پاس دارى از فرهنگ دینى در بخش حکم پژوهى رفتارهاى دینى برجسته ترین تعهد و مسؤولیت علمى فقیهان به شمارمى آید. فقیه با رویکرد به اجتهاد و نشر یافته هاى اجتهادى خود در جامعه این مسؤولیت بزرگ را آشکارا مى پذیرد و درحقیقت فهم خویش را از احکام دینى استوار و در خور پیروى مى داند.
بى گمان درستى و استوارى رهیافتهاى اجتهادى از دین به جز فراگرفتن دانشهاى تخصصى آن مانند: ادبیات منطق اصول علوم قرآن رجال درایه حدیث و… دانستنیهاى تکمیلیِ دیگر نیز لازم دارد که همانا شناخت واقع بینانه جهان انسان جامعه تاریخ فرهنگ تمدّن و سیاستهاى حاضر و حاکم در شمار آنهاست.
امروز وجود این آگاهیها براى فقیه همانند دیگر آگاهیهاى سنّتى اجتهاد لازم و ضرور مى نماید; زیرا فرهنگ سیاست
آلودى که اکنون بر انسانها و جامعه ها حاکم گشته همه چیز را به کلى دگرگون کرده است بدین سبب رفتارهاى دینى که در این شرایطِ زمانى پدید مى آیند با آنچه در گذشته بوده است تفاوتى چشمگیر یافته است و به تبع حکم شناسیِ فقیه که پیوندى ناگسسته با چگونگى کنشهاى دینیِ دینداران دارد نمى تواند بدون نظر به این دگرگونیها انجام پذیرد بلکه فقیه ناگزیر است به کمک آگاهیهاى تکمیلى که میزان تأثیر این دگرگونیها در رفتارهاى فردى و اجتماعى دینداران را مى نمایاند به سراغ منابع برود و به اجتهاد بپردازد.
هدف این کوشش آشنایى بیش تر با چگونگى تأثیر آگاهیهاى سیاسى در اجتهاد دینى و بایستگى دانستن این گونه پُرسمانها براى مجتهد است. به این منظور گاه پاره اى پرسمانها و آراى اجتهادى یاد مى شود و گاه بینش سیاسى گروهى مجتهدان آگاه و آشنا نموده خواهد شد. برخى موضع گیریهاى سیاسى ـ اجتماعى فقیهان را نیز بدان جهت که نمودِ رأى اجتهادى آنان دانسته مى شود خواهیم نگریست.
هدفى که در این بررسى دنبال مى شود گرچه به گونه هاى دیگر نیز در نگارشهایى به همین منظور و یا به گونه جنبى مطرح بوده است ولى امید ما از طرح بیش تر این مباحث آن است که افراد علاقه مند باحوصله و تحقیق از زوایاى گوناگون به دانستنیهاى کامل کننده و لازم اجتهاد در این روزگار نظر دوزند و با درنگ و بررسى و تفکّر بیش تر و ژرف کاوانه تر به رهیافتهاى افزون تر و درخور پذیرش تر دست یابند.
از امتیازهاى چشم گیر اسلام درمیان ادیان الهى جاودانگى است که درحقیقت این ویژگى، از جامع بودن و همه سونگرى این شریعت نسبت به انسان به دست مى آید. اسلام با واقع گرایى تمام خواسته ها و نیازهاى دینى انسان را بجدّ مى نگرد و او را در متن زندگى با همه کنشهاى انسانى و منشهاى فطرى و طبیعى و نیازمندیهایش مى پذیرد. رهنمودهاى دینى هم راه
رستگارى و خوشبختى را در رفتارهاى فردى نشان مى دهد و هم در حوزه رفتارهاى اجتماعى دست انسان را مى گیرد تا در لغزشگاههاى طغیان و فساد فرو نیفتد. به زندگى اجتماعى افراد مى اندیشد و براى سامان دهى آن راه حلهاى روش مند ارائه مى کند. بر پایى عدالت و مساوات در امور اجتماعى و سلامتِ نهادهاى تشکیل دهنده جامعه را بسان سلامت و صلاحِ روحى و معنوى افراد ارج مى نهد.
قانونهاى اجتماعى شریعت همه چشم اندازهاى زندگى اجتماعى را در بر مى گیرند. روابط اجتماعى مناسبات اجتماعى و نیز نهادهایى که براى اداره جامعه بر پا مى گردد مانند: حکومت قضاوت بیت المال ارتش و… مشمول این قانونهایند; چه اگر مجموعه این گونه امور با هدفهاى کلى دین هماهنگ نباشد هدایت دینى و رهایى بخشى نوع بشر به درستى تحقق نمى یابد. تأسیس جامعه دینى از هدفهاى اساسى و اصلى دین است. تأسیس جامعه اى که افراد آن دیندار باشند و نهادهاى مدیریت جامعه با اصول و ارزشهاى راستینِ دین همسو باشد تبعیض و ظلم و فساد از بین برود و محیطى اَمن و سالم به وجود آید تا انسان بر رشد تمام زوایاى وجود خویش و به زندگى برتر دست یابد.
در آموزشهاى دینى این گونه مسائل بازتاب گسترده اى دارند. در قرآن هدف نهایى سامان یابیِ امور اجتماعى و ایجاد پیوندهاى اجتماعى عادلانه درمیان انسانها بیان شده است:
بى گمان ما رسولان خود را با دلیلهاى روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانى و میزان فرو فرستادیم تا مردم به عدل وداد قوام گیرند.
شریعت اسلام بسان دیگر شرایع آسمانى به اجراى قانونها و آموزشهایش در سطح جامعه اهمیت مى دهد. تمامى پیامبران الهى افزون بر بیم و
اندرز مردمان براى سلامت و به صلاح آوردن مدیریت و نظام سیاسى کوشش مى کردند. حتى رسالت برخى از اینان با ایجاد دگرگونى در نظام سیاسى آغاز مى گردید; چه فراخوانى و هدایت دینى بدون حرکتهاى اصلاحى موفقیّت آمیز نبود. مبارزه با سلطه ظالمانه طاغوتها یکى از نقاط روشن و برجسته تاریخ زندگى انبیاست2 و نیازى به شرح و بیان ندارد.
پیامبر اسلام در راستاى دعوت آسمانى خویش پیوندهاى اجتماعى جزیرة العرب را دگرگون کرد و دگرگونى دو نظام سیاسیِ مقتدر آن روز: رم و ایران را فراهم آورد. نامه هاى آن حضرت به سرانِ قبیله ها اکنون با عنوان (مکاتیب الرسول)3 در دست است که هم سوییِ دستورهاى سیاسى و سفارشهاى دینى را نشان مى دهد.
تدبیرهاى روش مند آن حضرت در جنگ صلح برپایى جامعه جدید اصلاح میان مردمان جذب افراد و پرورش نیروهاى فداکار و کارآمد برقرارى موازنه میانه انصار و مهاجرین اصلاح ساختار نظام قبایلى تعیین روابط با پیروان ادیان برنامه ریزى براى آینده امت و مسأله رهبرى و… الهام بخش شیوه هاى درست در اداره جامعه است.
درباره ارتباط همگانه دین و زندگى در رسالت پیامبر(ص) امام صادق(ع) مى فرماید:
تبیین دین و امر امّت به پیامبر(ص) واگذاشته شد تا مردمان را اداره کند.
امامت در فرهنگ شیعى ادامه رسالت و فلسفه الهى ـ سیاسى است که رهبرى مردمان و جامعه را نیز در بر مى گیرد. امام افزون بر هدایت فکرى به هدایت در امور اجتماعى و سامان دادن زندگى و اجتماعى مى پردازد. امامان(ع) سیاستهاى جارى جامعه را به خوبى مى شناختند و در برابر به نیکى سیاست مى ورزیدند. عملکردها و موضع گیریهاى گوناگون ایشان به مقتضاى سیاستهاى متفاوت حکمرانان گواه این
مطلب است.
امام رضا(ع) مى فرماید:
امام … بار گران امامت را بردوش دارد داناى به سیاست است.
از دیدگاه فراگیرتر تأسیس حکومت و ایجاد مدیریت صالح و شایسته در جامعه به عنوان پشتوانه وضمانت اجرایى قانونهاى مکتب هدفى بزرگ و اساسى در اسلام است.
امام رضا(ع) مى فرماید:
امامت زمام دین است و سبب سامان یافتن مسلمانان و نیکو شدن دنیا و عزّت مؤمنان. امامت ریشه رشد دهنده اسلام و شاخه بالا رونده آن است. با امام نماز و زکات و روزه و حج و جمع آورى اموال عمومى و اجراى حدود و احکام و حفظ مرزها و پیرامون کشور به گونه کامل ممکن مى شود.
زنده ماندن دین و دستورهاى آن در اجتماع و ماندگارى روح دیندارى در جامعه وقتى ممکن است که مدیریت فکرى و اجرایى و مدیران سیاسى با برنامه هاى دین هماهنگ و هم سو باشند. اگر در جامعه مدیریتى حاکم گردد که مردمان را به بى بندوبارى در عقیده و تباهى در عمل فراخواند و نداى دین را دگرگون جلوه دهد و انسانها را به انجام دادن کارهاى فاسد و ضددین برانگیزد در این صورت نه فراخوانى دینى اقبالى خواهد یافت و نه دیندارى کامیابى و دوامى; چه در اساس نیک و بد جامعه بر صلاح و فسادِ پیوندها و نهادهاى اجتماعى و مدیران حاکم بر آن مبتنى است.
على(ع) مى فرماید:
رعیت صالح به وسیله حاکم عادل نجات مى یابد هم چنان که رعیت فاجر به وسیله حاکم فاجرهلاک مى شود.
جامعه ایده آل اسلامى جامعه اى است که مدیریت اجتماعى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادیِ حاکم بر آن به مسلمانان امکان مى دهد تا بتوانند موازین و ارزشهاى دین را در حیات فردى و اجتماعى خویش پیاده کنند و در آن همه هدفهاى دینى درخور تحقق است. قرآن چنین جامعه اى را از لحاظ طرح و محتوى (امّت) مى نامد.
شما بهترین امتى هستید که براى آدمیان پدیدآورده شده است نیکى را میان مردمان مى گسترانید و ایشان را از ناشایست باز مى دارید.
واژه (امت) در بردارنده یکى از هدفهاى اسلامى است که بیش از همه براى نشان دادن یک نظم اجتماعى سیاسى و اخلاقى است و هرگز نمى توان آن را بر افراد دیندارى که تشکّلى هدفدار ندارند برابر دانست.
عناصر سیاسى در اندیشه و تفکر اسلامى بسیارند. در این جا مجالى براى شرح آنها نیست عناصرى مانند: هجرت9 شورا10 حکومت صالحان11 نفى سلطه الحادگرایان12 نفى ستم13 مردم گرایى14 تعهدهاى اجتماعى15 دفاع ونیروى نظامى16 ولایت و رهبرى17 و….
در قاموس شریعت اسلام سیاست ورزیدن مقتضاى ماهیّت و جوهر دین است. اسلام اندیشه اى ساده و مجرد نیست که تنها پایَندان و به گردن گیرنده روشن گرى پیوند انسان با خدا باشد بلکه یک طرح جامع براى سامان بخشیدن به زندگى انسان است; از این روى پیوندى ژرف و خدشه ناپذیر با سیاست به عنوان وسیله اى براى تحقق بخشیدن به آن طرح دارد.
امام خمینى درباره سیاست و دیانت سخن بسیار دارد از جمله مى گوید:
(دیانت همان سیاستى است که مردم را از این جا حرکت مى دهد و [به] تمام چیزهایى که به صلاح ملت و مردم است [هدایت مى کند].)18
درفرهنگ اسلام پایه هاى اعتقادى آن بسان کارها و قانونهاى دینى با فلسفه سیاسى و اداره اجتماع پیوند دارد. اصل توحید و ایمان به یگانگى خدا زیر بناى فکرى هر مسلمان در برقرارى روابط اجتماعى اوست. این اصل آزادى و رهایى از قید و بندهاى بردگى و نفى بندگى غیر خدا را در روح دیندار مى آفریند. همچنان که اصلِ عدل و اندیشه برابرى اجتماعى مسؤولیت مشترک دینداران را براى برپایى نظام عدل و براندازى سلطه طاغوت ایجاب مى کند.
بى گمان این اثر گذاشتن و اثر پذیرفتن رو به رو و غیر درخور انکار میان دیانت و سیاست انگاره سیاسى دین را مى نماید.
آیت اللّه بروجردى مى گوید:
(براى آن کس که در حکمها و قانونهاى اسلام کندوکاو کند شکى باقى نمى ماند که اسلام دین سیاسى ـ اجتماعى است و احکام آن تنها درمحور عبادات نیست بلکه بیش تر آن با سیاست مُدن و تنظیم اجتماع پیوند مى خورد.)19
فقیه برجسته فاضل مقداد بر آن است که دین و سیاست دو همزاد و همراهند که یکى را بدون دیگرى فایده اى نخواهد بود:
(انّ الدّین والملک توأمان لاینفع أحدهما بدون الاخر فاقتضت الحکمة وجودهما فى شخص واحد والاّ لزم نقض غرض الحکیم عند انفکاک العالم المجتهد عن السلطان و حضور الواقعة المحتاجه الى الفتوى والحکم معاً فى الحال.)20
دین و سیاست دو همزادند که یکى بدون دیگرى سودى ندارد. پس مقتضاى حکمت آن است که این دو در شخص مجتهدِ عالم
جمع باشد و گرنه غرض خداوند [از ارسال شریعت] حاصل نمى شود; زیرا وقتى مجتهد عالم حاکم سیاسى جامعه نباشد و در همان حال حوادثى پیش آید که هم نیاز به فتواى مجتهد است و هم حکم حاکم را مى طلبد در این صورت دین خدا معطل مى ماند.
اساس تفکر (جدایى دین از سیاست) جداى از جنبه ابزاریِ این تفکر که استعمار قدیم وجدید از آن سود برده و مى برد در فرهنگ دین مسیحیت معنى و مفهوم دارد; اما در فرهنگ دین اسلام به کلّى بى پایه و بى معناست بخش کردن شؤون زندگى و دو نیم کردن حیات انسان به نیمى دینى و نیمى غیر دینى در اسلام مجوزى براى آن یافت نمى شود.
پیدایى این تفکر در غرب بدان سبب بود که فرهنگ دینى آنان چنین تقسیمى را مى پذیرفت; زیرا شؤون جامعه را دو بخش مى کرد: شؤون دنیوى که به (قیصر) مربوط مى شود و دیگر شؤون اخروى که به عهده (کلیسا) ست. در آن فرهنگ تصور دنیا و آخرت دو تصور دوگانه و بیگانه بود بلکه ناسازگار.
امّا فرهنگ اسلام هرگز چنین جدایى و دوگانگى را نمى پذیرد و آموزش نمى دهد. اسلام هرگز نمى گوید کار دنیا را به قیصر و سلطان واگذار و به عبادتگاه درآ و به عبادت خدا بپرداز. پیامبر(ص) در آغاز ظهور اسلام مسجد را مقر حکومت و قضاوت و سیاست قرار داد همچنان که محل عبادت نیز بود. این امر نشان مى دهد که اسلام براى سعادت مندى و بهروزیِ دنیویِ پیروانش برنامه دارد همان گونه که براى نجات اخروى ایشان دستور و مناسک.
به باور همه عالمان اسلامى این دیانت افزون بر باورها و عبادات و اخلاقیات قانونهاى گسترده اى در زمینه دادوستدها حقوق سیاسات و… دارد در حالى که در دیانتِ امروزِ مسیح قانونهاى درخور توجهى براى پیوندهاى اجتماعى و حقوقى دیده نمى شود و بیش تر در بردارنده عبادات و اخلاقیات و
پندها و اندرزهاست در این صورت بسیار طبیعى مى نماید که دانشمند غربى (که فرهنگ دینى را در تعالیم دیانت خویش مى بیند) به تفکر جدایى دین و سیاست برسد.
ولى کسى که در فرهنگ جامع اسلام رشد یافته و آن همه قانونهاى اجتماعى و سیاسى را در آن به روشنى مى بیند و سیاست و دیانت را بسان روح وجسم در آموزه هاى ناگسسته مى بیند چگونه مى تواند به این تفکر مسیحى باور آورد و یا به آن رضا دهد؟ چرا که این تفکر ممکن است با آموزشهاى موجود مسیحیت سازگار باشد ولى به حتم با طبیعت و ساختار اسلام ناهمسازى و ناسازگارى روشن دارد.
بنابراین فقیه به دلیل ایمان و تعهدى که در برابر اسلام و پاسدارى از آموزشهاى آن دارد به اندیشه و اجتهاد در پرسمانهاى سیاسى مى پردازد و این رویکرد را وظیفه دینى و رسالت حوزوى خویش مى داند.
براى روشن کردن رویکرد سیاسى فقیهان شیعه باید دو موضوع را مورد دقت و بررسى قرار داد:
1 . موضع گیریها و تکاپوهاى سیاسى و اجتماعى فقیهان که در روزگارخویش داشته اند.
2 . فقه سیاسى که از ایشان به جاى مانده است.
البته بررسى کامل این دو محور مجالى بس فراخ وگسترده مى طلبد. آنچه در این جا مى بینید نگرشى کلّى و گذراست.
از سده چهارم هجرى به بعد که دوره امامت و رهبرى مبتنى بر علم و عصمت پایان یافت و شیعه زندگى سیاسى اجتماعى و دینى خود را بى حضور امام معصوم آغاز کرد دیدگاه نیابت فقیه مطرح شد و به استناد آن فقیهان و عالمان شیعى مظهر رهبرى فکرى و عملى جامعه شناخته شدند و در عمل قدرت واقعیِ سیاسى و اجتماعى
را در جوامع شیعه به عهده گرفتند.
این قدرت و رهبرى که از مرجعیت دینى و مقام فتوا و در حقیقت از مقام معنوى ایشان بر مى آمد فقیهان را به قطب قدرت مند سیاسى و پذیرفته جامعه بدل مى کرد. قدرت و نفوذى که همواره در پرتو آن امور اجتماعى شیعیان سامان مى یافت و در موقع بروز حوادث و رویدادهایِ سیاسى موجودیّت و حیات اجتماعى آنان حفظ مى شد.
در درازاى دوران غیبت بسیارند فقیهانى که توانسته اند در مقام و جایگاه رهبرى قرارگیرند و کوشیده اند فلسفه امامت شیعى و اعتقاد به تداوم آن را در صحنه اجتماع نشان دهند اینان براى این منظور افزون برتلاشهاى اجتهادى و فقاهتى و نشر رهنمودهاى فکرى و عملى شریعت به هدایتهاى اجتماعى و سامان زندگى دینى و جامعه دینى پرداخته اند. تا آن جا که شرایط زمانى و قدرت اجتماعى شان اجازه داده است هوشمندانه تلاش کرده و در این راه از ناگواریها تنگناها محرومیتها و شهادتها استقبال کرده اند.
در قرنهاى چهارم و پنجم به روزگار حکومت آل بویه شیخ مفید مقام علمى و موقعیت اجتماعى بزرگى یافت. اوضاع شیعیان را در مرکز خلافت که تا آن روزگار لرزان و آشفته بود سامان بخشید و رهبرى ایشان را در دست گرفت و آنان را پشتیبان شد و نیرو داد. نفوذ اجتماعى وى به اندازه اى بود که عضدالدوله براى رایزنى و دیدار نزد او مى رفت21. درمراسم تشییع به اعتراف مخالفانش هشتاد هزار نفر حاضر شدند22. شیخ طوسى مى نویسد:
(کان یوم وفاته یوماً لم یر أعظم منه من کثرة الناس الصلاة علیه وکثرة البکاء.)23
روز وفات شیخ مفید از بسیاریِ مردمان و گزاردن نماز بر وى و مویه گرى بزرگ و بى نظیر بود.
در حقیقت این نخستین همایش بزرگ سیاسى شیعیان بود که در دوران غیبت در بغداد مرکز خلافت عباسى شکل مى گرفت و گشایشهاى اجتماعى را براى جمعیّت شیعى پس از تحمّل فشارهاى توانفرسا نوید مى داد.
سید رضى و سید مرتضى یکى پس از دیگرى مقام امارت حاجّ و نقابت را که به گونه اى رهبرى سیاسى و مدیریت تشکیلاتى شیعیان بوده است در دست داشته اند.
شیخ طوسى بانشان دادن توان و نبوغ فکرى خویش مقام قضاوت و کرسى کلام را در نظامیه بغداد بزرگ ترین دانشگاه جهان اسلام دارا مى گردد و پس از رخدادهاى ناگوار سیاسى که ناگزیر به ترک بغداد مى شود پایگاه شیعى را در نجف بر پا مى دارد.
در روزگار جنگ میان دو دولت فاطمى و عثمانى بویژه هنگامى که صلاح الدین ایوبى حلب را مى گیرد سید ابوالمکارم ابن زهره رهبرى شیعیان حلب و آن سامان را برعهده مى گیرد. شیعیان در لحظات حساس تاریخ تحت رهبرى این فقیه نامى و با درایت او در برابر صلاح الدین ایوبى که نسبت به شیعه دشمنى خاصى داشت پایدارى ورزیدند و از شعائر و کیان مذهبى خویش دفاع کردند24.
در قرن هفتم علامه حلّى با خردورزى و تدبیر شیعیان منطقه حله و کربلا و نجف را از هجوم و آسیب وحشیانه هلاکوخان رهاند و به کمک دیگر عالمان آن سامان نه تنها موجودیت شیعه را حفظ کرد بلکه بادرایت خواجه نصیرالدین طوسى هلاکو و بسیارى از سپاه او به اسلام گرویدند و سلطان خدابنده به سبب برخوردِ درست و منطقِ روشن و استوار علامه حلى مکتب تشیع را برگزید.
این حرکتهاى سیاسى عالمان که با ارائه فرهنگ والاى اسلام همراه بود زمینه را براى انجام خدمات بسیارى فراهم آورد; جوّ قتل و فشار و ارعاب که به روزگار حاکمیت خلفاى عباسى بر جامعه ها ومنطقه هاى شیعى حاکم بود از میان رفت و پس از گذشت دو قرن از حکومت آل بویه دوباره شیعیان از آزادى نسبى برخوردار شدند و توانستند بى دغدغه اندیشه و باور خویش را ابراز بدارند.
سید بن طاووس مسؤولیت نقابت سادات را بر عهده گرفت و خواجه نصیر مقام وزارت را دارا شد. با کوشش و
تدبیر نیک اینان گامهاى بزرگى درجهت اتحاد و همزیستى برادرانه و بهبود و سامان یافتن نهادهاى اجتماعى برداشته شد.
در قرن هشتم که جامعه اسلامى در آتش اختلاف مى سوخت شهید اول بر این اندیشه شد که راهى براى خاموش کردن آتش اختلاف بجوید. براى این منظور مى کوشید تا در منطقه شام جایگاه علمى و اجتماعى به دست آورد و از راه برقرارى ارتباط با حاکمان و امیران آن سامان هدف اصلاحى خود را پى بگیرد. شهید این امر را با تدبیر و سیاست به پیش برد و توانست نفوذ علمى و اجتماعى درخور توجهى پیدا کند.حتى علماى اهل سنّت وى را بزرگ مى داشتند. منزلش در دمشق محل آمدوشد علما و اشخاص سیاسى گردید و مردمان نیز براى حلّ مشکلات زندگى و اجتماعى به او مراجعه مى کردند. بدین سان توفیق یافت تا در جهت ایجاد توحید کلمه و رفع ستیزهاى مذهبى تلاشهاى خوبى انجام دهد.
از سوى دیگر با حکومتهاى شیعى که در آن روزگار در خراسان رى و فارس تشکیل شده بود به گونه سرّى ارتباط برقرار کرد. در پى این ارتباطها در نیمه دوّم همین قرن على بن مؤیّد آخرین حاکم سربداران در خراسان از او مى خواهد که به خراسان بیاید و مرجعیت و رهبرى دینى شیعیان را بر عهده بگیرد; اما از آن جا که حرکت اصلاحى وى در منطقه شام خشم و کین برخى افراد بدخواه و کینه توز را برانگیخته بود اینان حکومت را نسبت به شخصیت فکرى و اعتقادى او حسّاس کردند و وى تحت مراقبت بود. بدین سبب زمینه را براى مهاجرت به خراسان فراهم ندید ولى براى برآوردن منظور على بن مؤید رساله اى جامع در احکام دینى براى مردمان آن سامان نگاشت که اکنون به عنوان (اللمعة الدمشقیه) شهرت دارد.
سرانجام دسیسه هاى تفرقه افکنان سبب شد در دمشق یک سال به زندان افکنده شود و چون حکومت از خروش شیعیان و رهانیدن وى از زندان مى هراسید با ترتیب دادن دادگاهى فرمایشى او را محکوم به اعدام کرد و
جسد او را سنگباران و سپس آتش زدند. این عمل وحشیانه نشان مى دهد که شهید به هدفهاى بلندى دست یافته و دشمن خواسته با این کار در دل شیعیان هراس بیفکند تا راه او تداوم نیابد.
درقرن دهم شخصیت سیاسى و اجتماعى دیگرى پا به عرصه مى گذارد. شخصیتى که زندگى او سراسر حرکت است حرکت از دیارى به دیارى براى یادگیرى و یاددهى. شهید ثانى شخصیتى است پرتکاپو ناآرام اهل جوش و خروش و گریزان از سکون. از این روى به شهرهایى چون: دمشق قاهره قسطنطنیه بغداد حلّه سامرا نجف و بعلبک رخت مى کشد تا مگر بشود شیعه را از رخوت به درآورد و شورى برانگیزد و نابسامانیها را سامان دهد.
حکومت عثمانى این تلاش سترگ را بر نمى تابد و از حرکت فکرى و اجتماعى شهید به هراس مى افتد و زمینه قتل او را فراهم مى کند25.
در آغاز قرن دهم با قدرت یافتن صفویان در ایران نخستین حکومت نیرومند سیاسى باگرایش شیعى به وجود آمد و با تکیه بر باورهاى دیرین این مکتب مانند امامت و مهدویت و بویژه با بهره مندى از احساسات و عواطف سرکوب شده هزار ساله شیعه اقتدار سیاسى خود را به عنوان حکومتى شیعى محکم کرد و به ستیز با خلافت سنّى عثمانى پرداخت.
ظهور این پدیده تحولى بزرگ در سیر فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى فقیهان پدید آورد. تا این روزگار که همه تلاشهاى سیاسى و خونبار عالمان براى حفظ موجودیت و بقاى معارف و شعایر شیعه به کار مى رفت اکنون در سایه تلاش براى سلامتِ هویت شیعى حکومت و حفظ اقتدار سیاسى آن مى توانستند شیعیان را از تنگناها و فشارهاى مرگ بارى که از سوى دولت عثمانى اعمال مى شد. نجات بخشند. بر مبناى همین اندیشه فعالیت سیاسى عالمانى چونان: محقق کرکى علامه مجلسى شیخ بهایى با پادشاهان صفوى شکل یافت.
دستاورد این تلاشها را استاد شهید
مطهرى چنین بیان مى کند:
(چنانکه مى دانیم صفویه درویش بودند. راهى که ابتدا آنها براساس سنت خاص درویشى خود طى مى کردند اگر با روش فقهى عمیق فقهاء و جبل عامل تعدیل نمى شد و اگر به وسیله آن فقها حوزه فقهى عمیقى در ایران پایه گذارى نمى شد به چیزى منتهى مى شد نظیر آنچه درعلویهاى ترکیه و شام هست. این جهت تأثیر زیادى داشت در این که اولاً روش عمومى دولت و ملّت ایرانى از آن گونه انحرافات مصون بماند و ثانیاً عرفان وتصوف شیعى نیز راه معتدل ترى طى کند; از این روى فقهاى جبل عامل از قبیل محقق کرکى و شیخ بهائى و دیگران باتأسیس حوزه فقهى اصفهان حق بزرگى به گردن مردم این مرز و بوم دارند.)26
از آغاز دوران صفویه به بعد اندیشه سیاسى گروهى از فقیهان آن بود که دورى و انزوا گزیدن از مسائل سیاسى و حکومتى به ضرر شیعه تمام خواهد شد بدین سبب به انگیزه احیا و تقویت تفکر و فرهنگ شیعى در عرصه حکومت و سیاست حضور یافتند بى آن که در پى به دست آوردن سودى براى خویش باشند.
در این باره امام خمینى مى گوید:
(اینها اغراض سیاسى داشتند. اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش خورد که مثلاً مجلسى رضوان اللّه علیه محقق ثانى رضوان اللّه علیه شیخ بهایى رضوان اللّه علیه با اینها روابط داشتند و مى رفتند سراغ اینها و همراهى شان مى کردند خیال کند که اینها مانده بودند براى جاه و عزّت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بکنند. این حرفها نبوده در کار. اینها گذشت کردند یک گذشت یک مجاهدت نفسانى کردند براى این که این مذهب را به وسیله آنها به دست آنها ترویج کنند.)27
حضور عالمان در صحنه حکومت و سیاست در دوران قاجاریه نیز بر اساس احساس مذهبى واداى رسالت دینى و اجتماعى و به مقتضاى وظیفه زمانى خویش بوده است. از این روى مى بینیم از اجراى برنامه هایى که با موازین اسلامى و یا مصالح عمومى ناسازگار مى دیدند با حاکمان وقت مخالف مى ورزیدند. در همین دوران با آن که تلاش بسیار شد که عالمان به پادشاه لقب (اولى الامر) بدهند اما ایشان به شدّت با این مسأله به مخالفت برخاستند. محقق قمى در نامه خود به فتحعلى شاه مى نویسد:
(مى شنوم که مى خواهند لقب (اولى الامر) به شاه بگذارند که مذهب اهل سنّت است و خلاف مذهب شیعه است.)28
آقاى نائینى از چهره هاى برجسته فقاهت و سیاست وقتى تشخیص مى دهد که سلطنت استبدادى قاجار به زیان امت مسلمان ایران است علیه آن قیام مى کند و همگام با آخوند خراسانى جنبش مشروطه خواهى را رهبرى مى کند.
وى با آگاهى ژرفى که از سیاست داشت همزمان فعالیتهاى مستبدان سلطنت خواه و نیز مشروطه خواهان منافق و غرب زده را محکوم مى ساخت. مى کوشید نهضت مشروطه را که اساس آن بااحساس دینیِ روحانیت و روح ظلم ستیزى ایشان پایه گذارى شد و با همین احساس مردمان به آن روى آوردند به دست روشنفکران غرب باور به انحراف کشیده نشود29.
فریدون آدمیّت به رغم دریافت تنگ بینانه اى که از اسلام و عالمان اسلامى دارد در ستایش سیاست ورزى عالمانه نائینى مى نویسد:
(نائینى علاوه بر رشته تخصص خود در حکمت عملى دست دارد با مدوّنات سیاسى زمان خویش آشناست و نسبت به مسائل دوره اول حکومت مشروطه آگاه است… نسبت به تعرّض مغرب به کشورهاى اسلامى حساس است و هوشیارى ملى اش خیره کننده… در انتقاد سیاسى بسیار
تواناست.)30
در جنگ جهانى اول زمانى که نیروهاى انگلیسى به عراق هجوم آوردند نائینى و دیگر علماى بزرگ در برابر آنان جبهه گشودند. زمانى که این کشور به اشغال دشمن درآمد وخواستند همه پرسى نمایشى و فرمایشى برگزار کنند آقاى نائینى به حرام بودن شرکت مسلمانان در همه پرسى فتوا مى دهد و چون زمان همه پرسى را به تأخیر انداختند باز هم بر فتواى پیشینِ خود تأکید ورزید:
(بسم اللّه الرحمن الرحیم ـ نعم قد حکمنا سابقاً بحرمة الدخول فى الامر الانتخابات والاعانة فیه بأیّ وجه کان على کل مُسلم مؤمن باللّه والیوم الآخر وهذا الحکم کما کان لم یتغیّر موضوعه ولم یتبدّل. 17 شوال 1314 قمرى الأحقر محمد حسین الغروى النائینى.)31
تاریخ قرنهاى اخیر حرکتهاى سیاسى بسیارى را در زمینه سیاستهاى داخلى و خارجى ایران و عراق از عالمان شیعى نشان مى دهد به گونه اى که تاریخ معاصر این دو کشور در حقیقت با فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى فقیهان رقم خورده است و اکنون شاهد نقطه عطفى در تداوم همان حرکتهاییم.
بى گمان سیاست ورزى عالمان و فقیهان درتاریخ تشیع در سایه فهم و تفسیر تعالیم اجتماعى و سیاسى دیانت اسلام صورت گرفته است. فقیهان و عالمان دین به تناسب شرایط و نیازهاى روزگار خویش موضع اجتماعى داشتند و با احساس وظیفه و اداى رسالت در برابر حکومتها بى تفاوت نبودند انعطاف سیاسى ایشان در پاره اى موارد نیز بر پایه تشخیص وظیفه و براى حفظ فرهنگ شیعى و نگه داشتن شیعیان از گزند حوادث بوده است.
علاّمه امینى صدها تن از عالمان و مجتهدان را یاد مى کند که در راه دفاع و پاس دارى از فرهنگ و امت شیعى به شهادت رسیده اند32. چه بسا سیاست ورزى برخى از این بزرگواران درتاریخ پنهان و ناگفته مانده باشد; اما بى گمان شهادت ایشان به دور از جریانهاى سیاسیِ زمان خویش نبوده است.
میراث فقه شیعى اگر چه کمبودها و نارساییهایى را در زمینه مسائل و مباحث سیاسى و اجتماعى پیوسته با دیانت نشان مى دهد ولى این را به هیچ روى نباید به معناى بیگانگى تفکر فقهى فقیهان پیشین بامسائل سیاسى انگاشت و یا گواه دوگانگى و جدایى فقاهت از سیاست شمرد; زیرا انگیزه هاى درونى و بیرونى که سبب گردیدند فقه و فقیهان شیعه از حاکمیت سیاسى جامعه به دور باشند نیز سبب شدند که تفکر فقهى بدون دغدغه از حلّ مسائل سیاسى و اجتماعى رشد یابد و رفتارهاى فراسوى فرد از حیطه اجتهادهاى دینى کنار بماند.
اما با همه پافشارى و اصرارِ عوامل دورساز فقه از جامعه و سیاستهاى حاکم بر اجتماع اجتهاد و تفقه در این مکتب به تمام از این گونه مسائل جدا و به دور نماند; چه آن که وجود بعضى عنوانها در بررسیهاى فقهى و نیز برخى آرا و اندیشه هاى اجتهادى در این میراث جلوه هایى از سیاست اندیشى فقیهان گذشته را آشکار مى کند. در این جا به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم.
گسترده ترین چشم اندازى که تفکر اجتهادى پیشینیان را در مباحث سیاسى نشان مى دهد مسائل مربوط به چگونگى اجراى مدیریّت و حاکمیّت سیاسى شیعه به هر شکل ممکن درجامعه دینى است. البته در فقه مسائلى که به این موضوع مربوط مى شود در یک مبحث جداگانه و مستقل گرد نیامده و بسان دیگر مباحث فقهى به گونه منسجم و پى در پى مطرح نشده است بلکه بیش تر فقیهان به مناسبتهایى در لابه لاى بحثهاى گوناگون از آنها سخن گفته اند و در پاره اى موارد به اشاره اى اجمالى بسنده کرده اند.
شیخ صدوق در کتاب فتوایى خود با نقل احادیث پذیرفتن حاکمیت طاغوت و مراجعه به دستگاه قضایى وى را حرام و پیروى از امام عادل را واجب مى شمارد33.
از فتاواى شیخ مفید در بحث: خمس34 زکات35 جزیه36 و انفال37 دانسته مى شود که فقیه در جامعه اسلامى
مسؤولیتى بسان مسؤولیت پیامبر(ص) و امامان(ع) دارد و باید مالیاتهاى اسلامى را جمع آورى و آنها را در راههاى صلاح جامعه هزینه کند.
وى امر به معروف و نهى از منکر را بر دینداران واجب مى شمارد و در صورتى که پیش بینى شود اجراى این مهم به کشته و مجروح شدن افراد مى انجامد انجام آن را مشروط به اجازه فقیه مى داند و از او با این عنوان یاد مى کند:
(إذن سُلطان الزمان المنصوب لتدبیر الأنام.)38
با اجازه حاکمى که براى اداره امور مردمان از سوى شرع تعیین شده باشد.
همچنین اجراى حدود شرعى را درعصر غیبت بر فقیهانى که قدرت بر این کار دارند واجب مى داند:
(فأمّا اقامة الحدود فهو إلى سُلطانِ الإسلام المنصوب من ـ قبلَ الله تعالى وهُم أَئمه الهدى مِن آل محمد علیهم السلام ومَن نَصبُوه لذلک مِن الأمراء والحُکّام.
وقد فَوَّضوا النَّظر فیه إلى فقهاء شیعتهم مع الإمکان. فمن تمکّنَ من إقامَتها… فَلْیَقمها… ویجب على إخوانه مِن المؤمنین معونة على ذلک.)39
اجراى حدود وظیفه حاکمان اسلام است که از سوى خداوند تعیین شده اند و آنان امامان(ع) از خاندان پیامبر(ص) هستند و نیز بر عهده مدیران و حاکمانى که امامان(ع) تعیین کرده باشند بعنى فقیهان شیعه که در صورت امکان باید به اجراى حدود بپردازند و بر برادران مؤمن واجب است که آنان را یارى کنند.
سپس وى سیاستهاى برخورد با حاکمان ظلم را تبیین مى کند و در چگونگى پذیرش مسؤولیّت از سوى اینان نیز سخن مى گوید.
مى نگرید که شیخ مفید نهادهاى إعمال حاکمیت توسط فقیهان را بسیار روشن و بى ابهام مطرح مى کند و آراى اجتهادى خویش را نسبت به مدیریت سیاسى جامعه مى نماید.
ابوالصلاح حلبى درباره برپایى حکومت از سوى فقیهان به عنوان (نایب الامام) به شرح سخن مى گوید و به واجب بودن اجراى حدود امر به معروف و نهى از منکر جمع آورى مالیات و اعمال ولایت درمیان مردمان فتوا مى دهد40.
شیخ طوسى درباره اختیارهاى اجتماعى سیاسى و قضایى فقیه به اجتهاد پرداخته و بسیارى از فرعهاى این مسائل را به صورت فتوا بیان مى کند. درباره شرایط جایز بودن عهده دارى امور اجتماعى از سوى حاکمان جامعه مى نویسد:
(عهده دار شدن امور اجتماعى از سوى سلطان عادل که به نیکیها فرمان مى دهد و از بدیها باز مى دارد و حقوق مردمان را رعایت مى کند جایز و پسندیده است و چه بسا واجب; زیرا در این صورت این امکان براى او فراهم است که مردمان را به خوبیها بخواند و از ناپسندیها باز دارد و آنان را از حقوق خود بهره مند سازد.
و عهده دارى امور از سوى پادشاه ستم درصورتى که بداند یا گمان قوى ببرد که امکان خواهد یافت تا اقامه حدود و امر به معروف و نهى از منکر کند و امین بیت المال باشد سزاوار است که بپذیرد; ولى اگر بداند یا گمان قوى ببرد که انجام این امور براى او ممکن نخواهد شد به هیچ روى جایز نیست اگر چه به تحمّل پاره اى زیانها و یا سختیها بینجامد.)41
باید دانست این که فقیهان شیعى مسائل تئوریک حکومت را بیش تر در فرض وجود سلطان و حاکم مطرح کرده اند بدین سبب است که فرض بر پایى حکومت مستقل شیعى وحاکمیت ولیّ فقیه در رأس جامعه را ممکن نمى دیده اند; از این روى با فرضِ موجود به تفسیر وظیفه هاى اجتماعى شیعیان مى پرداختند. در این باره رهبر معظم انقلاب حضرت آیت اللّه خامنه اى مى گوید:
(تصور این که ممکن است دولت حقّى براساس این مکتب [تشیّع] تشکیل بشود وجود نداشت… در بین علماى گذشته ما شاید بتوان دو سه نفر را پیدا کرد که انسان احساس مى کند در ذهن آنها امکانِ حاکمیت مکتب اهل بیت(ع) در عالم خارج مطرح بوده است.
مثلاً یکى از آنها مرحوم سید بن طاووس رحمة اللّه علیه است که به ذهن شریفشان رسید که حکومت اسلامى بر مبناى تشیع امکان دارد و وجود شریف خودشان را در همان زمان اولى و احقّ از دیگران مى دانستند.
مثال دیگر سید رضى رحمة الله علیه است که از بعضى از اشعار و کلماتشان این طور استفاده مى شود لکن بقیّه اصلاً به ذهنشان هم نمى آمد. اما امام رحمة اللّه علیه این رؤیاى بى تعبیر را درعالم خارج و واقعیت محقق کرد.)42
جز فقیهان یاد شده که به پاره اى از آراى ایشان نیز اشاره شد دیگر فقیهان شیعه در آثار فقهى خویش به گونه اى مسأله اداره سیاسى جامعه و برخى فرعهاى مربوط به آن را به بحث گذاشته اند. از جملة: قطب راوندى43 علامه حلّى44 شهید اول45 شهید ثانى46 شیخ جعفر کاشف الغطاء47 مولى احمد نراقى48 صاحب جواهر49 و…. از این میان مرحوم نائینى فقیهى است که در این موضوع کتاب مستقلّى نگاشته است.
وى کتاب (تنبیه الامّه و تنزیه الملّه) را اگر چه براى ثابت کردن مشروع بودنِ مشروطه و بیان اصول آن نگاشت ولى درحقیقت تئورى حکومت اسلامى و اصول سیاسى اسلام را با استفاده از متون و مدارک دینى و با ژرف نگرى و دقت نظر تبیین وتحلیل کرد. به واقع ایشان نخستین فقیه شیعى است که تفسیرى دقیق از اصول اجتماعى و سیاسى اسلام را همراه با استدلالها و استشهادهاى استوار از قرآن و نهج البلاغه در قالب یک نظریه و فلسفه
سیاسىِ مدوّن بیان مى کند.
به اعتقاد نائینى در عصرى که مسلمانان دستشان از دامان عصمت رهبران دینى کوتاه است و گرفتار حاکمانى نادان فاسد و ستمکارند لازم است نظامى به وجود آید و اصول و ضوابط وقواعدى بر جامعه حاکم شود که به اندازه قدرت بشرى مانع زورگویى و خودکامگى و ظلمِ حکومت گردد50. بنابراین نائینى تأسیس حکومت مشروطه را با توجه به شرایط سیاسى روزگار خود و در دایره بهره مندیهاى عینى و زمانى برآورد مى کند و تئورى حکومتِ وى بازتاب تمامى خواست اسلام در مسائل حکومت و اجتماع نیست بلکه به مقتضاى شرایط حاکم بر جامعه رهنمودها و روشهاى سیاسى و اجتماعیِ اسلام توسط ایشان اجتهاد و استنباط شده است.
به هر روى فقه شیعه با همه دورى اش از حاکمیتها و کنار بودن از مسائلى که از چشم انداز حکومت و حضور دین در اجتماع مى تواند متوجه پژوهشهاى فقهى باشد باز مى بینیم موج مسائل سیاسى سراسر مباحث فقه را فرا گرفته است. این به نوبه خود گواه روشنى است بر این که فقه اسلام به هیچ روى نمى تواند از مسائل و مباحث سیاسى و اجتماعى خالى و جدا باشد. پس در نهایت فقیه و مجتهد نیز هرگز نمى تواند از اندیشه و اجتهاد در این گونه مسائل پرهیز کند حوزه گسترش فقه به اندازه گستره آموزشهاى اسلام است و اسلام دینى است که از آغاز ظهور با سیاست و اجتماع سروکار داشته است و به چگونگى و چسانى آن نظر دارد.
فقیه به عنوان مفسّر و روشن گر تعالیم دین وظیفه دارد فهم و نظر اجتهادى خود را از آموزه هاى سیاسى و اجتماعى اسلام به صورت راهبردهاى روشن و عینى براى متدیّنان بیان کند همان گونه که دیگر تعالیم اسلامى را بیان مى کند.
البته اجتهاد و نظر در مسائل سیاسى اسلام وقتى درست و رسا خواهد بود که با توجه به وضع موجود سیاسى جامعه و دشواریها و پیچیده گیهاى موجود در هر عصر و زمانى صورت گیرد.
بى گمان اجتهاد در روشن گرى حکمِ (حوادث واقعه) و رویدادهایى که با دین مردمان پیوستگى دارد معنى مى یابد. این رخدادها بر اثر توسعه در پدیده هاى حیات که به طبع انسانها را در پیش گرفتن شیوه ها و گونه هاى جدید رفتار ناگزیر مى کند به تدریج رخ مى نماید. مجتهد موضع دینى دینداران را در برابر این رخدادها مشخص مى کند تا بتوانند زندگى و رفتار خویش را با خواسته ها و هدفهاى دین تراز کنند.
بنابراین فلسفه اجتهاد در شریعت درحقیقت ترسیم چهره زندگى دینى در میان دیگر چهره هاى گوناگون زندگى است. مجتهد باید روشن کند که در عصر صنعت و تکنیک در عصر تکنولوژى و ارتباطات و در عصر آمیختگى فرهنگها زندگى انسان دیندار چگونه مى تواند باشد؟
در عصرى که چرخشهاى سیاسى فراز و فرود حکومتها را تعیین مى کند و سرنوشت ملتها را رقم مى زند چگونه مى توان حکومت و جامعه دینى داشت؟ عالم دین باید نشان دهد که در بازار آشفته سیاست چگونه مى توان پیوند خود را با ارزشها و اصول دینى حفظ کرد؟
برایند دو دهه موضع گیریهاى دشمنانه و حرکتهاى خشم آلود و شتابزده استکبار در برابر سیاستهاى استقلال طلبانه و دین مدارانه ملت و حکومت ایران اسلامى به روشنى نشان مى دهد که امروز اسلام در سطح جهانى به عنوان یک قدرت و واقعیّت سیاسى مطرح است. قدرت و واقعیتى که مى تواند در معادلات سیاسى نقش مهم و تعیین کننده اى به عهده بگیرد.
آشکار شدن فکرها و حرکتهاى سیاسى ـ ایدئولوژیک درمیان ملتهاى اسلامى با الگوگیرى از حاکمیت بالنده دینى و تأثیرپذیرى از اصالتهاى مکتبى آن چیزى است که از هم اینک تکوین یک قطب نوین سیاسى ـ دینى را به مسلمانان نوید مى دهد.
بى گمان این واقعیت در صورتى
هست شدنى موفق و وجودخارجى تمام و کامل خواهد یافت که تفکّر و فرهنگ دینى در دو بخش عمل و اندیشه با واقعیتهاى زندگى انسانى و وجود خارجى اجتماعى همسو و هماهنگ گردد و اجتهاد توان درخور خود را براى ترسیم زندگى مستقل دینى در جهانى که خواهد آمد بنمایاند.
در کنار همه پدیده هاى نوین عصر حاضر که شکل زندگى رفتارها و اندیشه ها و حتى خواسته ها و سلیقه ها را دگرگون کرده است. پدیده سیاست بویژه در چهره امروزین آن بیش از هر چیز دیگر در این دگرگونى نقش داشته است.
به حتم بیش ترین این دگرگونیها در صحنه رقابتهاى سیاسى و به دست آوردن بیش تر اقتدار سیاسى درگستره جهانى پدید آمده است; از این روى بسیارى از نمادهاى آن بیش تر ابزار پیشبرد هدفهاى سیاسى است تا وسیله اى براى بهره مندى از تواناییها و دست یابى به آسایش و رفاه زندگى.
اما از آن جا که چهره سیاست در پس دیگر چهره هاى به ظاهر غیر سیاسى مانند: خدماتى تجارى اقتصادى فرهنگى و علمى پنهان است درنگاه سطحى کم تر چهره واقعى رفتارها و پدیدارها دیده مى شود.
امروز کم تر رفتارى را مى توان در چشم انداز پیوندهاى گروهى و اجتماعى سراغ گرفت که رنگ و بوى سیاسى نداشته باشد بلکه رگ و ریشه هاى سیاسى بودن حتى در کنشهاى فردى اشخاص به خوبى محسوس است. انتخاب شغل محل زندگى پیوند با افراد سخن سکوت و حتى در طرز اندیشه و سستى و استوارى باورهاى دینى آنان نیز دیده مى شود.
به مقتضاى این واقعیتهاى کنونى در جامعه شناخت پدیدارهاى سیاسى روز و فرهنگ حاکم و آگاهى به ترفندها مکر و حیله ها دسیسه ها شیّادیها ذهن فریبیها دوگانگیها و ظاهرسازیهاى آشکار و نهان براى مجتهد امروز یک ضرورت جدّى و شرط اساسى اجتهاد است. تبیین حکم براى این گونه کنشهاى سیاست آلود به آگاهیهاى جدید نیاز دارد.
امام خمینى در این باره مى گوید:
(مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع ومجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهارنظر نمى کنم. آشنایى به روش برخورد باحیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان داشتن بصیرت و دید اقتصادى اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان شناخت سیاستها و حتى سیاسیّون و فرمولهاى دیکته شده آنان… از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.)51
در این صورت فقیه از قیدها و غفلتهایى که ممکن است استنباط او را حتى در سایرمسائل دینى مخدوش کند دور مى شود و هوشمندى و درایت کافى و کامل را براى برابرسازى نیازهاى سیاسى و اجتماعى با نصوص دینى به دست مى آورد.
محمد جواد مغنیه درباره شرایط اجتهاد در این عصر مى نویسد:
(کسى در واقع در عصر ما مجتهد مطلق قلمداد مى شود که بتواند براساس مصلحت درقلمرو و مبادى و قواعد عمومى ابتکار کند; اما فرد ظاهرگرا که بر عقل و دنیاى خود قفل زده محال است حقیقت اجتهاد در او تحقق یابد حتى اگر تمامى آیات الاحکام و احادیث فقهى و متون و شرح آنها را حفظ باشد و بر تکیه گاه تدریس تکیه زند و صدهزار کتاب و رساله بنگارد.)52
در جامعه امروز احتکار اختلاس تولید و پخش کالاهاى تقلّبى ایجاد جوّ بدبینى و ناامنى و موضوعهایى از این دست باید با توجه به شرایط و پیامدهاى سیاسى آنها حکم شناسى شوند. هم چنان که مالکیتهاى خصوصى نظارت دولت برتولید و توزیع اقتصاد متمرکز یا آزاد حدود آزادیهاى اقتصادى براى افراد و شرکتها واگذارى اراضى و سرمایه هاى ملّى و دولتى نرخ گذارى کالاها منع تولید اجناس و کالاهایى که به سلامت اعتقادى و اخلاقى و اقتصاى جامعه زیان
مى رساند تعیین مرزهاى مجاز در تلاشهاى فرهنگى هنرى تفریحى ورزشى و… با این که به ظاهر غیر سیاسى مى نماند با سیاستهاى داخلى و خارجى جامعه در پیوندند.
نگارش کتاب (آیات شیطانى) یک حادثه فکرى و فرهنگیِ ساده و معمولى نبود بلکه دستهاى آلوده و پلید امپریالیسم جهانى از آستین نویسنده مزدور آن بیرون آمده بود. تنها جنگ پیروان دو دین و آیین نبود و یا رویارویى دو اندیشه که هر کدام در پندار دیگرى باطل مى نماید بلکه چنگ و دندان زهرآلود استکبار بود که به ناحق و از روى خشم بر پیکر استوار و مقاوم امت اسلام فرو مى نشست.
پس حادثه اى سیاسى بود که چون با دین مردمان بستگى داشت نیازمند اجتهاد و حکم مجتهد بود اجتهادى که با شناخت از مسائل سیاسى جهان و آشنایى با اسلام ستیزى سیاسى استکبار صورت پذیرد. بى گمان چنانچه فقیه از چنین شناخت و آشنایى بیگانه باشد توان اجتهادِ درست در این گونه پدیده ها را نخواهد داشت بلکه در اساس چون موضوع حکم را به خوبى نمى تواند دریابد و بفهمد رأى اجتهادى او حجّت نخواهد بود. در مسائل سیاسى داخل جامعه دینى نیز همین حکم جارى است. فقیهى که مسایل سیاسى جامعه را از نزدیک مى شناسد و با کارشناسى تمام درباره گزاره هایى مانند: جهاد دفاع صلح مذاکره استقراض روابط بین المللى و… رأى وموضع خود را اعلام مى کند و در برابر فقیهى که از این مسائل به درستى آگاه نیست و یا از شرایط اجتماعى و پیوند ناگسسته آن با شرایط جهانى تصور و تصدیق درستى ندارد هرگز رأى او پذیرفته و شایسته پیروى نیست حتى در مسائل عبادى و دیگر مسائل فقهى که مفهوم و بار سیاسى دارند; زیرا در این صورت شرایط اجتهاد حکم محقق نبوده و رجوع جاهل بر عالم صدق نخواهد کرد.
بنابراین چنانچه دو فقیه یکى برواجب بودن جهاد و یا پرداخت مالیات و یا… حکم کند و دیگرى رأى به خلاف دهد فتواى فقیهى حجت خواهد بود که
آشنایى بیش تر با مسائل اجتماعى و سیاسى جامعه دارد و درستى بینش وى در نظر شرع و عرف اثبات شده باشد.
از باب مثال کسى که از روى ناآگاهى وناآشنایى با مسائل اجتماعى به حرام بودن گرفتن مالیات فتوا مى دهد چگونه مى توان تقلید از او را مصداق أخذ حکم از عالم دانست؟
امام خمینى در این باره مى گوید:
(آقا مى نویسد مالیات نباید داد. آخر شما ببینید بى اطلاعى چقدر. آقا ما امروز روزى نمى دانم چند صدمیلیون خرج جنگ مان است. روزى چند صدمیلیون خرج جنگ با سهم امام مى شود درستش کرد حالا؟ حالا مامى توانیم مردم را همه را بنشانیم این جا و به زور سهم امام بگیریم؟… از کجا بیاوریم سهم امام این قدر؟… که دولت را اداره کنیم مملکت را اداره کنیم.
خوب بى فکر حرف مى زنند آقایان. یک کسى مى رود یک چیزى به آنها مى گوید آنها هم باورشان مى آید.)53
دلیل استوار در جایز بودن تقلید از مجتهد بنا و سیره خردمندان دررجوع جاهل به عالم است. عمل کردن به رأى وتشخیص متخصص که خود راه را مى شناسد و مى خواهد راه بنماید. امّا گاه که مجتهد به سبب ساده اندیشى یا نداشتن آگاهى درست و لازم و یا هر چیز دیگر پیچ و خم و پست و بلند راه و موضوع را در شرایط موجود به درستى نمى شناسد به یقین به حکم او نمى شود عمل کرد.
درک درست از موضوع حکم بویژه در مسائل نوپیدا بستگى به داشتن بینش سیاسى و فهم اجتماعى است. نخست باید موضوع را در ظرف زمانى و شرایط فکرى فرهنگى و سیاسى شناخت و سپس در صدد حکم شناسى فقهى آن برآمد.
امام خمینى(ره) در این باره مى گوید:
(مسأله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است
حکم جدیدى پیدا کند بدان معنى که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مى طلبد.)54
فتواى تحریم تنباکو از سوى فقیه برجسته میرزا محمد حسن شیرازى نمونه روشن و آشکار سخن امام خمینى است. وى با آشنایى و آگاهى درخورى که از مسایل سیاسى جامعه و بینش درستى که از سیاستهاى جارى روزگارش داشت فهمید که مسأله تنباکو مسأله دیگر شده است. تنباکو و توتون نه براى تجارت و نه براى مصرف معمولى که به ابزار و جاى پایى براى گسترش رخنه گرى و سلطه استعمار انگلیس درجامعه و حاکمیت سیاسى ایران بدل شده است. او باهوشمندى و فراستِ سیاسى موضوع را به خوبى شناخت و حکم آن را نیز به درستى استنباط و اعلام کرد.
دراساس رخدادهاى سیاسى به عنوان (حوادث واقعه) باید در قلمرو تفقّه و اجتهاد قرار گیرند. از روزگارى که استعمار به چپاول امت اسلامى روى آورد بسیارى از فقیهان آگاه و آشنا براساس تعهد و مسؤولیت دینى خود در برابر رویدادهاى استعمارى به اجتهاد پرداخته و با فهم وظیفه دینى در عمل موضع سیاسى گرفتند. حضور و کارایى فقیهان در حرکتهاى سیاسى ونظامى ضداستبدادى و ضد استعمارى این مطلب را به خوبى نشان مى دهد.
فقیهانى چونان: کاشف الغطاء شیخ محمد مجاهد میرزا محمدتقى شیرازى میرزا محمد حسن شیرازى نائینى کاشانى مدرس و… فتاوا و حرکتهاى سیاسى نیرومندى علیه استعمار و پادشاهان ستم پیشه داشته اند.
این فتاوا و حرکتها و موضعها که نقش مؤثر آن درحیات اسلام و امت اسلامى براى هیچ کس درخور انکار نیست برخاسته از آگاهى و بینش سیاسى این فقیهان بوده است. این تیزنگریهاى سیاسى بوده که قدرت شناخت رخدادهاى روز را براى ایشان فراهم آورده و بر
حکم شناسى درست پدیده ها و برخورد صحیح توان مندشان کرده است.
شناخت شرایط سیاسى جامعه در زمان صدور روایات به عنوان یک منبع اجتهادى نقش بزرگى در فهم درست سنّت دارد. سخنان معصومان(ع) گاه همسو با شرایط و پدیدارهاى سیاسى و فرهنگى زمان بوده است; از این روى باید در ظرف زمانى خودش مورد تجزیه و تحلیل قرارگیرد و بر همین اساس حکم فقهى فهمیده شود.
چنان که مى دانیم امامان(ع) در طول دو قرن و نیم امامت هرکدام در شرایط سیاسى ویژه اى قرار داشته اند. این شرایط گاه به گونه اى بوده که به ناگزیر در بروز اندیشه و روشِ سخن امام(ع) تأثیر داشته است. یکى از عوامل ناسازگارى برخى احادیث همین گونه گونى شرایط شمرده مى شود که امامان(ع) خود را به نگهداشت آن شرایط ناگزیر مى دیده اند.
این شرایط سیاسى و اجتماعى گاه حتى سراسر زندگى ایشان را دست خوش تغییر قرار مى داد و در انتخاب روابط و مناسبات با جامعه و مردمان به عنوان امام مسلمانان و روشن گر تعالیم اسلام اختلاف روش به وجود مى آورد.
بى گمان شناخت این مسائل در فهم درست سنّت به شیوه و دقتهاى فقیهانه تأثیر بسیارى دارد و بى توجّهى به این گونه مسائل فقیه را از درک ژرف متون دینى و رسیدن به زلال دین باز مى دارد.
به عنوان مثال استنباط حکم مرتد از احادیثِ مربوط به این موضوع در این روزگار باید شرایط سیاسى و اجتماعى که با وجود آنها مرتد به قتل مى رسیده است کاملاً مورد توجه باشد. بازگشت از دین در دوران تأسیس اسلام بیش تر تابع هدفهاى سیاسى بوده است توطئه اى براى سست کردن و ایجاد رخنه در باورهاى اسلامى مؤمنان و بازگرداندن آنان به کفر و شرک. هدف مشرکان از این بازیگرى آن بود که شاید بتوانند پرونده دین اسلام را در ابتداى تأسیس درهم بپیچند. این مطلب در آیه زیر چنین بیان
شده است:
گروهى از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به قرآن مؤمنان ایمان آورید و در پایان روز بدان کافر شوید شاید آنان [مؤمنان] برگردند.
پیداست چنین کفرورزیهایى که منشأ سیاسى داشته جز با سیاست کردن و برخورد قهرآمیز فرو نمى نشسته است. این بسى فرق دارد با ارتداد وگرایش به مکتبهاى الحادى که پیش از پیروزى انقلاب اسلامى برخى را به کام خود برد; از همین روى مى بینیم امام خمینى پس از انقلاب وحاکمیّت قوانین اسلامى در برخورد با این افراد شیوه اجراى مجازات مرتد را برنمى گزیند. اما در جریان توطئه آمیز سلمان رشدى وى را به حکم ارتداد محکوم به اعدام مى شناسد. اختلاف این دو فهم و اجتهاد در مجازات مرتد به سبب تأثیر مسائل سیاسى در احکام فقهى است و فقیه با آشنایى به این مسائل است که مى تواند از تشخیص و استنباط درست برخوردار شود.
بنابراین امر فقاهت و اجتهاد در هر عصر نه تنها آشنایى با سیاستها و شناخت حوادث مبتلا بهِ سیاسى آن عصر را مى طلبد بلکه آگاهى به اوضاع و احوال سیاسى که نصوص دینى در آن ظرف شکل گرفته است ضرورى مى نماید. بى گمان همگامى فقاهت دینى با عینیّتهاى جارى رنگ دینیِ زندگى را حفظ مى کند و مردمان هر عصر و زمانى را بر سودمندى و هدایت آفرینى دینِ خویش آگاه مى سازد.
جاودانگى دین اسلام در پرتو چنین اجتهادى که به زندگى مردمان پیوند دارد و از روى آگاهى و شعور مجتهد است نمایانده مى شود. مجتهدى زنده که با اجتهاد و فتواى زنده خود روح حیات و زندگى را در کالبد جامعه دینى بدمد و همراه با نو شدن مسائل و حوادث استنباط و اجتهاد نو داشته باشد.
رخدادهاى سیاسى امورى گذرنده و
ناپایدارند و به اقتضاى زمان دگرگون مى شوند; از این روى باید اجتهاد شایستگى دگرگونى و هماهنگى با شرایط زمان را داشته باشد. فقیه باید از روحى پویا بالنده و ذهنى نیرومند برخوردار باشد مسائل سیاسى که هر روز به شکلى و چهره اى پدیدار مى شوند و همه چشم انداز هاى زندگى بشر را جولانگاه خود قرار مى دهد: تجارت انتقال صنعت و تکنولوژى روابط کشورها فرهنگ خدمات و… را به خوبى تشخیص دهد و در شناخت آنها ابتکار و آفرینندگى فکرى داشته باشد تا بتواند پدیده هایى که ممکن است از این روى به وجود آیند و دین و دیندارى را به خطر افکنند به درستى بشناسد و براى آنها راه حلّ بیابد.
باید گفت شمارى از فقیهان که از سیاست دورى مى گزینند بدین سبب است که چون مى بینند سیاست اندیشى آرامش و آسایش و عادتهاى شکل یافته فکرى و جسمى را از آنان مى ستاند از این روى از وارد شدن در این امور و رخدادها خوددارى مى کنند.
و برخى کسان نیز چون با مسائل سیاسى و اجتماعى بیگانه اند از درکِ درست این رخدادها ناتوانند; از این روى مى ترسند در تشخیص موضوع و یا شناخت حکم به اشتباه بیفتند و ارزش اجتماعى و یا میزان تعبّد خود را با این اشتباه بکاهند. در حقیقت اینان شهامت آن را ندارند که شخصیت علمى و یا اجتماعى خود را در معرض نقد عام و آشکار قرار دهند به این سبب سلامت را در کناره بودن مى جویند و بر این شعار اصرار مى ورزند که فقاهت مستقل است و با سیاست و حوادث گذرا سروکارى ندارد.
بنابراین فقیهى که به سراغ اجتهاد در (حوادث واقعه) بویژه (حوادث واقعه سیاسى) مى رود هم باید تجربه و توان فقهى براى برابرى فرعهاى نوین بر اصول پایه را دارا باشد تا در اجتهاد حکم دچار اشتباه نگردد و هم توان تشخیص حوادث و شناخت گزاره هاى جدید را تا خلأ حکم از سوى شریعت احساس نشود و این جز در سایه آشنایى فقیه با فرهنگ و سیاستهاى جارى در جامعه و جهان به
دست نمى آید.
حضرت امام در تذکر به فقهاى شوراى نگهبان مى نویسد:
(شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد (و خدا آن روز را نیاورد) باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خداى ناکرده اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى نظامى اجتماعى و سیاسى متّهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.)56
فقیهى که در این عرصه پاى مى نهد خود را براى گونه هاى شکستها آماده مى کند و براى پیروزیها برنامه دارد. تهمتها را تحمّل مى کند و از تشویقها پُلى مى سازد براى گذر به سرزمینهاى نو. در هیچ حال خود را نمى بازد. فقیهانى که در صحنه سیاست گام گذاشته و رسالت خویش را براى اجراى احکام الهى وحضور دین در جامعه انجام داده اند هماره این گونه بوده است که به نیش استعمارگران و دست نشاندگان آنان زخم برداشته اند.
نائینى پس از آن همه تلاش براى استقرار نظام مشروطه و روشن کردن تئورى حکومتِ آزاد و عدالت خواه با هجوم منافقانِ غرب باخته و بیگانه پرست بر سفره آماده مشروطه روبه رو مى شود و دردمندانه از صحنه کنار مى رود.
شیخ فضل الله نورى شهید فقاهت و اجتهاد به جرم طرفدارى از (مشروطه مشروعه) و پیشنهاد دهنده اصل اول و دوم متمم قانون اساسى با دستِ آلوده و اغراض پلید بیگانه پرستان به دار آویخته مى شود در حالى که محمد على شاه و نزدیکان او که اساس استبداد بودند پس از پیروزى مشروطه با برقرارى مواجب هنگفت براى آنان در حمایت مى زیند.
زنده یاد جلال آل احمد مى نویسد:
(من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت: (شیخ شهید نورى نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه به عنوان مدافع (مشروعه) باید بالاى دار برود) و من مى افزایم و به عنوان مدافع کلیّت تشیع اسلامى و
به همین علت بود که در کشتن آن شهید همه به انتظار فتواى نجف نشستند آن هم در زمانى که پیشواى روشنفکران غربزده ما ملکم خان مسیحى بود… و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب زدگى پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد.)57
مدرس را مى نگریم که گاه بر کرسى مجلس مى نشیند و قوانین شریعت را استنباط و به تصویب مى رساند و گاه در تبعید در دور افتاده ترین نقاط مرزى کشور تنها به سر مى برد و سرانجام به دست دژخیمان استبداد به شهادت مى رسد.
امام راحل در سراسر دورانِ روشنگریهاى اجتماعى و بیان فتاواى سیاسى علیه نقشه ها و دسیسه هاى استعمارى رژیم طاغوت در معرض تهدید زندان و تبعید به سر مى برد و با پیروزى انقلاب اسلامى پذیرش همگانى مى یابد و تکریم ها و تحسین ها را مى بیند; اما در همه حال به اداى مسؤولیت و وظیفه دینى خویش مى اندیشد.
جهاد و اجتهاد در چشم انداز سیاست و اجتماع و تفقه وفقاهت در این بخش از مسایل دین چه بسا فراز و نشیبهایى تلخ و شیرین به همراه داشته باشد. فقیه با توجه به مسؤولیتى که براى روشن گرى و تفسیر کامل دین دارد باید به این مهم بپردازد و از هیچ نهراسد و شجاعانه و بى باکانه به پیش برود تا فرداى روشن رخ بنماید.