نگاهى به کتابهاى اخلاقى ویژه حوزویان

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


اخلاق العلمأ
نوشته ابى بکر بن الحسین بن عبدالله الآجرّى، الازهر، سال 1349، ه.ق. 91 صفحه.
نویسنده در دهکده‏اى به نام«آجرّ» در نزدیکى بغداد، چشم به جهان گشود و تا به سال 330 ه'.ق.

در بغداد بزیست و از محضر بزرگان دانش حدیث چون: ابا مسلم الکجى، ابا شعیب الحرانى، ابو الحسن الحمامى، ابوالحسن بن یحیى الحلوانى، جعفر بن محمد الفریابى، مفضل بن محمد الخبدى، احمد بن عمر بن
زنجویه القطان، قاسم بن زکریا المطرز احمد بن الحسن بن عبد الجبار الصوفى، هارون بن یوسف بن زیاد و... بهره گرفته است.

به نظر ابن جوزى: وى فردى موثق، با دیانت و دانشمند و داراى نوشته‏هاى فراوانى است.

وى، پس از فراگیرى دانشهاى گونه گون، بویژه دانش حدیث در بغداد، به مکّه مکرمه رخت کشید.

در آن جا، خیلى سریع، درخشید و شاگردان فراوانى به بهره ورى از وى بپرداختند. از آن جمله: على و عبد الملک،، انبا بشران، على بن احمد بن عمر المقرئ، محمد ابن عمر العکبرى، محمد بن الحسین بن الفضل القطان، ابو نعیم اصفهانى و...

نوشته هایى که از وى به جا مانده، در فقه، حدیث و... بسیارند برخى از آنها عبارتند از:

.1 التهجد.

.2 تحریم النرد و الشطرنج و الملاهى.

.3 اخبار عمر بن عبد العزیز.

.4 اربعین.

.5 الشریعه.

.6 آداب العلمأ(اخلاق العلمأ).

دراین نوشته، بر آنیم که «اخلاق العلما» وى را معرفى کنیم و نکته‏ها و پندهایى از آن یادآور شویم، شاید مفید افتد.

نویسنده در این نوشته تمام تلاش خود را در معرفى دو گروه از عالمان که قرآن و احادیث نیز بدآنهااشاره دارند، به کار مى‏بندد:

.1 گروهى که دانش را براى خشنودى خدا فرا مى‏گیرند و هدفى جز از بین بدن جهل از خود و جامعه در سر ندارند.

.2 گروهى که دانش را براى رسیدن به دنیا فرا مى‏گیرند.
وى، پس از بحث دراز دامن درباره ارزش علم و ارجمندى عالم و آوردن آیات و روایات فراوان در این باب آداب فراگیرى دانش، که بسیار خواندنى است و مفید، ویژگیهاى دو گروه از عالمانى که یاد شد،به شرح زیر مى‏آورد.

گروه نخست: وى درباره این گروه مى‏نویسد:

« سعى مى‏کنند افراد را از سخنان بیهوده باز دارند و آنان را به سوى سخنان مفید، رهنمون باشند.

به پرسشهاى بیجا و غیر مفید به حال پرسشگر و دیگران، پاسخ نمى‏دهند.

زیرکانه از پاسخ به پرسشهایى که فتنه‏انگیز است در جامعه مسلمانان سرباز مى‏زنند و پرسش کننده را به سوى مسائلى که اولویت دارند، راهنمایى مى‏کنند.»

از دید وى، عالم دینى سر در گریبان خود ندارد و انزوا پیشه نمى‏کند، بلکه در بین مردم است و براى آنان مایه خیر و امید و نگهدارنده آنان از لغزشهاست.

در جامعه که وارد مى‏شود تلاش مى‏ورزد کانون خیر و برکت باشد: به کسى گزندى از وى نرسد، گناه مردمان را بازار نکشد، اسرار آنان فاش نکند، در برابر حق ذلیل باشد و در برابر باطل، عزیز.

اگر چنین شد، خداوند به آنان درجاتى مى‏دهد که بشر از درک آنها عاجز است.

خداوند، اینان را از سر چشمه دانش خویش، بهره‏مند مى‏سازد و وارث انبیأ و قرة العین اولیأ و طبیب قلبهاى بیمار مى‏گردند.

این وارستگان، نشانه‏هایى دارند:

«شکر الله، کارشان است. شیرینى دوستى با خداوند، در قلبهاى آنان، جاى دارد.

به نیایش با پروردگار، دمسازند.

به جز خدا، بر هیچ کس تکیه ندارند، از هیچ کس فرمان نمى‏برند و نمى‏هراسند.

تنها نیازمند خداوندند و از غیر او بى نیاز.

به هنگام افزونى دانش، بر خود مى‏ترسندکه حجّت خداوند، بر آنان موکد شده‏

است. بزرگ‏ترین همّ آنان تلاوت کلام الله و در خواست فهم آن، از خداوند
است. در پى فقه و فهم روایات و سنن رسول خدا(ص) هستند، نه نقل روایت. بر دنیاى دنیاگرایان، افسوس نمى‏خورند. بر محرومیت از بهره‏هاى مادى، زبان به شکوه نمى‏گشایند. با سبک بارى و وقار و قلبى مشغول به فهم و عبرت از رخدادهاى روزگار، روزگار را سپرى مى‏کنند. بیماریهاى نفسانى خود را با شتاب شناسایى مى‏کنند و به درمان آنها بر مى‏خیزند. همیشه خود را پیشگاه خدوند، متهم مى‏شمارند.»

نویسنده پس از این فراز زیبا و دلنشین، براى هر یک از این ویژگیهاى ارزشمند، ایه‏اى و روایتى را گواه مى‏آورد که سخت دگر گون کننده‏اند.

گروه دوم: نویسنده با چیره دستى تمام وبا تجربه‏اى که دارد، دقیق و موشکافانه، چهره عالم نمایان و عالمان بى عمل را مى‏نمایاند:

«اینان، گر چه به ظاهر دانشمندند، ولى اخلاق و رفتار جفاپیشگان، فریبکاران و فتنه انگیزان را دارند.

زبان آنان، زبان عالم است، ولى رفتارشان، رفتار سفیهان.»

نویسنده، براى سخن خود از آیات و روایات گواه مى‏آورند و آن گاه مى‏نویسد:

«اگر کسى بگوید: اخلاق عالمان فتنه گر، دنیا طلب، فخر فروش و... را که عالمان آنان علیه آنان حجت است، براى عبرت دیگر توصیف کن، باید گفت: از میان دانشها، دانشى را مى‏اندوزند که خواسته نفس آنان است.

هدفشان از تحصیل دانش، مطرح شدن است، نه شناخت واجبات و محرمات و عمل بدآنها، هر دانشى که مؤثر در جاه و مقام نزد مردم است، با سبکبالى و شادى مى‏آموزند و از دانشى که بین خود و خدا مورد نیاز است، دورى مى‏کنند و با آگاهى به ضرورت آن، بدان نمى‏پردازند.

از رحلت عالم، به خاطر روى آوردن مردم به آنان، خوشحال و خندان هستند. از حیات پر برکت افرادى که به مسلمانان بهره مى‏رسانند و نفع دارند، در عذابند و مردم را راهنمایى نمى‏کنند که از این افراد بهره گیرند.»
کتاب، نکات خواندنى و پندهاى آموختنى و راهنماییهاى ناب، بسیار دارد.

کشف المحجة المهجه.
نوشته: رضى الدین ابو القاسم على بن موسى بن جعفر

بن محمد بن طاووس، تحقیق شیخ محمّد حسّون، دفتر تبلیغات‏

اسلامى، قم، سال 1412 ه.ق.
سیّد بن طاووس، به سال 589 ه.ق. در شهر حلّه به دنیا آمد. مدّتى در کربلا و کاظمین اقامت گزید و در حدود پانزده سال در دوران بنى عباس، در بغداد به سر برد. آن گاه به حلّه و از آن جا به نجف، مهاجرت کرد.

در دوران سیطره مغولان، دگر بار به بغداد باز گشت و نقابت علویان را به عهده گرفت و در سال 664 ه.ق، در همان جا، چشم از جهان فرو بست سید بن طاووس. در علم، فضل، زهد، عبارت، وثاقت، پاکدامنى، جلالت و ورع سر آمد بود و مشهورتر از آن که به بیان آید.

ابن طاووس، از بزرگان بسیارى بهره علمى برده، از جمله: حسین بن احمد السوراوى، على بن یحیى بن على الخیّاط، نجیب الدین بن نما، فخار بن معد و...

و بسیارى نیز از محضر وى بهره برده‏اند، از جمله: یوسف بن على بن مطّهر، یوسف بن حاتم الشامى، حسن بن یوسف، عبد الکریم بن احمد بن طاووس و...

سید بن طاووس، تألیفات بسیارى دارد که بیشتر آنها در دعا و نیایش است. از جمله نوشته‏هاى ارزشمند وى، کتاب «کشف المحجه لثمرة مهجة» است که در این مقال بر آنیم، معرفى اجمالى از آن ارائه دهیم.

این اثر، وصیت نامه‏اى است که وى براى فرزندانش محمد و على نگاشته، در
حقیقت براى همه فرزندان معنوى خود.

در این دستور العمل بر گرفته از آیات و روایات، راه درست را به فرزندان خود و همه فرزندان راستین اسلام، مى‏نمایاند.

راهى را که به گفته او، تا آن روزگار، چنین روشن بیان نشده بود.

او در این اثر ارزشمند، دست جوان مسلمان علاقه‏مند به معنویت را مى‏گیرد و گام به گام و با حوصله از راههاى پر فراز و نشیب و پر مانع و سنگلاخ عبور مى‏دهد و خطرها و کمینگاهها را به او مى‏شناساند و چهره رهزنان را مى‏نمایاند و آن گاه در جاده اصلى، رو به خورشید زندگى قرارش مى‏دهد و به دلى آرام، خود به دیدار پروردگارش مى‏شتابد.

او اندوه بزرگى در دل داشت. از انحراف جوان مسلمان، در غوغایى که فرقه‏ها و مذاهب بر پا کرده بودند، سخت در بیم بود. از کسانى نبودکه در فکر خود باشد وبیرون بردن خود به سلامت از غوغاها. بر آن بود که این جریان اصیل تشیع که با خونهاى فراوان از موانع گذشته بود و خود از چنگ ددان و دد منشان رهانده بود، بماند و ببالد.

او، این دغدغه و اندیشناکى را در سینه خود نگاه داشت و با خود نبرد، بلکه در نوشته هایش، بویژه در این نوشته بلند: (کشف المحجه) گنجاند و به نسلهاى آینده منتقل کرد تا بخوانند و راه یابند و از سنگر اسلام راستین و تشیّع ناب، با جان و دل، دفاع کنند. او، یک دستور العمل اخلاقى ننوشت که در خلوت زندگى فقط به کار آید، او دستورالعملى نوشت که در عرصه اجتماع و در بازار اندیشه‏ها به کار آید.

در معرفت پروردگار، دیدگاههاى گوناگون را پیش مى‏کشد و فرزندش را از اندیشه‏هاى انحرافى، مانند: معتزله و... پرهیز مى‏دهد شیوه اهل کلام و فلسفه را براى شناخت پروردگار و معرفت انبیأ و اولیاى طریق، خطر ناک و دشوار مى‏داند که راهروى آن، ایمن از به سلامت رسیدن به سر منزل مقصود نیست. آن گاه، راه مطمئن
معرفت را به فرزندش مى‏شناساند.

در شناخت نبوت، سفارش مى‏کند که به مطالعه اخبار درست بپردازند و در شناخت پیامبر اسلام (ص) راهى را که مردان خالص و اهل صفا پیموده‏اند، بپیمایند و کتابهایى در این باره معرفى مى‏کند.

در شناخت حضرت على (ع) روایات فراوانى ارائه مى‏دهد و ویژگیها و برجستگیهاى آن حضرت را مى‏نمایاند.

تاریخ سیاسى صدر اسلام را، بررسى مى‏کند، از انحراف مسلمانان از راه مستقیم خلافت سخن مى‏گوید و با اندوه آنچه که بر پیامبر (ص) و على و حسن (ع) گذشته و ستمهایى که آنان رفته یاد مى‏کند.

در شناخت ائمه اطهار (ع) و شایستگى آنان براى تصدى خلافت، احادیثى از پیامبر(ص) نقل مى‏کند و آن گاه به بررسى یکى از موضوعات اساسى و مهم امامت، مسأله غیبت امام زمان، مى‏پردازد.

پس از بحثهاى اعتقادى و مسائل مهم تاریخى، مسائل عبادى را مطرح مى‏کند و از فرزندش مى خواهد که در انجام عبادات پنجگانه، اخلاص را از یاد نبرد. وى آنچه را مطرح مى‏کند و از هر مسأله‏اى که صحبت به میان مى‏آورد، به گونه‏اى بهره اخلاقى مى‏برد و گاه به طور مستقیم نکات اخلاقى را یاد آور مى‏شود: برخورد نیکو با دیگران، دورى از دنیا، پیروى از آداب و سنن پیامبر (ص) و ائمه (ع)، کتاب، به سال 1370، در نجف اشرف، با مقدمه آقا بزرگ تهرانى به چاپ رسیده و در ایران بارها افست شده است .

از آن جا که این چاپ، کاستیهاى فراوان داشته، آقاى حسون، با توجه به اهمیت کتاب، آن را با نسخه محدث نورى و نسخه کتابخانه آیة الله مرعشى مقابله کرده، آن چه به نظرش صحیح آمده در متن آورده و اختلاف نسخه‏ها را در پاورقى یاد آور شده است.
آداب المتعلمین‏
خواجه نصیر الدین طوسى، چاپ شده در حاشیه جامع‏

المقدمات وداراى نسخه‏هاى فراوان: چاپى و خطى.
در این که آیا اثر، از آن خواجه است و یا دیگرى، دیگاههاى گوناگونى وجود دارد:

آقا بزرگ تهرانى، در «الذریعه»، این اثر را از خواجه مى‏داند.

گروهى دیگر، به این نظرند که خیر، این اثر از آن خواجه نیست.

برخى بر این باورند چون این اثر، شباهت زیاد با اثر برهان الدین زرنوجى، به نام «آداب المعلم و المتعلم» دارد، خلاصه و برگرفته آن است. ولى چه کسى دست به چنین کارى زده، تردید دارند. گروهى، احتمال داده‏اند که این، جز رسائل خاجه بوده که از زبان فارسى، به عربى برگردانده شده است.

در هر صورت، رساله‏اى است پر محتوا و راهنماى اخلاقى طلاب دین، در مراحل گوناگون دانش پژوهى. به طلاب دین مى‏آموزد که فراگیرى دانش دین، آدابى دارد ویژه که اگر نگهداشته نشود، طالب دانش دین، نمى‏تواند راه درست را بیابد و در سنگلاخها و بیراهه‏ها گرفتار خواهد شد و زمین گیر و خسرالدنیا و الآخرة. این اثر، یک مقدمه دارد و دوازده فصل، بدین شرح:

فصل اول: حقیقت و فضیلت دانش، در این فصل، پس از بیان ارزش و جایگاه دانش، سفارش مى‏کند که طلاب دانش دین، دانشى را فرا بگیرند که در همه احوال و شرایط به کارش آید و از دانشى که سودى ندارد بپرهیزند.

علم مفید هم، آن گاه سعادت آفرین است و نورانیت براى فراگیرنده‏اش مى‏آورد که جوینده آن، پس از فراگیرى، جامه عمل به آن بپوشاند.

فصل دوم، نیت: نیت پایه و اساس است که باید در همه کارها و گفتارها سارى
و جارى باشد اگر این اصل، در راه فراگیرى دانش دین، پایه قرار گیرد، تلاشهاى علمى، در نزد خداوند ارزش مى‏یابد. از این روى، هر کس به این سوى گام مى‏نهد و فراگیرى دانش دین را برنامه خویش قرار مى‏دهد، باید تمام همّش، به دست آوردن خوشنودى خداوند، جهل زدایى از خود و دیگران، اقامه دین و احیاى آن با امر به معروف و نهى از منکر باشد.

فصل سوم: در این فصل، چهار موضوع اساسى را که ارکان تعلیم و تربیت را تشکیل مى‏دهند، به بحث مى‏گذارد.

.1 گزینش دانش: طلبه باید دانشى را براى فراگیرى برگزیند که سعادت دنیا و آخرت او را بر آورد. برترین دانشها، دانش توحید است.

از میان دانشهاى دیگر، آنها کهن‏ترند، بر آنها که نو پا و نو بنیادند، مقدم داشته شود. زیرا بزرگان گفته‏اند.

«علیکم بالعتیق و ایاکم بالمحدثات».

.2 گزینش استاد: استاد، نقش مهمى در زندگى دانش پژوهان دارد. این مهم، باید با مطالعه همه جانبه و مشورت انجام شود. زیرا استاد، سازنده فکر و اخلاق شاگرد است. اوست که آینده وى را بنا مى‏نهد و راه مى‏نمایاند.

اگر در این کار حساس، خبره نباشد و بناى فکر و اندیشه را کژ نهد و به جاى راه، چاه بنمایاند، سر نوشت شومى گریبانگیر دانش طلبان مى‏شود.

پس از رعایت اصول گزینش استاد: مشورت، شتاب نورزیدن و آگاهى کامل، استمرار وى در فراگیرى دانش از استاد گزینش شده، سفارش مى‏کند.

در این جا، چند نکته دیگر را یاد آور مى‏شود و به کار بستن آنها از طالبان علم مى‏خواهد که بحق در دانش اندوزى، نقش بسزایى دارند:

پیش از تخصص در دانشى، به دانش دیگر روى نیاورد .

از شهرى که در آن مشغول به تحصیل اند به شهرى دیگر، جز در هنگام ضرورت، کوچ نکنند
.3 گزینش هم مباحثه: دوست، همراه، آن که بیشتر از دیگران با ایشان حشر و نشر دارد، باید با دقت بر گزیده شود. در این کتاب ارجمند، ویژگیهاى آن، چنین آمده است:

باید فردى که در امر تحصیل کوشا و از نظر معنوى اهل تقوى و داراى اندیشه پاک و سالم و به دور از انحراف است، براى مباحثه برگزیده شود.

.4 شیوه نگارش براى طالب علم، آشنایى با فن نگارش و توانایى به این که آنچه فرا مى‏گیرد به روى کاغذ بیاورد، که هم خود را به کار آید و هم دیگران را، بسیار ضرورى است و از ارکان مهم است دانش پژوهى، از این روى نویسنده این کتاب ارزشمند، به طالبان علم سفارش مى‏کند:

طالب علم، در نگارش مطالب اساسى و اصولى، باید همت گمارد. آنچه مى‏نگارد، باید خوش خط، و نازک و سطرها دور از یکدیگر باشد.

فصل چهارم: در این فصل، عوامل موفقیت را بر مى‏شمارد و چند نکته آموزنده را یاد آور مى‏شود.

فصل پنجم: در این فصل، به نکات آموزنده‏اى براى استاد و شاگرد، به شرح اشاره مى‏کند:

.1 شروع درس، چهار شنبه باشد.

.2 درس به اندازه‏اى باشد که طالب علم، بتواند به آسانى آن را مطالعه کند.

.3 طالب علم، باید تا درسى را خوب فرا نگرفته، درس دیگرى نگیرد و گر نه باعث کندى ذهن، از بین رفتن هوشیارى و اتلاف وقت خواهدشد.

.4 بر شیوه مناظره و گفت وگو مسلط شود.

.5 پس از فراگیرى، آن، با دقت و حوصله و انصاف در آن وارد شود.

.6 از خشم بى جا، چشم بپوشد .

.7 به مباحثه اهمیت دهد، زیرا بهره مباحثه، به مراتب از مطالعه و مرور درس بیشتر است.

.8 از مناظره با افراد کج اندیش و خود خواه، پرهیز شود.
.9 خود را به اندیشه در نکات مهم درس، عادت دهد.

.10 از افراد با صلاحیت استفاده کند.

.11 براى امرار معاش، پیش از شروع تحصیل، شغلى برگزیند، تا چشم طمع به اموال مردم نداشته باشد؛ زیرا طمع دانشمند، احترام آبروى علم را مى‏برد و زبان وى از اظهار حقیقت، باز مى‏ماند.

.12 درسها را تکرار کند.

فصل ششم: در این فصل، به امر مهمى اشاره مى‏کند و آن صبر و توکل در کسب دانش است. مى‏نویسد: فراگیرى دانش امرى است بزرگ... برد بارى در فراگیرى دانش ،لذتى برتر از لذت اهل دنیا در پى دارد. شیخ طوسى وقتى مشکل علمى خویش را بر اثر تلاش حلّ مى‏کرد فریاد مى‏زد :

«این الملوک و این ابنأ الملوک.»

فصل هفتم: زمان تحصیل. تحصیل دانش، از گهواره تا گور شایسته است. ولى بهترین ایّام فراگیرى، ابتداى جوانى، سحرگاهان، بین نماز مغرب و عشأ.

البته طالب علم، باید تمامى اوقات خویش را به کسب دانش بپردازد. اگر از دانشى خسته شد، به دانش دیگر بپردازد.

نوشته‏اند:

«شیخ طوسى، شب را بیدار بود و دفترهاى فراوانى پیش روى خود مى‏گشود، هر گاه از دانشى خسته مى‏شد، به دیگر روى مى‏آورد.»

فصل هشتم: در این فصل، به طالب علم سفارش مى‏کند که خیر خواه دیگران باشد و از حسد دورى بگزیند و به استاد سفارش مى‏کند، شاگردان را آگاه به زمان پرورش دهد.

فصل نهم: در این فصل سفارش مى‏کند: طالب علم، باید از امکانات فراهم آمده و از لحظه لحظه وقت، استفاده برد. هنگام درس، باید قلم و کاغذ آماده داشته باشد و هر مطلب سودمندى را یافت، یادداشت کند.
وجود دانشمندان بزرگ را غنیمت شمارد، تا از میان نرفته‏اند، از آنان استفاده برد.

فصل دهم: در این فصل آمده: طالب علم، در مسیر تحصیل دانش، باید پرهیزگارى پیشه کند و و گرنه، بر اساس حدیث نبوى، به یکى از سه آفت گرفتار خواهد آمد:

.1 مرگ در جوانى.

.2 روستا نشینى.

.3 مزدورى حکومت جائر.

آن گاه عواملى را بر مى‏شمارد که به پرهیز گارى کمک مى‏کنند:

.1 کم خوردن.

.2 سکوت، در جاهایى که به سخن گفتن، نیازى نیست.

.3 پرهیز از خوردنیهاى بازار.

.4 پرهیز از غیبت‏

.5 پرهیز از مجالست بازیاده گویان، اهل فساد، بیکاره‏ها و...

فصل یازدهم: در این، عوامل حفظ و فراموشى را بر مى‏شمارد. در حفظ، عواملى چند را مؤثر مى‏داند:

.1 کم خوردن.

.2 نماز شب.

.3 قرأت قرآن، با خضوع و خشوع.

.4 تدبر در قرآن، بویژه در آیة الکرسى.

.5 مسواک.

.6 استفاده از عسل.

.7 خوردن کندر، با شکر.

.8 خوردن مویز سرخ.

در فراموشى نیز عواملى چند را مؤثر مى‏داند:

.1 گناه بسیار.
.2 حزن و اندوه.

.3 اشتغال و علاقه‏مندى به دنیا.

و...

فصل دوازدهم. در این فصل، عوامل زیاد شدن روزى و زیاد شدن عمر را بر مى‏شمارد:

.1 دورى از گناه، بویژه دروغ.

.2 سبک نشمردن نماز.

.3 پیشى نشمردن نماز.

.3 پیشى نگرفتن به بزرگان.

.4 دعاى براى پدر و مادر.

.5 قرأت سوره واقعه، در شب و وقت عشأ، قرأت یس و تبارک در صبح.

.6 حضور در مسجد، پیش از اذان.

.7 مداومت بر طهارت.

و...
تذکرة السامع و المتکلم‏

فى ادب العالم و المتعلم‏

نوشته: بذرالدین بن جماعة الکنانى، 236 صفحه، دارالکتب‏

العلمیه، بیروت.

نویسنده، به سال 639 ه .ق. در شهر حماه سوریه، چشم به جهان گشود و در زادگاهش، مقدمات دانش را فرا گرفت:
علم نحو از ابن مالک، علم حدیث از پدرش و چند تن دیگر.

آن گاه، به شام، مصر، بیت المقدس و... سفر کرد و از عالمان آن شهر کسب دانش کرد.

شیوخ و اساتید وى، بنا به نوشته شاگرد وى، قاسم بن محمد برزالى، به 74 تن مى‏رسد.

وى، در جوانى به درجه اجتهاد رسید و فتوا داد و در مدرسه قیمریه دمشق، مقام استادى یافت. پس از مدتى اشتغال به تدریس در مدارس گوناگون: شام، مصر و... به مقام شیخ الشیوخ مدارس شام نائل آمد.

وى، شاگردان بسیار تربیت کرد که از برجسته‏ترین آنان، صفدى و سبکى است.

ابن جمامه افزون بر اشتغالات علمى، مدتى قاضى القضاة بیت المقدس، مصر و شام نیز بود. در دمشق بر اوقاف و امامت و خطابت مسجد اموى نیز نظارت داشت. در مصر نیز علاوه بر قاضى القضاتى، امامت و خطابت مسجد ناصرى را بر عهده داشت.

وى، در سال 733 ه. ق. در 94 سالگى در گذشت و در کنار قبر شافعى، در مصر به خاک سپرده شد.

ابن جماعه،، تألیفات فراوان دارد در: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، نحو و... از جمله آثار وى، کتاب ارزشمند«تذکرة السامع و المتکلم فى ادب العالم و المتعلم» است که براى نخستین بار در حیدر آباد دکن(1353 ه.ق.) و سپس به کوشش محمد هاشم ندوى در قاهر(1354 ه.ق.)به چاپ رسیده است.

مؤلف، انگیزه خود را از تألیف این اثر، چنین بیان مى‏کند:

«آن گاه به مرتبتى از دانش، آداب و رفتار دانش پژوهى آگاهى یافتم، عظمت و جایگاه رفیع آن را در نزد اهل دانش، کم فروغ دیدم؛ از این روى، بر آن شدم، عالمان را به وظایف خود آشنا سازم و آداب مشترک استاد و شاگرد و... را بنگارم.»

کتاب در پنج باب و فصلهاى فراوان، بدین شرح، تنظیم شده است:

.1 ارزش علم و اهل علم.
.2 آداب و بایدها و نبایدهاى رفتارى عالمان، به گونه عام و با شاگردان.

.3 چگونگى رفتار شاگرد با استاد و همدرسان.

.4 آداب کتابدارى.

.5 آداب سکوت در مدارس.

مؤلف در بیان مطالب، ابتدا پایه‏هاى اساسى و مسائل مهم مورد بحث را طرح و سپس، به شاخه‏هاى بحث، از زاویه‏هاى گونه گون مى‏پردازد و آنها را آمیزه‏اى از آیات، اخبار، آثار پیشوایان دین و مذهب، سخنان بزرگان دانش و تمثیلها و قضایاى حکمت‏آمیز، با بیانى کوتاه و نثرى روان، شرح مى‏کند.

کتاب، اصول مستحکمى دارد. به گونه‏اى که از حدود هفت پیش تا کنون، مورد توجه بوده و هم اکنون، در مراکز علمى، دانشگاهها و مدارس، مبناى تعلیم و تربیت است.

اینک، اشاره‏اى مى‏کنیم به بابهاى کتاب و نکات بر جسته آنها را مى‏نمایانیم:

باب اول، ارزش دانش و دانشمندان: در این باب ،آیات و روایاتى که د رباب ارزش دانش و اهل دانش رسیده، گردآورى کرده، آن گاه به مطالب بسیار مفید و خواندنى اشاره مى‏کند، از جمله از قول ابوالاسود ذوئلى نقل مى‏کنند:

«لیس شى اعز من العلم الملوک حکام على الناس و العلمأ حکام على الملوک.»

چیزى ارزشمندتر از علم نیست. پادشاهان، حاکم بر مردم اند و علمأ، حاکم بر پادشاهان‏

باب دوم: بایدها و نبایدهاى رفتارى عالمان، به گونه عام و با شاگردان: این باب داراى سه فصل است:

فصل اول، آداب بایسته عالمان:

.1 مراقبت دائمى بر تمامى حرکتها، گفتارها و رفتارها.

.2 حفظ حرمت دانش و بهره رساندن به دانش طالبان حقیقى، نه مدعیان.

.3 زهد پیشگى.
.4 بهره نبردن از دانش براى دنیا، مال و شهرت.

.5 پرهیز از کسبهاى پست و موارد تهمت.

.6 پیشگامى در اقامه شعائر اسلامى.

.7 مداومت بر تلاوت قرآن، تفکر در معانى آیات قرآن، نوافل، مستحبات و یاد خدا.

.8 آراسته کردن خود به زیور اخلاق.

.9 پرهیز از اخلاق رذیله: حسد، غضب، ریا، عجب و....

.10 تلاش در بارور کردن فکر و اندیشه خود.

.11 فراگیرى دانش، از هر کس، در هر رتبه اجتماعى.

.12 تلاش در راه تصنیف و تألیف.

فصل دوم، آداب بایسته عالمان در کلاس درس.

.1 حضور در کلاس درس، با طهارت و لباس آراسته و...

.2 یاد خدا از منزل، تا محل درس، گذاردن دو رکعت نماز، اگر درس در مسجد است، پرهیز از رفتار ناپسند در موقع درس و....

.3 احترام به صالحان و دانشمندان و مهربانى با شاگردان.

.4 شروع درس با تلاوت آیاتى چند از قرآن و دعاى خود و شاگردان.

.5 مقدم داشتن دروس مهم، مثلا ابتدا تفسیر، حدیث، اصول دین و...

.6 پر هیز از بلند کردن صدا و یا پایین آوردن بیش از اندازه آن...

.7 انصاف در گفت و گو.

و...

 

فصل سوم، رفتار استاد با شاگرد:

.1 هدف از تعلیم و تربیت شاگردان، گسترش دانش خدا و احیاى شریعت و اظهار حق و دفع باطل باشد.

.2 دریغ نداشتن دانش خود، از طالبان دانشى که خلوص نیت ندارند، زیرا نیت پاک به برکت دانش، پدید مى‏آید.
3.پرهیز دادن طالبان دانش از منازل و مقامات دنیوى و تشویق کردن آنان به امور اخروى.

.4 آنچه براى خود مى‏پسندد براى شاگرد نیز بپسندد و آنچه براى خود نمى‏پسندد، براى وى نیز، نپسندد.

.5 تبیین درست درس، به گونه‏اى که براى همگان قابل فهم باشد.

.6 به اندازه فهم طالبان دانش، پافشارى کند و براى افراد ضعیف و کم استعداد، درس را دوباره توضیح دهد.

.7 آزمایش شاگردان وبه دست آوردن مقدار فهم و ضبط آنان.

.8 از شاگردان بخواهد که درس را تکرار کنند.

.9 دعوت دانش طلبانى که بیش از ظرفیت و استعداد خود تلاش مى‏ورزند، به میانه روى.

.10 امتحان شاگردان از نظر هوش و درک، در زمان پذیرش.

.11 عدم تبعیض در برخورد با شاگردان.

.12 کنترل اخلاقى شاگردان .

.13 سعى در فراهم کردن اسباب آرامش معنوى و مادى شاگرد.

.14 رفتار متواضعانه با دانشجویان.

باب سوم، آداب طالب علم: این باب در سه فصل تنظیم شده است:

 

فصل اول، آداب شخصى:

.1 پیراستن باطن از پلیدیها.

.2 نیت خالص .

.3 فراگیرى دانش در ایّام جوانى و از دست ندادن فرصتها.

.4 قناعت به آنچه که براى او مقرر شده است.

.5 نظم و بهره ورى درست از وقتها.

.6 سالم نگهداشتن جسم.
.7 پرهیزگارى و ایجاد شایستگى در خود، براى کسب دانش.

.8 پرهیز از خوردنیهایى که باعث کودنى و بلادت مى‏شود.

.9 پرهیز از معاشرتهاى ناروا، وقت کش و...

.10 اختصاص دادن ساعتى را براى تفریح.

فصل دوم، رفتار طالب علم با استاد.

.1 کسب دانش از برگزیدگان در علم و ادب و آنان که به صفات پسندیده مشهورند.

.2 پیروى از رأى و تدبیر استاد.

.3 احترام به استاد.

.4 حق‏شناسى نسبت به استاد.

.5 بردبارى در برابر رفتار ناپسند استاد.

.6 سپاسگذارى از استاد و تلاش در به دست آوردن رضایت او.

.7 رعایت احترام و ادب تمام، در وارد بر او.

.8 با ادب و تواضع در محضر او نشستن.

.9 نیکو سخن گفتن با او، و پرهیز از جدال.

.10 اظهار بى نیازى نکردن از گفته‏هاى استاد.

.11 پیشى نگرفتن در پاسخ پرسشى که از استاد شده.

.12 رعایت آداب همراهى، در هنگام همراهى با او.

 

فصل سوم، آداب شروع درس

و.1 آغاز درس، با فراگیرى قرآن.

.2 پرهیز از مشغول شدن به موارد اختلاف علمأ، در آغاز تحصیل.

.3 حفظ مطالب مفید، متقن و استوار، البته با مشورت استاد.

.4 یاد داشت بردارى از مطالب مفید استاد.

.5 تصحیح مواردى که استاد در متن درسى تصحیح مى‏کند.

.6 تلاش در فراگیرى علم حدیث و دانشهاى مربوط به آن.

.7 توسعه دادن به مطالعه و ژرف اندیشى در مباحث مفید.

.8 اکتفا نکردن به آنچه در کلاس مى‏آموزد.

.9 احترام همکلاسیها.

.10 شرم نکردن از پرسش براى حلّ مشکل.

و...

 

باب پنجم: آداب سکونت در مدارس.

.1 انتخاب مدرسه‏اى که وقف کننده آن پرهیزگار بوده است.

.2 انتخاب مدرسه‏اى که مدرسان آن، داراى این ویژگیهایند: دیانت، فضل، عقل، عدالت، مهربانى نسبت به ضعفأ و...

.3 پایبندى به مقررات مدرسه .

.4 پرهیز از معاشرت و مصاحبت با دیگران. چون مدرسه براى فراغت بال، جهت تحصیل دانش مهیا شده است.

.5 رعایت حال دیگران.

.6 پرهیز از نشستن جلوى در مدرسه.

و...

محقق محترم، با پاورقیهاى بسیار سودمند، استفاده از کتاب را دو چندان کرده است.

در هر صفحه از کتاب، در پاورقى، نکات مشکل، عبارات نا مفهوم و رموز را روشن ساخته و در موارد نیاز، به شرح پرداخته، بویژه آن جاها که بنا به مقتضاى عصر مؤلف اهمیت چندانى نداشته و امروز جایگاه ویژه را دارند. در مواردى که لازم دیده، به اخبار، آثار، گفتار بزرگان و تمثیلها تمسک جسته و بحث را کاملاً روشن کرده است. از جمله کارهاى مفید و راه گشاى محقق، جرح و تعدیل راویان و معرفى رجال حدیث است که بسیار مفید است و محققان و پژوهشگران را به کار مى‏آید.
منیة المرید فى الدب المفید و المستفید
نوشته: زین الدین بن على العاملى (شهید ثانى).
تحقیق: رضا مختارى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.

چاپ اول 1368، در 496 صفحه.

شهید ثانى از شخصیتهاى علمى شیعه است وى، در شوال 911 ه.ق. در «جبع» دیده به جهان گشود.

از کودکى، آثار نبوغ در وى، پیدا بود. مراحل اولیّه دانش را در نزد پدر فرا گرفت.

براى ادامه تحصیل به قریه «میس» رفت محضر عالم بزرگ: على بن عبد العالى کرکى به مدت هشت سال و سه ماه، بهره برد. سپس رهسپار «کرک» شد و در آن جا از محضر بزرگانى چون: شیخ على مسیى و سید حسن بن سید جعفر، بهره گرفت.

پس از مدتى اقامت در «کرک»، به زادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم و برآوردن نیازهاى دینى آنان پرداخت.

به اندوخته‏هاى علمى خویش بسنده نکرد، دگر بار، صفر علمى خویش را بیاغازید. به دمشق رفت و درس شمس الدین محمد بن مکى، شرکت جست ودانشهاى فراوانى را از وى بیاموخت.

در سال 943، یا 944 ه.ق. دمشق را به قصد مصر، ترک گفت و در آن دیار در نزد عالمان فرقه‏هاى گونه گون، به فراگیرى دانش پرداخت.

خلاصه، براى بهره ورى از دانشمندان بنام، به بسیارى از بلاد اسلامى صفر کرد و رنج راه را پذیرا شد: حجاز، عراق، بیت المقدس، قسطنطنیه و... پس از این سفرهاى علمى و پر بار، به بعلبک رفت و در آن جا درس جامعى، به گونه‏اى تطبیقى، براى علاقه‏مندان شروع کرد. حضور وى در بعلبک سبب شد که بسیارى از دانش دوستان به آن سوى روى بیاورند و در محضر وى، به دانش اندوزى بپردازند.
ابن العودى درباره جایگاه شهید در منطقه بعلبک مى‏نویسد:

«در این ایام من در خدمت شهید ثانى، به سر مى‏بردم. شهید ثانى، در این زمان، مرجع عامّه مردم، به شمار مى‏رفت. و تا وقتى که در آن جا مقیم بود، مقصد و مقصود همگان بود.

فراموش نمى‏کنم که من او را در قلّه رفیعى از موقعیت علمى و اجتماعى و به صورت مرجع و پناهگاه مردم، احساس مى‏کردم که براى هر فرقه مطابق مذهب آنها، فتوى مى‏داد. و کتابهاى مذاهب مختلف اسلامى را تدریس مى‏کرد...»(287)

شهید، تا به سال 955 ه. ق. در بعلبک بماند، سپس به «جبع» زادگاه خویش، بازگشت. شهرت، جایگاه والا، علاقه‏مندى مردم به وى، از یک سو کینه حسدورزان را بر انگیخت و از یک سو حاکمان نا لایق را که مى‏پنداشتند شهید، مایه دردسر آنان است، واداشت که دستشان را به خون این عزیز بیالایند.

از شهید نوشته‏هاى فراوانى در دانشهاى مختلف اسلامى به جاى مانده، که از جمله آنها کتاب «منیة المرید» است.

این اثر، از جهات بسیارى، با اثر ابن جماعة کنانى: «تذکرة السامع» (که پیش از این معرفى آن گذشت) همسانى دارد و از آن جا که«تذکرة السامع» پیش از «منیة المرید» نوشته شده، شهید، تحت تأثیر این اثر بوده و از آن بهره فراوان برده است با این حال، ویژگیها و برجستگیهایى دارد، که جاى انکار نیست، از جمله افزودن دو باب: آداب مفتى و مستفتى و شرایط آن و خاتمه در اقسام علوم شرعى و نصیحت به طالبان علم و استفاده از روایات ائمه (ع)، در جاى جاى کتاب و...

این کتاب ارزشمند در یک مقدمه و چهار باب و خاتمه تنظیم شده که عمده مطالب آن به شرح زیر است:

مقدمه، در اهمیت و جایگاه علم، در نگاه قرآن و روایات و آثار دانشوران.

باب اوّل، در وظایف استاد و شاگرد.

باب دوّم، آداب مفتى و مستفتى. فتوا و شرایط افتأ.
باب سوّم، آداب و آفات مناظره و مباحثه.

باب چهارم، آیین نگارش.

خاتمه، مراتب علوم شرعى و مقدمات آنها.

این اثر، از آغاز تا کنون، در نزد علماى بزرگ از موقعیت ویژه‏اى بر خوردار بوده و هست و همیشه طالبان دانش را به مطالعه آن وبه کار بستن توصیه‏هاى آن، سفارش مى‏کرده‏اند.

میرزاى شیرازى بزرگ مى‏فرماید:

«چقدر شایسته است که اهل علم، مواظبت کند به مطالعه این کتاب شریف و متأدب شوند، به آداب مزبوره در آن.»

ابن عورى، شاگرد شهید، در باره این اثر مى‏نویسد:

«منیة المرید، در یک جلد، حاوى مطالب مهم و گرانقدر و داراى فوائد شریف و ارزشمندى است.

این کتاب، آخرین سخن را در بر انگیختن به فراگیرى فضائل و دورى از رذائل و آراسته شدن به شیوه نیکان و عالمان و وارستگان، به همراه دارد.»

مرآة الرشاد
نوشته: شیخ عبد الله مامقانى

تحقیق و تعلیق: شیخ محى الدین مامقانى، قم، 231 صفحه.

شیخ عبد الله مامقانى، به سال 1290 ه.ق. در نجف اشرف، چشم به جهان گشود. در همان جا، از محضر پدر، شیخ محمد هاشم تبریزى، مقدمات علوم را فرا گرفت. آن گاه در درس غلام حسین دربندى و شیخ حسن میرزا، شرکت جست
و به درجه اجتهاد، نائل آمد. از وى نوشته‏هاى ارزشمندى به جاى مانده که از آن جمله است، کتاب: «مرآة الرشاد.»

این کتاب، وصیت نامه‏اى است براى فرزند بزرگتر و دیگر بستگان و خویشان و در حقیقت همه مسلمانان. مؤلف در باره انگیزه خود از نگارش این اثر، مى‏نویسد:

«چون عمر کوتاه و بى اعتبار است و مشخص نیست اجل چه زمانى به سراغ انسان مى‏آید. وقتى هم آمد، هیچ جاى درنگ نیست. بر خود ترسیدم که مرگ فرا رسد و ثمره عمرم، محمد حسین را تربیت نکرده باشم؛ از این روى بر آن شدم این اثر را به عنوان وصیت نامه اخلاقى، تربیتى، آموزشى براى فرزند خود و مؤمنان بنگارم، تا مایه کمال و صلاح دنیا آخرت آنان باشد.»

آن گاه از فرزندان خود خواسته است:

«هر هفته، یا هر ماه به این نوشته مراجعه کنید و به مطالعه آن بپردازید، تا در ذهن جا بگیرد و راهنماى عمل و رفتار شما باشد. هر کس از این روش، سر باز زند، از سوى پدر، عاق خواهد بود و از زندگى خویش بهره خیرى نخواهد برد وبراى هر کس به آن جامه عمل بپوشد، از خداوند متعال اصلاح دنیا و آخرت مسألت دارم».

این اثر ارزشمند، بر گرفته از آیات قرآن، روایات پیشوایان دین و تعالیم الهى است. که با اسلوب ویژه‏اى، با زبان سفارش و نثر روان و استوار، در پنج فصل تنظیم شده و در بر گیرنده مجموعه‏اى از آداب، سنن و مکارم اخلاق است که براى طالبان کمال و فضیلت، نسخه مفید و شفا بخش خواهد بود.

فصل اول، در این فصل، به فرزندش توصیه مى‏کند:

«ابتدأ، مسائل اعتقادى و آنچه بر مکلف واجب است، از روى دلیل و برهان فراگیر و معتقدات خویش را در باره خدا، انبیأ و اولیأ بر یقین استوار کن.»

آن گاه، کتابهایى را که در این باره مى‏توانند راهنما باشند و بر استحکام عقاید بیفزایند، معرفى مى‏کند و یاد آور مى‏شود که از چه نوشته هایى باید دورى گزید.

فصل دوم، دراین فصل فرزندش و همه مؤمنان به اطاعت از خداوند و پرهیز از گناه، فرا مى‏خواند. و آنان را از کسالت بر حذر مى‏دارد و مى‏خواهد از عمر خویش، در جهت آنچه شایسته است، سود جویند. آن گاه، اوصاف و مکارم اخلاف را به شرح زیر بر مى‏شمارد:

.1 حفظ اللسان.

.2 محاسبة النفس.

.3 مراقبة النفس.

.4 التفکر.

.5 الصبر.

.6 مراتب الصبر.

.7 التوکل.

.8 القناعه.

.9 الحیأ.

.11 حسن الخلق.

.12 الحلم و العفو.

.13 الانصاف و المروت.

.14 الوفأ بالعهد.

.15 السخأ.

و...

فصل سوّم، در این فصل به موضوعات گوناگونى، از جمله دوستى دنیا و مزمت آن از دیدگاه آیات قرآن و روایات اشاره مى‏کند و حب دنیا را به منزله شرک دانسته است. با تمسک به روایات، به زهد در دنیا ترغیب مى‏کند و تفسیر درستى از زهد، ارائه مى‏دهد.

همچنین در این فصل به عزادارى سید الشهدأ و اکرام و احترام به والدین و
سالخوردگان، فقهاى عامل و ذریّه رسول الله (ص) سفارش مى‏کند.

و در پایان فصل، به نکات زیر سفارش اکید مى‏کند:

.1 یاد خدا.

.2 دورى از وسوسه‏ها.

.3 نماز اول وقت.

.4 التزام به نوافل.

.5 روزه.

.6 توبه در برابر معاصى.

و....

فصل چهارم، دراین فصل به ارزش دانش، به دلیل عقل و نقل اشاره مى‏کند و انجام واجبات و ترک محرمات را وابسته به آن مى‏داند.

در راه کسب دانش، قصد قربت، پرهیز از هدفهاى مادى و... را شرط مى‏داند .

سفارش مى‏کند به: ملازمت با عالمان عامل و بذل دانش به اهل آن صرف عمر در راه فراگیرى دانش فقه.

در پایان این فصل، به فرزندش توصیه مى‏کند که: از قضاوت، خیانت در حقوق فقرأ، مساکین، ذریهّ پیامبر (ص)، سرعت در فتوى، حب جاه و... بپرهیزد .

فصل پنجم، در این فصل، به مسائلى مربوط به معاش، مسکن، لباس، زن و بچه، تربیت اولاد مى‏پردازد و همگان را در این باره راهنمایى مى‏کند.

این کتاب، بارها در نجف، قم و بیروت به چاپ رسیده است. در مقدمه چاپ دوّم، محقق محترم، احادیث آن را از مصادر اولیه به دست داده و به طور کامل نقل کرده و برخى فروعات فقهى را با ذکر دیدگاههاى گوناگون و دلایل و نظر گاه خود، در پاورقى آورده است.
ایقانک العلمأ و تنیبه الامرأ
نوشته: شیخ احمد بن عبد الله الکوزه کنانى.

تحقیق و نشر: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى،قم،

چاپ دوّم: سال 1406، در 230 صفحه.
ملا احمد، در روستایى به نام کوزه کنان، در حومه تبریز، به دنیا آمد و براى کسب دانش، به نجف اشرف هجرت کرد.

در آن حوزه، از محضر اساتید بزرگ، چون: شیخ حسن مامقانى و... استفاده کرد و در ردیف متفکران و بزرگان دانش قرار گرفت شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره وى مى‏نویسد:

«الشیخ المولى احمد بن عبدالله الکوزه کنانى النجفى، عالم ورع وتقى کان فى النجف الاشرف، مشتقلاً على علمائها الاعلام یوم ذالک و له تصانیف کثیره».

شیخ مولى احمد، فرزند عبد الله کوزه کنانى، دانشمند، فاضل و پرهیزگار بود. به بهره بردارى علمى از حوزه درس علماى بنام نجف اشرف اشتغال داشت. وى داراى نوشته‏هاى بسیارى است..

مولى احمد، انگیزه خود را از تألیف کتاب: «ایقاظ العلمأ و تنبیه الامرأ» چنین مى‏نگارد.

«دراین عصر، چون رخنه در بنیان دین و ملت افتاده و چراغ پر فروغ شریعت، دانش و ایمان به خاموشى گراییده، نادانان و آنان که علم را متاعى بى ارزش مى‏انگارند و تعلیم و تعلم را کار باطل و طرفداران آن را پست و ذلیل، سر بر آورده‏اند و به گونه‏اى بازار جهل را رونق بخشیده‏اند که اهل دانش، مورد تمسخر واقع مى‏شوند.
از سویى، شرایط زمان هم، بر تربیت بد کاران و حرمت گمراهان و نادانان و دشمنى با اهل علم و معرفت، همراهى مى‏کند

با دیدن این احراف، در اندیشه فرو رفتم. پس از اندیشه بسیار، منشأ این کاستى بزرگ را، به مصادیق حدیث نبوى:

«صنفان من امتى اذا صلحأ صلحت امتى و اذا فسدا، فسدت امتى. قیل یا رسلول الله! و من هم؟

قال: الفقهأ و الامرأ».

در دوگروه یافتم: علمأ و فرمانروایان. آن گاه به قلبم افتاد براى هشدار اهل زمان، اثر مختصرى، به نام:«ایقاظ العلمأ و تنبیه الامرأ» بنگارم و گامى هر چند کوچک، در راه این انحراف بر داشته باشم، شاید مفید افتد.»

مؤلف، پس از بیان انگیزه، در مقدمه نکات و توصیه هایى را درباره ریاست دین و دنیوى یاد آور مى‏شود، از جمله:

.1 مردم‏شناسى.

.2 درس آموزى از پیش آمدها.

.3 سعى فراوان در خود سازى.

.4 پر هیز از دشمنى با مردم.

.5 آگاهى از شیوه‏هاى سلطه کفار و ستم.

.6 تلاش در راه قطع ریشه کفر و ستم.

.7 حرکت فرهنگى و منطقى علیه دشمنان.

و...

نویسنده پس از این مقدمه بسیار سودمند، «ایقاظ»هاى خود را با استناد به آیات و روایات و گواه آوردن از قضایاى عبرت‏آموز، بیان مى‏دارد که در این جا به گونه اختصار اشاره‏اى داریم به هشدارهاى وى به عالمان دین:

.1 لغزش عالمان دین، هلاکت بارتر از پادشاهان و فسادشان ویرانگرتر بر
رعیت است.

.2 فوائد علفم و مضرات جهل.

.3 خسارت علم بدون عمل.

.4 نشانه‏هاى عالم نمایان.

.5 یاد آورى نکاتى که رعایت آنها ضرورت دارد: عدم سرعت در فتوا. گفتن «لا ادرى» در مورد شک و گمان، پاسخ به احتیاط، تخمین در مورد نداشتن یقین و...

.6 دورى از دنیا و نزدیک شدن به حکام براى دنیا.

.7 معرفى فقیهان واقعى و مدعیان فقه.

.8 بر شمردن نشانه‏ها عالمان ربانى.

.9 مقام والاى عالمان دین و اسباب سقوط آنان از این مقام.

.10 توصیه به فراگیرى علوم لازم، از جمله علم باطن و تصفیه درون.

.11 پرهیز از خود بزرگ بمایى.

.12 ویژگیهاى علم حقیقى و علم غیر حقیقى.

.13 زهد پیشگى.

.14 تأدیب دانش طلبان به آدابى که دانش براى دنیا و آخرت آنان، مفید باشد.

.15 تقسیم جهاد، به جهاد و با کفار و جهاد با نفس و چگونگى جهاد با نفس.

.16 عمل به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر.

.17 وسواس و ریشه‏هاى آن.

.18 صبر بر ناملایمات و رنج تحصیل.

.19 مذمت غرور.

و...