نوع مقاله : مقاله پژوهشی
تبریز را باید دیار مؤمنان و صالحان نامید. دیار مردان مرد.
تبریز در همیشه تاریخ این مرز و بوم افتخار بوده و خیزشگاه غیور مردانى که در عرصه هاى گوناگون افتخار آفریده اند.
تبریز تبریز شد و قهرمان خیز و در برهه هاى حساس علیه دین زداییها تجزیه طلبیها بیگانه پرستیها قد بر افراشت و زینت ایران اسلامى شد به تلاش و همت مردان بزرگ و عالمان فرزانه اى بود که از صبح تا شام روزان و شبان در مسجد و بازار و در کوى و برزن و مدرسه عزتمندانه و بى هیچ چشمداشتى از کسى دین آموختند و روح عزت و غیرت در کالبد ها دمیدند.
چنان مرزهاى عقیده را استوار کردند و استحکام بخشیدند و هشیارانه روزنه ها را برگرفتند که یورشها و شبیخونها حتى در سیاه ترین و دهشت زا ترین روزگاران روزگارانى که مرزبانان در بند بودند و قواى شیطانى دشمن رها و بى مهار دین زدایى راه و رسم شده بود و دستور العمل کارگزاران دین فروش نتوانستند به این مرزهاى با شکوه خللى وارد آورند و شعله مقدس دین دارى و عشق به پیامبر و فرزندان پاک او را
خاموش کنند.
آیة اللّه علیارى بى شک با آن دانش قوى زهد و بى پیرایگى مردمدارى و تواضع بریدگى از دنیا عشق سوزان به خاندان عترت و طهارت(ع) غیرت و حمیّت در دفاع از کیان اسلام بسان اجداد بزرگ و والا مقام خویش در تحکیم و تقویت پایه هاى فکرى و صفاى باطن مردمان این خطّه همیشه سر بلند نقش عظیم داشته و دارد.
او در حوزه تبریز و نجف محضر بسیارى از بزرگان را درک کرده و دانش اندوخته است. محضر بزرگانى چون:
آقا ضیاء الدین عراقى سیدابوالحسن اصفهانى شیخ محمّد حسین نائینى غروى شیخ اسداللّه زنجانى سیّد ابراهیم اصطهباناتى شیرازى حجت کوه کمرى شیخ ابوالحسن مشکینى شیخ على ایروانى سید ابوتراب خوانسارى شیخ احمد آشتیانى و شیخ اسداللّه رشتى.
او از بسیارى از اینان اجازه اجتهاد دارد.عالمان بزرگ نجف بر توانایى او در مسائل فقهى و اصولى گواهى داده اند. با این همه و انبوه تقریرات گوشه گیرى و انزوا را بر مى گزیند و به تربیت طلاب و بالا بردن سطح علمى حوزه همت مى گمارد و از طرح خود به عنوان صاحب رساله و... اجتناب مى ورزد که در این روزگار درسى است بزرگ براى حوزه هاى علمیه. این حرکت و حرکتهاى بسیارى چون این که در سیره عالمان سابقه دارد باید الگو قرار بگیرد و چراغ راه تا حوزه پایدار بماند و در همه عصرها بر فراز.
حوزه
حوزه: با تشکر از حضرت عالى که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید لطفاً شمه اى از زندگى علمى تحصیلى خود بیان کنید.
* بنده على غروى علیارى فرزند مرحوم آیة اللّه میرزا محسن علیارى در 12 رمضان المبارک 1319قمرى در تبریز متولد شدم. در سه سالگى پدرم را از دست دادم و تحت تربیت جدم مرحوم آیة اللّه میرزا حسن علیارى قرار گرفتم. مقدمات و سطح را در محضر اساتید بزرگوار تبریز از جمله: مرحوم جدم فرا گرفتم.
در سال 1340 هـ . ق. در معیت مرحوم آیة اللّه حجت راهى نجف اشرف على ساکنها آلاف التحیة والتحف شدم. ابتدا در مدرسه مرحوم آیة اللّه العظمى ایروانى حجره گرفتم. این مدرسه به خاطر این که مدتها تعمیر نشده بود امکانات کافى نداشت. هواى گرم نجف شورى آب و شاید هم ناآشنایى بنده به آب و هواى آن جا به شدّت مرا مى آزرد. مطالعه در حجره مدرسه برایم ممکن نبود. روزى چندبار داخل حوض آب مى رفتم تا بتوانم گرما را تحمل کنم و اندکى به مطالعه و تحقیق بپردازم.
بعدها یکى از فضلاء توانست از فرزند مرحوم سید یزدى برایم اجازه بگیرد که روزها از سردابهاى مدرسه سید استفاده کنم. روزها پس از نهار براى استراحت و مطالعه مى رفتم آن جا. سردابها همه پر بود از طلابى که یا مطالعه مى کردند و یا استراحت. تنها یک سرداب که میوه ها و قوت و غذایشان را مى گذاشتند خالى بود و من در آن جا استراحت مى کردم. خیلى نمور بود ولى چاره اى نبود. مدتى گذشت تا آن که عنایت خداوند و توجه ابوالائمه(ع) شامل حالم گشت و در طبقه فوقانى مدرسه بخارایى حجره اى پیدا شد و به آن جا منتقل شدم. هشت سال در آن مدرسه بودم. مدرسه خوبى بود سردابهاى متعددى داشت. از نظر استراحت و مطالعه مشکلى نداشتم. از نظر مادى هم بحمد اللّه خوب بودم. مرحوم جدّم هرسه ـ
چهار ماه دویست تومان برایم مى فرستاد. عشق به درس و بحث خیلى از چیزها را از یادم برده بود. از صبح زود تا بعد از نماز مغرب و عشا یکسره مشغول تحصیل و مباحثه بودم: اول صبح درس مرحوم نائینى در مسجد هندى بعد از آن درس مرحوم آیة اللّه محقق زنجانى بعد درس مرحوم آقاضیاء پس از آن درس آقا سید ابوالحسن اصفهانى و عصرها درس مرحوم آقا سید ابراهیم ا صطهباناتى حاضر مى شدم.
در خلال این درسها از محضر آیات: میرزا ابوالحسن مشکینى اصول و حجت کوه کمره اى فقه استفاده کردم.
در علم رجال از محضر سید ابوتراب خوانسارى و معقول از محضر استاد میرزا احمد آشتیانى و عرفان و اخلاق از محضر قطب العارفین قاضى طباطبایى بهره ها برده ام.
تمامى این درسها را مى نوشتم و روزهاى جمعه هر هفته آنها را پاکنویس مى کردم.
گاهى شبها که خواب مى دیدم به تبریز رفته ام در همان عالم خواب به شدت ناراحت مى شدم که چرا حوزه را ترک کرده ام. وقتى از خواب برمى خاستم از این که هنوز در حوزه نجف بودم خدا را شکر مى کردم. حاضر بودم جدّم برایم پول نفرستد ولى به من اجازه ماندن در نجف را بدهد. ولى متأسفانه ایشان پس از مدتى امر فرمود: باید به تبریز برگردم. حتى حضرات آیات عظام: اصفهانى عراقى و زنجانى براى ایشان مرقوم فرمودند و خواستند که به من اجازه ماندن بدهد حاضر نشد. ناگزیر به تبریز برگشتم. برگشت من مصادف بود با زمانى که رضاخان ملعون روحانیون را خلع لباس مى کرد.
در تبریز مشغول تدریس تحقیق و تألیف شدم. مسلّم اگر در نجف مانده بودم. بیشتر مى توانستم از محضر اساتید بزرگوار استفاده کنم ولى (ماکل مایتمنّى المرأ
یدرکه.) رضاً لقضائه وتسلیماً لأمره
حوزه: جناب عالى از خانواده هاى با سابقه علمى تبریزید. لطفاً در باره اجدادتان مطالبى را بیان کنید.
* خانواده ما حدود دویست و پنجاه سال سابقه علمى دارد. جد اعلاى ما مرحوم حاج ملاعلى علیارى از شاگردان مرحوم شیخ انصارى و میرزاى شیرازى بوده است.وى علاوه بر فقه و اصول حدیث و رجال در طب حکمت شعرو ریاضیات نیز تبحر داشته است.
تألیفات فراوان دارد. از جمله: در علم رجال (بهجة المقال فى شرح زبدة المقال) را نگاشته است.
البته پدر و اجداد ایشان نیز از علما بوده اند ولى نه به شهرت ایشان.
جد دیگر ما مرحوم آیة اللّه میرزا محمدحسن علیارى فرزند ملاعلى است. ایشان نیز از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى و سید کاظم یزدى بوده است و از علماء و اساتید بزرگ تبریز.
حوزه: خاطره اى اگر از دوران تحصیل و از اساتید بزرگوارتان دارید بفرمایید.
* مرحوم نائینى و همچنین عراقى و اصطهباناتى با این که از اساتید بزرگ و جزء مراجع بودند ولى مقلدان زیادى نداشتند و وجوهات کمى در اختیارشان بود. همان مقدار را هم به تعداد خاصى از شاگردان خود مى دادند. ولى مرحوم آقا سید ابوالحسن مرجعیت تامه داشت وعمده شهریه طلاب را ایشان مى پرداخت. مرد
بسیار کریم و با سخاوتى بود و مشکلات و گرفتارى طلاب را برطرف مى کرد. هرکس خدمت ایشان مى رسید و اظهار حاجت مى کرد دست خالى برنمى گشت. یکى از فضلا مى گفت: خدمتشان بودیم که طلبه اى اظهار داشت:
(آقا! فلان طلبه از نظر زندگى در مضیقه است قرض فراوانى دارد تقاضاى کمک کرده است.
فرمود: چرا خودش نمى آید؟ من بارها گفته ام: واسطه قبول نمى کنم. در خانه ام به روى همگان باز است. هرکس مشکلى دارد بیاید در حدّ توانم مشکل را حل مى کنم.
خود ایشان در دوران تحصیل سختى فراوان دیده بود.
از ایشان نقل شده است که فرموده بود:
(وقتى از اصفهان به نجف براى تحصیل آمدم وضع مادى ام بسیار سخت بود. کفشم پاره بود در حین راه رفتن به گونه اى مى رفتم که مشخص نباشد. مرحوم آخوند در ماه یک لیره عثمانى مى داد که باید از همان خرج عائله مان را هم مى دادیم.)
مرحوم آیة اللّه مرعشى مى فرمود:
(روز عیدى بود دیدم صاحب خانه آقاى اصفهانى اثاثیه ایشان را انداخته بیرون و مى گوید: حال که پول اجاره ندارى برو بیرون.
هرچه ایشان اظهار نادارى و ناتوانى مى کرد او نمى پذیرفت. ناراحت شدم جلو رفتم به آن مرد عرب گفتم: آیا ایشان را مى شناسى؟ او از بهترین شاگردان مرحوم آخوند است.به او مهلت بده اجاره ات را مى پردازد. با التماس من راضى شد به آقا مهلت بدهد.)
چون خود سختى دیده بود به فکر زندگى طلاب بود. علاوه بر حوزه نجف به طلاب سامرا کربلا مشهد قم و... شهریه مى داد. به سادات و علویان کاظمین
رسیدگى مى کرد.
لذا پس از فوت نیم ملیون تومان بدهى داشت که برخى از تجار تهران با اجازه آیة اللّه بروجردى بدهیهاى ایشان را پرداختند.
از نظر فقاهت ایشان (کالشمس فی رابعة النهار) بود. هر مسأله مشکلى که به ایشان عرضه مى شد فوراً پاسخ مى گفت. خود من بارها استفتائاتى که از تبریز توسط جدّم فرستاده مى شد خدمت ایشان مى بردم فوراً پاسخ مى داد بدون کمک گرفتن از کسى. واقعاً بر مدارک و مبانى مسائل مسلط بود.
از نظر سیاسى خیلى هوشیار بود. بعد از مغلوب شدن آلمان در جنگ سفیر انگلیس به همراه کنسول ایران وعراق به خدمت ایشان مى رسند. به خیال این که ایشان به لحاظ مرجعیت على الاطلاقى که دارد حتماً داراى تشکیلات کذایى است و باید به گونه اى در آن نفوذ کرد. وقتى وارد منزل سید مى شوند پیرمرد عمامه به سرى را مى بینند گوشه اى نشسته و به انجام کارهاى روزانه خود مشغول است.
با تعجب مى گویند:
ما فکر مى کردیم شما تشکیلات دارید و... ولى خود همه کارهایتان را انجام مى دهید! فرستاده انگلیس مى گوید: آقا! مانذر کرده بودیم اگر در این جنگ پیروز شدیم پولى را به شما بدهیم تا به مصرف لازم برسانید.
ایشان در پاسخ مى گوید: شما در این جنگ خسارت زیاد دیده اید خانه ها ویران شده بچه هاى زیادى یتیم و بى سرپرست شده اند و... خودتان به این پول نیازمندترید تا ما.
آن گاه دو برابر بر پول فرستاده انگلیس مى افزاید و به وى مى دهد ومى فرماید:
اینها را صرف بچه هاى یتیم و زنهاى بى سرپرست و بناى ساختمانهاى ویران شده کنید.
با این کار هم عزت و آقایى اسلام را به رخ آنان مى کشد و هم نقشه آنان را
خنثى مى سازد.
خاطره دیگر که خود نیز شاهد بودم:
روزى در محضر ایشان [سید ابو الحسن اصفهانى] بودم خدمتکار آقا وارد شد گفت: چند نفر از بغداد آمده اند خدمت شما برسند.
فرمود: کیستند؟
گفت: سفیر ایران است به همراه چند نفر دیگر که از ایران آمده اند.
مرحوم سید اجازه ملاقات داد.احساس کردم جلسه خصوصى باشد خواستم بیرون بروم. آقا فرمود: بنشینید مانعى ندارد.
آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد همراه سفیر فرستاده رضاخان است.
وى هدایایى از طرف رضاخان آورده بود: عینک عصاى مزیّن به طلا و مقدارى پول که پس از ابلاغ سلام رضاخان تقدیم سیّد کرد و گفت:ما مانع نیستیم که وکلاى شما از ایران برایتان پول بفرستند ولى بهتر است آنان را بشناسیم.
سیّد فرمود: لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازى هم به عصا و عینک و پول ندارم بردارید و ببرید.
هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد آقا نپذیرفت. آنان رفتند.
آقا فرمود: مى خواستند وکلاى مرا شناسایى کنند تا به اذیت و آزار آنان بپردازند.
به فاصله کمى عربى وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیاد پول تقدیم آقا کرد و رفت.
سید فرمود: آقاى علیارى! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم حال خداوند چنین پول پاک و طاهرى را نصیبم نمى کرد.
این عزت نفس و بى توجهى به ستمگران در حالى بود که به خاطر مانع شدن رضاخان از رسیدن وجوه شرعیه از ایران به نجف سیّد در مضیقه مالى شدیدى افتاده بود به گونه اى که پول چند ماه شهریه و نان طلاب را مقروض بود و به آقایان
مى فرمود: دعا کنید خداوند فرجى کند.
نقل مى کنند: مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى که بعد از سیّد یزدى مرجع على الإطلاق بوده همانند مرحوم سیّد در رفع حوائج طلاب بسیار مى کوشیده. وقتى که از ناحیه مقلدانش پول نمى رسیده نماز جعفرطیّار مى خوانده است تا گشایش حاصل شود.در حالى که خود تا آخر عمر اجاره نشین بوده است.
در مرض موتش وقتى علماى کربلا گرد آن بزرگوار جمع شده اند مى فرماید: صندوق را بیاورید.صندوق را مى آورند. دستور مى دهد باز کنند. وقتى باز مى کنند مى بینند: کیسه هاى متعدد پول وجود دارد که روى هرکدام چیزى نوشته است: سهم سادات سهم امام ردّ مظالم کفارات صوم و صلات.
مى گوید: آینها را به تازگى آورده اند که به خاطر مریضى نتوانسته ام به اهلش برسانم ومى خواهد که به اهلش برسانند. کیسه اى نیز وجود داشته حاوى مبلغ شصت تومان که مى فرماید: پول شخصى من است.
استاد دیگر ما مرحوم آقا سید ابراهیم اصطهباناتى شیرازى بود که بعد از فوت مرحوم اصفهانى در نجف ریاست تامه به او منتقل شد. در مصرف سهم امام خیلى دقت داشت. خانه اى داشت کهنه و مخروبه. هرچه مقلدان وى اصرار کردند بر تعمیر آن حاضر نشد.
در آن زمان حدود چهل هزار تومان شهریه مى داد آن هم بالسویه بدون تفاوت بین عرب و عجم و طلبه اى که به درسش حاضر مى شد یا نمى شد. فرزندان طلبه خود را به همان مقدار سایر طلبه ها شهریه مى داد. اگر اعتراض مى کردند که شهریه کفایت معاش و اجاره منزل ما را نمى کند مى فرمود:
مال پدرم که نیست. سهم امام است. مردم مرا امین قرار داده اند که آن را به طلبه هاى درسخوان و مستحق بدهم. خود من هم فقط به مقدار معاش در قبال خدمتى که مى کنم و درسى که مى دهم و استفتائاتى که جواب مى دهم برمى دارم نه بیشتر.
حوزه:حضرت عالى الحمد للّه موفق بوده اید و تألیفات و تقریرات بسیار دارید لطفاً فهرستى از آنها را ارائه بفرمایید.
* : آنچه از دروس اساتید به عنوان تقریرات نوشته ام بدین قرار است:
از آیة اللّه آقا سیدابوالحسن اصفهانى: طهارت صلات مقدارى از اصول.
از آیة اللّه عراقى: زکات صلح رهن قضاء وقف غصب اجاره بیع خیارات مقدارى از خمس منجزات مریض قواعد و یک دوره اصول.
از آیة اللّه نائینى: اصول صلات مکاسب محرمه بیع خیارات.
از آیة اللّه اصطهباناتى: در فقه و اصول مطالبى دارم.
از آیة اللّه حاج میرزا على: صوم صلات مقدار زیادى اصول.
از آیة اللّه زنجانى: خلل قواعد منجزات اجتماع امر ونهى.
از آیة اللّه حجت: مباحث الفاظ بیع خیارات.
از آیة اللّه مشکینى: قضاء مقدار زیادى اصول (مباحث الفاظ و ادله عقلیه).
و امّا تألیفات اعم از رساله و کتاب بسیارند از جمله:
تفسیر قرآن شرح دعاى صباح شرح دعاى کمیل شرح دعاى ابوحمزه شرح دعاى افتتاح علل شرائع رسالة در جریان استصحاب عدمیه شرح کفایه و شرح رسائل رساله در خلل رساله اى در رضاع شرح استدلالى عروة الوثقى شرح وسیلة النجاة و...
حوزه: در خاتمه از حضرت عالى خواهش مى کنیم که ما و خوانندگان مجلّه را نصیحت بفرمایید.
* تقوا را پیشه خود قرار دهید در نهان و آشکار که قبول هر عمل به تقوا ست: (انما یتقبل اللّه من المتقین)
اهتمام در ورع و زهد از زخارف دنیا داشته باشید.
زیارت اهل قبور را در روزهاى پنج شنبه ترک نکنید.
از معاشرتهایى که در آن از دیگران غیبت مى شود و یا به دیگران تهمت زده مى شود بخصوص اهل علم اجتناب ورزید.
هدف از حضور در درسها استفاده هاى علمى و معنوى باشد نه مادّى.
در نشر و تبلیغ دین و بیان احکام الهى کوشا باشید.
از تهذیب نفس لحظه اى غفلت نورزید. در کسب اخلاق خوب رسول اللّه(ص) را الگوى خود قرار دهید که: (ولکم فی رسول اللّه اسوة حسنة)
همواره در حال تخلیه و تزکیه باشید. تخلیه از افعال قبیح مانند: ریا سمعه کبر نخوت غرور و... تحلیه به افعال حسنه مرضیه در پیش خدا و رسول و حجة بن الحسن(عج).
توصیه مى کنم: به مداومت بر نماز شب و استغفار و احسان در حق مؤمنان بویژه اهل علم و برآوردن حوائج دنیوى و اخروى آنان.
نصیحت مى کنم همه آقایان و مدرسان را به حفظ مقام و عظمت مرجعیت. در نوشتن رساله شتاب نکنند. در این باره از سیره علماى سلف تبعیت کنند.
آقاى حاج شیخ خلیل اصفهانى(ره) که از اساتید ما بود در تبریز مى فرمود:
(چند نفر از تجار تبریز پیش من آمدند گفتند: ما مقلد آیة اللّه بروجردى هستیم. از ایشان بخواه رساله اش را براى ما بفرستد. در آن زمان آیة اللّه بروجردى در بروجرد بود و مرجعیت مطلقه را آقا سید ابوالحسن اصفهانى داشت. به ایشان نامه نوشتم و درخواست آقایان را مطرح کردم.
آیة اللّه بروجردى در پاسخ نوشت: رساله دادن براى من آسان است ولى شق عصاى مسلمین است. فعلاً عَلَم اسلام در دست آیة اللّه اصفهانى است. ایشان مرجع على الإطلاق اند صلاح این است که این آقایان از ایشان تقلید کنند.)
همچنین مرحوم آقا ضیا با این که شاگرد مرحوم آخوند بود و همدوره و همدرس آقا سید ابوالحسن اصفهانى ولى راضى نشد در نجف رساله اش را چاپ کنند. شاگرد وى مرحوم آیة اللّه آقا شیخ حسن علاّمى در باختران رساله آقا ضیاء را چاپ کرده بود.
اهالى مشکین شهر و اردبیل از آقا میرزا ابوالحسن مشکینى رساله خواسته بودند فرموده بود: مرجع على الإطلاق آقا سید ابوالحسن است از وى تقلید کنید.
مرحوم آیة اللّه شهیدى با این که از سه مدرس معروف نجف بود (ایروانى شهیدى و مشکینى) و در علم و تقوا معروف تا مرحوم اصفهانى زنده بود رساله ننوشت. تبریز هم که آمده بود از آقا سید ابوالحسن ترویج مى کرد.
استاد ما آقاى آقا شیخ اسداللّه زنجانى مى فرمود:
(من در سامره درس مرحوم آیة اللّه آقا سید محمد فشارکى اصفهانى مى رفتم و عمده استفاده درسى من از ایشان بود. وقتى فوت کرد آمدم نجف اشرف. روزها سطح تدریس مى کردم [لمعه قوانین و فصول] و عصرها رسائل و مکاسب و طهارت شیخ اعظم.
عده اى از فضلا آمدند که شما اولاً رساله عملیه بنویسید و ثانیاً به جاى سطح درس خارج شروع کنید ما هم شرکت مى کنیم.
گفتم: به جهنم رفتن بر من واجب عینى نشده است. مراجع بحمد اللّه بسیارند. علاوه گوینده درس خارج زیاد است. نیاز درس سطح است که مدرس کم دارد.)
خلاصه سلف صالح ما در رساله نویسى و مرجع دینى مردم شدن خیلى دقت داشته و احتیاط کرده اند.