نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در جوامع امروز، از سبک زندگى، به عنوان یکى از ویژگیهاى فرهنگى - اجتماعى یاد مىشود. اگر چه این مقوله از دیرباز مورد توجه صاحبنظران این عرصه بوده است و مدیران ارشد کشور، بویژه مقام معظم رهبرى، دغدغه این موضوع را داشتهاند، با این حال، مجال پرداختن به این مهم، به گونه تخصصى و متمرکز میسر نشده بود، تا این که سخنان ایشان در جمع جوانان خراسان شمالى، زمینه کاووش در سبک زندگى، با قید اسلامیت را فراهم نمود و سبب شد پژوهش گران و نویسندگان این مرز و بوم به این ویژگى فرهنگى جامعه توجه و درباره ابعاد آن قلم فرسایى کنند.
بر این اساس، نوشتار پیش روى، درصدد است با استفاده از روش تحلیل محتواى کیفى، به بررسى آراء معظم له در سبک زندگى اسلامى و زوایاى آن بپردازد. هدف اصلى، طبقه بندى سخنان ایشان درباره سبک زندگى اسلامى، عوامل مؤثر بر آن و آسیبهاى مرتبط با عدم تحقق سبک اسلامى است. پیش از ورود به بحث، توضیح درباره روش شناسى و تکنیک تحلیل محتواى کیفى، ضرورى مىنماید.
تحلیل محتواى کیفى
تحلیل محتواى کیفى را مىتوان روش تحقیقى براى تفسیر ذهنى محتواى دادههاى متنى از طریق فرایندهاى طبقهبندى نظاممند، کدبندى، تمسازى و یا طراحى الگوهاى شناخته شده دانست. چنانکه یکى از ویژگیهاى بنیادین و بارز این روش، نظریهپردازى به جاى آزمون نظریه است. علاوه بر این، با تحلیل کیفى مىتوان یک رویکرد تجربى، روششناسانه و کنترلشده مرحله به مرحله را با رعایت عناصر مورد مطالعه در نظر گرفت. به وسیله این روش مىتوان ویژگیهاى زبانى متن را به گونه واقع بینانه، یا عینى و به طور سیستماتیک شناخت و از آنها نیز نتیجه گیریهایى درباره مسائل غیرزبانى، یعنى درباره دیدگاهها و گرایشهاى گوینده یا نویسنده به دست آورد.
مراد از متن یا محتوا، کلیه ساختها، از علائم گوناگون زبانى و نمادى است، که از راه آن پیوند برقرار مىشود. این تکنیک، براى بررسى جنبههاى گوناگون یک متن به کار گرفته مىشود و سازوار با هدفها و زمان اجراى هر طرح پژوهشى، مىتوان به تجزیه و تحلیل کمى و یا کیفى متنها اقدام کرد.1
بنابراین، تحلیل محتواى کیفى به محققان اجازه مىدهد اصالت و حقیقت دادهها به گونه ذهنى، ولى با روش علمى تفسیر شود و در عین حال، عینیت نتایج به وسیله یک فرایند کدبندى نظاممند تضمین گردد. و با رفتن به فراسوى کلمات، یا محتواى عینى متون، تمها یا الگوهایى که آشکار، یا پنهان هستند به گونه محتواى روشن آزموده شود. با بهکارگیرى این تکنیک، مىکوشیم مقولههاى کلیدى سبک زندگى عنوان گردد، تا دیدگاه رهبرى درباره آنها از لابهلاى سخنان شان آشکارشود.
اهمیت سبک زندگى اسلامى
مفهوم سبک زندگى در چند دهه اخیر، صاحب نظران عرصههاى گوناگون از جمله جامعه شناسان و فرهنگ شناسان را به خود مشغول کرده است. در این راستا، بدون شک، شیوهها و سبک زندگى به عنوان موتور محرکه جامعه، جایگاه برجستهاى در الگوى اسلامى پیشرفت و تحقق آن در جامعه نو بنیاد ما دارد.
گروههاى مختلف اجتماعى، از لحاظ حرفه، حیثیت و نفوذ، قدرت، عادت، علاقه و خصیصههاى فرهنگى با یکدیگر تفاوت دارند، از این روى، ناگزیر سازمانها و تلاشهاى گروهى و الگوهاى زندگى روزانه به شیوهها و سبکهاى مختلف زندگى تقسیممىشود. دگرگونیهاى دهههاى اخیر، چه در زمینههاى فرهنگى و چه در عرصههاى ساختارى و ساز و کارى، به تعدد، تنوع و گاه تعارض سبکهاى زندگى انجامیده است. سبکهاى زندگى، الگوهایى براى زندگى و روشهایى براى بهتر زیستن هستند که خطوط و نقوش کلى تمایز ساخت یافته طبقاتى و اجتماعى را آشکار مىکند.
بر این اساس، درکلام رهبرى نیز با توجه به پیوند نزدیک میان پیشرفت و سبک زندگى درباره اهمیت آن چنین آمده است:
»یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه زیستن - اینها عبارة اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است. این موضوع را مىخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم; اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین، مسأله، مسألهى اساسى و مهمى است. «2
و نیز بر این باور است که:
«اهمیت این مسائل در زندگى انسان است که قضاوت در مورد یک تمدن با توجه به پیشرفت آن در بخش سبک و فرهنگ زندگى صورت مىپذیرد... اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم; باید تلاش کنیم. تمدن نوین اسلامى که ما مدعىاش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى مىخواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است; ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بینالمللى هم دنبالش هست; همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت. »3
تعریف سبک زندگى اسلامى
سبک زندگى از جمله واژههایى است که معانى و مفاهیم متعددى دارد. این واژه، اگرچه ریشه جامعهشناسى و روانشناسى دارد، مىتواند در دیگر حوزههاى علوم انسانى نیز به کار رود. »سبک زندگى« مرکب از دو واژه »سبک« و »زندگى« است و داراى دو بار معنایى متفاوت.
شیوه زندگى، یا سبک زیستن که بازتاب دهنده گرایشها و ارزشهاى یک فرد یا گروه است، عادات، نگرشها، سلیقهها، معیارهاى اخلاقى، سطح اقتصادى و... که طرز زندگىکردن فردى یا گروهى را مىسازد. تعریفى که از سبک زندگى ارائه مىشود بر حسب نگاهى که به انسان وجود دارد، متفاوت خواهد بود و نوع نگاه به انسان نیز خود در درجه اول، سرچشمه گرفته از نوع نگاه و جهان بینى است که مکتب و آیین حاکم بر جامعه ارائه مىدهد و در درجه دوم، ناشى از شناختى است که خود انسان از کارکردها، ویژگیها، شاخصها، فلسفه )وجودى( و اهداف خویش از مبحث سبک زندگى انتظار دارد
.4با توجه به دشواریها در تعریف سبک زندگى، تعریفها، به دو دسته تقسیم شده است: گروه اول مجموعه تعریفهایى است که سبک زندگى را از جنس رفتار معرفى مىکند که ارزشها، نگرشها و جهتگیریهاى فکرى افراد در آن نقشى ندارد. رویکرد دوم شامل تعریفهایى است که علاوه بر رفتار، به ارزشها و نگرشها نیز توجه مىکند.5
در ادبیات جامعهشناسى، از مفهوم سبک زندگى دو برداشت و دو گونه مفهومپردازى متفاوت به عمل آمده است. در نمونه نخست - که سابقه آن به دهه 1920 بازمىگردد - سبک زندگى، معرف ثروت و موقعیت اجتماعى افراد و بیشتر بهعنوان شاخصى براى تعیین طبقه اجتماعى به کار رفته است. در نمونه دوم، سبک زندگى راهى براى شناسایى طبقه اجتماعى نیست، بلکه شکل اجتماعى نوى دانسته مىشود که تنها در متن دگرگونیهاى فرهنگى مدرنیته و رشد فرهنگ مصرفگرایى معنى مىیابد.6
بنابراین، براى شناخت سبک زندگى و رسیدن به تعریف جامع، اگر چه در بیشتر تعریفها، ظاهر و پوسته سبک زندگى در نظر گرفته شده است; اما با پذیرفتن اصل اثرگذارى ظاهر بر باطن و بالعکس، به راحتى مىتوان از ظاهر سطحى به باطن، که همانا جهان بینى است، رسید و آن را مورد تغییر قرار داد.
با توجه به ویژگیهاى سبک زندگى در کنترل و فهم و پیش بینى زندگى، براى اصلاح یا ساخت یک سبک زندگى، با توجه به جهان بینى فرد، باید اقدام گردد; یعنى شخص با پذیرفتن تعریف مورد قبول خویش از سبک زندگى، با توجه به معناى پذیرفته، نقشه زندگىاش را طراحى کند، تا با شناختى بهتر و بیشتر و با فهم و درکى درست، به صورت کاربردى و عملى، بتواند از عهده پیشبینى و مهار زندگى خویش برآید و آن را مورد دگرگونى و بازسازى قرار دهد.
در سخن رهبرى نیز، زوایاى مفهوم سبک زندگى چنین بازتاب یافته است:
»ما اگر پیشرفت همه جانبه را به معناى تمدن سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد; این جور بگوییم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است; این محاسبه درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است; یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش، باید رسید. آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهایى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح مىکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ; اینها همه بخش ابزارى تمدن است; وسیله است.
... اما بخش حقیقى، آن چیزهایى است که متن زندگى ما را تشکیل مىدهد; که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است; مثل مسألهى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسألهى خط، مسألهى زبان، مسألهى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانههایى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه; اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است. «7
چگونگى شکل گیرى سبک و شیوه زندگى
مىتوان از سبک زندگى به عنوان راهنماى نقشه زندگى یاد کرد که به فهم و درک آدمى کمک مىکند تا با فکر کردن به زندگى و آفریدهها، با آن دست به تعامل بزند و به احساس برسد. نه تنها در مورد خود به جستوجو بپردازد، بلکه درباره چیستى زندگى و پیرامونیان خود نیز به کاووش بپردازد و در چگونگى پیوند با دیگران، خود، طبیعت و همه هستى و خدا به جستوجو بپردازد تا به معنایى دست یابد و به فهم زندگى برسد و این چنین است که زمینههاى شکل گیرى چگونه زیستن مهیّا مىگردد.
بنابراین، اگر سبک زندگى را اصول و الگوهاى حاکم بر رفتارهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى بدانیم، آنچه این اصول و الگوها را ترسیم مىکند، مجموعه باورها و ارزشهایى است که در آدمى شکل گرفته و درونى شده است.
»رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد مىشود. یک نقطه اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. «8
»ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد; یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد. «9
فرهنگ زندگى، متأثر از تفسیر ما از زندگى است و هر هدفى را براى زندگى تعیین کنیم، سبک خاصى را به همراه مىآورد. مکتب، هدایت کننده و اداره کننده حرکتهاى عظیم اجتماعى است و بدون داشتن مکتب و ایدئولوژى، و بدون ایمان و تلاش و پرداخت هزینههاى لازم، هیچ تمدنى امکان تحقق نمىیابد.
بنابراین آنچه که به عنوان خاستگاه و منشأ سبک زندگى معرفى شده، عبارت است از: عناصر فرهنگ که در قالب باورها و ارزشها و اهدافى که از زندگى ترسیم مىکنیم، متبلور شود. البته روشن است که مکتب و نوع داد و ستد و اثرگذارى که بین فردافرد جامعه وجود دارد، مىتواند این دسته از عناصر را شکل دهد. اثرگذارى و داد و ستدِ پیوسته و مستمر این عناصر مىتواند به شکوفایى، رشد و غناى آن بینجامد و سبکى از زندگى انسانى را پدید آورد و بنیان گذارد.
بایستگیها در سبک زندگى اسلامى
1. بازسازى و اصلاح محیط زندگى: از عوامل مهم و اثرگذار بر ویژگیهاى شخصیتى افراد، عامل محیطى است. تجربههایى که فرد از محیط خود کسب مىکند، پیوندى که با محیط دارد، بازخوردها و تأثیراتى که از محیط دریافت مىکند، رشد و شکل گیرى شخصیت او را تحت تأثیر قرار مىدهد.
هرچند انسانها، با یک سرى ویژگیهاى ذاتى که جنبه ارثى و ژنتیک دارد، متولد مىشوند، اما محیط و جنبههاى مختلف آن تأثیر بسزایى در بروز این ویژگیها، یا مکنون ماندن آنها ایفا مىکند.
بر این اساس، هرچند پارهاى از ویژگیهاى شخصیت، برپایه و اساس ژنتیک است، امّا ظهور و بروز آنها به شرایط محیطى بستگى دارد. پارهاى از ویژگیهاى شخصیتى نیز، بیشتر توسط محیط در فرد به وجود مىآیند و ریشههاى ارثى ضعیفى را در آنها مىتوان شناسایى کرد. با این حال، آن چه براى روان شناسان، داراى اهمیت است، اثرگذارى محیط و وراثت است که پیچیدگیهاى موجود در این اثرگذارى و بر ویژگیهاى مختلف شخصیتى جاى پژوهش دارد.
قسمت اعظم یادگیریهایى که شخصیت افراد را تحت تأثیر قرار مىدهد، نه در فضاى معمولى محیطهاى طبیعى، بلکه در محیط بسیار پیچیده که به وسیله رفتارافراد دیگر خلق و ایجاد شده است، انجام مىپذیرد. منظور از محیط پیچیده اجتماعى; یعنى نمونهها و سرمشقهاى فرهنگى، طبقه اجتماعى، ساختار خانواده، دستگاهها و شبکههاى تعلیم و تربیت و الگوهاى استخدامى است. هر کدام از اینها به نوعى تأثیرات خود را روى شخصیت افراد نشان دادهاند.
رفتار اعضاى وابسته به یک فرهنگ در قبال افراد مسن، به حس احترام به خود افراد مسن جامعه تأثیر مىگذارد. اعضاى یک طبقه اجتماعى بر روى نحوه گفتار، نوع پوشش، امکان بازآفرینى تلاشها، نحوه تلقى از استعدادها و اهداف زندگى تأثیر مىگذارد.
بنابراین اگر محیط زندگى و جوامع را محل بروز و ظهور عناصر فرهنگى دانسته و در شکل گیرى سبک زندگى اثرگذار بدانیم; اصلاح و بازسازى آن متناسب با جوامع اسلامى امرى گزیر ناپذیر است. در سایه بازسازىِ صورت گرفته است که مىتوان امیدى به شکل گیرى سبک زندگى اسلامى داشت.
»باید هرچه ممکن است محیط زندگى شهر، به گونهاى طراحى و ساخته شود که تحقق سبک زندگى اسلامى راحت تر، امکان پذیر باشد. «10
»اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را، اصلاح کنیم. «11
2. جامعه پذیرى سبک زندگى اسلامى: هویت و تشخص اجتماعى افراد یک جامعه از راه سبک زندگى انتخابى آنها تولید و بازتولید مىشود. بر این اساس، چنین امرى بیش و پیش از هر چیز، در خلال درونى کردن رفتارها و باورها، به حقیقت مىپیوندد و این فرایند موجب مىشود تا افراد و گروهها، اغلب به صورت ناآگاهانه و بدون آنکه نیازى به فشار بیرونى باشد، همانگونه رفتار مىکنند که باید باشد و از این راه، نظام موجود را پیوسته و در هر لحظه بازتولید مىکنند. هر اندازه این سازوکارها درونىتر شود، نظام تضمین بیشترى براى تداوم خود دارد و برعکس هر اندازه به جاى درونى شدن از سازوکارهاى قدرتمدار و بیرونى، مانند الزام اجتماعى براى تحمیل یک شیوه زندگى خاص استفاده شود، نظام، شکنندهتر، تداوم آن، ضعیفتر و واقعیت آن، سطحىتر مىگردد.
بنابراین، جامعه پذیرى چنین تفکرى از مجارى تثبیت کننده عناصر فرهنگى مانند نهادهایى چون خانواده، آموزش، رسانه و... گزیر ناپذیر است و در سخنان رهبرى، رسالت این مهم بر عهده حوزویان، اندیشمندان، رسانهها، نهاد آموزش، خطبا و هنرمندان گذارده شده است:
»نخبگان موظفاند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفاند، تریبوندارها موظفاند; مدیران بسیارى از دستگاهها، به خصوص دستگاههایى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفاند; کسانى که براى دانشگاهها یا براى مدارس برنامهریزى آموزشى مىکنند، در این زمینه موظفاند; کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین مىکنند، موظفاند. اینها همه یک وظیفهاى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه )پیشرفت در زمینه نرم افزارى تمدنى یا همان سبک زندگى( باید کار کنیم، حرکت کنیم. «12
»یکى از مسائلى که باید در خطبههاى نماز جمعه مورد توجه جدى قرار گیرد، موضوع سبک زندگى و بحثهاى کاملاً مستند و زنده در این خصوص است. «13
ترویج و نهادینهسازى سبک زندگى اسلامى ایرانى و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگى غربى، یکى از این بایستگیهاست که در سیاستهاى جمعیتى رهبرى به دولتمردان ابلاغ شده است.14
محتواى جامعه پذیرى سبک زندگى دینى طبیعى است که از فرهنگ دینى اقتباس شود و چنین فرهنگى متشکل از مجموعه عناصر غیر مادى )باورها و اعتقادات دینى، ارزشها وهنجارهاى دینى( و مادى )رفتار و نمادهاى دینى( است. این دسته از عناصر بر روى کنشهاى اجتماعى آحاد جامعه تأثیر گذاشته و مىتواند سبک زندگى مبتنى بر فرهنگ دینى را شکل دهد:
»باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. «15
»باید در جامعه اسلامى هدایت قرآنى و سبک زندگى اسلامى حاکم باشد. «16
از دیگر سو، تأثیر غیرمستقیم عناصر فرهنگ مىتواند از ماندگارى و تداوم بیشترى برخوردار باشد; از این روى، در آموزههاى دینى نیز بر این امر صحه گذارده شده و بر تحقق چنین شیوهاى تاکید شده است. قالبهاى هنرى، یکى از این مجارى تأثیرگذار غیر مستقیم است; شعر، داستان، سینما و بهطور کلى رسانههاى بصرى، روشهاى غیرمستقیم است که بر سازوکارهاى مستقیم برترى داده شده و به دعوت عملى به دین، به جاى دعوت گفتارى و آشکار تاکید فراوان کرده است. این مهم نیز از سوى رهبرى مورد توجه قرار گرفته است. توجه بیشتر به هنر اسلامى و متخصصان برخوردار از مبانى دینى در جهت عینیت یافتن سبک زندگى اسلامى، از توصیههاى همیشگى ایشان است.17
»گنجاندن معارف اسلامى، سبک زندگى اسلامى، اندیشه حکیمانه و مسائل لازم براى آموختن به انسانها نباید در شعر مورد غفلت قرار گیرد. «18
کارکرد و نتیجه چنین جامعه پذیرى، باید اشاعه دهنده و مروج فرهنگ دینى در جامعه باشد و آدمى را به هدفها و مقصدهاى والا و دستیابى به هدف آفرینش برساند:
»سند تحول باید ما را به سمت هدفهاى اسلامى حرکت دهد; باید جامعه را به سبک زندگى حقیقتاً اسلامى پیش ببرد; باید بتواند در ما خصلتهاى والاى انسانى را به وجود بیاورد. «19
راهکارها در سبک زندگى اسلامى
بدین منظور مىتوان راهکارهاى درست، خردمندانه و متفکرانهاى ارائه نمود:
1. معرفى انگارههاى سبک زندگى: اولین راهکار سبک زندگى مبتنى بر شریعت، ارائه آن در قالب صورتهاى مفهومى است، مانند: نشان دادن فواید و محاسن سبک زندگى معینى در جامعه، به وسیله رسانههاى پر مخاطب، مانند: منبر، تلویزیون، اینترنت، کتاب و... . استفاده از این ابزارها این امکان را به ما مىدهد تا آموزشهاى لازم را به مردم بدهیم و آگاهى آنان را تکامل بخشیم و چنانچه نسبت به این دسته از مفاهیم، نقص برداشت و دیدگاه وجود دارد، این نقص را جبران کنیم. رهبرى نیز به این مهم بارها سفارش کرده و بهره گیرى از رسانههاى پرمخاطب، مورد تاکید ایشان قرار گرفته است.
2. معرفى نمونه عالى سبک زندگى: راهکار دیگرى که مىتوان از آن یاد کرد، معرفى نمونه عالى از سبک زندگى کسانى است که داراى صفت دیندارىاند و پاىبند به دستورهاى دین هستند و ویژگیهاى این نوع از سبک زندگى را در وجود خود، به حقیقت پیوستهاند. و منظومه فکرى و ساختار وجودى شان رنگ و بوى آن سبک را به خود گرفته است. نام این گونه ارائه را مىتوان »ارائه اسوهاى« نهاد. راهکارى که قرآن نیز به آن اشاره کرده است:
»لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه. «20
ارائه اسوهاى; یعنى به جاى بیان مفاهیم و شاخصهاى سبک زندگى مبتنى بر دین براى مخاطب، یک نمونه برجسته و اسوه شاخص معرفى کنیم. البته این اسوه، به دنبال خود همان مفاهیم مثبت را نیز خواهد داشت. فایده این نوع از معرفى سبک دین، جذب سریع، ماندگارى بالا و حرکت خود جوش فرد در اتصاف به الزامات آن است.
»انواع سلوک با افرادى که انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چیزهایى که در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اینها در اسلام هست; در مورد سفر کردن هست، در مورد رفتوآمد هست، در مورد سوار شدن و پیاده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمینه رفتار با دوست هست، در زمینه رفتار با دشمن هست. در همه چیزها، یا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، یا تحت یک عنوان کلى وجود دارد; که اهل استنباط و اهل نظر مىتوانند آن چیزى را که مورد نیازشان است، از آن به دست بیاورند و پیدا کنند. «21
کاربست دو راهکار یاد شده در بن مایههاى غنى شریعت، به درستى بیان شده، بازخوانى و چگونگى روان سازى آن از الزامات هنجارى است که دین باوران به آن عمل مىکنند.
3. تفسیراجتماعى سبک زندگى: راهکار دیگرى که مىتوان از آن یاد کرد، برداشت، تفسیر و نوع درکى است که ما از زندگى اجتماعى داریم. هدف زندگى و سبک زندگى مبتنى بر آن در این فرایند شکل مىگیرد. تفسیرگرایى از این اصل برخاسته که عقل بشر نه منفعل است و نه گیرنده صرف، بلکه ابداع کننده است و توان تولید دارد بر این مبنى عمل مىکند که واقعیت نه ساده است و نه غیر قابل انعطاف و آنچه که ما بررسى مىکنیم تنها مادهاى خام است.
کلام وحى به عنوان یکى از منابع فهم، مىتواند در تبیین فضاى مفهومى سبک زندگى مبتنى بر شریعت، راهنماى دقیق و کارگشایى باشد. آیات مرتبط در این زمینه بسیار وجود دارد. آنچه ضرورى مىنماید تفسیر اجتماعى به درستى صورت گیرد.
»مقصود از تفاسیر اجتماعى، مجموعهاى از شروح، توضیحات، استنباطات و تحلیلهایى است که مفسران در طى قرون و اعصار در ذیل آیات اجتماعى قرآن مجید عرضه کردهاند. آیات اجتماعى نیز به آیاتى اطلاق مىشود که به زندگى اجتماعى انسان و لوازم و آثار و پیامدهاى آن مربوط باشد. «22
»اگر در جوامع بشرى قرآن حاکم باشد، هم سعادت دنیا هست، هم علوّ معنوى هست. راه سلامت را، راه امنیت را، راه امنیت روانى را قرآن به روى ما باز مىکند; راه عزت را قرآن به روى ما باز مىکند; راه زندگى درست را و سبک زندگى سعادتآمیز را قرآن به روى ما باز مىکند. «23
»یک مسأله، مسألهى احترام ظاهرى و پاسداشتن از حرمت قرآن است به معناى الفاظ قرآن، اصوات قرآنى; این در جاى خود چیز محترم و مهمى است. مسألهى بالاتر، تخلق به اخلاق قرآنى است; سبک زندگى را منطبق با قرآن قرار دادن. «24
تفسیر گرایى تلاش مىکند تا پدیدهها با تمام ویژگیها و کلیات وظواهر و باطن مورد ارزیابى قرار گیرد. همچنین موارد آشکار و موارد موجود و آنچه را که نهان است، مد نظر باشد. علاوه بر این که پدیدهها، نه به عنوان اجزایى گسسته، بلکه به عنوان جزیى از کل - که اجزاى آن با یکدیگر و هر جزء با کل در تعامل مىباشند - مورد کنترل قرار گیرد. بر این اساس، نگاه تفسیر گرایانه به سبک زندگى اقتضا مىکند تا اجزا، عناصر، ابعاد و منابع ایجابى آن دیده شده و در معرض تفسیر قرار گیرد.
»دو سه نکته پیرامون ایجاد این وضعیت و الزاماتى که دنبال این فرهنگ رفتن براى ما ایجاد مىکند، وجود دارد، که باید به اینها توجه کنیم. نکته اول این است که رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد مىشود. یک نقطه اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست; کارِ درست انجام نمىگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، مىتواند لیبرالیسم باشد، مىتواند کاپیتالیسم باشد، مىتواند کمونیسم باشد، مىتواند فاشیسم باشد، مىتواند هم توحید ناب باشد; بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسألهى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد; یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد. «25
»بدون مکتب و بدون ایدئولوژى نمىتوان یک تمدن را به وجود آورد; احتیاج به ایمان است. این تمدن، داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود; و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده همه اینها خواهد شد.«26
»آن که مکتب توحید را مبناى کار خودش قرار مىدهد، آن جامعهاى که به دنبال توحید حرکت مىکند، همه این خیراتى را که متوقف بر تمدنسازى است، به دست خواهد آورد; یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشهدار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. «27
»پس در درجه اول، نیاز تمدنسازى اسلامى نوین به ایمان است. «28
این سخنان، توجه به منبع و مکتبى غنى در تفسیر از سبک زندگى و عناصر پیوسته آن را نشان مىدهد; یعنى قرآن به درستى و عارى از ابهام این سبک از زندگى را ترسیم کرده است.
مصادیق سبک زندگى اسلامى
بررسى مؤلفههاى سبک زندگى از اهمیت زیادى برخوردار است; چرا که بدون شناخت این سیر و دگرگونیهاى به وجود آمده در آن نمىتوان سبک زندگى امروز را به درستى به بوته نقد و بررسى قرار داد. این مؤلفهها، دستهبندیها و مصادیقِ سبک زندگى را در طول تاریخ نشان مىدهد و شناخت ابعاد و جایگاه آن را در شاکله سبک زندگى مبتنى بر شریعت، مىتواند باز تعریفى نیز به همراه داشته باشد.
آموزش و پرورش و بسیج مردمى، دو نهاد مدنى است که در فرایند بازشناسى مصادیق سبک زندگى در کلام رهبرى از آن یاد شده است.
رهبر انقلاب، آموزش و پرورش را یک دستگاه بسیار مهم و اساسى و زیر ساختِ اصلى براى شکل گیرى جامعهاى پیشرفته و برخوردار از خصلتهاى والاى انسانى و سبک زندگى اسلامى مىداند.29
»سبک زندگى و اسلوب زندگى به حسب نظر اسلام، این در داخل بسیج مىتواند یک معیار براى خودشناسى باشد. بحث این نیست که دستگاههاى برتر و بالاتر بیایند ما را عیار بزنند، ببینند چه جورى است، بحث این است که خودمان، خودمان را عیارسنجى کنیم. رفتار ما در محیط کار چگونه است؟ رفتار ما با همسر و فرزند چگونه است؟ رفتار ما در محیط زندگى و محیط اجتماعى چگونه است؟ رفتار ما با زیر دست چگونه است؟ با کسى که بالادست ماست، رفتار ما چگونه است؟ رفتار ما با دوست چگونه است؟ با دشمن چگونه است؟ اینها همه در اسلام اندازه و معیار دارد. خودمان را بسنجیم. این مىشود عیار خویش را سنجیدن، خود را درست شناختن. اگر از اینجا شروع کردیم، بنیان زندگى ما، بنیان کار ما در همه بخشها، به خصوص در بسیج، که حالا محل بحث ماست، تقویت خواهد شد. «30
به عنوان مثال، در خصوص نقش و تأثیر آموزش و پرورش در سبک زندگى، مىتوان معرفى حفظ و تقویت ارزشها را مهمترین اقدامى دانست که در این راه داشته باشد. این فرایند از طریق الگوسازى عملى اولیاى این نهاد آموزشى مىتواند صورت گیرد; زیرا آموزش و معرفى »ارزشها« بیش از آنکه از طریق کتاب و گفتار، مؤثر باشد در عمل مورد توجه و تأثیر قرار مىگیرد. میزان تقید و پاىبندى اولیاى مدرسه به این ارزشها و همچنین آشنایى کامل آنان با ارزشها و توانایى معرفى آنان به دانشآموزان و پاسخگویى به پرسشها یا شک و شبهههایى که در این خصوص مىتواند در اذهان شکل بگیرد، موضوعى است که به طور معمول مورد بىتوجهى قرار مىگیرد.
سازوکار دیگرى که در این فرهنگ پذیرى درخور توجه است، حفظ و گسترش هنجارهاست. کل ساختار آموزشوپرورش شایسته است به گونهاى باشد که هنجارها را تقویت کند و مانع از کاهش ارزش اجتماعى این هنجارها و شکستن قبح هنجارشکنى باشد. به عنوان مثال، معمارى مدارس و ادارات آموزشوپرورش، باید نمونهاى از معمارى سنتى و برابر با معیارهاى سبک زندگى اسلامى و ایرانى باشد. یا این که، نقاشیهاى کتابهاى درسى، چگونگى پوشش مدیران و معلمان، نوع هدایایى که از طرف مدرسه به دانشآموزان داده مىشود، موسیقىهایى که در مراسم جشنها به کار گرفته مىشود و... باید براساس هنجارهاى ملى باشد، نه نوعى تبلیغ فرهنگ و هنجارهاى بیگانه.
بنابراین، مدرسه در درجه اول باید به جایگاه خود برگردد که آن در گرو تبدیل جایگاه حاشیهاى معاونت فرهنگى و پرورشى آموزشوپرورش، به جایگاه اصلى است البته سیاستهاى کلانى که اخیراً مقام معظم رهبرى در مورد تحول بنیادین در آموزشوپرورش ابلاغ کرده است، این امید را ایجاد مىکند که ما به این سمت حرکت کنیم.
کارکرد سبک زندگى اسلامى
سبک زندگى به مثابه نقشهاى است که زمینه فهم و درک آن را فراهم کرده، تا بدین وسیله تعامل با محیط پیرامونى مان تسهیل شود. این سند فرا دستى بستر لازم براى چگونه اندیشیدن و چگونه عمل کردن براى زندگى بهتر را نیز فراهم مىکند. چنانکه فقدان این سند مىتواند زمینه پوچى و ناامیدى را در نهان بشر به جاى گذارد.
کارکرد دیگرى که براى چنین سندى مىتواند مترتب باشد، پیشبینیهایى است که در مسیر زندگى مهیا شده و به عنوان اجزایى از آن شمرده مىشود. این اجزا به آدمى این اجازه را نخواهد داد تا خطاهاى گذشته را دوباره تجربه کند. این سند )سبک زندگى( همواره به طور خودآگاه، یا ناخودآگاه پیش روى ما گسترده است واین امکان از سبک زندگى در عمق وجود ما حضور دارد.
علاوه بر امکان پیش بینى، سبک زندگى زمینه مهار رفتارى را نیز براى مان آسان مىسازد; از این روى، به میزان شناخت از سبک زندگى منطبق با فرهنگ حاکم بر جامعه خویش، مىتوان نسبت به مدیریت بر آن تسلط یافت. به عبارت دیگر، رابطه معنىدارى بین شناخت از سبک زندگى و بهره ورى بیشتر و مدیریت کارآمد آن وجود دارد. همچنین در کنار شناخت سبک زندگى خود، شناخت سبک زندگى اطرافیان و دیگران نیز مىتواند ما را براى نظارت و چیرگى بیشتر بر اوضاع و سبک زندگى خویش تواناتر کند; چرا که انسان موجودى اجتماعى است و گاهى از سبک زندگى دیگران تأثیر مىپذیرد و بر آنها تأثیر مىگذارد.
بنابراین، مىتوان بر این باور بود; هرگاه کارکردهاى سبک زندگى تحقق یابد، نتیجه مطلوب و مورد نظر نیز محقق خواهد شد. بر خلاف جوامعى که به این شناخت دست نیابند و بر اساس تقلید کورکورانه عمل کنند و طبیعى است که از دستیابى به این دسته از کارکردها محروم خواهند شد.
»برخلاف این کشورهاى مقلد، ملتهایى که در مقابل تمدن غرب، مکتب توحید را انتخاب مىکنند، هم به پیشرفت حقیقى و همه جانبه دست مىیابند و هم تمدنى عمیق و ریشه دار مىسازند که فکر و فرهنگ آنها را در جهان گسترش مىدهد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه پیشرفتهایى که در بخش اول)سخت افزارى( کردیم، نمىتواند ما را رستگار کند; نمىتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد.«31
آسیبها در سبک زندگى اسلامى
بررسیهاى آسیب شناختى از مواردى است که در هر مطالعهاى گزیر ناپذیر است. شناخت سبک زندگى در زوایاى مختلف آن نیز از این قاعده مستثنى نبوده و شایسته نگاه آسیب شناختى است تا در فرایند بازشناسى آن دچار خطا نشویم.
1. تضعیف ایمان: تضعیف ایمان در بین مسلمانان یکى از نمونههاى روشن آسیبى است که تداوم آن خودبیگانگى با عناصر دیندارى را به ارمغان مىآورد.
»کشاندن جامعه به بىایمانى، یکى از همان توطئههایى است که دشمنان تمدنسازى اسلامى، دنبال آن بودهاند و الان هم با شدت این را دارند دنبال مىکنند. «32
»امروز، مظهر کامل و تنها مظهر این زورگویى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزهگرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزهگرى و دشمنى احساساتى نیست. «33
»غربیها، آن جایى که توانستند، بنیانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. «34
جوامع دینى، در تلاشاند تا با آگاهى بخشى افراد با باورها، اعمال، وظایف، آیینها، مراسم، مناسک، ارزشها و هنجارها و نمادهاى دینى و درونى سازى آنها به عنوان افراد دیندار موجب انتقال این دسته از عناصر فرهنگى از نسلى به نسل دیگر را فراهم آورند. استمرار و بقاى هر جامعه دینى، بسته به آن است که اعضاى آن، مجموعه باورها، ارزشها، رفتارها و گرایشهاى موجود در آن را درونى کرده و به نسلهاى جدید انتقال دهند. از دیگر سو فرهنگ غربى، در صدد است در فرایند انتقال این دسته از عناصر فرهنگى، عناصر جایگزین بنیادین مغرب زمین را وارد کند و هویت اصیل اسلامیت را مورد هجمه قرار دهد.
»فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است; هرجا وارد شود، هویتزدایى مىکند; هویت ملتها را از بین مىبرد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى مىکند، مادى پرورش مىدهد; هدف زندگى مىشود پول و ثروت; آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده مىشود. خصوصیت فرهنگ غربى این است. «35
مصداق تضعیف ایمان، که از اهداف فرهنگ غربى در کلام رهبرى بدان اشاره شده است; عادى سازى انحراف از فرامین الهى است. و به نظر مىرسد در نظام اولویت بندى این دسته از نافرمانیها، انحرافهاى جنسى در اولویت قرار گرفته است.
»یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است; گناههاى جنسى را عادى مىکنند. «36
»باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادى شهوتآلودِ گناهآلودِ هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت.«37
2. سبک زندگى مبتنى بر تقلید: پیامد تقلید و عدم توجه به کارآمدى یک عنصر فرهنگى در فرایند فرهنگ پذیرى به بى هویتى و نادیده انگاشتن فرهنگ خودى مىانجامد. تداوم این وضعیت، مىتواند منجر به از هم گسیختگى و گسست بین آحاد جامعه شده و در نتیجه زوال انسجام اجتماعى روى دهد.
»تقلید از غرب، براى کشورهایى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده; حتّى آن کشورهایى که به ظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، امّا مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده فرهنگهاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسى اجتماعى را از بین بردند; تا آن جایى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى; اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. «38
»ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهایى را عادت کردهایم تقلید کنیم. «39
از نگاه رهبرى، برخى کشورها، بدون ایمان به مکتبى خاص، مقلد تمدن غرباند. اینها ممکن است به پیشرفتهاى صورى نیز برسند; اما زیانهاى ذلت تقلید، آنها را دچار آسیبهاى جدى مىکند و ریشه آنها را از بین مىبرد. بنابراین، اگر طوفانى به پا شود توانایى استقامت ندارند.
»ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى)سبک زندگى(، به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم; تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. «40
»شرط رسیدن به تمدن اسلامى نوین، در درجه اول، این است که از تقلید غربى پرهیز شود. «41
مقام معظم رهبرى، بر این باور است که باید همه احساس کنند که مسؤولیت ایجاد تمدن اسلامى نوین بر دوش آنان است و یکى از حدود و ثغور این کار، مواجهه با تمدن غرب است، به صورتى که تقلید از آن انجام نگیرد.42
3. فقدان خود باورى: از باورها و عوامل مؤثر در موفقیت آدمى خودباورى با اتکاى بر خدامحورى است. آفرینش آدمى و درجه مقام خلیفةاللهى، موهبتى است که از سوى خداوند به انسان اعطا شده و به واسطه این امتیاز او را امانتدار خویش قرار داده، عقل و اختیار به او واگذار کرده و او را مسجود فرشتگان قرار داده و بدین سبب، عالم هستى را در خدمت و تسخیر او قرار داد. بنابراین، اگر انسانى در زندگى اجتماعى و فردى خویش احساس شکست کرد، این امر ناشى از ناآگاهى نسبت به توانمندیهایى است که خداوند به او عنایت فرموده است، ولى نتوانسته از آنها بهره ببرد. این امر مىتواند زندگى اجتماعى را دچار اختلال کند و ناکامیهاى پیاپى را به دنبال داشته باشد. نوع فرهنگ وارداتى معارض با فرهنگ دینى، مىتواند چنین آسیبى را تولید کند.
»یکى از این آسیبها، محیطهاى شبه روشنفکرى است که به صورت ابتر و ناقص خود را بر جامعه امروز ما تحمیل کرده و عوارض سوء را بر پیکره جامعه وارد مىکند.
]محیطهاى شبه روشنفکرى[ مىخواهند ترس و واهمه خود را به مردم منتقل کنند به همین علت، مدام مىگویند شعارهاى مکتبى، دردسر و تحریم و تهدید مىآورد. اگر خوشبینانه به این گفتهها نگاه کنیم باید بگوییم این افراد ]شبه روشنفکران[ از تاریخ بى خبرند. «43
از این روى، در نهضتهاى بیدارى اسلامى، باید تجربه تلخ و دهشتناک تبعیت از غرب در سیاست و اخلاق و رفتار و سبک زندگى، مورد توجه دائم باشد. کشورهاى مسلمان در بیش از یک قرن تبعیت از فرهنگ و سیاست دولتهاى مستکبر، به آفات مهلکى، همچون وابستگى و ذلت سیاسى، فلاکت و فقر اقتصادى، سقوط فضیلت و اخلاق، عقبماندگى خجلتآور علمى، دچار شدند; و این در حالى بود که امت اسلامى از سابقهاى افتخارانگیز در همه این عرصهها برخوردار بود.44
نتیجه
1. با توجه به تکثر معنوى مفهوم سبک زندگى، رسیدن به تعریف جامع، یکى از دشوارترین مسائلى است که در حوزههاى مختلف علوم انسانى است. اگر چه بیشتر تعریفهاى مطرح شده، ظاهر و پوسته سبک زندگى ر ا در نظر گرفتهاند; اما مسلم است با پذیرفتن اصل تأثیر ظاهر بر باطن و بالعکس، به راحتى مىتوان از ظاهر سطحى به باطن، که همانا جهان بینى است، رسید و آن را مورد تغییر قرار داد.
2. بایستگیها در سبک زندگى، مىتواند با اصلاح و بازسازى در محیط زندگى محقق شود و با استفاده از سازوکار جامعه پذیرى تداوم یافته و زمینه پایدارى آن فراهم گردد.
3. معرفى صورتهاى مفهومى و نمونههاى آرمانى متناسب که از فرهنگ دینى اخذ مىشود به عنوان راهکارهایى است که در فرایند ایجاد سبک زندگى اسلامى، بهکار مىرود. تفاسیر اجتماعى گرفته شده از منابع دینى در ساخت این دسته از مفاهیم و نمونههاى آرمانى بسیار کارآمد است.
4. با توجه به ویژگیهاى سبک زندگى در کنترل و فهم و پیش بینى زندگى، براى اصلاح یا ساخت یک سبک زندگى با توجه به جهان بینى فرد، باید اقدام کرد; یعنى شخص با پذیرفتن تعریف مورد قبول خویش از سبک زندگى، با توجه به معناى پذیرفته، نقشه زندگىاش را طراحى کند، تا با شناختى بهتر و بیشتر، به صورت کاربردى و عملى بتواند از عهده پیشبینى و کنترل زندگى خویش برآید و آن را مورد تغییر و بازسازى قرار دهد.
5. از آسیبهاى احتمالى که ممکن است ظهور و بروز یابند، نباید غافل گشت. این دسته از آسیبها در مسیر تضعیف ایمان در جامعه دینى مىتواند بروز یابند و یا تقلیدهاى کور کورانهاى که از فرهنگ وارداتى به این جامعه رسوخ مىکند، و در نتیجه زوال خودباورى اعضاى جامعه و بى توجهى به سبک زندگى اسلامى را در پى خواهد داشت.