راز جلوه گرى ملاصدرا در نگاه رهبرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


 

 

 

( 3 )

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

از همه آقایان محترمى که تشریف دارید صمیمانه تشکر مى کنم. هم به خاطر این که امشب ما را مشمول محبت و صفاى خود قرار دادید و این جلسه صمیمى و مهربان تشکیل شد که بسیار جالب شیرین و خاطره انگیز است و هم ـ بیش از این ـ به خاطر زحمت بزرگى که قبول کردید و این کار با ارزش را ـ که هم جنبه علمى دارد و هم محصور به آفاق حوره هاى علمیه و کشور خودمان نیست بلکه یک کار حهانى است ـ شروع نمودید. ان شاء الله این کار شما در آینده مفاهیم عقلى در دنیا و جریان اندیشه و نظر در مسائل فلسفى مؤثر باشد. تشکر من بدین خاطر است که آقایان قبول این مسؤولیت بزرگ را فرمودید و بحمد الله اهل این کار هم هستید.

 

در جلسات متعدد با آقاى اخوى به تدریج در جریان مسائل این کار قرار گرفتم و هر چند گزارش مجموعى و کلى ندارم لیکن اجمالاً مى دانم چه زحمتى در حال انجام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 4 )

 

است و چه کارهایى انجام مى پذیرد.

 

به نظر مى رسد که این حرکت نیز یک خدمت به فلسفه و اندیشه فلسفى در دنیاست; چرا که با آن که ملاصدرا سردمدار یک مکتب فلسفى و موجد یک جریان عقلانى است در دنیاى غرب شناخته شده نیست. در ایران همه ملاصدرا را مى شناسند (منظور در محافل علمى است) و هر کسى که وارد مقولات و مفاهیم فلسفى مى شود ـ در این قرون اخیر على الظاهر این جور بوده است; تا آن جا که شنیده ایم و مى دانیم ـ براى سلوک و تعلم فلسفه بجز فلسفه ملاصدرا راه دیگرى نداشته است.

 

انسان تاریخچه سیر فلسفه را ـ از زمان ملاصدرا تا زمان ما ـ که نگاه مى کند و اکابر فلاسفه این دوران متوسط را که انسان مشاهده مى کند حالاتشان را مى بیند و کتابهایشان را مى شناسد مى بیند که آنان همه بر روال ملاصدرا حرکت کرده اند; مثلاً صدر المتألهین و حکمت متعالیه است که خط اصلى محسوب مى شود. البته کسانى هم که معروف به مشایى بوده اند; مثلاً مرحوم آقا بزرگ حکیم در مشهد در زمان خودش یک حکیم مشایى بوده است.

 

(معنى حکیم مشایى این بود که آراء شیخ را خوب مى دانست) اصولاً هنر او (مرحوم آقا برگ حکیم) در تعلیم اسفار بود. مهم ترین کار او در زمان خودش تدریس اسفار بود; یعنى حتى کسانى که به عنوان نحله هاى دیگر فلسفى شناخته مى شدند این گونه بوده اند. یا مثلاً مرحوم آقا على مدرس زنوزى که به عنوان یک مبتکر و کسى که از خط صدر المتألهین مقدارى به جانب دیگر گرایش پیدا کرده است گرایشهاى مشایى و مانند آن را دارد. او در واقع خودش یکى از ذرارى طیبه و ذرارى علمى ملاصدراست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 5 )

 

شما ملاحظه بفرمایید الان نیز در حوزه هاى علمیه اى که فلسفه معمول هست اگر بگویند در جایى فلسفه شروع مى کنند یا مى خوانند شروع فلسفه از امور عامه است چرا که ملاصدرا از امور عامه شروع کرده است. حتى کسانى که فلسفه را رد مى کردند (اساتیدى در مشهد بودند که فلسفه را رد مى کردند که آقاى اخوى درس آنها را رفته اند و من هم درس آنان را رفته ام) ولى شروع درسشان از امور عامه بود; یعنى مثلاً مبحث وجود را مطرح مى کردند منتهى اصالت وجود یا اشتراک معنوى را رد مى کردند.

 

غرض این است که هم اسم ملاصدرا فضاى فلسفه کشور را گرفته است ـ چون اسم او در منبرها برده شده هر چند به ذم یا لعن ـ و کتابها افکار و نحله فلسفى او فضاى حوزه ها را گرفته است. اما این فرد در دنیا ناشناخته است. البته این اواخر را نمى گویم که کربن و بعضى دیگر تحقیقاتى را انجام داده اند و مقدارى آشنایى پیدا شده است. در فضا و مدارس فلسفى غرب ملاصدرایى در کار نیست و کَانّه آنان در باب فلاسفه اسلامى از ابن سینا و ابن رشد به این طرف نمى آیند و ملاصدرایى به این عظمت شناخته شده نیست که واقعاً جاى تاسف دارد و به نظر من شما با این کار یک حسنه بزرگى را انجام مى دهید.

 

صدر المتألهین صاحب آراء فلسفى روان شیرین و داراى اختصاصات منحصر به فردى است; یعنى در میان فلاسفه الهى انصافاً ویژگیهاى فلسفه ملاصدرا بى نظیر است مجموعه این اختصاصات در هیچ فلسفه اى جمع نشده است. ان شاء الله شما این مسائل را در دنیا مطرح مى کنید.

 

آن اوایل که با آقاى اخوى در این زمینه صحبت بود آن طور که به من مژده دادند قرار شده است کتابى درباره جمع بندى آراى ملاصدرا نوشته شود. غیر از

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 6 )

 

این که کتاب او چاپ مى شود یا درباره یک موضوعى از موضوعات ـ مثلاً حرکت جوهرى ـ یک نفر کتابى مفصل مى نویسسد باید معرفى دائرةالمعارفى از ملاصدرا بشود که تا به حال نشده است تا روشن شود ایشان که بوده و آرائش چه بوده است. تفصیلاً و تشریحاً ذکر شود که اگر کسى بخواهد اطلاع کافى از او پیدا کند بدون غور و ورود بتواند. یک چنین چیزى نیز باید به زبانهاى گوناگون ترجمه شود و به دانشگاههاى مختلف برود بعداً هم ان شاء الله کتابهاى کوچک ایشان ـ که دارید ترجمه مى کنید ـ و همچنین کتاب اصلى و بزرگ مرحوم ملاصدرا در دانشگاهها برود و ببینند.

 

به نظر بنده در مسأله ملاصدرا شگفتیهایى وجود دارد. البته همه شما ملاصدراشناس و در مسائل مربوط به صدر المتألهین و حکمت متعالیه از من واردتر هستید لیکن دو سه نکته کوتاه در زمینه ملاصدرا به ذهن بنده مى رسید که فکر کردم بد نیست این نکات گفته شود; شاید براى مردم مفید باشد.

 

نکته اول این که: ملاصدرا در فلسفه خود بین چیزهاى جمع نشدنى جمع کرده است چون فلسفه او عقلى و ذوقى و شرعى است. این سه چیز به حسب عادى با هم جمع نمى شوند. عقل و ذوق با همدیگر قابل جمع نیستند. عقل منطقى استدلالى و خشک است ولى ذوق پرتو و افاضه و نورانیت و مانند آن است و قاعدتاً اینها با یکدیگر قابل جمع نیست. ولى او این دو را با هم جمع کرده و آن وقت این فلسفه عقلى ذوقى را بر مبناى شرع مقدس پایه گذارى کرده است که این چیز مهمى است. مبادى رسیدن او به این مرحله و به این افکار عالى هم از تعبد محض است. در دوران ریاضت و انزوایى که او داشته است ـ حالا در کهک بوده یا در هر جاى دیگر ـ بعد از آن که این دوره انزوا تمام مى شود ـ آن طور که خود ایشان در مقدمه اسفار تصریح کرده است ـ این افاضات به قلب او نازل مى شود و این جریان عظیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 7 )

 

وجوشان در دل او جارى مى شود که واقعاً تمام نشدنى است. این معانى به روح مقدس او افاضه مى شود; یعنى در آن حالت مشغول فکر و مطالعه نبوده است.

 

خود صدر المتألهین مى گوید که: من فقط مشغول عبادت بودم. مى گوید: فرض یؤدیه رفتم آن جا مشغول بشوم که بتوانم فرضى را که از من فوت شده بود تادیه کنم و آن امور خلافى را که از من گذشته بود تلافى کنم و تصریح مى کند که دنبال درس و بحث نرفتم.

 

ایشان این مطالب را در مقدمه اسفار مى گوید و بیان مى دارد که من در دوران انزوا و خلوتم اصلاً به فکر تالیف و نوشته و کتاب و تحقیق نبودم فقط به فکر عبادت بودم; یعنى این معانى عقلى عرفانى از مبادى تعبدى مى جوشد و ایشان در خلال نگاه و نظره فلسفى در همه جا به آیات و روایات تطبیق آنها و درک معارف الهى نگاه و توجه دارد و از این که معناى آیات و روایات را این گونه فهم کرده خوشحال است این شرح اصول کافى و تفسیر او یک نمونه است.

 

این یک خصوصیت و شگفتى است که در واقع ایشان فلسفه اى دارد که عقلى ذوقى و شرعى است و برخلاف رویه متشرعه که با مسائل عقلى و ذوقى خیلى کارى ندارند یا کسانى که با مسائل شرعى خیلى کارى ندارند ایشان همه را جمع مى کند.

 

جهت دوم که آن هم واقعاً در کار ملاصدرا یک شگفتى است آن که ایشان این منبع عظیم عقلى و فلسفى بزرگ را از استاد فرانگرفته است بلکه از ریاضت و خلوت گرفته است. ایشان شاگرد میر داماد بوده اما میر داماد با این حرفها سر و کار ندارد. مسأله میر داماد مسأله دیگرى است و دوران خلوت و انزواى ایشان هم بعد از دوران تلمذ میر داماد و دیگران بوده است. على الظاهر ایشان شاگردى برخى بزرگان را کرده و بعد به شیراز رفته و دچار آن اهانتها و هتکها شده و بعداً

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 8 )

 

اجباراً گریخته و به صورت انزوا در گوشه اى مشغول زندگى شده است. ظاهر قضایاى ایشان این است. در آن دوران انزوا بوده که این فیوضات به قلب او رسیده و اسفار را نگاشته است. این مسأله عجیبى است که اول اسفار آن را نوشته است!

 

هر کس بخواهد یک کتاب بزرگى بنویسد به عنوان شروع اول مختصر آن را مى نویسد. انسان یک داستان هم بخواهد بنویسد آمادگى مى خواهد. باید یک چیز مختصرى بنویسد و بعد متن اصلى را شروع کند در حالى که ظاهراً ملاصدرا شواهد الربوبیه مشاعر و دیگر کتب مهم را بعداً نوشته است. در حقیقت در هر کدام از اینها یک مسأله از اسفار را تاکید و تکیه کرده است. اول کتاب اصلى اسفار را نگاشته است. شاید قبل از آن چند رساله مختصر بیش تر ننوشته باشد. شرح هدایه را هم که قبل از اسفار نگاشته از این قبیل نیست; در حقیقت یک کتاب مشایى است و روش اصالت ماهیت را دارد; چرا که در ابتدا ایشان هم اصالت ماهیتى بوده و این کتاب نیز متعلق به آن مبدأ و منشاء است. انبوه معلوماتى را که در اسفار ریخته است از پاى حوزه درسى در نیامده است بلکه از خلوت و انزوا و تعبد و دل دادن به خدا و کسب فیض از پروردگار بوده که امر عجیب و شگفت آورى است.

 

ییک نکته دیگر هم در کار ملاصدراست که به نظر من این کار شما هم ادامه شگفتى سوم است. ملاصدرا با خلوت و انعزال و جدایى از خلق شروع کرده است و به نظر نمى رسد در زمان آن بزرگوار شیوه اش خیلى رواج یافته باشد. البته شاید شما آقایان تحقیق کرده و بهتر بدانید که نظرات ملاصدرا در زمان خودش خیلى به چشم قبول نگریسته نشده و اوجى پیدا نکرده است; اما هر چه زمان گذشته است این دایره وسیع تر شده و بیش تر جدى گرفته شده است به طورى که مى بینیم کم تر از صد سال بعد از وفات ملاصدرا حوزه فلسفى عظیم و عمیقى در اصفهان به وجود آمد که در آن لاینقطع شاگرد پشت سر استاد مى آید تا مى رسد به

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 9 )

 

تلامذه تلامذه شان که به تهران منتقل شدند; مانند مرحوم ملا عبد الله زنوزى و آقاعلى زنوزى و حاجى سبزوارى و امثالهم. همچنین مى بینیم که غالباً معاریف فلسفه در اصفهان غیر اصفهانى هستند. ظاهراً ملاعلى خواجویى مازندرانى است یا آقا محمد بید آبادى معروف که از محله بید آباد است رشتى است; یا آخوند ملاعلى نورى با آن عظمت از نور مازندران است یا ملاعبدالله زنوزى و پسرش آقاعلى از زنوزند.

 

غرض این که عمده این بزرگان از جاهاى دیگر جذب اصفهان شده اند. من مى خواهم به طور مثال بگویم آنچه که ملااسماعیل خواجویى را از مازندران به اصفهان مى کشاند احتمالاً فقط قدرت و حاکمیت صفویه نیست شاید در آن جا اساتیدى بوده اند ـ همان کسانى که معروف هستند مثل ملاصادق اردستانى که مرحوم مجلسى او را از اصفهان بیرون کرد و ماجراهایى دارد ـ که فلسفه ملاصدرا را اول به اصفهان آورده اند. من نمى دانم اولین کسانى که بساط فلسفه را در اصفهان گستردند چه کسانى بودند اما به هر حال آن جا یک حوزه عقلى شد یعنى در کنار حوزه فقاهتى معروف اصفهان که مرحوم سید شفتى و حاجى کلباسى و دیگر بزرگان چون: مرحوم شیخ محمد تقى صاحب حاشیه بزرگانى مانند آقا محمد بید آبادى و آخوند ملااسماعیل خواجویى و آخوند ملاعلى نورى و مدتى بعد ملااسماعیل واحدالعین ـ که اصفهانى است ـ در اصفهان رشد پیدا کردند و مکتب ملاصدرا را بزرگ کردند. بعداً همین مکتب به تهران صادر شد. عجیب این است که مرحوم آقا محمدرضا قمشه اى ـ معروف به صهبا ـ و آقا على زنوزى از اصفهان آمدند و تهران را پایگاه فلسفه کردند و یک مرکز فلسفى عظیمى شد که تا این اواخر

 

نیز ادامه داشته است. یعنى هر چه زمان گذشته است حوزه هاى علمیه فلسفه صدرایى گسترش یافته و دامنه اش وسیع شده و علماى بزرگ تر و

 

 

 

 

 

 

 

 

 

( 10 )

 

شخصیتهاى عظیم ترى را عرضه کرده است تا این اواخر که به قم و مرحوم علامه طباطبایى و بقیه آقایان ـ که مى شناسید ـ رسیده است.

 

من احتمال مى دهم این کارى که شما آقایان شروع کرده اید دنباله همان گسترش است که ان شاء الله باید این افکار دنیا و محافل علمى جهان را فرا بگیرد. کار با ارزش و با عظمتى است. ما این تلاش آقایان را قدر مى دانیم. امیدواریم که ان شاء الله همه به چشم قدردانى به این کار نگاه کنند. دستگاههاى مسؤول بخصوص صدا و سیما در زمان خودش باید به برگزارى این کنگره ـ که آقایان در آن مشغول هستید ـ کمک خوبى بکنند. وزارت ارشاد هم بایستى تلاش مناسبى بکند. بزرگان علما و حوزه هاى علمیه همه همکارى کنند بلکه بتوان ان شاء الله این متاع معنوى و با ارزش را به شکل عالى ترین متاع به کشورهاى دیگر صادر کرد.

 

انسان بعضى از کارها را مى بیند که مباشرین و متصدیانش با آن کار خیلى مناسبتى ندارند. مثلاً فردى مسؤول یک امر فرهنگى شده در حالى که مهندس معدن است. اهلیت هم دارد اما طبیعت کارش خیلى تناسب ندارد. از این قبیل موارد گاهى این جا و آن جا مشاهده مى شود. اما این کار جزء آن کارهاى معدودى است که بحمد الله خداى متعال براى ادره آن کسانى را برگزیده و مبعوث کرده است که همه اهل هستند. همه شما استاد هستید سالهاى طولانى زحمت کشیده اید این راه را خوب پیموده اید. با معارف الهى آشنایى پیدا کرده اید. با افکار و نظرات شریف ملاصدرا (صدر المتألهین) آشنایى یافته و شاگردان خوبى را تربیت کرده اید. ان شاء الله خداوند این کار خوب را از شما قبول کند و بتوانید هر چه بهتر و سریع تر پیش بروید. ما هم منتظریم که ان شاء الله از برکات این کار شما هر چه زودتر بهره بردارى و استفاده کنیم.

 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته