نوع مقاله : مقاله پژوهشی
تبلور تکلیف بود و تندیس مرزبانى. جانى مشتعل داشت و دلى دردمند. نوش گواراى کوثر معارف علوى جانش را سیرآب کرده بود و وضع سوگبار امت اسلامى دلش را دردمند.
این شعور و سوز و گداز از او مرزبانى ناآرام و غیور ساخت. قله اى برافراشته بر پهنه دارالاسلام و فصلى جدید در تاریخ تشیّع و حوزه ها.
سخن در آفاق وجودى او حدیث جهاد و نستوهى مرزبانى تشیّع است.
بیان سرگذشت او حدیث غربت اسلام و بیان رنجها و دردهاى مصلحان تاریخ تشیع است و به نمایش گذاردن وظیفه بانى اقدام حماسه رسالت بانى و تکلیف مدارى عالمان ربّانى عارفان الهى و مصلحان بشرى.
فتوادار بود فتوا دارى روشن متعهد و نواندیش.
فیلسوف بود فیلسوفى بیدار و بیدارگر.
مفسّر بود مفسّرى که جان وحى را نوش کرد و طرحى نو در تفسیر قرآن افکند.
عارف بود عرفانى برخاسته از متن تشیّع و حضور در متن حوادث.
مصلح بود مصلحى که از معارف ناب دین مایه مى گرفت و اعتلاى اسلام و عزّت امت اسلامى مدار کار و تلاشش بود.
اقتصاد دان بود مکتب اقتصادى اسلامى را از منابع دین برآورد و در برابر مکتبهاى اقتصادى دنیا برفراز داشت.
کلامى بود کلام اسلامى را عقاید و معارف دینى را با روش و نگاه و سبکى نو نگاشت.
مورخى متعهّد بود که تاریخ را گذرگاه اصلاح امت مى دانست و خود در این باب نیک بهره برد.
به علم جدید آشنا بود و با تفسیر نوى از استقراء دانشمندان غیر مسلمان منصف را به شگفتى وا داشت.
علوم قدیمه را با همه زوایایش نوش کرده بود.
اصولى بود و رجالى.
زمان شناس بود و آگاه به تکلیف عصر خویش. کاستیهاى حوزه ها را نیک مى شناخت. حوزه هاى علوم دینى را به تیزبینى آسیب شناسى کرد و رسالت عصرى حوزویان را نمایاند.
مدرّسى چیره دست بود و با روش نوى که درتدریس پدید آورد دهها شاگرد روشن اندیش و مبارز پرورید.
سیاست دان سیاست شناس و سیاستمدارى زیرک و باهوش بود. از هر فرصتى براى بیان ابعاد سیاسى اسلام بهره مى برد و در همه حرکتهاى اصلاحى سیاسى زمانش حضورى جدّى و موثّر داشت.
و در همه این زمینه هاى نظرى و عملى طرحى نو از خود به یادگار نهاد طرحهایى که هر یک آغازى است براى حرکتهاى جدید علمى در عرصه دانش و جهاد اسلامى و بابى جدید براى رسیدن به آفاقى نو.
بیان این همه دائرة المعارفى بزرگ و پرمایه مى طلبد. و تفسیر اندیشه هاى بلند او را گذشت زمان باید.
او در علم به یک حوزه بسنده نکرد که بشود بیانش کرد. در عمل پر تکاپو و حضورى همه گیر داشت و این هر دو به دهه هاى واپسین عمر او محصور نبود که در دهه آغاز عمرش نیز نبوغش آشکار بود و نمود ویژه اى داشت:
(در ده سالگى در همه زمینه هاى تاریخ اسلام سخنرانى مى کرد و در این دوران مقدمات علوم را به خوبى آموخت و سپس به فراگیرى منطق پرداخت سپس به نقد کتب منطق پرداخت و کتابى در این زمینه تألیف کرد.)1
این شور و بى قرارى ناآرامى و نستوهى منحصر به روزگار جوانى او نبود که همه لحظه هاى عمر او را بارور ساخته بود. موسوعه دوازه جلدى آثار و نوشته هاى گونه گون او گواه این سخن است. نوشته هاى او تقریر اندیشه دیگران با نقل اقوال نیست که همه آنها ابتکار است و افکارى نو. نوشته هاى او جهت دار و آثارى زنده و ناظر به نیازهاى روزند.
روح مرزبانى پاسدارى از تکلیف و احیا و تعبیر جدید از تعالیم دین در همه آثار او جلوه گر است. مرزبانى در همه حوزه ها درعرصه نگاهداشت نفس و پالایش جان در میدان معرفتى و عقیدتى در پاسدارى است اسلامى و کفالت ایتام آل محمد(ص).
این است که مى توان او را تندیس مرزبانى لقب داد. اسوه اى فراراه همه طالب علمان آگاه و مسؤولیّت شناس بود.
دیدگاهها و افکار آسمانى او در هر دوره اى کویر دلها را گلستان خواهد کرد و جانهاى مرده را حیات خواهد بخشید:
او تنها به مرزبانى از نفس بسنده نکرد گرچه آن را ریشه همه مرزبانیها مى شمرد. به مرزبانى از یک حوزه معارف دینى محدود نشد. مرزبانى بود که همه مرزها را مى پایید و سردارى که در همه جبهه هاى درگیرى حضور داشت. مرزبانى از اسلام را به دفاع از تهاجم فکرى و فرهنگى دشمن نمى دانست. پیش از شبیخون دشمن او را در سرزمین خودش زمین گیر مى کرد و با او درگیر مى شد. بیان قوتها و تواناییهاى اندیشه دینى را اساسى ترین راه مرزبانى مى دانست و این روح حاکم بر آثار و نوشته هاى او بود. در مرزبانى فطرى ترین کارآمدترین و پایاترین راه و روش را بر مى گزید.
بر همه تلاشهاى او منطقى واقع بینانه حاکم بود. کار را از آن جا آغاز مى کرد که باید.
در سه حوزه به مرزبانى جدّى پرداخت.
1 . درحوزه فکرى و عقیدتى.
2 . در حوزه حراست از امت اسلامى.
3 . درحوزه کشیک نفس و جهاد اکبر.
او در این حوزه نیز منطقى ویژه را پى گرفت. دگرگونى در حوزه را گام نخستین براى پى ریزى تمدن اسلامى و مرزبانى از بیان اسلامى و حراست از امت اسلامى در این روزگار مى دانست.
از ناآگاهى و نابسامانى حوزه ها دل آزرده بود و بارهاى بار این را باز گفت.
تغییر بینش در حوزه ها را ضرور مى دانست.
کارآمدى علوم حوزوى را هم خویش کرد. فردنگرى و تنگ اندیشى را خوره جان حوزه هاى علوم دینى مى دانست و از این باب بسیار ملول و رنجیده خاطر بود.
کوشش کرد روح جامع نگرى و جامع اندیشى را در حوزه ها بدمد و این دو اصل در همه تلاشهاى فکرى و عملى او نمود داشت.
در این عرصه به شعار بسنده نکرد که در بیش تر زمینه ها طرح و پیشنهاد داد.
از دگردیسى در اصول که آن را بسان منطق براى فقه و جهت دهنده بینش حوزویان مى دانست دگرگونى فکرى حوزه را بیاغازید. و در این زمینه روشى نو در تدریس پى نهاد و متون جدید آموزشى مانند (حلقات الاصول) در سه سطح و (معالم الجدیده) را براى آموزشى سطح نگاشت.
او بر این باور بود که در حوزه ها هدف اجتهاد گم شده و رسالت آن مهجور مانده است; از این روى رساله اى ویژه روشن گرى هدفهاى اجتهاد نگاشت.
او باطرح پرسش: (حرکت اجتهاد در آینده روى به کدام سو دارد) همه بنیادهاى تحول اجتهاد را نمود و هم وضع موجود اجتهاد را به نقد کشید.
درباره هدف اجتهاد و خط اصلى که فلسفه وجودى اجتهاد را تشکیل مى دهد مى نویسد:
(… ایجاد توانایى براى مسلمانان تا خود را با نظریه اسلام درباره زندگى منطبق گردانند زیرا این انطباق نمى تواند تحقق یابد مگر حرکت اجتهاد نشانه هاى راهنماى این نظریه و جزئیات آن را مشخص کند…)
او براین باور بود که دورى شیعه از حکومت تفسیرى فردگرایانه و فردى اندیشانه از منابع تشیّع براى ما به یادگار نهاده است به گونه اى که سیرت امامان(ع) در همین حوزه فردى تفسیر و تبیین شده است.
او نگاه رسمى و رایج در عرصه اجتهاد را تک بعدى مى دانست و حرکت به سوى دیدن تمام هدف اجتهاد را عامل احیاى شریعت. تاکید مى کند که اسلام یک کل است و تجزیه ناپذیر. برابرسازى زندگى فرد بر نظریه اسلام هرگز نمى تواند جداى از برابرسازى جامعه بر آن انجام یابد. فرد را در جامعه باید دید و هندسه زندگى اسلامى او را رسم کرد. اگر فرد را جداى از پیوستگیهاى او و جامعه ببینیم و بعد اجتماعى احکام را تعطیل کنیم عمل به احکام فردى نیز کم کم تعطیل خواهد شد.
از پیامدهاى ناگوارى که یکسونگرى فقیهان در اجتهاد احکام و تفقّه پدید آورده بسیار رنج مى برد و آنها را چنین برمى شمرد:
1 . دورشدن فقه از متن زندگى.
2 . تأیید یکسونگرى فقیه در قانونگذارى و رسوخ فردگرایى در تفسیر شریعت.
3 . تأثیر ناگوار بر فهم نصوص شریعت. حمل احکام حکومتى را بر یکى از احکام پنچ گانه در زندگى پیامبر و امام على(ع) به عنوان رئیس حکومت نمونه مى آورد.
4 . درباره پیامد چهارم مى نویسد: رکود اجتهاد بویژه در عرصه زندگى.
(از سوى دیگر نصوص دینى را با روح برابرى با واقعیت خارجى مورد تفسیر قرار نمى دهند تا قاعده اى از آن به دست آید.)
او خود از این پیامدها دامن گرفت و خطوط اصلى را در پویایى اجتهاد به کار گرفت و به دستاوردهاى مبارکى رسید.
او در عرضه و شیوه ارائه و باب بندى فقه و اصول نیز اندیشه هاى نو داشت و حرکتهاى نیکو کرد (فتاوى الواضحه) که رساله عملى مقلدان است; با سبکى ویژه نگاشت. در مقدّمه آن اعتقادات و معارف را با شکل و شیوه ایى کارا براى تحصیل کردگان امروز و با زبانى علمى نگاشت و باب بندى جدید همگون با حقوق و نظامهاى حقوقى جدید گشود و مسائل فقهى را در این قالب روزآمد عرضه کرد. در محتوا نیز بسیارى از مسائل نوپیدا را آورد و بسیارى دیگر از مسائل را با نگاه و نگارشى نو مطرح کرد.
در مقدمه (الفتاوى الواضحه) مى نویسد:
(… احکام شرعى با آن که ثابت هستند; اما شرایط گوناگون در برابرسازى آنها دگرگونیهایى را مى آفرینند از این روى رساله عملیه که با این دگردیسیها رو به روست باید با دیده بصیرت دگرگونیها را در تشخیص حکم شرعى بنگرد.)2
نکته شایان توجّه طرح و انگاره او درمرجعیت شیعه است. او نیک دریافته بود که تحول حوزه در گرو دگرگونى این نهاد مقدّس است از این روى نگاهى تاریخى به سیر دگرگونى آن داشت کاستیها و بایسته ها را دسته بندى کرد. سپس بنیادهایى و هدفهایى براى ایفاى رسالت عصرى این نهاد پى ریخت. بیان و بررسى طرح مرجعیت شهید صدر خود مقالتى مى طلبد که در این ویژه نامه اشارتهایى بدان رفته است.
طرح مرجعیت او در حقیقت طرح دگرگونى حوزه هاى علوم دینى شیعه و رویکردى نو براى حوزویان است.
او خلافت و گواهى انسان را در زمین در عصر غیبت متبلور در (مرجعیّت) مى داند.
او بازوان اجرایى نهاد مرجعیّت را بر مى شمارد و ایجاد گروههاى مختلفى را در مدیریت حوزه پیشنهاد مى کند: گروه تغییر وضعیت درسى حوزه گروه انتشارات و پژوهشهاى علمى گروه هاى شناسایى مناطق و اوضاع جهان اسلام گروه ارتباطات گروه نظارت برجنبشهاى اسلامى گروه مالى و…
او در این طرح بر آن است که این شجره طیّبه را با این طرح شاداب تر کند تا در این روزگار چونان گذشته میوه مناسب و درخور را به نسل تشنه تشیّع نثارکند.
تلاش دیگر او پرداختن به دروس مورد نیاز حوزویان بود که درحوزه ها رایج نبود. او هم شاگردان خود را به تشکیل محافل درسى فلسفه اقتصاد و تاریخ و… فراخواند و هم خود چنین درسهایى را شروع کرد و هم شرکت در لجنه هاى تحقیقى از این دست را بهترین کار مى شمرد:
(روزى براى برگزیدگان شاگردان خود سخن مى گفت و فرمود: روشى که در حوزه ها رایج است که به فقه و اصول بسنده مى کنند نادرست است. بر شما باد که در بخشهاى مختلف اسلامى تحقیق کنید از آن جمله امر کرد که (فلسفتنا) را مباحثه کنند. در اولین روز آغاز مباحثه استاد شهید در مجلس حاضر شدند و فرمودند: من در این مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلس با فضیلت تر از این محفل که در آن معارف اسلامى بحث مى شود وجود ندارد. از این روى میل داشتم که در این مجلس حاضر شوم.)
عناصر فکرى فلسفى حکمى و اقتصادى را که در لابه لاى منابع شریعت پراکنده بود برآورد و سازواره اى دقیق و منطقى و زایا بدانها بخشید ساز واره اى که شایسته ترین پاسخ را به پرسشهاى نو پیدا در این عرصه ها داد و آنان را در قالبى ریخت که با مکتبهاى فلسفى اقتصادى و اجتماعى دنیا برابرى کند.
او با این کار برترى و مایه ورى بعد معرفت شناختى و اجتماعى اسلام را بر مکتبهاى فلسفى نمود نگارش کتابهاى فلسفتنا اقتصادنا ومجتمعنا که پایان نیافت. در همین راستا بود.
در عرصه سیاست هم مبارز بود و هم اندیشه ور. نه از آنانى بود که در بافتهاى ذهنى سیاسى خویش گرفتار بودند و در گوشه ذهن خویش و لابه لاى نوشته هاى خطى شعار مى دادند و نه انقلابى که طرح و ایده و برنامه نداشته باشد. هم اندیشه پرداز بود و هم داراى زیرکى سیاسى. در زمینه سیاست طرحهایى راه گشا مى داد و سرفصلهایى جدید مى گشود و هم مبارزى سنجیده و حساب گر بود.
در گستره ها و زمینه هاى گوناگونى از سیاست و اجتماع دیدگاههاى نو پدید آورد و خود براى پیاده کردن و اجراى آنها از پاى ننشت.
او حفظ شریعت اسلام را درگرو ایجاد و برقرارى جامعه اسلامى مى دانست و به تفسیر همه زوایاى سیاسى اقتصادى و اجتماعى دین پرداخت.
زیر ساخت اندیشه سیاسى ـ اجتماعى او تفسیر ویژه اش از خلافت انسان بود.
او خلافت انسان را به جانشینى جامعه ازخدا در زمین تفسیر کرد و دیگر اندیشه هاى اجتماعى و کوششهاى سیاسى خود را بر این بنا استوار ساخت:
(آن گاه که اسلام به جانشینى جامعه به عنوان خلافت الهى روى زمین حکم مى کند آرمانها و ویژگیهاى آن را نیز بیان مى نماید و با بهره گیرى از آن به دگرگون کردن تمامى ارزشهاى زندگى دست مى بازد که در نهایت به انقلابى عظیم… مى انجامد.)4
او راه رسیدن به آرمان جانشینى را چنین نمود:
(براى رسیدن به آرمان جانشینى باید شناختى نو همراه با ارزشها و هدفهایى جدید و فرهنگى نوین ارائه کرد که بنیادهاى فکرى را درجامعه جانشینى آن چنان بسازد که توان پذیرا شدن آن ایده ها و هدفها براى جامعه مهیا شده و زمینه براى برپایى ارزشها به طور کامل ایجاد شود.)
باور او این بود که اسلام تنها به نفى ارزشهاى جاهلى بسنده نکرده بلکه آرمانها و ارزشهاى دیگرى را جایگزین کرده و هدفهاى دیگرى را نشان داده که باید آنها را شناخت و بر نمود و نظامواره و قانون مند کرد.5
دولت در فلسفه سیاسى شهید صدر جایگاهى پایه اى و بلند دارد. او وجود دولت را نه تنها ضرورتى دینى مى شمارد که ایجاد تمدن اسلامى را بدون پایه گذارى دولتى نیرومند ممکن نمى شمارد:
(دولت اسلامى تنها یک ضرورت و وظیفه شرعى نیست بلکه اضافه بر آن ضرورت تمدن امروز بشر است; چرا که این سیستم حکومت تنها راه و روش است که مى تواند انرژى و امکانات افرادجهان اسلام را به کار گیرد و آنها را به سوى محل طبیعى و ویژه خود در میان تمدن انسانى برساند و از انواع تفرقه و وابستگى و گمشدگى آنها را نجات بخشد.)6
در این راستا همان گونه که اشارت شد به ادامه نظریه بسنده نکرد که طرح حکومت اسلامى را تدوین کرد و به علماى شیعه براى اظهار نظر و کامل کردن ارائه داد و بر آن شد علماى اهل سنت را نیز با خود همراه کند و طرح را به تصویب آنان برساند و زمینه را براى برقرارى حکومت اسلامى مهیا سازد.
کارنامه تلاشها و کوششهاى عملى او در عرصه سیاست و ایجاد جامعه اسلامى به بلنداى تلاشهاى نظرى اوست. از هر فرصتى بهره گرفت هر حرکت اصلاحى و اجتماعى را در این راستا پشتیبانى کرد و خود چه بسیار حرکتها و جنبشهاى اجتماعى جدید پى ریخت.
پیش از تبعید امام و قیام 15 خرداد امام را نزد شاگردان مى ستود و پس از 15 خرداد به حمایت از آن قیام و یارى امام برخاست. آیت اللّه سید محسن حکیم را به پشتیبانى از امام بر مى انگیخت و با فریب خوردگان ساواک و عالمان متنسک درگیر بود. با کمى سن در جمعِ جماعة العلما پرتکاپو بود و کوششهاى فکرى و علمى مى کرد. او نقشى اساسى در حرکت جماعة العلما داشت. با بدعتهاى رژیم بعث به مبارزه برخاست و به عنوان یک عالم دینى و آگاه نقشه هاى شوم استکبار را درعراق بر ملا مى کرد.
با شروع انقلاب اسلامى و تبعید امام به پاریس او همه آرمانها و آرزوهایش را در این جنبش و قیام مى دید و با همه توان به دفاع از آن برخاست. در برابر بلندگوهاى جهانى که به تحریف چهره انقلاب اسلامى مشغول بودند اعلامیه اى درمشروعیت و قداست و مردمى بودن قیام داد و براى هر چه پر شتاب تر کردن قیام به شاگردان خود دستور داد که در امام خمینى و انقلاب اسلامى ذوب شوند.
آن گاه که عالمان متنسک زمزمه خون ریزى در ایران را مطرح کردند و امام را متهم ساختند که سبب شده شاه خون مردم را بریزد فتوا داد:
(کسانى که در ایران براى دفاع از اسلام و مسلمانان قیام کرده و کشته مى شوند شهید مى باشند و خداوند آنان را با امام حسین علیه السلام در بهشت محشور مى گرداند.)7
مزدوران استکبار درعراق از این فتوا به وحشت افتادند و جلسه شوراى امنیت عراق را با عنوان پیش گیرى خطر خمینى عراق تشکیل دادند.
و راههاى رویارویى و از میان بردن شهید مجاهد را بررسى کردند. با پیروزى انقلاب اسلامى ایران تظاهراتى که پشتیبانى از انقلاب اسلامى به دستور شهید صدر در عراق انجام گرفت و پیام تبریکى به ملت ایران و پیام دیگرى به امام ارسال کردند و آمادگى خویش را براى هرگونه خدمتى اعلام داشتند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى شهید صدر حرکت انقلاب را درعراق شتاب بخشید و در این راه دو حرکت اساسى کرد:
1 . درس خارج را به درس تفسیر قرآن تبدیل کرد تا هم روحیه انقلاب و حماسه را بگستراند و هم نیازهاى اجتماعى و مبانى مبارزه و جهاد را بر مبناى قرآن به شاگردان آموزش دهد.
2 . مقدمه اى براى تدوین قانون جمهورى اسلامى نوشت و نگارش (مجتمعنا) را تسریع بخشید تا هر چه زودتر جامعه اسلامى در عراق پابگیرد.
این حرکتهاى بنیادین رژیم بعث را برانگیخت و به دستگیرى شاگردان و نزدیکان او پرداخت. دهها تن از شاگردان آن عزیز را به شهادت رساند. او که شاهد قربانى و ایثارشاگردان برازنده خود بود مردم عراق را به قیام فراخواند ولى سوگمندانه قیام همه گیر نشد گویا به گفته آن شهید اراده اقدام در مسلمانان عراق مرده بود و عاشورایى دیگر مى خواست:
(بر ما بایسته است این مرض را معالجه کنیم تا اراده در رگهاى این ملت به جوش آید. شیوه آن همان راهى است که امام حسین(ع) در زمان خشکیدن اراده در امت خود انجام داد. آن راه قربانى بزرگ و شهادت خونین است.)
سرانجام درمیان سکوت مرگبار مردم عراق و بى تفاوتى حوزه بزرگ نجف آن سلاله حسین(ع) به راه یار رفت و چونان جدّش حسین(ع) در صدر شهادت قرار گرفت.
او در مرزبانى نفس نیز ویژگى خویش را داشت. او اوصاف و اسماء حق را قله کمال انسان مى داند و امامان معصوم را انسانهایى بر آن قله که با تقوایان باید با اکسیر عشق و محبت به آنان نزدیک و نزدیک تر شده و در همه عرصه هاى خودى و اجتماعى زندگى آنان را اسوه خویش قرار دهند. به مولى الموحدین امیرمؤمنان(ع) بسیار دلبسته بود حتى در حرم آن بزرگوار به اندیشه و تأمل مى پرداخت و گرههاى فکرى خود را به مدد آن عزیز مى گشود.
او راه پاکسازى جان براى رفتن به قله کمال را نیک شناخته بود. رهزنها را به خوبى مى شناخت. ریشه همه گناهان را دنیا مى دانست و ضامن حرکت در صراط مستقیم را محاسبه نفس. زندگى ساده و به دور از تجمّل امام خمینى(ره) را پس از استقرار جمهورى اسلامى مى ستود و آن را نمونه اى از حکومت علوى مى دانست.
پاکى انگیزه را بال عروج روح مى دانست و در این باره مى گفت:
(هر یک از ما پیش از آن که دیگران را بازخواست کنند نفس خود را باز خواست نماید. باید به واکنشهاى روانى خود خوب بنگرد آیا واکنشهاى او براى خداست یا براى منافعش. اگر واکنشها براى منافع شخصى خود بود نباید از خدا امید داشته باشد حتى ثواب را هم نباید از خدا بخواهد; زیرا او براى خود ناراحت است….
ولى اگر رنج و ناراحتى او در حقیقت براى خدا بود اکثر واکنش او براى (اللّه) بود آن گاه است که افق او گسترده تر و گشوده تر خواهد شد. آن جاست که با یک دید به تمام جهان اسلام و تمام مسلمین و همه مشکلات مى نگرد.)8
او دنیا دوستى را براى رهبران دینى بسیار ناپسند مى شمارد و موجب روى گردانى بشر از اسلام مى داند.
در رساله (منابع قدرت در دولت اسلامى) فصلى را به اخلاق در ساخت حکومت اسلامى ویژه کرده و سفارشها و برداشتهاى نغزى دارد. او نمود ارزشها و عدالت و دادگرى و… را در عمل دولت مردان و در برنامه ریزى جامعه اسلامى ضرورى مى داند و در این باب مى نویسد:
(شک نیست که چون رفتار دولت اسلامى در صحنه بین المللى همراه با این روح باشد کار به آن جا مى انجامد که روح انسانى در میان جهانیان بیدار شود و مفاهیم دادگرى و درستى در آن جایگزین گردد و بر روى زمین براى همگام شدن در مسیر حق و عدالت به تکان آید.)9
ما به سهم خویش خوشه اى از خرمن وجود دریاوش و پرتوى از انوار او برگرفته و در این ویژه نامه نمایاندیم. باور ما این است اگر سرفصلهایى که شهید صدر در توسط عالمان روشن اندیش حوزه بویژه شاگردان بزرگوار ایشان تمام و کامل شود طلیعه تمدن اسلامى پدید خواهد آمد.
سوگمندانه با این که پیش از یک دهه از شهادت او مى گذارد و دهها شاگرد او در ایران حضور دارند اندیشه و افکار بلند آن بزرگمرد براى نسل ما حتى طالب علمان حوزه هاى علوم دینى ناشناخته مانده است. بایست بنیاد صدرشناسى را پى ریخت و جوامع بشرى را از دستاوردهاى مبارک این شجره طیّبه بهره مند ساخت.
به امید آن روز