نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سید جمال الدین اسد آبادى
مدرسه فلسفى سید جمال الدین اسد آبادى ، از عوامل مهم در نهضتهاى فکرى و اجتماعى و اصلاح دینى و مبارزه با استعمار بود. این رستاخیز فکرى و شعله فروزان ، سراسر اقالیم اسلامى را در برگرفت و نقش عظیمى در بیدارى ملل مسلمان در یک قرن اخیر ایفا کرده است. امّا با گذشت بیش از یک قرن ، همچنان در سینه تاریخ نهفته و به بوته فراموشى سپرده شده است. از این روى ، بدون اشاره و ارجاع به مرحله تحصیلى و زیر بناى فکرى و ثقافى سید جمال الدین ، نمىتوان به این مهم دست یافت. محقق مشهور ، آقاى دکتر على الوردى ، در کتاب خود ، لمحات اجتماعیه مىنویسد:
«... از سخنرانیها و نوشتها سید جمال الدین استفاده مىگردد که وى ، داراى اطلاع و تبحر بسیارى در فلسفه اسلامى بوده است. »1
استاذ ألبرت حورانى در این باب اظهار مىدارد:
« ان کتاباته و محاضراته أظهرت أنه کان على معرفة وثیقه بالتراث الفلسفى
الاسلامى و لا سیما فلسفة ابن سینا و هذه و المعرفة کان من السهل الحصول علیها فى المدارس الشیعیة حیث لایزال تراث ابن سینا حیاً فیها اکثر مما فى المدارس السنیه...» 2
استاد سید محمد محیط طباطبائى مىنویسد:
« سید جمال الدین ، در فلسفه مشاّئى به میرزا ابوالحسن جلوه و در حکمت اشراق به حکیم قمشهاى نمىرسید و در معرفت به مبناى حقوقى و قوانین اروپا ، توسعه نظر و اطلاع میرزا ملکم خان را نداشت و در ریاضیات قدیم ، به میرزا محمد على قاضى یا میرزا عبد الغفار اصفهانى نمىرسید و زبان فرانسه را محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، از او بهتر مىدانست و میرزا حسنعلى خان ، خط و انشاء فارسى را بهتر از او مىنوشت و میرزا حسنعلى خان ، خط و انشاء فارسى را بهتر از او مىنوشت و میرزا محمد خان حسین فروغى ، در نثر ، شعر فارسى از او استادتر بود و عربى را شیخ محمد عبده مصرى و ادیب اسحق لبنانى بهتر از او مىنوشتند ، ولى در وجود او سرى مکتوم بود که من حیث المجموع ، در وجود کلیه افراد نامبرده یافت نمىشد . » 3
آقاى صدر واثقى ، پارا فراتر مىگذارد و در کتبا خویش ، که پایان نامه تحصیلى وى در رشته فلسفه از دانشکده الهیات در سال 1340 ش است و استاد راهنماى او شهید مطهرى بوده مىنویسد:
« پدر سید ، چون در خلال این مدت ، لیاقت ذاتى و نبوغ فطرى او را مشاهده مىکند... با خود به قزوین مىبرد.... چرا با وجود شهرستانهاى دیگر به قزوین مىرود؟ » 4
بى اطلاعى کامل از دوران تحصیل سیّد ، و مجهول ماندن آن تا عصر حاضر و جهل فضلا ، حتى خواص ، از مدرسه فلسفى قزوین ، که از اوائل قرن سیزدهم هجرى عظیمترین مدرسه فلسفى شیعه بوده ، این سؤال را براى برخى ، از جمله آقاى صدر واثقى پدید آورده است که بگوید:
« چرا پدر سیّد ، جهت تحصیل فرزندش ، قزوین را انتخاب نموده با وجود
شهرستانهاى دیگر . »
از این روى ، لازم مىدانم نخست ، مختصرى از تاریخ مدرسه فلسفى قزوین را بیان نمایم و آن گاه ، تأثیر آن را در زیر بناى فکرى سید جمال الدین تشریح کنم ، تا سرّ مکتوم و راز نهفتهاى که در وجود او بود ، بهتر نمایانده شود .
مدرسه فلسفى قزوین و تأثیر آن در زیر بناى فکرى سید جمال الدین:
از عظیم ترین مدارس فلسفى شیعه در قرن سیزدهم هجرى ، مدرسه فلسفى قزوین است . هنگامى که شیخ محمد صالحى برغانى ( م 1271 ه . ق . ) مدرسه عظیم خویش را بنا نمود و ماهرترین و زبدهترین اساتید را جهت تدریس علوم گوناگون در آن گرد آورد ، کرسى تدریس فلسفه را به آخوند ملا آقا حکمى قزوینى ( م 1285 ه . ق . ) واگذارد . ملا اقا ، از شاگردان طبقه اول آخوند ملا على نورى ( م 1246 ه . ق . ) ، مهارت عجیب در تدریس فلسفه متعاله و علوم عقلى داشت . از این روى ، عشاق فضیلت و طلاب علوم عقلانیه ، از اطراف و اکناف ، به قزوین مىآمدند و در مدرسه صالحیه از محضر وى بهره مىبردند . میرزا محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، در وصف وى مىنویسد:
« آخوند ملا آقاى حکمى قزوینى ، از فحول فلاسفه اسلام است . صدر الدین عصر خود بود . طالبین علوم عقلانیه ، از اقصى بلاد ایران ، به آستان وى مىرسیدند و مىبوسیدند . »5
فیلسوف معاصر ، سید جلال الدین آشتیانى مىنویسد:
« ملا آقا بعد از تکمیل تحصیل ، به قزوین ، مسقط الرأس خود ، مراجعت نمود و مشغول تدریس شد . طلاب علوم عقلى ، از اطراف و اکناف ، براى استفاده علمى به محضرش شتافتند . . . به عقیده حقیر ، آخوند ملا آقا ، خود از حیث احاطه به مبانى ملا صدرا و تضلع در حکمت الهى ، در رتبه آخوند نورى و ملا
اسماعیل اصفهانى است . » 6
مدرسه صالحیه ، به خاطر فلاسفه بزرگى چون: آخوند ملا آقاى حکمى قزوینى ، آخوند ملا یوسف حکمى قزوینى و آخوند ملا صفر على لاهیجى قزوینى ، که تبحر و تضلع خاصى در فنون فلسفه و عرفان داشتند واقسام مختلف حکمت اسلامى را تدریس مىکردند و نیز فقها و اصولیین بزرگى همچون: شیخ محمد صالح برغانى ، مؤسس مدرسه و برادرش شهید ثالث ، در محافل علمى شیعة شهرت فراوانى یافت مخصوصاً آخوند ملا على نورى ( م 1246 ه . ق . ) در سالهاى آخر عمر خویش ، بر اثر کثرت سن و ضعف مفرط و ناتوانى جسمى ، شاگردان فلسفه حوزه اصفهان را به مدرسه فلسفى قزوین ، بویژه حوزه آخوند ملا آقا حکمى قزوین ، هدایت مىکرد . از این روى ، پس از وفات وى ، حوزه فلسفى قزوین در مراکز شیعى مانند نداشت و وحید عصر خودش گردید و رهبرى فلسفه الهى رابه خود اختصاص داد . آقا سید جلال الدین آشتیانى ، در این مورد مىنویسد:
« آقا على مدرس ، که به عقیده حقیر ، در فلسفه ملا صدرا و تحقیق در مبانى حکمت متعالیه ، در بین متأخیران نظیر ندارد و آثار و مؤلفات او ، عمیقتر و تحقیقىتر از مؤلفات جمیع فلاسفه اتباع ملا صدرا است ، مدتها در قزوین ، از آخوند ملاّ آقا ، استفاده کرده است و از او ، به عظمت اسم مىبرد و به شاگردى او افتخار مىورزد . » 7
کنت دو گوبینو ، که هنگام شکوفایى مدرسه فلسفى قزوین ، بین سالهاى 1271 لغایت 1274 ه . ق . سفیر فرانسه در تهران بوده ، به جمعى از مدرسین فلسفه مدرسه قزوین اشاره کرده است و نیز از آخوند ملا اقا حکمى قزوینى ، آخوند سید قوام قزوینى ، آخوند ملا صفر على لا هیجى قزوینى ، شیخ صدراى تنکابنى قزوینى ، آخوند ملا یوسف حکمى قزوینى و آقا رضا قلى قزوینى نام برده است . همچنین جمعى از شاگردان مدرسه فلسفى قزوین را نام مىبرد .8
مدرسه قزوین و انحرافات مذهبى
قرن سیزدهم هجرى ، قرن انقلابهاى دینى ، انحرافات مذهبى و برخوردهاى شدید طائفهاى و ظهور و مذاهب و فرق گوناگون بوده و مدرسه فکرى قزوین ، نقش سرنوشت سازى در این ماجراها ایفا کرده است .
نخستین برخورد مدرسه فکرى قزوین ، به رهبرى خاندان آل برغانى ، با فتحعلى شاه قاجار (جلوس 1212 - م 1250 ه . ق . ) بود . شهید ثالث و برادش ، شیخ محمد صالح برغائى ، در جلسهاى بسیار مهم ، رو در روى فتحعلى شاه ، براى پایان دادن به اوضاع نابسامان ایران ، ولایت فقیه را مطرح کردند و خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزاد گان شدند .9 شیوه حکومت ورهبرى و امامت مسلمانان در عصر غیبت کبرا و ولایت فقیه را دومین بر خورد مدرسه فکرى قزوین با استعمار خارجى بود . دولت انگلیس ، پس از انقلاب صنعتى اروپا ، براى بازاریابى و تهیه مواد اولیه ، کمپانى مذکور ، در دو سوى خلیج فارس ، از بصره تا بوشهر و بحرین و مسقط افتتاح مىگردد و نیز بر اثر بى کفایتى فتحعلى شاه ، ولایات شمال ایران به اشغال روسها در مىآید و رقابت انگلستان و فرانسه در ایران و دخالت مستقیم انگلستان و امور داخلى ایران بالا مىگرید در چنین برههاى ، شیخ محمد صالح برغانى ، فتوا مىدهد: جنگ ، ترک مخاصمه و قرار داد صلح ، مذاکره با دولتهاى خارجى و . . . باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد . این نخستین برخورد روحانیت پیشرو با استعمار بود .10
از حوادث مهم مدرسه فلسفى قزوین برخورد قاطع و تاریخى با انحرافات مذهبى و نغمههاى جغد آساى فرقه گرائى و مذهب تراشى و بدعتهاى دینى بود . در جزیرة العرب ، دو جریان تند افراط و تفریط ، بر اساس یک تفکر غلط که از طرف اجماع مسلمانان مردود شناخته شد ، پدیدار گشت و باعث خون ریزیهاى فراوانى گردید و هنوز ذیول این دو جریان در جهان باقى است .
نخستین حرکت در جزیرة العرب ، وهابیة بود . وهابیة بر اساس افکار محمد بن عبدالوهاب نجدى ( 1115 - 1206 ه . ق . ) ، از علماى حنابله متعصب شکل گرفت .
دومین جنبش جزیرة العرب ، جریان شیخیه بود . این جریان ، بر اساس افکار شیخ احمد بن زین الدین احسائى (1166 - 1241 ه . ق . ) از غلات علماى شیعه پى ریزى شد . شیخ احمد احسائى ، که روابط صمیمانهاى با فتحعلى شاه داشت و به تبع شاه ، دیگر شاهزادگان و امراء و اعیان به او ارادت مىورزیدند ، پس از مرگ دولتشاه ، در سال 1337 ه . ق . کرمانشاه را به سوى قزوین ترک گفت و به مدرسه فلسفى قزوین ملحق گردید و در مدرسه صالحیه مشغول تدریس آراء و فلسفه خویش گشت .
شیخیه ، افزون بر اختلاف در اصول دین ،مانند: امامت و معاد ،11 داراى مشرب تند اخبارى هستند . علماى ایران و عراق ، به خاطر روابط صمیمانه فتحعلى شاه و شاهزادگان با احسائى و پشتیبانى سلاطین آل عثمانى از وى ، در برخورد با او تقیه مىکردند .
شهید ثالث ، که خطر را جدى احساس مىکند ، وارد صحنه مىشود . در منزل خود ، جلسه مناظره با شیخ احمد احسائى را ترتیب مىدهد و عدهاى از علما را نیز دعوت مىکند . پس از مباحثه و مناظره طولانى ، احسائى را ترتیب مىدهد و عدهاى از علما را نیز دعوت مىکند . پس از مباحثه و مناظره طولانى ، احسائى را محکوم کرد . به او فهماند که بر اثر عدم درک و آشنایى با قواعد و اصطلاحات فلسفى ، به وادى گمراهى و ضلالت افتاده و از دین خارج گردیده است . ولى احسائى بر رأى و نظر خود اصرار مىورزد از این روى ، شهید ثالث حکم به تکفیر وى مىدهد . این فتوا نقطه عطفى در تاریخ شیعه به شمار مىآید .
فقهاى امامیه ، شهید ثالث را به عنوان رئیس العلماء شیعه تصدیق کردند و شیعه امامیه در ایران و عراق و سایر مراکز شیعه ، حتى در زادگاه شیخ احمد احسائى ، تا عصر حاضر ، از این فتوا پیروى مىکنند .12
پس از انشعاب شیخیه به بابیه ، شهید ثالث ، دگربار به میدان آمد و فتواى
مشهور و تاریخى خود را در تکفیر این گروه گمراه صادر کرد . استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى ، در طبقات اعلام الشیعة ، از قیام شهید ثالث در مبارزه علیه با بیان ، چنین یاد مىکند:
« در عصر رهبرى شهید ثالث ، با بیان سر به شورش برداشتند و خون عدهاى بى گناه بر زمین ریختند . او ، شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد . گمراهى آنان را براى مردم روشن کرد و تمام آرزوهاى آنان را نقش بر آب نمود . » 13
نبرد مدرسه فکرى قزوین ، به رهبرى خاندان آل برغانى ، با انحرافات مذهبى و مظالم دربار ایران و استعمار و نیز تجمع زبدهترین و مشهورترین علماى علوم عقلانیه و هجرت طلاب فلسفه از اطراف و اکناف ، به سمت قزوین ، این مرکز علمى را بسیار بسیار مشهور کرد . مخصوصا بعد از سالهاى 1260 ه . ق . این شهرت ، به اوج رسید و تشعشعات فکرى و آراى علمى آن ، تأثیر عمیقى در کشورهاى مجاور ، بویژه حوزه علمى کربلا مقدسه و نجف اشرف ، گذارد « قیل و قال »هاى مدرسه فلسفى قزوین ، در محافل علمى شیعه و حوزههاى شیعى در اقالیم اسلامى ، بازتاب گسترده داشت .
سید جمال الدین در این جوّ فکرى و در این مدرسه فکرى عظیم ، که مشحون به روح آزادیخواهى و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبى بود ، پرورش یافت .
سید جمال الدین و مدرسه فلسفى قزوین
میرزا لطف اللّه خان ، خواهر زاده سید جمال الدین ، ورود وى را به قزوین ، حدود سال 1264 ه . ق . ذکر کرده است:
« پدرش ، چون لیاقت ذاتى و استعداد فطرى او را مشاهده مىکند ، پنهانى از مادرش ، سکینه بیگم ، او را برداشته ، در حدود تاریخ 1264 ، که ابتداى سال دهم عمر او بود ، به قزوین مىروند . » 14
پدر نگارنده این سطور ، علامه ورع شیخ حسن صالحى ( 1310 - 1401
ه . ق . ) که عصر سید جمال الدین را درک نموده ، در کتاب خود: « الغرر و الدرر » به نقل از شیخ محمد على بن محمد صالح برغانى قزوینى ، که از دوستان و همدوره تحصیل سید در مدرسه صالحیه بوده ، ورود وى را به قزوین ، قبل از 15 ذى قعده سال 1263 ( ه . ق . ) یاد کرده است .
وى مىگفته: « عقل او ( سیّد جمال ) همیشه ، بیست سال از جسمش پیشتر بود . » وى ، به محض ورود به قزوین ، با شهید ثالث ، و شیخ محمد صالح برغانى حائرى ( م 1271 ه . ق . ) ملاقات مىکند که مورد اعجاب آنان قرار مىگیرد و در مدرسه وسیط صالحیه ، که اختصاص به خواص و مدرسه صغیر ، که اختصاص به اعضاء خانواده آل برغانى داشته ، به او و پدرش حجره مىدهند . حجره سیّد ، تا عصر حاضر به حجره سید جمال الدین اسد آبادى شهرت دارد و اکثر محققین که از این مدرسه دیدار کردهاند ، این حجره را باز دید نمودهاند . محقق معروف شیعه ، سید حسن امین عاملى ، هنگام دیدار از قزوین ، از این مدرسه و حجره سید جمال دیدن کرده است . در این مىنویسد:
« کما زرنا المدرسة الصالحیة المنسوبه الى الشیخ صالح البرغانى . . . و هذه المدرسه هى المدرسه الکبرى و هناک الوسطى و الصغرى المتصلتین بها و فى هذه المدرسه سکن السید جمال الدین الافغانى حوالى ثلاث سنین و درس فیها الفلسفة الاسلامیة على ملا آغا الحکمى القزوینى . » 15
سید جمال الدین ، در دو مرحله ، بیش از هشت سال در حوزه فلسفى قزوین کسب فیض نمود: نخست بیش از سه سال در آن جا به تحصیل مىپردازد و به عتبات مقدسه عراق هجرت کرد و دگربار به قزوین بازگشت . در مرتبه دوم ، بیش از پنج سال در مدرسه صالحیه به تحصیل علوم اسلامى پرداخت .
سید جمال الدین ، بر اثر هوش سرشار و استعداد فطرى و نبوغ مبکر و ذکاء مفرط و فراست غریب و نظرات عمیق خدادادى که در او وجود داشت ، توانست در اندک زمانى مقدمات و سطوح خویش را نزد پدرش و سایر افاضل علماى مدرسه
صالحیه به پایان برساند و بر حوزههاى فلسفى راه یابد و مبانى فلسفه ملا صدرا را از آخوند ملا آقا حکمى قزوینى فرا گیرد و فلسفه مشائى را از آخوند ملا صفر على لاهیجى قزوینى ( م 1275 ه . ق . ) . از حوزه آخوند ملا یوسف حکمى قزوینى و سایرین نیز استفاده نیز استفاده کرد . فقه و اصول و عرفان را از حوزه درس شیخ میرزا عبد الوهاب برغانى قزوینى ( 1294 ه . ق . ) فرا گرفت و در اکثر علوم و فنون اسلامى به اوج عالى و درجه اجتهاد نائل گردید . سیّد از مدرسه فلسفى قزوین بهره بسیارى برد .
فلسفه مشائى و حکمت اشراق را توأم به خود اختصاص داد . از این روى ، از سید ابوالحسن جلوه و حکیم قمشه ، فراتر بود . بدین جهت بود که زلزال عظیم در مصر به راه انداخت و آثار وى هنوز در مصر و سایر بلاد اسلامى تا عصر حاضر مشاهده مىگردد .
نهضت سید جمال الدین یا مدرسه فکرى جمالیه
سید جمال الدین ، در نجف اشرف از حوزه درس شیخ اعظم شیخ مرتضى انصارى ، کسب فیض نمود . آن گاه ، به ایران بازگشت و پس از مدتى ، براى زیارت آستانه حضرت رضا (ع) ، عازم خراسان گردید و پس از آن به افغانستان رفت . ایّام اقامت سیّد در افغانستان ، مصادف با جنگهاى داخلى بین امراء افغانستان رفت . از این روى ، سیّد در افغانستان چندان نشاط علمى نداشت . وى افغانستان را به قصد بیت اللّه الحرام ، از طریق هندوستان ، ترک نمود ، ولى پس از اقامت کوتاه ، از طریق دریا عازم مصر شد و حدود چهل روز در قاهره اقامت گزید ، آن گاه راهى استانبول شد .
سیّد در کسوت افغانى و متستر به مذهب حنفى ، در سال 1286 ه . ق . وارد شهر استانبول گردید و با سخنان شیرین و آمیخته به مطالب فلسفى ، که از مدرسه فلسفى قزوین الهام گرفته بود ، توانست پس از اقامت کوتاه در استانبول ، با صدر اعظم ، عالى پاشا ، ملاقات کند و او را شیفته خود گرداند از همین طریق ، با اعیان و امراء و اشراف و رجال سیاسى و رجال سیاسى ارتباط برقرار کرد و در بین کلیه طبقات مردم محبوبیت بسیار به دست آورد و عضو « مجلس معارف اعلى » شد .
سید که ترکى را به لهجه همدانى تکلم مىکرد ، در مدت کوتاه ، اصطلاحات ترکى استانبول را فرا گرفت و خطابههاى آتشین و بیانات شیرین خود را در مسجد « سلطان احمد » و مسجد « ایا صوفیه » ،ایراد مىکرد . مطالب وى ، که آمیخته به موضوعات حکمت طبیعى و فلسفه الهى و علوم جدیده بود ، اثرى مخصوص در مستمعین مىگذاشت . سخنان وى ، از براى اندیشه وران و پژوهشگران و مردم استانبول تازگى داشت و هیجان عمیقى در قلوب عموم مردم پدید مىآورد ، تا جائى که او را « سحر القلوب » مىخواندند .
روز به روز دامنه فعالیتهاى سیّد گستردهتر مىشد ، تا این که در ماه مبارک رمضان جشن عظیمى در دارالفنون بر پا گردید و جمع بسیارى از علما و امراء و اعیان و نویسندگان گرد آمدند . وى ، بر روى کرسى خطابه قرار گرفت و آغاز به سخن کرد . آراى فلسفى خود را آمیخته با علوم جدید ، در نهایت فصاحت و بلاغت و با بیان شیرین عرضه داشت . این سخنرانى طوفان سهمگین و ضجه عظیم و آتش مهیب به راه انداخت . طبقه جوان و اصلاح طلبان ، او را تحسین نمودند و جمعى از علماى به مخلفت با وى برخاستند که در رأس آنان شیخ الاسلام دولت عثمانى حسن فهمى افندى بود . وى سخنان سید را کفر آمیز دانست و از طرف این گروه رسالهها و مقالههاى بسیار در انداختند . عبد القادر مغربى پس از ذکر این ماجرا ، مىنویسد: پدرم شیخ مصطفى در آن هنگام در استانبول بوده و رسالهاى در رد سید نگاشته به نام: « عین الصواب فى الرد على من قال ان الرسالة و النبوة صنعتان تنالان بالاکتساب » .
عبد القادر ، از این موضعگیرى پدرش عذر خواهى مىکند و ابراز مىدارد: پدرم از روى حسن نیت و سلامت نفس این اثر را نگاشته و عرضه کرده است . 16این نخستین اعلان مدرسه فلسفى جمالیه بود که به تبعید وى از استانبول منجر گردید .
سید جمال الدین در قاهره
پس از برخورد سید با شیخ الاسلام دولت عثمانى و علماى استانبول ، باب عالى ، جهت آرام نمودن اوضاع ، دستور اخراج سید را از استانبول صادر کرد .سیّد جمال الدین ، در 22 آذر ماه سال 1871 م مقارن سنة 1288 ه . ق . وارد شهر قاهره گردید و در محله ام الغلام عمارة العنانى ، در نزدیکى مسجد رأس الحسین(ع) و خان خلیلى منزل کرد . سید نخست قهوه خانه مرد یونانى را ، بنام متاتیا ، واقع در میدان العتبه الخضراء17 مقر خویش قرار داد و هر شب با خادم خود ابو تراب به این قهوه خانه مىآمد و با جمعى از مردم قاهره که در این مکان تجمع مىکردند ، از مقولههاى گوناگون سخن مىگفت . هر شب ، سخنان شایق و گرم خود را که فلسفه قدیم را با علوم جدیده آمیخته بود بیان مىفرمود . در آن عصر ، قهوه خانه ، از مراکز مهم اجتماعى و محل تجمع مردم بود و نیز مرکز پخش اخبار محسوب مىگشت . از این روى خیلى سریع ، سخنان شیرین سیّد در قاهره پخش گردید و هر شب به تعداد اصحاب و مریدهاى وى افزوده مىشد . شیخ محمد عبده ، از کسانى بود که به سید پیوست . به تدریج ، حلقه سخنرانى او گسترش یافت . کم کم ، به جامعه الازهر راه یافت . اکثر جوانان قاهره ، در سخنان سیّد روح جدیدى را حس مىکردند که در گفتار سایرین نمىیافتند . از این روى ، به گرمى از سید استقبال کردند و دور او حلقه زدند . سید در روزهاى اول اقامت در قاهره ، با ریاض پاشا ، نخست وزیر مصر ، ملاقات کرد و او را سخت تحت تأثیر خویش قرار داد . ریاض پاشا ، از براى وى هزار قرش حقوق ماهانه تعین نمود . این مبلغ ، در آن روزگار ، شأن و ارزش بسیارى داشت . همچنین خدیو مصر ، اسماعیل پاشا ، که دوستار علم و علما بود ، سید را مورد تفقد قرار داد . خدیو مصر ، بسیار به سیّد محبت مىکرد ، تا به مردم خود بفهماند هنگامى که استانبول علما را اخراج مىکند ،18 او ، به آنان پناه مىدهد و از آنان احترام و تجلیل مىکند . فعالیتهاى علمى و سیاسى سیّد و
سبک تدریس وى ، براى فضلا و شاگردان الازهر ، تازگى داشت . گروه گروه به درس سیّد حضور مىیافتند و از محضر وى بهره مىبردند . این بحثها ، عدهاى را علیه سیّد برانگیخت و « قیل و قال » هاى جدیدى را موجب شد . جمعى از شیوخ الازهر ، به سر کردگى شیخ علیش به مخالفت برخاستند و کلمات سید را کفرآمیز خواندند . مىگفتند: افکار جدید سید مردم را از دین خارج خواهد کرد و عقاید مذهبى آنان را متزلزل مىکند و اینان ، خیر دنیا و آخرت را از دست خواهند داد .19
ولى وى مانند شیر خشمگین ، هرگز به گفتار پوچ و بى محتواى آنان توجه نداشت و راه اصلاحگرانه دینى و اجتماعى و سیاسى خود را ادامه داد . چون او در اندیشههاى بلند نهضت نو خواهى و نو اندیشى خویش ، سعادت جهان اسلام و خواستههاى دینى و دنیوى را لمس و مشاهده مىکرد . آنچه که باعث تکفیر سید در استانبول و قاهره گردید ، مبانى فلسفى و حکمت طبیعى بود که وى در حوزه فلسفى قزوین فرا گرفته بود . این مباحث ، هسته مرکزى سخنرانیهاى او را تشکیل مىداد و از براى شیخ الاسلام عثمانى وعلماى استانبول و الازهر ، این گونه مسائل بیگانه و غیر مأنوس بود از این روى به مخالفت بر مى خاستند .
خلع خدیو مصر از طرف سید جمال الدین
مصر ، که در آن هنگام به سبب بدهیهاى خارجى و عدم امکان پرداخت ، در آستانه ورشکستگى قرار گرفته بود و انگلیس و فرانسه ، به بهانه حمایت از مطالبات خود ، مستقیماً در اداره حکومت مصر ، دخالت مىکردند ، تا جاى که در سال 1295ه .ق . 1878 م هنگام تشکیل وزارت نوبار پاشا دو وزیر اجنبى در کابینه وى شرکت کردند . اولى انگلیسى و دومى فرانسى .
مردم مصر ، شرکت این افراد را در کابینه ، اهانت به خود دانستند و این دولت را «الوزراة الاورپیه» مىخواندند .20
سید «الحزب الوطنى الحر» را در مصر تشکیل داد . مریدهاى او در تمام شهرهاى مصر پراکنده بودند . نفوذ بسیارى به دست آورد . با وزرا و سفرا و
خبرنگاران داخلى و خارجى ملاقات داشت . سخنرانى مىکرد . درج سخنان سیّد و یا ترجمه آنها در روزنامههاى خارجى ، بویژه اروپایى ، باعث شد تا دولتهاى اروپا اهمیت خاصى را از براى سید قائل گردند . از این راه توانست دولتهاى انگلیس و فرانسه را قانع کند که دخالت آنها در امور مصر ، خشم و نفرت مردم را علیه آنها برانگیخته و عدم پرداخت مطالبات آنها ، بر اثر بى کفایتى خدیوى اسماعیل پاشاست . تا حکومت مصر در دست اوست ، این وضع همچنان ادامه دارد . از این روى ، انگلیس و فرانسه بر سلطان عبد الحمید فشار آوردند که اسماعیل پاشا را عزل کند . وى در 26 حزیران ماه سال 1879 م ، مقارن سنه 1297 ه . ق . طىّ تلگرافى ، اسماعیل پاشا را نصب کرد . پس از به سلطنت رسیدن توفیق پاشا را عزل و فرزندش ، توفیق پاشا را نصب کرد . پس از به سلطنت رسیدن توفیق پاشا در مصر ، که از اصحاب و مرید دیرینه سید جمال الدین بود ، تمام قدرت حکومت مصر در دست سیّد قرار گرفت . او نیز ، تمام همّ خویش را در اصلاح دستگاه حکومتى به کار برد و از اعضاى حزب سیاسى خود ( الحزب الوطنى الحر ) بر کارهاى کلیدى و جاهاى حساس گمارد . اینان ، اختلاس ،
رشوه و مظالم و انحرافات ادارى را محرمانه و مستقیماً به سید گزارش مىکردند و وى نیز ، تذکرات لازم را به وزراى مربوط مىداد .21
مدرسه جمالیه و تأثیر آن در نهضتهاى اصلاحگرانه جهان اسلام
ظهور سید جمال الدین اسد آبادى در عقد سوم قرن سیزدهم و مطلع قرن چهاردهم هجرى ، باعث شد ، نهضتهاى اصلاحگرانه دینى و جنبشهاى فکرى ، به صورتهاى مختلف ، با مضمون واحد یا مشابه ، در سراسر جهان اسلام به وجود آید . به هماگان فهماند ، اسلام نه یک عقیده مذهبى مهجور و خشک و ایمان قلبى ، بلکه یک نظام تمام عیار اجتماعى سیاسى اقتصادى فلسفى و عبادى دینى و دنیوى است که قادر مىباشد بهترین حکومتها را روى زمین تأسیس و اداره نماید .
همچنین مدرسه جمالیه ، باب اجتهاد را در جهان تسنن ، پس از تجربه تلخ
تاریخى ده قرنهاى که از انسداد آن مىگذشت ، گشود . رهبران اصلاح طلب را متوجه ضرورت بازگشایى این باب ، به عنوان منبع چهارم ، به جاى قیاس ، کرد . شیخ مصطفى عبد الرزاق ، در شرح حال شیخ محمد عبده ، اظهار مىدارد:
« در نوشتهاى شیخ محمد عبده ، اقوال بعضى علماى شیعه از عهد صفوى مانند: میر باقر داماد دیده مىشود . » 22
دکتر على الوردى مىنویسد:
« وى ( عبده) از استادش سید جمال اخذ کرده و سیّد جمال از مدارس فلسفى شیعى . » 23
آقاى بهاء الدین خرمشاهى در این باب مىنویسد:
« جنبش اصلاحطلبى اسلامى دو شاخه فکر ى همبافته و گاه مجزا داشته است که یکى را مىتوان شاخه نواعتز الیگرى و دیگرى را شاخه نواشعریگرى نامید .
پیشوایان شاخه نو اعتزالى سید جمال الدین اسد آبادى و محمد عبده و دنباله گیران آن محمد اقبال و نیز طبعاً همه مصلحان شیعى ایرانى هستند و خاصههاى اصلى آن در درجه اول گرایش به عقل و علوم عقلى ونیز علووم جدیده که جلوه جدید عقل است و اعتقاد به اختیار و دیگر نقادى حدیث است . . . . امّا در باب اجتهاد ، غالباً اصلاحگران سنى پس از تجربه تاریخى ده قرنهاى که از انسداد باب اجتهاد مىگذشت ، به ضرورت بازگشایى این باب به عنوان منبع از منابع چهارم و به جاى قیاس اذعان داشتند و به بانگ بلند آن را اعلام مىکردند . این آشکارا تأسى به شیعه بود که همواره اجتهاد را ( به نام عقل ) چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام پذیرفته وبه عمل آورده بوده است . »24
آقاى حمید عنایت ، در خصوص مدرسه جمالیه مىنویسد:
« ولى از نوشتههاى سیّد ، قرائن بسیارى بر تشیع او مىتوان یافت که مهترین آنها ، تأکید اوست بر ارزش اجتهاد و آشناییش با آراء فلاسفه اسلامى که این آشنایى همواره در مدارس شیعى بیشتر میسر بود تا در مدارس سنى .
ولى آنچه درباره سید اهمیت دارد . تأثیر اندیشههاى او بر جنبشهاى سیاسى کشورهاى اسلامى در قرن گذشته و حاضر است که در آن ، به هیچ روى تردید نمىتوان کرد . گسترش نهضت ضد استعمارى و حسن وطن دوستى در مصر قرن سیزدهم ، به رهبرى او و مریدانش روى داد . . . .به طور خلاصه ، عناصر اصلى میراث سید جمال الدین براى جهان اسلایم به نحو عام ، و جهان عرب به نحو خاص ، عبارت از: نخست اعتقاد به توانایى ذاتى دین اسلام براى رهبرى مسلمانان و تأمین نیرومندى و پیشرفت آنان . دوّم مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینى و بى جنبشى . سوم باز گشت به منابع اصلى فکر اسلامى . چهارم تفسیر عقلى تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو . و پنجم مبارزه با استعمار و استبدادبه عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعى و فکرى مسلمانان . سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبرى مبدع دانست .»25
پیروان مدرسه جمالیه
ذکر نام اندیشه وران و متفکرینى که از مدرسه عقلى سید جمال الدین اسد آبادى پیروى نمودهاند و آشکارا از این مدرسه شیعى که همواره اجتهاد را ( به نام عقل ) به عنوان مطمئنترین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام پذیرفته و در مؤلفات خویش بدان عمل نمودهاند ، سخن را به درازا خواهد کشاند ، از این روى ، به مشاهیر پیروان مدرسه عقلى جمالیه اشاره خواهیم نمود . شیخ محمد عبده فرزند حسن خیر اللّه ( 1266 - 1323 ه . ق . ) مفتى دیار مصر و از مشاهیر علماى اصلاح طلب . وى ، علوم عقلیه را از حوزه سید جمال الدین اسد آبادى فرا گرفت و از مریدان و ملازمان وى بود . استاد ما ، شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد:
« و یکفى الشیعة الامامیة فخراً فى قبال مصر و رجالها ان یکون معلمها الاول و رئیس نهضتها الحدیثة الشیخ محمد عبده تلمیذاً للمترجم ( الاسد آبادى ) فقد صرح
غیر مرة انه اخذ کلما عنده منه و اعترف - فى مقدمته التى کتبها لرسالة المترجم فى الرد على الدهریة - بالعجز عن تحدید منزلته العلمیّة . » 26
او ، نزد اهل سنت ، از آن روى بلند است که نه تنها در احیاى فکر دینى و انطباق آن با مبانى عقلى کوشید ، بلکه از تجدد خواهى دینى براى اصلاح پارهاى از وجوه زندگى اجتماعى مصر بهره جست . » 27
آقاى بهاء الدین خرمشاهى در نهج و شیوه وى مىنویسد:
« شیخ محمد عبده ، بنیانگذار مکتب نوینى در تفسیر قرآن است ، مکتبى که به کلى با تفسیر نویسى قدیم تفاوت دارد . شیوه تفسیر نویسى عبده ( که شش سال در جامع الازهر ، از 1317 تا 1323 ه . ق . ، اندکى پیش از وفاتش ، تفسیر مىگفت ) دو مشخصه داشت: اعتماد و اتکاى بسیار به عقل در فهم مراداللّه . . . »28
آقاى سید حمید عنایت مىنویسد:
با این همه ، هیچ کس به اندازه سید جمال الدین اسد آبادى در تحول روحى عبده مؤثر نبود . . . روش سید جمال الدین ، در تفسیر قرآن و احاطهاش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانى و فلسفى و اخلاق اجتماعى اسلام ، چشم عبده را به جهانى که الازهر از او پنهان نگاه مىداشت ، گشود . »29
وى ، مؤسس مدرسه نوینى در تفسیر قرآن کریم است و باب اجتهاد را ، به جاى قیاس ، در پیروى از مدرسه شیعه گشود و نیز در تفسیر آیات ، از عقل بهره گرفت . در نوشتهاى او ، از اقوال فلاسفه شیعه بسیار مشاهده مىگردد و شاگردان وى ، مکتب و شیوه وى را رواج دادند .
سید محمد رشید ، فرزند على رضا بن محمد شمس الدین حسینى ( 1282 - 1354 ه . ق . ) از رجال اصلاح طلب و صاحب روزنامه المنار است . وى ، از پیروان مدرسه جمالیه و از مشهورترین شاگردان محمد عبده و طریقت اصلاحى ید جمال الدین و استادش محمد عبده بود . از مدرسه شیعه ، اجتهاد را به جاى قیاس پیروى مىکرد و عقل را
چهارمین منبع چهار گانه استنباط احکام مىدانست .
سید حمید عنایت درباره شیوه و روش وى مىنویسد:
« درباره نظریات رشید رضا چندان سخنى نداریم . زیرا در نوشتههاى او ، چیز نمىیابیم که بیش از او سید جمال و عبده نگفته باشند . تنها نکتهاى که عقاید او را از تجدید خواهان دیگر ممتاز مىکند ، اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنى و اعاده آن به شکلى که در صدر اسلام معمول بود . سالهایى که رشید رضا در این باره مقاله مى نوشت ، مقارن بود با واپسین سالهاى امپراتورى عثمانى که ناتوانى و فساد دستگاه سلطان عثمانى به عنوان خلیفه مسلمانان ، بسیارى از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود . »30
شیخ عبدالعزیز فرزند خلیل جاویش ( 1293 - 1347 ه . ق . ) خطیب ، متکلم ، مفسر و روزنامه نگار . وى از شاگردان شیخ محمد عبده و قائلین به اجتهاد است . وى ، تونسى الاصل و مصرى مولد و منشأ و فارغ تحصیل الازهر مىباشد . مدتى استاد ادب عربى در دانشگاه کمبریج بوده و از آن پس به قاهره بر مىگردد و سر دبیر روزنامه « اللواء » در سال 1908 م به عهده مىگیرد و سیاست انگلیس را به بوته نقد مىگذارد و به روشنگرى مردم مىپردازد . از این روى ، به زندان مىافتد و شش ماه در زندان به سر مىبرد . روزنامه « هلال » بعد از آن مجلّه « الهدایه » و « العالم الاسلامى » را منتشر کرد . بر قرآن تفسیر نگاشت و آن نوشتهها در مجلّه خود منتشر کرد . وى در تفسیر ، پیرو مکتب عبده بود . شیخ طنطاوى فرزند جوهرى ( 1287 - 1358 ه . ق . ) از مشاهیر مفسران در قرن اخیر و صاحب تفسیر « الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم » در 26 جلد و از پیروان مکتب تفسیرى شیخ محمد عبده مىباشد .
وى ، در توجه به علوم جدیده به افراط گراییده است . او نیز به اجتهاد قائل است و عقل را به عنوان چهارمین منبع از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه
مىداند و از پیروان مدرسه جمالیه مىباشد .
شیخ محمد فرزند مصطفى بن محمد بن عبد المنعم مراغى مصرى ( 1289 - 1364 ه . ق . ) شیخ الازهر و از مشاهیر مفسران سنى از شاگردان و یاران شیخ محمد عبده است . وى ، بیش از ده سال ریاست الازهر را به عهده داشت . وى از پیروان مدرسه جمالیه بود . شیوه تفسیر وى ، در خطوط اصلى ، تابع مکتب تفسیر استادش عبده مىباشد . وى ، در تفسیر ، از احادیث رسول اکرم (ص) و آراى مفسران ، بهره مىگیرد .
شیخ عبد القادر فرزند مصطفى مغربى طرابلسى ( 1284 - 1375 ه . ق . ) ، از مشاهیر علماى قرن چهاردهم هجرى ، ادیب ، مفسر ، لغوى و مبارز اجتماعى و اصلاحى ، بود . او ، تونسى الاصل و سورى مولد است . و نیابت ریاست « المجمع العلمى العربى دمشق » را به عهده داشت . وى ، به سید جمال الدین اسد آبادى منظم گردید . سپس از ملازمین شیخ محمد عبده گردید . از اکابر شاگردان وى مىباشد .
در سال 1908 م . به طرابلس شام بازگشت و روزنامه « البرهان » انتشار داد . او از پیروان مدرسه جمالیه است و در تفسیر ، به سبک اصلاحى استادش شیخ محمدعبده مشى مىکرد . آثار بسیارى از وى ، به طبع رسیده ، از جمله: مذکرات جمال الدین الافغانى .
محمد فرید فرزند مصطفى و جدى ( 1295 - 1373 ه . ق . ) از محققان و مفسران معاصر صاحب دائرة المعارف القرن العشرین . وى نخست در شهر السویس مصر مجله « الحیاة » را منتشر نمود ، سپس به قاهره هجرت و روزنامه « الدستور » را تاسیس کرد . داراى مؤلفات بسیارى در دفاع از حریم اسلام در مقابل مادیگرایان است . وى ، از پیروان مکتب اصلاحى شیخ محمد عبده مىباشد . از آثار وى در علوم قرآن ، تفسیر « صفوة العرفان فى تفسیر القرآن » است که مکرراً به طبع رسیده .
شیخ محمود شلتوت ( 1310 - 1383 ه . ق . ) ، از ائمه فتوا و شیخ الازهر و مفتى اعظم مصر و مصلحان نامى قرن اخیر در جهان اسلام . وى فارغ التحصیل دانشگاه
الازهر در سال 1918 م است . وى ، در الازهر ، کرسى تدریس داشت و کوشش بسیارى در اصلاح الازهر نمود ، تا اینکه شیوخ کژ اندیش ، وى و طرفداران او را از الازهر اخراج نمودند . در سال 1935 م . مجدداً به الازهر راه یافت و ریاست دانشکده الشریعه را به دست گرفت و در سال 1958 م . به عنوان شیخ الازهر ، تعیین گردید . همچنین ریاست الازهر را تا هنگام وفات ، به عهده داشت . وى ، از جمله علماى سنى است که پس از گذشت ده قرن از انسداد باب اجتهاد ، به ضرورت بازگشایى این باب ، به عنوان چهارمین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه و مسائل فقهیه به جاى قیاس ، فتوا داد .
خیر الدین الزر کلى در وصف وى ، چنین اظهار مىدارد:
« و تخرج بالازهر 1918 م و تنقف فى التدریس الى ان نقل للقسم العالى بالقاهره 1927 م و کان داعیة اصلاح نیر الفکرة یقول بفتح باب الاجتهاد و سعى الى اصلاح الازهر فعارضه بعض کبار الشیوخ و طرد هو و مناصروه . »31
وى ، از پیروان مدرسه جمالیه و صاحب فتواى مشهور در جواز پیروى از مذهب شیعه جعفرى ، به عنوان مذهب پنجم در اسلام ، است . بیش از بیست و شش عنوان ، از مؤلفات او به طبع رسیده است ، از جمله تفسیر قرآن در ده مجلد .
وفات سید جمال الدین اسد آبادى
سیّد در روز سه شنبه پنجم شوال سال 1314 ه . ق . در استانبول به شکل مرموز وفات یافت و بنابر اصح اقوال و قرائن به شهادت رسید . در روزهاى آخر زندگى ، زندگى او ، که از اقباط مصر بود ، به نام جرجى افندى و سخت تحت تأثیر افکار سیّد ، ملازم وى بود . پس از وفات سید جمال الدین ، او ، دوستان سید را خبر نمود .
مأمورین امنیتى دولت عثمانى ، به خانه سیّد آمدند و اوراق و نوشتهها و نامهها و مخلفات سیّد را ضبط کردند . به خاطر جوّ خفقانى که دولت عثمانى ایجاد
کرده بود ، به جز چند نفر معدود از شیعیان و دوستان ایرانى سید ، هیچ کس بر سر جنازه وى حاضر نشد . سپس توسط چهار حمال ، جنازه مطهر او را به گورستان « شیخلر مزار لغى » در کناب بسفر حمل نموده و به خاک سپردند ، بدون علامت یا سنگ قبر!
مرقد مطهر سید جمال الدین اسد آبادى
نخست بقعه مطهر سید جمال الدین اسد آبادى توسط خان ملک ساسانى و آقاى اسداللّه ممقانى ، وزیر سابق دادگسترى ، که در آن هنگام ساکن استانبول بود ، شناسائى و با آجر بناگشت و اطراف آنرا نرده آهنى نصب کردند . سپس در سال 1345 ه . ق . 1926 م . « شارلس کراین » آمریکایى بر بقعه شریف سیّد ، سنگ مرمر زیبایى نصب و اطراف آن را با نرده آهنى محصور کرد . در مقابل آن ، این عبارت ، به ترکى بر روى سنگ مرمرى حک شد که ترجمه فاسى آن چنین است:
« بناى این مرقد ، توسط دوست حمیم مسلمانان جهان ، مستر شارلس آمریکایى در سال 1926 م انجام شد . »
انتقال رفات سید جمال الدین اسد آبادى به افغانستان:
در سال 1364 ه . ق . - 1944 م ، هنگامى که روابط ایران و ترکیه تیره بود ، دولت افغانستان مساعى خویش را جهت نقل رفات سید جمال الدین از استانبول به کابل به کار گرفت . استخوانهاى مطهر سید جمال الدین را در تابوت نفیس جاه دادند و طى تشریفات مهیب و عظیم ، در حضور هیأت افغانى ، و هیأت ترکى ، تابوت را با قطار ، از استانبول به عراق انتقال دادند . در دهم کانون الاول سال 1944 م تابوت سید جمال الدین که رفات او را در برداشت ، از موصل وارد بغداد گردید . در ایستگاه راه آهن بغداد ، با حضور علماى فریقین ، سنى و شیعه و مقامات رسمى و جمعى از وزراء و سایر مردم ، مراسم استقبال رسمى و مردمى انجام گرفت و سپس تابوت به آرامگاه شیخ عبد القادر گیلانى انتقال داده شد و در روز 15 کانون الاول ،
کنگره و مجلس عظیم تودیع ، که علماى فریقین: سنى و شیعه و سایر مقامات رسمى حضور داشتند ، تشکیل شد و شاعر معروف شیعه ، محمد مهدى جواهرى ، قصیدهاى که به همین مناسب تنظیم نموده بود ، در جمع حاضرین قرائت کرد ، با این مطلع:
هویت لنصرة الحق السهادافلو لا الموت لم تطق الرقادا
و همچنین خالد الهاشمى ، طه الراوى ، احمد زکى الخیاط و جمال و جلال حنفى سخنرانان این کنگره بودند که به مبارزات وافکار فلسفى و اصلاحطلبى و ستیزه با استعمار و به قسمتى از زندگى سید جمال الدین اسد آبادى اشاره نمودند . آن گاه تابوت را به فرودگاه بغداد و از آن جا با هواپیما به شهر بصره و از طریق دریا ، با کشتى به هندوستان سپس از راه زمینى به کابل انتقال دادند . در پایتخت افغانستان ، از رفات سید جمال الدین اسد آبادى استقبال عظیم و مهیب به عمل آمد و در پیشاپیش مستقبلین ، شاه افغانستان ، محمد ظاهر شاه و وزراى او قرار داشتند . محمد ظاهر شاه و وزراى او ، منشع مبارک را بر دوش خویش گرفتند و در مسجد بزرگ ، که امروز از بزرگترین مساجد کابل است ، به خاک سپردند . مقبره سیّد داراى ضریح با شکوه مىباشد .
انعکاس انتقال نعش مطهر
سید جمال الدین اسد آبادى به افغانستان در ایران:
هنگامى که این خبر به ایران رسید ، موج اعتراضات از نقاط مختلف ایران برخاست . اهالى اسد آباد و منسوبین سید جمال الدین ، در تاریخ 13 محرم الحرام سال 1365 ه . ق . تلگرافى به نخست وزیر وقت مخابره کردند . نامهها و تلگرافهاى بسیارى خطاب به دولت و مجلس ارسال گردید . مجلس شوراى ملى ، از وزیر خارجه وقت خواست تا اقدامات لازم را براى جلوگیرى از حمل رفات سید جمال الدین اسد آبادى به افغانستان به عمل آورد:
« جناب آقاى وزیر خارجه ، راجع به جسد مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى ، که مىخواهند حمل به افغانستان نمایند ، آیا اقدامى شده است و اطلاعى حضور
محترم هست ، یا محتاج به تحقیق است . چون تلگرافاتى در این موضوع از همدان و اسد آباد رسیده و باید در مجلس قرائت شود . 23/9/19 مخبر: فرهمند »
پاسخ وزیر امور خارجه شماره 15766 مورخه 23/10/20
مجلس شوراى ملى . - پاسخ نامه مورخه 23/10/12 - نامه دیگرى از همدان ، با تاریخ 23/10/2 مبنى بر تقاضاى دفن اسکلت شادروان سید جمال الدین در ایران واصل ، جواباً زحمت افزا مىشود که وزارت امور خارجه ، به محض اطلاع اقدامات لازم در طهران و استانبول به عمل آورد که اسکلت به کابل حمل نگردد ، ولى معلوم گردید که اسکلت فقید سعید در 1323/9/24 با طیاره از بصره به کابل حمل گردیده است . »
هنگامى که نعش سید جمال الدین اسد آبادى به بغداد رسید و علماى کربلا مقدسه و نجف اشرف از ماجرا مطلع گردیدند ، مخالفت شدید خویش را با انتقال رفات سید به افغانستان اعلام نمودند و نامهها و تلگرافاتى به علماى ایران ارسال داشتند و از دولت ایران و سفارت کبراى ایران در بغداد و کنسولى ایران در کربلا خواستند اقدامات لازم ، جهت جلوگیرى از حمل جلوگیرى از حمل نعش سید به افغانستان به عمل آورد ، اما سودى نبخشید و به کمک سنیهاى بغداد ، خروج رفات سیّد از عراق انجام گردید .