تکنولوژى و دین دارى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


تکنولوژى ارتباطات ودیندارى
در خبرها آمده بود:

(کلیساى ارتدوکس شهر استانبول به منظور پخش برنامه هاى تلویزیونى اقدام به تاسیس یک شبکه تلویزیونى مى کند... [نام این شبکه (کراس . تى . وى) است] که با استفاده از ماهواره... در 5 قاره جهان با 16 زبان برنامه پخش خواهد کرد. برنامه هاى این شبکه تلویزیونى... در چندین استودیوى مختلف تهیه خواهد شد. یکى از استودیوهاى یاد شده در جزیره رودوس در دریاى اژه تاسیس خواهد شد. این گزارش حاکى است برنامه هاى کراس . تى . وى شامل تبلیغات ارتدوکس و برنامه هاى تفریحى و آموزشى خواهد بود.1)

اخبار مشابهى نیز در مورد کلیساى کاتولیک و شیوه هاى جدید تبلیغیِ واتیکان آمده بود2.

یا:

(در حال حاضر 35 ایستگاه و مؤسسه تلویزیونى در ایالات متحده آمریکا وجود دارد که در اختیار سازمانها و اتحادیه هاى مذهبى است و
به دست آنان اداره مى شود. علاوه بر آن که تقریباً تمامى فرستنده هاى تلویزیونى برنامه هاى مذهبى از این یا آن نوع نیز عرضه مى دارند3.)

برنامه این شبکه ها آمیزه اى از آموزشهاى مستقیم و غیرمستقیم مذهبى به همراه چاشنیِ تفریح و سرگرمى است. منبرهاى آنچنانى تلویزیونى! شوهاى مذهبى! مسابقه موسیقى سریال تئاتر و خلاصه هر چه که بتوان از راه آن پیامى به ذهن به بیننده افکند و یا دست کم بیننده اى براى دیدن برنامه ها جذب کرد. اکنون در درستى یا نادرستى عملکرد این گروههاى مذهبى قضاوتى نمى کنیم. همان طور که بسیارى از صاحب نظران و اهل نقد در زمان حاضر بر کل جریان پیام سازى و پیام رسانى به شیوه هاى معمول نقدهاى جدّى وارد ساخته اند از این روى در به کارگیرى این شیوه ها در تبلیغات و پیام رسانى مذهبى باید دقت و بررسى بیشترى بشود.

اکنون این پرسش مطرح است که اگر قرار بود در زمان ما پیامبرى از طرف خداوند به رسالت و ابلاغ پیام الهى برانگیخته شود وى وظیفه خویش را با توجه به مقتضیات و شرایط پیچیده عصر ما چگونه به انجام مى رسانید؟

به راستى یک پیام آور الهى در عصر پیام و ارتباطات با چه وضعیتى روبه رو خواهد بود؟ آیا با شرایطِ مساعدترى براى پیام رسانى رو به رو مى گردد یا همین امکانات را حجابى عظیم و ضخیم در راه تبلیغِ رسالتِ خویش مى یابد؟ اگر او در چنین عصرى ظهور مى کرد از چه امکاناتى در راه هدایت الهى سود مى جُست؟

بله پرسش را دور برده ایم به گونه اى که خواننده هیچ الزامى براى خود در پاسخ به آن نمى یابد. امّا چرا سؤال را دور ببریم؟ مگر حوزه و حوزویان مدعى نیستند که در طولِ تاریخ آنان بوده اند که پرچم رسالت انبیا را همواره بر افراشته داشته و حرکت عظیم آن پیام آوران راستین را تداوم و استمرار بخشیده اند؟ پس این پرسش و پرسشهاى دیگرى در این راستا به آنان باز مى گردد. براى این که اهمیت پرسشهایى از این دست روشن تر گردد نکته اى را یادآور مى شویم:

زمانى دراز خبرهاى مربوط به ویدئو
تیتر روزنامه ها و مطبوعات کشور بود. دلسوزان بسیارى در این باره به طرح سخن و راه حل پرداختند. در نهایت از گفت و گوهاى بسیار به نظر مى رسد که این بحران تا اندازه اى فروکش کرده است. بگذریم این که دست آخر معلوم نشد که آیا ما تکلیف ویدئو را روشن کردیم یا این که تکلیف ویدئو روشن شد؟.

چندى پس از آن خبرهاى مربوط به ماهواره جایگزین اخبار پیشین گردید و ما در عمل خود را رو در روى با رویدادى جدید به نام (بحران ماهواره) یافتیم و به نظر مى رسد که روز به روز نیز بر وخامت بحران اخیر افزوده مى گردد. شک نیست که این دو قضیه بیانهاى گوناگون از یک صورت مسأله اند امّا بسیار جدّى و در خور درنگ. مسأله اى که از بستر زندگانیِ عصر نو بر مى خیزد عصر ارتباطات و پیام رسانى. همانا شنیدن این واژه: (عصر ارتباطات و...) براى بسیارى همچون شنیدن واژگان متداول دیگر است. همچون شنیدن واژه کتاب اتومبیل صندلى و غیره که حساسیت چندانى را بر نمى انگیزد. امّا همین اصطلاح براى بسیارى دیگر در بردارنده معنایى بس عمیق و درخور موشکافى است. همه کسانى که به نوعى با پیام و پیام رسانى ارتباط دارند در این موضوع و معنى با دیده باریک ترى نظر مى افکنند. انقلاب در امر ارتباطات براى آنان به معناى وارد شدن در یک دنیا و تمدن جدید است دنیایى با مفاهیم و مبانى تازه که فرهنگ و دائرةالمعارف مخصوص به خود را دارد. بنابراین باید مستقل به دیدار آن شتافت و نگاه ژرف را در زوایاى گوناگون آن به نظاره درآورد. در هر حال همه کسانى که تاکنون نسبت و ارتباطى با پیام وپیام رسانى داشته اند امروز در حال تجدید دیدگاه و ترجمه مجدد از نسبت خویش با این مقوله اند. شرایط جدید وضعیت و نسبتهاى جدیدى را نیز در ذهن پدید مى آورد. کسانى که مى خواهند در دشت حوادثِ جدید زمین نخورند باید جامه و مرکبى مناسب و برابر با شرایط جدید به استخدام در آورند. و در این میان حوزه و حوزویان از این قاعده جدا نیستند. سؤال روشنى که در برابر همه ما خودنمایى
مى کند عبارت است از:

ما چه نسبت و ارتباطى با امر پیام و پیام رسانى داشته و داریم؟

آیا در دگرگونیهاى اخیر حوزویان نیز باید در اندیشه تجدید و بازسازى رابطه خویش با این مقوله باشند؟

آیا مى توان در عصر ماهواره همچنان با حفظ ماده و صورتِ شیوه هاى گذشته به امر پیام رسانى و رسالتِ دینى همت گمارد؟

همان طور که پیداست محور سخن ما در این نوشتار مسأله حوزه و رسالت پیام رسانى است آن هم با توجه به مسأله تهاجم فرهنگى که از مهم ترین دشواریهاى فرهنگى است که در جامعه ما جریان دارد. پیش از این در نوشتارهاى گذشته بر این نکته تأکید کردیم که در جامعه ما فرهنگ به گونه بایسته مورد ارزیابى و بررسى قرار نگرفته است و ما در این زمنیه به ارزیابى و سیاستگذارى شایسته دست نیافته ایم. این امر به نوبه خود باعث هرج و مرج اجتماعى سردرگمى در عرصه برنامه ریزى و اصلاحات اجتماعى گردیده است.

متأسفانه نظام کُند آهنگ حوزه نیز که بنا بر رسالت تاریخى خویش مى بایست مشارکت فعال ترى در این گونه مسائل مى داشت حضور شایسته اى نداشته و همچنان جایگاه و موقعیت خویش را در بستر مسئولیتهاى فرهنگى ـ اجتماعى جامعه تشخیص نداده است.

امروز هنگامى که از انجام کار فرهنگى در نظام اسلامى سخن به میان مى آید متولیان گوناگونى در انجام این امور رو به روى خود مى یابیم که برخى در جایگاه سیاستگذارى و برنامه ریزى قرار گرفته اند و پاره اى دیگر دست اندرکار امور اجرایى و انجام آن برنامه هایند. امّا در این میان حوزه به عنوان یک نهاد همچنان هویتى ناپیدا و نامحسوس دارد و به نظر مى رسد حوزویان خود نیز باور به گستردگى قلمرو مسؤولیتهاى خویش ندارند. ونظامنامه این نهاد هنوز تدوین و انشاى رسمى نیافته است.تندباد حوادث در شتاب است و ما همچنان در رخوتیم و غفلت.

بارى باید به هوش بود و دشواریها و پیچیدگیهاى فرهنگى نو را بانگاهى جدى تر و عمیق تر مورد ارزیابى و تدبیر قرار داد.
اکنون پس از دگرگونى عظیمى که در ارتباطات و پیام رسانى پدید آمده باید به ارزیابى دوباره امور پرداخت. از آن جمله نگاهى دوباره به مقوله پیام و پیام رسانى داشت: دگرگونى که در ساختار این موضوع صورت گرفته تأثیرى که پیشرفت تکنولوژى بر این امر نهاده و نقشها و موقعیّتهاى جدیدى که در این عرصه پدید آمده است.

با بررسى این موارد مى توان به ارزیابى دوباره از نسبت و ارتباط حوزه با پیام رسانى پرداخت و نقشهاى جدیدى را که براى حوزویان در این قلمرو پدید آمده مورد کندوکاو جدى قرار داد. نوشتار حاضر تحریرى است بسیار کوتاه در همین باره و یادآورى در جهت درک مسؤولیتهاى تازه. امید آن که به اندازه گشودن دریچه اى از شناخت و آگاهى بر قلمرو مسؤولیتها مفید و ثمربخش بوده باشد.
پیام رسانى در دگرگونیهاى تاریخ ارتباط و پیام رسانى پیشینه اى به بلنداى تاریخ بشر دارد. از زمانى که انسانها قادر
شدند مفاهیمى در ذهن خود پدید آورند به انتقال و تبادل آن مفاهیم از هر راه ممکن اهتمام ورزیدند. پیش از اختراع خط و کتابت پیام تنها از راه گوش و دهان انتقال مى یابید و گفته ها و شنیدنیها تنها ظرفها و ابزار انتقال پیام به شمار مى آمدند پیامهایى که در بردارنده معانى و مفاهیمى نمادین براى مخاطبان خود بود.

به تدریج انسان نوشتن را نیز تجربه کرد اما گفتار همچنان اصالت و اولویت خود را در برابر نوشتار در پیام رسانى نگه داشت. به همین دلیل کم کم فن گفتن و شنودن نیز ارزش درخورى یافت. همان طورى که انتظار مى رفت تبدیل به مهم ترین ابزار نشر دانش فرهنگ شهر. آن گونه که تاریخ نگاران مى نویسند شیوه مرسوم در یونان و روم باستان بدین سان بود که فیلسوفان افکار خویش را در میدانهاى عمومى شهر به مردم القا مى کردند.

هومر شاعر و داستان پرداز بزرگ یونانى اشعار خود را شفاهى و با نواى چنگ در میان مردم سرود. بیشتر علاقه مندان شعرهاى او را به خاطر مى سپردند و در پایان جشنهاى عمومى و آن گاه که از دهکده اى به دهکده دیگر در رفت و آمد بودند براى مردم مى خواندند4.

سقراط حکیم نیز در بازارها بوستانهاى عمومى چهارراه ها میدانهاى ورزشى و کارگاههاى صنعت گران و دیگر مکانهاى عمومى به سخنرانى و نشر اندیشه هاى خود براى مردم مى پرداخت5.

شاعران فیلسوفان دیگر به همین گونه به نشر افکار و آراى خویش مى پرداختند. با این فرق که گروهى محافل خصوصى تر و علمى تر را بر محافل عمومى برترى مى دادند. در هر حال در همه این موارد سحر کلام گوینده نبوغ او در سخنورى و شیوه هاى کلامى که وى در القاى پیام به کار مى گرفت تنها امکانات آسان گسترده و ژرف پیام رسانى به حساب مى آمد. اما همین امکانات اندک تا آن اندازه قدرت تأثیر و نفوذ داشت که سبب پیدایش گروهى به نامِ دلاّلانِ سخن و سخنورى یعنى سوفسطائیان گردید. سوفسطائیان سخنورانى توانا و بسیار ورزیده بودند که در مجامع عمومى بویژه
در دادگاهها و محاکم قضایى با استمداد از فن سخنورى و پیام رسانى به القاى حقایق در موارد بسیارى نیز به دگرگونى حقایق مى پرداختند. جوانان به واسطه زیبایى گفتار و تبحّر آنان در سخنورى به شنیدن سخنان آنان مشتاق بودند. با این که اندیشه هایى خلافِ باورهاى رایج را ترویج مى کردند لیکن گفتار آنان به شدت در شنوندگان مؤثر مى افتاد.

توانایى این گروه در بازى کردن با الفاظ و مفاهیم و افکندن هر آنچه که مى خواستند چنان بود که کم کم سبب پیدایش شیوه جدیدى از تفکّر شد تفکر شکاکیت و نسبى گرایى. کم کم خود آنان نیز به این باور رسیدند که چیزى به نام حقیقت و واقعیت وجود ندارد و حقیقت همان است که انسان مى بیند مى اندیشد و مى خواهد. معیار مطلقى در توزین و سنجش حقیقت وجود ندارد.6

ارتباط بین (پیام رسانى) و (شیوه هاى تفکّر) از همین نخستین صفحات تاریخ تمدن و اندیشه بشر نمودار است و ما ژرف شدن این ارتباط را در پیشرفت و پیچیده تر شدنِ وسایل پیام رسانى و پدیدار شدنِ شیوه هاى پیچیده تر تفکر در عصر حاضر بویژه در پدید آمدن شکاکیت و تحیّر نوین به روشنى مى بینیم.

بعدها افلاطون و ارسطو شیوه پیام رسانى سوفسطائیان را به مبارزه فراخواندند و بر مرزبندى بین حقیقت و پیام نشانه هاى مشخص افراختند. هم شیوه هاى حقیقت جویى را گستردند (منطق و برهان) و هم شیوه هاى پیام رسانى را (خطابه و جدل).

(گورگیاس)7 اثر معروف افلاطون (نام این کتاب از نام یکى از سوفیستهاى معروف برگرفته شده است.) و اثر دیگر وى: (ریطوریقا) در فن سخنورى و بیان نگاشته شده اند و مى توان آنها را در شمار قدیمى ترین آثار کلاسیک در پیام رسانى و ارتباط جمعى به حساب آورد.

این شیوه پیام رسانى: القاى پیام از راه گفتار در جامعه و فرهنگ اسلامى نیز پیشینه دیرینه اى دارد. پیش از اسلام در سرزمین عربستان شاعران و سخنوران اشعار و سروده هاى خویش را در میدانها و گذرگاههاى عمومى شهرها و بر مردم
عرضه مى داشتند. در سرزمین بدان گستردگى که تنها تعداد بسیار اندکى (بنابر نقل تاریخ نویسان در حدود هفده نفر) قدرت خواندن و نوشتن داشتند8 این شیوه تنها راه ممکن در امر ارتباطات و پیام رسانى عمومى به حساب مى آمد. با طلوع خورشید نبوت در قلب عربستان پیامبر گرامى اسلام(ص) با همین شیوه به رساندن پیام وحى مى پردازد. برخلاف تحلیل صحیح گروهى از دانشمندان مسلمان که بر این باورند: پیامبر گرامى اسلام(ص) پرونده فرهنگِ نوشتارى در برابر فرهنگ شفاهى بوده است9 باید پذیرفت که در زمان آن حضرت هنوز فرهنگِ نوشتارى گسترش نیافته بود و آن حضرت با این پرورنده و گسترش دهنده فرهنگ نوشتارى بود روش تبلیغیِ خویش را بیشتر براساس ارتباط شفاهى و گفتارى استوار ساخته بود. در این راستا از بیشترین توان و امکان خویش بهره مى برد. آن گونه که تاریخ نگاران مى نگارند پیام و سخن آن بزرگوار بدان گونه شیوا و سحرانگیز بود که بدخواهان و تیره دلان یکدیگر را از شنیدن سخنان او باز مى داشتند. در سیره ابن هشام و دیگر کتابهاى تاریخ پیامبر(ص) از قدرت تاثیر پیام آن حضرت بر بزرگان و حکیمان عرب توده مردم و حتى بر سران مشرکین مکّه سخن رفته است10 و ماجراها آمده که همگى حکایت از آن دارند که آن بزرگوار به طور کامل در افکندن مفاهیم قرآنى از راه و روشهاى رایج پیام رسانى در زمان خود موفق بوده است. البته در حوادث مزبور تاریخ نگاران اسلامى قدرت و نفوذ پیام وحى را به نفس این پیام: اعجاز آیات قرآن کریم نسبت مى دهند. مسلماً نمى توان در این نسبت تردیدى روا داشت امّا با این حال باید نکته دیگرى را نیز خاطرنشان ساخت: شک نیست که قرآن معجزه جاویدان پیامبر گرامى اسلام(ص) در بردارنده ماده وصورتى فوق اندیشه و توان بشرى است امّا در تأثیر این پیام بر مخاطبان صدر اسلام نمى توان از نقش بزرگترین پیام رسان الهى رسول گرامى(ص) و قدرت بیان وى در رساندن پیام وحى چشم پوشید. این توانایى و سحر کلام جان شنوندگان را مسحور مى کرد و روح تشنه آنان را از زلال وحى سیراب
مى ساخت. اما پیامبرى چون موسى کلیم اللّه این توانایى را به هر دلیل ندارد; از این روى از خداوند وزیرى براى خود مى خواهد تا او را در رساندن پیام یار و مددکار باشد و همچنین از خدا مى خواهد که گرههاى بیانى او را بگشاید و او را در مسیر پیام رسانى مدد رساند11.

اما ارتباط گفتارى و شفاهى نخستین منزل در پیام رسانى به شمار مى آمد. در همان زمان از نوشتار نیز در ارتباطات استفاده مى شد امّا در برابر گفتار سهم کمترى داشت و نقش کم رنگ ترى. تسلط و برترى گفتار بر نوشتار قرنها و هزاره هاى بسیارى تا زمان اختراع چاپ همچنان ادامه یافت. با اختراع صنعت چاپ و گسترش ان پیام رسانى و انتقال اطلاعات وارد مرحله جدیدى گشت. به واقع چاپ رستاخیز عظیمى در عرصه ارتباطات پدید آورده بود. صنعت انتشار این امکان را در اختیار بشر قرار مى داد که یک پیام یا خبر را به مخاطبان زیادى منتقل سازد و به تعبیر آلوین تافلر12 امکان تولید انبوه را براى بشر فراهم مى ساخت13.

شاید امروز ما اهمیت و عظمت این اختراع را به طور کامل احساس نکنیم. تنها مقایسه بسیار ساده اى میان آنچه پیش از چاپ در جریان بود با آنچه پس از صنعت چاپ روى داد مى تواند اهمیت این امر را ملموس تر کند. پیش از پدید آمدن صنعت چاپ کتاب از اشیاى تجملى به حساب مى آمد. مهم ترین کتابخانه هاى دنیا بیش از چند صد جلد کتاب نداشتند. همین کتابهاى محدود آنقدر با ارزش به شمار مى آمدند که در تاریخ آمده است:

(لوئى یازدهم پادشاه فرانسه هر وقت مى خواست کتابى از کتابخانه دانشکده طب به امانت گیرد مجبور مى شد که مقدارى از ظروف نقره سلطنتى را به عنوان ودیعه به آن جا بسپارد14.)

از این جا مى توان پى برد که تا چه میزان کتاب و نوشتار در زندگى آموزش تربیت و فرهنگ جامعه و افراد تأثیر داشته است.

پس از پدید آمدن صنعت چاپ است که ما با گسترش روزافزون فرهنگ نوشتارى و توسعه قلمروهاى تأثیر آن رو به روییم تیراژهاى چند میلیونى که در مورد پاره اى
از کتابها رمانها مجلات روزنامه ها و... شاهدیم به روشنى به معناى این است که کتاب یانوشتار توانسته است جمعیتى میلیونى را مورد خطاب و زیر پوشش خود قرار دهد. به خوبى پیداست که چه آثار و پیامدهایى بر این پوشش عظیم مترتب خواهد گشت که کمترین آنها بالا رفتن سطح آموزش بالابردن میزان معلومات گستردگى تعلیم در تمامى سطوح و گروههاى اجتماع است.

با این حال تأثیر صنعت چاپ تنها به رشد و توسعه کمیِ امر ارتباطات و پیام رسانى محدود نگردیده بلکه در بالا بردن چگونگى و پیچیدگى ان نیز تأثیر تام داشته و به طور کلى باعث بالا رفتن سطح شعور و ادراک جهانى گردیده است. هر جا که این صنعت و یا فرآورده هاى آن پا گذارده است تعمیق و پیچیده تر شدن فرهنگ جوامع را سبب گردیده است; چرا که ساختمان دانش و آگاهى بشر که داراى هویت جمعى است به شدّت متأثر از این حقیقت است که تا چه اندازه افراد گوناگون جامعه بشرى مى توانند در این حرکت جمعى مشارکت و داد و ستد داشته باشند و صنعت چاپ توانست این داد و ستد و شرکت را که مقوّم شعور و فرهنگ جامعه هاست آسان کند و هر چه بیشتر بگسترد. بنابراین فرهنگ جامعه ها و فرهنگ جهانى در سیر دگرگونى چگونگى خویش وامدار پیشرفت این بخش از فرآورده هاى بشرى است. در ضمن این موضوع از مکانیزمهاى تأثیرگذارى ابزار پیام رسانى بر پیچیده تر شدن مسائل انسانى فردى و اجتماعى نیز به شمار مى آید.

از دیگر تأثیراتى که صنعت چاپ با گسترش فرهنگ نوشتارى در جوامع باقى گذارد مى توان از نقش آن در توسعه حافظه ملتها و تمدنها نام برد. از مهم ترین برترهاى نوشتار بر گفتار ویژگى نگهدارندگى وثبات آن است. در همین رابطه پیش از پدید آمدن این صنعت یعنى در دوره فرهنگ گفتارى بسیارى از خاطرات و بخش عظیمى از میراث فرهنگى یک ملت در ذهن افراد قرار داشت که با از دنیا رفتن آنان این سرمایه عظیم نیز به خاک سپرده مى شد. اگر چه اندک کتابها و رساله هایى با تلاش عظیم و سرمایه هاى
فراوان انسانى و مادى حلقه هاى فرهنگ و تاریخ ملل را به یکدیگر متصل مى ساختند اما ارتباط تاریخى و جغرافیایى ملتها و تمدنها با گذشته و حال خویش به واقع پس از صنعت چاپ توانست واقعیّت ملموس ترى بیابد و وارد مرحله جدیدى شود. به گفته یکى از جامعه شناسان:

(وقتى مردى از قبیله اى آفریقایى که از مرحله گفتارى تجاوز نکرده است مى میرد مرگ او به منزله نابود شدن کتابخانه اى است.15)

در واقع مرگ او به معناى نابود شدن یک حلقه ارتباط با پیشینه این قوم است. حال آن که همین انسان و قوم با کشف خط تصویرى و خط کتابت مى تواند از سرمایه فرهنگى نگهدارى کند.

سومین منزل مهم در امر ارتباطات دوره ارتباطات الکترونیکى است. با پدید آمدن رادیو و تلویزیون و دیگر وسائل ارتباط جمعى باز هم پیچیدگى انسان و جوامع فزونى یافت.

امکانات یاد شده امکان ارتباط زنده ترى را براى بشر فراهم مى ساختند. ارتباطى که در آن صداها و تصویرها در اشکال گوناگون هنرى فکر و اندیشه و احساس بشر را به گونه مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر قرار مى داد و احساس واقعیت بیشترى را نیز در او بر مى انگیخت. قدرت پوشش رسانه هاى مزبور از همان آغاز بى نظیر مى نمود.

میلیونها چشم یا گوشى که به طور همزمان نظاره گر صفحات تلویزیون و یا شنونده امواج رادیو بودند نشان از گسترش توانایى بشر در تأثیرگذارى و پیام رسانى بر همنوع خویش داشت. به همین دلیل هم ایده هاى جدیدى در امر ارتباطات و روان شناسى اجتماعى با تکیه بر تأثیر امکانات جدید رسانه هاى جمعى پدید آمد. حتى کم کم متفکران از این همه توانایى به هراس افتادند. چرا که قدرت در هر جا و در هر چهره اگر کنترل ناشده رشد بیابد هول انگیز و هراس آور خواهد بود.

اما این تازه شروع کار بود. کم کم سایر وسائل ارتباطى دیگرى نیز در تکمیل حلقه هاى گذشته از راه رسیدند. تلویزیون کابلى ویدئو و ماهواره در کنار سایر ابزار
انتقال خبر و پیام باز هم فضاهاى بیشترى را براى تولید و گسترش پیام به وجود آوردند. و این بار سخن از برداشته شدن مرزهاى جغرافیایى و ایجاد دهکده جهانى بود. ابزار جدید بویژه ماهواره توانستند انسانها را در همسایگى یکدیگر بنشانند و این همسایگى به آنان این فرصت را مى داد تا در یک فراگرد نزدیک تر به مبادله فکرى و فرهنگى بیشترى بپردازند. این دگرگونیها پیاپى و با شتاب از راه رسیدند و ما را با سؤالها و ابهامهاى بسیار روبه رو کردند:

چه آثارى بر این همسایگى فرهنگى مترتب خواهد بود؟

آینده بشر آینده فرهنگها و جامعه ها چگونه خواهند بود؟

ما به سوى چه مقصدى در حرکتیم؟

آیا این همسایگى ما را به سوى یک همسانى همگونى و اتحاد فرهنگى خواهد برد؟

آیا ملتها به یک ملت تبدیل خواهند شد؟

آیا تفاوتها و تمایزها ذوب خواهد شد و انسانها در دهکده بزرگ جهانى به همزیستى مشترک دست خواهند یافت؟

و یا این که این همسایگى کشمکشها و برخوردها را خواهد افزود و صحنه آینده جهان را تبدیل به میدان پیکارها منتهى از نوع جدید آن یعنى کشمکشها و درگیریهاى فرهنگى خواهد کرد؟

چه سرنوشتى در انتظار ماست؟

باید خود را براى کدام یک از این شرایط آماده سازیم؟

بایستى توشه براى کدامین سفر برگیریم؟

وسائل پیام رسانى نوین چه تأثیرى بر حیات ما خواهند گذارد؟

در آینده چه نقشه اى براى ما طراحى کرده اند؟

وظیفه و رسالت ما چیست؟

آینده دیندارى و فرهنگ دینى در بستر این دگرگونیها چه خواهد بود؟

رسالت دینى ما در این خیزش عظیمِ تکنولوژیکى ـ فرهنگى چه خواهد بود؟

شاید دورنماى این امور دقیقاً بر هیچ کس مشخص نباشد در هر حال با توجه به تجربه چند دهه اخیر و با اعتماد بر مطالعاتى که کارشناسان امور ارتباطات جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعى در این خصوص انجام داده اند مى توان نکاتى
را در این زمینه استخراج کرد که به روشن شدن موضوع مورد قضاوت کمک خواهد کرد.

در بخش آینده به کمک ان تحقیقات به تبیین گزیده اى از آثارى که رسانه هاى ارتباط جمعى در عصر کنونى بر زندگى و حیات بر اندیشه و فرهنگ انسانى گذارده اند مى پردازیم و در این تحلیل بیشترین توجه ما به آثارى است که رسانه هاى تصویرى در این خصوص پدید آورده اند. بیشتر به این دلیل که این دسته از رسانه هاى ارتباط جمعى یعنى فرآورده هاى صنعت تماشا در قلّه هرم تکنولوژى ارتباطى واقع شده و بیشترین حضور را در زندگى انسان عصرِ جدید داشته و دارند و در تحلیلهاى تحلیل گران و صاحب نظران بیشترین حجم را داشته اند.

عصر ارتباطات تصویرى
الف . انسان در عصر ارتباطات
رسانه هاى تصویرى در جهان امروز نقش بسیار مهمى در تکوین شخصیت و پردازش انسانها دارند. در این باره نکته هاى فراوانى وجود دارد که تنها به
پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:

1 . شک نیست که بخش عظیمى از شخصیت انسان در سالهاى کودکى شکل مى گیرد. روان شناسان بر این باورند که بیش از نود درصد شخصیت انسان در همان سالهاى آغازین پیش از پنج سالگى ساخته و پرداخته مى شود. یادآورى این نکته براى همه ما از آن جهت اهمیت دارد که مى دانیم: کودکان در این سالها داراى شخصیتى پذیرنده به تعبیر روان شناسان داراى ارگانیزمى اثرپذیر دارند. همانا سالهاى بالاتر رشد این ارگانیزم نقش پذیر کم کم به اشکال گونه گون حالتهاى فعّالى از خود بروز خواهد داد. کم کم نسبت به محیط پیرامون خود حالت انتقادى و اثرناپذیر پیدا خواهد کرد. نسبت به محیط آموزشى رسمى و غیررسمى چون مدرسه و معلم و خانه اعتراض و انتقاد خواهد داشت. با اراده مستقل دست به کار خواهد زد. خلاصه از شخصیتى نسبتاً مستقل برخوردار خواهد شد. (اگر چه هیچ گاه کاملاً از تأثیرهاى بیرونى نگه داشته نخواهد بود) با این حال کودکان در این سالهاى آغازین همچون مادّه بدون صورتى مى مانند که آمادگى و پذیرش هرگونه تغییر و تأثیرى را دارند. ازاین روى دقت فراوان به این دوره از زندگى انسان و برخورد حساس و ظریف با مسائل کودکان در حال رشد ا

ز جمله نکاتى است که روان شناسان بر آن تاکید فراوان دارند.

(مطالعه تأثیر تلویزیون بر کودکان اهمیت زیادى دارد; چرا که کودکانِ زیر پنج سال هنوز در صدد یافتن شخصیت خود هستند و هر آن چیزى که به طور مستقیم بر آنها اثر کند ساختمان روح آنان را در جهت خود سوق مى دهد.

هرچه سن کودک بالاتر مى رود تا حدودى در برابر برنامه ها و انتخاب آنها مداخله مى کنند لیکن در برابر تلویزیون اساساً نقش پذیرا دارند. متخصصان در بین کلیه بینندگان تلویزیون سه گروه را از هم متمایز مى سازند. معترضین (زمینه انتقادى دارند). موافقین (نظرى مساعد دارند). معتدلین (بین دو گروه بالایند) و کودکان را در دسته موافقین قرار
مى دهند که وقت بیشترى را نیز به تماشاى آن اختصاص مى دهند16.)

با توجه به همین قضیه نقش رسانه هاى تصویرى در جهان حاضر و میزان تاثیر آنها بر تکوین شخصیت انسانها مشخص تر مى گردد. اگر ساعاتى که کودکان امروز در برابر صفحات تلویزیون سپرى مى سازند با ساعاتى که آنان در گفت وگو رو در روى با پدر و مادر یا محیط کودکستان و مدرسه و یا با معلم به سر مى برند با هم ببینیم به خوبى مى توانیم به عمق این مسأله پى ببریم. در تمام ساعاتى که کودکان ما از برنامه هاى تلویزیون مستقیم و غیرمستقیم بهره مى برند و آموزش مى بینند و پرورش مى یابند در واقع محتوا و مضمون آن برنامه ها به گونه ناپیدا در ضمیر ناخودآگاهِ آنان تبدیل به عناصر شخصیتى مى گردد که آنان را در برهه هاى گوناگون زندگى همراهى خواهد کرد. براساس آمار و اطلاعاتى که روان شناسان ارائه مى دهند بخش مهمى از بازیهاى کودکان انعکاس چیزى است که آنها در تلویزیون دیده اند. بسیارى از رفتارهایى که از آنان مى بینیم در واقع پیرویهاى روشن و یا ناروشنى است که آنان از شخصیتهاى فیلمهاى تلویزیونى و یا سینمایى به عمل مى آورند. شدت این تأثیر در بینندگان این برنامه ها حتى تا حدود سالهاى نوجوانى و جوانى نیز کاملاً مشخص و مشهود است و آثار دراز مدت آن را نیز باید به دیده بارک بین روان شناسان سپرد تا در مجموع بتوان ارزیابى دقیقى از نتیجه تماشا در عصر حاضر به دست آورده.

2 . مطلب دوّم نیز مربوط به تکوین شخصیت کودکان است. یکى از مهم ترین تأثیراتى که امروزه رسانه هاى تصویرى بر روحیه و شخصیت کودکان گذارده است ایجادِ یک نوع پختگى و بلوغِ فکریِ زودرس در آنان است که به نظر مى رسد به هیچ روى با مقتضیات سن آنان برابرى ندارد. در واقع رسانه ها سبب گردیده اند که کودکانِ امروز زودتر از موعد خویش پا به دنیاى بزرگترى بگذارند. دنیایى که گنجایش و درک آن را ندارند و این موضوع در بسیارى از آنان سبب اضطراب و ناآرامى و گه گاه آشفتگى رفتارى آن هم به
صورت پنهان مى شود.

کودکى که براساس گنجایش خود داراى افکار و احساساتى ساده و بسیط است در عمل با دیدن برنامه هاى تلویزیون رو در رو با بسیارى از پیچیدگیهاى شرایط زندگى خانوادگى روابط اجتماعى و انسانى و حتى مسائل سیاسى و اقتصادى مى گردد که به هیچ روى در خورِ روحیه کودکانه او نیست. این دیدنیها گاه به سردرگمى و پرسشهاى پیاپى و گاه به اضطراب و پریشانى وى کشیده مى شود. این بر اثر چیزى است که او از تلویزیون و یا دیگر رسانه هاى تصویرى دریافت داشته است. اگر چه این شرایط ممکن است سبب پیدایش نوعى رشد فکرى و پرورش روحیه داورى و حالت انتقادى در پاره اى از کودکان گردد و یا تأثیراتى درازمدت در جابه جایى سنِ کمال و بلوغ فکرى آن هم در نسلهاى آینده داشته باشد اما نسل کنونى را با نوعى دلهره و دغدغه خاطر رو در رو ساخته است که لازم است در نیکى و بدى آن و آثار عملیِ آن دقت بیشترى بشود.

3 . در برابر نکات گذشته باید خاطرنشان کرد از مهم ترین نقشهاى رسانه هاى تصویرى در جهان حاضر تأثیرى است که این ابزار بر شخصیت و پرورش روحیه بزرگسالان دارند. باید پذیرفت که با پدید آمدن ابزار ارتباطى جدید در واقع انقلابى در امر تعلیم و تربیت و پردازش شخصیت انسان انجام شده است. از آثار مهم این انقلاب گسترش و توسعه بازه تعلیم و تربیت است.

در گذشته هاى نه چندان دور که از گفته ها و حکایات عوامانه و از تعالیم دانشمندان و عالمان بر مى آید سالهاى تعلیم و تربیت بیشتر به بازه محدودى تا حدود سالهاى نوجوانى و یا حداکثر جوانى محدود مى شد. حتى روان شناسان و روانکاوان نیز که با زحمت این سن را به پیش و پس از آن دوره مى گستردند در ارزیابیهاى نهایى و مقایسه گرانه نقش و تأثیر تعلیم و تربیت را در موقعیتهاى دیگر بویژه در سالهاى بالاتر رشد بدون ارزش مى دانستند. امّا امروز این موضوع نیز دستخوش بازنگرى و تحول قرار گرفته
است. با ورود رسانه هاى ارتباط تصویرى به تمام شؤون و برهه هاى زندگى انسان و با توجه به جذابیت و توانایى پوشش رسانه هاى مزبور نسبت به گروهها و سالهاى گوناگون امروز شاهدیم که حتى انسانهاى رشد یافته و کهنسال نیز در کنار صفحات تلویزیون گویى به یادگیرى و نکته آموزى نشسته اند. آنان نیز نکته هاى آموزنده اى در مورد زندگى انسان اجتماع و جهان از رسانه هاى تصویرى چون تلویزیون و سینما فرا مى گیرند و به نظر مى رسد که به تعبیر یکى از جامعه شناسان رسانه هاى مزبور حتى رسیده ترین انسانها را نیز به حالتِ پذیرندگى و ناپختگى جوانى انتقال داده اند و بر شخصیّت شکل یافته آنان آثار و تراوشاتى چند به جاى گذارده اند که توانسته در تعیین یا تغییر شخصیت و مسیر زندگى آنان نقش بسزایى داشته باشد.

(به کمک تلویزیون و تصویر الکترونیکى که چهار گوشه دنیا را نشان مى دهد رسیده ترین انسانها باز جوان مى شوند و مى توانند بسیارى چیزها را حتى در ضمیر ناآگاه خود بپذیرند و روند آموزش را که معمولاً با فرا رسیدن سن بلوغ تمام مى شود تمدید کند...17)

چنین است که نسلهاى گوناگون دوشادوش هم چشم بر صفحات تلویزیون مى دوزند و همگى از آن همه تصویر که احساس و واقعیت تخیل و آرمان را با هم ترسیم مى کند به شگفت آمده هیجان زده مى شوند دچار خشم یا خوشحالى مى گردند به وجد مى آیند امیدوار یا افسرده مى شوند به تحرّک یا خمودى مى گرایند. خلاصه همگى تأثیراتى هر چند گونه گون از این برنامه ها دریافت مى دارند و این نکته اى است بسیار مهم براى همه کسانى که هدف و رسالت خویش را سخن گفتن با تمامى انسانها در تمامى برهه هاى سنى و رشد تعریف مى کنند و بر پیام رسانى نسبت به همه نسلها انگشت تأکید مى نهند.

در هر حال همان طور که محققان بسیارى بر این نکته تأکید کرده اند باید پذیرفت:

(رابطه بین (ارتباط) و (شخصیت فردى) پیچیده اما ناگسستنى است.
نمى توان رسانه هاى همگانى را متحوّل ساخت و انتظار داشت که هیچ تغییرى در افراد جامعه پدید نیاید. انقلاب در رسانه ها به معناى انقلابى در روان انسانهاست.18)

باشد که این تحول و انقلاب را با نگاههاى ژرف تر و جدى ترى دنبال کنیم و با کاوش در تأثیراتِ آن وظیفه و رسالت دینیِ خویش را در برابر ان بهتر باز شناسیم.
ب . تصویر و اندیشه:
1 . با پیشرف وسائل ارتباط جمعى بویژه با گسترش رسانه هاى تصویرى دنیاى گسترده ترى بر روى بشر گشوده شده دنیایى ملموس تر و به ظاهر واقعى تراز دنیاهایى که توسط ابزار پیام رسانى گذشته بر او عرضه مى شد.

امروز انسانهاى بسیارى بدون این که مکان تجربه خویش را تغییر دهند در هر لحظه مى توانند با زدن یک تکمه با جهانها و نظامهاى فرهنگى دیگران ارتباط و تماس بسیار نزدیک برقرار کنند.

به واقع رسانه ها براى انسان امکان برخوردِ وسیع ترى با عالم واقع فراهم ساخته اند.

پیش از پدید آمدن رسانه هاى تصویرى سطح تماس و ارتباط انسان با جهان خارج بسیار محدود و مختصر بود. مهم ترین عاملى که به توسعه ارتباط انسان و جهان خارج و در نتیجه به وسیع تر شدن ابعاد فکر و احساسِ بشر کمک مى کرد فرآورده هاى صنعت نوشتار بود. کتابها و مجلّه ها و روزنامه ها بودند که به توسعه جهان درون انسان کمک مى کردند. امّا با پیدایش رسانه هاى تصویرى گویى جهان بیرون یکسره به سراى وجود انسان قدم گذارده است. پس در عمل در عصر حاضر سطح برخورد و تماس انسان با جهان خارج بیش از حدّ معمول افزایش یافته است. این افزایش خود آثارِ بسیارى در پى داشته که کمترینِ آنها گسترشِ کمیِ سطح معلومات و افزایش میزان واردات ذهنى بشر است.

اگر میزان واردات ذهنى یک انسان در قرن بیستم را با واردات ذهنى انسانى دیگر در قرن پانزدهم بسنجیم درستى این سخن آشکارتر مى شود. حجم اطلاعات اخبار
و پیامهاى که به طور مستقیم و غیرمستقیم بر شخص نخست وارد مى شود آنقدر گسترده است که به هیچ روى قابل سنجش با اطلاعات محدود و داده هاى شخصِ دوّم نیست و رسانه هاى تصویرى نقش مهمى در این مسأله داشته و دارند:

(سینما و تلویزیون در مدت کوتاه عمر خود سطحى وسیع و طویل از تصاویر آفریده اند که از همه جا مى گذرد و به وسیله همه دیده مى شود. به این ترتیب آیا نمى شود فکر کرد که دنیا عمیقاً از این طریق تغییر یافته است و تغییر مى یابد؟ فقط این را در نظر بگیریم که تصاویر سینمایى و الکترونیکى چه معرفتهایى در مورد کشورهاى دیگر افراد و ملتها براى ما ایجاد کرده است.

(ام بوژیه) مى نویسد: در امروز هر کودک پانزده ساله و حتى کمتر از آن متعلق به هر طبقه اجتماعى به دفعات زیاد آسمانخراشهاى نیویورک دروازه هاى خاور دور یا یخهاى گرویلند زندگى اسرارآمیز جنگلهاى بکر صومعه هاى... را دیده باشد. هر طفل 15 ساله زندگى غم انگیز کارگران مردان معدن مردم بیغوله ها را دیده است. زندگى فاسد محلات عشرت رانى رمانهاى فیلم شده همه پوچى هاى ابدى را که روح انسان را به جنبش در مى آورد براى همه بچه ها آشنا ساخته هم اسرار دردناک زندگى و عشق و مرگ را نیز. جوانان در تماس زیاد با همه عظمتها همه نرمشها همه فسادها و همه جنایات زیسته اند.19)

پس به روشنى مى بینیم که دنیاى درون انسانها به کمک ابزارى چون تلویزیون به شدت گسترده شده است و در عمل با توجه به نقش گسترده رسانه هاى تصویرى در عصر حاضر فرآورده ها و موادِّ خام بسیارى براى اندیشه افراد بشر فراهم آمده تا به آنها فکر کرده و داورى خویش را در آن موارد بیازمایند.

این مطلب نکته اى بسیار اساسى و مهم در تاریخ اندیشه بشر است. هیچ گاه در طول تاریخ انسان چنین مجالى نداشته که با چنین انبوه عظیمى از اطلاعات و پیام رو در رو گردد و این خود همانا مسأله جدى ترى را سبب گردیده است:
چگونه مى توان میان این انبوه عظیم از اطلاعات و پیام از یک سو و گنجایش محدود ذهنِ بشر در پذیرش و تحلیل آنها برابرى و تناسبى بر قرار ساخت؟

چگونه مى شود در جریان این سیل عظیم از اطلاعات و به تعبیر پاره اى در جریان این انفجار عظیم اطلاعات اندیشه بشر را در شاهراه تعادل و قضاوتِ درست هدایت کرد؟

و آیا این مسأله همان نیست که صاحبان رسانه هاى تصویرى و مستکبران الکترونیکى امروز با تکیه بر آن به نوع جدیدى از استعمار یعنى استعمار فرهنگى دست زده اند؟ چگونه مى توان در چنین وضعى به تعادل و آرامش و ثبات فکرى و فرهنگى دست یافت؟

2 . از نکته هاى در خور درنگ در ارتباطات این است که در پیام رسانى به گونه معمول پیام و واقعیت دو چیز به حساب مى آیند که به طور کامل با هم برابرى ندارند. پیام تصویر واقع است و این تصویر در جهات بسیارى با واقعیت مربوط به خویش برابرى دارد. با این حال براى هر شیوه پیام رسانى ویژگیها و مرزهایى وجود دارد. که آن را از گزارش و نمایش اصل و تمام واقعیت ناتوان مى سازد. در روشهاى گوناگون پیام رسانى چه گفتار یا نوشتار عکس نقاشى موسیقى شعر و... در واقع موضوع پیام را به صورتى کم رنگ تر و یا پررنگ تر کوتاه تر و یا بلندتر از آنچه که هست به مخاطبان خود انتقال مى دهیم. حتى در بسیارى از موارد اصلاً ابعاد و ویژگهیاى از موضوع پیام که در ظرفِ پیام نمى گنجد مسیر جابه جایى را نمى پیماید و همچنان از دید مخاطب پوشیده مى ماند و به این ترتیب همواره فاصله اى نامرئى و نامحسوس میان واقعیت و پیام باقى مى ماند.

اگر این نکته به خوبى فهم گردد مى توان به ویژگى در خور درنگى در رابطه با رسانه هاى تصویرى اشاره کرد. بنابر تحلیل کارشناسان وسایل ارتباط جمعى گویى این فاصله و ناهمسانى میان پیام و واقعیت در پیام رسانى از راه رسانه هاى تصویرى بویژه فیلم و سینما به حداقل مى رسد. در این موارد نزدیک شدن به واقعیّت بیش از سایر مقوله هاى

پیام رسانى چون گفتار نوشتار و... ملموس و مشخص است. به تعبیر کارشناسان این رشته آنچه را که (احساس واقعیت) مى نامیم در فرآورده هاى صنعت تماشا بیشتر پررنگ و مشخص تر از موارد دیگر مى یابیم. فیلم به شکل بسیار مطلوبى مى تواند احساس بینندگان را درگیرِ پیام خود سازد و به آنان چنین بنماید که به گونه مستقیم در حال نظاره یک حادثه کاملاً واقعى هستند. ما درفیلم و تصویر متحرّک حضورى را مى بینیم که کاملاً زنده و پراحساس است. شاید به همین دلیل باشد که در محافل ارتباط شناسى فیلم را (هنر واقعیت) نام نهاده اند. یا بهتر است بگوییم هنر احساسِ واقعیت.

3 . نکته دیگرى که مى خواهیم خاطرنشان سازیم در واقع تکمله اى بر مطلب گذشته است. گفتیم که در پیام رسانى از طریق رسانه هاى تصویرى بویژه فیلم احساس واقعیت بیشترى نهفته و فاصله پیام و واقعیت بسیار کوتاه تر است. اما در کنار این موضوع باید متوجه بود که دست اندرکاران صنعت تماشا نیز
در پیام رسانى در بیشتر جاها واقعیت را آن طورکه هست در برابر دیدگانِ بینندگان قرار نمى دهند. آنچه از راه دوربین و فیلم به نمایش درمى آید واقعیتى است که نه تنها کم و یا زیاد گردیده بلکه به تعبیر برخى اندیشه وران به روشهاى گونه گون دستکارى و دگرسازى شده است. پیام رسانان عصر جدید واقعیّتها را با انواع و اقسامِ شیوه هاى تغییر و دگرسازى به امرى موردِ پسندِ آن سوى گفت:(مخاطبان) دگرگون مى سازند و بیش از آن که واقعیت را به تصویر کشند تفسیر واقعیت را به صورتى که خود یا آن سوى گفت خواستار است به نمایش درمى آورند:

(بدیهى است تلویزیون امکان برخورد وسیع ترى را با عالم واقع فراهم مى کند اما حقیقتاً آنچه را که تلویزیون ارائه مى کند بیشتر تفسیر واقعه است. این وسیله روش نگاه کردن به آنچه را که دوربین و تهیه کننده اش فراهم آورده اند به ما تحمیل مى کند. تلویزیون به سلیقه خود چشم اندازهاى وسیع و کوچک را تغییر ماهیت مى دهد و به آن آزادى را نمى دهد که خود میان آنچه جزئى است و آنچه اصلى است دست به انتخاب بزنیم. آنچه را که در دنیا مى گذرد از هم جدا مى کند و فقط بعضى از لحظات را ضبط و ارائه مى کند. این وسیله براى جالب تر کردن واقعه آن را دراماتیزه و متراکم مى کند. بنابراین اعتقاد به واقعیت ازطریق تصاویر تلویزیون نوعى اسطوره است و به عبارت دیگر دنیاى ساخته شده و ارائه شده در صحنه تماشا براى تماشاگران جنبه اساطیرى دارد.20)

همان طور که یادآور شدیم نباید خواننده محترم این مطلب را ناسازگار با نکته گذشته بداند بلکه این موضوع تکمله اى بر مطلب گذشته است. در نکته پیشین تأکید ورزیدیم که در رسانه هاى تصویرى (احساس واقعیتِ) بیشترى نسبت به شیوه هاى دیگر پیام رسانى نهفته (که این یکى از امتیازهاى مهم این رسانه هاست) اما در این جا به این مطلب اشاره داشتیم که آنچه انسان از راه این رسانه ها به عنوان واقعیت دریافت و
احساس مى کند حتى در شکل مطلوب آن یک نوع واقعیت دستکارى شده است. فراموش نکنیم که در عصر اطلاعات و پیام رسانى بخش عظیمى از ارتباط انسان با واقعیّتها و پدیده ها از راه همین رسانه هاى ارتباط جمعى است. بنابراین همواره مرزى میان انسان عصر جدید و واقعیتهاى موجود قرار دارد و او واقعیتها را از منظر و با عینک این رسانه ها ارزیابى مى کند شبیه به آنچه که افلاطون در تمثیل معروف غار مطرح مى سازد. در آن تمثیل افلاطون انسانهایى را ترسیم مى کند که در غارى تاریک در بند کشیده شده اند. این افراد به گونه اى که صورت آنها رو به دیوار انتهاى غار است به زنجیر کشیده شده اند و هیچ گونه قدرت بازگشت یا تحرکى ندارند.

اشیاء انسانها و یا حیواناتى از پشت سر آنان در حال حرکت هستند و آتشى فروزان که در پشت محلِ عبورِ آن موجودات قرار داده شده سایه آنها را بر دیوار انتهاى غار مى اندازد. افراد در بند تنها سایه هاى آن اشیا را مى بینند و بهره آنان از حقایق و وقایعِ پشت خود چیزى جز همان سایه ها نیست. یک عمر با سایه زیستن بر آنان باورانده است که واقعیّت همین سایه هاست. حال آن که اگر قدرت بیرون شدن از بندها را داشتند و مى توانستند فراسوى سایه ها و سایه اندازها بروند در آن هنگام مى دیدند که واقعیّتها چیز دیگرى است. به اعتقاد بسیارى از صاحب نظران امروز رسانه هاى جمعى همین نقش را بر عهده دارند البته به آن اندازه مبالغه آمیز. امّا حقیقت این است که واقعیتها نه آنچنان که هستند بلکه آنچنان که در ظرف پیام جابه جا مى شوند مى بینیم و به میزانى که جامعه بهره مند از این ابزار است و از جنبه هاى مثبت آن بهره بردارى مى کند به همان میزان فاصله خود را با بسیارى واقعیتها که دستکارى و دگرسازى شده اند بیشتر مى سازد. همانا پیام سازان و پیام رسانان عصر جدید تلاش فراوانى در نیک جلوه دادنِ دستکارى واقعیتها دارند.

به اعتقاد آنان دستکارى واقعیت به تسریع فهم از خود واقعیت کمک مى کند. در ضمن به پیام حالت و چهره اى پذیرا مى بخشد و پیام دهى و پیام رسانى را آسان
مى کنند. پیام دستکارى شده را آن سوى گفت آسانتر و با اشتیاق بیشترى دریافت مى دارند و در فهم و هضم آن با موانع کمترى رو در روى مى گردند:

(یک مقایسه بین آنچه فرد از تلویزیون مى بیند و آنچه یک مسافر در سفر مشاهده مى کند در این است که بر خلاف مسافر که با دنیایى تازه مواجه شده است استفاده کننده وسایل ارتباط جمعى واقعیت تازه را دستکارى شده دریافت مى دارد و این خود جریان فهم وى را از این واقعیت تسریع مى نماید.21)

اینها همه نکاتى است که هنوز بحث در درست یا نادرست بودنِ آنها در جریان است و ما نیز نمى توانیم از جنبه هاى مثبت این امر چشم بپوشیم. اما باید دانست که این گونه امور جهات منفى نیز دارد. امروز باید دید کدام یک از جنبه هایى که اشاره شد بر دیگرى فزونى یافته و ما در امرِ پیام رسانى با استفاده از این ابزار باید چگونه میانه روى را بازشناخته و در حفظ آن بکوشیم.

ج . رسانه ها و فرهنگ
تأثیرات وسائل ارتباط جمعى بر فرهنگ و روابط اجتماعى همچون سایر آنها بسیار گسترده است. اما ما در این بخش نیز چون فرازهاى پیشین به ذکر چند نکته بسنده مى کنیم:

1 . به عقیده بیشتر صاحب نظران جامعه شناس و امور فرهنگى اگر چه فرهنگ در بردارنده عناصر مادى و معنویِ فراوانى است اما مهم ترین عنصر تشکیل دهنده آن را ارزشها باورها و ایده هاى اجتماعى تشکیل مى دهند. باورها و ارزشهاى اشاره شده در واقع نرم افزارِ کلیه رفتار و حرکتهاى جامعه به حساب مى آیند و بسان رودخانه روانى هستند که تمامى جامعه در آن سمت وسو مى گیرد و مسیر کمال یا تباهى راه مى پیماید. ارزشهاى اشاره شده در یک مکانیزم پیچیده و در ارتباط و دادوستد با دیگر عوامل اجتماعى گاه در بستر ثبات و گاه در مسیر تحول قرار مى گیرند. بررسى همه عواملى که بر این ارزشهاى فرهنگى ـ اجتماعى تأثیر مى گذارند کار بسیار دشوارى است امّا
آنچه امروز صاحب نظران بر آن اتفاق دارند امور فرهنگى است و به عنوان مهم ترین عوامل مؤثر بر بافت فرهنگى جامعه از آن یاد مى شود نقش تعیین کننده رسانه هاى ارتباط جمعى است. ابزار پیام رسانى بویژه رسانه هاى تصویرى گاه به صورت مستقیم و روشن و گاه به شکلى غیر مستقیم ارزشها و ایده هایى را زیر سؤال برده و به کنارى انداخته و زمانى نیز سبب نیک جلوه دادن ارزشها و ایده هایى دیگرى شوند لیکن نقش عمده این رسانه ها از راه تأثیر غیرمستقیمى است که بر انسانها مى گذارند. بدون شک تصویرها و برنامه هاى پر کششى که از راه رسانه هایى چون تلویزیون به بینندگان عرضه مى شوند تصاویرى که گاه میلیونها چشم را به سوى خود مى کشاند و در لایه هاى درونیِ خود در بردارنده ارزشها و باورهاى ناپیدایند مى توانند به خوبى به گونه غیرمستقیم پیام خویش را براى بینندگان جا بیندازند و اثر بلند بر روح آنان به جاى گذارند.

2 . در تکمیل مطلب گذشته محققان و صاحب نظران توسعه بر این باورند که رسانه هاى ارتباط جمعى مى توانند نقش بسیار مهمى در توسعه داشته باشند. هر نوع توسعه اقتصادى تکیه بر توسعه اجتماعى و فرهنگى دارد و توسعه فرهنگى و اجتماعى نیز بستگى به آموزش اطلاعات و مهم تر از همه ارزشها و باورهایى هماهنگ با توسعه دارد. توسعه بسته به حرکت و هماهنگى اجتماعى است هماهنگى در ناحیه باورها و ارزشهاى اجتماعى.

از آن جا که جامعه هاى کنونى هم به لحاظ کمّى بسیار حجیم و دور از دسترس و هم به لحاظ کیفى بسیار پیچیده و داراى شرایط متنوع گردیده اند کارشناسان توسعه به این نتیجه رسیده اند که هماهنگى فرهنگى ـ اجتماعى در چنین شرایطى کارى است که در عمل جز در سایه ابزار پیام رسانى جدید امکان ندارد.

این موضوع براى ما نیز که با فرهنگ جامعه سروکار داریم بسیار با اهمیّت است. اصولاً همه کسانى که نسبت و رابطه اى با فرهنگ جامعه دارند و به دگرگونیهاى فرهنگى سازنده در جامعه مى اندیشند چه به عنوان هدف
متوسط چه به عنوان هدف غایى بدون شک نمى توانند از نقش رسانه هاى جمعى بویژه رسانه هاى تصویرى در این جهت به غفلت بگذرند. امکاناتى که حتى مى توان آنها را رسانه هاى فرهنگ ساز نام نهاد.

در دهه 1960 نظریه پرداز معروفِ امر ارتباطات مارشال مک لوهان فرهنگ بشرى را به سه دوره کلى تقسیم کرد. نخست دوره فرهنگ شفاهى دوره اى که فرهنگ از راه گفت وگو بده وبستان مى شد و در این بده وبستان کسانى که به رویدادهاى گذشته و حال آگاهى بیشترى داشتند و امکان بازگو کردن آنها و افکندن باورها و ارزشهاى خود را داشتند سهم بیشترى از قدرت را در اختیار و انحصار خود قرار مى دادند.

دوره دوّم دوره فرهنگِ چاپى است. دوره اى که فرهنگ و تمدن بر فرآورده هاى نوشتارى حمل مى گردد و اساس فرهنگ را مقوله اى مربوط به نوشتار تشکیل مى دهد و کسانى که در این عرصه سهم بیشترى دارند از قدرت افزونترى نیز بر خوردارند از این روى به باور وى در این دوره قدرت در دست صاحبان مطبوعات است.

دوره سوّم دوره فرهنگ الکترونیکى است. دوره رسانه هاى الکترونیکى که حامل جابه جا کننده پیامها و تصاویر به جامعه ملى و بین المللى هستند و ما در این دوره به سر مى بریم. به باور مک لوهان و بسیارى دیگر از صاحب نظرانِ ارتباطات فرهنگ جامعه هاى کنونى در واقع شکل و طرحى قالب گرفته از فراورده هاى رسانه هاى جمعى دارد. روشن است قدرت در دست کسانى است که بر این رسانه ها حکم مى رانند. شعاع و گستره نفوذ این رسانه ها هر چه بیشتر توسعه یابد در واقع بر قدرت و نفوذ آنان افزوده مى شود. اگر مى بینیم که بخش عظیمى از بودجه و درآمدهاى کشورهاى توسعه یافته حرف هزینه هاى گسترش پیام رسانى و توسعه ارتباطات ماهواره اى و بین المللى مى گردد امرى دور از ذهن و منطق به نظر نمى رسد.

مک لوهان پیش بینى مى کرد که جنگهاى آینده و رقابتهاى قدرت در آینده جنگ و رقابتِ رسانه ها و تصویرها خواهد
بود. امروز ما کم و بیش تحقق پاره اى از دیدگاههاى او را مى بینیم.

براى تبیین این معنى بویژه با توجه به مسأله تهاجم فرهنگى بحث دیگرى را در همین رابطه پى مى گیریم.
ماهواره و دهکده جهانى
آنچه در بخش پیشین به بوته بررسى گذاردیم نقش رسانه هاى تصویرى بر زندگى و اندیشه انسان بود. این نقش با ورود ماهواره به عرصه ارتباطات جهانى ژرفاى بیشترى مى یابد. در محافل گوناگون علمى چند و چون فراوانى بر سر مسأله ماهواره و اثرهاى آن بر جامعه در جریان است که دورنماى آن را در بخشى از مطالب گذشته بازگو کردیم.

در این بخش به ذکر نکاتى در همین رابطه مى پردازیم:

1 . برخى مى پندارند که مسأله ویدئو و یا ماهواره از مشکلات فرهنگى جامعه ماست و آنان که خود پدید آورنده این رسانه و یا پذیراى آن به کانون جامعه خویش بوده اند هیچ گونه مسأله اى با آن ندارند. این پندارى بیش نیست. همان گونه که آثار و پیامدهاى تلویزیون و برنامه هاى تصویرى پیش از ما و بیش از ما متوجه جوامع غربى بوده است عوارض مسأله ویدئو و ماهواره نیز پیشاپیش دامان خود غربیان را فرا گرفته است. در هر حال این مشکل موضوعى نیست که اختصاص به جامعه ما داشته باشد و جامعه هاى مختلف مذهبى و یا غیرمذهبى جوامع غربى و یا غیرغربى با فرقهایى در این خصوص مشارکت دارند. براى روشن تر شدن این سخن به چند نموه از موارد این دشوارى در جوامع دیگر اشاره مى کنیم:

(روزنامه سیتى زن در یکى از شماره هاى اخیر خود به نقل از وزیر ارتباطات کانادا با اعلام این مطلب که برنامه هاى شبکه هاى تلویزیونى امریکا نوجوانان کانادا را به فساد کشانده اند نوشت:

(در صورت لزوم دولت کانادا از سازمان ملل خواهد خواست تا از مخابره برنامه هاى فوق العاده فسادانگیز امریکا در کانادا جلوگیرى کند.

وى... تأکید کرد: سازمان ملل
مى تواند... از فسادهاى تلویزیونى جلوگیرى کند. ... وزیر ارتباطات کانادا اضافه کرد: خانواده هاى کانادایى سعى مى کنند فرزندان خود را از تماشا کردن فیلمهاى خشونت آمیز و غیر اخلاقى تلویزیونى بر حذر دارند ولى ایجاد تکنولوژیهاى جدید و کامپیوتر و ماهواره و پخش صدها برنامه فاسد از سوى آمریکا نوجوانان دنیا به فساد کشانده شده اند و این مشکل تنها براى کانادا نیست بلکه به یک مشکل جهانى تبدیل شده است.22)

در جاى دیگر مى خوانیم:

(شبکه تلویزیونى ام.تى.وى MTV که فقط فیلمهاى سینمائى و غالباً فسادانگیز پخش مى کند اعلام کرد که مى خواهد تا پایان سال 1994 (دهم دى 73) این برنامه ها را در دو کانال از طریق ماهواره براى کشورهاى آسیایى پخش کند. در آمریکا بسیارى از خانواده ها این شبکه کابلى را آبونه نمى شوند تا فرزندانشان با تماشاى فیلمهاى آن فاسد و یا بى رحم نشوند و به شقاوت نگرایند... همین کانال است که خانواده هاى آمریکایى را به دادن آگهى هاى یک صفحه اى به روزنامه ها مبنى بر کنترل شبکه هاى تلویزیونى از طرف دولت وادار کرده است.23)

یا در خبرى دیگر آمده است:

(دولت انگلیس براى جلوگیرى از گسترش تولید توزیع کرایه و فروش نوارهاى ویدئویى مبتذل و خشونت آمیز در این کشور قوانینى را به اجرا در آورده است که بر اساس آن متخلفین مجازات خواهند شد... پروفسور ینوسون با اشاره به قتل یک کودک دو ساله به نام جیمز بالجر توسط دو پسربچه نُه ساله که سال گذشته در شهر لیورپول انگلستان رخ داد مى گوید: تحقیقات روان شناسى در مورد این دو پسر بچه نشان داد که آنان پیش از به قتل رسانیدن جمیز بالجر یک نوار ویدئویى خشونت آمیز را که چگونگى کشتن یک آدمک توسط دو کودک را نشان مى دهد تماشا کرده اند و...24)

در مورد کشورهاى غیر غربى نیز با اخبارى از این دست روبه رویم:

(روزنامه العلم ارگان حزب استقلال مراکش نوشت که سه حزب ملى گراى استقلال و دو هم پیمان چپگرا از مسؤولان دولت مراکش درخواست کرده اند دستگاههایى را به منظور سانسور و پارازیت اندازى روى تصاویر مخالف با شؤونات و اخلاق اسلامى برنامه هاى ماهواره اى نصب کند25.)

یا:

دولتهاى کشورهاى آسیایى نگران تباهى فرهنگ خود از طریق تلویزیونهاى ماهواره اى غرب هستند. خبرگزارى هندى اى . پى . اس. در تفسیرى پیرامون تلویزیون ماهواره اى نوشت: تلویزیون ماهواره اى با نمایش تصاویر مستهجن و پخش سریالهاى طولانى که همواره خیانت بى وفائى بى عفتى و بى مسؤولیتى را به نمایش مى گذارند فرهنگ آسیائى را به ابتذال خواهند کشید26.)

ودرجاى دیگرمى یابیم که اتحادیه عمومى پخش آسیایى اى.بى.یو(A .B. U) در
نوامبر 1994 در کیوتوى ژاپن اجلاسى تشکیل شد که موضوع مورد بحث سلطه اجبارى فرهنگ غرب بر میراث ملتها بود. در این اجلاس همه شرکت کنندگان به این نتیجه رسیده بودند که: راهى براى متوقف کردن و یا جلوگیرى از هجوم ماهواره ها وجود ندارد. لیکن همگى بر این باور بودند که امکان برخورد با برنامه هاى ماهواره هاى غربى از راه بالابردن کیفیت برنامه هاى داخلى وجود دارد27.

و در جاى دیگر مى بینیم که در برخى از استانهاى مصر نصب و استفاده از آنتهاى بشقابى ممنوع شده است و در این رابطه مى خوانیم که در این کشور و دیگر کشورهاى عربى نگرانیهایى در مورد از بین رفتن ارزشهاى اجتماعى و عربى وجود دارد28.
اخبارى از این دست حکایت از این دارند که مسأله ماهواره مشکل جهانى است و در کشف راه حلهاى این قضیه نیز مى توان از تجارب دیگران در این خصوص بهره جُست.

آنچه مسلم است با پیشرفت تکنولوژى وسایل ارتباط جمعى امکان دسترسى افراد به یکدیگر بسیار آسانتر شده و ارتباطات انسانها جوامع و فرهنگها بسیار فزونى یافته است. به تعبیر صاحب نظران ارتباطات جهان امروز تبدیل به دهکده اى گردیده که رویدادهاى مهم در آن در اندک زمانى در سرتاسر دهکده به آگاهیِ همگان مى رسد. انسانها در این دهکده در همسایگى یکدیگر نشسته اند و فرهنگها در تماس و برخورد با یکدیگر.

امواج ماهواره که در کمتر از لحظه اى سرتاسر کره خاک را در مى نوردند به طور کلى مفهوم مرزهاى جغرافیایى و ملّى را زیر سؤال برده اند.

این که در یک زمان در بخشى از زمین قضیه اى در حال روى دادن است و در همان لحظه در گوشه دیگر کره زمین میلیونها چشم نظاره گران رویدادند به معناى برداشته شدن فاصله ها و مرزها از میان کشورها و بهتر بگوییم ازمیان انسانها است.

در چند هزار سال پیش هنگامى که انسانِ پیش از تمدن مى خواست یک انسان دیگر را از قضیه اى با خبر سازد با نشان
دادنِ همان شئ به آن سوى گفت خویش او را در جریان موضوع قرار مى داد. در این شیوه پیام رسانى لازم بود که آن دو نفر در کنار یکدیگر قرار گیرند یکدیگر را ببینند و پیام خویش را به یکدیگر برسانند امروز نیز انسانِ قرنِ بیستم پس از چند هزار سال همان پیام را به همان شکل به دیگرى مى رساند با این که آن سوى گفت او هزاران کیلومتر آن سوتر است ولى به گونه اى وسایل ارتباطى این دو را نزدیک به یکدیگر کرده که گویى در کنار همدیگرند.

این دوره شگفت انگیز به نظر مى رسد و انسان را به وضعیتى گویا مشابه باز مى گرداند اما با تفاوتهاى بسیار. امروز فرهنگهایند که افزون بر انسانها در کنار هم نشسته اند و گفت و گویى که میان آنان برقرار شده است نتیجه پیشرفتهاى انسان در عرصه پیام رسانى است.

امّا این کنار هم زیستن و این گفت وگوى فرهنگى با چه کیفیّتى برگزار مى گردد و چه آثار و پیامدهایى دارد؟ سرانجام این همسایگى فرهنگى چه خواهد بود؟ چگونه آن را تفسیر کنیم؟

در این رابطه دو نظر جداى از هم وجود دارد که در یک نکته اشتراک دارند.

1 . پیشرفت رسانه هاى ارتباط جمعى سبب نزدیکى انسانها و فرهنگها مى گردد و این نزدیکى در نهایت فرهنگ و تمدنى واحد به وجود مى آورد. به نظر صاحبان این اندیشه جهان به سمت یک تفاهم و همگونى در نهایت به سوى نوعى یکسانى و اتحاد فرهنگى پیش مى رود.

مارکسیسم پایانه تاریخ را پس از یک سیکل بلند تاریخى نوعى همسانى اقتصادى (کمونِ نهایى) ترسیم مى کرد و صاحبان این نظریه پایانه تاریخ را در نوعى کمون و همسانى فرهنگى مى بینند.

این موضوع که از آن با عنوان (دهکده واحد جهانى) یاد مى کنند اساس نظریه معروفِ مارشال مَک لوهان اندیشه ور نامدار امر ارتباطات است. به باور وى ما در آینده شاهد فرهنگ واحد جهانى خواهیم بود.ناسازگارى فرهنگها از میان برداشته خواهد شد و جدایى جاى خود را به اتحاد خواهد سپرد. هیچ کس دقیق نمى داند که فرهنگ نمایى چه خواهد بود اما یک امر مسلم است: آنان که بر رسانه هاى ارتباط جمعى سلطه و سیطره
بیشترى دارند در تعیین ماهیت آن فرهنگ نیز نقش بیشترى خواهند داشت از این روى به باور مک لوهان قدرت در دوره فرهنگ الکترونیکى و در عصر پیام رسانى در دست صاحبان رسانه هاى الکترونیکى و پیام رسانى خواهد بود و امکانات پیام رسانى در واقع مرکز ثقل قدرت به حساب مى آیند که هر کس بر آن سیطره یافت در واقع به منبع قدرت دست یافته است.

نظریه دیگرى نیز در این میان وجود دارد. پاره اى دیگر بر این باورند که گسترش امکانات پیام رسانى فرهنگهارا در برابر یکدیگر قرار مى دهد. این فرهنگ تا چندى پیش هیچ گونه تماسى با یکدیگر نداشتند از این روى هیچ گونه برخوردى هم بین آنان بروز نمى کرد. اما به خاطر ابزار پیشرفته اطلاع رسانى آنها در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و این سبب گردیده که اختلافات آنها آشکارتر شود. و این به جنگ و درگیرى و جدایى فرهنگها و بروز تعصبات نهفته مى انجامد. بنابراین آینده این دگرگونى نه تنها اتحاد فرهنگها بلکه تشدید برخوردها و تنوع فرهنگها خواهد بود.

نظریه نخست از (انسان جهانى) و از یک (فرهنگِ عمومى جهانى) نام مى برد که از راه کانالهاى پیام رسانى شکل و قوام یافته است.

نظریه دوّم از ظهور و بروز فرهنگهاى ملّى و محلى و انسانهایى که گونه گون احساس مى کنند و مى اندیشند سخن مى گوید. در کنار این دو نظریه همان گونه که انتظار مى رود نظریه دیگرى نیز وجود دارد که حرکت انسان و فرهنگ را حرکت ناساز و همراه با نوعى گرایش به سوى اتحاد و در عین حال جدایى و ناهماهنگى ترسیم مى کند. معجون همگرایى و واگرایى خصلت فرهنگ و انسان تمدن عصر جدید و قرن ارتباطات خواهد بود. انسانها از یک سو به ویژگیهاى مشترک فرهنگى راه مى یابند و از دیگر سو لباس تنوع را از تن به در نمى کنند. آنان در لایه ها و سطحها به گونه اى به اتحاد و همسانى خواهند رسید. امّا لایه هاى درونى تر همچنان ویژگیهاى فردى خود را حفظ خواهد کرد.
اکنون در مقام داورى در مورد هیچ یک از موارد بالا نیستیم بلکه تنها بر نکته مشترک این دیدگاهها نگاهى مى افکنیم. ارتباط فرهنگى به عنوان واقعیتى در جهان حاضر که روز به روز با سرعت و شتاب بیشترى خود را بر ما تحمیل مى کند جاى انکار ندارد. خواه ناخواه فرهنگ باورها و اندیشه ها و ارزشهاى گوناگون جایى براى انزوا و عزلت نشینى نمى یابند. حصارهاى انفرادى در هم شکسته و گوشه تنهایى براى هیچ قوم و فرهنگى معنى ندارد. و این مسأله بیش از آن که از روى بدخواهى باشد جریانى است طبیعى و اجتناب ناپذیر.

در این ارتباط به طور مسلّم برخوردهایى میان فرهنگها پدید خواهد آمد همان طور که شاهد بوده و هستیم. این برخوردها به گذشت زمان بیشتر و انبوه تر نیز خواهد شد.

سؤال این است: نتیجه چه خواهد بود؟ آیا این برخوردها به سود فرهنگ ما تمام خواهد شد و یا به فرهنگ ما خسارت وارد خواهد کرد؟ در برخورد میان فرهنگ یک سرزمین اسلامى و یا کشور جهان سوّم با فرهنگ غرب چه روى خواهد داد؟ آیا فرهنگ هاى غیر غربى گنجایش و رویارویى با فرهنگ غرب را دارند؟ در این جا در میان تحلیل گران داخلى با دو عکس العمل مخالف روبه رو مى گردیم: دسته اى در این داورى در همان وهله نخست رویه ناپسند فرهنگِ غرب را مى بینند و به رخ مى کشند و از آلودگى فرهنگ خودى در اثر تماس با فرهنگ غرب بیم و هشدار مى دهند.

پاره اى دیگر با تفاخر بسیار بر پشتوانه ملى و مذهبیِ فرهنگ این سرزمین تکیه مى کنند و بر این باورند که مى توان با محکم بستنِ کمربندها فرهنگ غرب را در فرهنگ قویم این سرزمین جذب کرد.

کدامیک از این ارزیابیها به واقع نزدیک تر است؟

براى این که داورى در این رابطه آسان تر گردد به ذکر چند نکته مى پردازیم:

فرهنگ آن گونه که بسیارى مى پندارند امرى ثابت نیست. زمانى که صحبت از فرهنگِ سرزمینى در میان است به این معنى نیست که از یک قطعه سنگ که در طول قرنها و هزاره ها هیچ تغییرى بر آن
نرفته است سخن مى گوییم. بلکه موضوع کاملاً عکس این پندار است. از ویژگیهاى مهمّ فرهنگ پویایى آن است. فرهنگ جامعه همچون یک رودخانه مى ماند. رودخانه اى که به طور مدام در حرکت و ارتباط و تبادل با نهرها رودها و دریاهاى بسیارى است. مى دهد و مى ستاند و در این دادوستد در عین حفظ هویتِ خویش پربارتر مى شود. به تعبیر و تشبیه دیگر فرهنگ همچون وجود انسان مى ماند که داراى هویت و شخصیت واحد است. اما همین شخص در طول زندگانى هم به لحاظ جسمانى و هم به لحاظ روانى در حال تحول و دگرگونى است. بخشها سلولها و بافتهایى از بدن او از بین مى روند و جاى خود را به سلولهاى شاداب تر و پرنشاط تر مى سپارند. بر دانش و خصلتهاى اخلاقى او هم به لحاظ کمى و هم به لحاظ کیفى افزوده مى گردد. فرهنگ یک جامعه نیز مى تواند در عین حفظ هویت و شخصیت واحد مدام در حال دگرسازى باشد از قضا رمز بقا و حیات و شادابى آن به میزان پویایى و تحرک و قدرت برابرى فرهنگ با شرایط گوناگون تاریخ و زندگى بستگى تام دارد.

فرهنگ پویا عناصر جدید را یا از درون مى زاید و یا آنها را در دادوستد با دیگر فرهنگ مى گیرد و اگر بتوان فرهنگ را به شخصیت روانى اجتماع تعبیر و ترجمه کرد مى توان در ادامه چنین اضافه کرد که این شخصیّت بسیارى از ویژگیها و عناصر خویش را از شخصیتهاى دیگر وام مى گیرد و بسیارى دیگر را از درون پدید مى آورد.

ذکر این نکته ازسویهاى گوناگونى براى ما اهمیت دارد. مهم ترین آنها این که به ما هشدار مى دهد که نباید از نفس دادوستد و برخورد با دیگر فرهنگها در هراس بود. یعنى در واقع مشکل ما مشکل در کنار هم بودن فرهنگها نیست. نزدیکى به خودى خود نه تنها بار ارزشیِ منفى ندارد بلکه حتى مى تواند دربردارنده بهره هاى بسیار مثبتى براى فرهنگها باشد.

اگر دشوارى وجود دارد از جاى دیگر بر مى خیزد. چرا که تماس و نزدیکى فرهنگها در یک حالت طبیعى به گونه معمول سبب رشد و تکامل هر دو سوى خواهد شد همچون گفت و گوى علمى
دو دانشمند یا فیلسوف که به طور طبیعى بر سطح آگاهى و شعور آنان خواهد افزود.

پس دشوارى در کجاست؟ حقیقت این است که در نزدیکى فرهنگها همیشه این همراهى و همزیستى مسالمت آمیز با حفظ شؤونات دو سوى و بهره ورى دو فرهنگ از یکدیگر در نهایت رشد و تکامل هر دو نیست. در رو در روى فرهنگها چگونگى پیوند و واکنشهایى که دو سوى از خود بروز مى دهند دقیقاً به توانایى فرهنگى آنها بستگى دارد. در گفت و گوى دو فرهنگ فرهنگى که توانایى و امکانات بیشترى براى سخن گفتن دارد به طور معمول از برترى و سیطره بیشترى برخوردار است که مى تواند حتى به سلطه فرهنگى او بر حریف بینجامد. در همین جاست که نقش و موقعیت تکنولوژى وسائل ارتباط جمعى و پیام رسانى مشخص مى گردد. جهان امروز از راه این امکانات است که به تولید و مبادله کالاهاى فرهنگى و گفت و گوى رو در رو مى پردازد. ناگزیر جامعه هایى که از امکانات بیشترى در این راستا برخور دارند جریان داد و ستد و گفت و گو را از یک حالت دو سویه به یک جریانِ یک سویه تبدیل مى کنند. این نکته همان نکته مشترکى است که میان نظر گاههاى گذشته وجود دارد. یعنى هم نظریه اى که باور دارد به اتحاد و همگرایى فرهنگها و هم نظریه اى که باور به نزاع و جدایى فرهنگها دارد. هر دو به این نتیجه خواهند رسید که در هر حال کشورهایى که بر شبکه اطلاعات و پیام رسانى سیطره دارند تعیین کننده فرهنگ واحد جهانى در اتحاد فرهنگها یا تعیین کننده فرهنگ پیروز در نزاع فرهنگها خواهند بود.

از این روى مى توان چنین ارزیابى کرد که دشوارى کشورهایى چون کشور ما نیز این است که در جریان یک بده و بستان یکسویه فرهنگى قرار گرفته اند. گفت وگو رو در رویى که یک سوى گفت به سوى دیگر اجازه هیچ سخنى نمى دهد. پیش از این با جریان یکسویه خبر و اطلاعات که از راه سلطه چند رسانه بزرگِ غربى تحقق یافته بود رو به رو بودیم و اینک شاهد یکسو گردیدن جریان پیام و پیام سازى به معناى گسترده آن و در شکلهاى گوناگون فرهنگى آن هستیم. تکنولوژى ارتباطات
ابزار و امکانات مستقیم تولید و رساندن پیام به مخاطبان هستند این امکانات در حال حاضر به شکلى ناسنجیده در کشورهاى غربى گردآمده اند. فراوانى فراورده ها و برنامه هاى گوناگون غربى که در چند دهه اخیر به سوى کشورهاى جهان سوّم سرازیر گردیده و واکنش نشان نداده این کشورها در برابر ان سیل بزرگ بلکه پذیرش آنها نشان از روشنى و استوارى این موضوع دارد.

و این مسأله همان طور که یادآور شدیم نه تنها دشوارى ما را بلکه مسأله بیشتر کشورهاى جهان سوّم و در حالِ توسعه است. امروز در بسیارى از این کشورها چون: هندوستان مالزى چین کشورهاى اروپاى شرقى و آسیاى میانه شاهد هجوم الگوها و ارزشهاى غربى و کم رنگ شدن فرهنگ ملى و سنتى هستیم و بسیارى از روشنفکران کشورهاى یاد شده جامعه خویش را از ورود کالاهاى فرهنگى غرب و نابودیِ فرهنگ ملیِ سرزمین خود بیم دهند.

حال ما با چنین دشوارى رو به روییم. باید با آن چگونه برخورد کرد؟ و چه راه حلهایى پیش روى ماست؟ پیش از این که به بحث درباره راه حلها بپردازیم یک نکته را تذکر مى دهیم تا زوایاى مسأله کمى روشن تر گردد:

غرب امروز با تمام ابزار پیام سازى و پیام دهى خویش با هدف بارکردن فرهنگ و ارزشهاى خویش دست به تولید و عرضه انبوه پیام و کالاهاى فرهنگى زده است. از نظر آنان که خود را در جنگ سرد در دهه هاى گذشته پیروز و سرافراز مى یابند یک راه بیشتر پیش روى ملتها باقى نمانده و آن هم گریز به سوى دامان غرب است. ابزار اقتصادى و سیاسى که غرب در پیاده کردن خواسته هاى خویش به کار برده است به نظر مى رسد که تا حدود زیادى آنان را در رسیدن به اهدافى که دارند امیدوار ساخته است. اما سلطه فرهنگى اساسى ترین هذفِ بلند مدتِ غرب به حساب مى آید. چون آنان مى دانند هرگونه سلطه اى متکى بر برترى فرهنگى است. تا کشورى از نظر فرهنگى زنده و مستقل باشد نمى توانند در زمینه هاى دیگر بر آن تسلط و سیطره کامل یابند.

پس دشوارى ما تهاجم فرهنگى است. اگر نمى خواهیم تا این اندازه بدبینانه به قضیه بنگریم دست کم باور کنیم یک نوع عدم موازنه را در داد و ستدهاى فرهنگى که در نهایت به نابودیِ یک سوى و برترى سوى دیگر مى انجامد.

اما این دشوارى را ما چگونه ترسیم مى کنیم؟ برخى در برخورد با مسأله تهاجم فرهنگى مثلاً ماهواره قضیه را تنها در ارسال یک سرى برنامه هاى جنسى و یا خشونت آمیز مى بینند که اگر بتوانیم به شکلى از عرضه یا تماشاى آن نوع برنامه ها جلوگیریم دیگر دشوارى نخواهیم داشت. اما آیا به واقع مسأله اى که گریبان ما را گرفته در همین اندازه است؟
بسیار کوته فکرى خواهد بود اگر این مسأله پیچیده را چنین ارزیابى کنیم. مگر برنامه هاى فرهنگى غرب تنها در برنامه هایى که داراى جاذبه هاى جنسى و یا خشونت آمیز است خلاصه مى شود؟ اگر چه فاجعه در همین اندازه هم خانمان برانداز است امّا باید خاطرنشان ساخت که آنچه تمدن غرب بر آن تکیه دارد مجموعه ارزشها و باورهایى است که در طول قرنها کم کم و گام به گام سیطره خویش را بر فکر غربى گسترده است. دیدگاههاى خاصى که آنان نسبت به انسان زندگى هستى مذهب و آفرینش دارند و ریشه هاى اصلى کلیه حوادث و ماجراهایى است که در غرب مى گذرد. این نگاهها و باورها همان سایه هاى ناپیداى فرهنگ است که در لایه هاى درونى فیلمها و برنامه هاى غربى پنهان است و غیرمستقیم بر اندیشه و احساس مردم تأثیر مى گذارد. این سایه ها به دلیل آن که به اندازه مقوله هاى سکس و خشونت صراحت و تظاهر ندارند به راحتى در ظرف شناسایى قرار نمى گیرد و ردّپاى آنها را باید در بافت و لایه هاى درونى تر کالاهاى فرهنگى غرب جست. از این روى به اعتقاد ما مسأله ماهواره و پیوند فرهنگى با غرب بسیار جدى تر عمیق تر و ظریف تر از آنچه تصور مى رود است.
چه باید کرد؟
دیدگاههاى گونه گونى در این رابطه مطرح گردیده که به بررسى مهم ترین آنها به اختصار مى پردازیم:

نخستین دیدگاه در این قضیه از آن کسانى است که مى کوشند بر ما بباورانند: آینده در دستهاى ما نیست. به پندار آنان ما گرفتار جبر تاریخى هستیم که خواه ناخواه در این برهه از زمان به تسلط غرب خواهد انجامید. اگر چه غرب خود سرانجام معلومى ندارد اما در حال حاضر هماهنگى و پیوند پیچیده قدرت و سلطه نشان مى دهد که هیچ جایگاهى براى ایستادگى در برابر غرب وجود ندارد. با این دسته سخنى نداریم.

دسته اى دیگر که در شمار دلسوزانِ فرهنگ جامعه اسلامى قرار دارند از همان آغاز حکم تحریم ماهواره و برنامه هاى آن را صادر کرده اند و گمان مى کنند با تکیه بر دیندارى و بندگى مکلّفان مى توان راهى همگانى و در خور براى حل این مسأله یافت. راه حل ارائه شده از سوى آنان همان طور که روشن است بیشتر رنگ فقهى و حقوقى دارد و کمتر بر زوایاى دیگر این قضیه نظر دارد. در هر حال به عنوان یک راه حل مطلق و بدون پیوست معلوم نیست تا چه اندازه امکان پذیر و کارساز باشد و در نهایت تا چه اندازه براى ما مفید و ثمربخش خواهد بود. شخصى در جهان کنونى شاید بتواند گوشه دنجى اختیار کند و بدون پیوستگى با دیگران به حیات خویش ادامه دهد اگر چه با دشواریهاى بسیار اما جامعه فرهنگ و تمدن بویژه اگر ادعاهایى در عرصه جهانى بودن و جهانى شدن داشته باشد هرگز نمى تواند با انزواى فرهنگى به بالندگى و رشد دست یابد.

اما دسته دیگرى نیز وجود دارند که به ماهواره و ارتباطات فرهنگى با دید مثبت مى نگرند آنان براین باورند که در جهان کنونى گریزى از داد و ستد فرهنگى نیست.

از سویى ما پیش از این در طول تاریخِ بلند خود تجربه هاى همانند بسیارى در برابر هجوم و سلطه بیگانگان داشته ایم که در تمامى آن موارد فرهنگِ این سرزمین پس ازچندى توانسته است به طور کامل فرهنگ مهاجم در خود جذب کند و نمونه کامل تر و پویاترى از فرهنگ عرضه بدارد. ما در آن جریانها هویت و شخصیت
خویش را از دست نداده ایم بلکه به رشد شخصیت دست یافته ایم. این تجربه براى فرهنگ اسلامى نیز بارها روى داده است. در زمانى که فرهنگ یونان باترجمه آثار گوناگون یونانى به زبان عربى پا به فرهنگ و تمدن اسلامى گذارد گروهى سراسیمه حکم به تحریم آن آثار دادند. چشمها را از دیدن و گوشها را از شنیدن حرفهاى آنان بازداشتند. امّا گروهى دیگر با آغوش باز از فرآورده هاى تمدن یونان و غرب استقبال کردند از آنها بهره بردند بر آنها افزودند ناراستیها و آفات را از آنها زدودند و همچون یک نهال پرآفت آن را به بهترین شکل ممکن در دامان فرهنگ و تمدن اسلامى پرورش دادند. حاصل تلاش آنان غنى تر شدن فرهنگ اسلامى و نه از بین بردن آن بود. همین امر بارها تکرار شد و در عصر حاضر نیز با توجه به گنجایى عظیم فرهنگ اسلامى مى توان چنین تجربه اى را دوباره آزمود.

از قضا طرفداران این نظریه بر این باورند که بالندگى یک فرهنگ به داد و ستد و گفت و گو با دیگر فرهنگ هاست. و این گفت و گو باعث بارورتر شدنِ بیشتر فرهنگ مى گردد. در طول تاریخ نیز فرهنگهایى رشد کرده اند که ریشه دارتر پرتوان تر و دیرینه تر بوده اند و در عین حال به داد و ستد و گفت و شنود فرهنگى باور داشته اند. و فرهنگهایى دچار رکود و انحطاط شده اند که ایستا و هراسناک از داد و ستد فکرى ـ فرهنگى بوده اند.

بر این اساس باید به مسأله داد و ستد و تماس فرهنگى فکر کرد و این موضوع نه به عنوان یک (باید) بلکه به عنوان یک (هست) مطرح است. نه این که اگر بخواهیم مى توانیم در این بازار تجارت فرهنگى شرکت نکنیم. خواه ناخواه ما در این داد و ستد وارد خواهیم شد و بهتر است بگوییم که وارد شده ایم. سالهاست که امواج ماهواره که هیچ مرزى را به رسمیت نمى شناسد سیل آسا از دیوارهاى ناپیداى زندگى ما عبور کرده اند و امروز اگر کمى به پیرامون خود بنگریم آثار آن را در رفتار و اعمال و آداب مختلفى که در جامعه ما جارى است بویژه در گروههاى بسیارى از نسل جوان به روشنى مشاهده مى کنیم. کافى است چند دقیقه اى در یکى از خیابانهاى متوسطِ شهر
تهران که قلب تپنده جامعه اسلامى به شمار مى آید قدم بزنیم تا مظاهر فرهنگى غرب را ببینیم.

پس در وهله نخست باید بپذیریم که ارتباط فرهنگى یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. در مرحله بعد باید خود را براى این رودر رویى آماده ساخت و امکانات و زیربناهایى را که در این رویارویى مى توان بر آنها تکیه کرد مورد بررسى و ملاحظه قرار داد. در این بررسى لازم است به دو مطلب اساسى توجه کنیم:

1 . داد و ستد فرهنگى هرگز یک فرهنگ قوى و ریشه دار تنومند و دیرینه نباید دچار هراس و واهمه باشد. این فرهنگ اگر هم داراى توان لازم براى گفت و گو نباشد امّا دست کم گنجایش لازم را در اختیار دارد و این گنجایشها همان سرمایه هاى دیرینه آن فرهنگ هستند که مى توانند بزرگترین پشتوانه براى او در این مسیر دشوار به حساب آیند. ما در سرزمین خود از یک فرهنگ مذهبى ـ ملّى بسیار غنى ریشه دار و پربار برخورداریم که مى تواند ما را در برابر تهاجم فرهنگى نگهدارد. بنابراین بازگشت به هویت و شخصیت خویش کاویدن و پرورش عناصر هویتى ـ فرهنگى بازیابى دیرینه ها و ریشه هاى فرهنگ اسلامى و ملّى این سرزمین باعث خواهد شد که ما بتوانیم با امواج فرهنگى جدید که از مرزهاى ذهنى ما عبور کرده اند با کمک امواج ذهنى رو به رو شویم.

2 . در ادامه مطلب گذشته باید خاطرنشان کرد: گنجایشهاى فرهنگى یک ملت تا زمانى که بروز نکرده اند نمى توانند در عمل رویاروى سیل خروشان امواج و پیامهاى فرهنگى بیگانگان قرار گیرند. براى رو در رویى با امواج باید گنجایشهاى فرهنگى خود را بروز داد. آن ریشه هاى تناور باید برگ وبار دهند و جامعه بتواند از محصولهاى آنها تغذیه کند تا بتواند کالاهاى فرهنگى دیگران را دور بیندازد و یا در جنب کالاهاى فرهنگى خویش جذب کند. این امکان پذیر نیست مگر با این تدبیر که ما به سوى تولید و عرضه انبوه کالاهاى فرهنگى خود روى آوریم. این امر به نوبه خود نیاز به برنامه ریزى و تدابیر بسیار گسترده ترى دارد تا موانع این کار بر طرف
گردد و زمینه براى تولید وعرضه ٌ فرآورده هاى فرهنگى فراهم آید.

به نظر مى رسد که باید همت کرد و ماشین قدرتمند و زاینده فرهنگ این سرزمین را به حرکت درآورد. دیگر تکیه به مفاخر ملى و مذهبى گذشته بدون هیچ حرکت سازنده دردى را از ما درمان نخواهد کرد.

نباید فریب گذشته فرهنگى خود را بخوریم. چند قرن تفاخر کاذب به میراث فرهنگى خود ما را بدانجا رساند که مى بینیم. اکنون عرصه اى پدید آمده است که تلاش و کوشش عملى ما را در جهت احیاى آن دیرینه ها به میدان مى طلبد. باشد که موقعیت و زمان را به خوبى دریابیم و تدابیر جدى ترى را قرین این راه سازیم.

حوزه و رسالت هاى جدید
حوزه در دوران حیات یک هزاره خویش هیچ گاه با چنین آزمون و تجربه دشوارى روبه رو نبوده است. زندگى در عصر اطلاعات عصر کامپیوتر و عصر تمدن فراصنعتى به واقع زندگى پیچیده اى است. انسان این دوره نیز موجود پررمز و رازترى است. پیش از این حوزویان با پاره اى امور ساده که بیشتر به فقه و اعتقادات و تبیین احکام و اخلاق فردى مکلّفان محدود مى شد سرو کار داشتند. امّا امروز این نهاد مى خواهد که در همه امور مربوط به انسان و جامعه دخالت ورزد آن هم در دوره اى که با پیچیدگى و شتابِ حوادث روبه روییم.

آرى حوزه مسؤولیت و رسالت خویش را در عصرى چنین بسیار گسترده تر از گذشته معنى کرده است به طورى که تردیدهاى بسیار براى اندیشه و نگاههاى بیرون از حوزه نسبت به جایگاه این نهاد در تمامیت جامعه نقشها و وظیفه هاى آن پدید آورده است. تردیدهایى که پیش از این حتى در میان خودِ حوزویان نیز سابقه دیرینه داشته و دارد.

اکنون در این مورد هیچ گونه قضاوتى نمى کنیم و بازنگرى در آن را به مجالى دیگر که خود بحث بلند و مفصّلى رامى طلبد وا مى گذاریم. اما در هر حال گمان نمى رود که هیچ کس در یک بخش از مسؤولیتهاى حوزه تردیدى روا
دارد و آن هم مربوط به رسالت فرهنگى حوزه است. تردیدى نیست که کمترین مسؤولیت حوزه در جامعه اسلامى دخالت و حضور گسترده در قلمرو مسائل فرهنگى است.

به راستى آیا مى توان در نظام اسلامى تصمیمى درباره مسائل فرهنگى گرفت که حوزه در آن جا حضور نداشته باشد؟ مسلماً خیر.

فرهنگ جامعه یعنى روح احساس اندیشه و روان آن. آیامى شود حوزه نسبت به سلامت و صحت و تندرستى و نشاط این روح هیچ وظیفه و تعهّدى نداشته باشد؟ جواب این پرسش نیز روشن است. مى بینیم که پیشاپیش این مسؤولیت را بر ما نوشته و در کارنامه و شرح وظایف ما ثبت کرده اند. در این صورت چگونه مى توانیم نسبت به روشن ترین و مهم ترین دشواریهاى فرهنگى این سرزمین بى تفاوت باشیم و یا این که مسؤولیت مستقیم این گونه قضایا را متوجه دیگران بدانیم؟

امواج ماهواره مى آیند و ما را به یک هماوردى بزرگ فرهنگى فرا مى خوانند. در این رو در رویى آنان که آن سوى امواج قرار گرفته اند برحجم عظیم ابزارو تکنولوژى ارتباطات تکیه زده اند و با تولید انبوه پیام به کمک تجربه یک قرن پیام سازى و پیام رسانى به یارى جذابیت و سحر تکنیکهاى رسانه هاى تصویرى و غیر تصویرى در سطح گسترده ما را آماج ارزشها و باورهاى خویش قرار داده اند. در این سو ما هستیم و امکانات مادى و انسانى اندک تجربه هاى نابالغ و نارس که مخاطب پیام غربیم.

همانا یک دنیا حرف براى گفتن داریم اما ترجمه آن حرفها به زبان تصویر و پیام و راه دلنشین کردن آنها را کمتر فرا گرفته ایم. تنها زبانى که براى رساندن مفاهیمِ عمیقِ فرهنگ خود مى شناختیم زبان گفتار بود امّا امروز نیازمند فراگرفتن زبانهاى دیگر و شیوه هاى افزونترى در امر پیام رسانى هستیم. شک نیست که این امر به آسانى و در زمانى کوتاه انجام پذیر نخواهد بود و در این راستا ما نیاز به بسیج کامل فرهنگى داریم. یک حرکت و همایش عظیم از ناحیه همه نیروهاى فرهنگیِ این مرز و بوم. باید تمام امکانات و توان فرهنگیِ خویش را به کار گیریم تا بتوانیم با تسلط بر زبانهاى گوناگون پیام رسانى به سطحى از تولید و
عرضه کالاهاى فرهنگى دست یابیم که دست کم در مرزهاى فکرى درون توان برخورد با فرآورده هاى فرهنگى غرب را داشته باشیم.

این امر به نوبه خود متکى بر تدابیر و تمهید مقدمات ویژه اى است که در این جا به پاره اى از این موارد اشاره مى

کنیم و جایگاه و نقش حوزه را در خصوص هر کدام به بوته نقد وبررسى مى نهیم:

 

1 . حوزه و سیاستگزارى فرهنگى
تمامى نکته بینان در امور فرهنگى این سرزمین بویژه درباره مسائلى چون مسأله ویدئو یا ماهواره بر این باورند که ما در عرصه مسائل فرهنگى هیچ گونه سیاستگذارى روشنى نداریم. یعنى در سرتاسر این مملکت هیچ نهاد و یا مجموعه اى نیست که با توجه به آرمانها و اهداف انقلاب و ساختار و بافت جامعه به سیاستگذارى علمى و عینى و برنامه ریزى کلان در مسایل فرهنگى بپردازد تا آن برنامه ها و سیاستها در سطح کل جامعه با هماهنگى بخشهاى گوناگون فرهنگى به اجرا در آیند. نتیجه این امر سرگردانى نیروها ناهماهنگى حرکتهاى فرهنگى زیاده روى و کوتاهى هرج و مرج فکرى و رفتارى سوءاستفاده بدخواهان و به نتیجه نرسیدنِ طرحها و... است که نمونه آن را تاکنون به فراوانى دیده ایم.

حال فکر مى کنید که حوزه با آن میراث عظیم فرهنگى و با توجه به نقشى که در نظام داشته است بویژه با توجه به رسالت عظیم و جدّى که در زمینه مسایل فکرى و فرهنگى دارد تا چه اندازه مى تواند در این سیاستگذاریهاى کلان نقش داشته باشد. آیا زمان آن نرسیده است که حوزه جایگاه خود را به عنوان یک (نهاد) و (تشکیلات) و نه به عنوان فرد یا افراد در هرم سیاستگذارى و تصمیم گیرى در مسائل فرهنگى جامعه اسلامى مشخص تر سازد.

2 . حوزه و تولید و عرضه پیام
از ابتداى نوشتار تاکنون بر این نکته تأکید ورزیدیم که اشکال و شیوه هاى پیام رسانى بسیار دگرگون گردیده است و این دگرگونیها بویژه در یک قرن اخیر آثار بسیارى را در عرصه مسایل انسانى در پى داشته است. امکانات جدید تولید و
عرضه پیام و گنجایشهاى مهم در قلمرو و پیام رسانى فراهم آورده اند به طورى که میزان کاربرد و تأثیر شیوه هاى گذشته را تا اندازه بسیارى تحت الشعاع قرارداده اند. البته این بدان معنى نیست که شیوه هاى گذشته به کلى کهنه شده و دیگر هیچ گونه کاربردى ندارند. چنین توهمى بیشتر براى کسانى دست مى دهد که شتابزده به میدان داورى قدم گذارده و بدون ارزیابى دقیق و صبورانه دستخوش احساسات و کوته نظرى گردیده اند. حقیقت این است که شیوه هاى گوناگون پیام رسانى هر یک داراى ویژگیِ خاص خود هستند و هیچ یک به طور کامل نمى تواند جایگزین دیگرى شود. گفت وگوى رو در رو نوشتار کتاب رمان نقاشى شعر موسیقى فیلم و غیره همگى امکاناتى هستند که در جدول مربوط به پیام رسانى جایگاه ویژه خویش را دارایند نسبت و ارتباط این امکانات با یکدیگر برخلاف پندار برخى نسبتِ رقابت و جایگزینى نیست بلکه بالعکس نسبت همزیستى و تکمیلى است. بویژه ابزار و امکانات جدید پیام رسانى نسبت به روشهاى پیشین نقش کامل کننده را بر عهده دارند. همانا با ورود تکنیکهاى جدید ارتباطى تا حدودى شعاع کاربرد امکانات پیشین محدود مى گردد ولى این به معناى بیرون رفتن کامل آنها از صحنه پیام رسانى نیست. پیش از این در میان صاحب نظران ارتباطات بحثهاى بسیار گسترده اى درباره رقابت میان رسانه هاى گوناگون پیام رسانى در جریان بود. از جمله مى توان به رقابت میان رسانه هاى تصویرى و غیرتصویرى تلویزیون و سینما سینما و ویدیؤ گفتار و نوشتار و... اشاره کرد. با گذشت زمان به این جا انجامید که امروزه همه صاحب نظران این فن بر این عقیده اند که ابزار مختلف پیام رسانى اگر چه ممکن است در وهله نخست پیدایش حالت رقابت نسبت به یکدیگر نشان دهند; امّا این حالت وضعیّتى ناپایدار است و سرانجام به همزیستى پایدار خواهد انجامید چرا که هر یک از این ابزارها داراى خصلت و توانایى محدودیتهاى ویژه در امر ارتباط و پیام رسانیند. هر یک از آنها در شرایطى به کار مى آیند و تأثیر دارند و در شرایطى دیگر هیچ گونه کاربرد و استفاده سازنده اى
ندارند. به تعبیر یکى ازجامعه شناسان:

(وسایل ارتباطى... به علت وظایف مشترکى که در بخش اخبار و تربیت و ارشاد افراد و تفریح و سرگرمى آنان به عهده دارند در مقابل هم قرار گرفته اند. اما نباید فراموش کرد که وسایل مذکور با وجود اشتراک ظاهریِ وظایف هر کدام نقش خاصى ایفا مى کنند و با آن که در زمینه هاى متعدد به هم شباهت دارند هرگز نمى توانند یکدیگر را از میدان بیرون کنند و جاى هم را بگیرند.29)

بنابراین بسیار ساده اندیشى خواهد بود اگر بپنداریم که مثلاً یک قطعه موسیقى یا شعر مى تواند جاى یک گفت و گوى رو در رو و تأثیر آن را بگیرد و یا بر عکس. یا بپنداریم که روزى آموزشهاى تصویرى و تلویزیونى به طور کامل جایگزین آموزشهاى نوشتارى از راه کتاب و مطبوعات خواهد شد. و یا از گسترش رسانه هاى تصویرى و تأثیر عظیم فیلم و نمایش بر روح و روان افراد در این گمان افتیم که دیگر شیوه هاى پیام دهى گذشته چون موعظه و منبر از میدان تأثیر و تأثر خارج شده و این گونه شیوه ها دیگر هیچ گونه کاربرد و بازدهى ندارند. بویژه در حال حاضر صاحب نظران رشته روان شناسى اجتماعى بر این نکته تأکید مى کنند که در شیوه هاى پیام رسانى وارتباطات کمترین شیوه اى همچون برخورد چهره به چهره و ارتباط گفتارى بویژه اگر این ارتباط دو سویه باشد مى تواند در روح آدمى تأثیر عمیق و ماندگار بگذارد. بنابر پژوهشهاى آنان گفت و شنودهایى از این دست پیامهاى بسیار دارد. اثر مهمّى بر روى رفتار و تصمیم گیرى افراد مى گذارد30.

بنابراین باتأکیددوباره براین نکته یعنى با حفظ مقام و جایگاه انواع شیوه هاى پیام رسانى که از گذشته تا حال پدید آمده است به طرح یک سؤال ساده مى پردازیم:

با گسترش شیوه هاى پیام رسانى و پدید آمدن راههاى جدید در این جهت آیا ما به عنوان پیام آوران دینى نمى توانیم از شیوه هاى جدید پیام رسانى افزون بر شیوه هاى گذشته در رساندن و افکندن پیام دینیِ خویش بهره بریم؟ آیا بر ما لازم نیست که چنین کنیم؟
براى پاسخ درست به این پرسش حوزه باید با ارزیابى دوباره مقوله ارتباطات و پیام رسانى نسبت و رابطه خویش را با این مقوله تعریف و ترجمه کند و امکانات خود را در استفاده از ابزار جدید پیام رسانى و راههاى عملى تولید و عرضه پیام دینى از این راه را یک بار دیگر مورد مداقّه و بازنگرى قرار دهد.

روحانیان با دگرگونى شیوه هاى پیام رسانى تا چه اندازه مى توانند و مى باید در امر فرهنگى و عرضه آنها نقش و دخالت داشته باشد؟ تأمل و بازنگرى در این موضوع چه بسا ما را با بخش گسترده ترى از وظیفه ها و نقشها که تاکنون حتى تصور آنها را نیز نمى کردیم آشنا سازد!

3 . حوزه و احیاى فرهنگ
پیش از این یادآور شدیم که یک فرهنگ عمیق و ریشه دار که داراى گنجایى قوى و گسترده اى است هرگز نباید از دادوستد فرهنگى در هراس باشد. بنابراین همان طور که بسیارى از متفکران و مصلحان اسلامى نیز گوشزد کرده اند بایستى در رویارویى فرهنگى با غرب به هویت و فرهنگ خویش بازگردیم و به بازنگرى بازیابى و احیاى میراث فرهنگیِ خویش بپردازیم. فرهنگى که آمیزه اى از پیشینه هاى مذهبى و ملى ماست و مى تواند مبنایى قویم و مستحکم در حرکت و خیزشهاى فرهنگى ما به حساب آید. اگر این گونه به مسأله نگریستیم خواه ناخواه براى ما این پرسش به وجود مى آید:

حوزه در احیا و بازسازى فرهنگ ملى ـ مذهبیِ این سرزمین چه نقشى مى تواند داشته باشد؟

خواننده محترم توجه دارد که فرهنگ یک جامعه اضلاع بسیار دارد که از شؤون گوناگون زندگیِ آنان فراهم آمده است. در جامعه ما مذهب در تشکل و قوام بافت فرهنگى جامعه نقش عمده اى داشته است اما نباید فراموش کرد که عناصر قومى و ملى دیگرى نیز در شکل گیرى این فرهنگ نقش و دخالت داشته اند. اگر این موضوع به عنوان یک واقعیت عینى قبول افتد دیگر پاسخ سؤال اخیر به آسانى امکان پذیر نخواهد بود بویژه با تردیدها و حتى انکارهایى که از سوى گروهى از
حوزویان نسبت به فرهنگ ملى صورت گرفته و یا مى گیرد.

در واقع این سؤال به این جا مى انجامد که حوزه به عنوان یک نهاد دینى و به عنوان متولیِ ابلاغِ یک پیام بدون مرز چگونه مى تواند مرزهاى ملى یک سرزمین را به رسمیت بشناسد با آنها به تفاهم برسد به تحکیم منصفانه آنها بپردازد و در نهایت در ترویج پیام خویش از آن ویژگیها به خوبى بهره برده. مسلماً ناشدنى نیست. امّا با دوگانگى که میان نهادهاى دینى و ملّى این سرزمین وجود داشته کار دشوار و پیچیده اى است. باید دید در زمان حاضر یعنى در برهه اى از زمان که ما رو در روى با هجوم فرهنگى هستیم و نیاز به هماهنگى فرهنگى داریم. چگونه مى توانیم در میان نیروهاى فرهنگى خویش به یک هماهنگى و تفاهم فرهنگى دست یابیم و نقش حوزه در یافتنِ نقاط مشترک چه خواهد بود.

4 . حوزه و تبیین مبانى فلسفى و انسانى پیام رسانى
شک نیست که هنر و مقوله زیبایى در حال حاضر نقش و موقعیت بسیار بالایى در پیام رسانى یافته است به گونه اى که جدایى این دو مقوله از یکدیگر تقریباً محال مى نماید. از سویى مى دانیم هنر از آن دست مسائل بسیار پیچیده اى است که ما تاکنون به گونه دقیق تکلیف خود را با آن روشن نکرده ایم و این موضوع بیشتر به دلیل معلوم نبودن نسبت دیندارى و مقوله هنر است. اگر ما بتوانیم به این نسبت دست یابیم و تردیدها را کنار بگذاریم مواضع آشکارترى در بهره بردارى از این مقوله اتخاذ کنیم مى توان امید داشت که در آینده پیام رسانى ما هم حرفى براى گفتن داشته باشیم. در غیر این صورت باید قبول کرد که گفتار ما همچنان ترجمه نشده خواهد ماندو کسى نخواهد بود که گوش فرا دهد.

از این روى حوزه باید هر چه زودتر دیدگاههاى خویش را در تبیین ماهیت این مقوله و تعیین قلمروها کاربردى آن روشن کند.

مسأله انسان و اوقات فراغت به تعبیر دیگر مسأله انسان و تفریح و سرگرمى نیز مسأله مشابه دیگرى است که تاکنون کمتر
از آن به عنوان یک مسأله جدى و درخور طرح سخن به میان آمده است. حال آن که مى دانیم در کشورهاى غربى و در مباحث پیام رسانى این مسأله در صدر توجه علمى و عملى آنان قرار دارد. مى دانیم که در رسانه هاى غربى مسأله تفریح و سرگرمى یک اصل فراگیر است که بر همه پیامها و برنامه هاى تهیه شده و حتى پیامهاى مذهبى پوشش داشته و تأثیر مى گذارد. همین امر پاره اى از صاحب نظران و اهل نقد را بدان واداشته است که به شکل عمیق به تحلیل و بررسیِ این موضوع بپردازند و سخنان مهمى در مبانى انسانى این مقوله ایراد کنند از جمله:

(... اثر تخریبى تلویزیون [و دیگر رسانه هاى تصویرى] در این نیست که ما را با مقوله هاى تفریحى سرگرم مى کنند. بلکه مشکل زمانى بروز مى کند که تلویزیون تمامى مقولات علم فلسفه اخلاق دین سیاست تاریخ فرهنگ و حتى خبر را در قالب سرگرمى و تفریح عرضه مى کند...31)

خوشبختانه در رسانه ها و مراکز گوناگون پیام رسانى کشور ما هنوز مساله تفریح و سرگرمى به عنوان یک اصل عام و مسلط بر سایر شؤون پیام رسانى سیطره نیافته است امّا با این وجود مشخص است که مبانى انسانى و فلسفیِ آن نیز به صورت امرى مشخص که ماهیت ابعاد و قلمرو آن روشن گردیده باشد هنوز در جریان سیاستگذاریها این رسانه ها تبیین نگردیده است و نابسامانیهایى که گه گاه در این رسانه ها مى یابیم نشان از این کاستیها دارد.

در هر حال مسائلى از این دست که در قلمرو پیام رسانى به شدت دخالت و نقش دارند چون: مقوله هنر مقوله فراغت مسأله تفریح و سرگرمى از جمله مقوله هایى هستند که نیاز به بررسیهاى فلسفى و انسان شناسانه است و در این مسیر حوزه باید بر اساس رسالت دینى و فرهنگى خویش باز هم مشارکتِ هر چه بیشترى داشته باشد.

5 . حوزه و تفکر علمى در پیام رسانى
به علت اهمیت ارتباطات در جهان امروز در همه مراکز دانشگاهى معتبر دنیا رشته اى با همین عنوان در گرایشات گوناگون تأسیس گردیده که هر ساله افراد بسیارى در آن تحصیل کنند تا بتوانند نیازهاى جامعه را که مربوط به این مقوله است از دیدگاه و جایگاهى علمى برآورده سازند.

شدت توجه محافل دانشگاهى بویژه در غرب به این مقوله بیانگر شدت نیازى است که به آن در جامعه احساس مى شود.

در حوزه با این مقوله به عنوان یک رشته و فن برخورد چندان علمى و متخصّصانه اى انجام نگرفته است. اگر هم پاره اى از روحانیان به امر تبلیغ و خطابه و پیام رسانى آن هم در اشکال ساده آن اهتمامِ حرفه اى داشته اند نه به دلیل تفکر علمیِ حوزه و یا خود ایشان در این رابطه بوده است بلکه این گرایش بیشتر دلایل شخصیِ دیگرى داشته است.

پس به طور کلى ما در حوزه تفکر علمى در این مقوله نداریم. اما با پیشرفت مقوله پیام رسانى و پیچیده تر شدن زوایاى گونه گون آن به نظر مى رسد که حوزه نیز ناچار است دیدگاه و ارتباط خود با این موضوع را بیش از پیش علمى تر و تخصصى تر سازد. از این روى تأسیس گرایش و شاخه اى در همین راستا و در کنار سایر گرایشهاى حوزه و تربیت کاردانان که بتوانند در هر دوره به فهم و تبیین نسبت دیندارى و پیام رسانى و در نهایت گسترش و آسان کردن شیوه هاى عملى پیام رسانى دینى مدد رسانند امرى لازم و اجتناب ناپذیر به نظر مى رسد. این امر به ما کمک خواهد کرد که در عصر اطلاعات و پیام رسانى است که همدوش دیگران گام برداریم و در تندباد حوادث گرفتار شتابزدگى و سردرگمى نگردیم.

امید آن که مسؤولان حوزه بتوانند با بر طرف کردن دشواریها که هنوز نظام آموزشیِ حوزه را تهدید مى کند شتاب بخشیدن به سیر تخصصى شدن حوزه گامهاى استوارى در راستاى این مهم بردارند.


1 . مجله (سروش) شماره 691 ـ صفحه 40.
2 . (جریان بین المللى اطلاعات) دکتر حمید مولانا ترجمه یونس شکرخواه 601.
3 . (زندگى در عیش مردن در خوشى) نیل پُستمن ترجمه دکتر صادق طباطبایى 231.
4 . (اطلاعات عمومى پیام) سید محمود اختریان 596 ـ 595; (ارسطو و فن شعر) تألیف و ترجمه دکتر عبدالحسین زرین کوب 81 امیرکبیر.
5 . (تاریخ تمدن) ویل دورانت ج1/410 آموزش انقلاب اسلامى.
6 . (تاریخ فلسفه) فردریک کاپلستون ترجمه دکتر مجتبوى ج1/106.
7 . (مجموعه آثار افلاطون) صفحه 1/370 ـ 261.
8 . (فتوح البُلدان) ابوالحسن بلاذرى/457.
9 . (تاریخ ادیان) دکتر شریعتى ج1/255 و 257.
10 . (سیره ابن هشام) ج1/294 ـ 293 337 و 410.
11 . سوره (طه) آیه 15.
12 . آلوین تافلر نویسنده روزنامه نگار و محقق معروف آمریکایى و صاحب کتابهاى (موج سوّم) و (جابه جایى قدرت) که در زمینه تمدن و نسبت آن با تکنولوژى نظرگاههاى جدیدى دارد.
13 . (موج سوّم) آلوین تافلر ترجمه شهیندخت خوارزمى/50.
14 . (تاریخ صنایع و اختراعات) پى یر روسو ترجمه حسن صفارى/157.
15 . (نیروى پیام) ژان لویى سروان شرایبر ترجمه سروش جیبى/235 ـ 234.
16 . (جامعه شناسى ارتباط جمعى)/136.
17 . (تلویزیون در خانواده و جامعه نو)/127.
18 . (موج سوّم) /537.
19 . (تلویزیون در خانواده و جامعه نو) /148.
20 . (جامعه شناسى ارتباط جمعى)/238.
21 . (جامعه شناسى وسایل ارتباط جمعى) ژان کازینو ترجمه دکتر ساروخانى و محسن/316.
22 . مجله (سروش) شماره 649/33.
23 . (همان مدرک) شماره 692/47.
24 . (همان مدرک) شماره 698/39.
25 . (همان مدرک) شماره 693/41.
26 . (همان مدرک).
27 . مجله (سروش) شماره 696/42.
28 . (همان مدرک).
29 . (وسایل ارتباط جمعى) دکتر کاظم معتمدنژاد ج1/272.
30 . (روان شناس اجتماعى) روشبلاد آن مارس اریل بوروتیون ترجمه سید محمد دادگران/143 ـ 142.
31 . (زندگى در عیش مردن در خوشى)/181 ـ 182.