در ایّام پیشین دانشورى در صدر مجلس جاى گرفت . رقیب او پرسشى کرد و او گفت : نمى دانم . هماوردش زبان به اعتراض گشود که اگر نمى دانى چرا در صدر مى نشینى ؟ مرد دانشور پاسخ داد: واى بر تو! این جایگاه مکان کسى است که چیزهایى مى داند و چیزهایى را نمى داند. اما آن که همه چیز را مى داند که مکان ندارد!
همچنین افلاطون مى گوید:
<مردمان به تمامى حق ره نیافتند. همانگونه که در تمامى ابعاد هم خطا نکردند. >
حقیقت فوق بر هر واقعیتّى چون نجف و غیر آن منطبق است ... بسیارى از مشایخ و پژوهندگان مخلص و فهیم آن حوزه مسائل را درک مى کنند و این نکته را مى دانند که نجف احتیاج به اصلاح عاجلى دارد که آن را به سوى پیشرفت وتعالى سوق دهد... در پاسخ خواسته هاى اینان ملاحظات و نقدهاى ذیل را مى نگارم . هر چند به مذاق آنان که تمجید دروغین رابر کلام حق و درست ترجیح مى دهند ناخوشایند بیاید.
1 نجف دانشگاه اسلامى است نه مرکزى قومى و وابسته به اقلیّت فکرى خاص . نجف در عمر هزار ساله خویش در خدمت به اسلام و نشر آموزه هاى قرآن و سنّت کوشیده است . دیانت را از جمود مصون داشته و آن را در برابر شمشیرهاى افراخته بدعتها و نیز شک و تردیدهاى آشوب آفرین حفاظت کرده است . نجف خردهاى بزرگ و اندیشه هاى گرانبار خویش را در خدمت به اسلام و مسلمانان به کار گرفته است . با وجود این بیشتر مسلمانان و یا حداقل جمعى فراوان از آنان نجف را فقط به عنوان مرکز شیعه وتشیّع مى شناسند. گمان مى ورزند: نجف پایگاه و مرکزى است براى تعصب فرقه اى و مذهبى یک گروه دینى علیه دیگر فرق اسلامى . اسف انگیزتر آنکه مشاهده مى کنیم که برخى از شهرهاى مسلمان ویا پایگاههاى دینى و مذهبى نامى از نجف نشیده اند ویا اسمى شنیده اند ولى راجع به آن هیچ نمى دانند.
سرّ مطلب آن است که نجف در عزلت مى زید. نجف به سکوت خود را پایبند مى دارد. در لاک خود فرو رفته و پیرامون خویش با هیچ یک از ابزار نشر سخنى و پیامى را ارائه نمى کند.
نه رادیویى دارد که به مسائل و شؤون نجف بپردازد نه روزنامه کثیر الانتشارى دارد ( تا از آن طریق خود را معرّفى کند ) و نه گروهى اعزامى را سامان مى دهد که به نقاط مختلف سفر کنند و پیرامون حوزهء نجف سخن بگویند و اهداف آن را باز گشایند و مردمان را به حقیقت نجف و چگونگى عملکرد آن آگاه بسازند. با این که مى دانیم که تبلیغ اسلام است .( و از سوى دیگر ) امکانات براى این تبلیغ آماده است و یا حداقل مى توان در راستاى آن امکانات را فراهم آورد.
2 ریاست حوزهء دینى نجف خط و مرز مشخّصى و نظام معیّنى ندارد که ریاست و مرجعیّت کبرا خود را ملتزم بدان بداند. بلکه هر کس که ریاست را بر عهده مى گیرد براى خود نظام و شیوه اى مستقل دارد و شاید بتوان گفت : نظام و سیستم (اداره ء حوزه نجف ) آمیزه اى است ( از افکار و خواسته هاى ) حاشیه نشینان و مستشاران مرجع . و در میان آنان کسانى
را مى توان دید که پیگیران معاشند و نه طالبان دانش و مبلّغان توحید. همّت اوّل و آخر آنان این است که در پیش مرجع و پشت سراو به رقابت با یکدیگر بپردازند به زهد و قداست تظاهر کنند تا بتوانند او را بفریبند و پس از دستیابى به اطمینان و اعتماد او جیب خود را پر کنند و خود را شادمان و شاداب سازند.
3 اموال فراوانى از شهرهاى شیعه به عنوان خمس و زکات به نجف منتقل مى شود.
رئیس حوزه هر گونه که بخواهد تصرف مى کند. کسى از او نمى پرسد که چه مقدار و در کجا صرف شده اند؟ ما در پاکدامنى و امانت آنان شک نداریم . همچنین در توانمندى ایشان در تدوین حلّ مشکلات علمى و جواب درس استفتائات و سؤالاتى که روز و شب به سویشان مى آید. ولى عدالت و توانمندى علمى مسأله اى است ومدیریت و نظام دهى نکته اى دیگر. تفاوت میان آن و همانند تفاوت میان قواى قضائیه و نیروهاى انتظامى است . دانشور دانش را گسترش مى دهد و در جان شاگردان نهال ملکه اجتهاد را غرس مى کند و آنان را بر تحقیق و آزمون تمرین و ممارست مى دهد; امّا مدیریّت واجرا زمینه ها و قلمرو خاص خود را مى طلبد همچنین استحکام بخشیدن بنیاد یک دانشگاه چه در ابعاد داخلى و چه قلمرو خارجى توانایى ویژه را برمى تابد. بنابراین بدیهى است که این مسائل بایستى به آگاهان توانمند احاله شود. زیرا هیچ ربط و پیوندى میان قدرت علمى و توانایى اجرایى نیست .
البتّه نکتهء یاد شده با این راه همساز است که مرجع دینى کسانى را که توانایى اجرایى این مهم را دارند برگزیند. آنان با ژرفکاوى و امانت امور را بر عهده گیرند حسابرسى کارها را انجام دهند و به او ارائه کنند و مرجع دینى در تدریس و فتوا خودرا ممحّض کند. حتى اگر وى خبرویّت و توانایى کامل مدیریتى داشته باشد در عین حال او نمى تواند دو مسأله عمده یعنى تدریس و مدیریت دانشگاهى را که هزاران دانش پژوه دارد همزمان برعهده گیرد.
4 دانش . پژوه به خود واگذار
مى شود هر چه بخواهد مى آموزد. در هر حلقهء درسى که تمایل پیدا کند حضور مى یابد بدون امتحان بدون ناظر و بدون هر چیز دیگر ( که به نقد و بررسى کار او بپردازد ). به همین جهت ادعاهاى دروغین و القاب دهن پرکن فراوانند و رداى علم و دانش را کسانى بر تن کرده اند که هیچ ارتباط سببى و یا نسبى با آن ندارند.
ملاحظات فوق نقد شتابزده اى است که به مناسبت بدان اشارت کردم . افراد گوناگونى از اهل فضیلت ودرک و اخلاص من را ترغیب کرده اند که کتاب ویژه اى در زمینهء اوضاع نجف بنگارم و راهى باز گویم که بتواند نجف را از تقلیدهاى موروثى که نسل بعداز نسل فرا گرفته اند رها کند. استدلال آنان چنین بود که چنین نوشته اى گر چه دستاورد و ثمرهء آن در آینده اى نزدیک به دست نیاید ولى آثارى نیک در آینده بر جاى خواهد نهاد. به زودى تلاش خواهم ورزید ( و از خداوند توفیق آن را خواهانم ) که به چنان کارى اقدام کنم . گرچه به خوبى آگاهم که چنان نوشته اى فریاد و نالهء آنان که فضاى نجف را مسموم کرده اند و صفاى آن را آلوده اند بر مى انگیزاند. اما من مبناى معروف خویش را دارم که اگر در مقوله اى یقین پیدا کنم به < قیل و قال > اعتنایى نخواهم داشت .
زیرا خویشتن را از مخلص ترین شاگردان نجف مى شمرم و نهایت آرزوى من است که نجف پیوسته پیشتاز سواران ( دانش و فضیلت ) باشد و چرا چنان تمانایى نکنم که اگر نجف نبود من چیزى نبودم که به یاد آید ( فلولا هالم اک شیئاً مذکوراً )