نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
درآمد
سبک زندگى، مفهوم جدیدى است که از زمان طرح نظرى آن در معناى امروزین، بیش از چند دهه )سالهاى دهه 60 میلادى( نمىگذرد. در دهههاى اولیه قرن 20 و بویژه بعد از جنگ جهانى دوم، عرصه اجتماعى در غرب، دچار دگرگونیهایى گردید که اصلى ترین ویژگى آن، شکل گیرى طبقهاى جدید، با عنوان طبقه متوسط بود. در این دوره، با افزایش سطح درآمدها، رفاه عمومى و رشد بازارها، دگرگونیهاى اساسى در شیوههاى تولید پدیدار شد، که زمینه ساز عرضه بیشتر فراوردههاى مصرفى و در نتیجه، رواج مصرف گرایى گردید. در این زمان، افراد جامعه توانستند با در اختیار داشتن امکان انتخاب، دست به گزینش بزنند و هر کس، محصولات جدیدى را سازوار با سلیقه و نگرشهاى خود برگزیند.
این امکان انتخاب، موجب گردید تا ردههاى مختلف )بخصوص رده متوسط( بتوانند متناسب با ذائقه خود، سبک و شیوه مخصوصى را براى زیستن برگزینند و اشکال جدید و متمایزى از سبک زندگى را به نمایش بگذارند. در این دوره بود که مفهوم سبک زندگى بر مبناى شاخصهایى از قبیل مصرفگرایى و فردیت در میان متفکرین اجتماعى صورت بندى گردید. در این صورت بندى، افراد و گروهها، در قالب طبقه اقتصادى خود دسته بندى نشدند و مصرف به عنوان اصلى ترین مبناى هویت فرهنگى و اجتماعى جامعه جدید، مبناى طرح و بحث نظرى قرار گرفت. مبنایى که نه تنها نظرى، بلکه ناظر به پدیدهاى واقعى در جهان امروز و بر اساس انسان مصرفى مدرن شکل گرفته است.
در جامعه ایران و در دو دهه گذشته، )پس از پایان جنگ تحمیلى( با افزایش رفاه عمومى و گسترش شبکههاى ارتباطى، در کنار توجّه دولتمردان به توسعه اقتصادى و سیاسى و همسویى با نظام بین الملل، زمینه براى گسترش بازارها و رواج فراوردههاى گوناگون و متناسب با مد فراهم گردید. این مسأله با رشد طبقه متوسط شهرى، موجبات رواج سبک زندگى بر مبناى فردیت و فرهنگ مصرفى را فراهم آورد و موضوع سبک زندگى را به عنوان مسألهاى در شرف تکوین براى جامعه ایران رقم زد. از این روى، توجّه به این پدیده اجتماعى در شرایط امروز، براى درک آنچه در عرصه فرهنگى و اجتماعى اتفاق مىافتد امرى ضرورى مىنماید.
همچنین در سالهاى اخیر و بویژه پس از سخنرانى مهرماه سال 1391 رهبر فرزانه انقلاب، در سفر به استان خراسان شمالى، بیش از پیش در رسانهها و در زندگى روزمره و از زبان مردم و نخبگان ایرانى مفهوم »سبک زندگى« مطرح شده است.
بخشى از ابهام درباره مفهوم سبک زندگى به مسائل منطقى - زبانى و بخشى دیگر به بستر فرهنگى - جامعهشناختى که از آن برآمده بازمىگردد. از سویى، ویژگى میانرشتهاى مطالعات مربوط به سبک زندگى، در عرصههایى، از مطالعات فرهنگى و نظریههاى اجتماعى گرفته تا ارتباط و رسانه، حتى معمارى و... به ابهام مفهومى آن دامن زده است. از سوى دیگر، گفتوگوهاى عمومى و گستردهشدن کاربرد آن از سوى عامه مردم و تکرار آن در رسانهها، موجب شده تا در یک زمینه و به یک معنى منحصر نماند.
اما سبک زندگى رضوى در منظومه سبک زندگى اسلامى قرار مىگیرد که تلاش دارد با تمرکز بر آموزهها و ارزشهایى که عالم آل محمد، امام على بن موسى الرضا)ع( بیان فرموده است، حیات طیبه و سبک زندگى اسلامى را رقم زند. بهنظر مىرسد درآمیختگیها و نارساییهایى در تبیین مفهومى، قلمرو و چگونگى عینیت سبک زندگى اسلامى وجود دارد که این نوشتار درصدد بیان و شرح این موارد بر اساس سیر منطقى است. بنابراین، ابتدا باید مفهوم سبک زندگى روشن گردد.
مفهومشناسى سبک زندگى
عبارت سبک زندگى ترجمه واژه انگلیسى (efilelyts) است. براى آنکه بتوان به درک بهترى از زمینههاى شکل گیرى و کاربرد این مفهوم دست پیدا کرد، در ابتدا بایستى، به معناى این واژه در زبان انگلیسى و در محیط اولیه صورت بندى آن توجّه کرد. معناى واژه زندگى روشن است. از این رو، به معناى واژه سبک پرداخته مىشود.
شمارى، به شرح، به بررسى معانى لغوى واژه سبک پرداخته و تعریفهاى آن را به سه دسته تقسیم کردهاند:
دسته نخستِ تعریفها، بر بعد زیبایى شناختى کلمه سبک تکیه دارد، مانند تعریف سبک به »طریقه نوشتار و یا گفتار )که در مقابل محتوا قرار دارد(.
دسته دوم تعریفها، بر جنبه تمایز بخشى سبک، بویژه براى برترى اشاره دارد، مانند این تعریف که سبک یعنى نوع تصور و فردیتى که در رفتار و سلیقه شخص ارائه مىشود. یا شیوه و روش انجام کارى، بخصوص شیوهاى که براى فرد، گروهى از مردم، مکان یا دوره اى، نوعى (lacipyt) باشد.
دسته سوم، تعریفهایى که تجسم امروزین سبک، بخصوص ابعاد تجمّلى زندگى را نشان مىدهند، مانند تعریف سبک به برترى مُدگونه، شیک، مُدِ زودگذر، هوس و میل مفرط، عادت و رسوم.1
با دقّت در معانى لغوى واژه (elyts) این نکته به دست مىآید که واژه داراى مفاهیم تمایز در کنار نوعى زیبایى شناختى است. به دیگر سخن، بر تمایزى برآمده از ذوق و سلیقه دلالت دارد. از این روى، با مفهوم »سبک« در فارسى برابرى معنایى دارد; اما مفاهیم دیگرى مانند شیوه، روش، گونه و... نمىتواند در کنار مفهوم زندگى، ترکیب مناسبى براى بیان محتواى efilelyts باشد.
کاربردهاى زیاد واژه سبک زندگى، معناى این واژه را به ورطه همان گویى و کلى گویى کشانده است که از آن براى همه چیز استفاده مىشود; اما به طور قطع، فهم درست و تجزیه و تحلیل هر پدیده، در هر شاخه و حوزه اى، با بسط و بررسى مفاهیم و واژگانى که براى آن پدیده وضع شده و به کار مىرود، امکان پذیر است. از این روى، براى فهم پدیده سبک زندگى، به عنوان پدیدهاى فرهنگى و اجتماعى، به بررسى تعریفها و چگونگى کاربرد این واژه در اندیشه و زبان صاحب نظرانِ علوم اجتماعى، بایسته مىنماد.
جامعه شناسان، مبناى هویت اجتماعى در جامعه سنتى را ویژگیهاى انتسابى افراد، مانند جایگاه خانواده و پدر در نظام اجتماعى مىدانند. امّا در مورد هویت اجتماعى در جامعه مُدرن دو پاسخ متفاوت داده شده است:
»در رویکرد اول و قدیمى تر، فعالیت مولد و جایگاه فرد در نظام تولید شالوده ى هویت اجتماعى اوست، و در رویکرد دوم و جدیدتر، رفتارهاى مصرفى فرد، مبناى شکل گیرى هویت اجتماعى او محسوب مىشوند. رویکرد اول در مفهوم طبقه اجتماعى و رویکرد دوم در مفهوم سبک زندگى فرمول بندى مىشود. «2
با توجّه به تعریفهاى سبک زندگى مىتوان چند موضوع را در آنها پىگیرى کرد. در سبک زندگى، دو مفهوم وحدت و تمایز توأم با هم وجود دارد. سبک زندگى، مجموعهاى از عناصر به هم پیوسته است و افراد متناسب با هویت و سلیقه خویش آنها را برمىگزینند و یک کل را تشکیل مىدهند. از سویى دیگر، این کل موجب تمایز مىشود و آن را از سبکهاى دیگر جدا مىسازد. نکته دیگرى که در این تعریفها باید به آن توجّه کرد این است که سبک زندگى، رفتار، داشتهها و کنشهاى افراد نیست، بلکه الگوهایى است که به این رفتار و داشتهها شکل و انتظام مىدهد.
ویژگیهاى ساختارى و اجتماعى سبک زندگى
متفکران و صاحبنظران عرصه اجتماع، براى پدیده سبک زندگى، شاخصهایى را یادآور شده و از این راه، تلاش ورزیدهاند، موضوع را دقیقتر و بهتر، تبیین کنند. از این روى، در این بخش، به بیان پارهاى از اصلى ترین ویژگیهاى سبک زندگى که مورد نظر محققان علوم اجتماعى بوده است، مىپردازیم. البته در مورد همه این ویژگیها، صاحبنظران اتفاق نظر ندارند; اما براى روشن کردن بهتر موضوع، آنها را یادآور مىشویم و پارهاى نقاط اختلاف را بیان مىکنیم.
ویژگیهاى اصلى سبک زندگى:
1. سبکى بودن برتریهاى افراد در زندگى روزمره: همان طور که در تعریفهاى سبک، بیان شد، سبکى بودن زندگى به معناى برگزینى و برترى یک شیوه، کنش، رفتار و یا ارزشها در فرد است که بر اساس سلیقه فردى شکل مىگیرد و یک کل به هم پیوستهاى را به وجود مىآورد، به گونهاى که فرد یا گروهى از مردمان را، از دیگران، که سبک زندگى دیگرى دارند، باز مىشناساند. از این رو، سبکى بودن برتریها به معناى این است که یکپارچگى و وحدتى تمایز بخش، در میان شیوه رفتار و کنش فرد وجود دارد.
2. سبک زندگى هم وجه فردى و هم وجه گروهى دارد: متفکران حوزه سبک زندگى، در نسبت میان فرد و گروه، دیدگاههاى متفاوتى دارند. روشن است که اندیشهورزان فردگرا، سبک زندگى را امرى فردى و اندیشهورزان جمعگرا آن را امرى اجتماعى مىدانند. در میان متفکران میانه رو، که هم به زوایاى فردى و هم به زوایاى جمعى زندگى انسان توجّه مىکنند، آلفرد آدلر، که روانشناسى او بر مبناى سبک زندگى شکل گرفته است - و نسبت به دیگر دیدگاههاى روانشناسى نگاه متعادل ترى را در نسبت فرد و جامعه دارد - تا حدودى سبک زندگى را فردى مىداند و به شمار افراد انسانى، سبک زندگى متمایز در نظر مىگیرد; اما این سبکها را درخور طبقه بندى مىداند.
اما جامعه شناسان، سبک زندگى را، افزون بر بعد فردى، امرى جمعى قلمداد مىکنند. به عقیده جامعه شناسان، آنچه که در سبک زندگى پدیدار مىشود فردیت افراد است و افراد هستند که بر اساس سلیقهها و ذائقه خود، شیوه خاصى از زندگى را برمىگزینند; امّا وجود انسانى بدون اجتماع، معنى ندارد. از این روى، فرد در محیط جامعه، و تحت تأثیر ارزشها و هنجارهاى محیط اجتماعى رشد مىکند; لذا تجلّى فردیت افراد به صورت تافتهاى جدا بافته از جامعه نبوده و بر اساس آن شکل مىگیرد.
بنابراین، سبک زندگى هم خصلت فردى دارد و هم مىتوان براى آن خصلتى گروهى را تصور کرد و سبک زندگى یک فرد را در میان دیگران هم دید. البته این مسأله به این معنى نیست که افراد یک گروه که سبک زندگى یکسانى دارند، به ناچار با هم پیوند و بستگى دارند; بلکه به این معناست که مىتوان سبک زندگى افراد را در گروههایى دسته بندى کرد.
3. سبک زندگى، رفتارهایى است که مردم حق انتخاب براى آن دارند: شرط مهم و اساسى سبک زندگى حق انتخاب از میان گزینهها و محدودیتهاست. از این روى، سبک زندگى به رفتارهایى که افراد در محیط اجتماعى ناگزیر به انتخاب آن هستند، اطلاق نمىشود.
4. در خور بازشناسى سبک زندگى، براى دیگران:
»برخى از نظریه پردازان، همچون پیر بوردیو معتقدند یکى از ویژگیهاى سبکهاى زندگى در جامعه، قابل تشخیص بودن آن از سوى دیگران است. در حالى که عدهاى نیز جنین شرطى را براى تحقق سبک زندگى قائل نیستند و بر این باورند که سبکهاى زندگى مىتوانند در جامعه براى بقیه قابل تشخیص باشند یا نباشند. «4
5. سبک زندگى افراد، داراى انسجام است: گروهى از محققان بر این باورند که افراد در سبک زندگى خود، داراى انسجام هستند و از این طریق، رفتارهاى آنان معنادار و داراى سازماندهى مىگردد; اما شمارى دیگر این نظر و شرط را براى سبک زندگى نمىپذیرند و بر این نظرند هر چند مىتوان از انسجام و سازماندهى در رفتارهاى انسان و در سبک زندگى آنان سخن گفت; ولى نمىتوان این موضوع را به عنوان یک ویژگى عام در نظر گرفت; چرا که رفتارهاى بسیار و فراوان انسانى، این چنین نیست که ناگزیر از سازماندهى برخوردار باشد.
دگرگونیهاى سبک زندگى در ایران
در ایران قبل از انقلاب اسلامى و در دوران پهلوى، گروه حاکمان و روشنفکران، هر چند در عرصه سیاسى با هم اختلاف نظر داشتند; امّا هر دو گروه بر سر موضوع گسترش مدرنیته در ایران، هم فکر بودند. و در جهت تغییر الگوهاى زندگى، بر اساس مدل کشورهاى غربى و اروپایى گام برمىداشتند; حرکتى که در آن، بیش از هر چیز، تقلید از ظواهر زندگى غربى بروز و ظهور داشت. تلاش این دو گروه در جهت غربى شدن بیشتر جامعه از یک سو، واز سویى دیگر افزایش قیمت نفت در دهه 50، که موجب بالا رفتن درآمدهاى دولت و افزایش رفاه نسبى، بویژه در میان طبقه متوسط شهرى گشته بود، موجب گردید تا نخستین زمینههاى بروز و ظهور سبک زندگى جدید در بخشى از اهالى شهرهاى بزرگ فراهم آید.
با ظهور انقلاب اسلامى و طرح موضوعات و شعارهایى از قبیل ساده زیستى و قناعت پیشگى و مقابله با خلق و خوى اشرافى زمان پهلوى از یک سو; و آغاز جنگ و کمبودهاى طبیعى این زمان از سویى دیگر، موجب گردید تا سبک زندگى، به معناى مدرن آن، مجال ظهور و بروز پیدا نکند. امّا با پایان جنگ و قرار گرفتن جامعه در وضعیت عادى و روزمره خود، ضرورت بازسازى زیرساختهاى اقتصادى و کاهش فشارهاى اقتصادى در دستور کار دولت قرار گرفت. دولت دراین دوره با طرح شعار توسعه اقتصادى و افزایش رفاه عمومى در جهت به حقیقت پیوستن این مسائل گام برداشت و تلاش ورزید با پیاده سازى اقتصاد آزاد، به این رشد اقتصادى دست یابد. در این زمان، کشورهاى پیشرفته به عنوان الگویى براى جامعه ایران مطرح گردید، و تلاش مىشد تا مانند آنها نیازهاى جامعه برآورده شود. تبدیل جامعه ایران به ژاپن اسلامى را مىتوان از جمله این مباحث دانست.
از میانه سالهاى دهه هفتاد و با روى کار آمدن دولت اصلاحات، اهداف فوق مسیر خود را ادامه داد و افزون بر آن، طرح موضوع توسعه سیاسى و گزارههایى از قبیل آزادى و جامعه مدنى، موجب شد تا بسترهاى نظرى و فرهنگى دگرگونى فرهنگى و شکل گیرى سبک زندگى جدید فراهم گردد. در این دوره، با افزایش بیشتر حدّ و تراز رفاه در جامعه، پیروى از الگوهاى کشورهاى پیشرفته غربى در لایههاى مختلف سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در سطح جامعه مطرح گشته و جهانى شدن به عنوان ارزشى براى جامعه ایران انگاشته شد. شبکههاى ارتباطى، بخصوص اینترنت که در این دوره گسترش بیشترى یافتند، نقش مهمى در این دگرگونیها انجام دادند.
بنابراین، اگر مردمان کشورهاى غربى، تغییر در سبک زندگى را در دهههاى 50 میلادى به بعد، تجربه کردند، تحولات سبک زندگى در ایران را مىتوان به دو دهه اخیر، و سالهاى بعد از جنگ مرتبط دانست. عوامل مختلفى را مىتوان براى این دگرگونیها یادآور شد. شمارى از اهل نظر، سه عنصر تغییر در معناى کار و فراغت، مصرف گرایى و دگرگونیهاى طبقه متوسط را براى تحلیل دگرگونیهاى سبک زندگى در غرب به کار بردهاند که مىتوان از آنها براى دگرگونیهاى سبک زندگى در ایران استفاده کرد. و صاحب نظر دیگرى، چهار عامل را براى عمل اجتماعى ایرانیان، یادآور مىشود که عبارتاند از طبقه، شهرى شدن، نسل و جنسیت. که مىتوان بر اساس این دو دیدگاه، به بررسى شش عامل )مفهوم طبقه در هر دو مشترک است( در دگرگونیهاى سبک زندگى در ایران پرداخت.5
علت هاى دگرگونى در سبک زندگى ایرانى
1. شهرى شدن: در طول یک قرن گذشته، روز به روز، شهرها گسترش کمى و کیفى فراوانى یافتند. در این دوره از یک سو بر شمار شهرها افزوده شد و از سویى دیگر، شهرهاى موجود با افزایش جمعیت و مهاجرت از روستا به شهر، بزرگتر شدند. شیوه کار در شهرها، با روستاها متفاوت است. در شهرها، شیوه کار، مبتنى بر ساعتها کارى مشخص در طول روز و در نتیجه داشتن فراغت در ساعتها و روزهاى غیر کارى است. در حالى که در روستاها، زمان کار به اقتضاى نوع کار و فصول سال تغییر مىکند. این مسأله در کنار جمعیت بیشتر و انباشته شدن منابع مالى در شهرها، موجب گردید تا مجموعه شرایط و وسائل رفاهى و فراغتى فراوانى در شهرها شکل بگیرد. از این روى، شهرها به مکانى تبدیل گردیدند که در آن افراد، علاوه بر داشتن کار مناسب و امنیت مالى و شغلى )در روستاها به دلیل ویژگیها و تغییرات طبیعى، احتمال آسیب مالى بیشتر است و امنیت اقتصادى کمتر( مىتوانستند به تفریح در ساعتها و روزهاى غیر کارى و تعطیلى بپردازند و از فرصتها، زمینهها، شرایط و وسائل گوناگون فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى بهره مند گردند. این مسأله در مورد جامعه ایران، نمود بیشترى پیدا مىکند. اقتصاد وابسته به نفت در ایران، موجب مىگردد تا منابع مالى از طریق دولت و از بالا در جامعه توزیع گردد; از این روى، پایتخت در درجه اول، مراکز استانها، شهرهاى بزرگ، شهرهاى کوچک و روستا به ترتیب از این منابع برخوردار مىگردند که به طور قطع، هر چه به سمت پلههاى پایین تر نردبان مىآییم منابع و ثروت ملى کمترى در میان آنان توزیع مىشود.
از این روى، شهرها به مکانى براى بهره مندى از منابع بیشتر و خدمات رفاهى گسترده تر و در نتیجه رواج بیشتر مصرف گرایى و فرهنگ مصرفى تبدیل مىشوند. همچنین جمعیت بیشتر و تکثر فرهنگى شهرها، زمینه را براى بروز سبکهاى زندگى مختلف فراهم تر مىسازد.
2. نسل: در جامعه سنتى، هرچند نسلهاى مختلف با هم تفاوتهایى داشتند; اما این تفاوتها اندک بود و تفاوتها را مىشد بعد از گذشت چند نسل دید. امّا در جامعه امروز، به دلیل دگرگونیهاى سریع جامعه و تحول در زمینهها، شرایط، وسائل و تواناییها، این از حالى به حالى شدنهاى نسلى، بسیار سریع تر دیده مىشود. در جامعه ایران، که در دو دهه اخیر، دگردیسیهاى چشمگیرى در حوزه مصرف، میزان تحصیلات، افزایش درآمدها و... صورت گرفته است، این تفاوتها را بهتر مىتوان دید. از باب مثال، در حالى که امروزه کامپیوتر و اینترنت از پرکاربردترین ابزار و نقش محورى و اصلى در زندگى نسل جوان دارد; اما بسیارى از پدران این جوانان، آشنایى اندکى با کامپیوتر و تکنولوژیهاى جدید دارند.
کاهش جمعیت خانوار و افزایش سطح درآمدها و تغییر در شیوههاى تربیت و رسیدگى به فرزند )که حتى از آن با عنوان فرزند سالارى یاد مىشود( در این موضوع، اثرگذار بوده است.
پژوهشى در باب دگرگونیهاى سبک زندگى در انگلستان، به آغاز این دوره اشاره شده که مىتواند در مورد جامعه ایران هم مصداق یابد:
»آموزه و نگرش ویکتوریایى به بچهها که »کودکان را تنها باید دید نه شنید« به شعار کودکان را باید دید و شنید تبدیل شد. خردسالان به داشتن آزادى بیشتر براى شناخت محیط پیرامون خود تشویق مىشدند وتنبیه بدنى به آخرین راه حل رفتار با کودک تنزل یافت. «
کتابها و مجلههاى بانوان به مادران آموزش مىدادند: چگونه در برخورد باکودکان خود صبور و آرام باشند. »کودک را باید با حوصله و درنهایت متانت تربیت کرد. « این شعار دهه 50 مادران بریتانیا بود. با کوچکتر شدن بعد خانوار، کودکان ازتوجّه بیشتر مادر بهره مند شدند. تا قبل از اواخر دهه 40، طبقه کارگر ناتوان از برگذارى جشن تولّد بودند و بچهها تنها درکریسمس هدیه دریافت مىکردند.
دردهه 50، با رشد اقتصادى، جشن تولّد عمومى شد و اسباب بازى به کالاى مصرف عمومى تبدیل شد.6
3. جنسیت: در بررسى مفهوم جنسیت و ارتباط آن با سبک زندگى، از یک جهت مىتوان به حضور بیشتر زنان در جامعه اشاره کرد که در نتیجه بالا رفتن پایه دانش و حضور زنان در محیطهاى کارى و شغلى به وجود آمد. این مسأله موجب گردید تا زنان در کنار مردان به عنوان ایفا کنندگان نقشهاى اجتماعى در محیط جامعه حضور مختص به خود را داشته باشند و بتوانند جداى از مردان به هویت اجتماعى جدیدى دست پیدا کنند. در نتیجه، سبکهاى زندگى جدیدى در جامعه زنان و در میان مردان در ارتباط سلبى و یا ایجابى با آنان شکل گرفت. همچنین زنان به عنوان نیمى از جامعه در فعالیتهاى مصرفى حضور یافتند و در فرآیند مصرف گرایى و مد، نقش جدى در گسترش فرهنگ مصرفى در جامعه ایفا کردند.
جهت دیگرى که در بررسى موضوع جنسیت مىتوان به آن اشاره کرد روابط میان دو جنس است. با انقلاب جنسى در غرب، روابط دو جنس، وارد دوره جدیدى شد که در آن آزادى جنسى و روابط عاشقانه جایگزین موضوع ازدواج گردید.
این موضوع، از راههاى گوناگون: فیلم، فضاى مجازى، شبکههاى مجازى، ماهواره، داستانها و رمانها و... بر جامعه ایران تأثیر گذاشت و روابط میان دو جنس را در ایران تغییر داد. به طور قطع، این دگرگونیها، تنها در گسترش روابط جنسى نبوده و در شیوه پوشش، مد، نحوه مدیریت بدن، الگوهاى زیبایى، شکل گیرى خرده فرهنگها، هدف گذارى و نحوه حضور در محیطهاى جمعى، مانند بازارها و خیابان و... دگرگونیهایى پدیده آورده است.
4. دگرگونى در معناى کار و فراغت: با توسعه فرآیندهاى مدرن در جامعه ایران و شکل گیرى اشکال جدید کاردر غالب سازمانها، شرکتها و نهادهاى عریض و طویل ادارى، مفهوم کار در جامعه دگرگون گردید. تغییراتى که از آن تحت عنوان تقسیم کار در جامعه یاد شده و هر کسى در جایگاه کارى خود، بخشى از کارها را بر عهده مىگیرد و مانند قطعهاى از پازل، نقشى تکهاى در سرانجام نهایى کار دارد. در چنین شرایطى، به طور طبیعى، نوعى گسست و شکاف میان فرد و کار او ایجاد مىگردد. این موضوع در کنار مسائل دیگر از قبیل رواج بیکارى، و در نتیجه آن ضرورت انجام هر نوع کار براى امرار معاش، که خود را به صورت آمار بالاى اشتغال در کارهاى غیر مرتبط با تحصیلات و رشته دانشگاهى نشان مىدهد، موجب گردید تا روز به روز در جامعه ایران، کار تنها به عنوان وسیلهاى براى کسب درآمد تلقى گردد.
فراغت در چنین شرایطى، به زمانى گفته مىشود که فرد مىتواند در آن، کارهاى مورد علاقه خود را انجام دهد. این مفهوم، در برابر زمان کار قرار مىگیرد که فرد به اقتضاى ضرورتهاى زندگى، مجبور به انجام کارى است که با علائق او سازگارى ندارد. این مفهوم از فراغت، در کنارِ افزایش سطح درآمد، و رواج مصرف گرایى، در قالب مصرف گردشگرى موجب گردید تا معناى فراغت برجسته تر گردد و کسب شادى و لذّت در زندگى، جایگاه بیشترى از کار و فعالیت یافته و به عنوان هدفى براى آن تعریف گردد.
گسترش مراکز مرتبط با اوقات فراغت در ایران، در دو دهه اخیر، مىتواند شاهدى بر این مدعا باشد. گسترش بازارها و مراکز تفریحى از قبیل پارکها و شهربازیها، مراکز توریستى، مانند: مجمتعهاى تفریحى در مناطق توریستى، چشمههاى آب گرم، مناطق و شهرهاى تفریحى کوچک در کنار شهرهاى بزرگ و غیره، همه نمونههایى از این موضوع است. رواج بازارها را، هم مىتوان از منظر مصرف گرایى و خرید کالا مورد توجّه قرار داد)که در بخش بعد به آن مىپردازیم( و هم مىتوان در مفهوم فراغت به آن توجّه نمود که در قالب بازارگردى و یا پاساژگردى در مطالعات اجتماعى صورت بندى مىشود. مقولهاى که در آن لزوما خرید کالا اتفاق نمىافتد و نفس گشت و گذار در بازار موضوعیّت مىیابد.
تلویزیون به عنوان یک رسانه تأثیرگذار نیز در این زمینه نقشى بسیار اساسى دارد. تبلیغ و ترویج سفر رفتن و سیاحت در مناطق مختلف کشور، در فیلمها و سریالهاى تلویزیونى )که بیشتر به صورت سفر به شمال در تعطیلات نشان داده مىشود( و در برنامههاى مختلف که در قالب معرفى نقاط دیدنى ایران بیان مىگردد، خود نیز موجب ترغیب بیشتر جامعه به گشت و گذار در ایام فراغتى گردید.
5. رواج مصرف گرایى: به طور قطع اگر کمى به اطراف و وسائل مورد استفاده در خانهها نگاهى بیندازیم، مىبینیم که بسیارى از این وسائل حدود 10 یا 15 سال پیش در منازل وجود نداشته و حتى بسیارى از این کالاها در بازارها هم به چشم نمىخورد; اما اکنون تنوع بسیار زیادى را مىتوان در کالاها و محصولات مختلف مصرفى، از قبیل وسائل صوتى و تصویرى، وسائل آشپزخانه و... مشاهده کرد که در بازارها عرضه شده و به درون خانهها راه پیدا کرده است.
گسترش روزافزون بازارها، مجتمعهاى تجارى، پاساژها، فروشگاههاى بزرگ و مناطق تفریحى و گردشگرى از یک سو، و رواج تبلیغات مختلف مصرف کالاها و خدمات در قالب رسانه ملى و رسانههاى دیگر، بخصوص فضاى اینترنتى، که مىتواند بدون محدودیتهاى تلویزیون، به راحتى در آن به تبلیغ انواع کالاهاى داخلى و خارجى پرداخت، از سویى دیگر، در این زمینه نقش اساسى داشته است.
6. پیدایش و گسترش طبقه متوسط: در بحث از دگرگونیهاى سبک زندگى در ایران، رشد و گسترش طبقه متوسط مىتواند بسیار حائز اهمیت باشد; که تحلیل ویژگیهاى آن گامى اساسى در شناخت سبک زندگى در ایران به شمار مىآید. از این روى، به صورت مستقل به این موضوع پرداخته مىشود.
طبقه متوسط و تحول زندگى ایرانى پسا انقلاب
طبقه متوسط در ایران را مىتوان به دو گروه تقسیم کرد:
گروه اول طبقه متوسط سنتى: پیشه وران، بازاریان سنتى و روحانیون.
گروه دوم: کارمندان، متخصصان، پزشکان، مهندسان، دانشجویان، مدیران، تکنسینها، مشاغل فکرى و تخصصى وروشنفکران، که در جریان حرکت جامعه ایران به سمت دوران مدرن در جامعه شکل مىگیرند.
طبقه جدید، از جهتهاى مختلف، با طبقه سنتى و طبقات بالا و پایین، تمایزها و فرقهایى دارد:
»تمایزهایى مانند: 1. تحصیلات جدید و دانش و مهارت. 2.خصیصههاى حرفهاى و مشاغل فکرى وتخصصى، مانند آموزش، پژوهش، مشاوره، وکالت، فناورى اطلاعات وارتباطات، صنعت جهانگردى، ورزش حرفه اى، نویسندگى، هنر و روزنامه نگارى و رسانه. 3. الگوى مصرف وسبک تازه زندگى و ارزشهاى ا جتماعى و گفتمانى جدید مانند خرد باورى، تفکر انتقادى، دموکراسى و حقوق بشر. «7
طبقه متوسط سنتى، در دوران مختلف تاریخ ایران، و بخصوص از زمان صفویه به بعد، نسبتهاى مختلفى با حکومت داشته و نقشهاى گوناگونى را در جامعه ایفا کرده است; امّا اصلى ترین نقش آفرینى آنها را مىتوان از زمان قاجار و در مسأله تنباکو به بعد مشاهده کرد. در جریان مشروطیت هم، این طبقه حضور جدّى دارد.
طبقه متوسط جدید هم، در این زمانها شروع به شکل گیرى مىکند و بر جریان مشروطه اثر مىگذارد. از آن زمان به بعد، هر یک از این دو گروه تا زمان انقلاب اسلامى در عرصههاى مختلف اجتماعى و سیاسى فعالیتهاى مختلفى داشته و نقشهاى گوناگونى را ایفا کرده است که نمونه دیگرى از آن، در جریان ملى شدن صنعت نفت و حضور آیت الله کاشانى به عنوان نماینده طیف سنتى و دکتر مصدق به عنوان نماینده طیف جدید بروز مىیابد.
در شکل گیرى انقلاب اسلامى هم، این دو گروه از طبقه متوسط حضور دارند و به مبارزه مىپردازند امّا گفتمان اسلامى، بر جریانهاى دیگر غلبه کرده و به شکل گیرى جمهورى اسلامى مىانجامد:
در سالهاى 56 و 57 که جنبش انقلابى در ایران آغاز شد همه گفتمانهاى طبقه متوسط وارد میدان شدند. بخشى از سوسیالیستها به شکل گروههاى مسلح فداییان، و نوع تقریبا مذهبى آن، که مجاهدین ]منافقین[ بودند; و دیگر گروههاى چپ، روحانیان و گروههاى اسلامى، و بخش سنتىتر آن که پاىبند به اجتهاد و فقه بودند; ملىگراها، ضدملىگراها، همه بودند. ولى چه اتفاقى افتاد که یک گفتمان تبدیل به گفتمان مسلط شد؟
نخست این که این گفتمان، بر پایه مذهب شیعه بود و از این جهت برد و پذیرش داشت. در دوران پهلوى دوم گروههاى سیاسى، فعالیتى نمىتوانستند داشته باشند، ولى دست روحانیان بازتر بود، در مسجدها با مردم ارتباط داشتند، بیشتر مردم هم اعتقادات مذهبى داشته و دارند.
دوم، فرهمندى رهبر; آن پایدارى که امام خمینى از سال 42 به بعد از خود نشان داد و هیچگاه کوتاه نیامد نقش مهمى داشت، در حالى که رهبران گروههاى دیگر در جاهایى یا سست عمل کردند و یا خوب عمل نکردند و یا موقعیت را به خوبى نشناختند. مجموعه این ویژگیها، باعث مىشود که اکثریت اعضاى جامعه به یک گفتمان روى بیاورند. و نتیجه آن هم پیروى بسیارى از قشرهاى دیگر، از طبقه متوسط سنتى به رهبرى روحانیت است. مثلا کارگران هم وارد این وحدت مىشوند، البته کمى دیرتر. برد گفتمان مذهبى، استفاده از یادمانهاى آن، ارزشهاى آن و مراسمى مانند چهلمها، تکبیرگفتنها، طرح بحث شهادت و... دالهاى این گفتمان بودند که پذیرش گستردهاى داشتند.
از این رو با شکل گیرى انقلاب و طرح شعارهاى اسلامى، که در آن بر دورى از زندگى اشرافى دوره پهلوى و پرهیز از فرهنگ و اندیشه غربى تأکید شده و ساده زیستى، زندگى و اندیشه مبتنى بر ارزشهاى اسلامى تبلیغ و ترویج مىگردید، طبقه متوسط جدید و مدرن در حاشیه و انزوا قرار گرفت و تلاش جهت بازسازى »هویت ملى در راستاى ارزشهاى انقلاب اسلامى« شکل گرفت.8
اما بعد از جنگ و با آغاز دوران توسعه اقتصادى و افزایش رفاه عمومى، این طبقه دوباره احیا گردید و ارزشهاى آن در میان بخشهاى مختلف این طبقه گسترش یافت. در دولت اصلاحات، این گروه مرکز توجّه دولت قرار گرفت و به نقش آفرینى در عرصههاى اجتماعى و سیاسى پرداخت. و جایگاه خود را در جامعه تثبیت ساخت. از این روى، روى کار آمدن دولت عدالت محور و رویگردانىاش از این طبقه، با مقاومت و مخالفت شدید آن روبهرو گردید.9
از دیدگاه بعضى تحلیل گران، چهار ویژگى براى طبقه متوسط جدید در ایران وجود دارد. 1. پا در هواست 2. دولت بسته است 3. حیات دوزیستى دارد و 4. نیمه عمر و نیمه جان مىشود. توضیح این چهار ویژگى چنین است:
»پا درهوایى طبقه متوسط ما بدین معنى بودکه بیش از دینامیسم درونىِ جامعه ایران، تحت تأثیر امواج تحولات محیط بیرونى در جهان پیشرو شکل مىگرفت. دوم، »دولت - بسته« بودنش از این جهت بودکه عمدتاً، درون بوروکراسى دولت یا در حاشیه آن تکوین مىیافت و از محل دریافتیهاى نفتىِ تصاحب شده توسط دولت، زندگى مىگذرانید.
سوم، اگر غوغایى وسودایى در جامعه داشت و مىخواست در حوزه عمومى و مدنى و اجتماعى و فرهنگى نقش آفرینى بکند، یک پایش معمولاً در دولت بود و این دو زیستى کارش را دشوار مىساخت و ابتکارات درونى و استقلالاش رنگ مىباخت. سرانجام چهارم، او نیمه عمر هم مىشد. یعنى طرحى را هم که مىافکند، تا پایان نمىتوانست آن طور که مىخواست پیش ببرد و نیمه جان مىشد و در مىماند. «10
بنابراین، طبقه متوسط در ایران، زمینهها و شرایط تاریخى و فرهنگى متفاوتى از طبقه متوسط در غرب داشته است. بدین معنى: نخست آن که ویژگیهاى دینى و مذهبى ایران از یک سو و سپس تأثیر گذارى جریان اسلامى و روحانیت در سالهاى انقلاب، بعد از آن و در بستر نظام اسلامى، از سویى دیگر، به عنوان زمینههاى فرهنگى.
و دو دیگر، ویژگیهاى شکل گیرى آن در شرایط تاریخى ایران موجب گردید تا این طبقه نتواند ویژگیهاى روشن و مشخصى را در سبک زندگى پیدا نماید. این مسأله موجب گردید تا سبک زندگى در ایران داراى خصلتهاى خاص خود گردد. بنابراین، دو خصلت مىتوان براى سبک زندگى در جامعه ایران ذکر کرد که یکى تکثر آن و دیگرى در سایه بودناش است.
نخستین ویژگى سبک زندگى در ایران متکثر بودن آن است که موجب مىگردد نتوان شمارش و یا دسته بندىاى درست از انواع سبکهاى زندگى ارائه کرد. دیندارى و خصلتهاى دینى جامعه ایران و طبقه متوسط از یک سو، و در جریان مدرنیته قرار داشتن و غرب گرا بودن آن از سوى دیگر، موجب شده است تا جامعه ایران، على رغم آن که به سوى مصرف گرایى گرایش پیدا کرده و این مصرف گرایى در بخشهایى از طبقه متوسط آن به صورت اشکال سبک زندگى غربى خود را نشان داده است; اما از جهتى دیگر گروههاى دیگر به ساده زیستى و سامان دادن زندگى بر اساس دستورهاى دینى گرایش داشته، و در مصرف کالاها با احتیاط و دقّت نظر عمل نمایند. در نتیجه، در میانه این دو سر طیف اشکال مختلف سبک زندگى در جامع بروز مىنماید که هر یک خصلتهاى متنوعى را در هر یک از مؤلفههاى سبک زندگى به نمایش مىگذارند.
دومین خصلت سبک زندگى در ایران، در سایه بودن آن است. وجود نظام اسلامى، احکام دینى و محدودیتهاى آن براى بروز و ظهور هر گونه مصرف و رفتارى )که آزاد ارمَلى، بنا بر چارچوب فکرى و نظرى خویش، از آن تحت عنوان سرکوب طبقه متوسط و حذف سبکهاى جدید زندگى نام مىبرد( موجب شده است تا برخى از سبکهاى زندگى و رفتارها به صورت پنهانى در جامعه گسترش یافته و یا با دوگانه رفتارى افراد در فضاى عمومى جامعه به گونهاى و در محیطهاى خصوصى به گونه دیگر رفتار کنند، که باز هم مىتوان براى میزان این در سایه و خفا بودن درجههاى مختلفى را ترسیم و تعریف کرد.
از این روى، سبک زندگى در ایران، از یک سو، تحت تأثیر شرایط و ویژگى دگرگونیهاى سبک زندگى در جهان معاصر، در حالِ حالى به حالى شدنهاى فراوان، در شیوه زندگى و فرهنگ مصرفىاش قرار دارد که روز به روز مصرف گرایى در معناى گسترده آن از مصرف کالا، تا مصرف فرهنگى و هنرى در آن در حال رشد است، و از سویى دیگر، به علت خصلت دینى و تلاشها و تبلیغات نظام اسلامى در جهت گسترش فرهنگ دینى در بخشهاى مختلف، به مقاومت و صورت بندى سبکهاى جدید زندگى مىپردازد. لذا سبک زندگى در ایران از ویژگیها و خصلتهاى خاصى برخوردار شده است که بررسى، تبیین و پیش بینى آن دشوار مىنماید. هر چند به نظر مىرسد که مصرف گرایى و اشکال سبک زندگى غربى در آن در حال افزایش است.
چیستى سبک زندگى اسلامى
سبک زندگى، تنها به جلوههاى عینى رفتار، مانند الگوى مصرف یا شیوه گذراندن اوقات فراغت محدود نیست، بلکه باورها و نگرشهاى افراد و گروههاى اجتماعى را نیز دربرمىگیرد.11
سبک زندگى، وابسته به هدف زندگى است. اگر کسى هدفاش از زندگى برآوردنِ غرایز و امیال حیوانى باشد، سبک زندگى او با کسى که هدف او دستیابى به تعالى و سعادت است، متفاوت است. با توجّه به »هدفمندى زندگى انسان« و بهرهمندى او از »اراده و اختیار« است که مىتوان از ترویج و توصیه سبک زندگى اسلامى سخن گفت.12
ازاینرو، سبک زندگى اسلامى، تفاوت جوهرى با سبک زندگى غیراسلامى و مادىگرایانه پیدا مىکند و متمایز مىشود. البته بدین نکته مهم باید توجّه داشت که هیچگاه نباید تصور کرد سبکهاى مطلوب زندگى را مىتوان به صرف قانونگذارى و ابلاغ آییننامه و امثال آن محقق ساخت. البته این سخن، بهمعناى نادیده گرفتن نقش قوه قهریه یا قانونگذارى در این زمینه نیست. مىگوییم نباید به اینها اکتفا کرد و به آنها محوریت داد.13
نکته دیگر آنکه: سبک زندگى اسلامى، از آن جهت که »سبک« است، به رفتار مىپردازد و با شناختها و عواطف ارتباط مستقیم ندارد، ولى از آن جهت که »اسلامى« است، نمىتواند بىارتباط با عواطف و شناختها باشد.14 بنابراین، در خصوص کمى سازى مؤلفههاى سبک زندگى اسلامى و سنجش تأثیر و تأثر آنها در فعل و انفعالات فردى و اجتماعى دینداران، بر اساس مبانى کاملاً بومى و اسلامى، کارهاى بسیارى باید به انجام رسد و کارهاى انجام شدهاى که حداقلى از استانداردهاى پژوهشى را واجد باشند، کم شمارند.15
با توجّه به نقش قاطع دین در آفرینش و اصلاح فرهنگ و جهانزیست اجتماعى، مشارکت آن در خلق و ویرایش و پالایش سبکها نیز، به عنوان مشتقات فرهنگى، گزیر ناپذیر خواهد بود. سبکهاى زیستى به مثابه عناصر ایدئولوژیک و مظاهر حکمت عملى، نسبت مستقیم و ربط علّى با جهانبینى و حکمت نظرى متناسب دارند. جهانبینى دینى و اسلامى نیز اقتضاءات ارزشى، هنجارى، رفتارى و سبکى خاص خود را دارد. بدیهى است که مؤمن و جامعه ایمانى، به اقتضاى ایمان و اعتقاد و فلسفه زیستى خویش نمىتواند در قلمروهاى زندگى و تعامل خود با هر شیوه و سبکى، سلوک کند.16
در اینجا مهم آن است که روشن شود سبک زندگى اسلامى، چه پیوند منطقى با منابع و معارف اسلامى دارد. مطلب مهم و اساسى که در نگاشتههاى سبک زندگى اسلامى دیده نمىشود! مطلبى که بیان خواهد شد، به طور کل اکتشافى بوده و مىتواند مورد نقد و نظر قرار گیرد.
تمایز سبک زندگى اسلامى با فرهنگ اسلامى و معارف اسلامى
اساس سبک زندگى اسلامى بر اساس فرهنگ اسلامى است. فرهنگ اسلامى17 نیز برآمده از معارف اسلامى است. سبک زندگى، یک کل متمایز از بقیه کلهاى دیگر است که در زندگى اشخاص عینیت دارد; اما فرهنگ جنبه تعمیمیافته و هویتساز کلان است که بر مدل زندگى، یعنى سبک زندگى تأثیر مىگذارد. معارف اسلامى نیز از جنس دانشى بوده که بر اساس منبع وحى و سنت و علوم اسلامى به معارف مىرسیم. بنابراین سبک زندگى، نه از جنس علم است و نه از جنس فرهنگ. سبک زندگى، مدلى شبکهوار است که ارزشها و نگرشهاى بالادستى را در متن زندگى عینیت مىبخشد.
علوم اسلامى معارف اسلامى ،فرهنگ اسلامى )کشف و طراحى الگوهاى فرهنگى اسلام( ، تحقق در متن زندگى ،سبک زندگى اسلامى
معارف اسلامى مىتواند با تولید الگوهاى فرهنگى اسلام، مانند الگوى فرهنگى اسلام درباره پوشش، مصرف، تغذیه و... سبک زندگى اسلامى را رقم زند.
بنابراین، یکى دانستن اخلاق اسلامى و یا فقه اسلامى با سبک زندگى اسلامى، اشتباهى روشى است که نوعى »تحویلىنگرى« و »تقلیلگرایى« در حوزه روششناسى است. اخلاق اسلامى و فقه اسلامى، از جمله علوم اسلامى هستند که معارف را تولید مىکنند. این معارف، مىتواند الگوهاى فرهنگى ارائه نماید تا بر سبک زندگى مردم تأثیر بگذارد. تأثیر بر سبک زندگى براى رسیدن به حیات طیبه نیز »فرآیندى« است و با برنامه انجام مىشود و با نگاشتن یک کتاب حدیثى و منابع را در دسترس مردم قرار دادن نمىتوان انتظار تشکیل سبک زندگى اسلامى را داشت. یکى دانستن سبک زندگى اسلامى با معارف اسلامى، همچون احکام و توصیههاى اخلاقى و تربیتى، خطاى روش »تحویلىنگرى« و »تقلیلگرایى« را در پى دارد. عنوان کردنِ اینهمانى مواعظ و توصیههاى اخلاقى با سبک زندگى اسلامى، این مفهوم و مقوله را تحویل به دانشى بردهایم و آن را فروکاستهایم که در حقیقت از این روش، سبک زندگى اسلامى تولید نمىشود و با یکى دانستن سبک زندگى اسلامى با زندگى بزرگان دین و یا احکام را سبک زندگى اسلامى معرفى کردن، مفهوم سبک زندگى را تقلیل و کاهش دادهایم که سبب مىشود تلاشهاى ما در تأثیرگذارى بر متن زندگى مردم و ارائه سبک و الگو به جامعه شکست بخورد.
سبک زندگى اسلامى و فقه فرهنگ
سبک زندگى، به چه حوزهاى از معارف اسلامى برمىگردد؟ سبک زندگى اسلامى را در چه عرصهاى از معارف اسلامى باید جستوجو کرد؟ در پاسخ، باید در گام آغازین، معارف اسلامى در نگاهى سنتى در نظر گرفته شود. فرقى نمىکند معارف اسلامى، تکگزاره یا نظامواره یا در لایه مبانى باشد. در هر صورت، معارف اسلامى بدینگونه تقسیمپذیراست: مجموعه »اعتقادیات«، که به حوزه شناختى برمىگردد و در جامعه، باورها و توافقات مربوط به هست و نیست را مىسازد، »اخلاقیات«، که کارش ساخت ارزشهاى فرهنگى جامعه است و »احکام«، که به طور مستقیم در ساخت هنجارها اثرگذار است.
اگر به طور دقیق، روشن شود که سبک زندگى به کدام لایه از فرهنگ برمىگردد، مىتوان حدس زد که وقتى مىخواهیم سبک زندگى را از معارف اسلامى مطالبه کنیم، از چه عرصهاى این مطالبه را انجام دهیم. باید گفت سبک زندگى به حوزه باور برنمىگردد. گرچه ریشه در باور و ارزش دارد، اما توصیفى براى باورها نیست، پس اعتقادیات از دانشهاى متکفل تولید سبک زندگى نمىباشد. علم کلام و فلسفه نمىتوانند به ما سبک زندگى بدهند. همچنین اگر سبک زندگى از مقوله ارزشها نباشد، بلکه برآمده از آن باشد، از علم اخلاق اسلامى هم نمىتوانیم سبک زندگى دریافت کنیم.
سؤال این است که آنچه مربوط به لایه هنجارها مىشود، از کدام دانش باید مطالبه شود و به کدام عرصه برمىگردد؟ پاسخ اساسى و کلیدى آن است که این را باید از »احکام اسلامى« مطالبه کرد. اما سوءتفاهمى درباره احکام وجود دارد که تصوّر مىشود احکام، تنها قوانین و مقررات حقوقى است و علم فقه همان حقوق اسلامى بهشمار مىرود. با این پیشفرض، باعث تعجّب خواهد بود که بگوییم باید سبک زندگى را از علم فقه مطالبه کرد و در میان احکام اسلامى جستوجو نمود!
اما باید گفت احکام، درحقیقت مجموعه آداب و شیوهها، مقررات فردى و البته مقررات اجتماعى و ضمانتهاى حقوقى بر اساس اسلام است و شاید به سبب اینکه تأمینکننده هنجارهاست، در متون اسلامى تا این حد بر یادگیرى حلال و حرام تأکید شده است; زیرا رفتار دینى و عمل صالح، اولین مظهر بروز ارزشها و باورهاى یک فرد مسلمان است. از آن رو، که هنجارها سرچشمه فرهنگ است و عقاید و ارزشها و باورها از آنجا مىجوشد، بنابراین احکام اسلامى تنها مجموعهاى از حقوق نمىتواند باشد، بلکه مجموعه همه اینهاست. بنابراین سبک زندگى اسلامى را باید در حوزه احکام، به معناى گسترده آن جستوجو کرد و از علم فقه به معناى گسترده آن مطالبه نماییم.18
بنابراین باید در جامعه فقهى و با رویکرد میان رشتهاى »فقه فرهنگ« تولید و طراحى شود; یعنى فقه ارزشهاى فرهنگى را شناسایى کند و در مرحله بعد، روند استقرار و یا تغییر فرهنگ در جامعه را پى گیرى کند. آن هم با تأکید بر خود جامعه و با استفاده از قوّت و قدرتهاى نهفته در آن و البته چنین چیزى با رویکرد جامع، نظام مند و شبکه وار به فقه ممکن است.
اخبارىگرى فرهنگى; چالشى فراروى سبک زندگى اسلامى
اگر در دوره وحید بهبهانى، سیطره اخباریان بر مردم و حوزههاى علمیه شکسته شد و اصولیان زمام قدرت اجتماعى را بهدست گرفتند، باید اعتراف کرد اکنون چندین دهه است که در رویارویى با میراث روایى و احادیث شیعه، »اخبارىگرى« به طور کامل سایه افکنده است که ریشه در سنت اخباریان دارد. گزینش، شرح و درهم کنار هم نهادن احادیث، بدون هیچ منطق فکرى و عقلانیتى و تنها بر اساس ذوق و نیاز روزمره مردم، همان اخبارىگرى است. جوهره اخبارىگرى، »قاعدهمند نبودن تفکر« در آن و نبود »اجتهاد روشمند« است.
جامعه امروزین ما دچار پدیدهاى شده است که دامان جمعى از نویسندگان و پژوهشگران را گرفتهاست که همانا »اخبارىگرى فرهنگى« باشد. شمارى، جهت فرهنگسازى اسلامى وقتى سراغ منابع دینى مىروند، با آسانگیرى در برخورد با احادیث، که یکى از شاخصهاى اخبارىگرى است، معارفى سطحى و کممایه تولید مىکنند و با انتشار آن، مىپندارند در راستاى فرهنگسازى اسلامى حرکت کرده و گام برداشتهاند.
یکى از اشتباهها و کژراههرویهاى جریان اخبارىگرى فرهنگى در کشور، معرفى روایات اخلاقى و تربیتى، بهعنوان سبک زندگى است. »سبک زندگى« را نباید با دستورالعملها، یا متن روایات اخلاقى یکى دانست. حتى نقل زندگى بزرگان نیز، بیان کامل یک سبک زندگى نیست. سبک زندگى، یعنى پیدا کردن اصلهاى انسجامبخش و هویتساز در زندگى مجموعهاى از انسانها که نقاط اشتراک دارند. با در کنار هم قراردادن طرز تلقىها، ارزشها، نگاهها، حالتها و سلیقهها که شیوههاى رفتارى را نمایان مىسازد، مىتوان روایتى از یک سبک زندگى داشت. باید گفت روایات اخلاقى از جمله منابع مهم براى پىریزى و شکلگیرى سبک زندگى اسلامى بهشمار مىروند. بسیار شگفت است که شمارى از اندیشهوران ما نیز دچار »اخبارىگرى فرهنگى« شدهاند و بهجاى آنکه معارف استنباط شده و فرآورىشده را، که محصول اجتهاد است، در دست مردم قرار دهند، مواد خام و منبع را در اختیار مخاطب عمومى جامعه مىگذارند و متأسفانه، در بازار نشر بر آن مهر سبک زندگى اسلامى زده مىشود.
هیچگاه یک فقیه به خود اجازه نمىدهد که اصل روایات فقهى را براى مردم بازگوید، بلکه دستاورد اجتهاد و تلاش علمى موشکافانه خود را در قالب احکام بیان مىنماید. اما در فرهنگ، با نشر روایات بدون اجتهاد و تلاش فنى، روبهرو هستیم. مىپنداریم، با نشر روایات نسخه عمل را دادهایم و کار تمام است! ما به شدت نیازمند یک توضیح المسائل فرهنگى و اخلاقى هستیم که دستاورد و نتیجه دهها سال کار علمى و اجتهاد فرهنگى باشد، نه تنها یک جلد کتاب روایات اخلاقى.
خلاصه آنکه در سبک زندگى اسلامى، تنها نباید به دنبال متن روایات و آیات و زندگى ائمه بود که این موارد بسان منابع استنباطى سبک زندگى اسلامى است، بلکه با استفاده از »الگوهاى فرهنگى اسلام« که در منابع دینى آمده است، مىتوان در صحنه زندگى ورود پیدا کرد و سبک زندگى جامعه ایرانى را دارى جهتدهى اسلامى کرد. بنابراین، با تبیین، ترویج و توسعه الگوهاى فرهنگى اسلام، مىتوان سبک زندگى اسلامى را رقم زد و در مسیر ساخت تمدن نوین اسلامى گام علمى و عملى برداشت.
قلمرو و ابعاد سبک زندگى اسلامى
درباره اینکه سبک زندگى شامل چه عرصههایى است، مبناى نظرى واحدى وجود ندارد و به طور طبیعى دایره آنچه مىتوان این عنوان را بر آن برابر دانست بسته به مبانى مختلف، متفاوت خواهد بود. با اینهمه، پارهاى از قلمروها که درباره اندراج آنها ذیل مفهوم سبک زندگى اسلامى اشتراک نظر بیشترى وجود دارد، در جدول زیر مشخص شده است. گفتنى است یکى از منابع استخراج این جدول، »اصطلاحنامه اخلاق اسلامى« است که این کتاب شامل صدها مدخل و از 274 منبع در اخلاق و آداب اسلامى بهره گرفته است. این جدول موضوعات، اکتشافى و جدید است بهگونهاى که در کتابهایى که تا بهکنون در موضوع سبک زندگى اسلامى نگاشته شده است، وجود ندارد.
جدول حوزهها و ابعاد سبک زندگى اسلامى
ابعاد
خویشندارى، امیدوارى، عفت، آرامش، اعتماد به نفس، تواضع
دعا، توبه و استغفار، ذکر، مدل جامع )نماز(
خوراک اصلى، ریزمغذىها، عرقیجات و مکملها، سبک پخت، بهداشت بدن، وزن و قد، ورزش و بدنسازى، مواد نیروزا، دارو، مشروبات الکلى
لباس مناسب، خرید لباس، بهداشت و زیبایى مو، بهداشت و زیبایى صورت و دستها، عطر و ادکلن
خواب، آرامبخشهاى طبیعى، سرگرمى، بازى، تفریحات، گردش و مسافرت
صله رحم، همسایهدارى، دوستیابى، ارتباط با جنس مخالف، ادب معاشرت، جاذبه و تأثیرگذارى، حفظ آبرو)ترک غیبت، سخنچینى و تهمت(
استفاده از لوازم منزل، مصرف خوراک و پوشاک، خرید مناسب، اسراف، برکت، خمس و زکات و مالیات
ساختمانسازى، نشیمن و پذیرایى، آشپزخانه، اتاق خواب، اتاق بچه، اتاق کار، توالت و حمام
مراسم و آداب خواستگارى و عقد، دوران عقد، ارتباط با خانواده همسر
زنان: نقش زن در خانه، زن جذاب و دوستداشتنى
مردان: نقش مرد درخانه، مرد جذاب و دوستداشتنى، اشتغال و تحصیل زن
مشترک: مهارتهاى جنسى، ارتباط عاطفى
زندگى شهرى و فعالیت اجتماعىترافیک، حقوق شهروندى، مشارکت، رأى، خمس و زکات و مالیات، گسترش علم و عاطفه
جایگاه والدین، ارتباط فرزندان با والدین، والدین سالمند، والدین دشوار، والدین معنوى
جایگاه فرزندان، ارتباط والدین با فرزندان، فرزندان طلاق
بهداشت شنیدارى، آواز و موسیقى، بهداشت دیدارى، تماشاى تلویزیون و سینما، تماشاى عکس و نقاشى
کسب درآمد، مدیریت محیط کار، روابط انسانى
دانستنیهاى لازم، یادگیرى، یادگیرى دین، تحصیلات دانشگاهى، کنکور
پرورش گلوگیاه، گردشدرطبیعت، حفظ محیط زیست، نگهدارى حیوانات
نقشیابى سیره اهل بیت (ع) در سبک زندگى اسلامى
گفته شد که سیره ائمه اطهار)ع( که الگوى انسانیت هستند، داراى »رابطه اینهمانى« با مفهوم و عینیت سبک زندگى اسلامى نیست و چنین پندارى اشتباه است که سیره امامى را سبک زندگى بنامیم، بلکه این سیره و روش رفتارى بندگان کامل خدا، »منبعى کلیدى و اساسى« جهت طراحى و ساخت الگوهاى فرهنگى اسلام بهشمار مىرود.
سیره ائمه)ع( بسان منبعى عظیم براى تولید و طراحى الگوهاى فرهنگى اسلام بهشمار مىرود. دراین میان سیره امام رضا)ع(، نمودى چشمگیر دارد و مىتواند راهگشاى مهندسى الگوى فرهنگى قرار گیرد. ویژگیها و امتیازهاى سیره رضوى را مىتوان در موارد زیر دانست:
- تنوع و گوناگونى موضوعات مطرح شده توسط امام رضا)ع(
- رشد علمى و فرهنگى جامعه مخاطب سیره نسبت به گذشته
- ترویج دانشهاى رقیب و حضور مخاطبانى از ادیان دیگر
- زندگانى مستمر امام رضا)ع( میان مردم و بروز سیره عملى چشمگیر
با توجّه به این ویژگیها و شاخصهاى ممتاز در سیره امام رضا)ع( مىتوان از سیره رضوى بهعنوان منبعى ممتاز و سرشار از مفاهیم جهت طراحى الگوهاى فرهنگى اسلام، بهره جست. منبعبودن این سیره، جهت الگوسازى فرهنگى از دو حیث است:
1. از حیث »معرفتى و شناختى«. با این توضیح که هر الگوى فرهنگى داراى لایههاى پیشینى از حیث جهانبینى و اعتقادى است و از پشتوانه معرفتى و شناختى بهره مىگیرد. بهبیان دیگر، هر الگوى فرهنگى که در متن زندگى جریان دارد، مانند الگوى مصرف، یا ازدواج، داراى زیرساخت معرفتى است که بر این اساس ارزشها و هنجارها را شکل مىدهد. در سیره قولى امام رضا)ع(، بیان هستها و مباحث معرفتى و شناختى بسیار پررنگ و پرمطلب است و بر هیچ پژوهشگرى پوشیده نیست.
2. از حیث »ارزشى و هنجارى«. سیره رضوى داراى جلوههاى گرانقدر انسانى و پاسداشت ارزشهاى متعالى است. این ارزشها، که در رفتارهاى امام رضا)ع( به خوبى نمایان است، مىتواند منبعى مهم در الگوسازى فرهنگى بهشمار رود. بهبیان دیگر، براى دانستن ارزشها و هنجارهایى که در یک الگوى فرهنگى باید بهکار برد، این سیره نقش ایفا مىکند. بنابراین منبع بودن سیره رضوى، داراى حیثیت تکبعدى نیست، بلکه سیره رضوى در حقیقت سیره ترکیبى معرفتى - ارزشى است و اینگونه ممتاز و برجسته مىنماید و منبعى کلیدى و اساسى براى الگوسازى فرهنگى محسوب مىشود.
اجتهاد منظومهاى و الگونگر و روش استنطاقى فرهنگى
اجتهاد منظومهاى19 بر اساس کشف شاخصهاى عینى، اجتهاد کلنگرانه و شبکهوار است و نه استنباط مقولههاى »کلى« و اینکه تعیین مصداق بر عهده مکلف باشد. اجتهاد فرهنگى الگونگر، بر اساس مطالعات میانرشتهاى و معطوف به کشف الگوهاى با قابلیت اجرا و عینى شدن شکل مىگیرد.
گفته شد که نقل متن روایات و سیره، سبک زندگى اسلامى نیست، بلکه باید از سیره ائمه از جمله سیره ممتاز امام رضا(ع) بهعنوان منبع بهره گرفت. بهرهگیرى از سیره، بر اساس »روش استنطاقى«20 خواهد بود که در اجتهاد الگونگر جاى مىگیرد; روشى که فرایندى را طى مىکند و با گذراندن مراحل، به اجتهاد مىرسد. بهبیان روشنتر، بهرهگیرى از سیره رضوى باید بر اساس روش اجتهادى باشد، نه صرف آوردن متن روایات و نقل سیره. باید با موضوعشناسى دقیق و ایجاد شبکه موضوعات سبک زندگى به نظام سؤالات رسید. از سوى دیگر، باید با تهیه مدخلهاى روشن و ایجاد نسبت منطقى میان این مدخلها، پراکندگى مفاهیم را به انسجام و نظم مفاهیم درون سیره تبدیل کرد; اصطلاحنامه معارف رضوى در این مرحله جاى دارد و پراهمیت مىنماید. سپس بر اساس نظام سؤالات باید به استنطاق سیره پرداخت و با روش اجتهادى و اکتشافى و بر اساس مفاهیم و گفتمان فرهنگى، از سیره الگوهاى فرهنگى را استنباط نمود.
فرآیند اجتهاد فرهنگى الگونگر در موضوعات سبک زندگى، به اختصار بر اساس مراحل زیر صورت مىگیرد:
1. طراحى نظام موضوعات سبک زندگى ایرانى: برخلاف اجتهاد مسألهنگر که برونداد آن در توضیحالمسائلهاى موجود است، در اجتهاد فرهنگى الگونگر، موضوعشناسى، آن هم در قالب »نظامواره« ضرورى مىنماید و اولین مرحله اجتهادى بهشمار مىرود. بهعنوان مثال بدون شناخت دقیق و بهروز از سبک پوشش، تغذیه، تفریح و... در سبک زندگى ایرانى، نمىتوان در این عرصه دست به اجتهادِ معطوف به الگو زد. در نظام موضوعات سبک زندگى، ارتباط موضوعات با یکدیگر بهصورت شبکهاى و کلنگرانه دیده مىشود; چراکه سبک زندگى یک کل انسجامیافته است. موضوعات را بهگونه جزیرهوار دیدن، ترسیمى ناقص از سبک زندگى یک جامعه را نتیجه مىدهد که به نارسایى در اجتهاد مىانجامد. نکته مهم آنکه، طراحى نظام موضوعات، بر اساس مطالعات میانرشتهاى صورت مىگیرد. مطالعات جامعهشناختى، مردمشناختى، روانشناختى و... باید جاىگیرى مناسبى در طراحى نظام موضوعات داشته باشد.
2. طراحى نظام سؤالات سبک زندگى ایرانى از شریعت: پس از طراحى نظام موضوعات و ارتباط شبکهوارى آنها، نسبت به هریک از عرصههاى سبک زندگى و بر اساس نظام موضوعات و با نگاه به واقعیت زندگى، سؤالات مشخص و جزئى از موضع شریعت طراحى مىشود. بدون داشتن سؤالات دقیق بهصورت نظامواره، استنطاق و مواجهه با منابع شریعت، ناقص و نارسا خواهد بود. با سؤالات پراکنده و نامرتبط با یکدیگر و بدون اولویتبندى، نمىتوان دیدگاه شریعت را بهدرستى کشف کرد. بهعنوان مثال دیدگاه شریعت درباره رنگ پوشش براى دختران جوان شهرنشین چیست؟ یا آنکه دیدگاه شریعت نسبت به چیدمان وسائل منزل )دکوراسیون و معمارى داخلى( در واحدهاى آپارتمانى چیست؟ البته نباید بر اساس تکپرسشها و بر اساس تجربههاى شخصى و ذهنیتهاى خاص سراغ منابع شریعت رفت.
3. انسجام مفاهیم مرتبط با زندگى در آیات و سیره اهل بیت )ع(: با توجّه به نظام موضوعات سبک زندگى، مفاهیم متناسب با آیات و نیز سیره قولى، فعلى و تقریرى اهل بیت )ع( کشف و استخراج مىشود. بهعنوان مثال، مفهوم سازوار با سبک پوشش در منابع شریعت، »عفاف و حجاب« است و یا مفهوم مثبتنگرى، سازوار با »شکر« است.
4. اصطلاحنامه جامع معارف اهل بیت )ع( در عرصههاى سبک زندگى: پس از کشف مفاهیم متناسب با موضوعات سبک زندگى در سیره قولى، فعلى و تقریرى اهل بیت )ع(، بر اساس دانش اصطلاحنامه نویسى و بهروزترین روش آن، اصطلاحنامهاى جامع تدوین مىشود. در این اصطلاحنامه، اصطلاحات در قالبى نظاممند، طبقهبندى مىشود، به صورتى که از حاکم به تابع، از عام به خاص و از بالاترین رده به پایینترین رده، مجموعه اصطلاحات سبک زندگى بر اساس معارف اهل بیت )ع( را در یک کلاف سلسهاى، تنظیم کرده و نمایش مىدهد; روابطى که بین اصطلاحات وجود دارد، مشخص مىشود، به طورى که هیچ اصطلاحى در اصطلاحنامه ظاهر نمىشود، مگر این که رابطه معنایى آن با سایر اصطلاحات در حوزه خاص اصطلاحنامه مشخص شده باشد. ابتدا باید در هر عرصهاى از سبک زندگى، مانند روابط شهروندى یا گردشگرى بر اساس معارف اهل بیت)ع( اصطلاح نامههایى تدوین و سپس به اصطلاحنامه جامع رسید. این اصطلاحنامه، مدخلهاى دستهبندى شده و با بیان روابط میان آنها را فراروى اجتهاد الگونگر قرار مىدهد.
5. اجتهاد منظومهاى و استنباط فرهنگى: بر اساس مدخلهاى کشف شده، جهت کشف و استنباط الگوهاى فرهنگى و زیستى بر اساس معارف اسلامى، اجتهاد منظومهاى صورت مىگیرد. ویژگیهاى این اجتهاد بدین قرار است: زمان بردار است و نباید از پیچیدگى و سختى این اجتهاد دورى کرد و این اجتهاد را سطحى و زودبازده دید. متکى بر تلاش فردى نیست و بهمثابه »دستگاه اجتهاد« است که حتماً باید بهصورت گروهى انجام شود. نتیجه این اجتهاد لزوماً احکام پنجگانه تکلیفى نیست، بلکه الگوهاى فرهنگى و زیستى است که مىتواند حکمساز باشد. این اجتهاد، بر اساس مطالعات میانرشتهاى در علوم اسلامى و علوم انسانى شکل مىگیرد. به عنوان مثال، با توجّه به مدخلهاى اصطلاحنامه، که برپایه نظام موضوعات و مفاهیم انسجامیافته است، در عرصه ازدواج، الگوى فرهنگى خواستگارى و انتخاب همسر کشف و طراحى مىشود.
6. کشف و طراحى الگوهاى فرهنگى و زیستى اسلام: نتیجه اجتهاد منظومهاى و استنباط فرهنگى، الگوهاى فرهنگى و زیستى است. در طراحى این الگوها، باید شاخصهاى فرهنگ اسلامى و نیز قالب فرهنگى و زیستى با توجّه به فرهنگ موجود در عرف جامعه را درنظر گرفت. آنچه در اجتهاد منظومهاى و الگونگر مهم است کشف »شاخصهاى اسلامى« در هر کدام از عرصههاى سبک زندگى است. از باب مثال در حجاب، باید شاخص کرامت، عزّت و حیا، با توجّه به فرهنگ اسلامى در نظر گرفته شود. امّا باید به قالبهاى فرهنگى و زیستى، با توجّه فرهنگ عرف جامعه توجّه نمود. بهعنوان مثال شاخص حیا در چادر مشکى در جامعه ایرانى تأمین مىشود; اما در جامعه اروپایى ممکن است شاخص حیا با مانتو و روسرى نیز تأمین گردد. الگوهاى فرهنگى باید قابلیت اجرا و عینیت در جامعه داشته باشد و نمىتوان انتزاعى و یا بر اساس تجربههاى شخصى به الگوى فراگیر رسید.
7. برنامهریزى سطحبندىشده و طراحى نظام ترجیح: براى تحقق الگوهاى فرهنگى اسلام در جامعه، دستگاه اجتهاد نیز حضور دارد. اجتهاد الگونگر، با توجّه به سطوح خرد، کلان و توسعه برنامهریزى مىکند. بعد قوامبخش این برنامهریزى، طراحى نظام ترجیح و پسند اجتماعى است. براى تحقق الگوها، باید مسیر »انتخاب« و پسند جامعه را درنظر گرفت. سبک زندگى، بستر انتخاب فرد و جامعه است و نمىتوان با تحمیل و بدون توجّه به نظام ترجیح و پسند جامعه، الگوى فرهنگى را در جامعه جارى کرد و عینیت بخشید.
8. استفاده از هنر و رسانه براى عنییتیابى الگوها: پس از برنامهریزى و داشتن نظام ترجیح، بر اساس هنر و رسانهاى بر اساس شاخصهاى فرهنگ اسلامى، الگوهاى فرهنگى و زیستى اسلام در جامعه جریان مىیابد و سبک زندگى ایرانى معطوف به این الگوها خواهد شد. هنر و رسانه مىتواند انتخاب فرد و جامعه را بر اساس الگوهاى فرهنگى و زیستى اسلام مهندسى نماید.
9. تحقق حیات طیبه: اجتهاد الگونگر، تا تحقق حیات طیبه و سبک زندگى اسلامى ادامه دارد. با عینیت یافتن الگوهاى فرهنگى و زیستى و رفتارى بر اساس شاخصهاى فرهنگ اسلامى و سازوار با فرهنگ عرف جامعه، حیات طیبه رقم مىخورد و جامعه رضوان شکل مىگیرد که معطوف به تمدن اسلامى خواهد بود.
فرآیند اجتهاد فرهنگى الگونگر در موضوعات سبک زندگى
نظام موضوعات سبک زندگى ایرانى
نظام سؤالات سبک زندگى ایرانى
انسجام مفاهیم مرتبط با زندگى در آیات و سیره اهل بیت (ع)
اصطلاحنامه معارف اهل بیت (ع) در موضوعات سبک زندگى
برنامهریزى خرد، کلان و توسعه و طراحى نظام ترجیح و پسند اجتماعى بر مبناى فرهنگ اسلامى
عینیتیابى الگوها در متن زندگى ایرانى با به کارگیرى هنر و رسانه دینى
تحقق حیات طیبه و سبک زندگى ایرانى - اسلامى
نتیجه
- سبک زندگى، مجموعهاى از عناصر است که با هم ارتباط داشته و افراد متناسب با هویت و سلایق خویش، آنها را برگزیده و یک کل متمایز را تشکیل مىدهد. سبکى بودن برترى دادنهاى افراد در زندگى، وجوه فردى و گروهى، حق انتخاب، قابل تشخیص بودن براى دیگران و انسجام هویتى از ویژگیها و عناصر شناختى سبک زندگى است.
- متکثر بودن و در سایه زیستن، دو ویژگى سبک زندگى ایرانى است که بهشدت در حال مدرن شدن است.
- در سبک زندگى اسلامى، تنها به دنبال ارائه متن روایات، آیات و زندگى ائمه نباید بود، بلکه با استفاده از طرح »الگوهاى فرهنگى اسلام« که در منابع دینى آمده است، مىبایست به صحنه زندگى ورود پیدا کرد به این ترتیب، مىتوان سبک زندگى جامعه ایرانى را در راستاى اندیشههاى اسلامى جهتدار نمود. بنابراین، با تبیین، ترویج و توسعه الگوهاى فرهنگى اسلام، مىتوان سبک زندگىاى را رقم زد که اسلامى باشد و به حیات طیبه برسد.
- فراگیر و نهادینهشدن سبک زندگى اسلامى - ایرانى به عنوان گامى بلند در راستاى تمدنسازى نوین اسلامى، خود بستگى دارد بر یکسرى زمینههاى نرمافزارى، مانند مطالعات و تحقیقات اجتهادى و نظریهپردازى روشمند اسلامى.
- فقه، دانش تولید هنجارهاى دینى در زندگى است و بهنظر مىرسد الگوهاى سبک زندگى اسلامى را باید در فقه اسلامى، البته با رویکرد میانرشتهاى و کلنگرانه جستوجو کرد. البته اجتهاد رسالهاى کارگشا در موضوعات سبک زندگى نیست، بلکه باید اجتهاد معطوف به الگو و منظومهاى را در فرایند کشف الگوهاى فرهنگى اسلام بهکار برد.