نوع مقاله : مقاله پژوهشی
حوزه هاى علمیه براى چهار منظور بنیان گذارده شده اند:
شناخت تبیین و تبلیغ دفاع و پیاده کردن قوانین اسلام.
هر یک از اینها مقتضیات و مواد درسى خاصى را مى طلبد که در زمانها و موقعیتهاى گوناگون قابل گسترش و تغییرند. پیش از انقلاب اسلامى فعالیتهاى علمى حوزه محدود بودند و انتظارهاى مردم نیز محدود مى شدند به پاسخ گویى به مسائل عبادى و فردى.
حوزه از تحقیق و بررسى مسائل اجتماعى به دور بود. نه چنین زمینه اى بود و نه رژیمها مى گذاشتند که حوزه در عرصه دین گام بگذارد. در نتیجه مواد درسى و نظام آموزشى حوزه به بخش خاصى از معارف دینى اختصاص یافته بود.
امام خمینى این محدودیت را نقشه استعمار مى دانست که علاوه بر تسلط بر دانشگاهها حوزه ها را نیز محدود و محصور کرده بود.
(مدارس علمى... از جهات دیگر ناقص بود... ما محصور شده بودیم در یک کتابها و یک عقاید خاصى.
کتابها از حیث تعلیم و تعلم غالباً از طهارت و تجارت و صلات تجاوز نمى کرد. علوم قضایى و حدود و دیات و اینها ازعلوم غریبه بود1.)
طبق این سخن محدودیت هم در زمینه مسائل عقیدتى و هم در مسائل فقهى بوده و از پنجاه و چند کتاب فقهى تعداد اندکى مورد توجه قرار مى گرفته است. با پیروزى انقلاب اسلامى و ایجاد نظام اسلامى انتظارها از حوزه بیش از پیش شد و زمینه اى براى پیاده کردن احکام الهى در تمام ابعاد آن که از اهداف مهم آموزشى حوزه است فراهم گردید و فعالیتهاى آن از محدوده احکام فردى به احکام اجتماعى و از حجره به اجتماع گسترش یافت.
از آن جا که نظام اسلامى برخاسته از متن حوزه است و نیروهاى حوزوى در ایجاد آن سهم اساسى دارند تقویت بنیه علمى نظام ارائه قوانین کارساز براساس معیارهاى اسلامى حل مشکلات تئوریک آن و... وظیفه خطیر و مهمى است بر دوش حوزویان. حوزه به عنوان نهادى آموزشى وظیفه دارد با گسترش فعالیتهاى علمى خود در زمینه هاى گوناگون: اجتماعى اقتصادى فرهنگى سیاسى و حقوقى نیازهایى که از آن انتظار مى رود بر آوردنش برآوَرَد و نیروها و کارهاى مورد نیاز نظام را آموزش دهد. براى برآوردن این مهم باید نظام آموزشى جدید با بهره گیرى از متون گذشته پى ریزى شود که بتواند افرادى را تربیت کند که به کار امروز بیاید:
امام خمینى در نامه اى به شوراى مدیریت حوزه علمیه قم مى نویسد:
(این مسأله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزه ها نباید تخطى شود. البته در عین این که از اجتهاد جواهرى به صورتى محکم و استوار ترویج مى شود از روشهاى جدید و علوم مورد احتیاج حوزه هاى اسلامى استفاده گردد2.)
امام در عین این که بر اجتهاد جواهرى تأکید مى ورزد بهره برى از روشهاى جدید آموزشى را یادآورى مى شود و بر فراگیرى علومى که در انجام رسالت حوزه لازم است تأکید مى کند.
اینک که نظام اسلامى در ایران استقرار یافته و حوزه هاى علمیه هم پاسخ گویى به
نیازهاى جهان اسلام را بر عهده خود مى دانسته اند3 در امروز که دست نیاز به سوى آنان دراز است نمى توانند از این مهم به آسانى بگذرند. بخشى ازاین نیازها مربوط به کسانى است که با علاقه مى خواهند اسلام را بشناسند و نسبت به آن آگاهى بیابند و برخى پاسخ گویى به اشکالات و شبهاتى است که دشمنان اسلام براى تخطئه این مکتب رهایى بخش مطرح مى سازند تا نظام اسلامى را از موفقیت در اجراى احکام الهى باز دارند.
بدیهى است با آموخته هاى گذشته نمى توان در مقابل این هجوم مقاومت کرد و این انتظارهاى گسترده را برآورد.و تنها با بالا بردن آموزش در حوزه و روى کرد جدى و به دور از شعار به دروس جدید مورد نیاز و عمق بخشیدن به آنچه در حوزه تدریس مى شده و ایجاد توان علمى بالا مى توان به مصاف کسانى رفت که آهنگ نابودى ما کرده اند. جامعه انقلابى ما در تمام زمینه ها دست نیاز به سوى حوزه دراز مى کند و در سطح جهان نیز مراکز علمى جهانى مى خواهند اسلام را از طریق علماى ایران و قم بشناسند و جوهره آزادى بخشى آن را دریابند. از همه مهم تر این که دانشوران جهان و حقیقت جویان بى غرض در انتظار موفقیت این نظام برخاسته از اسلام به سر مى برند و اگر ما نتوانیم الگوى مناسب و ارزنده اى از اسلام ارائه دهیم به اسلام و ادیان الهى ضربه زده ایم و همین مهم است که حوزه را ملزم مى کند که در حلّ مشکلات علمى اجتماعى سیاسى حقوقى و اقتصادى این نظام به تلاش برخیزد و راه حلهاى مناسب را ارائه دهد.
امام خمینى زمانى که شوراى مصلحت نظام را تشکیل مى دهد تا بن بستهاى قانونى و اجتماعى را بگشاید در پیام خود به اعضاى آن شورا مى نویسد:
(شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد (و خدا آن روز را نیاورد.) باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خداى ناکرده اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى نظامى اجتماعى و سیاسى متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد4).
هشدار امام خمینى به مجمع تشخیص مصلحت در جهت توجه و پاسخ گویى به نیازهاى اجتماعى سیاسى اقتصادى و نظامى جامعه اسلامى است به گونه اى که مردم دریابند این مکتب رهایى بخش توان اداره جامعه را دارد.
کارایى علوم کارایى هر علمى در ارتباط با انتظارى که از آن علم مى رود و نقشى که در جواب گوئى نیازهاى جامعه دارد و کمبودى را که بر طرف مى کند ارزیابى مى شود. کارایى علوم در حوزه نیز چنین است.
کارایى ادبیات عرب به این است که آنچه از این رشته انتظار مى رود به دست آید. ادبیات عرب تنها براى آگاهى از قواعد صرف نحو معانى و بیان نیست بلکه علاوه بر آن فارغ التحصیل این رشته باید بتواند به عربى سخن بگوید به عربى روز کتاب یا مقاله بنویسد و به عربى روز خطابه ایراد کند... به هر اندازه که آموزش ادبیات عرب در حوزه ازاین هدفها به دور باشد به همان اندازه کارایى خود را از دست داده و باید کمبودهاى آن جبران گردد تا این اهداف تأمین شود.
کارایى دانش تفسیر و علوم قرآنى به آن است که فراگیرندگان دانش تفسیر به شناختى مطلوب از معارف قرآنى دست یابند. اگر چنین نبود سیستم بیمار است باید به علاج آن همت گمارد.
کارایى دانش فقه در آن است که فارغ التحصیل این رشته بتواند پاسخ گوى نیازهاى حقوقى جامعه باشد. در زمینه احکام الهى با توجه به واقعیّتهاى موجود تئوریهاى آن قابل عمل باشد.
کارایى دانش کلام و فلسفه در این است که آموزش دیدگان عقائد دینى و فلسفى را بتوانند به طور صحیح ارائه کنند و از جهات گوناگون پاسخ گویند. و...
بنابراین کارایى هر علمى با توجه به موقعیت آن علم و نیاز جامعه ارزیابى مى شود. براى رسیدن به این مهم باید وضعیت مطلوب هر یک از این علوم و مواد درسى مناسب حوزه مشخص گردد و مناسب با آن وضعیت مطلوب واهداف تعیین شده کتابهاى درسى در خور و ساختار آموزشى مناسب همراه با روش درست و مفید در دسترس طالب علمان قرار گیرد. علومى که در حوزه مطرح است برخى جنبه مقدمى دارند و برخى جنبه اصلى. معمولاً علومى
که جنبه مقدمى دارند خود نیز نوعى اصالت دارند. ادبیات عرب براى فراگیرى متون و منابع دینى جنبه مقدمى دارد اما در عین حال خود از نوعى استقلال برخوردار است که حوزه باید به این دید به آن توجه کند.
علم اصول جنبه مقدمى صرف دارد از این روى باید فقط آن مسائلى که مقدمه اند براى فقه و داراى کاربرد در این دانش بررسى شود.
از این روى علوم گوناگون در عین اصالت مقدمه استنباط و اجتهادند منتهى هر یک به تناسب نقشى که دارند.اگر پرورش فقیه را هدف عالى حوزه بدانیم این سؤال مطرح است: آیا براى اجتهاد و کارایى فقه همان علومى که در گذشته در حوزه مطرح بوده کفایت مى کند. اگر اهداف کلى آموزشى حوزه را در نظر بگیریم باز همین سؤال مطرح مى شود که آیا علوم متداول حوزه براى رسیدن به این هدفها کافى است و این علوم ازکارایى لازم برخوردارند؟ در هر دو مورد پاسخ منفى است.
حوزویان باید تمام علومى را که به گونه اى با معارف اسلامى ارتباط دارند فراگیرند تا از جهت علمى در سطح مقبولى قرار گیرند.
امروزه علومى مطرح است که هم از نوعى اصالت برخوردارند و هم در ارتباط با علوم حوزوى جنبه مقدمه و تهیوئى دارند. یعنى فراگیرى آنها ما را در کارا ساختن علوم حوزوى و رسیدن به اهداف عالى آموزشى و انجام رسالتى که به عهده داریم یارى مى کند.
در این مقال دو محور بررسى مى شود:
1 . علوم جدیدى که باید جزء مواد درسى قرار گیرد.
2 . سطح مطلوب علوم حوزوى.
منظور از علوم جدید علومى است که تا کنون در حوزه هاى علمیه مطرح نبوده ولى اکنون در فهم دین نشر دین کارا ساختن دانشهاى دینى و... نقش دارند. از این روى ضرورت دارد جزء مواد درسى قرار گیرند.
به گفته مقام معظم رهبرى:
(دیگر آن که مجموعه اى ازعلوم انسانى و غیره که داراى تأثیر در استنباط و تنقیح موضوعات فقهى اند باید مورد عنایت قرار گیرند...5)
ما همین سخن رهبرى را در این بخش محور بحث قرار مى دهیم و علوم انسانى که باید مورد عنایت قرار بگیرند و حوزه ها به آنها توجه داشته باشند به بوته بررسى مى نهیم:
علوم انسانى
رشته هاى علوم انسانى معمولاً در مقابل علوم تجربى شیمى فیزیک ریاضیات پزشکى کشاورزى صنعت و... قرار دارد. به آن رشته از علوم علوم انسانى گفته مى شود که به گذشته و آینده و محیط انسان نظر دارند. به مسائلى چون نوع نگرش نسبت به انسان جامعه تاریخ رابطه فرد و جامعه و... در ارتباط است و شامل همه ابعاد فرهنگى و معنوى انسانها مى شود. از این روى ازعلوم شریف و با اهمیّت و حساس شمرده مى شوند.
علوم انسانى به جز بخش کاربردى آنها نظیر: حسابدارى کتابدارى آمار و ... که ارتباط مستقیم با مسائل اعتقادى اجتماعى و... ندارند پیوند بسیار نزدیک و انفکاک ناپذیرى با مسائل اعتقادى فرهنگى اجتماعى دارند.
این علوم برخلاف علوم تجربى که تقریباً در همه جا یک جلوه دارند و یکسانند و با گذشتن از مرزهاى جغرافیایى و عقیدتى عوض نمى شوند جهت دارند و در محیط اجتماعى مؤثرند. از این روى آشنایى حوزه با رشته هاى مختلف علوم انسانى ضرورى است. با آشنایى و آگاهى از علوم انسانى و اطلاعات اسلامى مى توان فرهنگ متناسب باجامعه را ایجاد کرد و به جاى دریافت مواد درسى از بیگانگان مطرح ساختن ارزشها و اصول آنان که هیچ ارتباطى با مکتب و فرهنگ ما ندارند بلکه در بسیارى موارد مضرند و مخرب اساس علوم انسانى و اجتماعى را بر دیدگاههاى برخاسته از اسلام و فرهنگ خودى و اسلامى پى ریزى کرد.
متأسفانه باید اذعان کرد که حوزه از دیدگاههاى جدید مطرح در علوم انسانى آگاهى زیادى ندارد. و دانشگاهها از دانش اسلامى و دیدگاههاى دانشوران اسلامى بى اطلاعند و این خسرانى است عظیم براى هر دو نهاد و در نهایت براى جامعه اسلامى. خود به خود این جدایى جامعه را به دو قطب تقسیم مى کند. دو قطبى که حرف و سخن یکدیگر را درک نمى کنند. از این روى اگر جامعه اى مى خواهیم سالم و به دور از تشتتها و نارساییهاى فکرى باید فکرى شود که هم حوزه از دیدگاههاى جدید مطلع شود و هم دانشگاه از دیدگاههاى مطرح در حوزه.
در طرح کلى نظام آموزشى کشور که توسط وزارت آموزش و پرورش تهیه و پیشنهاد شده گرایشهاى رشته علوم انسانى چنین آمده است:
1 . الهیات و معارف اسلامى
شامل: فلسفه قرآن حدیث فقه و اصول عرفان فلسفه اسلامى کلام
2 . علوم اجتماعى
شامل: رشته هاى باستان شناسى تاریخ جغرافیا (با گرایشهاى مختلف: جغرافیاى سیاسى اقتصادى سیاسى انسانى و نظامى) جامعه شناسى روان شناسى کتابدارى روزنامه نگارى فن نویسندگى.
3 . حقوق و علوم سیاسى
شامل: رشته هاى حقوق سیاسى حقوق قضائى روابط بین الملل.
4 . اقتصاد و مدیریت6
در طرح پیشنهاى آموزش و پرورش اقتصاد بخشى ازگرایش ادارى بازرگانى7 قرار گرفته که علاوه بر رشته هاى عالى اقتصاد شامل حسابدارى و مدیریت مى گردد. ولى اقتصاد و مدیریت را مى توان جزو علوم انسانى محسوب کرد و فراگیرى آن را در حوزه لازم شمرد.
بخش الهیات و معارف اسلامى برخاسته از حوزه است و ما در بخش علوم حوزوى در این باره سخن خواهیم گفت.
دیگر بخشهاى علوم انسانى که در کارائى حوزه و سطح علمى آن نقش دارد باید مورد توجه قرار گیرد. حتى آگاهیهاى هنرى و بهداشتى که به گونه اى مرتبط با معارف اسلامى است باید مورد توجه قرار گیرند.
به طور کلّى درباره بخشهایى که ذکر شد مى توان چنین اظهار نظر کرد:
1 . بیشتر این رشته ها تا مرحله آشنایى نیاز حوزه هاست. منتهى با توجه به رشته هایى که در حوزه وجود دارد یا به وجود مى آید دامنه مباحث آنها گسترش مى یابند. همان گونه که در گذشته یادگیرى علم طب نجوم و ریاضیات به خاطر کاربردآنها در فقه تا مرحله اى خاص یادگیرى آنها براى محصل دینى لازم
شمرده مى شده است.
شهید مطهرى در رابطه با وظائف حوزه و علوم مورد نیاز آن آشنایى با علوم انسانى جدید را لازم مى داند و مى نویسد:
(آشنایى با علوم انسانى جدید از قبیل روان شناسى جامعه شناسى جغرافى جهانى تاریخ جهانى در حدّ بیگانه نبودن.8)
2 . رشته هایى مانند: تاریخ و جغرافیاى اسلامى را مى توان در حوزه ها به عنوان یک رشته تخصصى مورد توجه قرار داد.
3 . رشته هایى مانند: جامعه شناسى روان شناسى اقتصاد حقوق و... باید دیدگاههاى اسلامى تدوین و ارائه گردد و حوزه ها در این باره به تحقیق بپردازند.
با علوم انسانى با توجه به این که محصول غرب و تراوش اندیشه اندیشه وران آن دیارند چگونه باید برخورد کرد؟
دو دیدگاه مطرح است:
1 . برخى بر این باورند که رشته هاى علوم انسانى از جمله جامعه شناسى روان شناسى اقتصاد و... جنبه علمى صرف دارند چون: فیزیک شیمى و ریاضیات. همان گونه که این علوم جنبه اسلامى ندارند جامعه شناسى اسلامى روان شناسى اسلامى وجود خارجى ندارند.
اینان علوم انسانى غربى را متأثر از ارزشها و مکتبهاى فلسفى غربى نمى دانند و به عنوان علم به این رشته ها مى نگرند.
این گروه در مقابل این سؤال که چگونه مى شود دانشگاهها را اسلامى کرد پاسخ مى دهند:
(دانشگاهها وقتى اسلامى مى شوند که دانشگاهیان مسلمانان خوبى باشند. تنها کافى است روحیه ایمان و تقوا را در دانشگاهها گسترش بدهیم. اگر اشخاص مسلمان و متقى باشند علوم انسانى نیز همچون ابزارى در دست آنان مفید خواهد بود.9)
از آن جا که این گروه علوم انسانى را متأثر از فلسفه آنان نمى دانند آگاهان به علوم انسانى را خبرگانى مى دانند که باید در رهبرى جامعه نقش اساسى را به عهده گیرند گرچه از معلومات اسلامى تهى و یا آگاهى ناچیزى دانسته باشند.
از نتائج این طرز تفکّر جدایى (هستها) از (بایدها) و (دانش) از (ارزش) است. و از آن جا که سیاست و حکومت ازعلوم انسانى
است پس مدیریت و سیاست جامعه باید به دست کارشناسان سپرده شود.
دین نیز در این بینش یک امر قلبى و عرفانى است که قابل تجدید با روشهاى علمى نیست.
بنابراین تفکر خود به خود جدایى دین از سیاست پدید مى آید و ضرورت حضور آگاهان به اسلام و قوانین الهى در مدیریت جامعه منتفى مى گردد. زیرا کارهاى: سیاسى حقوقى اجتماعى و اقتصادى به دست کارشناسان خبره است که داراى مدارج علمى در این زمینه هایند.
2 . علوم انسانى موجود مبتنى بر فلسفه و عقائد غربى است و مانند علوم تجربى خالى از ارزشهاى متغیر نیست بلکه علومى سمت وسودار و فرهنگ سازند. از این روى نمى توان علوم انسانى را آن گونه که در سطح دانشگاههاى جهان مطرح است پذیرفت بلکه باید فکرى کرد و علوم انسانى را در چهار چوب خاصى قرارداد که همآهنگ و آمیخته با ارزشها و عقائد اسلامى و فرهنگى جامعه ما باشد10.
دکارت علوم را متأثر از فلسفه مى داند و آنها را به منزله شاخه و ثمره فلسفه که اصل آن ما بعدالطبیعه است معرفى مى کند:
(فلسفه درختى است که ریشه اش ما بعدالطبیعه و تنه اش طبیعى است و شاخه هایى که از این تنه بر مى آید علوم دیگر مى باشند که عمده آنها طب و اخلاق و علم الحیل است11.)
بنابراین نظر هر فلسفه اى داراى شاخه ها و میوه هاى مناسب با خود است و هر کسى مسائل علوم را مناسب با دیدگاه فلسفى خود ارائه مى دهد.
شاید بتوان گفت: از ویژگیهاى فلسفه غرب تفوق طلبى است. دانشمند غربى در همه جا دیدگاه تفوق طلبى را ملحوظ مى دارد و در علوم مختلف به گونه اى زیرکانه این مسأله را اعمال مى کنند.
زمانى که دانشجویى از دوران دبیرستان دیدگاههاى دانشمندان غرب را مى شناسد و در دانشگاه نیز به نظرات آنان در موارد مختلف بر مى خورد و مى بیند که به هیچ وجه از دیدگاههاى دانشمندان مسلمان خبرى نیست خود به خود شیفته غرب مى شود و از خود بیگانه. فکر مى کند این علوم از غرب سرچشمه مى گیرد و شرق و
جهان اسلام از آنها بیگانه اند و به دور.
اگر دانشمندان اسلامى را بشناسد و بر اندیشه آنان آگاه باشد به خود و به فرهنگ خود ایمان خواهد آورد.
علوم انسانى نه تنها جهت دهنده و تعیین کننده مسیر فعالیتهایند بلکه علوم پایه و ابزاراند که در مجراى علوم انسانى مورد استفاده قرار مى گیرند و هرگونه تحولى که در این علوم رخ نماید و تئورى جدیدى که ارائه گردد در کاربرد علوم تجربى مؤثر خواهد بود12.
بنابراین ما ناگزیریم علوم را طبق دیدگاههاى صحیح و متناسب با فرهنگ خود تدوین کنیم تا بتوانیم به مرحله مطلوب انقلاب فرهنگى برسیم.
اسلام در مسائل اقتصادى حقوقى و... برنامه دارد. براى مسائل اقتصادى سیاسى حقوقى و... باید از منابع غنى کمک جست و برنامه هاى کارگشا تدوین کرد. برنامه اى متناسب; جامعه و فرهنگ جامعه و روحیات و اخلاقیات و اعتقادات مردم و گرنه مشکل ایجاد خواهد کرد.
مثلاً در مسائل اقتصادى اگر از دیدگاهها و تئوریهاى مختلف بدون در نظر گرفتن اسلام یا کم رنگ و ظاهرى بهره جوییم با مبانى فکرى و فلسفى ما در تضاد خواهد بود و دچار مشکل خواهیم شد13.
حوزه براى اجتناب از این پیامدهاى نامطلوب و براى حلّ مشکلات فرهنگى سیاسى اجتماعى و اقتصادى جامعه با توجه به رسالتى که دارد در ارتباط با علوم انسانى باید دو کار اساسى انجام دهد:
1 . آن رشته از علوم که در حوزه نیست و براى حوزویان لازم است فراگیرد و در آن قسمت ازعلوم که در حوزه مطرح است به مرحله تخصص کامل برسد و با دیدگاههاى جدید آشنا گردد.
2 . با دانشگاهیان همکارى وسیع و گسترده اى را در تدوین دیدگاههاى مختلف اسلامى در علوم سیاسى اقتصادى و حقوقى و... داشته باشد14 و بدین وسیله در تعمیق و کارایى علوم در حوزه بکوشد.
در گذشته علومى که از حوزه غیر اسلامى وارد جهان اسلام مى گردید با جرح و تعدیلهایى که انجام گرفت با دیدگاههاى اسلامى منطبق مى شد.
فلسفه از علومى است که ریشه در غرب و یونان دارد ولى دانشمندان اسلامى در آن به کاوش پرداختند مسائلش را تنقیح کردند و مستدل و مسائل جدیدى به آن افزودند و کم کم در ردیف دانشهاى اسلامى قرار گرفت.
درباره دیگر علوم نیز مى توان به همین شیوه عمل کرد. علوم روز و چهارچوبهاى آن را از دیگران گرفت و متناسب با فرهنگ اسلامى و ملى از آن بهره برد.
سید جمال الدین اسدآبادى اظهار تعجب مى کند از این که مسلمانان دانشهایى که به ارسطو مربوط مى شود اخذ کرده اند وامّا از سخنى که به گالیله و نیوتن منسوب است روى بر مى گردانند:
(چه بسیار تعجب است که مسلمانان آن علومى که به ارسطو منسوب است آن را به غایت مى خوانند که گویا ارسطو یکى از اراکین مسلمانان بوده است و اما اگر سخنى به گالیله و نیوتون و کپلر نسبت داده شود آن را کفر مى انگارند. پدر و مادر علم برهان است و دلیل نه ارسطو و گالیله. حق در آن جـاست که برهان بوده باشد15.)
علوم حوزوى
علومى که در حوزه هاى علمیه فرا گرفته مى شود همه براى رسیدن به مرحله اجتهاد است و فقه هدف نهایى. علوم دیگر جنبه مقدمى دارند. از این جهت بهاى لازم به آنها داده نمى شود. فقط علم اصول چون لاینفک از فقه است مور توجه قرار مى گیرد.
میرزاى قمى در جلد دوم قوانین علوم مورد نیاز اجتهاد را به شرح زیر مى شمارد:
(علم صرف نحو لغت علم کلام منطق علم اصول تفسیر علم حدیث علم رجال علم معانى علم بیان علم بدیع بخشى از مسائل علم هیئت و مقدارى از مسائل طب و بخشى از مسائل هندسه و حساب16.)
این علوم تقریباً تمام علومى است که در حوزه تدریس مى شده است. به اضافه اخلاق عرفان و فلسفه که در جهت خودسازى و تهذیب نفس و تعمیق کلام مورد توجه قرار دارد.
برخى از این علوم اکنون در حوزه ها به کنارى نهاده شده اند و متروکند و براى موضوع شناسى نیز مورد توجه نیستند
مانند: هیئت طب هندسه و حساب. برخى مانند: اصول نیاز به تنقیح دارد و بقیه علوم جنبه مقدمى دارند.
امروز اگر حوزه هاى علمیه بخواهند به گونه جدى و به دور از شعار وارد میدان شوند و در خدمت نظام در آیند باید در متون درسى در شیوه فراگیرى متون درسى دگرگونیهایى ایجاد شود.
از جمله تحولات ژرفى که باید پدید آید که هم شناخت ما را از دین کامل مى کند و هم استعدادها را بارور مى سازد و... تخصصى کردن دانشهاى حوزوى بویژه دانشهاى محورى و اصلى است.
1 . شناخت کامل:
اسلام دینى است که به تمام جوانب زندگى انسان توجه دارد و در هر زمینه اى برنامه اى خاص و مناسب بیان کرده است. ما اگر بخواهیم تمام جوانب معارف اسلامى را بشناسیم و به حقیقت آن پى ببریم باید در تمام زمینه هایى که معارف اسلامى از آن سخن گفته تحقیق کنیم. این مهم جز با تحقیق در زوایاى گوناگون علوم اسلامى به روش تخصصى میسر نیست. باید در هر
بخشى از معارف عده اى به تحقیق بپردازند تا نکات مبهم روشن و تصویر صحیحى از معارف ارائه گردد جامعیّت دین نموده شود به یک بعد نگرى گرفتار نیایند.
حوزه ها با تخصصى کردن علوم حوزوى و ایجاد رشته هاى مرتبط با معارف و منابع دینى شناخت بهترى به قرآن و احادیث پیدا مى کنند. این که مى بینید برخى از علوم در گذشته توسعه یافته به این خاطر بوده که با قرآن و سنّت مرتبط بوده اند و در مسائل اجتماعى و پاسخ گویى به نیازها حلّ مشکلات روزمرّه مردمان و... نقش داشته اند.
2 . بارور ساختن استعدادها:
هدف تمام کسانى که با نیّت خالص وارد حوزه هاى علمیه مى شوند شناخت معارف دینى و خدمت به اسلام و جامعه است. منتهى باید براساس استعدادها از نیروهاى جوان و آماده به کار بهره برد. انسانها یکسان آفریده شده اند و هرکسى استعداد و شایستگیهاى ویژه اى دارد و استعداد و ذوق هر کس در علوم خاصى قابل شکوفایى است. اگر ما تخصص در علوم حوزه را به فراموشى بسپاریم بسیارى از استعدادها خواهند پژمرد و یا در زمینه اى که توان دارند سود نبرده ایم.
چه بسا افرادى باشند که توان دریافت صحیح درسهاى فقه و اصول رانداشته باشند ولى در دیگر علوم استعداد خوبى داشته باشند که با سرخوردگى از فقه و اصول زمینه بروز استعداد در آن موارد نیز ناشکفته باقى بماند. این وظیفه مسؤولین حوزه است که استعدادهاى گوناگون را شناسایى طبقه بندى و بارور سازند.
به گفته یکى از اساتید بزرگوار حوزه علمیه قم:
(هر کس ذوق و استعداد و سلیقه اش با یک نوعى از معارف مى سازد. یک نفر ذوقش و استعدادش با فقه و اصول هماهنگى دارد یک نفر با فلسفه یک نفر با تاریخ یا تفسیر یا رجال و برخى براى وعظ و خطابه و تبلیغ و یا... این روش صحیحى نیست که بدون توجه به استعدادهاى گوناگون تمام افراد یک نواخت مشغول تحصیل باشند. ما باید طلاب را به گونه اى دقیق طبقه بندى کنیم و براى هر
طبقه اى آن اندازه که امکانات لازم دارد فراهم کنیم. مثلاً کسى که مى خواهد فقیه باشد و در این زمینه استعداد کافى دارد و مشخص شده است که مى تواند در این زمینه توفیق به دست آورد براى وى یادگرفتن زبان انگلیسى خیلى ضرورت ندارد. اما اگر کسى بخواهد خطیب و مبلّغ باشد و در این زمینه استعداد کافى داشته باشد براى وى ضرورت دارد که زبان عربى و انگلیسى را خوب بداند از این رو هر رشته اى لوازمى دارد17.)
باید نظام آموزشى حوزه یک نواختى گذشته را از بین ببرد و از نیروهاى انسانى و استعدادهاى آماده بیشترین استفاده را ببرد و عقب ماندگیها و کمبودهاى علمى را به جبران برخیزد.
3. تکامل علوم:
هر دانشى زمانى تکامل مى یابد که داراى نوآورى باشد و مسائل جدیدى را طرح و ارائه کند. در غیر این صورت همیشه از مسائل مطرح شده گذشته بهره مى برد و از تکامل و پیشرفت و همراهى با پدیده هاى جدید علمى باز مى ماند.
متأسفانه حوزه هاى علمیه مدتهاست نوآورى نداشته اند و یا اندک بوده و به همّتِ همت مداران انگشت شمار . وقتى که نظام آموزشى به گونه اى باشد که علوم گوناگون بدون غور و بررسى دقیق و همه جانبه (که امکان ندارد) به خاطر گستردگى این دانشها در دستور کار طلبه محقق یا مدرس قرار گیرد ناگزیر اینان به نوعى سطحى نگرى گرفتار مى آیند و تعمیق و ابتکار در علوم حوزوى کم رنگ مى شود.
حوزه با تخصصى کردن علوم مى تواند به تعمیق و تکامل دانش اسلامى بپردازد. دانشجوى دینى هر رشته اى که برمى گزیند به تحقیق و تأمل وادارد. ما اگر به موضوعات مختلف در علوم حوزه توجّه کنیم چه در تفسیر و علوم قرآن چه در کلام فلسفه اخلاق و فقه این نیاز رخ مى نماید که مسائل گوناگونى وجود دارد که محتاج به تحقیق جدید و اشکالات فراوانى که پاسخ مى طلبد و دیدگاههاى نو و ابتکارى.
روشن است تمرکز در یک موضوع و رشته خاص خود به خود استعداد را در آن رشته
شکوفا مى کند و ابداعاتى را به دنبال دارد.
4 . پاسخ به نیازهاى علمى:
اگر در گذشته حوزه هاى ما بیشترین ارتباط را با توده مردم داشتند و آنان به خاطر عشق به خدا و رسول خود را موظف مى دانستند که مسائل شرعى خویش را از حوزه بپرسند امروزه چنین نیست. حوزه ها با گروهى خاص در ارتباط نیستند. با تمام طبقات جامعه از جمله طبقه تحصیل کرده و دانشگاهى ارتباط دارند.
پاى حوزه ها به طور جدى به کنگره ها کنفرانسها گردهماییها محافل و مجالس علمى باز شده و باید سخنى جدى براى گفتن داشته باشند. موضوعات گوناگونى مطرح است در جهان امروز: مانند کنترل جمعیّت سقط جنین پیوند اعضا روابط با دول غیرمسلمان و... حوزه ها باید نظرگاههاى خود را عالمانه دقیق و با توجه به پیامدها ارائه دهند.
امروزه یک موضوع یک مسأله جزئى مى شود و از زوایاى گوناگون در بوته نقد و بررسى قرار مى گیرد و سمینارى براى بررسى آن شکل مى گیرد و متخصّصان آن موضوع درباره آن بُعد مطرح شده در کنفرانس مقاله ارائه مى دهند. از این روى نمى شود کلى گویى کرد و از هر درى سخن گفت و یا خداى ناخواسته خود را برتر دید و به موعظه پرداخت. بلکه باید در همان موضوع دقیق شد و مقاله ارائه داد و عالمانه سخن گفت و از پراکنده گویى اجتناب ورزید و بر منبر نرفت و عضوى بود از اعضاى شرکت کننده و نقدپذیر.
در این محافل دانشوران و متخصصان موضوع خاصى را پى مى گیرند و متخصصانه با مسائل برخورد مى کنند. زمانى عالم حوزوى در این محافل مى تواند جاى داشته باشد که بتواند به طور دقیق دقایق را بشکافد.
رمز موفقیت بسیارى از دانشوران حوزوى در همین نکته نهفته است. یعنى متخصصانه با مسائل روبه رو مى شده اند. سید جمال الدین اسدآبادى که در سمینارها و گردهماییهاى بزرگ شرکت مى جست از هر درى سخن نمى گفت سخنى عالمانه ارائه مى کرد و دقائق را مى شکافت. اکنون تنها با کار و تحقیق مداوم و تخصص در علوم اسلامى و دانشهاى مربوط مى توان به
این درخواستها پاسخ قانع کننده داد.
این درست نیست که قافله علم باتخصص و تمرکز در رشته هاى خاص به تشریح و موشکافى مسائل بپردازد و حوزه در این زمینه مسائل و نیازها و اشکالات جدید را نادیده بگیرد و همه مسائل را حل شده بپندارد و عوامانه در مهم ترین مرکز علمى اسلام به خیل شاگردان بگوید:
(الحمد للّه چیزى کم نداریم تمام این مسائل را بزرگان ما گفته اند!) این خود فریبى است و اصرار بر جهل.
یادآورى چند نکته:
1 . براى تخصصى کردن علوم حوزه و فقه دچار مشکل فرهنگى و روانى هستیم.
حوزه واقعاً باید با برنامه ریزى صحیح و حساب شده سیاست خود را اعلام کند که چقدر مى خواهد به غیر از فقه و اصول بها بدهد.
امروز کسانى که در درسهاى خارج فقه و اصول شرکت مى جویند کم نیستند امّا آیا تمام آنان اصولى و یا فقیه خواهند شد؟ روشن است که تعدادى از آنان چنین هدفى ندارند بلکه مى خواهند در درسى شرکت
کرده باشند.
حوزه باید این نیروها را در جهت استعدادى که دارند هدایت کند و در کارهاى تحقیقاتى موضوع شناسى طرح مشکل تبلیغ تفسیر مناظره و... از آنان بهره برد.
در ملاکهاى علمى و برنامه ریزى و ارزیابى تحصیلى لازم است این مسائل مدّ نظر قرار گیرند.
این بدان معنى نیست که افراد در دروس حوزه شرکت بجویند بلکه بدین معناست که با برنامه باشد و در راستاى کارى که از هر کس بر مى آید.
همه کس نباید به یک اندازه فقه بخوانند یا اصول یا تفسیرو... باید ببینیم چقدر به کارشان مى آید. آنانى که رشته فقه و اصول را برگزیده اند بیشتر و آنان که رشته دیگرى را برگزیده اند کمتر.
2 . نظام و حکومت اسلامى برخاسته از حوزه علمیه است. حوزه در تشکیل نظام مقدس اسلامى سهم عمده و اساسى داشته است و اکنون در تداوم آن نمى تواند بى تفاوت باشد. لذا نیروهایى که در حوزه آموزش مى بینند برخى براى آموزش و تدریس در حوزه کافى است و عده زیادى از آنان باید در مراکز علمى ادارى نظامى فرهنگى و قضائى این نظام مقدس به خدمت مشغول گردند و دستآوردهاى انقلاب اسلامى را پاس دارند. از این روى حوزه در برنامه ریزى آموزشى خویش باید مقاطع تحصیلى خود را با آموزشهاى لازم که در ارتباط با هر یک از این مراکز نیاز است طرح کند و با یک برنامه صحیح آموزشى از نیروى طلاب بهره برد و آنان را به آینده اى روشن مطمئن سازد.
3 . آنچه ذکر شد بدین معنى نیست که حوزه ها از تخصص بیگانه اند زیرا در گذشته و حال افراد متخصص در زمینه هاى ادبیات عرب عقائد اخلاق سیر و سلوک فلسفه هیئت ریاضیات فقه اصول و... بوده و اکنون نیز رشته هاى تخصصى کلام تفسیر تبلیغ در حوزه وجود دارد.
حضرت امام در دیدارى با دانشجویان مى گوید:
(اسلام عمیق تر از همه جا و از همه مکتبها راجع به امور انسانى و امور تربیتى مطلب دارد که در رأس مسائل اسلام است. متخصص لازم است. و
در این امر باید از حوزه هاى علمیه متخصص بیاورند. دستشان را دراز کنند پیش حوزه هاى علمیه که آن جا این نحوه تخصص هست و دانشگاه را باز کنند ولى علوم انسانیش را به تدریج از دانشمندانى که در حوزه هاى ایرانى هست و مخصوصاً حوزه علمیه قم استمداد کنند18.)
امام خمینى در این سخن توصیه به استفاده دانشگاه از متخصصان حوزه مى کند و این با آنچه قبلاً ذکر کردیم که حوزه باید علوم انسانى را فرا بگیرد منافات ندارد; زیرا سخن ما درباره آن بخشى از علوم انسانى بود که در حوزه مطرح نیست و آن بخشى که مطرح است باید با دیدگاههاى جدید آمیخته گردد.
بنابراین هدف از تخصصى کردن علوم حوزه این است که به صورت یک قانون عام و شامل درآید و ملاک علمى در هر رشته اى از علوم حوزه مطرح باشد و مسؤولان حوزه بر آن صحه بگذارند تا کسى که در کلام تحقیق مى کند و یا در تفسیر یا در رجال تاریخ و... به بى سوادى متّهم نگردد این فرهنگ فرهنگ غلطى است که باید از بین برود.
بدیهى است شیوه آموزشى حوزه در عین این که کاستیهایى دارد از نقاط مثبت و برجسته اى نیز برخوردار است19 که همه با هم باید مورد ارزیابى قرار گیرند.
4 . تخصصى کردن علوم حوزوى به این معنى نیست که یک فرد فقط در یک رشته متخصص بشود بلکه بدین معناست که با تخصص در یک رشته دانشجوى علوم دین فارغ التحصیل و صاحب نظر گردد و بعد از آن صلاحیت خدمت در مراکز مختلف فرهنگى و اجتماعى را بیابد و لازم نباشد که وقت خود را با حضور در درسهایى که به آنها علاقه ندارد یا مربوط به کارش نمى شود هدر دهد.
روشن است که ضرورت دارد از رشته هاى دیگر قبل از انتخاب رشته تحصیلى اطلاع درخور داشته باشد. اگر فردى داراى نبوغ و استعداد برجسته باشد شاید بتواند در زمینه هاى مختلف متخصص و صاحب نظر و به تعبیر دیگر مجتهد گردد. این مهم براى عده اى خاص و با استعداد ممکن است. در عین حال همه اذعان دارند که ممحض شدن در یک رشته همیشه همراه با
موفقیّت است.
ابوعبیده قاسم بن سلام درباره خود مى گوید:
(هرگز با من مناظره نکرد فردى که در همه دانشها دست داشت مگر آن که بروى غالب شدم و نیز نشد که با دانشمندى متخصص در یک فن مناظره کنم و او در دانش خود بر من چیره نگردد20).
این سخن را برخى از قول شیخ بهایى نقل کرده اند21.
بنابراین متخصص در یک فن اعلم و تواناتر از دیگران خواهد بود و نظرى که ارائه مى دهد صائب و قابل تقدیر است.
آشنایى با زبان
زبان وسیله ارتباط بین انسانها آگاهى از نظرات دیگران و راه آشنایى با فرهنگها ودانشهاست. زبان ملتها را به هم پیوند مى دهد راه را براى نشر اندیشه و آیین فراهم مى آورد.
از این روى روحانیان که در کار تبلیغ و ترویج اند باید به زبانهاى گوناگون آشنا باشند تا با شناختى که از ملتها مى یابند بتوانند اندیشه دینى خود را به آنان عرضه بدارند.
زبان و ادبیات عرب
ادبیات عرب جزو علومى است که از دیرباز براى شناخت معارف اسلامى و استفاده از کتاب و سنّت از دروس اولیه حوزه هاى علمیه بوده است. هر دانشجوى دینى مدتى ازعمر خود را صرف فراگیرى قواعد ادبى و بلاغى عربى مى کند تا بهتر با قرآن و حدیث آشنا شود و فهم نیکى از آنها داشته باشد و بر اقوال فقهاء آگاهى بیابد. آنچه امروز به عنوان ادبیات عرب در حوزه تدریس مى شود که متجاوز ازچهار سال وقت طلاب را مى گیرد صرفاً جنبه یادگیرى قواعد دارد. زبان عربى زبان بین الملل اسلامى است و فراگیرى آن براى تمام نیروهاى مذهبى از فرق و مذاهب مختلف ضرورت دارد که متأسفانه به آن در حوزه هاى علمیه اهمیت داده نمى شود یا اگر هم کم و بیش توجهى مى شود در آن حدّ نیست که مشکلى را بر طرف کند و راهى را بگشاید.
شوراى مدیریت جمع ساعاتى را که براى فراگیرى ادبیات عرب تعیین کرده 1250 ساعت است که چهار سال وقت طلاب را مى گیرد.
متون درسى آن شامل: امثله صرف ساده صرف میر تصریف عوامل هدایه صمدیه سیوطى مغنى الادیب و مختصر المعانى است که بیانگر قواعدند نه بیشتر.
در این برنامه هشتاد ساعت براى تجزیه و ترکیب آیات قرآن در نظر گرفته شده و حدود 157 ساعت براى مکالمه عربى منتهى بعد از پایه چهارم22 که تقریباً طلبه از کتابهاى ادبى فارغ شده که این شیوه برخلاف شیوه معمول در فراگیرى زبان است. متون درسى که ذکر شد به جز مغنى الادیب و صرف ساده بقیه بیش از یک قرن با ما فاصله دارند23.
شهید باهنر که برخاسته از حوزه و آشنا با دانشگاه بود از شیوه آموزش عربى در حوزه چنین انتقاد مى کند:
(امروزه محصلین علوم دینى پس از چند سال مطالعه مداوم ادبیات عربى باز هم از ترجمه کتابهاى عربى روز و القاء خطابه و نوشتن مقالات عربى عاجزند و فقط به یک نوع متن خوانى و ترجمه کتب فقه و اصول قدرت پیدا مى کنند. .. چه مى شود اگر این فکر تعقیب شود که باید از آخرین متدهاى تعلیم زبان استفاده کرد و ضمن آن که به عنوان مقدمه اصول و فقه با ادبیات عربى آشنا مى شویم دست کم این زبان بین المللى اسلامى را به طور کامل فرا گیریم. در حالى که امروزه تعلیم مشکل ترین زبانهاى دنیا با روشهاى جدید در یکى دو سال به طور کامل انجام مى شود. متأسفانه ما پس از چندین سال سرو کار داشتن با تعلیم و تعلّم زبان عربى باز هم کمیتمان لنگ است...24)
با آشنا شدن طلاب به زبان عربى روز وسیله ارتباط حوزه با جهان اسلام فراهم مى شود و از این طریق عقاید و دیدگاههاى حوزه علمیه در سطح دانشگاههاى جهان اسلام طرح مى گردد.
در ارتباط با آموزش زبان عربى مناسب است در این جا اشاره اى شود به برخورد سیدجمال الدین اسدآبادى با فرزند حاج امین الضرب.
سید در سال 1304 هـ . ق به ایران مى آید. در این سفر در منزل حاج امین الضرب سکنى مى گزیند. متوجه مى شود فرزند وى محمد حسین مطول و مغنى مى خواند. از او سؤال مى کند: (عربى هم حرف مى زنى عربى مى نویسید؟)
وى پاسخ مى دهد:خیر!
سیّد چنان از این پاسخ ناراحت مى شود که رنگ صورتش تغییر کرده و با نهایت تغیّر مى گوید:
(شىء عجیب شىء عجیب. مطول و مغنى مى خوانى و عربى حرف نمى زنى؟ از فردا باید شروع به مکالمه عربى نمایى).
با کمک سید جمال الدین و تلاش خود در عرض ده روز توان نگارش یک صفحه بدون غلط را پیدا مى کند. سید جمال نامه هایى که به او مى نویسد به عربى است و سخنانى که در منزل امین الضرب ایراد مى کند حاج محمد حسین به عربى مى نگارد25.
ما باید براى آموزش از بهترین شیوه و متن بهره بریم و نقاط ضعف آموزشى را جبران کنیم البته این بدان معنى نیست که ما به هیچ وجه از متون کهن بهره نبریم بلکه آنها اصل نباشند. مى توان گفت آشنائى طلاب با متون کهن تاحدودى ضرورى است; زیرا اینان باید از آنچه گذشتگان نوشته اند بهره برند.
ادبیات فارسى
آشنایى دقیق عالمانه و فنى با زبان فارسى و شیوه نگارش مقاله و کتاب براى حوزویان بسیار ضرورت دارد. اینان وظیفه دارند جامعه خویش را با اسلام و معارف دینى آشنا سازند. در نگارش و خطابه از بهترین و شیواترین روش بلاغى بهره برند و کتابهاى مذهبى را همراه با صناعت ادبى تألیف کنند: (وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه26) کتاب مذهبى اگر با نثر پخته و زیبا و بى پیرایه ارائه گردد پایدار و استوار مى ماند و نسل بعد از نسل از آن بهره مى برند و راه مى جویند. در کشورى مانند ایران نگارش کتاب به فارسى تأثیر بیشتر دارد تا به زبان عربى و...
سخنى از علامه بحرالعلوم نقل شده که نشانگر توجه این مرد بزرگ به تأثیر یک نوشته در جامعه است.
علامه نورى در کتاب (فیض القدس) مى نویسد:
(برخى از اساتید بزرگوار برایم نقل کردند که علامه طباطبائى بحر العلوم آرزو مى کرده است که تمام کتابها و مصنفات وى در دیوان عمل علامه مجلسى(ره) نوشته شود و تنها یکى از کتب فارسى مجلسى که ترجمه متن اخبار است و همانند قرآن در تمام اقطار مشهور و شایع است در دیوان عمل وى نوشته شود و علت آن استفاده و بهره اى است که از این کتب در اطراف و اکناف مى شود و گروه زیادى از آن سود مى برند.27)
گفتار بحرالعلوم مهم و در خور تأمل است. او به حجم کتاب و علمى بودن آن نمى اندیشد بلکه بر تأثیر کتاب و نقشى که پیدا مى کند اهمیت مى دهد.
درباره کتابهاى علامه مجلسى که به فارسى نوشته شده گفته اند:
(انتشار کتاب حق الیقین او باعث شد که هفتاد هزار نفر از سنیان شیعه شوند و عقاید شیعه در جامعه محکم گردد و صوفیه که داراى پیروان زیاد و معتقد به غلو بودند دفع و از شمارشان کاسته شود.28)
امروز نوشته هاى متقن متین و روان تأثیر زیادى در هدایت نسل نو دارد. حوزه اگر در این جهت گام ننهد از مردم بویژه نسل جوان و تحصیل کردگان جدامى افتد. حوزه لازم است معارف اسلامى را با نثرى روان مطابق با قواعد در سطحهاى مختلف براى کودکان نوجوانان دانش آموزان و دانشجویان و مردم عادى بنگارد و آنان را با دین و مسائل دینى آشنا کند29.
آشنایى با دیگر زبانها
رسالت حوزه رسالتى است جهانى و در محدوده اى خاص نمى گنجد از این روى براى ابلاغ رسالت و پیامى که بر دوش دارد باید به زبانهاى زنده دنیا حتى زبانهاى غیر مشهور آشنا گردد.
آشنایى با دیگر زبانها افزون بر ابلاغ پیام الهى باعث اطلاع از شبهات دشمنان اسلام مى شود و امکان پاسخ گویى سریع به آن شبهات را فراهم مى سازد. بزرگان دین به این مسأله توجه داشته اند. از جمله نقل شده است: در دوران زعامت آیة اللّه بروجردى پس از پایان یافتن بناى مدرسه خان برنامه درسى منظمى براى آن تنظیم مى شود که در آن فراگیرى زبان انگلیسى نیز گنجانده شده بود. برنامه خدمت آیة اللّه بروجردى براى اظهار نظر نهایى و تأیید تقدیم مى گردد. وقتى از زبان انگلیسى صحبت به میان مى آید ایشان در پاسخ مى گوید:
(اگر کسى یک زبان بداند یک آدم اگر دو زبان بداند دو آدم و اگر سه زبان بداند سه آدم است.30)
درباره ابوبکر ضریر استاد نحو مدرسه نظامیه بغداد (م: 612 هـ . ق.) یاقوت حموى مى نویسد:
(زبانهاى فارسى و ترکى و حبشى و رومى و ارمنى و زنگى را به خوبى مى دانست و هرگاه دانشجویى غیر عرب نزد او چیزى مى خواند و درک معنى به زبان عربى برایش مشکل بود ضریر عبارت را با زبان همان دانشجو برایش توضیح مى داد.31)
یا اثیرالدین ابوحیّان غرناطى نحوى استاد حدیث و تفسیر در مدرسه منصوریه قاهره (م: 745 هـ ق.) علاوه بر زبان عربى با زبانهاى ترکى و فارسى آشنا بود و در هر دو زبان تألیفاتى داشت32.
درباره سید جمال الدین اسدآبادى نوشته اند که زبان افغان فارسى عربى ترکى و فرانسه را مى دانسته و با انگلیسى و روسى و سنسکریت آشنا بوده است33.
مرحوم شعرانى که در علوم حوزوى از تخصص بالایى برخوردار بود علاوه بر زبان عربى و فارسى با چند زبان دیگر آشنایى داشت:
(مرحوم ابوالحسن شعرانى آن عالم وارسته به زبانهاى مختلف آشنایى داشت. فرانسه را به اندازه عربى مى دانست و مسلط به... انگلیسى اش خوب بود.. عبرى را مى دانست. کتابهاى عبرى هم داشت. خودش به من گفت که: من عبرى را پیش یک ملاى یهودى خوانده ام.34)
تبادل افکار و انظار پاسخ گویى به شبهات و... ابزارى دارد که در رأس آنها زبان است. البته فهم و درک افکار و آگاهى از شبهات و پاسخ گویى به آنها افق جدیدى به روى جامعه اسلامى خواهد گشود.
پاسخ گویى به شبهات سابقه دیرینه اى
در حوزه ها دارد. به گونه اى که برخى اشکالات به نام شبهه کننده شهرت یافته است: شبهه ابن قبه شبهه ابن کمّونه و...
بسیارى از این شبهه ها و پاسخها جامعـه اسلامى و حوزه ها را وا خواهد داشت که دقیق تر و منسجم تر بگویند و بنویسند و زمینه را براى تحول فکرى مهیا مى سازند. وقتى کاشف الغطا شیخ آقا بزرگ تهرانى و سید حسن صدر اطلاع پیدا مى کنند که جرجى زیدان در: (آداب اللغة العربیه) شیعه را کوچک و بى اصل پنداشته پیمان مى بندند به معرفى شیعه بپردازند. سید حسن صدر (تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام) و آقا بزرگ تهرانى (الذریعه) را تألیف مى کنند و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء کتاب جرجى زیدان را به بوته نقد مى گذارد35.
امروز در سطح جهان تبلیغات زیادى علیه اسلام و شیعه مى شود چرا نباید حوزویان برخیزند و غیرتمندانه از مرزهاى عقیدتى و فکرى دفاع کنند.
شیخ بهایى رساله اى دارد به نام: (ذبائح اهل کتاب). وى این رساله را در پاسخ به شبهه اى مى نگارد که در روم [عثمانى] مطرح بود که چرا شیعیان ذبایح اهل کتاب را حرام مى دانند.
در مقدمه این رساله مى نویسد:
(ان الباعث على تألیف هذه المقالة وتحریر هذه الرسالة ان رسول ملک الروم لماورد بالرسالة من تلک المملکة الى هذه البلاد ذکر فى بعض الأیام ان من أعظم ما یشنع به علماء الروم على علمائکم بعد مسألة الامامة حکمهم بتحریم ذبائح اهل الکتاب مع أن القرآن المجید نطق بتحلیلها فى آیة لامجال لتأویلها وهى قوله تعالى (وطعام الذین أوتوالکتاب حلّ لکم36) فامرنى السلطان الأعظم... الشاه عباس الحسینى الموسوى الصفوى. ان اکتب رسالة قاطعة لاحتجاجهم بحیث یرتفع تشنیعهم علینا...37)
انگیزه تألیف این مقاله و نگارش این رساله این بود که فرستاده پادشاه روم چون با نامه اى از آن مملکت به این کشور [ایران] آمد در یکى از روزها بیان کرد که بزرگترین ایرادى که علماى روم [عثمانى] بر علماء شما مى گیرند بعد از مسأله امامت حکم آنان به حرمت ذبایح اهل کتاب است. با این
که قرآن در آیه اى که مجال توجیهى براى آن نیست حکم به حلیت آن کرده است و آن سخن خداست که مى فرماید: (وغذاى آنان که کتاب داده شدند براى شما حلال است).
سلطان اعظم شاه عباس به من فرمان داد که رساله اى بنگارم که برهان آنان را از بین ببرد به گونه اى که ایرادشان بر ما مرتفع گردد.)
امروز نیاز به زبان بیشتر ملموس است. تفسیر و تحلیل اهداف و برنامه هاى انقلاب اسلامى خنثى کردن تبلیغات مسموم پاسخ به شبهات و تشریح مسائل دینى و... ایجاب مى کند که حوزویان به دیگر زبانها آشنا باشند.
به گفته امام خمینى:
(پیشتر احتیاج به زبان زبانهاى خارجى نبود. امروز احتیاج است به این. یعنى جزو برنامه تبلیغات مدارس باید زبان باشد. زبانهاى زنده دنیا. آنهایى که در همه دنیا شایع تر است. این باید یکى از چیزهایى باشد که در مدارس دینى ما که مى خواهند تبلیغ بکنند. این امروز محل احتیاج است. مثل دیروز نیست که ما صدامان از ایران بیرون نمى رفت. امروز ما مى توانیم در ایران باشیم و به زبان دیگرى در همه جاى دنیا تبلیغ کنیم در همه جا مبلغ باشیم38).
تفسیر و علوم قرآنى
قرآن معجز جاوید پیامبر گرامى اسلام اساس شرع رکن مهم وحدت جامعه اسلامى و دستور العمل و قانون مسلمانان است. از این روى از آغاز این کتاب آسمانى را عزیز مى داشتند و در حفظ آن تلاش عظیم مى کردند.
تا وقتى که قرآن چراغ راه بود از همه جهت وعملاً مسلمانان بدان پایبند بودند جامعه اسلامى برفراز بود و عزیز. امّا از وقتى که هر کسى به هوسى به تفسیر نشست فرقه ها شکل گرفتند و اختلافها دامن گستردند. این بود که مسلمانان روز خوش ندیدند و برج و باروى عزت آنان هر چند گاه آماج حملات فرومایگان مى شد.
علامه طباطبایى در (المیزان) بحثى دارد درباره اهتمام به قرآن. وى با اشاره به حدیث ثقلین که رسول خدا(ص)
اهل بیت را عدل قرآن قرار داده به این نکته مى پردازد که: آیا مسلمانان به اسلام عمل کردند؟
وى بر این باور است که شیعه و سنى هر یک به گونه اى طبق دستور اسلام عمل نکرده اند:
(شیعیان عترت را گرفتند و قرآن رارها کردند و سنیان قرآن را گرفتند و عترت را رها کردند.)
از قول برخى از محققان اهل سنت نقل مى کند:
(اهل سنت کتاب را گرفتند وعترت را ترک گفتند و این منجر به ترک کتاب شد.زیرا پیامبر(ص) فرمود: (آن دو از هم جدا نمى شوند) و شیعیان عترت را گرفته و کتاب را رها کردند. این کار باعث ترک عترت گردید. به خاطر سخن پیامبر(ص): (انهما لن یفترقا) پس امت اسلامى قرآن و عترت را با هم ترک کردند39).
و این افراط و تفریط نتایج ناگوارى به همراه داشت از جمله: قطع رابطه علوم دینى و ادبى با قرآن است. و این مطلب به حدى رسیده که طالب علمان در هیچ یک از مراحل تحصیل نیازى به قرآن پیدا نمى کنند بلکه به خاطر کسب ثواب و یا تیمم و تبرک به قراءت آن مى پردازند:
(وهذه الطریقة المسلوکة فى الحدیث احدالعوامل التى عملت فى انقطاع رابطة العلوم الاسلامیة وهى العلوم الدینیة والادبیه عن القرآن مع ان الجمیع کالفروع والثمرات من هذه الشجرة الطیبة التى اصلها ثابت وفرعها فى السماء تؤتى اکلها کل حین باذن ربها وذلک أنک ان تبصرت فى امر هذه العلوم وجدت أنها نظمت تنظیماً لاحاجة لها الى القرآن اصلاً حتى اٌنه یمکن لمتعلم ان یتعلمها جمیعاً: الصرف والنحو والبیان واللغة والحدیث والرجال والدرایة والفقه والاصول فیأتى آخرها ثم یتضلع بها ثم یجتهد ویتمهر فیها وهو لم یقرء القرآن ولم یمس مصحفاً قط فلم یبق للقرآن بحسب الحقیقه الاّ التلاوة لکسب الثواب او اتخاذه تمیحة للاولاد تحفظهم عن طوارق الحدثان! فاعتبران کنت من اهله.40)
این روش حدیثى از عواملى است که باعث انقطاع علوم اسلامى که همان علوم دینى و ادبى باشد از قرآن شد. با این که همه چون فروع و میوه هاى
این درخت پاکند که اصل آن ثابت و شاخه آن در آسمان است. در هر آن مى توان از آن بر چید و تناول کرد.
اگر درباره علوم مطالعه کنید مى بینید این علوم دینى طورى تنظیم شده اند که به هیچ وجه احتیاجى به قرآن نیست. به طورى که حتى امکان دارد متعلم این علوم: صرف نحو بیان لغت حدیث رجال درایه فقه و اصول را فرا بگیرد به آخر برسد و متخصص در آنها گردد ولى قرآن نخواند وجلدش را دست نزند!
در حقیقت براى قرآن چیزى جز تلاوت آن براى کسب ثواب و یا بازوبندى براى فرزندان که از حوادث روزگار در امان بمانند چیزى نمانده است. اگر اهل عبرتى عبرت بگیر.
متأسفانه حوزه هاى ما این گونه اند که علامه مى گوید. آنچه را علامه گفته واقعیت دارد. باید گفت: حوزه به گونه بایسته به قرآن وعلوم قرآنى اهمیت نداده و همین بى توجهى و گرایش به حدیث آن هم غیر فنى و غیر اصولى بدون توجه به سند و دلالت باعث شده که احادیث ضعیف و نامعقول صحیح جلوه کند و عده اى آن را برقرآن مقدم بدارند و در نتیجه سبب گردید شیعه به عقائد خاص درباره قرآن متهم شود. در حالى که روایات زیادى داریم که مى گویند: احادیث را بر قرآن عرضه کنید و اگر حدیثى مخالف قرآن بود (زخرف) و بى ارزش است و آن را رها کنید و بدانید که از معصوم نیست و ناقل آن سزاورتر به آن است41. ما در تمام زمینه هاى علمى عقیدتى اخلاقى و فقهى نیاز به قرآن داریم.زیربناى نظرات ما باید قرآن باشد. حتى آیات فقهى منحصر در پانصد آیه که عنوان آیات الاحکام را پیدا کرده اند نیست. به آیات دیگر هم مى توان براى دستیابى به احکام استشهاد جست یا اصول و قواعدى را استخراج کرد.
امام خمینى با این که همه حرکات و حرکاتش براساس قرآن بود و قرآن را حاوى همه نیازهاى بشر مى دانست42 و بر همین اساس حکومت جامع خویش را پى ریخت در عین حال از این که در ایّام جوانى بهاى لازم را به تدریس قرآن نداده تأسف مى خورد43.
حال تکلیف حوزه هاى علمیه روشن مى شود که با قرآن چه رفتارى داشته اند.
اهتمام به قرآن باید به صورت یک گرایش عمومى و با ارزش حوزوى مطرح شود. قرآن شناسى علمى در صدر قرار بگیرد نه در عرض اصول و فقه یا مقدمه اى براى آنها! این جهت ارزشى علم تفسیر است که مى تواند باعث گرایش طلاب و حوزه به قرآن گردد. وقتى در حوزه نجف عالمى به نگارش تفسیر قرآن مى پردازد عده اى او را از این کار باز مى دارند که نگارش تفسیر و تدریس آن به حیثیت علمى شما لطمه مى زند از این روى فقط یک جلد از آن تفسیر منتشر مى شود.فاجعه چنان عمیق است و ویرانگر که وقتى ازآیة اللّه خویى سؤال مى شود که چرا درس تفسیر را ترک کرده اید؟
پاسخ مى دهد: مشکلات و موانعى دردرس تفسیر وجود دارد.
مى گویند: علامه طباطبایى که در قم به این کار ادامه داده اند و بیشتر وقت خودشان را صرف تفسیر کردند چه شد؟
مى گوید: آقاى طباطبایى تضحیه کرده اند44.
یعنى آقاى طباطبایى خودشان را قربانى کردند از نظر شخصیت اجتماعى ساقط شدند. در چنین جوّى چگونه ما از طلاب و حوزه انتظار داشته باشیم که به سوى قرآن و علوم قرآنى گام نهند. آنچه مهم مى نماید این است که: بهاى لازم به این رشته علمى و لازم داده شود.
سیوطى در (الاتقان فى علوم القرآن) بیش از هشتاد نوع بحث راجع به علوم قرآنى آورده که امروزه مباحث دیگر نیز به آن اضافه شده است که تحقیق در این زمینه هاى علمى تنها با ایجاد رشته تخصصى میسر است واین امکان را فراهم مى سازد که ما توان درک حقایق قرآن را بیابیم.
حدیث شناسى
از منابع مهم احکام و معارف اسلامى حدیث است. متکلمان عرفا معلمان اخلاق مفسران و فقیهان به آن استناد مى کنند. فقیه در هنگام استنباط بیشترین مراجعه را به حدیث دارد. در گذشته فقیهان و محدثان بوده اند که به بررسى احادیث مى پرداختند ولى باید اذعان کرد که
اکنون حدیث به طور مستقل کمتر مورد بررسى قرار مى گیرد. حدیث شناسى به معناى خاص آن در حوزه ها رائج نیست.
علم الحدیث را به دو بخش تقسیم مى کنند: روایت الحدیث و درایت الحدیث یا فقه الحدیث. روایة الحدیث در بر دارد علم رجال و علم درایه را. بنابر این علم حدیث را مى توان به سه بخش تقسیم کرد:
1 . فقه الحدیث. دانش درک معانى و واژه هاى احادیث.
2 . علم رجال. دانش بررسى راویان و جرح وتعدیل آنان.
3 . على درایه یا مصطلح الحدیث دانش کیفیت نقل حدیث و چگونگى دریافت آن و سند و متن احادیث45.
در تحقیقات رجالى معمولاً به کتابهاى رجالى و برخى کتابهاى روایى مراجعه مى شود و طبق جرح و تعدیلى که بزرگان انجام داده اند درباره راویان قضاوت مى گردد.
رجال شناسان ما در گذشته با دید نقادانه به جرح و تعدیل افراد مى پرداختند. اما امروز سعى برخى از علماى رجال برآن است که به گونه اى تمام راویان را توثیق کنند که این کار به ضرر فرهنگ و معارف دینى ماست و از آن بى شک ضرر خواهیم دید.
با یک نگاه به مرآت العقول علامه مجلسى که شرح کافى است در مى یابیم دقت علاّمه را در بررسى روایات و نمایاندن صحت و سقم آنها. به عنوان نمونه از سى و چهار روایتى که ثقة الاسلام کلینى در کتاب (العقل والجهل) کافى آورده تنها سه روایت آن صحیح و سه روایت آن موثق است. بیست و هشت روایت باقى مانده یا ضعیف است یا مرسل و یا مجهول46.
از 174 حدیثى که در کتاب فضل العلم کافى آمده حدود 50 حدیث آن صحیح یا موثق است و بقیه مجهول مرسل ضعیف و مرفوع اند با این که کافى یکى از منابع معتبر روایى ماست47.
درباره احادیث این کتاب نوشته اند: از مجموع 16090 حدیث کافى 5072 حدیث آن صحیح 144 حدیث حَسَن 1116 حدیث موثق 302 حدیث قوى و 9456 حدیث ضعیف شناخته شده است48.
در لؤلؤة البحرین مجموعه احادیث آن
را 16199 حدیث دانسته که 9485 حدیث آن ضعیف است49.
گرچه برخى روایات ضعیف السند را روایات صحیح تأیید مى کنند و با تواتر اجمالى قابل اعتمادند و یا مضامین عالى دارند که جبران ضعف آنها مى شود بدین وسیله ولى گزارشى که ارائه گردید هشدارى است به ما که روایات نیاز شدیدى به بررسى سند و متن دارند. به صرف این که حدیثى در کتابهاى معتبر نقل شده و حتى مشایخ ثلاث آن را آورده اند نمى شود و نباید به آن اعتماد کرد. چه بسا که آن حدیث بامسلمات در تناقض باشد.
در واقع گروه حشویه که فقها از جمله شیخ مفید آنان را طرد کرده اند و دیدگاه آنان را شدیداً به نقد کشیده اند کسانى بودند که باور داشتند هر حدیثى که از طریق شیعه نقل مى شود معتبر است بى آن که به نقد و بررسى سند و متن آنها بپردازند.
در بررسى روایات تنها نباید به بررسى سند آنها اکتفا کرد زیرا بسیار بوده اند جاعلانى که احادیث را از قول افراد موثق نقل مى کردند تا براى دیگران قابل پذیرش باشد.
از جمله درباره ابن ابى العوجاء نوشته اند: اقرار کرده به جعل چهار هزار حدیث تا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کند50 بدیهى است آنچه وى جعل کرده دیگران نقل حتى اگر فرض کنیم بخش اندکى از آن احادیث در کتابهاى روایى وارد شده توجه به این مهم یعنى نقد و بررسى لازم مى نماید.
فِرَقْ و گروههاى گوناگون براى توجیه دیدگاههاى خود به جعل حدیث دست مى زدند و عقائد باطل خود را از قول ائمه بیان مى کردند. شناخت عقائد آنان و پى گیرى آنها در روایات براى پیراستن شیعه از پیرایه ها نیاز جدّى و سرنوشت ساز جامعه ماست.
امروز نمى شود با خرافات سخنهاى سخیف و سست که متأسفانه شیادانه در لابه لاى روایات ائمه معصومین(ع) جا گرفته نسلى خردگرا و عقل باور را توجیه کرد.
روایتهایى چون روایتهاى ابى بن کعب درباره ثواب قراء ت قرآن که جاعل خود اعتراف کرده براى تشویق مردم به چنین کارى دست زده و51... در کتابهاى روایى ما زیاد است که باید فکرى کرد.
امام خمینى معتقد است که برخى احادیث مضمون آنها اشتباه است و نمى توان آنها را به امام معصوم نسبت داد. از جمله روایاتى که در باب حیل ربا آمده و مشایخ ثلاث آن را نقل کرده اند.
شخصى از امام رضا(ع) از حیله هاى مرسومه ربا سؤال مى کند حضرت پاسخ مى دهد:
(لابأس به قد امرنى أبى ففعلت ذلک52.)
مانعى ندارد. پدرم موسى بن جعفر(ع) مرا به این کار فرمان داد و من نیز انجام دادم.
و در نقل دیگرى امام صادق(ع) مى فرماید:
(لابأس بذلک قدفعل ذلک ابى رضى اللّه عنه وأمر فى ان افعل ذلک فى شىء کان علیه53)
مانعى ندارد پدرم انجام مى داد و به من نیز دستور داد که چنین عمل کنم.
امام خمینى دربررسى این اخبار به سند آنها بسنده نمى کند زیرا برخى از این روایات معتبرند بلکه در محتواى آنها اشکال مى کند:
(تو آگاهى که برخى از اعمال را گرچه مباح باشند معصوم مرتکب نمى شود; زیرا معصوم منزه است از آنچه باعث تنفرطبع گردد مانند تحصیل نفع به حیله و...54)
یا در باب خرید و فروش انگور به کسانى که شراب مى سازند روایاتى وارد شده که ائمه(ع) نیز چنین عمل مى کردند. برخى از این روایات از نظر سند معتبرند: امام خمینى درباره آنها مى نویسد:
(فتلک الروایات بما انها مخالفة للکتاب والسنة المستفیضة وبما انها مخالفة لحکم العقل کما تقدم وبما انها مخالفة لروایات النهى عن المنکر بل بما انها مخالفة لاصول المذهب ومخالفة لقداسة ساحة المعصوم(ع) حیث ان الظاهر منها ان الائمه علیهم السلام کانوا یبیعون تمرهم ممن یجعله خمراً وشراباً خبیثاً ولم یبیعوه من غیره وهو مما لایرضى به الشیعة الامامیة کیف ولوصدر هذا العمل من اواسط الناس کان یعاب علیه فالمسلم بما هو مسلم والشیعى بما هو کذلک یرى هذا العمل قبیحاً مخالفاً لرضى الشارع فکیف یمکن صدوره من المعصوم ـ علیه السلام 55.)
این روایات علاوه بر آن که مخالف
کتاب و سنت مستفیضه اند و مخالف حکم عقل (آن گونه که گذشت) و مخالف روایات نهى از منکر بلکه مخالف اصول مذهب مخالف قداست ساحت معصومانند. زیرا از ظاهر روایات بر مى آید ائمه علیهم السلام خرماهاى خود را به کسانى مى فروختند که آن را تبدیل به خمر و شراب پلید مى کردند و به غیرآنان (طبق یکى از روایات) نمى فروختند و این مطلب از موضوعات و مواردى است که شیعه امامیه به آن راضى نیست. چگونه این مطلب را بپذیرد در حالى که اگر این کار از مردم متوسط صادر شود به آنان ایراد مى گیرند. پس مسلم از آن جهت که مسلمان است و شیعه همچنین این کار را زشت و مخالف رضایت شارع مى داند. پس چگونه امکان دارد که معصوم چنین کارى را انجام دهد.)
امام خمینى در این سخن ملاکهاى متعددى را براى ارزیابى احادیث بیان کرده است: کتاب سنت مستفیضه عقل اصول کلى مذهب قداست معصومان و روایات نهى از منکر و...
و با توجه به این ملاکها و ملاکهاى دیگر ضرورت حدیث شناسى به صورت علم تخصصى در حوزه قابل درک است.
علاوه بر آنچه گذشت موقعیتهاى اجتماعى و سیاسى در بیان برخى احادیث نقش داشته که بدون شناخت آن موقعیت زمانى تبیین حدیث ممکن نخواهد بود.
به عنوان مثال زراره و محمد بن مسلم در روایتى صحیح از امام صادق درباره مصارف هشتگانه زکات که در قرآن آمده56 سؤال مى کنند که آیا به تمام آنان زکات داده مى شود اگر چه شیعه نباشند؟
امام صادق مى فرماید:
(إن الامام یعطى هؤلاء جمیعاً لأنّهم یقرّون له بالطاعة).
امام و رهبر مسلمانان به همه آنان زکات مى دهد زیرا آنان اطاعت او را پذیرفته اند.
سؤال مى کنند: اگر چه شیعه نباشند؟
امام صادق(ع) پاسخ مى دهد:
(یا زرارة لوکان یعطى من یعرف دون من لایعرف لم یوجد لها موضع وانّما یعطى من لایعرف لیرغب فی الدّین فیثبت علیه فامّا
الیوم فلاتعطها اُنت واٌصحابک الاّ من یعرف من وجدت فمن هؤلاء المسلمین عارفاً فاٌعطه دون النّاس.57)
اى زراره! اگر امام مسلمانان فقط به کسى که شیعه است زکات بدهد و به دیگران ندهد جاى مصرفى براى زکات باقى نمى ماند و به این خاطر به غیر شیعه زکات مى دهد تا دردین رغبت کند و در آن ثابت قدم بماند. اما [امروز که حکومت حقى وجود ندارد و شیعیان تحت فشارند.] تو و یارانت جز به شیعیانى که مى یابید ندهید. پس آن که از مسلمانان عارف و شیعه هست زکاتش بده نه به عموم مردم).
این فرمایش امام صادق(ع) در مصرف زکات ملاکى را بیان مى کند که در خور توجه است. مى فرماید: اگر امامى باشد و حکومتى زکات را به همه محتاجان مسلمان مى دهد. زیرا تمام آنان تحت قدرت و نفوذ اویند. اما امروز شما وظیفه دارید فقط زکات را به شیعه بدهید.
اما فقهاى ما در مصرف زکات در غیر سهم مؤلفة قلوبهم و سبیل اللّه ایمان و شیعه بودن را شرط مى دانند.
(ولایعطى عندناً معتقداً لغیرالحق من سائر فرق المسلمین بلاخلاف أجده فیه بیننا بل الاجماع بقسمیه علیه.58)
ونزد شیعه زکات به کسانى که به غیر حق اعتقاد دارند از سائر فرقه هاى مسلمانان داده نمى شود. اختلافى در مسأله نیست بلکه اجماع منقول و محصل بر آن اقامه شده است.
اگر گفتار فقها و روایات متعددى را که در این باره وجود دارد با روایتى که ذکر شد در نظر بگیریم وجه جمع آن مشخص مى شود. اگر حکومت حق برقرار بود زکات به غیرمؤمنان اشکالى ندارد؟ اگر نه نباید به آنان پرداخت. از آن جا که شیعه به جز برهه اى حکومت در دست نداشته اجماع بر عدم جواز پرداخت نمود یافته است.
این نشانگر تأثیر زمان در دگرگونى احکام است. موقعیتهاى اجتماعى در احکام و شناخت احادیث نقش فراوان دارد.
از باب مثال:
از امیرالمؤمنین على(ع) از سخن رسول
خدا(ص) سؤال مى شود که فرمود:
(غیّروالشیب ولاتشبّهوا بالیهود).
پیرى را باخضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید.
آن حضرت پاسخ مى دهد:
(انّما قال صلى اللّه علیه وآله وسلّم ذلک والدین قُلَّ فامّا الآن وقد اتّسع نطاقه وضرب بجر انِه فامْرؤ و ما اختار59)
او که درود خدا بر او باد چنین فرمود زمانى که شمار مردان دین اندک بود. اما اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده هر کسى آن کند که خواهد.
بنابراین فرمایش دستور خضاب از جانب رسول خدا(ص) براى جوان نشان دادن اجتماع مسلمانان بوده است تا دشمنان اسلام امید به نابودى جامعه نوپاى اسلامى نداشته باشند. امروزه که اسلام گسترش پیدا کرده است نیازى به چنین امرى نیست. چنین کارى در واقع مستحب نخواهد بود. این راهها و شیوه هایى را براى شناخت احادیث به ما نشان مى دهد:
1 . برخى دستورات پیامبر(ص) جنبه مصلحتى داشته و در مقطع خاص اجتماعى بیان شده است. و این روش در سخنان ائمه(ع) نیز وجود دارد.
2 . این سخن نشانگر آن است که موقعیتهاى اجتماعى سیاسى جامعه صدر اسلام در تبیین و تشریح احادیث نقش دارند. استنباط فقیه از یک حدیث وقتى کامل خواهد بود که از چرایى صدور و موقعیت اجتماعى زمان صدور روایت مطلع باشد. علاوه بربررسى سند و ارزیابى عقلانى حدیث باید وضعیت سیاسى مسلمانان را در احادیث اجتماعى نیز بداند.
3 . فرمایش امیرالمؤمنین(ع) نشانگر آن است که وجود یک عادت در زمان پیامبر اکرم(ص) دلیل بر سنت بودن آن نمى شود که ترجیح در پیروى دائمى آن باشد بلکه این احتمال وجود دارد که یک سنت در هر زمانى شکلى به خود بگیرد. البته شناخت این مهم باید با دلیل قطعى و بررسى کامل تحقق بیابد.
4 . از پاسخ امیرالمؤمنین(ع) بر مى آید که تشبه به ملل دیگر همیشه و در همه زمانها و مکانها خلاف نیست تنهازمانى که بار ضد ارزشى داشته باشد و به موقعیت اجتماعى مسلمانان ضربه بزند تشبیه به
دیگران مذموم خواهد بود.
بنابراین بررسى زمان صدور روایت و موقعیت اجتماعى شیعه و مسلمانان در فهم احادیث نقش اصلى دارد. این خود نیاز به حدیث شناسانى دارد که با دید اجتماعى به نقد و بررسى احادیث بپردازند وفقیه و مجتهد از تحقیقات آنان در استنباط احکام بهره ببرد و اسلام را مطابق با مقتضیات زمان به جامعه عرضه کند.
علم کلام و فرق اسلامى
علم کلام از علوم شریف و مقدسى است که از مبدء و معاد سخن مى گوید و عقائد دینى را تشریح مى کند. این علم اهمیت ویژه اى دارد وزیربناى معارف و فقه اسلامى است اگر کسى زیربناى عقیدتى متزلزلى داشته باشد در عمل نیز دچار اشکال و انحراف و سردرگمى مى گردد. از این روى مکلف باید به اصول اعتقادى خویش یقین داشته باشد و نمى تواند تقلید کند.
علم کلام متصدى ارائه ادله اعتقادى و پاسخ گویى به اشکالاتى است که رخ مى نماید و موضوع آن تحقیق درباره حقایق و موضوعاتى است که جز از راه بررسى منطقى و استدلال و مطالعه گسترده امکان ندارد. از آن جا که با دیدگاههاى مختلفى رو به رواست و همیشه در معرض اشکالات گوناگون باید تخصصى شود وگروهى به غور در این دانش بپردازند.
علم کلام در ابتدا بسیار محدود بود ولى بر اثر ورود فلسفه به جهان اسلام و ترجمه کتابهاى یونانى و گسترش علوم و بروز تحولات اجتماعى و سیاسى و... با مسائل و سؤالات جدید رو به رو گردید واین تحولات اجتماعى بروز و ظهور فرقه ها و نحله ها را سبب گردید.
متکلمان براساس نیازها و سؤالها به تشریح مسائل پرداختند و کتابهایى نگاشتند و عرضه کردند. این مباحث وآثار بى شک در آن روزگار کارا بود و گره گشا و هدایت گر; امّا امروز که برخى از آنها حداقل چهارقرن با ما فاصله دارند آیا مى شود کارایى داشته باشند؟
در نتیجه پاسخهاى اشکالاتى که امروز پدید آمده نمى تواند براساس استدلالهاى دو قرن پیش باشد. امروز اشکالات و مسائل جدیدى در علم کلام مطرح است باید تحقیق و تفحص جدید صورت گیرد.
استاد شهید مطهرى در مقاله اى تحت عنوان: (وظائف حوزه هاى علمیه) وظائف روحانیت را به دو بخش تقسیم مى کند: بخشى مربوط به اهداف عالى و ایده اى که حوزه باید به آن بپردازد و بخشى به عنوان وظائف فعلى که ضرورت پرداختن به آن بیشتر احساس مى شود.
بحث از کلام جدید را از مباحثى مى داند که ضرورت تحقیق فعلى دارد و سر فصل مباحثى که لازم است با توجه به اشکالات جدید مورد بحث و بررسى قرار گیرد چنین ارائه مى دهد:
1 . فلسفه دین علل پیدایش دین از بُعد جهان شناسى و جامعه شناسى فطرت آینده دین و مذهب و مهدویت در اسلام.
2 . وحى و الهام از نظر علوم روانى جدید (مسأله نبوت).
3 . بررسى مجدد ادله توحید با توجه به ایراداتى که مادیین به برهان نظم و دیگر براهین گرفته اند و بحث در زمینه عدل الهى.
4 . بحث امامت و رهبرى از جنبه اجتماعى آن.
5 . مسائل خاص حضرت رسول و قرآن و شبهاتى که در این زمینه مطرح شده است60.
تحقیق در علم کلام هم جنبه عقلى دارد و هم جنبه نقلى. هم باید در تاریخ علم کلام و عقائد گوناگون به مطالعه پرداخت و فرقه هاى مختلف اسلامى را شناخت و هم با برهانى عقلى به مصاف مخالفان رفت و اشکالات آنان را پاسخ داد.
در مسائل عقیدتى بررسى تاریخچه فرق و مذاهب مختلف که در دوران ائمه بوده اند و در جامعه صدر اسلام رشد کرده اند لازم است. زیرا آنچه در باب عقائد از راه نقل به ما رسیده امکان دارد با خرافات آمیخته باشد و لغزشهاى عقیدتى آنان از طریق روایت به جامعه سرایت بکند.
با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران مباحث مربوط به دین در سطح جهان به طور جدّى مطرح شده و هر سال مقالات متعدد و کتابهاى گوناگونى نوشته مى شود تا چهره دین را بد جلوه دهند و مردمان حق طلب را از گرایش به آن باز دارند.
از دیگر مباحثى که حوزه باید به آن بپردازد تحقیق و بررسى درباره عقائد و
دیدگاههاى دیگر مذاهب آسمانى و مکاتب جهانى است که از راه شناخت آنها مى توان از اسلام دفاع کرد و یا به تفاهم رسید.
پاسخ گویى به نیازهاى عقیدتى در جوامع اسلامى و غیر اسلامى وقتى امکان دارد که ما خود را از هر جهت مسلح کنیم و بتوانیم با شیوه هاى مناسب عقائد خود را عرضه بداریم. امام خمینى رضوان اللّه تعالى علیه در پیام خود به گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروى سابق مى نویسد:
(ما حاضریم خلاء اعتقادى جامعه شما را پر کنیم61)
بدیهى است که این مطلب با آگاهى حوزویان از مباحث جدید کلامى و آگاهى از مکاتب مختلف امکان دارد.
فلسفه و عرفان
فلسفه که با ترجمه کتابهاى یونانى وارد جهان اسلام شد در جامعه اسلامى رو به رشد گذارد. دانشمندان مسلمان برخى از مباحث آن را پذیرفتند و برخى را پیراستند و پایه مباحث را مستدل ساختند و مسائل و مباحث جدید به آن افزودند62. این حرکت باعث گسترش فلسفه مشاء و اشراق گردید و ظهور مکتب متعالیه ملاصدرا را در پى داشت که به گونه اى فلسفه و عرفان را در آمیخت و بیانات عمیق فلسفى پیشوایان اهل بیت(ع) را که غالباً از متشابهات شمرده مى شدند حل کرد63.
فلسفه جزو علومى است که از گذشته هاى دور در حوزه هاى علمیه مطرح بوده و عده اى در آن متخصص بودند.
حوزه هاى شیعه بر خلاف حوزه هاى اهل تسنن فلسفه را رها نکرده زیرا عقل گرایى و تفکر عقلانى از ویژگیهاى شیعه است.
دانشمندان مصلح و آگاه اکثراً با فلسفه آشنا بودند و با دیدى کلى به مسائل مى نگریستند.
فلسفه در گذشته و حال طرفداران و مخالفانى داشته و دارد. هرگروه بر عقیده خویش براهینى اقامه کرده اند اما آنچه مسلم است فراگیرى فلسفه در حوزه به عنوان رشته اى تخصصى امرى بدیهى و روشن است حتى اگرما آن را جداى از معارف دینى بدانیم. زیرا یادگیرى علومى که ما را در دفاع از اسلام کمک مى کند
ضرورت دارد.
علامه طباطبائى در این باره مى نویسد:
(دین هدفى جز این ندارد که مى خواهد مردم به کمک استدلال و با سلاح منطق عقلى و به نیروى برهان که فطرتاً با آن مجهزند به شناخت حقائق جهان ماوراى طبیعت نائل آیندو این همان فلسفه الهى است.64)
در قرآن و نهج البلاغه و روایات ما مطالبى آمده که تنها با استدلال فلسفى و عقلى قابل درکند.
شهید مطهرى درباره معارف و مطالب فلسفى که در نهج البلاغه نهفته است مى نویسد:
(بیشترین بحثهاى الهى نهج البلاغه را تفکرات عقلى محض و محاسبات فلسفى خالص تشکیل مى دهد. درباره شؤون و صفات کمالیه و جلالیه ذات حق تنها از [این] شیوه ... استفاده شده است.65)
امام خمینى که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامى: (مسلط به مبانى فقه وفلسفه اسلامى در عالى ترین شکل آن بودند)66 حوزه هاى علمیه را به فراگیرى فلسفه توصیه مى کرد و یادگیرى آن را چون اصول براى حوزه ها لازم مى دانست و از حملاتى که در گذشته بر آن شده بود شکوه داشت:
(باید حوزه ها وقت وافرشان را صرف فقه و اصول و فلسفه و مباحثه کنند. زیرا فقه در رأس دروس است ولى مسائل دیگر هم مهم است که باید به آنها عمل شود.67)
(یاد گرفتن زبان خارجى کفر و شرک به شمار مى رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مصطفى از کوزه اى آب نوشید کوزه را آب کشیدند; چرا که من فلسفه مى گفتم68.)
فلسفه اى که در حوزه ها تدریس مى شود هماهنگ با دنیاى جدید نیست و از دیدگاههاى فلسفى مطرح در جهان تهى است. همان متون قدیمى بیشتر بدون در نظرگرفتن شرایط موجود و سیر تکاملى که فلسفه داشته تدریس مى شود.
البته فلاسفه قوى و چیره دستى بوده اند و اکنون نیز وجود دارند که با آشنایى به مشربها و دیدگاههاى جدید متون فلسفى را به گونه اى مطرح کرده اند که در روزگار ما
به کار آید.
امام خمینى (ره) در پیام خود به گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروى سابق برآشنایى با فلسفه اسلامى براى رسیدن به حق مطلق تأکید مى ورزد و صاحب نظران آن کشور را دعوت مى کند که علاوه بر کتابهاى فلاسفه غرب با نوشته هاى فارابى و بوعلى در حکمت مشاء و با کتابهاى سهروردى در حکمت اشراق آشنا گردند و به کتابهاى صدرالمتألهین در حکمت متعالیه مراجعه کنند تا معلوم گردد که:
(حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد69.)
فلسفه و عرفان گرچه از یکدیگر جدایند ولى هردو یک هدف را تعقیب مى کنند:
فلسفه راه رسیدن به وجود مطلق است از طریق استدلال.
عرفان راه رسیدن به وجود مطلق است از راه دل و این دو مؤید یکدیگرند. چه بسا استدلالهاى فلسفى که با سیر و سلوک عرفانى اثبات گردد. از این روى عرفان راهى است که اهل دل براى رسیدن به حق برمى گزینند و شهید مطهرى هر دو را راه دریافت معارف قرآنى مى داند:
(دایره مسائلى که قرآن در زمینه مسائل ماوراء الطبیعه مطرح کرده است بسیار وسیع تر از آن است که مطالعه در مخلوقات مادى بتواند جوابگوى آنها باشد. همینها سبب شد که مسلمانان گاهى از طریق سیر و سلوک روحى (عرفان) و گاهى از طریق سلوک عقلى و فکرى (فلسفه) دنبال این مسائل را بگیرند70.)
امام خمینى در پیام خود به گورباچف از مطالعه کتابهاى عرفا سخن مى گوید که تنها خبرگان تیزهوش قوى دست توان شناخت و درک آن را دارند71.
در پایان یادآورى این مطلب لازم است که توجه به منطق به عنوان مقدمه فلسفه امرى است ضرورى و در علوم دیگر نیز مى توان از آن به عنوان ابزار بهره برد و اگر ما بخواهیم در سطح جهانى و در مراکز دانشگاهى حضور علمى فعال داشته باشیم ناچاریم از یادگیرى منطق ریاضى در حد آشنایى و فراگیرى منطق دیالتیک تا در کنار
منطق صورى از پیشرفتهایى که در این علم به وجود آمده بهره مند شویم و با منطق کارا و قوى به استدلال بپردازیم.
اخلاق
انبیاء بر آن بوده اند که روانها را پرورش دهند و انسانها را از خاک برکنند و به افلاک رسانند. هدف آنان این بوده که فضائل را در جانها جایگیر کنند و رذایل را بزدایند.
به پیروى از انبیاى الهى مردان صالح و شایسته خدا به اصلاح نفوس پرداختند.
ائمه اطهار(ع) همیشه دغدغه اصلاح نفوس را داشته اند و بیشترین نیرو و توان خویش را در ساختن انسانهاى مشتاق و علاقه مند خصال نیک انسانى صرف کرده اند.
در حوزه هاى علمیه عالمان وارسته و فرزانگان خودساخته به پیروى از سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) حوزه هاى اخلاقى تشکیل مى دادند و با الهام از قرآن کریم روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) و سیره آن بزرگواران انسانهاى مهیا براى پیمودن پله هاى خودسازى را دست مى گرفتند و بالا مى بردند. چون بخوبى درک کرده بودند که ساختن جامعه ایده آل و آرمانى ترویج دین دعوت مردم به حق و عدالت و... بدون اصلاح و تزکیه دعوت گران امکان ندارد. اینان باید اول آنها خود را اصلاح کنند تا بتوانند به اصلاح جامعه بپردازند.
علم اخلاق در اسلام به تدریج نضج گرفت. آیین اسلام سیره پیامبر(ص) ارزشهاى اخلاقى گذشته را دگرگون کرد. اسلام بنیاد نوى در اخلاق پى ریخت. برخى از مفاهیم سمت و سوى دیگرى یافتند و از آنها تفسیر جدیدى ارائه شد و برخى کلاً از میدان به در برده شدند و مفاهیم جدیدى وارد فرهنگ بشرى شد.
سالها این روش پایید: تفسیر اخلاقى از آیات و روایات ارائه آن از سوى موعظه گران به مردم.
تا این که علوم یونانى هندى ایرانى و... به عربى ترجمه شد و در بین مسلمانان رواج یافت.
بسیارى از دانشهاى اسلامى از این علوم تأثیر پذیرفتند از جمله اخلاق که علاوه بر آیات وروایات از دانشهاى جدیدى که به حوزه اسلامى راه یافته بود بهره ها گرفت و دامنه خویش را گستراند.
کتابهایى که با الهام از قرآن و روایات نوشته شده به تناسب هر یک از صفات فاضله و رذیله آیات روایات و داستانهایى را ذکر کرده اند و از تعالیم اسلامى کمک گرفته اند. در حقیقت تفسیرى است اخلاقى از آیات و روایات. در این گونه آثار در باره این که فضیلت و رذیلت چیست یا راه رسیدن به فضایل و راه جلوگیرى از رذایل کدام است بحثى نمى شود72.
در حالى که امروز بحث باید برود روى این محور که چه کنیم فضیلتها در عمق جان افراد و جامعه رسوخ کند و رذیلتها و رفتار و عادتهاى ناپسند زدوده شوند. چه عواملى سبب مى شود که انسانها به کام رذیلتها فرو غلتند و چه عواملى سبب مى شود که از فضیلتها فاصله بگیرند. انسان موجودى پیچیده است و باید دقیقاً شناخته شود تا بشود بر هدایت او همّت گماشت. هر نصیحتى و هر موعظتى را نمى شود به هرکس فروخواند. چه بسا نتیجه عکس بدهد.
یا جامعه باید چگونه پى ریزد شود که فضیلتها در همه ارکان آن جریان داشته باشد و رذیلتها به گونه اى طرد بشوند و از جامعه زدوده که با کوچک ترین حرکت رذیلت خواهانه جامعه فضیلت خواه شدیداً عکس العمل نشان دهد و نگذارد رذیلت و رذیلت طلبان و رذیلت مداران میدان بیابند.
این همه را نمى شود با چند موعظه و پند به سامان رساند. موعظه و پند مستقیم شاید در جوامع ابتدایى و ساده و به دور از پیچیدگیهاى خاص عصر ما مؤثر واقع شود و کارساز باشد امّا در جامعه اى که قرنها از دوران سادگى گذر کرده و مردمان آن با صداها و اندیشه هاى گوناگون سروکار دارند و به هزاران جا راه پیدا کرده اند تنها ذهن و فکر آنان را مسجد و موعظه گران دینى جهت نمى دهند بلکه هزاران هزار روان شناس جامعه شناس مردم شناس و... در کارند که فکر و ذهن آنان را براى اهداف از پیش تعیین شده خود بسازند و جهت دهند نمى شود بدون برنامه به موعظه برخاست.
از این روى لازم است براى دانش اخلاق فکرى کرد و از دانشهایى که در باور کردن این دانش مى شود سود برد با برنامه ریزى صحیح بهره برد و نقاط ضعف دروس اخلاق را به نقد گذارد و نقاط قوت آن را بر گرفت. سیستمى را باید پى ریخت
که متخصصان و کارآزمودگانى را به جامعه عرضه بدارد و این کار عظیم کارشناسانه پیش رود.
علم تاریخ
تاریخ میراث فرهنگى ملتها و امتهاست. گذشته امتها چه افتخارات و چه شکستها و ناکامیها در سینه آن جاى دارد. عوامل سقوط و صعود را مى نمایاند. آیینه اى است تمام نما در برابر ملتها.به انسان شناخت مى دهد شناخت رویدادها و پیامدکارها; زیرا آنچه که اکنون پیش مى آید پیشینه و یا مانندى در گذشته دارد.
زندگى بدون درس از گذشته و عبرت از آنچه که بر گذشتگان گذشته در سیاهى گم خواهد شد و در باتلاق مرگ فرو خواهد رفت.
از این روى قرآن به گوش دل سپردن به داستان راستان و عبرت از داستان ناراستان را بارها بار به پیروان خویش گوشزد کرده است.
آگاهى از تاریخ پیشینیان بر تجربت و دانش ما مى فزاید و در صحنه ها و عرصه هاى هول انگیز زندگى به کارمان مى آید و...
ضرورت آگاهى از تاریخ در کلام فلسفه فقه و... چنان بدیهى است که هرکس اندک آشنایى با این دانشها داشته عمق مسأله را درک مى کند.
متکلمى که از ریشه افکار و اندیشه ها آگاهى نداشته باشد نمى تواند در بازار شلوغ اندیشه ها راه به جایى برد و کالاى خویش برگیرد.
فقیهى که تاریخ و سیر تطور هر مسأله اى را نداند به کوره راه خواهد فتاد و سر از ناکجا آباد در خواهد آورد.
و...
اگر به ورق ورق تاریخ بویژه تاریخ پرفراز و نشیب اسلام آگاهى نباشد وارونه گران همه چیز را وارونه خواهند کرد. خوبان را بد و بدان و بدگوهران را خوب جلوه خواهند داد.چنان گرد و خاک خواهند آفرید که شناخت حق از باطل براى بسیارى مشکل خواهد بود.
آیا افتضاح از این بیشتر که برخى معاویه را به خاطر اجتهادش در جنگ با حضرت امیر(ع) مأجور مى دانند!73 این جاست که عمق فاجعه احساس مى شود و روشن
مى گردد که کم اهمیتى حوزه ها به تاریخ چه خسارتهاى جبران ناپذیرى به بار آورده و به بار خواهد آورد.
چه چهره هایى را که مورخان اجیر بدجلوه دادند و بد شناساندند ولى مع الاسف هیچ فریادى از حوزه ها برنیامد. اگر بر آمد جرقه اى رامانست که خیلى زود خاموش شد.
جرجى زیدان شیعه را اقلیتى ناچیز مى شمارد و پاسخهاى در خورى هم به وى داده مى شود امّا آن گونه که باید و شاید این پاسخهاى عالمانه به زبان روز در نمى آید و در اختیار نسلها که مورد حمله است قرار نمى گیرد.
یا چنان شخصیتهاى بى مانند ما چون امام صادق(ع) ناشناخته است که دکتر محمد کامل حسین در مقدمه اى که بر موطأ مالک دارد در معرفى مشایخ مالک بن انس مى نویسد:
(مورخان بیان کرده اند که جعفرصادق از مشایخ روائى مالک بوده و جعفر از امامان شیعه است و از علماى مدینه که به علم و دین شهرت داشت. شیعه از طریق وى احادیث زیادى نقل کرده که تنها در کتابهاى شیعه وجود دارند مانند آنچه در بحارالانوار مجلسى و دعائم الاسلام قاضى نعمان آمده است...).
در ادامه مى نویسد:
(اکثر محققان محدث برآنند که: آنچه از صادق نقل شده نیاز به اثبات و دلیل دارد.
پس جعفر صادق نزد محدثان دو شخصیت است: شخصیتى عالم و با ورع که آن در کتابهاى اهل سنت و مورخان معتدل مى یابیم و شخصیت دیگرى که برخى افراطیون شیعه معرفى کرده اند...74)
این اظهار نظر مربوط به گذشته دور نیست بلکه از تاریخ نگارش آن چهل سال نمى گذرد. مع الاسف در مقدمه یکى از کتابهاى مهم اهل سنت نگاشته شده است.
کندوکاوى بررسى و نقد نه تنها در تاریخ اسلام و تشیع لازم مى نماید که در تاریخ معاصر ایران نیز ضرورت دارد.
آنچه امروز نوشته مى شود ملاک قضاوت آیندگان قرار مى گیرد آن گونه که
نوشته گذشتگان ملاک قضاوت ماست.
در بررسى دقیق تاریخى مى توان دست تحریف گران را رد کرد و خرافات را زدود.
بسیارى از عقاید مردم را سرگذشتهاى انحرافى وغلط تشکیل مى دهد و زیادى از رویدادهاى ناصحیح به عنوان تاریخ مسلم بر سر منابر به مردم القاء مى گردد. گاهى مطالبى گفته مى شود که گوینده توجه به پیآمدهاى آن ندارد و تنها به صرف این که در کتاب فلان عالم دینى آمده و به تصور وى فضیلت است آن را نقل مى کند حتى در مواردى توجه ندارد که آن عالم و دانشمند دلسوز به نقد آن خبر تاریخى پرداخته و آن را رد کرده است.
ما باید حوادث تاریخى را با دیدى انتقادى به ارزیابى بپردازیم و رویدادها را محک بزنیم.
با عقائد و دیدگاههاى صحیحى که در باره موضوعى خاص داریم آنچه را دیگران نقل کرده اند ارزیابى کنیم.
کم نیست حوادثى که با ذکر آن پایه هاى اعتقادى خود را بى اعتبار مى سازیم. به عنوان مثال شیخ صدوق در علل الشرایع دو روایت در وجه تسمیه امیرالمؤمنین به ابوتراب نقل کرده که نشان مى دهد: بین على و فاطمه(ع) کدورتى بروز کرده از این روى على(ع) خانه را ترک مى کند و جلوى در منزل روى خاک مى خوابد! رسول خدا(ص) على را به خانه مى برد و با فاطمه آشتى مى دهد.
شیخ صدوق بعد از نقل این حکایت در باره این دو روایت که راوى آنها ابوهریره است اظهار مى دارد:
(لیس هذا الخبر عندى بمعتمد ولاهو لی بمعتقد فی هذه العلة لانّ علیاً علیه السلام و فاطمه علیها السلام ماکان یقع بینهما کلام یحتاج رسول اللّه الى الاصلاح بینهما...75)
این خبر نزد من قابل اعتماد نیست و نه هم به این علت اعتقاد دارم زیرا بین على و فاطمه(ع) سخنى بروز نکرده که رسول خدا آن را اصلاح کند.
چه بسیار مواردى وجود دارد که خبر از نظر سند و متن متزلزل است و ما به عنوان سرگذشت تاریخى از آن بهره مى بریم و به گونه اى عوام پسند آن را مى پراکنیم.
از این روى بر این باوریم: حوزه باید نیروهایى را بپروراند که در تاریخ صاحب نظر باشند.
بررسى گذشته تمدن اسلامى و نگارش تاریخ معاصر و تجزیه و تحلیل درست تاریخ اسلام شناساندن شخصیتهاى حوزوى و زدودن غبار تحریف از چهره آنان وظیفه اى است مهم بر دوش حوزویان که باید بسیج شوند و این کارها را به سامان رسانند.
شهید مدرس قهرمان بزرگ استقلال و حاکمیت حق دریافته بود که نیاز حوزه ها به تاریخ نیاز اولیه است. از این روى به عالمان بزرگ نجف پیشنهاد کرد که تاریخ به معناى عام و گسترده آن جزو متون درسى قرار گیرد:
(به اساتید حوزه هاى نجف خیلى اصرار و استدلال کردم که تاریخ را یکى از درسهاى حوزه هاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نکردند و اشتباه کردند.
این علما و اکابر اسلام که ستون دیانتند مى دانستند قرآن و نهج البلاغه نکات بسیارى در مسائل تاریخى دارد و ستون تاریخ است ولى قبول نداشتند که مى شود بر همان پایه اصولى را تحریر یا تقریر کرد. عقیده داشتند: باید اصول بیان شود تا فروع جاى مشخصى پیدا کند و ما حارث اصول دین مى باشیم76.)
آرى تاریخ آگاهى از تجربه ملتها و ابزار ترقى و افول آنان است که ما را در حفظ آیین خویش کمک مى کند. پس باید فراگرفت و موشکافانه درپى آن بود و به دیگران نیز آموخت.
علم اصول
اجتهاد و استنباط احکام بستگى عمیق به دانش اصول فقه دارد.
فقیه با آگاهى از این منطق اجتهاد مى تواند احکام الهى را استخراج کند. دانستن مسائل اصول به گونه اى اجتهادى براى فقیه ضرورت دارد. این امرى است پذیرفته شده و روشن.
حال چقدر و چگونه و با چه کیفیتى بحثى است دراز دامن که باید به طور واقع گرایانه و محققانه به کند و کاو پرداخت و راه نمود و مباحثى که به کار نمى آیند و در فقه نقشى ندارند یا دارند بسیار کم رنگ و حاشیه اى است به کنارى نهاد و یا حداقل وقت زیاد در تدریس و تدرس آن مصرف
نکرد.
یا برخى از مباحث فلسفى و کلامى که به دانش اصول راه یافته اند و در این دانش کارایى ندارند باید صاحب نظران در این دانشها به طور جدّى دست به کار شوند و این زواید را کنار بزنند. اصولى کارا پى ریزند و به دانش پژوهان فقه و اصول عرضه دارند.
چه لزومى دارد عمرها در دانشى صرف بشود که کارایى ندارد گرهى را نمى گشاید و به مسائل مبتلا به پاسخ نمى دهد و...
امروز با این همه مشکلات فکرى و مسائل بى پاسخ و انسانهاى سرگردان و جویاى پاسخ صحیح و محتاج روزنه اى امید سزاوار نیست نیروهاى شاداب و فداکار را اگر در سیر صحیح هدایت بشوند و دانشهاى لازم را فراگیرند به خوبى مى توانند ارزشها را بگسترانند به مسائل نوپیدا پاسخ دهند و مشکلات فکرى را حل کنند در لابه لاى سطور نامفهوم و یا کم فایده سرگردان کنیم که در آخر راه خود را نیز گم کنند چه برسد که راه بنمایانند.
علم فقه
فقه از علوم مورد نیاز جامعه است و مردمان در رفتارهاى فردى و اجتماعى با آن سروکار دارند. هر شخص معتقد و متعهد باید آگاهیهاى فقهى داشته باشد و طبق آن عمل کند. حال یا این آگاهیها را خود به دست مى آورد و یا از آگاهان و خبرگان جویا مى شود.
آنچه مهم است و سرنوشت ساز قوانین اجتماعى است که باید از (فقه) استخراج گردد و (فقه) به آنها پاسخ درخور بدهد.
به کار انداختن این بُعد از (فقه) حتى بعد فردى با توجه به شرایط روزگار ما بسیار مشکل مى نماد براى حلّ این مشکل باید راههاى گوناگونى را پیمود و طرحهاى تازه اى درافکند. گروههایى تشکیل داد تا راههاى رسیدن به این هدف بزرگ را بررسى کنند و سهل الوصول ترین راهها را برگزینند.
براى این که (فقه) هم در زندگى فردى به کار آید و هم در زندگى اجتماعى و جمعى باید در تک تک ابواب فقه نگاهى دوباره انداخت و مباحث کارآمد را پروبال داد و گسترد و مباحث زاید و غیر لازم را به کنارى نهاد و ابواب جدیدى را گشود. ابوابى که از
گذشته سابقه اى نداشته اند یا نمى شود در بابى از ابواب فقه گنجانده شوند.
گروههاى اجتماعى امروز را یک نفر یک مرجع هرچند عظیم الشأن و بزرگ نمى تواند بگشاید.مشکلات امروز نیازهاى نو پیدا گستردگى دامنه فقه و... ایجاب مى کند که گروههاى تخصصى تشکیل شود که علاوه بر اداره دوره هاى تخصصى و تألیف کتابهاى تخصصى و بررسى سال به سال متون درسى مربوط باب باب فقه را با همکارى موضوع شناسان بشکافند و نظر بدهند.
در مسائل اجتماعى سیاسى اقتصادى پزشکى زیست محیطى فضا دریا و... از متخصصان این رشته ها بهره بگیرند تا فتوا ذهنى و مدرسه اى نباشد بلکه واقعى و واقع گرایانه باشد.
امروز مسائل شرعى نمى تواند در محیطى محدود مثل مدرسه مدرس بیت محفل انس و استفتاء مطرح شود و کارآیى و گره گشایى و اتقان نیز داشته باشد. وقتى مى توان گفت: مسأله اى اتقان دارد که از همه زوایا بررسى کارشناسانه شود. با یک فتوا و اظهار نظر بدون بررسى همه جانبه و توجه به پیامدها در دنیاى کنونى نمى شود قدافراشت و حرف نهایى را زد.
پس گستردگى فقه پیدایش مسائل جدید لزوم شکافتن و شناختن موضوعات و... ایجاب مى کند که (فقه) به رشته ها و هر رشته اى به شاخه هاى گوناگون تقسیم شود تا پاسخ گوى نیازها باشد.
* گستردگى فقه: فقه از قبل از تولد تا پس از مرگ را در برمى گیرد.78 تنها علم حقوق نیست. علاوه بر آن وسیله رسیدن به کمال و تزکیه نفس است. احکام بسیارى دارد در باره ارتباط انسان با خدا کمک به همنوعان و... در حقوق نمى گنجد. باز خود حقوق که بخشى از فقه را تشکیل مى دهد چنان گسترده است که امروزه در دانشگاهها رشته هاى متعدد دارد. از این روى نمى شود یک نفر یک گروه از عهده این همه برآید.
روى این اصل بسیارى از دانشوران و فقهاى بنام پیشنهاد تخصصى شدن فقه را کرده اند از جمله: آیةاللّه اراکى از قول آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل مى کند:
(هربابى از این ابواب یک متخصص لازم دارد. چون ابواب فقه خیلى متشتت و اقوال ادله عقلیه و نقلیه و اجماعاتش تتبع زیاد مى خواهد. و افراد سریع الذهن لازم دارد و این عمر انسانى کفایت نمى دهد که پنجاه باب به طور شایسته و آن طور که باید و شاید تحقیق شود.
پس خوب است براى هر بابى یک شخصى متخصص بشود مثل این که در طب متخصص وجود دارد: یکى متخصص گوش است یکى متخصص اعصاب یکى متخصص چشم و... هر کسى یک تخصص دارد...
... یکى متخصص طهارت باشد یکى متخصص خمس باشد و همین طور و آن وقت هرسؤال و استفتایى که مى آید به متخصص آن ارجاع دهیم تا او جواب بدهد79.)
* پیدایش مسائل جدید: کتابهاى فقهى در آغاز با استفاده از متن روایات نگارش مى یافت و کتابهایى مانند: (مقنع) (هدایه) (مقنعه) (نهایه) بر این اساس نگاشته شد. با تألیف (مبسوط) توسط شیخ الطائفه و ارائه فروعات متعدد که با توجه به اصول و قواعد کلى فقه شیعه استخراج شده بود فقه شیعه را وارد مرحله جدیدى کرد و هر زمان فقها با توجه به نیاز جامعه و مسائل نو پیدا کتابهاى فقهى خویش را نگاشتند و نوشته هاى فقهى رو به تکامل نهاد.
در هر قرن مسائل جدید با کتابهاى جدید همراه شد. به گونه اى که کتاب فقهى جواهر از چهل جلد متجاوز گشت. بعد از وى نگارش مباحث فقهى در ابواب خاصى ادامه یافت.به مرور ایام در ابواب عبادات و برخى معاملات منحصر گردید. ما اگر بخواهیم روند رشد علمى فقه را حفظ کنیم و پاسخ در خور و شایسته به مسائل جدید که نیاز به بررسى فقهى دارد بدهیم چاره اى جز تخصصى کردن فقه را نداریم.
اگر ما تخصص در فقه را رها کنیم جلو رشد آن گرفته خواهد شد. به گفته شهید مطهرى:
(یا باید علما وفقهاى این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و مانع ترقى آن گردند و یا باید آن پیشنهاد متین و مترقى را عملى کنند رشته هاى
تخصصى به وجود بیاورند و مردم هم در تقلید تبعیض کنند همان طورى که در رجوع به طبیب تبعیض مى کنند80.)
زمانى که فقه به رشته هاى تخصصى تبدیل گردد و هر مجتهدى در رشته اى خاصى به تحقیق و استنباط بپردازد فاصله حکم به دست آمده با حکم واقعى کمتر خواهد شد و به مباحث غنا خواهد بخشید.
مثلاً بحث لاضرر در کتابهاى مختلف فقهى آمده اما زمانى که در باره آن رساله هاى خاص نوشته مى شود مباحث آن بهتر روشن مى گردد و چنانچه با حقوق در کشورها و مذاهب مختلف تطبیق و مقایسه شود نتیجه بهترى به دست مى دهد.
یا بحث ولایت فقیه در مطاوى کتابهاى فقهى مطرح بوده ولى بعد از انقلاب با بررسى ویژه و موضوعى مسائل و مباحث جدیدى را به دنبال داشته است.
معمولاً علمیت را فقهاء در گردآورى کتابهاى متعدد نمى دانند بلکه نکته سنجى و دقت در موضوعات و ابتکارات در طرح مسائل و بررسى دقیق آنها را نشانه علمیت مى دانند و این مهم زمانى به ظهور مى رسد که فرد در یک رشته ممحض گردد و مسائل جدید با دقت مورد بررسى و اجتهاد قرار گیرد.
شیخ انصارى81 سید ابوالحسن اصفهانى82 آقا ضیاء الدین عراقى83 و سید کاظم یزدى84 در تعریفى و ملاکى که براى اعلم ذکر مى کنند فهم بهتر از اخبار و مدارک احکام را دلیل اعلمیت مى دانند نه بسیارى استنباط و زیادى استخراج و آگاهى از مسائل اصولى که ربطى به استنباط احکام ندارد.
* شناخت موضوعات: موضوع یکى از دو رکن اساسى فتواست. احکام شرعى بر موضوعات مترتب است. فقیهى که مى خواهد فتوا بدهد باید موضوعى را که در باره آن اظهارنظر مى کند بشناسد منتهى گاهى خود به موضوع شناخت دارد و زمانى با اطمینان به اصل خبر فتوا و نظر مى دهد. شناخت از یک موضوع اگر اشتباه باشد حکم در باره آن نیز ناصحیح خواهد بود.بسیارى از فتواهاى اشتباه و غلط مخصوصاً در مسائل اجتماعى ناشى از عدم شناخت موضوع است گرچه در مواردى نیز امکان دارد ناشى از عدم
استقصاى ادله باشد.با احاطه کامل و آگاهى از یک موضوع مى توان فتواى درست صادر کرد در غیر آن صورت فتوا ناپخته و متفاوت خواهد بود.
شهید مطهرى در این زمینه مى نویسد:
(فقیه باید احاطه کامل به موضوعاتى که براى آن موضوعات فتوا صادر مى کند داشته باشد اگر فقیهى را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهى مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگى است این هردو نفر به ادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه مى کنند اما هرکدام یک جور و یک نحو بخصوص استنباط مى کنند85.)
گرچه برخى به این نکته تصریح مى کنند که. شناخت موضوع از وظائف فقیه و مفتى نیست و این را به عنوان امرى مسلم پذیرفته اند ولى این سخن در همه جا درست نیست. بله در مواردى خاص شاید چنین باشد.
موضوعاتى را که فقیه در باره آن حکم صادر مى کند مى توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1 . مستنبطه شرعى
2 . روش عرفى
3 . مبهم و متغیر
4 . مهم اجتماعى
در مورد اول فقیه وظیفه دارد اصل موضوع شرعى را به دست آورد و طبق استنباط خود از موضوع حکمى را صادر کند86.
در مورد دوم به خاطر روشن بودن موضوع و امکان تشخیص آن براى عموم فقیه تنها به بیان حکم اکتفاء مى کند.
او فتوا مى دهد. که شراب حرام است. عرف مصادیق آن را در مى یابد و در باره آن قضاوت مى کند. امّا اگر مورد سؤال موضوعى بود که برخى ممکن است آن را خمر بدانند و برخى ندانند از مصادیق مشکوک بود وظیفه فقیه است که تکلیف مردم را مشخص کند. مثلاً فقاع (آب جو) طبق نظر برخى مذاهب اسلامى از مصادیق خمر نیست وحلال است. اگر فقیهى آن را خمر بداند باید با دلیل اثبات کند و نمى تواند آن را به عرف محول کند. از این روى مى بینیم شیخ طوسى در باره فقاع رساله اى مى نگارد. در آغاز آن آمده است:
(فی تحریم الفقاع على مذهب اصحابنا و تشددهم فی شربه و الحاقهم ایاه بالخمر المجمع على تحریمها87.)
سخن در باره حرمت فقاع طبق مذهب ماست و سخت گیرى که در شرب آن داشته و آن را به خمر که اجماع بر حرمت آن است ملحق کرده اند.
شیخ در باب فقاع رساله مى نویسدتا یک موضوع مبهم را مشخص کند.
بنابراین در موضوعاتى که ابهام دارد و یا در حال تغییرند فقیه باید تکلیف مردم را مشخص سازند همان گونه که امام خمینى در باب شطرنج فتوا دادند: (چنانچه از حالت قمار خارج شده بازى آن اشکال ندارد) در حالى که اگر مجتهد فقط به روایاتى که در این باره آمده مراجعه کند حکم به حرمت شطرنج مى دهد ولى حضرت ایشان بیان مى کند: (اگر شطرنج از مصادیق قمار نباشد حرام نیست) در این جا اگر کسى براین باور باشد که هنوز شطرنج بر حالت قمار باقى است امکان دارد این تشخیص براى وى حجت باشد و باید بر طبق آن عمل کند.
فقهاء معمولاً با این که بر این باورند: باید شناخت موضوعات را به عرف واگذارد امّا بسیار اتفاق افتاده که براى روشن شدن تکلیف مردم در باره موضوعات اظهار نظر کرده اند و طبق آن فتوا داده اند.به عنوان مثال: در باب ذبح حیوان با کاردهاى استیلى عده اى از فقها مخالفند و عده اى موافق. مخالفان معتقدند: ذبح باید با ابزارى صورت گیرد که از آهن باشد و استیل آهن نیست. از این روى ذبح با آن مجاز نخواهد بود.
آنان که جایز مى دانند دو گروهند:
1 . برخى آهن بودن را شرط نمى دانند.
2 . برخى آهن بودن آلت ذبح را واجب مى دانند امّا بر این نظرند: استیل نیز آهن است88.
بنابراین در باره موضوع اظهار نظر کرده اند در حالى که عرف دو نام جداگانه براى آن برگزیده است.
در مورد چهارم که موضوعات مهم اجتماعى است شکى نیست که تشخیص آن از عهده عموم مردم خارج و تشخیص آن برعهده فقیه و یا حاکم اسلامى است.
صاحب جواهر در بحث اثبات هلال ماه به حکم حاکم در رد قول کسانى که آن را خارج از حجیت عموم حکم حاکم مى دانند مى نویسد:
(انّما المسلّم منه فی خصوص موضوعات المخاصمة دون غیرها اذ هو کما ترى مناف لاطلاق الاٌدلة... خصوصاً فی أمثال هذه الموضوعات العامة التی هی من المعلوم الرجوع فیها الى الحکام کما لایخفى على من له خبرة بالشرع والسیاسة89).
آنچه مسلم است [که از حجیت حکم حاکم خارج شده] موضوعات مورد مخاصمه در هنگام قضاوت است نه غیر آن; زیرا این سخن همان گونه که مى بینى مخالف اطلاقات ادله حجیت حکم حاکم است... مخصوصاً در چنین موضوعات عامى که روشن است در آنها باید به حاکمان مراجعه کرد و این مطلب بر کسى که به شرع وسیاست آگاهى داشته باشد مخفى نمى ماند.
سخن صاحب جواهر صراحت دارد که نظر حاکم و فقیه در موضوعات مهم اجتماعى پذیرفته شده است.
بنابراین فهم صحیح موضوعات و در
نتیجه صدور حکم در باره آنها با گسترشى که مسائل وحوادث واقعه پیدا کرده امرى روشن و بدیهى است.
از آنچه فقهاء و اصولیان در باب اجتهاد و تقلید گفته اند به این نتیجه مى رسیم که فراگیرى برخى از علوم که مقدمه اجتهادند صرفاً براى شناخت موضوع اند:
از این روى صاحب قوانین در علوم مورد نیاز مجتهد علاوه بر: ادبیات عرب تفسیر منطق و اصول به فراگیرى پاره اى از مسائل طب علم هیئت حساب و هندسه اشاره دارد.
امروزه که مسائل جدید پدیدار شده اند براى شناخت آنها باید برخى از دانشها را فراگرفت.
حکم صائب و درستى ارائه نماید.
به گفته رهبر معظم انقلاب:
(مجموعه اى از علوم انسانى و غیره که داراى تأثیر در استنباط و تنقیح موضوعات فقهى اند باید مورد عنایت قرار گیرد و فقیه این دوران با همه ابزارهاى استنباط صحیح که از آن جمله تشخیص درست موضوعات است مجهز گردد.
بدیهى است که شناخت درست موضوع در تصحیح شناخت حکم الهى داراى تأثیرى تمام است90.)
بنابراین شناخت موضوع تلاش علمى خاصى را مى طلبد که اگر کسى شناخت از موضوع نداشته باشد حق اجتهاد در آن مسائل را ندارد کسى که از مسائل سیاسى و اقتصادى بى اطلاع است و بینش کافى در این زمینه ها ندارد توان اجتهاد در این موضوعات را ندارد و حق آن را هم ندارد. او نمى تواند در مسائل سیاسى و حکومتى اظهار نظر کند.
امام خمینى در این باره مى نویسد:
(مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویه و عمل ضرورى است و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافى نمى باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور
کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گیرد91.)
متأسفانه باید اعتراف کرد که حوزه برخى از علوم مورد نیاز را که در شناخت موضوع نقش دارند وانهاده است که باید به طور جدى پى بگیرد تا ان شاء اللّه در آینده شاهد تحولى عمیق در اجتهاد باشیم.