نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
حوزه: با تشکر از حضرت عالى که مصاحبه با ما را پذیرفتید در ابتدا شمه اى از زندگى تحصیلى و علمى خود را بیان کنید.
این جانب در سال 1304 شمسى در اصفهان به دنیا آمدم تحصیلات جدید را تا سیکل خواندم آن گاه وارد حوزه شدم. درحوزه اصفهان مقدمات و سطوح را فراگرفتم و براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفتم و حدود بیست و چهارسال از محضر اساتید بزرگ حوزه قم بهره بردم سپس به اصفهان برگشتم و به تدریس و تحقیق پرداختم.
حوزه: درحوزه اصفهان و قم از محضر چه بزرگانى استفاده برده اید؟
* در اصفهان از محضر مرحوم آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب مکاسب و فرائد حاج آقا صدر و کوهپایه اى مطول و شرح منظومه مرحوم فیاض مقدارى از مطول و مقدارى از شرح لمعه حاج شیخ محمد جواد فریدنى ادبیات و در قم از محضر آیت اللّه بروجردى امام علامه طباطبایى آیت اللّه گلپایگانى آیت اللّه اراکى آیت اللّه محقق داماد و… فقه اصول و فلسفه بهره برده ام.
حوزه: مرحوم والد از علما بوده لطفاً بفرمایید از نظر علمى چه موقعیتى داشته است.
* پدرم حاج آقا میرزا کمال الدین کنیه ابوالهدى از علما و مدرسان حوزه علمیه اصفهان بوده اند. مرحوم آیت اللّه بروجردى مى فرمود:من مقدارى از رسائل را در خدمت ایشان خوانده ام. حاج میرزا على آقا شیرازى استاد شهید مطهرى در نهج البلاغه از شاگردان ایشان است. آیت اللّه بروجردى درباره تواضع علمى ایشان به بنده گفت:
(من در اصفهان که بودم مقدارى از رسائل را خدمت ابوى شما
خواندم. بعد به نجف که رفتم و در درس مرحوم آخوند خراسانى حاضر مى شدم. ایشان هم آمده بود نجف و در درس مرحوم آخوند شرکت مى کرد. گاه مى شد که به درس نمى آمد یا دیر مى آمد درجلسه تقریر من حاضرمى شد با این که استاد من بود.)
حوزه: آیا مرحوم والد نوشته هایى هم دارد؟
بله. ایشان کتابى دارد به نام: (بدر التمام) در شرح حال آیت اللّه حاجى کلباسى جدّ بزرگ ما و پسر ایشان ابوالمعالى و کتاب دیگرى دارد که مجموعه اى از معجزات را در آن گردآورده است.
مهم ترین اثر ایشان کتاب (سماع المقال) درعلم رجال است. آیت اللّه صدر بر آن تقریظ بسیار خوبى نوشته است.
مقام معظم رهبرى این اثر را ملاحظه کرده بود و فرمود: دوباره چاپ بکنیم.
ایشان از آن جهت فرمود که چاپ قدیم کیفیت خوبى ندارد. اکنون با این که همان چاپ قدیم در بازار موجود نیست متأسفانه توفیق نیافته ام که به گونه شایسته و در خور آن را چاپ کنم و در دسترس اهل علم قرار دهم.
زمانى که کتاب از چاپ خارج شد خدمت آیت اللّه سید عبدالهادى شیرازى بردم ایشان پس از مطالعه فرمود:
(پدر شما یک کارى که جنبه تاریخى داشته به آن جنبه علمى داده است.)
در هر صورت ایشان در فن رجال خبره بود و تخصص داشت.
حوزه: از حالات معنوى مرحوم والد آنچه دیده یا شنیده اید بیان کنید.
ایشان انسان والا و با تقوایى بوده و مورد توجه اهل معنى. خود من به خاطر این که آن زمان خردسال بودم از حالات معنوى ایشان چیزى به یاد ندارم ولى در
گوشه کتاب دعا نوشته است:
(وما سمعت من وراء عالم الغیب و لیستعد الانسان لطریق الرحمة.)
که این کاشف از نوعى مراتب معنوى است.
ییا در جاى دیگر مى نویسد:
(مدتى براى این که در معارف یقین بیش تر پیدا کنم تردید داشتم آیا مقام توحید را دارم یاخیر به پیشگاه خدا تضرع مى کردم تا این که در روز چهارشنبه 27 صفر 1353 پس از اداى فریضه صبح مشغول به خواندن برخى از اذکار بودم از جمله: (لا اله الاّ اللّه الملک الحق المبین…)
حالت عجیبى برایم رخ داد و دیدم گویا این معارف روى آینه شفاف نوشته شده و آن آینه هم قلب من است. لذا احساس مسرت عجیبى مى کردم.)
حوزه: اشاره کردید که مرحوم پدرتان کتابى در معجزات دارد در این باره اگر توضیحى دارید بفرمایید.
ایشان معتقد بود: ثبت و ضبط معجزات و کراماتِ اهل بیت(ع) ثواب دارد; از این روى آنچه را که مى شنید با حفظ سند جمع آورى مى کرد. از جمله نقل مى کند:
(زنى در بغداد فرزندش به زندان مى افتد. وى مى آید کنار قبر موسى بن جعفر(ع) و براى رهایى فرزندش از زندان دعا مى کند. به هنگام برگشت شخص حنبلى مذهبى ازوى جریان را مى پرسد و سپس به تمسخر مى گوید: (انّه قد مات فى الحبس) یعنى رفتى پیش کسى و از وى رهایى فرزندت را خواسته اى که خود در زندان از دنیا رفته است. اگر قدرتى مى داشت خود را از زندان نجات مى داد.
این خانم خیلى ناراحت مى شود و همان جا دستهاى خود را به سوى آسمان بلند مى کند و با قلبى شکسته و چشمانى اشکبار مى گوید:
(بحق المقتول فى الحبس یا اللّه ان ترینى القدره.)
خانم مى گوید طولى نکشید پسرم از زندان آزاد شد و در خانواده آن شخص حنبلى مذهب درگیرى رخ داد و پسر وى به عنوان مجرم به زندان افکنده شد.)
حوزه: اجداد حضرت عالى از علماى بزرگ بوده اند اگر امکان دارد درباره اجداد خود بیش تر توضیح دهید.
یکى از اجداد من مرحوم ابوالمعالى است که آثار و نوشته هاى بسیارى دارد. مدفن ایشان در تخت فولاد اصفهان است. وى از اساتید مرحوم آیت اللّه بروجردى بوده و ایشان درباره جدّ ما مى گفت:
(میرزا ابوالمعالى خیلى به سادات احترام مى گذاشت. هیچ گاه حاضر نمى شد بر سیدى پیشى بگیرد هر چند شاگردش باشد.)
ایشان مى گفت:
(من هرگاه به منزل ایشان مى رفتم به خاطر همین احترامها و تکریمها شرمنده مى شدم.)
ایشان مى گفت:
من در ابتداى طلبگى در وقت نماز و پاره اى از افعال آن وسواس داشتم.
ایشان از حالت من آگاه شده بود. یک روز پس از درس به من گفت: شما بمانید. وقت نماز شد گفت: بلند شوید نمازتان را بخوانید. من هم طبق معمول نماز را خواندم.
گفت: همین نماز کافى است و احتیاجى به اعاده ندارد.
از آن به بعد من با اطمینان خاطر نمازم را بدون اعاده مى خواندم و این حالت وسواس براى همیشه از من دور شد و راحت شدم.)
از ویژگیهاى مرحوم ابوالمعالى پرکارى و مطالعه فراوان بوده است. وى از
هر فرصتى براى مطالعه و تحقیق استفاده مى کرده و به شب زنده دارى و عبادت هم عنایت خاصى داشته است.
شخصى مى گفت:
(گاه نیمه هاى شب از کنار منزل میرزا مى گذشتم صداى مناجات ایشان چنان مرا جذب خود مى کرد که مدتى بر زمین میخ کوب مى شدم.)
حوزه: با توجه به این که مدت طولانى از محضر مرحوم حاج آقا رحیم ارباب استفاده برده اید پایگاه علمى ایشان را چگونه یافتید؟
حاج آقارحیم ارباب بسیار بسیار ملاّ بود. دانش فراوان داشت. بر فقه و اصول مسلط بود. مبانى و آراى شیخ را بسیار عالى بیان مى کرد و گاه اشکالهاى دقیق و استادانه اى هم بر شیخ انصارى وارد مى کرد که بسیار سودمند و راهگشا بود.
ایشان به ظاهر سطح مى گفت ولى در حقیقت درس تحقیقى و موشکافانه خارج بود.
حوزه: آیا حضرت عالى افزون بر رسائل و مکاسب درس دیگرى هم در محضرشان بوده اید؟
بله. در درس کلام ایشان شرکت مى کردم. تجرید مى گفت. عده اى از فضلا در این درس شرکت مى جستند. درس بسیار مفید و پخته اى بود.
خلاصة الحساب هم مى گفت که در آن نیز شرکت مى کردم.
حوزه: در دوران طلبگى با چه شخصیتى بیش تر مأنوس بودید؟
بیش ترین اُنس من با شخصیت فرزانه عالم مجاهد شهید سید محمد حسینى بهشتى بود. این از توفیقات الهى بود که همدم و همدرس و هم مباحثه اى چون
شهید بهشتى داشتم.
من و شهید بهشتى پس از تحصیلات جدید وارد حوزه شدیم. از همان آغاز تا سطوح عالى با هم بودیم.
شهید بهشتى از همان دوران نوجوانى روشن بود که استعداد و نبوغ فوق العاده اى دارد. در درسها خیلى زود درخشید. اساتید خیلى دوستش داشتند. در نزد همگنان و هم ردیفان خیلى عزیز بود. درسها را بدون کم ترین زحمت مى فهمید و خیلى خوب تقریر مى کرد.
از شگفتیها این که: پیشنهاد کرد: هر درسى را پیش از آن که به محضر استاد برویم آن را مباحثه کنیم! چیزى که سابقه نداشت. پیش مطالعه مرسوم بود امّا پیش مباحثه مرسوم نبود. به پیشنهاد ایشان ما پیش مباحثه داشتیم. چون من استعداد ایشان را نداشتم برایم مقدارى سنگین بود و بیش تر زحمت مى کشیدم و مطالعه مى کردم.
به خاطر همین استعداد بالا ونبوع فوق العاده درسها را بدون استاد هم مى فهمید. بسیارى از درسها را یک چند روزى که مى آمد احساس بى نیازى مى کرد. به طور مرتب در درسها حاضر نمى شد. به همان مباحثه اکتفا مى کرد. امّا من به خاطر این که شاید استاد مطلب اضافى بگوید به طور مرتب در درسها حاضر مى شدم. به من گفت:
(آقاى کلباسى! تو خوب حوصله دارى همه این درسها را شرکت مى کنى من که حوصله ندارم در این درسها شرکت کنم.)
به یاد دارم یکى از درسها را قبلاً مباحثه کرده بودیم هنگامى که در درس شرکت کردم دیدم در یک مورد استاد مقصود صاحب کتاب را درست نفهمیده است. آنچه را که در مباحثه شهید بهشتى گفته بود به ایشان عرض کردم. استاد فوراً آن را تصدیق کرد. بعد آمدم به شهید بهشتى گفتم: شما پیش مصنف کتاب بوده اید و او به شما مقصود خود را گفته بود؟ ایشان خندید.
محل مباحثه ما مدرسه صدر بود. بارها مى شد که مى شنیدم ایشان پیش از مباحثه این اشعار سعدى را با خود زمزمه مى کند:
صاحبدلى به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردى از آناین طریق را
گفت: آن گلیم خویش به در مى برد ز موج
وین جهد مى کند که بگیرد غریق را
به نظر من آن شهید عزیز حدیث نفس مى کرد. چون ایشان با آن استعداد شگفتى که داشت دروس جدید را کنار گذاشته بود و به علوم حوزوى پرداخته بود. در حقیقت آن باور و اعتقاد و خشنودى قلبى خویش را از این تصمیم بزرگ در قالب این اشعار بیان مى کرد. گویا خدا چنین مقدر کرده بود که مرد بزرگ به حوزه بیاید و نقش عظیمى در رهبرى مردم داشته باشد و دست غریقان بسیارى را بگیرد.
از این روى استاد ما حاج شیخ محمد جواد فریدنى که در قدس و تقوا زبانزد خاص و عام بود یک روز بى هیچ مقدمه اى در وسط درس خطاب به شهید بهشتى با لحن خطابى و قاطع گفت:
(آقاى بهشتى! شما در آینده ریاست فوق العاده و بزرگى خواهید داشت.
شما به ریاست بزرگى مى رسید.)
این سخن از مردى آن چنان براى جوانى کم سن و سال و ناشناخته مانند دیگر طلاب مشغول به تحصیل همگان را به شگفتى واداشت.
مرحوم فریدنى اهل معنى بود. یک وقتى یکى از اساتید دانشگاه به من گفت:
(آقاى کلباسى! من مدتها در پى این بودم که یک شخصیت ساخته شده و با تقوا پیدا کنم تا از او ارشاد و راهنمایى بگیرم و با او مأنوس شوم. با هرکسى مشورت کردم آقاى فریدنى را به من معرفى کرد ولى متأسفانه من دیر به سراغ ایشان رفتم.)
مقصودم این است که او آینده شهید بهشتى را گویا در آینه مى دید. از این روى دیدیم که سخنان آن مرد معنى پس از سالها تحقق پیدا کرد و بهشتى به فرموده امام یک امت شد. موردى هم براى خود من پیش آمد. قم که رفته بودم تابستانها مى آمدم اصفهان. یک وقتى شنیدم آقاى فریدنى مریض است. به عیادت ایشان رفتم. پس از
مدتى نشستن و تعارفات معمولى وقتى خواستم از محضر ایشان مرخص شوم عرض کردم: از این که توفیق یافتم به عیادت شما بیایم خیلى خوشحالم.
ایشان گفت: البته از ابتدا مقصود شما عیادت ما نبود. در این نزدیکیها بودید به عیادت ما هم آمدید!
درست مى گفت چون من به خانه خاله ام رفته بودم و مقصود اصلى من دیدن خاله ام بود و از آن جا که منزل ایشان نزدیک منزل آقاى فریدنى بود گفتم حال که تا این جا آمده ام سرى هم به آقاى فریدنى بزنم.
با این حال چون آدم دیر باورى هستم با خود گفتم باید یک بار دیگر این موضوع را باز یابم. حدود یک ماه ونیم از این جریان گذشت یک روز تصمیم گرفتم به عیادت ایشان بروم. از همان منزل مانند کسى که عمل عبادى مى خواهد انجام دهد ایستادم و نیت کردم رفتن به عیادت ایشان را. به خدمت ایشان رسیدم و باز هنگامى که خواستم از خدمت ایشان مرخص شوم همان جمله دیدار پیشین را تکرارکردم: (از این که توفیق یافتم به عیادت شما بیاییم خیلى خوشحالم.)
با یک حالت توجهى گفت:
(امروز راست گفتى از منزل به قصد دیدن ما آمدى.)
در این جا بود که بیش تر باورم شد که ایشان مراتب معنوى دارد.
حوزه: آقاى شهید بهشتى در درس مرحوم حاج آقا رحیم ارباب هم شرکت مى کرد؟
بله. من و ایشان رسائل و مکاسب را خدمت مرحوم ارباب خواندیم. یکى از درسهایى که پیش مباحثه داشتیم همین دو درس بود. در این مباحثه افراد دیگرى هم شرکت مى کردند که برخى از آنان استاد من و شهید بهشتى بودند مانند: مرحوم حاج آقا مصطفى بهشتى که بر اثر پیشرفت سریع شاگرد استاد و شاگرد به هم رسیده بودند!
حوزه: موعظه ها و مقام معنوى مرحوم حاج آقا رحیم ارباب در کسانى که در محضرشان حاضرمى شده اند و به ایشان نزدیک بوده اند بسیار اثرگذار بوده لطفاً شما که توفیق یافته اید از محضر آن بزرگ بهره ببرید در این باره توضیح بفرمایید.
ایشان در موعظه هاى خود به آیات اول سوره (شمس) بسیار عنایت داشت. وى با توجه خاصى این آیات را مى خواند و مى گفت:
(خداوند در این سوره یازده بار سوگند خورده و پس از یازده بار سوگند مى فرماید: قد افلح من زکها. رستگار کسى است که خود را پاک کند و تقوا به دست بیاورد.)
من این مطلب را به دست آوردم که سرّ پیشرفت مرحوم ارباب در مسائل معنوى همین آیه شریفه بوده است; زیرا خیلى به این ایه شریفه عنایت داشت. همان گونه که سرّ پیشرفت امام خمینى درمسائل سیاسى و انقلاب این آیه شریفه است:
(قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى.)
بگو: شما را به یک چیز اندرز مى دهم: یک یک و دو به دو براى خدا قیام کنید.
مرحوم حاج آقا رحیم ارباب گویا از شاگردان خاص آخوند کاشى بوده اگر درباره آخوند کاشى و مقامهاى معنوى وى از ایشان خاطره و مطلبى را شنیده اید بفرمایید.
درباره مرحوم کاشى مى گویند: وقتى که ذکر مى گفته نباتات و جمادات با وى هم آوا مى شده اند. البته این را هر کسى درک نمى کرده مگر آنان که خود اهل معنى بوده اند.
ییک وقتى از مرحوم ارباب پرسیدم نسبت به استاد شما آخوند کاشى چنین چیزهایى مى گویند: ایشان گفت:
(بله درست است. یک شب یکى از طلاب مدرسه صدر نزدیکیهاى اذان صبح براى خواندن نماز شب بلند مى شود. داخل مدرسه مى آید که وضو بگیرد سرو صداى عجیبى را مى شنود. به شدت مى ترسد. به سوى حجره بر مى گردد. مى بیند مرحوم آخوند کاشى جلوى حجره خود نشسته است و دارد ذکر مى گوید و تمامى در و دیوار و درختها و… هم آواى با او ذکر مى گویند.
ذکر مرحوم آخوند کاشى (سبوح قدوس ربنا ورب الملائکة والروح) بوده است. آن طلبه وقتى این صحنه شگفت را مى بیند آرامش مى گیرد. البته آن طلبه هم داراى مقامى بوده که این صداها را مى شنیده و گرنه هر کس شایستگى شنیدن این صداها را ندارد.)
حوزه: از خود مرحوم حاج آقا رحیم ارباب هم در این باره چیزى دیده یا شنیده اید؟
بله. ایشان هم اهل معنى بود. به مکه مشرف شده بودم پس از آن که عمره را به جا آوردم در طواف عمره دچار شبهه و اشکال شدم به گونه اى دوباره رفتم میقات و محرم شدم و اعمال را انجام دادم.
با این حال همیشه در فکر بودم که آیا اعمال من قبول شده یا نه؟
روز برگشت هم وقتى براى وداع رفتم یک مرتبه این گفته پدرم به یادم آمد که مى گفت:
(من روزى که خواستم از مکه بیایم دانستم که این سفر آخر من است و براى همیشه با کعبه خدا حافظى کردم.)
همان جا گفتم: خدایا دلم مى خواهد یک سفر دیگر مکه مشرف شوم.
از مکه برگشتم. تابستان بود و در اصفهان به سرمى بردم و درس مرحوم ارباب شرکت مى جستم. هفتم یا هشتم محرم بود که در محضر ایشان بودم. بدون مقدمه گفت:
(آقاى کلباسى! حج شما قبول شد. سال آینده هم مشرف خواهید شد. ان شاء اللّه.)
من به خاطر همان دیر باورى که دارم ابتدا سخن ایشان را برهمان تعارفات معمول حمل کردم ولى وقتى سال بعد بدون آن که انتظارش را داشته باشم به مکه مشرف شدم; از این روى به غیر عادى بودن سخن ایشان اطمینان پیدا کردم.
گویا در همان سفر بود وقتى دیدم براى امام جماعت مسجدالحرام و شیوخ همراه او دور خانه خدا را خلوت مى کنند به راحتى حجرالاسود را استلام مى کنند ولى ما که شیعه هستیم و بر ولایت با زحمت نمى توانیم دستى بر حجر برسانیم. قدرى در خود فرو رفته بودم. ناگهان چنین به ذهنم خطور کرد: آقاى کلباسى! شما هم مصاحبت آقاى ارباب را دارید!
یک وقتى شهید بهشتى به من گفت:
(آقاى کلباسى! خوشا به حالت. آقاى ارباب انسان مفید و شایسته بهره گیرى است.)
حوزه: لطف کنید از ویژگیهاى اخلاقى مرحوم ارباب بفرمایید.
ایشان خیلى فروتن بود. اگر بچه اى از ایشان سؤال مى کرد. خیلى با متانت و حوصله پاسخ مى داد. یک روز با هم مى آمدیم در بین راه پیر زنى از ایشان سوالى کرد. با آن حال پیرى و ناتوانى حدود بیست دقیقه سرپا ایستاد و بر عصا تکیه زد و به پرسش آن پیر زن پاسخ داد که براى من بسیار درس آموز بود.
از نظر زندگى شخصى بسیار ساده و بى آلایش بود. اهل تشریفات نبود. با این حال میهمان را خیلى محترم مى شمرد و درحدّ توان از میهمان به خوبى پذیرایى مى کرد.
حوزه: چرا ایشان عمامه بر سر نمى گذاشتند؟ سرّ آن را نفهمیدید؟
ایشان برابر سفارش استادش مرحوم جهانگیرخان عمامه نمى گذاشت. مى گفت:
(مرحوم جهانگیرخان گفته است اگر مى خواهید به درس و بحث اشتغال داشته باشید و به تحقیق بپردازید عمامه بر سر نگذارید; زیرا همین که لباس پوشیدید توقعات شروع مى شود. مسجدى محرابى منبرى رفت و آمدى و… تمام این امورى که انسان ناگزیر از انجام آن است و به طور طبیعى وقت مى گیرد و از کار اصلى باز مى دارد.)
حوزه: موقعیت ایشان درحوزه چگونه بود؟
در بین طلاب شاید شناخته شده نبودند. چون بیت تشکیلات شهریه و… نداشتند آن گونه که معمول علماى بزرگ است. ولى اساتید و بزرگان حوزه ایشان را به خوبى مى شناختند و براى ایشان احترام زیاد قائل بودند. مرحوم آیت اللّه بروجردى نسبت به ایشان احترام خاص قائل بود. چندین باربنده حامل سلام آیت اللّه بروجردى به ایشان و به عکس بودم. یک وقتى ایشان مى خواست براى زیارت حضرت رضا(ع) به مشهد برود در بین راه به قم مشرف شد و ملاقاتى با آیت اللّه بروجردى داشت که بسیار جالب بود.
آیت اللّه بروجردى در آن دیدار از پیشرفت کار تقریب بین المذاهب براى مرحوم ارباب گفت و کارهایى که تا آن موقع انجام شده بود و کتابهایى که از شیعه در الازهر به چاپ رسیده بود و… مرحوم ارباب بسیار خوشحال شد.
حوزه: مرحوم حاج آقا رحیم ارباب هم تفکر تقریب بین المذاهب را داشت و از آن جانبدارى مى کرد؟
بله. به همین خاطر در ملاقاتى که با آیت اللّه بروجردى داشت این مسائل مطرح شد. ایشان اصل این کار را مى پسندید.
حوزه: از اساتید دیگر خود اگر خاطره اى دارید بفرمایید.
همان گونه که گفتم آقاى حاج شیخ محمد جواد فریدنى یکى از اساتید ما بود. ابتدا که از ایشان خواسته بودیم براى ما درسى بگوید ایشان در این که تدریس کارى باشد مورد رضایت خدا تردید داشت و آن را مصداق این آیه شریفه مى دانست:
(یحسبون انهم یحسنون صنعا.)
گمان مى کنند که کار خوب انجام مى دهند.
من با این که کوچک تر از دیگران بودم با همان ذهن کودکانه عرض کردم: اگر درس نگویید احتمال غیبت کردن دیگران هست و دست کم فایده درس این است که انسان را مدتى از غیبت کردن دیگران باز مى دارد. ایشان تا این سخن را شنید گفت: بسم اللّه الرحمن الرحیم و شروع کرد به تدریس و این مایه شگفتى شد براى ما که چقدر این مرد بزرگ تواضع کرد و در برابر سخن یک بچه چنین فروتنى به خرج داد.
حوزه: در روزگارى که شما در حوزه اصفهان تحصیل مى کردید حوزه اصفهان از چه جایگاه علمى برخوردار بود؟
حوزه اصفهان نسبتاً فعال بود. بزرگانى در آن مشغول تدریس بودند مانند: حاج سید على نجف آبادى آقا سید محمد رضا خراسانى آقا سید على اصغر برزونى آیت اللّه خادم آیت اللّه طیب و… مختصر شهریه اى هم به طلاب داده مى شد. البته کافى به اداره زندگانى آنان نبود.
از نظر سیاسى طلاب فعالیت سیاسى نداشتند. در سطح همان مدرسان و رؤساى حوزه این مسائل مى گذشت.
حوزه: از چه زمانى به حوزه قم مشرف شدید و چه مدت در آن جا ماندگار شدید؟
آن گاه که ما سطح را به پایان بردیم حوزه قم رونق دوباره گرفته بود. تا آن زمان هم مرجعیت و هم حوزه اصلى در نجف بود ولى وقتى که آیت اللّه بروجردى به قم تشریف آورد حوزه قم رونق گرفت به گونه اى که من باهمه اشتیاقى که به حوزه نجف داشتم قم را ترجیح دادم و به همراه شهید بهشتى به قم آمدم.
هر چند براى شرکت در درس خارج به قم مشرف شده بودم. از این روى از همان ابتدا در درس آیت اللّه بروجردى شرکت کردم ولى مقدارى از کفایه را هم خدمت آقا شیخ مرتضى حائرى خواندم.
عمده درس من درس مرحوم آیت اللّه بروجردى بود ولى درس مرحوم امام آیت اللّه داماد علامه طباطبایى آیت اللّه گلپایگانى و آیت اللّه اراکى هم شرکت کرده ام و از محضر این بزرگان هم استفاده برده ام.
حوزه: ویژگیهاى درس مرحوم آیت اللّه بروجردى از نظر شما چه بود؟
آیت اللّه بروجردى خوش بیان بود. مشکل ترین مباحث را به ساده ترین وجه بیان مى کرد. اگر طلبه اى مقدارى سطح خوانده بود درس ایشان را به راحتى مى فهمید. البته بعضى این را نقص درس ایشان مى دانستند و مى گفتند: آن چنان درس را ساده و روان مى گوید که جایى براى تحقیق و فکر کردن طلاب نمى گذارد.
ویژگى دیگر ایشان این بود که وقتى فقه مى گفت انگار تنها فقیه است و با هیچ دانش دیگر آشنایى ندارد.
وقتى از اصول سخن مى گفت گویا تنها اصولى است و با هیچ دانش دیگرى آشنایى ندارد. من دو چیز را در ایشان دیده بودم و برایم تعجب آور بود. خیلى دلم مى خواست در علوم دیگر هم تدریس کند تا بهره برم و ببینم چطور از عهده بحث
برمى آید. اتفاقاً بنا شد تفسیر بگوید. باور کنید چنان از تفسیر و آراى مفسران سخن مى گفت که گویا از فقه و اصول هیچ خبرى ندارد و این بیانگر نظم فکرى ایشان بود.
حوزه: نقش آیت اللّه بروجردى درمسائل سیاسى آن زمان چگونه بود؟
ایشان در مسائل سیاسى دخالت مى کرد و بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند; یعنى حوزه محیط علمى باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسى دخالت کنند.
مى دانید در آن اوائل شاه گاهى به دیدن آیت اللّه بروجردى مى آمد و حضرت آیت اللّه بروجردى به وى تذکراتى مى داد و یا با نگاشتن نامه تذکرات لازم را به دستگاه حکومتى مى داد. به یاد دارم درجلسه اى درمحضر ایشان بودیم که به فرزندشان حاج سید محمد حسن گفت:
(نامه اى را که به شاه نوشته ام و پاسخى که وى داده بیاور.)
آن گاه رو به جمع کرد و با ناراحتى گفت:
(مردم خیال مى کنند من در اوضاع مملکت دخالت نمى کنم و متوجه امور نیستم! کاملاً متوجه اوضاع هستم و اقدامات لازم را انجام مى دهم ولى مردم خبر ندارند.)
مى دانید ایشان با آیت اللّه سید ابوالقاسم کاشانى در ارتباط بود. وقتى آقاى کاشانى به قم آمده بود آیت اللّه بروجردى به دیدن ایشان رفت و آقاى کاشانى هم به ملاقات ایشان آمد که اتفاقاً من هم در آن جا بودم.
اگر با حرکت فدائیان اسلام مخالفت مى کرد یکى به همان خاطر بود که مى خواست جوّ حوزه جوّ علمى باشد و دیگر به خاطر برخى تندرویهاى آنان بود نه مخالفت با اصل مبارزه سیاسى.
حوزه: مدتى که در قم بودید تدریس هم داشتید؟
بله. افزون برتدریس ممتحن حوزه هم بودم. بعد از فوت آیت اللّه بروجردى جز هیأت استفتاء مرحوم آیت اللّه گلپایگانى و هم ممتحن بودم.
حوزه: چه شد که به اصفهان برگشتید؟
احساس کردم در اصفهان مفیدتر باشم. خدمت آیت اللّه گلپایگانى رفتم و با ایشان مشورت کردم ایشان گفت:
(اگر کسى دیگر با من مشورت مى کرد اظهار نظر مى کردم ولى شما را من همین این جا مفید مى دانم و هم در اصفهان اختیار با خودتان است.)
از این روى تصمیم گرفتم به اصفهان بیایم و به اصفهان آمدم و مشغول تدریس و تحقیق شدم.
حوزه: لطف کنید در پایان این مصاحبه موعظه اى براى ما و خوانندگان مجله بفرمایید.
خداوند متعال در قرآن مجید خطاب به اشرف پیامبران خود حضرت محمد مصطفى(ص) در سوره طه آیه 114 مى فرماید: (وقل ربّ زدنى علماً.) بدون شک اگر چیزى از علم والاتر و بهتر براى انسان بود خداوند آن را به پیامبر(ص) مى فرمود که از او بخواهد.
علم انتخاب خداوند است براى بهترین آفریده اش. شریف ترین چیز براى شریف ترین آفریده ها.
افزون بر این آیات و روایات بسیار بر ارزش و فضیلت علم داریم.
هیچ آیینى مانند اسلام علم و عالم را ارزش ننهاده و تکریم نکرده است. بویژه آن که علم علمِ دین باشد و عالم هم عالم دین. پس باید تلاش ورزیم در تحصیل
علم و به دست آوردن این گرانبهاترین چیزها. از سوى دیگر این را هم باید بدانیم که علم براى عمل است. آنچه انسان را مفید مى افتد علم با عمل است. طلاب علوم دینى باید بدانند که هر چه دانشِ آنان بیش تر شود در حوزه عمل نیز مسؤولیت آنان سنگین تر مى شود.
مرحوم آیت اللّه بروجردى در یکى از جلسه هاى پیش از تعطیلى درسِ خود خطاب به خیل شاگردان فرمود:
(مخاطب تکالیف الهى همه انسانها هستند.همه باید دستورها و فرمانهاى خداوند را اجرا کنند.
مبادا کسى از ما چنین بیندیشد که: ما وظیفه داریم تکلیف دیگران را روشن کنیم و از خود غافل شویم. این چنین نیست. ما هم همانند دیگران مکلف به تکالیف الهى هستیم بلکه شدید تر از آنان.)
طلاب علوم دینى همیشه باید این سخن ارزش مند مرحوم آیت اللّه بروجردى را آویزه گوش خویش قرار دهند و بیش از همه در انجام وظایف دینى بکوشند و براى دست یابى به تقواى الهى تلاش کامل بکنند که خداوند متعال در سوره بقره آیه 197 مى فرماید:
(… و تزوَّدوا فان خیر الزّاد التقوی…)
و توشه بردارید که بهترین توشه ها پرهیزگارى است.
یا مولاى متقیان على(ع) مى فرماید:
(اوصیکم و نفسى بتقوى الله.)
هم شما و هم خودم را به تقواى الهى سفارش مى کنم.
حوزه: از این که وقت شریف حضرت عالى را گرفتیم پوزش مى خواهیم.
خواهش مى کنم موفق باشید.