نوع مقاله : مقاله پژوهشی
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام على سید الانبیاء والمرسلین سیّدنا ونبیّنا ابى القاسم محمّد وآله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیة الله فى الارضین.
جلسه بسیار بزرگ و مهم و به یاد ماندنى است. ارکان و اعیان بزرگترین حوزه علمیّه شیعه مجتمع شده اند و فضلا و نخبگان و برجستگانِ شاغل در این حوزه مبارکه تشریف آورده اند تا من (که افتخار دارم طلبه این حوزه و جزو آحاد شما برادران عزیز و طلاّب این مدرسه عظیم الشأن هستم) عرایض خود را که عمدتاً هم در اطراف همین حوزه مبارکه است مطرح کنم.
در انتخاب مطلب دچار تردید نشدم. حرف براى گفتن هست ولى آنچه که من ترجیح دادم مطرح شود و از این فرصت مغتنم استفاده بکنم; سخنى است که به اعتقاد من اهمّ و اقدم و اولى از هر سخنى در چنین محفلى مى باشد و آن سخن درباره حوزه علمیه و جامعه روحانیّت و پایگاه رفیع علمى و دینى و تبلیغى و هدایتى است که به دست بندگان بزرگ و صالحى در این نقطه بنا شده است. لذا بحث من درباره حال و آینده حوزه است.
حوزه علمیه قم که ما امروز نام آن را با
افتخار و تعظیم و تجلیل مى بریم در واقع مصطفى و مستحصل حوزه هاى شیعه در طول تاریخ حوزه هاست. یعنى از اواخر قرن دوّم و حداقل اوایل قرن سوّم هجرى که مراکزى به عنوان حوزه علمیه درست شده است حوزه قم در دوران ائمه ثلاثه اخیر: حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسکرى علیهم السلام که دوران قمیین است یک حوزه علمیّه به معناى حقیقى کلمه است که در آن درس و بحث و جمع و تدوین و اشاعه و نشر و استادى و شاگردى به چشم مى خورد. با این حال از اجتماعات صحابه و محدّثان و حَمَله علم در اطراف ائمه علیهم السّلام در شهرهایى مثل مدینه و کوفه و… مى گذریم و نمى خواهیم اصطلاح حوزه علمیه را به این مراکز اطلاق کنیم.
بنابراین شاید قدیمى ترین حوزه هاى علمیه ما همین قمِ قمیین است که در آن آثار بزرگانى مثل اشعریّین و آل بابویه و دیگران تا امروز باقى است. البته بعد از آن حوزه علمیه با این عظمت باقى نمانده و به اکناف دیگرى از عالم مثل شرق دنیاى اسلام و ماوراء النهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالى مثل شیخ عیّاشى شیخ کشّى سمرقندیّین و نصاحیین و دیگر اسمهایى که ما آنها را در زمره محدّثان و روات و مؤلفان مى شناسیم در آن جاها به سر برده اند. همچنین حوزه بغداد که حوزه شیخ مفید و بعد از او سید مرتضى و شیخ طوسى علیهم الرحمة والرضوان است و نیز حوزه نجف که با هجرت (شیخ طوسى) به این شهر در حدود سال 450 یا 448 یا 449 و تشکیل مرکزى به نام حوزه علمیه فقاهت و حدیث و دیگر علوم اسلامى مقطع مهمى به وجود مى آید.
بعداً حوزه علمیه شیعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشکیل مى شود که بزرگان فقهاى حلّیِ ما اسمشان در تاریخ و آثارشان در کتابخانه عظیم فقاهت شیعه محفوظ و موجود است و این روند ادامه پیدا مى کند تا زمانى که سلطنت صفویه در ایران تشکیل مى شود و مقطعى عظیم به وجود مى آید.
على رغم کسانى که سعى کردند صفویه را ضد شیعه و اسلام و مفاهیم و ارزشهاى دینى معرفى کنند سلاطین صفویه با همه بدیهایى که در جانب حکومت و شخصیتهاى خودشان داشتند حرکتهاى بزرگِ ماندگار و فراموش نشدنیى انجام دادند که یکى از آنها گسترش حوزه هاى علمى شیعه است که در آن وقت حوزه علمیه اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقیه مناطق به برکت آنها آباد شد و اگر کسى وارد مطالعه بشود شگفتیهاى عظیمى را خواهد دید. اگر شما تا قبل از دوران صفویه فقهاى شیعه را نگاه کنید تعداد ایرانیها انگشت شمار است; امّا بعد از صفویه هر کدام از بزرگان علما را که نگاه کنید شاید 90% آنان فقهاى ایرانى هستند.
بعد از این دوره اوج حوزه نجف و کربلا و حضور تلامذه مرحوم وحید بهبهانى و سپس شیخ و صاحب جواهر و تلامذه این بزرگواران تا دوره اخیر است. بعد مرکزیّت عظماى حوزه فقاهت به وسیله مرحوم آیة اللّه حائرى و بعد مرحوم آیة اللّه بروجردى باز به قم منتقل مى شود و تا امروز ادامه دارد. این حوزه محصول این سیر تاریخى و نتیجه و مستحصل و زبده گُزین همه این حرکت عظیم علمى است که با مهاجرت و تحقیق و علم همراه بوده است و امروز در اختیار شماست.
حوزه هاى علمیه موضوع یک بحث تاریخى و علمیِ بسیار مهمى است که بجاست کسانى از فضلاى حوزه و بزرگانى از اهل نظر به این مسأله به شکل متقن و محقّقانه بپردازند و مى بینم بحمداللّه به این مسائل پرداخته مى شود.
ما امروز در قبال چنین حوزه اى که میراث دوازده قرن است وظیفه داریم. من به سه وظیفه در کنار هم اشاره مى کنم که اینها از بدیهیّات است و استدلال و بحث نمى خواهد:
اوّل: حفظ.
دوّم: ترمیم.
سوّم: بالندگى و رشد دادن و تنمیه و پیش بردن حوزه علمیه.
حفظِ حوزه بحمداللّه حاصل است و نسبت به گذشته کمّاً و کیفاً افزایش پیدا کرده است. فى الجمله در این جاى تردید نیست; لیکن ترمیم قدرى دقیق تر و سخت تر است و از آن سخت تر بالندگى و رشد دادن و پیش بردن است. کفایت نمى کند که شما فقط میراث گذشتگان را نگه دارید و به آیندگان تحویل بدهید; چون نفس توقّف در چنین قضیه اى عقبگرد است.
ترمیم یعنى چه؟ یعنى پس از ثلمه حاصل از فقدانها حوزه عناصرى را تربیت کند تا موجودى فعلى جایگزین آنها باشد و نیز پس از اندراسِ مفاهیم منسوخ مفاهیمى بیافریند
که جایگزین مفاهیم مندرس و کهنه شده باشد. مفاهیم کهنه مى شوند و نشاط و شادابى را به تدریج و با مرور زمان از دست مى دهند. بعد از آن که فکرى به خاطر ورود انظار و دقتهاى گوناگون بر آن به مرور زمان دچار خدشه شد و از آن استحکام اوّلیه افتاد باید جاى آن مفاهیم نویى گذاشته شود.
این کفایت نمى کند که ما فرضاً در علم اصول کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیارى از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم همچنان که این گونه هم هست . حالا کدام فاضل و ملاّ و اصولیِ بحّاثه اى است که در طول تأمّلات اصولى خود نسبت به کتاب فصول یا به بسیارى از ابواب قوانین احساس احتیاج کند؟ آنها کهنه اند و بسیارى از آن حرفها از رونق و بها افتاده و بهتر از آنها وارد بازار شده است.
پس مفاهیم منسوخ مى شوند. در همه علوم چنین چیزهایى هست. براى پرکردن خلأ حرفها و مباحث و مسائل منسوخ باید مباحث جدیدى مطرح شود و فضاى ذهنى در هر علمى از لحاظ حجم مفاهیم ذهنیِ لازم به کمال برسد. این ترمیم است که تلاش و فعالیت زیادى لازم دارد.
از آن مهم تر مسأله بالندگى است. بالندگى به معناى پیشرفت و یک قدم جلو رفتن و آفاق تازه اى را کشف کردن است. بالندگى به این نیست که ما در یک بحث دقّت بیشترى به خرج دهیم. فرض کنید مسأله اى را که ملاّى قرن ششم به گونه اى استدلال مى کرد ما حالا دقّت بیشترى به خرج بدهیم و بعضى از استدلالهاى او را تحکیم و بعضى را رد کنیم و مسأله را استوارتر از آب در آوریم. کار فقط این نیست بلکه باز شدن آفاق نویى هم در خود علم یعنى فقاهت و هم در محصولِ علم یعنى مباحث فقهى است. اصول و کلام و دیگر مباحث نیز همین طور است. همه اینها به بالندگى احتیاج دارد.
حوزه هاى علمیه وقتى مى توانند خود را ترمیم نمایند و رشد و بالندگى پیدا کنند که زنده باشند. حوزه مرده قادر بر چنین کارى نیست. واقعیتهاى بشرى مثل خود انسانند و حیات و مرگ و ضعف و قوّت و بیمارى و صحّت دارند. حوزه علمیه هم همین طور است. حوزه بیمار و سالم و ضعیف و قوى و زنده و مرده وجود دارد. حوزه باید زنده و سالم و قوى باشد تا بتواند رشد کند و آفاق جدیدى را باز نماید و منطقه جدیدى را در اختیار مستفیدان از فواید خود قرار بدهد.
وقتى سابقه حوزه علمیه قم را توضیح مى دهیم نخواستیم فقط بگوییم از لحاظ زمانى و تاریخى آنها سَلَف این حوزه هستند بلکه از لحاظ محتوایى هم همین طور است. تحقیقات شیخ طوسى و بعد ابداعات ابن ادریس و محقّق حلّى و آن فعّالیت فقهى وسیع علاّمه و دیگر کارهایى که دیگران کردند امروز همه اینها در این حوزه متبلور است. هر کسى در طول این دوازده قرن در فقه و اصول فعالیتى کرده و هنرى را بروز داده است امروز در درس و بحث و تألیف و کتابِ این حوزه علمیه متبلور است.
حوزه اى که این سابقه و ریشه و شجره و نسب علمى آن است الان در چه وضعى است؟ این آن چیزى است که ما باید دایماً به آن بپردازیم. واقعاً اگر کسى به سرنوشت اسلام و مسلمین علاقه مند است باید به این قضیه بپردازد. این از آن قضایایى نیست که بشود آن را به دست اهمال بسپاریم و بگوییم حالا چه کار داریم! نه این از آن مسائلى نیست که بشود گفت چه کار داریم! هم شما آقایانى که خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا
و طلاّب این جا هستید و هم هر طلبه اى که در هر گوشه اى از این دنیاى بزرگ خودش را وامدار این جا مى داند و دوش خود را زیر بار منّت این حوزه بزرگ مى بیند و هم هر مسلمانى که از برکات این حوزه استفاده کرده است یا مى خواهد بکند باید به این موضوع فکر کنند.
البته اگر غیر روحانى به این قضیه فکر کند راه به جایى نخواهد برد; همچنان که اگر کارِ کارستانى بخواهد انجام بگیرد باید در خود این حوزه انجام بگیرد. کار بزرگ و اساسى و ریشه اى و موفّق کارى است که شما در این حوزه بکنید. حالا ممکن است هوادارانى هم امثال من در بیرون داشته باشید که اینها هم باید از شما پشتیبانى کنند و کمکْ کارتان باشند. در عین حال کار را خود حوزه باید انجام بدهد; لذا ما از اول بحث تا این جا و از این جا تا آخر همواره بر روى ترمیم حوزه و ساختن آن توسط خودش تکیه مى کنیم. کس دیگرى از بیرون نمى تواند این کار را بکند.
امروز حوزه چگونه است؟ فردا چگونه خواهد بود و یا چگونه باید باشد؟ امروز حوزه نسبت به گذشته خیلى پیشرفت کرده است و هیچ کس نمى تواند این حقیقت را منکر بشود. یعنى اگر ما قدر مطلق را حساب کنیم قابل مقایسه با گذشته نیست. همان طور که حضرت آیة اللّه مشکینى فرمودند: این حوزه کمّاً و کیفاً پیش رفته است. آن روز چهارصد نفر طلبه داشت ولى امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصیل هستند. فضلاى امروز از فضلاى آن روز کمتر نیستند. بعضى از طلاّبِ امروز از طلاّب آن روز کم شوق تر نیستند. کارى که فضلا و طلاّبِ امروز مى کنند بعضى اوقات دهها برابر کارى که آن روز طلاّب و فضلا مى کردند اهمیّت عملى و بعضاً علمى دارد.
کسى نمى تواند بگوید که حوزه دچار عقبگرد است. نه از این جهتى که بررسى مى کنیم حوزه پیشرفت کرده است. حرفهاى گذشتگان هم دست علماى امروز است. امروز این کتاب مکاسبى که شما مى خوانید درس خارج شیخ است عالى ترین تحقیقات شیخ همینهاست. کفایه اى که شما مى خوانید اوج افکار اصولى محقّق خراسانى است. اگر امروز طلبه کفایه خوان ما کفایه را که مى خواند آن را بفهمد مثل اکابر شاگردان آخوند که آن
روز آن حرفها را بلد شدند فهمیده است; منتهى باید بداند که امروز پلّه آخر نیست; ولى آن روز پلّه آخر بود. بنابراین حوزه در فقه و اصول و در کارهاى کمّى حوزه اى و در تبلیغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤولیتهایى که بر عهده گرفته است با گذشته تفاوت زیادى دارد و پیشرفت زیادى کرده است.
امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر حوزه دو اشکال اساسى دارد که یکى از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلق به امروز است و دیگرى هم به احتمال زیاد این گونه است. امّا اشکالى که حوزه ما دیروز آن را نداشت و امروز دارد این است که حوزه دیروز از دنیاى زمان خود عقب تر نبود بلکه جلوتر هم بود.
شما نگاه کنید در آن روز علماى ما چقدر محصول علمى و فقهى و کلامى براى مردمِ زمان خودشان داشتند. همان عدّه کمى که در گذشته بودند کارهاى بزرگى انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا توس (که اقصى نقاط دنیاى اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود) چند نفر شیعه زندگى مى کردند و سؤال فقهى یا کلامى داشتند شیخ مفید آنان را از بغداد هدایت و راهنمایى مى کرد; یعنى (شیخ مفید) از زمان خودش عقب نبود.
یا در زمان شیخ طوسى اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت مى گفت: (لا مصنَّفَ لکم) شما کتاب و تصنیف ندارید شیخ طوسى خودش به تنهایى وارد میدان مى شد و بزرگترین کتاب رجالى را تلخیص مى کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالى دیگر مى نوشت; یعنى بدون معطّلى رجال کشّى را تلخیص کرد و کتاب رجال و فهرست خود را هم نگاشت.
هنوز اشکال کسى که مى گفت (فقه ندارید) از خانه اش بیرون نرفته بود که ناگهان یک کتاب عظیمِ پرفرعِ پر تحقیقِ (به حسب سطح تحقیق آن روز) مبسوط عرضه مى گردید. اگر محمدبن زکریّاى رازى چهار کلمه الحادى بر زبانش جارى مى شد فوراً سید مرتضاى رازى در ردّ او کتاب مى نوشت و نمى گذاشت حرف او بى جواب بماند. اگر فلان نویسنده معاندِ اهل بیت کتابى مى نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره مى کرد بلافاصله عبدالجلیل رازى قزوینى حقّش را کف دستش مى گذاشت و کتاب النّقض را مى نوشت. بنابراین هر کسى که در زمینه هاى فقهى و کلامى
بخصوص به شیعه چیزى مى گفت شیعه با قدرت و قوت به زبان علمى به او جواب مى داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند راه به جایى نمى برد.
تا اواخر هم وضعیت این گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب: تحفه اثناعشریّه را که بر ضد و ذم شیعه و به ظاهر در مدح اهل بیت بود نوشت سید حامد حسین کتاب عبقات با آن عظمت را در جوابش نوشت و آن طور که به نظرم مى رسد شاید حدود ده ردّ بر کتاب تحفه اثناعشریّه نوشته شده است.
من فهرستى را نگاه مى کردم که متعلق به کتب علماى هندیِ شیعه بود که البته بزرگان و اعلام درجه یک هم در میان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شاید هم بیشتر علیه این کتاب نوشتند. بنابراین حوزه هاى علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا مى شد حرفى را در یک کتاب خطى مى زد و یک نسخه مى نوشت و دیگرى پخش مى کرد و دیگرى مى خواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطلع مى شدند عالم شیعه هم بر مى داشت همین کار را عیناً جواب مى داد و گاهى تندتر و سریع تر و بهتر از او اقدام مى کرد و عقب نمى ماند.
تا زمان شهید اول (ره) کتب فقهى ما مثل کتب علامه و فخرالمحقّقین غالباً متضمن آراى فقهاى اهل سنّت هم بوده است; ولى بعد از آن زمان کتب شیعه غالباً دیگر آراى اهل سنت را ذکر نمى کنند. وقتى شما نگاه مى کنید مى بینید که در آن کتابها رأى فقهاى اهل سنّت با ادلّه متعدد جواب گفته شده است. فقط کتاب (خلاف) را نگاه نکنید که شیخ طوسى در آن جا فقط به اجماع تمسک کرده است. غالباً استدلالهاى محکم کتب علامه و دیگران و نیز کتاب خود شیخ مبسوط است.
اما امروز این گونه نیست. امروز حوزه علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حساب یک ذره و دو ذره نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب در وادیى همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آن که اسبش کند روتر است بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آن که اسبش تندروتر است به گرد او هم نمى رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به
خودمان نگاه مى کنیم مى بینیم با زمان خیلى فاصله داریم.
حتى در اخلاق هم این گونه است. یکى از اَعلام حوزه ادام اللّه بقائه که الان در این جا تشریف دارند چند سال قبل از این سفرى به انگلستان کرده بودند و در آن جا کتابخانه اى را دیده بودند به من فرمودند:
(یک طبقه از این کتابخانه کتابهاى اخلاقى بود که فرنگیها در چند سالِ اخیر نوشته اند)!
در این چند سال حوزه علمیه قم چند کتاب اخلاق بیرون داده است؟ یک هزارم آن یک ده هزارم آن و به گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار باشد. این تازه اخلاق است و مى دانید غرب با اخلاق خیلى سرآشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آنها بیشتر فلسفه اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیرمعنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از معراج السعاده و جامع السعادات در حوزه هایمان چه کتابى نوشته ایم؟ البته بعدها در چند سال اخیر چند کتاب اخلاق نوشته شده است; چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد.
عین همین قضیه در حقوق هم مشاهده مى شود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنى حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقى تحقیقاتِ گوناگون شده است. این کار هم در غرب و هم در دنیاى اسلامِ غیر شیعه صورت گرفته است. ما در این زمینه ها انصافاً باید بگوییم خیلى عقبیم. حال این رشته تخصصى ماست و بیشترِ تخصص حوزه ها تقریباً فقه است.
ببینید دیگران چقدر در زمینه فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه دین و مباحث دین شناسى و سایر زمینه ها مطلب نوشته اند و چقدر کار کرده اند؟ ممکن است همه اینها هم غلط باشد; اما بالاخره یک متاع فکرى وموج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مى خواهید با اینها مقابله کنید؟ کجاست آن عبدالجلیل رازى قزوینى که النّقض مناسب این زمان را هم بنویسد؟ و نه یک کتاب بلکه ده هزار کتاب در این زمینه ها نوشته شود.
امروز دنیا دنیاى امواج است. با امواج و کامپیوتر همه مفاهیم از این طرف به آن طرف دنیا منتقل مى شود. الان دورترین کتابخانه هاى دنیا مى توانند در ظرف مدّت پنج دقیقه مطالب کتابى را که در کتابخانه کنگره
امریکاست روى صفحه کاغذ خود چاپ کنند. این گونه مطالب منتقل مى شود. ما از این دنیا عقبیم دیگر چرا این را منکر بشویم. این یک عیب قطعى است که حوزه امروز ما آن را دارد.
عیب دوّم که احتمال مى دهم این عیب هم مخصوصِ ما باشد و در گذشته نبوده است این است که از موجودیِ انسانیِ کنونى حوزه استفاده بهینه نمى شود. همین حالا در همین حوزه علمیه قم هزاران استعداد برجسته و طلاب فاضل و جوانهاى خوب وجود دارد که اگر اندکى به آنان توجه شود و در جاى خود قرار بگیرند و کار بایسته اى از آنان خواسته بشود و از تضییع وقت آنان در امور زاید جلوگیرى بشود هر کدامشان خواهند توانست بخشى از این خلأ را پر کنند.
البته این عیب زمانِ ما هم بود. آن زمانى که ما ساکن حوزه بودیم همین عیب وجود داشت; اما احتمال مى دهم که در گذشته ها این گونه نبوده است; مثلاً علامه حلّى مدرسه سیار درست کرده بود و با الجایتوى خدابنده به مناطق مختلف مى رفت و مدرسه و طلبه ها را با خودش مى برد. بعضى از قضایاى تاریخى واقعاً انسان را به شک مى اندازد که حوزه ها شاید در آن وقت واقعاً از موجودیِ انسانیِ خود استفاده درست مى کردند.
حوزه نارساییهاى آشکارى دارد که حاکى از عیوب موجود در آن است. اول این نارساییها را مشاهده کنیم و ببینیم که آیا آنها را قبول داریم یا نه؟ یکى از این نارساییها عدم گسترش متناسب و کمّى روحانیت است. درست است که الان روحانیت نسبت به آن وقتها ده برابر یا به اعتبارى صدبرابر شده است; اما در عین حال هنوز ما گسترش کمّیِ لازم را نداریم; یعنى مسجد و دانشگاه و روستا و کارخانه و سربازخانه اى که روحانى ندارد و کشورى که مسلمانانش از وجود روحانى بى بهره اند زیاد داریم. بنابراین همین حجم عظیمى هم که امروز مشاهده مى کنید از لحاظ کمّى گسترش لازم را ندارد. این نارساییِ آشکارى است که کسى هم نمى تواند منکر آن بشود.
در گذشته در بعضى از شهرهاى بزرگ ده نفر مجتهد وجود داشت که هر کدام از آنان براى اداره دویست شاگردِ خوب کافى بودند; اما امروز یک نفر مثل چنین افراد هم در آن شهرها نیست. در بعضى از جاها روحانیونى هستند که توانایى علمى و فکرى لازم را
ندارند و یا خیلى تن به کار نمى دهند. البته بعضیها هم هستند که خیلى خوبند; اما جاهایى هم این اشکال وجود دارد.
یکى دیگر از نارساییهاى حوزه نارساییِ آشکارِ عدم گسترش محتوایى حوزه است. ما مسائل حل نشده فقهى و کلامى زیاد داریم. مجموعه لازم معارف براى عالم دین را هم خیلى کم داریم. در جاهاى مختلف روحانیونى داریم که آنچه را باید بدانند تا یک عالم متناسب با امروز باشند نمى دانند. این را هم تحت عنوان عدم گسترش کیفى; یعنى کمبود محتوایى حوزه قرار مى دهیم.
عدم گسترش در نشر و تبلیغ یکى دیگر از نارساییهاى حوزه است. امواج فرهنگى و از جمله کتاب و روزنامه و مجله به قدر کافى از حوزه منتشر نمى شود. مبلّغ به قدر کافى از حوزه گسیل نمى گردد. الان در آفاق دنیا (آفریقا و اروپا و آسیا) مرتّب از ما روحانى مى خواهند. من در سال 1370 که همین جلسه را با شما داشتم مطرح کردم که بعضى از آقایان اَعلام که براى کارى به خارج از کشور تشریف مى برند وقتى بر مى گردند مى گویند:
(دانشجویان فلان جا را دیدیم که چقدر به
روحانى احتیاج داشتند چرا کسى را به آن جا نمى فرستید؟)
مى گوییم: پس خوب شد که شما براى معالجه به آن جا تشریف بردید و این حقیقت را به چشم خودتان دیدید.
امروز از همه جاى دنیا درخواست فراوان است. این نارساییها وجود دارد و نمى شود آنها را منکر شد. این موارد حاکى از وجود عیوبى در درون کالبد عظیم این حوزه با عظمت است. به هر حال این عیوب در کنار این محسّنات و این موجودیِ علمى و این اعیان از فضلا و محققان و تلاشهاى خوبى که انجام مى گیرد وجود دارد.
البته در همین حوزه افراد متعددى هستند که به این کارها مى رسند و واقعاً مى نشینند کتاب مى نویسند; اگر دستشان رسید مسافرت مى کنند; گرسنگى و خستگى مى کشند اگر جبهه جنگ باز مى شود به جبهه جنگ مى روند اگر جبهه تبلیغ باز مى شود به جبهه تبلیغ مى روند اگر از آنها براى سفر به خارج دعوت مى شود قبول مى کنند اگر به روستا دعوت مى شود مى پذیرند. از این قبیل افراد هم داریم. اینها حرکات فردى است و کافى نیست. اینها نارساییهایى است که وجود دارد. این نارساییها حاکى از وجود علتهایى در داخل است که بایستى بگردیم آنها را پیدا کنیم.
علت اول این است که (فقه) که کار اصلیِ ماست به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند ولى معلوم نکرده است. فقه توانایى دارد لیکن روال کار طورى بوده که فاضلِ محققِ کارآمد به این قضیه نپرداخته است مثل قضیه پول. اصلاً (پول) چیست؟ درهم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهى مثل زکات و دیات و مضاربه اسم آنها آمده چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود. خیلى راحت است که ما عملیات بانکى (غیر از مسأله پول و ودیعه گذاریها) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوى بگذاریم و دورش را خط بکشیم. آیا جاى این نیست که قدرى بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول مى گذاریم و به بانک قرض مى دهیم بانک از ما قرض مى گیرد؟ چه کسى این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه
مى گذارید قرض که به او نمى دهید.
از این قبیل مسائل زیاد است. بحث ارزش پول در هنگام تورمهاى سرسام آور و سنگین (نه آن تورمى که به طور قهرى در حرکت عمومى هر جامعه وجود دارد و موجب رشد است) چه مى شود؟ بدون تورم جامعه به رکود خواهد انجامید. آن موارد را نمى گوییم منظور این تورمهاى بیست و سى و پنجاه درصدى و تورمهاى سه رقمى است که از این هفته تا آن هفته از ارزش پول کم مى شود. در این حالتها قضیه پول چه مى شود؟ بدهکاریهاى پولى و قرضهایى که از هم مى گیریم چه مى شود؟ اگر شش ماه پیش صدتومان از شما قرض گرفتیم و حالا مى خواهیم بدهیم آیا آن صدتومان با صدتومان حالا فرق دارد؟ بالاخره تکلیف این مسأله در فقه باید روشن شود; باید براى این کارها مبنا درست کرد. البته انسان مى تواند کار خودش را به اطلاقات و عمومات آسان کند اما مسائل این گونه حل نمى شود.
بسیارى از مباحثِ حکومتى مبحث دیات مبحث حدود و دیگر مسائل قضا براى دستگاه با عظمت قضاوت ما حل فقهى نشده و تکلیفش معلوم نگردیده است. البته کسى در گذشته تقصیر نداشته است; چون قضا و دیات و حدود مطرح نبوده ولى ما امروز تقصیر داریم. مرحوم محقق اردبیلى وقتى وارد بحث جهاد مى شود مى گوید این بحث مورد احتیاج ما نیست. آن بزرگوار بیشتر از ما واقف است و خودش مى داند که چگونه باید جهاد کند; اما در عین حال این مسأله مورد نیاز و ابتلایشان نبود ولى لطف مى کنند و مسأله جهاد را در چند ورق بیان مى کنند. امروز جهاد مورد ابتلاى ماست. خودِ همین مسأله جهاد در فقه ما روشن نیست. بسیارى از مسائل امر به معروف و نهى از منکر مسائل حکومتى و بسیارى از مباحث مربوط به زندگى مردم همین مسأله پیوندها و تشریحها مباحثى هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمى شود با نظر سریعى به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد. نه اینها هم مثل بقیّه ابواب فقهى هستند.
شما ببینید در باب عبادات و طهارت و صلات فقهاى ما چه دقتهایى کرده اند. این ذهن جوّال آنهاست. این عیب هم نیست. مى پرسند که چرا آنها این همه دقت کردند؟ پاسخ این است که ذهنِ جوّال است که کار مى کند منتهى ممکن است اولویت و تقدمِ
امروز با گذشته متفاوت باشد. امروز چیزهاى دیگرى تقدم دارد و باید ذهنها را جولان داد و کار کرد و آن موارد را به بحثهاى عمومى گذاشت.
عدم تحول; یعنى عدم پرداختنِ فقه به خود مسأله فقاهت. فقاهت یک شیوه و روش براى استنباط آن چیزى است که ما اسمش را (فقه) مى گذاریم; همان چیزى است که تا این درس را نخوانید یاد نمى گیرید که چگونه باید از کتاب و سنت استنباط کرد. فقاهت یعنى شیوه استنباط. خودِ این هم به پیشرفت احتیاج دارد. این که چیز کاملى نیست بلکه متکامل است. نمى شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قلّه فقاهت رسیده ایم و این شیوه دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه از کجا معلوم است؟ شیخ طوسى ملاّى به آن عظمت فقاهت داشت. فتاواى ایشان را در یک مسأله فقهى ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاوا ساده و سطحى است. مجتهدِ امروز هرگز راضى نمى شود آن طور کار کند و استنباط نماید.
فقاهت در دوره هاى متعددى تکامل پیدا کرده است. انسان همین طور که به تاریخ فقاهت نگاه مى کند مقاطعى را مى یابد. البته نظرات مختلف است. من تصورم این است که زمانِ شیخ یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگرى است. به او علامه مى گوییم و محقق نمى گوییم; در حالى که قاعدتاً اینها یکى هستند. براى این که بحث استدلالى در بساط علامه زیادتر است و انسان بیشتر مى تواند بفهمد که با مسأله چگونه برخورد مى کرده است; ولى در مورد محقق به این روشنى نمى شود فهمید.
بعد یک دوره تقریباً 250 ساله مى گذرد. زمان محقق کرکى باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح انسان مى فهمد که کیفیت استنباط محقق کرکى با کیفیت استنباط علامه فرق دارد. همان فقاهت است ولى کامل شده است. بعد به مقطع بعدى مى رسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانى است که آن دوره شکوفایى فقاهت اصولى است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید بحرالعلوم و… در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصارى و صاحب جواهر) مى رسد که البته این مقطع و تحول در شیوه فقاهت در کار شیخ نسبت به کار صاحب جواهر بیشتر
آشکار است. هر چند کار صاحب جواهر هم کار نو و جدیدى است; اما بعد از شیخ انصارى (به گمان قاصر این حقیر) اگر بخواهیم از مقطعى اسم بیاوریم و بگوییم که تحولى در فقاهت انجام شده است آن مقطع مقطع مرحوم آیة اللّه بروجردى است که یک مقطع و باب جدیدى است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد.
چه دلیلى دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بسا خیلى از مسائل مسائل دیگر را در بر بگیرد و خیلى از نتایج عوض گردد و خیلى از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد جوابهاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگرى مى شود. این از جمله کارهایى است که باید بشود.
محققِ امروز نباید به همان منطقه اى که مثلاً شیخ انصارى علیه الرحمة کار کرده است اکتفا کند و در همان منطقه عمیق به طرف عمقِ بیشتر برود; این کافى نیست. محقق باید آفاق جدیدى کشف کند. این کار در گذشته هم شده است; مثلاً شیخ انصارى حکومت را در نسبت بین دو دلیل کشف و ابداع کرده است بعد دیگران آمدند و تعمیق کردند و آن را گستراندند و مورد مداقّه قرار دادند.
گشودن آفاق و گستره هاى جدید در امر فقاهت لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محققان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگانِ این زمان و نزدیک به زمان ما از لحاظ قوّت علمى و دقت نظر از آن اسلاف کمتر نیستند منتهى باید این اراده در حوزه به حرکت در آید. باید این گستاخى و شجاعت پیدا بشود و حوزه آن را بپذیرد. البته این طور نباشد که هر کس هر صدایى را بلند کرد حوزه آن را قبول کند. در عین حال نباید حرف جدید در حوزه و در چارچوبهاى مورد قبول مُستَنکَر باشد.
عیب دوم عدم گسترش کافى و لازم علم کلام مى باشد که این حقیقتاً فاجعه است. از این بالاتر و تلخ تر فراموش شدن کلام است. حوزه اسلام و حوزه علمیه اهل بیت در درجه اول حوزه کلام و بعد حوزه فقه بود و بزرگانِ فقهاى ما جزء متکلمان بودند. شما نگاه کنید در حوزه هاى ما (کلام) منسوخ است; در حالى که امروز بیشترین تهاجم از سمت مباحث کلامى است.
مان طور که مطرح کردم ما در گذشته عقب نبودیم و هر کس چیزى مى گفت فوراً جوابش حاضر بود; ولى امروز آنقدر مباحث کلامى در دنیا مطرح مى شود که حوزه علمیه از آنها مطلع نیست. مى دانید امروز در دنیا مسأله دین شناسى و فلسفه دین چقدر مورد بحث است و چه کسانى دارند مى نویسند و مى گویند و تحقیق مى کنند و ما خبر نداریم؟ این عیب بزرگى است.
البته کسانى از آحاد منتسب به حوزه کارهاى با ارزشى کردند و مى کنند اما این کار کار حوزه در شکل نظام یافته آن نیست. کارهاى افراد غیر از کارِ نظام است. نظام حوزه بایستى جواب بدهد; حالا اگر یک نفرى پیدا شد و وارد منطقه اى گردید و کارى کرد و محصولى هم داد نمى شود آن را به حساب حوزه گذاشت. انصافاً حوزه در این زمینه کارى نمى کند.
اگر از کار کلامى صحبت مى کنیم فوراً ذهن به نوشتن چهار کتاب کلامى نرود. کار حوزه انتشار کتابهاى بیشتر نیست; بلکه تولید فکر تکاملى است. چنانچه تولید افزایش یافت نوبت به نشر هم مى رسد. نشر مسأله دوم است. این طور نباشد که خیال کنیم مثلاً ده کتاب درباره مسأله اى نوشتیم قضیه تمام شد. نه حوزه باید در زمینه هاى کلامى فکرهاى نو تولید کند.
عزیزان من! امروز شبهه هاى نو و خطرناکى وجود دارد. آن شبهه هاى قدیمى تمام شد. امروز شبهه (ابن کمونه) را کسى مطرح نمى کند. امروز شبهات عظیمى در تمام زمینه هاى کلامى وجود دارد. از اصل توحید و لزوم دین بگیرید تا به وجود صانع و نبوت عامه و نبوت خاصه و بعد مسأله ولایت و مسائل گوناگونى که در زمینه هاى دینى و اسلامى وجود دارد برسید. همه اینها مورد بحث است و امروز نسبت به همه اینها شبهه وجود دارد. چه کسى باید به این شبهات پاسخ بدهد؟ مگر علما مرزداران عقیده نیستند؟ آیا مرزهاى عقیده مدافع ندارد و رهاست؟ چه کسى در مقابل ایتام آل محمد(ص) که بى دفاع در معرض این امواج قرار گرفته اند جواب خدا را خواهد داد؟
نتیجه این مى شود که وقتى کسى در جامعه ما گستاخى کرد و یک شبهه را به صداى بلند گفت به جاى این که ناگهان از ده نفر صدایى بلند بشود و بدون عصبانیت و خشم جواب
شبهه را بدهند عصبانى مى شویم و دعوا و جنجال مى کنیم; در حالى که اگر دست ما پُر بود چرا دعوا کنیم؟ یک نفر مقاله اى مى نویسد و حرف بى منطق و بى استدلالى را بیان مى کند و یا با استدلال غلط و مغالطه جلو مى آید (مثل قضیه معروفِ کشیدن عکس مار به جاى نوشتن آن) آن گاه بلافاصله ده بیست مقاله و یا صد مقاله از حوزه علمیه قم بیرون مى آید و در هر روزنامه و مجله اى جوابش داده مى شود و تمام مى شود و مى رود.
براى کسى که عصبانى بشود جایى باقى نمى ماند. چرا عصبانى بشویم؟ حیف نیست که حوزه اسلام و این دینِ منطقى و مستدل را متهم کنند که استدلالى نیست و شما اهل دعوا هستید. یک دروغ هم رویش بگذارند و بگویند شما اهل تکفیرید. ما چه کسى را تکفیر کردیم؟ چه قدر کافر هستند که ما تکفیرش هم نکردیم؟ امروز حوزه کسى را تکفیر نمى کند. پس عیب اول مربوط به فقه بود و عیب دوم که به نظر من بیش از عیب اول است و واقعاً درد بزرگى است مربوط به کلام است که باید زودتر به دادش برسیم. شما هم باید این چنین کنید.
سومین عیبى که وجود دارد نارسایى در امر تبلیغ است. حوزه یک عیب اساسى در امر تبلیغ دارد و آن این است که تبلیغ از حوزه جدا شده است. البته عده اى از حوزه علمیه در فصل تابستان یا در ایّام محرم و یا ماه رمضان براساس بعضى از انگیزه ها و نیازها مجبور مى شوند به تبلیغ بروند; ولى در عین حال حوزه تبلیغ و درس مربوط به آن را ندارد.
تبلیغ هم یک کار و فن است و مى تواند یک علم باشد و هست و باید تدریس بشود. یکى خوب و یکى بد در مى آید یکى حرفى که مى خواهد بزند دیگرى عکس آن را مى زند. خیلى اتفاق مى افتد که بر اثر بلد نبودن شیوه هاى درست تبلیغ فردى چیزى بگوید و آن چیزى که از خوف او استنتاج مى شود عکس چیزى باشد که نیت اوست و خودش هم ملتفت نیست! یا مثلاً مى رود تبلیغ کند ولى روان شناسى تبلیغى ندارد و با مردم حرفى را مى زند که حرف آنها نیست! حرفى را که باید در دانشگاه زد در روستا مى زند و حرفى که باید در روستا زده شود در کارخانه مى زند! بنابراین تعلیم و روش یابى علمى و فراهم کردن مقدمات علمى براى تبلیغ مثل روان شناسى اجتماعى در حوزه نیست.
فراهم کردن مواد تبلیغ مثل دسته بندى و مشخص کردنِ مباحثى که لازم است براى انواع مستمعان انجام گیرد وجود ندارد; مثلاً اگر خواستید به فلان کشور بروید این مطالب لازم است ولى در فلان کشور دیگر این مطالب مفید نیست و به درد نمى خورد. در داخل کشور و در روستا یک طور است و در شهر بزرگ طور دیگر. در تهران و دانشگاه و محیط طلبگى یک طور است و در روضه زنانه طور دیگر. این دسته بندى در حوزه انجام نگرفته است. انواع تبلیغِ صوتى و تصویرى باید از این جا صادر بشود.
من از آدمهایى نیستم که هر چیزى که مطرح مى شود آن را با بیگانه ها مقایسه کنم و به خودیها سرکوفت بزنم این را بدانید. من معتزّ به حقایقى هستم که در جامعه خود ما وجود دارد. من هیچ قائل نیستم که دیگران پیش رفته اند; اما چیزهایى است که انسان مى بیند در دنیا چگونه عمل مى کنند.
کلیسا از لحاظ علمِ دین صفر است. البته در بین کشیشها کسانى هستند که پروفسورند و در رشته هاى گوناگون مثلاً بیولوژى و گیاه شناسى درس خوانده اند. این علوم علومى نیست که به روحانیت کارى داشته باشد; ولى به هر حال عده اى از روحانیون مسیحى دنبال آن رفته اند. در بین مکتشفان معروف تعدادى کشیش هستند و مثلاً ریاضى و تاریخ خوانده اند. اما کلیسا داراى علمِ دین به صورت مدوّن و عمیق و استدلالى نیست; ولى در عین حال از لحاظ تبلیغى جلو هستند.
آنها بسیارى از فیلمها را ساخته اند که ظاهرش هم نشان نمى دهد اما تبلیغِ مسیحیت است. حتى دوستانِ خودِ ما در تلویزیون ایام ژانویه و کریسمس که مى شود به مناسبت این که عده اى از هم میهنان ما مسیحى هستند از روى ملاطفت و یا مثلاً مجامله با آنها چند فیلم مسیحى و کلیسایى را پخش مى کنند. من نگاه کردم دیدم اغلب اینها تبلیغ کلیساست. آن که این فیلم را گذاشته نفهمیده است; اما کسى که این فیلم را مى بیند متأثر مى شود. کشیشى را در یک چهره نورانى نشان مى دهد که فلان کار را مى کند. البته همه نوع کشیش داریم و من از آنها بى اطلاع نیستم هم کشیش خوب و هم کشیش بد داریم اما غرضم تبلیغات است که ما آن را نداریم.
این کارها کارهایى نیست که یک شبه
انجام بگیرد. امروز اگر شما در این زمینه ها شروع به کار کردید و تولید امواج صوتى و تصویرى بخصوص تصویرى داشتید شاید ده سال دیگر این توانایى براى حوزه به وجود بیاید ولى ما فعلاً این را نداریم. از هنر استفاده نمى کنیم; کتاب و مقاله و مجله هم نداریم. آن موارد چیزهاى مدرن و جدید و دور از دسترس بود اما کتاب و مقاله که دور از دسترس نیست. اینها را هم نداریم. حوزه به عنوان حوزه در زمینه تبلیغ دین کتاب و مطبوعات و مجله هم ندارد. نارسایى در امر تبلیغ وجود دارد; ولى اهتمام به امر تبلیغ به عنوان امرى که مربوط به نظام است در حوزه نیست.
نکات گفتنى درباره حوزه بسیار است; ولى به فصل آخر (که علاج این نارساییهاست) مى پردازم. عزیزان من! امروز این مشکلات قابل علاج است. ممکن است دیروز قابل علاج نبود و (نستجیر باللّه) فردا هم ممکن است قابل علاج نباشد: (قم فاغتنم الفرصة بین العدمین).
چهار سال پیش که این جا آمدم صحبت کردم و گفتم که ما در دوران جوانى که تازه این افکار را یاد گرفته بودیم و با افکارِ نو مربوط به حوزه ها آشنا شده بودیم موقعیّت مناسبى براى اجراى طرحهاى نو نداشتیم. آن وقتها هم این افکار بود اینها حرفهاى جدیدى نیست. یکى از دردهاى ما هم همین است که سالهاست انگیزه ها وجود دارد; ولى به تناسب آن انگیزه ها کار کمى شده است.
اولین نفر مرحوم آیة اللّه بروجردى رضوان اللّه علیه بودند که در آن روزها امام رضوان اللّه علیه و مرحوم آیة الله محقق داماد و مرحوم آیة اللّه حاج آقا مرتضى حائرى (فضلاى جوان و پرنشاط آن روز حوزه) با همین انگیزه ها دور آقاى بروجردى را گرفتند; ولى بعد به دلایلى نتوانستند و رها کردند و کنار آمدند. در آن وقتها این حرفها بوده است و مرحوم آیة الله امینى رضوان اللّه علیه براى خود من نقل مى کرد که در زمان آقا سید ابوالحسن در نجف هم همین افکار بوده است و مرحوم آیة اللّه خویى و بعضى آقایان دیگر جزء همان جوانهایِ پرشورِ آن روز بودند که این حرفها را مى زدند.
حرفى که مى توانیم بزنیم این است که آن روز اینها نمى توانستند کارى بکنند; چون حکومت ظالمى سرکار بود و پول و امکانات
در اختیار ما نبود و اجازه کار نمى دادند و هر روحانى که مى خواست در این زمینه ها اقدامى کند به دهانش مى زدند. بزرگانِ حوزه هم مى ترسیدند که اصل حوزه از بین برود. اگر عده اى مى گفتند بیایید اصلاح کنید مى گفتند: اصلِ حوزه در خطر است و ظالمان که سرکارند حوزه را مى بلعند; ولى امروز این حرفها نیست.
البته این نکته را نیز بگویم که امروز هم تا ما یک کلمه حرف مى زنیم بدخواهان مى گویند اینها مى خواهند حوزه را دولتى کنند! خیر من قویّاً این ادعا را تکذیب مى کنم. البته دولت دولت اسلامى است رئیس دولت هم یک فرد فاضل و طلبه خودِ این حوزه است. رئیس جمهور ما خودیِ این حوزه است و بیگانه نیست; اما من اعتقاد ندارم که حوزه باید وابسته به یک تشکیلات دیگرى بشود. این اعتقاد متعلق به حالا نیست. از سابق (قبل از انقلاب و بیشتر پس از انقلاب) که این قضیه مطرح مى شد که آیا اگر دولت اسلامى باشد باز هم حوزه باید تشکیلات جدایى داشته باشد یا خیر؟ من جزء کسانى بودم که مستدلاً و با تکیه بر ادلّه قوى معتقد بودم که حوزه باید مستقل باشد. الان هم عقیده ام همین است از کسى هم نمى خواهم تقیّه بکنم ملاحظه کسى را هم نمى کنم.
به دهن کسانى که در مقابل هر حرف اصلاحى وسوسه اى ایجاد مى کنند بزنید. دشمن به طور قطعى و روشن همه چیز را به نفع خود حل و فصل مى کند و شاید هر فریاد اصلاحى و هر سخن دردآلودى که از دل دردمندى بلند مى شود فوراً چیزى به آن بچسبانند اما این مسأله علاج دارد. امروز مى شود این علاج را انجام داد. امروز حکومتى الهى و اسلامى و متکى و معتقد به حوزه و قدردان و پشتیبان آن داریم. من آماده هستم تا از هر حرکت خوبى در این زمینه پشتیبانى کنم. بنابراین امروز روز علاج است. باید علاج کنیم اگر نکردیم خداى متعال مؤاخذه خواهد کرد. این عقیده من است.
آنچه را که به نظر مى رسد علاج این موارد است فهرست وار مطرح مى کنم:
اولاً قبول درد است. کسانى نیایند بگویند این حرفها چیست و مطرح کنند که شیخ انصارى و میرزاى نائینى و آخوند و امام و دیگر بزرگان در همین حوزه ها پرورش
پیدا کرده اند و شما حرف تازه اى مى زنید! اگر درد را قبول نکردیم درمان درست نخواهد شد. این کار به دست شما بخصوص فضلاى جوان است. بگویید تکرار کنید بنویسید استدلال نمایید. با کسانى که این موارد را قبول ندارند مباحثه کنید مجادله بحق کنید و ثابت نمایید که این بیمار واقعاً بیمار است و این موجود زنده درد دارد. اگر درد را نفهمیدند این بیمار درمان نخواهد شد.
ثانیا همت گماشتن به علاج است. نگویند: بله درد هست ولى حالا چه کار کنیم؟ حدود سى سال پیش یکى از بزرگان حوزه (که رضوان خدا بر او باد) و من با دل و جان به او ارادت داشتم درباره مسأله اى مى فرمود:
(بله یک گناه یا جرم بزرگى [تعبیر درست یادم نیست] انجام شده است; لیکن حالا دیگر چه کار مى توانیم بکنیم؟) این یعنى نگاه کردن مشکل را دیدن اما همت به علاج آن نگماشتن. راهش همین است که کسانى بخصوص جوانها که احساس درد مى کنند آن درد را گسترش بدهند منتشر کنند به دیگران منتقل نمایند با کارآمدان و متنفّذان حوزه آن را در میان بگذارند و وادار کنند کار انجام بگیرد.
ثالثا بیدار شدن روح کار در جوانان حوزه است. وقتى مى گوییم جوان منظور این نیست که هر جوانِ خامِ از راه رسیده اى علاج کننده درد است. منظور من فضلاى جوان هستند که الان بحمداللّه در حوزه طبقه بزرگى را تشکیل مى دهند و سنشان در حدود چهل و حول و حوش آن است و کفایه و مکاسب و درس خارج تدریس مى کنند و سالهاست که پاى درس فقه و اصول نشسته اند و بعضى مباحث دیگر هم دارند. روح کار بایستى در اینها زنده بشود. کسانى که مخاطبان ما هستند باید روح کار را در آنها زنده کنند. اگر نکردند خود اینها بایستى حرکت و تلاش کنند و همت بگمارند.
رابعاً مرکزى به طور مشخص متصدى و سررشته دارِ انجامِ این کارها بشود. چهار سال قبل بحث ما بر سر تأسیس این مرکز بود که بحمداللّه امروز حاصل شده است. امروز حوزه یک شوراى عالى و یک مدیر دارد که من در همین جا فرصت را مغتنم مى شمارم و از زحمات جناب آقاى مؤمن ادام اللّه بقائه الشریف به خاطر زحمات چند ساله شان در
سمت مدیریت حوزه تشکر مى کنم و هم به جناب آقاى استادى دامت برکاته که عزیزِ ما هستند و این بار مهم را به دوش گرفتند و من واقعاً از صمیم دل به ایشان اخلاص دارم خوشامد عرض مى کنم. حوزه باید مرکز و سررشته دارِ این حرکتها باشد. مدیریت دو گونه کار مى تواند بکند: یک گونه کارهاى قانونى و آیین نامه اى است که مثلاً امتحانات و گزینش و شهریه این طور باشد. یکى هم کارهاى بزرگ و عظیمى است که شاید تحت یک آیین نامه و نظامنامه اى هم نیاید بلکه حرکتى جهادى و بسیجى و به کارگیریِ افراد گوناگون و راه انداختنِ امور است. به هر حال باید مرکزى بر این امر مباشرت مستقیم و مشخص داشته باشد و به نظر من امروز این مرکز مدیریت حوزه است.
خامساً ایجاد محیطهاى باز براى پرورش افکار است. باید این کار در حوزه انجام بشود و از چیزهایى است که حوزه را زنده خواهد کرد و آن نتایج مترتب خواهد شد. باید براى فقه و کلام و علوم عقلى مجمعهایى تشکیل شود و مثلاً براى فقه مجمعِ بررسیِ مباحثِ تازه فقهى مرکب از هفت هشت ده نفر طلبه فاضل ایجاد شود و اینها مرکزى داشته
باشند و جلساتى تشکیل بدهند و سخنرانیهاى فقهى بگذارند تا هرکس هر خطابه و مطلب و فکر جدید در فلان مسأله فقهى دارد (از طهارت تا دیات کوچک و بزرگ) به آن جا بیاورد و آنها نگاه کنند; اگر دیدند ارکانش درست است (نه این که خود حرف درست باشد) و متکى به بحث و استدلال طلبگى است و عالمانه طرح شده است آن را درفهرست بنویسند و در نوبت بگذارند تا این که آن فرد روزى بیاید و در حضور جماعتى (که اعلان مى شود خواهند آمد) سخنرانى کند و آن مسأله را آزادانه تشریح کند و یک عده هم آن جا اشکال کنند.
ممکن است کسانى که در آن جلسه هستند از خود آن شخص فاضل تر باشند هیچ اشکالى ندارد. یک مسأله که بحث مى شود این فکر پراکنده مى گردد. این طور نباشد که تا کسى یک فکر و یا فتواى جدید فقهى ولو غلط داد بر خورد اول ما نفى باشد و بگوییم: ببینید فلان کس چه فتواى چرندى در فلان مسأله داده است! بالاخره یک نظر فقهى باید طرح شود و مورد بحث قرار گیرد و براى ابداع افکار جدید فقهى میدان باز شود. البته این کار باید با ضابطه و قانون باشد نه این که هر کسى بیاید براى خودش حرفى بزند.
مجمعى شبیه همین مجمع براى کلام باشد. افکار و حرفهاى کلامى مطرح شوند و طلبه ها یکدیگر را براى طرح آن خبر کنند. باید حرفها در فضاى حوزه قابل بیان بشود و کسانى که حرف تازه اى دارند بیایند بگویند. (رُبَّ حاملِ فقهٍ الى مَن هُوَ اَفقَهُ مِنه). اى بسا کسانى که یک مطلب فقهى را ابراز مى کنند کسى مى شنود و از او منتقل مى گردد و بعد به یک مطلب خوب مى رسد. ممکن است آن مطلبى که القا شده اصلش غلط و حرف بى ربطى باشد اما کسى که آن جا نشسته به یک مطلب جدیدى برسد و میدان وعرضه براى طرح افکار جدیدى باز بشود. در زمینه علوم عقلى هم همین طور است.
سادساً تغییر جدى کتب درسى است. مسأله کتابهاى درسى را باید جدى گرفت. باید کتابهاى درسى تغییر کند. بناى بر تغییر هم باید بر صرفه جویى در وقت طلبه باشد. طلبه ما مغنى را مى خواند در حالى که همین مطالبى که در مغنى است مقدار لازمِ آن در کتاب کوچک تر دیگرى وجود دارد که به زبان خیلى خوبى نوشته شده و یک نفر نویسنده
معاصر آن را نوشته است. چه لزومى دارد که ما حرف ابن هشام را بخوانیم؟ این کار چه خصوصیتى دارد؟ مغنى درسِ خارجِ نحو است. مى بینید که استدلال مى کند: آیا (واو) براى فلان معنى مى آید یا خیر. فلان کس گفته است مى آید دلیلش این است فلان کس هم پاسخ او را داده است. این درسِ خارج است. مگر ما مى خواهیم خارجِ نحو بخوانیم؟ ما مى خواهیم بدانیم (واو) در چه معنایى استعمال مى شود و این نکته را در آن کتاب ساده تر نوشته اند.
چرا ما بى خود در مغنى یا مطوّل این همه وقت تلف کنیم؟ آنچه را که باید در مطوّل یاد گرفت در کتابى که حدود یکدهم مطوّل است بخوانید. چه لزومى دارد که ما کتاب معالم را بخوانیم که بر اساس اولین کتاب اصولى متعلق به چندین قرن پیش است؟ در حالى که کتاب معالم هر چند که مطلبش یک مطلب اصولى است و بالاخره براى متعلّمِ جدید است امّا عبارات آن عبارات مشکل ترین است. چرا ما طلبه را به عبارت معطل کنیم؟
امروز در دنیا دارند تمرین مى کنند که مشکلترین مطالب را به آسان ترین زبانها بیان و فرموله کنند. رمز مى گذارند تا با گفتن یک کلمه مخاطب ده کلمه را بفهمد. اما ما بیاییم عبارتِ مشکلى را براى بیان مطلبى انتخاب کنیم همین مطلبى که مرحوم صاحب معالم رحمة اللّه علیه به عبارتِ مشکل بیان کرده است این مطالب را فرد دیگرى در کتاب اصولیِ دیگرى که از معالم کوچک تر و جدیدتر هم هست چهارصد سال بعد از (معالم) نوشته و همه مطالب لازم معالم را به زبان ساده بیان کرده است این که بهتر از آن است. چه استدلالی پشت سر این عقیده وجود دارد که ما کتابها را عوض نکنیم؟
باید لَجنه اى از فضلاى بزرگ حوزه علمیه بنشینند و یک دوره فقه از طهارت تا دیات به زبان ساده بنویسند که کار شرح لمعه را بکند و کیفیت استدلال را نشان بدهد.
شرح لمعه کتاب نسبتاً مشکلى است ما چرا براى عبارتهاى سخت طلبه را معطل کنیم؟ کتابهاى درسى دیگر هم همین گونه اند. این کتابها که از آسمان نازل نشده است. یک روز هم کتابهاى درسى دیگرى بود. مگر ریاض کتاب بدى است؟ مى گویند کتاب مکاسب شیخ کتاب خیلى خوبى است البته که کتاب خوبى است ولى مگر
ریاض کتاب بدى است؟ یک روز در حوزه هاى علمیه ریاض مى خواندند که البته زمان ما نبود بلکه زمانِ پدران ما بود. از جمله کتابهاى معمولى که طلبه ها در حوزه مى خواندند دو جلد کتاب ریاض بود. آیا حالا هم ما ریاض بخوانیم؟ آنها قوانین و فصول مى خواندند اما حالا نمى خوانند و منسوخ شده است; این کار چه مانعى دارد؟
باید لَجنه و هیأتى بنشینند و مباحثى که شما در مکاسب مى خواهید یاد بگیرید در کتابى که خیلى هم به مشکلیِ مکاسب نباشد و آن مطالب و استدلالها را هم داشته باشد بنویسند و آن کتاب در حوزه ها خوانده بشود. ما مى خواهیم کارى صورت گیرد که طلبه وقتى به پاى درس خارج (که اولِ شروعِ کارِ جدّى است و الاّ بقیه مقدمات درس خارج است) مى رسد و اگر استاد در درس خارج کلمه اى گفت و اشاره اى کرد او گیج و گم نباشد مسأله اصولى را بداند کتاب اصول خوانده باشد فقه بلد باشد ذهنش با استدلالها آشنا باشد و مبناى شیخ و آخوند را بداند.
این هدفِ آن طلبه اى است که سطوحِ مقدماتى و عالیه را مى خواند. اگر بتواند همه اینها را در ظرف چهار سال بخواند مگر عیب دارد؟ طلبه را از دیپلم بپذیریم پنج سال درس مقدمات و ادبیات و سطوح را بخواند و بعد وارد درس خارج بشود و کار اصلى را شروع کند. ما اگر زمان را کوتاه کنیم بعد در این مدت چیزهاى دیگرى هم یاد خواهد گرفت.
الان اگر بگوییم طلبه زبان خارجى لازم دارد و امروز در دنیایى که این همه به هم وصل است اگر کسى بخواهد به طور کامل مفید باشد باید زبان خارجى بداند مى گویند: طلبه وقت ندارد. راست هم مى گویند واقعاً با این وضعیت طلبه وقت ندارد. ولى اگر در وقت صرفه جویى کنیم طلبه مى تواند به تعلیم زبان خارجى هم بپردازد.
بنابراین باید در کتب درسى تغییر جدى صورت گیرد. چون تحول از پایه باید شروع بشود در خود کتب درسى باید کار بشود و در درس خارج فقه هم مباحث کاربردى و مورد استفاده باید مطرح گردد. بعضى ازمباحث مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست ولى در اصول و فقه این مباحث را مى خوانند. در
حالى که یک فقیه در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند ممکن است یک بار حاجتش به چنین بحثى یا به مبناى معانى حروف یا در حقیقت و مجاز و یامبانى دیگر بیفتد. چه لزومى دارد ما این همه در مباحثِ غیرلازم اصول معطل بشویم؟ در این زمینه مرحوم شهید صدر رضوان اللّه علیه کار خوبى کرده اند. آن کارى که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادى که در زمینه درس و تعلیم اصول دادند پیشنهاد خوبى است.
سابعاً ایجاد رشته هاى مستقل مثل فقه و کلام است. فقه یک رشته اصلى در حوزه علمیه است. کلام هم باید یک رشته اصلى باشد. نگویید که حالا چند ساعت هم درس کلام مى گذاریم. نه طلبه باید تا جایى بخواند بعد طرف فقه یا کلام برود. به عنوان یک رشته اصلى در حوزه باید مجتهد در کلام هم داشته باشیم.
ثامناً وارد کردن زبان بیگانه در درسهاى اجبارى حوزه است که آن را مطرح کردم.
تاسعاً تقسیم تدریجى طلاب بر حسب اهداف است. آمارى که من دریافت کردم حدود 23000 یا 24000 طلبه را در حوزه نشان مى دهد. اگر این آمار را ملاک محاسبه قرار دهیم این تعداد حدود هفت ـ هشت هزار نفر جزء فضلاى بزرگ و علما هستند که در این تقسیم بندى نمى گنجند. این افراد کسانى هستند که مراحلى را گذرانده اند و به مدارج عالى علمى رسیده اند. بخش دیگر کسانى هستند که در جوانى اهل درس خواندن نبودند و حالا هم دیگر وقتش را ندارند.
فرض کنید اگر پانزده هزار طلبه در قم وجود داشته باشد براساس ضابطه قبلى حدود هزار نفر از آنها را گزینش کنیم تا فقیه و مجتهد بزرگ تربیت شوند. البته این کار باید در زمان و وقت خودش انجام گیرد; مثلاً یک دوره بیست ساله را در نظر بگیریم که طبیعتاً هر سال جمع جدیدى اضافه خواهند شد و جمع دیگرى هم خارج خواهند گردید ولى میانگین تقریباً همین بیست سال است. این افراد باید افراد مستعدى باشند که استعداد و شوق فقاهت داشته باشند و اهل انصراف از فقاهت نباشند. باید اینها را گزینش کرد و روى آنها کار ویژه فقاهتى انجام داد. از بین اینها مدرّسان و مؤلفانِ بزرگِ فقه و مراجع تقلید در خواهد آمد. هزار نفر فقیه کم نیست که این حوزه بتواند در ظرف مدت
بیست سال بیرون بدهد این خیلى زیاد است.
اگر شما بیست سال یا چهل سال پیش تاکنون را نگاه کنید متوجه مى شوید هزار فقیه زبده برجسته بزرگى که بتوانند دنیاى اسلام را از لحاظ فقاهت علمى بپوشانند و هزار نفر متکلمِ مجتهد در کلام نیازهاى جهان اسلام را تأمین کنند کم نیستند. کسانى که شوق و علاقه دارند اینها را پیدا کنند; باید به اینها درسِ مخصوص داده شود. اگر لازم است دوره هاى خارج بروند و یا در دانشگاهها بورسیه بشوند و بورس بگیرند.
از این تعداد که بگذریم در مرحله بعد پنج هزار نفر عالم شهرى در حدود متوسط تربیت کنیم. در میان این افراد مجتهد و قریب الاجتهاد و مجتهد متجزّى هست و آنچه که لازم دارند تأمین مى شود البته این هم یک دوره مشخصى خواهد داشت. ممکن است مثلاً یک دوره بیست ساله لازم داشته باشند. اگر آن دو دسته اول حدود بیست سال طول مى کشد این دسته دوم کمتر خواهد بود. همه اینها قابل برنامه ریزى است.
پنج هزار نفر هم به عنوان مبلغ و منبرى و نویسنده و گوینده عالم و فاضل انتخاب شوند و سه هزار نفر هم به منظور تبلیغ در خارج از کشور و در سطح دنیا گزینش شوند. مجموع اینها پانزده هزار نفر مى شود البته فردا این کار نخواهد شد. اگر ما امروز شروع کنیم ممکن است پنج سال دیگر بتوانیم چنین تقسیم بندیى را بکنیم لیکن حوزه باید به این جا برسد و بالاخره هر روز که چنین کارى به تأخیر بیفتد دیر است. مى دانم که کار پیچیده و دشوارى است; اما اگر حوزه تصمیم بگیرد (و نه یکى دو نفر) این کار خواهد شد.
مخاطب عرایض من سه دسته هستند:
یک دسته بزرگان حوزه هستند که بحمدالله جمع کثیرى از حضرات این جا تشریف دارند. از قدیم نسبت به اکثر این آقایان ارادت داریم و بعضى از آنها هنگامى که من طلبه جوانى بودم در همین حوزه جزء بزرگان و فضلا بودند و همیشه آنها را به بزرگى و عظمت و تقوا و علم شناخته ایم. اینها چون در حوزه متنفذند مخاطبِ اول هستند.
مخاطب دوّم فضلاى جوان حوزه هستند. شما مستقلاً مخاطبید شما هم باید در این زمینه کمر همت ببندید.
مخاطب سوّم دستگاه مدیریت و شخص مدیر عزیز و محترم حوزه و شوراى عالى حوزه علمیه هستند که اینها بیشترین بار مسؤولیت را به عهده خواهند داشت و براى این که این کار راه بیفتد باید اجتماعات علمى تشکیل بشود.
من در آن سفر قبلى هم عرض کردم که براى هر مسأله اى که مى خواهید حل کنید یک سمینار (به معناى واقعى کلمه) درست کنید. نه سمینارى که دو سه نفر بیایند سخنرانى کنند و بروند این که سمینار نیست! جلسه سخنرانى است. سمینار یعنى یک موضوعِ محتاج به تأملِ عقلى انتخاب بشود و افراد صاحب نظرى بروند فکر و مطالعه و آمارگیرى و… بکنند و بیایند این جا بحث کنند و نظراتشان را بگویند. بعد آن جمعى که اداره کننده سمینارند این نظرات را جمع بندى کنند تا یک دستاورد معتنابهى به دست آید.
البته آن دفعه یک سمینار تشکیل شد که نتایجش هم بحمداللّه خوب بود اما با گذشت مدت زمانى تعقیب نشد. شما باید افراد مناسب براى این کار را انتخاب کنید روشها را بسنجید و برگزینید و علاج مشکل را بیابید. صدنفر یا پنجاه نفر صاحب نظر را انتخاب بکنید از کسانى که مدیریت این کار را به عهده مى گیرند دعوت کنید تا دو سه روز دور هم بنشینند و تفکر و بحث و استدلال کنند. حوزه علمیه حوزه استدلال است. بحث طلبگى کنید تا از نتایجش استفاده بشود.
پروردگارا! به محمد و آل محمد(ص) ما را در راه رضاى خودت موفق بدار.
خدایا! ما را بیامرز. نیتهاى ما را خالص کن. ما را از این مجلس نصیب وافرى نزد خودت قرار بده.
پروردگارا! حوزه علمیه را پایدار بدار و آن را همواره مبارک و مورد عنایت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه قرار بده.
پروردگارا! ما را از این شهر پرخیر و برکت نصیب وافرى عنایت فرما.
اللّهم اقسِم لَنا فى شهرِنا هذا خَیرَ ما قَسَمتَ واقسِم لَنا مَن قَضائکَ خیرَ ما خَتَمتَ وَاقسِم لنا بالسَّعادةِ فیمَن خَتَمْتَ وَاَحیِنا ما اَحییتَنا مَوفوراً و اَمِتنا مَسروراً و مَغفُوراً.
والسلام علیکم ورحمة اـ وبرکاته