نوع مقاله : مقاله پژوهشی
عالمان راستین گوهرهاى شبچراغى را مانند که از دلِ دریا بیرون آمده اند تا روشنى بخشِ شبهاى تاریکِ دل فُسردگان باشند.
در جاى جاى این دیارِ همیشه روشن روشن روانان: حائرى حجت خوانسارى بروجردى امام و… ستونهایى از نور برافراشته اند تا به نورافشانى و راهنمایى خلق خدا بپردازند آنان هم خوش درخشیده اند و زیبا راه نموده اند و نام آن آسمانیان را در زمین جاودانه کرده اند.
خاکیان را از خاک بر کنده اند و به اوج عالم معنى عروج داده اند.
لجن زارها را خشکانده اند و از باتلاقها هشدار داده اند.
بى هیچ هراسى بر شب تیغ کشیده اند تا آفتاب سر زند و زندگى قرار یابد.
این شب شکافان با تدبیر در ظلمانى ترین هنگامها نوید روز داده اند و گفته اند آن دلبر دلیر ز کدامین شاهراه مى آید و نور صبح بر این شب تاریک مى تاباند.
آرى در هاله اى از نورند این نوریاران.
سادگى بى پیرایگى مردمدارى مهرورزى به فرو دستان بى اعتنایى به زرپرستان ستم ستیزى پایبندى به ارزشها مرهم نِهى بر دلهاى مجروح یارى بى یاران و… به آنان قداستى بخشیده که زینت دین شده اند و مایه فخر دینداران.
براى دیدار با یکى از این زینت بخشان دین و همراهان کاروان نور به شهر اهر رخت کشیدیم. هنگام دیدار فرا رسید و به سراى ساده و پر از صفایش راه یافتیم. ایستاده بود و لبخند بر لبانش شکفته بود. گویا ما را دیرى است مى شناسد. سخت مهر ورزید و مهربانانه ما را در کنار خویش نشاند. آغاز به سخن کرد. از گذشته هاى شب گون از رنجها و مصیبتها رشادتها و شجاعتهاى مردان حق از نقش خود در کاروان نور از امام نور از پایمردى مردان دیارش از غیرتمندى غیوران و…سخنها گفت.
ما ناهوشیار بودیم و او هوشیار. گویا مى دانست به زودى از این سپنج سراى مى کوچد و فرشته مهر روحش را به فردوس برین مى برد از این روى آخرین هشدار و پندها را بر زبان جارى کرد که ما اینک آنچه توانسته ایم از این محفل روحانى برگیریم تقدیم مى داریم به امید آن که هم ما را و هم شما را به کار آید.
(حوزه)
حوزه: با تشکر از محضر حضرت عالى که مصاحبه با مجلّه ما را پذیرفتید. خواهشمندیم در ابتدا شمّه اى از زندگى تحصیلى و علمى خود را بیان کنید.
بسم اللّه الرّحمن الرحیم
بنده به سال 1330 هجرى قمرى در اهر واقع در شمال شرقى تبریز متولد شده ام.
پدرم مرحوم رحیم برقى اهل علم نبود ولى به علما بسیار علاقه مند بود. بیشتر وقتها با آنان نشست و برخاست مى کرد.
این عشق و علاقه سبب شد که مرا پس از گذراندن دوران ابتدایى فراگیرى قرآن و نصاب الصبیان به مدرسه علمیه بفرستد.
در آن زمان اهر حوزه پر رونقى داشت. چند تن از علما تدریس داشتند و حوزه را اداره مى کردند.
بنده صرف و نحو را در مدت دو ـ سه سال با تلاش و دقت کامل فرا گرفتم به
طورى که به تدریس صرف و نحو پرداختم. پس از گذر از این مرحله به فراگیرى معالم و شرح لمعه پرداختم. استادان من در این مرحله آقایان: حاج امین الاسلام و آقا میرزا محمد ابراهیم امام جمعه که از تحصیل کردگان نجف اشرف بود بودند.
بیشتر لمعه و مقدارى از مطول را نزد امام خواندم.
پس از به پایان رساندن دو جلد لمعه به شهرستان تبریز رفتم. تبریز در آن دوران دارالعلم بود. در مدرسه صادقیه حجره اى گرفتم و به درس و بحث پرداختم.
روزگار بسیار خوبى بود: حوزه پررونق علما در کار تربیت طلاب جدّى و طلاب پرتلاش. بنده هم توفیق یافتم از محضر علماى بزرگ حوزه تبریز استفاده برم. ولى متأسفانه طولى نکشید که همه چیز تغییر کرد. رضاخان اقدام به تغییر لباس روحانیت کرد و طلاب را واداشت که به خدمت سربازى بروند. علماى تبریز اعتراض کردند و مردم به پشتیبانى آنان برخاستند و تظاهرات عظیمى بر پا شد.
این حرکت سبب گردید رژیم علما را دستگیر و تبعید کند پس از آن که علماى بزرگ تبریز تبعید شدند طلاب متفرق شدند و من به اهر بازگشتم. مدتى در اهر از خدمت امام جمعه استفاده کردم سپس پدرم مرا به قم فرستاد.
حوزه: در چه تاریخى وارد حوزه قم شدید و در آن حوزه از محضر چه بزرگانى بهره برده اید.
* در تاریخ 1350 هجرى قمرى وارد حوزه علمیه قم شدم. در آن زمان حوزه قم به دست با کفایت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى اداره مى شد.
در آن حوزه قسمتى از قوانین را که نخوانده بودم در محضر مرحوم شیخ على اصغر کرمانى فرا گرفتم و رسائل و مکاسب و دوجلد کفایه را خدمت مرحوم آقا میرزا محمد همدانى اعلى اللّه مقامه خواندم.
خلاصه در مدت پنج سال با جدیّت سطح را تمام کردم آن گاه در دروس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم قدس سره الشریف شرکت جستم. یک سال و نیم
توفیق یافتم در این درس شرکت بجویم. درس بسیار خوبى بود.
ایشان در اواخر عمر این درس را براى فرزندشان مرحوم حاج شیخ مرتضى شروع کرده بود ولى متأسفانه مریض شد و ما از فیوضات آن بزرگوار محروم شدیم.
پس از رحلت حاج شیخ علاوه بر ادامه درس مرحوم حجّت در درس فقه فقیه متقى سید محمد تقى خوانسارى شرکت کردم. هر دو درس را شبها مى نوشتم.
علاوه بر فقه و اصول یک سالى هم در درس فلسفه مرحوم امام خمینى شرکت کردم.
در سال 1361 هجرى قمرى پدرم به سختى مریض شد از این روى ناگزیر شدم که به اهر برگردم. خدمت مرحوم آقا سید محمد حجت رفتم و عرض کردم: پدرم مریض است تصمیم دارم به اهر برگردم. ایشان فرمود:
(در اهر زیاد نمان به قم برگرد; زیرا در این روزگار قم به وجود افرادى مثل شما نیاز دارد.)
از ایشان خداحافظى کردم و به اهر بازگشتم. پس از دو ماه پدرم به رحمت ایزدى پیوست. من تنها پسر خانواده و سرپرست آن بودم. خیلى تلاش کردم به قم برگردم ولى توفیق نیافتم تا این که رضاشاه برکنار شد و مساجد و مدارس باز شد و آقایان از اطراف اهر جمع شدند مساجد و مدارس را دایر کردیم و به وعظ و تدریس مشغول شدیم.
حوزه: در شهرستان اهر چه کتابهایى را تدریس مى کردید و شاگردان برجسته شما چه کسانى هستند.
* من از مقدمات تا کفایه تدریس مى کردم. طلاب این جا پس از مدتى براى ادامه تحصیل و رسیدن به مدارج عالى به قم مى رفتند. برخى از آنان در قم مى ماندند و برخى به اهر بر مى گشتند و برخى در مناطق دیگر آذربایجان به وعظ و تبلیغ مى پرداختند.
براى آنانى که اهر بر مى گشتند درس خارج شروع مى کردم. از آن جمله این آقایان که در درس ما شرکت مى کردند: سید صادق آل محمد امام جمعه سابق اهر حاج میرزا عبدالعلى آخوندى آقا میرزا احمد فخر و…
حوزه: وضع حوزه عملیه قم در دوران حضور شما چگونه بود.
* پس از رحلت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم کار بسیار سخت شد. گروهى که امتحان مدرّسى داده بودند از جمله بنده مشکلى نداشتند ولى بسیارى از طلاب را به سربازى بردند که جمعى از آنان فرار کردند و جمعى هم نتوانستند فرار کنند و ماندند.
آنان که در حوزه بودند عرصه چنان بر آنان تنگ و مزاحمتها زیاد بود که پس از نماز صبح از شهر بیرون مى رفتند و در باغهاى اطراف مشغول درس و بحث مى شدند و شب بر مى گشتند. پسر رضا شاه وقتى روى کارآمد به ظاهر مانند پدرش سخت نمى گرفت ولى وضع روحانیت بسیار بد بود و بر آنان سخت مى گذشت.
حوزه: از سلوک اخلاقى مرحوم حجت و روش درسى ایشان اگر مطلبى به خاطر دارید بیان کنید.
* آقا حاج میرزا عبداللّه چهل ستونى که در آن وقت در درس حاج شیخ عبدالکریم شرکت مى کرد مى گفت:
(در بین علماى ترک دو نفر: میرزا آقا صادق آقاى تبریزى و آقاى حجت بسیار اخلاقى بودند. جلوى پاى طلبه اى که صرف میر مى خواند بلند مى شدند و به وى احترام مى کردند.)
از نظر روش درسى درس مرحوم حجت منظم دسته بندى شده و قابل ضبط و تقریر بود.
حوزه: در حوزه قم هم مباحثه هاى شما چه کسانى بودند.
* خداوند لطف فرمود هم مباحثه هاى بسیار خوبى نصیبم شد که از خودم بهتر
بودند. یکى از آنان مرحوم میرزا عبدالجواد سدهى اصفهانى معروف به میرزا عبدالجواد جبل عاملى بود و دیگرى مرحوم آقا شیخ على مشکات بود و سومى آقامیرزا حیدر راسى که در قصبه اى نزدیک شبستر ساکن است بود.
حوزه: زمانى که حضرت عالى در حوزه قم تشریف داشتید چه کسانى براى طلاب مباحث اخلاقى رامطرح مى کردند.
* از افراد برجسته مرحوم امام خمینى به دستور حاج شیخ عبدالکریم روزهاى جمعه در مدرس فیضیّه درس اخلاق وموعظه داشتند. تمام شبستان پر مى شد. بعضى هم بیرون مى نشستند. آن بزرگوار صداى غرّایى داشت. چه آنان که در داخل بودند وچه آنان که در خارج مى نشستند به راحتى صدا را مى شنیدند و استفاده مى بردند.
ایشان خیلى شجاع بود. با کارهاى خلاف در حوزه و جامعه به مخالفت برمى خاست.
حوزه: شما از چه زمانى با مرحوم امام آشنا شدید.
* در زمان ما ایشان در قم از مدرّسان معروف بود. وقتى ذوالمجدین از طرف دولت براى امتحان گرفتن از طلاب و صدور گواهى مدرّسى به قم آمده بود آقاى سید محمد تقى خوانسارى رئیس امتحانات بود و مرحوم امام هم ممتحن بود. من چون درسهایم خوب بود و در امتحان موفق شدم از آن پس آن بزرگوار به من توجه داشت و باب آشنایى ما با ایشان گشوده شد. بعدها یک مرتبه در کربلا ایشان را ملاقات کردم. پس از انقلاب آقاى سید صادق مسؤول کمیته اهر خدمت امام مشرف شده بودند امام از ایشان حال دو نفر را مى پرسد: حال بنده و سید جعفر بنى هاشم (ایشان چند سال پیش مرحوم شده است).
آقا سید صادق عرض مى کند: پیر شده اند.
آقا مى فرماید: آقاى بنى هاشم بله ولى آقاى برقى پیر نمى شود!
حوزه: در وقتى که در حوزه تبریز به تحصیل مشغول بوده اید حرکتهاى
علما و مردم تبریز علیه رضاشاه سبب مى شود که علماى تبریز تبعید شوند و طلاب متفرق گردند و شما نیز به اهر بازگردید. اگر از دوران و حرکت عظیم مردم خاطره اى دارید بیان کنید.
* بله مردم مغازه ها را بستند اعتصاب کردند علیه کارهاى خلاف رضا شاه به خیابانها آمدند و مخالفت خود را اعلام کردند.
در این حرکت بزرگ علما جلودار بودند و مردم را علیه رضاخان بسیج مى کردند. رهبرى نهضت را مرحوم میرزا صادق آقا و مرحوم انگجى به عهده داشتند.
آقامیرزا صادق آقا در تبریز و اطراف آن مقلّد بسیار داشت و مرحوم آقاى انگجى مرجع رجوع مردم بود و رفع مرافعات مردم مى کرد.
وضع چنان شد که دولت ناگزیر شد لشکرى به تبریز گسیل بدارد و حکومت نظامى اعلام بکند. در تبریز حکومت نظامى شد و منزل این دو بزرگوار به محاصره نیروهاى نظامى درآمد و شبانه آن دو را دستگیر وتبعید کردند: آقاى سید ابوالحسن انگجى را به مشهد و میرزا صادق آقا را به قم.
گروهى از علماى طراز دوم را هم دستگیر و زندان کردند.
بعدها به آقاى انگجى اجازه مراجعت به تبریز داده شد ولى به میرزا صادق آقا خیر. میرزا صادق آقا موقعیت بسیار خوبى داشت. وقتى به قم مى رود مرحوم آقاى حائرى از ایشان دیدار مى کند و همچنین وقتى که براى زیارت امام رضا(ع) به مشهد مقدس مشرف مى شود مرحوم حاج حسین قمى به استقبال ایشان مى رود و از ایشان دعوت مى کند که بر درشکه سوار شود آن مرحوم مى گوید: (مى خواهم پیاده به زیارت حضرت بروم.) مرحوم حاج آقا حسین هم به احترام ایشان از درشکه پیاده مى شود و همراه آن مرحوم به زیارت مشرف مى شود. میرزا صادق آقا خیلى با دولت پهلوى بد بود. حتى برخى از مقلّدانش استفتاء مى کنند که عزیمت به زیارت خانه خدا بستگى به کسب گذر نامه دارد. چه کنیم؟ ایشان پاسخ مى دهد: با این
شرایط به مکه نروید. بسیار مبارز و شجاع بود. رضاخان مى خواست به منزل ایشان برود اجازه نداد.
قبر ایشان در رواق حضرت معصومه(س) بود که الآن جزء حرم مطهر شده است.
حوزه: در آن زمان علماى سرشناس تبریز غیر از مرحوم میرزا صادق آقا و مرحوم انگجى چه کسانى بودند.
* آقایان: حاج میرزا على اصغر ملکى حاج میرزا یوسف آقا آقا میرزا رضى زنوزى حاج میرزا آقاى قره باغى آقا میرزا عبدالعظیم و…
حوزه: در قیام خونین پانزده خردادسال 1342 حضرت عالى کجا بودید و چه فعالیتهایى داشتید.
* در نهضت پانزده خرداد بنده در اهر بودم قرار شد دو نفر از اهر براى اعتراض علیه حرکت ضداسلامى و انسانى شاه به شاه عبدالعظیم و به جمع دیگر علماى معترض بپیوندند.
پیشنهاد شد که بنده با سید جعفر بنى هاشم به تهران برویم و به جمع علما بپیوندیم.
این قضیه در حالى بود که حاج شیخ حسین اهرى از تحصیل کردگان نجف از قم به اهر تشریف آورده بود. بنده عرض کردم براى این مهم مناسب است که جناب حاج شیخ حسین که فردى جا افتاده و مسن و مناسب با آن جمع علماى شرکت کننده در تحصن شاه عبدالعظیم است همراه آقاى بنى هاشم تشریف ببرد. این پیشنهاد پذیرفته شد و آقایان حاج شیخ حسین اهرى و سید جعفر بنى هاشم به شاه عبدالعظیم رفتند و به جمع معترضین پیوستند.
پس از تبعید حضرت امام خمینى در یکى از اعیاد بنده در مسجد منبر رفتم و عرض کردم:
(مردم! ما امروز عید نداریم زیرا مرجع دینى ما را تبعید کرده اند.)
آقا سید جعفر هم در مسجدشان علیه شاه و به پشتیبانى از حضرت
امام سخنرانى کرده بود. رئیس شهربانى که تازه به اهر آمد بود هر دوى ما را به شهربانى احضار کرد.
آقا سید جعفر گفت:
(رفتن ما به شهربانى از این باب نیست که رئیس شهربانى ما را جلب کرده بلکه چون تازه به شهر ما آمده براى دیدن وى مى رویم. در ضمن هم صحبت مى کنیم که ببینیم حرف حسابش چیست.)
به همین عنوان رفتیم و صحبت کردیم و غائله اى پیش نیامد.
حوزه: حضرت عالى بسان دیگر عالمان بیدار در بیدارى و حرکت مردم و بسیج آنان علیه دستگاه ستمشاهى و به پشتیبانى از حرکت سرنوشت ساز امام خمینى نقش بنیادینى داشته اید لطفاً بیان کنید که در حرکت مردمى اهر چه فعالیتهایى داشته اید.
* همراه مردم بودم. در تظاهرات شرکت مى کردم. در یکى از تظاهرات مهم مردم مؤمن شهر آقا سید جعفر با مردم نمازگزارد و بنده پس ازنماز سخنرانى کردم. در این سخنرانى خیلى شدید به شاه و اطرافیان وى حمله کردم و جنایات وى را بر شمردم. این در حالى بود که دو کامیون ارتشى حامل سربازان مسلح در اطراف راهپیمایان ایستاده و مراقب اوضاع بودند.
حرکت مردم روز به روز اوج مى گرفت. دولتیها و ساواکیها هر روز ترفندى مى زدند. یک وقت با خبر شدیم گروههاى چماق به دست تشکیل داده اند و یکى از این گروههاى چماق به دست به زور به مسجدى وارد شده اند و آن مکان مقدس را پایگاه خود قرار داده اند و از آن جا با کمک شهربانى به آزار و اذیت مردمان مؤمن و انقلابى مى پردازند و مزاحم حرکت مردمى مى شوند.
ناگزیر برخاستیم و گروهى بسیار از مردم ما را همراهى کردند و به در مسجدى که پایگاه آنان بود رفتیم و آن جا را به تصرف خود درآوردیم و دَرْ را بستیم و کلید را از خادم گرفتیم.
پس از آن دیگر چماقداران جرأت نکردند اجتماع کنند. مردم محل آمدند و تضمین کردند که چماق به دستها را راه ندهند از این روى من هم کلید را دادم و در مسجد باز شد.
در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى مردم مؤمن و پرشور اهر شهربانى فرماندارى ژاندارمرى و دیگر مراکز دولتى را به محاصره خود درآوردند. شورى به پا شده بود. در این حال برخى از متدیّنین به مسجد ما آمدند و گفتند: اگر شما دخالت نکنید امکان دارد کشتار بشود. بنده رفتم و نیروهاى مسلح بدون درگیرى تسلیم شدند و عکسهاى شاه را از شهربانى و ژاندارمرى و… کندیم و از بین بردیم و اسلحه ها را نیز تحویل گرفتیم و محفوظ نگهداشتیم که به دست نا اهلان نیفتد. شب عجیبى بود. من آن شب را تا صبح نخوابیدم.
حوزه: حضرت عالى افزون بر کارهاى علمى و سیاسى کارهاى عام المنفعه اى در منطقه داشته اید لطفاً خلاصه اى از آنها را براى ما بیان کنید.
* در این مدت سعى کرده ام به گونه اى مشکلات مردم را حل کنم. دو مسجد را نوسازى کرده ام. براى بناى چندین مسجد کمک مالى کردم. پلى بر روى رودخانه که براى مردم خیلى نیاز بود ساخته ام و در این اواخر زمینى حدود سیصد و شصت هزار متر مربّع در جاده کلیبر از یکى از روستاهاى اطراف خریده و وقف براى قبرستان کرده ام. در همان مسجدى ساخته ام و قصد دارم اگر عمرى باشد غسّالخانه و تجهیزات دیگرى بسازم. ان شاء اللّه.
حوزه: زندگى را از چه راهى مى گذرانید.
* سعى کرده ام از سهم امام در زندگى استفاده نکنم. پدرم وقتى مرحوم شد مال چندانى از خود باقى نگذاشت در عین حال خداوند مرا وانگذاشت و از سهم امام بى نیازم ساخت. هر چه از سهم امام به دستم مى رسید به طلاب و سادات فقیر مى دادم. حتى اگر سوغاتى براى بچه هایم مى گرفتم از سهم امم نبود.
یک مرتبه حج واجب انجام داده ام و ده مرتبه به نیابت از دیگران به مکه مشرف شده ام.
حوزه: چه آثار علمى دارید.
* آثار علمى من همان تقریرات دروس آقایان است: تقریرات درس آقاى حجت و تعلیقاتى بر مسائل متفرقه عروه و…
حوزه: به نظر حضرت عالى عامل موفقیت طلبه در چیست.
* دیانت تقوا خداترسى براى خدا کارکردن و درس خواندن و… عوامل مهم موفقیت هستند. طلبه اگر دیانت خوبى داشته باشد موفق مى شود وگرنه خرابکارى مى کند و مایه فساد مى شود نه اصلاح.
حوزه: در پایان ما و خوانندگان مجلّه را موعظه بفرمایید.
* خداوند در آن مى فرماید: (ان تقوموا للّه مثنى و فرادى) اجتماعى باشد یا انفرادى با خدا باشید. همه چیز از خداست. دنیا و آخرت از او و به یَدِ قدرت اوست. هر کارى براى او باشد سود خواهد داد و هر کارى براى غیر خدا باشد ابتر و بى نتیجه است: (ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق).
حوزه: از این که قبول زحمت فرمودید و ما را به محضر خود پذیرفتید بسیار متشکریم.
* خواهش مى کنم. خداوند به شما توفیق دهد تا بتوانید به دین او خدمت کنید.