نگاهى به کاستیهاى اخلاقى در حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حوزه‏هاى علمیه، از آغاز تا کنون، با تلاش فراوان ارزشها را پاس داشته و راستان و استوارانى را پرورده و به جامعه انسانى تحویل داده است.

خدمات شگفت حوزه‏ها در راه تعالى اخلاقى انسانها و پراکندن ارزشهاى اخلاقى به ژرفاى جامعه، بر هیچ حق گرایى پوشیدن نیست.

گذشته درخشان حوزه‏ها و روش زندگى مردان خدا و اسوه‏هاى دانایى و پرهیز کارى، گواهى است صادق بر این سخن. امّا هیچ گلى بى خار نباشد و هیچ آینه شفافى بى غبار. اگر باغبان، همیشه در کار از بین بردن خارها از پیرامون گل نباشد و تمیز کننده‏اى نباشد غبار از آیینه بر گیرد، گل از بهره دهى مى‏افتد و آیینه از جمال نمایى.

حوزه‏هاى علمیه نیز، به حکم طبیعت خود، اگر مراقبت نشوند و نیک خواهان شبان و روزان در کار اصلاح و آفت زدایى از آنها نباشند، رخشانى خود را از دست خواهند داد و رکود گریبانشان راخواهد گرفت. از این روى، در این مقال، نگاهى داریم به کاستیها، به امید آن که مصلحان
برخیزند و کمر به اصلاح بربندند. پیش از پرداختن به کاستیها، یادآورى دو نکته را لازم مى‏دانیم:

.1 مفهوم اخلاق: آنچه ما در این نوشتار از «کاستیهاى اخلاقى» اراده داریم، رفتار فردى حوزویان نیست. خوییهاى ناشایست، که بر رفتار و گفتار، سایه مى‏اندازند، برخاسته از درونى تزکیه نشده و نازیبایند و از مقوله اخلاق.

امّا براى اخلاق، معناى گسترده‏ترى هم مى‏توان در نظر گرفت که تمام رفتارهاى ناشایسته و شایسته را در بر بگیرد.

بنابراین، کاستیهاى اخلاقى در حوزه، یعنى هر گونه رفتارى که از طلبه و عالم دیده شود که به گونه‏اى نابهنجارى اجتماعى باشد و ناسازگار با اصول گروهى و سازمانى روحانیت.

با این نگرش به اخلاق، بسیارى از آداب اجتماعى، در مفهوم اخلاق، داخل است و رعایت نکردن هر یک از آداب و اخلاق فردى و اجتماعى را که به گونه‏اى نابهنجارى به شمار مى‏رود، مى‏توان کاستى اخلاقى شمرد.

.2 کاستى و کمال: بررسى کاستیها و کمالها، بدون درک مفهوم آنها، امکان ندارد. راغب اصفهانى مى‏نویسد:

«کمال الشئ حصول ما فیه الغرض منه»(1)

کمال هر چیزى، در آن است که هدف از آن به دست آید.

«النقص الخسران فى الحظّ.(2)»

نقص آن است که بهره لازم، از آن به دست نیاید.

نقص و کمال، مترتب بر یکدیگرند.

بدون زدودن کاستیها و برداشتن باز دارنده‏ها، به کمال نمى‏توان دست یافت.

على(ع) مى‏فرماید:

«لن تدرک الکمال حتى توقى عن النقص(3)»
درک کمال، بى رهایى از کاستى ممکن نیست.

کاستیها، چون آیینه‏اند که انسان را به سوى کمالها و آراستگیها مى‏کشانند.

اگر انسان در پیرامون خود، کمبودى را نمى‏دید، هیچ گاه به سراغ کمال نمى‏رفت.
نقصها آیینه وصف کمال و آن حقارت آینه عز و جلال
هر که نقص خویش را دید و شناخت‏اندر استکمال خود، ده اسبه تاخت
کاستى و کمال، از مقوله ناسازگارها نیستند، بلکه هماره نقص، کششى به سوى کمال دارد و کمال هم، زمینه‏اى براى پذیرش کاستى.

اگر هدف کلى و مقدسى را در نظر بگیریم و براى رسیدن به آن، حرکتى را بیاغازیم، به هر اندازه که به آن نزدیکرتر شویم و در سمت و سوى آن قرار گیریم، از کاستیها کم کرده و بر کمال خویش افزوده‏ایم.

مسأله کاستى و کمال، امرى است نسبى و داراى مراتب گوناگون. دیدگاهها نیز در ملاک و معیار نقص و کمال، گوناگونند. امّا همه اهل نظر، بر این نکته اتفاق نظر دارند که بر طرف کردن هر کاستى، گامى است به سوى کمال و رشد.

البته انسان، استعداد رسیدن به کمالهاى بسیار، در ابعاد گوناگون را دارد و لکن، باید پیش از هر چیز، کاستیهاى خود را شناسایى کرده و آنها را از خود دور ساخت؛ زیرا
دل آینه صورت غیب است و لکین‏شرط که بر آینه زنگار نباشد
تا زمانى که «حب نفس» در انسان باشد، صفحه جان، منبع تابش انوار حقیقت نخواهد شد و تا دیو خود بزرگ بینى از خانه دل بیرون نرود، فرشته حقیقت و بندگى رخ نمى‏نماید.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى‏غبار ره بنشان تا نشر توانى کرد.
تا دل و جان آدمى از هر چه غیر اوست، پاک نگردد، جایگاه جوشش حکمت و حریم یار نمى‏شود:

«القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله.»
سعدى بشوى لوح دل از نقش غیر اوعلمى که ره به حق ننماید جهالت است‏
تمام پیامبران و امامان(ع) بر آن بودند که زمینه زدایش کاستیها و پیدایش و پرورش رشد و کمالها را فراهم آورند، تا انسان را از فرش به عرش و از خاک به افلاک برسانند:

«انّما بعثت لأتمم مکارم الاخلاق(5)»
بر انگیخته شدم براى کامل کردن نیکوییهاى اخلاقى‏

حوزه‏هاى علمیه ادامه دهنده این هدف و میراث بر این رسالت بزرگند. بیش از هر چیز
باید خود را از کاستیها برهانند و به کمالهاى اخلاقى نزدیک سازند. شناخت باز دارنده‏هاى کمال در حوزه و زدودن آنها، بسیار حیاتى است و باید به سرعت انجام پذیرد. بویژه در این زمان که حوزه و روحانیت، افزون بر هویت و شناسه رسته‏اى، شناسه سیاسى و اجتماعى نیز یافته است. حضور عالمان حوزه در صحنه سیاست و اجتماع، زمینه بروز بسیارى از کاستیها را نیز، فراهم ساخته و دوست و دشمن کارهاى آنان را به بوته بررسى نهاده است؛ از این روى، شناخت کمبودها و بر طرف کردن آنها از دامن حوزه و روحانیت، ضرورت دارد.

پرداختن به کارهاى اجرایى و دخالت در امور سیاسى و اجتماعى، نباید روحانیت را از این مهم باز دارد.

در کنار کارهاى علمى و اجتماعى، باید بخشى از وقتها به زدودن کاستیها اختصاص یابد.

امام موسى بن جعفر(ع) در دستور العملى جامع، از شیعیان مى‏خواهد که پاره‏اى از وقت خود را در راه شناخت کاستیها به کار برند و از زبان دوستان امین و صادق، به ضعفهاى خود پى ببرند و در پى اصلاح آنها برآیند.(5)

پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید:
«اذا اردالله بعبد خیراً فقهه فى الدین و زهده فى الدنیا و بصرّه عیوبه.(6)»
هر گاه خداوند بخواهد به بنده‏اش خیر دهد، او را دین شناس و بى رغبت به دنیا و بیناى به عیبهایش مى‏سازد.

در اهمیت، آفت‏شناسى و آفت زدایى، روح و روان، همین بس که پیامبر اکرم(ص) آن را در ردیف«تفقه در دین» قرار داده است. حتى مى‏توان گفت: تفقه در دین، بدون زهد در دنیا و زدودن کاستیهاى اخلاقى، کارساز نیست. نخستین گام در خود سازى و زدودن کاستیهاى اخلاقى از دامن حوزه، شناخت آنهاست. تا احساس درد نکنیم، به فکر درمان نخواهیم افتاد:

هر کجا دردى دوا آنجا رودهر کجا پستى است، آب آن جا رود.هر کجا مشکل، جواب آن جا رودهر کجا فقرى نوا آن جا رود.
حوزه، مزرعه‏اى را مى‏ماند که افزون بر آبیارى، نیازمند است که علفهاى هرز آن، وجین شود. آموزشهاى اخلاقى، تا
اندازه‏اى‏ به این مهم کمک مى‏کند، اما کاستیها را از بین نمى‏برد. باید راه حلّ اساسى پیدا کرد و ریشه کاستیها را از بین برد.

شهید ثانى در این باره مى‏نویسد:

«رجل زرع زرعاً فنبت و نبت معه حشیش یفسده فامر بتنقیة الزرع عن الحشیش بقلعه من اصله فاخذ یجزّ رأسه و یقطعه فلا یزال یقوى اصله و ینبت.

لان مغارس النقائص و منابت الرذائل هى الاخلاق الذمیمة فى القلب فمن لا یطهر القلب منها لم تتم له الطاعات الظاهره الاّ مع الآفات الکثیرة(7)»

شخصى در زمینى به کشاورزى مى‏پردازد. هنگامى که کشته او مى‏روید، همراه آن بوته‏ها و علفهاى هرز نیز مى‏روید، دستور مى‏دهد که زراعتش از علف هرزها پاک سازند.

وجین کننده، به جاى ریشه کن ساختن علفهاى هرز آنها را از وسط مى‏برد و ریشه آنها، در دل زمین باقى مى‏ماند و سرانجام آن علفهاى هرز، دو باه با قدرت و نیروى بیشتر مى‏رویند. کانون و مرکز رویش زشتیها و ریشه تمام پستیها در انسان از اخلاق وخویهاى نا مطلوب اوست. اگر کسى زمینه قلب و درون خویش را از این گونه خویها پاک نسازد، پیروى ظاهرى او نیز، نا تمام خواهد بود.

علماى اخلاق، از جمله غزالى وفیض کاشانى، بخشى از نوشته‏هاى خود را به شرح و شناسایى کاستیهاى اخلاق اختصاص داده‏اند و زیر عنوان«مهلکات» مباحثى را به میان آورده‏اند. آن گاه، در بخش دیگرى به عنوان«منجیات»، راه حل نشان داده‏اند.

حوزه نیز، براى بررسى کاستیهاى اخلاقى و زدودن آفات درون سازمانى خویش، نیازمند آن است که در آغاز آفات رسته‏اى خود را بشناسد و سپس راه رهایى از آنها را پیش روى حوزویان بنهد. اینک، برخى از کاستیها را بر مى‏شماریم:
کم توجهى به معنویات‏ اسلام، دین معاد و معاش، سیرت و صورت و باطن و ظاهر است. به همان اندازه که بر امور معنوى تأکید دارد، بر اداره  زندگى به گونه آبرومندانه نیز، سفارش کرده است.

نکوهش اسلام از گرایش به دنیا، به معناى آن نیست که باید گرد دنیا نگشت و آن را کنار نهاد، بلکه آنچه در دین نکوهش شده، آزمندى و دنیا را هدف قرار دادن است. از این روى، دوستى دنیا و وابستگى و علاقه شدید به آن. ریشه همه گناهان شمرده است: «حب الدنیا رأس کل خطیئه(8)»

اسلام، براى جلوگیرى از یک بعدى شدن پیروان خود و نیفتادن آنان در وادى مادیات، برنامه هایى دارد که به کار بستن آنها، در سر و سامان دادن زندگى مادى و معنوى، نقش مهمى دارد.

امر بر گزاردن نمازهاى روزانه و حج و گرفتن روزه و پرداخت خمس و زکات براى آن است که مسلمانان، همواره بکوشند از ظاهر به باطن و از معادش به معاد روزنه‏اى ایجاد کنند و بدین وسیله، از فرو رفتن در مسائل مادى، خود را برهانند.

یا ائمه(ع) بسیار سفارش کرده‏اند که وقتها تقسیم شود و در هر وقتى به کارى پرداخته شود: ساعتهایى براى کسب و کار، ساعتهایى براى استراحت و ساعتهایى براى ارتباط با خدا(9).

این گونه سفارشها نشان مى‏دهد که اسلام، چنان برنامه ریزى کرده که امور معنوى بر امور مادى، پرتو افکند.

در این آیین، پرداختن به هر کارى که فراموشى آورد و از معنویات به دور کند، پذیرفته نیست، گر چه آن کار، فراگیرى دانش باشد.

بنابراین، همه ما مسلمانان وظیفه داریم همراه تلاش و کوشش براى دنیا بهتر و قطع وابستگى و به دست آوردن استقلال اقتصادى در جامعه اسلامى، به امور عبادى و معنوى نیز، بپردازیم و این دعاى بلند قرآنى را، همیشه بر زبان جارى کنیم:

«ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا غذاب النار.(10)»
این مهم، براى روحانیت، بیش از دیگران ضرورت دارد. آنان که در مقام الگو دهى و رهبرى امت اسلامى قرار دارند، گفتار و رفتارشان، باید یادآور رفتار و روش زندگى پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) باشد.

امّا سوگمندانه این شیوه پسندیده، آن گونه که باید و شاید، در حوزه‏هاى دینى
جلوه ندارد. اندک شمارند، آنان که بر این سیره‏اند و این پیامدهاى ناگوارى دارد که باید براى درمان آن به گونه جدى اندیشید.

امروز، باید معلمان اخلاق و زعماى حوزه، روى احیاى شخصیتهاى موفق و بلند آوازه در میدان دانش، که به معنویات رویکرد جدّى داشته‏اند و این سبب شده که عمرشان پر بار وبرکت باشد و بسیارى از دانش آنان بهره ببرند، سرمایه گذارى کنند و سیره و روش آنان را براى کسانى که تازه گام در راه نهاده‏اند و به حوزویان پیوسته‏اند، بنمایانند.

درباره علاّمه امینى، نوشته‏اند:

«وقتى وارد حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین(ع) مى‏شد، از پایین پا، به بالاى سر نمى‏رفت. رو به حضرت مى‏ایستاد و گریه شدید مى‏کرد. خود ایشان فرمودند: از آن وقتى که در نجف هستم، از طرف بالا سر حرم نرفته‏ام.(11)»

اینک بر زعماى حوزه است که با برنامه ریزى و با روشهاى جدید و بهره ورى از ابزار نو، بنمایانند که علامه امینى، که یک تنه کار دهها پژوهشگر و محقق و مؤسسه را به سامان رساند و شیعه را بیمه کرد و «الغدیر» به بازار دانش عرضه داشت، با نگهداشت این گونه آداب ظاهرى و حریم گرفتن در حرم یار، و بهره‏ورى از برکات این خضوع و خشوع و رویکرد به معنویات بود.

یا:

روزان و شبان، این نکته را براى طلاب یادآورى کنند: تا انسان ارتباط بین خود و خدایش را اصلاح نسازد، رابطه او با مردم، اصلاح‏پذیر نخواهد شد. تا در سیرا نفسى به جایى نرسد، نمى‏تواند هدایتگر نفوس، به سوى حقیقت و کمال مطلق گردد. رفتار معنوى و اخلاق انسان برخاسته از درک و برداشت صحیح و سالم انسان از خود و جهان است و بدون این معنى زندگى جز سرابى بیش نخواهد بود و هر بنایى، بسان تار عنکبوت، از هم گسسته خواهد شد(12).

یا:

براى این که طلاب بلند همتى پرورش یابند، تا عرصه زندگى را از ذلتها و زبونیها، پاک گردانند و روح عزت را در کالبد جامعه بدهند و ملتى سر بلند و عزتمند تربیت کنند، ضرورت دارد که بلند همتان، از برنامه‏اى جدّى و دقیق شناسانده شوند و راه الگوگیرى نموده شودو روشن شود که: حوزه‏هاى
علمیه، انسانهاى والا و بلند همتى را در خود پرورش داده که هر کدام به نوبه خود، مى‏توانند جهانى را همت آموزند و عزت بخشند.

که با تمام امکاناتى که براى آنان مهیا بوده، به مال و مقام پشت پا زده‏اند و هر چه دنیا به آنان روى آورده، آنان، سر سختانه‏تر از آن روى برگدانده‏اند.

شیخ انصارى، در روزگارى که مرجع بود و با نفوذ، چنان زاهدانه زیست و به دنیا بى رغبتى نشان داد و با عزت نفسى زندگى کرد که همگان را به حیرت وا داشت.

او، نه تنها مواظب زندگى شخصى خود بود که به رفتار و گفتار و زندگى اطرافیان و آنان که با او نسبتى داشتند، توجه داشت که مبادا با نام او حرکتى انجام دهند و قداست و پایگاه ارجمند مرجعیت را لکه دار کنند.

نقل کرده‏اند، به برادرش که آهنگ زیارت امام هشتم(ع) را داشت، سفارش کرد:

«در این سفر، خواه نا خواه، بین تو و شاه امراى دولت ایران، ملاقاتى روى خواهد داد، ولى مواظب باش، مبادا عزت نفس را از دست دهى و از آنها پول قبول کنى و بدین وسیله، خود را بنده آنان سازى و الاّ، اگر چیزى از ایشان پذیرفتى، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان(13)»

رخنه در پیوند استاد و شاگرد
پیوند استاد و شاگرد، خوییهاى نیک، آداب فردى و اجتماعى شایسته، باورهاى عمیق، شجاعت، حق گویى و حق گرایى،گریز از دنیا، آخرت گرایى و عشق به اسلام راستین و... را از نسلى به نسل دیگر، انتقال مى‏دهد. زیباییهایى که در حوزه مى‏بینیم، از پیشینیان نیک سیرت به ارث رسیده، آن هم از طریق شاگردان نیک خصال. هر یک از شاگردان، به اندازه استعداد و توانایى و ظرفیت خویش، از اساتید خود ساخته، معنویات را فرا گرفته‏اند وبراى دیگر تشنگان حقیقت به ارمغان برده‏اند و این حرکت، با فراز و نشیبهایى ادامه داشته است. امروز نیز، نسیم دل‏انگیز این پیوند مقدس بر حوزه‏هاى علمیه مى‏وزد ومهر آسا، همه زوایاى تاریک را روشنایى مى‏بخشد. امّا ابرهاى تیره‏اى در این آسمان شفاف دیده مى‏شود که هر صاحب دردى را دل نگران مى‏کند که مبادا این پیوند آسمانى،
کدر شود وغبارى غم‏انگیز، آن را فرو پوشاند و حوزه از آن درخشش بیفتد و کم فروغ گردد.

این باغ پر گل و شاداب، چنانکه باید شاداب نمى‏نماد و گویا از آن عطر افشانى سابق، کاسته شده است. در مهر ورزى استادان به شاگردان، پرس و جواز حال و روزها، سیر زندگى، سیر دانش اندوزى و پند و اندرزهاى پدرانه و راهنماییها پیامبرانه و... گویا کاستیهایى راه یافته که کندى در حرکت این کاروان رخ داده است.

پیوستگى استاد و شاگرد، پیوستگى همراه با مهر بوده است و اثر گذارى و تحول آفرینى.

تاریخ حوزه‏ها، صحنه‏هاى دلپذیر و نورانى را ثبت کرده و زبان به زبان به ما رسانده که حکایت از جلوه‏هاى ادب استادى و شاگردى دارد. از روشن‏ترین جلوه‏هاى ادب، در حوزه و در میان طلاب علوم دینى، نگهداشت حق استاد است.

در نوشته‏هاى اخلاقى، که ویژه طلاب و دانشجویان حوزوى نگارش یافته و هر طلبه‏اى باید به آن آشنا باشد و در عمل به آن پایبند، آمده است:

«زیاد از حدّ از استاد پرسش نکن... .

براى نشستن، جایگاهى را روبه روى او انتخاب کن و پشت سر او منشین. با گوشه چشم و چشمک زدن و یا دست خود، در محضر و حضور او، اشاره مکن... . به هنگام گفت و گو با وى، صدایت را بلند نکن. اگر کسى از استاد سؤال کرد، در پاسخ دادن به آن، پیشدستى نکن و...(14)»

این سفارشها براى این است که پیوند استاد وشاگردى استوار بماند و رخنه در آن وارد نشود، زیرا اگر رخنه وارد شود، در سیر پیام‏گیرى و پیام رسانى و آموزش و پرورش خلل ایجاد مى‏شود و جامعه از بهره عظیم، محروم مى‏ماند. و همچنین، روى گرداندن از این مسائل، طلبه را از رشد و تکامل و دستیابى به معارف ناب اسلامى باز مى‏دارد.

آنان که توفیق یافته‏اند در فراگیرى دانش دین و گسترش آن، حریمها را نگهداشته‏اند.

یکى از اساتید مى‏گوید:

«بنده، حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ مى‏کردم. سعى مى‏کردم، در حضور استاد، تکیه بر دیوار ندهم.
چهار زانو ننشینم. حرف را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم. چون و چرا نمى‏کردم که مبادا سبب رنجش استاد بشود... .(15)»

اسوه‏هاى ادب، در حوزه‏ها کم نبوده و نیستند. طلاب، مطالعه در زندگى آنان را باید، در برنامه کار خود قرار دهند و کم کم، نکات برجسته و سازنده زندگى آنان را به کار بندند.

از باب نمونه، مطالعه روى دو نمونه‏اى که اینک یاد مى‏کنیم و عمل به آنها، زندگى طلاب را دگر گون مى‏کند و زمینه را براى تحولى ژرف در حوزه‏ها و اصلاح آنها، مهیّا مى‏سازد.

یکى از شاگردان برجسته آقا سید محمد حسین اصفهانى، معروف به کمپانى،نقل مى‏کند:

«ایشان(آقا سید محمد حسین کمپانى) در بحث استصحاب، به کلام مرحوم آخوند خراسانى رسیدند، در ردّ آن فرمود:

این کلام«وهم» است.

بعد، فوراً ساکت شدید و درس را تعطیل کردند. به جهت عظمتى که ایشان داشتند، کسى نپرسید، چرا درس تعطیل شد.

خود ایشان فرمودند:

ما که این گونه نسبت به بزرگان بى احترامى مى‏کنیم، ظرفیت لازم را براى درس گفتن نداریم و نباید درس بگوییم.(16)»

درباره میرزاى قمى نوشته‏اند:

«هنگامى که به عتبات رفت، ابتدا قبر وحید بهبهانى را زیارت کرد، سپس به زیارت سید الشهدأ رفت.»

از وى انگیزه کار را پرسیدند، پاسخ داد:

«من، معرفت کامل به حضرت سید الشهدأ را در مکتب این استاد آموخته‏ام.(17)»

این گونه حرکتهاى آموزنده بسیارند و هر یک از آنها، همان گونه که در شاگردان آنان تحول آفریده‏اند، مى‏توانند امروز، منشأ آغاز حرکتى بشوند و روح معنویت و ارزش دوستى، روز به روز، صفایى دیگر بخشند.

در اسلام، به همان اندازه که از شاگردان خواسته شده که به استاد خود احترام بگذارند، به استادان نیز سفارش شده که به پرورش روح و روان شاگردان، توجه کافى
داشته باشد. سعى کنند، به گونه‏اى رفتار کنند که غبار بر آیینه دل آنان ننشیند و مانعى در راه شکوفایى استعداد آنان، ایجاد نشود و در روح شادابى نپژمرند.

استاد، بسان پیامبرى مهرورز، باید پر و بال محبت بگشاید و شاگردان را براى پرواز از ملک به ملکوت آماده سازد.

فروتنى استاد در برابر شاگرد، زمینه ساز ترقى و تکامل وى خواهد شد و سرنوشت زندگى علمى و عملى او را رقم خواهد زد.

خود بزرگ بینى استاد، تأثیرى ناگوار و جبران ناپذیر، در روح و روان شاگرد خواهد گذارد. این حرکت، یا عقده حقارت در او رشد خواهد داد، یا به آفت خود بزرگ بینى گرفتارش مى‏کند. زیرا، شاگرد از استاد تقلید مى‏کند و رفتار و کردار او را سر مشق زندگى خود قرار مى‏دهد و گاه ناخواسته به رفتار خود بزرگ بینانه استاد اقتدا مى‏کند و خود بزرگ بینى در جانش رسوخ مى‏یابد.

بى تفاوتى استاد در برابر دشواریهایى که گریبانگیر شاگردان مى‏شود، گاه اثرات ناگوارى دارد و سبب مى‏گردد طلبه خود را تنها بیابد و این تنهایى آزار دهند و با انبوهى از دشواریها، راهى براى او باقى نمى‏گذارد جز رها کردن درس و بحث و این، لطمه‏اى است بزرگ و یا خود به گونه‏اى بر دشواریها پیروز مى‏شود، امّا رفتار، استاد را الگو قرار مى‏دهد و در ردیف بى تفاوتان در مى‏آید که این، لطمه‏اى است بزرگ‏تر.

از این روى، بزرگان سعى مى‏کرده‏اند، از حال و روز طلاب آگاه شوند و درد و رنج آنان شریک باشند. درباره آقا سید ابوالحسن اصفهانى نوشته‏اند که کسى به ایشان گفت:

«آقا! فلان طلبه از نظر زندگى در مضیقه است، قرض فراوان دارد تقاضاى کمک کرده است. فرمود: چرا خودش نمى‏آید. من بارها گفته‏ام، واسطه قبول نمى‏کنم. در خانه‏ام به سوى همگان باز است، هر کس مشکلى دارد، در حدّ توانم، مشکل را حلّ مى‏کنم.(18)»

مشکل طلاب، تنها مشکل مادى نیست که اساتید باید با مهربانى آنها را حل کنند. پرس و جو از دلیل و آگاهى از توان دریافت مطالب و استعدادها و اهمیت به دانشهاى مفیدى که آموخته‏اند و مطالعاتى که دارند و تشویق آنان، مى‏تواند مهم‏ترین گام به سوى پیشرفت وکشف استعدادها باشد و ارزش دادن به شخصیت افراد. طلبه‏اى که در کنار درس و بحث، در تبلیغ موفق بوده و در نوشتن مطالب دینى، سیاسى و اجتماعى گامهایى برداشته و در روزنامه‏ها و مجلّه‏ها، سر سختانه از کیان اسلام و تشیّع و عالمان راستین به دفاع برخاسته و هر کجا کژى دیده با زبان و قلم به مقابله بر خاسته، نباید تشویق شود، امّا کسى که از اجتماع و تلاشهاى اجتماعى خود را کنار کشیده و مرتب در درس و بحثها شرکت مى‏جوید و آقاى استاد، هر روز وى را در درس و بحث حاضر مى‏بیند،(حال درس را مى‏فهمد یا نمى‏فهمد معلوم نیست، چون در آزمونى شرکت نجسته و در عرصه‏اى حاضر نشده و آنچه را آموخته در جاى براى استفاده دیگران نگفته و ننوشته... .) از سوى استاد تکریم مى‏شود و جز، فضلاى درس به حساب مى‏آید و آقاى استاد روى وى حساب ویژه‏اى باز مى‏کند، بسیار تمجید و تکریم مى‏شود.

در این چنین محیطى که جبهه و فعالیت اجتماعى و تلاش در سنگر مطبوعات، هجرت به روستاها و شهرها و مناطق دور افتاده، ارزش به حساب نمى‏آید و فقط چند اصطلاح ارزش به شمار مى‏رود، روش است که اخلاق و ارزشهاى اخلاقى چگونه رو به افول مى‏گذارد و بى عدالتى و بى انصافى و تحقیر و کوچک شمردن کار و تلاش دیگر میدان دار و فرهنگ مى‏شود.

از اساتید و بزرگان حوزه، انتظار مى‏رود همه سونگر باشند و همه زوایاى قضیه را بنگرد در تکریمها و احترامهایى که به طلاب مى‏گذارند و ارزشى که به آنان مى‏دهند، مقدار مفید بودن آنان را براى دین و جامعه و کار آیى آموخته‏هاى آنان را براى ترویج و تبلیغ دین که هدف اساسى شکل‏گیرى حوزه هاست، در نظر بگیرند.

همه دوران شادابى و جوانى را پاى درسها نشستن و از این درس به آن درس رفتن و پلاس مدرسها شدن و جلو نشستن و سر جنباندن و اصطلاحات بى روح غیر کار آمد را حفظ کردن و طوطى وار، ورد زبان قرار دادن که ارزش نیست که متأسفانه این همه در حوزه ارزش شده، بلکه ضد ارزش است و در حوزه‏اى که داعیه حاکمیت ارزشها را دارد، این حرکت، بسیار بسیار زشت مى‏نماد و آیندگان و بدى از آن یاد خواهند کرد.
از حوزه هایى که داعیه اجراى عدالت را دارند، از این همه بى عدالتى نسبت به فرزندان خود، چه پاسخى دارد. از اساتید و زعماى حوزه و بزرگان حوزه انتظار مى‏رود، بین تلاشگران مخلص و کتک خوردگان در راه آزادى و سر بلندى مسلمانان، با عزلت نشینان و آنان که در ساحل امن زندگى و بى دغدغه خاطر مى‏زیند و در طوفانهایى در این کشور گذشته بر کنار بوده‏اند فرق بگذارند.

نباید بگذارند عوام فریبان و ظاهر صلاحان میدان دار شوند و از تأییدات اساتید و بزرگان و امکانات حوزه‏ها در راه منافع شخصى و گسترش حوزه عوام فریبى خود بهره برند.

در روش برخورد شیخ انصارى، با این گونه مسائل نوشته‏اند:

«یکى از شاگردان ایشان، که قصد عزیمت به ایران را داشت، براى خداحافظى به خدمت شیخ رسیده بود. رسم بر این بود که در این گونه موارد، شیخ به این گونه افراد، اجازه مصرف و تصرف وجوهات شرعى مى‏دادند. لکن به آن شخص، این اجازه را ندادند. وقتى جویاى دلیل آن شدند، فرمود: شنیدم این شخص، از مدتى پیش، که قصد عزیمت به ایران و وطن خویش را داشته است، ریش و محاسن خود را از حدّ معمول، بلندتر نگه گذاشته و چنین عالمى، لیاقت تصرف در وجوهات را ندارد.(19)»

حال بنگرید به اوضاع و احوال امروز حوزه‏هاى ما را. آیا واقعاً اساتید زعماى حوزه به این گونه نکته‏ها توجه دارند. آیا به اعمال کسانى که تأیید مى‏کنند و اجازه مى‏دهند براى تصرف وجوه شرعى و دستشان را در امور مالى باز مى‏گذارند، به دقت نگریسته‏اند.

امروز اگر اصلاح حوزه‏ها را مى‏خواهیم و گرمى بازار دین و تقوا مدارى را، باید از درون دست به اصلاح بزنیم و حرکاتى که دامنه ناهنجاریها و رفتارهاى زشت و به دور از اخلاق را مى‏گسترد، انجام ندهیم. عمل درست و بر اساس موازین، ناهنجاریها را اصلاح مى‏کند، نه پند و اندرز.

فراخوانى به خود
نفس، دشمنى است دوست نما. بشر،
شیفته خویشتن است و گرفتار گونه گون خود خواهیها، هواها و هوسها. خود بزرگ بینى از همین جا نشأت مى‏گیرد. در دنیا مرضى بدتر از این نیست که انسان، احساس کمال در خویشتن کند و دیگران را به سوى خویش، فراخواند.

علت فرو افتادن شیطان از درگاه ربوبى نیز، همین بود که گفت: «انا خیر منه» بیمارى نابود کننده خود بزرگ بینى، جویبار زلال زندگى راتیره و تار مى‏سازد:

در تک جو هست سر گین اى فتى‏گر چه صافى مى‏نماید مرترا
کمال و سعادت آدمى، در تزکیت نفس است و شقاوت او، در فرو گذاشت نفس. تا نفس، زیر فرمان عقل، در نیاید، رسیدن به کمال، نا ممکن است.

به گفته ابو سعید ابى الخیر:

کوه رابه مویى کشیدن، آسان‏تر از آن است که خود بیرون آمدن.»

دین، در پى آن است که بشر گرفتار خود خواهى و اسیر خود بینى را آزاد سازد و زنجیر اسارت از او بگشاید:

«و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التى کانت علیهم.(20)»
حجاب خودى و خود خواهى سدّى است که بصیرت را از آدمى مى‏ستاند و او را در گرداب خود بزرگ بینى، فرو مى‏برد:

«وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لا یبصرون(21)»
تا این باز دارنده‏ها برداشته نشوند، انسان جهان بین، خدا بین نخواهد شد:

بزرگان نکردند در خود نگاه‏خدابینى از خویش بین مخواه‏
فلسفه وجودى حوزه‏هاى علمى آن است که تربیت شدگان آن، زنجیرهاى اسارت را از خود بگسلند ودر دامن خود، انسانهاى وارسته و فرزانه بپرورند و مشعلدار نیکیها گردند و چراغ ایمان و ایثار را در دلها و جامعه‏ها بر افروزند. و همگان رابه سوى خدا بخوانند و از هر گونه فراخوانى به خویش، بپرهیزند.

خوشبختانه جریان غالب بر حوزه‏ها از آغاز تا به کنون، چنین بوده است. هماره، پاک سیرتان حوزه، با گفتار و رفتار خویش، راه رهایى از خود خواهى را نمایانده‏اند و عقربه فکر و ذهن خود را به سمت و سوى توحید، هدایت کرده‏اند و شعار ابراهیم و
محمد(ص)، بر لب جارى ساخته‏اند:

«انّى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین.(22)»

به راستى من روى خود را به پاکى، سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را بیافرید و من از مشکران نیستم.
«قل انّ صلوتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین.(23)»
بگو: به راستى نماز من و عبادت و زندگى من و مرگ من، براى خداست؛ پروردگار جهانیان.

در برابر این جریان غالب، افرادى بوده و هستند که هماره به خود مى‏خوانند. اینان، خود را تافته جدا بافته مى‏پندارند و بر این تصورند که فرا خواندن به خود، همان فراخواندن به اسلام است، در حالى که نشانه‏هاى موجود، گواه است که این توجیهى بیش نیست.

اینان از هر فرصتى بهره مى‏برند، تا به میدان بیایند و عوام را بر گرد خود جمع کنند. براى اینان، قداست مرجعیت، وحدت و یکپارچى حوزه‏ها و... معناى ندارد. کارى را دوست دارند و به ستایش آن مى‏پردازند که خود دستى داشته باشند و مطرح باشند. همه چیز را در خدمت خود مى‏خواهند و هواهاى خود.

این آفت، که کم و بیش آثارى از آن در حوزه‏ها دیده مى‏شود. اگر زدوده نشود و با آن به مبارزه جدّى برخاسته نشود، بسیارى را آلوده مى‏سازد و آن شور و شوق فراخوانى به خدا و اسلام، فرو مى‏نشیند و باطل و حق در هم مى‏آمیزند و مردمان سر در گم مى‏شودند و این، براى اسلام ومسلمانان، بسیار خطر آفرین خواهد بود.

همیشه این درس بلند قرآن، به جانها چشانده شود، تا در برابر این آفت، ایستادگى ورزند:

«و ما کان بشر أن یؤنیه الله الکتاب و الحکم و النّبوه ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون الله و لکن کونوا ربانییّن بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون...(24)»
شایسته بشرى نباشد که خدا بدو کتاب و حکم و نبوت دهد، سپس به مردم بگوید: شما بندگان من باشید، نه بندگان خدا؛ بلکه(شایسته است بگوید:) مردان خدا باشید، به سبب
آنچه از کتاب مى‏آموزید و به سبب آنچه (ازآن) مى‏خوانید.

فاجعه‏آمیز این که فرا خوانان به خود، ستایش دوستان، چنان در این گرداب فرو مى‏روند که چشم و گوششان بر واقعیتهاى زندگى بسته مى‏شود. لشکر مهاجم به دین را نمى‏بینند و فریادهاى کمک خواهى را نمى‏شوند که به سودشان باشد.

به فرموده رسول اکرم(ص):

«حب الشنأ من الناس یعمى ویصم.(25)»
ستایش دوستى، چشم و گوش آدمى را کور و کر مى‏سازد.

روى همین اصل بلند است که امام خمینى، در برابر ستایشگران مى‏ایستد:

«من خوف آن را دارم که مطالبى که آقاى حجازى فرمودند، درباره من، به خداى تبارک وتعالى پناه مى‏برم از غرور. من اگر براى خودم، نسبت به دیگران، مرتبتى قائل باشم، این انحطاط فکرى است و انحطاط روحى...(26)»

در حوزه باید برنامه ریخته شود، که طلاب به این سمت حرکت کنند. سمتى که غیر از خدا، هیچ چیز نبینند و غیر از او، کسى مطرح نباشد و هیچ چیز در چشمان کوچک جلوه کند، جز رب الارباب به مدح دلخوش نباشند که چیزى را حلّ نمى‏کند و بارى از دوش مسلمانان بر نمى‏دارد. حرکتى است، بیهوده که جز مشتى چاپلوس، پرورش نمى‏دهد.

بى انصافى‏
انتقاد، دریچه‏اى است به روشنایى، جامعه بدون انتقاد و نصیحت و خیر خواهى، مى‏میرد و بسان آب راکده، مى‏گندد.

حق گویى و بسان آیینه کاستیهاى را براى اصلاح یادآور شدن، جامعه را همیشه شاداب نگه مى‏دارد و برترین و والاترین ارزشهاست.

امام صادق مى‏فرماید:

«علیک بالنصح لله فى خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه.(27)»
هماره، با انگیزه خدایى، خیر خواه مردم باش؛ زیرا کارى ارزشمندتر از آن نیست.
چه کارى مى‏تواند از کار آیینه بهتر باشد؟ کاستیها را بگوید، تا فرد خود را اصلاح کند و مورد سرزنش و تمسخر دیگران قرار نگیرد.

اسلام، از همه پیروان خود خواسته که آیینه رهبران و کار گزاران جامعه خود باشند و از انجام این وظیفه مهم و حیاتى، دریغ نورزند:«النصیحة لائمة المسلمین»

هر مدیر و مسؤولى که از خیر خواهى و نصیحت مردم بى بهره باشد و به کاستیهاى کارش پى نبرد، کم کم، کاستیهاى کار فراوان مى‏شوند، زیرا کاستى، کاستى پدید مى‏آورد و سپس به جاى مى‏رسد که بسان ابرهاى تیره تمامى زیباییها را مى‏پوشانند و فرد را زمین گیر مى‏کنند.

خیر خواهان زشتیها را مى‏بینند، امّا زیباییا را بهتر و رخشان‏تر مى‏بینند.

چه بسا، کاستى را با یادآورى و تشویق درباره زیباییها و این که اگر همه کارها این گونه سامان یابد، بسیار خوب است، بر طرف مى‏کنند، زیرا افراد از نظر روحى به گونه‏اى هستند که اگر زیباییها و کارهاى مثبت نمود داده شود، به کار دلگرم مى‏شوند و کارها را بهتر به پیش مى‏برند.

امّا انتقاد گرانى که راه اتصاف نمى‏پویند، نازیباییها و کاستیها را همیشه مى‏بینند و از کنار زیباییها، غیر منصفانه مى‏گذرند. در بررسى کارها، به داد، داد سخن نمى‏دهند.

از کارهاى بزرگى که سامان مى‏گیرد، هیچ نمى‏گویند، امّا از کوچک‏ترین عیب نمى‏گذرند.

اینان، از سیر جامعه به سوى ترقى و تکامل، جلو مى‏گیرند و با این حرکت ناپسند خویش، روح یأس به کالبد جامعه مى‏دهند. این خوى ناروا و میکرب کشنده، متأسفانه به جاى حوزه‏هاى علمیه نیز افتاده که اگر داد خواهان و دادگران به اصلاح آن که همت نبندند، بیم آن مى‏رود که در روحیه حق گرایى و انصاف گرایى روحانیان عظیم، که انصاف گرایى شاخصه آن است، سستى راه یابد.

این، به یک کار عملى دراز مدت نیاز دارد. بزرگان حوزه، در برخوردها، سخنرانیها و نوشته‏هاى خود، درباره کار افراد ارگانها، نهادها، حرکتها، سازمانها و... به انصاف سخن بگویند و عیبى را اگر مى‏بینند خیال بزرگ نکنند و تخریب که آن
فرد، نهاد و... توان بر خاستن را نداشته باشد.

اگر به انصاف سخن گفته شد، روحانیانى که چشم به آنان دارند، به راه انصاف خواهند رفت اگر از زیباییها سخن بگویند، دیگران هم خواهند آموخت چگونه بگویند و بنویسند.

حوزه‏ها، بازار سوداگران نیست که براى حذف رقیب، یا ارزانتر به چنگ آوردن کالا، عیب روى کالا مى‏گذارند و متاع را ظالمانه، ناقص جلوه مى‏دهند.

شایسته حوزویان است که از روى عدل و داد کارها را بنگرند و درباره آنها سخن بگویند که مباد حقى پایمال شود:
«... لاتبخسوا الناس اشیأ هم.»(28)
همان گونه که در بازار اگر سوداگران، پیمانه و ترازو را، به عدالت، تمام ندهند، زمین تباه مى‏شود و فساد به وجود مى‏آید و قحطى و تنگى گریبانگیر مردم مى‏شود، در بازار سنجش کارها و رفتارها هم، اگر کارها به عدل ارزشگذارى نشوند، ارزشها و کارهاى بى ارزش همه جاگیر مى‏شوند.

این بود نگاهى گذرا به برخى کاستیهاى اخلاقى حوزه، امّا ریشه این کاستیها چیست و چه طرح و برنامه‏اى باید ریخته شود ریشه کاستیها بخشکد و ارزشها بالنده شوند و رشد کنند، به مجالى فراخ‏تر، نیاز دارد.

با این حال، این کار از عهده یک مقاله و یک مجلّه بر نمى‏آید. باید گروههایى، با پشتوانه قوى تشکیل شوند و کاستیها را یکى یکى بررسى کنند، تا راه درمان به دست آید و حوزه از چنگ کاستیها رهایى یابد و راه کمال سریع‏تر از پیش بپیماند.

در این جا، فقط این نکته را یادآور مى‏شویم که آموزشهاى اخلاقى را باید جدى گرفت.

فقه اصغر (آشنایى به احکام و دلیلهاى آن) نباید صحنه را بر فقه اکبر و شناخت عیبهاى نفس و راه درمان آن)تنگ سازد.

فقه اصغر، بدون پرداختن به فقه اکبر، نه تنها راه به جایى نمى‏برد، که ره‏بند است و براى جامعه دین خطر آفرین«تفقه در دین» یعنى فراگیرى علمى که به کمال اخروى انسان مربوط باشد و بصیرت در دین بیاورد و پایبندى به آن. فیض کاشانى در این باره مى‏نویسد:

# «تفقهوا فى الدین، حصّلوا الأنفسکم
البصیرة فى علم الدین و الفقه اکثر ما یستعمل فى القرآن و الحدیث یکون بهذا المعنى و الفقیه هو صاحب هذه البصیرة و علم الدین، هو العلم الاخروى الکمالى الذى اشرنا الیه آنفا و یدخل فیه معرفة آفات النفوس و مفسدات الأعمال و الاحاطة بحقارة الدنیا و التطلع الى نعیم الآخرة و استیلأ الخوف على على القلب کما یدل علیه قوله سبحانه:

«و لینذرو اقومهم» و معرفة مهمات الحلال و الحرام وشرایع الاحکام على ما جأ به النبى و بلّغ عنه(ع) محکماتهم دون ما یستتبط من المتشابهات و یستکثر به المسائل و التعریفات کما اصلح علیه القوم الیوم.(29)»

تفقه در دین، یعنى به دست آوردن بینش و بصیرت در علم دین. واژه فقه، در قرآن و حدیث، بیشتر به این معنى آمده است. فقیه، کسى است که داراى این چنین بینش و بصیرت باشد.

علم دین، علمى است که به کمال اخروى انسان، مربوط مى‏شود. و از جمله علوم دین، شناخت آفتهاى نفسانى و رفتارهاى تباهى آفرین و پى بردن به حقارت دنیا و شناخت و آگاهى بر نعمتهاى آخرت است. از آن جمله، غلبه ترس بر دل، همان گونهکه بر این دلالت مى‏کند آیه شریفه:

«لینذروا قومهم»(30)

و نیز شناخت مسائل مهم و اساسى حلال وحرام و احکام شرعى، بر اساس آنچه که پیامبر(ص) آورده و ائمه(ع) تبلیغ کرده‏اند.

غیر از آنچه که از آن استنباط مى‏شود، مانند متشابهات و فرعهایى که امروز پیدا شده و فقه در زبان فقها، بر آن مصطلح شده است.

پس تلاش ورزید، تا «تفقه در دین» جایگاهى اصلى خود را بیابد و پژ مردگى، سر گردانى، دلمردگى که ثمره تلخ بى قاعده رشد کردن درسهاى غیر کار است، به شادابى و زنده دلى تبدیل شود و طلاب در جامعه جایگاه واقعى خود را بیابند و بتوانند درتکامل روحى مردمان و هدایت آنان به سوى معنوى و آخرت گامهاى جدّى بردارند.

1و .2 «مفردات»، راغب اصفهانى، ماده کمل و نقص.
3. «غرر الحکم و درر الکم»، آمدى، تصحیح محدث ارموى، ج 66 / 5، دانشگاه تهران.
4.«میزان الحکمه»، محمدى رى شهرى، ج 149 / 3، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.
5.«تحف العقول»، 307 / 0، بصیرتى، قم
6.«نهج البلاغه»، ترجمه ابوالقاسم پاینده / 26.
7.«منیة المرید» شهید ثانى / 159.
8.«میزان الحکمة»، ج 295 / 3.
9.«نهج البلاغه» ، فیض الاسلام، کلمات قصار شماره 382.
10.سوره «بقره»، آیه 201.
11.مجلّه«حوزه»شماره 99 / 52.
12.سوره «عنکبوت»، آیه 41.
13.«زندگى و شخصیت شیخ انصارى»، مرتضى انصارى / 371.
14.«آداب تعلیم و تربیت در اسلام» سید محمد باقر حجتى / 350 - 351.
15.مجله «حوزه»، شمارها 28 / 21.
16.«همان مدرک»، شماره 53 / 28.
17.«همان مدرک».
18.«همان مدرک»، شماره 47 / 30.
19.روزنامه «جمهورى اسلامى» ویژه نامه شیخ انصارى، آذر 36 / 73.
20.سوره«اعراف»، آیه 157.
21.سوره«یس»، آیه 9.
22.سوره «انعام»، آیه 157.
23.سوره«انعام»، آیه 162.
24.سوره«آل عمران»، آیه 79.
25.«میزان الحکمة»، ج 84 / 9.
26.«صحیفه نور» مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمینى، ج 115 / 12، وزارت ارشاد اسلامى.
27.«اصول کافى»، ج 208 / 2.
28.«سوره اعراف»، آیه / 85.
29.«کتاب الوافى» ، ج 128 / 1، مکتبة امیر المؤمنین اصفهان.
30.«سوره توبة»، آیه 122.