ایران در اواخر حکومت قاجاریان بویژه در دهه آخر پادشاهى ناصرالدین شاه وارد عصر جدیدى گردید. اندیشه هاى انقلابى آزادى خواهى هجوم به استبداد و خودسرى طرح ایجاد عدالت خانه تدوین قانون و حکومت مشروطه در آن زمان پدیدار شد و روز به روز روبه رشد نهاد.
روشن گریها و مبارزات سید جمال الدین اسدآبادى و فتواى سرنوشت ساز میرزاى شیرازى از یک سو1 و بحران مالى و ناتوانى نظام سیاسى و ادارى از سوى دیگر2 به حرکت مردم شتاب بخشید. گلوله میرزا رضاى کرمانى اصل و اساس (شجره خبیثه) را نشانه گرفت و عمر آن سلسله را به زوال و نابودى نزدیک ساخت.
در دوران پادشاهى مظفرالدین شاه حرکت مشروطه خواهى و مبارزه علیه استبداد توان گرفت و به اوج خود رسید تا این که در تاریخ 14 جمادى الآخر 1324هـ.ق. شاه به صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورا تن داد3.
جنبش مشروطه رخدادى سیاسى اجتماعى اقتصادى و دینى بود; از این روى همه گروههاى جامعه در آن نقش داشتند; امّا نقش سه گروه از همه بیش تر بود:
روشنفکران بازرگانان و عالمان4.
روشنفکران خواهان آن نبودند که حرکت مشروطیت در بستر شریعت بیفتد و همکارى با روحانیت را در چهارچوبى خاص پذیرفته بودند5. در حقیقت از نیروى مذهب و عالمان دینى به عنوان پلى براى رسیدن به هدفهاى خویش سود مى جستند; از این روى پس از پیروزى ابتکار عمل را در دست گرفتند و روحانیت اصیل و رنج دیده نهضت را از صحنه کنار زدند.
بازرگانان با هرگونه نفوذ اقتصادى بیگانگان مخالفت مى ورزیدند و از این روى با نظام بیگانه پرور و وابسته به بیگانه مبارزه مى کردند. در همه مراحل فتواى عالمان دینى را ملاک عمل و رفتار خود مى دانستند و به حرکت خود رنگ مذهبى و دینى مى بخشیدند6.
این گروه بازویى توان مند براى علما در استمرار نهضت به شمار مى رفتند:
(بازار با اهرم قوى اقتصادى امکانات بالقوه سیاسى و اعتقادات اسلامى که در میان توده هاى مردم اثر عمیق داشت توانست یکى از پایه هاى استوار اقتصادى اجتماعى و سیاسى در زندگى شهرى در ایران شود. پس از سال 1300 . تعارض حکومت وقت و علماى روحانى مبارز باعث شد که جبهه متّحد میان علما و بازاریان مستحکم تر شود. این اتحاد در حکم نیروى محرک یا به صورت عاملى مهم در تمام نهضتهاى عمده سیاسى از مجلس وکلاى تجار در 1301 قیام تنباکو در 1309 تا انقلاب مشروطیت در سال 1324 و… ادامه داشت.)7
گروه سوم که در حقیقت محور اصلى حرکت مشروطیت را عهده دار بود و نقطه پرگار آن به شمار مى رفت علما و فقهاى برجسته و رده اول حوزه علمیه نجف و ایران بودند. مراجع تقلیدى مانند آخوند خراسانى ملاعبداللّه مازندرانى و حاج میرزا خلیل تهرانى در نجف سید عبداللّه بهبهانى و سید محمد طباطبائى در
ایران در رأس نهضت قرار داشتند و به حرکت مشروطه رنگ مذهبى و دینى دادند. رهبرى و پیشتازى روحانیت در سطح مرجعیّت عرق مذهبى و غیرت دینى مردم را برانگیخت و آنان را به صحنه مبارزه کشاند.
(اگر این فتواهاى علماى نجف نبودى کم تر کسى به یارى مشروطه پرداختى. همان مجاهدان تبریز بیش تر شان پیروى از دین مى داشتند. دستآویزشان در آن کوشش و جانفشانى این فتواهاى علماى نجف بود.)8
نقش بنیادى علما در نهضت مشروطه مسأله اى نیست که ما بر آن اصرار داشته باشیم بلکه آنان که در کوران حوادث و اوضاع سیاسى آن زمان مى زیسته و از نزدیک نهضت را دیده اند نیز به این حقیقت اعتراف کرده و از حضور علما به عنوان عامل درجه یک و سرنوشت ساز در مشروطه یاد کرده اند9.
مراجع سه گانه در نجف با تلگرافها و اعلامیه هاى هشدار دهنده و بیدارگرانه مردم را نسبت به بدیها تباهیهاى نظام استبدادى آشنا ساختند و با این شیوه نهضت را تا پیروزى رهبرى کردند. پس از پیروزى در دوران تدوین قانون و تأسیس مجلس شورا نیز ارتباط تنگاتنگ خود را با مردم و نمایندگان آنان حفظ کردند10.
در زمانى که احساس کردند مشروطیت از آرمانهاى آغازینش جدا مى شود و دستهاى پیدا و پنهان این حرکت مقدس را به سمت و سوى دیگرى مى کشانند ناخرسندى خود را به روشنى اعلام کردند11 و به هنگام برگشت دوباره استبداد و دوران (استبداد صغیر) نیز قاطعانه در برابر مستبدان ایستادند و مردم را نیز به ایستادگى در برابر ترفندهاى محمدعلى شاه و ایادى وى فراخواندند12. آن گاه که جان مال و حیثیّت مشروطه خواهان و مردم آزاده و مسلمان را در خطر دیدند فتوا به خلع شاه صادر کردند و بار دیگر قدرت و نفوذ دین و روحانیت را به نمایش گذاشتند و اعلامیه تاریخى و سرنوشت ساز زیر را که با امضاى سه مرجع بزرگ نجف مزین بود منتشر ساختند.
(الیوم همت در دفع این سفاک جبار و دفاع از نفوس و اموال میهن از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات و بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در راه امام زمان ارواحنا فداه و مویى مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات اللّه علیه است…)13
میرزاى نائینى در ایجاد و استقرار مشروطیت نقش اساسى داشت و با قلم و قدم به یارى آن شتافت و در حقیقت مغز متفکر انقلاب مشروطه بود.
آقاى نائینى در سال 1303 هـ.ق. براى ادامه فراگیرى دانش به عراق رفت و پس از توقفى کوتاه در نجف راه سامرا پیش گرفت; زیرا در آن روزگار سامرا مورد توجه شیعه بود و مرکز و پایگاه بزرگ ترین مرجع شیعه میرزاى شیرازى به شمار مى آمد.
وى تا سال 1314 در آن شهر بزیست و ضمن شرکت در درس و بحث میرزا در امور سیاسى و اجتماعى مشاور و محرّر وى نیز بود14. به خاطر تیزهوشى توان تحلیل مسائل سیاسى و بنیه علمى به سرعت جاى خود را باز کرد و از جایگاه علمى و سیاسى ویژه اى برخوردار شد.
بعد از فوت میرزا به کربلا و سپس به نجف هجرت کرد. با آغاز جنبش مشروطیت به رهبرى آخوند خراسانى و دیگر مراجع تقلید نائینى به عنوان مشاور و بازوى سیاسى آخوند مطرح شد15:
(اکثر کارهاى مبارزاتى و اجتماعى مرحوم آخوند با مشاورت نائینى انجام مى گرفت و بسیارى از نامه ها و مراسلات مرحوم آخوند با مشورت و کمک ایشان تهیه مى شد.)16
نائینى هوش و فراست ویژه اى داشت. رخدادهاى سیاسى و اجتماعى زمان را
به دقّت پى مى گرفت. همراه با فراگیرى علوم و معارف دینى به سرنوشت مسلمانان و علل انحطاط و گرفتارى آنان مى اندیشید و راه چاره مى جست; از این روى در دوران شکل گیرى مشروطیت از هیچ کوششى دریغ نکرد و توان علمى و نگارشى خویش را در اختیار نهضت گذارد17.
با پیروزى نهضت مسؤولیت علما و فقها دو چندان شد. در این برهه که به ظاهر استبداد تسلیم شده بود و نسیم آزادى مى وزید و روزنه هاى امید باز شده بود اختلافها و درگیریها شدّت گرفت. تا این زمان همه مردم در یک چیز اتحاد و اتفاق داشتند و آن جلوگیرى از خودسرى و استبداد بود; امّا همین که طلسم استبداد شکسته شد و سدّ ظلم فرو ریخت فتنه ها یکى پس از دیگرى پدید آمدند.
استعمارگران و نوکران آنها با ذهنیّتى که از جنبش تنباکو داشتند و قدرت و نفوذ روحانیت را آزموده بودند دست به کار شدند و با اختلاف افکنى و ایجاد چند دستگى در بین رهبران مشروطه در صدد انتقام برآمدند. آشکارا از علما بدگویى مى کردند و در راه کم رنگ کردن نفوذ آنان تلاش مى ورزید18.
روشنفکران خودباخته نیز همصدا و همسو با استعمارگران دست به شایعه پراکنى و پخش حرفهاى بى اساس زدند. مردم را نسبت به عالمان بدگمان ساختند. مشروطه حریّت و مساوات را به سود خود تفسیر کردند و اسباب آزردگى علما را فراهم آوردند:
(با آن که براى درهم شکستن مقاومت استبداد علما و توده مسلمان پیش قدم بودند حال که مجلسى بر پا شد و نمایندگانى اعزام گردیدند یک عده سبکسران از فرنگ برگشته و خود باخته سخنان و ظواهر زندگى اروپاییان به میان افتادند و با کنایه و صراحت به بدگویى از علما شروع کردند و روزنامه هاى بى بندوبار هم سخنان آنان را منتشر ساختند.)19
مجلس اول با ترکیب ویژه اى تشکیل شد20 و به تدوین و تنظیم قانون و
نظامنامه پرداخت.
محمد على شاه به ظاهر تسلیم شد و به قرآن قسم یاد کرد که حافظ مشروطه باشد21; امّا در پنهان به هر قیمتى که بود مى خواست جلو رشد نهضت را بگیرد و آن را نابود و یا به کژراهه بکشاند; از این روى هر روز نیرنگى مى زد و دامى تازه مى گسترد گاهى خواستار انحلال انجمنها مى شد و زمانى به فکر همدست کردن مجلسیان با خود بود22 و با بهانه هاى واهى آزادیخواهان و مشروطه طلبان را زیر فشار قرار مى داد. رابطه شاه با مردم و مجلس روز به روز تیره تر مى شد و اوضاع سیاسى پیچیده تر.
در این بین مجلس با این که نخستین نهاد قانونى مشروطه بود و از پشتوانه مردمى و نیروهاى مسلح فراوانى برخوردار بود و مى توانست کار استبداد را یکسره کند از این فرصت طلایى درست بهره نبرد و خود را به گفت گوهاى فرعى گرفتار ساخت و کم کم رو به سستى گرایید و زمینه ظهور دوباره استبداد را فراهم کرد23.
شاه على اصغرخان اتابک اعظم را که در اروپا مى زیست به ایران برگرداند و او را به صدارت نشاند24. مدتى نگذشت که وى ترور شد و اشرار و اوباش در پیرامون مجلس با آزادیخواهان به زد وخورد پرداختند. در اواخر سال 1326 به کالسکه شاه بمب انداختند و در چهارم جمادى الآخر 1326 شهر حالت نظامى گرفت و شاه در تلگرافى که به شهرستانها فرستاد نوشت:
(این مجلس برخلاف مشروطیت است. هر کس من بعد از فرمایشات ما تجاوز کند مورد تنبیه و سیاست خواهد بود.)25
بالآخره در 23 جمادى الاخر شاه و مستبدان مجلس را به توپ بستند و حدود 13 ماه و چند روز مجلس تعطیل شد و استبداد میدان دار. این دوران را دوران (استبداد صغیر) مى نامند. در این برهه بسیارى از آزادیخواهان کشته و یا تبعید شدند و یا به زندان افتادند. در جاى جاى کشور درگیرى میان شاه و مردم ادامه داشت. تبریز کانون انقلاب بود و دیگر شهرها نیز مقاومتهایى داشتند26.
از آن جا که مشروطیت نخستین رویارویى بین فرهنگ سنتى اسلامى و فرهنگ غرب در ایران بود تماس نزدیکى با ارزشهاى دینى و مذهبى پیدا کرد و گفت وگوى پردامنه اى بین صاحبان اندیشه ها و ایدئولوژیها درگرفت. در بین نخبگان و دانشمندان اختلاف پدید آمد. از آن روى که این گفت وگوها در ایران سابقه اى نداشت ناگزیر بحث و بررسى درباره درستى و نادرستى قانونهاى گذارده شده بشرى به گفت وگو درخوبیها و بدیهاى نوسازى و تجدد کشیده شد. در نتیجه دو سوى گفت وگو کم تر به تفاهم دست مى یافتند و درگیر مى شدند با ترفند استبداد بازار تکفیر و تفسیق رونق مى گرفت27.
به گفته سید محمود طالقانى:
(این جا بود که شعبه استبداد دینى به کارشکنى و اشکال تراشى از طریق دین برخاست.)28
شبهه افکنیها و اشکالهایى که از سوى استبدادیان و به نام دین مطرح بود و مردمان ساده اندیش و ناآگاه را مى فریفت عبارت بودند از:
1 . ارائه معناى نادرست از آزادى: ستم پیشگان براى به کژراهه کشاندن ذهنها و فکرها آزادى و رهایى از بندگى پادشاهان و قدرت مندان را به آزادى از آیینهاى دین تفسیر کردند.
2 . ارائه معناى نادرست از مساوات: پرورش یافتگان دستگاه استبداد زیر پرچم دین مساوات در برابر آیینها و قانونهاى قضایى سیاسى و… و لغو هرگونه امتیاز در این مسائل را به یکسان بودن مردم در همه زوایا معنى کردند.
3 . بدعت شمارى تدوین قانون: افراد شناخته شده و ناشناخته نغمه سردادند که تدوین هرگونه قانونى در کشور اسلامى ایستادگى در برابر شریعت است و با وجود قرآن و سنّت نیازى به تدوین قانون نیست.
4 . دخالت دادن امت در امر امامت: گروه استبداد گماردن هیأت ناظران را
در مجلس شوراى ملى دخالت در امر امامت و توهین به ناحیه مقدسه شمردند.
5 . دخالت غیرفقیهان در امور حسبیه: مخالفان مشروطه دخالت در امور حسبیه را وظیفه فقیهان و نایبان عام امام مى دانستند و دخالت غیر آنان را در این امور غصب مقام آنان به شمار مى آوردند.
6 . بدعت و نامشروع بودن آراى اکثریت.29
این گونه شبهه افکنیها جوى را آفرید که شناخت حق از ناحق دشوار شد و افراد ساده لوح و کم اطلاع را به تردید افکند.
در این دوران پرآشوب میرزاى نائینى وارد میدان شد. او که به منزله زبان و سخن گوى مراجع مشروطه خواه نجف بود دست به قلم برد و با نوشتن (تنبیه الامه و تنزیه الملّه) به سخنان بى اساس و خرده گیریهاى نابجا و شبهه هاى اختلاف برانگیز پاسخ منطقى و مستدل داد.
این نوشته که به مهر تأیید دو نفر از مراجع بزرگ زینت یافته بود30 تردیدها را زدود و بار دیگر ثابت کرد که روحانیت در هسته مرکزى روشن بینى و ژرف اندیشى قرار داد و اهل آفرینندگى و نوآورى است31.
در آن جوّى که گروهى مشروطه را فتنه آخرالزمان و ناسازگار با اسلام مى دانستند 32 گروهى نیز بر این باور بودند که حرکت مشروطیت نباید به بستر شریعت بیفتد33 نائینى به میدان آمد و مشروطه را نه تنها موافق شرع بلکه سبب امنیت و آبادى مملکت دانست و مخالفان آن را نادان و بى خبر از معناى مشروطه و مشروعه. ما در این جا درصدد تحلیل مبانى فکرى نائینى نیستیم که آن مقوله دیگرى است; اما با نگاهى کلى به نوشته وى در مى یابیم که در میان آن امواج خروشانى که مخالفان مشروطه آفریده بودند این کتاب حرکتى کارآمد و سازنده و روشن گر بود. از این روى مى توان گفت:
سهم نائینى در استوارسازى بنیاد مشروطیت سهمى است اساسى و ماندگار.
به گفته شهید مطهرى:
(از نظر اندیشه اصلاحى و طرح اصلاحى درجهان شیعه نیز شخصیتهایى ظهور کرده اند که اندیشه هاى اصلاحى در بعضى از زمینه ها داشته اند. مرحوم آیة الله بروجردى علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و علامه سید محسن عاملى و علامه سید شرف الدین عاملى و بالخصوص علامه نائینى را از این نظر نباید از نظر دور داشت. شایسته است اهل نظر اندیشه هاى اصلاحى این شخصیتها را هر چند محدود به زمینه اى خاص است مورد بررسى و تجزیه وتحلیل قرار دهند.)34
شاید بتوان گفت نوشته میرزاى نائینى نخستین اثر یک پارچه و به سامان در زمینه طرح نظام اسلامى است. گرچه پیش از ایشان کتابهایى در مورد نظام سیاسى اسلام نوشته شده و از ولایت فقیه که روح حکومت اسلامى است به شکلهاى گوناگون در آن نوشته ها سخن رفته35 امّا این که اصول اندیشه سیاسى شیعه در قالبى روشن و درخور اجرا ارائه شود از نوآوریهاى میرزاى نائینى است.
در این نوشته ها نائینى آشکارا در برابر استعمار غربى ایستادگى کرده و با خودباختگى و خود کم بینى در برابر قدرتهاى بزرگ شرقى و غربى (که شمارى را فریفته خود ساخته بود) به شدت مبارزه کرده است. گر چه برخى خواسته اند ریشه اندیشه نائینى را در نوشته هاى دیگران بجویند و از ارزش آفرینندگى و نوآورى وى بکاهند36 اما با دقت در محتواى کتاب مى یابیم که او بهتر و بیش تر از آنچه پیشینیان در کتابهاى خود گفته و نوشته اند پرسمانها را منطقى و مستدل به بوته بررسى نهاده است37.
شهید مطهرى مى نویسد:
(انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملى اجتماعى و سیاسى اسلام را هیچ کس به خوبى علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمد حسین نائینى قدس سره توأم با استدلالها و
استشهادهاى متقن از قرآن و نهج البلاغه در کتاب ذیقیمت (تنبیه الامه و تنزیه الملة) بیان نکرده است. آنچه امثال کواکبى مى خواهند مرحوم نائینى به خوبى در آن کتاب از نظر مدارک اسلامى به اثبات رسانیده است…)38
در حقیقت هدف نائینى از نوشتن کتاب در آن شرایط تاریخى که موج غرب زدگى همه جا و همه چیز را فرا مى گرفت این بود که باید به اسلام اصیل بازگشت و آن را دوباره شناخت و شناساند و این برخاسته از بینش ژرف و تیزهوشى و آینده نگرى آن فقیه بود نه زاییده جبر زمان. گروهى گفته اند: که تفکر ایدئولوژیک در پهنه سیاسى ایران بعد از انقلاب مشروطیت تحت تأثیر مغرب زمین بوده است که از راه ایدئولوژیهاى اجتماعى آنان وارد این مرز و بوم شده و حوزه تفکر دینى ما را دچار قبض و بسط ساخته است. آنان بر این باورند که جبرهاى سیاسى اجتماعى عالمان دینى را وادار کرده تا به موضع گیرى سیاسى دست یازند و بر همین اساس کار نائینى را تفسیر کرده اند که او بعضى از مفاهیم مدرن غربى را با اندکى تغییر پذیرفته است39.
امّا با نگاهى کلى به سرفصلهاى نوشته نائینى و شیوه استدلالهاى وى در مى یابیم که او نه تنها محکوم جبر زمان نگردیده بلکه به زمان و جنبشهاى آن حرکت و جهت نیز داده است. نگرش جامع و همه سونگر او به فقه و مفاهیم دینى از او انسانى متفکر و اندیشه ور و روشنفکر ساخته است که با توجه به جدایى ناپذیرى دین و سیاست طرحى نو در افکنده و راه حلّ منطقى ارائه داده است.
(حضور خراسانى و نائینى درمیان پیشتازترین قهرمانان مشروطه خواهى و این واقعیت که نائینى مؤلفِ تنها رساله مشهور و مضبوط در دفاع از اصول مشروطیت است نمى تواند جز دلیل عینى باشد بر پیوند بین نظریه و نگرش فقهى آنان با نگرش سیاسى شان.
وقتى اصول مکتب اصولى را بررسى مى کنیم ناچار به چنین استنباطى مى رسیم که ذهنیت و فضاى فکرى پیش از مشروطیت بیشتر ناشى از تعالیم آنان بوده است.)40
بنابراین نائینى در نوشتن این کتاب نه تنها پیرو و اثرپذیرفته از دیگران و اوضاع سیاسى نبوده بلکه فراتر از آن به عنوان مصلح و اندیشه ور دینى به علل و انحطاط و راههاى تعالى و ترقى مسلمانان مى اندیشیده و این تفکر و اندیشه برگرفته از روح شریعت و الهام گرفته از فرهنگ پرمایه و اصیل تشیع بوده است.
همین گونه تفکر را در (مقیم و مسافر)41 حاج نوراللّه اصفهانى که همزمان با (تنبیه الأمة و تنزیه الملة) نائینى منتشر شده و به شبهه افکنیهاى مخالفان مشروطه و فرنگى مآبان مشروطه خواه پاسخ داده است نیز مى یابیم و این دو بزرگوار در برابر تفکر (چه فرمان یزدان و چه فرمان شاه) ایستادگى کردند و نشان دادند که اسلام داراى طرح و برنامه است. در این دو نوشته اندیشه یکسانى به چشم مى خورد که همانا احیاى قانون الهى و سنت نبوى روشن گرى آزادى در محدوده شریعت بهادادن به آراى ملت و رأى مستقیم مجلسیان در اداره کشور محدود ساختن و مهار کردن خودسرى و استبداد و در یک کلام آماده کردن فضاى سیاسى و اجتماعى براى حکومت ونظام اسلامى است. در آن زمان به نظر نائینى این کار حرکتى بود بنیادى و اساسى و تکلیفى دینى و الهى:
(بالجمله حفظ همان درجه مسلّمه از محدودیت سلطنت اسلامیه که دانستى متفق علیه امت و از ضروریات اسلام است. علاوه بر آن که فى نفسه از اهمّ تکالیف نوع مسلمین و از اعظم نوامیس دین مبین است. و از جهات عدیده دیگر… در عنوان امر به معروف و نهى از منکر و حفظ نفوس و اعراض و اموال مسلمین و دفع تطاول ظالمین هم مندرج است.)42
نهضتها مانند هر پدیده دیگرى ممکن است دچار آفت زدگى شوند و از تحریف و انحراف در امان نمانند و بهترین دلیل بر امکان این مسأله وقوع آن در انقلابهاى انبیاست که قرآن و تاریخ بر آن گواهى مى دهند43. وظیفه رهبران و دست اندرکاران هر نهضتى در مرحله نخست پیشگیرى است و باید تلاش ورزند که انقلاب از راه به در نرود و دچار آفت نگردد و در مرحله بعد مبارزه جدّى و پى گیر با آفتهایى است که در بدنه نهضت راه یافته اند.
چنانچه نسبت به آفتها و کژیها بى توجهى گردد و یا نسبت به رویارویى با آنها سستى و سهل انگارى صورت گیرد به قطع درخت نهضت و انقلاب آفت زده به ثمر نخواهد نشست و چه بسا به ضد خود بدل گردد.
جنبش مشروطه از این قانون کلى مستثنى نبود. پس از آن که دوره تکوین و مرحله تثبیت را با همت مردم و رهبرى عالمان دینى پشت سر نهاد وارد سومین مرحله شد که ما آن را دوران (تحریف) مى نامیم.
چند سالى از آغاز نهضت نگذشته بود که استعمار با عوامل داخلى خود به برج وباروى اسلام یورش بردند. چهره روحانیانى که با تمام اخلاص به میدان آمده بودند مخدوش ساختند و در اندیشه خروج آنان از مدار نهضت برآمدند44.
روشنفکران غرب زده که دین را مربوط به امور فردى مى دانستند و (سکولاریسم) هاى تمام عیار بودند میدان دار شدند و کوشیدند که مشروطیت در بستر شریعت جریان پیدا نکند. از سوى دیگر استعمارگران که از جنبش تنباکو به نفوذ و قدرت روحانیت و تأثیر فتوا پى برده بودند و آنان را سدّى در برابر هدفها و برنامه هاى خود مى دیدند45 بر آن شدند تا انتقام بگیرند. اینان تا توانستند جوّ آفریدند و روز روشن را با شایعه پراکنى و افترا شب تار جلوه دادند و کار را به جایى رساندند که مجتهد بزرگ شهر را با سر برهنه از منزل بیرون کشیده و شادى کنان به پاى دار آوردند و جلو چشم دشمن و دوست به دار آویختند. امام خمینى آن شرایط
غم انگیز و عبرت آموز را چنین ترسیم مى کند:
(در دوران مشروطه که همه آقایان شنیده اند یک عده اى نمى خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشد و آنها دنبال این بودند که این جا را به نحوى طرف خودشان بکشانند. آنها جوّسازى کردند به طورى که مثل مرحوم آقا شیخ فضل اللّه که آن وقت یک آدم شاخصى در ایران بود و مورد قبول بود همچو جوسازى کردند که در میدان علنى ایشان را به دار زدند و پاى آن کف زدند و این نقشه اى بود براى این که اسلام را منعزل کنند و کردند و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه اى باشد که علماى نجف مى خواستند….)46
شگفتا! همانانى که عین الدوله را بخشیدند و براى محمد على شاه تا پایان عمر سالیانه صدهزار تومان مقررى تعیین کردند حکم اعدام شیخ فضل اللّه را صادرکردند47.
مثلث شوم: استعمار استبداد و روشنفکران خیانت پیشه در برابر آرمان ملت ایستادگى کردند حقایق را واژگونه جلوه دادند و به آرزوهاى دیرینه خود رسیدند.
به گفته جلال آل آحمد:
(در قضیه تنباکو هم کمپانى انگلیس و هم حکومتهاى دست نشانده و هم روشنفکر خدمتکار حکومت دریافتند که حریف اصلى کیست تا به آن طریق که مى دانیم در مشروطه و پس از آن دستش را کوتاه کنند.)48
از همان آغاز طبقه روشنفکر که خود را نماینده اندیشه مترقى نهضت مى دانست نمى خواست مشروطیت به سمت و سوى شریعت حرکت کند از این روى کمک علما را براى پیشرفت هدف تا مرزى روشن مى خواستند و نه بیش تر. در باور آنان از رهبران سنّتى و روحانیان کارى ساخته نبود و دیانت ن
مى توانست پاسخ گوى نیازهاى سیاسى و اجتماعى جامعه باشد و این برداشت نادرست آنان در گفتار و نوشتارشان در پرده و آشکار وجود داشت تا آن جا که گفتند:
( براى روشنفکران دین اگر تریاک توده نبود حداکثر امرى شخصى بین فرد و خدا به حساب مى آمد و نمى توانست در تشکّل سازمان قدرت سیاسى محلّى از اعراب داشته باشد.)49
آنان که دلباخته آداب فراماسونرى با لعابى از اومانیسم و لیبرالیسم و دموکراسى بودند فرهنگ دین و ملیّت و انقلاب را در پاى گوساله ماسونى قربانى کردند50. فلسفه سیاسى را با احکام شرعى در ناسازگارى ذاتى مى دیدند و فکر آزادگى و اصول مشروطه را نه از نوآورى ملاّیان مى دانستند و نه برخاسته از شریعت51.
این گروه کار را به جایى رساندند که پس از فتح تهران با کمال بى شرمى گفتند: باید از (شر آخوندبازى) رها شد و راه دیگرى در پیش گرفت.
عبداللّه مستوفى در معرفى اینان مى نویسد:
(تمام خرابى کار مشروطه و کشور ما مدیون التفاتهاى از اشخاص آزادیخواه نما بود که شکر پنیر داخل مویز کرده… یکى از موجبات نفاق که همین آقایان بین جامعه به وجود آوردند حمله به مذهب بود که به واسطه این عمل سفیهانه خود که هیچ نفعى براى آزادى نداشت جماعتى از مردمان با ایمان ساده را که به واسطه پشتیبانى علما از آزادى مشروطه خواه واقعى شده بودند از این مسلک و مرام روگردان کردند.)52
جوسازى و خیانت روشنفکران غرب زدگان شاهزادگان و… بذر ناامیدى و بى اعتمادى را در شرایط آن روز پراکنده ساخت و فضاى مسموم و ناپسندى ایجاد کرد. از سوى دیگر در نجف که پایگاه شیعه و رهبران مشروطه به شمار مى رفت
دو گروه با دو اندیشه و تفکر در برابرهم قرار گرفته بودند. گروهى مخالف مشروطه و گروهى موافق سرسخت آن. آخوند خراسانى و همفکرانش مانند نائینى مشروطه را مقدمه اى بر حکومت شرعى مى دانستند و یا دست کم آن را حکومت ملى با ستمى کم تر مى شمردند که خودکامگى و استبداد را اگر نابود نمى ساخت محدود مى کرد53.
در برابر سید کاظم یزدى و هوادارانش از جمله شیخ فضل الله نورى در ایران مشروطه را حکومت غیرشرعى و در مواردى خلاف شرع مى دانستند54.
برخورد هواداران این دو نگرش فضاى ناشایستى در نجف ایجاد کرده بود و افزون بر آن حکومت عثمانى عراق از مخالفان سرسخت مشروطه بود و به شدت از گروه مخالف مشروطه حمایت مى کرد و به این اختلاف دامن مى زد55.
آقا نجفى که خود از نزدیک آن شرایط و اوضاع را دیده است وضع اسفبار آن زمان را این گونه ترسیم مى کند:
(در سنه 1325 هیاهوى مشروطه ایران در نجف بلند بود. دیانت اسلام به جمهوریت انسب و اقرب است… مشروطه خواهان بى خبر از دین مانند بنى امیه در آغاز خود را منتسب به اسلام کردند و بعد گفتند که (قتل الحسین بسیف جدّه) بعضى از مستبدین مصمم که از خرمقدسین و مدلسین بودند شیطنتهایى بر ضد مشروطه خواهان داشتند و آنها را به باد تهمت و افترا بسته بودند و آخوند را فرنگى و ختنه نشده و بابى معرفى کردند و این شایعات به تمام نجف و بلکه تمام عراق رسیده بود و از طلاب و اهل علم امنیّت سلب شده بود….)56
مى افزاید:
(کربلاییها در فوت حاج میرزا حسین میرزا خلیل جشن گرفتند.)57
بالاخره کار به جایى رسید که جناب آخوند متهم شد که نماز نمى خواند و هنگامى که عربى بیابانى آمد و دید آخوند نماز مى خواند با شگفتى گفت:
(مگر این شیخ نماز هم مى خواند؟)
بعد گفت: (واللّه عده کثیرى آمدند و گفتند: هذا الشیخ لایصوم ولایصلى.)58
روشن است که در چنین فضاى آلوده و مسمومى که آخوند مى زیست نائینى نیز وجود داشت و از دشنام و نیش زبان مخالفان و دشمنان در امان نبود گرچه آخوند سپر بلا و هدف آماج حمله ها بود; امّا حواریون و اصحاب او مانند: نائینى از تیررس این حمله ها به دور نبودند:
با مرگ نابه هنگام و مشکوک آخوند خراسانى به دار آویختن شیخ فضل اللّه نورى ترور طباطبایى نائینى در نوک پیکان مبارزه قرار گرفت و سیر حوادث در ایران را زیر نظر داشت. کشتن آزادگان شکنجه و تبعید مشروطه خواهان مخدوش کردن چهره روحانیان همه و همه از دید تیز و واقع نگر نائینى به دور نبود.
وى با ذهن باز و قدرت تحلیل و تفکرى که داشت اوضاع و شرایط سیاسى و اجتماعى را ارزیابى کرد و با بررسى راههاى اهم و مهم و در نظر گرفتن مصالح امت و مردم مسلمان به این نتیجه رسید که از دخالت در امور مشروطه خوددارى ورزد تا بر کژرویها صحه گذارده نشود.
انگیزه اصلى دلسردى نائینى در مشروطیت آن بود که مى دید آنچه مقصود او و دیگر رهبران مذهبى بود پیاده نشد و آنچه هست خلاف آن است که مشروطه خواهان مذهبى و روحانیان مبارز و مجاهد مى خواستند. به تعبیر وى:
(انگورى که انتظار و امید سرکه بودن در آن منظور بود یک باره شراب گردید.)59
روشن است در چنین شرایطى اگر انسان متعهد و مسؤولى چون نائینى قدرت و توان آن رانداشته باشد که جلوى کژرویها و واپس گراییها را بگیرد تکلیف از وى برداشته مى شود و باید راهى را برگزیند که دست کم ارزشها مخدوش نگردد و کژرویها به نام دین و مذهب رسمیت نیابند; از این روى ایشان از ادامه حمایت و رهبرى مشروطه دست کشید و به درس و بحث روى آورد.
به گفته شهید مطهرى:
(افسوس که جو عوام زده محیط ما کارى کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب یک باره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست.)60
البته این بدان معنى نیست که وى از سیاست کناره گیرى کرد و درباره رهایى مردم از چنگ استبداد تلاشى نمى ورزید و یا چاره جویى نمى کرد.
نائینى از مشروطه گردانان و آنان که بر سر سفره آماده گرد آمده بودند و برخلاف خواسته صاحب خانه رفتار مى کردند و مستبدانى بودند در لباس مشروطه روى گردان بود و نمى خواست هیچ رد پایى از وى در چنین مشروطه اى و تأیید چنین مشروطه خواهانى به جاى ماند; امّا در عرصه هاى گوناگون سیاسى آن جا که مصالح مسلمانان اقتضا مى کرد پیشتاز بود و با تمام توان به میدان مى آمد از جمله:
* فتوا به تحریم انتخابات درعراق61.
* شرکت در جنگهاى مسلمانان عراق علیه انگلیس62.
* بازداشتن رضاخان از طرح جمهوریت63.
و…
نائینى به آنچه وظیفه بود عمل کرد. آن گاه که مشروطه خواهان نیاز به یارى وى داشتند به یارى آنان برخاست و آن گاه که مشروطه به کژراهه گرفتار آمد ومشروطه خواهان راستین از صحنه به در شدند از آن روى برگرداند که وظیفه آن بود.
در مجموع گرچه مشروطه ناکام ماند امّا حرکت پاکبازانه مردان خدا ثمرداد و مردم آگاه شدند و در برابر ترفندهاى استعمار هوشیارانه ایستادند و آن گام بزرگى را که علماى روشن ضمیر براى حاکمیت دین برداشتند پاس داشتند تا این که در حرکت عظیم و به یاد ماندنى دیگر با تجربه اى که از گذشته آموخته بودند وشناختى که از دشمن به دست آورده بودند به شب تیره و تار پایان دادند و نور اسلام را به این سرزمین تاباندند و اسلام را بر همه زوایاى زندگى اجتماعى سیاسى اقتصادى و… خود حاکم کردند.