نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
درآمد
دریک نگاه، همه آفریدگاه و ارگانیسمهاى زنده، داراى سبک زندگى هستند و در نگاه دیگر، سبک زندگى از ویژگیهاى انسان دانسته شده است. به نظر مىرسد نگاه نخست با واقعیتهاى زیستى سازگارتر است. یعنى همه پدیدههاى زنده، داراى سبک زندگىاند، اما تفاوتها و تمایزهاى بین آنها، به چگونگى شکل گیرى و سببها و هدفهاى سبک زندگى باز مىگردد. در انسان، برخلاف دیگر آفریدگان، سببها و عاملهایى مانند: اراده، زبان، تفکر، عاطفه، ژن ومحیط، بهطور توأمان در پیدایى و پویایى سبک زندگى نقش دارد. ارزیابى منصفانه و منتقدانه عوامل یاد شده، مهم و ضرورى است; اما بررسى تفصیلى آنها نیاز به تحقیقى دراز دامن دارد که اینک فرصت ومجال آن نیست. از همین رو، ما در این نوشتار، به بررسى یکى از عوامل بیرونى سبک زندگى; یعنى نقش حکومت در اصلاح سبک زندگى مىپردازیم.
سبک زندگى
منظور از سبک زندگى، راه و روشى نیست که فردى به تنهایى براى رسیدن به هدفهاى خود، و بدون تأثیر و تأثر از جامعه برمى گزیند; بلکه مراد از سبک زندگى مدل نهادینه شده حاکم بر رفتار افراد، جمع و گروهى از انسانها در بازه و برش زمانى طولانى مدت، به منظور محقق کردن اهداف پذیرفته شده است. این جمع و گروه مىتواند یک قوم، ملّت، کشور یا کشورها و امّت باشد. و هدفها ممکن است: اثبات کردن تمایز خود، برآوردن نیازهاى حیاتى، موقعیّت ومنزلت اجتماعى یافتن، تکامل و توسعه پیدا کردن و یا هویت یابى آن جمع انسانى در ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى، در مقیاسهاى ملى و جهانى باشد. سبک و مُدل نیز ترکیبى از اندیشه، باور، هنجارهاى رسمى و غیررسمى و ارزشهاست.
نکتهاى که در شکل گیرى سبک زندگى از اهمیت بیشتر وراهبردى برخوردار است ونباید از آن غافل بود، نقش ساختار اجتماعى است; زیرا سبک زندگى، در ساختار اجتماعى شکل مىگیرد و یا فرسایش مىیابد. بنابراین، روشن شدن نقش وسهم حکومت در اصلاح سبک زندگى از مسیر ساختار اجتماعى و جایگاه ونقش افراد در آن مىگذرد. از این رو، ابتدا ناگزیریم نقش حکومت را در ساختار اجتماعى ارزیابى کنیم، تا نقش وسهم آن در اصلاح سبک زندگى تبیین شود.
ساختار اجتماعى
ساختار اجتماعى، عبارت است از پیوستگیها و پیوندهاى کم و بیش پایدار میان افراد، گروهها، اصناف و لایههاى اجتماعى یک جامعه که بر بنیاد اندیشه و باور مشترک و فراگیر به قصد برآوردن ضروریات و نیازمندیهاى حیاتى شکل مىگیرد.
نقش حکومت در سامان دهى و بَرکشیدن سبک زندگى
در هر جامعه وساختار اجتماعى، بیشتر دو نوع سبک زندگى وجود دارد; خرده سبک وکلان سبک. به طور طبیعى نقش حکومت در اصلاح سبک زندگى در هر کدام از آن دو، یک سان نخواهد بود. در این باره چند نگره مىتواند وجود داشته باشد:
- نگرهاى که مخالف هر نوع ورود و نقش دولت و حکومت در سبک زندگى است، مانند حکومتهاى نئولیبرال ولیبرالیسم فردگرا، که دراساس، سبک زندگى را امر خصوصى وفردى و بیرون از قلمرو وظایف و صلاحیت حکومت مىدانند.
- نگرهاى که هردو نوع سبک زندگى را قلمرو نفوذ و دخالت مستقیم حکومت مىداند، مانند حکومتهاى تمامیت خواه واستبدادى.
- نگرهاى که نقش حکومت را در اصلاح سبک زندگى، برجسته ومهم مىبیند، ولى صلاحیت و چگونگى نقش حکومت را در ساحَتِ خرده سبک، با کلان سبک زندگى متفاوت مىداند. حکومت اسلامى )درفهم وتصویرى از آن( و نیز گونهاى از نظامهاى دموکراسى را مىتوان از این دسته دانست. دراین نگره، نقش و سهم حکومت در اصلاح سبکهاى کلان، پر رنگ و مستقیم است، ولى در اصلاح خرده سبکها، غیر مستقیم و بیشتر به گونه بسترسازى است. در این جا، تلاش ما شرح و تبیین این نگره است. بهطور کلى نقش حکومت در اصلاح و ارتقاى سبک زندگى از دو راه به حقیقت مىپیوندد و استمرار مىیابد:
الف. منش و رفتار کارگزاران حکومت
از آنجایى که قدرت، ثروت، پایگاه و سرنوشت مردم در مجموعه ونهادى به نام حکومت تبلور مىیابد و این نهاد به نمایندگى از مردم در سطح ملى و فراملى عمل مىکند و تلاش و نقش آفرینى آن بیشتر محسوس و اجرایى ومربوط به امور حیاتى مردم است، به طور طبیعى تأثیر )ایجابى و سلبى( آن در جامعه و بر مردم، سریع، فراگیر وملموس است و از درخورى و گنجایى الگوپذیرى فراوان برخوردار. از این رو، رفتار ومنش دولتمردان از لباس پوشیدن، مسکن، درآمد، تفریح، سخن گفتن، چگونگى پیوند با مردم، وضعیت اقتصادى ومعیشتى، حقوق وامتیازها، ازدواج و... تا لایههاى عمیقتر، مانند بینشها و باورها، ارزشها و دانشهایى که در رفتار و کردار و زندگى آنها بازتاب و نمود دارد و یا مىیابد، اثر دقیق و گسترده بر رفتار و شیوه زندگى مردم وجامعه مىنهد. به همین جهت، به هر اندازه که منش و رفتار حکومتگران، در حوزههاى گوناگون زیستى و اجتماعى از سلامت، درستى، پاکى، راستى، عزتمندى و... بهره مند باشد، این اوصاف و ویژگیها در سبک زندگى مردم نیز بازتاب روشن وچشم نوازى خواهد داشت. اهمیت این واقعیت وقاعده انکارناپذیر را در کلام الهى وگفتار وکردار پیشوایان دینى به روشنى مىتوان دریافت:
»... أَفَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا یَهدِّى إِلا أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ«1
... آیا کسى که رهنمون به سوى راستى شود به پیروى سزاوارتر، یا آن که خود راه مىنَبَرد، مگر راهبرىاش کنند؟ چیست شما را؟ داورى چگونه کنید؟
خوراک وپوشاک رسول الله(ص) همانند وهمسان با خوراک وپوشاک فقیرترین و ضعیفترین افراد و اصناف جامعه بود. با فقرا و تهىدستان مىنشست، غذا مىخورد، سخن مىگفت و نیازهاى آنان را به اندازه توان برآورده مىساخت.2
امام على (ع) این اصل اعتقادى و راهبردى را زیبا بیان فرموده است:
»من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه ومعلم نفسه و مودبها أحق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم«3
آن که خودرا رهبر مردم قرار دهد باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد. وپیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد، زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند، سزاوارتر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب کند.
نیز مىفرماید:
«أأقنع من نفسى بأن یقال: هذا امیر المؤمنین ولا أشارکهم فى مکاره الدهر، أو أکون اسوةً لهم فى جُشوبةِ العیش»4
آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخیهاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهاى زندگى الگوى آنان نگردم؟
مفهوم و رهیافت گوهرى کلمات وگفتارهاى یاد شده این است که رهبرى جامعه عنوان ومقام و الفاظ نیست، بلکه مجموعه ویژگیهاى فکرى و رفتارى و کارکردهاست; از این رو، رهبران ودولتمردان جامعه، بایستى در خوبیها و خیرات، در فقر و تنگدستى، در سختیها و دشواریها، در عدالت واخلاق، درکار وتلاش، در عزتمندى وپایدارى، در شجاعت ومحبت، در ستم ستیزى وآزادى خواهى، در مدارا و مدیریت ودر هر آنچه که از مردم و ملّت انتظار دارند، خود پیشگام و پیشرو باشند.
ب. ساختار اجتماعى
ساختار اجتماعى عبارت است از پیوستگیها و پیوندهاى کم و بیش پایدار میان افراد، گروهها، اصناف و گروههاى اجتماعى یک جامعه که بر بنیاد اندیشه و باور مشترک و فراگیر به قصد برآوردن ضروریات و نیازمندیهاى حیاتى شکل گرفته است.
اکنون به ویژگیها و کارکردهایى اشاره مىکنیم که ساختار اجتماعى با داشتن آنها، مىتواند سبب اصلاح و یا ارتقاى سبک زندگى گردد و روشن است که حکومت، به عنوان مهم ترین نهاد اجتماعى، نقش تعیین کننده در تولید و تقویت ساختار اجتماعى، با چنین کارکردها و ویژگیهایى دارد.
1. تحرّک اجتماعى: هرگاه در ساختار اجتماعى، جاهها و پایگاهها ثابت و ساکن بمانند و از اهمیت بالایى برخوردار گردند و در جامعه نقش تعیین کنندهاى داشته باشند، و یا آن که جاهها و پایگاهها، براى کسان، گروهها و دستههاى خاصى تعریف و تعیین شده باشد، به گونهاى که دیگران حقّ و امکان دستیابى به چنان جاهها و پایگاهها را نداشته باشند، مانند این که فرزندان دهقانان و کارگران، همچنان بایستى دهقان و کارگر بمانند و فرزندان صاحبان سرمایه و قدرت، هماره سرمایه دار و قدرتمند، و قدرت و ثروت تنها در میان آنان درگردش باشد و دیگر کسان و گروهها و دستههاى جامعه، حقّ و امکان دسترسى به ثروت و قدرت را نداشته باشند، به طور طبیعى در چنین ساختار اجتماعى، تحرّک اجتماعى، بى رنگ و یا بسیار کم رنگ است و در نتیجه اصلاح و ارتقاى سبک زندگى، در عمل، مفهوم و مصداقى پیدا نمىکند.
اما اگر در ساختار اجتماعى، جاهها و پایگاهها، باز، فعّال، پویا، سیّال، توزیع پذیر و عمودى باشد، مانند این که همیشه تجارت و طبابت، موقعیّت برتر و فراتر نبوده، بلکه درکنار آنها پایگاهها و منزلتهاى دیگر و نوین هم پایه و یا فراتر از آنها پذیرش و امکان پیدایى و پویایى داشته باشد و یا افراد جامعه، بدون هرگونه برترى ناروا و محدودیتى، بتوانند و حقّ داشته باشند که از یک جایگاه و پایگاه، به جایگاه و پایگاه دیگر راه یابند، به طور قهرى، رهیافت و برآیند این گونه ساختار اجتماعى پویا و متحرک، آن است که زمینه دگرگونى براى سبک زندگى باشد و امکان اصلاح و ارتقاى مدام پیدا کند.
در تفکر و باور اسلامى - انسانى، از سیاستها و کارکردهاى اصلى وکلیدى حکومت، ایجاد ساختارى است که تحرّک اجتماعى درآن عمودى، فراگیر، سیّال و توزیع پذیر باشد. و از این راه است که حکومت اسلامى نقشى اساسى در اصلاح و ارتقاى سبک زندگى ایفا مىکند.
2. اجتماعى سازى هنجارها: پیدایى هر اجتماع و به عبارت دقیق تر، هر جامعه، مربوط است به:
- ارزشها، اندیشهها، باورها، قواعد و قوانین.
- پذیریش آنها از سوى گروه و مجموعهاى از انسانها که تمایزهاى اقتصادى، زبانى، نژادى و... مىتوانند داشته باشند.
- اجراء وعملى شدن آنها در عینیت زندگى اجتماعى افراد، به گونهاى پایدار، در یک بازه زمانى دراز مدت.
همزمان شدن مراحل و عناصر سه گانه یاد شده، واقعیتى را به نام اجتماعى سازى هنجارها مىسازد. بنابراین، اجتماعى سازى هنجارها، فرآیندى است که در آن، ارزشها، روشها، قوانین و قواعد رفتارى، باورها واندیشهها در جامعه به صورت درون نسلى و میان نسلى انتقال و نهادینه مىگردد. حال اگر بخواهد جامعه و نظام اجتماعى از پویایى و کارآمدى شایسته برخوردار گردد، باید فرآیند اجتماعى سازى هنجارها با ویژگیهاى زیر شکل بگیرد:
12. اجتماعى سازى مشارکتى هنجارها: معنى و مقصود از مشارکتى بودن اجتماعى سازى هنجارها این است که این مسؤولیت متوجّه همگان است و در نتیجه مشارکت فعّال همه، به سرانجام نیک مىرسد. اما مشارکت همگانى به این معنى نیست که تقسیم و توزیع وظایف و مسؤولیتها وجود نداشته باشد وهرکس خود سرانه با هر روشى و نسبت به هر موضوع و مسألهاى، دست به کار شود، بلکه برعکس، هر فرد، گروه، مقام و نهادى در قلمرو شایستگى و گنجایىاش نسبت به موضوعات مربوط، با استفاده از شیوه سازوار، در چارچوبهاى حقوقى و قانونى، با حفظ عدالت وکرامت انسانى، به فعّالیّت اجتماعى سازى مىپردازد. درباره این واقعیت آموزههاى اسلام این گونه است:
»والمؤمنونَ و والمؤمناتُ بعضُهُم اولیاءُ بعضً یأمرونَ بالمعروفِ و ینهونَ عن المُنکَر. «5
مردان و زنان با ایمان راهنما و یاور یکدیگرند. و به خوبیىها ره مىنمایند و از زشتیها باز مىدارند.
از این آیه، به روشنى معلوم مىگردد که در جامعه دینى، همه مؤمنان وظیفه دارند که به اجتماعى سازى هنجارها بپردازند.
در سخن زیر نیز، رسول خدا)ص( مشارکتى و همگانى بودن اجتماعى سازى هنجارها را بیان مىفرماید و مهم تر از آن، بر ارتقاء بخشى و کارکرد اصلاحى چنین ساز وکار و ساختارى تأکید مىورزد و نیز پیامدهاى ویرانگر انجام ندادن این وظیفه و مشارکت سازنده را بازگو مىفرماید:
»لا یزال الناس بخیر ما أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و تعاونوا على البر فإذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات و سلط بعضهم على بعض و لم یکن لهم ناصر فى الأرض و لا فى السماء«6
آدمیان، مادامى که به خوبیها فراخوانند و از زشتیها باز دارند و در جهت گسترش نیکیها همکارى کنند، سعادت و برخوردارى براى آنان پایندان است. و هنگامى که این فریضه را انجام ندهند، برکت و گشایش از آنان گرفته مىشود بعضى بر بعضى چیره مىگردند و در زمین و آسمان براى آنان یاورى نخواهد بود.
از سوى دیگر اسلام، در فرآیند اجتماعى سازى هنجارها، توزیع و تقسیم وظایف و مسؤولیتها را بازگو کرده است:
»وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّة یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «7
باید از شما جمعى باشد که آدمیان را به خیر و خوبى فرا مىخواند و از زشتى و بدى باز مىدارد و اینان همانا رستگاراناند.
این آیه، ساز وکار اجتماعى سازى هنجارها و ضرورت آن را متوجّه گروهها، افراد و نهادهاى خاصى نموده است که مىتواند شامل نهادهاى دینى، دولت و نهادهاى وابسته و نیز سازمانهاى غیر دولتى و... گردد.
و نیز:
»الذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ. «8
آنانى که خدارا یارى مىکنند کسانى هستند که اگر به آنان در روى زمین قدرت واقتدار دهیم، نماز به پا مىدارند و اموال خود را پاک و نمو مىبخشند و به سوى خیرو خوبى فرا مىخوانند و از شرّ و بدى باز مىدارند و پایان کارها به قدرت خداست.
ازاین آیه فهمیده مىشود که مراکز و نهادهاى توانمند و صلاحیت دار، که مهم ترین آنها حکومت است، وظیفه و رسالت اجتماعى سازى هنجارهاى مهم و حیاتى جامعه را بایستى بر عهده بگیرند.
22. اجتماعى سازى مشورتى هنجارها: اجتماعى سازى هنجارها، ممکن است به صورت مشورتى و یاغیر مشورتى هم انجام بگیرد. اما هنگامى مىتواند به فرآیند ارتقاء واصلاح سبک زندگى یارى رساند وبه آن بینجامد که به گونهاى مشورتى صورت بپذیرد. دراین باب از دو زاویه مىتوان نگریست و مسأله را تحلیل کرد:
یکى این که نفس مشورت و گفت وگو به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نهادینه گردد. یعنى چنانکه آزادى وعدالت ونیک خواهى و... ارزشهاى مخدوم به شمار مىروند ومردم آنها را مىطلبند، مشورت وگفت وگو نیز چنین جایگاهى درانتخاب مردم داشته باشد.
دیگر آن که در فرآیند اجتماعى سازى هنجارها، رایزنى و گفت وگو به مثابه روش و سازوکار به کار گرفته شود. در مَثَل، هنجارهایى همچون قانون وقانونمندى، امنیّت، آرامش، حقوق، توزیع قدرت و... ممکن است با اعمال فشار و مجازات وبه صورت دستورى اجراء وعملى شود و نیز ممکن است با گفت وگو و تفاهم ومشورت در رفتار مردم و در جامعه نمود بیرونى و عینى بیابد; امّا به گونه دوم)مشورت هم به مثابه ارزش و هم به عنوان روش و سازوکار( نسبت به روش قهرآمیز اول کم هزینه تر و ماندگارتر و تأثیر گذارتر است. و نیز احترام و اعتماد به خرد و تجربه جمعى شکل مىگیرد که برآیند آن، تقویت اعتماد عمومى و سرمایه اجتماعى، کاهش خطاء وآسیب پذیرى و افزایش اصلاح، ترمیم و بازسازى است. افزونتر آن که کشکمش، نزاع و تنش در جامعه فروکش مىکند و در برابر، آرامش، دیگر پذیرى و بهره ورى افزایش مىیابد و ظرفیت وضریب اصلاح و ارتقاى هنجارها وارزشها، ودر نهایت سبک زندگى، پایدار مىگردد.
سیره رسول الله)ص( در امور بسیار و گوناگون، مشورت و گفت وگو با دیگران بود. در این زمینه نمونههاى فراوانى وجود دارد که در این مقام به چند نمونه اشاره مىشود:
»چون قریش از مکّه آهنگ مدینه کرده و بیرون آمدند، گروهى از سواران خزاعه خود را به پیامبر)ص( رسانده و خبر دادند که قریش از مکّه راه افتادهاند. این گروه فاصله میان مکّه و مدینه را چهار روزه طى کرده بودند. در این هنگام پیامبر )ص( مردم را فرا خوانده و خبر حرکت دشمن را به ایشان دادند و با آنان درباره جهاد و جنگ رایزنى فرمودند. پیامبر )ص( به آنها وعده داد که اگر شکیبایى و پرهیزکارى کنند، پیروز خواهند شد و مردم را به اطاعت از خدا و رسولاش فرمان داد. «9
- در جنگ خندق، پیامبر(ص) با مسلمانان، به رایزنى پرداخت و سرانجام بر اساس پیشنهاد و رأى سلمان فارسى به کندن خندق دستور داد.10
- پیامبر(ص) حتى با غیر مسلمان نیز، به گفت و گو مىپرداخت:
»عن ابى محمد العسکرى(ع) قال: قلت: لأبى على بن محمد)ع( هل کان رسول الله )ص( یناظر الیهود والمشرکین اذا عاندوه و یحاجّهم؟
قال: بلى مراراً کثیراً«11
امام عسکرى )ع( فرمود: به پدر بزرگوارم عرض کردم: هنگامى که یهود و مشرکان با رسول خدا، صلّى اللَّه علیه و آله، عناد و لجاجت مىورزیدند، آیا آن حضرت با آنان مناظره و احتجاج مىکرد؟ فرمود: آرى، بارها و بارها این اتفاق افتاد.
مشورت، گفت وگو و مناظره در نزد رسول الله)ص( فراتر از یک راهبرد بود، بلکه یک اصل و مسؤولیت الهى بود:
پیامبر اکرم )ص( فرمود:
»ان اوّل مانهانى عنه ربّى، عزَّو جلّ - الى ان قال: و ملاحاة الرجال«12
از نخستین چیزهایى که خداوند مرا از آنها بازداشت، نزاع و کشمکش با مردم بود.
بنابراین، از ساز وکارهاى ارتقاء دهنده و اصلاح بخش سبک زندگى، یکى آن است که اجتماعى سازى هنجارها به گونه مشورتى انجام گیرد.
32. اجتماعى سازى حقّ مندانه هنجارها: معنى و مقصود از حق مندانه بودن، آن است که:
یکم. فرآیند اجتماعى سازى هنجارها حقّى از حقوق انسانها به شمار آید. یعنى همان گونه که انسانها حقّ آزادى، کرامت، حیات، آرامش، پیشرفت و... دارند، نیز حقّ دارند که چگونه و با چه روشى به آزادى، پیشرفت، کرامت، حیات سالم و شایسته برسند وآنها را در جامعه براى خویش ونسلهاى بعدى نهادینه نمایند.
دوم. برآیند و نتیجه اجتماعى سازى هنجارها، آگاهى بخشى وآگاهاندن مردم از حقوق یکدیگر ونیز تأمین وحمایت از حقوق انسانها در حوزه عمومى و خصوصى باشد.
سوم. مسائل وهنجارهاى حقوقى بخشى از آن چیزهایى باشد که اجتماعى سازى آنها ضرورى و حیاتى است.
بدون تردید، حق مندى در هر سه معناى یادشده، همراه با مسؤولیت پذیرى است; زیرا اگر مسؤولیت در کار نباشد، حق به ضدش تبدیل مىشود. بنابراین، حق مندانه شدن اجتماعى سازى هنجارها، سازوکارى است که به ارتقاء و اصلاح سبک زندگى مىانجامد. این واقعیت در کلام پیامبر)ص( و امامان معصوم)ع( به روشنى بازگو شده است.
پیامبر)ص( فرمود:
»مَثَلُ مُؤْمِنً لَا تَقِیَّهَ لَهُ کَمَثَلِ جَسَدً لَا رَأْسَ لَهُ اِلَىأَنْ قَالَ وَ کَذَلِکَ الْمُؤْمِنُ اِذَا جَهِلَ حُقُوقَ اِخْوَانِهِ فَاِنَّهُ یُفَوِّتُ ثَوَابَ حُقُوقِهِمْ فَکَانَ کَالْعَطْشَانِ یَحْضُرُهُ الْمَاء الْبَارِدُ فَلَمْ یَشْرَبْ حَتَّىطَغَا وَ بِمَنْزِلَةِ ذِىالْحَوَاسِّ الصَّحِیحَةِ لَمْ یَسْتَعْمِلْ شَیْئاً مِنْهَا لِدَفْعِ مَکْرُوهً وَ لَا لِانْتِفَاعِ مَحْبُوبً فَاِذَا هُوَ سَلِیب کُلَّ نِعْمَةً مُبْتَلًىبِکُلِّ آفَةً«13
مَثَل باورمندى که تقیّه نمىکند و بى باکانه و بدون استتار گام در راه مىنهد، بسان جسدى است که سر ندارد. تا این که فرمود: و این چنین است مؤمنى که حقوق دیگران را نداند، همانا حقوق آنها را از بین مىبرد. چنین شخصى، تشنهاى را ماند که آب گواراى سرد در اختیارش است و نمىنوشد، تا این که سرکشى مىکند. و نیز همین آدم مانند فردى است که تمامى حواس و نیروهایش سالم است، ولى از آنها در جهت دفع مضرات و فراهم سازى خیرات استفاده به عمل نمىآورد. پس چنین شخصى در این حالت از بین برنده و بازدارنده هر خوبى، خیر و نعمتىو مبتلا کننده جامعه به هرگونه آفت و آسیبى مىباشد.
از این سخن مطالب مهم زیر فهمیده مىشود:
- انسان موجودى حقمند است.
- اجتماعى سازى هنجارها از سوى فرد یا نهاد، در گرو آگاهى و شناخت از حقوق و حقمندى دیگران است.
- اجتماعى سازى هنجارها، اگر از روى آگاهى و شناخت نباشد، امنیّت، سلامت و هویت فرد و جامعه را تهدید و آسیب مىرساند و در چنین وضعیتى، ظرفیتها و توانمندیهاى موجود در جامعه بسیار بد و ویرانگرانه بهکار گرفته مىشود و یا در اصل به کار گرفته نمىشود و در نتیجه، نیروهاى جامعه تباه مىگردند.
امامصادق)ع( مىفرماید: روزى پدرم; امام محمد باقر )ع( ما را گرد آورد و فرمود:
»یا بنىایّاکم والتعرضللحقوق، و اصبروا علىالنوائب، واندعاکم بعض قومکم الىامر ضرره علیکماکثر مننفعه له فلاتجیبوه«14
فرزندانم! مباد، به حقوق دیگران دست بیندازید. و در برابر دشواریها صبر پیشه کنید. هرگاه گروهى شما را به سوى چیزى فراخواندند که زیان آن بر شما بیشتر از سود آن بود، نپذیرید.
در این سخن، در فرآیند اجتماعىسازىهنجارها، نخست آن که از آسیب رساندن و سلب حقوق دیگران نهى شده است.
و دو این که، نقش آفرینى اصل لاضرر، هم در ساز و کار اجتماعى سازى هنجارها و هم در نفس چیزى که فرد بدان فراخوانده و یا از آن باز داشته مىشود، تأکید شده است.
پیداست هرگاه فرآیند اجتماعى سازى هنجارها، شاخصههاى یاد شده و بویژه شاخصه حق مندانه بودن را نداشته باشد، پیامدهاى ویرانگر و خطرآفرینى مثل مشروعیت بخشیدن به خشونت، ترور وکشتار جمعى، تجاوز به عنف، غارت و تخریب منابع و اموال عمومى، تحمیل عقیده وتجاوز به حریم خصوصى افراد و... جامعه را تهدید خواهد کرد. چنانکه سوکمندانه اکنون همین وضعیت را در رفتار گروههایى با نام و ظاهر اسلامى مانند داعش، بوکوحرام، طالبان و... شاهد هستیم. و نیز در نهایت به جاى اصلاح و ارتقاى سبک زندگى، شاهد افساد و واپس گرایى خواهیم بود. از همین روى، رسول الله)ص( به شدّت هشدار مىدهد که فرآیند اجتماعى سازى ارزشها را با رفتار نادرست خویش به ضدّ آن بدل نکنید و این امر مهم را از خویش آغاز مىکند و مىفرماید:
»انّىلمأُومَر اَن اُنَقِّبَ عن قلوبِ الناسِ و لا اشقّ بطونَهم«15
من مأمور نیستم تا آنچه بر قلب مردم مىگذرد برون آورم و باز گویم و درون آنان را بشکافم و نیّاتشان را بدانم.
اینسخن، با توجّه به مورد آن، به روشنى مىرساند که در فرآیند اجتماعى سازى هنجارها، اجازه نداریم به حریم خصوصى افراد، که سبب بىحرمتى به حقوق آنها مىشود، وارد شویم. هنگامى که پیامبر)ص( با آن همه عظمت و اختیارات گسترده دنیوى و اخروى، به خویش چنین اجازهاى نمىدهد، وضعیت دیگران، در هر مقامى که باشند، روشن است.
امامصادق)ص( مىفرماید:
»لاتُفتّش الناس عن ادیانهم فتبقى بلاصدیق«16
تجسس از دین مردم نکنید، چون بدون دوست و یاور مىشوید.
بنابراین، اجتماعى سازى هنجارها، با ویژگى حق مندى، یکى از ساز و کارها و عناصر کلیدى در ایجاد ساختار اجتماعى به شمار مىرود که به اصلاح و ارتقاى سبک زندگى مىانجامد.
42. اجتماعى سازى آگاهانه و دانایى بنیاد هنجارها: از عوامل و ویژگیهاى تعیین کننده اجتماعىسازى هنجارها درساختار اجتماعى، دانایى و آگاهى است. اهمیّت و ضرورت دانایى و آگاهى در این فرآیند تا بدان جاست که کارکردهاى سازنده مشارکت، مشورت و حقمندى، در گرو نقش آفرینى این عامل است; زیرا استوار نبودن مشارکت، مشورت و حق مندانه بودن اجتماعىسازى هنجارها به دانایى وآگاهى، پیامدهاى بازدارنده را به صورت زیر به همراه داردکه نتیجه آنها، سکون و فساد سبک زندگى است:
مشارکت در قلمروهاى زیستى و اجتماعى در صورت نبود دانایى و آگاهى، به عادتى مىانجامد که نتیجه آن سکون و عقب گرد است. و نیز به عنوان ابزار، مورد سوء استفاده افراد وگروههاى فرصت طلب وقدرت پرست قرار مىگیرد که فساد و تباه گرى را در پى دارد. مشورت وگفت وگو نیز درنبود آگاهى ودانایى، در عمل، ناممکن است; زیرا موضوعیت ندارد وآن چه به اسم مشورت روى مىدهد، در واقع فریب و تحمیل و تقلید بیش نیست. همین گونه حق مندانه بودن، در نبود دانایى به یک امر قشرى و سطحى در مىآید که در سایه اسم و رسم آن: زورگویى، ستم، خشونت و استبداد مشروع جلوه داده مىشود. از این روى، ارتقاء واصلاح سبک زندگى در ساختار اجتماعىاى پدیدار مىگردد که اجتماعى سازى هنجارها آگاهانه و بر بنیاد دانایى انجام بگیرد. در تفکر و بینش اسلامى، دانایى وآگاهى، مبنى و مقصد اجتماعى سازى هنجارهاست; زیرا دانایى، توانایى مىآورد و توانایى براى اجرا و به حقیقت پیوستن عدالت، که از هدفهاى حیاتى جامعه اسلامى و دین است، لازم و ضرورى مىباشد. از همین رو در اسلام، به دانایى با تمامى زیر مجموعهها و برآیندهاى آن، سفارش شده است.
امامصادق(ع) فرمود:
»اِنَّمَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَىعَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ کَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالً: عَالِمُ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ تَارِکُ لِمَا یَنْهَىعَنْهُ، عَادِلُ فِیَما یَأْمُرُ عَادِلُ فِیَما یَنْهَى، رَفِیقُ فِیَما یَأْمُرُ رَفِیقُ فِیَما یَنْهَى«17
تنها کسانى که سه ویژگى دارند، به خوبیها مىخوانند و از بدیها باز دارند. و آن سه، عبارت است از: به چیزى که مىخوانند دانایى دارند و از آنچه که باز مىدارند خود نیز دورى مىگزینند. در فراگرد فرا خوانىو بازدارى، عدالت مىورزند. در چیزى که به آن مىخوانند و یا از آن باز مىدارند، مهربان و مدارا مدارند.
این فرمایش، به روشنى جایگاه و نقش دانایى و عدالت را در اجتماعى سازى هنجارها باز نمودهاست. همچنین در تفکر اسلامى به سبب نبود آگاهى ودانایى پیامدهاى بازدارنده و مخربى برجامعه و مردم وارد مىشود. در این باره به دو سخن از امام على )ع( اشاره مىکنیم.
امام(ع) از آدمهایى که در نادانى زندگى مىکنند و در گمراهى مىمیرند، به خدا شکایت مىبرد:
»الى الله اشکو من معشر یعیشون جهالا و یموتون ضلالاً... و لا عندهم انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر. «18
به خدا شکایت مىبرم از کسانى که در نادانى مىزیند و در گمراهى مىمیرند... در نظر اینان ناپسند تر از خوبى و پسندیده تر از بدى چیزى نیست.
زیرا چنین آدمهایى عامل از هم گسستگى جامعه هستند; چون اینان، معروف را نمىشناسند منکر را به جاى آن مىنشانند و از آن استقبال مىنمایند.
امام على(ع) سبب سقوط و نابودى ملتهاى گذشته را همانا آلودگى به فساد و معاصى و خاموش نشستن عالمان و مربیان و توانمندان جامعه در مقابل چنین ناهنجارىهایى مىداند:
»فانه انما هلک من کان قبلکم حیثما عملوا من المعاصى و لم ینهاهم الربانیون و الاحبار عن ذلک نزلت بهم العقوبات«19
به درستى که ملتهاى گذشته به خاطر آلودگى به فساد و معاصى و خاموش نشستن عالمان و مربیان جامعه نابود شدند، و به همین سبب عذاب بر آنان نازل شد.
3. اقتصاد معطوف به توانا سازى مردم: مبنى ومقصد اقتصاد در ساختارهاى اجتماعى گوناگون مىتواند باشد:
- اقتصاد معطوف به رشد وافزایش کمیتهاى اقتصادى محض
- اقتصاد ناظر به آزادیهاى فردى
- اقتصاد معطوف به افزایش رفاه فردى
- اقتصاد متمرکز بر یک دست سازى همه افراد
- اقتصاد متمرکز بر افزایش سرمایه و درآمد
- اقتصاد برآمده ومعطوف به توسعه و گسترش قابلیتها و ظرفیتهاى انسانى و توانمند سازى مردم; یعنى فرآیند تولید و تخصیص و توزیع و مصرف واستفاده از مواهب حیاتى و اجتماعى و زیستى )بهداشت، درمان، آموزش، رفاه، امنیّت، سلامت، درآمد، محرومیت زدایى و... ( ناظر به تواناسازى مردم و عدالت فراگیر است.
تنها در اقتصاد قسم اخیر است که آزادى، شادابى، عدالت، توسعه و رشد، امنیّت، رفاه، اخلاق، برابرى وانصاف باهم و به صورت درهم تنیده مقصود بوده و مبناى فعالیتهاى اقتصادى است; اما در قسمهاى دیگر، اقتصاد یک بُعدى است و بر مبنى و مقصد خاص، یعنى یا رشد و یا رفاه فردى و یا افزایش سرمایه مىچرخد و با امور دیگر، یا بیگانه است، یا بى توجّه و یا در تضادّ.
در تفکّر و منطق اسلامى، این نوع اقتصاد و بخصوص ساختار اجتماعى که به زایش وحمایت چنین اقتصادى مىانجامد، مشروع و مطلوب است. رسول خدا)ص( یکى از شاخصههاى فرد مسلمان وجامعه اسلامى را توانایى مىداند; توانایى با دو جهت گیرى وکارکرد: یکى توانایى گستراندن ونهادینه ساختن خیر و خوبیها و دیگرى توانایى بازدارى از شرّ وبدیها. توانایى به این معنى محبوب خداوند است و ناتوانى که نقطه مقابل آن است، مبغوض اوست.
پیامبر)ص( فرمود:
»ان الله عز و جل لیبغض المؤمن الضعیف الذى لادین له، فقیل: و ما المؤمنالضعیفالذىلا دینله؟ قال الذى لاینهىعنالمنکر«20
خداوند عزّوجل، دشمن مىدارد مؤمن ناتوانى که دین ندارد. پرسیده شد: کیست مؤمن ناتوانى که دین ندارد؟ فرمود آن کس از بدیها باز نمىدارد.
در کلام امامصادق)ع(، اجتماعى سازى هنجارها، مستند به دانایى وتوانایى، این گونه بیان شده است:
»سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبُ هُوَ عَلَی الْأُمَّةِ جَمِیعاً فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ اِنَّمَا هُوَ عَلَی الْقَوِیِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ لَا عَلَی الضَّعِیفِ الَّذِیلَا یَهْتَدِی سَبِیلًا اِلَیأَیًّ مِنْ أَیًّ یَقُولُ مِنَ الْحَقِّ اِلَی الْبَاطِلِ«21
از امر به معروف و نهى از منکر پرسیده شد که آیا بر تمام مسلمانان واجب است؟
امام )ع( فرمود: خیر.
گفته شد: چرا؟
فرمود: زیرا آن، بر انسانى که از دستورش پیروى مىشود و نیز عالمى که معروف را از منکر باز مىشناسد، واجب است، نه بر انسان کم توانى که نه راه هدایت را مىشناسد و نه حق و باطل را.
بنابراین امر بهمعروفو نهىاز منکر بر عالمان و توانمندان واجب است، نه بر ناتوانان و نادانان، چون ایندو گروه، نه از سوى دیگران اطاعت مىشوند، و نهراه درست و حق را از باطل مىشناسند، تا مردم را به سمت درستى رهنمون گردند.
ممکن است این شبهه یا پرسش به ذهن آید که قدرت وتوانایى، فساد مىآورد، پس نباید به عنوان یک اصل وکارکرد درساختار اجتماعى پذیرفته شود!
در پاسخ مىتوان گفت که قدرت فساد زا نیست، بلکه سوء استفاده ازآن و قرار گرفتناش دردست زنگى مست، فساد مىآورد. از سوى دیگر، قدرت هنگامى فساد و ستم زا مىگردد که به گونه انحصارى درآید. البته قدرت وتوانایى، به طور طبیعى میل به انحصارى شدن دارد. از این روى، در تفکر وباور اسلامى، توانایى همگان و مسؤولانه ونیز توانایى که درخدمت تأمین حقوق ومنافع دیگران قرار داشته باشد و در سایه و همجوار اصل عدالت عمل کند، به عنوان مقصد و اصل، طلبیده وپذیرفته شده است. روشن است که چنین توانایى، ارتقاء واصلاح به همراه دارد. این واقعیت وحقیقت، در کلام معصومان به روشنى تبیین و بازتابیده است.
امام صادق)ع( فرمود:
»سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ أَحَبّ النَّاسِ اِلَى اللَّهِ قَالَ أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ«22
از پیامبر(ص) پرسیدهشد: محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟
فرمود: کسى که بیشترین منافع را براى همگان فراهم مىآورد.
پیامبر(ص) فرمود:
»لم نُبعَث لجمع المال و لکن بعثنا لانفاقه. «23
ما پیامبران، نه براى گردآورى مال، که براى انفاق آن برانگیخته شدیم.
رسالت رسولان الهى، نه گردآورى ثروت که گسترش و پخش مال و داراییهاست تا همگان از آنها بهرهمند گردند.
امام رضا )ع( فرمود:
»إنّ علّة الزکاة مِن أجل قوت الفقراء وتحصین أموال الاغنیاء لأن الله عزوجل کلف اهل الصحة القیام بشأن اهل الزمانه والبلوى... والحث لهم على المواساة وتقویة الفقراء والمعونه لهم على امر الدین... کم أن یصیروا مثلهم فى امور کثیره... «24
فلسفه وجودى زکات به خاطر تأمین معیشت فقرا و نگهدارى دارایى ثروتمندان است. خداوند سالمها و داراها را مکلّف به رسیدگى به امور انسانهاى زمینگیر و ناتوان نموده است... تا رسیدن به برابرى و توانا سازى نابرخوردارها و ناتوانها و یارى رساندن به آنها در امر دین.
امام صادق (ع) فرمود:
«ان الله فرض للفقراء فى مال الاغنیاء مایسعهم ولو علم أن ذلک لایسعهم لزادهم. أنهم لم یوتوا من قبل فریضة الله عزوجل ولکن اوتوا من منع من منعهم حقهم لامما فرض الله لهم ولو أن الناس أدوا حقوقهم لکانوا عایشین بخیر. «25
خداوند در اموال و دارایى ثروتمندان و توانمندان حقوق مالى را براى ناتوانها به اندازهاى که موجب توسعه زیستى آنان را فراهم آورد، قرار داده است. این حقوق ،نه از آن رو که از واجبات الهى است پرداخت مىشود، بلکه از آن جهت که از شمار حقوق طبقات و اصناف نامبرده بوده و کسانى آنها را از این حقوقشان بازداشتهاند، تأمین مىشود. اگر مردم حقوق یکدیگر را رعایت و تأمین نمایند به خوشى و سلامت زندگى خواهند کرد.
4. قدرت سیاسى سیّال و مسؤول: قدرت سیاسى، نمود ونمادى از قدرت واراده عمومى یک ملّت و کشور است که در ساختارهاى اجتماعى به صورتهاى گوناگونى نمود مىیابد. به دیگر سخن، یکى ازکارکردهاى ساختار اجتماعى مدیریت قدرت سیاسى است.
به گونه کلى در ساختار اجتماعى دو نوع مدیریت و رویکرد در باب قدرت سیاسى وجود دارد.
یکم. ساختارى که در آن قدرت سیاسى امانت، خدمت و ملک مشاع همگان است. برآیند بیرونى و عینى این رویکرد و مدیریت، همانا، پاسخگویى و سیّال بودن قدرت سیاسى است. در چنین ساختار اجتماعى، فرصت وظرفیت ارتقاء واصلاح سبک زندگى بیشتر و گسترده تر است; زیرا عناصر و عوامل کلیدى اصلاح و ارتقاء، مانند اراده آزاد، فعّالیّت خرد جمعى، مسؤولیت پذیرى و پاسخ گویى، مىتواند به فرهنگ عمومى تبدیل شود. در چنین ساختار اجتماعى است که خوب و بد، درست و نادرست، حقّ و ناحق آشکار مىگردد و عیبها، کمبودها، آفات و آسیبها وعوامل بازدارنده وفروهنده، شفّافیّت مىیابد و در نتیجه، کوشش مىشود تا آفات و آسیبها شناسایى و درمان گردند وخیر و خوبى و حقیقت انتخاب، استوار و اسقرار پیدا بکند.
دوم. ساختار اجتماعى که در آن قدرت سیاسى، شغل، ثروت، میراث و ملک شخصى فرد یا گروه خاص است. عدم پاسخگویى، مسؤولیت ناپذیرى، انجماد و انحصار قدرت سیاسى، نتیجه طبیعى و قهرى چنین ساختار اجتماعى خواهد بود. در چنین ساختارى، آزادى اراده، اختیار، خرد وتجربه جمعى معنى و مصداق پیدا نمىکند. از این رو، امور فقط سیاه و یا سفید دیده مىشود; آن چه وجود دارد، یا خوب، درست، حقّ و کامل است ویا نادرست، باطل و ناقص. و بدتر آن که این خط واحد و وضعیت ثابت از سوى قدرت سیاسى تعیین وترسیم مىگردد. درنتیجه یک گزینه بیش وجود ندارد ویا نمىتواند داشته باشد. بنابراین، ارتقاء واصلاح امور از جمله سبک زندگى، در عمل، ناممکن و ناشدنى مىگردد.
نگاهى به سیره رفتارى وگفتارى على)ع( درمقام امام و رهبر جامعه اسلامى، سیّال بودن و مسؤولیت پذیرى قدرت سیاسى را روشن مىکند و نیز این که حکومت چگونه مىتواند بر رفتار وکردار مردم تأثیر دوگانه داشته باشد.
حضرت پاسخگویى، نقدپذیرى، خطاپذیرى، مشورت و مشارکت را براى همگان و بویژه براى حاکمان و مدیران جامعه ضرورى مىداند و عدالت و حق را به عنوان دو شاخص و اصل در رفتار و بدهبستان میان مردم و حاکمان معرفى مىنماید:
»و لاتظُنّوا بى استثقالاً فى حقً قیل لى و لاَالتِماس اعظامً لنفسى فانه مَنِ استثقَلَ الحقَ أن یقال له أوِالعدلَ أن یعرض علیه کانَ العمل بهما اثقَل فلا تکفّوا عن مقالةً بحقً أو مشورةً بعدل فانّى لستُ فى نفسى بفوق أن أُخطىءَ و لاآمنُ ذلک مِن فِعلى«26
و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم; زیرا کسى که شنیدن حقّ، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حقّ، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم.
آن حضرت، در نظارتها، دستورها و رهنمودهایى که به کارگزاران حکومتى ارائه داده است، این حقیقت را بیان کرده است که حکومت کردن بر مردم، به معناى آقایى و سلطه داشتن و خود را برتر و بهتر از مردم دیدن نیست، بلکه از نوع خدمت وخادم بودن است:
»و لایرغَبَ عنهم تفضّلاً بالامارةِ علیهم فانهمُ الاخوانُ فى الدین و الاعوانُ علَى استخراجِ الحقوق«27
و با مردم به جهت این که بر آنها حکومت دارد، بى اعتنایى نکند، چه این که مردم برادران دینى و یارى دهندگان در استخراج حقوق الهى مىباشند.
آن حضرت استقرار عدالت در جامعه، اعتماد و دوستى بین مردم و کارگزاران، خیر خواهى و مسؤولیت پذیرى دوسویه و نظارت مردم بر کارکرد دولتمردان را سفارش مىکند:
»وانّ افضلَ قرّةِ عینِ الولاةِ استقامةُ العدل فى البلاد و ظهورُ مَودّةِ الرعیةِ و انه لاتَظهرُ مودّتُهم الا بسلامةِ صدورِهم ولاتصحّ نصیحتُهُم الا بِحیطَتِهِم على ولاةِ الامورهم و قِلّةِ استِثقالِ دُوَلهِم... «28
و همانا برترین روشنى چشم زمامداران، برقرارى عدل در شهرها و آشکار شدن محبّت مردم نسبت به رهبر است، که محبّت دلهاى رعیّت جز با پاکى قلبها پدید نمىآید، و خیر خواهى آنان زمانى است که با رغبت و شوق پیرامون رهبر را گرفته و حکومت بار سنگینى را بر دوش رعیّت نگذاشته باشد.
بنابراین ساز و کار حکومت در اصلاح و ارتقاى سبک زندگى مردمان در ساحَتِ سیاسى به دیدگاه و رفتار و کارکرد حاکم و مدیران حکومتى باز مىگردد; اگر به شیوه درست، انسانى و اسلامى انجام شود، اصلاح سبک زندگى را نیز در پى دارد. و چنان چه نادرست و بیرون از ارزشهاى انسانى و اسلامى باشد، سبب تخریب، انحراف و فساد مىشود. در سخن پیامبر)ص( این حقیقت چنین بیان شده است:
»صنفان مِن أُمتى أذا صَلَحا صلَحَت أُمتى و إذا فسدا فسَدَت أُمتى، قیل یا رسول الله و مَن هُم؟ قال: الفقهاء و الأمراء«29
دو گروهاند از امّت من که وقتى صالح باشند امّت نیز صالح مىشوند و وقتى فاسد باشند، امّت فاسد مىشود، پرسیدند آنان چه کسانى اند؟ فرمود: فقیهان و حاکمان.
5. سیستم قضایى: از سازهها و عناصر حیاتى وکلیدى دیگر در ساختار اجتماعى، نظام قضایى است. سیستم قضایى نیز مىتواند سرچشمه فساد و یا اصلاح جامعه باشد. این سیستم هرگاه ابزار اعمال قدرت در خدمت حکومت و نظام سلطه باشد، فساد زا و تخریب گر خواهد بود. طبعاً سبک زندگى که در چنین ساختار اجتماعى شکل بگیرد گرفتار آفات وآسیبهاى گوناگون مىگردد.
وهرگاه نظام وسیستم قضایى در خدمت عدالت، امنیّت و تأمین حقوق مردم باشد، برآیند عینى و جمعى آن اصلاح و ارتقاى رفتار و فعّالیّت انسان در نظام تعاملات و ارتباطات است. و در چنین ساختارى سطح و سقف سلامت سبک زندگى گسترده است و زمینه براى اصلاح آن فراهم خواهد بود. یکى از ساز وکارهایى که این مهم را در جامعه عملیاتى مىکند، حکومت است. نظام حاکم بر جامعه با استقلال دادن به سیستم قضایى و احترام و اعتماد به آن و حفظ حریم دستگاه قضا مىتواند امنیّت حقوقى مردم و عدالت و صلح را تأمین کند و جلو فسادهایى که از این راه ممکن است به سبک زندگى مردم وارد شود و آن را به انحراف بکشاند، بگیرد.
در اسلام، به چنین سیستم قضایى براى تنظیم روابط اجتماعى و برقرارى عدالت حقوقى و دستیابى به صلح، بسیار سفارش و تأکید شده است و همه انسانها، بویژه حکومتها، مسؤولیت دارند تا با اجراى ساز وکارهاى شایسته، این مقصد بزرگ و حیاتى را محقق سازند:
»... و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل«30
و چون میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید.
»... ولایجرمنّکم شنئان قوم على الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوا واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون«31
و نباید دشمنى گروهى، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آن چه انجام مىدهید آگاه است.
اجرا و تأمین عدالت حقوقى در تمامى شرایط و در همه حوزهها و براى همگان، از جمله حقوق انسانى است که پایدارى و سلامت جوامع و افراد را در زندگى تأمین مىکند. و در نتیجه سبک زندگى صالح و سالم را به بار مىنشاند.
6. موقعیّت و نقش: راه دیگرى که حکومت مىتواند در اصلاح سبک زندگى مردمان نقش بیافریند آن است که ساختار اجتماعىاى پایه ریزى کند که نقشها و جایگاهها براى انسانها بر اساس و پایه شایستگیها ایجاد بشود; زیرا پایگاهها و نقشها از عناصر سازنده سبک زندگى است و در اصلاح آن نیز اثر گذار است. حکومت، چون در نوع ساختار اجتماعى نقش و سهم مهم و بسزایى دارد، به طور طبیعى از همین راه بر تعیین پایگاهها و نقشها تأثیر اثباتى و سلبى، انبساطى وانقباضى مىگذارد.
پایگاهها و نقشها اگر انحصارى، روابطى و دستورى باشد، سبک زندگى به گونه درست و صحیح سامان نمىیابد، زیرا در چنین فضایى، سبک زندگى متأثر از همان اوصاف، بسته و شکننده خواهد بود. امّا هرگاه از موقعیتها و نقشها انحصار زدایى، روابط زدایى و دستورى زدایى گردد، در سبک زندگى نیز باز و اصلاح پذیرمى شود. از همین رو، در فرهنگ اسلامى حکومت وظیفه دارد ساختارى را براى جامعه ایجاد کند که در آن سه وصف بازدارنده یاد شده; یعنى انحصار، رابطه و دستور در به وجود آمدن موقعیتها و نقشها زدوده شود و استحقاق و ضوابط جایگزین گردد.
على )ع( فرمود:
»ولیس امرؤ و إن عظمت فى الحق منزلته وتقدمت فى الدین فضیلته بفوق أن یعان على ما حمّله الله من حقّه ولا امرؤ وإن صغرته النفوس واقتحمته العیون بدون أن یعین على ذلک أو یعان علیه«32
هیچ کس، هر چند قدر او در حقّ، بزرگ و ارزش او در دین، بیشتر باشد بى نیاز نیست که او را در انجام حقّ یارى رسانند، و هیچ کس، گر چه مردم او را خوار شمارند و در دیدهها بى ارزش باشد، کوچک تر از آن نیست که کسى را در انجام حقّ یارى کند یا دیگرى به یارى او برخیزد.
و نیز فرمود:
»إن افضل الناس عندالله من کان العمل بالحق أحب الیه وإن نقصه و کرثه من الباطل وإن جرّ الیه فائدةً وزاده«33
برترین مردم در پیشگاه خدا کسى است که عمل به حقّ در نزد او دوست داشتنى تر از باطل باشد، هر چند از قدر او بکاهد و به او زیان رساند وباطل بر او سود رساند و بر قدر او بیفزاید.
مفهوم ومضمون این دو سخن امام على)ع( این است:
نخست آن: پایگاهها، جایگاهها و نقشها به تنهایى افراد و دارندگانش را در برابر اجراى عدالت و حقیقت بیمه نمىکند.
دو دیگر: جایگاهها، عامل و معیار فراترى و فروترى انسانها نیست، بلکه آن چه به انسان ارزش مىدهد، همانا حقّ شناسى و مهم تر از آن، پیروى و عمل به حقّ است.
سه دیگر: عمل به حقّ و عدل و راستى اختصاص به فرد و یا گروه خاصى ندارد، بلکه براى همگان باز بوده و مسؤولیت همگان است. و در واقع جایگاه هرکسى )سیاه و سفید، فقیر و ثروتمند، رهبر و رهرو، خواص و عوام، عالم و غیر عالم... . ( بر بنیاد عمل به حقّ تعیین وترسیم مىگردد.
پیداست که این ویژگیها، تنها دریک ساختار اجتماعى باز، که حکومت ایجاد مىکند، ممکن و میسّر مىشود. امام على)ع( براى به اجرا درآمدن این حقیقت، چنین سفارش فرمود:
»ثمَّ انظُر فى امور عُمّالک فَاستعمِلهُم اختباراً و لاتوَلّهم مُحاباةً و أَثَرةً فانهما جِماعُ مِن شُعبِ الجور وَ الخِیانه و تَوَخَّ مِنهم اهلَ التّجرِبه و الحیا مِن اهلِ البیوتات الصالحه«34
در فعّالیّت و گزینش کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش و آزمون، به کارشان بگمار و با میل شخصى و رابطه بازى و بدون مشورت با دیگران، آنان را به کارهاى مختلف بر نگزین; زیرا این خیانت و ستمگرى است. کارگزاران را از مردم با تجربه و کاردان و متعهّد و انسانهاى سالم انتخاب کن.
نتیجه
1. سبک زندگى درساختار اجتماعى شکل مىگیرد.
2. ارتقاء و اصلاح یا افساد و افول ساختار اجتماعى، بى گمان بر سبک زندگى تأثیر مىگذارد.
3. ساختار اجتماعى از قلمروهایى است که حکومت در آن نقش و سهم برجسته وتعیین کننده دارد.
4. تأثیر و نقش حکومت بر سبک زندگى از دو راه انجام مىگیرد: رفتار و کارکرد کارگزاران حکومت، و دیگر از راه ساختار اجتماعى.
5. ساز وکار نقش حکومت در اصلاح و ارتقاى سبک زندگى از راه ساختار اجتماعى وقتى است که حکومت به تولید وتقویت ساختار اجتماعى، که واجد کارکردها و ویژگیهاى ذیل باشد، همت گمارد:
- تحرّک اجتماعى باز و عمودى ایجاد شود.
- اجتماعى سازى هنجارها به گونه مشورتى، مشارکتى، حق مندانه وآگاهانه انجام بگیرد.
- اقتصاد معطوف به توانا سازى مردم باشد.
- قدرت سیاسى سیّال و مسؤول باشد.
- سیستم قضایى خادم عدالت، امنیّت و حقوق مردم باشد، ابزار قدرت سیاسى و محکوم روابط و تعلقات نباشد.
- از موقعیتها و منزلتها انحصار زدایى، روابط زدایى ودستور زدایى بشود.