نوع مقاله : مقاله پژوهشی
ما، مسافریم و روزهاى عمر، به منزله منزلهاى سفر.
در این منزلها، براى عاقبت اندیشان، بهره هاست. بهره براى فردا. فردایى که آنچه کشته شده باشد، درویده خواهد شد.
حال، براى فردا، چه کشت شود، تا به کار آید و خریدار داشته باشد، چگونه از آفات دورشان داشت، تا بمانند براى روز درو، مسألهاى است مهم که باید از راهیان راه معرفت و سالکان مسلک سعادت، جویا شد.
به فرمان آنان، گردن نهاد و دوره سخت اصلاح نفس و پیرایش و پرورش باطن خویش را آغاز کرد، تا به مرحلهاى رسید که بتوان از منزلها بهره برد و آن نذر که افشانده مىشود حاصلى نیکو دهد و در روز واپسین، در خور عرضه به پیشگاه حق باشد. براى این مهم، به محضر معلم اخلاق، فقیه بزرگوار، حضرت آیة الله حاج شیخ حسین مظاهرى،که از محضر معلمان بزرگ اخلاق بهره برده و الگوهاى نیک در این سیر روحانى داشته و خود در این راه ریاضتها کشیده، شرفیاب شدیم، تا براى گذر این راه پر خطر راهنمایى بخواهیم و از نفس گرمش، گرما بگیریم.
امید آن که آنچه از این مجلس روحانى برگرفتهایم و اینک تقدیم مىداریم، همگان، بویژه علاقهمندان به سیر سلوک را مفید افتد.
حوزه: با تشکر از حضرت عالى که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید، لطفاً، در ابتدا، شمهاى از زندگى تحصیلى و علمى خود رابیان بفرمایید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرحیم
رب اشرح لى صدرى و یسرّلى امرى و احلل عقدة من لسانى یفقهوا قولى.
خدا را شکر مىکنم که توانستم خدمت شما عزیزان باشم. امیدوارم که آنچه مىگویم، براى خود و شما و خوانندگان، مفید باشد.
البته، تمایلى قلبى من این است که در این مصاحبه، از مطلب کلى صحبت کنم؛ امّا از باب «فامّا بنعمة ربّک فحدث» و به لحاظ انتقال تجربیات دیرینه به نسل حاضر و طلاب جوان و از باب این که یادى و ذکرى از اساتید و بزرگان و حقداران خود کرده باشم و نیز در جهت اجابت در خواست مجلّه و زین حوزه، عرض مىکنم:
در سال 1312 شمسى در خانوادهاى وارسته و مذهبى متولد شدهام. پس از گذراندن تحصیلات غیر حوزوى، در سال 1326 شمسى، براى تحصیل علوم دینى، وارد حوزه علمیه اصفهان شدم.
حوزه اصفهان، چنانکه مىدانید، سابقه کهن و درخشانى دارد و حیف که آن سابقه ارجمند با این لا حقه فعلى، هماهنگ نیست. در سال 1326، وضع حوزه علمیه اصفهان، گر چه همانند صد سال پیش نبود، ولى با وضع فعلى هم، تفاوت جدّى داشت.
تقریباً، از لحاظ درس و بحث، حوزه گرمى بود.
من، در مدرسه مسجد سیّد اصفهان، که مقبره مرحوم حجة الاسلام على الاطلاق، یعنى سید شفتى هم در آن جاست و مسجد، منتسب به ایشان است، حجره گرفتم و مشغول تحصیل شدم.
ادبیات را خدمت دو ادیب بزرگ، مرحوم حاج آقا جمال خوانسارى و حاج آقا
احمد مقدس، فرا گرفتم.
سطح را خدمت حضرات آیات: خادمى، فیاض، طیب و ادیب خواندم.
منظومه حاجى سبزوارى را در محضر مرحوم آیت الله مفید، خواندم.
این اساتید، مردان بزرگى بودند و حق بسیارى هم بر ذمّه من دارند. خداوند، همه آنان را غریق رحمت خود فرماید.
در سال 1331 شمسى به قم آمدم. مقدارى از کتاب شریف مکاسب و کتاب شریف مکاسب و کتاب ارزشمند کفایه را نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ عبد الجواد جبل عاملى، مرحوم آیت الله العظمى مرعشى نجفى و مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى تدرّس کردم و بعد، بیش از هشت سال در خدمت حضرت آیت الله العظمى بروجردى و بیش از ده سال، در خدمت حضرت امام و بیش از دوازده سال در خدمت آیت الله العظمى مرحوم داماد، خارج فقه و اصول را استفاده بردم.
اسفار ملاصدرا و شفاى بو على را هم از محضر استاد بزرگوار علامه طباطبایى فرا گرفتم.
از آغاز تحصیل، مقید بودم، تدریس هم داشته باشم. به یاد دارم که سیوطى مىخواندم، صمدیه را تدریس مىکردم از این روى، در اصفهان که بودم، ادبیات تدریس مىکردم. به حوزه علمیه قم که وارد شدم، تدریس سطح را شروع کردم اکنون هم، قریب به بیست سال است که به تدریس خارج فقه و اصول، مشغول هستم.
منظومه، نهایه و قسمتهایى از اسفار را نیز، چندین مرتبه تدریس کردهام.
و توصیهام هم به طلاب این است که تا مىتوانند تدریس را فراموش نکنند.
تدریس، افزون بر این که اداى زکات علم است، باعث تقویت پایههاى علمى نیز هست.
حوزه: اگر خاطرهاى از اساتید خود دارید، بفرمایید، بویژه از مرحوم آیة الله مفید که قدرى ناشناختهاند.
دوران تحصیل، آن هم در محضر این بزرگان، همهاش خاطره است. ولى چون گفتید از مرحوم آیت الله مفید بگویم، چند جمله راجع به ایشان، عرض مىکنم:
مرحوم آیت الله مفید، از فقها و فلاسفه اصفهان بود. انسان فوق العاده وارستهاى بود، شاگرد دوست دوست و شاگرد پرور بود. افزون بر فلسفه، خارج فقه و اصول نیز، تدریس مىکرد.
ایشان، در بید آباد اصفهان منزل داشتند، ما نیز همسایه ایشان بودیم. از آن جا، تا مدرسه صدر اصفهان، مسافت زیادى، راه بود، هر روز در خدمت ایشان، پیاده مىآمدیم تا مدرسه، این، توفیقى بود براى من که بیشتر از محضر آن بزرگوار، بهره ببرم.
بارها از بى اعتبارى دنیا برایم سخن مىگفت. نسبت به اهتمام به درس، بسیار سفارش مىفرمود.
مىفرمود:
«طلبه، اگر نامش در دفتر امام زمان، ثبت شود، هم دنیا دارد و هم آخرت.
طلبه، نباید از مشکلات هراسى به دل راه بدهد. با مشکلات باید دست و پنجه نرم کند، تا به جایى برسد.»
گاه، این روایت مشهور را برایم مىخواند:
أوحى الله تعالى الى داود(ع) یا داود انّى وضعت خمسة فى خمسة، و الناس یطلبونها فى خمسة غیرها فلا یجدونها: وضعت العلم فى الجوع و الجهد و هم یطلبونه فى الشبع و الراحة فلا یجدونه،...
بحار، ج 453 / 78
خداوند به داود(ع) وحى کرد اى داوود من پنج چیز نهادم مردم آنرا در غیر آن پنج چیز مىجویند و نخواهند یافت: علم را در گرسنگى و تلاش نهادم آنان آنرا در سیرى و راحتى مىجویند نخواهند یافت...
مىفرمود:
«من، در ایام تحصیل، مشکلات فراوان دیدهام. بسیارى از اوقات، لباس، به قدر نیاز نداشتم. بارها، با دست خالى به منزل رفتهام، ولى به لطف الهى، همه را پشت سر گذاشتم و همسرم، با فداکارى این وضعیت را تحمل مىکرد و مرا نگران نمىساخت.»
ایشان، مقید بود، از سهم مبارک امام، استفاده نبرد، از این روى، به همان اندازهاى که خویشان و بستگان وى، به ایشان هدیه مىکردند اکتفا مىکرد. دنیاى ایشان، ختم به خیر شد و آخرت ایشان هم معلوم است. آن بزرگوار، در سال 1328 ه'.ق رحلت کرد و در قبرستان شریف تخت فولاد اصفهان، در بقعه مرحوم آقا محمد بید آبادى «قدّه» دفن شد.
چنین انسانهایى بیقین، مصداق این آیه شریفهاند:
«یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیة مرضیه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى.»
اى روح آرامش یافته، خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز کرد و در زمره بندگان من داخل شو. و به بهشت من در رآى.
حوزه: هر یک از اساتید، شیوهاى خاص در تدریس دارند، لطفاً بفرمایید اساتید شما چه شیوه هایى داشتند و مزایاى هر کدام، در چه بود.
عرض کردم از جمله اساتید ما، حضرت آیت الله العظمى بروجردى بود. شیوه ایشان، شیوه مجتهد پرور بود. ایشان در تدریس فقه، به چند نکته اهمیت مىدادند:
.1 بیان تاریخ تشریعى یک مسأله و ذکر اجمالى تطورات آن، از آغاز، تا پایان، در ادوار فقه شیعى و سنى.
این مطلب، نگاه فقیه را به مسأله، باز مىکند و مىتواند تغییرات صورت گرفته در یک مسأله و علل آن را بفهمد.
.2 اهمیت به اقوال قدمأ. ایشان، معتقد بود که فقه ما، مسائل متفرقهاى دارد که
فقها، به متون فقه، افزودهاند و مسائلى هم دارد که از معصومین اخذ شده و تعبیر خودشان: «اصول متلقّاة» است. ایشان این دو دسته را در بحثها از هم، جدا مىکرد و براى متون قدمأ به لحاظ نزدیکى به زمان معصومین (که ویژگى مهمّى بود)، اصالت خاصى قائل مىشد خصوصاً به اقوال مرحوم شیخ الطائفه، اهمیت زیادى مىداد و از آن فقیه بزرگوار، با احترام خاصى یاد مىفرمود.
.3 در جمع بین روایات، بسیار محققانه عمل مىکرد و بحق، فقیه ممتاز، زبر دست و عالى قدرى بود.
.4 اگر چه، همیشه در درس مىفرمود:«احتیاط، در ترک احتیاط است»، امّا در مقام فتوا، جرأت بى جهت و بى دلیل نداشت و به لحاظ مقام عملى و تقدس خاصى که داشت جانب احتیاط را از دست نمىداد.
امّا شیوه درس امام خمینى: امتیاز درسى ایشان در چند چیز بود که به عرض مىرسانم:
.1 فهم عرفى. این امتیاز را از استاد بزرگوارش، مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى گرفته بود. اهمیّت این امتیاز در استنباط و اجتهاد براى اهل فّن روشن است، مخصوصاً در مورد کسى مثل حضرت امام که یک فیلسوف وحکیم متأله بودند.
.2 بیان شیوا و سلیس، روان و گویا، که در میان همه مدرّسین آن زمان، بى نظیر و ممتاز بود.
.3 شاگرد پرورى: آن بزرگوار، به شاگرد، میدان بحث و ارائه نظر مىداد. شاگرد را تشویق مىکرد.
این خصوصیات، خصوصیت کوچکى نیست. بزرگان ما، اگر در درسهایشان، میدانى براى ارائه نظرات خود نمىداشتند، چگونه رشد مىکردند؟
.4 ایشان، از سر تحقیق، تابع دلیل بود. از این روى، از بیان قولى که احتمالاًخلاف مشهور باشد، در صورتى که مستندش به نظر ایشان قوى باشد، باکى نداشت.
.5 به اقواب شیخ انصارى اهمیت بسیار مىداد و براى نظرات آن فقیه عالى مقام، احترام خاصّى قائل مىشد.
خلاصه، چه درس فقه ایشان و چه درس اصول ایشان، درس ارزشمند و ممتعى بود. خداوند، در جات این مرد عالى مقدار را متعالى کند.
امّا شیوه درس آیة الله العظمى داماد:
.1 مرحوم آقاى داماد، حقیقتاً، محقق بود و براى تدریس، زحمت بسیارى مىکشید. مکرر از ایشان شنیدم که فرمود: «من، دیشب براى این بحث، هفت ساعت، هشت ساعت، زحمت کشیدم.»
.2 موشکافیهاى عالمانهاى در بحثهاى ایشان وجود داشت. نظریات خود را با دقتهاى ظریفى از روایات، استخراج مىکرد.
اگر چه درس ایشان، به شلوغى برخى از درسهاى دیگر نبود، ولى حقاً درس ارزشمند و قابل استفادهاى بود.
حق ایشان بر گردن من و حق دیگر اساتید، جز با لطف خداوند، ادا نمىشود.
حوزه: از فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى خود بفرمایید.
از الطاف الهى نسبت به بنده این بود که از همان آغاز ورود به قم، در محضر حضرت امام بودم. ایشان، ما را به شاگردى پذیرفتند. بودن ما در خدمت حضرت امام، خواه ناخواه، ما را در مسیر حرکت سیاسى - انقلابى امام قرار مىداد.
بنده و جمعى از دوستان، از همان سال 40، 41 در خدمت این انقلاب بودهایم و تا کنون هم، به لطف الهى توانستهایم به اندازه وسع خود، از این انقلاب و نظام حمایت کنیم.
این را از امام عزیزمان آموختهایم که:«خدمت به این نظام، واجب عینى است.»
تذکر این نکته را لازم مىدانم: همان طورى که امام بزرگوار، فرمودند: حفظ این نعمت و امانت الهى از اصل به دست آوردن آن،بسیار مشکلتر است. از این روى،
باید با نهایت دقت و احتیاط، از این نظام ارزشمند حفاظت کرد هر کسى به اندازه وظیفه خود و به اندازه وسع خود، باید در خدمت انقلاب و آرمانهاى اسلامى آن قرار گیرد و سپاسگذار و قدردان این نعمت بزرگ باشد.
حوزه: شکر خدا حضرت عالى در کسب دانش دین موفق بودهاید، لطفاً عوامل موفقیت خود را بیان کنید.
اگر لطف خداوند متعال و توجهات صاحب حوزه علمیه نبود، هیچ کس توفیقى نمىداشت. اگر ما هم توفیقى کسب کردهایم، به لطف خدا بوده است.
در عین حال، من سعى کردهام که امورى را در درس و تحصیل رعایت کنم که آن هم اگر انجام پذیرفته، لطف خداوند متعال و عنایت اهل بیت، علیهم السلام، بوده است. از جمله آن امور:
.1 انتخاب اساتید خوب که نام آن بزرگان را بردم. استاد، نقش تعیین کنندهاى در سرنوشت انسان دارد، مرحوم علامه طباطبایى، از استادشان مرحوم حضرت آقاى قاضى، نقل فرمودند که: «اگر نصف عمر در طلب استاد بگذرد جا دارد.»
.2 انتخاب هم مباحثه خوب.
.3 سعى کردهام که امور دنیوى، مانع تحصیل نشود. از این روى، به لطف خدا و اعتقادى که به این راه داشتهام، روزانه، بیش از ده دوازده ساعت، مشغول تحصیل بودهام.
.4 نظم.
استاد بزرگوار ما، حضرت امام، افزون بر این که خود منظم بود، از این که شاگردى بى نظم به درس حاضر مىشد، به شدت ناراحت مىگردید و مىفرمود:
«من نمىگویم به درس من بیایید، ولى اگر مىخواهید بیایید، منظم بیایید.»
نظم، بسیار خوب است، به عمر انسان، برکت مىدهد. یک طلبه با نظم، باز دهى اش، چند برابر طلبه بى نظم است.
.5 خوب خواندن. این که بعضى از طلبهها ده سال، بیست سال درس خارج مىروند، ولى به جایى نمىرسند، به خاطر این است که دروس پایه را خوب و دقیق، نخواندهاند، بویژه ادبیات. طلبه، باید ادیب باشد. به این معنى که وقتى عبارت عربى را مىبیند، ناخودآگاه، آن را صحیح بخواند. همچنین سطح را باید خوب بخواند.
حوزه: آیا در مسائل اخلاقى، استاد خاصى داشتهاید.
استاد خاص به معناى مصطلح، خیر موافق آن هم نیستم. زیرا،اولاً، استاد خصوصى، خیلى کم است، مخصوصاً در حوزه فعلى ما، که حدود سى هزار طلبه دارد، اگر بخواهیم به نسبت این تعداد، استاد خصوصى اخلاق داشته باشیم، باید تعداد زیادى استاد اخلاق داشته باشیم که چنین چیزى در حوزه فعلى ما، ممکن نیست.
این که حضرت امام، بارها نسبت به مرحوم شاه آبادى، اظهار ارادت مىکرد و از ایشان، با عظمت یاد مىکرد، بدین خاطر بود که امام، پس از تلاشهاى بسیار، موفق شده بود، استادى در اخلاق، آن گونه که مىخواهد، بیابد.
ثانیاً، استاد خصوصى به این معنى که انسان خود را در اختیار او بگذارد و فقه و اصول و دیگر مباحث را در حاشیه کار قرار دهد، این نیز، افراط است و نادرست. به عقیده من، نه تنها سودى نخواهد داشت، که ممکن است ضرر نیز داشته باشد. علم و تزکیه باید همراه هم باشند.
افرادى را سراغ دارم که با ولع بسیار مسائل اخلاقى را این گونه دنبال مىکردند، استاد خصوصى داشتند و... ولى در نهایت، راه به جایى نبردند و منحرف شدند و با حوزه علمیه و نظام مقدس جمهورى اسلامى به معارضه برخاستند.
بنابراین، با این گونه استاد خصوصى داشتن در اخلاق، موفق نیستم و خود نیز، استاد خصوصى نداشتهام.
البته، از محضر حضرت امام و علامه طباطبایى، استفادههاى اخلاقى و معنوى
فراوان بردهام و خدا را همواره، بر این جهت شاکرم که در زمانى وارد حوزه قم شدم که دو استاد برجسته مانند امام و علامه، در آن، حضور داشتند و من توانستم در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق از خدمت آن دو بزرگوار، بهره ببرم.
حوزه: لطفاً شمهّ اى از ویژگیهاى اخلاقى امام خمینى را بیان فرمایید:
حضرت امام مجسمه اخلاق اسلامى بود و حقیقتاً باید گفت که جنبه سیاسى ایشان بعد از نهضت، جنبههاى دیگر آن مرد بزرگ، بویژه جنبه علمى و جنبه اخلاقى ایشان را تا قدرى تحت الشعاع قرار داد.
.1 از امتیازهاى بارز ایشان، احتراز از محرّمات بود. سالهاى متمادى که در خدمت ایشان بودم، یک عمل مکروه از آن مرد ملاحظه نشد، حتى اگر شبهه گناه پیش مىآمد، حالت نگرانى از ایشان نمایان مىشد و لذا در مقابل انجام محرّمات مخصوصاً از قشر طلبه عکس العمل شدید نشان مىداد.
.2 ویژگى اخلاقى دیگر امام، احترام ایشان به علمأ اسلام بود.
از وحید بهبهانى، آن محقق جلیل، نقل شده است:
«اگر به جایى رسیدهام مرهون احترامى است که براى فقهأ و علماى اسلام قائل شدهام».
و این خصلت در امام، همیشه جلوه گر بود، نه تنها به مثل شیخ طوسى و صاحب جواهر و شیخ انصارى احترام ویژه مىنهاد و با تجلیل از آنان یاد مىکردند، بلکه درباره امثال آیة الله مؤسس یا آیة الله بروجردى نیز، بارها مىفرمود: «در سر حدّ کرامت است که یک پیر مرد، به این خوبى حوزه علمیه و بلکه عالم تشیّع را اداره مىکند.»
.3 از دیگر خصائص اخلاقى ایشان، تواضع بود و همان طور که مقام و ریاست در شخصیت رسول اکرم و ائمه طاهرین، علیهم السلام، نتوانست اثرى بگذارد، در مورد این فرزند عالى مقدار آنان هم این گونه بود. همان تواضعى که در دوران پیش از مرجعیّت داشتند، تا آخر عمر پر برکت خود حفظ فرمودند و ما مىدیدیم که ایشان
چگونه در مقابل مردم و یا جوانان بسیجى و یا خانواده معظم شهدا و فرزندان آنان و یا جانبازان، کوچکى و تواضع و خفض جناح مىفرمودند.
.4 امتیاز اخلاقى دیگر امام، زهدآن مرد بزرگ بود. زهد، یعنى دل نبستن به دنیا و همدل نشدن با مادیّات. ساده زیستى امام همیشه زبانزد بود. از تشریفات و تجمّلات، حقیقتاً رنج مىبرد و همیشه دیگران و بالاخصّ طلّاب را به زهد و ساده زیستس و حفظ زىّ طلبگى نصیحت و توصیه مىفرمود و شما دیدید که در همان دورانى که در رأس قدرت بودند، همان زندگى بىآلایش روحانى را حفظ فرمودند و اجازه ذرّهاى تجاوز از آن را به اطرافیان نداد.
.5 خصیصه مهمّ دیگر شخصیّت دادن به افراد بود. چنانکه از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل شده است ایشان چنان با اصحاب خود رفتار مىکردند که هر فردى گمان مىکرد که اعزّ افراد نزد پیامبر اکرم ( ص ) است استاد بزرگوار ما در برخورد با شاگردان و بویژه در درسهاى حوزوى خود، این گونه عمل مىکردند و با این حرکت خود، استعداد شاگردان را شکوفا مىکردند.
.6 ویژگى دیگر ایشان که براى خود من اعجابانگیز و پند بزرگى بود، این مسأله است که در مجالس غیر درسى، وقتى فرعى از فروع علمى مطرح مىشد و هر کس به فراخور خود مطلبى را ارائه مىکرد، تنها اگر از ایشان اظهار نظرى مىخواستند، صحبت مىفرمود، آن هم در حدّ اختصار. این روش از نظر اهل علم، جدّاً فضیلت بزرگى به شمار مىآید. هنیئاً لا رباب النعیم نعیمهم.
.7 از ویژگیهاى دیگر ایشان که به نظر من تناسب تامّ با خصائص اخلاقى ایشان دارد، درک ایشان از مقام امامت و ولایت بود ؛ چرا که چنان درکى را جز به متخلّقان به اخلاق الهى نمىدهند. شما اگر به کتب عرفانى امام و شروحى که بر ادعیه و روایات مرقوم فرمودهاند، مراجعه کنید، به خوبى در مىیابید که ایشان مقام امامت و ولایت کبرى را یافته است، نظیر آدم تشنهاى که تشنگى را با سراسر وجود خود در یافته. هنیئاً له و رزقنا الله و ایاکم. و متأسّفانه حقّ این کتابهاى ارزشمند و دیگر کتب ایشان در
حوزه رعایت نشده است، این کتابها باید مورد تدریس و تدرّس و مراجعه اهل تحقیق باشد. به هر صورت مجموعه این خصائل و صفات بارز دیگر موجب شد که آن بزرگوار حاکمیّت بر قلوب پیدا کند. این مطلب در قرآن شریف و روایات معصومین (ع) به صراحت وجود دارد که محبّت افراد متّقى در قلوب ریخته مىشود و ابّهت آنان نیز در دلها رسوخ مىکند. قرآن کریم مىفرماید:
«أنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّاً».
مریم، 96.و امام حسن(ع) نیز در توصیههاى پایان عمر شریف خود، به جنادة بن ابى امیّه مىفرماید:
«و اذ اردت عزّاً بلا عشیرة و هیبة بلا سلطان، فاخرج من ذلّ معصیة الله ألى عزّ طاعة الله عز و جلّ».
بحار الانوار، ج 139 / 44.
امام حقاً مصداق این آیة و روایت بود.
حوزه: حضرت عالى از اساتید درس اخلاق در حوزه علمیه قم هستید، لطفا بفرمایید که چه عواملى سبب شد که به تدریس اخلاق بپردازید
مسأله تهذیب نفس، موضوع مهمى است. قرآن شریف، به این مسأله، بسیار اهمیت داده است. تا آن جا که بعثت همه انبیأ و رسول گرامى اسلام و نزول قرآن را براى تحقق همین مهم مىداند.
«هو الذى بعث فى الامیین رسولاً من انفسهم علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب یو الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین.»
جمعه؛ 2
اوست خدایى که به میان مردمى بى کتاب، پیامبرى از خودشان مبعوث داشت، تا
آیاتش بر آنان بخواند و کتاب و حکمتشان بیاموزد. اگر چه بیش از آن، در گمراهى آشکار بودند.
تهذیب نفس براى طلبه، از اهمیت بیشترى برخوردار است. طلبه، همان وقتى که مىگوید:
«بدان ایدک الله تعالى فى الدّارین»، باید بگوید: «هو الذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم...» دو بال علم و تهذیب، باید با هم باشند. اگر بال علم باشد، بدون تهذیب، افزون بر این که علم، براى شخص، حجاب اکبر مىشود، وزر و بالش نیز، دامن افراد جامعه مىشود.
امام خمینى رضوان الله علیه، به مسأله تهذیب نفس، بسیار اهمیت مىداد هم خود مرد عمل بود و هم دیگران را، به ویژه طلاب علوم دینى را هشدار مىداد. حتى در آخرین سخن به جاى مانده از ایشان؛ یعنى در وصیت نامه سیاسى - الهى مرقوم فرموده است:
« از بالاترین و والاترین حوزه هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد. علوم معنوى اسلامى، از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله، رزقنا الله و ایاکم، که جهاد اکبر مىباشد.
امام، در عین اینکه به فراگیرى فقه جواهرى و تمسک به روش سنتى تاکید مىورزید، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس را هم سفارش مىفرمود.
بنده، پیش از آن که به حوزه بیایم، به مسائل اخلاقى و مجالس موعظه، علاقهمند بودم. یادم هست بچه بودم در ایّام محرم، در مجالس روضه مىنشستم و از منبرهاى اخلاقى و مفید، بهره مىبردم.
پس از طلبگى، این ذوق نسبت به مسائل اخلاقى، در من تشدید شد .
حضرت امام، روزهاى شروع درس و پایان درس، مطالب اخلاقى مىفرمود.
این روزها، براى من، شادى آفرین بود. خیلى به وجد مىآمدم.
امّا این که چه شد درس اخلاق شروع کردم؟ پس از تبعید حضرت امام به ترکیه،
گروهى از آقایان طلاب، به بنده اسرار کردند که درس اخلاق شروع کنم. من نپذیرفتم، زیرا خود را شایسته آن نمىدانستم.
تا این که یک روز، براى خواندن نماز ظهر به مدرسه فیضیه رفته بودم، آقایى آمد استخارهاى خواست. استخاره گرفتم خیلى خوب آمد. فرداى آن روز که روز پنج شنبه بود، تعدادى از طلاب آمدند که اعلامیهاى پخش شده که شما شب جمعه درس اخلاق مىگویید! معلوم شد، آن استخاره روز گذشته براى همین بوده است.
گفتند: ما هر چه اسرار کردیم، شما نپذیرفتید، استخاره کردیم، خوب آمد، اعلامیه را پخش کردیم .
دیدم، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتهام.
ناچار شب آمدم فیضیه، در مدرس زیر کتابخانه، که محل درس اعلام کرده بودند، درس اخلاق را شروع کردم. مدتى درس ادامه یافت. جمعیت زیادى شرکت مىکردند و استقبال، خیلى خوب بود. تا این که ساواک، ما را از مدرسه فیضیه بیرون کرد.
به مدرسه حجتیه رفتیم، از آن جا هم ما را بیرون کردند. حسینیه ارک رفتیم. چون افراد شرکت کننده زیاد بودند، بسیارى از افراد، بیرون حسینیه، در کوچه مىایستادند و راه مردم مسدود مىشد، تصمیم گرفتیم به جاى وسیعترى درس انتقال دهیم. تا این که پس از تلاش بسیار برخى از طلاب، توانستیم به مسجد اعظم برویم.
پس از انقلاب هم، این درس ادامه یافت و بحمد الله جمعیت خوبى شرکت مىکرد.
یک وقتى، یکى از علماى بزرگ مىفرمود:
«به امام عرض کردم، فلانى درس اخلاق مىگوید. جمعیت زیادى شرکت مىکند.
امام، آن قدر خوشحال شد که سه مرتبه فرمود: الحمد الله رب العالمین».
این، نشاندهنده اهتمام ایشان، به علم اخلاق است و لزوم برگزارى جلسات درس اخلاق.
بنابراین، درس اخلاق من، خود به خود پیش آمد و تمایل ذاتى و ذوق اخلاقى من هم، کمک کار شد که، بتوانم آن را ادامه دهم.
به لطف الهى، تلاش فراوان کردهام که این درسها براى خود و شنوندگان، مفید باشد. البته درس اخلاق، درس انسان سازى است و کارى بسیار مشکل. به تعبیر حضرت امام که مىفرمود:
« مىگویند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن، چه مشکل؛ امّا شیخ مىفرمود: ملا شدن چه مشکل، آدم شدن، محال است.»
واقعیت هم، همین است. کار بسیار طاقت فرسایى است.
حوزه: حضرت عالى وضع کنونى اخلاق و دیگر علوم را در حوزهها، چگونه مىبینید.
در حال حاضر، حوزه را، نه تنها از نظر اخلاق، که از نظر توجه به فقه و اصول نیز آن چنانکه شایسته است، در مخاطره مىبینیم. گر چه مىدانم با لطف خداوند و تلاش مدرسان و طلاب، آسیبى به آن نخواهد رسید.
فراموش نمىکنم راجع به تشکیل شوراى مدیریت، با چند نفر از بزرگان رفته بودیم خدمت حضرت امام.
بنده به ایشان عرض کردم: آقا! حوزه را از نظر علمى در مخاطره مىبینیم.
ایشان، با خونسردى فرمود:
«غم این که حوزه در مخاطره است، نخورید. در زمان رضا شاه خدا بیامرزد وضع به قدرى بد بود که طلبهها، روزها مىرفتند بیرون از حوزه و به باغهاى اطراف شهر پناه مىبردند و شب به حوزه بر مىگشتند. در عین حال حوزه حفظ شد و از خطر، نجات یافت.»
بعد راجع به تشکیلات مدیریت فرمود:
«فکر کنید که چه باید کرد. اگر چیزى به من مربوط شد، اقدام مىکنم.»
به بنده فرمود:
«برو خدمت آقاى گلپایگانى از ایشان نظر خواهى بکن.»
شب، با آیة الله مصباح یزدى، خدمت آیة الله العظمى گلپایگانى رفتیم. در محضر ایشان هم من از وضعیت علمى حوزه اظهار نگرانى کردم. از قضا، ایشان هم فرمود:
«نگران نباشید، حوزه صاحب دارد.»
ایشان هم مانند امام، به سختىها و رنجهاى دوران رضا شاه اشاره کرد.
این که بنده عرض مىکنم، حوزه در مخاطره است، نه این که آسیبپذیر باشد.
بنده، با توجه به انتظارات فراوانى که امروز هست، عرض مىکنم: توجه به اخلاق و فقه و اصول، کم رنگ شده است و گرنه کارهاى جنبى که اکنون در حوزه براى حفظ نظام و عالم تشیّع مىشود، بسیار است. امروز، در حوزههاى علمیه، کارهاى مفید فراوانى انجام مىشود که جاى تشکر آن باقى است. ولى توصیه حضرت امام، به تهذیب و اخلاق و تأکید ایشان بر فقه و اصول را نباید از یاد ببریم لذا توصیه مىکنم به طلاب عزیز که به اخلاق، اهمیت بدهند. فقه و اصول را جدّى بگیرند. فقه، فقه جواهرى و اصول هم، اصول سنتى. مقصودم از اصول سنتى، اصول، به روش بزرگان و اساتید گذشته است، نه فرو رفتن در مسائل اصول و مطرح کردن نظریهاى و اقوال گوناگون را درباره آن نقل کردن و به نقد و بررسى گذاردن و آن گاه، نظریهاى را پذیرفتن و چندین روز براى آن استدلال آوردن و...
مقصودم از اهمیت دادن به اصول، این نیست، هر چند، کار علمى است. ولى بزرگان ما، مرحوم حضرات آیات: حکیم، بروجردى، حائرى، داماد، امام و...
یک دوره اصول را پنج - شش سال به پایان مىرساندند، بدون این که مطلبى را کم بگذارند و به مباحث لازم و ضرورى توجه نکنند.
امام بزرگوار، از این جهت بسیار خوب عمل مىکردند. بعضى از این مباحث،
نظیر بحث طلب و اراده، بحثهاى مهم و ارزشمندى هستند، امّا در جاى خود. اینها به علم اصول ربطى ندارند.
به قول مرحوم آیة الله العظممى بروجردى:
«اصول ما، به واسطه همین زوائد، آماس شده و باید براى زوائد آن، فکر اساسى بشود.»
امام، در بحث خارج اصول خود، وقتى به بحث انسداد رسیدند، فرمودند:
«ما چون حجیت خبر واحد را اثبات کردیم، احتیاجى به این بحث نداریم.»
در تقریراتى که از اصول ایشان نوشتهام، در جمادى الاولى 1374، این مطلب را این گونه تقریر کردهام:
«هذا، تمام الکلام فى حجیة الخبر الواحد و حیث اثبتناه فدلیل الانسداد باطل بداهة اذ فى مقدماته عدم الدلیل، و الخبر الواحد، دلیل واف بمعظم الفقه، بل بتمامه مع ضم الاجماعات و المشهورات و حیث ان العمر قیصر و لکل شى آفات و البحث عن دلیل الانسداد تطویل بلا طائل، بل یمکن ان یقال، ان بحثه لا یخلو عن الاشکال، فالا عراض عنه أحسن، بل واجب.»
نظر همین مطلب را در حواشى بر کفایه، که اخیراً از ایشان منتشر شده، آوردهاند
(انوار الهدایة، ج 317 / 1)
بنابراین، به جاى چندین سال معطل ماندن در اصول و طرح مباحث صرفاً علمى، به قرآن و دیگر معارف اسلامى بالاخصّ علم اخلاق بپردازیم. امروز، نیاز فراوان به این گونه بحثهاست. حوزه چشم و چراغ تشیع و جهان اسلام است.
من دو سال پیش، در جواب در خواستى از مدیریت حوزه علمیه قم، چهل و پنج موضوع لازم به بحث را معرفى کردم و گفتم روى این موضوعات، که بعضى فقهى و بعضى فقهى و بعضى اصولى و بعضى اقتصادى بود، کار تفصیلى که نیاز امروز مردم و حکومت اسلامى را برآورده کند، نشده و این، وظیفه حوزه هاست که به این امور لازم بپردازند.
حوزه: اگر ممکن است، فهرست آن موضوعات را براى استفاده خوانندگان مجلّه بفرمایید.
# موضوعات، چنانکه گفتم، در سه بخش: فقهى، اصولى و اقتصادى بود، بدین شرح:
فقهى:
.1 بررسى تحلیلى «تغریرات» و اختیارات دولت اسلامى در این رابطه.
.2 نگرش فقهى به مسأله «حفظ و سلامت محیط زیست».
.3 بررسى فقهى مسأله«کنترل جمعیت و موالید» و حدود و اختیارات دولت اسلامى.
.4 حدود اختیارات ولى فقیه
.5 بررسى تحلیلى «قوانین مدنى» - عام و خاص - در فقه اسلامى.
.6 بررسى مسائل مستحدثه حج.
.7 بررسى مسائل مستحدثه قضا.
.8 بررسى تحلیلى آرأ و انظار امام خمینى و سیر تحولات این دیدگاهها. (به عنوان اوّلین ولى فقیه که موفق به تشکیل حکومت اسلامى شدند.»
.9 هنرهاى تجسمى: مجسمه سازى، معمارى و...
.10 هنرهاى تصویرى: فیلم، عکس و...
.11 بررسى فقهى مسأله «حجاب». (با عنایت به ضرورت أحیاى چادر که از ارزشهاى اسلامى و ملّى در کشور ماست.)
12.بررسى فقهى معضلات و تنگناهاى پزشکى: پیوند اعضأ خرید و فروش اعضأ و خون، تلقیح مصنوعى، جلوگیرى ازبار دارى و...
.13 فقه سیاست و روابط خارجى دولت اسلامى.
.14 فقه دفاع و امور نظامى.
.15 بررسى تحلیل «موسیقى و غنا». (با عنایت به آرأ سهل انگارانه ایکه بعضاً در این باب ارائه مىشود).
موضوعات اقتصادى:
.1 بررسى معاملات ارزى.
.2 بررسى و تحلیل بورس اوراق بهادار.
.3 کنترل بر قیمتها و حدود اختیارات نظام اسلامى.
.4 بررسى مالیات و خود یاریها و اختیارات نظام اسلامى.
.5 تحلیل محدوده نظام مالکیت فردى و حلّ تعارضات آن با مالکیت دولت.
.6 بررسى معضلات و اشکالات وارده بر بانکدارى اسلامى.
.7 نگرش فکرى به مسأله زمین.
.8 تجارت خارجى و جایگاه آن در فقه اسلامى.
.9 بررسى انفال و ثروتهاى عمومى ملى و شؤون و اختیارات اسلامى در رابطه با آن.
.10 بازنگرى فقهى باب مضارعه.
.11 بازنگرى فقهى باب مضاربه.
.12 بازنگرى فقهى باب اجاره.
.13 بازنگرى فقهى باب رهن.
.15 بررسى روابط کارگر و کار فرما.
موضوعات اصولى:
.1 تکلیف مدرکات حقیقى و اعتبارى «حقایق و اعتباریّات» در علم اصول و تأثیرات
بازشناسى این دو در شیوه استنباط فقهى.
.2 جایگاه«عرف» در علم اصول و ارزش آن در دستیابى به قوانین فقهى.
.3 تنقیح مناط و محدوده ارزشى آن در فقه.
.4 بررسى تحلیل عناصر مکان و زمان در اجتهاد.
.5 کاربرد و تأثیرات فلسفه در علم اصول.
.6 کاربرد و تأثیرات منطق در علم اصول.
.7 کاربرد و تأثیرات نحو در علم اصول.
.8 بررسى تحلیلى سیره مسلمانان و محدوده ارزشى آن در استنباط فقهى.
.9 تفکیک اوامر ولایى و تبلیغى معصومین و تأثیرات بازشناسى این دو در شیوه استنباط فقهى.
.10 نگرشى روش شناسنامه به «حجیت ظهور» و بررسى شیوههاى استظهار و ارزش این شیوهها در استنباط.
.11 سیر تاریخى علم اصول و بررسى بالندگى و رکود آن در بستر تاریخ.
.12 بررسى و شناخت مذاق شریعت و روح فقه و محدوده ارزشى آن در استنباط فقهى.(روح فقه، عبارت است از نظریههاىعملى و اصولى که ساختار زیر بناى قوانین فقهى را شکل مىدهد و به تعبیر دیگر زیر بناى فقهى، که منشأ احکام فقهى مىشود و فقیه در موارد سکوت ادلّه، یا تناقض و یا ابهام و تنافى آن، به آنها استناد مىکند.)
.13 جایگاه بناى عقلأ و ارزش آن، در دستیابى به قوانین فقهى.
.14 میزان کاربرد عمیل علم اصول در فقه (این کا در کتابهاى فقهى، حقیقتاً، به چه میزان از علم اصول بهره بردارى مىشود.)
.15 تفکیک و تعیین مباحث کم فائده و بى ثمر در علم اصول.
حوزه: در جهت اصلاح وضعیت اخلاقى حوزه، چه پیشنهادى دارید.
# پیشنهادى به مدرسان و گردانندگان حوزه دارم و توصیهاى به طلاب عزیز.
پیشنهادم این است که درس اخلاق را در حوزه زیاد کنند. یکى از بزرگان مىگفت:
«در زمان مرحوم آقا سیید عبد الهادى شیرازى در حوزه نجف، سى درس اخلاق بود.» در حوزه ما، حداقل، اکنون باید سى درس اخلاق باشد. البته کسانى که مىخواهند درس اخلاق بگویند، باید افراد مهذبى باشند که بحمد الله چنین افرادى هستند در حوزه.
مدرسانى که درس فقه و اصول و ادبیات مىگویند، مىتوانند در ضمن بحثها، نکات اخلاقى را یاد آور شوند و حداقل، یک روز در هفته را به تذکرات اخلاقى اختصاص بدهند، چنانکه روش برخى از بزرگان ما بوده است.
سفارشى هم به طلبهها دارم. از اینان مىخواهم که به اخلاق و تهذیب نفس، اهمیت بدهند. کتابهاى اخلاقى زیاد بخوانند. قرآن را، با این نگاه، زیاد بخوانند.
اصول کافى، بخصوص جلد دوّم آن، روایات مفیدى را مرحوم کلینى دسته بندى کرده است.
این را بدانید که علم بدون تهذیب نفس، ضررش، بیش از نفعش است. حجابى مىشود که خداى نکرده، انسان را به انحراف مىکشاند.
حوزه: از حضرت عالى، اخیراً اثرى منتشر شده به نام «در اسات فى الاخلاق و شؤون الحکمة العملیّه» لطفاً بفرمایید به چه انگیزهاى دست به نگارش آن زدید و چه خلأى احساس مىکردید.
برخى از مباحث اخلاقى که پس از انقلاب اسلامى، در نهادها و ارگانها داشتهام، به صورت موضوعى و مجموعهاى چاپ شده است که به بیش از بیست جلد داشتهام، به صورت موضوعى و مجموعهاى چاپ شده است که به بیش ازبیست جلد مىرسد. با اینکه گفتار بوده و تبدیل گرفتار به نوشتار، نواقصى را، خواه ناخواه، در
پى دارد، ولى مورد استقبال واقع شده، به گونهاى که برخى از آنها، تیراژ بسیار بالایى دارند. از این روى احساس کردم، جامعه، به این گونه آثار نیاز دارد. از سویى، آثار مکتوب در اخلاق، کم داریم و آنها هم، کمبودهایى دارند. مثلاً، « احیأ العلوم » نوشته غزالى، ام الکتب در اخلاق است. این اثر، با اینکه اثرى است ارزشمند، ولى، نواقصى دارد، هم در محتوا و هم در روش.
مرحوم فیض، زحمت کشید و این کتاب را خلاصه کرد و روایات اهل بیت را بدان افزود، با این حال « محجةالبیضأ » نیز خالى از اشکال نیست. زیرا هر چه باشد، تهذیب و تصحیح همان « احیأالعلوم » است.
من تعجب مىکنم که چرا مرحوم فیض، با آن همه توانایى علمى، اثرى مستقل در اخلاق، ننگاشت.
بعدها مرحوم نراقى، جامع السعادات را نگاشت. این اثر هم، متأثر از احیأ العلوم غزالى است. از این روى، وقتى به بحثهاى سنگین و ظریف اخلاقى مىرسد، از آنچه در « احیأ العلوم » آمده، تجاوز نمىکند. و ضمناً متأثر از اخلاق ارسطویى و یونانى هم هست.
معراج السعادة هم، تلخیص و ترجمه جامع السعادات است، به اضافه برخى از اشعار فارسى.
دیدم کتاب اخلاقى متکى بر ثقلین (کتاب و عترت) که از متن دین استخراج شده باشد، کم است. به این نکته توجّه اساسى کردهام که علم اخلاق باید دلربا و دل انگیز باشد و اگر قرار شد علم اخلاق را با مصطلحات و انقسامات فلسفى مخلوط کنیم و همان شیوه یونانى و ارسطویى را در این علم دنبال کنیم، همان طورى که این مسکویه در « طهارة الاعراق » و خواجه نصیر در بعض کتابهایش و نراقى در « جامع السعادات » و دیگران کردهاند، کام هیچ خوانندهاى شیرین نخواهد شد و اثر لازم را در دل سالکان نخواهد گذارد و به عکس اگر اخلاق از متن دین، یعنى از دل کتاب و سنت که سرشار از معارف عمیق اخلاقى هستند، استخراج شود، بى هیچ تردید آن طراوت و حلاوت
لازم را پیدا خواهد کرد و عقیم نخواهد ماند. از خداوند متعال، خواستیم توفیق دهد، تا بتوانم، اثرى در اخلاق، با تکیه بر قرآن و عترت، بنویسم.
ابتدا تصمیم داشتم، گروهى تشکیل بدهم و چندین جلد اخلاق به زبان فارسى، با استفاده از دیگر علوم وابسته، بنویسم، ولى مقدر نشد. از این روى تصمیم گرفتم، به زبان عربى بنویسم، اگر مورد قبول افتاد، دیگران آن را ترجمه کنند، تعلیقه بزنند و اشکالاتش را برطرف سازند.
تا کنون، یک جلد آن چاپ شده، مجلدات دیگر نیز، در دست اقدام است. به نظر خودم، آنچه مىخواستم، موفق شدهام، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حوزه: حضرت عالى تألیفات دیگرى هم دارید، درباره آنها توضیح بفرمایید.
در فقه و اصول، هم تألیف دارم و هم تقریر. از حضرت امام، آیة الله العظمى بروجردى و آیة الله العظمى داماد تقریرات بسیارى در فقه و اصول نوشتهام.#
حوزه: در پایان، تقاضا داریم، توصیهاى براى ما و خوانندگان مجلّه بفرمایید.
به جاى این که خود توصیه کنم، در توصیه، از دو استاد بزرگوار خود، حضرت امام و علاّمه طباطبایى، براى شما نقل مىکنم:
اوایل پیروزى انقلاب، روزى خدمت امام بودیم. گروهى از شرکت نفت، براى ملاقات و بیعت با رهبرى، خدمت امام آمده بودند. سخنگوى آنان، خیلى خوب، صحبت کرد. از جمله گفت:
«آقا! نیامدهایم بگوییم از انقلاب، چه مىخواهیم آمدهایم بگوییم انقلاب، از ما چه مىخواهد».
امام، از این سخن، بسیار خوشش آمد و بر افروخته شد. آن گاه در پاسخ
این عزیزان فرمود:
«انقلاب، از شما، دو چیز مىخواهد.
یکى تهذیب نفس. چون اگر انسان، مهذب نباشد، نمىتواند براى انسانیت و جامعهاش، مفید باشد. خود گرا و خود محور مىشود آن گاه، هم خود بیچاره مىشود و هم دیگران را بیچاره میکند. هر چه پست و مقام، بالاتر باشد، ضررش بیشتر خواهد شد. دومین چیزى که انقلاب از شما مىخواهد، عمل به وظیفه است. هر کس، هر جا که هست آنچه را که وظیفه اوست، خوب انجام دهد.»
راستى اگر، همه ما، این دو توصیه حضرت امام را عمل مىکردیم، خیلى پیشرفت ما بیشتر بود.
متأسفانه، این چند ساله، هر ضربهاى که خوردهایم، یا به خاطر این بوده است که خود ساخته نبودهایم، یا این که در عمل به وظیفه ،کوتاهى کردهایم.
من، این توصیه امام را تکرار مىکنم که ما در این نظام مقدس و این نعمت بزرگ الهى، دو وظیفه داریم:
.1 تهذیب نفس.
.2 عمل به وظیفه.
اما توصیهاى از مرحوم علامه طباطبایى: آخرین جلسهاى بود که با گروهى از بزرگان، خدمت ایشان رفتیم. حال ایشان، خوب نبود. به احترام جمع، نشست، ولى حرف نمىزد. جلسه، طول کشید. بنده به ایشان عرض کردم، توصیهاى بفرمایید، تا مرخص شویم. ایشان فرمود:«چیزى یادم نیست.» بعد، بلافاصله فرمود:
«این آیه، یادم آمد: اذکرونى و اشکر و الى ولا تکفرون».
بعد از آن جلسه، حال ایشان بد مىشود و ایشان را به بیمارستان مىبرند. لحظات آخر عمر شریف بود که به ملاقات ایشان رفتیم. ما که از اتاق آمدیم بیرون، از قول خانم ایشان نقل کردند:
«لحظه مرگ، ایشان چشمها را باز کردند و به گوشهاى خیره شدند. آن گاه، سه مرتبه فرمودند: توجه! توجه و از دنیا رفتند.»
این آخرین جمله ایشان، با آن آخرین، توصیه ایشان، هر دو، براى ما، یک پیام دارد که به یاد خدا باشید، همه ما، در محضر خداییم. توجه به این که قبرى هست، برزخى هست، معادى هست.
مرحوم شهید، در دستور العمل اخلاقى خود، توصیه مىفرماید:
«انسان، در هر روز، حداقل، باید دو مرتبه به یاد مرگ باشد.»
توجه به این که ما ساخته شدهایم که در رفاه مطلق و لذت مطلق باشیم. هر کسى به اندازه سعه وجودى خود.
یکى لذت مطلقش، در «جنات تجرى من تحت الانهار» است.
و یکى در صحبت کردن خدا بااو:«سلام قولاً من رب رحیم». مبادا که این لذتها را از یاد ببریم و فرو رویم در لذتهاى زود گذر دنیا اگر لذت باشند و بشود اسم لذّت روى آنها گذارد.
این جمله علامه، خیلى مهم است: توجه.
از خداوند مىخواهم، این حال توجه را به همه ما عطا کند.
حوزه: از این که مزاحم وقت شریف حضرت عالى شدیم، پوزش مىطلبیم و از حضرت عالى، به خاطر این لطف، سپاسگذاریم.
# من هم از شما تشکر مىکنم و امید وارم آنچه گفتم، مورد رضایت حضرت ولى عصر (عج) و مورد توجه شما واقع شود و اگر وقت شما را گرفتم، گفته هایم مفید باشند.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست آثار منتشر شده:
اخلاق:
.1 دراسات فى الاخلاق و شؤون الحکمة العلمیّة، جلد اوّل .
.2 عوامل کنترل غرائز در زندگى انسان، 1 جلد.
.3 جهاد با نفس، 4 جلد.
.4 اخلاق در فرماندهى، 1 جلد
.5 اخلاق در خانه، 2 جلد
.6 اخلاق در اداره، 1 جلد
.7 تربیت فرزند، 1 جلد
.8 جبهه و جهاد اکبر، 1 جلد.
.9 خانواده در اسلام، 1 جلد.
.10 به سوى حق، 1 جلد.
.11 ویژگیهاى معلّم خوب، 1 جلد.
.12 شرح و تفسیر اخلاقى دعاى کمیل، 3 جلد
.13 شرح و تفسیر اخلاقى دعاى سحر، 2 جلد
.14 شرح و تفسیر اخلاقى مناجات شعبانیّه، 2 جلد
اقتصاد:
.1 احکام اقتصادى اسلام در مورد زمین، 1 جلد.
.2 مقایسهاى بین سیستمهاى اقتصادى، 3 جلد.
.4 التوازن الاسلامى بین الدنیا و الآخرة با همکارى آیات: خرازى، مصلحى، شهید سلطانى و استادى) 1 جلد.
اعتقادات :
.1 معارف اسلام در سوره یس، 1 جلد.
.2 معاد در قرآن، 1 جلد
.3 الامامة و الولایة فى القرآن الکریم، (با همکارى آیات: مصباح، محمدى گیلانى، یزدى و موسوى یزدى)، 1 جلد.
متفرقه:
.1 چهارده معصوم، 1 جلد.
.2 الحکومة الاسلامیّة فى احادیث الشیعه الامامیة (با همکارى آیات: خرازى، مصلحى، شهید سلطانى و استادى)، 1 جلد.
فهرست آثار منتشر نشده:
فقه، «تألیفات»:
1) کتاب ولایة الفقیه، 212 صفحه، 1398 ه'. ق.
2) رسالة فى الولایة و الحکومة، صفحه، .1414 ه.ق.
3) رسالة فى ولایة الفقیه، 39 صفحه، نا تمام.
4) کتبا القضأ، 140 صفحه،نا تمام.
5) کتاب الخیارات، 346 صفحه، 1348 ه'.ق.
.6 کتاب البیع، 101 صفحه، .1381 ه'.ق.
.7 کتاب الصلوة، 120 صفحه، 1392 ه'.ق.
.8 کتبا الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر، 56 صفحه، 1388 ه'.ق.
.9 کتاب الخمس، 68 صفحه، 1415 ه'.ق.
.10 رسالة فى حکم القاضى من العامه بالفطر او الأضحى او نحو ذلک، 20 صفحه.
.11 رسالة فى أنّ کل غسل یجزى عن الوضؤ، 50 صفحه، .1392 ه'.ق.
.12 رسالة فى لزوم الطلاق بید المر،9 صفحه نا تمام .
.13 رسالة فى الرّبا، 38 صفحه،1391 ه'.ق.
.14 رسالة فى قسمة الخمس و تحلیله، 17 صفحه، .1395 ه'.ق.
.15 تعلیقة استدلالیه على بحث الاجتهاد و التقلید من العروة، 30 صفحه 1379 ه'.ق.
.16 الحاشیة على عروة الوثقى، 204 صفحه، 1406 ه'.ق.
.17 حاشیه بر رساله توضیح المسائل امام خمینى قدّه، 92 صفحه، 1411 ه'.ق.
فقه «تقریرات»:
.1 کتاب الصوم، آیة الله داماد، 173 صفحه، 1379 ه'.ق.
.2 کتاب الحجّ، آیة الله داماد،668، صفحه، 1384 ه'.ق.
.3 کتاب الزکوة، آیة الله داماد،150، صفحه، 1377 ه'.ق.
.4 کتاب الخمس، آیة الله داماد،60، صفحه، 1377 ه'.ق.
.5 کتاب الصلوة، آیة الله داماد،482، صفحه، 1388 ه'.ق.
.6 کتاب الطهارة، آیة الله داماد،60، صفحه، 1375 ه'.ق.
.7 کتاب الصلوة، آیة الله بروجردى،252، صفحه، 1378 ه'.ق.
.8 کتاب الطهارة، آیة الله بروجردى،32، صفحه، 1379 ه'.ق.
.9 کتاب الطهارة، آیة الله بروجردى،37، صفحه، 1380 ه'.ق. ناقص
.10 کتاب القضأ، آیة الله بروجردى،32، صفحه، 1380 ه'.ق.
.11 فروعات العلم الاجمالى، آیة الله بروجردى، 17، صفحه، 1378.ه'ق.
.12 صلوة الجمعه، آیة الله بروجردى، 12، صفحه، 1378.ه'.ق.
.13 قاعدة لا ضرر، امام خمینى، 14 صفحه، 1375 ه'.ق.
اصول:
.1 مباحث الاصول، من اوّلها الى آخرها، 952 صفحه، 1404 ه'.ق.
.2 دلائل الفقه «بحث تحلیلى فى الادّلة الاربعة»، 250 صفحه، 1398 ه'.ق.
.3 رسالة فى العقلیّات من الاصول، 128 صفحه، 1391 ه'.ق.
اصول «تقریرات»:
.1 تقریرات بحث الامام الخمینى قده، من اوّل مباحث الالفاظ الى آخر الاجتهاد و التقلید، 897 صفحه 1381 ه'.ق.
.2 تقریرات بحث آیة الله السید المحقق الداماد، من اوّل الظّن الى آخر الاستصحاب، 424 صفحه، 1384 ه'.ق.
اخلاق:
.1 الفضائل و الرذائل، 202 صفحه، ناتمام.
.2 علم الأخلاق، 297 صفحه، 1393 ه'.ق.
.3 البرنامج العملى لمن یرید الاشغال بتحصیل علوم الدین، 298 صفحه 1398 ه'.ق.
.4 تربیته الاولاد، 100 صفحه، 1398 ه'.ق.
.5 ما هو التقوى، 131 صفحه، .1398 ه'.ق.
.6 رسالة «اخرى فى الفضائل و الرذائل، 198 صفحه، ناتمام.
.7 رسالة فى علم الاخلاق، 101 صفحه، ناتمام.
.8 رسالة فى فضیلة الوفأ، 27 صفحه، ناتمام.
.9 رسالة فى مسائل الشباب، 98 صفحه، ناتمام.
. 10 رسالة فى الزواج، 80، ناتمام.
.11 رسالة فى تهذیب النفس، 77 صفحه، 1403 ه'.ق.
.12 رسالة فى ماهیة الانسان، 37 صفحه، 1403 ه'.ق.
.13 رسالة اخرى فى تربیة الأولاد، 60 صفحه، 1403 ه'،ق.
.14 رسالة فى تفسیر دعأ التحویل، 15 صفحه، 1403 ه'.ق.
.15 رسالة فى الجهاد و شرائط المجاهد، 42 صفحه، 1403 ه'.ق.
.16 «الرقبأ على الأعمال فى الدنیا و الآخرة، 24 صفحه، 1403 ه'.ق.
.17 گفتارى در اعتماد به نفس، 48 صفحه، .1403 ه'.ق.
.18 گفتارى در چگونگى معاشرت با مردم، 37، صفحه، 1403 ه'.ق.
عرفان:
.1 شرح الدعأ الکمیل، 448 صفحه، 1402 ه'.ق.
.2 شرح المناجات الشعبانیه، 180 صفحه، 1403 ه'.ق.
.3 شرح الدعأ السحر، 88 صفحه، 1403 ه'.ق.
.4 کلمة فى العرفان، 136 صفحه.
.5 رسالة فى شرح القصیدة العینیّة للشیخ الرئیس، 14 صفحه، 1378.
.6 رسالة فى المحجته فى الله تعالى، 38 صفحه، .1378 ه'.ق.
کلام و اعتقادات:
.1 رسالة فى اصول الدین، 52 صفحه، 1394 ه'.ق.
.2 رسالة فى المعاد، 60 صفحه.
.3 رسالة فى عدم سهو النبى و الامام، 11 صفحه.
.4 اخرى فى المعاد، 53 صفحه.
.5 رسالة فى علم الامام، 33 صفحه، 1394 ه'.ق.
.6 رسالة فى القضأ و القدر، 32 صفحه، 1394 ه'.ق.
.7 گفتارى در اصول دین، 170 صفحه، 1385.ه'.ق.
.8 گفتارى در معاد و آخرت، 103 صفحه، 1391.ه'.ق.
تفسیر:
.1 رسالة فى تفسیر سورة الحجرات / 39 ص/ 1407 ه'.ق.
.2 رسالة فى تفسیر سورة العصر، 31 صفحه، 1407 ه'.ق.
.3 رسالة فى تفسیر البسملة، 38 صفحه، 1400 ه'.ق.
.4 رسالة فى تفسیر انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس، 32 صفحه، 1380 ه'.ق.
.5 عدة رسالات فى تفسیر الآیات الاخلاقیة، 918 صفحه، مختلف.
اقتصاد:
.1 المالکیة فى الاسلام، 80 صفحه، 1399 ه'.ق.
.2 رسالة فى الاقتصاد فى الاسلام، 95 صفحه، 1399 ه'.ق.
.3 رسالة اخرى فى الاقتصاد، 58 صفحه، 1399 ه'.ق.
.4 بررسى عقائد اقتصادى مارکسیسم، 68 صفحه، 1399.ه'.ق.
متفرّقه:
.1 رسالة فى من یقدر على الثورة و الجهاد و من یقدر على استمرارها 69 صفحه.
.2 رسالة فى الحجاب، 28 صفحه، 1393 ه'.ق.
.3 رسالة فى علة قیام الامام الحسین، 56 صفحه.
.4 رسالة اخرى فى قیام الامام الحسین 4، 57 صفحه.
.5 النّهضة الدینیة فى هذا القرن، 128 صفحه.
.6 رسالة فى التوسلات و الکرامات، 22 صفحه.
.7 رسالة فى نبذة من شخصیة امیر المؤمنین، 588 صفحه