اثرگذارى تکنولوژى بر شؤون انسان در سه دوره از تمدن بشر: (کشاورزى صنعتى و فراصنعتى).
در درازاى حیات انسانى تکنولوژى از بى مانندترین دریافتها تلاشها و جست و جوهایى است که در لایه هاى گوناگون و زوایاى زندگى و چهره هاى دگرگون شونده حیات پیوند استوار و ناگسستنى داشته است.و هر چند در دوره ها و مرحله هاى گوناگون تکامل اجتماعى فرهنگى سیاسى و اقتصادى جامعه ها چندى و چونى این پیوند دچار فراز و فرودهایى شده ولى هیچ گاه از هم نگسسته است.
نوشتارى را که فرا روى دارید بازتاب اثرگذارى فنّاورى بر حیات فرهنگى اعتقادى سیاسى دینى و اقتصادى را نشان مى دهد که خود به طور طبیعى اثر گذارى فنّاورى را در پیوند و بستگى یک سویه ترسیم مى کند. امّا این بدان معنى نیست که دیگر مقوله ها یعنى ارزشها جهان بینى ها و باورها در پیدایى توسعه جابه جایى و ارزشهاى تکنولوژى بى اثرند. این نوشتار از پرداختن به بستگى و پیوند رودرروى و متقابل آنها پرهیز کرده است و گه گاه که به آن اشارت مى رود نه از آن روست که نوشتار به آن سوى گرایش دارد و یا هدف اصلى آن است بلکه از باب ضرورت خواهد بود.و همان گونه که یاد شد هدف اصلى بیان و بازنمود اثرگذارى فنّاورى بر کارها و حالهاى گوناگون زندگى بشر آن هم در سه مرحله زیستى: کشاورزى صنعتى و فراصنعتى است.
براى این هدف از تعریف فنّاورى مى آغازیم و این تعریف همه سویه و با پى جویى کامل و پژوهش تمام انجام نگرفته است;امّا آنچه برگزیده نویسنده است در آن وجود دارد.
تعریف
نگاه توده هاى مردم چه در جامعه هاى کشاورزى و چه در جامعه هاى صنعتى به فنّاورى نگاه ابزار انگارانه است; یعنى براى فنّاورى در حوزه معرفت مقام و جایگاهى نمى بینند و آن را از وصف کردن و پرده افکندن از چهره جهان واقعى ناتوان مى یابند.
امّا در نزد ویژگان و دارندگان ذهنهاى کاووش گر و عقلهاى ژرف نگر این تنها رویه اى از رویه هاى تکنولوژى بیش نیست. فنّاورى نه تنها ابزار و نه تنها دانش بلکه مجموعه اى از دانشهاست با دسته اى گسترده: در برگیرنده معارف سامان مند و اصول مند و معارف غیر سامان مند.1 منتهى با این ویژگى که این دانشها نه به خاطر این که دانش اند کنار هم قرار مى گیرند و جُسته مى شوند بلکه کنار هم قرار گرفتن آنها درجهت عملیاتى معیّن طرح ریزى شده است. بنابراین در به حقیقت پیوستن تکنولوژى به همان اندازه که شیمى فیزیک(مکانیک کوانتوم هسته اى) ریاضیات هندسه مثلّثات الکترونیک و… نقش دارند معارفى چون فلسفه دین جامعه شناسى اقتصاد ادبیات و تجربه ها و آزمونهاى زندگى نیز سهم دارند. از همین جاست که هر دگرگونى با گرفتگى و گشادگى توسعه و رشدى که در فنّاورى اتفاق افتد به دیگر شؤون و معارف دیگر انسانى نیز سریان مى یابد; یعنى اینها نیز دچار دگرگونى و دگردیسى مى گردند. و عکس این نیز صادق است.
البته این بستگیها و دگرگونیها آن گونه که گفته شد یک سویه نبوده; بلکه دو سویه اند و در ضمن این دگرگونیها به گونه هاى گونه گون مستقیم غیرمستقیم پنهان و آشکار چهره مى نمایانند. مى توان ردپاى چنین فهمى از فنّاورى را در سخنان دانشمندان 2 به روشنى دنبال کرد از جمله:
آرنولد پیسى مى گوید:
(کاربرد دانش علمى و دانش منظم دیگر براى امور علمى به وسیله سیستمهاى منظمى که شامل مردم سازمانها اشیاء زنده و ماشینها مى شود.)3
همان گونه که پیش از این گذشت فنّاورى دسته اى از دانشهاست با همان ویژگى که براى آن برشمردیم. در مثل در فنّاورى ارتباطات براى تولید الیاف کابل و ایجاد فرکانس بالا جهت کانالیزه شدن امواج… همیارى و همکارى شیمى فیزیک الکترونیک هندسه و ریاضیات لازم و ضرورى است.
اثرگذارى تکنولوژى بر کارها و نیازهاى انسان در تمدن کشاورزى
شماى جامعه کشاورزى را در چند امرى که مى آید مى توان رسم کرد. در جامعه کشاورزى روند تولید و مصرف در یک بستر انجام مى پذیرد; یعنى تولید کننده هر نوع کالا و خدماتى که تولید مى کند به مصرف خویش مى رساند. پیوندها و بستگیهاى اجتماعى درونى و بسته در واحدهایى چون خانواده در یک سیکل معیّن برقرار مى گردید و ادامه مى یافت سیاست و ریاست از جانب زمین داران اشراف روحانیان و تفکر متافیزیکى به کار گرفته مى شد. اقتدار تمرکز و توتالیتاریسم در همیارى با هم نظم اجتماعى ـ سیاسى را سامان مى بخشید.
پایین بودن پایه آموزش و گوناگون نبودن ویژگیهاى فرهنگى چنین جامعه اى است.
قدرت عضلانى آب باد و آفتاب موتور حرکت و تلاش را روشن نگه مى داشت.با توجه به نکته هاى یاد شده بایسته است نگاه خویش را به طنازى و بازیگرى فنّاورى در درون چنین پیکره اى بدوزیم تا دریابیم تکنولوژى کدام عضوى از این پیکره را تولید بازسازى و یا به آن یورش برده است.
تکنولوژى و محیط زیست
در جامعه کشاورزى تکنولوژى بیش تر در لباس ابزار مشهور و معروف بود نه به معنایى که در این نوشتار مراد است. از این روى به اکتشاف اظهار ذخیره سازى توزیع و انضباط بخشى فنّاورى بى توجه بودند. اما واقعیت آن است که تکنولوژى در تمامى مرحله ها ویژگیهاى یاد شده را با خود حمل مى کند و چنان نیز خواهد بود. تنها چیزى که باید به آن اعتراف کرد این است که ویژگیهاى یاد شده در مرحله کشاورزى به گونه خفیف و ضعیف ظهور داشته است تکنولوژى در جامعه کشاورزى در فرایند آلوده شدن محیط زیست شرکت نکرد یعنى در آن روزگار فراورده هاى تکنولوژیکى آلاینده نبودند. امّا در برابر هندسه حوزه هاى کاربرد خویش را از حالى به حالى دگر درآوردند بدین معنى که سبب ساخته شدن خانه هاى ویژه اى در کنار زمینهاى کشاورزى شدند و زمینهاى یاد شده به ساختارهاى هندسى هر چند غیر سامان مند در آمد.
آبراه هاى بسیار از سرچشمه هاى بزرگ و طبیعى آب مثل دریاها رودها و…جهت آبیارى زمینها کشیده شد. راه هاى آمد و شد کم و بیش نمایان بود. روى هم رفته فضاى کشاورزى با جغرافیایى ویژه خودش از چراگاه ها جنگلها و محیط شکار جدا افتاد.به این ترتیب فنّاورى از فرسایش هدر رفتن و نامرغوبى خاک تا حدودى جلوگیرى کرد. خاک و زمین تنها به مانند بستر خواب و گردش دیده نمى شد بلکه به عنوان عامل تولید و سرچشمه جدید غذا و حتى پوشاک از حرمت بهره مند شد و دگرگونیهاى اساسى در نظام غذائى و تولید انرژى را پدید آورد.
و به این ترتیب یکى از اصیل ترین عناصر ماهوى فنّاورى که همان کشف و فرانمایى باشد خود را نشان داد.
تکنولوژى در دوره کشاورزى هم از جهت هویت درونى و هم از حیث کارکردى و هویت بیرونى بسیار ساده و محدود بود. از جنبه درونى دانشهاى عملى اى که آن را سامان مى دادند و در شکل گیرى آن نقش داشتند بسیار ابتدایى ناتمام کلى و ناچیز بودند. و از حیث بیرونى به ابزارى چون: بیل کلنگ تبر تیر چاقو و… خلاصه مى شد که محدوده کاربرد آنها رویه هاى بیرونى طبیعت با کارایى و توان تجزیه در همان رویه ها بود. از این روى قدرت دگرگون گرى و فرآورى آن ناچیز مى نمود.به همین جهت دگرگونیهاى بنیادینى در دیدگاه ها و بستگیها و پیوندهاى انسان نسبت به طبیعت جهان و خدا پدید نیاورد آن گونه که در دوره صنعتى و فراصنعتى اتفاق افتاد.
در دوره کشاورزى بیش تر پیوند و بستگى انسان با طبیعت و محیط زیست یک جانبه بود. به این معنى که انسان خویش را به طور کامل شکست خورده طبیعت و در چنگ آن مى دید. هنوز اندیشه چیرگى بر طبیعت پدید نیامده بود و چشمداشت بشر به طبیعت و محیط بود تا او برایش چه مى سازد؟ چه وقت مى سازد؟ و چه زمانى به او تسلیم مى کند؟
تکنولوژى و انرژى
ییکى از آثار ارزش مند فنّاورى در عرصه انرژى گسترش شبکه کشاورزى بود. به این معنى که با پیدایش سرچشمه هاى آبى زیرزمینى و کندن جاهاى مورد نظر و وارد شدن حیوانات در شبکه بیرون آورى آب از آن سرچشمه ها در عمل جریان جابه جایى زمینهاى کشاورزى را از کنار رودهاى بزرگ و دریاهاى خروشان به سمت سرزمینهاى کوهستانى و دشتهاى به ظاهر بى آب سرعت بخشید. چون پیش از به کارگیرى این فنّاورى به طور معمول زمینهایى که در کنار رودها و دریاها قرار داشتند زیر کشت مى رفتند آن هم به جهت وابستگى به سرچشمه آبهاى یاد شده. اما بعد از کشف سرچشمه هاى زیرزمینى و بیرون آوردن آب زمینهایى که از دریاها و رودها فاصله زیادى داشتند مورد استفاده کشاورزى قرار گرفتند.
به این ترتیب کشاورزى و فراورده هاى آن گسترش یافتند و در کنار آن و هم برابر افزایش تولید و جمعیت در زهدان طبیعت نطفه بست و (تراکم و گسترش کمّى روابط اجتماعى) که آغاز گر زندگى و نیز (مبادله کالا) که مقدّمه بازرگانى بود به دنیاى انسانى راه یافت.
در این حال و روز حیواناتى مثل گاو اسب و… نه تنها به عنوان سرچشمه غذایى و وسیله جابه جایى بلکه به شکل یک سرچشمه مهم انرژى حرکتى و عضلانى به کار گرفته شدند. هم به وسیله آنها زمین را آماده کشت مى کردند و هم وسیله ارزش مندى در به گردش درآوردن دستگاه هاى بیرون آورى آب از چاه هاى ژرف به شمار مى آمدند. این سرچشمه جدید انرژى نقشى درخور در گسترش کشاورزى ازخود بر جاى گذارد.
آب و باد نه تنها براى خنک کردن و سیراب سازى به کار گرفته مى شدند بلکه دو سرچشمه مهم انرژى براى راه اندازى آسیابهاى بادى و آبى به شمار مى آمدند. این دو منبع انرژى اثر مستقیم بر مواد غذایى گذارده و دگرگونیهایى در آن پدید آوردند که بهتر شدن طعم و آسانى هضم از آن جمله بود.
به این ترتیب سامان بخشى تکنولوژیک در راستاى پدیده هاى طبیعى خود را نشان داد.
در جامعه هاى کشاورزى به علت وجود فنّاورى ساده و ابتدایى مقدار انرژى به دست آمده کم تر از موادى است که در فرایند تبدیل انرژى به مصرف مى رسند و فرایندى به نام ذخیره انرژى نیز در چنین جامعه اى وجود ندارد.
هرچند دستیابى به انرژیهاى یاد شده جلوه عقلانیت فیزیکى ـ بشرى است و در ضمن حرکت آغازین به سوى شناخت طبیعت است ولى در عمل ارزشهاى سنتى و عقلانیت ماوراء طبیعى به معناى اسناد دگرگونیها و رویدادها به ارواح و نیروهاى فوق طبیعى چیرگى خویش را حفظ کرده اند. درست چنین نگرشى سبب شد تا باب گفت و گو با طبیعت از همان مرز و اندازه موجود فراتر نرود و بشر سالیان درازى با این مرحله هم آغوش باشد.
رونالد اینگلهارت در این باره مى نویسد:
(در جوامع کشاورزى زندگى انسان بستگى به رحمت نیروهاى مهارنشدنى و مرموز طبیعى داشت. از آن جا که علت پدیده هاى طبیعى بر بشر پوشیده بود مى کوشید تا آنها را به ارواح انسانها نسبت دهد…. شخص براى آب و هواى خوب رهایى از بیمارى یا آسیب حشرات دعا مى کرد.)5
تکنولوژى و سیاست
درجامعه هاى کشاورزى به طور معمول قدرت در دو جا قرار گرفته است:
اشراف زمین دار
اولیاى دین ـ مذهب (تفکر متافیزیکى).
سیاست اجتماعى و فرهنگى از سوى همین دو گروه بیان مى شود.
پیوند میان تکنولوژى موجود و نظام حکومتى ( که بیش تر یک نظام اقتدارگراست) پیوند تولیدى نیست; یعنى ساختار حکومت و طبقه حاکم در تمام بدنه خویش زاییده فنّاورى نیست. از دیگر سوى هم آن گونه نیست که تکنولوژى فرزند مشروع نظام و طبقه حاکم باشد. هر چند سیاست تکنیکى (نه به معنى و پایه اى که در جامعه هاى صنعتى یا فراصنعتى از آن سخن به میان است) از سوى آنها ترسیم مى گردد.
تکنولوژى موجود در جامعه هاى کشاورزى توان دگرگونى ساختار حکومت و جابه جایى رده هاى حاکم به این معنى که رده ها و گروه هاى دیگر را به جاى روحانیان و یا زمین داران بزرگ بنشاند ندارد بلکه بستگى و پیوند فنّاورى با سیاست را در نیرو بخشى و حتى دگرکردن آن مى توان جست. این مهم با توجه به نکته هاى زیر تأیید و روشن مى گردد:
1. در چنین جامعه هایى اندیشه ما وراء طبیعى و دینى به تکنولوژى دگر مى شوند. یعنى نقش آفرینى آن در بست و گشاد کارها و پایان دادن به نزاعها و درگیریها قضاوت افزایش و یا کاهش فرآورده ها درمان بیماریها جلوگیرى از گسترش بیماریهاى نباتى و انسانى سازو کار آبیارى و تقسیم اراضى شیوه زندگى مهار نیروهاى خشمگین طبیعت و…تصویرى از دین یا مذهب ارائه مى دهد که خیلى همانند است به آنچه ما در تعریف تکنولوژى بیان داشتیم; یعنى اندیشه ماوراء طبیعى در عمل مانند مجموعه اى از دانشهاى علمى و غیرعلمى براى انجام عملى که به وسیله دست اندرکاران آن به کار گرفته مى شود چهره نمایى مى کند.
2. استفاده از سخت افزار تکنولوژیکى چون: مدرسه ها و مسجدها زمینه هاى اصلى درسهاى مذهبى و کلیسا از سوى زمینداران بزرگ و روحانیان از انگیزه هایى است که سیر از گذشته به آینده و روند چنان شیوه حکومتى را پایندانى و ضمانت مى کند.
3. هر چند در جامعه کشاورزى ارتباطات و اطلاعات به آن معنى و گستردگى که درجامعه هاى صنعتى و فراصنعتى وجود دارد مطرح نیست ولى گونه ساده اى از ارتباطات و اطلاعات وجود دارد که پدیدآورى و پخش آن بیش تر از دو سرچشمه زمینداران و روحانیان صورت مى گیرد. این چگونگى حالتى را پدید مى آورد که انگیزه توده مردم را از راهیابى به حکومت از بین مى برد.
4. با توجه به آنچه یاد شد اندیشه همگانى به گونه اى شکل مى گیرد که تمامى نیازها بایستى به سوى دین و اشراف زمیندار ارجاع داده شوند;یعنى تنها همین دو سرچشمه نیازهاى انسانى را برآورده مى سازند. به این ترتیب اندیشه یاد شده در تواناسازى چنان حاکمیتى نقش اساسى بازى مى کند.
از جُستارهایى که تا کنون یاد شد به این نتیجه مى رسیم که تکنولوژى در تواناسازى و سیر از گذشته به آینده ساختار حکومت به گونه شایسته اى اثر مى گذارد و به پیرو آن فرق و ناسانى قدرت را تشدید مى کند.
نقش تکنولوژیکى مذهب در سخنان رونالد اینگلهارت به روشنى بازتاب یافته است.او مى نویسد:
(در بیشتر جوامع کشاورزى مذهب نیروى کاملاً مهمى بود که کارکرد مؤسسات آموزشى علمى رسانه هاى جمعى موزه هاى هنرى بنیادهاى خیریّه و همچنین کارکرد کنونى مؤسسات مذهبى در جوامع صنعتى پیشرفته را به عهده داشت.مجموع جریانهاى اطلاعاتى بسیار کم تر از امروز بود امّا آنچه بود تا حد زیادى ادغام گردیده از مجارى مذهبى انتشار مى یافت.)6
بر اساس آنچه یاد شد پیوند تکنولوژى و دین و اعتقادات دینى را به روشنى مى توان دید. یعنى در این نگاه فنّاورى نقش دگرگون گر بازدارنده و محدود کننده نسبت به دین و اعتقادات دینى نداشته بلکه بیش تر در راستاى گسترش و تواناسازى جایگاه آن گام برداشته است. چنین نیست که تازه هاى تکنیکى و کارکردهاى آموزشى اجتماعى و حکومتى دین را در اختیار بگیرد و دین را به کنارى نهد و خود بر مسند آن تکیه بزند بلکه بر عکس مسند دین را مشروعیت چند برابر مى بخشد.
تکنولوژى و سامان اجتماعى
شاید این گفته نادرست نباشد که اگر خواسته باشیم به جرقه هاى ابتدایى و آغازین نظم اجتماعى پى ببریم باید در دل جامعه کشاورزى به جست و جو بپردازیم و آنچه در این گردشگرى بهره ما خواهد شد نقش فنّاورى است در استوارسازى و پایه ریزى آن.
گونه اى از به سامانى رفتارى در پى ساختن آبراه ها راه هاى آمد و شد محدود ساختن حوزه زیست و تلاش و زمان مند شدن تلاش و کار (بیش تر روزها به زراعت و کشت مى پردازند و شبها از کار دست مى کشند و نیز آبیارى زمین در نوبت و زمانهاى ویژه صورت مى گیرد) که همه مُهر مهربان تکنولوژى را بر جبین حمل مى کنند به وجود مى آید. پیدایش چنین ساختارى که فنّاورى در آن نقش روشنى دارد معانى و راه کارهاى حیاتى اى چون: نگهداشت و تحمل که سنگ بناى همزیستى و همکارى در اجتماعهاى انسانى اند با خویش به ارمغان مى آورد. از این روى پذیرش و رفتن به سوى یک قانون جهت حفظ و استمرار نظم پدید آمده لازم و ضرورى مى نماید. به این ترتیب میان تکنولوژى و نظم و قانون که قوام نظام اجتماعى بر دوش آن دو استوار است پیوند ظریف و وثیق برقرار است.
در جامعه کشاورزى پس از افزایش و برداشت فراورده ها فرآیند مصرف آهسته آهسته و در ازاى زمان انجام مى گیرد و این حالت انسان را بر مى انگیزد تا راه حلى براى جلوگیرى از خرابى فساد و هدر رفتن فراورده ها بیابد. این جاست که دو مهمان جدید به نام حفظ و ذخیره سازى در کنار سُفره انسانى زانو مى زنند.
نه تنها ابزار و دستگاه هایى که براى آن منظور تهیه مى شوند بلکه خود ذخیره سازى جزء سیستم تکنولوژیکى آن جامعه به شمار مى آید.این تلاش تکنیکى امید به زندگى توان مقاومت و رویارویى را در هنگام کمبود و بحران مواد غذایى کامل مى سازد و نیز آینده نگرى را جزء برنامه ها و آهنگ ها و اراده هاى حیاتى مى سازد. در ضمن چرخه تلاش و کار در مدارهاى فصلى محقق مى شود. وقتى که بشر با تکیه بر دانستنیها تجربه ها و تواناییها (تکنولوژى) توانست به سرچشمه جدید و در ضمن غیر حرکت کننده مواد غذائى (زراعت) پى ببرد زندگى شکل ثابت به خود گرفت از حالت کوچ نشینى بیرون آمد. انسان دیگر ناگزیر نبود نظر به آب و هوا و چراگاه ها و مناطق صید محیط زیست برگزیند بلکه در یک سرزمین مناسب سازگارى با محیط و بازسازى آن را آغاز کرد. به این ترتیب (ثبات) که یکى دیگر از عناصر سازنده نظم اجتماعى است به وجود آمد و پیوند فنّاورى با نظام اجتماعى استوارى بیش تر یافت و سامان اجتماعى در جامعه کشاورزى آغاز شد. شاید سخن برونوفسکى ناظر به این مهم باشد که مى گوید:
(آنچه که مسلّم است این است که کشاورزى روستایى به عنوان گامهاى استوار و سازنده در عروج انسانى در سطحى جدیدتر و عمیق تر که ثمره خود را بعدها به بار آورد گشود.این ثمره ساختمان و سازمان اجتماعى شهر مى باشد.)7
با آغاز کشاورزى و افزایش کالاهاى زراعتى بعضى از سخت افزارهاى تکنولوژیکى مثل میخ بیل کج بیل کلنگ ظرفهاى بزرگ و کوزه گرى براى نگهدارى و ذخیره پدید آمدند که هر کدام پیام ویژه اى را با خویش حمل مى کردند.
این تولد تازه نه تنها آسانى در کار را به ارمغان آورد بلکه هنر و تکنولوژى را به هم درآمیخت و گوناگونى کارها و تلاشها را ایجاد کرد.
آموزش بیش تر یک نواخت و یک سویه بیش تر به صورت شفاهى و عملى از جانب روحانیان و یا بزرگ خانواده انجام مى گرفت و مشروعیت مى یافت. یک سویگى و گوناگون نبودن و از نظر کمّى و کیفى در سطح پایین قرار داشتن امر آموزش با سادگى و کمبود فنّاورى و تکنولوژى در کل و نبود تکنولوژى آموزشى به طور خاص پیوند و بستگى دارد.
چند نکته:
1. در جامعه کشاورزى تکنولوژى بسیار ساده ابتدایى و از نظر کمّى ناچیز بود. از این روى تکنولوژى نتوانست استقلال خویش را در برابر ارزشهاى سنتى و دینى آن جامعه نگهدارد; از این روى در فرهنگ کشاورزى جایگاه ناچیزى به دست آورد. ولى در برابر سنتها و دین شاخصه اصلى فرهنگى به شمارمى آمدند و به گفته نویسنده به یک سیستم و سامانه تکنولوژیکى دگر شده بودند.
2. واقعیتهایى چون محیط زیست سیاست انرژى و سامان اجتماعى همانند:
نظم قانون ثبات زمان مند شدن و… که اثرگذارى فنّاورى بر هر کدام مورد تحلیل قرار گرفت درخور همان جامعه منظور گردیده اند و معانى اى را که زیبنده و در شأن ذهنیت و وضعیت جامعه کشاورزى باشند افاده مى کنند نه معنایى که از آنها در جامعه صنعتى و فراصنعتى مقصود مى افتد.
اثرگذارى تکنولوژى بر کارها و نیازهاى انسانى در موج دوّم
کشاورزى که دراز ترین مرحله از تمدن بشرى را تشکیل مى دهد و به مدت 8000 تا 12000 سال انسان را در دامن خویش نگه داشته در سالهاى 1650 ـ 1750 میلادى جایش را به مرحله دیگرى به نام مرحله صنعتى به گفته الوین تافلر (موج دوم) و به تعبیر جمعى از اندیشه وران بویژه آدام شاف در کتاب معروف خود به نام (جهان به کجا مى رود) انقلاب صنعتى اول مى سپارد.
این مرحله از حساس ترین مرحله هاى حیات بشرى به شمار مى آید و در آن دگرگونیهاى بنیادین رخ داد آن گونه که گویى بین این دو مرحله بیگانگى و گسست رخ داده است.
شیوه تولید بافت جمعیتى ساختار قدرت نظام اعتقادى نگرش دینى شیوه زندگى سامان اجتماعى انرژى محیط زیست و… به طور کامل دگرگون گردید و نظام اطلاعات و ارتباطات با شکل جدیدش به میدان آمد.
البته انگیزه هاى بسیار و گوناگونى در این دگرگونیها نقش داشتند;هر چند شمارى از اندیشه وران آنها را در یکى دو عامل اقتصادى سیاسى یا دینى خلاصه مى کنند.
دکتر شریعتى در این باره مى نویسد:
(عوامل اساسى که تمدن جدید را به وجود آورد و اروپا را از حالت راکد به حالت متحرک تبدیل نمود دو تاست:
1. عامل اقتصادى یعنى تبدیل فئودالیته به بورژوازى.
2.عامل فکرى و آن تبدیل کاتولیک بود به پروتستانیسم.)8
فیلسوف مشهور و مسلمان فرانسوى روژه گارودى این انگیزه ها و عاملها را چنین بیان داشته است:
(مسأله ترقى و پیشرفت و رشد و توسعه پى در پى و روزافزون رویارویى با همه ابعاد انسانى اش تنها یک مسأله اقتصادى یا سیاسى نیست بلکه اصولاً یک مسأله دینى هم هست.)9
ولى با درنگ و دقت عقلى به دست مى آید که اثرگذارى دین سیاست و اقتصاد باید در دگرگونى یاد شده در قالب انگیزه ها جاى بگیرد تا عوامل; یعنى انگیزه هاى نخستین این دگرگونیها را به وجود آورند. امّا آنچه به عنوان انگیزه دگرگونیها و به طور مستقیم در دگرگونیهاى تمدنى دخالت داشت عامل تکنولوژیکى بود. بدین سبب است که شناخت و تعریف مرحله و تمدن صنعتى بدون ارزیابى و شناخت تکنولوژى غیر ممکن مى نماید.و چه شایسته و بجاست این سخن که: (شاخص ترین مشخه اصلى فرهنگ صنعتى تکنولوژى است.)
بر اساس این مهم در سیاهه اى که از این پس خواهد آمد به بازبینى اثرگذارى تکنولوژى بر کارها نیازها و ارزشهاى انسانى در این موج (موج دوم) مى پردازیم.
تکنولوژى و سیاست
پیداست که دگرگونیهاى بنیادینى در موج دوم نسبت به موج اول رخ نمود که بخش گسترده آن را تکنولوژى بر دوش خود حمل مى کرد. از جمله حوزه هایى که دگرگونى پذیرفت سیاست و شیوه حکومت بود.
سیاست با تکنولوژى به آن معنایى که در این نوشتار منظور گردیده است پیوند و همانندى پیوسته اى دارند. سیاست به گونه اى از تکنولوژى در یک عرصه ویژه دگر شده است. چون در هر دو از دانشهاى علمى و غیر علمى از سوى انسانها استفاده مى شود. منتهى با این ناسانى و فرق که گاهى از امور غیرسامان مند وغیر علمى درسیاستهاى معمول و نه سیاستهاى انسانى استفاده مى کنند. و نیز آن مرجع استفاده کننده گروه ویژه از انسانها ند. برخلاف تکنولوژى که در آن از دانش غیر سامان مند و غیر سیستماتیک استفاده نمى شود و مرجع استفاده کننده سازمانها نهادها و در کل همه انسانهاند . از این روى سیاست را گونه اى از فنّاورى برشمردیم.
تکنولوژى صنعتى سبب انبوهى جمعیت و دگرگونى بافت اجتماعى شد. بسیارى از مردم در شهرها در بنیادهاى بزرگ گرد هم آمدند و حیات اجتماعى انسانها در سازمانها و نهادهاى کوچک و بزرگ که خود برآیند عملیات تکنولوژیکى بود هدایت مى گردید.
این سازمانها و نهادها در پهنه حیات جامعه وظیفه ها و کارهایى را عهده دار شدند و براى انجام آنها در درون ساختار خویش هدفها راه کارها برنامه ریزى بازرسى و فرماندهى را پى ریزى کردند و به این ترتیب سازمان به تنهایى به واحدهاى کوچک تر تجزیه شد و هر واحدى کارها و وظیفه هاى روشنى در راستاى حیات و روند سازمان به عهده داشت چنانکه هر سازمان و نهادى در کل جامعه چنین وظیفه اى را دارند. براى راه اندازى این واحدها در مجموعه سیستم نیاز به افراد کاردان و کارشناس ماهر بود. به این ترتیب پخش و تقسیم کار و تخصص به میان آمد که این حالت معیار گزینش را دگرگون ساخت. به این معنى که گزینش و به دست آوردن مقام ویژه بر مبناى شایستگى بود نه وابستگى قومى و سنتى. مدیریّت جامعه پخش پذیر بود و بر عقلانیت بشرى تکیه زد. لذت و سود به عنوان دو معیار مهم در کارکرد سازمانها و نهادها نگریسته شد.
قدرت در یک جا جمع گردید و در ضمن به صورت سلسله مرتبه هایى پخش پذیر شد. به این ترتیب و با توجه به دگرگونیهاى ساختارى کارایى رهبرى و حاکمیت غیرشخصى شد و بر دانش و تخصص وابستگى و اتکایى شدید پیدا کرد. مشروعیت حاکمیت نه ارثى بلکه به دست آوردنى شد و با رأى مردم پیوند پیدا کرد. قدرت رهبرى نه در نیروى جسمى بلکه در پدید آوردن پیوند و بستگى برابر هم وزن و متعادل بین سازمانها و نهادها و سیاست گذارى جلوه گر مى شود; هر چند شمارى عملى شدن چنین وظیفه اى را دشوار و ناشدنى مى دانند. الوین تافلر از اینان است. او مى نویسد (آنچه هیچ حکومتى موج دومى حتى متمرکزترین و مقتدرترین آنها قادر به حل آن نیست مشکل روابط درونى بافتهاست; یعنى این که فعالیتهاى تمامى این واحدها را چطور باید هماهنگ کرد تا به جاى آثار و نتایج متناقض و متنافى و شلوغ کارى برنامه هاى منظم و منجسم ارائه دهند.)10
دگرگونیهاى یاد شده بویژه دگرگونیهاى ساختار و مشروعیت قدرت از آثار قطعى و همیشگى تکنولوژى صنعتى است; یعنى در هر حوزه و فضایى که این تکنولوژى قدم بگذارد تمامى آن دگرگونیها را نیز به همراه مى آورد. معناى این سخن آن است که جمع شدن قدرت در یک جا و سلسله مرتبه اى شدن آن تکیه مدیریت جامعه بر عقلانیت بشر اداره و ادامه حیات فرهنگى علمى سیاسى و اقتصادى جامعه انسانى در قالب سازمانها و نهادها به اندازه اى که در جامعه هاى سرمایه دارى لازم و ضرورى است و وجود نیز دارد در جامعه هاى کمونیستى ـ سوسیالیستى نیز همین گونه است.
چنان نیست که نظامهاى توتالیتر و اقتدارگرا تکنولوژى صنعتى را طلب کنند امّا بدون آن دگرگونیها در جامعه هایى چون شوروى چین و کوبا سامان اجتماعى ـ سیاسى به همان حد بر سازمانها و نهادها تکیه دارد و از دل آنها برمى خیزد که درجامعه هایى چون انگلستان و آمریکا. از این روى دگرگونیهاى یاد شده را از آثار جدایى ناپذیر تکنولوژى در مرحله صنعتى خواندیم.
امّا هر گاه عنان سخن به سوى شکل و شیوه خاصى از حکومت بر گردد پیوند یاد شده از ضرورت و جدایى ناپذیرى مى افتد; یعنى چنان نیست که دموکراسى یا هر شیوه و الگوى دیگر حکومتى مانند فدرالیسم یا توتالیتاریسم و… فرزند بى میانجى تکنولوژى صنعتى باشد. اگر چنین بود نمى بایستى در یونان و خاور میانه پیش از تمدن صنعتى دموکراسى یا شیوه دیگرى وجود مى داشت حال آن که تاریخ گواه صادقى بر بودن آنها در این زمینهاست.
ابزارهاى تکنولوژیکى مرحله صنعتى چون رادیو تلویزیون هواپیما قطار وسائل نقلیه موتورى و تولید ماشینى پیوستگى کم کردن فاصله ها و انبوه و انباشتگى جمعیت در شهرها را پدید آورد و روند انبازى همراهى و همگامى سیاسى را شتاب و افزونى بخشید و دستیابى به رأى بیش ترین را فراهم ساخت. امّا این که دموکراسى یا همرأیى مردم نتیجه این فرایند و ابزارها باشد نادرست است; زیرا مدیریت تکنولوژیکى و نرم افزارهایى که از این راه به جامعه راه مى یابد در پذیرش الگوى ویژه حکومتى نقش اساسى دارد. از این روى در جامعه هاى بسته اى چون شوروى پیشین چین و کشورهاى اروپاى شرقى این ابزارهاى تکنیکى با همان کارکرد (پیوند پیوستگى کم کردن فاصله ها و انبوه سازى جمعیت) به سوى نظامهاى بسته و توتالیتر که از انبازى و همدستى سیاسى در آنها خبرى نیست هدایت مى شوند. همچنین با این که تکنولوژى و فرآورده هاى تکنیکى در چنین جامعه هایى اصل همسان سازى که نیازها را تا اندازه اى همسان مى سازد و فرزند مشروع تکنولوژى صنعتى است همرأیى همگانى را در برابر شیوه حکومت پدید نمى آورد.
نکته آخر این که تکنولوژى به دارندگانش قدرت و توانایى بیش تر بخشید. و در عرصه سیاسى قلمرو حاکمیت و به کار بستن قدرت را گستراند چنانکه در سال 1801 میلادى یک سوم جهان را اروپاییان در اختیار داشتند و درسال 1955 میلادى 85 درصد سرزمینهاى کره زمین و 70% جمعیت آن را از نظر سیاسى رهبرى مى کردند و بر آنان حکم مى راندند.
البته تکنولوژى موجود تنها انگیزه این کشورگشاییها نبود و همان گونه که الوین تافلر نوشته است 11حس برترى نژاد سفید و انگیزشهاى مذهبى نیز از انگیزه هاى اثرگذار بودند.
تکنولوژى دین و ارزشها
رویارویى تکنولوژى صنعتى با دین و ارزشهاى سنتى بویژه در غرب از رویدادهاى آموزنده سرنوشت ساز و ماندگار در حیات دینى و تکنولوژیکى و علمى بشر به شمار مى آید. گذار از مرحله کشاورزى به صنعتى (تکنیکى) در کنار هزاران نکته و دستاوردهاى روشن زمینه هاى تاریکى نیز به همراه داشت که بخش زیادى از آنها از رویارویى ارزشهاى سنتى و دینى با ارزشهاى تکنیکى پدید آمده است و شاید چنین امورى را بتوان از پیامدهاى طبیعى این گذار بر شمرد.
هانتینگتون خشونت و فساد را از پیامدهاى این رویارویى مى داند و مى نویسد:
(فنّاورى از راه ایجاد نیازها و توقعات بیش تر دگرگونى ارزشها و اعتقاد سنتى تکثیر قوانین و مقررات آفریدن هنجارهایى که حاکمیت مسلط آن را نمى پذیرد… خشونت و فساد به بار مى آورد.)12
داستان تکنولوژى دین و ارزشها بسیار شیرین مهم و حیاتى و در همان حال طولانى است
عقلانیت ابزارى که پدر تکنولوژى در تمدن صنعتى و در همان حال عین آن است نه تنها عرصه را بر اوهام و ارواح نامرئى و دینِ ساخته و پرداخته ارباب کلیسا تنگ کرد بلکه بر جایش تکیه زد. معناى تکیه زدن و به دست آوردن مقام آن بود که تمام شیوه ها و راه کارها از سوى عقل بشرى روشن و نگارگرى مى شد. ادعیه و اوراد و ارواح براى درمان بیماریها ناکار آمد افتاد. شناخت خواص ترکیبات و آثار مواد شیمى و گیاهى و باز ترکیب آنها و نیز پى بردن به آناتومى بدن و فیزیولوژى اعضا پژوهشهاى گسترده در همتولوژى (خون شناسى) و کشف ویژگیها و کارکرد سازه هاى آن که هر یک کارهاى حیاتى را بر دوش مى کشند و نیز تولید ابزارهاى پزشکى که شتاب آسانى و آرام بخشى را در فرایند کارهاى پزشکى به ارمغان آورد و به پیدایى و فربه شدن فارماکولوژى تکنولوژى طبى (دانشهاى آزمایشگاهى طبى) و جراحى انجامید همه از آغوش عقلانیت ابزارى فکر علمى و تکنولوژى بیرون آمدند و جایگزین روشهاى شفابخشى سنتى شدند و با دستاوردهاى مثبتى که با خود آوردند بازار ادعیه خوانان رو به کسادى گذاشت و جایگاه و مقام شان فرو ریخت.
بیش تر خواهى و دنیاجویى که ارزشهاى فنى اند بر آخرت گرایى و قناعت گزینى که ارزشهاى دینى اند چیره آمدند.سعادت در همین دنیا خواسته شد نه در آخرت.
و چنانکه در گذشته یاد شد تکنولوژى در مرحله صنعتى دگرگونیهاى ساختارى بنیادینى را در جامعه غربى پدید آورد که دستاوردش پخش مدیریت اجتماعى غیر شخصى و در ضمن انسانى شدن رهبرى جامعه بود و این با شخصى الهى (ماوراء الطبیعى) و واحد بودن مدیریت روحانیت ناسازگار افتاد.
با توجه به این جُستار دین ساخته و پرداخته ارباب کلیسا در عمل در حاشیه قرار داده شد و تکنولوژى و علم به عنوان نمودار و سمبل اصلى و پررنگ فرهنگ صنعتى انگاشته شد
رونالد اینگلهارت این دگردیسى را چنین بیان مى کند:
(در جامعه صنعتی… براى داشتن محصول خوب… دعا نمى کرد. با کشف میکروبها و آنتى بیوتیک ها حتى بیماریهاى دیگر مجازات الهى به حساب نمى آمدند.)13
همو در رویارویى ارزشهاى سنتى و صنعتى در جامعه چنین مى گوید:
(در چین جوانان تمایل بیش تر به تاکید برخواسته هاى مادى دارند تا بزرگ ترها در این جامعه اندیشه کار سخت و اندوختن ثروت دورنمایى است که به تازگى پدیدار گشته و با دیدگاهى که براى چندین نسل هم در جامعه سنتى چین و هم در جامعه تحت قدرت مائو مسلط بود برخورد پیدا مى کند.)14
ممکن است گفته شود: این گزارش در پیوند با ارزشهاى دوره صنعتى نیست بلکه بیرون رفتن از یک شیوه زندگى به شیوه دیگر است; امّا این سخن بى پایه است زیرا نشانه ها و دلیلهایى وجود دارد که مراد ارزشهاى دوره صنعتى است:
1. آقاى اینگلهارت در پى جداسازى بیان ارزشهاى صنعتى و فراصنعتى زیر عنوان ارزشهاى مادى و ارزشهاى فرامادى است.
2. دو عبارت: یکى (تا بزرگ ترها) و دیگرى(…به تازگى پدیدار گشته) در متن نشانه ورود چین به مرحله صنعتى است که پیامد آن ظهور ارزشهاى آن دوره چون: (ثروت اندوزى) است تا جایى که یکى از نمودارها و سمبلهاى دوره صنعتى ثروت گرایى شمرده شده است.
3. مراد از ارزشهاى دوره صنعتى در پاره اى موردها ارزشهاى سرمایه دارى صنعتى است; مانند: (ثروت) که مائو و مارکس با آنها مخالف بودند. هر چند خود آنان در منزلگاه صنعتى مى زیستند. و این ناسازگارى ندارد با این که آن ارزشهاى صنعتى نباشند. گذشته از آن که تمامى ارزشهاى مارکس و مائو ارزشهاى صنعتى نبود تا گفته بشود این خارج از یک گونه شیوه صنعتى به گونه دیگر آن است.
4. رویارویى این ارزشها با دیدگاه هایى که براى چندین نسل در جامعه سنتى حاکم بود یارى کننده دیگرى است بر این که مراد ارزشهاى دوره صنعتى است.
تکنولوژى و محیط زیست
تکنولوژى در مرحله صنعتى با دو گونه بازده و کارکرد در پیوند با محیط زیست خود را نشان داد:
کارکرد سازنده و کارکرد ویران گر.
1.کارکرد سازنده:
در این گونه کارکرد سه ویژگى اصلى تکنولوژى انبازى و همدستى داشتند و به ظهور نیز رسیدند که عبارتند از: کشف و یافتن بِه سامانى و توزیع گرى. این سه ویژگى با محیط زیست نیز برابرسازى شد به این معنى که محیط زیست:(هوا آب خاک زمان مکان و دیگر آفریده ها) از حالت طبیعى و دست نخورده بیرون آمد و چهره و نقش دلخواه بشر به آن بخشیده شد. این فرایند نتیجه و برایند روند زیر بود:
بشر با توانایى تکنولوژیکى اى که به دست آورده بود دست به گزینش و آماده سازى محیط زیست و جاى زندگى خود زد یعنى بشر با توجه به زمینه هاى اقلیمى و جغرافیایى مى توانست جایى را براى زیست آماده کند. درست برخلاف دوره هاى کشاورزى و پیش از آن که گزین و گزینش محلِ بود و باش بیش تر از سوى طبیعت انجام مى گرفت و آماده مى گردید.
به دیگر سخن دوره جدید انسان طبیعت را با خود مى آورد و محیط زیست مى ساخت برخلاف دوره کشاورزى که طبیعت انسان را با خویش حمل مى کرد. همین امر سبب شد که روند خارج شدن از قالبهاى زندگى قبیله اى و خانواده هاى بزرگ شتاب گیرد و پیوندهاى بیرون فامیل انجام بپذیرد; زیرا با انجام این عمل دیگر نگرانى و ترس از این که با چنین کارى محل و مسکن خود را در بین قوم و قبیله از دست خواهد داد و از پیوند و بستگیهاى اجتماعیش با دیگران جلوگیرى خواهد شد وجود نداشت.
زمان نیز به حال خود رها نشد. بشر جویاى تکنولوژى آن را نیز به چالش خواند و با حساب گرى و اندازه گیرى آن را به سامان درآورد. در اثر این ویژگى پیوند انسان با زمان دگرگونى یافت و یک پیوند و بستگى دو سویه میان آن دو شکل گرفت.
از یک سوى زمان معیار رفتار و بویژه رفتارها و تلاشهاى اجتماعى شد. انسانها در گاه ها و هنگامهاى قرار داده شده و ثابت از خانه ها بیرون مى شدند و به سوى کارهاى فیزیکى و خدماتى حرکت مى کردند و تا ساعتهاى قرار داده شده به تلاش مى پرداختند و دوباره در ساعت ویژه کار را تعطیل مى کردند و به خانه برمى گشتند. خوردن غذا در بستر خواب رفتن تماشاى تلویزیون دید و بازدید ساعتهاى مطالعه و… همه زمان بندى شد و تا اندازه اى انسان در قید زمان قرار گرفت و ناگزیر شد ساعتها و هزینه هاى زیادى را برایش بپردازد. این مهم در پژوهشهایى که گروه نیلز در لوس آنجلس انجام داده با زبان آمار به روشنى بازتاب یافته است.15
از سوى دیگر با کاربرد تکنولوژى در عرصه هاى انرژى و الکترونیک و به دست آمدن سرچشمه هاى جدید انرژى و روشنایى مانند انرژى به دست آمده از فسیلها: (نفت) و (گاز) و انرژى برقى که گرما و روشنى را در زمستان و شبها براى آدمیان برآورده ساخت انسان توانست بر زمان چیرگى پیدا کند به این معنى که دیگر تاریکى شب و سرماى زمستان او را از تلاش باز نمى داشت. و از ناتوانى انسان در برابر بازدارندگى این عنصر محیط زیست تا اندازه اى کاسته شد. و در ضمن مسأله توزیع کنندگى تکنولوژى خود را نشان داد.
در این برهه از سیر پیدائى تکنولوژى بود که آب با کمک تکنولوژى فلزات به درون خانه و کارخانه راه یافت. این جریان پیامدهایى را نیز با خود به همراه آورد; از جمله: آسانى دستیابى به آب کاستن از مدیریت و چیرگى فردى در قسمت پخش و استفاده از سرچشمه هاى آن و افزایش مدیریت و چیرگى سیستمى آب. آب در کنار نقش اصلى حیاتى اش سهم اقتصادى درخورى را نیز بر دوش کشید و از راه مالیاتهایى که بر آن گذارده شد و به بودجه دولت راه یافت در تولید ناخالص ملى (GNP) خود را نشان داد.
آنچه تا این جا بدان پرداخته شد سازندگى تکنولوژى در پیوند با محیط زیست تجلى بخشى وجود و تواناییهاى معرفتى انسان بود. امّا اى کاش! این داستان در همین جا پایان مى یافت و قصه دومى را که ناچار از بیانش هستیم در پى نمى داشت.
2. کارکرد ویران گر
با آغاز تکنولوژى صنعتى و کاربرد آن در عرصه هاى گوناگون جامعه بشرى در پیوند با محیط زیست با دشواریهاى فراوانى که هر یک ادامه حیات در چنان محیطى را بس دشوار و زیانبار مى ساخت دست به گریبان شد به گونه اى که تمامى توان و تلاش در جامعه هاى فراصنعتى براى سازمان دهى و بر طرف کردن این دشوارى و گرفتارى به کار گرفته شد.
به وجود آمدن تکنولوژیِ فلزات که راه اندازى کارخانه هاى بسیار بزرگ ذوب آهن فولاد آلومنیوم مس و… را در پى داشت آلاینده هاى ویران گرى را به محیط زیست روانه ساخت. کشف سرچشمه هاى جدید انرژى فسیلى مانند: نفت و گاز پالایش و بیرون آوردن هزاران فرآورده نفتى که در صنایع دارویى پلاستیکى و نساجى مورد استفاده قرار مى گیرند نیاز به نیروگاه و پالایشگاه هاى بزرگ و بسیار آلوده ساز دارند و از آن روى که در جامعه صنعتى چنان ساختارهایى بنیاد گرفت به طور طبیعى آلایندگى محیط زیست و بویژه هوا را نیز با خویش به ارمغان آورد.
راه افتادن هزاران وسیله نقلیه گوناگون با انرژى فسیلى (نفت و زغال سنگ) که خود دستاورد دگرگونى نظام درونى تکنولوژى حرکتى بودند ناگزیر دود و مواد آلوده کننده دیگرى را که از متابولیزم انرژیهاى یاد شده تولید مى شوند به محیط زیست وارد کردند و به شمار و گونه گونى آلاینده ها افزودند.
در عرصه ژئولوژى و معدن کندن زمین دالانهاى زیرزمینى و نقبهاى راهبردى به کارگیرى گونه گون دینامیتها و مواد فروپاشنده که همگى برایند کاربرد تکنولوژى اند نه تنها تباهیها و مرگ و میرهاى انسانى را به همراه آورد بلکه ویران گرى محیط زیست و آلوده شدن خاک را نیز در پى داشت. البته این سخن به معناى نادیده انگاشتن و چشم پوشى از فایده ها و بهره هاى زمین شناسى و دستاوردهاى مفیدى که از حفر معادن و جست و جو در ژرفاى زمین بهره جامعه بشرى گردیده است نیست.
کارخانه هاى بزرگ فراورى و پدید آورى و دگرسازى مواد شیمیایى و زباله هاى شیمیایى اى که در فرایند یاد شده به دست مى آیند و در درون محیط زیست دفن مى شوند ازعوامل آلوده کننده به شمار مى آیند.
آلاینده هایى که از آنها یاد شد با همدستى یکدیگر آب هوا و خاک رابه گونه یکسان مى آلایند. در نتیجه از انرژى و طعم میوه ها و مواد غذایى مى کاهند و بیماریهاى تنفسى قلبى پوستى چشم اعصاب و مغز و حتى دگرگونى صداها افزایش مى یابد از این روى تکنولوژى در مرحله صنعتى در کنار دستاوردها و گره گشاییهایش چنین جفایى را نیز بر محیط زیست و در پى آن بر انسان روا مى دارد.
حال سخن در این است که آیا چنین پیامدهاى ناشایست تکنولوژى در پیوند با محیط زیست جایگاه و خاستگاهش ذات و نظام درونیِ تکنولوژى صنعتى است و یا این که برخاسته از سیاستهاى نادرست تکنولوژى در مرحله یاد شده است؟
در این مقام دوگونه سخن مى توان گفت:
گونه نخست همان است که (م و تزنیگ) و (دى اس ال کاردول) بر آن اصرار مى ورزند و مى گویند:
(آلودگى هوا آلودگى آب آلودگى خاک زباله ویرانى مصرف شیمیایى و… نتیجه مهندسى بد و بى مبالات سیاستهاى محدود عدم سیاستِ سوخت و کشاورزى هستند.)16
که به طور طبیعى راه برون رفت از چنین چگونگى و حال وروزى در مهندسى خوب دقیق سیاستهاى انسانى و سیاست سوخت و کشاورزى نهفته است.
چنانکه پیداست ایشان گروه هاى ویژه را عامل پدیدآورى چهره زشت و ناخوشایند تکنولوژى مى دانند. امّا کاردول نه تنها آن را بر دوش گروه هاى ویژه مى گذارد بلکه همه انسانها را در این کارکرد نادرست تکنولوژى داراى نقش مى یابد و مى نویسد:
(امّا دو مورد اول (آلودگى محیط زیست ـ تنزّل کیفیت زندگى) همانقدر که نتیجه کوتاهیهاى عمومى بشر است محصول ناتوانى ما در بسط و توسعه نظام تکنولوژى متناسب تر با تجویزهاى ارگانیک بیکن نیز هست. مورد آخر ناشى از سازمان اجتماعى است و نه به طور مستقیم حاصل تکنولوژى.)17
امّا گونه دوّم سخن این است: آلودگى و ویرانى محیط زیست در انقلاب صنعتى اول برخاسته از دل تکنولوژى آن است. نظام و ساختار درونى تکنولوژى انقلاب صنعتى اول آبستن چنان رویدادها و آلاینده هایى بود. اصل انبوهى و انباشتگى که یکى از اصول شش گانه حاکم بر این جامعه است یارى گر ادعاى ماست. پیوند کارخانه هاى بزرگ تولیدى و پالایشى نهادها و سازمانهاى حمل و نقل انبوهى و گردهمایى جمعیت شهرنشینى و توزیع خدمات نه تنها از نگاه کارکرد پیوند ارگانیک دارند بلکه از نظر مکانى نیز چنین اند. تکنولوژى موجود در مرحله اى از رشد و تکامل قرار دارد که هیچ گونه پاسخ مثبت به سیاست جداسازى نمى دهد. به دیگر سخن نظام درونى تکنولوژى انبوه گراست برخلاف تکنولوژى فراصنعتى که افزون گراست. چنین دگرگونى درونى تکنولوژى کم کم و در درازاى زمان انجام گرفته است نه به یک باره.
ساخت و کاربرد کارور (Robot) بویژه در صنایع هسته اى بویژه در زباله هاى هسته اى و مواد شیمیایى جهت نمونه بردارى جست وجو و گاه جابه جایى آزمایش که آسیب رسانیهاى انسانى و محیطى را تا اندازه اى کاهش داده در دامن تکنولوژى فراصنعتى تولد یافته است و باید هم چنین مى شد; زیرا زهدان انقلاب صنعتى اول آماده آبستن شدن به چنان تکنولوژى پیشرفته اى نبود. پیدایش کامپیوتر میکروالکترونیک استفاده از الیاف به جاى سیمهاى مسى در انتقال الکتریسیته که ویران گرى هزینه و آلایندگى ناچیزى دارند همه برایند انقلاب تکنولوژیکى دوّم هستند. در مَثَلْ فراورى کابلهاى مسى دستاورد آلوده کننده هایى چون بیرون آوردن تصفیه ذوب و شکل دادنى که در درون سیستم کارخانه اى انجام مى پذیرد است. و این به طور دقیق سازوار با تکنولوژى همان مرحله است و براى تولید الیافها تکنولوژیِ ظریف و سریعى لازم است که در انقلاب دوم تولد یافت.
و نیز زیر ساختارهاى جامعه صنعتى در آن مرحله گنجایى و آمادگى جابه جایى کارخانه هاى آلوده کننده و بزرگ را به بیرون از جغرافیاى شهر نداشتند. به این ترتیب سیاست جدا از بازسازى تکنولوژى پاسخ دلنشین و جامعه پسندى نمى داد. و از این جاست که جفاى وارد شده بر محیط زیست را به ذات تکنولوژى صنعتى اسناد دادیم.
با توجه به کارکردهاى سازنده و ویران گر تکنولوژى در عرصه محیط زیست در دوره صنعتى مى توان پیامدهاى ذیل را براى آن برشمرد:
1. تکنولوژى پیوند و بستگى انسان و طبیعت را دگرگون کرد به گونه اى که در این معادل ه انسان آرام تسلیم و ساکت به انسان پرتلاش رها و گویا دگر شد. او خود را شکست خورده طبیعت نمى دید بلکه طبیعت را در دست خویش مى یافت. به طور طبیعى این جایگاه به خدمت گرفتن دیگر مردمان و دست اندازى به دیگر قلمروها را در ذهن و رفتارش پدید آورد و زنده نمود که همگى در چالش با ارزشهاى اخلاقى و دینى بودند.
2. توانایى و کارکرد برآمده از تکنولوژى براى دارندگانش گونه اى ذهنیت (خدایى) پدید آورد. به این معنى که هر چند خدا به طور مطلق نفى نشد; امّا از جاه و مقام آفرینش گرى ربوبیت و دخالت مستقیم در هر زمانى در طبیعت پایین آورده شد و طبیعت بدون حضور خدا که به وسیله قانونهاى طبیعت ادامه حیات مى دهد و بشر را توان دست یازى در آن است به ذهنها باورانده شد و این چالشى دیگر بودکه دین با آن رودر رو شد.
3. طبیعت و جهان از هاله تقدس بیرون آورده شدند و نیز حاکمیت و نفوذ اسطوره و جادو در حیات و طبیعت پایان یافتند و به همین جهت راه نقد دیدن و آزمون باز شد و در برابر فضا براى علتها و انگیزه هاى نادیدنى خیالى و تجربه گریز تنگ تر شد
تکنولوژى خانواده و آموزش
میان خانواده عصر صنعتى و خانواده عصر کشاورزى ناسانیها و فرقهاى درخور درنگى وجود دارد.
به دیگر سخن دگرگونیهاى بنیادى و زیرین در این واحد اجتماعى دراثرگذار جامعه ها از مرحله کشاورزى به صنعتى پدیدار شده است.
به نظر مى رسد بخش گسترده اى از دگرگونى در این واحد اجتماعى برایند تکامل تکنولوژى در جامعه صنعتى است.
تکنولوژى از دو سوى به واحد خانواده یورش کرد:
1. صورت.
2. وظیفه ها و نقشها.
و از آن روى که میان صورت و وظیفه پیوند منطقى و وجودى برقرار است آفت و یا سلامت صورت در نقشها و وظیفه ها نیز جریان مى یابد.
از ناحیه صورت خانواده به سوى کوچک شدن رو آورد. نامزدهاى هموندى یکى پس از دیگرى حذف شدند. حتى کسانى که در خانواده کشاورزى وابسته و هموند کارآمد و پرتلاش بودند در این مرحله( خانواده صنعتى) نه تنها غیرکارا گردیدند بلکه از این گروه بیرون ماندند. به این ترتیب خانواده صنعتى از شوهر زن و فرزندان ساخته مى شوند.
برخلاف خانواده کشاورزى که خویشان زن و شوهر نیز از سازه هاى خانواده به شمار مى آمدند. فرایند کوچک شدن صورت خانواده به این ترتیب بود که پس از مهارت و شناخت در فنى و گونه گونى شغلى و پخش پذیرى کارها و تلاشها سرچشمه درآمدى و معیشتى بسیار مى شود و تکیه افراد از خانواده هاى بزرگ به مهارتهاى
شخصى و سازمان اجتماعى انتقال پیدا مى کند. و از جانبى هم معیار پذیرش اجتماعى نه خانواده بلکه نهادهاى اجتماعى قرار مى گیرند که همه ساختارهاى یاد شده دستاورد تکنولوژى همان مرحله اند.
در درون چنین ساختارى طبیعى است که جریان خارج شدن از هموندى خانواده آغاز مى شود و شتاب مى گیرد و تا آن جا پیش مى رود که افرادش به طور کامل محدود مى گردند.
کوچک شدن صورت آثارش را بر قلمرو کارى و وظیفه هاى خانواده نیز مى گذارد. نقش خانواده در امر آموزش ـ پرورش نظام سیاسى و مسؤولیتهاى اجتماعى با گذشت زمان هر روز کم رنگ تر و ضعیف تر مى گردد. این مهم را در سخن الوین تافلر نیز مى بینیم.
(با انتقال تولید اقتصادى از مزرعه به کارخانه افراد خانواده دیگر به صورت یک واحد با یکدیگر کار نکردند.
وظایف اصلى خانواده به نهادهاى تخصصى دیگر واگذار شد.)18
در جامعه کشاورزى همان طورى که در بخش نخست این نوشتار یاد شد امر آموزشى از جهت سخت افزار نرم افزار و منابع نه از غناى لازم بهره مند بود و نه تنوع پذیر بود. آموزش بیش تر شفاهى و بسیار کم نوشتارى بود و بیش تر دو بخش ـ خانواده و کانونهاى مذهبى ـ به آن مى پرداختند.
در جامعه هاى صنعتى به عکس بسیارى در سخت افزار و گوناگونى در نرم افزارهاى آموزشى جلوه مى نماید. در کنار آموزش شفاهى آموزش نوشتارى صوتى و تصویرى بازار گرمى پیدا مى کنند که این امر ذخیره حفظ دقت و توان پژوهشى را چند برابر مى کند و نیز روند آموزش همراه با آزمایش را شتاب مى بخشد. به این ترتیب آموزش ذهنى به آموزش عینى دگرگون مى گردد .
ویژگیهاى یاد شده در امر آموزش تنها در درون نهادها و سازمانها عملى مى شوند. از این جاست که بار سنگین آموزش از دوش خانواده برداشته و به سازمانها و به نهادهاى اجتماعى سپرده مى شود و در طول روز هفته یا سال بخش درخورى از زندگى در درون همین ساختارها سپرى مى گردد و شخصیت شکل مى گیرد.
زمان آموزش طولانى سامان مند و برهه اى مى شود; یعنى سیستم آموزشى سنهاى پایین را پوشش داده تا برهه و زمانى ویژه ادامه پیدا مى کند.
آموزش نه به عنوان تلاش جنبى مصرفى بلکه به عنوان تلاش و تکاپوى اصلى برون ذهنى و تولیدى در حیات انسانى استوار مى شود.همچنین نه تنها کار و وظیفه اى شخصى بلکه وظیفه اى اجتماعى به شمار مى آید. نه تنها امتیاز قراردادى انگاشته نمى شود بلکه یک حق طبیعى و انسانى به شمار مى آید.
به این ترتیب آموزش و پرورش علمى رفتارى اخلاقى و فنى از فضاى خانواده بیرون مى آید و بر دوش سازمانها و نهادها کانونهاى آموزشى کودکستانها کانونهاى حمایت از سالخوردگان نابینایان ناتندرستان و… گذارده مى شود.19
دگرگونى یاد شده واقعیتى است که در جامعه صنعتى رخ داده است و باید هم چنین مى شد چون تکنولوژى و علم موجود و رایج در این مرحله چنان ساختارى را طلب مى کند. پخش گوناگونى و اصلى شدن آموزش پدیده اى مبارک بود که در جامعه صنعتى رخ نمود ولى تنها آفتى که با خویش آورد خارج شدن خانواده از سامانه و شبکه آموزشى و پرورشى بود; از این روى براى آفت زدایى و به دست آوردن جایگاه براى خانواده در سامانه و شبکه آموزشى مدیریت و رهبرى تکنولوژى آموزشى لازم و ضرورى است.
تا این جا در کنار پیوند و بستگى تکنولوژى با خانواده اثرگذارى آن را برنظام آموزشى نیز تا اندازه اى ارزیابى کردیم در جامعه صنعتى نقش خانواده درنظام سیاسى و حاکمیت نیز رو به کاهش نهاد. علت این امر دگرگونیهایى بود که در سرچشمه هاى قدرت و مشروعیت نظام سیاسى به وجود آمد. تکنولوژى علم و سرمایه سه سرچشمه مهم قدرت شدند. دیگر بسیارى خویشاوندان آن هم بسیارى فرزندان پسر در خانواده اثرى در قدرت سیاسى نداشت آن سان که در جامعه کشاورزى چنین بود. پُستهاى سیاسى و حکومتى بیش تر بر مبناى مهارت فنى و شایستگى که دو مفهوم و معناى فرانژادى خانوادگى صنفى و… هستند پخش مى شدند نه بر اساس حسب و نسب خانوادگى. همچنین مشروعیت نظام سیاسى بر اساس آراى مردم نه آراى خانواده هاى بزرگ شکل مى گرفت.
از سوى دیگر دولت و حاکمیت براى بسیج و سازماندهى اجتماعى و مردمى نیاز به همیارى نهادها و سازمانهاى فرهنگى اقتصادى و سیاسى داشت نه خانواده.
به دیگر سخن مدیریت اجتماع از راه نهادهاى گوناگون انجام مى گرفت نه خانواده هاى بزرگ. به این ترتیب نقش خانواده در امور سیاسى و حتى اجتماعى کم رنگ گردید.
در جامعه کشاورزى خانواده پایه اصلى اقتصاد جامعه و یک واحد تولیدى شمرده مى شد. امّا همین که تکنولوژى در مرحله صنعتى تخصص و توزیع فعالیت سازمان و نهادهاى ویژه خویش را تولید کرد خانواده در عمل به یک واحد مصرفى دگر شد چنانکه پترورسلى بر این واقعیت انگشت گذارده است.20
تکنولوژى و هویت انسانى
از مسائل کاربردى و فلسفى که در حوزه تکنولوژى و بستگیهاى انسانى از آن سخن به میان آمده است در پرسش زیر خود را به نمایش گذارده است
آیا تکنولوژى در مرحله صنعتى انسان را به شىء دگر و او را مسخ کرده است؟
اگر بخواهیم همین مطلب را در یک گزاره خبرى بیان کنیم چنین مى گوییم:
شىء وارگى و مسخ شدن انسان به وسیله تکنولوژى از واقعیت تا سراب.
شمارى این حکم را تا مرحله فراصنعتى نیز کشانده و گفته اند: انسان در جامعه فراصنعتى مسخ خواهد شد.
این موضوع براى کشورهاى نیمه صنعتى و تمام سنتى و نیز براى جامعه هاى دینى بسیار ارزشمند و کارامد است و در صورتى که به درستى بررسى و همه زوایاى آن شکافته نشود پیامدهاى ناخواسته و ویران گرى هم براى تکنولوژى و هم براى خود آن جامعه ها در پى خواهد داشت.از این روى بر آن شدیم تا در این زمینه اندکى درنگ ورزیم و بگوییم:
مراد از (شىء وارگى) و (مسخ) شدن چیست؟
براى آنها معناهاى گوناگونى مى توان ارائه داد:
ییک. مسخ شدن و شىء وارگى انسان را مى توان به معناى دگرگونى هویت انسانى گرفت; یعنى تکنولوژى هویت انسانى انسان را دگرگون مى کند به گونه اى که در او از اختیار و اراده عقلانیت (هدف ـ برنامه ریزى) مهرورزى ایثار حرکت هشیارانه… خبرى نیست; یعنى تکنولوژى انسانهایى را که از همه این ویژگیها بیگانه اند پدید مى آورد. انسان بیگانه از این ویژگیها و خویها انسان نیست بلکه یا شىء است یا حیوان.
این که شمارى از دانشمندان علوم اجتماعى بر این باورند که در جامعه هاى صنعتى انسانها از نظر جسمى با هم نزدیک شدند ولى از نظر روحى از هم جداند بر این استدلال تکیه دارند که احساس و مهرورزى به وسیله تکنولوژى نابود مى شود.
دکتر حسین فرجاد مى نویسد:
(مردم جوامع صنعتى در عین حال که در کنار یکدیگر زندگى مى کنند نسبت به یکدیگر بیگانه و بى احساس اند.)21
تعبیر از خود بیگانگى که در کلام دکتر شریعتى آمده است تنها در صورتى معناى تحقق پذیر دارد که تکنولوژى یکى یا همه آن خویها و ویژگیها را از انسان بستاند یا سبب سست شدن آنها شود.
دکتر شریعتى مسخ شدن را چنین بیان مى کند:
(در این جا انسان شىء مى شود و خود راشىء حس مى کند. ماشین زدگى همین معنى را مى دهد. فرد جزئى از ماشین مى شود. امروز انسان در هجوم و رسوخ ماشین مسخ مى شود. فرد خود را ادامه ماشین و یکى از ابزارهاى آن مى شمارد.)22
این که شىء وارگى و مسخ شدن انسان را (به معناى دگرگونى هویت انسانى در اثر از میان رفتن ویژگیهاى یاد شده) به تکنولوژى در مرحله صنعتى اسناد دهیم نه تنها شایسته نیست بلکه به دلیلهاى زیر دور از واقعیت نیز هست:
1. تکنولوژى نماد و جلوه عقلانیت بشرى است و عقلانیت بشرى رکن رکین و استوار انسانیت است; در نتیجه تکنولوژى یکى از پایه هاى انسانیت است.
هدف مندى برنامه ریزى محاسبه تحقیق تحلیل تجزیه و ترکیب از سازه هاى اصیل عقلانیت بشرى است. یعنى زمانى یک تلاش و حرکت عقلانى خواهد بود که همه آن ویژگیها یا پاره اى از آنها در آن دیده شود.
مطالعه تاریخ جامعه ها و سیر دگرگونى آنها نشان مى دهد که انسان در هیچ مرحله اى به اندازه مرحله صنعتى با هدف و برنامه ریزى و برابر محاسبه و آزمون عمل نکرده است و نیز درهیچ مرحله اى به اندازه این مرحله از توان مندى تحلیل تجزیه و ترکیب امور برون ذهنى و مسائل نظرى بهره نداشته است. هر چند شمارى از صاحب نظران در توانایى ترکیب گرى آن تردید کرده اند; مانند الوین تافلر که مى نویسد:
(تمدن موج دوم بر توانایى ما در تجزیه مسائل به اجزاى ترکیب دهنده
( 208 )
آن شدیداً تاکید دارد و بالعکس توانایى ما را در ترکیب مجدد اجزاء کم تر تشویق کرده است.)23
با توجه به همین تواناییها و ویژگیها بود که بشر در برابر طبیعت بیماریها و پیشامدها از میدان به در نرفت و شکست نخورد و با طبیعت و جهان به گفت و گو پرداخت. به مدیریت به سامانى آراستگى و قانون مدارى دست یازید.ساختارهاى کارآمدى براى سازماندهى اجتماعى پدید آورد. گنجایى اقتصادى را بالا برد. زمان ـ فضا رویدادها و بیماریها را تا اندازه اى مهار کرد و هزاران دستاورد دیگرى که جاى ذکرش نیست. این امور که جز در سایه عقلانیت بشرى دست یافتنى نبودند بیانى از تکامل انسانیت است نه حاکى از مسخ و شىء وارگى اش.
2. با تکنولوژى و فرآورده هاى آن اختیار و اراده کارکردى چند برابر به دست آورده و حوزه کارکرد آن دو گستردگى و پیچیدگى ویژه یافته است. اراده انسانى تا ژرفاى زمین و دریا پیش رفته بازدارنده هاى دستیابى به هدف کم تر و کم تر شده است. افزایش دلخواه فراورده هاى کشاورزى و جابه جایى آنها به سرزمینهاى دوردست در زمان کم ممکن گردیده است و…
در این مرحله رشد شخصیت انسانى آشکار شدن و به حقیقت پیوستن اختیار در آن به وسیله کشف کردنها و درک رمز و راز جهان هستى طبیعت و انسان شیوه ها و تکنیکهاى گوناگون و کارآمد بسیار بسیار افزایش یافته است.
این سخن که هر اندازه دانشها و تجربه هاى گوناگون فراروى شخصیت آدمى قرار گیرند به کار بستن اختیار از جانب وى دشوارتر مى نماید گزاف نیست ولى باید به این نکته توجه داشت که فرق است بین دشوارى به کار بستن اختیار از جانب شخصیت و کمال پذیرى اختیار به وسیله کمال پذیرى شخصیت. آنچه در جامعه صنعتى و تکنیکى رخ نموده دومى است و نیز فرق است میان دشوارى برخاسته از ناتمامى و سستى شخصیت با دشوارى و حیرتى که از تکامل شخصیت پدید مى آید.
در جامعه کشاورزى یا شکارگرى اگر به کار بستن اختیار و برگزیدن دشوارى نداشت به سبب کمال ناپذیرى شخصیت و محدود بودن دانستنیها دانشها و شیوه ها بود. برعکس در جامعه صنعتى این دشوارى زاییده تکامل و زایشهاى علمى تکنیکى فرهنگى و سیاسى شخصیت انسانى و نیز بسیارى اطلاعات دانشها و دانستنیها تجربه ها تواناییها روشها و انگاره هاست.
سخن از شخصیت از آن رو به میان آمد که به نظر ما اختیار عبارت است از رسیدن شخصیت به حدى از تکامل علمى و عملى که با ارزیابى بررسى و کاووش همه جانبه گزاره ها و رخدادها به نتیجه هاى نظرى و عینى دست یابد. و این معنى در شخصیت فردى و اجتماعى جامعه صنعتى بارها بهتر و بیش تر نسبت به جامعه هاى کشاورزى و ما قبل آن به حقیقت مى پیوندد.
3. احساسها و مهرورزیها در جامعه صنعتى نابود نشد بلکه در کنار دیگر دگرگونیها تغییر شکل یافت و جلوه گاه گسترده تر اجتماعى به دست آورد. در نتیجه تنها یک وصف فردى نبود که در پیوند درون فامیلى و قومى ظهور کند بلکه به صورت یک جریان و مسؤولیت اجتماعى درآمد که در پیوندهاى ملى و فراملى (انسانى) به کار بسته مى شود. بهدارى کانونها و مرکزهاى پرستارى و نگهدارى از ناتندرستان معلولها کودکان سالمندان زنان بى سرپرست و معتادان (منظور کنترل و جلوگیرى از اعتیاد است) نمادهایى از این مهم به شمار مى روند.
4. اگر چه سه مورد گذشته رنگ و بوى فلسفى ـ تخصصى بودن آنها بیش تر است و بدین جهت شاید درک آنها جز بر ذهنهاى تحلیل گر سنگین آید امّا مورد چهارم که در این جا یاد خواهیم کرد به جهت تجربى و تاریخى بودنش فهم پذیرتر است. و آن این که: ما در میان کشورهاى صنعتى به جامعه هایى بر مى خوریم که از نظر تکنولوژى در سطح جهان مقام بس ارجمند دارند تا آن جا که کم تر مکانى را در جغرافیاى جهان مى توان یافت که فرآورده هاى تکنولوژیکى آن در ریز و درشت در آن جا وارد نشده باشند. با این همه در چنین جامعه هایى آیینها رفتارها روشها ادبها و بستگیهایى که بیش تر خاستگاه و جایگاه احساسى و مهرورزانه دارند هم اکنون به حیات خویش ادامه مى دهند.
به گفته نوربرت الیاس در مقاله تکنیک و تمدن منش بشرى پا به پاى دگرگونى فن گسترى دگرگونى نمى یابد.24
بله دگرگونى تکامل فنّاورى (عقلانیت بشرى) شىءوارگى و مسخ انسانیت را نتیجه نمى دهد بلکه جایگاه جلوه گر شدن آن خواهد بود.
کشور ژاپن نمونه دیگرى است که در اوج پیشرفت تکنولوژى احساسها هیجانها مهرورزیها و ارزشهاى پیش از مرحله صنعتى در آن جا زنده و پویاند. در این کشور:
(صنعتى شدن شهرنشینى رفاه و دیگر جنبه هاى نوسازى آنقدر جدید و آنقدر سریع روى داده اند که با وجود نقش مهمى که ژاپن در کشورهاى پیشرفته صنعتى یافته بخشهایى از جمعیت آن هنوز هم تحت تأثیر ارزشهاى ماقبل صنعتى هستند.
در ژاپن به نسبت غرب به طور گسترده ترى ارزشهاى ماقبل صنعتى به حیات خود ادامه داده اند.)25
با توجه به دلیلهاى چهارگانه یاد شده تکنولوژى در مرحله صنعتى نه تنها انسانیت را مسخ نکرده بلکه استوارى و روشنى بیش ترى به آن بخشیده است.
دو. مسخ شدن انسان یعنى از معنویت گسستن و دور شدن. این تعریف نیز دست کم به دو گونه در خور طرح است:
1. بى توجهى به آخرت;یعنى تکنولوژى در مرحله صنعتى فراموشى و انکار حیات پس از مرگ و واقعیتهاى آن را به ارمغان آورده است. آنچه که این جنبش را همگان پسند کرده جریانى است که در کشورهاى صاحب تکنیک چون اروپا و غرب به معناى عام حاکم شده است و در آنها آخرت و معانى همانند آن به امورى حاشیه اى کم رنگ و حتى ویران گر دگر شده اند. از سوى دیگر تکنولوژى پدید آمده از ناحیه فاعلیت مادیت و غائیت متوجه به دنیا و امور دنیوى بود و به سوى آن شتاب برداشته بود.
موجود انسانى پس از آن که گام در عرصه دنیاى مادى گذاشت دانش کاربردى به نام تکنولوژى را سر و صورت بخشید و در طول دگرگونى خویش کارهایى بس بزرگ کشفها آسان سازیها و در کل چهره نوینى از هستى را در همین دنیا فراروى بشر قرار داد. و به این ترتیب دوره و چرخه فاعل بودن و کنندگى خود را پیمود و در آینده نیز چنان خواهد کرد.
مادیت تکنولوژى به این معناست که همین دنیا با تمامى ویژگیها قانونها و پیچیدگیهایش ظرف کار و تلاش تکنولوژیکى است و شناخت و کشف تواناییها و ویژگیهاى مواد این عالم بر بهداشت خانواده سامان اجتماعى اقتصاد پیوندها و پیوستگیها و ویژگیهاى اطلاعات اثر مستقیم مى گذارد.
و بارى غائیت تکنولوژى در این است که هر گونه تلاش و کار تکنولوژیکى براى سامان یابى امور دنیوى انجام مى گیرد.
خلاصه ٌ سخن این که تکنولوژى لباسى است که تنها به تن این دنیا برازنده و مناسب اندام آن دوخته شده است. بدین جهت آخرت از حوزه آن بیرون مى ماند. در نتیجه تکنولوژى نسبت به امور آخرتى ساکت است. تکنولوژى هر چند وطن گزینى بشر را در دنیا شتاب و استوارى بخشید امّا این که بتوان این مسأله را مساوى با گسستن و دور شدن از آخرت به شمار آورد بسیار دشوار است و این بیان دستاورد و نتیجه گیرى عقلى و فلسفى پیرامون تکنولوژى است.
آخرت گریزى در مرحله صنعتى به عامل ذهنى و روانى شخصیت دروغین و سرکشى باز مى گردد که جامعه بشرى از ناحیه توان مندیهاى تکنولوژیک براى خویش نگارگرى کرده بود. از این روى اگر مسخى هم رخ داده باشد از سوى خود انسان است نه از سوى تکنولوژى. از همین روى کشورها و جامعه هاى دینى توانسته اند و در آینده نیز مى توانند تکنولوژى را وارد و یا پدید آورند بدون آن که آموزه هاى اصیل دینى دگرگون شود. در صورتى که اگر آخرت زدایى برخاسته از ماهیت تکنولوژى بود چنین کارى عملى نمى شد.
2. دورى از معنویت که ممکن است یکى از معناهاى مسخ شدن گرفته شود بدین معنى است که تکنولوژى فضایى را در جامعه هاى صنعتى فراهم آورد که کمیّت گرائى تراز و معیار ارزشگذارى رفتار قرار گرفت یعنى هر گونه رفتار و پدیدارى و به وجود آوردن پیوند تنها با چشمداشت مادى صورت مى گرفت. براى فرد یا نهاد آنچه مهم بود و سزاوارتر به دست آوردن بهره هاى مادى و مالى بود تا دلخوشى و دعاى خیر دیگران را به دست آوردن. تعاون نه براى ایثار و سبک کردن مسؤولیت دیگران بلکه براى افزایش بهره ها و سودهاى مادى انجام مى پذیرفت.
فنّاورى هر چند چنین فضایى را مهیا کرد امّا این که حالت پدید آمده را به معناى مسخ شدن بدانیم غیر منطقى به نظر مى رسد; زیرا حالت و چگونگى یاد شده یکى ازمرحله ها و حالهاى طبیعى حیات آدمى مى باشد. تنها نابسامانى در این بود که حالت یاد شده فراگیرى و ناگزیرى پیدا کرد که با مدیریت سالم در حوزه همان تکنولوژى مى توان آن را بسامان کرد
تکنولوژى و اقتصاد
از حوزه هایى که اثرگذارى تکنولوژى در مرحله صنعتى بسیار روشن گسترده و بنیادى بود عرصه اقتصاد است. این اثرگذارى به اندازه اى اساسى بود که دگرگونیهاى پدید آمده و چگونگى برخاسته از آن به عنوان اصول و نمودار اصلى جامعه صنعتى پذیرفته شد و هم اکنون نمودارها سمبلها و اصول یاد شده آماج یورشهاى مرحله فراصنعتى قرار گرفته اند به گونه اى که تنها راه رسیدن به فراصنعتى شدن از مسیر دگرگون شدن این اصول ممکن است. این اصول عبارتند از: اصل همسان سازى اصل کانونى و یک جاگردآیى(تمرکز) اصل انبوه گرایى.
تکنولوژى در این مرحله سبب دگرگونى انگیزه ها سببها سرچشمه ها و جاى تولید گردید. سرمایه نیروى انسانى زمین مدیریت و دانش فنى سببها و علتهاى اصلى تولید و اقتصاد را تشکیل داد. جاى تولید از خانه و مزرعه به کارخانه هاى بزرگ بنیادها و شرکتهاى سهامى جا به جا شد.
اقتصاد از صورت تک سرچشمه اى که همان زمین یا کشاورزى باشد بیرون آمد و بر سرچشمه هاى چند گانه اى مانند:زمین(کشاورزى) صنعت و تجارت صنعت بنیاد تکیه مى زد.
تمرکز اقتصادى یکى از پیامدهاى تکنولوژى بود.این تمرکز در دو عرصه جلوه گر شد:
1. تولید.
2. مدیریت.
تمرکز در تولید بدین معنی§ بود که تولید نهایى یک کالا در یک کارخانه بزرگ انجام مى پذیرفت به گونه اى که بیش تر تکه هاى آن کالا در همان جا پدید مى آمد و به
هم پیوسته مى شد. در مثل تکّه هاى فلزى دوچرخه را یک بنیاد و بنگاه صنعتى تولیدى مهیا مى ساخت و یا فرایند فراورى کفش از گونه: دباغى پوست رنگ ریزى برش دوخت رویه سازى تخت و… همه در یک کارخانه انجام مى گرفت.
معناى دیگر یک جا بودن و کانونى شدن تولید در این مرحله این است که چون یک گونه کالا یا تکه اى از یک کالا خواه در یک کارخانه و یا کارخانه هاى بسیار پدید مى آمد این امر کانونى شدن و یک جا گردآمدنِ دستیاران و دست آویزها و انگیزه هاى تولیدى را طلب مى کرد; یعنى همان گونه که براى پدید آوردن هزاران خودرو سرمایه دانش فنى مدیریت و نیروى انسانى لازم است براى ساخت موتور لاستیک و یا لامپهاى خودرو نیز وجود همه آن دستیاران و دست آویزها ضرورى است و با نبود یکى از باعثها و عاملهاى یاد شده حتّى پدیدآورى یک تکّه کوچک هم غیرممکن مى گردد.به این ترتیب کانونى و یک جاگردآیى یکى از اصول جامعه صنعتى بود که تکنولوژى آن را به ارمغان آورد.
ییک جاگردآیى مدیریت معنایش این است که هر گونه کار ورفتار اقتصادى خواه در یک خط تولید و خواه در حوزه تجارت به گونه سازمانى انجام مى گیرد چنانکه دیگر کارها و تلاشهاى حیاتى نیز این گونه اند; زیرا تکنولوژى دگرگونیهاى ساختارى را پدید آورد که ادامه حیات جز در درون نهادها و سازمانها دشوار مى نمود. بویژه حیات اقتصادى به چنین سازمانهایى بیش تر نیازمند گردید. سازه هاى اصیل اقتصاد سازمان یافته چه درنظام اقتصادى بسته و چه در نظام اقتصادى بنا شده بر بازار روشن کردن هدفها برنامه ریزى سازوار با هدفها بیان راه کارها فرماندهى و بازرسى است و همین سازه ها کانونى شدن و یک جا گردآمدن مدیریت را به حقیقت مى پیوندانند.
وجود بانکهاى داخلى بانک مرکزى جهانى و صندوق بین المللى پول از سازه هاى برنامه اى جهت کارآمدى حیات سازمانى پول هستند و همچنان جلوه و
پافشارى بر کانونى شدن مدیریت در عرصه پول.26
تکنولوژى بشر را قادر ساخت تا در زمان کم یک کالا را انبوه و همانند در شکل و کارکرد که به دشوارى به ناسانیها پى برده مى شود پدید آورد. و به این ترتیب دو اصل دیگر یعنى همسان سازى و انبوه گرایى را بر ویژگیهاى جامعه صنعتى افزود.
اصل همسان سازى آگاهى مصرف کنندگان گستراند گزینش کالا را آسان ساخت و روند بازشناسى و ثابت نگهداشتن قیمتها را سرعت بخشید و از این راه کارایى را افزایش داد. و همین اصل همسان سازى و ثابت نگهداشتن قیمتها در سال 1825 از یک جوان مهاجر ایرلندى به نام استوارات در نیویورک یک بازرگان صاحب نام و ثروتمند ساخت.
اصل انبوه گرایى از توان مندى گنجایى تولید حکایت دارد اضافه تولید ارزش افزوده افزایش قدرت خرید و پیرو آن ثروت اندوزى را پدید مى آورد. همچنین بین تولید و مصرف جدایى مى افتد به این معنى که فراورده ها نه به اندازه و براى به کار بردن خودِ تولید کننده بلکه براى به کار بردن دیگران و عرضه در بازار انجام مى پذیرد. این جاست که روند بازاریابى و بررسى آن سرعت پیدا مى کند و آهسته آهسته استعمار اقتصادى واردکارزار مى گردد.
تکنولوژى به سبب گونه گونى و بسیارى کالاها و خدماتى که تولید مى کند سبب گوناگونى کارهاى اقتصادى مى گردد; یعنى تکنولوژى این زمینه را فراهم آورده که در یک جامعه کالاهاى گوناگونى چون پلاستیک ماشین و ابزارآلات صنایع سنگین وسایل الکترونیک دارو پارچه شیشه و… و خدماتى چون آموزش و پرورش مخابرات پست حمل و نقل اطلاع رسانى و… پدید آیند و آماده شوند. طبیعى است که یک فرد یا یک بخش و گروه نمى تواند همه این کارها را انجام دهد. پس لازم است تا افراد و بخشهاى گوناگون مهارت و فنون بسیارى را بیاموزند و کارهایى را بپذیرند. به این ترتیب در کنارکارزایى یک اصل مهم دیگر جامعه صنعتى به نام کاردانى و آشنایى و مهارت در رشته اى ویژه زاده مى شود و درست همین اصل بود که به هنرى فورد شهرت بخشید زیرا او در سال 1908 به ساختن مدلهاى T پرداخت که نه 18 کار بلکه 7/882 کار گوناگون لازم بود تا یک اتومبیل ساخته شود.
نکته آخر این که تکنولوژى در این مرحله آغازگر پیوند حیات اقتصادى جامعه ها و ملتها گردید و پدیده اى به نام (اقتصاد جهانى و بین المللى) را پایه ریزى کرد.
اثرگذارى تکنولوژى بر کارها ارزشها و نیازهاى انسانى در مرحله تمدن فراصنعتى
هر جامعه اى ویژگیهایى دارد که در شناخت آن نقش آفرین است.
ارزیابى و موشکافى کارکرد قانون حکومت نهادهاى دولتى و غیر دولتى آیینها و آداب بینش نگرش و منش اجتماعى و… در یک جامعه دینى بدون شناخت همه جانبه از جایگاه و کارکرد دین که نشانه و ویژگى اصلى چنین جامعه هایى است ناتمام ناکارآمد غیرواقعى و غیر منطقى خواهد بود چنانکه ارزیابى بخشهاى گوناگون حیات انسانى در جامعه صنعتى بدون شناخت تکنولوژى و صنعت بى اساس و ناپسندیده است. حال که پاره اى از جامعه ها مرحله صنعتى را آغاز کرده وگامهایى در این مسیر برداشته اند با کدام نشانه و ویژگى آن را مى توان شناخت؟ فراصنعتى چه معنایى را مى رساند؟ آیا در این مرحله پشت به تکنولوژى شده است و میان مرحله صنعتى و فراصنعتى جدایى افتاده است؟
حقیقت این است که مرحله فراصنعتى تافته جدا بافته بر تن مرحله صنعتى نیست بلکه ازنگاه هستى شناسانه و ازچشم انداز تکوین پیوند جدایى ناپذیر میان آن دو برقراراست; هر چند این که جامعه هاى بدون تجربه صنعتى به تجربه فراصنعتى دست یابند ممکن و منطقى مى نماید فراصنعتى مرحله تکامل یافته تراز مرحله صنعتى است و چهره روشنى از تکامل خود را در تکنولوژى نشان مى دهد. به این ترتیب تکنولوژى از نشانه ها و ویژگیهاى اساسى دوره فراصنعتى به شمار مى آید که بدون شناخت آن بررسى درستى از جامعه هاى فراصنعتى نخواهیم داشت; اما این نکته را باید به خاطر داشت که تکنولوژى در این مرحله ناسانیهاى چشمگیرى با تکنولوژى مرحله پیشین دارد. از این روى نگاهى مى افکنیم به اثرگذارى تکنولوژى مرحله فراصنعتى بر شؤون انسان.
تکنولوژى و سیاست
اندیشه وران صاحب نظران و پژوهشگران دانشهاى اجتماعى سیاسى و فیلسوفان بر این باورند که نظام سیاسى جامعه هاى فراصنعتى نظامى دموکراتیک است. الوین تافلر ساموئل هانتینگتون فرانتس نویمان کارل ریموند پوپر و… در همین باورند. آدام شاف در کتاب (جهان به کجا مى رود) بر این باور است که جامعه هاى فراصنعتى به همان اندازه که آمادگى براى پذیرش دموکراسى دارند به نظام توتالیتر نیز خوش آمد خواهند گفت.
(در حقیقت دو امکان و دو مسیر براى تحوّل کشورهاى فوق صنعتى سرمایه دارى وجود دارد.
بر اساس آن (نخستین امکان) جامعه نه تنها از نظر مادى غناى بیش تر خواهد یافت بلکه به سطح بالاترى از دموکراسى نیز خواهد رسید…
امکان دیگر این است که جامعه در فرایند حرکت خود به رفاه و ثروت دست یابد ولى از نظر سیاسى به صورت توتالیتر اداره شود. براى طبقه اداره کننده جامعه ثروت توده مردم تهدیدى به شمار نمى آید.)27
اینک با توجه به این جُستار که تکنولوژى نمودار و سمبل مهم چنین جامعه هایى است و دگردیسیهاى پدید آمده برایند دگردیسیهاى تکنولوژیک بوده است باید با درنگ بیش تر به این قضیه که (تکنولوژى مولد و یا بستر مناسب براى چه گونه نظم سیاسى خواهد بود) نگریست.
روشن شدن درونمایه قضیه یاد شده بر بررسى موردهاى زیر بستگى دارد:
1. تکنولوژى و دگرگونى سرچشمه قدرت: تکنولوژى در این مرحله چند ویژگى چون: گوناگونى شتاب ریز شدن با کارائى چند برابر و پخش پذیرى را به دست آورده و همین ویژگیها فراگیرى و ورود تکنولوژى را در عرصه هاى گوناگون زندگى پایندان شد و شتاب بخشید.
چنین ساختارى روند حیات سازمانى و برنامه ریزى شده را بیش از گذشته شتاب و مشروعیت به معناى پذیرفتگى و فراگیرى بخشیده و آن را کامل تر کرده است. در چنین جامعه اى که مردم از آموزش عالى و رفاه مادّى کم و بیش عمومى و تکنیکى شدنِ بخشهاى زیادى از زندگى بهره مند شده اند تنها کسانى که مى توانند سامان اجتماعى به وجود آمده را دوام بخشند مدیران آموزش یافته مهارت یافتگان رشته صنعت و دانشمندان خواهند بود نه سرمایه داران و کارگران ساده. به این ترتیب دگرگونیها و جابه جایى در طبقات اجتماعى و سرچشمه قدرت پدید مى آید; یعنى سیاست بر دانش و دانایى تکیه مى زند نه بر بالش و دارایى. از این روى سیاست هر چند با اقتصاد پیوند ژرف خواهد داشت ولى از او نمى جوشد و با نهادها و سازمانهایش به مانند سرچشمه اقتصاد شمرده خواهد شد.
لازمه تکیه زدن قدرت بر دانایى (دانش علمى ـ کاربردى و هر گونه معرفت) این است که در تمام بدنه نظام سیاسى اندیشه و منطق سیطره داشته باشد پاسخ گو و عهده دار کار بودن به عنوان نمودار و سمبل اساسى این نظام و تمام زیر مجموعه هاى آن
شناخته شود و دگرگونى و جابه جایى قدرت به آرامى و بدون خشونت صورت گیرد; یعنى زمانى که یک نظام سیاسى کارآمدى لازم را نداشت برحفظ قدرت سیاسى پافشارى نداشته باشد و به گونه منطقى آن را به یک سیستم کارامد دیگر بسپارد. شایستگى معیار پذیرش کارها قرار مى گیرد که یک معیار کاملاً فراحزبى نژادى قومى و در یک کلمه ایدئولوژیکى است و به این ترتیب زمینه ورود مردم در عرصه سیاسى فراهم مى آید و سر و سامان دادن به کارها بست و گشاد کارها و آهنگ بر کارى با گفت و گو انجام مى پذیرد.
بدین سان پایه هاى دموکراسى در جامعه هاى فراصنعتى استوار مى گردد. پس تکنولوژى دگرگونیهایى را که در سرچشمه و مرجع قدرت پدید مى آورد در حالت عادى و طبیعى رو به سوى دموکراتیزه شدن دارد چون قدرت بر دوش اصل و اساسها و شالوده هاى فراگیر استوار مى گردد نه اصل و اساس ویژه و متمرکز به معناى انجمن شدن و گردهم آمدن و بخش ناپذیرى. این فراگرد سیاسى را تافلر نیز پذیرفته است.28
البته نظام سیاسى از لحاظ برنامه ریزى در امر مدیریت داراى مرکز و مرکز گیرنده است.
2. تکنولوژى و آزادى: آزادى از کلیدى ترین مفاهیم سیاسى و انسانى است; زیرا پسندیدگى شایستگى و کارامدى هر نظام سیاسى چه دینى و چه غیر دینى خواه دموکرات و خواه تمامیت خواه و توتالیتر با محور و مداربودن این مفهوم ارزیابى مى شود و همان گونه که در جامعه هاى فراصنعتى میان تکنولوژى و مقامها و جایگاه هاى حیات انسانى پیوند استوارى پدید آمده است آزادى نیز که یکى از مقامهاى یاد شده است میان آن و تکنولوژى این سازگارى صورت گرفته است. و چون تکنولوژى از عناصر اساسى جامعه هاى فراصنعتى است و آزادى نیز از کلیدى ترین
مفاهیم در سیاست برشمرده مى شود از این رو فهم اثرگذارى تکنولوژى بر نظام سیاسى پیوند تنگاتنگى با بیان پیوند و بستگیهاى تکنولوژى و آزادى دارد.
آزادى هر گاه به معناى (نبود مانع) تفسیر شود چنانکه لیبرالیسم آن را این گونه معنى کرده است به طور کامل مفهومى کاربردى و برون ذهنى خواهد بود. در این صورت تکنولوژى به آن گستردگى بیش تر بخشیده است و این گستردگى در حوزه پیوندها و پیوستگیها و اطلاعات بسیار روشن است.
تکنولوژى چندى و چونى ارتباطات و اطلاعات را گسترش داد. امروز افراد و جامعه ها نه تنها پیوند فیزیکى و رو در روى دارند بلکه پیوند نوشتارى آوایى و سیمایى نیز برقرار کرده اند.بویژه پس از انقلاب الکترونیک و کمال پذیرى آن که سخت افزار ارتباطاتى را از حیث چندى و مقدار به پخش فراگیر رسانده است چنانکه پیش بینى شده است در چند سال آینده در امریکا همه خانواده ها تواناى به پیوند کامپیوترى و سیمایى از راهT.V پیشرفته خواهند بود. و این سامانه و شبکه از چونانى و چگونگى شتاب و گنجایى بالایى در ذخیره سازى برخوردار است. به این روش دو بازدارنده بزرگ فیزیکى; زمان و فاصله مکانى از یک سو و بازدارنده هاى اجتماعى و فرهنگى را از سوى دیگر به پایین ترین حدّ اثرگذارى در امر ارتباطات رسیده اند.
درباره اطلاعات نیز باید گفت که همدوش با ارتباطات پیشرفت کرده است زیرا این دو در خارج از هم جدایى ناپذیرند هر چند در بررسى ذهنى ناسانى دارند. در جامعه هاى فراصنعتى کسان خانواده ها و سازمانها از سرّى و شخصى ترین مسائل برنامه ها و رازهاى یکدیگر مى توانند آگاهى هایى به دست آورند. امروزه به دشوارى بتوان کانونهاى مهم و حیاتى طرح و برنامه هاى هسته اى و حتّى هدفها و برنامه هاى در پیش گرفته شده و گذرانده شده از مجلسهاى ملى و نهادهاى سیاسى جامعه ها را از دید دوربین ها تصویرگرها و بزرگ نماهاى ماهواره اى پنهان نگه داشت
به این ترتیب تکنولوژى بازدارنده هایى را که فراروى کارهاى فردى و اجرایى و برنامه هاى پذیرفته شده و به تصویب رسیده و اجتماعى و دولتى قرار داشت به گونه گسترده برطرف کرد; یعنى آزادى بیش تر بخشید.
اگر آزادى را به معناى (رشد توسعه و شکوفایى تواناییها و استعدادهاى بشرى) بدانیم که بیش تر بار تحصلى دارد و نسبت به معناى قبلى آزادى به عنوان هدف انگاشته مى شود; بدین معنى که (نبود مانع) به خاطر شکوفایى استعدادهاى انسانى طلب مى شود در این صورت تکنولوژى براى آزادى خدماتى ارزش مند انجام داده است که مى توان در دو بخش از آن نام برد:
اول. تکنولوژى در تمام مرحله ها و منزلگاه هاى خود بویژه انفورماتیک اوج شکوفایى و از قوه به فعل در آمدن گنجاییهاى کاربردى و شناختى بشر است; یعنى نفس تکنولوژى مظهر از قوه به فعل رسیدن استعدادهاست. به دیگر سخن تکنولوژى برآیند ظهور و حضور استعدادهاى انسان است.
دوم. تکنولوژى بویژه در مرحله فراصنعتى توان ذهنى و مغزى و دائره درک و دریافت بشر را شتاب گستردگى و دقت بخشیده و فاصله او را با واقعیت کم تر و کم تر کرده است.
انقلاب الکترونیک این زمینه را فراهم ساخت تا بشر دستگاه الکترونیکى بسیار کوچکى به اندازه 5 / 31 CM بسازد که از راه دهن به آسانى بلعیده شده و در درون حفره هاى بدن در کنار هر عضوى از اعضا که خواسته باشیم قرار گیرد.و به وسیله سیگنالها و موجهاى رادیویى اى که مى فرستد و روى صفحه مانیتور دیده مى شوند از محل و موقعیت خود و همچنین از عضو بیمار آگاهى هاى لازم را تهیّه و ارسال کند.
و حتّى در درمان آن عضو بیمار از آن استفاده شود. و به این ترتیب جریان بازشناخت و درمان بیمارى را دقت و شتاب مى بخشد.
ییا دستگاه الکتروآنسفالوگراف که از راه ضبط الکتریسته هاى برخاسته از مغز رویه هاى نادیدنى و تلاشهاى پیچیده مغز را درخور ارزیابى مى سازد. همین گونه با اشعه لیزر را که راست ترین خطوط نورى را مى سازند و میزان کژى و کژروى واقعیت را به صفر مى رساند و روى تلسکوپهاى پیشرفته بر روى کره ماه جا به جا شده اند مى توان عکسهاى روشن از رویه هاى ماه که بیش تر از چند سانتى متر مساحت و بزرگى ندارند به زمین ارسال کرد.
همین معنى را در سخن (دُن آیدى) نیز مى توان دید.29
آنچه یاد شد همه نمونه هایى روشن از اثرگذارى تکنولوژى بر درکها دریافتها و تواناییهاى شناختى و کاربردى انسان است.
اگر آزادى را به معناى دقیق تر و از چشم اند از انتولوژیک ارزیابى کنیم به این معنى که هر قدر شناخت سامان مند و یا شناخت غیر سامان مند و برخاسته از تجربه ها وآزمونهاى زندگى فردى و اجتماعى افزایش یابد پا به پاى آن شخصیت انسانى توان تحلیل تجزیه ترکیب و در نهایت گزینش را کسب مى کند و در او پدیده بسیار ارزش مندى به نام اختیار زاده مى شود که اطمینان بخش ترین پشتوانه آزادى است
در این حالت بى گمان تکنولوژى از آن رو که شکل ویژه اى از دانش است و هم از این جهت که ابزار و بستر مناسب را براى به کار بستن اختیار فراهم مى آورد (سازو کار این مسأله پیش تر بیان شد) نقشى کلیدى در پیدایى اختیار و به پیروى آن آزادى در شخصیت انسان پیدا مى کند.
پس تکنولوژى به گونه طبیعى در جهت گسترش و به حقیقت پیونداندن آزادى حرکت مى کند امّا رهایى و بى قیدى هیچ پیوند منطقى و وجودى با تکنولوژى ندارد. شاید استفاده غیر طبیعى از تکنولوژى روند بى قیدى را سرعت بدهد ولى تکنولوژى در سیر طبیعى وجودیش آزادى را در معنایى که یاد شد گسترش و یارى مى بخشد و چون آزادى از پیامهاى اصلى دین اسلام و از عنصرهاى سازنده و ساختارى نظم دموکراتیک است مى توان نتیجه گرفت که تکنولوژى در عرصه سیاسى با نظم دموکراتیک و آیین و ساختارى استوار شده بر اسلام همنشینى و همیارى بیش تر خواهد داشت.
3. تکنولوژى ـ تکثّر و تنوّع: تکنولوژى نظر به ساختار درونى خودش هم زیاده خواه است و هم گونه گونى زا. این گونه گونى و بسیارى هر چند در تمام مرحله ها و منزلگاه هاى سیر تکنولوژى وجود دارد ولى در مرحله هاى صنعتى قدیمى و سنتى (بسیارى) بیش تر از گونه گونى خود را نشان مى دهد; در مَثَل در تکنولوژى صنعتى همسان سازى و انبوه گرایى بیش تر یارى کننده (بسیارى) است تا (جوراجورى) و (گونه گونى) اما در جامعه هاى فراصنعتى تکنولوژى بیش تر به سوى گونه گونى بدون واگذاردن (بسیارى) روى کرده است. این گونه گونى و بسیارى نه تنها در عرصه کالا و خدمات بلکه در حوزه هاى فکرى رشد داشته است. علت آن هم در این است که تکنولوژى پیشرفته انسان را توانا ساخته تا فضاهاى روشن و جدیدى را براى خود بگشاید و رویه هاى نادیدنى را دیدنى کند آزمایشهاى گوناگون انجام دهد و به اطمینان خویش بیفزاید به عقلانیت تکیه کند ولى جزمى بودن را از آن بستاند چنانکه در ابتدا مدرنیته به آن پیوند خورده بود. ملاک و معیار در تمام عرصه ها کارآمدى آزمون پذیرى و توفیق در آزمون بود و چنین ریخت و ساختارى ناگزیر زمینه پدیدارى و پخش دیدگاه ها و اندیشه هاى گوناگون را فراهم آورد.
گوناگونى اطلاعات و ارتباطات و همچنین پخش فراگیر آن دو آغاز آموزش از سالهاى پایین انجامى براى آن در نظر نگرفتن در جامعه هاى فراصنعتى از شاهدهاى تجربى گوناگونى و بسیاریند. از این روى اندیشه و نظر یکسان داشتن و بر یک رأى بودنِ همگان در حوزه سیاست سخت دشوار و غیر عملى مى نماید. با توجه به همین غیرعملى بودن گروهى از پژوهشگران و اندیشه وران دموکراسى را نه حکومت بیش ترین مردمان بلکه شیوه اى براى جلوگیرى از استبداد دیکتاتورى و برآوردن آزادى و حقوق دانسته اند.30 و یا دموکراسى استوار شده بر همکارى و انبازى نه دستاورد رأى بیش ترین31 که مهم ترین ویژگى یا پیش زمینه اش گسترش علم و معرفت انسان آگاه و دانا نه انسان اقتصادى و مصرف کننده انسان جویاى همکارى و انبازى به کار برنده نه کار و اثرپذیر و برابرى اجتماعى و اقتصادى است.
و چون تکنولوژى زمینه همکارى و انبازى و به کار بستن نظر مستقیم مردم را هموار کرد و عهده داران کارها را بیش از پیش در دید حسابرسى همیشگى قرار مى دهد در نتیجه حکومتها عمر درازى نخواهند داشت. 32
به این ترتیب تکنولوژى در کنار و هم برابر گوناگونى و بسیارى ساختارى و فیزیکى گوناگونى و بسیارى فکرى و اندیشه اى را که بنیاد دموکراسى مشارکتى اند پدید مى آورد و آن را شتاب مى بخشد . تکنولوژى و روش حکومت: با توجه به سه نکته گذشته روش حکومت یک روش سازمانى با برنامه ریزى فشرده خواهد بود که لازمه و یا پیامد چنین شیوه اى پخش قدرت در جامعه است. دولت به عنوان قوى ترین نهاد که جلوه قدرت سیاسى در جامعه است با اهمیت بیش تر به حیات خود ادامه مى دهد و حوزه داخل شدن در کارها و زیر نظر گیرى اجراى آنها بیش از گذشته خواهد بود. البته داخل شدن در کارها نه از راه قهر و درشت گویى و درشت رفتارى بلکه به وسیله قانون و همکارى و انبازى مردم انجام مى گیرد.
از آنچه تا کنون یاد شد نتیجه مى گیریم که تکنولوژى در جامعه هاى فراصنعتى با ساختار درونى و روند منطقى و طبیعى خویش حکومت و قدرت سیاسى را از حالت ویژه بودن به کسى و یا گروهى بیرون مى آورد و جایگاه مردم را در نظام سیاسى استوارى مى بخشد. گرچه گزینه هاى گوناگون درباره نقش مردم در نظام سیاسى وجود خواهد داشت ولى گزینه همکارى و انبازى سازوارى بیش تر با ساختار تکنولوژیک چنین جامعه هایى دارد.
البته دیدگاه هاى دیگرى نیز درباره آینده نظام سیاسى در جامعه هاى فراصنعتى وجود دارد; از جمله گفته اند: نظام سیاسى آینده یک نظام توتالیتر خواهد بود و آن را از سه زاویه و چشم انداز شدنى مى دانند:
1.در جامعه هاى فراصنعتى چون مردم از نظر مادى زندگى به دور از نگرانى و آسوده اى خواهند داشت و نگرانى و بیم برخاسته از بیکارى فقر نبود مسکن و کمبود بهداشت آنها را پریشان خاطر نخواهند کرد. از این روى دولتمردان با آسودگى خاطر با هر شیوه و ازجمله نظم توتالیتر مى توانند بر مردم حکومت کنند بدون آن که احساس خطرى از سوى مردم داشته باشند.
(امکان دیگر این است که جامعه در فرایند حرکت خود به رفاه و ثروت دست یابد(حتى در مورد یکایک افراد) ولى از نظر سیاسى به صورت توتالیتر اداره شود براى طبقه اداره کننده جامعه ثروت توده مردم تهدیدى به شمار نمى آید.)33
این گمان در جامعه هایى بُرد بیش ترى دارد که از نظر مادى نگرانى نداشته اما از نظر اطلاعات و ارتباطات از گسترش بایسته بى بهره باشند. ولى در جامعه هاى فراصنعتى یا جامعه هاى انفورماتیک که جامعه نه تنها ا زبعد مادى سرشار و ثروت مند است بلکه در حوزه اطلاعات و ارتباطات در حد خوشایندى از توسعه و رشد قرار دارد به گونه اى که (دانائى) از ویژگیهاى اصلى افراد و اجتماع آنها به شمار است این گمان برى رو به ضعف مى گذارد; زیرا در این جامعه ها چون از نظر مادى سرشار شده اند ناگزیر ارزشها و خواسته هاى فرامادى مانند حقوق انسانها چگونگى زندگى محیط زیست اخلاق دین سیاست و… سر بر مى آورند و با توجه به این ارزشها نه تنها مسائل سیاسى نزد مردم کم رنگ مى شود بلکه بیش از گذشته اهمیت پیدا مى کنند و در کانون توجه قرار مى گیرند چون مجال بیش ترى به دست مى آورند تا به ارزشهاى فرامادى بپردازند.
2. توتالیتر شدن نظام از سوى نظام آگهى رسانى آغاز مى گردد به این معنى که در جامعه هاى انفورماتیک گسترش پخش و آموزش همگانى آگاهى ها انجام گرفته و مشکلى ندارد ولى دستیابى آزادانه و برابر همه به آگاهى ها هنوز قضیه اى حل ناشده است. به دیگر سخن سامانه و شبکه آگهى رسانى در سطح کشور و جهان به گونه اى است که هم داده هاى آگاهى بخشى آنها در خور دستیابى هر کس نیست و هم پردازش و برونداد اطلاعاتى زیر نظر همگان واقع نمى شوند. به این ترتیب نظام سیاسى به سوى توتالیتر شدن حرکت خواهد کرد.
این نگرانى در سخنان دکتر حمید مولانا بازتاب یافته است (دسترسى به اطلاعات جمع آورى شده براى همه میسّر نیست و چون اطلاعات منبع قدرت و ثروت است در نتیجه شکاف بین آن عده که ثروت مندان اطلاعاتى و فقراى اطلاعاتى نامیده شده اند بیش تر مى شود.)34
توتالیتریسم اطلاعاتى از آن رو که نوک پیکانش متوجه فرهنگ و فکر خواهد بود پیامدهاى ناگوار و ناخوشایندى در دراز مدّت با خود مى آورد . اما باید درنگ کرد که این گونه توتالیتریسم چگونه ممکن است.
در کشورهایى که تکنولوژى اطلاعات و ارتباطات فرسوده و گسترش نایافته است گمان این که یک نظام سیاسى توتالیتر از جانب کشورهایى که از تکنولوژى اطلاعاتى پیشرفته برخوردارند بر آنها بار شود بسیار زیاد است; همان گونه که امروز بیش تر کشورهاى اسلامى واپس نگه داشته شده تهاجم فرهنگى بیگانگان مستبد را تجربه مى کنند و براى رویارویى با آن با دشوارى رو به رویند.
این یورش یک سویه همان توتالیتریسم اطلاعاتى و ارتباطى بیش نیست.امّا کشورهایى که تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات و نیز شبکه اطلاعاتى آنها یکسان کمال پذیرفته و گسترش یافته و همترازند و نیز گنجایى داده ها و توانایى پردازش آنها و حجم بروندادشان برابر است گمان بستگیهاى توتالیتر در عرصه اطلاعات که به نظام سیاسى توتالیتر خواهد انجامید میان آنها خیلى ضعیف و نزدیک به صفر است. در مَثَل آمریکا توان آن را ندارد که یک نظام سیاسى توتالیتر برخاسته از تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات را بر ژاپن بار کند.
امّا احتمال این که نظام سیاسى توتالیتر در درون یک کشور و جامعه تمام انفورماتیک از جانب قدرت سیاسى که سرچشمه هاى اطلاعاتى بسیارى را در اختیار دارد شکل گیرد نیز دشوار است; یعنى دوام نخواهد داشت البته انگاره ما جامعه انفورماتیک است که شبکه هاى پخش دانایى و سامانه اطلاعاتى فراگیر دارد.
به طور طبیعى در پیشرفته ترین جامعه هاى انفورماتیک دولت که جلوه گاه و سمبل قدرت سیاسى است از اطلاعات خام و پخته بهره مند است; در حالى که تمام جامعه از آن بى خبرند ولى این سبب نمى شود تا صاحبان چنین اطلاعاتى بتوانند نظام سیاسى توتالیتر را بر جامعه بپذیرانند; زیرا براى رسیدن به هدف حالت برون ذهنى بخشیدن و آشکارکردن چنین اطلاعاتى از راه رسانه هاى دیدارى شنیدارى نوشتارى سازمانهاى مربوط و… در سطح اجتماع لازم است و چون در جامعه انفورماتیک انگاریده ما که سامانه ها و شبکه هاى اطلاعاتى نه تنها سخت افزار اطلاعاتى و ارتباطى در دسترس همگان یا بخش بزرگى از کسان جامعه است با پخش چنین اطلاعاتى در درون این شبکه ها پردازش شده و دستاوردها و بروندادهاى بسیار گوناگون آن را در جامعه فراروى کسان و نهادها قرار مى دهد و به این ترتیب جامعه را از حالت اثرپذیرى و پذیرش بیرون مى آورد و همه پرتکاپو و آگاهانه وارد میدان عمل مى شوند. و بدین سان نقش یک سویه برنامه اطلاعاتى یاد شده را کاهش داده بر آن قید و بندهایى مى زند و حالتى را به میان مى آورد که درست در برابر توتالیتر واقع است.
3. گمان دیگرى که براى توتالیتر شدن نظام سیاسى آینده برده شده این است که: با پیشرفت تکنولوژى ارتباطات حیات اقتصادى سیاسى و فرهنگى بسیارى از کشورها به هم پیوند خورده است و ادامه و کارامدى چنین پیوندى به دگرگونیهاى زیر ساختارى و پدید آوردن سازمانهایى که هم از نظر ساختارى و هم ازجهت کارکرد فراسوى ملتها و کشورها سیر کند نیاز دارد. شرکتهاى فراملیتى (بویژه در حوزه اقتصاد و برنامه ریزى اجتماعى) که هم اکنون در غرب پدید آمده اند پاسخى است به چنان نیازى.
و از آن رو که این شرکتها از گنجایى و توان مندى بالایى در اقتصاد و سیاست جهانى برخوردارند احتمال پیدایى نظم توتالیتر از ناحیه آنها قوت بیش تر مى یابد. از کسانى که به سوى چنین انگاره اى رفته آدام شاف است که مى نویسد:
(من در این مورد به نهادهاى سلطه گر فراملى و چند ملیتى فکر مى کنم که حتى هم اکنون در برخى زمینه ها از نظر اقتصادى به مراتب قدرت مندتر از اکثر کشورهاى بزرگند مضافاً این که به علت ساختار عوامل و زمینه گسترده تأثیر گذاریهایشان امکانات بسیار زیادى براى زیر نفوذ قرار دادن سیاست بین المللى در اختیار دارند زیرا اگر قرار این بود که گرایشهاى توتالیتر کمک شود این تأثیر گذارى داراى اهمیت ویژه اى است.)35
این ساختارهاى فراملى نسبت به کشورهایى که پایه هاى آن به شمار مى روند هیچ گونه نظام توتالیتر را بار نخواهند کرد اما نسبت به کشورهایى که در درون آن ساختار جاى ندارند و از دید اقتصادى و نظامى چندان توان مند نیستند گمان این که با نظام توتالیتر روبه رو شوند تا حدى عملى به نظر مى آید.
از آنچه تا کنون به قلم آمد چنین نتیجه مى توان گرفت که تکنولوژى در جامعه فراصنعتى از نظر ساختار درونى و جریان طبیعى موافق و یا زمینه ساز یک نظام سیاسى غیر استبدادى غیر دیکتاتورى گوناگون پذیر داراى مرکز از نظر برنامه ریزى سیاسى محاسبه گر مسؤول و فضاى باز براى همکاریها و انبازیهاى سیاسى مردم است; هر چند نظم توتالیتر به بیانى که گذشت ممکن است در چنین جامعه اى نیز رخ نماید
تکنولوژى ـ دین
بیوتکنولوژى مهندسى ژنتیک دین و چالشها
تکنولوژى در مرحله فراصنعتى بى اندازه رشد کرده و کمال یافته است. رشد و دامن گسترى تکنولوژى نه از نمود فیزیک و زاویه مادى آن بلکه از نمود توان کارکرد و قلمرو آن است. یعنى تکنولوژى از نظر فیزیکى روى به سوى کوچکى مى گذارد ولى توانایى توانایى ترکیب کنندگى و قلمرو زیر پوشش آن به گونه شگفت انگیزى رو به گسترش است.
هرگاه چنین تکنولوژى اى را در برابر دین و یا دیگر ارزشها قرار دهیم و بخواهیم بستگیها و دادو ستدهاى آن دو را باز شناسیم چالشهایى را در حوزه مفاهیم گزاره هاى شناختى و شناختارى ساختار و کارکرد میان دین و تکنولوژى خواهیم دید.مراد از ساختار نهادها و ساختارى است که برآیند تکنولوژى است نه ساختار خود دین.
بیوتکنولوژى (تکنولوژى زیستى) که به انگاره بیش تر کارشناسان و آینده نگران پایه و بنیاد دگرگونیهاى جهان در آینده را سامان مى دهد و چهره جهان را عوض خواهد کرد و نیز مهندسى ژنتیک که از درون بیوتکنولوژى بیرون جهید و از سال 1970 م بدین سوى مرحله هاى دگرگونى و کارکرد خویش را مى گذراند اثرگذارى شگرفى مانند: دگرگونى نظام طبیعت و مسأله آفرینش… را پدید آورده; یعنى در همین دو محور فضاى پرچالشى را با دین فراهم ساخته است.
مهندسى ژنتیک توانست به لایه هاى پنهان و حریمى که از چشم نامحرمان دور نگه داشته شده بود و در ضمن بنیاد یک ارگانیسم و موجود زنده را مى ساخت وارد شود. آن نهان خانه چه بود؟
چیزى جز ژنهاى انسان و دیگر ارگانیزمها نمى توانست باشد. جایى که تمامى اطلاعات و برنامه ریزهاى موجود گردآمده و گنجانده شده است.
روشن است دستیابى به چنین جایگاهى پیروزى بزرگ و سرنوشت سازى به شمار مى آید; زیرا از همین جاست که آینده یک موجود رقم مى خورد; رقم خوردنى که خویشتن خویش و (من آگاهش) در آن هیچ بهره اى نخواهد داشت. بشر در گذشته براى به زنجیر کشاندن دیگران به زور و سلاحهاى گوناگون چنگ مى زد; امّا امروز با شناسایى ژنوم ها و پدید آوردن دگرگونیها در آن بدون هر گونه درشتى به آن خواسته دست مى یابد.
آرى مهندسى ژنتیک ساختار جغرافیا و ویژگى ژنهاى ارگانیسم را دگرگون مى کند. به دیگر سخن بشر با چنین دانش و تکنولوژى اى توانا خواهد بود اطلاعات و برنامه ریزى ویژه و حتى دلخواهى را در ساختارِ ژنیِ آفریدگان پدید آورد. معناى این سخن این است که از این پس تمامى ویژگیها و خویهاى فیزیکى و آناتومیک تلاشها و تکاپوهاى زیستى و بیولوژیکى مغز اعصاب و دیگر دستگاهها و سامانه هاى موجود زنده در همین دنیا ساخته و هدایت مى شود و درست همین مفهوم سازندگى و ساختن است که مسأله آفرینش را پیش مى آورد و عرصه چالش را نمایان مى سازد.
مهندسى ژنتیک چه در انسان و چه در رستنیها سبب پیدایش دو مسأله اساسى و حیاتى مى گردد که در هر دو دین به چالش فراخوانده مى شود آن دو مسأله عبارتند از:
1. آفرینش.
2. دگرگونى نظام طبیعت.
آفرینش مهندسى ژنتیک فرانمایى کشف و شناسایى ژنوم هاى انسانى ـ حیوانى و نباتى و با مهندسى برنامه اى و اطلاعاتى در ژن; یعنى پدید آوردن اطلاعات و برنامه هاى جدید و یا برنامه و اطلاعات نهفته در ژن را به مسیر ویژه هدایت کردن تواناست به پدیدآورى سلول و بافتهاى جدید با کارکرد دو چندان (در عرصه هاى جنسى عصبى و…) گزین و دگرگونى شکل و اندازه موجود. و پدید آوردن هموزنى و برابرى در سلول و کل ارگانیزم تولید و رشد ویژگیها و نشانه هاى ویژه گزین و دگرگونى جنسیت در آغاز و حتى در مرحله هاى پیش از آن خلق دو جنسیتى که برایند دگردیسیهاى ژنتیکى و دگرگونى و تلاش بیولوژیکى و آناتومیک پاره اى از دستگاه هاى انسان است و در اثر آن مردان مى توانند باردار شوند و نطفه پرورش دهند.
و هست کردن انسانهایى که از توانایى مغزى و ذهنى بسیار بالا برخوردارند و از نظر فیزیکى داراى اندامى ریزند.
و یا هست کردن و پدید آوردن انسانهایى که خویها و منشهاى انسانى در آنها خاموش شده و در برابر خویها و منشهاى حیوانى چون درندگى پرخاش خشونت وحشى گرى و… در کنار اندامهاى فیزیکى تناور در آنان زنده و پرورانده خواهد شد.
پیش بینى شده که آنان در جنگها و یک سرى کارها در کشورهاى دیگر به کار گرفته خواهند شد. (البته پدید آوردن چنین انسانهایى با تکیه بر دگرگونیهاى ژنتیکى است نه دستاورد و فراورده محیط و زمینه هاى فرهنگى.)
تمامى این فراورده ها و پدیده ها برایند دگرگونى حاصل شده در رشته هاى پروتینى ( D.N.A)است بویژه در نوکلئیک اسید (N) که جایگاه و خاستگاه تمامى اطلاعات و برنامه هاى زیستى حرکتى و ادراکى موجود و ارگانیزم است.
این توان مندى در سخنان زیر نیز به خوبى بازتاب یافته است:
(دستکارى ژنتیکى تنوع زیستى و ساختار ژنوم طبیعت را بر هم مى زند…اولین آزمایشهاى ژن درمانى شروع و امکان برنامه نویسى مجدد بدن انسان فراهم شده که خود یکى از پیشرفتها در علوم پزشکى است.)36
همچنین با مهندسى ژنتیکى دگردیسیهایى در شکل اندازه طعم رشد و سایر ویژگیهاى گیاهان رستنیها و حیوانات پدید آمده و ادامه خواهد داشت. از باب مثال از راه تزریق ژن هورمون رشد انسانى در موش فرایند رشد آن را چند برابر مى کنند:
(موشى که ژنهاى هورمون رشد انسانى را به صورت نوترکیبى در خود جاى داده باشد نسبت به نوع دستکارى نشده رشد بیش ترى را نشان داده است و لیکن اغلب موش با مشکلات بارورى مواجه مى گردد.)37
بنابر آنچه گفته شد مهندسى ژنتیک و بیوتکنولوژى اندازه گیرى یکسان کردن تراز سازى شکل آفرینى آفرینندگى که همه در فرایند پدید آوردن یک موجود نمود پیدا مى کنند و به دیگر سخن جزء فرایند پدید آورندگى اند به خاستگاه و سرچشمه انسانى تکیه مى زنند و به این ترتیب انسان در امر آفرینش نه به عنوان شریک بلکه آزادانه دخالت خواهد کرد و دین و تکنولوژى را به سوى یک چالش فرا مى خواند.
چالش دین و تکنولوژى در مسائلى مانند: ترازسازى نقش و صورت آفرینى اندازه گیرى و آفرینندگى به شرح زیر است:
در ادیان توحیدى بویژه دین اسلام که فرایند پدید آمدن یک و یا هر آفریده اى بر ساخته از آفریدن توازن ترازسازى اندازه گیرى و شکل آفرینى است هیچ چیز و کسى را توان همنشینى با خداى متعال در این فرایند نیست.
در دین اسلام نه تنها آفریدن چیزى بلکه مذکر و مؤنث بودن آن هم بسته به اراده خداوند است. یعنى خداوند انسان را مى آفریند و جنس آن را مذکر باشد یا مؤنث معلوم مى کند چنانکه در آیات ذیل مى خوانیم:
(و انّه خلق الزوجین الذکر و الانثى)نجم45 و این که اوست که دو جفت آفرید نر جفتِ ماده و ماده جفتِ نر.
(للّه ملک السموات و الارض یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء اناثاً و یهب لمن یشاء الذکور)شورى 49/
پادشاهى آسمانها و زمین باخداى یگانه است. هرچه را بخواهد مى آفریند. به هر کسى بخواهد دختر(مادینه) مى بخشد و به هر کس بخواهد پسر(نرینه) مى بخشد.
و نیز تنها خداوند تمامى مرحله هاى صورت دهى انسان و همه آفریدگان را از آغاز تا پایان انجام مى دهد و در قدرت خویش دارد و هیچ کس را یاراى ورود در چنین آوردگاهى نیست. این معنى را در آیات بسیار از جمله آیات زیر مى توان دید:
(الذى خلقک فسوّئک فعدلک. فى ایّ صورة ماشاء رکّبک.)انفطار7/ ـ 8
خدایى که تو را آفرید و تو را راست و هموار کرد. پس اندام تو را در خور یک دیگر آفرید. به هر صورت که خواست آفرید .
(…هو الذى یصوّرکم فى الارحام کیف یشاء)آل عمران 6/
خداوند است که صورت شما را هر طور بخواهد در رَحِم درست مى کند و جز او خدایى نیست و او توانا و داناست.
در این دو آیه مبارکه آفریدن یکسان کردن ترازسازى و صورت دهى به عنوان کارهاى الهى به ذات خداوند متعال بستگى دارند.
و نیز بر اساس آیات مبارکه زیر اندازه گیرى از جانب خداوند متعال صورت مى گیرد:
(انا کلّ شىء خلقناه بقدر)قمر49/
ما هر چیز را به اندازه و به دانش و به مقدار معیّن بیافریدیم.
( و ان من شىء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم) حجر21
هیچ چیز نیست مگر آن که نهاد و نهفت آن در نزد ماست و ما آن را فرو نمى فرستیم مگر به اندازه معلوم.
(الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر)رعد26/
خداوند مى گستراند و مى گشاید روزى را به هر کس که بخواهد و تنگ مى گرداند بر او که بخواهد.
(و خلق کلّ شىء فقدّره تقدیراً)فرقان 2/
و همه چیز را آفریده و آن را اندازه و هنگام نهاده است.
صورت آفرینى اندازه گیرى تراز سازى آفرینش یکسان کردن که در آیات یاد شده آمده اند. چنانکه گذشت عناصر و سازه هاى فرایند ایجادند نه این که تنها مفاهیم انتزاعى باشند. و به طور طبیعى عالم شهود و طبیعت (فیزیک) خاستگاه و از نمونه هاى یقینى آنها به شمار مى آیند; بویژه مفهوم تقدیر که معناى تعیین اندازه را براى وجود و پدیده طبیعى و انسانى و نیز فرایند کنش تعدیل و تغییر را مى رساند انس بیش ترى با عالم شهود و مرحله و مرتبه طبیعى هستى دارد.
همین معنى را از روایتى که از حضرت رضا(ع) نقل شده است نیز مى توان دریافت. این روایت در ذیل آیه دوم از سوره فرقان در تفسیر صافى آمده است:
(القمى عن الرضا علیه السلام قال: تدرى ما التقدیر؟ قیل: لا. قال: هو وضع الحدود من الآجال و الارزاق و البقاء و الفناء.)38
مهندسى ژنتیک همان گونه که بیان شد در درون این مفاهیم دگرگونى به وجود آورده و پیوند آنها را با خداوند دگرگون کرده است; یعنى مهندسى ژنتیک براى بشر این توان مندى و امکان را فراهم آورده و خواهد آورد که دست به آفریدن جنس مذکر و مؤنث در انسان و حتى گیاه بزند و فرایند صورت گرى نطفه را از آغاز تا انجام زیر نظر بگیرد و معلوم کند.و اندازه حیات شکل رنگ قد و تناورى انسان و رستنى را روشن سازد به طور طبیعى در این جا این پرسش به میان مى آید: اندازه اى ازحیات مرگ رزق تناورى بدن شکل و اندازه فرایند رشد و قدرت مغزى و… که خداوند براى هر آفریده (انسان ـ نبات) در نظر گرفته و تعیین فرموده کدام است؟
آیا عمر حیات شکل تناورى رنگ و… معمولى که قبل از این دگرگونیهاى ژنتیکى در انسان و نبات به چشم مى خورد اندازه اى است که خداوند گزین فرموده است؟
ییا شکلها عمرها رنگها تواناییهاى مغزى و خویها و ویژگیها چیزهایى هستند که پس از مهندسى ژنتیک براى یک موجود در نظر گرفته و گزیده مى شود؟
اگر اولى است در این صورت مهندسى ژنتیک جایگزین آفرینش گرى خداوند شده است نه در طول بلکه در عرض آن و این با آموزه هاى دینى در مورد آفرینش گرى و پروردگارى خداوند ناسازگار است. و اگر اندازه معلوم که خداوند برگزیده دومى باشد در این صورت تکلیف اولى چه مى شود؟
گذشته از این لازم مى آید که هر آنچه بشر در نظر گرفت و گزین کرد خدا بپذیرد. و این چیزى جز از صحنه بیرون گذاردن خدا نتیجه نمى دهد و این هم با دین ناسازگار است. مانند همین بیان در مورد آفرینندگى تصویرگرى هم برابرى و ترازسازى نیز صادق است. به این ترتیب مهندسى ژنتیک در فرایند ایجاد دین را به چالش مى طلبد.
تغییر نظام طبیعت
ییکى دیگر از پیامدهاى مهندسى ژنتیک و بیوتکنولوژى دگرگونى نظام طبیعت و حتى هستى خواهد بود. مکانیزم این فرایند از راه برنامه نویسى که در ژنوم هاى انسانى و نباتى صورت مى گیرد به حقیقت مى پیوندد. با این برنامه نویسى جدید و جایگزین
کردن اطلاعات نوین در ژنها بویژه در (نوکلئیک)(D.N.A) مى توان رشد نبات را چندین برابر از اندازه شناخته شده و معمول افزایش داد. در نتیجه زمان به ثمر نشستن و بلوغ آن را کوتاه کرد و به جلو انداخت. شکل رنگ و حجم آن را دگرگون ساخت و رستنیهایى را که جز در سرزمینها و جاهاى گرم نمى توانستند زیست کنند و به ثمر بنشینند در جاها و سرزمینهاى یخبندان زیست پذیر ساخت.
همچنین در مورد انسان چنانکه گذشت انسانهایى با گنجاییهاى گوناگون ادراکى حرکتى و هوشى اوصاف اخلاقى و رفتارى ویژه اندام بزرگ یا کوچک… تولید و تربیت نمود.
تمامى اینها نشان و حکایت از دگرگونى بنیادین در نظم طبیعى و شناخته شده حیات و هستى دارد که برایند کنش رویارویى ذهن انسانى با عین بیرونى و طبیعى است. و چنین نگرشى با نظمى از پیش روشن شده و دگرگون ناپذیر در بینش دینى همساز و همخوان نیست. و این ناسازگارى را در مقوله هایى مانند: فطرت دگرگونى در آفرینش و نوع مى توان دید.
فطرت: همان گونه که بیان گردید مهندسى ژنتیک و بیوتکنولوژى دگردیسیهاى بنیادینى را در نظم طبیعى و شناخته شده آفریدگان بویژه انسان و نبات پدید آورده است که نتیجه آن دگردیسى ساختار وجود آفریدگان است.
فطرت را چه به معناى جریان طبیعى نیروها گنجاییها و آمادگیها بدانیم چه آن را تلاش کوشش و کنشى تکوینى به سمت و سوى به حقیقت پیوستن هدف نوعى آفریدگان بفهمیم و چه فطرت را به این معنى بگیریم که ساختار وجودى هر موجود به گونه اى است که کمال مطلق را مى جوید در هر حال مهندسى ژنتیک تمامى این معانى را جا به جا مى کند; زیرا با برنامه نویسى جدیدى که در ژنها انجام مى گیرد روند و نظم طبیعى نیروها و استعدادها به هم مى خورد و در واقع طبیعى بودن پدیده وصف مُبهمى بیش نخواهد بود.
در مَثَل جریان رشد یک نبات یا یک انسان (پاره اى از اعضا و بافتهاى بدن… ) پیش از پیدایش ژنتیک به گونه شناخته شده مدت زمانى را در مَثَلْ سه ماه یا 14 سال را در بر مى گرفت اما پس از پیدایش مهندسى ژنتیک آن زمان معیّن خیلى محدود و کوتاه مى گردد. همین گونه است اندازه طبیعى یک نبات میوه انسان و… در این جا پرسش این است که حالت و جریان طبیعى کدام یک است; پیش از مهندسى ژنتیک و یا پس از آن؟
اگر پیش از مهندسى ژنتیک باشد بعد از آن جریان طبیعى نخواهد بود. در نتیجه فطرت امرى پایدار و دگرگون ناشدنى است و اگر پس از مهندسى ژنتیک باشد; باز هم نظم طبیعت به هم خورده و فطرت نو شونده به وسیله بشر آفریده شده و ناپایدار خواهد شد.
و این گونه است مسأله نوع; زیرا پس از برنامه نویسى جدید بسیارى از امور که به عنوان امور ذاتى و ویژگیهاى موجود شناخته مى شدند و نوعیّت را مى ساختند جایگزین و دگرگون مى شوند و به این ترتیب نوعیّت ثبات و پایدارى نخواهد داشت تا در راستاى به حقیقت پیوستن آن همه کنشها و جست و جوها بسیج شوند.
بر آموزه ساختار وجودى نیز همین قصه مى رود چون با مهندسى ژنتیک ساختارهاى وجودى گوناگون ممکن گردیده که در پاره اى از آنها کمال مطلق جستن از بین رفته است. در مثل در انسانهاى بزرگ اندام درنده خشونت طلب و خالى از توانایى مغزى و ذهنى که بر پایه برنامه نویسى ژنتیک به وجود آمده اند و یا خواهند آمد از کمال مطلق خواهى و فطرت خداجویى اثرى و خبرى نیست.
هر چند در ایستارها و چالشهاى یاد شده جاى درنگ وجود دارد ولى باید با دقت فراوان ساحتهاى گوناگون را کاوش کرد و لیکن با ذکر دو مطلب مى توان حضور آفرینش گرانه خداوند را باز یابید:
1. پدید آورى در آمیختن شکل دادن و دگرگونى که در ریز و بزرگ جهان انسان و میکروارگانیزم ها و… شاهد آنیم و بشر خویش را در بهبود دگرگونى و همارگى حیات و نظم طبیعت توان مند بابیده است همه و همه بر پایه و بنیاد ویژگیهایى که از سازه هاى وجودى آفریدگانى در سطح میکروماکرو هستى بوده انجام مى پذیرد و علم نوین در تولید آنها و نیز در چرایى هر کدام نقشى ندارد. به طور مثال ذرّه هاى بنیادین چون (پروتون) (نیوترون) (الکترون) و یا (کوارک هایd وu ) داراى بارهاى مثبت و منفى هستند.( و این ایستار و ویژگى جزء ساختار وجودى آنهاست) که قوام و دوام ماده و حیات را در صورتهاى گوناگون انرژى و نیروى هسته اى قوى و ضعیف میدان الکترومغناطیسى گرانش … را پدید آورده است. علم با کشف و کاربرد اینها و نیز با استفاده و تکیه به ویژگیهاى این چنینى دست به تولید صورتهاى ماده مواد و نیرو یازیده است.
امّا این که علم بتواند آن ویژگیها و قانونهاى سازه اى مواد را تولید استمرار و یا نابود کند توانا نیست; یعنى علم نمى تواند به (e) و یا (پروتون) بار الکتریکى جز آن که دارند بدهد و یا آن را از بین ببرد. به این ترتیب آفرینش گرى خداوند چه در پدیدآورى و چه ماندگارى از راه همین ویژگیها و قانونها که از سازه هاى وجودى آفریدگان هستند هماره و پى در پى است.
2. آن گونه که پروفسور هاوکینگ در کتاب تاریخچه زمان یادآور شده مکانیک کوانتم پیش بینى قطعى و با دقت کامل هر رویداد و حادثه و دگرگونى را در کائنات ناروا مى داند و همین ویژگى حضور هماره خداوند را در کائنات و هستى مى رساند. هر چند تعجب از منظور و مقصود این کار وجود دارد. در حالى که نظریه مکانیک کوانتم از دیدگاه هاى علمى به شمار آمده که توان روشن گرى و فراگیرى آن در ساحتهاى گوناگون هستى مورد تأیید قرار گرفته است.
دگرگونى آفرینش:با توجه به آنچه یاد شد بناى فطرت در انسانهاى پدید آمده از راه مهندسى ژنتیک از هم فرو مى ریزند و در تار و پود آن گسست سهمگینى پدیدار مى گردد و این پدیده یکى از آموزه هاى مهم دینى را; که همانا دگرگون نشدن آفرینش باشد 39 دستخوش طوفانى سهمگین قرار مى دهد.
زیرا اگر جریانهاى طبیعى نیروها و ساختارهاى وجودى دگرگون شوند دگردیسى آفرینش نیز به حقیقت مى پیوندد.
دگرگونى نوع: از جُستارهایى که در بخش پایانى فطرت آمد این نتیجه به دست مى آید که آنچه در انسان ذاتى و عرضى است (ساختار وجودى) در خورى جایگزینى و دگردیسى را دارند که مهندسى ژنتیک آن را نمایانده است. و چون وجود نوع بر آمده از ذاتیها و امور ثابتى است و از آن رو که اینها دستخوش دگرگونى شده اند نوعیّت نیز چنین خواهد شد. به این ترتیب از حیث تحقّق ما یک گونه انسان نخواهیم داشت بلکه گونه گون انسانها را خواهیم داشت.
از دیگر سوى با دستیابى به بیوتکنولوژى و مهندسى ژنتیک زمینه وارد شدن در اساسى ترین واحد زیستى; یعنى ژنها فراهم آمده و برنامه ریزى نوین زیستى براى موجود و اندامگان به وسیله خود انسانها انجام پذیر گردیده است.
از آن جا که این فضا به روى انسانها باز شده است هیچ دور نمى نماد که دگرگونیهاى ژنتیکى در درون طبیعت صورت پذیرد و نیروهاى طبیعى خود عهده دار آن گردند.
در این صورت احتمال این که انسان برایند تکامل تدریجى آفریدگان زنده پیش از خودش باشد داده مى شود و مهندسى ژنتیک این احتمال را تا اندازه اى یارى مى رساند در نتیجه آموزه دگرگونى انواع ممکن مى شود و با آموزه دینى که انسان را نوع مستقل مى داند به چالش مى افتد. تمامى جُستارهایى که درباره اثرگذارى تکنولوژى زیستى بویژه مهندسى ژنتیک گفته و پیامدهاى آن براى انسان و دیگر آفریدگان باز نموده شد پاره اى رخ داده و جامعه بشرى آنها را آزموده و پاره اى دیگر هر چند رخ نداده اند امّا با توجه به کارکرد و توانایى مهندسى ژنتیک گمان این که پدید آیند زیاد است که در این صورت چالشهاى سنگینى را فرا روى دین قرار خواهد داد.
تا این جا دریافتها و گزاره هاى شناختارى دین با تکنولوژى ناسازگارى مى نمود بیان گردید و اینک به رابطه و پیوندها و بستگیهاى کارکردى آنها مى پردازیم:
در مرحله فراصنعتى یعنى روزگار ما قواى بشرى چه در نقش تکنولوژى چه به وسیله آن جلوه دو چندان یافته است به این معنى که بشر با شتاب دقت اطمینان بیش تر پرده از بود وهستها برگرفته و دورى و جدایى خویش را با آن کم و کوتاه ساخته و حوزه هاى نفوذناپذیر را گشوده است.
در اثر انقلاب الکترونیک از سطح بزرگ هستى گذر آغاز شده و چهره هاى ریز هستى براى انسان جلوه کرده است.
تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات روزگار ما که پیشرفت چشمگیرى داشته ساختار سیاسى فرهنگى اقتصادى و اجتماعى جامعه را دستخوش دگرگونى بنیادى کرده است. و این ساختار بارها بیش از گذشته سازمان یافته تر گوناگون و ویژه کار(تخصص) طلب است.
معناى این ویژگیها تکیه بیش از اندازه سازمان اجتماعى به عقلانیّت بشرى به جاى عقلانیّت دینى است. در مَثَل در حوزه سیاست همان گونه که بیان شد تکنولوژى دگرگونیهاى اساسى و بنیادین در ساختار قدرت رده ها و لایه هاى حاکم (مدیران دانشمندان تکنسینها…) روش حکومت سازمان دهى پیوند و بستگى بین کسان جامعه دولت و… به وجود آورده است که لازمه آن جا به جا کردن مشروعیّت قدرت از دین به عقل بشرى است.
آموزش و پرورش دیگر نه در کلیسا و با روحیه غیرانتقادى انجام مى گیرد که به وسیله نهادهاى انسانى در درون جامعه انسانى به گوناگون گونه ها: آوایى سیمایى نوشتارى و گفتارى همراه با نقد و خطاپذیرى انجام مى گیرد.
بزه ها و کژیها و کژرفتاریهاى اخلاقى و اجتماعى نه با پند و اندرز که با پدید آوردن فضاهاى مناسب برآوردن نیازهاى جنسى پدید آوردن کار پخش سالم و برابر خدمات و درآمدهاى همگانى گسترش رفاه همگانى و برنامه آموزشى فراگیر پیش گیرى و اصلاح مى شوند.
به این ترتیب کارکرد دین در حوزه هاى سیاست مدیریت بهداشت فرهنگ آموزش و پژوهش سامان دهى اجتماعى طبیعت و در مجموع حیات کم رنگ و ضعیف مى شود و جاى و نقش خود را به انسان مجهّز به تکنولوژى و سلطه جو وامى گذارد.
ارزشهاى فرامادى اى که در فرهنگ و تفکر فرا مدرنیسم زاده شده اند تمامى ارزشهاى دنیوى و براى بهبود حیات مادى جسته مى شوند. ارزشهاى فرامادى چون بهبود زندگى توجه به بستگى و پیوند میان کسان آبادانى و نگهدارى محیط زیست افزایش خدمات دانایى به مانند سرچشمه قدرت و ثروت گوناگونى اطلاعات و… هیچ یک پایندان و در بردارنده مفهوم و پیام آخرتى نیستند بلکه پاسخ به نیازى برخاسته از چگونگى مادى بهترند. و در ضمن روش حفظ و تکامل حیات دنیوى در مرحله فراصنعتى مى تواند باشد. از این روى به حقیقت پیوستن آن در گرو حرکت و همکارى گروهى است نه تلاش و تکاپوى فردى. و همچنان با پاره اى از حرکتهاى مادى که بیش تر رنگ حیوانى دارند جمع پذیرند ; مانند همجنس بازى که به راحتى در کنار توجه به محیط زیست و خدمات قرار مى گیرد.40
بنابراین توجه و حرکت جامعه هاى پیشرفته صنعتى به سوى ارزشهاى فرامادى و معنوى برابر حرکت به سوى ارزشهاى معنوى و آخرتى که در فرهنگ دینى بویژه ادیان توحیدى آمده اند نیست.
تکنولوژى و حقوق
بین تکنولوژى و حقوق از دیر باز دادوستدها پیوند برقرار بوده; امّا در روزگار ما با گسترش تکنولوژى حوزه داد و ستد آن دو دامنه بیش ترى پیدا کرده است.
کارکرد تکنولوژى روزگار ما در حوزه حقوق و داد وستد میان آنها به قرار زیر است:
1. دگرگونى مبناى مسؤولیت مدنى: تکنولوژى مبناى مسؤولیت مدنى را دگرگون کرد. به این بیان که در دورانهاى پیشین و حتى در زمان کنونى در پاره اى از مکتبهاى حقوقى جبران زیانهاى فرد زیان دیده بر اساس انگاره کوتاهى ورزیدن(تقصیر) پرداخت مى شود; یعنى کسى که زیان مالى یا جانى و… دیده است پس از آن که ثابت کرد کارفرمایش در زیان یاد شده نقش داشته و کوتاهى ورزیده سزاوار است که درخواست زیان کند و اگر نتوانست کوتاهى زیان رساننده را ثابت کند چیزى را سزاوار نخواهد بود چنانکه هر گاه خود فرد در زیانى که به او رسیده کوتاهى کرده باشد چیزى به او به عنوان جبران زیان پرداخت نخواهد شد. امّا پس از آن که سامانه فراورى و تلاش ماشینى و سازمانى به وجود آمده کار در عمل از حالت فردى به درآمد و صورت گروهى به خود گرفت محیط کار و تلاش در کنار گستردگى پیوستگى ساختارى و کارکردى پیدا کرد (همه برایند تکنولوژى است) و مبناى مسؤولیت مدنى دگرگون شد.
چون ثابت کردن کوتاهى ورزیدن را در چنین محیط پیچیده با بستگیها و پیوندهاى سازمانى دشوار مى دیدند مبناى مسؤولیت را دگر کردند و گفتند: همین که یک فرد و یا مجموعه شروع به کار کنند چه در سطح خُرد و چه در سطح کلان محیط خطرساز و خطرخیزى را به وجود مى آورند.از این روى آنان پاسخ گوى هر گونه زیانى هستند که به کارکنان در آن محیط وارد مى شود و اسم این مبناى مسؤولیت مدنى را نظریه خطر گذاردند که برایند تکنولوژى است:
(برخى معتقدند که تکنولوژى عامل و منبع مسؤولیت مدنى را دگرگون ساخته است. عواملى چند باعث گردیده که ستاره اقبال نظریه تقصیر رو به افول گذارد….و آن عوامل عبارتند از:
الف. پاگذاردن ماشین در عرضه زندگى بشر! به کار رفتن نیروهاى جدید همانند نیروى بخار و برق و… موجب تحول و دگرگونى عظیمى شده و در اثر این دگرگونى تعداد وقایع زیانبار(… تصادم قطارها انفجارهاى هسته اى و…) رو به افزایش گذاشته است. در برخى از این وقایع منشأ حادثه زیانبار یک نقص فنى غیر قابل پیش بینى مى باشد. در این صورت کسى را نمى توان در بروز آن مقصر انگاشت….
با توجه به عوامل یاد شده قانونگذار دیگر نظریه تقصیر را نپذیرفته… و نظریات دیگر را ارائه کرده اند مثل : نظریه خطر نظریه مختلط نظریه تضمین حق….)41
2. تکنولوژى مولّد حقوق: تکنولوژى از آغاز پیدایش بستگیها و پیوندها حالت و چگونگى و چیزهایى را به وجود مى آورد که به طور طبیعى حقوقى ویژه بر آنها بار مى گردد پس از انقلاب الکترونیک و به ظهور رسیدن تکنولوژى اطلاعات و ارتباطات حقوق جدیدى مانند حق پیوند و بستگى (ارتباط) برقرار کردن حق پیوند و بستگى داشتن و حق کاهش و افزایش آن میان ملتها دولتها افراد حقیقى و حقوقى …. و نیز حق آگاهى یابى حق آگاهى رسانى حق فرآورى و پخش آگاهیها دانستنیها حق دستیابى به سرچشمه ها و سامانه هاى اطلاعاتى وحق پردازش آنها… پدیدار شدند.
بیوتکنولوژى و مهندسى ژنتیک حقوق و مسائل اساسى حقوقى را به میان کشید. چنانکه گذشت با مهندسى ژنتیک برنامه نویسى دوباره انسان و به دست گرفتن سرنوشت او نیز شناختِ پاره اى ازژنها با ویژگیها و کارکرد ویژه در زمینه رشد ایستادگى دگرگونى شکل آواز ویژگیهاى انسانى و توانایى مغزى و نیز دگرگونیهاى ژنتیکى که سبب دگرگونیهاى بنیادینى در انسان و نبات و… مى شوند و ممکن مى گردد و نیز شناخت سلولهاى تولید کننده ماده نابود کننده ایدز و سرطان و… به حقیقت مى پیوندد و همه اینها گزاره ها و پرسشهاى حقوقى زیر را به وجود آورده است:
ـ حق ثبت انحصارى سلولهاى یاد شده (سلولهاى تولید کننده ماده سرطان و ایدزکُش
ـ حق مالکیت ژنها حق فروگیرى و استفاده ویژه آنها و نیز حق خرید و فروش آنها.
ـ حق دگرگونى ژنتیکى و مالکیت اطلاعاتى ژنى به دست آمده.
ـ حق برنامه نویسى دوباره انسان آن هم به گونه آزاد.
ـ حق جابه جایى و خرید و فروش برنامه ها و اطلاعاتى که از سوى فرد و یا مجموعه ساخته و کشف گردیده و براى دگرگونیهاى ژنتیکى تعبیه مى شوند و وارد کردن آنها در درون ژنوم هاى انسانى ـ حیوانى و نباتى.
اینها از اساسى ترین گزاره ها و پرسشهاى حقوقى روزگار ماست; زیرا برگشت همه آنها به حق حیات است. و کوچک ترین کوتاهى و اشتباه در این زمینه به نابودى حق حیات براى انسانها خواهد انجامید; از این روى روشنگرى و نگارگرى ماهیت کارکرد و قلمرو این گونه حقوق انبازى همکارى و همفکرى همه جانبه دانشمندان فلاسفه و حقوقدانان را از سر تا سر عالم مى طلبد. در غیر این صورت سرنوشت بشر به دست کسان و شرکتهاى ویژه رقم خواهد خورد:
(شرکت امریکایى (هیومن ژنوم ساینس) در مریلند ادعاى مالکیت رشته هایى ازD.N.A را کرده است که مى توانند 50هزار ژن یعنى بیش از نیمى از کل ژنهاى انسان را شناسایى کند… این شرکت… مصرانه خواستار حق عقد قراردادهاى فروش براى هر گونه کشف و نوآورى در زمینه تکنولوژى زیستى و ژنتیکى است.)42
همچنین با وارد شدن ماشین در زندگى و ادامه حیات به گونه سازمانى که خودتجلى گونه اى از تکنولوژى است حق دیگرى به نام حق بیمه (حوادث سلامت و… ) نقاب از رُخ برگرفت
3. تکنولوژى به مثابه شیوه تأمین حقوق: از جمله حقوق اساسى انسان در عرصه سیاست حق مشارکت حق زیر نظر داشتن حق وارد شدن در کارها برنامه ها رایزنیها و قصدها و اراده هاى سیاسى ـ اجتماعى است.
روشن است برآورده شدن آنها نیاز به ابزار و شیوه هاى سازوار و لازم دارد. تکنولوژى روزگار ما مانند: شبکه هاى کامپیوترى اینترنت تلویزیون رادیو بویژه رادیوهایB.C و تلویزیونهاى B.C که از توانایى پیونددهى دو سویه بهره مندند نشریه ها و مطبوعات نهادها و سازمانها وسامانه هاى بازى که به وسیله تکنولوژى الکترونیک به میان آمد و نیز فراگیرى و همیشگى شدن آموزش از راه دیسکهاى کامپیوترى تلویزیون ویدئو و… گنجایى و توان وارد شدن همه را در امور سیاسى فراهم آورده و بازدارنده ها را که از انبازى و همفکرى و همکارى سیاسى جلوگیرى مى کردند برطرف کرده است; به گونه اى که امروزه هر کسى مى تواند تمامى رفتارها برنامه ریزیها و آهنگ بر کارها را که در کانونها و جایگاه هاى قدرت(رهبرى دولت مجلس و… ) انجام مى گیرند زیر نظر بگیرد و در همان زمان درباره آنها نظر بدهد و راى مجلس و یا… را برگرداند.تا جایى که گمانه زده اند: در آینده (قرن 21) گزاره و مسأله نمایندگى از مردم بر چیده مى شود و هر شهروند خود نماینده خویش خواهد بود و بدون میانجى نظر مى دهد و آهنگ برانجام کارها مى کند.
به این ترتیب حق زیر نظر داشتن انبازى و همفکرى و آهنگ بر انجام کارها در امور سیاسى تا اندازه زیادى برآورده مى شوند.
حق پیوند برقرار کردن و آگاهى یابى آگاهى رسانى و پخش دانایى که برآمده از تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات است به وسیله همین تکنولوژى ساختار و سیاست گذارى سازوار به حقیقت مى پیوندند.
حق آموزش و حق آزادى به وسیله تکنولوژى چاپ تصویر و علایم به سوى دفاع اجرا و تامین سیر مى کند.
4. تکنولوژى و بیم دهى حقوق: تکنولوژى در مرحله فراصنعتى و روزگار ما همان گونه که آثار مبارکى براى حقوق به ارمغان آورده است پیامدهاى نامبارکى را نیز نسبت به پاره اى از گزاره هاى حقوقى به دنبال داشته است; مانند شکستن حریم ویژه کسان از بین بردن امنیت ذهنى; که اولى از حقوق خصوصى است و دوّمى آمیخته اى از حقوق خصوصى و عمومى.
به این معنى که با شبکه هاى کامپیوترى خانوادگى آگاهیها و دانستنیهاى سرّى و محرمانه کسان و خانواده ها از کامپیوترهاى آنان بیرون کشیده مى شود 43پهنه اى گسترده خرید و فروش مى گردند. و نیز عکسها آگاهیها و دانستنیهایى که از راه ماهواره و اینترنت بر روى مانیتورهاى شخصى پخش مى شوند در پاره اى هنگامها و گزاره ها امنیت ذهنى و روانى کسان و جامعه ها را با خطر روبه رو مى سازند. البته این جُستار با آنچه نیل پستمن نابودى ذهنیات در عصر تکنوپولى مى نامد ناسان است;زیرا وى بر این باور است که تکنولوژى رو به سوى عینیت و عمل گرایى گذارده و جا براى آفرینش گرى ذهنى و بسیارى معانى تنگ شده است:
(تکنیک نه فقط با چند بعدى بودن پیچیدگى و تعدّد معانى در آراى انسان مى ستیزد بلکه اصولا مقوله هاى ذهنى را دشمن خود مى داند….)44
اما مراد ما از بیم دهى امنیت ذهنى ورود انبوهى از دانستنیهاى پردازش نشده و بى حدّ و مرز و خارج شدن این چنینى آن است که سردرگمى و بى هویّتى را در پى مى آورد.
5. تکنولوژى و مقام داورى و گردآورى درحقوق: نقش و جایگاه تکنولوژى در حوزه داورى حقوقى به دو گونه مثبت و منفى نمود دارد و به دیگر سخن دو گانه کارکرد دارد:
1. مثبت.
2. منفى.
کارکرد مثبت آن به این گونه است که تکنولوژى نه تنها بر فرآیند و روند داورى بلکه حتى بر مبناى آن نیز اثر مى گذارد بویژه در باب دادخواهیها و ثابت کردن حقوق.
درمَثَلْ داورى بیش تر بر اساس دلیلها انجام مى گیرد. این دلیلها که بناى داورى را مى سازند از سرچشمه هاى گوناگونى جارى مى شوند مانند دین عقل شاهدان و… و هدف از دلیلها جز رسیدن به واقع و کشف راست و دروغ نیست. و تکنولوژى روزگارما در به حقیقت پیوستن این هدف سهمى بزرگ به عهده گرفته است و از همین مجرا در مبانى دخالت مى کند.
از باب نمونه: دستگاه هاى هوشمند الکترونیکى ساخته شده که تواناند چندى و اندازه لرزشهاى آواز را اندازه بگیرند و از راه سیگنالها و لرزشها به راستى و دروغى سخن گوینده پى ببرند.
این گونه دستگاه ها زیاد است; از جمله آنها دستگاهى به نام (هاگوت) است که از راه پیوسته شدن به تلفن براى شنونده آشکار مى سازد که آن سوى سخن او در گاه گفت و گو راست مى گوید یا خیر؟و این کار را از راه سنجش میزان تنش صداى او انجام مى دهد.45
همچنین قلمهاى الکترونیکى به بازار آمده است که کارهاى همانندى دروغ سنج تلفنى را از راه سیستم عصبى انجام مى دهند.
روشن است که به کارگیرى این گونه ابزارها و دستگاه ها در مقام داورى حقوقى کمکى درخور توجه در ثابت کردن حقوق مى کنند
کارکرد منفى تکنولوژى در حوزه حقوق به گونه گون گونه ها انجام مى پذیرد. در مَثَلْ به وسیله دستگاه ها و کامپیوترهاى ریز الکتریکى که در همه جا یافت مى شوند مى توان اطلاعات خطرناک را نسبت به متّهم وکیل متّهم روند و روّیه قضایى پدید آورد و پخش کرد.
ییا تمامى مدارک و اطلاعاتى که درباره یک پرونده و قضیه حقوقى در شبکه کامپیوترى نهاد مربوط وجود دارد پاک کرد دگرگون ساخت و یا دستبرد زد و یا اسرار و اسناد پنهان را بیرون آورد و به عنوان اهرم فشار از آنها استفاده کرد.
تمامى موردهاى یاد شده به گونه مستقیم در دگرگونى دیر کرد و واپس اندازى و فروگذاشتن داورى اثر مى گذارند. اما جایگاه و اثرگذارى تکنولوژى بر مقام گردآورى در سه مقوله: شتاب دقت و بسیارى جلوه گرى مى کند. به این معنى که از راه کامپیوتر اینترنت ماهواره مطبوعات دانشها و روشهاى علمى اسناد و اطلاعات دقیق و فراوان درباره یک قضیه و پرونده حقوقى رخداد و پدیده حقوقى متهم روّیه و شیوه هاى داورى و نظامهاى حقوقى به دست مى آورند و روند قضایى و رسیدگى به پرونده نوشتن حکم و بازشناسى گزاره ها را با شتاب و دقت انجام مى دهند.
6. تکنولوژى و افزایش ضریب اطمینان در حوزه حقوق: چه بسیار رخ داده که حکم و رأى دادگاه درست نبوده است; هر چند فرایند و مرحله هاى قانونى را به درستى سپرى کرده و دادگاه هم نسبت به یک دادخواست جرم اتهام حکم کیفر و… بیش ترین تلاش خود را کرده و (دادنامه) 46 راسامان داده است. این چگونگى و پیشامد سرچشمه هاى بسیارى دارد ولى مهم تر از همه سربستگى و پوشیدگى است که در رخدادهاى حقوقى وجود دارد. ابهامى که از این ناحیه بر روّیه و قضایاى حقوقى به کار بسته مى شود با پیشرفت تکنولوژى بویژه بیوتکنولوژى و نانوتکنولوژى مولکولى تا اندازه زیادى برطرف شده است; درمَثَلْ با انگشت نگارى تصویرگرى آزمایشهاى گونه گون و دقیق که بر روى خون منى بافتها و پوست انجام مى گیرد و نیز شناسایى دگرگونیهاى ژنتیکى فرایند بازشناسى و گزین دقیق گزاره و مورد حقوقى کشف جرم شناسایى مجرم روشن کردن آن که بیش ترین نقش را داشته سبب یا مباشر رفع اتهام روشن کردن اندازه و ژرفاى زخمهاى درونى که اثر مستقیم بر پرداخت دادگرانه دیه دارد کاهش خطاپذیرى در قصاص اعضا و زخمهاى درونى و بیرونى که بسیار اهمیت دارند و پیوندى استوار با اجراى عدالت و برابرى ثابت کردن ضمان قهرى به وسیله استوارسازى و نمایاندن اندازه به تمام ستدن تباه کردن و سبب سازى خیلى زود روشن آسان و نزدیک به واقع انجام مى پذیرد. همچنین در گزین و بازشناسى گزاره هاى حقوق بین المللى چون شکستن و روشن کردن حدّ و مرز حریم فضایى دریایى و… تکنولوژى فضایى و مخابرات (چون ماهواره رادارهاى بسیار حساس و هوشمند و…) نقش مهم و شایسته اى دارند.
تکنولوژى و توسعه انسانى
توسعه انسانى چیست؟ تا به این پرسش پاسخ داده نشود پیوند و پیوستگى تکنولوژى و توسعه انسانى به ابهام خویش در حالت کمون باقى مى ماند. پس طبیعى و منطقى است که ابتدا تصویرى روشن از توسعه انسانى داشته باشیم تا براى حقیقت پیوستن آن با سیاستگذارى خردمندانه و منطقى گام برداشته شود; زیرا این توسعه زیر بنا و بنیاد هر گونه توسعه است و از توسعه انسانى اقتصادى سیاسى اجتماعى علمى فرهنگى بهداشتى خدماتى معنوى و… مى جوشد و زاده مى شود.
توسعه انسانى عبارت است از: گسترش پرورش و پدید آورى گنجایى استعداد و نیروهاى بشرى و انسانى. البته ناگفته نماند که پرورش و گسترش همراه با تولید نیروها و… توسعه انسانى را به وجود مى آورد. و در صورت نبود یکى (تولید یا پرورش و…) توسعه انسانى زاده نخواهد شد چون بین پدیدآورى گنجایى و تواناییهاى جدید با پرورش دادن استعدادهاى نهفته فرقها و ناسانیهایى وجود دارد; هر چند بین آنها پیوند و دادوستد نیز انجام مى پذیرد. بنابراین نفس تکنولوژى تجسّمى از توسعه انسانى است; هر چند تمام آن نیست. به هر ترتیب آنچه مهم است روشهاى تولید و … تواناییهاى بشرى است; زیرا پیوند و اثر تکنولوژى در این میدان نمود مى یابد.
تواناییهاى انسانى گونه گون و در ضمن پیچیده است. از مهم ترین آنها مى توان از تواناییهاى معرفتى هنرى فنى فعلى فیزیکى و…نام برد. همان طورى که توسعه انسانى مادرِ توسعه در دیگر حوزه هاست; گنجایى معرفتى انسان نیز مادرِ استعدادها و گنجاییهاى دیگر انسان است و به همین جهت در روزگارما (در جامعه هاى پیشرفته صنعتى) دانش و دانایى سرچشمه قدرت و ثروت است نه بر عکس. همچنین مهم ترین نمودار توسعه یافتگى میزان تولید و توزیع دانش در یک جامعه خواهد بود. از این روى در صدد روشنگرى روشهایى هستیم که تولید و … این گنجایى را در پى دارند و نیز میزان حضور و اثرگذارى تکنولوژى را.
تکنولوژى و روش تکنولوژى گذشته از آن که روشهاى خوبى را براى پدیدآورى و گسترش استعدادهاى انسانى تولید مى کند حضور کارآمد و پررنگى در سایر روشهاى تولید و گسترش گنجاییهاى معرفتى و عملى دارد.
تکنولوژى در این حوزه به دو شکل و یا در دو ناحیه به صحنه مى آید:
1. جنبه درونى و درونمایه اى.
2. جنبه برونى.
جنبه درونى: پرورش و پدیدآورى گنجایى و آمادگى معرفتى و حتى عملى بر چند پایه زیر استوار است
تحلیل تجزیه ترکیب مشاهده(تجربه) و آزمون.
اینک از تحلیل مى آغازیم ـ البته ناگفته نماند که تمامى عناصر یاد شده خود یک نوع تکنولوژى هستند ـ و نقش تکنولوژى را در آن مى نمایانیم:
تحلیل فرایندى است شکل پذیر و همبسته از: افزونى در پیوسته(ضمیمه) و تحلیل بدون آن که میان امور نظرى و ذهنى با امور مادى دراین فرایند ناسانى وجود داشته باشد. هر چند اشتباه بویژه در مقام تحلیل و بررسى گزاره و رویدادهاى اجتماعى وجود داشته باشد و آن این که بر تحلیل چگونگیها و رویدادها اسم تجزیه گذارده اند و حال آن که میان آن دو فرقهایى روشن وجود دارد که در جاى خود بایستى به بوته بحث گذارده شود.
شما در شیمى مى نگرید که نقش تحلیل برنده ها راندن و واگذاردن ذرّه ها و پاره ها و گوهران و ماده ها نیست بلکه افزودن در پیوستنِ همراه با تحلیل و گوارد آنها در یکدیگر جهت پدیدآورى ماده و محلول جدید است. یا زمانى که سخن از تحلیل رویدادها و چگونگیهاى سیاسى ـ اجتماعى مى رود به یقین فرایند افزوده و در پیوسته شدنِ همراه با تحلیل نیروها انگیزه ها هدفها آرمانها دلیلها علتها جایگاه ها خواستها و… در همدیگر جهت رسیدن به یک چگونگى و سامان مندى سیاسى ـ اجتماعیِ خوشایند و مورد نظر است. بنابراین اگر نیرو علتها سببها و … در این فرایند وانهاده شوند تحلیلى وجود نخواهد داشت بلکه شایسته است که آن را تجزیه بنامیم.
با توجه به معناى یاد شده از تحلیل و به کار گرفتن سه مفهوم افزونى پیوست و تحلیل در آن که یافته هاى برآمده از تکنولوژى اند تکنولوژى تحلیل ذهن به عین و تحلیل عینیت به ذهنیت را فراهم آورده است تا جایى که امروز نه تعریف پوزیتیویستها از علم و نه تعریف ایده آلیستها از آن پذیرفته و درست است بلکه پذیرفته و خردمندانه ترین تعریف علم همان کنش رویارو و پیاپى ذهن و عین است. و همین کنش برآمده از تکنولوژى است که با فراهم آوردن ابزار مواد محیط مشاهده و آزمون آن را پدید مى آورد. و با توسعه تکامل و توان مند شدن تکنولوژى زوایاى این دادوستد گسترده شتابناک و دقیق خواهد شد. و این حکایت از گسترش و پرورش گنجاییها و آمادگیهاى معرفتى و عملى انسان دارد. از این روى تعبیر نیل پستمن در کتاب (تکنوپولى) به این که تکنولوژى همان علم انباشته و انبوه است بجا مى نماید.
مشاهده و تجربه همراه با آزمون و سامان دهى منطقى آنها یکى دیگر از پایه ها و روشهاى توسعه و پدیدآورى گنجاییهاى معرفتى ـ عملى بشر شمرده مى شود و پیوند تکنولوژى را با آن در دو سطح ارزیابى مى کنیم.
1. تجربه و دیدنهاى عرفانى و معنوى.
2. تجربه و دیدنهاى علمى.
در رویه نخست تکنولوژى نه تنها در گسترش و پدیدآورى آن نقشى نداشته بلکه به مانند بازدارنده نسبت به آن عمل کرده است و راز آن در این رویداد و بوده و هست نهفته است که تکنولوژى بیش تر به سوى نزدیک سازى دادوستد و برهمکنشى ذهن با عین حرکت مى کند و آن دو را در یک ترابط حلقوى و بازگشتى نگه مى دارد.
در رویه دوم تکنولوژى بویژه تکنولوژیهاى پیشرفته نقشى مثبت انجام مى دهند به این معنى که:
1. حوزه دیدنها و آزمونها را گسترش مى بخشد.
2. گوناگونى و بسیارى دیدنها و آزمونها را سبب مى شود.
3. و سرعت دقت و کاهش خطاپذیرى را در دیدنها و آزمونها و تجربه ها به وجود مى آورد.
به این ترتیب گسترش و پرورش استعدادها و تواناییهاى عملى ـ فنى نقاب از رخ بر مى گیرند
آزمون: چنانکه یاد شد دیدنها تنها گسترش علمى به بار نمى آوردند بلکه مى باید دیدنها و تجربه ها در راستاى آزمون صورت پذیرد تا تولید و… استعدادهاى انسانى را به وجود بیاورند. از این روى آزمون یکى از اساسى ترین گوهران و عناصر توسعه استعدادهاى انسانى است.
حضور تکنولوژى در حوزه آزمون به این صورت است که زمینه ها محیط دستگاه و ابزار سیستم مواد سازمان و… که هر گونه آزمونى بسته بر آنها ست و یا از آنها ساخته شده است به وسیله تکنولوژى فراهم مى آید; در مَثَلْ براى دیدن پدیدارهاى فیزیک هسته اى با انرژى بالا ساختار سازمان و سیستم شتاب دهنده الکترون به صورت دائره اى و یا خطى لازم است که تنها تکنولوژى (تکنولوژى هسته اى) مى تواند آن را آماده کند. در علوم انسانى نیز بر همین روش و اسلوب است; در مثل تجربه بازار آزاد اگر آزمون پشتوانه آن باشد به تکنولوژى اطلاعات و ارتباطات سخت نیازمند و وابسته است.
تجزیه یکى دیگر از عناصر و یا روشهاى توسعه استعدادهاى انسانى به شمارمى آید و کاربرد آن در دانشهاى طبیعى علوم انسانى و حوزه هاى عمومى زیست فرایند و… پدیده هایى چون: ویژه کارى مهارت در فنى پخش آزاد سازى انرژیهاى گوناگون شناسایى و افزایش کارکردها آسیب شناسى جذب و… را تولید مى کند که همه نشان و بیانى از گسترش و پرورش گنجاییها و استعدادهاى معرفتى و کارکردى انسان است.
نقش و جایگاه تکنولوژى در فرایند تجزیه بدین گونه است:
پیش از پیدایش تاریخى تکنولوژى نگاه بشر به طبیعت نگاهى کلان و اثرپذیرانه بود. به این معنى که: پیوند و بستگى او با لایه هاى بیرونیِ آن انجام مى گرفت و به همین جهت نگاره اى که از جهان ارائه مى نمود بزرگ و کلى بود و به طور طبیعى
پیوندها بستگیها و ویژگیهاى بازتاب یافته در ذهنیتها برآمده از ویژگیهاى محسوس بود و ازلایه هاى درونى بستگیها و ویژگیهایى که در آن مقام وجود داشت خبرى نداشتند و بر همین پایه هم نظریه پردازى سامان مى گرفت که نظریه (جهان از مواد تجزیه ناپذیرى تشکیل شده است) در چنین فضایى متولّد شد. اما پس از آن که علم پیشرفت کرد و تکنولوژى چهره خویش را نمایاند تمامى انگاره ها و قالبهایى که پیرامون چگونگى جهان وجود داشت واژگون شد و از پایه بنیادى نو براى انگاره ها از جهان رخ نمود. بشر با تکنولوژى برآمده از خودش (انسان) لایه ها را یکى پس از دیگرى از روى طبیعت برگرفت و کنار زد دنیاى جدید با پیوندها و ساختارهاى ویژه خویش فراروى آدمى خودنمایى کرد. هر قدر انسان به سوى چنین دنیاهاى تو در تویى پیش مى رفت شگفتیهاى تازه اى مى دید و توانایى چند برابرى مى یافت.
تمامى این دگرگونیها فرو رفتن ها و رانشها در درون طبیعت و ماده شکافتن و شکستن ماده راه یافتن به(P) (N) و (e) و نیز پاره کردن(P)و پى بردن به پایدارى و طول عمر آن از راه شناخت بر همکنشى قوى میان سازه هاى آن یعنى کوارک هاى d و u و آزاد سازى انرژى بالا و همچنین رسیدن به سازه ها و مؤلّفه هاى الکترون47 …برایند حضور و استفاده از تکنولوژى (تکنولوژى هسته ای…) هستند.
به این ترتیب تکنولوژى فرایند تجزیه را گسترش و استمرار مى بخشد. همچنین تکنولوژى اطلاعات و ارتباطات جامعه انسانى را به بخشهاى بسیار و گونه گون تقسیم مى کند که هر یک ویژگیها و نیازمندیهاى ویژه خویش را دارند. به طور طبیعى سامان دهى هر بخش و برآوردن نیازهاى هر کدام نیازمند پخش کالا خدمات دانش سرمایه … و همچنین ماهرى و استادى در دانش فنّاورى و عمل است. به این ترتیب از دل تجزیه مهارت و پخش بیرون مى آیند که به نوبه خود اثر بازگشتى و توسعه بخش بر تجزیه مى گذارند.
در ضمن این که هر کدام(توزیع تخصص…) افقى از افقهاى توانایى انسانى را باز مى نمایند به این ترتیب تجزیه گسترش و پرورش گنجاییها و استعدادهاى گوناگون انسان را باز مى تاباند و آن را پدید مى آورد و تکنولوژى روند تجزیه را پدید آورده گسترش و استمرار مى بخشد. و از همین جهت تکنولوژى در توسعه انسانى نقش مهم ایفا مى کند.
ترکیب از مهم ترین پایه ها و روشهاى گسترش و توسعه استعدادهاى انسانى به شمار مى رود تا آن جا که برایند قدرت ترکیبى ذهن نوآورى و آفرینش گرى در عینیّت است.
ترکیب نه تنها پرورش و گسترش استعدادها و توانشها را در پى دارد بلکه زاینده توانشهاى معرفتى و عملى جدید است و به همین جهت از عناصر یاد شده دیگر جدایى و ناسانى پیدا مى نماید هر چند با آنها در درون یک سیستم مى زید و کار و تلاش مى کند.
ترکیب را در حوزه بیوتکنولوژى و مهندسى ژنتیک به خوبى و روشنى مى توان دید. همان گونه که در یادکرد این مقوله در مباحث قبل بیان گردید مهندسى ژنتیک دگرگونیهاى اساسى اى در ساختار وجودى آفریدگان که در برگیرنده ویژگیها ساختار اندازه رنگ رشد مقاومت سلامت و … مى شود به وجود مى آورد; یعنى با مهندسى ژنتیک رنگ جدید اندازه جدید توانایى و مقاومت جدید و حالتها و ویژگیهاى جدید در انسان حیوان و نبات پدید مى آید و این فرایند برایند ترکیب جدیدى از پروتئینها میکروارگانیسم ها و… است که به وسیله علم و تکنولوژى زیستى فراهم آمده اند.
همچنین با تکنولوژى روزگار ما توانایى بشر به اندازه اى افزایش پیدا کرده است که تواناست به گونه مستقیم روى اتمها و ذرّات بنیادى ماده انگشت بگذارد و از ترکیب آنها موادى با مقاومت و پایدارى بسیار بالا پدید آورد که در صنایع پلاستیک اسفالت و صنایع شیشه اى صنایع هسته اى و صنایع فضایى کاربرد دارند
از نانوتکنولوژى مى توان به عنوان نمونه نام برد و در این زمینه نوشته اند:
(نانوتکنولوژى فرایند ساختن اشیاء از پایین به بالا است. این نوع تکنولوژى از اتم شروع مى کند. ماشین مولکولى را براى روى هم قرار دادن آنها به کار مى برد تا شىء مورد نظر ایجاد کند. این تحول انقلاب ضرب در انقلاب است.)48
و نیز با تکنولوژیهاى روزگار ما ترکیبهاى انرژى زایى تولید شده اند که در پالودن محیط زیست بسیار اثرگذارند چون میزان آلایندگى آنها بسیار کم است.
به این ترتیب ترکیب به مانند روشى که تولید استعدادها گنجاییها و توانشهاى معرفتى کنشى و حرکتى را با خویش مى آورد جایگاه بلندى در توسعه انسانى دارد و تکنولوژى به عنوان زاینده و تواناگر روش ترکیبى با گسترش انسانى پیوند استوار پیدا مى کند. در نتیجه تکنولوژى روزگار ما(بیوتکنولوژى مهندسى ژنتیک نانوتکنولوژى مولکولى و… ) به بیانى که گذشت از جنبه درونى و محتوایى بر توسعه انسانى اثر چشمگیرى دارد.
از جنبه برونى نیز تکنولوژى به توسعه انسانى کمکى شایان مى کند در مَثَلْ تکنولوژیهاى اطلاعاتى و ارتباطاتى ماهواره اینترنت شبکه هاى کامپیوترى در سطح خرد و کلان تلویزیون رادیو مطبوعات و… دستیابى همگانى و هر زمانى به اطلاعات علمى آموزشى فنّى هنرى اقتصادى بهداشتى سیاسى و … را در مقیاس گسترده و جهانى فراهم کرده است.
ساختار و شبکه هاى پخش فراگیر دانش را مهیا ساخته است. آموزش و پژوهش را ازحالت مصرفى و منفعل بیرون آورده و به آن هویّت کنندگى و فاعلیّت و زایندگى بخشیده است و از همین جهت دانش در روزگار ما(قرن21) به مانند سرچشمه قدرت و ثروت در آمده است. تنگناهاى ساختارى (مواد زمان مکان سن آموزشى سیستم آموزش و پرورش بسته یکنواختى و یک ساحتى بودن آموزش و پژوهش معیارهاى گزینش و راه هاى دستیابی…) را در عرصه آموزش و پژوهش به معناى گسترده کلمه از میان برداشته و به پژوهش ویژگى جمعى بخشیده است. سخن ژرژ فرنه در این بخش شنیدنى است:
(…به کمک این شبکه پژوهشگران مى توانند بدون آن که لازم باشد در مکان واحدى گرد آیند و به همکارى مبادله آراء و نتایج و حتى انجام دادن آزمایشها یا شبیه سازى هاى مشترک بپردازند….)49
همچنین تکنولوژى روزگار ما روابط بین المللى منطقه اى جهانى تجربه ها و مهارتهایى را که کارکرد جهانى دارند و هر کدام عامل اساسى در تکامل فکرى و عملى جامعه ها به شمار مى آیند به وسیله ساختارهایى که کارکرد و پوشش جهانى دارند چون: سیاست جهانى حقوق جهانى اقتصاد جهانى علم فنّاورى نهادها و سازمانهاى گوناگون محیط زیست بهداشت جهانى … و پیدایش معیارهاى عام و فراگیر شایسته سالارى وجدانِ کارى و… فراهم آورده است.
به هر حال مى توان نتیجه گرفت که تکنولوژى توسعه گنجاییها و استعدادهاى انسانى را در زوایاى علمى فنى هنرى کنشى سیاسى اقتصادى تجربى و… به ارمغان آورده است هر چند موردهاى یاد شده تمام گنجایى انسانى را نمى نمایاند و لیکن بخش گسترده اى از آن را پوشش داده است.
تکنولوژى و اقتصاد
نیروى انسانى در دورانهاى گوناگون زیست انسانى در حوزه اقتصاد از عاملها و انگیزه هاى مهم تولید شناخته شده است ولى در هر دوره و مرحله اى ارزیابى ویژه اى از آن به این کرسى تکیه زده است. در مرحله و تمدن کشاورزى نیروى انسانى در توان
فیزیکى و عضلانى خلاصه مى شد. در تمدن صنعتى نیروى انسانى در قدرت عضلانى و مهارت و توان ذهنى جلوه پیدا کرد. امّا در تمدن فراصنعتى تنها دانش و اطلاعات تعیین کننده اقتصاد و عامل تولید است.و به همین جهت پایه هاى (اقتصاد مرکزى) مارکسیس فرو مى ریزد.
همان گونه که گفته شد تکنولوژى روزگار ما اقتصاد را دگرگون مى کند. این دگرگونى به سمت باز شدن تلاشهاى اقتصادى خواهد بود; زیرا اقتصاد در تمدن فراصنعتى نه بر قدرت عضلانى تکیه مى زند بلکه به دانایى و اطلاعات وابسته مى شود.و از آن روى که دانایى و اطلاعات حبس ناپذیر و انحصار زداست ناگزیر اقتصاد استوار شده بر آنها متمرکز نخواهد بود. آنچه که اقتصاد باز آزاد و دانایى محور را تقویت مى کند زیر ساختها یافته ها نهادها و ارزشهاى گوناگون پذیر و زیاده جویند.که از سوى تکنولوژى در امر آموزش و سیاست پدید مى آیند و آن دو را به سوى دموکراسى و پلورالیسم حرکت مى دهد; زیرا دشوار مى نماید که در جامعه اى نظام آموزشى و سیاسى آن باز گوناگون طلب و دموکراتیزه باشد لیکن نظام اقتصادى آن هنوز متمرکز و دولت گرا باشد. در اقتصاد فراصنعتى حیات اقتصادى جهان در حوزه هاى گوناگون با یکدیگر پیوند و ارتباطى تنگاتنگ پیدا مى کنند و جهت پیوستگى و همارگى بخشیدن و استوار نگه داشتن حیات یاد شده سازمانها و نهادهاى فراملى با وظیفه ها و عهده داریهاى جهانى همبستگى مى یابند. شرکتهاى فراملیتى صندوق بین المللى پول بانک جهانى سازمان نفتى اوپک سازمان تجارت جهانى سازمان اکو و… نمونه هایى از چنان نهادها هستند. روشن است که چنین پیوندى بدون تکنولوژى نه پدید مى آید و نه مى پاید.
ربوت ها به جاى انسان مى نشینند و تمام تلاشها و کارهاى تولیدى را انجام مى دهند و به این ترتیب اتوماسیون در عرصه فرآورى حکومت مى کند. خدمات نه تمامى بلکه بخشى از آن در چنبر اتوماسیون قرار خواهند گرفت. و به این ترتیب آهسته آهسته به پیش بینى انیشتین نزدیک تر خواهیم شد چون او گفته بود:
(هرگاه با امید به شکل آینده بنگریم مى توانیم اتوماسیون را همچون بزرگ ترین موهبتى که بشر تا کنون شناخته است در نظر آوریم.)50
پیامد جزمى و حتمى اتوماسیون این است که فرآورى کالاى مادى و یا هر گونه کار و تلاش فیزیکى پیش و بیش از آن که بر نیروى عضلانى تکیه بزند بر قدرت مغزى و فکرى تکیه مى کند; یعنى تفکر و دانایى نه تنها کالاى غیر مادى پدید مى آورد بلکه در فرآورى کالاى مادى نقش دارد از این روى سامانه و شبکه اقتصادى دگر مى شود; اندیشه و تفکر نه در بند و فرایند اقتصاد مى ماند بلکه اقتصاد مدّبر اندیشه و تفکر خواهد بود. مدیریت دانایى اطلاعات و ارتباطات عاملها انگیزه ها و سرچشمه هاى تولید را در چنین سامانه و شبکه اى مى سازند که همه داراى ساختار و مبادى فراگیرند. و همسانى و پیوند حیات اقتصادى را آسان مى کنند و شتاب مى بخشند و اقتصاد را به سوى برنامه ریزى دقیق و گسترده و پراکنده حرکت مى دهند. از این روى جاى انجام کار به گونه گسترده پراکنده و پخش مى گردد و بخش مهم کارهاى خدماتى ـ تولیدى در خانه ها انجام پذیر مى شود.51
این دگرگونى زمان طولانى را در اختیارزن و شوهر قرار مى دهد تا هنگامهاى بیش ترى از روز را در کنار هم بمانند. این چگونگى در آرامش روانى خانواده اثرى مبارک و سازنده مى گذارد زیرا پدران و مادران در کنار تلاشهاى همگانى و اقتصادى به کارها و وظیفه هاى ویژه و غیر اقتصادى چون: توجه و زیر نظر گرفتن امر آموزش و تربیت بهداشت و تغذیه و دادوستد و پیوندهاى اجتماعى فرزندانشان که پایه شخصیت آنها را مى سازد بیش از گذشته رسیدگى مى کنند و توفیق نیز دارند. به این ترتیب اقتصاد فراصنعتى جایگاه و نقش خانواده هاى ریز را درامر پرورش و آموزش فرزندانشان افزایش مى دهد
تکنولوژى و فرهنگ
فرهنگ در جامعه هاى انفورماتیک و یا فراصنعتى به اندازه گستره دامنه و هستى اش دگرگونیهایى را در خویش مى یابد. امّا این که دگردیسیهاى پدید آمده روى به کدام سوى خواهند داشت به گونه یقین روشن نیست. از این روى شمارى آشفتگى و بحران را از ویژگیهاى فرهنگى جهان آینده مى دانند و شمارى همسانى و همشکلى را پایان و قرارگاه تلاشها و تکاپوهاى فرهنگى در آینده دانسته اند.
آنچه در این میان انکارناپذیر مى نماید اثرگذارى همه جانبه تکنولوژى بر فرهنگ است و روشن شدن بستگى و پیوند این دو هاله هاى ابهام فرهنگى جهان را مى زداید. و این مهم ما را بر آن داشت تا بابى را براى این مقوله ارزش مند باز نموده و آن را به بوته بررسى نهیم.
جاى هیچ گمانى نیست که تکنولوژى و علم از سازه هاى اصیل و رکین فرهنگ جهانى و جامعه هاى انفورماتیک و فراصنعتى خواهد بود تا جایى که تنها آن دو شناساننده فرهنگ هستند و چون تکنولوژى مانند علم داراى مبادى فراگیر و مشترک است و ساختار همسان و واحدى دارد بنابراین درخورى و شایستگى روییدن در خاکها و جغرافیایى ناسان و گوناگون و توان رشد و بزرگ شدن در فضاهاى گوناگون و گسترده را داراست و از سوى دیگر ادامه و همارگى و پیوستگى حیات امروز و فرداى بشر پیوند استوارى با تکنولوژى پیدا کرده است. به این جهت تکنولوژى توان و زمینه مناسب براى نفوذ در بخشهایى از حیات انسانى داشته به گونه اى که این مهمان در هر کجا خوانده شود به سرعت به میزبان دگرگردیده و پیامدهاى خود را در خارج جلوه گر مى سازد.
تکنولوژى در مرحله فراصنعتى بویژه تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات با مدار و محور بودن الکترونیک و پیامدهاى میکرو و ماکروالکترونیک بر کارهاى بزرگ و مهم و نیازمندیهاى اساسى انسانى اثر شگرف و نوى گذارد:
تکنولوژى در حوزه دین چنانکه گذشت عرصه کارکرد دین را بیش از گذشته تنگ مى کند و بر شمار ارزشهاى فرامادى که همه دنیوى اند مى افزاید و پلورالیسم اخلاقى را سرعت مى بخشد.
تکنولوژى پیشرفته همان گونه که بیان شد دگرگونیهاى بنیادى را در سرچشمه و ساختار قدرت و نیز در هندسه جامعه سیاسى پدید مى آورد که به نظام سیاسى باز گوناگون طلب و مشارکت جو گرایش خواهد داشت به گونه اى که زمینه مناسب و فاخرى را در امر زیر نظر گرفتن کردارها و رفتارهاى سیاسى مدیران جامعه را فراهم مى آورد.
تکامل رسانه هاى شنیدارى و دیدارى سبب مى شود ـ چنانکه هم اکنون پاره اى از جامعه هاى انفورماتیک مى نمایند ـ که امر آموزش هر زمانى و فراگیر شود; یعنى از آغاز سن آموزشى کاهش و از آخر افزایش مى یابد. تلویزیون و نوارهاى ویدیویى نه تنها ابزار آموزش و پرورش هستند بلکه هم متن آموزشى و هم آموزگار خواهند بود. آموزش نه تنها در کلاسهاى درس کانونها و نهادهاى ویژه علمى ـ پژوهشى انجام مى گیرد بلکه در منزل اتاق خواب و حتى در بستر نیز انجام پذیرد و دور به نظر نمى رسد که حتّى در حالت خواب نیز امکان پذیر گردد.
مهم تر از همه اثرگذارى تکنولوژى بر افزایش توان ادراکى و قدرت مغزى و سرعت یادگیرى آدمى است.
سخن الوین تافلر شنیدنى است که مى گوید:
(با وجود این از کامپیوترها مى توان انتظار داشت که بینش کل فرهنگ را نسبت به علیت عمیق تر سازند و درک ما را از روابط بین اشیاء بالا برند… غیر ممکن به نظر نمى رسد که محیطى هوشمند در نهایت پیوندگاه هاى (سیناپس ها) جدیدى را پرورش دهد و به ایجاد کرتکس بزرگ ترى در مغز ما منجر شود. یک محیط زیرک تر و باهوش تر احتمالاً انسانهاى باهوش و زیرک ترى پرورش خواهد داد.)52
راز این شگرد شگفت انگیز در این است که تکنولوژى نوین جدایى و دورى ذهن با واقعیت را به گونه چشم گیرى کاهش داده است. و نیز واقعیتها را به طور عینى تر و ملموس تر از زاویه هاى گوناگون آن در زوایه هاى خیلى ریز و بزرگ به تصویر مى آورد و امکان دستیابى همیشگى به آن را فراهم مى سازد.
کامپیوترهاى جدید نه تنها با قدرت و گنجایى ذخیره سازى میلیونها مگابایت اطلاعات و حفظ بیش از یک میلیون واژه در ثانیه بلکه با توان بالا و چشمگیرى عملیاتى اى که در حدود (100/000/000)عملیات را در ثانیه مى تواند انجام دهد کمکى بس بزرگ به شتاب دقت افزایش و چگونگى بالاى پژوهش در عرصه هاى انسانى و تجربى کرده است.
در چنین جامعه اى تکنولوژى ارتباطات و کمال پذیرى و گسترش میکروالکترونیک براى محقق و پژوهش گر فلسفه علم فیزیک هسته اى و… این زمینه و توانایى را فراهم آورده تا در زمان کم تر از یک ساعت تمامى اندیشه ها و دیدگاه هاى جدید و پیوسته با حوزه و موضوع پژوهشى خویش را که در سرتا سر جهان ارائه و تولید شده است جمع آورى و به زبان مادرى خویش برگرداند.
در موج سوم سببها و انگیزه هاى بازدارنده و محدودگر پیوندها و بستگیهاى اجتماعى که در موج نخست و موج دوم وجود داشتند مانند: محدود بودن فرهنگى سنتى و روانى قومیّت نژاد قبیله و… که معیار و ملاک پیوند و پذیرش اجتماعى بودند و نیز تنگناهاى ساختارى و جغرافیایى چون: محل و جاى کار شغل سرمایه و کار که در جامعه هاى صنعتى چیرگى داشتند و معیار پذیرش و پیوند اجتماعى را سامان مى دادند و مانع از آن مى شدند که رده کارگر پیوندهاى همسان تعادلى و دو سویه به جز پیوندها و بستگیهاى یک سویه کارى با آنها داشته باشند کم رنگ بى جلوه و بى اثر و فایده مى شوند و تا اندازه اى از بین مى روند. امّا در جامعه هاى انفورماتیک حوزه پیوندها و بستگیهاى اجتماعى و حتّى فردى همراه با کمال پذیرى و گسترش تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات گسترش مى یابد و نفس آن دو به معیار بستگیهاى اجتماعى دگر مى شوند;یعنى تا جایى که ممکن است شعاع ارتباطات و اطلاعات نفوذ کند پیوندها و بستگیهاى اجتماعى نیز پیش خواهد رفت و برقرار خواهد گردید. از این روى کسان و خانواده هایى که در قارّه هاى گوناگون با ناسانیهاى نژادى رنگى رده هاى اجتماعى و اقتصادى مى زیند مى توانند با هم پیوند همیشگى داشته باشند. کشورها گذشته از پدیدآورى شبکه ارتباطى درونى توانا به پدیدآورى شبکه اى از ارتباطات میان کشورها مى شوند و خواهند شد.
انقلاب الکترونیک و تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات چگونگى و حالتى را به وجود آورده است که جهان فضایى و کره هاى دیگر عالم روى زمین و دنیاى درون و ژرفناهاى دریاها گذشته از ارتباط انتولوژیک ارتباط اطلاعاتى و حیاتى با هم داشته باشند. و پیش بینى مى شود که در آینده همانند ساختار زیست اجتماعى انسانى در گویینه ها و کره هاى یاد شده پدیدار گردد; در مثل در پژوهشها و کندوکاوهایى که در ژرفناهاى دریاها براى کشف مواد غذایى مقاوم داروها و آنتى بیوتیکهاى قوى انجام گرفته سخن از دهکده دریایى رفته است:
(کشف (دریایى) هوشمندانه که شامل کشت و پرورش ماهى همگام با کشت نباتات در دریاست مى تواند گامى اساسى در حل بحران جهانى غذا باشد… به علاوه شرکت داروسازى هافمن لاروش به آرامى در دریاها در جست و جوى داروهاى جدید نظیر ترکیبات ضد قارچى و مسکّنهاى درد یا داروها و موادى است که براى تشخیص بیمارى سودمندند یا خونریزى را متوقف مى سازند… با توسعه این تکنولوژیها ما احتمالاً به زودى شاهد ساخته شدن (دهکده هاى دریایى) نیمه غوطه ور و کارخانه هاى شناور خواهیم بود…)53
این حرکت هر چند محدودیتهایى را در پیوندها و بستگیهاى اجتماعى پدید خواهد آورد و آن این که جامعه هاى بى بهره از اطلاعات و ابزار ارتباطى از حلقه ارتباطات بیرون خواهند ماند. امّا این بازدارنده در دراز مدت برطرف شدنى است زیرا بر مبانى روانى و اعتقادى تکیه نزده است چنانکه بازدارنده هاى دو مرحله قبل چنین اند; بلکه بر مبانى فراگیر و شرکت پذیر و درخور جابه جایى تکیه زده است که با اندک تلاشى جامعه ها به آن دست خواهند یافت.
حال که این تکنولوژى اثرگذارى و پیوند استوارى با اقتصاد آموزش و پرورش دین و ارزشها سیاست و پیوندها و بستگیهاى اجتماعى دارد و دگرگونیهاى یاد شده را در آنها به وجود مى آورد در هر سرزمین و کشورى که وارد شود تمامى این دگرگونیها را با خود بدان جا خواهد برد و سیاست دین ارزشها اقتصاد آموزش و پرورش و پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى آنها را از حیث ساختار دریافتها و کارکرد بدان سو که خود مى خواهد و در این مقاله تا حدودى به تحلیل گذاشته شد حرکت مى دهد و سامان دهى خواهد کرد. و از آن جهت که تکنولوژى مانند دانش علمى محض بدنه فرهنگ جامعه هاى انفورماتیک و اطلاعاتى (فراصنعتى) را مى سازد و پوشش مى دهد و نیز بخش بزرگى از نیازهاى انسانى و شکل گیرى کارها نیازمندیها و امور مهم و گوناگون حیات جامعه ها ازناحیه آن دو به حقیقت مى پیوندند و انجام مى پذیرند خردمندانه و منطقى مى نماید که گفته بشود: آینده فرهنگى جهان روى به سوى همسانى و همشکلى دارد و این معنى در صورتى لباس برون ذهنى و وجود خارجى به تن مى کند که بیش تر و یا تمامى جامعه ها از علم و تکنولوژى پیشرفته به گونه یکسان و برابر بهره مند باشند. در غیر این تنها کشورهاى دارنده آن دو همسانى و همشکلى فرهنگى خواهند داشت نه دیگران و منشأ ستمى که بر جامعه بشرى مى رود و خواهد رفت نابرابرى و نایکسان یاد شده است.
توجه و درنگ در این نکته لازم است که: هر گاه علم و تکنولوژى در کشورى وارد شود; ولى از تکامل و توسعه لازم بى بهره بماند; یعنى علم وتکنولوژى آن گونه که شایسته جامعه فراصنعتى و انفورماتیک است و در چنان پایه اى از رشد و تکامل قرار داشته باشد; در این کشور پدیدار نگردیده و منزل و راه نپیموده است به طور طبیعى دگرگونیهایى که در عرصه هاى اقتصادى سیاسى اجتماعى آموزش و پرورش محیط زیست و… رخ مى دهند و از پیامدهاى تکنولوژى پیشرفته فراصنعتى بشمارند در چنین کشورى پدید نخواهد آمد.
با توجه به نکته یاد شده پاسخ سخن دکتر سریع القلم که گفته است:
(در کشورى مثل مصر که حضور غرب بسیار قوى است تمام رسانه ها وجود دارند; امّا من به عنوان یک مشاهده گر عینى از آن جامعه احساس کردم که اکثریت مطلق در سنتهاى خود زندگى مى کنند…)54
روشن مى شود.
آیا آیینها و سنتها در جامعه هاى انفورماتیک و فراصنعتى و در صورت فراگیر شدن در تمامى کشورهاى جهان همسان خواهند شد و در صورت منفى بودن پاسخ گوناگونى آیینها و رفتارها سنتها و روشها بازدارنده همسانى و همشکلى فرهنگها نخواهد شد؟
هر چند پاره اى از آیینها و سنّتها همسان خواهند شد مانند این که در فرهنگ اسلامى شستن دستها پیش و پس از غذا از جمله آداب غذا خوردن به شمار مى آید و این ادب در اثر به میدان آمدن قاشق و چنگال در عمل نگهداشته نمى شود; و بیش تر از آن دو استفاده مى کنند; امّا روى هم رفته آیینها و سنتها به گونه ناهمسان خواهند ماند.55
گوناگونى و ناهمگونى ادبها و سنتها در جامعه هاى فراصنعتى سبب نمى شود که فرهنگها از همگونى و همسانى باز بمانند; زیرا هویت فرهنگى این جامعه ها از علم و تکنولوژى شکل پذیرند و بر پایه آن دو استوار. و سهم ادبها و سنتها در مقام هویت فرهنگى جامعه هاى انفورماتیک و فراصنعتى کم رنگ است.به دیگر سخن سازه هاى اصیل فرهنگ چنین جامعه هایى علم و تکنولوژى است; نه ادبها و سنتها.
از این روست که تکنولوژى برقى و صنایع الکترونیک (میکروالکترونیک و ماکروالکترونیک) شناساننده روشن و سازه اصیل فرهنگ ژاپن در جهان کنونى است; نه پاره اى از سنتها و ادبها و آیینهاى خانوادگى و قومى که از گذشته به ارث مانده است و تا اندازه اى به آن عمل مى شود.
در عالم اندیشه و فکر اندیشه یکسان داشتن و یا وادار به یکسان فکر کردن امرى نایاب و غیر منطقى و در ضمن ناشدنى مى نماید و آنچه وجود دارد و در عمل ادامه پیدا خواهد کرد گوناگونى و بسیارى تفکر و اندیشه بر مدار عقلانیت علمى است; یعنى راز کمال پذیرى عقلانیت علمى در گرو همین گوناگونى و بسیارى اندیشه است.
در قرن نوزدهم بیش تر تفکر علمى استقرایى رسمیّت و وجود داشت چون بر این باور بودند که علم از آنچه با حواس پنجگانه دریافت شود به وجود آمده است و در همین حد بازخواهد ایستاد و توانایى اثرگذارى در لایه هاى زیرین و بنیادین ماده را نخواهد داشت. از این روى براى تئوریها نه وجود پیشینى باور داشتند و نه آن را وصف و بیان و روشنگرى وجودها و بود و هستهاى خارجى مى پنداشتند.
کسانى مانند: میل پیردوئم ماخ و کارناپ در سرآغازها از این دسته اندیشه وران بودند امّا در قرن بیستم تفکر علمى انگاره اى پذیرفته شد . بر اساس این دریافت علم فراگرد دیدگاه هاى پیشین انگاره ها مدلها آزمون تجربه و دیدن است. شأن تئوریها نه تنها سامان دهى دیدنیها بلکه تولید تجربه وصف کردن و روشنگرى امور است و علم با کمک تکنولوژى پیشرفته توانایى کشف بستگیهاى درونى طبیعت و راه یابى در لایه هاى زیرین و بنیادین ماده همچون: الکترون پروتون نوترون دوترون و حتّى کوارکها را خواهد یافت. کپلر کمبل کارل ریموند پوپر و کارناپ در پایانهاى تلاشهاى فکرى خویش به این نحله وابسته بودند یا از پرورندگان این گونه تفکر به شمار مى رفتند.
تفکر استقراء حسى و تفکر فرضى استنتاجى با آن که گوناگون و بسیار است از عقلانیت علمى سرچشمه گرفته است و چنانچه گذشت تکنولوژى بسترى مناسب را براى این گوناگونى و بسیارى فراهم کرده است.
به این ترتیب عقلانیت علمى و تکنیکى نمایاننده و ویژگى نظام فکرى آینده خواهد بود و این فرایند بازدارنده اى را فراروى همسانى و همشکلى فرهنگ آینده جهان قرار نمى دهد بلکه این جریان را توانایى و شتاب خواهد بخشید همان گونه که ساز و کار آن را پیش از این بیان کردیم.
همسانى وهمشکلى فرهنگ آینده جهان بدین معناست که یافته ها مقوله ها مبانى ساختار و ارزشهایى که جایگاه فراملى فرامنطقه اى و جهانى دارند سازه هاى اصیل فرهنگ کشورها را شکل مى دهند. و هویت و کار و تلاش فرهنگى کشورهاى گوناگون در راستاى به حقیقت پیوستن و نهادینه شدن هر کدام از آنها خواهد بود نه این که چنین فرهنگى (همسان و همشکل و جهانى) از یک مرکز و کشور فرآورى مدیریت و بر دیگران بار شود و یا ارزشها ساختار و…که در یک کشور کارکرد مثبت داشته از سوى آن کشور که در جایگاه اقتصادى اطلاعاتى و نظامى بالایى قرار دارد به دیگران بار گردد.
تکنولوژى و محیط زیست
از شایستگیهاى تکنولوژى در این مرحله آلاینده و آلوده زدایى از محیط زیست است; یعنى حرکت تکنیکى و فرآورده تکنولوژیکى در جهت حفظ محیط زیست قرار مى گیرد تا ویرانى آن و این کارکرد بیش تر با کاربرد تکنولوژى الکترونیک بیوتکنولوژى و نانوتکنولوژى مولکولى در عرصه هاى اقتصاد بهداشت انرژى حمل و نقلها و جابه جایها ارتباطات و… انجام مى پذیرد.
در این مرحله تلاش فراگیر و همیشگى تکنولوژیک و علمى در این راستاست که انرژى هسته اى و حرارتى را در حوزه هاى گوناگون از جمله : بهداشت صنایع فلزات پتروشیمى صنایع نظامى حمل و نقل و صنایع فضایى جایگزین انرژى فسیلى چون نفت و گاز و…بکند. در این زمینه دستاوردهاى خوشایندى نیز پدیدار گردیده است; هر چند بسنده نیست و زمانى بیش تر باید تا تلاشها نتیجه دهد
آنچه فراگرد جایگزینى را مهم جلوه مى دهد نقش یکراست و بى میانجى آن در آلوده زدایى است. در مثل آلایندگى فرایند آزادسازى انرژى هسته اى نسبت به فراگرد بیرون آوردن پالایش و طلب حاصل و بازده انرژى نفتى و گازى بارها کم تر است. پالایشگاه هاى نفت و گاز به شعاع صدها کیلومتر فضا خاک آب رستنیها و مواد غذایى پیرامونشان را آلوده و غیر درخور استفاده مى سازند. در برابر مرکزهاى مهم شتاب دهندهP وe (الکترون و پروتون) که براى تولید انرژى بالاى هسته اى از سال 1970 م به این سو آغاز به کار کرده اند چنان پیامد ویران گرى را نداشته اند.
استفاده از انرژى خورشیدى و حرارتى در موتور و دگرکردن آن به انرژى حرکتى که جایگزین نفت خواهد شد و هم اکنون در کشورهایى چون ژاپن و آمریکا مرحله هاى آزمایشى خویش را گذرانده است روند کاهش آلودگى فضا را شتاب مى بخشد.
زباله هاى هسته اى و سایر مواد آلوده کننده از آلاینده هاى خطرساز براى محیط زیست و سلامت انسان هستند که با حجم فراوانى در اروپا و بویژه آمریکا وجود دارند. برابر پاره اى از آمار در سیزده ایالت آمریکا حدود (1) زباله هسته اى و در مجموع کشور 28000/ زباله مواد آلوده کننده موجود است.56
این کشورها در حال حاضر دو راه را براى رهایى از این چگونگى و حالت دنبال مى کنند: یکى بردن این زباله ها به جاى دیگر که آن جاها بیش تر کشورهاى آسیایى اند. و راه دیگر استفاده از کارورها(Robot) در این زباله ها براى نمونه بردارى آزمایش و جابه جایى به جاى انسانهاست . این راه هم براى حفظ محیط زیست و هم براى سلامت انسان بسیار اثرگذار است; زیرا زمانى که انسانها در چنین زباله دانهایى کار مى کردند مواد سمى و هسته اى موجود در زباله ها بر پوست و بینایى و حتى صداى آنان اثر ناگوار و ویران گر مى گذاشت و نیز میکروبهاى خطرساز را به محیط زیست و دیگران سرایت مى دادند. به این ترتیب محیط را آلوده و سلامت انسانها را به خطر مى افکندند. ولى استفاده از کارورها(Robot) تا اندازه اى این مشکل را حل و به محیط زیست کمک کرده است.
تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات و وسایل الکترونیک توانایى و ساختارى را براى مردمان جامعه هاى فراصنعتى فراهم آورده است که آنان مى توانند بخشى از کارهاى خود را در منزل انجام دهند و این روند در کنار کاهش هزینه هاى سنگین حمل و نقل از سنگینى بار آمدو شد اتومبیلها که در آلوده سازى محیط زیست اثرگذارند تا اندازه اى مى کاهد.
تکنولوژى الکترونیک سبب شد که بخش مهم فرآورى کالاى مادى به وسیله ابزار و دستگاه هاى الکتریکى و هدایت شونده انجام بپذیرد. به کارگیرى بسیارى ازشهروندان در کارهاى خدماتى و اطلاع رسانى پیامد این فرایند بود که نقش چشمگیرى در آلوده زدایى هوا بویژه فضاى محیط کار دارد.
پاره اى از فراورده هاى تکنولوژیکى در جامعه هاى فراصنعتى نه تنها کاهش مصرف انرژى را به ارمغان آورده است بلکه از ویرانى و آلوده شدن محیط زیست نیز به شدت جلوگیرى کرده است. از باب نمونه به کاربردن کابلهاى مسى در ارتباطات تلفنى در مرحله صنعتى در دو مرحله ویرانى و آلودگى رابه وجود مى آورد:
1. مرحله شناسایى کانها و معدنهاى مس حفر زمین فرایند بیرون آوردن ذوب و تولید کابلهاى مسى.
2. حفر هزاران کیلومتر از زمین و قرار دادن کابلهاى مسى در آن براى برقرارى ارتباطات تلفنى.
در مرحله فراصنعتى با کشف فرآورى الیاف اپتیک (نورى) و استفاده از آن در ارتباطات تلفنى که هیچ گونه نیازى به فرایندهاى ویران گرى یاد شده نداشت از آلودگى و ویرانى محیط زیست تا اندازه زیادى کاسته شد و همچنان در مصرف انرژى صرفه جویى درخور توجهى را در پى داشت.57
پیشرفت تکنولوژى فضایى زمینه و توانایى فرآورى پاره اى از کالاها: مانند: دارو و گوناگون گونه هاى آلیاژ را در گویینه ها و کره هاى دیگر فراهم ساخته است که به طور قطع در حفظ محیط زیست اثرگذار خواهد بود; یعنى نفس جابه جایى جا و محلّ تولید پیامد یاد شده را دارد.
بیوتکنولوژى و نانوتکنولوژى مولکولى نیز در پالودن محیط زیست نقش و کارکرد مثبت داشته اند. با دگرگونى ژنتیکى پاره اى از میکروارگانیسم ها و گیاهانى تولید مى شوند که میزان آفت زایى و آسیب پذیرى آنها ناچیز است. به طور طبیعى جا و مکانى که چنین گیاهانى را در خود پرورش مى دهد و یا گیاهى که در آن پرورده مى شود به اندازه زیاد جا و محل پالوده شده خواهد بود.
همچنین میکروارگانیزم هاى دگرگونى یافته ازحیث ژنتیکى که در فرایند بیرون آوردن و طلب نتیجه و بازده فلزات به کار گرفته مى شوند و از راه کشش ربایش و ته نشین کردن فلزهایى که با سایر مواد معدنى … به گونه سیال در گردش و سیلانند به میزان بسیار زیاد از آلودگى محیط زیست که ممکن بود با استفاده از روشهاى شناخته شده پدید آیند جلوگیرى به عمل مى آورد. و همین طور با استفاده از گیاهانى که فلزات را به سوى خود مى کنند فرایند پاکسازى محیط زیست تقویت مى شود و این مطلب از فرایندهاى به تجربه درآمده است.58
بارى مى توان نتیجه گرفت: تکنولوژى در مرحله فراصنعتى نسبت به مرحله صنعتى از حیث وجودى و کارکردى گسترش و کمال یافته و آثار ویران گرى و آلایندگى آن بر محیط زیست به گونه چشمگیرى کاهش پیدا کرده است نه این که به طور کامل نابود شده باشد.
جُستارى که تا این جا به قلم آمد واقعیتى است که در تاریخ بشر و در چند صد سال پسین در غرب رخ داده است امّا آنچه در بخش پایانى نوشتار حاضر مهم مى نماید فهم و پاسخ به این پرسش است که اسلام با تکنولوژى صنعتى و فراصنعتى و پیامدهاى آن چگونه داد وستد و پیوند و بستگى خواهد داشت؟
آیا اسلام در برابر تکنولوژى واپس مى نشیند؟
آیا اسلام به تکنولوژى یورش مى برد به گونه اى که آن را از حوزه حیات بیرون مى راند؟
آیا اسلام و تکنولوژى همزیستى و همنشینى را بر مى گزینند؟
فهم و پاسخ به پرسشهاى یاد شده بستگى به فهم ما ا زدین و نیز پذیرفته شدن و تواناییهاى فنّاورى عصر جدید دارد.
اگر فهم دینى ما فهم بسته اى باشد; یعنى این فهم بر یک شالوده و مبنى استوار باشد و تنها از یک سرچشمه بهره برد و تشنگى فرو نشاند و نقش مبانى دیگر را در فهم و معرفت نپذیرد;از باب مثال در فهم دین تنها بر وحى نبوى تکیه داشته باشد و سرچشمه هاى عقلى و تجربى را نادیده انگارد یا تنها برابر معیارها و ترازهاى تجربه و عقل دین را به بوته بررسى نهد و وحى را انکار کند در این هنگام چون حوزه کارکرد دین محدود خواهد شد و در رویارویى با چهره ها و نیازهاى گوناگون انسانى قرار نمى گیرد به طور طبیعى فهمى ثابت و یک سویه از دین ارائه مى گردد که این امر دین اسلام را بویژه در عصر کنونى به واپس نشینى وا مى دارد.
در مورد پرسش دوم پیشاپیش باید به این نکته توجه داشت که اگر رویدادهاى ناگهانى مثل جنگ هسته اى یا نابودى کره زمین دراثر خارج شدن آن از مدار و… رخ ننماید تکنولوژى سایه اش را در همه جا پهن خواهد کرد; از این روى بیرون راندن تکنولوژى نه تنها ناشدنى بلکه به انزوایى بیرون کننده مى انجامد.
امّا فهمى که به پرسش دوم پاسخ مثبت دهد استوار بر این انگاره است که دین
اسلام تمام نیازها را شیوه اى و غیر آن ابزارى و غیر ابزارى مادى و معنوى و دنیوى و اخروى بر مى آورد; حال آن که این فهم به اندازه فهم نخستین از اصل متن دین واسلامِ مقام ثبوت فاصله دارد.
هرگاه دین را ثابت دانستیم و فهم آن را دگرگون شونده و ترکیب آمیخته اى از فهمها و معارف دیگر بشرى که بى گمان عقلانیت بشرى و ابزارى را در خویش دارد و از سویى اسلام روشن ترین پیام و دستاوردهایش تاکید بر عقلانیت بشرى است و معناى این پیام این است که بسیارى از کارها و نیازهاى انسانى به طور مستقیم به دست خود بشر ساخته و آماده مى شوند دراین صورت دین با تکنولوژى در هر مرحله از تکامل آن سازگارى; یعنى همنشینى خواهد داشت و در این همنشینى دین در سیاستگذارى تکنولوژى سهیم مى شود تا از خدا شدن تکنیک و عبد شدن انسان جلوگیرى کند. این معنى را مى توان از پاره اى روایات از جمله روایاتى که در باب نگارگرى و نقاشى آفریدگان جاندار وارد شده اند استفاده کرد.در این روایات از به کارگیرى و نگهدارى نگارهاى جانداران که در فرشها نقش گردیده اند و هر دم لگدکوب انسان مى شوند و بى ارزشى و زبونى آنها آشکار مى گردد بازداشته نشده است. تنها از نگارگرى نگارهاى آفریدگان زنده در پرده ها و دیوارها پرهیز داده شده است; زیرا در چنین حالتى فراتر از انسان قرار مى گیرند و چه بسا الگوى هدایت واقع شوند و شمارى از این راه به وادى گمراهى بیفتند.
در روایت صحیحه ابوبصیر آمده است:
(قال: قلت لابى عبداللّه انا نبسط عندنا الوسائد فیها التماثیل و نفترشها فقال: لآباس بما یبسط منها و یفترش و یوطأ انما یکره منها مانصب على الحائط و السریر.)59
در روایت دیگر امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش چنین نقل مى کند (نهى رسول اللّه صلى الله علیه و آله عن التصاویر و قال من صوّر صورةً کلفه الله تعالى یوم القیامة ان ینفخ فیها و لیس بنافخ…)60
اگر تکنولوژى خداى گونه میدان دارى نکند و قد بر نیفرازد بهره برى از فرآورده هاى آن ناروا نخواهد بود.
بالاتر از همه تکنولوژى در اسلام تنها ابزار نیست بلکه علم و شناخت است که آموختن و آموزاندن آن را در هر حال لازم مى داند. حتى تکنولوژى اى که از آن در جهت به تباهى کشاندن فرد و اجتماع و فسادانگیزى استفاده خواهد شد به مانند علم و بخشى از دانشها آموختن آن را ضرورى مى داند. تنها کارى که باید انجام گیرد برنامه ریزى و مدیریت تکنولوژى است که در سایه چنین مدیریتى به کارگیرى در راه هاى زیان آور و تباهى آفرین مهار گردد.
این معنى را در روایت زیر که على بن شعبه در تحف العقول از امام صادق(ع) نقل مى کند مى توان یافت:
(عن الصادق(ع): انه سئل عن معائش العباد فقال: … امّا تفسیر الصناعات: فکلّما یتعلم العباد او یعلّمون غیرهم من اصناف الصناعات مثل الکتابة والحساب و التجارة والصیاغة والسراجة والبناء والحیاکة والقصارة والخیاطة و صنعة صنوف التصاویر ما لم یکن مثل الروحانى وانواع صنوف الآلات التى یحتاج الیها العباد منها منافعهم و بها قوامهم و فیها بلغة جمیع حوائجهم فحلال فعله و تعلیمه والعمل به وفیه ولنفسه او لغیره و ان کانت تلک الصناعة وتلک الآلة قد یستعان بها على وجوه الفساد و وجوه المعاصى و تکون معونة على الحق والباطل فلابأس بصناعته و تعلیمه نظیر الکتابة التى هى على وجه من وجوه الفساد تقویة ومعونة لولاة الجور کذلک السکّین و السیف والرمح والقوس و غیر ذلک من وجوه الآلة التى تصرف الى جهات الصلاح و جهات الفساد و تکون آلة ومعونة علیهما فلاباس بتعلیمه و تعلّمه واخذ الاجر علیه والعمل به وفیه لمن کان له فیه جهات الصلاح من جمیع الخلائق ومحرّم علیهم فیه تصریفه الى جهات الفساد والمضار فلیس على العالم والمتعلّم اثم ولاوزر لما فیه من الرجحان فى منافع جهات صلاحهم وقوامهم وبقائهم وانّما الاثم والوزر على المتصرف بها فى وجود الفساد والحرام وذلک انّما حرم اللّه الصناعة التى حرام هى کلها التى یجىء منها الفساد محضاً نظیر البرابط والمزامیر والشطرنج وکل ملهوّبه والصلبان و الاصنام وما أشبه ذلک من صناعات الأشربة الحرام ومایکون منه و فیه الفساد محضاً ولایکون فیه ولامنه شىء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه و تعلّمه والعمل به وأخذ الأجر علیه و جمیع التقلب فیه من جمیع وجوه الحرکات کلّها الاّ ان تکون صناعة قد تنصرف الى جهات الصنائع وان کان قد یتصرَّف بها و یتناول بها وجه من وجوه المعاصى فلعلّه لما فیه من الصلاح حلّ تعلّمه وتعلیمه والعمل به ویحرم على من صرفه الى غیر وجه الحق والصلاح….)61
هرگونه صنعتى از صنایع که بندگان فراگیرند تا به دیگران بیاموزند مانند: نویسندگى و حسابدارى و بازرگانى و زرگرى و چرمسازى و ساختمان و بافندگى و لباسشویى و دوزندگى و ساختن انواع صورتها که نمونه جانداران نباشد و انواع ابزارهاى گوناگون که مردم بدان نیازمندند و متضمّن سود و پایدار ماندن آنها و مایه رسیدن به تمام نیازمندیهاى ایشان است ساختن و آموختن و اشتغال بدانها براى خود یا دیگرى حلال است و گرچه از این صنعتها و این ابزارها براى انواعى از فساد و اقسام گناهان (احتمالاً) استفاده شود و کمکى به باطل بر ضد حق گردد در ساختن و پرداختنش پروایى نباشد. مانند آموزش نویسندگى که ممکن است به صورتى از انواع فساد از قبیل تقویت کمک به کارگزارى حکمرانان ناحق به کار رود و همچنین است کارد و شمشیر و نیزه و کمان و جز آنها از انواع ابزارهایى که هم در جهات صلاح هم در جهات فساد به کار مى رود و کمک هر دو تواند بود آموختن و فراگرفتن و مزدستاندن بر آن و در آن و اشتغال بدان و در آن براى هیچ یک از مردمان که در او جهات صلاح باشد مانعى ندارد ولى بر همگان حرام است که در آن تصرّفى کنند تا در جهت فساد و زیان به کار رود و بر آموزنده و فراگیرنده آنها گناه و بازخواستى نیست; زیرا در آنها رجحانى نسبت به منافع در جهات صلاح و پایندگى و بقاى نوع مردم وجود دارد و گناه و بازخواست فقط بر آن کسى است که آنها را در راه هاى فساد و حرام به کار مى گیرد و این از آن روست که خداوند صنعتى را که تمامش حرامکارى است و فساد محض از آن خیزد چون بربَطها (تارها) و نى ها و شطرنج و هر ابزار بازى و صلیبها و بتها را حرام کرده است و آنچه مانند اینهاست از ساختن نوشابه هاى حرام و آنچه از آن به دست آید و در آن فساد محض باشد و در آن هیچ گونه مصلحتى نباشند و خیرى از آن حاصل نشود که آموختن و فراگرفتن و به کار بردن و مزد گرفتن برآن و هرگونه تصرفى در آن از هر نوع حرکتى تمام حرام است مگر این صنعتى باشد که به کار صنعتهاى دیگر که حلالند بیاید گرچه در آن تصرفّى شود و نتیجه اى در نوعى از انواع معاصى از آن به دست آید و شاید چون و جه صلاحى در آن است آموختن و فراگرفتن و به کار بردنش حلال شده ولى در مورد کسى که آن را غیر وجه حق و حلال به کار مى برد حرام است.62
در قرآن کریم بر فراگیرى و ارج نهادن به چنین دانشى تأکید فراوان رفته است. داستان حضرت داود و حضرت سلیمان(ع) که در سوره سبأ آمده نشان از آن دارد.
دانش فلزشناسى که به حضرت داود بخشیده شد چنین نبود که فرا آورده هاى آن تنها اندر خور و شایستگى بهره بردارى در جهت و راستاى کارهاى نیک و خیر و صلاح مردم را داشته باشد و نه چیز دیگر. بلکه به اندازه اى که در راستاى سود رسانى و بهره دهى به مردم و رفاه و آسایش آنان درخور استفاده بود در جهت زیان رساندن به آنان نیز کاربرد داشت. و همین که حضرت داود(ع) آن را به کار برد بیان مدیریت سالم آن است. نرم شدن آهن (واَلنّاله الحدید) (سبأ/10) و دگر شد آن به ابزارهاى گوناگون از جمله شمشیر که در کشتن انسانِ بدوخوب یکسان عمل مى کند سبب نمى شود اصل دانش تکنیکى به داود بخشیده نشود. رام شدن باد براى حضرت سلیمان و از این سوى به آن سوى بردن ایشان که خداوند در قرآن مجید از آن به زیباترین بیان یاد مى فرماید:
(وسلیمان الرّیح غُدُوّها شهر ورواحها شهر و أرسلنا له عین القِطر63…)
ما براى سلیمان باد را نرم و رام کردیم آن چنان که به یارى آن بامدادان یک ماه و شام گاهان یک ماه راه مى پیمود. و او را چشمه مِسْ روانیدیم….
مى تواند اشارت و بیان نمادینى از امواج الکترومغناطیسى و دانش الکترونیک باشد.
تکنولوژى نکبت و خدمت هر دو را براى بشر به ارمغان آورده است ولى چنین پیامدهایى بازدارنده گسترش دانشهاى کاربردى نخواهد بود. البته مدیریت سالم لازم است رقابت زایى طمع انگیزى و قناعت سوزى که به تکنیک نسبت داده شده اند64 به گونه مطلق نکوهیده و ناستوده نیستند. چه بسا که وجود اینها براى قوام و حیات فردى و اجتماعى انسانها لازم باشد. آنچه مهم است قانون مند شدن رفتار استوار شده بر چنین ویژگیهایى است.
بله رقابت نکردن طمع نورزیدن و قناعت پیشه کردن اگر در تمامى جاها از حیث اندازه و چگونگى از جانب حضرت حق مقدّر و معیّن مى گردید پیروى آن لازم بود حال آن که چنان نشده و بازشناخت اندازه و حد و مرز آن به عقل بشرى واگذار شده همان گونه که فسادآورى و مصلحت زایى تکنولوژى به عقل بشرى واگذار شده است. و همین عقل بشرى حکم مى کند: قناعت پیشه کردن رقابت نورزیدن طمع نداشتن اگر از روى تن پرورى سستى بى حرکتى و پویایى مسؤولیت گریزى ترس و بهره نگرفتن از ذهن و هوش باشد براى ادامه حیات زیان آور است. در صورتى که دین حفظ حیات را از مهم ترین واجبها بر شمرده و احیاى یک نفس را احیاى همه مردم دانسته است.65
البته پیامدهاى آسیب زننده و تباهى آفرین آن ویژگیها که از ناقانون مندى و ناآگاهى برمى خیزند باید مهار گردند و دین چنین کارى را انجام مى دهد; امّا نه به قیمت وانهادن دانش کاربردى (تکنولوژى) بلکه با به کاربردن مدیریت که بازهم از عقل بشرى استفاده مى کند.
پس دین با گرامى داشتن عقلانیت بشرى که عقلانیت ابزارى وجهى از وجوه آن است با تکنولوژى همنشین مى شود.
مشکل غرب تکیه بر عقلانیت ابزارى آن هم به گونه تام بود و امروز با پیدایش پست مدرنیسم (برابر یک قراءت از قراءتهاى آن) به این تهیگاه پى برده اند .