طوبى درختِ معجزه آساى شاخ در شاخِ سایه گستر عظیمى است در بهشت که ریشه در خانه رسول اللّه(ص) دارد و جامه هاى ظریف و زیورهاى چشم نواز و روح افزاى بهشتیان از شکوفه هاى آن بیرون مى آیند. در بهشت هیچ سرایى غرفه اى و کوشکى نباشد مگر این که شاخى از آن درخت سَر آن جا دارد و هر برگى از آن بر خلقى سایه افکند و شاخه هاى آن سر فرود آرند تا بهشتیان هرگاه بخواهند از میوه هاى شاداب آن برچینند و میل کنند. ولایت درخت طوبى را مانَد شاخ در شاخ و سایه گُستر و ریشه در خانه رسول اللّه دارد و جامعه هاى عزت و سربلندى و شکوه مؤمنان راستین از شکوفه هاى آن بیرون مى آید و بر سَرا و کومه و کوشک همه مؤمنان سایه مى افکند و آنان را از تفت خورشید و سموم بادهاى مهلک در اَمان مى دارد و زندگى را برایشان خوش و خرم و روح افزا و دل انگیز مى گرداند و از گوناگون میوه هاى شاداب خود همه را بهره مند مى سازد. اگر این درخت با شکوه و پرشاخ و برگ و شکوفه آن گونه که رسول خدا(ص) مى خواست و آرزو داشت و به آن امید بسته بود و سعادت همیشگى بشر را در زندگى در سایه سار آن مى دید شاداب مى ماند و ریشه مى دواند و شاخ و برگ مى گستراند و پرشکوفه مى ماند و با ثَمر جامعه بشرى بویژه مسلمانان در آرامش و بى دغدغه و گزند مى توانستند راه تعالى را بپیمایند و از هر آفت و آسیبى در اَمان بمانند. امّا افسوس به جز برهه اى اندک که سخت بالید و شاخ و برگ گستراند و از عطر دلاویز خود جهانى را سرمست کرد و لذت زندگى در سایه سار خود را به بشر چشاند در عرصه نماند. دست تاراج و بیداد ریشه آن را با تیشه هوسها و خودبینیها نشانه رفت و شاخه ها را برید و پاییزگون برگها را ریزاند و بهار را به خزان دگر کرد و امت اسلامى در کویرى خشک و دهشت انگیز و برهوتى بى پایان آواره و گرفتار خورشید سوزان و سموم بادهاى گرم و مهلک شد و گروه گروه شد و هر گروهى به آفتى گرفتار آمد و به کام مرگ فرو رفت و امت اسلامى با آن هیبت و شکوه و انسجام و یک پارچگى بى مانندى که داشت از هم گسست و دشمن شادکامانه بر این امتِ بى پناه و ملجأ و بى راهبر چیره شد و هر یک از مسلمانان را به اسارت برد و به بردگى واداشت. گاه اگر در درازناى این تاریخِ پرفراز و نشیب و پر غم و اندوه حرکتى بوده و جنبشى و چند صباحى آرامشى و رهایى از تازیانه هاى دشمن در پرتو ولایت بوده است که فقیهى داناى به دینى و اسلام شناس تیزنگرى و مصلح بزرگى در گوشه اى و در بخشى از دنیاى پر وحشت بیرقى برافراشته و شمارى از جان گذشته بر گرد او گرد آمده اند و با ستم در افتاده اند و غبارها را از چهره دین سترده اند و به شاهراهى که على و فرزندان او(ع) رفته اند گام نهاده اند تا توانسته اند از خُنَکاى سایه طوبى و ازعطر دلاویز و میوه توان بخش آن بهره برند بر بام گیتى چراغى برافرازند و گرنه نسل اندر نسلِ بى بهرگان و محرومان از سایه طوبى آواره بوده اند و بى خانمان و گرفتار تیغهاى آبدیده و سیاهچالهاى مخوف و بى روزَن. رمه اى بوده اند پراکنده و بى پناه در چنگ درنده خویان و گرگهاى بى رحم و خون آشام. تاریخ این گونه ورق مى خورد هر روزى از روز پیش سیاه تر و یأس آلودتر. سیاهى همه جا را فرا گرفته بود. نقبى به روشنایى نمى شد زد. روزَنى به بیرون از حصار تنگ و دل آزار پیدا نبود. صدایى جز ناله دردمندان و سیاه بختان و شکنجه دیدگان شنیده نمى شد و همه انتظار مى کشیدند که مردى از راه رسد و زنجیر غلامان بگسلد. تا این که در شبى دیجور و وحشت انگیز و بى فردا مردى پولادین اراده عالمى وارسته فقیهى ژرف اندیش اسلام شناسى بصیر با یارانى ثابت قدم خستگى ناپذیر و شیدا و از جان گذشته و دریا دل بپاخاستند و طومار شب را بر چیدند و سپیده را گشودند و با نسیم صبا شمیم ولایت را به همه کومه ها و کوشکها و کویها افشاندند و روحى دوباره بر کالبدهاى افسرده و خَمود دمیدند و حیات آفریدند و زندگى را از نوساختند و دنیایى را در سُـکر مى ناب خود فرو بردند و همه قدرتها را به سُخره گرفتند و تیغهاى آخته و گلوله هاى سربى داغ را با شهامت و از جان گذشتگى خود از کار انداختند. دشمن حیله باز و ترفندساز در داخل مرزهاى سپهر اطلاعاتى خود مدتها سرگردان بود و راه به جایى نمى برد و تمامى ابزار مدرن و جدید او در به بند کشى خل قها از کار افتاد و کهنه نمود و اسلامى را که دشمن آن را از گردونه جامعه بشرى خارج مى پنداشت و تمدن آن را کهنه جدیدترین ناب ترین شورانگیزترین و انگیزاننده ترین شعارها و ابزارها را در دست گرفت و چنان روح امید در خلقهاى فُسرده و ناامید دمید که تمدن غرب را با همه قدرت اطلاعاتى ماهواره اى نظامى اقتصادى تسلیحاتى و دیپلماسى که داشت در باتلاق اراده مردمان بپاخاسته فرو برد و ماشین جنگى و تبلیغى اش را از کار انداخت و در دهکده جهانى که به گمان خود ساخته و پرداخته بود مدینه اى جدید با الگوگیرى از مدینة النبى بنا نهاد. رمز این که خمینى عزیز توانست در دامنه آتشفشان خانه امت خویش را بنا نهد و در درون حصارهاى اطلاعاتى غرب انقلابى عظیم پدید آورد تکیه محورى وى بر (ولایت) بود و تاکید بر تداوم آن در عصر غیبت. این قدرت ناشناخته که قلبهاى پیروان خمینى را به هم گره زده بود غرب را شگفت زده و غافلگیر کرد; زیرا در رصدگاههاى مدرن خود نتوانسته بود این ستاره دنباله دار و درخشان را که هر چند گاه دنیاى ظلمانى را نور باران مى کرد رصد کند. غرب غافل بود از این که شیعه قرنها به عشق (ولایت) هرگونه آزار اذیت شکنجه دربه درى و آوارگى و محرومیتى را به جان خریده است و هرگاه مجال یافته این مشعل مقدس را افروخته و پروانه وار گرد آن چرخیده و جان خویش را فداى آن کرده است. از این روى امام عزیز پس از پیروزى بر حکومت طاغوت پیش از هرکارى با شجاعت تمام و بدون توجه به غوغاهایى که غوغا سالاران وابسته به شرق و غرب آفریدند (مدینه ولایى) را پى ریخت تا تمام نهادها و شهروندان آن چون اقمارى گرد شمس (ولایت) نظام یابند. او با احیاى ولایت فقیه و پیاده کردن آن نظام جدیدى در جهان پدید آورد که نه رویکردى به لیبرالیسم داشت و نه به دموکراسى و نه سوسیالیست و نه به شرق و نه به غرب و نه از انقلاب فرانسه اثر پذیرفته بود و نه از ماکیاولیسم که ذات فلسفه سیاسى غرب است بلکه رجوع به باطن مدینه اسلام داشت. این انقلاب عظیم وامدار هیچ قدرتى نبود بلکه بر شعور و خودآگاهى و ایمان و ولایت مدارى ملت بزرگ ایران استوار بود; از این روى با هیچ روش شناخته شده اى مهار نشد. او در پرتو ولایت امت خود را از مهلکه هاى بسیارى بیرون برد و از دست رهزنان رهایى داد و از گردنه هاى دشوار گذر به سلامت گذراند. او با کشتى (ولایت) امواج فتنه را در هم شکست و طوفانهاى سهمگین و بنیان برانداز را پشت سرگذاشت تا این که در صبحى روشن امت برگزیده خود را به ساحلِ امن رساند. او با نور ولایت تاریکیها را زدود شب را شکافت و سپیده را گشود و یاران خود را به سوى نور مطلق رهنمون شد. او بانیروى ولایت با نیرومندان در افتاد و پنجه در پنجه آنان افکند و قبیله خویش را رهاند و به سوى قلّه هاى مجد و شرف بالا برد. او با بُراق ولایت راههاى ناهموار و پرسنگلاخ را در نوردید و دشت و هامون را پیمود تا به سرچشمه آب حیات دست یافت و خضر وار از آن نوشید و نام و یاد و راه خود را جاودانه ساخت. او با چراغ ولایت به شیوه هاى تازه اى از عمل و افق هاى نوى ازاندیشه رسید. ولایت فقیه از آن روزى که در این ولایت پرتو افکند تاکنون در همه آنات زندگى امت ایران چه در زمانِ آن عزیز سفر کرده و بنیانگذار جامعه ولایى و چه در عصر نورانى نور چشم امام و امت امام چراغ راه آنان شد و در شبهاى دیجور ستاره راهنما و در بحرانها و فتنه هاى ظلمت آفرین پناهگاه و ملجأ. در هنگامه هاى سخت و توانسوز و جانفرسا آن گاه که گردباد آشوبها و کشمکشها همه چیز را در هم مى کوبید و راه به هیچ سوى نبود و چشمها و گوشها را گر باد تبلیغى دشمن و دسیسه ها و نیرنگها و دامهاى او از جهت یابى ناتوان مى ساخت ولایت فقیه تُندرآسا افق را مى گشود و امت را به سوى افق روشن ره مى نمود. در گوناگون فتنه گریهاى دشمن چه آن گاه که خود مستقیم دست به فتنه مى زد و چه آن گاه که ستون پنجم او فتنه مى آفرید آن نیروى الهى که ظلمت فتنه رامى شکافت و دست فتنه گران را رو مى کرد ولایت فقیه بود. در شورشها و تشنجهایى که در گرداگرد این کشور در آغازین روزهاى پس از پیروزى پدید آمد هر دسته و گروهى تحت نام (خلق) بر طبل جدایى مى نواخت و نقشه شوم تجزیه این سرزمین مقدس را در سر داشت گروههاى چپ در گنبد اشرار در سیستان و بلوچستان خلق عرب درخوزستان دموکرات و کومله و … در کردستان همفکران و همپالَکى هاى آنها در مرکز و… این ولایت فقیه بود که چشم فتنه را از حدقه درآورد و دستان فتنه گران را کوتاه کرد و رسواى عام و خاص شان ساخت. در هیاهو وغوغاى انحرافهاى فکرى کژاندیشیها بسته ذهنیها و جمود اندیشیها و بدعتها که هر یک گاه سدّى مى شدند مانع حرکت و پویش و جهش انقلاب آن اندیشه نابى که آذرخش گون سدهاى فکرى را در هم مى شکست و راه انقلاب را مى گشود اندیشه اى بود که از ولایت ناب فقیه سرچشمه مى گرفت. در اختلافات خانمانسوز که در بین خودیها و فرزندان انقلاب با دسیسه چینى و تلاشِ پشت پرده صهیونیست و آمریکاى جهان خوار شعله ور مى شد و هر آن امکان آن بود همه چیز را به آتش بکشد و تلى از خاکستر به جا بگذارد و شیرازه نظام را از هم بگسلد و دشمن به هدفهاى شوم خود برسد آن ابر با برکتى که باریدن مى آغازید و شعله هاى سرکش را فرو مى نشاند و خاموش مى کرد و کدورتها را مى شست ولایت فقیه بود. در جنگ روانى دشمن علیه ملت بپاخاسته ایران آن گاه که فسون مى خواند و فسون گرانه بذر ناامیدى مى فشاند یا بر بوقهاى گوش خراش خویش مى دمید و وحشت مى آفرید یا گوساله هاى سامرى را مى ساخت و مى پرداخت و همه آن صدایى از آنها در مى آورد و خلقى را مى فریفت یا آینده را تیره و تار مى نمایاند یا شایعه مى ساخت و مى پرداخت و… آن مأذنه اى که آواهاى رحمانى را به نرمى و نوازش گرى نسیم به کوچه کوچه مدینه ولایى امت محمّدى(ص) مى وزاند و سموم و گرد و غبار بادهاى سرکش را مى سترد و خستگى را از (تن) ها به دَر مى برد و شادابى و خرمى و امید به مردمان مى بخشید ولایت فقیه بود. در جنگ مخوف و دهشت انگیز هشت ساله آن گاه که تمام قدرتهاى بزرگ جهان به سرکردگى امپریالیسم جهانى در یک سوى بودند و ملت مظلوم و بى پناه و پشتیبان ایران در یک سو و ماشین هیولاوش دشمن شبان و روزان به کار بود و آتش کین بر سر خداجویان جبهه حق مى باراند و دستگاه گسترده تبلیغى او همه آن شایعه مى گستراند و روحیه ها را درهم مى کوبید و گرد ناامیدى مى افشاند و با قدرت تکنولوژى و سیاسى و اقتصادى که داشت حلقه محاصره را روز به روز تنگ تر مى کرد آن اقیانوسى که دربرابر دشمن قامت افراشت و آن صاعقه اى که بر سر دشمن فرود آمد و او را زمین گیر ساخت ولایت فقیه بود. در دوران پس از جنگ خانمان برانداز که صدها هزار خانواده داغدار بودند و در مرگ عزیزانشان مویه کنان شهرهاى بسیارى ویران و ساکنان آنها آواره از نخلستانها و مزارع به جز تلى از خاکستر دیده نمى شد همه جا غم بود و آوارگى و بى پناهى و بى کسى آن کانونى که مهروَرزید بر این همه دردمند و بى پناه و عزیز از دست داده آن طبیبى که مرحم گذارد بر زخمها آن چشمه اى که از زمین تشنه و تفت زده این سرزمین سارى شد و آن شاخسار گلى که در باغهاى آفت زده رویید و بالید و شکوفه داد و عطرناب افشاند و همه پژمردگان را از پژمردگى به درآورد و لباس شادمانى بر قامت آنان پوشاند و آن مسیحا نفسى که حیات دوباره دمید به در و دشت و آن دست توانایى که سقف خانه ها را برافراشت و چرخ زندگانى را به چرخش درآورد ولایت فقیه این چشمه همیشه جوشان بود. اکنون با همه دشمنیهاى دشمنان و سرسختى آنان در دشمنى خط و نشان کشیدنها سربازگیریها در بوق و کرنا دمیدنها دانه افشانیها و دام گستریها شبیخونهاى فرهنگى تلاشهاى بسیار براى نفوذ به جبهه خودى آن سدّى که ملت شریف ایران را از این قوم یأجوج و مأجوج در امان مى دارد آن صخره اى که جلوى سیلهاى بنیان برافکن آنها را مى گیرد آن فرات مهربانِ همیشه سارى که تشنگى را فرو مى نشاند و به زندگى شادابى مى بخشد و به نیروها توان تا در برابر دشمن کینه ورز بایستند ولایت فقیه است. به امید آن که این بیرق مقدس در همیشه تاریخ بر بام گیتى افراشته ماند.