نوع مقاله : مقاله پژوهشی
استبداد قاجاریان بى توجهى آنان به شعائر اسلامى دخالتهاى آشکار و نهان بیگانگان در امور سیاسى اقتصادى و… ایران و نهضت تنباکو زمینه نهضت مشروطیت را فراهم آوردند.
عالمان دینى از آغاز با نهضت مشروطیت بودند و نخستین شهید را نیز تقدیم داشتند.1 متأسفانه پیش از آن که این حرکت شورانگیز دگرگونى بنیادین در ژرفاى جامعه پدید آورد دستان پلید استعمار بریتانیا به کار افتاد و این حرکت شکوهمند را به کنترل خویش درآورد و به سمت هدفهاى دلخواه هدایت کرد.
نوکران و قلم به مزدان استعمار از بامداد پیروزى براى بیرون کردن روحانیت از صحنه سیاسى و اجتماعى به میدان آمدند و براى زدودن خاطره هاى افتخارآفرین علماى مبارز به تحریف چهره شخصیتها و نگارش باژگونه تاریخ دست زدند.
گروهى این فکر را رواج دادند که نقش انگلیس در مشروطه نقش خیرخواهانه بوده و همراهى همه جانبه آن دولت با علماى مبارز حرکت مشروطیت را به پیروزى رسانده است.
گروهى پا را از آن فراتر نهادند و نوشتند: همه سرنخهاى مشروطه در دست بریتانیا بوده و عالمان دین بازیگرى بیش نبوده اند.
به تعبیر دیگر این انگلیس بود که با تبلیغات گمراه کننده و یا با دادن رشوه به شمارى از رؤساى روحانى ایران زمینه شورش مشروطیت را فراهم آورد2.
شناخت درستِ موضع انگلستان در برابر علما در این ماجراى تاریخى ایجاب مى کند نخست هدفها و عملکرد علما را در جریان جنبش یادآور شویم و در برابر برخورد انگلستان را با روحانیّت در دو دهه آغازین جنبش که اوج اقتدار مشروطه بود به بوته بررسى نهیم. این خود به بسیارى از پرسشها پاسخ خواهد داد و چهره راستین حقیقت را از وراى غبارهاى جهل و اتهام آشکار خواهد کرد.
در آغاز بیش تر عالمان دین با نهضت مشروطه همراه بودند. در مرحله تدوین قانون بود که گروهى از همراهى مشروطه طلبان خود دارى کردند و علما به گروه موافق و مخالف مشروطه تقسیم شدند3. سرلوحه هدفهاى علما سه چیز بوده است.
1 . عدالت قانون و آزادى.
2 . استقلال سیاسى و اقتصادى.
3 . احیاى شعائر اسلامى.
نخستین هدف روحانیان در نهضت عدالت و قانون بود که احکام قانون مند شود و در عرصه روابط و مناسبات روابط دولت و مردم و رابطه مردم با مردم تعریف و مشخص شود. اندک اندک این خواسته شِکل مجلس خواهى به خود گرفت و به ایجاد مجلس شورا انجامید. آخوند خراسانى مفتى و رهبر معنوى مشروطه در تعریف آن مى گوید:
(… مشروطیتِ هر مملکت عبارت از محدود و مشروط بودن ارادت سلطنت و دوایر دولتى است به عدم تخطى از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمى آن مملکت. و طرف مقابل که استبدادیت دولت است عبارت از رها و خود سر بودن سلطنت و فاعل مایشاء و حاکم مایرید و قاهر بر رقائب و غیر مسؤول از هر ارتکاب…)4
علما خواهان نظامى بودند که قوى و ضعیف در برابر قانون یکسان باشند و استعدادهاى پنهان مردم در سایه عدالت و آزادى شکوفا گردد.
در برابر این خواسته که تعریفى روشن داشت انگلستان که از دیرباز بر حاکمان قاجار نفوذ داشت ابتدا به روشنى مخالفت کرد. سفیر انگلیس اعلام کرد دولت انگلستان امکان ندارد از نهضتى که بر ضد اعلیحضرت باشد پشتیبانى کند. سفارت انگلستان حرکت آزادیخواهانه مردم را توطئه اى علیه امنیّت و سلطنت قلمداد کرد5و مستر گرانت در پاسخ تقاضاى بست نشینى در سفارت گفت:
(در صورت اقدام به این کار مجبور است به زور مانع گردد6.)
سپسها نیز هرگاه وزنه مبارزه آزادى و استبداد به سوى محمد على شاه سنگینى مى کرد بریتانیا سوى او را مى گرفت.
دلیل آن روشن بود. انگلستان در ایران منافع بى شمارى داشت و آن چنان در امور سیاسى ایران مالک الرقاب بود که حتى گماردن و برداشتن کارگزاران دولت نیز بدون رضامندى آن کشور انجام نمى گرفت7.
آزادى به آگاهى مردم مى انجامید و آگاهى بازگشت به خویش و نفى سلطه بیگانگان را به دنبال مى داشت و انگلستان تنها در بستر ناآگاهى و بى خبرى برخاسته از استبداد زمامداران فاسد مى توانست به نفوذ خود ادامه دهد.
آزادى ایران بر هندیان نیز تأثیر مى گذاشت. بریتانیا که حاکم مطلق هند بود و با آنان چونان بردگان رفتار مى کرد8 نمى توانست به آسانى دست از این امتیاز بردارد. طبیعى بود که با هر عاملى که به آگاهى و آزادى آن دیار مدد رساند مبارزه کند. در همین راستا بود که دادابهاى نور و جى رئیس کنگره ملى هند در سخنرانى خود در برابر کنگره 1906 گفت:
(اگر چینیها در خاور دور و ایرانیها در باختر آسیا بیدار شوند و ژاپنیها هم پیشاپیش بیدار شده و دهقانان روسیه نیز براى آزادى به پا خاسته اند پس چرا مردم هند باید زیر سلطه استبداد همچنان در بند استبداد بمانند.)9
ولى با گسترش حرکت آزادى خواهان بریتانیا در برابر نهضتى انجام شده قرار گرفت و سیاستش ایجاب مى کرد هدفهاى شیطانى خود را در زیر نقابى از دورویى پى بگیرد و کار خود را پوشیده و با نرمش پیش ببرد. نرمشى که بسا تبهکارانه تر از سرنیزه است. سیاست بازان لندن در صدد برآمدند با تردستى خواسته هاى مردم را از صورت شعار عدالت اسلامى و آزادى دینى به روشى که خود مى پسندند تغییر مسیر دهند. زمینه هاى این نرمش ریاکارانه به شرح زیر است:
* عالمان روشنفکران و توده هاى مردم ایران در طلب آزادى بودند. مخالفت با این موج نیرومند که از پشتیبانى مراجع بزرگ نجف بهره مند بود برخلاف احتیاط و حزم سیاسى بود.
* روسها آشکارا از حکومت قاجار پشتیبانى مى کردند. بریتانیا بر آن شد با محکم کردن جاى پاى خود در حکومت جدید که روى کار آمدن آن را پیش بینى مى کرد جایگاهى استوار در برابر رقیب نیرومندش به دست آورد. افزون بر این در آن روزها لیبرالها در همه پرسى مجلس انگلیس به پیروزى رسیده بودند10 و نمایندگان این حزب براى جلب افکار عمومى تظاهر به آزادى خواهى مى کردند وگرنه انگلستان جز به منافع خود نمى اندیشید و آزادى ملتها شعارى براى شکار آنان از چنگ رقیبان بود. انتقادات برخى از نمایندگان انگلیس چونان رایس وزیرمختار آن کشور از دولت متبوع خود11 از فرهنگ و دانش شخصى او الهام مى گرفت و به تعبیر نهرو این گونه نظرهاى شخصى به خطوط اصلى سیاست امپریالیستى و استعمارى بریتانیا بستگى نداشت12.
عوامل یاد شده سبب شد که انگلستان با اوج گرفتن نهضت به طور موقت با مردم همراه شود و سیاست صبر و انتظار را در پیش گیرد. رهبران مذهبى از این موقعیت استفاده بردند در همان حال که از گرفتار شدنِ در کمندِ هزار توى سیاست انگلیس بر کنار بودند از سفیر آن کشور خواستند فریاد اعتراض مردم را به گوش شاه برساند و خود براى مبارزه راه عتبات در پیش گرفتند. به جز شمارى از طلاب از عالمان سرشناس کسى براى بست نشینى به سفارت انگلیس نرفت13.
به دست آوردن استقلال سیاسى و اقتصادى ایران از دیگر هدفهاى عالمان دین در نهضت مشروطه بود. قاجاریان از آن رو در دیدگاه عالمان دین منفور بودند که عزت و شوکت ایران را بر باد داده و این سرزمین مقدس را به بیگانگان سپرده بودند.
اینان با بستن قراردادهاى استعمارى و امتیازهاى پى درپى ایران را شکارگاهى مناسب براى بیگانگان بویژه بریتانیا درآورده بودند. این سیر تحقیرآمیز به روزگار مظفرالدین شاه و فرزندش شتاب بیش ترى گرفت.
در نامه عالمان نجف مى خوانیم:
(… از بدو سلطنت قاجاریه تاکنون چه صدمات فوق الطاقة بر مسلمین وارد آمد و چه قدر از ممالک شیعه از حسن کفایت آنان به دست کفار افتاد! قفقازیه و شروانات و بلاد ترکمان بحر خزر و هرات و افغانستان و بلوچستان و بحرین و مسقط و غالب جزایر خلیج فارس و عراق عرب و ترکستان تمام از ایران مجزا شد… و دوثلث تمام از ایران رفت و این یک ثلث باقى مانده را هم به انحاء مختلف زمامش را به دست اجانب دادند. گاهى مبالغ هنگفت قرض گرفته و در ممالک کفر برده خرج نمودند و مملکت شیعه را به رهنِ کفار دادند. گاهى به دادن امتیازات منحوسه ثروتِ شیعیان را به مشرکین سپردند….)14
علما خواهان حکومتى بودند توان مند عزت مند و شکوه آفرین که صریح و مصمم بر پاى ایستد و از چتر نفوذ سیاسى و اقتصادى و فرهنگى دولتهاى استعمارگر غربى برهد.
بى گمان انگلستان نمى توانست این آرمانهاى روح بخش را برتابد. درست است که بریتانیا داراى قانون و مجلس بود اما تنها براى رفع نیازهاى خود از آزادى جانبدارى مى کرد آن هم در قلمرو خود آن کشور براى گروهى بورژوا و اشراف.
حاکمان لندن در همه جا منافع نامشروع خود را در پیش مى داشتند و در این راه
تمام قانونها و آیینها نوشته و نانوشته انسانى و اخلاقى را زیر پا مى گذاردند و یا به دلخواه به تفسیر مى پرداختند.
لندن براى به دست آوردن ثروتهاى خام ملتها و ایجاد بازار مصرف به سرزمینهاى دیگر لشگر مى کشید و آن سرزمینها را به زیر سلطه خود در مى آورد. در آن روزگار بخش مهمى از سرزمین افریقا و آسیا از جمله سرزمین پهناور هند در اشغال آن دولت بود.
در حالى که مردم سرزمینهاى اشغالى در بدترین وضع به سر مى بردند ثروتهاى هنگفت این مردم همچون شطى پهناور به دریاى آزِ سرمایه داران انگلیسى سرازیر بود و هرگونه حرکتى علیه این آزمندى رسوا به دست نظامیان به شدت سرکوب مى شد.
ایران نیز طعمه اى مناسب و در دسترس بود. موقعیّت سوق الجیشى ایران براى دفاع از مهم ترین مستعمره خارجى انگلستان معادن سرشار بازار بزرگ مصرف و امتیازهاى سودمند15 سبب مى شد انگلستان با قراردادهاى دراز مدت حضور خود را در ایران تداوم بخشد.
در آغاز استقرار مشروطیت انگلستان و روسیه درصدد برآمدند از ضعفِ اقتصادى دولت بهره برند و با دادن کمکهاى مالى پایه هاى نفوذ خود را محکم تر کنند; از این روى توسط ایادى خود در مجلس و دولت انتشار دادند: چون کار دولت پریشان و نیاز به چهار کرور پول دارد و در صورت نرسیدن فورى دو کرور آن تمام ادارات دولتى از کار خواهند افتاد دو دولت انگلیس و روس پذیرفته اند که به دولت ایران وام بدهند امّا با این شرایط که پول با نظارت آنان مصرف شود و گمرگ شمال و جنوب و پستخانه و تلگرافخانه به ضمانت در نزد آن دو دولت باشد16.
این پیشنهاد که مقدمه وابستگى به بیگانگان بود و دست اندازى به اقتصاد ایران به شمار مى آمد با مخالفت شدید علماء روبه رو شد.
علماى عراق به مجتهد همدان ماموریت دادند به تمام سفارتخانه ها اعلام دارد که دولتهاى بیگانه حق استقراض به شاه را ندارند و مسؤولیت این کار بر عهده خود آنان خواهد بود17.
علماى ایران پیشنهاد کردند که براى رفع نیازمندیهاى دولت از مردم استمداد شود و بانک ملى تشکیل گردد. مردم تشویق شوند تا سرمایه هاى خود را به بانک تحویل داده و سهام دریافت بدارند. نامه ارزنده آقا نوراللّه اصفهانى پیرامون ریشه یابى تورم و رفع تنگناهاى اقتصادى و چگونگى یارى مردم در آگاهى توده ها کارساز شد18. علما و طلاب در این حرکت ملى جلودار شدند تا جایى که:
(طلاب براى مقابله با استقراض خارجى کتابهاى خود را فروختند.)19
انگلیس در بحبوحه مبارزه ملت ایران در مشروطیت قرارداد 1907 را با روسیه بست و ایران را به دو منطقه زیر نفوذ خود و روس درآورد20.
این قرارداد در نظر آگاهان سیاسى تجزیه کشور و سقوط آن تلقى شد. به تعبیر سردینس رایت:
(ایرانیها که تصور مى کردند: انگلستان حامى آنان در برابر روسها و برخوردار از اندیشه هاى آزادیخواهانه است از این عهدنامه شوکه شدند…. عهدنامه روس و انگلیس از دیدگاه ایرانیان به مثابه اولین قدم در تجزیه کشور تلقى گردید و تاکنون آن را که در حکم خیانت بزرگ به ایران دانسته اند نه از یاد برده اند و نه بخشیده اند.)21
علما مهم ترین عامل بازدارنده این قرارداد ننگین بودند. آنان با دوراندیشى خطر را احساس کردند و شجاعانه مردم را به رویارویى فراخواندند. در اصفهان آقا نجفى با سخنان آگاهى بخش مردم را به خطرهاى آن هشدار داد و مبارزه اى منفى علیه بریتانیا آغاز کرد.
او به مردم سفارش کرد: کالاهاى انگلیسى را نخرند و به جاى آن از تولیدهاى داخلى استفاده کنند. راهى که با موفقیت در زمان میرزاى شیرازى در مبارزه با کمپانى رژى تجربه شده بود. در گزارش سفیر بریتانیا آمده است:
(آقا نجفى روزى در مسجد شرح مفصلى از فوائد متروک داشتن اقمشه اروپایى بیان نمود و مى گفت: او و سایر علما از این به بعد به ترک
منسوجات فرنگى خواهند کوشید.)22
انجمن اسلامیه که پیش از مشروطه تأسیس شده بود تولید کالاهاى داخلى را براى بى نیازى از مصرف کالاهاى خارجى در رأس برنامه هاى خود قرار داده بود23.
علماى اصفهان همراه با آقا نجفى به مردم اعلام کردند از کاغذهاى ایرانى استفاده کنند و آنان قباله هاى نوشته شده در کاغذ خارجى را امضاء نخواهند کرد24.
علماى شیراز نیز در اعتراض به این کار خرید و فروش کالاهاى اروپایى را حرام اعلام کردند25.
جنوب ایران از دیرباز در تسلط بریتانیا بود. نبود تمرکز سیاسى و نظامى در ایران دورى مسافت بین جنوب و مرکز و نبود راههاى ارتباطى سبب شده بود که مرکز کشور جدا شود و به عمال بریتانیا امکان داده شود بدون نیاز به دخالتهاى پرجنجال سیاسى سلطه خود را هر روز گسترش دهند. نفوذ سیاسى بریتانیا در جنوب چنان بود که نمایندگى سیاسى آن کشور در بندربوشهر به مرکز حل و عقد کلیه امور خلیج فارس تبدیل شده بود و کنسول بریتانیا در بوشهر فرمانرواى نواحى پیرامون خلیج فارس شمرده مى شد. در واقع آن ناحیه ها بى سروصدا از سوى بریتانیا به اشغال در آمده بود. پس از قرارداد 1907 جنوب به گونه رسمى به مناطق زیر نفوذ انگلیس درآمد. در پى وجود ناآرامیها علیه سلطه بیگانه در 1333هـ.ق. انگلیسیها بوشهر را تصرف کردند. سپس شیراز را زیر نفوذ خود درآورده آهنگ لارستان کردند. در سال 1335هـ.ق. انگلیسیها به بهانه حفظ تجارت به طور رسمى اقدام به تشکیل پلیس جنوب کردند و مخارج آن را از بودجه دولت ایران برآوردند و اعمال نفوذ خود را بر بنادر گسترش دادند26.
در برابر این دست اندازیهاى آشکار دولت انگلیس عالمان بى طرف نمانده و مبارزه اى همه سویه را علیه انگلیسیها آغاز کردند. علماى نجف فریاد اعتراض مردم را به دنیا مخابره کردند و با فرستادن پیام علماى جنوب را به رویارویى فرا خواندند. علماى شیراز به رهبرى میرزا ابراهیم محلاتى علیه انگلیسیان دست به مبارزه منفى زدند. میرزا ابراهیم در پاسخ استفتاء گروهى از مردم در این باره نوشت:
(حکم شرعى سلوک مسلمین به قشون انگلیس در حالت حاضر این است که:
اولاً ایذاء و اهانت به آنها و قشون آنها یداً و لساناً به حسب شرع مقدس بالعرض حرام…
ثانیاً اعانت به آنها بر وجه از وجوه مزبور و غیر مزبوره در سؤال فوق از اعاظم محرمات شرعیه است و هر گاه کسى العیاذ باللّه تعالى آنها را اعانت نموده و با حالت حاضره هتک ناموس اسلام نموده بر کافه مسلمین واجب است که فورى بالمره از او تبرى نمایند و در مجالس خود راه ندهند اگر چه فرزند باشد نسبت به پدر.)27
میرزا ابراهیم تا آن جا پیش رفت که دادوستد با انگلیسیان را در حکم دشمنى با امام زمان دانست و سرپیچى کنندگان را سزاوار تعذیر شرعى28. سایر علماى شیراز نیز حکم میرزا ابراهیم را تایید کردند. کنسول انگلیس در گزارش به مافوق خود نوشته است مجتهدان پى گیرانه کسبه را از فروش به قشون انگلیس باز مى دارند و بنّاها و سایر کارگران ایرانى را از اشتغال به کارهاى مرجوحه از قشون جلوگیرى کرده اند29.
به کمپانى زیگلر انگلیسى در شیراز در این ماجرا زیان بسیار رسید. مرحوم عبدالحسین لارى علیه سلطه جوییهاى بریتانیا در جنوب فرمان جهاد داد و با سربازان انگلیس وارد نبرد شد. با شتاب تلاشهاى پلیس جنوب علماى دین صفهاى خود را فشرده تر کردند و از مرحله مبارزه منفى به نبرد مسلحانه روى آوردند. مراجع نجف با فرستادن پیامهایى به رؤساى عشایر آنان را به رویارویى با اشغالگران بیگانه فراخواندند30.
علماى بوشهر مانند: سید عبداللّه بلادى میرزا على کازرونى و سید مرتضى تنگستانى به فرمان مراجع نجف با پیروان خود وارد نبرد شدند. سید مرتضى اهرمى از شاگردان آخوند خراسانى بوشهر را تصرف کرد31 و مردم بندرعباس به فرمان علماء زمام امور را در دست گرفته و گمرگخانه32 را تصرف کردند. شیخ على دشتى در برازجان مردم را آماده جنگ با انگلیسیها کرد33.
مجموع این مبارزه ها و تلاشها با سازوبرگى اندک جنوب ایران را بر نیروهاى انگلیسى ناامن کرد و انگلیس را از رسیدن به هدفهاى اصلى خود در جنوب34 و در دیگر جاهاى ایران بازداشت.
قرارداد معروف وثوق الدوله که در سالهاى پایانى مشروطه انجام شد و منافع حیاتى ایران را در اختیار انگلیسیها مى گذاشت35 نیز با هوشیارى روحانیان ناکام ماند. شهید مدرس رهبرى مخالفان را در دست داشت. آن بزرگ مرد براى برهم زدن این قرارداد با تمام ایالات و سران عشایر نامه نگارى کرد و زیانهاى آن را بازگفت.
کاکس نماینده انگلستان به لرد کرزن وزیرمختار چنین گزارش داد:
(انتشار قرارداد در تهران بهتر از آنچه که انتظار مى رفت از آب درآمد ولى مشاهده مى شود که افراد با نفوذ مخالف آن هستند و شدیدترین آنها به سرکردگى مدرس و امام جمعه خویى مى باشد….)36
در پى سخنان آگاهى بخش شهید مدرس مخالفت عمومى علیه وثوق الدوله آغاز شد. مسجد عبدالحسین در بازار مرکز تظاهرات گردید. سرانجام مسجد توسط حکومت تعطیل و گروهى از بزرگان به کاشان تبعید شدند. شهید مدرس کار را پى گرفت تا کابینه وثوق الدوله سقوط کرد و مشیرالدوله نیز روى خوشى به آن نشان نداد.
ج . مشروع بودن نهضت.
از دیگر هدفهاى روحانیان از شرکت در نهضت مشروطه احیاى شعائر اسلام بود. علما در پى مشروطه اى بودند که قانونها و آیینهاى اسلام را پاس دارد و از حدود قانونهاى گذارده شده برابر مذهب رسمى مملکت سرپیچى نکند و با نارواییها مبارزه شود و حفظ اسلام وحوزه مسلمانان هدف اصلى باشد. در نظر علماى دین قانونهایى که برخلاف مذهب جعفرى تدوین شود و راه زندقه و بدعت پوید برخلاف مشروطیت بوده و به استبداد منتهى خواهد شد37.
بى توجهى به شعائر اسلامى رواج نارواها و منکرها گسترش بهائیت38 اهانت به مذهب توسط بیگانگان و… زمینه هایى بود که علما را به میدان مبارزه آورد و رفتار سخت
و توهین آمیز دولت با علما سند بیش ترى از بى دینى حکومت به دست داده و مبارزه را یکسره رنگ مذهبى بخشید.
بریتانیا با حضور بى سروصداى خود در صحنه سیاست و قانونگذارى ایران خواهان حکومتى بود لیبرال و قانونى لائیک که مذهب در حاشیه باشد و در اداره امور سیاسى و اجتماعى بى نقش و همه ارباب مذهبها از جمله بهائیان! از حقوق مساوى با مسلمانان برخوردار باشند. ایادى سفارت انگلیس تلاش ورزیدند گرایشها و شعارهاى مردم به سوى انگلیس و هدفها و برنامه هاى او برگردد39 و روحانیان کم تر در مرحله قانونگذارى و اداره کشور دست داشته باشند. این خود ناسازگارى گسترده اى را بین گروه عالمان و روشنفکران غرب زده به وجود مى آورد. کارگزاران بریتانیا از آغاز حرکت عنوان مجلس شوراى اسلامى را برنتافتند و پافشارى کردند که مجلس مجلس شوراى ملى نام گذارى شود. بست نشینان در سفارت شعار مجلس شوراى ملى بر زبان داشتند40. در محفل گفت وگو براى تعیین نام مجلس سفیر انگلیس شرکت داشت و گروه به اصطلاح روشنفکران با ترفند سیاسى و تهدید عنوان مجلس شوراى ملى را به کرسى نشاندند با این استدلال که این واژه باب تکفیر را بر افراد مى بندد و دیگر آن که با ورود نمایندگان اقلیتهاى دینى در مجلس واژه (ملى) سازگار است نه اسلامى تا آن جا در این کار اصرار ورزیدند که عناصر وابسته اعلام داشتند:
(اگر اسلامى مبدّل به ملى نشود مردم از سفارتخانه بیرون نخواهند آمد.)41
این شواهد نشان مى دهد در تغییر واژه اسلامى به ملى سفارت بریتانیا بى نقش نبوده است. افزون بر این از مواد قانون اساسى این بود که همه ملت ایران و تمام ارباب مذاهب حقوق مساوى در قانون دارند. این نکته بسیار طرف توجه انگلیسیها بود.
هدف نه دفاع از آزادى انسانها بلکه پشتیبانى از اقلیتهاى دینى بویژه کیش ساخته و پرداخته بیگانگان بهائیت مورد نظرشان بود و بهائیان که در آن روز در قبرس و لندن پایگاه داشتند ستون پنجم بریتانیا در ایران بودند و سفارت آن کشور براى جاسوسى و
ایجاد اختلاف در میان مردم از آنان استفاده مى کرد و با (چماق تحت الحمایگى42) جانبدار آنان بود. رسمیت دادن به این گروه در قانون اساسى براى آنان تکیه گاهى محکم فراهم مى ساخت. جانبدارى انگلیس از بهائیان به آنان دلگرمى داده و ایشان را در تبلیغ کیش و دست یابى به پستهاى کلیدى جرأت بخشیده بود.
(در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا بعضى از بهائیان که تبعه انگلیس و فرانسه اند از شاه تقاضا مى نمایند که همکیشان آنها در ایران آزاد بوده باشند. شاه این وعده را به آنها داده و شاید یکى از اسباب تجرى این طایفه اخیراً علاوه بر ارتباط با روسها همین وعده شاه باشد که در فرنگ به آنها داده است.)43
شیخ فضل اللّه نورى درباره ماده برابرى حقوقى همه ملت ایران در قانون اساسى مى گوید:
( نظرم است که در وقت تصحیح در باب این ماده یک نفر که اصول هیأت معدود بود گفت به داعى که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه موارد را تغییر بدهند دول خارجه ما را به مشروطه مى شناسند و اگر نباشد لکن همه موارد… باشد ما را به مشروطگى نخواهند شناخت.)44
جانبدارى بیگانگان از آزادى غرب پسندانه در لواى قانون سبب رواج اندیشه هاى الحادى و رشد منکرات گردید. گروهى از روزنامه نویسان با نشر مقاله هایى درباره ناسیونالیسم ایرانى و وحشى خواندن حمله عرب به ایران در صدر اسلام غیرمستقیم تمدن اسلامى را زیر سؤال مى بردند45 و گروهى دیگر با تجلیل از نظامهاى جدید غربى قانونهاى اسلام را کهنه و غیردرخور اجرا مى خواندند.
علماى بیدار خطر را از نزدیک لمس کرده و مردم را به مقابله این هجوم فرهنگى فراخواندند آقا نجفى در اصفهان زندگى را بر بهائیان و وابستگان بیگانه تنگ گرفت و به مؤمنان سفارش مى کرد: فرزندان خود را به مدارس بیگانه نفرستند46.
روحانیان تهران با انتخاب وکیل بهایى مخالفت کردند47.
آخوند خراسانى به مجلس تلگرافى مخابره کرد که دولت از نشر مطالب الحادى و فسادبرانگیز جلو بگیرد و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند48.
وى در مقابله با سخنان دموکراتها که حکم قصاص را خلاف حکمت و سیاست شمرده بودند تلگرافى به این مضمون به مرحوم بهبهانى مخابره کرد:
(به موجب مکاتیب متکثره داخله در شماره 121 جریده ایران نو حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده به آیه مبارکه (ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب) که حکماء و فلاسفه غیر مسلمین همه به حکمتهاى مودوعه در آن کریمه اقرار و به فهم آن افتخار دارند استحقار نموده البته چگونگى را اعلام بلکه همین شماره را عاجلا ارسال فرمایند تا در صورت صدق حکم الهى عزّ اسمه به عموم مسلمین اعلام شود.)49
شیخ فضل اللّه نورى که در متن ماجرا قرارداشت و کارهاى نارواى نوگرایان را از نزدیک مى دید براى هماهنگى قانونهاى گذارده شده مجلس با احکام شریعت پیشنهاد کرد گروهى از علما بر قانونهاى گذارده شده مجلس نظارت کنند. دموکراتها که ارتباط نزدیکى با سفارت بریتانیا داشتند50 تلاش ورزیدند این پیشنهاد تصویب نگردد. آنان با استدلالهاى فریبنده آن را ناسازگار با دموکراسى خواندند. طرح شوراى نگهبان با پى گیرى علماى تهران به تصویب رسید و کارشکنیهاى غرب گرایان به جایى نرسید. آنان همه تلاش خود را براى بى اثر کردن آن در مرحله اجراء به کار بردند. سفارت انگلیس پذیرش این ماده را از سوى گروه تقى زاده عقب نشینى تاکتیکى براى حفظ موقعیّت خواند و اظهار امیدوارى کرد که پس از به قدرت رسیدن تندروان این ماده کهنه براى همیشه برداشته شود. سراسپرنیک رایس در ضمیمه گزارش 147 که اختصاص به گفت وگوهاى مجلس درباره (نظارت هیأت طراز اول مجتهدین بر قوانین مصوبه مجلس) داشت پس از اظهار خرسندى فراوان از نطق میرزا فضل على آقا در مخالفت با آن مى نویسد:
(آزادیخواهان مى دانند که دست کم تا چند سالى نمى توانند علنا خصم را مورد حمله قرار دهند; از این رو امتیازات بزرگى به روحانیون داده اند و احترامى اغراق آمیز نسبت به هیأت علماء نشان مى دهند. نتیجتا ماده اضافى که در بالا به آن اشاره شد با همین روح آشتى خواهانه و با وجود مخالفت مصمم نمایندگان تبریز به ریاست تقى زاده و میرزا فضل على آقا مجلس به آن راى داد به طورى که حوادث بعدى ثابت کرد این شاهد یعنى تصویب این ماده در واقع یک اقدام مدبرانه سیاسى بزرگى تشخیص داده شد…. بدیهى است به محض این که آزادیخواهان زمام امور را به دست بگیرند مسلم است که این ماده کهنه پرستانه به طور دایم در حال تعلیق قرار خواهد گرفت.)51
پیش بینى رایس درست از کار درآمد. با پیروزى و تسلط هواداران بریتانیا بر مجلس شعائر اسلامى کم رنگ شد و دامنه تظاهر به بى دینى بالا گرفت. در دوره اول مجلس چون علما در صحنه بودند مخالفان جرأت اظهار خلاف مذهب نمى کردند ولى در دوره هاى بعد افزون بر نادیده انگاشتن ماده نظارت علما بر مصوبات مجلس و پشتیبانى از تز جدایى دین از سیاست آشکارا به مذهب حمله مى شد و در نتیجه به نوشته مستوفى:
(جماعتى از مردم با ایمان ساده دل را که به واسطه علما از آزادى مشروطه خواه شده بودند از این مسلک و مرام روگردان کردند.)52
روشن شد که علما و بریتانیا در انقلاب مشروطیت در دو جبهه و رو در رو قرار داشته اند و هر یک در پى هدفى بود. علماى دین که بسانِ سدى استوار بر اهریمنانِ خارجى راه مى بستند مى بایست از میان برداشته شوند. در پى این هدف دیپلماتهاى انگلیسى ابتدا براى رسیدن به هدفهاى شوم خود به ظاهر راه مسالمت و مذاکره
مستقیم را با رهبران نهضت در نجف و ایران در پیش گرفتند و براى به چنگ آوردن پیرامونیان علما و استفاده کردن از آنان از هیچ گونه بخششى دریغ نمى ورزیدند53. ولى بدنامى و رفتار ناشایست انگلیس با مردم مانع از برقرارى ارتباط بود و تلاشهاى سفارت انگلیس در ایران و عراق براى برقرارى روابط با علما ناکام ماند. پس از قرارداد 1907 و تیرگى روابط مردم با انگلیس انگلیسیان بسیار تلاش ورزیدند که با علماى نجف که سر نخِ مبارزه را در دست داشتند دیدار کنند ولى به گزارش سر کنسول بریتانیا در بغداد در این برنامه هم شکست خوردند:
(تاکنون براى نماینده مقیم انگلستان درمحل میسر نگشته است که با مجتهدین نجف مناسبات دوستانه اى برقرار کند; زیرا آنها حاضر نشده اند تماسى با او داشته باشند.)54
در پى ناکام ماندن انگلیسیها از برقرارى روابط با بزرگان علما سیاست تزویر را پیش گرفتند. آنان به فکر افتادند توسط کسانى به درگاه روحانیان با نفوذ نزدیک شوند و غیرمستقیم ذهنیت علماى نجف و پیرامونیان آنان را نسبت به عملکرد آن دسته از روحانیان ایران که در خط اول جبهه رویارویى با انگلیس قرار داشتند دگرگون سازند و از زبان دیگران سیاستهاى انگلیس را در جنوب توجیه کنند. دولت انگلیس به کارگزاران ایران سفارش مى کند که با علماى نجف وارد گفت وگو شوند و به آنان چنین بنمایانند که مبارزه روحانیان ایران علیه انگلیس به مصلحت نیست; زیرا حضور انگلیس در بنادر جنوبى براى امنیت و برقرار کردن راههاى تجارت است و بدون حضور آنان ناامنى همه جا را فرا خواهد گرفت و مبارزه علماى جنوب چونان میرزا ابراهیم سید عبدالحسین لارى سید مرتضى تنگستانى نه تنها مشکلى را رفع نمى کند که بد شدن اوضاع و بهانه دادن به خارجیان براى اشغال بیش تر ایران خواهد انجامید. انگلیسیها چشمى به جنوب ندارند و از حضور ناخواسته خود در ایران ناخرسندند:
(و نیز واجب است که دولت ایران علماى نجف و کربلا را ترغیب نمایند دست از تحریکات و تهییج علما و بزرگان فارس برداشته و به این اشخاص تلگرافاً عقیده خود را از بابت عدم رضایت انگلستان به مداخله در جنوب ایران اظهار دارند.)55
دولت با علماى نجف از یک سو و باعلماى مبارز جنوب از سوى دیگر وارد گفت وگو شد و در صدد برآمد با شیوه هاى گوناگون علما را با حضور انگلستان در ایران موافق کند. وزارت امور خارجه این نکته را به مجتهد شیراز گوشزد مى کرد: اولیاى دولت در سیاست خارجى از دیگران آگاه تراند و آنان رفتار خشونت آمیز با خارجیان ندارند و با نیک برخوردى مسالمت بیش تر مفاسد بر طرف مى شود. مسأله تحریم که دشمنى ورزیدن و پیکار اقتصادى است اگر در موارد دیگر مفید باشد براى امروز ایران زیان آور خواهد بود; زیرا مملکت ما احتیاج شدید به دادوستد با خارجیان دارد و ادامه تحریم کار را بر ما مشکل مى کند و سبب شدت عمل انگلیسیها خواهد شد. دولت با همین تزویر علماى تهران را با خود همراه کرد و بدانان سفارش کرد به میرزا ابراهیم محلاتى یادآور شوند فتواى تحریم را لغو کند56.
دولت ایران گزارش کار خود را به انگلیسیان چنین گزارش داده است:
(توجه علما به این مسأله جلب شده که بنابر مطالبى که در طى این مراسله مذکور است پلتیک دولت انگلیس مبنى بر عدم مداخله در جنوب مى باشد و تلگرافاً به علما و رؤساى فارس مخابره و به ایشان نصیحت داده شده است نسبت به اتباع انگلیس و تجارت آنها رویه دوستانه اتخاذ نمایند.)57
این سیاست مزورانه در گروهى از علما موثر افتاد و ساده اندیشى و نداشتن آگاهیهاى لازم سیاسى و اقتصادى راه را بر ایشان گم کرد. گروهى از علما مانند: امام جمعه شیراز راه نرمش در پیش گرفتند و دست از مبارزه با انگلیس برداشتند:
(یک مسأله رضایت بخش که در اوضاع فارس مشاهده مى شود و مستر اسمارت کفیل قنسولگرى راپورت آن را داده بهبود زیاد رویه و سلوک
علما نسبت به انگلستان و تبادل اظهار تهنیت و مبارکباد روز تولد پادشاه انگلستان از طرف امام جمعه بود.)58
گروهى از علماى تهران: سید محمد طباطبایى یحیى خوئى شیخ اسماعیل فرزند میرزاى رشتى و حاج آقا شیرازى با فرستادن تلگراف به میرزا ابراهیم اصرار ورزیدند دست از این روش بردارد و فتواى تحریم را لغو کند59; امّا میرزا ابراهیم بر ادامه تحریم اصرار مى ورزید و بر آن بود مبارزه را تا بیرون راندن انگلیسیان از سرزمین فارس ادامه دهد ولى فشارهاى سیاسى از سوى دولت و علماى تهران مانع کار بود و میرزا ابراهیم را وادار کرد به طور موقت از موضع نخستین خود برگردد و فتواى تحریم تجارت با انگلیسیان را به شرط واپس نشینى نظامیان آنان از جنوب و عمل آن دولت به وعده هاى خود لغو کند.
ولى انگلیسیان به این عبارت قانع نشده و خواستار آن شدند که فتواى رفع تحریم کالاهاى انگلیسى بدون قید و شرط صادر شود و نامى از دولت انگلیس در این میان به میان نیاید زیرا این مسأله افزون بر این که خطر را برطرف نخواهد کرد خوارى و ناامنى را براى انگلیسیان در پى دارد.
سرانجام میرزا ابراهیم محلاتى تحت فشار دولتیان فتوا داد:
(با کثرت موانع و محذورات داخلى و خارجى فقط محض مساعدت با اولیاى دولت اسلامیه حکم رفع تحریم امتعه انگلیسى داده شد و تجار مشغول معامله با تجارتخانه هاى خارجه و داخله آن دولت شوند.)
این فتوا بر علماى خط مقدم جنگ گران آمد. علماى بوشهر: عبدالنبى حجةالاسلام و سید مرتضى با تلگرافى به علماى شیراز آن را برخاسته از خوش باورى و فریب خوردن علماى تهران دانستند و در آن تلگراف یادآور شده بودند:
اطمینانى به دولت انگلیس نیست و تاکنون مسالمت و نرمش با این دولت ستم پیشه نتیجه عکس داده است و تا مادامى که سربازان انگلیسى در ایران وجود دارند از آنان نباید غافل شد. ما در عین اطاعت از فرمایشات
جناب عالى از وظیفه مرزدارى غافل نخواهیم ماند.60
تزویر دیگر انگلیس براى فریب علما بهره گیرى از احساسات ضد روسى ایرانیان بود. از روزگار جداشدن سرزمین گسترده قفقاز توسط روسیه از ایران و جنایتهاى تزارهاى روس روسیه در نزد ایرانیان دشمن شمرده مى شد.
این دشمنى زمینه مناسبى براى بهره بردارى انگلیسیها بود. انگلیسیها با این که در چپاول و غارت با روسیه هم پیمان بودند و براى تجزیه ایران با او همداستان علما را از خطر روسیه بر حذر مى داشتند و به آنان یادآور مى شدند: روسها دشمن ایرانند و حضور ما در سرزمین شما به خاطره جلوگیرى از کشور گشاییها و دست اندازیهاى آنان است. هاردینگ وزیر مختار انگلیس به همراه چرچیل نایب شرقى سفارت در آغاز حرکت مبارزاتى مردم در سال 1321هـ.ق. رهسپار عراق شد و با علمایى چون: مامقانى و فاضل شربیانى دیدار کردند. موضوع سخن در این دیدارها خطر نفوذ روسها در ایران بود. فاضل شربیانى با روشنى و آشکارا ناخشنودیى که علماى مذهبى از نفوذ روز افزون روسها دارند و این که کارگزاران عالى مقام دولت ایران زیر نفوذ روسها قرار مى گیرند اظهار کرد61: در جریان مشروطه نیز انگلیسیها همواره خود را سپر بلاى ایرانیان دربرابر روسها قلمداد مى کردند اما در پَس پرده با هم همسو بودند.
کنسول انگلیس در گزارش خود به لندن در ماجراى هجوم روسها به تبریز و کشتن مردم و علما دست به تحریف زد و بر جنایت روسها سرپوش گذاشت و نوشت:
( دروغ است و از مردم بیگناه یش از یک تن … کس دیگر گزند ندیده.ش62
در حالى که دهها نفر از عالمان دین و مردان مبارز درجریان یورش روسها به تبریز دستگیر و تیرباران شدند.
پس از افشا شدن جنایت روسها انگلیسیها به اظهار تاسف بسنده کرده و به توجیه آن پرداختند. در موضوع پیشرویهاى سید عبدالحسین لارى در جنوب علیه انگلیسیها سفیرمختار انگلیس به روسها چنین وانمود مى کند که هدف لارى بیرون کردن
روسهاست:
(سید لاری… اگر موفق به آمدن شیراز شود جاى ترس دارد که به قنسول خانه روس اذیت نماید.)63
بى گمان تندرویهاى روسها در ایران در نزدیک کردن مردم به سیاستهاى انگلیس بى تأثیر نبود و سبب مى شد مردم براى حفظ خود از خطر ایادى روس به دامن تزویر انگلیس پناه بردند.
در جریان تهدید حمله ترکمنهاى اجیر روس به گرگان شمارى از تاجران و روحانیان آن شهر تقاضا کردند در تحت حمایت دولت انگلیس قرار گیرند64.
از دیگر ترفندهاى انگلیس براى مبارزه با عالمان ترور شخصیت بود حربه اى که کارآمدى خود را بارها اثبات کرده بود. انگلیس پس از ناامید شدن از همراه کردن علما با خود درصدد مخدوش کردن چهره آنان برآمد. مستقیم و غیر مستقیم گاه آنان را مفسد و آشوب طلب مى خواند و گاه مرتجع و کهنه پرست و گاه هرزه و قدرت طلب و در افتادن چماقداران و اراذل و اوباش طرفدار خود را با این گونه افراد را مبارزه روشنگرى و ارتجاع جلوه مى داد.
سید عبداللّه بهبهانى از جلو داران نهضت مشروطه از سوى سفارت انگلیس به بدترین گونه چهره اش مخدوش مى شود65.
رهبران حوزه اصفهان آقا نجفى و آقا نوراللّه که مردم را از ترفندها و توطئه هاى خارجیان آگاه ساخته بودند و با انتخاب انگلیسیان در پستهاى گوناگون ادارى کشور مخالفت ورزیده بودند از سوى آنان به سودجویى و آشوب طلبى متهم مى شوند.
مستر برن آقانجفى را متهم مى کند:
(انتخاب وکلاى اصفهان به امر آقا نجفى از آن جهت بوده است که منافع شخصى او درتهران محفوظ باشد و وجود آقا نجفى در اصفهان سبب
اغتشاش و انزجار عمومى است.)66
در پى تحریم کالاهاى انگلیسى توسط آقا نجفى مارلینگ کاردار انگلیس به مشیرالدوله مى نویسد:
(چون مبلغ زیادى سرمایه انگلیس در این کار است و اگر این کار غیر صحیح را بگذارند امتداد پیدا کند به سرمایه مزبور خطر فاحش وارد خواهد آمد. از جناب عالى خواهشمندیم مقرر فرمایید: احکامات لازم به کارگزاران اصفهان صادر شود که از اقدامات فتنه انگیز این اشخاص فوراً جلوگیرى شود.)67
میرزا ابراهیم محلاتى از سوى وزیر مختار انگلیس ملاى شررانگیز و بدخواه لقب مى گیرد و سید عبدالحسین لارى مفسد و اخلالگر و دیوانه68.
بالاتر از این انگلیسیها براى بدنام کردن علماى مبارز دست به کارهاى ناروایى مى زدند و آن را به علما نسبت مى دادند. نا امن کردن راهها توسط ایادى خود از این نمونه بود تا افزون بر این که مردم نسبت به علماى مبارز بدبین مى شوند زمینه حضور بیش تر آنان نیز فراهم آید.
سید اسداللّه خارقانى در گزارشى از جنوب مى نویسد:
(فتنه هاى بنادر جنوب به تحریک دریابیگى و بنى قوام شیراز است که اشرار را به شرارت و غارت اموال مردم واداشته و آن را به اسم سید لارى شهرت دادند. سپس واقعه را به تهران گزارش داده و زمینه را در مرکز براى سوق اردو و جنگ با سید فراهم آوردند.)69
ناآگاهى مردم نیز در این جوسازیها مؤثر بود. نبود وسائل ارتباطى کنترل وسائل مخابراتى از سوى بیگانگان سبب مى شد که اخبار درست کم تر در دسترس مردم قرار گیرد و شایعه در میان مردم رواج یابد.
شبه روشنفکران فرصت طلب نیز در لکه دار کردن دامن علماى راستین با اربابان خود هم آوا شده بودند. تقى زاده که در لباس آزادیخواهى مردم را به تقلید از
استعمارگران فرا مى خواند و از مهره هاى مورد نظر انگلیس بود70 روحانیت را مانع اساسى در هم ریختن جامعه سنتى مى داند و صلاح جامعه را در نابودى این گروه مى بیند.
تقى زاده در تحلیلى دروغین با اتهامات ناروا به مبارزه عین الدوله مستبد علیه علماى تهران مشروعیت مى دهد.
(در حقیقت مبارزه عین الدوله با ملایان تهران و دستگاه فساد آنها مبارزه حکومت قوى و مقتدر بود با شرب الیهود و هرج ومرج….)71
در فرجام مشروطه انگلیس براى نابودى کیان روحانیت در سطح گسترده از سلاح تکفیر استفاده مى کند. مأموران انگلیسى که چون مور و ملخ در همه جا پراکنده بودند براى آماده کردن زمینه قلع وقمع یکسره علما آنان را مفت خوار و سَربار جامعه توصیف مى کردند.
اردشیر ریپوترجى از جاسوسانِ کهنه کار بریتانیا در پى قیام تنباکو به ایران آمد. براى آشنایى با اوضاع ایران مدت هفت سال در میانِ مردم رفت وآمد کرد. زبانهاى گوناگون این سرزمین را فرا گرفت. ریپوترجى در پى ایجاد محیطى بود که دیگر هیچ گاه ملت ایران در پى فتواى یک روحانى وارسته چون میرزا به چنین خیزشهایى دست نزنند. قطع پیوند مردم با روحانیت از محورهاى اساسى تلاشهاى او بود. پس از به قدرت رسیدن رضاخان توسط بریتانیا ریپوترجى به آماده سازى رضاخان براى نابودى حوزه ها پرداخت. در وصیت نامه جى در ارتباط با رضاشاه آمده است:
(من به تفصیل برایش شرح دادم که طبقه علما و آخوند ها و ملاّها چگونه درگذشته نه چندان دور آماده حتى وطن فروشى بودند. عده اى از آنها رسماً استدلال مى کردند که بلشویزم یعنى اسلام و البته در ازاء این تفسیر پاداش مالى دریافت مى کردند که جهت مقابله با آن علما و مجتهدانِ عراق پول گزافى گرفتند که بر علیه مرام بلشویزم فتوا دهند. علما به طور کلى مى خواستند که جیبشان پرشود و تسلّطشان برمردم
پایدار بماند.)72
در این گفتار عمقِ کینه ورزى استعمار بریتانیا نسبت به اسلام و روحانیت آشکار است. او چهره علما را واژگونه جلوه مى دهد و عملکرد اندک شمارى از روحانى نمایان را به عنوان نماد حوزه مطرح مى سازد. جى در نامه خصوصى اش فاش مى سازد که دو سال ونیم رضاشاه را علیه طبقه علما آموزش داده و تا پاسى از شب از فساد این طبقه به گوش او خوانده است تا او را از نظر روانى آماده سازد که بى باکانه با شعارها و نمادهاى مذهبى رویاروى گردد. اتهام ارتجاع و واپس گرایى از دیگر ابزارهاى حمله نوکران انگلیس علیه علما بود. کسانى چون: ملکم و یپرم و تقى زاده حجاب قصاص و… را غیر حکیمانه مى خواندند و عالمانى چون: شیخ فضل اللّه و بهبهانى و ملاقربانعلى زنجانى را کهنه پرست و نامطلوب73.
اتهامهاى انگلیس علیه شیخ فضل اللّه نورى چنان فراگیر بود که دوست و دشمن را به اشتباه افکند. نام شیخ فضل اللّه که در رأس مخالفان مشروطه انحرافى بود با مستبد و مرتجع مرادف شد. در میان آن هیاهو شیخ نتوانست به گونه شایسته از اندیشه هاى خود دفاع کند در حالى که شیخ در ابتدا در رأس انقلابیون و نقطه اتکاء علما بود و سابقه درخشان شیخ را در مبارزه براى آزادى و علیه استبداد دیگران نداشتند. پدید آمدن انحراف در نهضت او را در ردیف مخالفان قرارداد.
او مواضع خود را چنین بیان مى کند:
( ایها الناس! من به هیچ وجه منکر مجلس شوراى ملى نیستم بلکه من مدخلیّت خود را در تأسیس این اساس بیش از همه کس مى دانم; زیرا که علماى بزرگ ما که در عتبات عالیات وسایر ممالک هستند هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین من همراه کردم… الان هم من همان هستم که بودم.)74
سید ابوطالب زنجانى از مخالفان مشروطیت نیز از سران آزادیخواهان بود. در گذشته همکاریهاى نزدیکى با سید جمال الدین داشت75.
مشروطه طلبان در همه جا مشروطه را عین آزادى قلمداد مى کردند و مخالفان را مستبد. قرار داشتن محمد على شاه در رأس مخالفان موضع آنان را تقویت مى کرد. در حالى که مخالفت شیخ با مشروطه به خاطر پشتیبانى از شاه نبود بلکه به خاطر رواج بازار الحاد توسط گروهى از سران مشروطه بود. سفارت انگلیس بى شرمانه شیخ را به گرفتن رشوه از مستبدانِ متهم مى کرد76. در حالى که علما و تذکره نویسان شیخ را به وارستگى ستوده اند. شیخ از شاگردان زبده میرزاى شیرازى بود و در علم و فضل سرآمد یاران. تمکن مالى او را از دیگران بى نیاز کرده بود و شجاعت او را از ملاحظه کارى به دور مى داشت و ملاحظه قدرت روز را نمى کرد77. سفارت انگلیس در حالى علما را مستبد مى خواند که وابستگان مزدور آن بیش ترین شانتاژ را در حق مخالفان خود روا مى داشتند و خواسته هاى خود را با زور بر کرسى مى نشاندند. در ماجراى بحثِ محاکم شرعى در مجلس سید عبداللّه بهبهانى و سید محمد طباطبایى اصرار داشتند در احکام شرعى اموال و اعراض و نفوس به محاکم شرعى مجتهدان رجوع شود و در امور عرفى و مسائل کارشناسى به دیوان عدالت. مخالفان که خواهان قطع نفوذ علما در قوه
قضایى بودند به اغتشاش دست زدند. انجمنها که کمیته سرى مجازات در رأس آنها بود وارد میدان شدند و به علما بدزبانى کردند و با تهدید مسلّحانه اصل 23 متمم قانون اساسى را به امضاى آن دوبزرگوار رساندند78.
مسؤلان اجرایى حکومت مشروطه نیز بهتر از مستبدان گذشته نبودند. بسیارى از سیاسیون مستبد مشروطه خواه شدند و مجلس و دولت را به دست گرفتند و به اعمال نفوذ پرداختند79.
آیا ظل السلطان مشروطه خواه بهتر از محمد على شاه بود80 و یا سردار تنکابنى بهتر از رحیم خان سفاک؟ آیا جنایتهاى مشروطه طلبان در برخورد با مخالفان روى مستبدان را سفید نکردند؟ تبه کاریهاى آنان سبب شد که بسیارى از مشروطه روى گردانند.
یکى از شاهدان از عملکرد نیروهاى یپرم مشروطه خواه در جنگ با افراد رحیم خان مى گوید:
(به چشم خود دیدم مال غارت زیر جامه زنها را برده اند هتک ناموس کردند حفظ ناموس خود را خواست با گلوله زدند و زن با عصمت را به قتل رساندند… نمى دانم مشروطه این است یا قسم دیگر…)81
دخالتهاى نامشروع بیگانگان بویژه روس و انگلیس در امور داخلى ایران پیش از مشروطه و پس آن مردم را نسبت به بیگانگان بدبین کرده بود. گرچه انگلیس درصدد بود با پشتیبانى مقطعى از مشروطه وجهه اى کسب کند ولى تحمیل قراردادهاى سودجویانه در مورد ایران وجهه او را در میان مردم مخدوش کرد. جنایتها و دخالتهاى آشکارا و پنهان انگلیس درایران به آن جا رسید که مردم هر حادثه را به انگلیس نسبت بدهند و در پى هر اقدام شوم دست پنهان او را بجویند. انگلیس استعمارگر به کمک ایادى خود از این جو ضدانگلیسى نیز به شیوه اى بهره مى گرفت و افراد پاک و روحانیان وارسته را متهم به ارتباط با انگلیس مى کرد تا از نظرها بیفتند و جاسوسان انگلیسى بدون دغدغه انجام وظیفه کنند.
امام خمینى درباره این شگرد انگلیس مى گوید:
(یک راه دیگرش که در عرض همین دنبال مى شد این که: روحانیت را از دست مردم بگیرند اینها دربارى اند اینها انگلیسى اند. خود انگلیسیها تزریق مى کردند. خود انگلیسیها به مردم این طور مى گفتند که اینها انگلیسى اند اینها منحرفند…. آنهایى که اجیر بودند از طرف آنها به مردم این طور تزریق مى کردند… اینها انگلیسى اند اینها را گذاشته اند براى این که مردم را خواب کنند. دین اصلش تخدیر است… روحانیت هم عامل انگلیسیها هستند.)82
در پى این هدف بود که شیخ فضل اللّه نورى وابسته به روس معرفى مى شود و بهبهانى مرتبط با انگلیس. مهره هاى رژیم کودتا با تکرار پیاپى این شایعه در صدد
بودند آن را مسائل روشن تاریخى بشمارند. صفایى از قلم به مزدان رژیم شاه به پیروى از ظهیر الدوله از عمال قاجار بهبهانى را انگلیسى توصیف مى کند83.
ییحیى دولت آبادى از مشاوران و طرفداران سرسخت رضاشاه در این باره مى نویسد:
(شنیده مى شود که آقا سید عبداللّه به بعضى از خواص خود دستور مى داده است که بعد از رفتن ما به قم باید در سفارت انگلستان متحصن شده و بدیهى است که این دستور بى سابقه قراردادى با کسانى از رجال دولت که درخفا با او کار مى کنند و بالاخره با کارکنان سفارت نبوده است.)
همو مى نویسد:
(اگر خوب نگاه کنیم مى بینیم که در سیاست خارجى شیخ فضل اللّه نظربه روسها مى کند. همان نظر را که آقا سید عبداللّه به انگلیسیان مى نماید و دو سیاست ضدیکدیگر. خارجى هم هر یک از گریبان فراخ یکى از دو رئیس روحانى سردرآورده کار روائى مى کند.)84
نگاهى به زندگى ومبارزات سید عبداللّه و شیخ و عملکرد این قلم به مزدان داورى را آسان مى کند. شیخ فضل اللّه نورى از دیرباز منادى استقلال ملى و در ماجراى نهضت تنباکو جلودار مبارزان تهرانى بود. مخالفتش با مشروطه نیز از همین عقیده سرچشمه گرفت. او به هنگام در خطر قرار گرفتن جانش از سوى مشروطه خواهان از رفتن به سفارتخانه ها خوددارى کرد و در پاسخ سفیر روس براى پناهندگى به سفارت آن کشور گفت:
(آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براى اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر…)85
در سید عبداللّه نیز همین روحیه وارستگى و عزت نفس وجود داشت. در مبارزه علیه استبداد بارها جانش به خطر افتاد. درماجراى بمباران مجلس بسیارى از نمایندگان به سفارت انگلیس پناهنده شدند ولى او و طباطبایى در مجلس ماندند و به گونه هاى اهانت ها و شکنجه ها تن دادند و ننگ تسلیم به بیگانه را نپذیرفتند86.
اگر بهبهانى به سفارت انگلستان سفارش کرد با متحصنان مدارا کند از آن رو بوده که سفارت پیام مردم را به دربار برساند و مسأله مبارزات مردم در افقى فراتر از ایران منتشر شود. کسروى با آن روحیه ضددینى و ضدروحانى سفارش سید را برخاسته از ملت خواهى او مى داند و ارتباط ویژه اى میان سید و سفارت درمیان نمى بیند:
(… روز شانزدهم جولاى که از تهران بیرون رفتند بهبهانى باز نامه اى نوشت… ما علما و مجتهدان چون نمى خواهیم کار به خونریزى کشد از شهر بیرون مى رویم ولى از شما خواستاریم در این کوشش با بیدارگرى از همراهى از ما دریغ ندارید.
پیداست که خواست بهبهانى از یاورى و همراهى که از سفیرانگلیس در مى خواسته جز این نبوده که سفیر میانه ایشان با شاه میانجى باشد و پیامهاى آنان را به خود شاه برساند چنانکه در زمان بودن در عبدالعظیم این درخواست را از سفیر عثمانى کرده بودند و راز کار این است که مظفرالدین شاه خود خواهان قانون ومجلس مى بود ولى عین الدوله و وزیران دیگر… جلو شاه را گرفته و او را خاموش گردانیدند….
خواست بهبهانى این بود که سفیرانگلیس درمیان ایشان و شاه میانجى باشد و به او دل داده و از ترس بیرون آورد. این گمان هرگز نمى رود که بهبهانى یا طباطبایى به پناهیدن مردم به سفارتخانه خرسندى داده اند و یا چنین گفتگویى در بودن ایشان مى رفته چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبه رو بودند و با این همه از مسجد بیرون نیامدند و سرانجام که ناگزیر شدند روانه قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانه آنان کجا و خرسندى به پناهیدن مردم به سفارتخانه یک دولت بیگانه کجا.)87
کسروى علت این اتهامها را حسد مى داند که ایجاد حکومت و قانون به نام آنان ثبت نشود ولى ریشه اساسى همان تحلیل امام است که این انگلیس است که براى بدنام کردن افراد آنان را به خود منتسب مى کند.
اهمیت مطلب در آن جاست که این سخنان از سوى کسانى منتشر مى شود که وابستگى آنان به انگلیس بسیار روشن است.
تقى زاده از رهبران حزب دمکرات همواره در حمایت انگلیس بود و در ماجراى سقوط مجلس به سفارت انگلستان پناهنده شد.
یحیى دولت آبادى در آن ماجرا ابتدا در پناه سفارت انگلیس در تهران منزل گزید سپس خود را به قلهک رساند و در پناه سفارت تابستانى انگلیس قرار گرفت و با کمک آنها از ایران خارج شد. وى سرانجام به رضاشاه پیوست و از مشاوران نزدیک او گردید88.
انگلستان به ترور شخصیّت علما بسنده نکرد. بر آن شد هرگونه ارتباط بین دولت مشروطه خود ساخته را نیز با علما قطع کند و روحانیت را در انزواى سیاسى کامل قرار دهد.
سرپرس کاکس در تلگرام به وزیر خارجه انگلیس درباره بازگشت احمدشاه به ایران از راه عتبات نوشته است:
(هیچ صلاح نیست اعلیحضرت از راه بصره ـ بغداد به ایران بازگردند; زیرا پس از آن که پادشاه یک کشور شیعه وارد بغداد شد دیگر برایش امکان ندارد عتبات عالیات را زیارت نکرده به کشورش بازگردد; اما زیارت کربلا و نجف در این موقع حساس این خطر بزرگ را در بر دارد که شاه در آن جا مسلما با علماى متنفذ شیعه که همه با نفوذ ما بر عراق و هم با قرارداد ایران و انگلیس مخالفند تماس پیدا خواهد کرد و تحت تأثیر افکار و الهامات آنها قرار خواهد گرفت.)89
در آن روزگار بزرگ ترین مرجع شیعه میرزا محمد تقى شیرازى در کربلا زندگى مى کرد که به علت مخالفت بى پرده و بى باکانه اش با سیاستهاى استعمارى بریتانیا در لیست سیاه انگلیس قرار داشت.
انگلیس آخرین حربه خود را در بیرون راندن روحانیان از صحنه سیاست و اجتماع که همانا تبعید ونابود کردن آنان بود به کار گرفته و شمارى از آن عزیزان را شهید و یا تبعید کرد.
* شیخ فضل اللّه نورى: وى از پیشگامان مبارزه علیه استبداد بود. وقتى که دید حرکت ضداستبدادى وضد استعمارى که او و دیگر عالمان به وجود آورده اند به انحراف کشیده شده راه دیگرى در پیش گرفت: مشروطه مشروعه. انگلستان این حرکت هوشیارانه را برنتابید و به عوامل خود دستور داد وى را از سر راه بردارند.
عوامل وابسته به انگلیس چندین بار قصد جانش کردند تا این که در یکى از بارها مجروح شد. کریم و حسین خان نواب که متهم بودند در این حادثه دست دارند وابسته به سفارت انگلیس بودند. تقى زاده گروهى را با دستیارى حکیم الملک (ابراهیم حکیمى) و حسین قلى خان نواب ایجاد کرده بود که هر دو رابطه اى نزدیک با انگلستان داشتند.
حسین خان افزون بر این که خود در گذشته از عوامل کمپانى رژى بود90 و از دولت انگلستان صاحب نشان91 برادرانش حسن على خان و عباس قلى خان نواب به طور رسمى مامور سفارت بودند. عباس قلى در اداره شرقى سفارت انگلیس کار مى کرد و برنامه ترور با هماهنگى آن مرکز طرح ریزى شده بود92.
کریم دواتگر در اعترافات خود حسین قلى خان و حسن على خان را که درگذشته به سفارت پناهنده شده بودند همدست خود معرفى کرد93.
گرچه کاردار سفارت انگلیس کوشش مى کرد خود را در این ماجرا بى طرف نشان دهد ولى شواهد جاى انکار باقى نمى گذاشت و بیش ترین حساسیت سفارت در حفظ جان و آزادى متهمان بود.
مستر اسمارت از جانب دولت انگلیس در جلسه محاکمه حاضر مى شد94 و بر جریان محاکمات نظارت داشت95.
پس از کشتن شیخ به دست یپرم خان هوادار انگلیس سفیر انگلیس آشکار گزارش داد:
(شیخ فضل اللّه براى مملکت خود خطر بزرگى بود. خوب شد که دولت ایران او را از میان برداشت.)96
امام امت درنقش بیگانگان در کشتن شیخ مى گوید:
(مرحوم شیخ فضل اللّه رحمة اللّه ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد. باید قوانین قوانین اسلام باشد.… متمم قانون اساسى هم از کوشش ایشان بود. مخالفین خارجیها که یک همچو قدرتى را در روحانیت مى دیدند کارى کردند که در ایران شیخ فضل اللّه مجاهد مجتهد داراى مقامات عالیه را در یک دادگاه… یک نفر منحرف روحانى نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل اللّه را در حضور جمعیّت به دار کشیدند.)97
درصدر مشروطه گروهى از تندروان مرکب از مهاجران قفقاز ارمنیان و ایرانیان منحرف تشکیلاتى پنهانى براى از میان بردن مخالفان خود پى ریزى کردند. افراد این کمیته که با سلاحهاى جدید آشنا بودند در مدت کوتاهى گروهى از علما را به قتل رساندند. اینان خود را آزادخواه و استقلال طلب معرفى مى کردند و شعار آزادى و استقلال طلبى سر مى دادند و مخالفان خود را به اتهام استبداد و یا حمایت از بیگانه ترور مى کردند.
پرونده آنان نشان مى دهد گردانندگان این جریان دموکراتها و وابستگان سفارت انگلیس بوده اند.
اینان افراد را یا مى خریدند و یا با تبلیغات شست وشوى مغزى مى دادند و براى کشتن مخالفان از وجودشان استفاده مى کردند. بدیشان تلقین مى کردند روحانیان مخالفان راه آزادى اند و رهایى ملت از شر استبداد و اجانب به کشتن آنان بستگى دارد.
این گروه براى فریب افکار عمومى در آغاز کار شمارى از اشخاص بدنام را از میان برداشتند و سپس به کشتن انسانهاى شایسته دست زدند98.
اسامى افرادى چون: رشید السلطان حسین خان لله احسان اللّه خان میرزا ابراهیم خان منشى زاده اسد اللّه ابوالفتح زاده ابراهیم حکیمى حیدر عمو اغلى و… در گروه مجازات دیده مى شوند.
وثوق الدوله که از نزدیک با گردانندگان کمیته سرى آشنایى داشته است بنیانگذاران آن را افرادى چون: عماد الکتاب و کمال الوزراء از عمال انگلیس مى داند99.
* سید عبداللّه بهبهانى: وى پیشاهنگ مردمان مسلمان مشروطه خواه بود. شجاع بود و پر شهامت و شخصیتى کم نظیر. او از بى باک ترین و صبورترین افراد روحانى زمان خود بود. شهامتش در برابر حوادث همگان را به شگفتى انداخته بود. با عزم راسخ از مشروطیت دفاع کرد و هیچ گاه زبونى از خود نشان نداد. هشیارى سید در برابر نفوذ بیگانگان و انحرافها مانعى جدى بر راه کژ اندیشان ایجاد کرده بود. در ماجراى متمم قانون اساسى و نظارت علما بر مصوبات مجلس با سید محمد طباطبایى و شیخ فضل اللّه نورى همراه بود. روشنفکران غرب زده که مشروطیت قوانین و نفوذ روحانیت را در سیاست برنمى تافتند به دست ایادى خود در کمیته مجازات او را به شهادت رساندند. اگر چه در آن روزگار کشندگان وى شناخته نشدند ولى پس از چندى روشن شد که سه نفر از دسته حیدر عمواغلى به نامهاى: رجب وحسین لله وعلى اصغر این جنایت فجیع را انجام داده اند100.
نام تقى زاده از بنیانگذاران حزب دموکرات به عنوان سبب اصلى قتل بر سر زبانها مى افتد و عبارت: (تقى زاده گفت و شقى زاده گشت) مربوط به همین قتل است101.
* میرزا محسن: وى از روحانیان با هوش و زیرک بوده است و پناهگاه نیازمندان و بى کسان. خوش محضرى نیک رفتارى و نیک برخوردى وى با مردم زبانزد عام و خاص بوده است. وى نیز به دستور کمیته سرى مجازات کشته مى شود.
حسین لله یک از کشندگان وى در اعترافات خود مى گوید:
(احسان اللّه خان و رشید السلطان و من از جانب کمیته مأمور ترور میرزا محسن شدیم و هر وقت ترور آخوندها به ما ارجاع مى شد ما از شادى در پوست خود نمى گنجیدیم چون براى من و دوستان من کشتن یک آخوند یا یک سیّد بزرگ ترین خدمت به آزادى و وطن به حساب مى آمد.)102
احسان اللّه خان منتسب به فرقه بهایى بود. پس از کشتن میرزا محسن فرار کرد و به تشکیلات جنگل پیوست و به علت ابراز لیاقت از نزدیکان مورد اعتماد جنگلیان شد. وى تا پیش از کودتاى سرخ در رشت در کنار میرزا بود سپس به میرزا خیانت کرد و از دشمنان سرسخت وى شد تا جایى که رهبران نهضت جنگل را به صف آرایى در برابر یکدیگر واداشت103.
* حاج شیخ على فومنى: در روزهاى درگیرى مشروطه طلبان با حکومت گروهى از آنان در رشت کمیته اى به نام: ستار تشکیل دادند. افرادى چون: میرزا کریم خان میرزا على محمد خان تربیت میرزا حسین کسمایى و… از اعضاء آن بودند. این گروه به طور سرى به کشتن مخالفان خود دست مى زدند. از جمله آنان شیخ على فومنى بود که به اتهام مخالفت با مشروطه ترور شد.
شیخ على از مجتهدان بنام بود و در پارسایى سرآمد همگنان104 که به دست حسین خان کسمایى به قتل رسید105.
همچنین درگزارشهاى سفارت انگلیس آمده: یکى از علما معروف به فاضل در اواخر ماه اوت تیر خورده کشته شده است. مى گویند: کمیته سرى رشت حکم اعدام او را داده است106.
آقا کریم خان فراماسون بوده است و وابسته به بریتانیا و در رأس کمیته سرّى رشت. وى با چپ نمایى نقش مهمى در پیشبرد هدفهاى بریتانیا بازى کرد107.
یپرم مسؤول شاخه نظامى آن بود.
حسین خان کسمایى از افراد مؤثرانجمن سرى در قضیّه جنگل نخست با میرزا کوچک خان همراه بود و سپس به وى پشت مى کند و اشعارى درنکوهش وى و جنگلیها مى سراید108.
انجمن سرى رشت ارتباط نزدیکى با تقى زاده و کمیته مجازات تهران داشته است. علماى بسیارى در لیست سیاه مجازات بوده اند از جمله آقا زاده فرزند آخوند خراسانى که حیدرخان مأمور ترور وى مى گردد امّا موفق نمى شود.
میرزا محمد معروف به آقازاده در آغاز مشروطیت به ایران مى آید و در تقویت مشروطیت مى کوشد امّا پس از چندى با پى بردن به انحرافهاى مشروطه گردانان از جمله استقراض آنان از دولتهاى بیگانه از در مخالفت در مى آید109 از این روى در لیست سیاه قرار مى گیرد.110
حاج آقا شیرازى سید محمد صادق طباطبایى و سید حسن مدرس نیز در لیست سیاه قرار داشته اند.111
* شیخ محمد باقر اصطهباناتى: وى از جمله کسانى است که به خاطر درافتادن با انگلیسیها و سیاستهاى استعمارى آنان ومشروطه گردانان منحرف به دست نوکران استعمار در شیراز به شهادت مى رسد. وى از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى بوده و از پیروان راستین آن مرد بزرگ در استعمار ستیزى وتلاش در راه آزادى112.
* سید احمد دشتکى: وى از پیروان سید عبدالحسین لارى و از مخالفان تسلط بریتانیا در جنوب بوده که به دست نوکران انگلیس به گونه دهشتناکى به شهادت رسیده است.
خاندان قوام الملک از زمره با نفوذترین و با قدرت ترین عوامل بریتانیا در جنوب ایران بودند و آن کشور مقاصد سیاسى و نظامى خود را توسط این حاکمان پیش مى برد. خاندان قوام در دوره انقلاب مشروطه و جنگ اول جهانى در جانبدارى از استعمار به جنایات بزرگى دست زدند. بسیارى از روحانیان و سران عشایر آزادیخواه جنوب را به شهادت رساندند.
قوام الملک در ماجراى تشکیل پلیس جنوب و سرکوب قیام عشایر علیه انگلیس نقش مهمى داشته است.
به گفته عبدالحسین میرزا از دوستان قوام:
(خدمتگزارى قوام الملک به دولت انگلیس اظهر من الشمس است.)
به گفته دکتر محمد مصدق:
(فرمانروا و قوام هم در شیراز از قونسول انگلیس براى مخارجى که قلمداد مى نمودند یکصد روپیه لک که آن وقت معادل با سه میلیون تومان بود دریافت مى کردند.)113
و به بهانه خونخواهى از کشته شدن رئیس مستبدان شیراز عوامل قوام حجة الاسلام شیخ محمد باقر و سید احمد دشتکى را به بدترین وضع به شهادت رساندند. پیکر سید را پس از شهادت به آتش کشیدند و در چاه قلعه بندر مدفون ساختند و خانه هاى آزادیخواهان را غارت کردند114.
ثقةالاسلام تبریزى: میرزا على آقا از علماى با فضیلت خطه آذربایجان بوده در شوراندن و بسیج مردم تبریز علیه استبداد نقش مؤثرى داشته است.
شیخ مشروطه اى مى خواست که بر پایه اسلام و مذهب جعفرى بنا شده باشد و مظلومان را از اسارت ستمکاران برهاند115.
ثقةالاسلام از غرب زدگانى چون تقى زاده که تبریز ندیده نماینده مردم تبریز شده بودند تنفر داشت و کژرویهاى آنان را به مردم گوشزد مى کرد.
وى در پشت بسیارى از رهبران مشروطه چون تقى زاده و… دست پنهان انگلیس را مى دید که آنان را جلو مى برد. به نظر ثقةالاسلام دولت روس آلت دست انگلیس بود و دولت بریتانیا با نهضت ایران همانقدر دشمنى مى ورزد که دولت تزار. دولت انگلیس برنامه هاى خود را توسط روسها انجام مى دهد:
(روس در دست انگلیس آلتى بیش نیست. هر چه مى گوید او نیز همان را مى رود. دست چرخ پولتیک در دست انگلیس است و همه این کارها را او
فراهم مى آورد. درخاطر ندارید که قبل از رمضان به شما نوشتم که نهنگ و خرس از سروپاى ملت چسبیده و کرمها به تن ملت افتاده و اهالى جمعى تماشاچى طایفه اى مسخره چى و طایفه اى دماغ خود را گرفته که تعفن است و جماعتى از دور ایستاده گریه مى کنند خیر. نمى دانم اشخاصى که طرفدار انگلیس و دوستدار روس هستند چرا درزبانها نیستند.)116
ثقه الاسلام به جرم مبارزه با استبداد و افشاى عوامل روس و انگلیس مورد خشم عوامل بیگانه قرارگرفت. دموکراتها به تحریف شخصیت او دست زدند. تقى زاده در پایمال کردن شؤون و نفوذ او تلاش مى ورزید. هواداران تقى زاده شایع کرده بودند که او مخالف مشروطه است و قصد نفاق دارد و براى بدبین کردن علماى نجف علیه او نامه نگارى مى کردند117.
آن بزرگ مرد در عاشوراى 1330 به همراه گروهى از علما به دست ارتش اشغالگر روس به شهادت رسید.
سفیر انگلیس که در دل از کار روس خرسند بود پس از این ماجرا به اظهار تأسف بسنده کرد و گفت:
(گمان من این است هرگاه ثقه الاسلام به قتل محکوم نمى شد بیش تر مقرون به صرفه پلتیکى بود و دولت روس هم مثل بریتانیاى عظمى دولتى است که رعایاى مسلمان دارد و از آن مى ترسم که قتل او بر احساسات رعایاى مسلمان ما ضربت وارد آورد.)118
* سید حسن مدرس: از دیگر شهیدان راه آزادى و استقلال و عزّت اسلامى شهید مدرس بود.
وى در طول دوران نمایندگى مجلس با دوراندیشى و عزم راسخ خود قانونهاى عزت بخش و کارآمدى به تصویب رساند.
وى سد بزرگى در راه بستن قراردادهاى استعمارى بود. قرارداد ننگین 1919 به همت او به هم خورد.
عوامل بریتانیا پس از ناامید شدن از سازش با این پارساى سیاستمدار قصد جانش کردند. با این که در لیست سیاه کمیته سرى مجازات بود قرعه به نام جنایت پیشه دیگرى درآمد و سرانجام به دست رضاخان به شهادت رسید.
نقل کرده اند: پس از آن که در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله قرار گرفت در حالى که جلوى خون جارى از بازویش را مى گرفت گفت:
(انگلیسیها مى خواستند با قتل من به مقصود خود برسند ولى خدا نخواست.)
در بیمارستان وقتى که براى بیرون آوردن گلوله هاى سربى تحت عمل قرار گرفت گفت:
(انگلیسیها اشتباه مى کنند. آنان نمى دانند جنایت سبب فتح و موفقیّت نمى شود.)
یا مى گوید:
(انگلیسیها هر جا ببرند در ایران مى بازند. چون سیاست آنان در ایران مبتنى بر عقل و عدالت و انصاف نیست همیشه محکوم به شکست و عدم موفقیت خواهد بود.)119
بریتانیا با دور کردن روحانیت اصیل از صحنه قدرت مهره هاى وابسته را به میدان وارد مى کرده و با شگردهاى ویژه اى آنان را در پستهاى قدرت مى گمارده است. انگلیس در انتخاب افراد زیرکانه عمل مى کرده و گاه براى آماده سازى فرد دلخواه سالها وقت مى گذاشته و به تعبیر شهید مدرس در تبعیدگاه خواف:
(انگلیسیها روى مهره اى که بیست سال دیگر در این مملکت حکم خواهد کرد از هم اکنون کار مى کنند.)120
آن کشور افزون بر جذب شمار بسیارى از روشنفکران و نوگرایان شمارى از روحانیان را نیز با خود همراه کرده بود و از دانش و پایگاه مذهبى آنان براى مبارزه با مذهب و علماى مبارز استفاده و بهره مى برد.
ریپوترجى در وصیت نامه خود پس از بدگویى از روحانیت درباره این گروه نوشته است:
(اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایران دوست هم هستند که خود افتخار دوستى و مصاحبتشان را داشته ام ولى این عده انگشت شمار را نمى توان نمونه واقعى جامعه روحانیت ایران دانست.)121
مقصود از افراد شرافتمند کسانى چون: تقى زاده سید حسن امامى سید یعقوب انوار یحیى دولت آبادى شیخ ابراهیم زنجانى و… هستند که با سلاح علم و دین به جنگ اسلام محمدى آمدند و سرانجام پس از پایان مأموریت شمارى از آنان لباس تزویر را کنار نهاده و با اربابان خود همرنگ شدند و آشکارا به جنگ مردم آمدند.
اینان که از همکاران قدیمى روحانیان آزادیخواه بودند در کار خود شدت و حرارتى بیش از دیگران نشان مى دادند.
آنان حوزه و نقاط ضعف آن را به خوبى مى شناختند و به خوبى توانا بودند از این شناسایى بهره بردارى کنند. تاکتیکهاى علما برایشان آشنا بود.
اینان حساسیت توده ها را مى شناختند و با انقلابى نمایاندن خود توانستند جبهه علماى واقعى را درهم بشکنند.
تقى زاده را باید نماد مهره هاى انگلیسى شمرد. او با حضور طولانى در صحنه قدرت راه را بر ورود فرهنگ و سیاستهاى انگلیس هموار کرد و با تبلیغ جدایى دین از سیاست با اسلامى شدن قوانین و حضور علما در صحنه حکومت مخالفت مى ورزید. در جریان سقوط مجلس به همراه تنى چند از همفکران خود به سفارت انگلیس رفت و در حمایت آنان به اروپا منتقل شد. در آن جا رابطه خود را با انگلیسیها نزدیک تر کرد و با رهبران بهایى طرح دوستى ریخت122 و با شکست محمدعلى شاه به ایران بازگشت و به همراهى حزب دموکرات براى به دست گرفتن مجلس و تصفیه مخالفانِ خط مشى خود به تلاش پرداخت. گرچه تلاش علماى نجف او را چند سال از ایران دور کرد ولى سرانجام به ایران بازگشت و نماینده مجلس شد.
او بانفوذ کلام و اطلاعات گسترده سیاسى و اجتماعى و اعتمادى که انگلیس به وى داشت بازوى موثرى براى حکومت بود.
او مى گوید:
(چنانکه اغلب مى دانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن غربى را در چهل سال قبل من بى پروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروى شمرده مى شد و به جاى تعبیر اخذ تمدن غربى پوست کنده فرنگى مآب شدن مطلق ظاهرى و باطنى و جسمانى و روحانى را واجب شمردم.)123
تقى زاده گرچه در اواخر عمر به نقد پاره اى از عقاید گذشته خود پرداخت ولى در مجموع عملکردش بازتاب تفکر نخستین او بود. در جریان کشف حجاب همسرش به رنگ جماعت درآمد و پیروى از دستور دربار پهلوى را رمز ترقى مى شمرد123.
دیگر روحانى نمایان وابسته نیز همین شیوه را دنبال کردند.
خوشبختانه جامعه اسلامى هیچ گاه این افراد را به عنوان روحانى به رسمیت نشناخت و تاریخ به عنوان حوزه درباره آنان به داورى ننشست بلکه از آغاز آنان را افرادى شمرد که منافقانه جامه دین بر تن کرده و سالوسانه خود را عالم نمایش مى دهند.
مقایسه دیدگاهها و مواضع عالمان دینى و بریتانیا در مشروطیت نشاندهنده. دو خط سازش ناپذیر است. بریتانیا در پوشش دموکراسى و آزادى دروغین منافع نامشروع و استثمار ملت ایران را دنبال مى کرد و آزادى حقیقى و استقلال ملى واقتصادى و مذهب را به هیچ مى انگاشت و در غارتگرى و پیمان شکنى مرز نمى شناخت. و آنچه در مجموعه شعارها و عملکرد علما (دو طیف مشروطه و ضد مشروطه) نمایان بود عدالت استقلال ملى و اقتصادى و احیاى ارزشهاى دینى بود. بى گمان برخورد این دو دیدگاه ناهمگون ناگزیر مسائل ناگوارى را در پى داشت. تکفیر و تهدید و تبعید و کشته شدن عالمان چون: ثقه الاسلام نورى بهبهانى لارى و مدرس و… نتیجه مواضع تسلیم ناپذیر علما در برابر بریتانیا بود.