تمثال خورشید در تصویر آینه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


( 3 )

 

امـام خـمـینى عطیه الهى عصر بـود. در زمهریر سکوت نفـس گرم (روح خـدا) بـود کـه خـمـوشـان را بـه بیـــــدارى واداشت و در (بحر الـمـیـت) جان دیگر آفرید. حنجره ها را گشـود و زمزمه فرو خـورده را به فـریـادى پـرخـروش بـدل کرد.

در دوره هـاى تـدریـس مـرجعیت و رهبرى یارانى را پرورد که با نـواى او زیـسـتـند با آهنگ کلام او حرکت کردند آفاق نگاهش را شـبـستان نیاز ساختند و در دهه هاى پیاپى آموزه ها نیوشیدند و بیعت جاودان با اصول و آرمانهایش کردند.

در ایـن جـمع رهبرى معظم چونان شمع جمع و شبان وادى ایمن بود کـه سالیان سال خدمت شعیب داشت و با تصمیم خبرگان امت در مقام کرامت مند آن یگانه راحل بنشست:

(ایـن جـانـب کـه خود را شاگردى متواضع و فرزندى مطیع و مریدى دلـبـاخـتـه آن روح الله مى دانم این توفیق را داشته ام که در تـمام مدت ده سال و چند ماه پس از ورود رهبر کبیر به ایران تا لـحـظـه عـروج آن روح مـلکوتى از آن سرچشمه فیاض سیراب شده و لـحـظه لحظه جریان مبارک آن هدایت الهى را با همه وجود خود لمس کـنـم. سخن و اشارت او

 

 

( 4 )

اندیشه و نصیحت او دستور و توصیه او و بـالاخـره عـمـل و رفـتـار او عـطیه هاى گوناگونى بود که سخاوت مـنـدانـه از آن قله مصفا مى جوشید و معدودى از یاران او را که در دامنه بودند پیوسته بهره مند مى کرد.

درس او تـنـها آن نبود که درحوزه علمیه از او فرا گرفتیم و یا در دوران شـانزده ساله مبارزه از دور و نزدیک به جان نوشیدیم بـزرگ تـریـن و مـانـدگارترین درس او آن بود که در این ده سال هـمـچـون آیـات حـکـمـت بـه جان و دل خریدیم و در لوح ضمیر ثبت کردیم.)

حدیث ولایت ج14/1

این نبشته مرقومه اى است به یادمان صدمین سالزاد امام راحل که بـا روایـت آیـنـه وجـودى حـضـرتش همراهى مى کند و در پرتو آن تـصـویـر نـقـش و نـگارى مى زند و از جانانه روزگار حکایت مى دارد.

شیوه رهبرى

جـوامـع انـسانى رهبران و الگوهایى را مى سازند و به آن دل مى سـپـرند; ماهها و سالها و گاه قرنها دلدادگى نشان مى دهند; اما ایـن رهـبـران نه در بافت وجودى و نه در هویت کارکردى یک گونه نیستند.

شـمـارى را مـى توان (رهبران مذهبى) یاد کرد. اینان کسانیند که بـاورها و معرفتهاى رایج جامعه دینى را نمود و جلوه بخشیده اند و در پـرتـوى آن بـه درجه و پایه رهبرى مذهبى جامعه خویش دست یـافـتـه انـد. گـروهـى دیگر (رهبران سیاسى) جامعه اند. اینان آرمـانها و آرزوهاى نهفته اجتماع را بازگو مى کنند و بسان (قوه ناطقه) یک جامعه مى مانند.

 

 

 

( 5 )

 

در قرن حاضر الگوها و رهبران دیگر نیز رخ نموده اند: قهرمانان ورزشى ستاره هاى هنرى و...

امـا گـونـه اى دیگر از (رهبرى اجتماعى) است که در بافتهاى یاد شـده نـمـى گـنجد. از آن با تعبیر (رهبرى انبیایى) مى توان یاد کـرد. این گونه رهبرى را شاید بتوان با ویژگیهاى زیر شناساند:

الـف.رهـبرى انبیایى بازگو کننده و جلوه و نمود دهنده باورهاى مـذهـبـى مـوجـود نیست بلکه در هم شکننده باورهاى دینى رایج و بـازگوینده باورها و ارزشهاى نو دینى است. رهبران مذهبى ادیان بـه واسـطـه فـرمـانبرى و پذیرایى و استوارسازى باورهاى جارى و سـارى دینى به پایگاه و مرتبه بالاى اجتماعى دست مى یابند; اما (رهـبران انبیایى) با شالوده شکنى باورهاى جارى و پى ریزى نظام مـعـرفـتـى نوین حرکت مى کنند و به جایگاه والاى اجتماعى دست مى یابند.

ب. رهـبرى انبیایى چونان رهبرى سیاسى بر شاکله مذاق جمعى سخن نمى گوید. او به بنیادسازى نظام جدید ـ اجتماعى ـ سیاسى همت مى گـمـارد هـر چند با لایه هاى رویین سلیقه عمومى ناهمخوان داشته باشد.

ج. رهـبرى انبیایى با سلوک معنوى زیست مى کند با خداوند جهان پـیـوند جان برقرار مى دارد; فرصتهاى خلوت را شبستان حضور ملائک مى سازد و با نواى ملکوتى هستى همسازى نشان مى دهد.

در ایـن مـقـام دیـگـر ویژگیها نیز وجود دارد که فرصت و مجالى شـایـسـتـه را بـر مـى تابد.

 

 

( 6 )

در این میان گرچه پیامبرى با (ختم نـبـوت) پایان یافت اما (رهبرى انبیایى) پایان نپذیرفت. جهان هـنـوز با بو و رنگ و نسیم آن رهبرى است که گاه وبى گاه شادابى خـود را بـاز مى یابد;برگ خزان مردگى را از سطح خود مى فشاند و دریچه اى به زندگى مى گشاید.

امـام خـمـیـنـى از زمـره رهـبـرانى بود که جز در شعاع (رهبرى انـبـیـایـى) تعریف پذیر نبود و نیست. رهبر معظم انقلاب با این رویکرد به ایشان نگریسته است:

(شـخصیت امام(ره) با هیچ یک از رهبرهاى دنیا قابل مقایسه نیست. او را فـقط با پیامبران و اولیا و معصومان مى توان مقایسه کرد. او شـاگـرد و دنـبـاله رو آنها بود و به همین خاطر نمى توان با رهـبـرهاى سیاسى دنیا مقایسه اش کرد. ما رهبرهاى سیاسى دنیا را مـى شناسیم و تاریخ مبارزه آنها و ملتها را با دقت مطالعه کرده ایم; واقعا حیف است که به آنها هم رهبر بگوییم و امام را هم با هـمـیـن عـنوان یاد کنیم. اگر به آنها رهبر بگوییم باید عنوان دیـگـرى را بـراى امام(ره) انتخاب کنیم. او اصلا از جنس و خمیره انبیا بود.)

 

همان / 22امام در یک نگاه

بـرخـى از انسانها تعریف پذیر نیستند. آن قدر ناساز و جوراجور مـى زیـنـد و مـى گویند که هیچ تنابنده اى را یاراى آن نیست که بـگـویـد کـیستند؟ چه کرده اند؟ در حافظه و حواشى زندگى مان از این کسان اندک نبودند و نیستند.

گـروهـى دیگر را مى توان دید که آن قدر مختصر و حقیر زیسته اند کـه در یـک واژه یـا جمله کوتاه تعریف پذیرند و شاید چه بسا که آن واژگان نیز چونان لباس ناساز از

 

 

( 7 )

قامت شان فرو افتد.

امـا گـروهـى دیگر که البته بس اندکند نه در یک واژه و یا یک جـمـله که از چشم اندازهاى گوناگون بایستى به تماشایشان نشست و پـاره هایى از شخصیت ایشان را دید و کارکردهایشان را دریافت. امام خمینى از اینان بود.

او در سـلوک فردى و در زندگى جمعى در یک ساحت نزیست تا با یک تـعـبـیـر بـیـان شدنى باشد. او به آفاقى پر گشود که واژگان از همسفرى در این معراج از پاى فتاده اند.

مـقـام مـعظم رهبرى هرگاه که خواسته است به این وادى برآید با تـمـامـى قدرت ادبى و گنجینه زخار واژگانى از ناتوانى بیان در نـمـایـانـیدن جلوه هاى آن شخصیت همام نالیده و شکوا بر آورده است. در نخستین پیام پس از ارتحال امام نگاشته است:

(آن بـزرگـوار قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با هـمت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت و صراحت لهجه و بیان را بـا صـدق و مـتـانـت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کـیـاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبرى را بـا رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود هـمـه وهـمـه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتى دسـت نـیـافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه بود.

... او عبد صالح و بنده خاضع خداوند و نیایشگر گریان نیمه شبها و روح بـزرگ زمـان مـا بـود. او الـگوى کامل یک مسلمان و نمونه بـارز یـک رهـبر اسلامى بود. او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جـهـان بـه اهـتـزاز

 

 

( 8 )

درآورد و او مـلت ایران را از اسارت بـیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباورى بخشید و او صـلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و امید را در دلهاى ملل تحت ستم جهان زنده کرد و او....)

 

همان12/.

ابعاد وجودى

امـام از نمادهاى برتر (شخصیت سالم) بود. تربیت درست خانوادگى و مراقبت شخصى در پرتوى اتکال به سرچشمه بى پایان فیض خداوندى بـه او روحـى مـطمئن و دل آرام بخشید. نمونه هایى از این روحیه متعالى را چنین مى توان دید:

1. از عـوارض اخـلال روحـى ـ شـخـصیتى ابتر گذاردن کارهاست. در تـاریخ حیات انسانى شروعهاى بى فرجام کم نبود و نیست. چه بسیار بـازایـسـتـادنـهـا و کندیها که از این روزنه رخ نمود و تکامل زندگى بشرى را از سرعت لازم باز داشت!

امـام خمینى از آنان بود که چون تصمیم مى گرفت و عزم را جزم مى کـرد در مـیـانـه راه نـمـى نـشـسـت و از پاى نمى ماند. او با دشـواریـهـاى راه در مـى آویـخـت و بـا پـایدارى و استقامت به زانویشان در مى آورد.

رهبرى بزرگوار در شان این روحیه چنین گفته است:

(آن چنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت مـى کـرد. به همین خاطر هدفهاى بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قله ها امکان پذیر گردید.)

 

همان5/

 

 

 

( 9 )

2. روح آرام امـام خـمـیـنى به او چهره اى متین و زبان نرم مى بـخـشـیـد; از سـخنان ناموزون بر نمى آشفت و جز در مواردى خاص زبـان بـه خـشم نمى گشود. او بردبارى را در گفتار و رفتار نشان مـى داد و چـونـان دریـایـى آرام به ساحل وجودى انسانها ره مى یافت و دل و جان مى ربود. به گفته رهبر انقلاب:

(مـتانت و بردبارى و حلم امام به گونه اى بود که اگر صد نفر در مـجـلسى سخنانى مى گفتند که او آنها را قبول نداشت تا لازم نمى دانـسـت حـرفـى نـمى زد و سکوت مى کرد. در صورتى که اگر درحضور آدمـهـاى معمولى کلمه اى گفته شود که بر خلاف عقیده آنها باشد طوفانى در روحشان به وجود مى آید که سریعا پاسخ بدهند. همه شما دیـدیـد کـه در پایان وصیت نامه ایشان به مواردى اشاره شده بود کـه امام قبلا نسبت به طرح آنها سکوت کرده بود. در زمان بنى صدر کـه مـن خـدمـت امـام رحـمـه الله علیه رسیده بودم ایشان مى گـفتند: حرفهایى که او از قول من مى گوید همه اش خلاف واقع است و حـقـیـقت ندارد. بنابراین هر حرفى که زده مى شد فورا او را بـر نـمى آشفت و تحریک نمى کرد و در صدد پاسخ سریع بر نمى آمد. ایـن مـتانت بردبارى حلم تسلط بر نفس وسعه صدر در هر کس که باشد از او یک انسان بزرگ خواهد ساخت.)

 

همان / 24

3. آرامـش امـام آرام بـخـش بـود. در اوج سـختیها و درگیرودار درگـیـریها چهره مطمئن نگاه نافذ و مهربان و بیان نرم و محکم او بـود کـه کـوه مشکلات را در هم

 

 

( 10 )

مى ریخت و در یاران و مردمان طمانینه روحى مى آفرید.

در سـالیان نهضت و حکومت روزهاى سخت اندک نبود. چه لحظه ها که دلـهـره ها نفس را در سینه حبس مى کرد و ترس دندانها را بر هم مـى سـایـید; اما او بود که آن چنان ساده و روان با دشواریها و گـرفـتـاریـها روبه رو مى شد که آب بر آتش مى نمود. در حوادث و روزهـایى چون حکومت نظامى در شهرها دلهره ورود به کشور امکان کـودتـاى نظامى فتنه هاى کردستان و بنى صدر و گروهکهاى سیاسى جـنـگ تـحـمـیلى و دهها حادثه دیگر او بود که در مردمان و حتى نـزدیـک ترین یاران خویش طمانینه و آرامش روحى آفرید و موجهاى بـه ظاهر بلند را چون کوه کاغذى درهم پیچید و کشتى انقلاب را از خطرها به سلامت گذر داد.

رهبر انقلاب که همدم و یار این روزهاى سخت وى بود على گونه از رابطه خود و دیگر مسوولان با ایشان چنین یاد مى کند:

(نـوع دشـمنیهایى که علیه نظام ما شد در تاریخ نظامهاى انقلابى دنـیـا بـى سـابـقه است. در کجا سراغ دارید که بلوک شرق و غرب مـتـفقا با همدیگر تصمیم بگیرند به دولتى کمک نکنند و به دشمن او کمک برسانند؟

... در چـنین شرایط سخت و دشوارى ما که مسوولیت اداره کشور را بـر عهده داشتیم به او پناه مى بردیم. آن بزرگوار مثل اقیانوسى عمیق و آرام بود و هیچ تلاطمى در او تاثیرنداشت. با نگاه او به آرامش مى رسیدیم و مشکلات بزرگ را کوچک مى یافتیم.)

 

همان30/

 

 

 

( 11 )

4. روح مـطـمئن امام به او امکان برخورد قاطع با دشمن را داد. او هـیـچ گـاه در خـود احساس ناتوانى نکرد تا در برابر هیمنه دشـمـن در هم بریزد و به وادى کرنش و یا تسلیم رو آورد. او در پـرتـو آن روح بـزرگ تـوانست در برابر قدرت شاهنشاهى استکبار آمـریـکـایـى و دیگر قدرتهاى خارجى و داخلى بایستد و ذره اى از باورها و دیدگاههاى خویش فرود نیاید.

به بیان رهبر انقلاب:

(امـام فـقـید عزیز بزرگ ما که مظهر تبلور نظام جمهورى اسلامى و مـظهر صلابت و مقاومت در مقابل زور گوییها بود. قاطعانه دربرابر باج خواهیهاى دشمن مى ایستاد و مرعوب آنها نمى شد.)

 

همان 105/

سلوک معنوى

امام اهل معنى بود. دروس شرعى معلومات عرفانى تربیت در محضر اسـتادان معنوى و مراقبت شخصى به او این توان را داد که نزدیک بـه سده زندگى خویش با تمامى فراز و فرودها از راه باز نماند و گـامـهـاى بلندترى را در سلوک بردارد. شاید سلوک معنوى در یک زنـدگـى آرام و بـى مـخـاطـره چـندان دشوار ننماید. کشاورز در مـزرعـه کارگر در کارخانه و طلبه در مدرسه با آزارها و اذیتها و هـماوردیها و ناسازگاریهاى محدودى رو به رویند و با مراقبت و ریـاضـت تـوان رویـارویـى و برترى مى یابند اما امام خمینى در جـایـگاهى قرار گرفت که میدان بزرگ آزارها و هماوردیهاى نفسانى را در پـیـش خـود مـى دید. او چه در مقام مرجعیت دینى و چه در پـایـگـاه رهـبـرى

 

 

( 12 )

نـهضت بزرگ اجتماعى و چه در جایگاه اداره یک حـکـومـت دیـنى با خطرها آفتها و آسیبهاى ژرف و گسترده خود را روبـه رو مـى دید; اما او توانست در پرتو آمادگیهاى دوره جوانى و نـگـهبانى سخت روحى بر این خطرها و آفتها پیروز آید و با دلى آرام و قلبى مطمئن جان به جانان تقدیم کند.

نمادهایى از این خصیصه و سلوک روحى را در نکته هاى زیر مى توان مشاهده کرد:

1. امـام عـارف مـتـعـبد بود. در نظر و عمل جز شناخت تکلیف و انـجام وظیفه را نجست. این روحیه به او قاطعیت صبر و استقامت و آرامـش روحـانـى بـخشید. به گاه احساس تکلیف هیچ وسوسه و یا دشـوارى یـاراى آن نداشت در عزم او خلل بیافریند و یا او را به تـردیـد و یـا عـقـب نـشینى وادارد. همچنین او خود را پاسخ گوى خـداونـد مـى دانـسـت. با این نگرش تنها و تنها به انجام درست تـکلیف اندیشید و پایانهاى خوشایند یا به ظاهر ناخوشایند او را شادمان و یا اندوهگین نکرد.

به گفته رهبرى فرزانه انقلاب:

(بـارهـا ایـشان مى فرمود که: ما کار را براى رسیدن به (نتیجه) نـمى کنیم بلکه مامور به انجام تکلیف هستیم. اگر فرض کنیم بعد از بـرگشتن امام(ره) از پاریس آنچه که تا کنون پیش آمد اتفاق نـمـى افـتاد بلکه بر عکس مردم را مى کشتند اطرافیان امام را اعـدام مـى کردند و خود امام را نیز مثل گذشته تبعید مى کردند در آن صـورت بـاز هم امام احساس شکست نمى کرد و اعتقاد داشت که پـیـروز شـده اسـت. آن کـس کـه بـراى انـجام تکلیف کار مى کند پـیـروزیـش بـه ایـن نـیست که به مقصود خود دست

 

 

( 13 )

پیدا کند بلکه زمانى احساس پیروزى مى کند که موفق شود به تکلیفش عمل کند.

بـه راه بـادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نجویم به قدر وسع بکوشم)

همان24/

2. امام در بندگى ورزیدن و پیوند معنوى با خداوند زبانزد بود. چـه در دوران طـلـبگى و جوانى و چه در دوران شکوه زعامت مردمى از این پیوند پیوسته چشم نپوشید و کوتاهى نورزید.

او از ایـن پـیوند شرب مدام داشت. عطش روحانى خویشتن را سیراب سـاخـت آن را مـایه صبر و استقامت کرد از دشواریها نهراسید و تا واپسین دم حیات با این سکر معنوى مدهوش بود:

(ایـشـان تـا آخرین لحظات حیاتشان ذکر و نماز و دعا را از دست نـدادنـد. حاج احمد آقا فرزند عزیز حضرت امام مى گفتند: پیش از ظـهر روز آخر حیات امام ایشان روى تخت دائما نماز مى خواندند.

مـدتـى گـذشـت بـعـد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلى آن وقت خـواندن نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند بعد از اتمام نـماز مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتى که در حالت اغما به سر مـى بردند مرتب پشت سر هم مى گفتند: سبحان الله و الحمد لله و لا الـه الا الله والله اکبر سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر.)

 

همان27/

 

 

 

( 14 )

3. امـام خـمینى در پرتو (سلوک معنوى) و (تکلیف گرایى) توانست بـه کنترل نفس دست یابد به غرایز سرکش حکومت کند زمام جان در دست گیرد و آن را به خدمت خود و شریعت و عرفان درآورد.

آنـان کـه دور از مـائـده قـدرت و جاه و مقامند چندان هضم این سـخـنـان سـاده و آسان یاب نیست; اما آنان که این خوان را دیده انـد و یـا چشیده اند دشوارى ریاضت در برابر هواهاى نفسانى را دریافته اند.

امام در جایگاه مرجعیت و رهبرى سیاسى و دینى بس فراوان مجال بـهـره ورى دنیوى داشت. چه بسا که بسیارى از آن شمار نه مخالف شـریـعـت بود و نه ناهمساز با عرف و عادت. اما او در خانه محقر خـود در نـجـف و جـمـاران زیست براى خود و خانواده اش بهره اى نـخواست و زندگانى نیاکان علویش را در خاطره ها تجدید ساخت. به بیان بلند رهبر انقلاب:

(انـگـیـزه هـاى نـفـسانى جاذبه هاى مادى هواها و هوسها نمى تـوانست به قله رفیع وجود با تقواى او دست اندازى کند. او امیر هـواهـا و خـواهـشـهـاى خـود بود ولى خواهشها به او حکومت نمى کردند.)

 

همان29/

4. رهـبرى دینى با نیت ناب و بى آمیغ شعاع کار خود را گسترده مـى کـنـد و بـراى آن زوایاى غیردرخور پیش بینى مى آفریند و ره آوردى غیر درخور انتظار پدید مى آورد.

در دیـگـر رهبریهاى اجتماعى استفاده از فنون و روشهاى مدیریتى اسـت کـه کـارگـشـاسـت. بـرخوردارى از دانشهایى چون روان شناسى اجـتـمـاعى جامعه شناسى و...

 

 

( 15 )

ضامن پیشبرد است. در این گونه از مدیریتها نیت انجام دهنده کار چندان جلوه اى نمى یابد.

امـا در رهـبـرى دیـنى چون کار براى دین خداست نیت خالص نقش چـشمگیرى مى یابد. توجه و توفیق الهى آن گاه به مدد مى آید که رهـبرى به راستى براى او پا به میدان مى نهد و زبان مى گشاید.

بـا اخلاص در نیت قواى مسخر هستى مرکب تیزرو براى او مى شوند فـضـاى گسترده مى گشایند دروازه قلبها را باز مى کنند و جانها را در بـرابر سخن پیام و آرمان او نرم و موم مى سازند و با او هـمآوایش مى سازند.امام خمینى مصداق صادق این سخن بود. او در پـرتـو نیت بى شائبه و اخلاص کم مانند توانست چنان جاذبه اى در دلـهـا بـیـافریند که در تاریخ کشور همانندى براى آن نمى توان یافت.

مقام معظم رهبرى به این نکته سترگ چنین اشارت دارد:

(بـدون اخـلاص هـیچ کار پا نمى گیرد. من در روز سوم و یا هفتم و شـایـد چهلم امام بود که با هلیکوپتر به مرقد امام رضوان الله عـلـیه که یک بیابان دور از همه چیز بود مى رفتم از آن بالا نـاگـهـان دیـدم کـه در وسط این بیابان چیزى شبیه گنبد سربلند کـرده و بنایى درست کرده اند و مردم همین طور مثل مور و ملخ مى ریـزنـد. با دیدن این منظره واقعا منقلب شدم و گفتم: پروردگارا بـه این اخلاص چه زود پاداش مى دهى. خدا اصلا نمى گذارد که امروز بـه فـردا بـیـفتد. آن چیزى که مردم را این طور مثل آهن ربا مى کشاند چیزى جز اخلاص امام نبود.)

 

حوزه و روحانیت ج/2 113

 

 

 

( 16 )

 

اصول رفتارى

بازشناخت بنیادهاى رفتارى امام خمینى کارى بس دشوار مى نماید. اما شاید بتوان به چند نکته اساسى اشارت داشت و از جمله:

 

1. امـام از کـسانى بود که آرزوهاى کوچک او را آرام نمى ساخت. او بـا هدفهاى بلند زندگى مى کرد و براى آن برنامه ریزى داشت. چـه بسیار کسان بودند که هدفهاى بزرگ او را رویاى بى تعبیر مى پـنـداشـتـند و به گمانه خویش بلند پروازیهاى دست نیافتنیش مى انـگـاشتند و از این چشم انداز چه زخم زبانها و نیشها بر وى و نهضت اسلامى مى زدند و چه طنزها مى پراکندند! آنان همان کسانند کـه در هـر دور و زمـان بـه (واقـع بینان) شهره اند; کسانى که حـسـاب مـعـادله ها مى دانند; از توازن و ناتوازنى قواى جهانى آگـاه مـى نمایند از بالا و پایین کفه هاى قدرت باخبرى نشان مى دهند و....

پـس از سـرکوب قیام پانزدهم خرداد و تبعید امام روز به روز بر ایـن جمع افزوده شد و بویژه با رشد فر و شکوه و قدرت ظاهرى شاه در دهـه 50 بـسـیـارى بـه این نتیجه رسیدند که بایستى با چرخه زمانه کنار آمد و از ستیز با آن فاصله گرفت.

این جمع بندى با معادله هاى ظاهربینانه همراهى داشت. پشتیبانى قـدرتـهـاى بـزرگ از شـاه (و حتى رژیمهاى کمونیستى چون شوروى و چـین) افزایش درآمدهاى نفتى سرکوب گروههاى مقاومت و... دیدهاى بـه ظاهر واقع بین را به آن وا مى داشت که وضعیت موجود را فضاى غـیـر درخـور تـغبیر بدانند و تلاشهاى مبارزان را گونه اى سفاهت بپندارند و حرکت امام را ناکام بینگارند.

اما امام از نهضت15 خرداد هدف بزرگ خود را که (شاه باید برود و حـکـومـت

 

 

( 17 )

اسلامى باید تاسیس شود) برگزید و ذره اى از آن کوتاه نیامد.

رهبر انقلاب در یاد کرد این ویژگى امام چنین مى گوید:

(شـخـصـیت امام تا حد بسیار زیادى به اهمیت و عظمت آرمانهاى او مـربوط مى شد. او با همت بلندى که داشت هدفهاى بسیار عظیمى را انـتـخاب مى کرد. تصور این هدفها براى آدمهاى معمولى دشوار بود و مـى پـنـداشـتند آن هدفهاى والا دست نیافتنى هستند. لیکن همت بـلـنـد و ایمان و توکل و خستگى ناپذیرى و استعدادهاى فراوان و تـوانـاییهاى اعجاب انگیزى که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود بـه کـار مـى افـتـاد و در سـمت هدفهاى مورد نظرش پیش مى رفت و ناگهان همه مى دیدند که آن هدفها محقق شده اند.)

 

حدیث ولایت ج4/1

2. زمان رودخانه اى سیال است و انسانها در آن شناورى مى کنند; امـا (درک لـحـظـه هـا) سـت که ایشان را از یکدیگر جدا مى کند.

 

شـنـاسـایى آنات حساس زمان به آنان برجستگى مى بخشد و فرزانگان را از افـراد مـعـمـولى جدا مى کند. آنان کسانى اند که فرصتهاى مـنـاسـب را در مـى یابند و بهترین عمل ممکن را در آن انجام مى دهـند. به شکار لحظه ها مى روند و چونان صیاد ماهر قدر فرصتهاى زرین را مى دانند.

امـام خـمینى از برجستگان این جمع بود. گرچه فرزند (سنت) بود امـا در تـوجـه بـه روح زمـانه خویش توجه تام داشت. لحظه ها را شـنـاخت قدر آن را دانست و

 

 

( 18 )

سازوار با حضورى مناسب انقلاب بزرگ زمانه خود را رهبرى کرد و به پیروزى رساند.

شاگرد دیرین او از این ویژگى چنین یاد کرده است:

(امـام مـا هـمان کسى که امروز انگیزه انقلابى و روح انقلابى در دنـیا با نام او هیجان پیدا مى کند... یک مدرس سطح عالى حوزه ى قـم بود. البته در دل پاک و روشن او همه چیز و همه حقایق جارى آن روز از لـحاظ سیاسى روشن و آشکار بود اما منتظر لحظه بود. فـرق او و بـعـضى هاى دیگر این بود که وقتى لحظه مناسب را دید آن را هدف کرد.)

 

حوزه و روحانیت ج1/118

 

3. امـام در (دوسـت شـنـاسى) و (دشمن شناسى) دقیق و نافذ بود. نـورانـیـت الهى به او یارى رساند که با بصیرت نهضت را هدایت کـنـد خط ها و جناحها را بشناسد آراستگى و فضیلت را از تزویر و زرق و بـرق تـمییز دهد به سخنان گوش نواز فریفته نشود چهره هـاى ظـاهـر فـریب را بشناسد عیار سنج حرکتها و سخنهاى دیگران بـاشد رگه هاى باطل را بازشناسد و با دیدگان بصیر خطرهاى دور و نزدیک را بیابد و هشدار دهد.

به گفته رهبر انقلاب:

(امـام دو خـصـوصیت دیگر هم داشت که این هم جز با نورانیت الهى مـمـکـن نـبـود. آن عبارت بود از: دشمن شناسى و دوست شناسى. در شـنـاخت دشمنها و دوستها اشتباه نکرد. از اول دشمنها را شناخت و آنـهـا را اعلام کرد و تا آخر هم در مقابلشان ایستاد و نیز از اول دوسـتـهـا را شـنـاخـت و آنها را اعلام

 

 

( 19 )

کرد و تا آخر هم از دوستى آنها منتفع شد.)

 

حدیث ولایت ج300/1

5. امام خمینى دلداده مردم بود. از آنان نبود که به گاه اقبال جـامـعـه بـه گـرامى داشت و بزرگداشت ایشان بپردازد و در دوره ادبـار آنـان را پـسـت و خوار شمارد. او چه در سالهاى شکوه و شـوکت و چه در روزهاى تلخ و دشوار دلباخته ملت بود و به دوستى و مهرورزى و اعتماد مردم باورمند.

 

به گفته رهبرى بزرگوار:

(کـم تـر کسى را دیده ایم که به قدر امام نسبت به مردم از عمق دل احـساس مجحت و اعتماد کند. او به شجاعت و ایمان ووفا و حضور مردم باور داشت.)

 

همان130/

در لـحـظه هاى سختى گاه تنها او بود که باور داشت که مردم در مـیانه راه نخواهند ماند و تنهایش نخواهند گذارد. در لحظه لحظه انـقـلاب 57 در سـالـهـاى فتنه 58 ـ 60 در فراز و فرود روزهاى جـنگ ایمان و اعتماد او به مردم محکم و استوار ماند. تا آخرین روزهـاى دفـاع یـقین داشت که هزاران هزار به وادى ایثار برمى آیـند و این تحلیل پس از پذیرش قطعنامه و عملیات مرصاد به خوبى و روشنى با حماسه آفرینى مردم تایید شد.

رهبر معظم انقلاب از این اعتماد پایدار چنین حکایت دارد:

(درحـال حـاضر که من به پشت سرنگاه مى کنم و عملکرد این ده سال را

 

 

( 20 )

مـى بـیـنـم حقیقتا حیرت مى کنم که ما از چه راههایى عبور کـرده ایـم و با چه دره ها و پرتگاههاى سختى مواجه بوده ایم... چـه قدر دست او قوى و دلش پر ظرفیت بود. در سخت ترین مراحل به مـردم اطـمـیـنـان فراوان داشت. در یکى از پیامهاى خود به مردم فـرمود: (من شما را خوب مى شناسم شما هم من را خوب مى شناسید) واقـعـا ایـن گونه بود. امام این مردم را خوب شناخته بود و به صفا و وفا و غیرت و شجاعت و صداقتشان واقف بود.)

 

همان137/

امـام قـدردان اعـتـمـاد و فـداکـارى مـردم خویش بود. هیچ گاه طـلـبـکـارانـه بـا آنان روبه رو نشد. هماره خود را مدیون محبت ایـشـان دانـسـت. در بـرابر ایثارگریها و فداکاریهاى ملت سرشک مـحـبـت از دیدگانش سرازیر بود. او از معدود رهبرانى بود که در جان مردم خویش ماوى گزیده بود.

رهبر انقلاب خود شاهد صادق این گفته است:

(معنویت مردم و خانواده شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه ها امام را بـه هـیـجـان مـى آورد. من چند بار گریه امام را نه فقط به هـنـگـام روضـه و ذکـر مـصـیبت دیده بودم. هر دفعه که راجع به فـداکـاریـهـاى مردم با امام صحبت مى کردیم ایشان به هیجان مى آمـدنـد و مـتـاثـر مى شدند. مثلا موقعى که در نماز جمعه تهران قـلـکـهـاى اهدایى بچه ها به جبهه ها را شکسته بودند و کوهى از پـول درسـت شده بود امام در بیمارستان با مشاهده این صحنه از تـلویزیون متاثر شدند و به من که در خدمتشان بودم.

 

 

( 21 )

گفتند: دیدى این بچه ها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده کردم که چشمهایشان پر از اشک شده است و گریه مى کنند.

بـار دیـگر موقعى گریه امام را دیدم که سخن مادر شهیدى را براى ایـشان بازگو کردم... بلافاصله دیدم آن چنان چهره امام درهم رفت و آن چـنان اشک از چشم ایشان فرو ریخت که قلب من را سخت فشرد.)

همان25/

امام و حوزه هاى دینى

زنـدگانى امام خمینى مصداق (شجره طیبه) بود که (توتى اکلها کل حین باذن ربها) او در پرتو ویژگیهاى یاد شده توانست در رگهاى افـسـرده تـپش حیات بیافریند و جامعه اسلامى را از خواب خمودگى بـرهـاند او بود که در عصر انزواى دین و معنویت رایت دیندارى بـر افـراشـت و فـروغ اسـلام خواهى را در جهان شعله ور ساخت. او پـرچـمـدار نـهـضت بیدارى جهان اسلام گشت و عزت دینى را جایگزین وابستگى ظاهرى و معنوى کرد.

از ایـن نـمـونه ها بس فراوانند. در این مجال به یک نمونه از کـارکرد سترگ و بزرگ امام خمینى اشارت مى کنیم: انقلاب درحوزه و روحانیت.

1 . رژیـم پـهـلـوى چـه در دوره رضـاخانى و چه در عهد فرزندش انـهـدام حـوزه هـاى دیـنى را در راس آمال قرار داد. رضاخان به شـیـوه قزاقى و قلدرمآبانه به اجراى این نیت روآورد و فرزندش راه تـزویر را پى گرفت; اما هر دو یک مقصد را در مقصود داشتند.

 

 

( 22 )

امام خمینى بود که توانست این خواب آشفته را بر باد دهد و کیان تاریخى روحانیت را محافظت کند.

رهبرى معظم انقلاب مى گوید:

(انـقـلاب و امـام رضـوان الـله تعالى علیه حقیقتا برحوزه هاى عـلمیه ما حق حیات دارند. اگر این انقلاب و این حرکت عظیم نبود آن مـشـیـى کـه دستگاههاى ضد دینى پیش گرفته بودند حوزه ها را پـوک مـى کـرد و از بین مى برد و به تدریج حتى عین حوزه ها را هـم زایـل مـى کـرد بـعد از آن که معنایش را به کلى زایل کرده بـود به این جهت و به این سمت پیش مى رفت... این انقلاب و امام بـزرگـوار حوزه ها را احیا کردند و در دنیا و در جامعه به آن آبرو بخشیدند و شخصیت دادند و ناصیه اش را بلند و منور کردند.)

حوزه و روحانیت ج80/1

2 . امـام توانست به دانشهاى حوزه جلوه عملى ببخشد; آن را به تجربه حیات جمعى بکشاند انزواى فردگرایانه آن دانشها را در هم ریـزد و دیـن را در قـالـب حـیات اجتماعى و شکل حکومتى آن عرضه کـنـد; چه اینکه تفکر شیعى به واسطه دوره هاى ستیز یا انفصال روحـیـه فـردگرایانه پیدا کرد. در فقه اخلاق کلام و... فرد فرد مـردم مـخـاطـب بـودنـد بهروزى فرد همت دانشور پیراسته اخلاقى بـود.امـا ساخت و ساز بسترى گسترده براى بهداشت روانى جامعه در کار او نمى گنجید. در دیگر حوزه ها نیز سخن همین بود.

 

 

 

( 23 )

 

امـا امـام تـوانست در این نگرش تاریخى تغییرى ژرف بیافریند; تـفـکـر فردگرایانه شیعى را به زندگى جمعى نزدیک کند دیانت را در جـریان برابرسازى آن با زندگى اجتماعى تبیین و تفسیر کند و در قـالب یک حکومت فقه و کلام و اخلاق وعرفان را پایه ریزى کند. ایـن نـقـش سترگ امام را در جایگاه والاى (مجدد فرهنگ شیعى) در ایـن قرن قرار مى دهد و ایشان را به بام هزار واندى ساله تاریخ تشیع مى نشاند:

(کـار او حـقـا و انـصافا قابل مقایسه با کار بقیه فقهاى شیعه نـیـست. آنها همه نوشتند و گفتند تا آحاد تربیت بشوند.... آنها نـوشـتـند تا افراد در زندگى فردى و شخصى خودشان مسلمان بشوند ولـى ایـشـان ساخت تا انسانها در همه ابعاد وجودشان در یک محیط اسـلامـى زنـدگى کنند. آنها استنباط کردند تا یک فرد بتواند خود را مـسلمان نگه دارد ولى امام استنباط کرد تا یک جامعه بتواند با نظام اسلامى زندگى کند.)

همان/ هفت

3. فـقاهت شیعى باتجربه بیش از هزارسال قوام و استحکام یافته و سـاخـتار قدیم خود را مى نمایاند. این ره آورد که امام راحل از آن بـه (فـقـه جواهرى) یاد مى کرد مدیون تلاش پیاپى دراز دامن فقیهان شیعه به شمار مى آید.

امـا فـقـه جـواهـرى بـه مـعـنـاى تکیه به سنت امت و نه پایان آفـریـنـنـدگى و نوآورى. فقه جواهرى نقطه ختم فقاهت نیست بلکه بـیـان کـنـنـده شـالـوده اسلوب فقه است. پویا و خلاق وزایشگر و زایـنده است; در بستر حوادث واقعه خود را مى نمایاند و به پاسخ گویى برمى آید.

 

 

 

( 24 )

 

فـقـه جواهرى در بستر بصیرت و روشن اندیشى نسبت به مسائل جارى جـامـعه و جهان کارآمدى خود را مى نمایاند. در پرتو آن است که فـقـیـه نـظـام ذهنى مى یابد و در انتخاب موضوعات شناخت دقیق مـسـائـل درک روابـطـ موضوعات پیدایى الهامها و جرقه هاى ذهن دربرخورد با منابع احکام و... آثار ویژه اى بر جاى مى نهد.

اهمیت امام در آن بود که فقاهت را با بصیرت سیاسى آمیخت و بدون نـادیده انگاشتن قواعد و مبادى فقاهت به اندیشه هاى نو و آراى جدید در زوایاى گوناگون فقه حکومتى دست یافت.

مـقـام مـعـظـم رهبرى در نخستین خطابه نماز جمعه پس از ارتحال امام در یاد کرد این کارکرد تاریخى ایشان چنین گفته است:

(کـار بزرگ او نگرشى جدید در فقه شیعه بود. فقاهت ما پایه هاى بـسـیار مستحکمى داشته و دارد... امام عزیزمان این فقه مستحکم را در گـسـتـره اى وسـیـع و با نگرشى جهانى و حکومتى مورد توجه قـرار داد و ابـعـادى از فقه را براى ما روشن کرد که قبل از آن روشن نبود.)

حدیث ولایت ج296/1.

... و اینک پاسداشت حق امام برحوزه و روحانیت آن بوده و هست که حـرمـت امـام و انـقـلاب را نگاه دارد ذکر نعمت کند و حق آن را ایـفـا نـماید شعایر نهضت را بر نمایاند و چهره حوزه انقلابى و امام پسند را از خود نزداید.