تمـام تعریفهایـى که از دیـدگـاههاى گـوناگـون از مفهوم تـوسعه ارائه شـده است چه به اشـاره و چـه آشـکـارا و پـیـدا بــــه ایـن معنى اشاره دارند که: تـوسعه یـافـتـگـى حـالت و چگـونگى خـوشایندى (وضعیت مطلوب) است و باید راهـکـارهـاى لازم و سازوار را جهت حرکت به سوى آن حالت در پیـش گـرفـت; امـا ایـن حالت و چگـونگـى خـوشاینـد چیست و چه ویژگیهایـى دارد؟ در تـفسیر آن اختلاف نظرهاى فـراوانى بیـن صاحب نظران وجـود دارد; یـعنـى اگر بپذیریـم: توسعه حرکت از حالت و چگونگى موجود بـه سوى حالت و چگـونگـى خـوشایند است اختلاف اساسـى در ارائه شاخص و معیارهاى خوشایند است.
صـاحب نظران با دیدگاههاى سرمایه دارى آن را به گونه اى تفسیر مى کنند که اندیشه ورزان سوسیالیست آن را نمى پذیرند و شاخصهاى جـاى گـزیـن را معرفى مى کنند
( 499 )
همان گونه که معمار عظیم انقلاب امـام خمینى نیز از منظر اسلام روایت جدیدى از آن ارائه مى کند که در ادامه روشن خواهد شد.
سیر تحول در مفهوم توسعه
1. تـوسـعـه بـه مـفـهـوم رشد پى گیر بالقوه درآمدسرانه: توسعه اقـتـصادى عبارت است: از کاربرد منابع تولید به گونه اى که سبب رشد بالقوه مداوم درآمد سرانه در یک جامعه بشود.1
2. تـوسـعـه بـه مـعناى رشد پى گیر و همیشگى درآمد واقعى کشور همراه با دگرگونیهایى در پاره اى زمینه ها:
(توسعه اقتصادى رشد مداوم درآمد واقعى است همراه با تحولاتى در آداب و رسوم اجتماعى که در گذشته مانع پیشرفت بوده اند.)2
3. دسـتـیابى به فزونى درآمد واقعى در درازمدت و پخش و پراکندن درآمد به گونه دلخواه:
(تـوسـعـه اقتصادى وسیله اى است براى فائق آمدن بر فقر مزمن و امید بستن به امکان بهبودشرائط اجتماعى.)3
4. توسعه براى انسان:
آقـاى محبوب الحق اقتصاددان پاکستانى سرپرست پژوهشهاى برنامه تـوسـعه سازمان ملل در گزارشى مفهوم توسعه انسانى را مطرح مى کـنـد و سرانجام هدفهاى کلیدى توسعه را طول عمر سطح دانش سطح معاش آبرومند مى شناساند.4
5. توسعه با جهت گیریهاى ارزشى و اخلاقى:
لوئیس ئبک در مقاله خود اثر احیاى بنیادگرایى در خاورمیانه را بـر نـظـریـه غالب توسعه (نظریه اى که بعد از جنگ جهانى دوم از طـرف غـرب مـطـرح شـد و هنوز نیز از
( 500 )
طرف غرب از آن پشتیبانى مى شود) مطرح مى کند و مى نویسد:
(بـا احـیاى بنیادگرایى در خاورمیانه فرض نظریه غالب توسعه در مـورد لـزوم دنیوى کردن امور شدیدا مورد حمله قرار گرفته است.
بـه قـدرت رسیدن روحانیون شیعه در ایران مبانى اخلاقى توسعه را بـه عـنـوان مـهـم ترین موضوع در معرض بحث و گفت وگو قرار داده اسـت... بـه نظر مى رسد که این بحران نظرى و عملى عمدتا مقتضاى غفلت از مبانى اخلاقى است.)5
متفکرانى که توسعه را به گونه اى که گذشت شناسانده اند یا در چـارچـوبه نظام لیبرالیسم فکر مى کرده که دین را توانا به پاسخ گـویـى بـه مـسـائل کلى اجتماع نمى دانسته اند یا طرفدار مکتب سـوسـیـالـیـسـم بـوده که دین را به عنوان ویرانگر و بازدارنده پیشرفت مى شناسانده اند.
در چـنـین چگونگى و حالتى معمار انقلاب اسلامى امام خمینى دین اسـلام را جهت پاسخ گویى صحیح به همه پرسمانهاى فردى و اجتماعى مـى شـناساند و تفسیر حقیقى و سازوار از آن ارائه مى دهد. و با ارائـه نـظـریـه جدایى ناپذیرى دین از سیاست دین را که در کنج مـسـجـدهـا و حجره ها در بند شده بود خارج ساخت و باورى نو در مورد توانمندیهاى دینى در جامعه بشرى پدید آورد.
ایشان گفت:
(اسـلام هـمـه مسایلى را که مربوط به زندگى بشر در دنیا و آخرت اسـت و آنـچـه مـربـوطـ به رشد و تربیت انسان و ارزش انسان است داراست.)6
یا مى گفت:
(اسـلام یـک دیـن عـبادى ـ سیاسى است که در امور سیاسیش عبادت منضم است و در امور عبادیش سیاست.)7
در وصیت نامه امام چنین آمده است:
( 501 )
(اسـلام مـکـتبى است که بر خلاف مکتبهاى غیرتوحیدى در تمام شوون فـردى و اجـتـمـاعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقـتـصـادى دخـالـت و نـظـارت دارد و از هیچ نکته اى ولو بسیار نـاچـیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فـروگـذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد کرده است.)8
ایـن گونه گفتار امام حاکى از آن است که اسلام نیز الگوى ویژه اى با معیارها و ملاکهاى ویژه به خود براى حالت و چگونگى دلخواه و خوشایند جامعه اسلام توسعه یافته دارد.
در واقـع جـان و عـصـاره ایـن نـوشـتار کشف آن الگوى دلخواه و خـوشـایـنـد از اندیشه امام خمینى است ولى قبل از آن یادآورى چند مطلب لازم است:
1.افـرادى کـه در ایـن باره سخن مى گویند و مى نویسند دو گونه چشمداشت از دین و مذهب دارند:
الـف. شمارى تعریفى از توسعه ارائه مى دهند و براساس آن الگویى را بـراى جـامعه خوشایند و دلخواه خود مى شناسانند آن گاه نقش دیـن را در جـهـت دسـترسى به آن مورد بررسى قرار مى دهند. اما تـعـریـف توسعه و الگوى مورد نظرى که این افراد ارائه مى دهند خـواسـتـگـاهـش دیـنى نیست و دین را تنها به عنوان ابزارى براى رسـیدن به هدفهاى از پیش تعیین شده با هر فرهنگى مى دانند. و حـقـیـقت باور آنان که از درون داورى آنان چه آشکارا و چه به اشـاره بر مى آید آن است که دین حتى دین اسلام توانایى کافى را بـراى تعیین هدفها روشنگرى مفاهیم و نمایاندن الگوى دلخواه جـامـعـه بـشـرى را نـدارد; ولـى از دیـن به عنوان ابزارى براى بـرانـگـیـزانـدن تـوده مـردم و رسیدن به آرزوهاى خود مى توان استفاده کرد.
ما با یک قسمت این حرف موافق هستیم و آن این است که: دین وسیله بـسـیـار خـوبـى براى رسیدن به الگوى مورد نظر است مى توان با بـرانگیزاندن غیرت دینى
( 502 )
توده ها مشارکت مردمى را در همه زمینه هـا فـراهـم کرد; اما در این که دین براى ارائه الگوى دلخواه و خـوشـایـند جامعه پیشرفته کارایى ندارد ناپذیرفتنى است که در بخش بعدى اشاره مى شود.
ب. دین بویژه دین اسلام هم الگوى خوشایند را ارائه داده است و هـم ابـزارهـاى لازم بـراى دسـتیابى به آن الگوى خوشایند را. در ادامه به روشنگرى الگوى دلخواه و خوشایند خواهیم پرداخت.
الـبته شمارى از ناآگاهان به دین اسلام دین را در هر دو عرصه نـاکـارآمد مى دانند. هر چند این نظریه با ظهور و پیروزى انقلاب اسـلامـى بـویژه با پیروزیها و کامیابیهاى فراوان در صحنه هاى نـظـامـى و غیرنظامى منسوخ شده است مجموعه حاضر خود جواب حلى دیگر بر آن خواهد بود.
2. بـه اعـتـقاد ما بن بستهاى موجود در جهان امروز را به خلاف پـیـشـرفـتهاى صنعتى و مادى نمى شود برداشت و نمى توان بن بست شـکـنـى کرد مگر با آموزه هاى حیات بخش اسلام همانند: برادرى ایـثـار انفاق عدل عفت انصاف وفاى به عهد و... و آن هم نه تـنـهـا در روابـط فردى این مفاهیم تبلیغ گردد بلکه در برنامه ریـزیـهـاى کـلان جـامـعه و بخشى الگوها برخاسته از این مفاهیم باشند.
بـنابراین دنبال جامعه اى بودن که در آن آرامش رفاه اطمینان خـاطـر و سـعادت باشد با حذف دین از صحنه هاى اجتماعى گرفتار شدن در چرخه ناسازگاریهاست و بیرون شدن از آنها دشوار.
3. امـروزه ایـن بـاور در حـال رشـد اسـت کـه دلـیـل مـهم شکست اسـتراتژیها و الگوهاى توسعه نادیده انگاشتن فرهنگهاى گوناگون حـاکـم بـر جـهـان سـوم است; زیرا ناهماهنگى آشکار بین الگوهاى مـرسـوم و فـرهـنـگهاى جهان سوم وجود دارد که سبب ناکامروایى و نـاکـامـیابى آن الگوها مى شود. هر چند این سخن بدان معنى نیست کـه در ارائـه الگوى دلخواه و خوشایند توسعه وراه رسیدن به آن بـه هـمه آن چیزى که دنیا به آن دست یافته است پشت کنیم; بلکه مـقـصود آن است که تکیه اصلى باید بر فرهنگ
( 503 )
خودى (اسلامى ـ ملى) بـاشـد و از دستاوردهاى علمى دیگران بویژه در بخش ابزارى چشم نپوشیم و دامن برنگیریم.
شهید سید محمد باقر صدر مى نویسد:
(اقـتصادهاى سرمایه دارى و سوسیالیستى در کشورهاى اسلامى بدون پـشـتوانه مردمى اند; از این روى پیاده شدن آنها در این کشورها بـا مشکل روبه روست... در واقع اخلاق غرب با اخلاق اسلامى به طور کـامـل فرق دارد. اخلاق غربى که محور بودن بشر را مطرح مى کند و فهم بشر را پیش مى دارد با عقیده و اخلاق اسلامى که برنامه حیات بـخـش را از راه خـالـق انـسان دریافت کرده فرق و جدایى جوهرى دارد و مـبـانـى اقـتصاد غربى با عقائد و اخلاق اسلامى ناسازگارى دارد و هـمـیـن نـاسـازگارى جوهرى است که سبب مى شود که اقتصاد بـنـاشـده بـر آن عقائد نتواند در کشورهاى اسلامى به طور کامل عمل شود و نتیجه هاى مفیدى به بار آورد.)9
4. اسـلام یـک مـجموعه به هم پیوسته اى است که تمام اجزاى آن در پـیـونـد با یکدیگرند و براى رسیدن به هدف پایانى آن مى بایست بـه مـجـمـوعه آموزه هاى اسلام توجه کرد. بنابراین مفهوم توسعه یـافـتـگـى از منظر اسلام ممکن نیست مگر این که مجموعه تعالیم اسلامى در نظر گرفته شود.
حضرت امام خمینى مى گوید:
(الـبـتـه پـیـاده کـردن مقاصد اسلام در جهان خصوصا برنامه هاى اقـتـصـادى آن و مـقـابـلـه با اقتصاد بیمار سرمایه دارى غرب و اشتراکى شرق بدون حاکمیت همه جانبه اسلام میسر نیست.)10
شهید صدر مى نویسد:
(در شـنـاخـت اقتصاد اسلامى مجاز نیستیم آن را به گونه جداى از یـکـدیـگـر بـررسـى کنیم مثل این که عقیده درباره تحریم ربا و مـالـکـیت
( 504 )
خصوصى را جداى از سایر اجزاى روش عمومى اقتصاد اسلامى بـررسـى کـنـیم. همچنین صحیح نیست که مجموع اقتصاد اسلامى را به عـنـوان یـک مـوضـوع جداگانه و سیستمى مستقل از سایر اصول نظام اسـلامـى مـثـل امـور اجـتماعى و سیاسى و غیره و جداى از طبیعت روابـطـى که بین آن اصول برقرار است بررسى کنیم بلکه لازم است شـناخت ما نسبت به اقتصاد اسلامى در چارچوب شکل عام اسلامى باشد شـکلى که همه سویهاى گوناگون زندگى را در جامعه نظم و ترتیب مى دهد.)11
جامعه دلخواه و خوشایند (توسعه یافته) اسلامى
ایـن جـامـعه با اصول حاکم بر آن جامعه شناخته و نمایانده مى شود که عبارتند از: اصول سیاسى اجتماعى فرهنگى و اقتصادى. در ایـن نـوشتار در پى آن نیستیم که تمام اصول سیاسى اجتماعى و... را بـه گـونـه کـامـل از مـنظر امام خمینى شناسایى و ذکر کـنـیم; بلکه براى روشن شدن اندیشه امام در این زمینه ها پاره اى از اصـول هـر بخش را که از اهمیت بیش ترى برخوردارند بر مى شماریم:
1. اصول سیاسى
الف. حاکمیت اسلام.
ب. نـاوابـستگى به بیگانگان رد سلطه پذیرى ملتهاى دیگر (رابطه بـر اسـاس احـتـرام مـتـقابل) این دو مورد (الف و ب) چنان روشن هستند که ما را از ذکر شاهد بى نیاز مى کند.
2. اصول اجتماعى
الف. آزادى سیاسى و اجتماعى در چهارچوب احکام اسلام.
( 505 )
ب. برابرى در اجراى قانون.
ج. نبود ظلم بین گروههاى مردم.
امام در وصیت نامه خود مى نویسد:
(اجـراى قـوانـیـن بـر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستم گرى و حـکـومـت جـائـرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع ازفساد و فـحشاء و انواع کجرویها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خـودکـفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جـامـعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صـدهـا از ایـن قـبـیل چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.)12
3. اصول فرهنگى
الف. پیشرفت درعلوم و فنون:
امام مى گوید:
(اسـلام اسـاسـا نـه تنها جلو رشد علمى و فکرى بشر را نمى گیرد بـلـکـه خـود زمـینه هاى این حرکت را آماده تر مى کند و به این حـرکـت جـهـت انسانى و الهى مى دهد و تکامل علمى و فرهنگى بشر بعد از ظهور اسلام محققین تاریخ را خیره ساخته است.)13
ب. تقوى و جهاد:
امام راحل به روشنى تمام اعلام مى دارد:
(بـه هـمـه مسوولان کشورمان تذکر مى دهم که: در تقدم ملاکها هیچ ارزشـى و مـلاکـى بـهـتر از تقوى و جهاد در راه خدا نیست و همین تـقـدم ارزشى و الهى باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و اسـتفاده از
( 506 )
امکانات و تصدى مسوولیتها و اداره کشور و بالاخره جـاى گزین همه سنتها و امتیازات غلط مادى و نفسانى بشود چه در زمـان جـنـگ و چـه در حـالـت صلح چه امروز چه فردا که خدا این امـتیاز را به آنان عنایت فرموده است و صرف امتیاز لفظى و عرفى کـفایت نمى کند که باید هم در متن قوانین و مقررات و هم در متن عمل و عقیده و روش و منش جامعه پیاده شود.)14
4. اصول اقتصادى
الف. فقرزدایى:
مـعمار انقلاب امام خمینى در پیام (فریاد براءت) این اصل را از آرمانهاى مسوولان نظام مى شمارد و اظهار مى دارد:
(هـمـه آرمـان و آرزوى ملت و دولت و مسوولین کشور ماست که روزى فـقـر و تـهیدستى در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزیز و صبور و غـیـرتـمـنـد کشور ما از رفاه در زندگى مادى و معنوى برخوردار باشند.)
ب. توزیع عادلانه ثروت:
امام خمینى در این باره مى گوید:
(اسلام تعدیل مى خواهد نه جلو سرمایه را مى گیرد و نه مى گذارد سـرمـایـه آن طـور بـشود که یکى صدها میلیارد دلار داشته باشد و بـراى سـگـش هـم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلـک و ایـن یکى که شب برود پیش بچه هایش نان نداشته باشد نمى شـود این عملى نیست نه اسلام با این موافق است و نه هیچ انسانى با این موافق است.)15
( 507 )
ج. استقلال اقتصادى:
امام خمینى مى گوید:
(همه چیزمان باید مستقل شود. استقلال با وابستگى جمع نمى شود. و مـا فـرهـنـگـمان وابسته بشود استقلال نداریم اقتصادمان وابسته بـشـود اسـتـقـلال نـداریـم... اول باید آن مطلب را درستش کرد اسـتـقلال فرهنگى استقلال اقتصادى اول باید او را درستش کرد تا بتوانیم اسم خودمان را یک مملکت بگذاریم.)16
د. رشد و شکوفایى اقتصادى:
امام خمینى مى گوید:
(اسـلام... اقـتـصـاد را بـه صورتى سالم و بدون وابستگى به نفع هـمـگان در رفاه همه مردم با اهمیت به مستمندان و ضعیفان بارور مـى کـنـد و بـراى رشـد بیش تر کشاورزى و صنعت و تجارت کوشش مى نماید.)17
توسعه از منظر امام خمینى
بـا تـوجه به اصولى که از سخنان امام یاد شدو اصول و معیارهاى حـاکـم بـر جـامـعـه دلخواه و خوشایند اسلامى روشن شد مى توان تعریفى مناسب از توسعه اسلامى را از منظر امام ارائه کرد:
تـوسعه اسلامى فرآیند حرکت از وضع موجود به سمت جامعه خوشایند و شـایـسـته اسلامى است که خطوط کلى و اصول حاکم بر آن ترسیم شده است.
شرح دو نکته:
1. حرکت هر بخشى در جامعه اسلامى باید به گونه کامل هماهنگ با سایر بخشها باشد.
2. وضـع مـوجـود ممکن است وضع ناخوشایندى نباشد; یعنى نسبت به زمـیـنـه هـا
( 508 )
و تواناییهاى موجود ممکن است وضع خوشایندى باشد امـا بـا لحاظ ایده آلها و هدفهاى عالى و جامعه خوشایند اسلامى وضع ناخوشایندى باشد.
3. ایـن اصول افزون بر هماهنگى مورد اشاره مى توانند در پدید آوردن جـامـعه خوب و پسندیده اسلامى نقش اثرگذار و پدید آورنده زمـیـنـه بـراى دیـگر اصول را نیز داشته باشند در مثل حاکمیت اخـلاق اسـلامـى مـى تـواند نقش یک ضامن اجراى قوى براى سیاستهاى اقـتـصادى را داشته باشد و سلامت اقتصاد را به دنبال آورد. و یا راسـتـگـویـى عشق نورزیدن به دنیا ایثار همت گماشتن به امور مـسـلـمانان و دلسوزى براى آنان قناعت و... مى توانند به گونه اى انـگـیـزانـنده قوى براى به حقیقت پیوستن هدفهاى اقتصادى در جـامعه اسلامى باشند. همچنین رفاه و ریشه کن کردن فقر عاملى در جـهـت حـاکمیت اخلاق اسلامى در جامعه است. اگر در بخش فرهنگى جهت گـیـریـهـا به سوى تجمل گرایى و اسراف باشد آز طمع و نازش به مـال دنـیـا رواج داده مـى شود نه جود بخشش ایثار و... در نـتـیجه نباید انتظار پیروزى و کامیابى در سیاستهاى اقتصادى را داشته باشیم.
تزاحم و پیشى گرفتن پاره اى از اصول بر پاره اى دیگر
هر چند در حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) همه این هدفها با هم دست یـافـتـنى اند ولى در حال و روز کنونى که تنها در ایران حکومت اسـلامـى بـراساس دستورهاى پیامبر(ص) و ائمه(ع) تشکیل شده است و دشـمـنان ما هر روز به بهانه هاى گوناگون در قالب توطئه هاى از پیش طراحى شده مانع پیشرفت همه جانبه حکومت اسلامى مى شوند چه بـایـد کـرد؟ در مـثـل مـمکن است دشمنان ما زمینه هایى را پیش آورنـد کـه دسـتـیابى به هدفهاى اقتصادى همچون رفاه یا رشد به قـیمت لکه دار شدن استقلال فرهنگى ما تمام شود و یا به دلیل عقب مـانـدگى ما از جهان به اصطلاح توسعه یافته در صنعت و تکنولوژى رسـیـدن به رفاه را در پرتو چشم پوشى از سایر اصول به ما معرفى کنند. در صورت به حقیقت پیوستن چنین انگارهایى چه باید کرد؟
( 509 )
آیـا بـراى به حقیقت پیوستن اصول اقتصادى اصول دیگر را قربانى مـى کنیم؟ یا به دنبال استوارسازى اصول غیراقتصادى برآمده و از رفاه و دیگر هدفهاى اقتصادى صرف نظر مى کنیم؟
پاسخ به این پرسش اساسى را باید در دو جهت جست وجو کرد:
الـف. گـاهـى تـزاحـم در اصـول ناشى از انتخاب نکردن استراتژى سـازوار است در مثل براى رسیدن به رشد و رفاه نوعى استراتژى تـوسـعـه اى پـیـشـنـهاد مى شود که لازمه عمل به آن چشم پوشى از اسـتـقلال فرهنگى است. در این صورت طبیعى است که باید به دنبال اسـتـراتـژى مـناسب ترى بود تا ما را در کنار و هماهنگ با دیگر اصول به رشد و رفاه برساند.
ب. تـزاحـم گـاهـى به واسطه باز دارنده هایى است که دشمنان ما پـدیـد مـى آورنـد کـه بـه جـهـت تنگناها و عقب افتادگى ما در بـخـشهایى همچون: صنعت و تکنولوژى و... است به گونه اى که هیچ گونه راه فرارى از آن نداریم. در این صورت ازسوى سیاستگذاران بـویـژه ولـى امر مسلمین جایگاه اصول پیش و پس بودن هر یک بر دیگرى نمایانده مى شود.
پیش بودن پاره اى از اصول بر پاره اى دیگر از منظر امام خمینى:
الف. پیش بودن اصل دفاع از ارزشهاى اسلامى در جهان و زمینه سازى براى حکومت جهانى حضرت مهدى(عج):
(مـسـوولان مـا بـایـد بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست.
انـقـلاب مـردم ایـران نـقـطـه شـروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پـرچـمـدارى حـضـرت حـجـت ارواحنا فداه است که خداوند بر همه مـسـلـمـانـان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قـرار دهـد. مـسـائل اقتصادى و مادى اگر لحظه اى مسوولین را از وظـیـفـه اى کـه بـر عهده دارند منصرف کند خطرى بزرگ و خیانتى سـهـمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و تـوان خود را در
( 510 )
اداره هر چه بهتر مردم بنماید ولى این بدان مـعـنـى نـیـست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.)18
ب. پـیـش بـودن استقلال سیاسى فرهنگى و ناوابستگى و جلوگیرى از سطله بیگانه:
(در مـساله بازسازى و سازندگى من اطمینان دارم که شخصیتهاى رده بـالاى نـظـام و مـسـوولـیـن مـحترم و نیز مردم وفادار و انقلابى کـشورمان چون گذشته هرگز قبول نمى کنند که نیل به این هدف به قیمت وابستگى ایران اسلامى به شرق یا غرب واقع شود.)19
(اگـر مـا تسلیم آمریکا و ابرقدرتها مى شدیم ممکن بود امنیت و رفـاه ظـاهـرى درست مى شد و قبرستانهاى ما پر از شهداى عزیزمان نـمـى گـردیـد; ولى مسلما استقلال و آزادى و شرافتمان از بین مى رفت.)20
در ایـن نـوشتار در پى آن نیستیم که تمام موارد پیش و پس بودن اصـول را از کـلام امـام پى جوییم بلکه با ذکر دو نمونه از کلام امـام خـمینى جدولى ارائه مى دهیم که از مجموع گفتار ایشان مى توان چنین برداشتى کرد.
الـبـتـه امـکـان تـعدیل و تغییر در این جدول وجود دارد و نظر انـدیشه ورزان اسلامى و آشنایان به اندیشه هاى بلند امام خمینى مى تواند در این زمینه راهگشا باشد.
در برخى جاها نشان دادن این که کدام اصل باید پیش و کدام اصل واپـس داشـتـه شـود بـه عـنـوان یک امر ثابت کارى دشوار بلکه نـادرسـت است. در این گونه موارد ظروف و شرایط مکانى و زمانى با نظر داشت به مصالح مسلمانان راهکار مناسبى براى خارج شدن از بـن بست تزاحم است. و جاى این گونه اصلها که پیش داشتن آنها بر دیـگر اصول بستگى به شرایط زمان و مکان دارد در جدول زیر به عنوان اصول دگرگون شونده خالى مى ماند.
( 511 )
((جهت استفاده از جدول مورد نظر به اصل مجله مراجعه فرمایید))
نشانه (=) نشان دهنده نبود تزاحم بین دو اصل.
نشانه (-) نشان دهنده پیش بودن اصلى است که جهت پیکان آن را نشان مى دهد.
شـایـان توجه است که جدول بالا و بحثهاى پیرامون آن تنها ارائه روشـى مـنـطقى براى فکر کردن در باب توسعه از منظر اسلام و امام راحـل است. بنابراین اگر در پیش و پس داشتن اصلى بر اصلى دقت کـافـى صـورت نگرفته باشد جاى خرده گیرى نیست و اهل نظر خود به درستى زوایاى بحث را در خواهند یافت.
دو ویژگى مهم استراتژیهاى مناسب از منظر اسلام و امام خمینى
1. بـراى رسـیدن به همه هدفهاى اقتصادى طراحى شده باشد. براساس ایـن ویـژگـى رشـد بـدون اسـتقلال اقتصادى و توزیع عادلانه و یا شـکـوفـایـى اقـتصادى بدون ریشه کن کردن فقر و پدیدآوردن رفاه نـسبى هرگز خوشایند نخواهد بود. بنابراین استراتژیهایى که با تـشـدیـد فقر رشد را مژده مى دهند و یا شکوفایى اقتصادى را در پـرتـو پـدیـد آمـدن شکاف طبقاتى نوید مى دهند و یا رفاه را به قـیـمـت وابـسـتـگـى اقـتـصـادى بـه ارمغان مى آورند به عنوان استراتژیهاى ناموفق و مردود تلقى مى شوند.
2. اسـتـراتـژى صـحیح اقتصادى باید با توجه به هدفهاى فرهنگى سـیـاسـى و اجـتـمـاعـى برنامه ریزى شده باشد و آنها را قربانى نکند.21