نوع مقاله : مقاله پژوهشی
از دیگر اصول اصلاحى سیّد جمال الدین مبارزه همه جانبه با استعمار است.
ییا دآور شدیم که تهاجم گسترده غرب در قرن سیزدهم هجرى عکس العملهاى متفاوتى را از سوى روشنفکران ومتفکران اسلامى در پى داشت
سیّد على رغم پندار منفى گرایان متعصب به تمایز از استعمار قائل بود. از یک سوى اقتباس از علوم و فنون غرب را لازم وواجب مى شمرد پى در پى بیاید واز سوى دیگر سخت ترین وتند ترین حملات راعلیه انحرافات فکرى اعتقادى وسیاسى غرب داشت. بر همین اساس به نفى وطرد جهان بینى غرب حکم مى کرد و همواره خطر مادّه گرایى و سلطه غربیان راگوشزد وستیز ومقاومت همه جانبه با غرب وغربگرایان رابه مسلمانان توصیه مى کرد.
شمّ قوى سیاسى سفرهاى مکرّر به شرق وغرب جهان نشست وبر خاست بارجال دینى وسیاسى سیّد رابه مرتبه اى بالابرده بودکه اعلى مصداق این روایت شریف شده بود:
(الا وانّ اعقل الناس عبد عرف ربّه فاطاعه وعرف عدوّه فعصاه)1
دشمن وترفندهاى او را به خوبى مى شناخت واستعمار انگلیس را که در آن عصر دشمن شماره یک اسلامیان بود افعى مى دانست که مسلمانان براى حفظ وبقاى حیات خود باید با آن مبارزه کنند.2
خود در راٌس مبارزان بود. طوفانى بود که علیه ظلم وستم شرق وغرب مى توفید:(پادشاهان راروى تخت خودشان به لرزه در آورد)3
آرام نداشت. همیشه وهمیشه دغد غه نجات مسلمانان را از چنگ اهریمنان روزگار داشت:
(او مى کوشید تا کشورهاى اسلامى را از زیر بار سلطه اروپاییان و استعمار بیگانگان نجات دهد.)4
این کار سترگ وگذر از سنگلاخهاى پرحادثه راسیّد بزرگوار در همبستگى بزرگ جهان اسلام مى داشت:
( خلاصه تعلیمات سید جمال الدین این است که: غرب رقیب وحریف مبارز سرسخت شرق است. وبا همه وسایل مى کوشد تا هر جنبشى راکه مسلمانان براى اصلاح ایجاد مى کنند نابود سازد. از این روى وظیفه جهان اسلام حکم مى کند که براى دفاع از هجوم غرب وحفظ موجودیت خود همه جوامع اسلامى متحّد شوند.)5
ویلغرید بلنت ونویسندگان فوق همگى بر این باور ند که سیّد نهضتهاى کشورهاى اسلامى نقشى اساسى داشته است.6
دکتر حمید عنایت 7 استاد محیط طباطبائى 8 استاد محمّد طاهر جبلاوى 9 وبسیارى از نویسندگان دیگر سیّد را مربّى وراهنماى مبارزان راه آزادى وضّد استعمار دانسته اند.
افشاى چهره استعمار
سیّد به خوبى مى دانست که ورود در مسائل ومبارزات سیاسى ـ اجتماعى بویژه مبارزه با استعمار بدون شناخت دشمن مانند ورود به صحنه پیکار بدون سازوبرگ جنگى است. از این روى وى در مرحله نخست همه تلاش وتوان خود رادر راه شناساندن چهره واقعى استعمارگران و ترفندهاى آنان به مسلمانان به کار گرفت. او حتى واژه
استعمار رااستعمار زده مى دانست:
(این استعمار که از نظرلغت به معنى آباد کردن است ازلحاظ معنى حقیقى واصطلاح به عقیده من مانند اسماء اضداد است. زیرا این استعمار یعنى استعباد وبنده وبرده ساختن آزادان وآزادگان. وخلاصه استعمار به معنى تخریب نزدکتر است تابه تعمیر و عمران.)10
بله استعمار در لباس فرشته وباداعیه عمران وآبادانى به سرزمینهاى اسلامى وارد شد ولطمات سنگینى رابر پیکر حیات اجتماعى ومعنوى مسلمانان وارد آورد.به طورى که بسیارى از ریشه هاى دینى سیاسى واقتصادى مسلمانان راقطع کرد. آفت تا اعماق دار الاسلام رسوخ کرده بود. روز به روز بر نفوذ استعمار در کشورهاى اسلامى افزوده مى شد.سیّد در چنین موقعیتى فریاد بر آورد:
(یا للمصیبه!یا للرزیه! این چه حالت است؟ این چه فلاکت است. مصر وسودان وشبه جزیره برزگ هندوستان را که قسمت بزرگى را ممالک اسلامى است انگلستان تصرف کرده. مراکش تونس والجزائر را فرانسه تصاحب نموده.جاوه وجزائر بحر محیط راهلند مالک الرقاب گشته. ترکستان غربى وبلاد وسیعه ماوراء النهّر وقفقاز وداغستان راروس به حیطه تخیر آورده. ترکستان شرقى راچین متصرف شده واز ممالک اسلامى جز معدودى بر حالت استقلال نمانده اینها نیز در خوف وخطر عظیم اند.)11
آن بیدار گر بزرگ هشدار مى دهد که اگر در مقابل دست اندازیهاى استعمار نایستند آنان همه قلمرو وسرزمینهاى اسلامى رامتصرف خواهند شد12 چه درست شناخته بود دشمن را. انگلیس ترفند باز را که در هر جنایت واجحافى رد پاى او را به آسانى مى شد دید به گفتارى گرسنه تشبیه مى کند ومى گوید:
(فرو بردن دویست میلیون مسلمان وآشامیدن آب تایمز او را سیراب نکرده است وامروز این جانور دهان آزمند خود رابیشتر باز کرده است تا سراسر قلمرو مسلمانان از نیل تاجیحون راببلعد.)13
روزگار شومى بود. حضور استعمار موجب نا امنى تبعید عالمان دینى متفکران اسلامى ومبارزان راه آزادى غارت منابع اقتصادى ضعف وعقب ماندگى مسلمانان وتفرقه وجدائى آنان از یکدیگر وبالاخره تجزیه کشورهاى اسلامى شده بود.سیّد در نامه اى که از پاریس به جوانان مصرى مى نویسد پرده از خیانت استعمار برمى دارد وعامل اصلى استعمار را در آن وادى معرفى کند.14
او تنها به حرف واعلام درد بسنده نمى کند راه حل ارائه مى دهد وتنها راه حلّى راکه در آن بر هر کار ساز مى داند توسل به زور و نبرد مسلحانه است.15 نبرد مسلحانه با گفتار پیروبى شرم انگلیس. آن که بى شرمانه به تبعید عالمان دینى هندوستان به جزایر فیلیپین واندونزى واسترالیاو… دست یازیده بود.
به مردم مصر بانگ مى زند: بپا خیزید واستعمار گر شوم آفرین رااز مصر عزیز بتا رانید:
(اعراب وفلاّحین مصرى بدانند که انگلیس هدفى جزبنده ساختن وبه استخدام در آوردن ایشان همان گونه که بردگان را استخدام مى کنند ندارد. استعمار گران در مرحله نخست حکمرانان رابه بردگى مى کشند وپس از آن دیگران را.اگر در اخراج دشمنان خویش ازکشور خود کوشش نکنند( هر چند از ایشان انتظارمى رود که در آن کوشش کنند.) حداقّل از یارى وهمکارى دشمن بر تصاحب سر زمین وکشور خود دست بردارند. آیا مصریان نمى دانند که جنبش اندکى از آنان در مقابله با انگلیسها مداخله دیگر دولتها رادر پى دارد وآن خود وسیله اى است براى نجات ورهایی…)16
آن بزرگوار با انتشار این مقالات بنیان بر افکن ضربات مهلکى رابر پیکر متعفن استعمار وارد آورد. این مقالات تاثیر زیادى در روحیات وافکار ملتهاى مسلمان بویژه مسلمانان هند ومصر گذارد.
سیّد در تاثیر استعمار در سقوط وتلاش دولتهاى مستقل ومقتدر در تاریخ مى نویسد:
(دولتهاى مقتدر سقوط نکردند واز بین نرفتند مگر با دخول بیگانگان به آن
کشورها وگماردن آنهابر کارهاى مهّم مملکتى زیرا در تاریخ همه دولتهاى منقرض شده آثارى از دخالت بیگانگان به چشم مى خورد.)17
تجزیه ومتلاشى کردن دو قدرت عمده ومقتدر مسلمان: ایران وعثمانى وکنار گذاشتن توفیق پاشا از قدرت 68گواه درستى اندیشه سیّد است.
مبارزه با استعمار از اهّم تکالیف
سید جمال مبارزه گسترده با استعمار گران را ازاصلى ترین ومهمترین تکالیف مسلمانان جهان مى دانست. وبر این باور بود: همه مسلمانان باید در حدّ امکان واستطاعت با استعمار گران مبارزه کنند. مانع بر سر راه آنان ایجاد کنند. تنها در این صورت است که به وظیفه دینى وملّى خود عمل کرده اند.
او معتقد بود: مبارزه با استعمار به حکم حاکم نیازى ندارد. قانون طبیعت وشریعت الهى به دفاع از خود ووطن حکم مى کند. مرگ در راه طرد ونفى آن مجاز وحتّى واجب است هر صاحب اندیشه اى رابه اتخاذ تدابیر لازم در برابر مکر حیله گران وپرهیز از ارواح شریر وناپاکى که به اشکال گوناگون در مى آیند وامى دارد.
سیّد چهره خائنان به کشور را که هر آن امکان دارد مرام به خاطر نشناختن آنان به چاه ویلى که حفر کرده اند فروا فتند واستعمار گران به اهداف شوم خود برسند این گونه مى نمایاند:
(مقصود از خائن تنها کسى نیست که کشورش رابه نقد ویا به بهاى کم ویا زیاد به دشمن تسلیم کند. ونیز خائن تنها کسى نیست که پاى دشمنان رادر سرزمینهاى اسلامى باز کند. بلکه کسى که تواناباشد از نفوذ بیگانگان در کشور جلو گیرى کند ویا به هر وسیله که شده ضربتى بر پیکر اجنبى وارد آورد ولى از این کار امتناع مى ورزد در هر لباسى که باشد وبه هر صورتى که جلوه کند او نیز خائن است. کسى که به اظهار یک راٌى ویا اجراى یک تدبیر به منظور سست کردن حرکات دشمن قادر باشدودر آن کوتاهى کند خائن است. آدمى که توان مبارزه ندارد ولى مى تواند مبارزان راراهنمایى کند اگر دراین زمینه سهل انگارى کند او نیز خائن است.)19
سیّد دائره شمول(خائن) را وسیع مى گیرد و کسانى را که به صحنه مبارزه وارد نمى شوند وکار امروزرابه فردا مى سپرند واز مکر دشمنان وخنثى کردن توطئه هاى آنان تغافل مى کنند نیز خائن مى داند. او با تحلیلى واقع گرایانه وبراساس قانون طبیعى وقتى ظلم استعمار گران انگلیس را از حدّ فزون مى بیند وکاسه صبر مردم رالبریز موقع رابراى حرکت واعتراض حتى اعلان نارضایتى از این وضع مناسب مى داند:
(اینک دیگر اعمال دولت انگلیس وتجاوز او به حقوق عثمانیها ومسلمانان اسباب دل تنگى مسلمانان رافراهم آورده است. ستم انگلیس دیگر غیر قابل تحمل است. از این رو بعید نیست که دلها به خشم آمده وصبرها لبریز گشته ومرز بندیها فرو پاشد.)20
وقتى دشمن خارجى برملتى مسلط بشود درمرحله اول به تحقیر آن مى پردازد وخود رابزرگ و قدرتمند وخلل ناپذیر جلوه مى دهد ومردم رفته رفته باور مى کنند که کارى از آنان ساخته نیست و عده اى مفلوک در دستان قدرتمند دشمن گرفتارند. سیّد براى جرأت بخشیدن به مردم مسلمان که این چنین سرنوشتى پیدا کرده اند و از توانایى خود وضعف دشمن غافلند مى گوید: (انگلیس سرابى بیش نیست. ابر آن خشکیده وشمشیر آن زنگ زده است و مسلمانان توان پیروزى دارند.)
سیّد مى گوید: (اگر دشمن مال وجان خود را براى پیروزى به چیزى که در دست او نیست به خطرى اندازد چرا شما در حفظ ونگهدارى آنچه که مال شماست جرأت وشهامت به خرج نمى دهید.)
سیّد جمال توانست با سخنان فوق وامثال آن روح تازه اى در کالبد نیمه مرده مسلمانان جهان بدمد. به گونه اى که در اندک زمان نهضتهایى علیه استعمار در گوشه وکنار کشورهاى اسلامى از جمله :مصر سودان ایران هند و… به وجود آمد.
مبارزه با استعمار
سیّد جمال الدّین براى مبارزه با استعمار تلاش وسیع وهمه جانبه اى را آغاز کرد. تبلیغ تعلیم دیدار وملاقات با رجال سیاسى ومذهبى جهان اسلام و…
در این تلاش سترگ ترسیم عزّت واقتدار مسلمانان در گذشته وانحطاط وعقب ماندگى آنان درآن عصر طرح اتحاد جهان اسلام دعوت به جهاد تقویت بنیه علمى وفنى مسلمانان تبیین چهره حقیقى اسلام تشدید رقابتهاى دول استعمارگر استمداد از عالمان دینى مبارزه با غربزدگان و… در رأس برنامه هاى وى بود. در این بخش به برخى از اصولى که در راه احیاى آنها تلاش بسیار کرد اشاره مى کنیم:
1.جهاد وپیکار: اسلام دین جهاد ومبارزه است. مبارزه با ستم وستمگران فساد وتباهى چپاول وغارتگرى از ویژگیهاى این مکتب است. سیّد بر این اصل بسیار تاکید مى کرد. به کسانى که به تعالیم اسلامى رنگ مسالمت جویى وساز شکارى مى دادند سخت مى تاخت.
او عزّت وذلّت اوج وسقوط مسلمانان را درگرو جهاد مى دانست و ذلّت ونکبت وادبار را در فراموشى آن.
او با مقایسه اسلام ومسیحیت ویادآورى این نکته که بنیان مسیحیت بر مسالمت است وبنیان اسلام بر جهاد ومبارزه اظهار شگفتى مى کند که چرا مسلمانان نسبت به این فریضه وتهیه ساز وبرگ جنگى از مسیحیان عقب افتاده اند:
(اساس دیانت اسلامیه بر قاعده غلبه وقهاریت است واظهار شوکت وتعمیم سطوت وفتح ممالک وتوسعه مسالک وجهاد فى سبیل اللّه واعلاء کلمة اللّه واستیصال مذاهب سایرین ونسخ شرایع آخرین و امر به معروف ونهى از منکر وسیاست مخالفین واضداد وقلع وقمع مواد کفرو ارتداد … [با جهاد ومبارزه بدست مى آید])21
به نظر او با توجه به فراوانى آیات جهاد در قرآن کریم مسلمانان باید نخستین ملت عالم در پیکار باشندواز لحاظ عِدّه وعُدّه بر تر نه این که عقب مانده ترین ملتها!
سخنان سیّد واستشهاد او به قرآن مسلمانان را علیه استعمارگران برانگیخت.
مسلمانان سکوت را شکستندولب به اعتراض گشودند. استعمار گران وحشت زده به فکر چاره افتادند. چاره کاررادر این دانستند که بر آن اصلى که این بیدارى راموجب گشته مهر بطلان زنند. قلم بمزدان وعلماى دست نشانده رابه کار گرفتند وآنان نیز چنین نظر دادند:
(جهاد در صورت عدم توازن میان نیروى مسلمانها ونیروى استعمارگر کارى بیهوده ومایه اتلاف جان ومال است وتا وقتى که دشمنان از اقامه نماز واداى فرایض جلوگیرى نکرده اند مملکت نباید محیط جنگ وآشوب گردد.)22
مولوى کرامت به نمایندگى از سوى انجمن ادبى مسلمانان کلکته اعلام کرد: هند دار الاسلام است واز این روى جهاد برضّد انگلستان جایز نیست.23 این انجمن قطعنا مه اى رانیز در حرمت جهاد مسلمانان با انگلستان صادر کرد.24
سرسید احمد خان چندین مقاله در حرمت جهاد با انگلستان نوشت25 واعلان کرد:
(جهاد در صورتى مجاز است که ظلم باشد ویا مسلمانان از اجراى فرایض دینى منع شوند وچون انگلیسیها این آزادى را تضمین کرده اند جایى براى جهاد باقى نمى ماند.)26
مستر هنتر انگلیسى در کتاب (مسلمانان هند) برخى از این فتاوا رانقل کرده است. ذیل یکى از این فتاوا امضاى سه تن از مفتیان مذاهب :حنفى شافعى ومالکى دیده مى شود.27
برخى سر سپردگى رابه جایى رساندند که جهاد علیه انگلیس را آشوب وبغى در دین اسلام نام نهادند وفتوا دادند که مسلمانان باید در بر ابر این مسلمانان از حاکمان خود دفاع کنند وآنان رایارى دهند وبافرمان حاکمان خویش با یاغیان وطاغیان بجنگند.28
این فتواهاى بر خاسته از بغص وکینه نمایانگر ضربه مهلکى است که انگلستان از احیاى جهاد خورده بود.که مسلمانان در همین راستاست ادّعاى بنوّت میرزا غلام احمد قادیانى مى گفت:
(به من وحى رسیده که باید اندیشه جهاد رااز سر بیرون کنیم و نسبت به حکومت انگلیسى با نهایت اخلاص و صمیمیت رفتار نمائیم.)29
آرى فتواهاى عالمان وابسته ومسلک قادیانى وهمچنین بهائیت 30 عکس العملى بود از جانب استعمار انگلیس در برابر اندیشه جهاداسلامى همان اندیشه اى که سیّد با تمام توان در صدد احیاى آنان در میان مسلمانان بود.
2.غیرت دینى: در آن روزگار استعمار گران تبلیغات شدیدى راعلیه تعصّب دینى مسلمانان به راه انداخته بودند.از آن به عنوان عامل عقب افتادگى توحش ودورى از فرهنگ وتمدن یاد مى کردند وبا این تبلیغات در صدد بودند که از حساسیت دینى مردم بکاهند تا راه رابراى نفوذ وسلطه استعمارى خود هموار نمایند. سید جمال پرده از این توطئه برداشت وگفت:
(اروپائیان پیش خود اعتقاد دارند به این که نیرومند ترین رابطه میان مسلمانان همان تعصب دینى است ودریافته اند که قدرت ونیروى معنوى مسلمانان تنها به تعصب در عقاید دینى متکى است.)31
تعصب شیرازه پیوند وهمبستگى مسلمانان است. اگر غیرت وحمیت ازمیان برداشته شود یکى از زیانهاى مهم آن تفرقه مسلمانان است که سیّد نیز بدان اشاره مى کند.32
سیدجمال آن دسته از روشنفکران غرب زده راکه در راستاى تبلیغات غرب قرا گرفته و با آنان در این نداى شوم همراه شده اند نکوهش مى کند ومى گوید: آنان با تکیه به کدامین اصل از اصول وموازین عقلى تعصّب ملّى رابر تعصّب دینى ترجیح مى دهند وتعصب دینى رامحکوم مى کنند.
انگلستان در هند از همین شیوه استفاده کرد. هنگامى که با غیرت دینى مسلمانان مواجه شدند به عدهّ اى از غربزدگان از جمله سرسید احمد خان روى آورد واز آنان کمک گرفتند تا (با تقلید وتلقین آتش غیرت مسلمانان راخاموش کنند شعله تعصّب آنان رافرونشانند وجمع آنها رامتفرق سازند ووحدت آنان راپاره پاره کنند.)33
آنچه که سید رابر مى آشفت وبه تعجب وامى داشت بر خورد مادّیون با تعصب نبود بلکه مخالفت وهمصدایى کسانى
بود که اعتقاد داشتند ودین باور بودند واروپاییانى که على رغم همه اختلافات قومى ونژادى وسیاسى در مقابله با اسلام تعصب مى ورزیدند.34
سیّد در چنین موقعیتى بانفى تعصبهاى غیر دینى که آنها رااز عوامل تفرقه مى شمرد روى عامل تعصب دینى ونقش اساسى آن در تشکّل امت تاکید مى کند ودر مقاله اى در عروة الوثقى به نام تعصّب خطاب به مسلمانان مى نویسد:
(مسلمانان آگاه باشید که تعصب دینى وهمبستگى در عقاید سبب بقاى حیات شماست آن را به شدت پاس دارید. تعصّب دینى خون زندگى شماست آن را بیهوده نریزید. پیوستگى ووحدت در دین وسیله سعادت شماست آن راپیش از مرگ به پول نفروشید. این علاقه دینى را محترم شمرده وبه وسوسه هاى خنّاسان وسرزنشهاى دیگران گوش ندهید… بدانید که تنها عامل به هم پیوستگى ملتهاى:عرب ترک فارس هندى مصرى ومغربى علاقه ورابطه دینى آنان مى باشد.)35
وى در ادامه عزتّ وقدرت ومنافع مسلمانان را در گرو حفظ این همبستگى مى داند واز مسلمانان مى خواهد که آن راخواروبه مقدار نشمرند ودر عین حال در تعادل آن تلاش نمایند تادر برابر عدالت خاضع باشند.36
3.مبارزه با غرب زدگان: غربزدگى یعنى پیروى کورکورانه از تمدّن خیالى غرب مرعوب آنان شدن وبه تمسخر گرفتن ذخائر واندوخته هاى خودى سرنوشت خود وکشور خود رابه دست آنان سپردن وچشم وگوش بسته مطیع فرمان آنان بودن رسوم وآداب آنان راهر چند مفتضح ومبتذل ترویج کردن وخلاصه غرب راقبله گاه جهان پنداشتن.
سیّد همان گونه که با استعمار سیاسى غرب مبارزه مى کرد با استعمار فرهنگى غرب نیز در ستیز بود. بر این باور بود که بسیارى از انحرافات وارزشهاى منحط بویژه آنهایى که در بى هویتى امّت اسلامى نقش دارند وروزنه هاى نفوذ وهجوم سیاسى نظامى بیگانگان را مى گشایند از راه استعمار فرهنگى واز طریق خود
باختگى در برابر غرب وارد مى شوند.
آراء وارزشهایى چون : ناسیونالیسم تعصبات قومى ونژادى تزجدایى دین از سیاست ونگرش لیبرالیستى به دین وبسیارى از عادات وارزشها ومعیارهاى غلط ونامناسب تمدن غربى که باعث توسعه فساد اخلاقى اجتماعى عقیدتى امّت وجوامع اسلامى است از این راه وارد مى شود.
با حساسیت فراوان مسلمانان رااز تقلید کورکورانه غرب بر حذر مى داشت وپیروى از آداب ورسوم وسنتهاى آنان رابه دلیل عموم انطباق با خصوصیات ملل شرق باعث ضعف وناتوانى ونفوذ بیگانگان مى خواند ومعتقد بود:
( هر ملتى که اخلاق ورفتار وتمدن ملتهاى دیگر رابدون توجه به خصوصیات قوى خود تقلید کند طبعاً در میان وحدت آن ملّت روزنه کوچکى وراهى براى دخول دشمنان به میان آنان باز مى شود.)37
درباره آن دسته از روشنفکران که علوم ومعارف جدید را از روى تقلید محض وبا خود باختگى وارد کشورشان مى کنند مى گوید:
(بقّیه آن اجتماع را از هم مى پاشند وآخرین رابطه آنان رابه هم ازبین میبرند… با توسعه این فرهنگ وتمدّن در میان ملّت خویش مانند درى مى شوند که بتوان از آن داخل شد وصفوف فشرده ملّت رابا آن تعالیم از هم جدا مى کنند تامیدان وسیعى براى دخول بیگانگان میان آنان ایجاد شود.)38
سیّد مبارزه با غربزدگان را براى حفظ موجودیت فرهنگى سیاسى وهویت مستقّل جوامع اسلامى ضرورى مى دانست.مخالفت سیّد با سرسید احمدخان واندیشه هاى التقاطى او در این راستا صورت مى گرفت.
او به این نتیجه رسیده اند که تنها انگیزه اى که مسلمانان راوامى دارد تا از دین وسرزمین ومنابع وشرف انسانى خود دفاع کنند اعتقادات دینى آنان است. از این روى طریق استعمار فرهنگى وغربزدگان درصدد سستى آن بر آمدند:
(جستجو در خصایل ملتها انگلیسیها رابه این امر رهنمون کرد که زندگى مسلمانان وابسته به پیوند دینى است
و تا آن هنگام که اعتقاد به اسلام وغیرت دینى در میان مسلمانان حکمفرما باشد انگلیسیها هیچ گاه از دست آنان راحت وآسایش نخواهند داشت. گروهى از مسلمانان رابه خدمت گرفتند که در هند از آنان به نیچریها ودهریها یاد مى شد. انگلیسیها آنان رابه جهت فساد عقاید مسلمانان وتوهین به پیوندهاى تعصب دینى به همکارى انتخاب کردند تا آتش غیرت دینى مسلمانان را شاید بدان وسیله فرو نشانند وجوامع اسلامى رامتلاشى ووحدت آنها پراکنده سازند واین گروه رابه تاسیس یک مدرسه بزرگ در(علیگر) ویک جریده جهت پخش این اباطیل همراهى کردند تاسستى در عقیده در میان مردم رواج یابد و رشته ها مودّت میان مسلمانان گسیخته گردد تا در نتیجه انگلیسیها به اهداف شوم خود بدون مانع دسترسى پیدا کنند.)39
4. مبارزه با ترس ویأس: ترس ویأس ذلت وزبونى رادر پى دارد. آن روز مسلمانان قدرت قاهرجهان بودند که ترس ویأس رابا تیغ شجاعت وامیّد به مذبح برده و بر ترس غلبه کرده ونومیدى را از خود دور کرده بودند. امروز نیز چاره درد در همین جاست .سید جمال الدین آن را شرط فلاح وقید حیات مى داند وهمواره از مسلمانان مى خواهد که با غلبه بر آن دو همانند مسلمانان نخستین در مقابل استعمار بایستند.40
سیّد مقاله اسطوره رادر عروة الوثقى در این راستا مى نویسد که خلاصه آن بدین قرار است:
بیرون شهر استخر پرستشگاهى بودکه مسافران شب از ترس تاریکى به درون آن پناه مى بردند.ولى هر کس که درون آن مى روفت به طرزى مرموزى درمى گذشت. کم کم همه مسافران از یان پرستشگاه ترسیدند وهیچ کس پرواى آن نداشت که شب رادر آن جا بگذراند. تاسرانجام مردى که از زندگى بیزار وخسته شده بود ولى اراده اى نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت صداهاى سهمگین وهراس انگیز از هر گوشه وکنار برخاست که او را به مرگ تهدید مى کرد. ولى مرد
نترسید وفریاد زد: پیش آیید که از زندگى خسته شده ام. با همین فریاد یک باره صداى انفجارى برخاست وطلسم پرستشگاه شکسته شد واز شکاف دیوارهایش گنجینه هاى معبد پیش پاى مرد فرو ریخت. بدنیسان آشکار شد آنچه مسافران رامى کشته ترس ازخطرى موهوم بوده است… بریتاناى کبیر چنین پرستشگاهى بزرگ است که گمراهان چون از تاریکى سیاهى بترسند بدرون آن پناه مى برند وآن گاه اوهام هراس انگیز ایشان رااز پاى در مى آورد. مى ترسم روزى مردى که ازندگى نومید شده ولى همتى استوار دارد به درون این پرستشگاه برود ویک باره در آن فریاد نومیدى بر آورد پس دیوارها بشکافد واین طلسم اعظم بشکند.41
ونیز مقاله اى مستقّل درباره ترس وپیامدهاى زیانبار آن مى نویسد واز مسلمانان بویژه عالمان دینى مى خواهد که ترس از دشمن راکنار گذاشته وبه وظیفه ومسوّولیت خود عمل نمایند.42
5.تقویت بینه علمى وفنى مسلمانان:سیّد جمال علوم وفنون وپیشرفت آن رامایه برترى وسیادت دارندگان آن مى دانست ومعتقد بود که ملّت به علم زنده مى شود.از این روى به تجهیز مسلمانان به علوم وفنون جدید در ابعاد گوناگون عنایت ویژه اى داشت. وآن راسدّى در مقابل رخنه دشمنان از نظر فرهنگى سیاسى نظامى واقتصادى به شمار مى آورد.
على رغم پندار برخى از مسلمانان متعصب که علم رابه شرقى وغربى یا اسلامى وغیر اسلامى تقسیم مى کردند آن را میراثى مى دید که از شرق به غرب واز غرب به شرق واز این تمدن به آن تمدن واز این کشور به آن کشور در حال حرکت است. این بذر در هر سرزمین مساعدى به برگ وبار مى نشیند. بنابر این هیچ مذهب ونژادى نمى تواند ادّعاى انحصارى علوم راداشته باشد.43
خلاصه تعالیم او در این باب بدین شرح است:
* تعصب دینى نباید موجب دشمنى با علوم وسبب تنفّر از صنایع وبدایع گردد. بر آنان واجب است که هر جا فضیلتى و کمالى
و معرفتى ببینند خود را احقّ واولى دانسته ودر به دست آوردن آن تلاش وکوشش نمایند ونگذارند که مخالفان دین اسلام در فضایل وکمالات بر آنان سبقت گیرند.44
وى خطاب به متعصبانى که اخذ علوم وتمدن راخلاف دیانت اسلام مى دانند مى نویسد:
(آنها که از علوم ومعارف منع مى کنند به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه رامى نمایند امّا آنها در حقیقت دشمن دیانت اسلامیه هستند. نزدیکترین دینها به علوم ومعارف دیانت اسلامیه است وهیچ منافاتى درمیانه علوم ومعارف واساس دیانت اسلامیه نیست. امام غزالى در کتاب:(المنقذ من الضّلال ) مى نویسد: آن که مى گوید: دیانت اسلامیه منافى هندسه وبر اهین فلسفه وقواعد طبیعه است آن شخص دوست جاهل اسلام است ضرر این دوست جاهل زیاده است از ضررزند یقها و دشمنان اسلام…)45
* او تمدن موجود راادامه تمدن سده هاى دوّم تاششم اسلامى دانسته واز این روى تقسیم علم را به اسلامى وغیر اسلامى ناروامى شمرد:
(علماى مادر این زمان علم رابر دوقسم کرده اند: یکى را مى گویند علم مسلمانان ویکى رامى گویند علم فرنگ. واز این جهت منع مى کنند دیگران را از تعلیم علوم نافعه واین رانفهمیده اند که علم آن چیز شریفى است که به هیچ طائفه اى نسبت داده نمى شودوبه چیز دیگرى شناخته نمى شود بلکه هر چه شناخته مى شودبه علم شناخته مى شود هر طایفه اى که معروف مى گردد وبه علم معروف مى گردد وانسانها رابه علم باید نسبت داد نه علم رابه انسانها. چه بسیار تعجب است که مسلمانان آن علومى که به ارسطو منسوب است آن رابه غایت مى خوانند که گویا ارسطو یکى از اراکین مسلمانان بوده است وامّا اگر سخنى به گالیه ونیوتون وکپلر نسبت داده شود آن را کفر مى انگارند. پدر ومادر علم برهان است ودلیل نه ارسطو وگالیله حقّ در آن جاست که برهان بوده باشد.)46
*سیّد در پاسخ به مخالفان که مى گفتند: روشنفکران وغربگرایان علوم جدید را در کشورهاى اسلامى ترویج کردند ولى از آن نتیجه اى در خور نگرفتند مى گوید: آنان بدون آمادگى فکرى وذهنى وبدون پرهیز از فرهنگ وجهان بینى غربى وارد عمل شدند واین علوم وفنون راروى پایه صحیحى بنا نکردند وبراى فلسفه که جامع علوم وقرار دهند علوم جزئى در جایگاه مناسبشان است اهمیتى قائل نشدند.47
سیّد براى تحقق این آرمان یعنى تقویت بنیه علمى وفنى مسلمانان بر امورى پاى فشرد از جمله:
1.اهمیّت به فلسفه: وى فلسفه واندیشه فلسفى را مى ستاید و آن رامایه تقویت عقل گرایى وتفکّر برهانى واستدلالى وهمچنین زاینده علوم مفیده ودر نهایت پدید آورنده صنعت وتکنولوژى مى داند. از شیوه تدریس علوم جدید در مدارس مسلمانان انتقاد مى کند وعدم بهره دهى آن رادر عثمانى ومصر پس از شصت سال به این سبب مى داند که تعلیم فلسفه در آن مدارس وجود ندارد. واگر بود در این مدّت از فرستادن فرزندان خود به بلادفرنگ واستادى فرنگیان بى نیاز مى شدند. مسلمانان صدر اوّل هیچ علمى نداشتند ولى به واسطه دیانت اسلامیه در آنها یک روح فلسفى پیدا شده بود که به واسطه آن از امورى که از عالم ولوازم انسانى بحث وگفتگو مى کردند وهمه دانشهایى که موضوع آنها خاصّ بود از سریانى وپارسى به زبان عربى ترجمه واز آن استفاده کردند.48
2. ترجمه آثار ودر دسترس قرار دادن آنها سیّد ازجمله راههاى انتقال علوم جدید راترجمه آثار علمى به زبانهاى بومى مسلمانان هر منطقه مى دانست. او با تکیه بر تجربه مسلمانان نخستین وغربیان پس از جنگهاى صلیبى به متفکران مسلمان توصیه مى کرد که: آثار علمى گوناگون راترجمه کنند ودر دسترس مسلمانان قرار دهند. سیّد در دین راستا از مسلمانان هند مى خواست که جمعیتى تشکیل دهند تا آثار علمى جدید را ترجمه ودر اختیار مشتاقان بگذارند تادر سطح دوُل پیشرفته قرار گیرند.49
وى به مسلمانان هندى که در دوران سلطه استعمار انگلستان بر آن سرزمین علوم ومعارف رابه بهانه غربى بودن تحریم کرده بودند مى گوید:
(آیا تعجب نمى شود از این که علوم جدیده عالم رافراگرفته وفنون بدیعه کره زمین رااحاطه نموده است وحال آن که چیزى از آنها که قابل باشد به زبان هندى ترجمه نشده است).50
سپس در ادامه گفتار فوق براى بهره مندى از علوم وعمومى شدن آن ترجمه آثار گوناگون علمى رابه زبانهاى بومى ومنطقه اى توصیه مى نماید.51
3.علم در خدمت اسلام:سیّد بر این نظر بود که علوم وفنون را باید مسلمانان درخدمت اسلام وانسانیت قرار دهند و در راه به دست آوردن آن استقلال داشته باشند واز تقلید ووابستگى بپرهیزند.52چرا که اگر بناست این صنایع در جهت مقابله با استعمار ودشمنان اسلام به کار گرفته شود نمى تواند با حمایت ونظارت آنها ساخته شود ویا به کار گرفته شود. مسلمانان در برابر تمدن غرب باید همانند مسلمانان صدر اسلام در برابر فلسفه یونان رفتار کنند. سپس از تکمیل ایمان خود به فراگیرى علوم براى رشد وتعالى خود وجامعه بپردازند.مسلمانان در گذشته هنگامى به فراگرفتن طب بقراط وجالینوس وهندسه اقلیدس ونجوم بطلمیوس وفلسفه افلاطون وارسطو همت گماشتند که پایه هاى ایمان خود را استوار کرده بودند.مسلمانان امروزى نیز تنها زمانى باید به فرهنگ وتمدن اروپایى روى آورند که دین خود رادرست بشناسند توان نقاّدى آن تمدّن راداشته باشند 53 تا سعادت وامنیت همه مردم رادر پى داشته باشد.53.نه این که وسیله اى شود براى دستیابى به قدرت وارضاى شهوات و…55
6.استفاده از رقابتهاى استعمارگران: سید جمال که از رقابتهاى: انگلیس روسیه فرانسه و… در دست اندازى به کشورهاى اسلامى وغارت منابع مادى ومعنوى آنان آگاه بود واز اتحاد وهماهنگى آنان براى هجوم به مسلمانان نگردن کوشش تازه اى را آغاز کرد تا شاید آنان
را بدان وسیله به خود مشغول دارد ویا حداقّل از دشمنى بیشتر آنها با دولتهاى مسلمان باز دارد.
در راستاى تحقق طرح فوق وبه دنبال دعوت (بلنت) به لندن براى مذاکره درباره مساٌله مهدى سودانى وبررسى اوضاع کشورهاى مصر وافغانستان سیّد در پاسخ مى گوید:
(من به لندن نمى آیم مگر این که براى مسلمانان سودى داشته باشد )56 پس از آن که احتمال مى دهد بتواند طرح فوق راعملى کند رهسپار لندن مى شود وبا همکارى (بلنت) بارها با مقامات سیاسى انگلیس از جمله: سالیسبورى چرچیل ودر اموند ولف مذاکره مى کند وطرحى راجهت همکارى انگلیسها علیه روسها ارائه مى دهد.
در آن دوران انگلستان پس از سرکوبى جنبش عُرابى پاشا واشغال مصر شدیداً در گیر مساٌله سودان وقیام مهدى سودانى بود. افزون بر آن در افغانستان نیز تحریکاتى علیه انگلیس به وجود آمده بود. انگلیسیها که از نفوذ سید در مصر سودان هند وافغانستان آگاه بودند. در صدد چاره بر آمدند.
سیاستمداران انگلیس از عصیان سودانیان نگران بودند. از این روى بر آن شدندصلحى بین انگلیس ومهدى سودانى رهبر جنبش بر قرار کنند. آنان براین نظر رسیدند که در این بر هه حساس سیّد جمال الدین اسد آبادى مى تواند مهمترین نقش راایفا کند. از سیّد خواستند: واسطه صلح شود وشاگرد خود مهدى سودانى رابه این امر راضى کند.
سیّددر صدد در آمد که از این فرصت به گونه اى شایسته به نفع جهان اسلام بهره برد. شرایط بر قرارى صلح رااعلان مى کند: خروج انگلیس از مصر حّل مساٌله مصروسودان با بر آمدن آن دوکشور از سلطه انگلیس وآزادى هندوستان. البته در رابطه با افغانستان به انگلستان اطمینانهایى مى دهد.
چر چیل در مذاگرات 23 جولان 1885 در لندن ودر منزل( بلنت) دیدگاه سید را براى رفع خطر روس جویا مى شود. سید در پاسخ مى گوید:
(شما باید به سوى کشورهاى اسلامى مخصوصاً افغانستان ایران ترکیه مصر ودیگر عربها دست اتحاد دراز کنید. شما باید جلوى پیشروى روسها رادر سر حدّات افغانستان بگیرید. براى دوستى مسلمانها مصر را ترک نمایید…
شما باید با مسلمانان متحد شوید تابه دوستى شما اطمینان پیدا کنند.)57
سیّد جمال الدین اسد آبادى همچنین با اشاره به وجود رابطه محکم دینى میان مسلمانان هندوستان وافغانستان ومیان آنها با خلیفه عثمانى در صدد آن بود که به انگلیسى ها بفهماند که اگر مى خواهد در مقابل خطر روسیه که از طریق افغانستان هندوستان راخواهد گرفت بایستد باید به امپراطورى عثمانى که رابطه دینى محکمى با مسلمانان هندوافغان دارد نزدیک شود وجهت آگاهى مسلمانان هند وافغان اعلام کنند که با عثمان است واز آن حمایت مى کند. افزون بر این:
(هند در دست مسلمانان بود وشما انگلیسیها آن را از آنها گرفتید وشدّت ظلم وغارت شما به حدّى است که مسلمانان حاضرند هر قدرت دیگرى به جاى شما هند رابه دست بگیرد.)58
در باره مساٌله سودان حاضر شده بود که قضیه راحل کند ولى شرطى رانیز در میان گذارده بود:
(شما از مصر خارج شوید. اشغال مصر به دست شما موجب انقلاب سودان شده واین آتش ممکن است به سایر بلادسرایت کند وتو پها وسلاحهاى شما در برابر آن موٌثر نخواهد بود.)59
با موافقت چرچیل وبه کمک بلنت وولف طرحى تهیّه شد که طّى آن بنا بود در مرحله اوّل اتحادى بین افغانستان ایران وترکیه شکل گیرد و همکارى آنها جهت مقابله با روسیه جلب شود. در مقابل براى خروج انگلیس از مصر نیز تاریخى معیّن شود.
قرار شد:(ولف) که به سمت نمایندگى انگلیس در مصر ماٌمور شده بود پیش از رفتن به مصر با سید جمال به عثمانى بروند ودرباره مسائل مصر به مذاکره بپردازند.ولى(ولف) به این قرار عمل نکرد وبه تنهایى رهسپار عثمانى شد. این عمل باعث توقف مذاکرات شد.60
بلنت در این باره در یاداشتهاى خود مى نویسد:
(یک بار قرا بر آن شد که او به همراهى ولف براى ماموریت مخصوصى … که به تخلیه مصر وبستن پیمانى با ترکیه ایران افغانستان بر ضّد روسیه مى انجامید به استانبول بروند. اما بدبختانه در آخرین لحظه ولف از بردن سید با خود صرف نظر کرد ومن در در دست آخر مشکلاتى راکه ولف در آخرین ماٌموریت برخورد نموده وبه شکست او انجامید زاده همین صرف نظر کردن مى دانم.)61
سیّد وقتى در انگلیس به اهداف خود نرسید به مسکورفت وبه کمک کاتکوف بر آن شد که بین روس وتُرک اتحاد برقرار کند.62
سیّد در پاریس در دوران نشر(عروة الوثقى)با کاتکوف روزنامه نگار مشهور ضّد انگلیسى آشنا شده بود.
سیّد تصور مى کرد در روسیه زمینه مناسب براى بر انگیختن روسها علیه انگلیس وجود دارد.
از این روى به روسیه رفت ودست به کار تبلیغ شد63 وازهر پیش آمد تازه اى در ایران وافغانستان وسر حدات شمال غربى هند در جهت اهداف خود استفاده تبلیغاتى مى کرد.
هدفهاى خاصّ سید در این طرح فشار آوردن بر انگلستان از سمت شرق وتهدید حمله نظامى به هند از طریق افغانستان وایران بود تا انگلیس مجبور به تغییر سیاست خود در باره امیران وافغانستان شود واحیاناً امتیازاتى در جهت تخلیه مصر وسودان بدهد وبا متوجه کردن روسیه به شرق از فشار انگلیس بر عثمانى بکاهد.
روزنامه مسکو گزت در شماره13جولاى1878م ضمن درج شرحى در معرفى سیّد با اقتباس از روز نامه فرانسوى انترنسیژان ارگان حزب سوسالیست فرانسه هدف سیّد رااز سفر به مسکو این چنین نوشت:
(مقصد باز دید او از روسیه این است که: با کشورى آشنایى حاصل نماید که شصت ملیون هندى تمام اعتمادشان رابه آن بسته اند وامید وارند که آنها را از زیر یوغ منفور انگلیس رهائى بخشد.)64
پس ازمرگ ناگهانى کاتکوف سیّد در یازدهم ذى قعده 1304هـ.ق به پترز یورک رفت وقریب به دوسال در آن جا ماندو بار جال سیاسى ومقامات بلند پایه روسیه از جمله: تزار وز نیوولف ملاقات کرد65 وطرح خود رابا آنان در میان گذاشت.آن طرح عبارت بود از: اتحاد روسیه وافغانستان علیه انگلیس در هند اتحاد افغانستان وایران با تمرکز قواو ایجاد فشارهاى دو جانبه در سرحدات هند با پشتیبانى روسیه اغتشاش در داخل هند توسّط مبلغین مذهبى هند یها ودیگر اشخاص با نفوذ وبر انگیختن احساسات ضد انگلیس در هند. حتى پیشنهاد مى کند: براى بر انگیختن مردم به افغانستان برود و از آن جا اقداماتى در هند توسط دوستان وپیروان خود به عمل آورد. در مقابل تزار روسیه به او پیشنهاد مى کند:شیخ السلامى مسلمانان روسیه را بپذیرد. سید نمى پذیرد ومى گوید:
(من بدون حکم سلطان هم با مسلمانان نزدیک هستم.)
سیّد در مدتى که روسیه بود تلاشهاى فراوانى علیه انگلیس انجام داد. در روز نامه ٌ(مسکو گزت) ودیگر جراید روسى با مقالات قوى نقش استعمارى انگلیس ولزوم اتحاد کشورهاى اسلامى را نمایاند. بسیارى از این مقالات در کشورهاى اروپایى بویژه فرانسه وآلمان ترجمه ونشر گردیدونیز مقالاتى که در روزنامه ها وجراید اروپایى نشر مى داد در جراید روست ازجمله:وریمیه منتشر مى شد.
او از این طریق وتماس بارجال فرهنگى سیاسى روسیه تلاش مى کرد سیاست روسیه رانسبت به مسلمانان تغییر دهد ویا تعدیل کند.
مذاکرات سیّد با مقامات دولت روسیه نیز به نتیجه مطلوب نرسید.67 این گونه طرحها ماهیتّاً نمى توانست عملى شود; زیرا که یا سیّد جمال باید از جوهره انقلابى واعتقادى خود دست بردارد وتابع انگلیسیها یاروسها شود که نمى شد ویا روسها وانگلیسیها از مواضع خصمانه و استعمارى خود دست دارند که غیر ممکن بود.
پیش از این دومورد سید جمال از رقابتهاى استعمارى بهره جسته بود. از
جمله: در رابطه با فرانسه که گاهى تمایلاتى به آن نشان مى داد وگاهى علیه آن موضع مى گرفت. انتشار نشریه ضّد انگلیسى(عروة الوثقى) در پاریس با استفاده از همین تاکتیک نشر مى شد که پس از مدتى با همدستى انگلیس وفرانسه تعطیل شد.
7.تلاش در راه اتحاد: روح صلیبى حاکم بر جهان غرب اشغال برخى از کشورهاى اسلامى توسط غربیان ناتوانى وضعف جهان اسلام و… سیّد جمال رابر آن داشت که بیشترین نیرو وتوان خودرا در راه زدودن غبارهاى تفرقه وروئیت وایجاد الفت بین مسلمانان به کار نبرد. او از این راه مى خواست عزت وکرامت وسرورى رابه جهان اسلام باز گرداند:
(آگاه باشید اگر ما نیرومند ومتحد باشیم قدمهاى ما در برابر آنان سدّ محکمى مى بندد ودستهاى ما همیشه بالاى سر آنان است.)68
او اتحاد و همبستگى ورها بودن از یوغ دیگران راشرط دین داراى وایمان مى دانست:
(آنان که با نورایمان دلشان روشن است مى دانند که یارى خداوندو عزیز داشتن دین او جز بایگانگى واتحاد همگامى صمیمانه مؤمنان بایکدیگر امکان ندارد.
آیا سزاوار است که ببینیم که مقام وشأن ما پائین آمده املاک ما در دست دیگران قرار گرفته وبیگانگان براى تعیین سرنوشت ما قرعه مى کشند؟ ولى ما حرکتى و واکنشى از خودنشان نمى دهیم ووحدت کلمه نداریم. امّا با همه این سستیها وسرافگندگى باز هم ادّعا مى کنیم که به خداوند وآنچه پیامبرش محمد (ص) آورده ایمان داریم؟) 69
سیّد جمال الدین اسد آبادى فکر مى کرد: محدود کردن دامنه استعمار ورهایى کشورهاى اسلامى از سلطه بیگانگان با مذاکره تحقق مى پذیرد. از این روى به دولتمردان نزدیک مى شد وباب مذاکره رابا آنان مى گشود. ولى پس از عمرى تلاش دراین راه پى برد آب به غربال بیختن است. تکیه بر استبداد براى رهایى از استعمار امکان ندارد.
که این دو جریان با هم دارند ما هیّت حکومتهاى استبدادى مانع از آن است وى پس ازاین تجربه عمر سوز که براى او وجهان اسلام سخت گران تمام شد به تماسهاى مردمى خود افزود که نتایج مطلوبى هم به بار آورد. امّا متاٌسفانه دیر شده بود و عمر آن عزیز کفاف نداد.
8.استمداد از عالمان دینى: سید جمال الدّین اسد آبادى عالمان وبزرگان دینى راکه در میان مردم از جایگاه والایى بر خوردار بودند ودر عمق دلها نفوذ داشتند بهترین ومناسب ترین عالم تحرک وپویایى مردم مى شناخت. از این روى به هر شهرى که وارد مى شد سراغ عالمان دین رامى گرفت وپیام دینى خود را از این طریق به مردمان مى رساند. ملاقاتهاى گوناگون وى با عالمان عراق ایران مصر و نامه تحول آفرین او به میرزاى بزرگ 71 وعالمان ایران72 نمونه هایى است از تلاشهاى عظیم آن مرد گرانقدر.
نامه بیدارى آفرین سید جمال الدین اسد آبادى به میرزاى بزرگ سند افتخار روحانیت بیدار تشیّع است. وى در این نامه پرده از ارتباطهاى ذلت آفرین ناصرالدین شاه با دولت انگلیس برمى دارد. امتیازات نکبت بارى که استعمار داده برمى شمارد.امتیازائى چون: معادن راههاى ارتباطى کار وانسراها رود کارون راه اهواز تاتهران تنباکوو… را خیانت به ملت ایران مى داند واز عالمان بزرگ بویژه میرزاى شیرازى به خاطر نفوذ سترگى که دارد مى خواهد به فریاد ملت برسند و از غارت منابع ملى جلوگیرى کنند:
(خدانیابت امام زمان(ع) رابه تواختصاص داده واز میان شیعه تو را برگزیده وزمام ملّت را از طریق ریاست دینى به دستت داده وحفظ حقوق ملّت رابه تو واگذارده وبر طرف ساختن شبهه را از دلهاى مردم جزء وظایف تو قرار داده چون تو وارث پیامبرانی… ملّت مسلمان از تو پیروى مى کنند همه در برابر تو تسلیم اند. حکم تو از میان جامعه مسلمانان نافذ است. هیچ کس در مقابل حکم تو گردن فرازى نمى کند. اگر بخواهى مى توان با یککلمه افراد پراکنده را جمع کنى وبا متفق ساختن آنها دشمن خدا را بترسان وشّر کفّار را از سرشان کوتاه کنى.)73
عکس العمل استعمار در برابر سیّد جمال الدین
استعمار هنگامى که به اهداف سیّد وپیامد تلاشهاى فرهنگى وسیاسى وى پى برد در برابر او به سختى از ایستاد ستیز همه جانبه اى را علیه آن آزاد مرد آغاز کرد.
روزنامه نگاران قلم بمزد سیاستمداران وابسته روشنفکران کژاندیش وسردر آخور بیگانه و… لشکر عظیمى راتشکیل دادند وعلیه سیّد کنیه توزانه دست به کار شدند: سرسخت ترین دشمن بابیت وبهائیت رابابى بهایى خواندند وتنها منادى اسلام را نامسلمان ونامختون و مظهر مقاومت وپایدارى علیه سلطه انگلیس را انگلیسى!
عرصه رابر آن مرد بزرگ تنگ کردند. درزمستانى سخت واستخوان سوز بدون لباس ومرکبى مناسب به خانقین تبعیدش کردند یاران وفادارش رایکى پس از دیگرى ناجوانمردانه به قتل رساندندو…74
البته با این همه نیرنگ ودغل آدمکشى وخونخوارى و… نتوانستند نور حق راخاموش کنند. به گفته سیّد:
(انعدام صاحب نیّت انعدام نیت نمى شود. صفحه روزگار حرف حق راضبط مى کند.)75
آن مرد بزرگ خود رابراى تمام آزارها واذیتها وحتى شهادت در این راه مقدس آماده کرده بود:
(مرا در این جهان چه درغرب باشم وچه در شرق مقصدى نیست جز دراصلاح دنیا وآخرت مسلمانان بکوشم وآخر آرزویم آن است که چون شهداى صالحین خونم در این راه ریخته شود.)76
از آن هنگام که سیّد جمال الدین اسد آبادى جنبش اصلاحى خود را آغاز کرد استعمار انگلیس همانند سایه به دنبالش بود وبه هر دیارى که پا مى گذارد سعى مى کرد مانع ایجاد کند ونقش بیدار گرانه او را خنثى سازد. اینک چندنمونه:1.درمصر: سید جمال از تاریخ 1288تا 1296 هجرى قمرى به مدّت هشت سال در مصر اقامت گزید.77 در این کشور عدّه زیادى از محضر او بهره بردند.78بسیار تلاش کرد تا به اوضاع نابهنجار مصر سرو سامان دهد وآن را از سلطه بیگانه نجات بخشد.در همین راستا به ماسونیه
پیوست79 وپس از آن که از نقشه هاى پشت پرده آنان مطلع شد آن راترک کرد براى تحقق اصول اصلاحى خود حزب وطنى راتاٌسیس کرد.80
این حزب باپشتکار دارى وى وشاگردان وپیروان وفادارش خیلى سریع درخشید لردکرومر مستشار مالیه انگلیس یک وقت متوجه شد:45% از نفوذ انگلیس در مصر کاسته شده است. 35% تجارت ودادوستد انگلیس کاهش یافته است. فعالیت 35 ساله مبلغان مسیحى در اثر تلاشهاى این حزب از بین رفته است. 80 نفر از کارمندان خبره ادارات انگلیس دست از کار کشیده اند. کمپانیهاى انگلیسى بر اثر نداشتن مشترى در حال تعطیل مى باشند. مدیران موسسه هاى تجارتى شاگردان خود را از دست داده اند. مراکز فساد یکى پس از دیگرى تعطیل مى شوند.81
لرد کرومر در گزارشى به لندن مى نویسد:
(در خصوص پیشامد این اوضاع ناگوار هیچ خلاف سیاست و ضّد پولتیک اعمال نشده ویه هیچ وجه هیچ کس رامقصّر ومسوٌول نمى توان دانست. ولى خاطر اولیاء دولت متبوعه رامتذکرمى سازم که اگر این انجمن حزب الوطنى یک سال دیگر برقرار باشد وسلسله جنبان امروزه آسیاى غربى ومرکزى وآفریقاى شرقى وشمالى سیّد جمال الدین همدانى مرفّه البال وآسوده خاطر در مصر زیست کند گذشته ازاین که تجارت وسیاست بر تیانیا در قاره آفریقا بالمرّه معدوم گردد که سهل است ترس آن است که سیادت قاطبه اروپا از هیمه این انجمن عجیب وجود تاریخى کسب نماید واثرى از او در صفحه عالم باقى نماند.)82
او پى درپى گزارش مى دهد وخطر سید جمال الدین راگوشزد مى کند وخواستار نابودى حزب الوطنى مى شود.83در گزارشى مى نویسد:
(انجمن حزب الوطنى مصر بهترین برهان است براستیلاء محیّر العقول اعراب در سیزده قرن پیش که در کمتر از ربع قرن بر ثلث معموره دنیا استیلاء وسلطنت یافتند.)84
ییکى از مبلغّان نصاراى قاهره در گزارش خود به یکى از اعضاء مجمع کنیسه (سان پول) که بزرگترین کلیساهاى دنیاست در لندن مى نویسد:
(در دار خیال هیچ امرى از این واقعه عجیب تررخ نداده که هفتصدمیلیون اولاد انجیل باکمال علمیت واقتدار وغیرت که در خور طبیعت بشر است در مقابل چهل نفر که در حقیقت روح یک سیّد درویش ایرانى بیش نیست مقهور گردند.)85
رئیس بانک انگلیس مى نویسد:
(از غرائب روزگار این که اروپاى امروزه در مصر وفردا در تمام دنیا مقهور معدودى گردد که سلاحشان فقط دیانت وبساطت عیش وجدیت درعمل ونوع خواهى است.)86
ییکى از صاحب منصبان انگلیس به همسر خود مى نویسد:
(نگارعزیز این قریحه سعادت که به سرعتى تندتر از سیربرق در جامعه مسلمانان مى دمد گذشته ازاین که ملّت برتیانیا خصوصاً وکلّیه اروپا عمواً باید از مستملکات خود دست طمع بشویند که سهل است باید در نقطه مرکز دائره منطقه جنوب در شمال کره زمین حصن حصین از براى خود تهّیه کنند.)87
از اخبار وگزارشات فوق به دست مى آید که انگلیس وعوامل آن از فعالیت وپیشرفت این انجمن سخت به وحشت افتاد بودند. از این روى به فکر چاره افتادند.
سیّد جمال وعبده راتبعید کردند. برخى را محبوس وبرخى را به استخدام خود در آوردند.88
تقى زاده در این باره مى نویسد:
(یویان نماینده سیاسى انگلیس در مصر هم از فعالیت سیاسى سید جمال در غیظ شد بالاخره توفیق پاشا راکه تازه خدیو شده بود بر آن داشت که حکم به اخراج سیّد از مصر بدهد.)89
2.درهند: سیّد جمال الدین اسد آبادى رااز مصر به هند که استوار ترین پایگاه استعمار در خاورزمین بود تبعید کردند.سیّد در حیدر آباد ساکن شد و باروز نامه هایى ازقبیل :سید الاخبار مفرح القلوب و…همکارى راآغاز کرد90 ج
معیتّى سرى به نام(العروة )تاسیس کرد.91 در این هنگام در مصر شورشى به رهبرى وعرابى پادشا علیه انگلیس به پاشد. اعتراض اصلاح طلبان به اخراج سیّد شدت گرفت. حزب وطنى براى اداره انقلاب از سید دعوت کرد که به مصر بیاید ولى حکومت بریتانیا خطر رادریافت وسیّد را از حیدر آباد به کلکته تبعید کرد.92سیّد در آن جانیز با منافع و ایادى انگلستان در افتاد. با مقالاتى شور انگیز جوانان هندى رابه استقلال ورهایى از سلطه انگلیس فرا خواند. از آنان دعوت کرد که از فرهنگ خودى استفاده کنند وزبان بیگانه را درحّد فهم وترجمه فراگیرند. سیّد انگلیس رااز حرص وطمع شدید برحذر داشت آن را به رفع تفاوتها وتبعیضات ظالمانه ومخالف انسانیت… دعوت کرد.
کلام سیّد در جوانان هندى بسیار تاٌثیر مى گذارد. از او براى سخنرانى در محافل دانشگاهى دعوت مى شد. یک وقتى رئیس (البرت کالج) کلکته او را براى ایراد خطابه درکالج دعوت کرد. امّا ایادى استعمار که تاٌثیر کلام وى وحشت داشتند مانع شدند. وى خطابه اى را که تهیه کرده بود درتالار (البرت هال) براى جوانان مشتاق ایراد کرد. استقبال چنان عالى وهیجان انگیز بود که سیّد به وجد آمد واز شرکت کنندگان بسیار قدردانى کرد.93
انگلستان عرصه رابر سیّد تنگ کرده بود به گونه اى که فضاى هندوستان براى انجام وظیفه وجدانى که درراه ازادى هند بر عهده داشت تنگ ونامساعد بود از این روى رهسپار اروپا شد تا در محیط آزادتر مبارزه وسیعترى آغاز کند.94
3.در پاریس: سیّد در پاریس با همکارى دوست وشاکردش شیخ محمد عبده به نشر مجلّه عروة الوثقى دست زد. این مجلّه به کشورهاى اسلامى ارسال مى شد. استعمارگران از انتشار این روز نامه سخت به وحشت افتادند. هنوز بیش از یکى دوشماره از این روزنامه به هند نرسیده بود که ترجمه مقالات آن به زبان اردو در روزنامه هاى: اخبار دار السلطنه کلکته مشیر قیصر لکهنو وجراید دیگر هندوستان انتشار یافت. درهند شور وهیجان وصف ناپذیرى به پاشد. از این روى دولت انگلیس راناچار کرد که ورود
عروة الوثقى رابه هند ممنوع سازد.95
براون درمنع ورود این نشریه به هند از سوى دولت انگلیس مى نویسد:
(حکومت انگلستان از حملات آتشین وتوسعه نفوذ ش در هند به وحشت اندر شده ورودش رابه هند قدغن کرد ومحتمل است که با به کار بردن وسائل دیگر به بقاى دیگر به بقاى آن خاتمه داده شود.)96
ورود این نشریه به مصر نیز ممنوع شد. در جرائد رسمى هند اعلام شدکه هر کس این جریده راهمراه داشته باشد به پرداخت پانزده یا بیست وپنج لیره جریمه نقدى محکوم خواهد شد. ونیز بازرسانى تعیین کردند که پستخانه ها را بازرسى کنند. سیّد وقتى از این اقدامات آگاه مى شود مى نویسد:
(مجلس نظّار در مصر تشکیل… وبه وزارت کشور دستور دادند که از ورود روزنامه جلوگیرى کنند. همچنین دستور دادند که دقت ومواظبت بیشترى کنند.… به ما خبر رسیده که هر کس روزنامه را همراه داشته باشد از 15تا 25 لیره باید جریمه نقدى بپردازد.)97
سیّد این عمل راسیاست انگلیس مى خواند واعمال وگفتار مجلس مصر را دیکته شده آن حکومت.
انگلیس که از انتشار این جریده سخت ناراحت بود در صدد تفاهم با نویسندگان عروة الوثقى بر آمد نمایندگانى به سوى سیّد فرستاد وسیّد نیز شیخ عبده را براى مذاکره به لندن اعزام داشت. شیخ وهیأت انگلیسى وارد مذاکره شدند. درباره مصر نیز مذاکره کردند برخى از این گفتگوها در روز نامه هاى انگلیس چاپ شد. سیّد در شماره چهارده عروة الوثقى از سخنانى که بین آنان رّد وبدل شده یاد کرده است:
وزیر جنگ(هرنیگتن) از شیخ محمد عبده مى پرسد:
( آیا مصریان خشنود نیستند که در امن وامان وراحت زیر سلطه انگلیس زندگى کنند؟ زیرا بى شکّ این وضع از تسلّط ترکان عثمانى وغیر آنها بهتر است بویژه این که نادانى در تمام مصر حکومت مى کند و بیشترشان فرق حکومت بیگانه رابا حکومت مصرى نمى دانند.)98
شیخ محمّد عبده در پاسخ مى گوید:
(مصریان نیز مانند انگلیسیان کشور خود رادوست مى دارند واز روزگار محمد على پاشا علوم ومعارف در مصر نیز پراکنده شده وهر یک از آنها به قدرهمت خود نصیبى یافته اند وهیچ ده مصر از خواننده ونویسنده اى که روز نامه اى تازى بخوانند وآن رابه دیگران برسانندخالى نیست وبیزارى از بیگانه اى که در زادگاه انسان رخنه کند از طبیعت انسان است. گذشته از این تعالیمى که اسلام مى دهد باروش ناپسندیده شما سخت مخالف است.)99
استعمار انگلستان پس از آن که از این مذاکرات به نتیجه اى دست نیافت با یک زدوبند سیاسى با دولت فرانسه وفشار بر خوانندگان این جریده آن را به تعطیلى کشاند.
سیّد افزون بر مقالاتى که در عروة مى نگاشت مقالاتى نیز به نشریه ابونظاره براى نشر مى داد. با فراریان سیاسى مصرى نیز محشور ومصاحب بوده است.100
سیّد در اعتراض به فعالیتهاى انگلستان در مصر چند نامه تهدید آمیز به نماینده سیاسى ونظامى انگلیس ارسال مى کند.
ادوارد مالت نماینده سیاسى انگلستان در قاهره در تاریخ 22 ماى1883طّى نامه محرمانه شماره174 به وزیرا امور خارجه چنین گزارش مى دهد:
(عالى جنابا با ارسال رونوشت دو فقره نامه هاى بدون امضاء که خطاب به سر اولین وود واین جانب مى باشد( دائربا این که اتحادیه میهن پرستان مصر به انگلیسیها وقت مى دهد که حداکثر تا24 او گوست امسال مصر را تخلیه نموده واهالى رابه حال خود بگذارند تا مقدرات خویش رابه دست خودشان بگیرند.) اشعار مى دارد نظیر این نامه براى شریف پاشا وخدیو مصر نیز فرستاده شده با فرق این که در نامه هاى آنها آنان رابه ترور نیز تهدید کرده اند. از قرار معلوم این نامه ها از فرانسه مى رسد وبعید نیست که آن نامه ها به وسیله یک نفر افغانى به نام جمال الدّین نوشته شده باشد…)101
در ادامه شخص مذکور مى خواهد که از پلیس فرانسه درباره فعالیتهاى سیّد جمال کسب اطلاع کنند ویا او را به وسیله ایادى خود زیر نظر بگیرند.
انگلستان به این پیشنهاد جامه عمل مى پوشاند. وزارت خارجه انگلیس از سفارت انگلیس درپاریس مى خواهد که فعالیتهاى سیّد راتحت نظر بگیرد ودرباره فعالیتهاى او گزارش نماید. سفارت نیز با همکارى پلیس فرانسه گزارش رادرباره سیّد وفعالیتهاى وى تهیه مى کند وبراى وزیر امور خارجه ارسال مى دارد.102
4.در روسیه: چون مجّله عروة الوثقى تعطیل شد سید جمال الدین به دعوت ناصر الدین شاه به ایران آمد. در این سفر شاه ودرباریان به گرمى از او استقبال کردند ولى به زودى خطر او را براى موقعیت خود دریافتند واز در بى مهرى در آمدند وغیر مستقیم سیّد راواداشتند تابه روسیه برود.103سیّد به روسیه رفت سیّد در روزنامه هاى روسیه مقالاتى علیه انگلیس نوشت وبه شدّت از سیاست انگلیس انتقاد کرد.
انگلیس در روسیه نیز علیه سیّد وارد عمل شد. سفیر انگلیس در روسیه به وزیر امور خارجه انگلستان نوشت:
(میرزا محمود خان سفیر ایران در روسیه امروز نزد من آمد وبه طور خیلى محرمانه… به من گفت: شیخ جمال الدّین درحال حاضر در ایران است ودر آن جا شیطنت ومفسده هاى خود راادامه مى دهد. میرزامحمود خان کاملاً یقین داشت موقعى که شیخ در روسیه بود با آقاى زینوویف چندین مرتبه تماس گرفته وروابطى با او بر قرار نموده است… میرزامحمود خان یقین دارد که شیخ همان کسى است که تلگراف بسیار تحریک آمیز رااز تفلیس به تهران مخابره نمود که در آن تلگراف موضوع یک جلد کتاب مقدس (انجیل) به فارسى به وسیله سرهنرى ولف به شاه رابا آب وتاب بیان نموده ومردم ایران راطورى علیه شاه برانگیخت که منجر به فرار سفیر دولت امپراطورى انگلستان از تهران پایتخت ایران به تبریز گردید.)104
5.در تهران: سیّد که عدم موفقیت
خود رادر برانگیختن روسیه علیه انگلیس احساس کرد واز سوى دیگر گذرنامه اش از سوى گنسولگرى ایران تجدید نمى شد راهى اروپا شد. ولى در بین راه در مونیخ آلمان با ناصر الدین شاه وهمراهان اوکه از سفر فرنگ بر مى گشتند بر خورد کرد. شاه از او خواست که به ایران باز گردد واز گذشته ها عذر خواست به او وعده دادکه وسائل کار اصلاحى او را فراهم آورد. سیّد نخست در خواست او را ردکرد ولى سرانجام باصلاح دیدبرخى از دوستان آن راپذیرفت.
باور ودسیدبه تهران بسیارى از دانشمندان وبزرگان درگردا وجمع شدند وسید نیز از اصلاحات سخن مى گفت. شاه در آغاز از این مطالب اظهار رضایت مى کرد. امّا بر اثر وسوسه هاى در باریان بویژه صدر اعظم انگلیسى وتوطئه سفیر جدید انگلیس که سیّد رابه خوبى مى شناخت وضع دگرگون شد وراٌى شاه عوض شد.از این روى از سید خواست که از ایران برود. سیّد به حضرت عبدالعظیم پناه بردو اصول اصلاحى خود را در آن جا تعقیب کرد. بسیارى از مردم اهل علم و… در اطراف سیّد گردآمدند. در باریان از این وضع احساس خطر کردند واو رابه بدترین وضع از ایران اخراج کردند.105
اعتماد السلطنه تصریح مى کند که تبعید سیّد از ایران به دستور انگلیسیها بوده است:
(سیّد جمال الدّین معروف راکه به آن عجز از روسیه آوردند حالا به میل انگلیسیها حکم به رفتن او شده است.)106
امین السلطان نیز اعتراف مى کند:
(اخراج سیّد از ایران به واسطه دشمنى او با انگلیس بوده است)107
امین الدّوله مى نویسد:
(چون سیّد از اصلاحات وضرورت قانون سخن گفت شاه را خوش نیامد امین السلطان هم از جانب سرهنرى در مند ولف وزیر مختار انگلیس به گوش شاه تعوذى خواند تحذیرى کرده بود دیگر شاه او را نخواست وندید.)108
مخبر السلطنه اخراج غیر مستقیم سیّد رادر دفعه نخست نیز به دستور وزیر مختار
انگلیس مى داند.109
سفر انگلیس هنگامى که در تهران از نامه سیّد به میرزاى شیرازى آگاه مى شود به وزیر امور خارجه انگلیس چنین گزارش مى دهد:
(باکمال افتخار به پیوست نامه بسیار عجیب که خطاب به حاجى میرزاحسن شیرازى رئیس ونماینده مذهب شیعه در سامره است وبه وسیله حسنعلى خان نواب ترجمه شده است براى ملاحظه آن جناب تقدیم مى دارد.)110
6.در لندن وآستانه:سیّد پس از ایران به لندن رفت. وى در آن جابا مجلّه ضیاء الخافقین که به زبان عربى وفارسى منتشر مى شد همکارى کرد ودر آن مقالاتى در خصوص کشورهاى اسلامى مى نوشت.
اولین مقاله رابه خرابى اوضاع ایران اختصاص داده بود. در شماره دوّم نامه مشهور وى خطاب به علماى ایران به چاپ رسید. دولت انگلیس به وسائل گوناگونى براى تعطیلى این نشریه دست زد. بالاخره وزارت خارجه به چاپخانه اى که مجلّه راچاپ مى کرد اخطار کرد که اگر نشر مجلّه ادامه یابد دولت انگلیس سفارشهاى خود را که مبلغ بزرگى بود از آن چاپخانه قطع خواهدکرد وبه دیگرى خواهد سپرد. با این تهدید مجلّه تعطیل شد.111
پس از آن عبدالحمید سیّد رابه آستانه دعوت کرد. سیّد درآغاز آن رانپذیرفت. امّا سلطان عبد الحمید به وى وعده داد که از هر جهت آزاد خواهد بود ومى تواند در آن کشور به اندیشه خود جامه عمل پوشد.
سیّد براى تحقق اندیشه اصلاحى خود به آستانه رفت.112سلطان عبدالحمید از عقل ودرایت سیّد کمال استفاده رامى کرد ودر کارها ى مهم مملکتى باوى به شور مى پرداخت. ولى دیر نپاییدکه دسیسه گران و در باریان فاسد وعلماى متحجر به سلطان عبدالحمید به گونه اى وانمود کردند که سیّد جمال قصد براندازى حکومت وى رادارد. وسوسه خنّاسان در سلطان عبدالحمیدموٌثر افتاد و سیّد راناجوانمردانه از بین برد.113
نسبتهاى ناروا
استعمار از تنگناهایى که براى سیّد ایجاد کرد آن گونه که انتظار داشت نتیجه مطلوب رانگرفت.
تبعیدوآزار واذیت سیّد تعطیل نشریاتى که فریاد او را به اقصى نقاط جهان مى رساند و… حرکت جنبش جهانى مسلمانان راعلیه ظلم وغارت منابع ملّى و… کُند کرد امّا امواج رهایى وفریادهاى آزادیخواهى مهارناشدنى بود. حکمرانان بى چون وچراى مستعمرات بریتانیاى کبیر دچار مشکل شده بودند.(استقلال) (آزادى) (رهایى از قید وبند استعمار) (تعیین سرنوشت ملت به دست ملت)و… واژهاوجملاتى بود که در جاى جاى کشورهاى تحت قیمومت وسلطه انگلیس شنیده مى شد.
استعمار سیّد جمال رامنشأ این دگرگونیها مى شناخت; از این روى عوامل محبوبیت و اسوه قرار گرفتن وى رامورد بمباردمان تبلیغى خود قرار داد. جایگاه دینى ومعنوى او را زیر سئوال برد او را همدست وهمراه استعمار نمایاند در بین سنیان او را ضد سنى معرفى کرد وبین شیعیان ضد شیعه! از تمام امکانات خود در سرتاسر جهان براى تخریب وترور شخصیت وى بهره برد. هر کجا که اندیشه وى راه یافته بود خیل عظیمى از روشنفکران وعالمان دربارى و… رابه کار گرفت تا اثرات حیاتى وانسان ساز آن راخنثى کند.این حرکت استعمار چنان حساب شده بود که برخى از روشنفکران ومورخان ناآگاه بافته هاى استعمار راعین واقع فرض کردند وبه قلم فرسایى پرداختند وآب در آسیاب استعمار ریختند وتاکنون اثر سوء این تحلیل وبررسیهاى جاهلانه برپیکر جوامع اسلامى برجاى مانده است.
محمد طاهر جبلاوى مى نویسد:
(فریاد سیّد در دلها اثر کرد.تا جایى که استعمارگران یقیین کردند که مصلح بزرگ راههاى حیله گرى آنان راروشن کرده واطمینان جاهلانه اى راکه برخى مردم نادان به آن یافته بودند.برباد داده است. زمامداران مصر آن روز نیز دانستند که سیّد جمال الدین افکار رامتوجه نکبتها وبدبختیها مى کند. بدبختیهایى که به علت اسراف کارى وفساد حکومت
آنان همه جا را فراگرفته است. از این رو این زمامداران به برخى از عالم نمایان جیره خوار دستور دادند تادر باب عقیده دینى اوالقاء شبهه کنند و او را به بى دینى متهم سازند. چون سیّد جمال از طریق فکر دینى به اصلاحات اقدام کرده بود دشمنان او نیز خواستند همین سلاح راعلیه او به کار برند امّا نتوانستند چون نهضت سیّد دامن گسترده بود وافکار او انتشار وسیع یافته بود وشاگردان او جزء مردان بزرگ شده بودند.)114
اینک برخى از نسبتهاى ناروایى که استعمار وایادى او علیه سیّد پراکندند
الحاد وبى دینى
در دیدار نخستین از آستانه برخى از متحجران وعالمان دربارى. اورا کافر وزندیق خواندند.115در مصر از سوى جمعیت فراماسون وبرخى از عالمان متحجر الازهر چون شیخ علیش وبرخى از مردم عوام وتحریک شده متهم به الحاد شد.116
سلیم بک عنحورى در ترجمه سیّد مقاله اى نوشت به نام:(سحرهاروت)
درباره سید نوشت:
(این مرد در علم ادیان مقام بلندى رااحراز کرده است تاجایى که در پایان امر او راملحد شناخته اند.)
شیخ محمّد عبده اورادید وسرزنش کردکه چرا چنین سخنى رابدون دقت نشر داده است. پس از آن عنحورى سخن خود رابدین گونه اصلاح کرد:
(من باشیخ عبده ملاقات کردم وبا دلائل قاطع وبرهانهاى روشن ثابت کرد که آنچه درباب الحاد سیّد نوشته شده ناشى از حسد وبدخواهى دشمنانش بوده است. وسبب این بوده که چون سیّد در هنگام شرح عقاید فرقه هاى مذهبى سخنان آنان را نیز نقل مى کند وسپس به بطلان آنها مى پردازد برخى از شنوندگان بدون توجّه به این مطلب این سخنان رابه شخص او نسبت داده اند.)117
مى افزاید:(من خود این مطالب رااز سیّد نشنیده ام. برخى از مصریها یا شامیها آن رانقل
کرده اند.)
آن گاه سخنى از سیّد در وجوب اطاعت از دین نقل مى کند وضرورت اعتقاد به خدا وامتیازات اسلام رابر سایرادیان از دیدگاه سیّد بر مى شمرد.در پایان مى نویسد:
(ما در نقل این مطالب عجله کرده ایم. همان گونه که شأن ومقام مورخ عادل وانجام وظیفه اقتضاء دارد باید بگوییم که: مقام این مرد بزرگ بالاتر از آن است که اشخاصى که به او دسترسى ندارند واو رانمى شناسند به خطاراجع به او حرفهایى بر زبان بیاورند وتهمت بر او روادارند.)108
زشت سیر تانى همچون :موقرالسلطنه مخبر السلطنه امین الدوله وتاریخ نویسان دربارى و وابسته وناآگاهى همچون: محمد طاهر مدیر نشریه اختر ابراهیم صفایى مهراب امیرى دگتر محمد حسین مسیمندى نژاد اسماعیل رائین حامد الگارو…چهره پاک وبى آلایش سیّد و بزرگوار را زشت جلوه داده اند و119 به پندار خود خواسته اند جلوى گسترش اندیشه وى رابگیرند. زهى خیال باطل. جاى تاسف است که پس از حدود یک قرن در اثبات مسلمانى او سخن بگوییم.امّا این توضیح واضع ضرور مى نماید. بویژه وقتى سیّد با ملکم خان مقایسه شود120.اسناد ومدارک بسیارى وجود دارد که بیانگر مسلمانى وشیعه مسلکى اوست:اصل ونسب سیّد اندیشه هاى سید عملکرد سیّد درگیرى او با استعمار گران با تکیه بر اسلام حضور او در نجف نامه هاى او به علماى شیعه نامه او به مرجع بزرگ شیعه میرزاى شیرازى وتعبیراتى که سیّد در آن نامه به کار برده حضور در مجامع علمى عالمان سنى وشیعه تدریس علوم حوزوى و…
آیا ممکن است کسى تا این اندازه در میان مسلمانان نفوذ داشته باشد نویسندگان وادبیان وسخنوران وشاعران مسلمان راجهت دهد در کرسى تدریس در الازهر بنشیند شاگردى چون عبده بپرورد مقام شیخ الاسلامى از سوى تزار روس وامپراطورى عثمانى بروى عرضه گردد ناصر الدین شاه براى اصلاح امور کشور از وى دعوت به عمل آورد پایه گذار بسیارى از نهضتهاى اسلامى گردد
بسیارى از مصلحان از جمله:شیخ محمّد عبده سعدزغلول پاشا ادیب اسحاق کواکبى اقبال لاهورى و… از او الهام بگیرند مسلمانان نباشد؟
احمد امین مى نویسد:
(انّ حیاة السیّد مملوءة بالدّعوه الحارهّ الى الدّین والى التوحید فى کتاباته فى(الرّدعلى الدهر بین)وفى العروة الوثقى وفى مجالسه خاصه)121زندگى سید سراسر سرشار از دعوت آتشین وگرم به اسلام وتوحید است. نمونه هاى آن را دررساله نیچریه ودر مقالات عروة الوثقى ومجالس خصوصى او مى توان یافت.
سیّد رساله نیچریه راعلیه مادیگرایان نوشت. در آن توطئه هاى استعمار راعلیه اسلام بر شمرد ویاد آور شد که یکى از شیوه هاى استعمار رواج الحاد وما دیگرایى است. وى در این رساله به اثبات ارزش دین بویژه اسلام وامتیازات آن پرداخت وضرورت دین رابراى سعادت انسان واثر آن رادر پیشرفت جامعه وبه عکس تاثیر الحاد رادر انحطاط جامعه به وضوح بیان داشت.
سیّد در مقالات عروة الوثقى نیز بارها خطرات ماده گرایى ولغزشهاى فکرى اعتقادى وسیاسى استعمار راتبیین کرد. وامّت اسلامى رابه اسلام راستین دعوت نمود. در شماره نخستین آن در اهداف مجلّه چنین آمده است:
1.تبیین وظایفى که به عهده مردم مشرق زمین قرار دارد… روشن کردن راههایى که باید در پیش گرفت تاگذشته جبران گردد.
2.سیراب کردن نفوس از ایمان واعتقاد. امیدوارى در کسب پیروزى و زدودن یأس ونامیدى.
3.دعوت به تمسک به مبانى واصولى که پدران ایشان بدان پاى بند بودند.
4. مقابله با تهمتهاى که به شرقیان بویژه به مسلمانان نسبت داده مى شود از جمله:نشان دادن بطلان ادعّاى کسانى که مى گویند: تاهنگامى که مسلمانان به اصول دین خود پاى بند باشند پیشرفتى درزمینه تمدّن وصنعت وتکنولوژى نخواهند داشت.
5.آگاه ساختن مردم مشرق زمین از
حوادث سیاسى ولازم.
6.تقویت روابط ملتهاى مسلمان وایجاد الفت میان افراد آن وتامین منافع مشترک میان همه.122
آیا چنین نوشته ها وچنین اهدافى انکار دیانت ونفى اسلام است یا تبلیغ اسلام وسبب گسترش آن؟ وقتى فردى همچون: گولدزیهر 123 که دشمنى اش با اسلام ومسلمانان روشن است از دعوت سیّد به اسلام ورهایى کشورهاى اسلامى از سلطه بیگانگان سخن مى گوید:چگونه مى توان در اسلام وایمان سیّد جمال شکّ کرد؟
بنابر این سوابق خانوادگى تحصیلى آثار وعملکردها همه بیانگر اعتقادات دینى وپاى بندى عملى سیّد به اسلام است. افزون بر این آیا شهادت بسیارى از بزرگان وعالمان دین بر اسلام واخلاص سیّد واعتراف به سلسله جنبانى او در نهضتهاى اسلامى صدسال اخیر تهمت (بى اعتقادى وى رابه دین) تکذیب نمى کند؟124
در ترجمه او نوشته اند:
(کم مى خوابید وکم مى خوردواز شیرینى اکراه داشت امّا… در عقائد دینى خشک ومقلد ومتعصب نبود. امّا فرائض دینى رابه جامى آورد واصول و فروع دین رابا دقت تمام رعایت مى کرد. سید مردى بود داراى قلب سلیم وصفات پسندیده وعادتاً حلیم وبرد بار. امّا اگر کسى به شرف یا دین و عقیده اش اهانت مى کرد تند وآتش مى شد وتا انتقام نمى گرفت از پاى نمى نشست.به مال دنیا اعتنایى نداشت. هر چه به دست مى آورد بذل دیگران مى کرد. با دوست نرم ومهربان وبا دشمنان سخت وبى امان بود.)125
نوشته اند:
(مرد بزرگى در حضور سیّد کلمه جسارت آمیزى نسبت به پیامبر(ص) برزبان راند. سیّد به خشم آمد وبه چند نفر که در حضور او بودند دستور داد تا آن مرد رابه شدت مضروب سازند. آنان چنین کردند واو را با سروصورت خونین از مجلس بیرون انداختند.)126
مخزومى پاشا مى نویسد:
روزى هنگام اقامت سیّد در آستانه در
محضر وى بودم که شخصى به ملاقات ایشان آمد. مباحثه وگفتگو بین او وسیّد در گرفت تاجایى که آن شخص گفت: من کتابهاى فلاسفه را خوانده ام وبراى من ثابت شده است که خدایى وجود ندارد. جز حیوان کسى معتقدبه وجود خدا نمى شود.
سیّد به شدت بر افروخته شد وجوابى به اونداد وبا بى اعتنایى به او بلند شد وحضّار مجلس رابه باغچه متصل به منزل دعوت کرد. در آن باغچه پرندگان گوناگون یوجود داشت. خروسها سروصدا راه انداخته بودند وسایر پرندگان جیر جیر مى کردند.
سیّدگفت:چطور ممکن است ناتوانترین حیوان بى زبانى که مشغول ذکر خداست بر انسان ناطقى که منکر خداست ترجیح ندهم؟
چگونه ممکن است کسى که سرانجام بدنش راکرم مى خورد جرأت کند ومنکر واجب الوجود شود؟ اگر انسان نتواند به وسیله اجرامى که فوق اوست خدا رابشناسد وموعظه رابپذیرد پس همان بهتر که به وسیله اجزاء پوسیده وگندیده موعظه شود.)
مخزومى نتیجه مى گیرد:
(آیا امکان دارد این گونه نوشته ها وگفته ها وعکس العملهاى از ناحیه مردى صادر شود که هیچ گونه اعتقادى به خدا وقیامت نداشته باشد؟)127
احمد امین پس از نقل این دو قضیّه مى نویسد:
( آیا امکان دارد این گونه نوشته ها وگفته ها واین غیر تمندى ازناحیه مردى صادر شود که ملحد وبى دین باشد؟ مگر این که در نهایت ریاء ونفاق باشد واین ازسیّد جمال به دور است. عیب سیّد نفاق او نیست عیب او( اگر عیب به شمار آید) رگ گویى وناتوانى او در کتمان ایمان و معتقدات خود بوده است. همواره مى گفته است:
(کمال نسبى در بشر وجود نخواهد داشت مگر وقتى که آشکار بودن عقیده وى زیاد باشد وکتمان آن کم.)
بسیارى از رنجها در زندگى سیّد از همین جا بوده که ناگفتنیها رامى گفته است. بدیهى است کسى که داراى
چنین اخلاقى باشد اگر حقّ وخیر رادر الحاد تشخیص داده باشد باصراحت وباکمال جرأت بدون شکّ وتردید به الحاد دعوت مى کند. بنابر این مسلّم است که سیّد به اصول معتقد است وامّا در فروع عقلش راآزاد مى گذارد. به اجتهاد معتقد بود وشاید به همین جهت متحجران ومتعصبان او را به الحاد متهّم کرده وحرفهاى بى اساسى درباره او شایع کرده اند.)128
بابیت از جمله تهمت هایى که به سیّد زده اند گرایش وى به بابیت است. ابراهیم صفایى 129 مغرضانه وکینه توزانه در این باب مى نگارد:
(سیّد در اوقات اخیر اقامت در پاریس باردیگر به دعوت (لرد چرچیل) سالیسبورى ظاهراً براى پاسخ به سوٌالات آنان درباره امام زمان رخت اقامت به لندن کشید.وقتى شهرت انقلاب(بابى) ودعوى باب رادر آن زمان به یاد بیاوریم وتوجه سیاسیون انگلستان رابه این جمعیت در نظر بگیریم وشرحى راکه سیّد نسبت به دیانت باب در جلد دوّم دائرة المعارف بستانى چاپ بیروت نوشته ملحوظ داریم سپس به مقدمه (نقطة الکاف) ورساله هاى براون در این خصوص مراجعه کنیم وبه مندرجات کتاب(یک سال درمیان ایرانیان) تالیف دیگر براون توجه نمائیم وحمایت عجیب او را از بابیان وتحریک اقلیت بابى و ازلى رابرضّد دولت ایران در نظر بگیریم خوب مى توانیم قضاوت کنیم که این مسافرت سیّد وتوضیح درباره امام زمان کاملاً حبنه سیاسى داشته آن هم به زیان ایران.)130
با این که در کتابهاى یاد شده مطلبى که در کتابهاى فوق که صفایى بر مى شمارد نشانى از حمایت سیّد جمال الدین اسد آبادى از بابیه وجود ندارد.مقاله اى که به خامه آن عالم بزرگ در دائرة المعارف بستانى درج شده تبیین زوایاى بابیت است نه طرفدارى از بیت از جمله مى نویسد:
(اُسّس ذلک الدین من عناصر اسلامیه
و نصرانیه ویهودیه ووثنیه ولقب نفسه باب الدّین ثم ترک هذا اللقب ولقب نفسه النقطه او خالق الحقّ مدعیالیس نبّیاً بیطابل هو مشخص للالهه ومنح احد اتباعه لقب الباب وارسل دعاة الى جهات مختلفه…)131
سیّد محمد على باب این دین را از عناصر:اسلامى نصرانى یهودى وبت پرستى تاسیس کرد وخود راباب دین نامید وسپس خود را نقطه یا آفریدگار حقّ خواند. اومدعّى بود که پیامبر نیست بلکه معّرف خداوند است. او به یکى از پیروانش لقب باب داد ومبلغّانى به اطراف فرستاد.
مى افزاید:
(چون اجابت برخى از مردم رامشاهده کرد در ادعایش بلند پروازى کرد. ادعّاى پیامبرى نمود ونیز ادعّا کرد که خداوند کتابى به نام(بیان) بر او نازل کرده است)
سیّد در معرفى بیان مى نویسد:
(این کتاب شامل بسیارى از کلمات عربى مسجع وبرخى از کلمات فارسى است. ولى عربى آن غلط بود و هنگامى که از سبب آن پرسیدند پاسخ داد:
حروف وکلمات درزمانهاى نخستین سرکشى کرده بودند برخطایشان مجازات شدند وبه وسیله اعراب دربند شدند ومن آنها راآزاد کردم.)132
سیّد از جمله احکام آنان مى شمارد:
(دستور به تخریب اماکن مقدسه از جمله:مکه بیت المقدس وقبور انبیاء واولیاء و جواز نکاح باخواهران.)
نتجه گیرى مى کند:(یصّح ان یقال ان دینهم الى الان لم یقّر على نظام واحد بل هو کالر مال السیاله تحدت بسیرها تلّاً فى محّل ثم تنقل وتحدث تلاً آخر فى محلّ آخر)133
مى توان گفت که دین ایشان تاکنون برشیوه واحدى قرار نگرفته بلکه همانند ریگهاى روان درگردش خود پشته اى در محّلى ایجاد مى کند وسپس منتقل مى شود وپُشته دیگرى به صورت دیگر ودر جاى دیگر.
سیّد در رساله نیچریه بابیان را از عوامل استعمار مى داند و مى نویسد:
(با بیهایى که در این زمان اخیر در ایران یافت شدند وهزاران خون عباداللّه رابه ناحقّ ریختند کوچک ابدالهاى همان نیچریهاى الموت وچیله ها یعنى کچکول برادرهاى همان طبیعیین گرد کوه مى باشند وتعلیمات آنها نمونه تعلیمات باطنیه است پس باید منتظر شد که فیما بعد چه تاثیرهاى دیگر از اقوال آنها درامّت ایرانیّه یافت خواهد شد.)134
بسیارى از نویسندگان از جمله: محمود ـ محمود 135 تقى زاده136 محلاتى137 ودیگران 138سید را مخالف بهائیت دانسته اند.علاوه بابیان سیّد را دشمن سرسخت خود مى شناسند:
استادمحیط طباطبائى مى نویسد:
(متشرعان به او نسبت بى دینى وبا بیگرى دادند در صورتى که میرزا ابوالفضل در نخستین بخش از(کشف الغطا) چاپ عشق اباد او ویاران کرمانیش رابه باد انتقاد مى گیرد. شوقى افندى اخرین عضن از درخت بهاء درلوح قرن او را در ردیف امیرکبیر وناصر الدین شاه از دشمنان سرسخت امر باب وبهاء معرفى مى کند.)139
اصولاً خلق این فرقه هاى سیاسى براى مبارزه با سیّد واندیشه هاى اوست. از این روى سیّد در راه افشاى چهره آنان نیز مى کوشد و مقاله اى مفصّل درباره باب وبهاء وعقائد انحرافى آنان مى نویسد وچهره واقعى آنان راروشن مى کند.140
فراماسونرى
یادآورشدیم:سیّد دراوان ورود به مصر جذب شعارهاى گروه ماسونى شد وبه آن گروه پیوست.وپس از چندى پى به ماهیت آن گروه برد وفاصله گرفت وبه قولى اخراج شد. این پیوستن وگسستن سوژه اى شد براى دشمنان کنیه توز و وابسته به استعمار سیّد. قلمها وزبانها به کار افتاد وجغدآسا در کوى وبرزن علیه سیّد نغمه شوم سردادند. بسیارى از این جیره خواران استعمار اشاره نکرده اند که انگیزه پیوستن به گروه ماسونى وعامل گسستن از آن چه بود؟ هر کسى که اندک آشنایى با تفکر وآمال سیّد داشته باشد و روح نا آرام او را درک کرده باشد به خوبى مى تواند در این باره قضاوت کند که سیّد به
هیچ دسته وگروهى بستگى نداشت. او به آزادى ورهایى انسانها از قید وبند استبداد واستعمار مى اندیشید وبراى تحقق این امر هر راهى رامى آزمود. از جمله فراماسونرى را.ولى وقتى دید این گروه خانه زاد استعمار است علیه آن قدبر افراشت.
خودى مى گوید:
(نخستین چیزى که مرا تشویق کرد که در بناء آزادیخواهان شرکت کنم همان عنوان بزرگ: آزادى مساوات و برادرى بود که مقصود منفعت عالم انسانى است که در پشت سر آن براى نابود کردن ستمکاران کوشش مى نماید تابنیاد عدالت حقیقى رااستوار سازند. با این وصف همّت به کار وعزت نفس واخلاق پاک وکوچک شمردن مرگ در برابر ستمکاران رافراماسون به من نشان مى دهد… این تعریف فراماسون مرا راضى ساخت درجرگه فراموش خانه داخل شوم)141
اگر گفته شود: بعید است سیّد به اهداف واقعى این جمعیت آگاهى نداشته باشد.
مى گوییم همان گونه که سیّد به ارشاد وهدایت شاهان واجراى اصول اصلاحى خود از طریق آنان امیدوار بود نسبت به اعضاى این مجمع نیز یک چنین امیدى داشت احمد امین مى نویسد:
(بسیارى از مردم بلندپایه وبزرگ وارد این مجمع شده بودند وسیّد چون مى خواست افکار اصلاحیش رابه آنها برساند وارد این جمع شد. وشاید آزادى گفتار در این مجمع وجود داشت؟ ولى سیّد با شناخت آن مجمع با خطبه هاى متوالى آن را هدف قرار داد…)142
به هر حال سیّد عضو آن محفل شد امّا وقتى که یکى از اعضاء در سخنرانى خود گفت:
(ما در سیاست دخالت نمى کنیم)
سیّد بر آشفت وگفت:
(چگونه ممکن است در برنامه گروهى آزادى برابر ى وبرادرى قید شده باشد ولى کسى حق نداشته باشد براى کسب آزادى وحقوق خویش صدایش رابلند کند.)
مخزومى مین ویسد: روزى سیّد در این انجمن بحث از سیاست رابه میان کشید. دیگران انتقاد کردند. یکى از آنان گفت:
(فراماسون در سیاست دخالت نمى کند. واز کید حکومت واقدامات او مجمع باید محفوظ باشد.)
سید در پاسخ گفت:
(منتظرم درمصر چیزهاى عجیب وغریب بشنوم. نمى توانم تصّور کنم که وهم وترس در استخوانهاى انجمن فراماسون نفوذ کرده باشد. هرگاه فراماسون در سیاست جهانى دخالت ندارد چرا تشکیلات آزادى از اوست. هر گاه آلات وابزار بنّایى رادر دست دارد چرا براى نابود کردن اساس کهنه وبالا بردن معالم آزادى حقیقى وبرادرى صحیح به کار برده نشود. واگر کاخهاى ظلم وتجاوز کوبیده نشود در آن صورت نباید در دست احرار کلنگ ونه تبرى باشد ونه در بناى آنها زاویه قائمه اى وجود داشته باشد.)143
سیّد شدیداً از این جمعیت وبرنامه هاى آن انتقاد مى کند.مال دوستى وریاست طلبى اعضاى آن را نکوهش مى کند. آنان راعامل اروپا واستعمار مى خواند واز اهداف شوم آنان پرده بر مى دارد.
با این حال آیا مى توان گفت: سید عامل بیگانه بوده است.محمود محمود در کتاب تاریخ روابط سیاسى ایران وانگلیس 144 تقى زاده در کتاب سید جمال الدین 145 نوشته اند: سیّد در محفل ماسونى داخل بوده ودر آن جا برضّد انگلیس حرف زده است. ابراهیم صفایى که دشمنى اش با سیّد روشن است به اخراج او از محفل ماسونیه وانتشار لوایحى از سوى سیّد علیه انگلیس اعتراف کرده است.146
اخراج یا استعفاء
برخى بر این نظرند که سیّد به میل واختیار جرگه فراما سونى را ترک کرده وبرخى خلاف این رامى گویند و به اخراج سیّد معتقدند.148
جمعیت ماسونیه با این امیّد که در سیّد نفوذ واز موقعیت او در جهان اسلام بهره بردارى نماید عضویت سیّد راپذیرفت. اما وقتى که دید تیرش به سنگ خورده است
و سیّد بى پرده در داخل وخارج از این جمعیت انتقاد مى کند به اخراج سیّد نظر داد. ولى از انعکاس آن در میان آزادیخواهان وملیّون مصر که سیّد راخوب مى شناختند وحشت داشت وآن رالطمه بزرگى به حیثیت فراماسون مى دانست. از سوى دیگر رک گویى وانتقاد صریح او از انگلیس بنیانگذار این جمعیت وجود او راغیر قابل تحمل کرده بود. از این روى جمعیت فراماسونى افشارگریهاى سیّد راخیانت نام نهاد طبق اساسنامه خود به ترورشخصیت وى دست زد واو را منکر خدا خواند149 و در تاریخ 1296 هجرى قمرى مطابق با1879 میلادى به این بهانه اخراجش کردند.
این جمعیت با این تاکتیک مى خواست هم حیثیت دینى واجتماعى سیّد رااز بین ببرد وهم وانمود کند که از شرائط عضویت در این حزب اعتقاد به خداست.150
فرانک لاسل نماینده سیاسى انگلیس در مصر طّى نامه اى به وزیر امور خارجه انگلیس سالیسبورى مى نویسد:
(جمال الدّین ظاهراً مردى است صاحب ذوق وقریحه سرشار وداراى قدرت عظیمى در نطق وبیان مى باشد به طورى که در مدّت کمى موفّق گردید عدّه زیادى راتحت تاثیر ونفوذ کلام خود قرار بدهد. سال گذشته در برانگیختن احساسات مردم علیه اروپاییان مخصوصاً بیشتر برضّد انگلیسیها که نسبت به آنها احساس کینه وتنفّر در دل مى کند فعالیت زیادى به خرج داد. اخیراً از لژفراماسونها که در آن جاعضوبود براى این که علناً منکر خدا بود اخراج گردید.)151
سیّد پس از اخراج کتابى در نقد وبررسى این جمعیت به نام:(ماسون ) مى نویسد وبه شاگردش شیخ محمّد عبده مى سپارد تابه چاپ برساند. امّا متاسفانه پس از تبعید سیّد هنگام دستگیرى محمد عبده این کتاب را یکى از اعضاى نظمیه همراه یکى از عکسهاى سیّد با خود مى برد.152
دیگر تهمتهایى که به سیّد زده اند نیز چنین است همه بى پایه واساس. سیّد جمال در جبهه هاى گوناگون به ستیز بر خاسته پرواضح است که دشمن نیز در
مقابل به لجن پراکنى بپردازد. قاجار رامقتضح کرد. نقشه هاى ضد انسانى استعمار رایکى پس از دیگرى از پرده برون انداخت. دستگاههاى جاسوسى رابه بازى گرفت. مادیگرایى رامایه شوم بختى ملل جهان دانست ودین را تنها راه سعادت. چنین فردى خیلى واضح است که چه تیرهاى زهرآگینى به سویش پرتاب خواهد شد. با این همه دسیسه ونیرنگ بازهم چهره سیّد چون آفتاب مى درخشد وروشنایى مى بخشد شگفت آور است وبى شک از خلوص آن مرد بزرگ مایه مى گیرد.
روحش شاد وراهش پررهرو باد.