دریاى بیکران هستى در ژرفاى خود گوهرانى را پرورده است که شب دیجور زندگى راگوهر شب چراغ شدند و در تاریکزار زندگى انسانها مشعلدار و روشنایى آفرین گردیدند.
اینان با دانش و بینش خود فروغ و شور و حرکت و سرور آفریدند و با راستى و صفا پاکى دل و نا بى درون ساحت حیات انسانى را عطرآگین ساختند.
این گوهران گرانمایه در هر زمان و هر دیارى سرمشق ارباب دل و الگوى خداباوران بوده اند.
این فرزانگان وارسته با تلاش بسیار و ریاضتهاى توان سوز از لاک خود پرستى و خودمحورى رهیده و خدابین و حقیقت محور شده اند.
اینان همواره پیام رسان پاکى و پیام آور آگاهى و بصیرت بوده اند و در اندیشه رهایى و آزادى مردم.
این رهیده ها هماره به فکر رهایى دربندان بوده اند و نجات گرفتاران امواج سنگین و نه در پى به در بردنِ گلیم خویش از موج حادثه. بى گمان ترسیم زندگى این چهره هاى بزرگ و تندیسهاى
پاک و شکوهمند و فراز پایه سازنده و حرکت آفرین است بویژه زندگى آنان که دانش و درایت و شکوه کردارى و راستى آمیزه جان و رفتارشان شده است و همواره با دو بال علم و عمل به پیش رفته و گوى سبقت را از دیگران ربوده اند.
در این میان شناختن و شناساندن دین شناسان امین و راستان راستین اهمیّتى دو چندان دارد; زیرا جان این فرهیختگان از دو چشمه زلال قرآن و عترت سیراب و سرشار شده است و آنان در این زمزم شفا بخش از هرگونه ناراستى و ناروایى رسته اند و به کوثر هدایت و حقیقت پیوسته اند.
نگرش فراگیر به زندگى و سیره علمى و عملى این خدا محوران معاد باور ریشه هر ناروایى و نابسامانى عقیدتى فرهنگى و اخلاقى را مى سوزاند و لکه هاى زشت آز و نیاز و بدخواهى و کینه توزى تن پرورى و تن آسایى را از صفحه دل و صحنه عمل مى زداید و شیوه سازندگى فردى و اجتماعى را به همگان مى آموزد.
در فرهنگ فخیم و زلال شیعى از این گوهران ارزشمند بسیار بوده اند که مانند خورشید بر تارک تاریخ تشیع درخشیده و در پرتو نور خود چهره هاى فروزانى تربیت کرده اند. در این نوشتار برآنیم سرزمین جانمان را در معرض ابرى پربار و خورشیدى تابان قرار دهیم که همگان بر پاکى و پارسایى او گواهى داده اند و او را از پرهیزگارترین زاهدترین و پاک ترین افراد زمانش خوانده اند.
آرى آن بزرگمرد علامه احمدبن محمد اردبیلى است که به محقق و مقدس اردبیلى نامبردار شده و درباره اش گفته اند:
اردبیلى همان بزرگمردى است که صاحب معالم از او دانش آموخت و اجازه روایت گرفت.
زندگى را با قداست و پاکى و پاکدامنى سپرى کرد و در سال
993هـ. ق نیز دنیا را به درود گفت.
در زمینه نیکوییهاى اخلاقى و چهره معنوى و ملکوتى او سخنها گفته اند از جمله:
(وقد سیّة ذاته و ملکیّة صفاته مما یضرب به الأمثال فى العالم کالخلق الجمیل من النبى و شجاعة الوصى الولیّ و سماحة الحاتم [الطائى])2
پاک سرشتى و نیکوییهاى اخلاقى او در تاریخ زبانزد همگان و ضرب المثل شده است و این ویژگى او مانند خلق نیکوى پیامبر(ص) و شجاعت و استوارى امام على(ع) و بخشندگى حاتم طایى شهرت یافته است.
این فقیه وارسته فراست و درایت و پژوهش را با پاکى و پرهیزکارى در آمیخت. سالها جبین بندگى برآستان ربوبى بسایید نفس را از شرّ و شیطنت به دور داشت شرک خفى را از صفحه دل زدود از بارگران خود پرستى رهید و به درگاه مقدس الهى روى نیاز آورد و از دوستى جز خدا گریزان بود.
با این همه از کسانى نبود که مقدس بودن و تقدس را حرفه خود قرار دهد و به همین جهت در برابر عوام دستگاهى نداشت بى تکلف مى زیست و از هرگونه خودنمایى و عوام فریبى به دور بود. براى خوش آمد گویى عوام و ساده دلان حقیقت را فداى مصلحت نکرد و در همه عمر مقدس راستین بماند و با همین راستى و قداست برفت.
سیره علمى و عملى مرحوم اردبیلى گواه این نکته است.
او در مسائل علمى به تحصیل دانشهاى رایج حوزوى بسنده نکرد بلکه پس از پیمودن این مرحله دست به کار شناخت منابع اصیل و مآخذ معتبر دین شناسى شد و خود را به سرچشمه ها نزدیک ساخت. با نوشتن کتاب: زبدةالبیان فى احکام القرآن به سوى حیات عقلى و قلبى و علمى قرآن شتافت و این کتاب آسمانى را در متن کارهاى علمى و پژوهشى خود قرار داد. نکته ها و برداشتهاى دقیق فقهى را از بوستان وحى الهى چید و این گنجینه عظیم خداوندى را پشتوانه و سرمایه دیگر پژوهشهاى
خود ساخت.
بازگشت او به قرآن بازگشتى بود عالمانه و همراه با درنگ و تشخیص و اجتهاد نه واگشتى در حدّ ضرورت و نقل و استناد. چنانکه امامان(ع) فرموده اند او با فهم درست و فراگیر (وَعى) به قرآن مى نگریست و با این دید و نگرش از این منبع بزرگ توشه و توان راه مى گرفت و بدون پیرایه و پیچ و خمهاى دست و پاگیر حکم خدا را از کتاب خدا استنباط مى کرد و به دیگران عرضه مى داشت.
در زمینه سنّت و روایت نیز باریک بین بود و نوآوریهاى فراوان داشت.
او به خوبى و شایستگى مى دانست که روایات نیز مانند آیات قرآن محکم و متشابه دارند;3 از این روى به ظهور روایت بسنده نمى کرد بلکه به درایت فقهى و رجالى و عرضه سنت بر قرآن توجه تام و تمام داشت. گاهى در ضمن مطرح کردن حدیثى فقهى به اصول و قواعد فقهى دیگر و نیز مباحث کلامى و عقیدتى و اخلاقى فراوانى اشاره مى کند.4
او نمونه روشن کسانى است که به فرموده امام على(ع) (وُعاة) احادیث بشمارند نه (رُواة) آنها:
(کونوا دراة ولا تکونوا رواة فان رواة العلم کثیر و دراته قلیل)5
از کسانى باشید که درایت و فهم خود را به کار مى گیرند و تنها به نقل روایت بسنده نمى کنند. چه بسا روایت کنندگان دانش فراوان باشند و درست اندیشان و ژرف نگران اندک.
امام صادق(ع) فرمود:
بر شما باد به درایت نه روایت.
حقیقت فقاهت و اجتهاد درایت است. هنر عالم دینى در درایت و میزان فهم و درک او نمایان مى شود و همین نکته راز نوآورى و نوفهمى فقیهان بوده و هست.
محقق اردبیلى در عین پاکى و پرهیزگارى از درایت و هوشمندى ژرف و همه جانبه اى برخوردار بود. چنان نبود که ارزش مدارى و پاک زیستى
و وارستگیهاى اخلاقى او را از کاوش و پژوهش باز دارد و روح تحقیق و تلاش علمى را از وى بگیرد و نیز از کسانى نبود که در بررسیهاى علمى و پژوهشى فرو رود و از خود غافل شود.
گزیده سخن آن که: اردبیلى مرد علم و عمل آگاهى و پاکى روایت و درایت هوشمندى و معنویت بود و به جرأت مى توان گفت اسوه عالمان راستین و مقدسان راستین بود.
با این تراز وى دقیق مى توان ادعاى کسانى را که به غلط خود را ترازودار مردم مى پندارند سنجید. ترازویى که در یک کفه اش علم و درایت و تلاش و کوشش نمایان است و در کفه دیگر پاکى وارستگى و فرزانگى لبریز و سرشار. درایت فقاهت و سیره علمى و شیوه استنباط ایشان مقوله اى است که در این مقال نمى گنجد. این نوشتار نگاهى دارد به گوشه هایى از سیره عملى و اخلاقى او و پیش از آن اشاره به دو نکته را ضرورى مى داند:
پاکى پاک اندیشى پاک سیرتى و احساس مسؤولیت در برابر کارها و بندگى از استوار کننده هاى معنى و مفهوم مقدس است.
آن که در باورهاى دینى از هرگونه آلودگى شرک و شبهه به دور است و کردار و رفتار او سیره صالحان و صادقان را ترسیم مى کند انسانى است مقدس.
پاى بندى به احکام فردى و اجتماعى شریعت و حرکت بر محور ولایت و رهبرى دینى از نشانه هاى آشکار تعهد و تقدس است. واژه مقدس فراگیر و گسترده است هرگونه ارزش فردى و اجتماعى را در بر مى گیرد. فرد و جامعه اى که با قطب نماى دیانت و تقوا و تقدس حرکت مى کند در قول قلم قدم و اقدام راستى و درستى استحکام و اتقان تعهد و تعاون و… را به نمایش مى گذارد.
جداسازى مسائل فردى و اجتماعى از یکدیگر و گسستن این دو در نگرش دینى گونه اى بى تعهدى بى تفاوتى و بى تقدسى است که به هیچ روى با
فرهنگ دین و مذاق شریعت سازگار نیست.
اگر در جامعه اى حقوق اجتماعى به درستى نگهداشته نشود آن جامعه به همان اندازه از پاکى دور افتاده و کژ راهه رفته است.
على(ع) در این زمینه مى فرماید از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:
هرگز امتى را پاک [از گناه] نخوانند که در آن امت [بى آن که بترسند] و در گفتار در مانند حق ناتوان را از توانا نستانند.
اگر فاصله طبقاتى در جامعه به اندازه اى باشد که فرهنگ جامعه این اجازه را به انسان ناتوان ندهد که از توانا و قدرتمند حق تباه شده خویش را بخواهد این جامعه بیمار و نامقدس است.
در بُعد سیاسى و اجتماعى آن جامعه اى را مى توان مقدس خواند که زیردستان و دورافتادگان از قدرت توان رساندن پیامشان به رهبران و مسؤولان را داشته باشند و این زمینه براى فرد فرد جامعه فراهم باشد که دشواریهاى زندگى و مشکلات اجتماعى خود را آزادانه مطرح کنند و به گوش دست اندرکاران برسانند.
به فرموده پیامبر(ص):
(اَبلغوا حاجة من لایستطیع ابلاغ حاجته فمن ابلغ سلطاناحاجة من لایستطیع ابلاغها ثبت الله قدمیه على
نیاز کسى را که از رساندن آن ناتوانست به رهبران و زمامداران برسانید; زیرا هر کس نیاز نیازمند و درمانده اى را به مسؤول آن برساند خداوند روز قیامت گامهاى او را بر پل صراط استوار بدارد.
از جلوه هاى نخستین جامعه مقدس توجه به محرومان و مستضعفان و کسانى است که در هر رخدادى سنگ زیرین آسیاى دشواریهایند و به فرموده امام خمینى (ولى نعمتها)یند.9
پیامبر اکرم(ص) از این واقعیت این گونه یاد کرده است:
تنصرون بضعفائکم)10
ناتوانان را پیش من آرید; زیرا شما به برکت آنان روزى مى خورید و یارى مى شوید.
بدین سان مى یابیم که واژه (مقدس) مفهومى گسترده و جامع دارد و آنان که مى خواهند این مفهوم را ویژه کسانى سازند که: آرام سخن مى گویند با وقار حرکت مى کنند سر در لاک خود فرو برده و از سرنوشت اجتماعى خود و دیگران بى خبرند در برابر رویدادها و رخدادهاى سیاسى و اجتماعى واکنش نشان نمى دهند و… سخت در اشتباهند و بى راهه مى روند.
مفاهیم و کلمه ها نیز مانند هر پدیده دیگر گرفتار آفت مى شوند. ممکن است کلمه اى در اصل مفهومى پویا متحرک سازنده و مثبت داشته باشد اما کم کم رنگ ببازد تا آن جا که ناساز با معناى آغازین خود شود; مثلاً واژه (استعمار) در اصل به معناى آباد کردن سازندگى و بهره درست از طبیعت گرفتن است; اما در فرهنگ جهانى امروز به کلى این معنى را از دست داده و مفهومى صد درصد ناسازگار پیدا کرده به گونه اى که این کلمه همراه است با ویرانگرى و غارت ثروت ملتها به دست غارتگران و چپاولگرانِ بین المللى و قدرتهاى زرمند و زورمدار.
واژه (مقدس) در فرهنگ ما نیز چنین سرنوشتى دارد این واژه که به معناى زیستن پاک و متعهدانه و همراه با دفاع از ارزشهاى دینى و گسترش آن در سطح زندگى فردى و اجتماعى بوده مفهوم دیگرى یافته تا آن جا که اگر بگویند: فلانى (مقدس) است یعنى کار به کسى ندارد از سیاست و سیاستمداران فاصله مى گیرد دیانت را با سیاست دو مقوله ناسازگار و ناهمگون مى شمارد هرگونه اصلاح و نوآورى را بدعت مى داند استفاده از قالبهاى نوین را براى محتواهاى کهن خارج شدن از سنّت و شیوه پیشینیان به شمار مى آورد همه سنتها و آداب گذشته را در قفسه عقاید و باورهاى خود مانند اجناس عتیقه نگهدارى مى کند و با هر فکر نو ایده نو طرح نو موضع
مخالف مى گیرد و با آن مى ستیزد.
این مفهوم انحرافى و برداشت نادرست از کلمه (مقدس) شیوه گروهى است با اندیشه و تفکر جامد و متحجر که همواره در طول تاریخ در برابر رهبران صالح و مصلحان اجتماعى ایستاده ا ند و سنگ اندازى کرده اند. پیامبر اکرم(ص) این تفکر را آفت دین شمرده و مى فرماید:
سه چیز آفت دین و دیندارى است: دانشمند بى تقوا و رهبر ستمکار و عابد نادان.
آن که دین دارد اما دین شناس نیست نه تنها ره به جایى نمى برد بلکه هماره بى راهه مى رود.
امام على(ع) مى فرماید:
نادان را نبینى جز که کارى را از اندازه فراتر کشاند و یا بدان جا که باید نرساند.
رفتار دو گروه کمرشکن است و توان سوز: عالم بى پروا و عبادت کننده نادان.13
کم تر مصلح و دردمندى را در طول تاریخ اسلام مى یابیم که از این دو سوى مورد هجوم قرار نگرفته باشد و از جام تلخ تکفیر و تفسیق مقدس نماهاى نادان جرعه اى ننوشیده باشد.
امیرالمؤمنین على(ع) از این گروه درد دلها داشته و خون جگرها خورده است. رنج جانکاه آن بزرگمرد گاه از سخنان غم انگیزش پیداست. از جمله مى فرماید:
اندوه من بر شما این است که مردم فاسق و بدکار بر امت مسلمان ولایت یابند و چیره شوند و مال خدا را دست به دست میان خود بگردانند با فاسقان و بدکاران یار شوند و با نیکان بجنگند.
رهبر توانایى همچون على(ع) به واسطه کارشکنى مقدس نمایان و خشک اندیشان متهم به بى مدیریتى مى شود و آخر کار نیز تسلیم
جوسازیهاى این گروه مى گردد و صلح تحمیلى با معاویه را مى پذیرد و فرزندش امام حسن(ع) نیز سرنوشتى بسان وى مى یابد.
ضربه هاى جبران ناپذیرى که این گونه تفکر به اسلام زده و مى زند مصلحان دینى را وا داشته که اعلام خطر کنند.
امام خمینى مى گوید:
(… این گونه افکار ابلهانه [جدایى دین از سیاست حرف زدن در این مقولات منافى شأن آخوند است و…] که در ذهن بعضى وجود دارد… افکار جماعتى است که به مقدسین معروفند و در حقیقت مقدس نما هستند نه مقدس. باید افکار آنها را اصلاح کنیم و تکلیف خود را با آنان معلوم سازیم چون اینها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند…. امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مى گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه مى زنند15….)/p> از عوامل مهم و اساسى دور شدن جامعه از تقدس و تعهد وجود و نفوذ مقدس نمایان ناآگاه در مجارى امور و مراکز تصمیم گیرى و برنامه ریزى است. اینان نه تنها شهامت و شجاعت و صراحت ندارند بلکه دیگران را نیز به تن آسایى تنبلى بى تحرکى بى تفاوتى و بى دردى مى کشانند. این اندیشه اگر در جامعه فراگیر شود فتنه ساز نیز خواهد شد.
امام على(ع) در حدیثى به این ویژگى آنان اشارت دارد و مى فرماید: ده گروه هستند که خود و دیگران را به فتنه گرفتار مى سازند از آن جمله:
و دانشمندى که اندیشه صلاح و اصلاح ندارد و مصلحى که آگاهى لازم ندارد و عالمى که دنیا پرست است.
مقدس نمایان تقدس را حرفه و پیشه خود قرار داده و جامع بودن دین خدا را نادیده مى انگارند. با خشک مقدسى و
دگم اندیشى که دارند معارف دین را یک بعدى و تک محورى جلوه مى دهند و از دیگر ارکان شریعت کناره مى روند در بعدِ عبادى و حفظ ظواهر و نگهداشت آداب و سنن مستحبى از خود پاى بندى فراوان نشان مى دهند; اما از روح حاکم بر فرهنگ دین و مذاق شریعت بى خبرند. به همین جهت از عبادتهاى توان فرساى خویش نیز بهره اى نمى برند.
امام صادق(ع) این ویژگى آنان را این گونه ترسیم فرموده است:
دین خدا را پایه هایى است که نیایش گران پرتلاش و سطحى نگر را از آن سودى نیست.
در کلام امام(ع) براى دین خدا رکنهایى ترسیم شده است که دینداران نادان از آن بى خبرند. روشن است که یکى از رکنهاى استوار و بنیادهاى اصیل در مجموعه دین مسأله امامت و رهبرى سیاسى است. مقدس نماها که تز جدایى دین از سیاست را مطرح مى کنند به این رکن اساسى دین نیز ارزشى نمى دهند و مى توان گفت که در واقع ولایتیهاى بى ولایتند و چون چنین مى اندیشند بسیارى از مسائل جارى زمان را که از دیدگاه حکومت اسلامى و ولایت فقیه مشروع و برابر دین است آنها آن را خلاف شرع و شریعت مى دانند و گاهى نیز صداى وا اسلاما و این که دین و احکام شرعى در خطر است سر مى دهند.
به هر حال این گروه که در جوامع اسلامى و بویژه در حوزه هاى علمى کم و بیش نفوذ کرده و افکار خود را رواج مى دهند اگر به حال خود رها شوند و باز دارنده اى در جلو نشر اندیشه هاشان نبینند چه بسا در هنگامه هاى حسّاس و سرنوشت ساز مایه دردسر و کند شدن چرخهاى نظام و انقلاب نیز بگردند. امام خمینى در برابر این جریان و تفکر سخنان روشنگر و هشدار دهنده اى دارد که با یسته است هماره آن سخنان را یادآورى کنیم تا این گروه میدان نیابند و انقلاب به دست نااهلان نیفتد:
(از توطئه هاى مهمى که در قرن اخیر… و بویژه پس از پیروزى انقلاب آشکارا به چشم مى خورد
تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف براى مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهى ناشیانه و با صراحت… که اسلام یک دین ارتجاعى است و گاهى موذیانه و شیطنت آمیز به گونه طرفدارى از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهى سروکار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مى کند و حکومت و سیاست و سررشته دارى برخلاف مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است و…
اما طایفه دوم که نقشه موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا مى دانند باید به این نادانان گفت: که قرآن کریم و سنت رسول الله صلى اللّه علیه و آله آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند بلکه بسیارى از احکام عبادى اسلام عبادى سیاسى است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده است.)18
از آنچه اشارت کردیم روشن شد که (مقدس) مفهومى است در فرهنگ دین پربار و پیام دار و اگر به درستى حقیقت تقدس زیربناى فرهنگ جامعه قرار گیرد جلوه هاى زیبا و راهگشایى را در پى دارد. گرچه متأسفانه شمارى نادان و ترسو و گریزان از مبارزه و سیاست و مسؤولیت زیر پوشش این نام قرار گرفته و ضربه به دین مى زنند اما اسلام راستین در هر زمانى مقدسان راستین پرورش داده و مى دهد که پرده از چهره مقدس نمایان مى گیرند و مجال مانور و میدان دارى به آنان نمى دهند.
در این جا نگاهى گذرا داریم به رفتارهاى اخلاقى مقدس راستین محقق اردبیلى که خوشبختانه هم به نام (مقدس) شهرت یافته است و هم کردار و رفتارش از پاکى سرشار است و افزون بر اینها قداست و درایت را نیز به هم درآمیخته است.
سرآمد خویهاى نیک تقوا و خویشتن بانى است: (التُّقى رئیس الأخلاق)19
سرور و سیّد کردارهاى آدمى ورع و پرهیزگارى است: (الورع سیّد العمل).20
تقوا دو رویه دارد: پرهیز و گریز از انگیزه هاى ناروا و گرایش و روآوردن به انگیزه هاى روا.
امام على(ع) مى فرماید:
مرا یارى کنید به پارسایى و تلاش و پاکدامنى و درستى ورزیدن.
پیداست که (ورع) و (عفت) جنبه پرهیزى تقوا را مى رساند و (اجتهاد) و (سداد) جنبه اثباتى آن را; از این روى آنان که از فساد و رویارویى با ضد ارزشها مى گریزند و انزوا و رهبانیّت را پیش مى گیرند و هیچ گونه برخورد و ستیزى و رودر رویى با نارواییها و زشتیها ندارند تقواى کامل و راستین ندارند. هنر آن است که انسان در متن جامعه بزید و جریان ضد ارزشى اجتماع را به سمت و سوى ارزشها هدایت کند و خود نیز جلودار و پیشگام در حفظ و گسترش ارزشها باشد:
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده اى
من در میان جمع و دلم جاى دیگر است.
تقوا با تلاش در کاستن دشواریهاى زندگى مردمان و سامان دادن و سازمان بخشیدن به امور سیاسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى آنان نه تنها ناسازگارى ندارد بلکه مفهوم و معناى واقعى تقوا همین است.
درد دیگران را احساس کردن شریک غم و رنج دیگران بودن به یارى دیگران برخاستن و خود را برابر با دیگران دیدن از جلوه هاى روشن تقواى دینى است.
مقدس اردبیلى از جمله کسانى است که داراى تقوا و تقدس راستین بود و هماره مى کوشید که تقوا را با تلاش عملى و کوشش در راه گره گشایى همراه سازد:
(موادّ غذایى در عراق به شدّت کم یاب شد و گرانى فراگیر و توان فرسا آن بزرگوار آنچه در خانه داشت بین نیازمندان تقسیم کرد و
براى خود و خانواده اش سهمى بسان دیگران برداشت)22
او به راستى ثابت کرد پرتوى از تقواى على(ع) را داراست همو که همواره با نیازمندان جامعه همدردى و همسانى داشت و آشکارا مى فرمود:
(أاقنع من نفسى بان یقال هذا امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فى مکاره الدّهر او اکون اسوة لهم فى جشوبة العیش)23
آیا بدین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایندهاى روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختى زندگى [نمونه اى] برایشان نشوم؟
مقدس اردبیلى این چنین زیست. از این روى بزرگان او را با عناوین: اورع اتقى ازهد و… ستوده اند.
ایشان افزون بر تقواى اجتماعى درخودسازى و تقواى فردى نیز پیشگام بود. از روى خلوص و صفاى باطن سر از بالین (نومکم سباتا)24 برداشت تا بر مرکب راهوار شب زنده دارى دست یافت و دریچه هاى اسرار و سرچشمه هاى دانشها را به جان خود گشود و از خار ظلمت شب به خود ترسى روا نداشت تا گل مراد زبوستان سحر چید.
تفکر را با شب زنده دارى و پرواپیشگى در آمیخت و بانور افکن تقوا از همگنان خویش در میدان تحقیق نیز گوى سبقت ربود:
(در آغاز شب مى خوابید و به هنگام سحر بر مى خاست و به نماز شب و شب زنده دارى مى پرداخت آن گاه به اندیشه درباره مسائل علمى و فقهى مشغول مى شد. با این حال همواره از همدرس و هم مباحثه اش [باز غندى] که از آغاز تا پایان شب مى اندیشید بهتر و زودتر به حلّ مسائل ره مى یافت.)25
اخلاص گوهرى است که به عمل ارزش مى دهد. کیمیاى کم یابى است که مسّ کردار آدمى را طلاى ناب مى سازد. سرّى است از اسرار الهى سکوى پرش است براى عروج انسان از ملک به ملکوت و در یک کلام اخلاص میدانى
است براى آشکار شدن و جلوه گرى بندگى.
عملى ارزشمند و پذیرفته خداوند است که از روى قصد و نیّت باشد نه از روى رسم و عادت. قصد و نیّت نیز باید پالوده و صافى شده باشد تا در بازار نقد کارها مورد پذیرش ناقد بصیر قرار گیرد:
(خلصّ العمل فان الناقد بصیر بصیر)26
اگر کسى توفیق دست یابى اخلاص را یابید به مقصد و مقصود ره یافته است.
به فرموده على(ع):
اخلاص بورز تا به مقصد رسى.
مقدس اردبیلى از خیل راه یافتگان به وادى خلوص و اخلاص است. وى در مقام پژوهش معناى اخلاص و در مرحله پیاده کردن جلوه هاى اخلاص در عمل به این حقیقت دست یافت و در این زمینه نیز الگوى خدا باوران و اسوه سالکان و رهروان حقجو قرار گرفت.
ایشان مفهوم و جایگاه اخلاص را این گونه ترسیم کرده است:
(…و بالجملة الأصل و الأساس هو الأخلاص و هو قلیل جداً وصعب فى الغایة کما یشعر به من شبهه من العلماء بإخراج اللّبن الخالص من بین فرث و دم و هذا التشبیه فى غایة الحسن و غایة الکمال.)28
پایه و اساس ارزشها اخلاص است که هم کم یاب است و هم یابیدن آن دشوار و این نکته را مى توان از همانندسازى زیبا و کامل برخى از بزرگان به دست آورد که گفته اند: اخلاص بسان شیر خالص است که از بین سرگین و خون به دست مى آید.
دعوى اخلاص با این خود پرستیها چه شد
عمل و عبادت انسان همیشه و هر آن با دو خطر و آفت رو به روست: ریا و شرک. رها شدن از این دو پیروزى بزرگى است که بهره هر کس نشود; از
این روى مقدس اردبیلى در بحث از نیّت و چگونگى آن به بررسى گفتار فقیهان پرداخته و پس از پشت سرگذاشتن مباحث پر پیچ و خم فقهى مى نویسد:
(خلاصه آن که: امر اصلى و بنیادى که بدون آن عبادت باطل است و آنچه درستى عبادت و مدار بندگى بر آن محور مى چرخد اخلاص است که بسیار دشوار است و اندک.)29
از دیدگاه پژوهشى مقدس اردبیلى سرمایه نجات و سرچشمه بهره ها ناب کردن نیت است و این هم دیریاب است و کم یاب که ریاضت و پشتکار جدّى و پى گیر مى طلبد.
محقق اردبیلى اخلاص را گوهرى دست نایافتنى و دیریاب مى دانست و بر این باور بود که قدم بر روى بت نفس نهادن و از خود محوریها رهیدن کارى است کارستان از این روى در رفتارش با دیگران بویژه شاگردان از مطرح شدن خویش بسیار پرهیز داشت.
گاه مى شد که نکته اى را به خوبى مى دانست امّا ابراز آن را با اخلاص و تقوا سازگار نمى دید و از کنار آن مى گذشت تا گرفتار ریا نشود.
آورده اند:
(در مجلسى بین وى و ملا عبداللّه شوشترى در مسأله اى علمى گفت و گو در گرفت. ناگاه محقق اردبیلى سکوت اختیار کرد و گفت: ادامه بحث باشد تا به کتاب مراجعه کنم.
پس از جلسه دست ملاعبداللّه شوشترى را مى گیرد و از او مى خواهد که به بیرون شهر روند.
این دو بزرگ وقتى قدم زنان به بیرون شهر مى رسند محقق اردبیلى رو مى کند به ملاعبداللّه شوشترى و مى گوید: مسأله مورد گفت و گو چه بود؟ ملاعبداللّه مسأله را طرح مى کند.
محقق اردبیلى استادانه مسأله را مى شکافد و دیدگاه خود را درباره مسأله بیان مى کند. ملاعبداللّه با شگفتى مى پرسد: شما که چنین بر مسأله احاطه داشتید چرا در همان جا به شرح آن نپرداختید.
محقق اردبیلى پاسخ مى دهد: در آن جا گفت و گوى ما در حضور مردم بود و این احتمال وجود داشت که به جدل پردازیم و براى این که بر یکدیگر پیروز شویم از راه درست به در رویم و براه نادرست پیماییم; ولى در این جا جز خداوند برین جاى کسى وجود ندارد و هر دو از فخر فروشى و اظهار فضل بدوریم.)30
گاه علم و آشنایى با اصطلاحات و مبانى و قاعده هاى علمى حجاب راه مى شوند. اگر خداى یارى نکند و حجاب نزداید حجاب به کنارى نمى رود و فرد با همه دانشى که دارد در تاریکیها فرو مى رود. محقق اردبیلى با سرمایه اخلاص از این دامها رهید و بسیار مى کوشید که دانش وى را از سیر و سلوک باز ندارد.
جهان بینى دینى بر این اصل استوار است که: ناظرى بزرگ مراقب گفتار و کردار آدمى است. در این مکتب براى ریز و درشت گفتار و کردار انسان میزان و تابلو عملى گزین و ترسیم شده است. مجموعه احکام اسلامى در این پنج محور خلاصه مى شود:
واجب حرام مستحب مکروه و مباح.
انجام مستحبها مقدمه اى است بر بهتر انجام یافتن واجبات. ترک مکروهها پیش درآمدى است بر دورى جستن از حرامها و دیگر کارهایى که نه حرامند و نه واجب در حوزه مباحها قرار دارند.
کسانى که نفس کشته و دین باورند همواره با عصاى احتیاط ره مى پویند از حرامها و مکروهها حریم مى گیرند و از بسیارى مباحها نیز دست مى شویند. از هر چه که ترس دارند مى پرهیزند وبه جز کارهایى که براى ایشان اطمینان آور است دست نمى زنند.
على(ع) این ویژگى را این گونه ترسیم مى فرماید:
در راهى که بیم گمراهى در آن
مى رود گام منه; چرا که خویشتن دارى در هنگامه حیرت بهتر از خود سپردن به امواج هراس است.
محقق اردبیلى در این ویژگى نیز الگو و سرمشق بود تا آن جا که درباره اش نوشته اند:
(لم یصدر عنه فعل مباح فضلا عن الحرام والمکروه)32
از وى کار مباحى سر نزد چه رسد به حرام و مکروه!
ایشان با این که بررسیهاى فقهى خویش را بر پایه شریعت آسان و آسان گیر استوار ساخته بود و اصل آسان گیرى شرع را در استنباط دخیل مى دانست; اما در مقام فتوا و نیز در رفتارهاى شخصى بسیار احتیاط مى کرد. نمونه هاى فراوانى از احتیاط ورزیهاى شخصى ایشان نقل شده که به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:
(هرگاه به قصد زیارت امام حسین(ع) حرکت مى کرد با این که در مسیر راه به مطالعه و تفکر در مسائل دینى مى پرداخت; اما نمازهاى خود را را جمع مى گزارد [هم تمام و هم قصر] و در این باره چنین مى گفت:
طلب دانش واجب است و زیارت مستحب هر آن گاه که واجب و مستحب تزاحم کنند احتمال آن که مستحب مورد نهى و منع شارع باشد هست; بنابر این امکان دارد سفر زیارتى سفر معصیت نیز باشد.)33
یادآورى: بیـن احتیاط ورزیـدن و وسواسى بودن تفاوت بسیار است. گروهى از مقدس نماها زیر پوشش احتیاط رفتارى از خود بروز مى دهند که با روح شریعت و سیره معصومان ناسازگار است.
اینان گاه چنان وسواس به خرج مى دهند که از کنار نص متواتر و اجماع علما بى اعتنا مى گذرند و راه خود را درست مى پندارند و راه دیگران را اشتباه.
امام خمینى در شناساندن چهره این گروه مى نگارد:
(آیا چیزى که مخالف نص و اجماع علماست باید آن را از شیطان حساب کرد یا از کمال طهارت نفس و تقوا؟ اگر از کمال تقوا و
احتیاط در دین است چه شده است که بسیارى از این وسواسیهاى بى جا و جاهلهاى متنسک راجع به امورى که احتیاط لازم یا راحج است احتیاط نمى کنند؟
تاکنون چه کسى را سراغ دارید که در شبهات راجع به اموال وسواس باشد؟
تاکنون کدام وسواسى [را سراغ دارید] عوض یک مرتبه زکات یا خمس چند مرتبه داده باشد؟ و به جاى یک مرتبه حج چند مرتبه رفته باشد؟ و از غذاى شبهه ناک پرهیز کرده باشد؟ چه شد که اصالة الحلیه در این مورد محکّم است و اصالة الطهاره در باب خود حکم ندارد؟… یکى از ائمه معصومین سلام الله علیه و علیهم وقتى که براى قضاى حاجت مى رفتند با دست مبارک به رانهاى مبارک آب مى پاشیدند که اگر ترشح شد معلوم نشود….)34
مقدس اردبیلى در امور دینى پرواپیشه بود اما هیچ گاه گرفتار وسواس و رفتارهاى غیر معمولى نشد.
او فقیه وارسته اى بود که این وسوسه هاى شیطانى را با شریعت آسان و آسان گیر ناسازگار مى دانست.35
شیرین ترین میوه دانش فروتنى است: (التواضع ثمرة العلم.)36
به هر نسبت که دانش افزون شود فروتنى نیز بر رفتار آدمى جلوه گر مى شود.
محقق اردبیلى چنین بود: عالم فروتن. درخت پربار با شاخه هاى فرو افتاده.
فروتن بود در برابر عالمان که این در جاى جاى اثر سترگ او مجمع الفائده نمایان است.
فروتن بـود در بـرابـر پیرامونیان و شاگردان. وى نوشته هاى فقهى خود را به شاگردان مى داد تا بازنگرند و اگر لازم بود باز نویسند.37 به آراى آنان ارزش مى داد و گفته هاى آنان با دقت گوش فرا مى داد و به نوشته هاى آنان به دقت مى نگریست.
با مردم بود و مردمى مى زیست. چنان مشى مى کرد که در ردیف پایین ترین مردم از نظر لباس و خورد و خوراک قرار مى گرفت. از این روى گاه پیش مى آمد که ناآشنایان و کسانى که از پایگاه علمى و اجتماعى وى آگاهى نداشتند او را تهى دست مى پنداشتند و از او مى خواستند که کارى براى آنان انجام دهد و یا او را بر کارى مى گماردند:
(روزى زائرى مى پندارد که وى نیازمند است جامه خود را به وى مى دهد تا بشوید! وى هم مى پذیرد.
روز بعد در هنگام تحویل جامه شسته به صاحب جامه گروهى از آشنایان و مریدان که شاهد صحنه بودند به صاحب جامه پرخاش مى کنند که: تو مى دانى به چه کسى جسارت کرده اى؟ مگر نمى دانى او کیست؟
آن شخص وقتى دانست که او مقدس اردبیلى است سخت شرمنده شد و زبان به عذرخواهى گشود.
محقق اردبیلى با فروتنى تمام مى گوید: ناراحت نباش حقوق برادران دینى و ایمانى بر یکدیگر بیش از این است.)38
شیخ عباس قمى پس از نقل این داستان به داستانى از فروتنى امام رضا(ع) اشاره مى کند:
(امام در حمام بود که مردى از وى خواست که پشت او را کیسه بکشد. امام برخاست و مشغول به کار شد.
در این بین شمارى از آشنایان به حمام آمدند و امام را در آن حال دیدند.
زبان به عذرخواهى گشودند.
امام فرمود: نگران نباشید.
امام به کار ادامه داد تا کار به پایان رسید.)39
شیخ عباس قمى مى افزاید:
(محقق اردبیلى پرورش یافته چنین مکتبى بود و از پرورش یافتگان چنین مکتبى انتظارى جز این نیست.)
ساده زیستى و دورى از خود نمایى ثمره خودسازى و نشانه بزرگى روح است.
بى پیرایگى و گسستن قیدها و بندها
آزادى و آزادگى مى طلبد. آن که اسیر امور ناپایدار دنیاست و در شبکه هاى آراسته گمراهى آفرین شیطان گرفتار شده و دل به دارالغرور بسته نعمت آرامش روحى و روانى را نوش نخواهد کرد.
تا اسیر رنگ و بویى بوى دلبر نشنوى
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست
زندگى راستین و به دور از نفاق در سایه زهد و دل نبستن به امور ناپایدار میسّر است. خودنمایى و ظاهرسازى با ایمان سازگار نیست: (التکلف من اخلاق المنافقین)40
تکلف گر نباشد خوش توان زیست تعلق گر نباشد خوب توان مرد زهد در آموزشهاى دینى مفهومى مثبت و سازنده دارد. معناى آن دست شستن از زندگى نیست. آنچه در اسلام نکوهش شده دلخوش بودن و سرگرم بودن به امور دنیوى و فراموش کردن امور معنوى است. اگر انسان از این مظاهر مادى روزنه اى به غیب بگشاید و در فضاى بى کرانِ ارزشها پرواز کند مورد ستایش است:
(ان اولیاء اللّه هم الذین نظروا الى باطن الدنیا اذا نظر الناس الى ظاهرها و…)41
دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند هنگامى که مردم برون آن را دیدند.
بارزترین ویژگى مردان الهى نترسیدن از فراق دنیاست.
اینان از کم شدن دنیا نمى هراسند. با سادگى خویش دلها را پر مى کنند و دوستیها را جذب. نه بر آنچه از دست مى دهند افسوس مى خورند و نه به آنچه دارند شادمان و فریفته مى شوند. اینان نمونه روشنى از فرمایش امیرالمؤمنین(ع) در معناى زهدند:
همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است: خداى سبحان فرماید (تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید و بدانچه به شما رسیده شادمان
مباشید) و آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است.
شخصیت مورد نظر این نوشتار مرحوم مقدس اردبیلى در این ویژگى نیز اسوه بود و ممتاز. او زاهدانه مى زیست و در برخورد با مردم هیچ گونه ظاهرسازى و فخرى نداشت. مردم او را از خود مى شمردند و او را از جان و دل دوست مى داشتند. هنگامى که در کوچه و بازار گام مى گذاشت سادگى و ساده زیستى اش جلوه دیگر داشت. نوشته اند:
(آنچه از راه حلال به او مى رسید از آن مى خورد و مى پوشید چه آن چیز عالى و پربها بود و چه کم بها. مبناى وى در این گونه مسائل این بود: مى گفت از احادیث فراوان چنین به دست مى آید که خداوند نعمتى را که به بنده اش ارزانى مى دارد دوست دارد اثر آن را نیز بر بنده اش ببیند. همان گونه که بهره گیرى از نعمت را در هنگام برخوردارى دوست مى دارد شکیبایى و قناعت در زمان تنگى نعمت را نیز دوست دارد. [بر اساس این مبنى] هیچ هدیه اى را بر نمى گرداند و آن را گرچه از لباسهاى پربها بود مى پذیرفت. گاهى مى شد که عمامه اى ارزشمند برایش مى فرستادند آن را بر سر مى نهاد و به زیارت مى رفت و گاه مى شد که آن را نیز مى بخشید.)43
در اسلام همکارى و برآوردن نیاز دیگران بسیار سفارش شده و سامان دادن به دشواریها بر طرف کردن تنگناها و گشودن گرههاى اجتماعى و اقتصادى دیگران در ردیف بهترین کارها و همسان بسیارى از عبادتها شمرده شده است. آن که تماشاگر صحنه هاى نیاز و درد نیازمندان است و مى تواند قدمى بردارد و بر نمى دارد نمى توان او را مسلمان خواند.44
در معارف دینى و اخلاق اسلامى به تعبیرهایى از این دست: (ادخال السرور فى قلب المؤمن)45 (قضاء حوائج الأخوان) 46 (تنفیس کرب)47 و… بر
مى خوریم که هریک حامل این پیامند: روى از نیازمندان و گرفتاران و دردمندان بر نتابید و در رفع دشواریهاى آنان بکوشید.
در پاره اى از روایات از بر آوردن نیاز دیگران به عنوان نعمت خداوند یاد شده است.
امام حسین(ع) مى فرماید:
بر آوردن نیاز دیگران از نعمتهاى خداوندى است از آنها روى برنتابید.
خوگرفتن با این ارزش اخلاقى و عمل به این وظیفه انسانى و اسلامى از همه زیبنده است اما براى طلایه داران دانش و عالمان دینى زیبنده تر و شایسته تر. مردم آنان را رهروان راه پیامبران و امامان معصوم(ع) مى دانند و از آنان انتظار دو چندان دارند که در رفع نیازها و گشودن گره از کار گرفتاران تلاش ورزند.
مقدس اردبیلى این مسأله را هم از بُعد نظرى و فقهى مطرح کرد و راه حلهاى آن را ارائه داد و هم در عمل و رفتار فردى و اجتماعى خود به فکر گره گشایى و برآوردن نیازهاى آنان بود.
در بحث فقهى ورود به دستگاه ستمکار و روا بودن و یا ناروا بودن آن بررسیهاى گسترده اى دارد از جمله در ذیل آیه شریفه:
و تکیه به کسانى که ستم کردند مزنید که آتش به شمار برسد….
مى نویسد:
(گرایش به ستمکار براى رسیدن به دنیا و دست یابى به مقام و موقعیت اجتماعى داخل در نهى آیه بالاست…. اما این بدان معنى نیست که هرگونه گرایش و ارتباط با ستمکار مورد نکوهش باشد. بنابر این اگر کسى خواهان ماندگارى ستمکار باشد از آن جهت که آن حاکم ستم پیشه به مردم خدمت مى کند و با دشمنان دین مى ستیزد و از سلطه بیگانگان جلو مى گیرد این گونه گرایش به ستمکار مورد نهى آیه شریفه نخواهد بود…. اگر در روایات هم نسبت به این مسأله
تشویق شده و براى آن ثواب بر شمرده شده به خاطر آن است که کسى با نزدیک ساختن خود به دستگاه ستمکار نیازهاى برادران دینى خود را برطرف سازد و گرهى از کار آنان بگشاید تا بدین وسیله خوشنودشان سازد.)50
در نگاه فقهى محقق اردبیلى بر آوردن نیاز مؤمنان آن اندازه ارزشمند است که رفت و آمد و همکارى با دستگاه ستم را مشروع مى سازد.
نگرش وى از این زاویه است که دو دسته از روایات ناسازگار در باب همکارى باستمگران را درخور جمع مى سازد. ایشان نه تنها در نظر و تئورى بر این باور بود بلکه در عمل نیز از هر وسیله ممکن کمک مى گرفت تا گامى در بر آوردن نیاز از نیازمندان و ستمدیگان بر دارد یا آنان را از ستمى برهاند.