محقق اردبیلى همزمان با شکل گیرى حکومت صفویه در آغاز قرن دهم هجرى چشم به دنیا گشود و در سال 993هـ. ق. چشم از دنیا فرو بست. وى هم روزگار چند تن از پادشاهان صفوى بوده و بیشتر عمر خود را در دوران شاه طهماسب دوّمین حاکم صفوى گذرانده است.
در آغاز قرن دهم هجرى پراکندگى بر ایران حکمفرما بود و در گوشه و کنار حکومتهایى سر برآورده بودند: بر ارمنستان الوند میرزا آق قویونلو حکم مى راند و سلطان مراد آق قویونلو بر عراق عجم حکومت مى کرد. شمارى از شاهزادگان آق قویونلو به گونه مستقل در فارس یزد کرمان عراق عرب و دیار بکر بر سریر
قدرت بودند. در خوزستان نیز حکومت در دست خاندان مشعشع بود. ابرقو و کاشان و سمنان و سیستان امیران مستقّل دیگرى داشتند. در مازندران بیش از ده سلسله حکومت مى کردند. در گیلان در ناحیه لاهیجان بیه پیش و در دشت بیه پس و در طالش سه حکومت محلّى دیگر وجود داشت.
در خراسان افغانستان و ترکمنستان دولت تیمورى سلطان حسین بایقرا حکومت داشت. در بلخ و قندهار نیز امیران دیگرى مستقر بودند که تنها در نام از سلطان حسین پیروى مى کردند. از میان حکومتهاى یاد شده حکومت آق قویونلو و تیموریان در خراسان از دیگران نیرومندتر بودند ولى هر دو دولت در پایان قرن نهم هجرى بر اثر جنگهاى داخلى ضعیف و در معرض خطر حمله مخالفان مقتدر قرار گرفتند. دولت آق قویونلو را عثمانى و حکومت تیموریان را ازبکان چادرنشین به رهبرى محمّدخان شیبانى تهدید مى کردند. بخشى از سرزمینهاى تیموریان به وسیله شیبک خان در آسیاى میانه تصرّف شده بود.1
آشفتگى اوضاع ایران و موقعیت خانوادگى شاه اسماعیل صفوى و زمینه سازى اجداد او سبب شد که مردم به او بگروند و در سال 907 هجرى قدرت به دست وى سپارند.
با شکل گیرى حکومت صفوى پراکندگیها به تدریح از بین رفت. حکومتهاى محلّى یکى پس از دیگرى از قدرت افتادند و تنها امیرانى توانستند به موجودیت خود ادامه دهند که از تأیید شاهان صفوى برخوردار بودند.2
شاه اسماعیل در نخستین اقدام خود تشیع را به عنوان مذهب رسمى اعلان کرد:
(به دارالسلطنه تبریز رسیده بر تخت پادشاهانه تمکن یافت شعار مذهب حقّ اثنى عشر علیهم السّلام ظهور یافت. فراز منابر به خطبه امامیه و القاب سامیه زینت پذیر گشته وجوه دنانیر به کلمه طیبه: لااله اِلاّ اللّه و محمد رسول اللّه و على ولیّ اللّه و اسم آن سامى بر گزیده آله سکّه و آرایش یافت.)3
شاه طهماسب نیز همین که بر تخت سلطنت نشست خود را بنده شاه ولایت خواند و براى ترویج مذهب شیعه حرکتهایى را آغاز کرد.4
همین سیاست مذهبى از سوى دیگر شاهان صفوى پى گیرى شد.5
در این مقال بر آنیم که موضع محقق اردبیلى را در برابر شاهان روشن کنیم و پیش از پرداختن به این موضوع بایسته است به دو پرسش زیر به گونه اى دقیق و عالمانه پاسخ داده شود و آن گاه مسأله اصلى به بوته بحث گذارده شود:
1 . انگیزه رسمیت شیعه از سوى شاهان صفوى چه بوده است؟
2 . عالمان شیعه با شاهان صفوى چگونه برخورد کرده اند؟
انگیزه رسمیت شیعه در زمان شاه اسماعیل و پس از او هنوز مورد بررسى کامل قرار نگرفته است ولى بى گمان انگیزه هاى زیر در این مقوله نقش داشته اند:
1 . انگیزه مذهبى: خاندان صفوى در شرق آذربایجان مى زیستند و از احترام ویژه اى در نزد شاهان و مردم برخوردار بودند.6
درباره مذهبِ شیخ صفى الدّین و مریدان او اختلاف است;7 امّا در تشیّع جانشینان او بویژه از سال 830 به بعد تردیدى وجود ندارد.
بسیارى از پیروان خاندان صفوى ترکمانانى بودند ساکن: اناطولى شام دیار بکر و کناره هاى جنوب غربى مازندران که به قبیله هاى بسیارى تقسیم مى شدند. این قبیله ها شیعه بودند و در اوضاع آسیاى صغیر و بخشى از ایران نیز تأثیر داشتند.8
شیخ جنید براى تشکل پیروان و تبلیغ شیعه اثنى عشرى راهى دیار بکر شد ولى پیش از آن مدّتى را در (اربل) گذراند و با دختر یکى از مشایخ صفوى ازدواج کرد. تبلیغ او از تشیع سبب اختلاف او و پدرزنش شد.
وى همچنین مدتى را در حلب و نزدیکیهاى آن و شام از تشیع تبلیغ مى کرد.
تبلیغات او در حلب و شام نیز واکنش حکمرانان منطقه را به دنبال داشت. شمارى از یاران او کشته شدند و خود وى مورد پى گرد قرار گرفت. پس از آن به دیار بکر رفت و در آن جا با خواهر ازون حسن که این منطقه را زیر نفوذ خود داشت ازدواج کرد.9
پس از آن که شیخ جنید در جنگ با امیر خلیل شیروانشاه کشته شد شیخ حیدر جانشین پدر شد. شیخ حیدر که به خونخواهى پدر برآن شد از شیروان بگذرد و گرجستان را تسخیر کند که کشته شد.
او کلاه یا تاجى دوازده ترک به رسم و نشانه شیعه دوازده امامى یا تاج حیدرى براى پیروان خود ترتیب داد.10
سلطان حیدر و جانشین وى سلطان على به همان شیوه سلطان جنید تبلیغ و مبارزه کردند و کشته شدند.11 از میان فرزندان حیدر اسماعیل خود را به گیلان رساند و با راهنمایى هواداران شیعى خود به آسیاى صغیر رفت و در بازگشت با گروه بسیارى از پیروان خاندان صفوى به ایران آمد و اردبیل و تبریز را به یارى آنان در اختیار گرفت.
2 . جایگاه شیعیان: پیش از صفویان تسنن مذهب رسمى همه دولتهاى ایران بوده است. به استثناى امارتهاى گیلان و مازندران که به گونه رسمى شیعه بوده اند12 آغاز عهد تیمورى براى ترویج تشیع موقع مناسبى بود. عالمان شیعى از این فرصت به خوبى بهره بردند و موقعیت شیعه را گستردند و استوار ساختند.13
حمداللّه مستوفى درباره شهرهایى که در قرن هشتم بیشتر مردمان آنها شیعه بوده اند مى نویسد:
شیعیان در عراق عرب در نواحى کوفه بصره حلّه اکثریت داشته اند.14
در نواحى غرب ایران: رى آوه قم اردستان فراهان و نهاوند نیز این چنین بوده است.15
در ساوه سنیان شافعى حکمفرما بودند و در اطراف آن شیعیان امامیه.16
در کاشان شیعیان امامیه در شهر و سنیّان در روستاهاى اطراف اکثریت داشتند.17
اکثریت مردم گرگان نیز شیعه بودند.18
مستوفى درباره مردم گیلان و مازندران اطلاعى به دست نمى دهد ولى از منابع دیگر به دست مى آید که در آن مناطق به جز شمارى اندک در شهر همگان از شیعیان امامیه بوده اند.19
مستوفى در خراسان تنها نام یکى از مناطقى که شیعیان در آن بیشترین جمعیت را داشته اند نقل مى کند و آن بیهق است و شهر مهم آن سبزوار.20
به گفته نامبرده در چند ناحیه کوههاى البرز مانند: دیلم طوالش رودبار و… شیعیان امامیه و اسماعیلیه بیشترین جمعیت را داشته اند.21
مستوفى درباره مذهب و باورهاى دینى برخى از نواحى مانند: خوزستان کرمان و سیستان اطلاعى به دست نمى دهد.
پطروشفسکى پس از نقل گفتار مستوفى مى نویسد:
(مى توان حدس زد که در بسیارى از جاها و بویژه نقاط روستایى نشین افراد مردم باطناً شیعه بوده ولى ظاهراً و رسماً تقّیه کرده خویشتن راسنّى معرّفى مى کرده اند.)22
همو پس از آن که پاره اى از شهرهایى را که اهل تسنّن در آنها بیشترین جمعیت را داشته اند نام مى برد مى نویسد:
(با این وصف رنگ عقیدتى نهضتهایى که در عین حال علیه فاتحان مغول و بهره کش فئودالى بر پا شده بود همانا تشیّع شمرده مى شد. حتى اگر فرض کنیم شیعیان در قرن هشتم و نهم هجرى در اقلّیت بوده اند باید اذعان کرد که این اقلیّت به هر تقدیر مهمّ و فعال و از حسن توجه روستاییان و لایه هاى پایین شهرى برخوردار بوده است.)23
وى پس از گفتار بالا به چندین قیام و نهضت اشاره مى کند و نتیجه مى گیرد که تشیع در قرنهاى هشتم و نهم عقیده مشترک همه این قیامها بوده است.24
از نوشته هاى تاریخ نویسان داخلى و خارجى بر مى آید که شرایط مذهبى در ایران آن روز به گونه اى بوده است که بیشتر مردم هوادار تشیع و آرمانهاى انقلابى آن
بوده اند. حتى بسیارى از آنان که شیعه نبوده اند نهضتهاى شیعى را به حال خود سودمندتر دانسته و بدان گرایش داشته اند:
(شیخ صدرالدّین فرزند و جانشین شیخ صفى الدّین که مى خواست نفوذ خویش را بر توده هاى مردم حفظ کند به فرقه میانه رو شیعه یعنى امامیه پیوست. مذهب شیعه در قرنهاى هشتم و نهم در میان روستائیان و بى نوایان شهرى رواج داشت.)35
سخنان بالا و همچنین اعلان رسمى بودن شیعه توسط شاه اسماعیل در نخستین روزهاى قدرت خویش 26 خود شاهد گویایى است بر این که شیعیان حتّى پیش از حاکمیت صفویه از چنان موقعیت و نفوذى برخوردار بوده اند که سبب شده شیخ صدرالدین به شیعه بپیوندد و شاه اسماعیل در نخستین اقدام خود رسمى بودن مذهب تشیع را اعلام کند.
3 . پایدارى در برابر حاکمان مخالف: حکومتگران صفویه در محاصره جدّى حاکمان سنّى متعصب بودند. در غرب ایران با عثمانیان و در شرق ایران با ازبکهاى مهاجم رو به رو بودند. دور نگهداشتن ایران از گسترش خواهى عثمانیان و تهاجم ازبکهاى متعصب ایجاب مى کرد که تا شاهان صفوى مذهبى مخالف مذهب حاکم بر عثمانى و قلمرو ازبکها برگزینند و آن مذهب شیعه بود. براى تبیین مسأله اشاره اى به گسترش خواهى عثمانیان و تهاجم ازبکها مفید و مناسب مى نماید.
عثمانیان پیش از حکومت صفویه در اندیشه پیوستن ایران به عثمانى بودند. گرایشهاى توسعه طلبانه آنان سبب شده بود که آق قویونلوها به رهبرى ازون حسن با جمهورى ونیز پیمان اتحاد علیه عثمانیان ببندند و همچنین تلاش کنند که با مجارستان و دیگر دولتهاى غربى نیز متحد شوند.27
پس از تشکیل دولت صفویه چند سالى روابط حسنه بود28; امّا پس از آن که سلطان سلیم بر تخت نشست سیاست گسترش خواهى عثمانیان را با شعار دفاع از مذهب حقّه
سنّى علیه شیعیان بد دین آغاز کرد.29
وى پس از کشتار چهل هزار شیعه فعال آسیاى صغیر با دولت صفوى وارد جنگ شد.30 این جنگ که در منطقه چالدران رخ داد به شکست شاه اسماعیل انجامید و تبریز به اشغال نیروهاى عثمانى درآمد ولى به سبب شورشِ (ینى چریها) که به شیعه گرایش داشتند و همچنین به علّت حمله جدید قزلباشان عثمانیان پس از هشت روز عقب نشینى کردند و آذربایجان و عراق عرب هم چنان در دست صفویه باقى ماند.31
در سالها و دوره هاى بعد نیز عملیات جنگى ادامه یافت و پیروزى گاه بهره این و گاه بهره آن مى شد.32
افزون بر این در عهد شاه اسماعیل و شاه طهماسب و دیگر شاهان صفوى متحدان عثمانیان 33 یعنى ازبکها بارها به ایران لشکر کشیدند.34 شاهان صفوى براى دفع این شبیخونها به شیعیان شجاعى که سالهاى سال از سنیان حاکم ستم دیده بودند نیاز داشتند; از این روى به آنان و عالمان شیعى نزدیک شدند و از سوى آنان در راه نیرو دادن به بنیه ملّى و ایستادگى در برابر دشمنان یارى شدند.
ادوارد برون مى نویسد:
(سلاطین صفویه بر حسب نظریات سیاسیه و ضدیتى که با عثمانیه داشتند بیشتر قواى خود را صرف مذهب شیعه و تشویق علمایى که از اصول و قوانین این مذهب اطلاعات کامله داشتند مى نمودند.)35
تکیه صفویان بر بُعد تبراى تشیع نیز براى استوار ساختن پایدارى در برابر تهاجم بنیان برافکن عثمانیان و ازبکها بود. رو در رویى که بین عثمانیان و صفویان پیش آمده بود هر دو را بر آن مى داشت که از هر وسیله ممکن علیه یکدیگر استفاده برند. پادشاهان عثمانى گماشتگان خود را پاشا (پادشاه) و پادشاهان صفوى پیشخدمتان دربار را سلطان صدا مى زدند.
4 . ایجاد وحدت سیاسى: ایجاد وحدت سیاسى در میان قومها و ملیتهاى گوناگونى که داراى فرهنگ و زبان و عادتهاى متفاوتى بودند و قلمرو دولت صفوى را تشکیل مى دادند تنها به وسیله مذهب امکان پذیر بود و به دلیلهایى که در پیش آوردیم و آن جز تشیع نمى توانست باشد.36
شاه اسماعیل به خوبى دریافت که دیگر نمى توان بر رابطه مرید و مرادى صوفیانه که طبیعت آن پرهیز از دنیا و سیاست است تکیه زد و یک قدرت سیاسى منسجمى را سامان داد. از سوى دیگر شاه جدید و مرشد قدیم براى اداره جامعه اسلامى به شریعت و قوانین فقهى نیاز داشت; چرا که همه مردم صوفى مشرب نبودند تا نیازى به قانون و شریعت نداشته باشند; از این روى مذهب شیعه به رسمیت شناخته شد و کتاب (قواعد الاسلام) علامه حلّى اساس کار قرار گرفت و بدان عمل شد.37
با توجه به انگیزه هاى یاد شده شاهان صفوى به تشیع بهاى بسیار مى دادند و به عالمان شیعى میدان عمل.
شاهان صفوى بى گمان فاسد بودند و ستم پیشه و هرگز شایستگى آن که حاکم اسلامى خوانده شوند و عالمان شیعى با آنان در پیوند باشند نداشتند. ولى این داورى زمانى ساز مى آید که آنان را با اسلام راستین و حکومت اسلامى بسنجیم; امّا اگر آنان را با عثمانیان فاسد و شیعه کش38 و اروپاى آزمند بسنجیم آن گاه داورى ما فرق مى کند.
متأسفانه ما در داوریهاى خود یک سویه ایم و با یک چشم مى نگریم. درست است که صفویه نیز فاسدند و آدم کش و حتى به برادر و فرزند و پدر خود رحم نمى کنند;39 امّا اگر آنان را با حکومت عثمانى بسنجیم و مصلحت فرهنگ شیعه و شیعیان را در نظر بگیریم داورى دیگرى خواهیم داشت.
برخى با توجّه به همین ظواهر رابطه و همکارى با آنان را روا ندانستند و حتّى هدایایى که از سوى حاکمان صفوى براى آنان فرستاده مى شد ردّ مى کردند و
نمى پذیرفتند. قطیفى و برخى از شاگردان وى از این دسته اند.40
افندى مى نویسد:
(آن گاه که قطیفى در کربلا و یا نجف اشرف به سر مى برده محقق کرکى که براى زیارت رفته بود با او ملاقات مى کند. همزمان شاه طهماسب هدیه اى براى قطیفى فرستاده بود ولى او عذر خواسته و آن را نپذیرفته بود. محقّق کرکى در این باره به او گفت: این کار درست نبوده است و با این کار به حرام یا مکروه افتاده اى; زیرا امام حسن مجتبى(ع) هدیه معاویه را پذیرفت. پیروى از امام(ع) یا واجب است و یا مستحب و ترک آن یا حرام است و یا مکروه. این سلطان بى گمان بدتر از معاویه و تو بهتر از امام مجتبى(ع) نیستى!)41
شیخ ابراهیم قطیفى نیز به خرده گیرى کرکى پاسخ مى دهد ولى متأسفانه افندى پاسخ وى را نیاورده است.
گروه دیگر از عالمان شیعى از جمله: محقق کرکى شیخ بهایى میرداماد علامه مجلسى با صفویان در ارتباط بوده اند.
به روایت تذکرة الملوک و دیگر سفرنامه هاى خارجى مقاماتى که از سوى شاهان صفوى به عالمان شیعى واگذار مى شد عبارت بودند از: شیخ الاسلام صدر قاضى قاضى القضات قاضى عسگر و42… صدر بزرگ ترین شخصیت روحانى ایران بود و در آغاز بدان صدر موقوفات گفته مى شد. گزین حاکمان شرع مباشران اوقاف قضاوت درباره سادات علماء شیخ الاسلامها وزراء و مستوفیان بر عهده وى بود.43
شیخ الاسلام وظیفه رسیدگى به امور و مسائل شرعى نظارت بر مالهاى غایبان و یتیمان را به عهده داشت.44
قاضى به وصیتها ازدواج طلاق حفظ مالهاى غایبان یتیمان و دیگر مسائل شرعى مى پرداخت. در برخى موارد قاضى کارهایى همانند شیخ الاسلام بر عهده داشت و یا در پاره اى موارد مشترک بودند45.
این پُستها گاه در دوره اى تغییر نام داده اند و یا زمانى کارهاى پُستى در پُست دیگر ادغام شده است. حوزه و قلمرو اختیارهاى این مقامها به تناسب شخصیت افراد نیز دگرگون مى شدند; مثلاً محقق کرکى با آن که حکم شیخ الاسلامى را داشت; امّا قدرت او از صدر بیشتر بود.
محقق کرکى از کسانى است که در زمان شاه طهماسب منصب شیخ الاسلامى یافت. نفوذ وى در دربار صفوى به اندازه اى بود که در حقیقت دربار صفوى از وى دستور مى گرفت. در فرمانى به سال 939 هجرى شاه طهماسب همه را دستور داد که از احکام او پیروى کنند و به برکنارى و گماردن او گردن نهند:
(مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام امراء و وزراء و سایر ارکان دولت قدسى صفات مومى الیه را مقتدا و پیشواى خود دانسته و در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانیده آنچه امر نماید بدان مامور و آنچه نهى نماید بدان منّهى بوده. هرکس را از متصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید معزول و هر که را نصب نماید منصوب دانسته و در عزل و نصب مزبورین به سند دیگرى محتاج ندانند و هر کس را عزل نماید مادام که از جانب آن متعالى منقبت منصوب نشود نصب نکنند.)46
در حکم دیگرى شاه طهماسب با استناد و نقل مقبوله عمربن حنظله مى نویسد:
(واضح است که مخالفت حکم مجتهدین که حافظان شرع سید المرسلین اند با شرک در یک درجه است پس هر که مخالفت حکم خاتم المجتهدین وارث علوم سید المرسلین نایب الائمة المعصومین لازال کَاَسْمِه علیّاً عالیا کند و در مقام متابعت نباشد بى شائبه ملعون و مطرود در این آستان ملک آشیان مطرود است و به سیاسات عظیمه و تادیبات بلیغه مؤاخذه خواهد شد.)47
از این سخن بر مى آید که شاه طهماسب قدرت محقق کرکى را نه از بابت حکمى
که خود به او داده بلکه از باب نیابت ائمه معصومین(ع) مى داند; از این روى در جاى دیگر مى گوید:
(انت احقّ بالملک لانّک النائب عن الامام وانّما اکون من عمالک اقوم باوامرک و نواهیک.)48
شما براى حکومت سزاوارترید; زیرا شما نیابت از امام(ع) دارید و من از کارگزاران شمایم و دستورهاى شما را پیروى مى کنم.
شیخ حسین عاملى (پدر شیخ بهایى) از شاگردان شهید ثانى پس از آن که به فراخوانى شاه طهماسب به ایران آمد مدتها در قزوین و مشهد به ترویج مذهب تشیع پرداخت و با منصب شیخ الاسلانى به مشهد و هرات مسافرت کرد.49
بسیارى دیگر از عالمان روزگار صفویان داراى نفوذ بودند و پستهایى در اختیار داشتند.
منابع تاریخى داخلى از ساختار قدرت در حکومت صفویه و بویژه سهم مجتهدان در آن کم تر سخن گفته اند و ما در این باره به جز احکامى که از سوى شاهان صفوى صادر شده است چیز مهمّ دیگرى در دست نداریم.
البته شمارى از جهانگردان و تحلیل گران و گزارش نویسان خارجى در لا به لاى یادداشتهاى خود مطالبى را آورده اند که تا اندازه اى مى توان به قدرت و نفوذ عالمان شیعى و مجتهدان پى برد از جمله:
(داعیه مجتهد شبیه به داعیه پاپ است. اگر پادشاهان ایران و ارکان دولت تسلیم عقاید ایشان نشوند آنان نیز به همان وسائلى که پاپ براى اجراى دعاوى خود متشبث مى شد دست مى زنند.)50
بنابر این حضور عالمان شیعى در دربار صفوى به معنى توجیه فسادها و ظلمهاى آنان نبوده بلکه مى بینیم در همین برهه از زمان که شاهان صفوى خود را اسلام پناه و گسترش دهنده شیعه و… مى خواندند عالمان و فقیهان از خرده گیرى و انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر و حتى تکفیر برخى از آنان باز نایستاده و به وظیفه خود عمل
مى کردند. بى گمان این شیوه براى کنترل شاهان صفوى بسیار کارساز بوده است. از باب نمونه شاردن از شخصى به نام ملاّ کاظم نام مى برد و مى نویسد:
(پس از آن که از راه زهد و ورع قبول عام یافت شروع کرد از اخلاق و عادات شاه عباس ثانى مذمّت کردن و کار را به جایى رسانید که مى گفت: این پادشاه دائم الخمر و در نتیجه کافر شده الطاف خداوندى شامل او نیست بایستى او را کشت و به جایش یکى از پسران شیخ الاسلام را که نوه شاه عباس کبیر است برگزید.)51
انگلبرت کمپفر جهانگرد و نویسنده آلمانى که در زمان شاه سلیمان صفوى به ایران آمده پس از اشاره به نفوذ معنوى مجتهد و قدرت مستقل او مى نویسد:
(شگفت آن که متالهین و عالمین به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد با مردم ساده دل شریکند و مى پندارند که طبق آیین خداوند پیشوایى روحانى مردم و قیادت مسلمین به عهده مجتهد گذاشته شده است در حالى که فرمانروا تنها وظیفه دارد به حفظ و اجراى نظرات وى همت گمارد. بر حسب آنچه گفته شد مجتهد نسبت به جنگ و صلح نیز تصمیم مى گیرد. بدون صلاح دید وى هیچ کار مهمّى که در زمینه حکومت بر مؤمنین باشد صورت نمى گیرد.)52
همو در ادامه مى نویسد:
(تحمّل چنین مطلبى براى شاه شاق و ناگوار است ولى او از مردم ملاحظه دارد; زیرا پیروى مردم از مجتهد بدان پایه است که شاه صلاح خود را در آن نمى داند به یکى از اصول غیر قابل تخطّى دین تجاوز کند و یا در کار مملکت دارى به کارى دست زند که مجتهد مجبور باشد آن را خلاف دیانت اعلام نماید.)53
از سخنمان بالا بر مى آید که همراهى برخى از شاهان صفوى با مجتهدان به ملاحظه مردم بوده است و اگر آنان داراى چنان قدرتى بودند که مى توانستند عالمان شیعى
را محدود کنند ممکن بود به این کار دست بزنند همان گونه که خود کمپفر درباره رفتار شاه عباس با برخى از عالمان مى نویسد:
(شاه بیگانگان را بر رعایاى خود ترجیح مى داد شیخ الاسلام از این کار او خرده گرفت امّا شاه او را تهدید به مصلوب کردن نمود.)54
فراز و نشیب مشارکت عالمان شیعى در ساختار قدرت سیاسى در طول دوران حاکمیت آنان خود مقوله اى درخور تحقیق و کند و کاو است.
همکارى عالمان با شاهان صفوى این پرسش را به وجود آورده است که آیا از نظر آنان حاکمان صفوى صالح بوده اند و بر اساس دین و مذهب تشیع مشى مى کرده اند؟ یا این که آنان به گفته برخى از روشنفکران غرب زده 55 براى رسیدن به نان و نام و به دست آوردن قدرت بیشتر به پادشاهان نزدیک مى شده اند؟
یا هیچ کدام از اینها نیست بلکه انگیزه هاى دیگرى سبب شده که آنان به شاهان صفوى نزدیک شوند که به پاره اى از آن انگیزه ها اشاره مى کنیم:
1 . پاسدارى از تشیّع و شیعیان: در روزگارى که شیعیان پراکنده بودند و هر روز مورد تهدید بسته ذهنان و کژاندیشان از فرقه هاى اسلامى و دشمنان قرار مى گرفتند در روزگارى که عالمان دربارى عثمانى اعلام کرده بودند که: به بردگى گرفتن شیعیان و فروختن آنان رواست56 و سلطان سلیم با استناد به همین فتوا به هنگام دست یازى به تبریز شمارى از سادات و بزرگان شهر را به بردگى برد و آنان را در اسلامبون به اروپائیان و تجار یهودى فروخت 57 در شرائطى که عثمانى در یک روز چهل و یا هفتاد هزار شیعه را از دم تیغ گذراند58 و…. این بزرگواران مصلحت دیدند که دعوت صفویان را بپذیرند تا هم جلو حق کشیها و ستمها را بگیرند و هم تا جایى که توان دارند به شیعیان براى دفاع از خود انسجام و تمرکز بخشند و بنیه علمى آنان را تقویت کنند.
البتّه این بدان معنى نیست که عالمان شیعه آنان را صالح مى دانسته اند و از ستم کارهایى ناشایست صفویان ناآگاه بوده اند و یا خداى نخواسته بر آن مهر تأیید مى زده اند خیر از جریان امور به طور کامل آگاهى داشتند (چنان که شا هد بودیم در بحث محقق کرکى و قطیفى محقّق شاه طهماسب را که از بهترین شاهان صفوى بود به معاویه همانند کرد.) و هم به کارهاى ناشایست آنان خرده مى گرفتند 59 منتهى تلاش آنان این بود که از فرصت پیش آمده بهره تمام را ببرند.
همکارى گروهى از عالمان برخلاف پندار برخى کسب آبرو و مقامى براى آنان نبود بلکه به خاطر عملکرد شاهان و درباریان به حیثیت آنان لطمه وارد مى شد; از این روى به گفته امام خمینى:
(اینان ایثار کردند که به سلاطین نزدیک شدند.)60
شهید ثانى محقق اردبیلى و بسیارى از دیگر عالمان بر این باورند که در هر شرایطى نمى توان از نزدیک شدن عالمان دینى به پادشاهان نکوهش کرد; چرا که در برهه اى از زمان مصلحت اسلام و مسلمانان ایجاب مى کند که گروهى از عالمان به شاهان جور نزدیک شوند.61
شهید ثانى از عالمان و فقیهان پیشین نمونه هایى را یاد مى کند که در دستگاه حاکمان ستم خدمات ارزنده اى را به شیعیان عرضه داشتند. عالمان و فقیهانى که در ایمان و ظلم ستیزى آنان ذرّه اى تردید نیست از قبیل: ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى سفیر و نائب امام زمان(ع) صاحب نفوذ و مقام در دستگاه عباسیان و عبداللّه نجاشى والى اهواز از سوى خلیفه عباسى نوح بن دراج قاضى دستگاه هارون الرشید در شهرهاى کوفه و بصره على بن یقطین وزیر هارون الرشید محمّدبن اسماعیل بزیع از روایان موثق و شخصیتهاى صالح و برجسته شیعه و وزیر خلیفه عباسى.
وى روایتى مفصل از امام رضا(ع) نقل مى کند که در آن روایت امام(ع) تأکید مى ورزد که باید شمارى در دستگاه حاکمان ستم باشند تا از شیعیان دفاع کنند.62
بر همین اساس با این که محقق کرکى و دیگر عالمان حکومت شاهان صفوى را
حکومت عدل اسلامى نمى دانستند ولى به انگیزه خدمت به تشیّع و حفظ شیعیان به آنان نزدیک شدند و مسؤولیتهایى را نیز بر عهده گرفتند.
2 . اجراى احکام اسلامى و ترویج تشیّع: از انگیزه هایى که عالمان شیعى به شاهان صفوى نزدیک شدند اجراى احکام اسلامى و ترویج مذهب تشیع بود. این بزرگان به این نتیجه رسیده بودند که حکومت صفویه فرصتى را براى آنان فراهم آورده که به تبلیغ و تصنیف و ترجمه و نشر و آموزش معارف اهل بیت(ع) بپردازند و احکام اسلامى را به مرحله اجراء درآورند. به این انگیزه به دربار صفویان رفتند و در این کار نیز بسیار موفق بودند.
حسن بیک روملو درباره کارهاى محقق کرکى مى نویسد:
(بعد از خواجه نصیرالدین محمّدطوسى هیچ کس در اعلام مذهب حق جعفرى و ملت ائمه اثنى عشرى زیاده از آن حضرت سعى نمى کرد و در منع و زجر فسقه و فجره و قلع و قمع قوانین مبتدعه و در ازاله فجور و منکرات و اراقه خمور و مسکرات و اجراى حدود و تعزیرات و اقامه فرایض و واجبات و اوقات جمعه و جماعات و احکام صیام و صلوات و تفحص حال امامان و موذّنان و اندفاع شرور مفسدان و موذیان و انزجار مرتکبان فجور به حسب المقدور مساعى جمیله به ظهور رسانید وعامه عام را به تعلیم شرایع احکام ترغیب و تکلیف نمود.)63
او با پشتوانه مالى شاه طهماسب مدارسى را تأسیس کرد تا بتواند نیازهاى جامعه اسلامى آن روز را از قبیل: امام جمعه قاضى امام جماعت مبلّغ و… برآورد.
او براى هر شهرى از شهرهاى ایران عالمى را براى آموزش و تربیت مردم اعزام کرد و خود نیز به آموزش دولتمردان پرداخت.64
پادشاهان صفوى که خود را پاى بند به اجراى احکام اسلام و مذهب جعفرى مى دانستند از بخشش مال در تقویت حوزه ها دریغ نمى کردند و با ایجاد مدارس و
مساجد و برآوردن هزینه هاى تحصیلى طلاب نیازمند تشویق نویسندگان به نگارش و ترجمه کتابهاى مورد نیاز و… گامهاى مؤثرى را در راه تقویت حوزه ها و در نتیجه گسترش تشیع برداشتند.65
دیگر عالمان شیعى نیز با استفاده از موقعیت پیش آمده در ترویج و گسترش فرهنگ اهل بیت کوشیدند و کارهاى عظیمى را سامان دادند. نزدیک شدن فقیهان و متکلمان بزرگى چون: محقق کرکى شیخ بهایى علامه مجلسى حاج آقا حسین خوانسارى فیض کاشانى فیاض لاهیجى میرداماد و… به دستگاه صفویان سودهاى فراوان را براى شیعه در پى داشت فقه و کلام و دیگر علوم اسلامى شکوفا شدند. در همان زمان جوامع حدیثى و فقهى شکل گرفت. کلام فقه حکمت و دیگر دانشهاى اسلامى هماهنگ با آراى شیعه به جهان اسلام عرضه شد.66
3 . جلوگیرى از انحراف: در دوران حکومت صفویان دو خطر مهمّ تشیع را تهدید مى کرد:
الف. گسترش شبکه تبلیغاتى مسیحیت.
ب . صوفى گرى
گسترش شبکه تبلیغاتى مسیحیت: دولتهاى اروپایى از دشمنى شدید ایران و عثمانى آگاه بودند و به خوبى مى دانستند که شاهان صفوى نیاز به یارى دیگر دولتها دارند و در این راه حاضرند امتیازاتى نیز بدهند. آنان که خود بیش از ایران از امپراطورى عثمانى بیم داشتند در صدد رابطه با شاهان صفوى برآمدند تا از این راه جبهه متحدى را علیه عثمانى تشکیل دهند و جبهه سیاسى خود و موقعیت اقلّیت مسیحى ایرانى را تقویت کنند و گسترش دهند.
تا زمان شاه طهماسب هیأتهاى اعزامى از اروپا چه سیاسى و چه مذهبى براى رسیدن به هدفهاى یاد شده توفیق چندانى به دست نیاوردند;67 امّا پس از شاه طهماسب اوضاع و احوال سیاسى چنان شد که هیأتهاى سیاسى و مذهبى یکى پس از دیگرى به
دربار صفوى وارد مى شدند و از آنان به گرمى استقبال شد.68 مقدمات نفوذ و سلطه کلیسا و مبلغان مسیحى از هر جهت آماده شده بود. روحانیت احساس خطر کرد و همانند سدّى محکم و نفوذناپذیر از این رفت و آمدها و پیوندها جلوگیرى کرد. از باب نمونه وقتى یکى از هیأتهاى اعزامى از شاه عباس تقاضاى آزادى کامل مسیحیت را مى کند شاه عباس در پاسخ مى گوید:
(من حاضرم در ایران کلیسایى بسازم و بسیار مایلم که همه عیسویان از زن و مرد به کشور من بیایند ولى روحانیون ما به این کار راضى نمى شوند و مرا منع مى کنند و مى ترسم اگر دست به چنین کارى بزنم مرا بکشند.)69
از سوى دیگر گرایش برخى از دولتمردان صفوى به مسیحیت مطرح. بود; چرا که تبلیغات آنان گسترده بود و اینان از جهت دینى و سیاسى در موضع ضعف قرار داشتند از باب نمونه:
حقّ وردى و پسرش رضا در روزگار شاه صفى با یک هیأت سیاسى به سرپرستى امامقلى سلطان به اروپا رفتند تا اروپا را بشناسند و تجربه خود را براى پیشرفت ایران به ایرانیان ارائه دهند; امّا آنان نه تنها در اروپا ماندگار شدند که لباس مسیحیت نیز بر تن کردند.70
اروج بیک بیات نیز که از همراهان هیأت سیاسى ایران به سرپرستى حسینعلى بیک به اسپانیا رفته بود به (دون ژوان) ایرانى مشهور شد و به کیش مسیحیت درآمد.71
مسیحیان که زمینه را مساعد دیدند بر تبلیغات خود افزودند و کتابهایى نیز در نقد و ردّ دین اسلام به رشته تحریر درآوردند که از مهم ترین آنها کتابى بود به نام: (آئینه حق نما) که در هندوستان به فارسى نگاشته شده بود. نسخه اى از این کتاب براى شاه عباس فرستاده شد و مورد توجّه درباریان شاه عباس قرار گرفت.
عالمان شیعى در برابر رخدادهاى یاد شده احساس خطر کردند و به واکنشهایى متناسب با آن پرداختند از جمله: عالم شیعى سیّد احمدبن زین العابدین علوى عاملى نواده محقق کرکى قلم به دست گرفت و کتاب (مصقل صفا) را در ردّ آن نوشت.72 وى
در همین کتاب یادآور شده است که کتابهاى دیگرى نیز علیه مسیحیّت نوشته است.
یکى از نویسندگان معاصر درباره نوشته هاى علوى عاملى مى نویسد:
(روشن است که علوى عاملى کتابهاى ضدّ مسیحى گرى خود را در واکنش به تبلیغات ترسایان در ایران و دیگر جامعه هاى اسلامى به رشته نگارش کشید و کتاب: (مصقل صفا) را بویژه بر ضد بخشى از برنامه هاى مذهبى استعمار پرتغال که وسیله (گزاویه) به صورت کتاب آئینه حقّ نماى او در میان فارسى زبانان پراکنده شد نوشت و سخنان او را که یکسره بر یورش به اسلام پایه گذارى شده بود ردّ کرد. از دیدگاه ما نوشته هاى علوى عاملى و دیگر نوشته هایى که در روزگار پادشاهى صفویان در این زمینه پدید آمد باید به عنوان نخستین واکنشهاى اندیشه گران ایران بر ضدّ استعمار غرب به شمار آید.)73
صوفى گرى: پادشاهان صفوى باورهاى صوفیانه داشتند. در آیین صوفیان گویا ارادتى به على(ع) و اهل بیت و همچنین به مرشد و شیخ خود وجود داشت آن هم غلوّآمیز و ناهمساز با مبانى اسلام و تشیع74. یکى از انگیزه هایى که عالمان شیعى به شاهان صفوى نزدیک شدند تعدیل حرکتهاى صوفیانه آنان بود. اینان بر این نظر بودند که این گونه باورها خطرى جدّى براى اسلام و تشیع است و اگر با دقت و سرعت مهار نشود چه بسا به همه جا سریان یابد و دامن شیعه را به بى مسؤولیتى و عقاید خرافى و پوچ بیالاید.
علامه مجلسى در رساله اى که از خود به یادگار گذاشته بر این باور است که مهاجرت محقّق کرکى از جبل عامل به ایران در راستاى فعالیتهاى ضدّ صوفى گرى و تصوّف زدایى داخل دولت بوده است.75 محقّق کتابى نیز به نام: (المطاعن المجریه فى ردّ التصوف) نوشته است.76
یکى دیگر از فقیهان و متکلمان لبنان شیخ حسین عبدالعالى است که در عصر شاه طهماسب مى زیست. او نیز کتابى در ردّ صوفیان به نام: (عمدة المقال فى کفر اهل
الضلال) نوشته است.77
این جریان که در آغاز عصر صفوى به دست عالمان بزرگى چون محقق کرکى آغاز شده بود در این دوره به گونه اى شدید شد که برخى از عرفا نیز مورد حمله قرار گرفتند.78
ملاّ محمد طاهر قمى که در قم منصب شیخ الاسلامى داشت مواضع تندى را علیه صوفیه اتخاذ کرد و با نوشتن کتابهایى چون: الفوائد الدینیه فى الردّ على الحکماء والصوفیه ملاذ الاخیار و تحفة الابرار گامهایى در ردّ صوفیه برداشت.79
علاّمه محمّد باقر مجلسى نیز ضمن ردّ وابستگى پدرش به صوفیه 80 تلاشهاى گسترده اى را درردّ صوفیه سامان داد تا جایى که درباره او نوشته اند:
(در سلطنت آخرین پادشاه صفوى میرزا محمّد باقر مجلسى که نیروهایش صرف تحکیم امور مذهب تشیع مى گردید سعى کرد تا از بوالهوسیها وامور غریبه عرفانى اوایل زمان صفویه جلوگیرى کند و بدان جهت با صوفیان سخت درگیرى داشت.)81
موضع مقدس اردبیلى در ارتباط با شاهان صفوى کدام است؟
آیا با گروه نخست که همکارى و ارتباط با شاهان صفوى را ردّ مى کردند هماهنگى دارد و یا با گروه دوّم که همکارى با آنان را به مصلحت اسلام و مسلمانان مى دانسته اند؟ در پاسخ به پرسش بالا مى گوییم: موضع مقدس اردبیلى از دو زاویه نظرى و عملى درخور دقّت و بررسى است:
از جهت نظرى وى بر اساس اصل اوّلى همکارى با پادشاهان ستم را که شاهان صفوى نیز از نمونه هاى آن به شمار مى آیند روا نمى داند و در این باره به دلیلهایى و از جمله روایات بسیارى استناد مى جوید.82
ولى چون واقعیت خارجى مانع از آن بوده که پیوندها به کلى از هم بگسلد; از
این روى مقدس اردبیلى با توجه به دیگر روایات در این باب و سیره امامان معصوم(ع) رابطه و همکارى با پادشاهان ستم را به دو گونه زیر تقسیم کرده است:
1 . نزدیکى و همکارى با آنان براى رسیدن به مال و منال و جاه و مقام.
2 . رابطه و همکارى با آنان جهت ترویج اسلام اجراى قوانین الهى پاسدارى از اسلام و مسلمانان.
روایاتى که بر حرام بودن همکارى دلالت مى کند بر گونه نخست و دیگر روایات را بر گونه دوّم حمل کرده است.83
محقق اردبیلى پس از نقل برخى از روایاتى که از همکارى با پادشاهان ستم باز داشته اند به نقل دو روایت زیر مى پردازد:
سهل بن زیاد از امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه: (ولاترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النّار.) نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:
[مصداق آیه شریفه] کسى است که به نزد سلطان مى رود و بقاى او را [گرچه به مدّت اندکى] براى دریافت هدیه دوست دارد.
در جاى دیگر از پیامبر اکرم(ص) آمده:
کسى که سلطان ستمگرى را ستایش کند و یا خود را در نزد او سبک و کوچک نماید تا از سوى سلطان به او چیزى برسد همنشین او در آتش خواهد بود.
اردبیلى از دو روایت بالا استفاده مى کند که اگر کسى به پادشاهان ستم گرایش داشته باشد تا از دنیاى آنان به او چیزى برسد آیه شریفه وى را در بر مى گیرد و اما اگر شخصى به حاکم ستم شیعى و یا غیر شیعى گرایش داشته باشد و با آنان همکارى کند به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان اشکالى ندارد و آیه شریفه وى را در بر نمى گیرد.
به عبارت دیگر اگر شخصى ماندگارى حکومت حاکم ستم شیعى و یا غیر شیعى را دوست داشته باشد به خاطر این که آن حاکم جائر مؤمنان را دوست دارد و از ایمان و مؤمنان پاسدارى مى کند و همچنین جلوى تسلط دشمنان را مى گیرد چنین کسى را آیه شریفه در بر نمى گیرد.86
محقّق اردبیلى در بحث پذیرش ولایت از سوى پادشاهان ستمکار آن را نیز به دو قسم زیر تقسیم مى کند:
1 . پذیرش ولایت از سوى حاکمان ستم در صورتى که اطمینان داشته باشیم که امکان اقامه امر به معروف و نهى از منکر وجود ندارد جائز نیست87.
2 . پذیرش ولایت از سوى حکومت جور در صورتى که امکان اقامه حدود و امر به معروف و نهى از منکر باشد نه تنها جایز که واجب است.
علامه حلّى مى نویسد:
(والوالى من قبل الجائر اذا تمکن من اقامة الحدود قیل جاز له معتقداً نیابة الامام)88
پذیرش ولایت و سلطنت از سوى حاکم ستمکار در صورتى که امکان اقامه حدود باشد گفته شده جایز است. شخصى که ولایت مى یابد باید آن را نیابتى از سوى امام معصوم(ع) بداند.
مقدس اردبیلى در شرح عبارت فوق مى نویسد:
(یمکن حملها على المجتهد فیجوز له بل یجب هذا مع عدم الاضطرار الجائر على ذلک و امّا معه فالظاهر اجماعى لانزاع فیه.)89
ممکن است عبارت علامه حلّى را (والوالى من قبل الجائر…) بر مجتهد حمل کنیم. در این صورت پذیرش ولایت نه تنها جایز که واجب است. البتّه این حکم در صورتى است که حکومت ستم اجبار به ولایت نکند چون در این صورت در جواز آن اختلافى نیست.
با توجه به آنچه آمد روشن شد که هر چند مقدس بر اساس اصل اوّلى همکارى
با پادشاهان جور را روا نمى داند ولى اگر این همکارى به مصلحت تشیع و درجهت حمایت از شیعیان باشد روا مى داند. همچنین سرپرستى ولایت از سوى آنان را در صورتى که شخص داراى شرایط باشد و امکان اجراى احکام اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر نیز باشد روا بلکه واجب مى داند; چرا که هر چند چنین فردى توسط حاکمى ستم پیشه به کار گمارده شده ولى در واقع به نیابت از امام معصوم(ع) مشغول به کار شده است و مشروع بودن ولایت او نه به وسیله حاکم ظالم و نه به خاطر عناوین ثانوى بلکه بر اساس اصل اوّلى است که همانا ولایت از سوى ائمه(ع) باشد شخص داراى شرایط چه از سوى ستمکار گمارده بشود و چه نشود حقّ ولایت دارد و پذیرش آن از سوى حاکم ستم پیشه سبب مى شود که ولایت او فعلیّت پیدا کند.
بنابر این از زاویه نظرى محقق اردبیلى با محقق کرکى و علاّمه مجلسى به طور کامل هماهنگى دارد و کار و شیوه آنان را تأیید مى کند.
محقق اردبیلى پس از گذشت زمانى از تشکیل حکومت صفویه حوزه نجف را پس از سالها رکود احیا کرد. در این برهه عالمانى بزرگ بر حکومت صفوى نظارت داشتند و شمارى از آنان پُستهایى را نیز پذیرفته بودند و ایران از ثبات برخوردار بود و شیعیان در این خطه در امنیت مى زیستند و زمینه براى کارهاى علمى فرهنگى و تبلیغى عالمان شیعه آماده بود.
در این جا این پرسش پیش مى آید که در چنین زمانى آیا پرهیز محقق اردبیلى از همکارى با صفویان برخاسته از مخالفت ایشان با آن نظام بود یا نه نیازى نمى دید و به قدر نیاز دیگر عالمان درگیر بودند؟ از برخوردها و نامه ها بویژه نامه اى که به شاه طهماسب نگاشته و در درستى آن هم گویا کسى تردید نکرده چنین بر مى آید که وى دید کاملاً منفى با حکومت صفویان نداشته است.
سیّد نعمت اللّه جزایرى مى نگارد:
(محقق اردبیلى نامه اى به شاه طهماسب نگاشت و در آن از شخص علوى شفاعت کرد. شاه چون نامه را دریافت به احترام وى از جا برخاست و از این که محقق اردبیلى وى را برادر خطاب کرده بود بسیار شادمان شد و وصیت کرد نامه را در کفن او بگذارند.)90
از تبادل نامه بین آن دو و محتواى آن استفاده مى شود که محقق اردبیلى دید به طور کامل منفى درباره صفویان نداشته است.
افزون بر این مى توان گفت: سخنان زیر که در همان روزگار نگاشته اشاره به همان وضع باشد:
(فلواحبّ شخص بقاء حاکم جور مؤمن محبّه المؤمنین و حفظه الایمان و المؤمنین ولذّبه عن الایمان واهله و منعه المخالفین عن التسلط علیهم و قتلهم و ردّ هم عن دینهم و ایمانهم فالظاهر انه لیس بداخل مى الآیه فانه فى الحقیقة محبّةٌ للایمان و حفظه لاذلک الشخص وجوره و فسقه بل ولاذاته بل کل ما تأمّل ینکره و یکرهه لجوره و ظلمه….)91
اگر شخصى ماندگارى حاکم ستمکار شیعى را دوست بدارد به خاطر این که وى مؤمنان را دوست مى دارد و از ایمان و مؤمنان پاس مى دارد و از سلطه مخالفان بر مؤمنان و کشتار آنان جلو مى گیرد. مخالفان را از باردارى مؤمنان از دین باز مى دارد از نمونه هاى آیه کریمه: (ولا ترکنوا الى الذین ظلموا…) نیست; زیرا وى در حقیقت دوستدار ایمان و پاسدارى از آن است نه دوستدار حاکم ستم و فسق او….
محقق اردبیلى گرچه در سخنان بالا شاهان صفوى را ستم پیشه مى داند ولى همکارى با آنان را به خاطر کارهاى مثبتى که در رابطه با تشیع و شیعیان انجام مى دادند جایز مى داند.
در پایان این مقال یادآورى این نکته نیز مفید مى نماید:
شاهان صفوى هر چند ستم پیشه بودند و ضعفهاى بسیارى داشتند ولى حکومت
آنان آثار و پیامدهاى خوبى را براى شیعیان در بر داشت از جمله:
* شاهان صفوى به اختیار و یا بنا به ضرورت زمان شعائر شیعه را رواج مى دادند و پاس مى داشتند.
* از عالمان شیعى بویژه محققان و مؤلفان و مترجمان و آنان که در رشد و بالندگى فرهنگ اسلامى نقشى داشتند پشتیبانى مى کردند.92
* در امور سیاسى قضایى و فرهنگى زمینه را براى ایفاى نقش بیشتر عالمان شیعى فراهم آورده بودند.
* به ایجاد و گسترش مراکز علمى و فرهنگى شیعه بویژه حوزه هاى علمیه بى دریغ یارى مى رساندند.93
* از تهاجم حکومت عثمانى و همچنین ازبکها به شیعیان و قتل و غارت آنان در حدّ ممکن جلو مى گرفتند.
فقها محدثان و فیلسوفان شیعى توانستند در فضاى مناسب موجود مصادر و منابع شیعه را بازسازى کنند و به احیا و جمع آورى احادیث اهل بیت(ع) بپردازند.94
در این فضا و مجال پیش آمده عالمان دین توانستند با بحثهاى کلامى و فقهى حقیقت اندیشه شیعى را بازگویند و در پرتو موقعیت جدید نیروى جدیدى را فراهم آورند.
این امتیازها و خدمتها سبب شد که عالمان شیعى رابطه اى نزدیک با شاهان صفوى داشته باشند و با آنان همکارى کنند.