نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سید جمال الدین اسدآبادى طلایه دار نهضت بیدارى و احیاگر شریعت بود و جهان اسلام تولد دوباره خویش را مدیون اوست.او از خیل مرزبانان اسلام بود و در امتداد خط عالمانى چون کلینى و طوسى و حلى حرکت کرد. با بهره گیرى از دست مایه هاى حوزوى و اساتیدى چون:شیخ انصارى و ملاحسینقلى همدانى توانست عطر دین را در جاى جاى دنیاى غبار گرفه بیفشاند.
سید جمال الدین خود را فرزند حوزه مى دانست و در سر تا سر زندگى پرتلاطم خویش زى حوزویان را ترک نکرد. دستار و رداى خود را بسان شعارى علوى و رایتى جهت یاب همیشه به تن داشت چه در آسیا چه در آفریقا و چه در اروپا.
دریغا که تیغ ستم پیشگان قاجار روز روشن را به شب دیجور تبدیل کرد و یاران سیّد در بیغوله هاى رژیم استبداد در غربت تمام سر به گیوتین مرگ نهادند.در این روزگار هشت و هراس یاران آشنایان و اقوام رشته هاى پیوند و الفت را بریدند و به گونه اى رفتار کردند که گویى هیچ گاه مصاحبت و معاشرتى با سیّد نداشته اند و نام او
نشنیده اند و سیماى او را ندیده اند.
محمد حسن امین الضرب اسناد مدارک سید را تا فرجام زندگى پنهان نمود. و فرزند وى که روزگارى به شاگردى سیّد افتخار مى کرد به انکار خورشید نشست و مقامات حوزوى او را زیر سؤال برد.در چنین وانفسایى که مردان را فریاد درگلو خفه کرده بودند جغدان و کرکسان لجن پراکنى مى کردند و آنچه به خودشان مى زیبید به سیّد نسبت دادند.
وقتى نهضت شروطیت طلسم شب را شکست نام سیّد طلوع کرد و بر سر زبانها افتاد.آشنایان و دوستانش هر کس به انگیزه اى دم از پیوند با سیّد زدند. سیاستمداران نویسندگان و… نام و یاداو را گرامى داشتند و او را به عنوان پیشواى آزادگان ستودند. ولى با دگرگون شدن اهداف مشروطیت و روى کار آمدن نامحرمان و فرصت طلبان دوباره نام سید از صحنه فرهنگ و سیاست دور شد و قلم به دستان مزدور و ناآگاه چهره زیباى او را وارونه ساختند.گروهى او را همدست خارجیان معرفى کردند و در مذهب و دیانت او داستانها ساخته و مردم را به حیرت انداختند.1
مذهب ستیزان و مخالفان روحانیت چشم دیدن بلندى مرتبت سیّد و نقش بنیادى او را در مشروطیت نتوانستند تحمل کنند از این روى به گل اندود کردن آفتاب پرداختند.فرومایگان ناتوان از هماوردى با آن بزرگ مرد حیثیت او را نشانه رفتند تا پستى و فرومایگى خود را با ویرانى او درمان کنند.2
برخى از مدعیان وراثت سید در جهان عرب پا را فراتر نهاده و تلاش ورزیدند او را از تبارى به جز حوزویان و پیروان اهل بیت معرفى کنند.3 اهمیت نقش تاریخى سیّد در جلودارى ملتها ایجاب مى کند که در سرگذشت او بیش از پیش درنگ شود.نویسندگان و محققان حق شناس در زمینه هاى آموزش وتربیتى سیّد به کندو کاو پردازند و عواملى که او را در این جایگاه رفیع و والا قرار داده شناسایى کنند.راه بگشایند و نسل جوان را از کوثر زلال معنویت سلاله رسول گرامى(ص) رهنمون شوند تا در سرماى ایمان سوزى فرهنگهاى وارداتى از آن آتش سبز قبسى برگیرند و براى دردهاى بى
شمار خود درمانى جویند.
در این نوشتار نظرى مى افکنیم به:
* تحصیلات سیّد.
* ارتباط سیّد با حوزویان.
* مکانت سید در حوزه ها.
* با شاهدان و راویان.
تحصیلات سیّد
سیّد جمال الدین تا ده سالگى در زادگاه خود اسدآباد همدان و در نزد پدرش سید صفدر که در سلک روحانیان بود تحصیل کرده و قرآن و مقدمات عربى را در همان جا فرا گرفته است.4
هوش ونبوغ ذاتى و استعداد سرشار سید از آغاز زبانزد مردم بود.درسها را به عمق مى خواند و در معانى آن دقت مى کرد و ناخوانده و نافهمیده از درسى به درسى دیگر روى نمى آورد.این نکته را از نخستین آموزه هاى سید در مدرسه پدر مى فهمیم:
(سیّد…در بعضى از آیات قرآن و بخصوص در معناى سوره مبارکه(الم نشرح) با پدرش در مقام بحث بر مى آید که حقیقت و حکمت معناى آن را براى من بگویید و حالى کنید که بدانم این چه منتى است که خدى تبرک و تعالى به پیغمبر خود مى گذارد و چه وزریست که پشت او را مى شکسته.آنچه پدرش به اختصار مى کوشیده قبول نمى کند و مى گوید تا آنچه مى خوانم معنى آن را به قاعده حالى نکنید درس نخواهم خواند.مخصر سه چهار روزى مناظره این مبحث را داشته و درس نمى خوانده تا این که در موقعى که با اطفال سرگرم بازى بوده به سرعت از کوچه به خانه مى آید ومى گوید که امروز حقیقت و سرّ سوره مبارکه بر من معلوم شد و قسمتى معناى آن را بیان مى کند.)5
سیّد در اسدآباد با مرحوم سید هادى اسدآبادى عمه زاده خویش هم بحث بوده
است.حاجى سید هادى که بعدها ملقب به روح القدس شد همانند سید به تحصیل ادامه داد و از اجله علماد و فضلاء اسدآباد گردید.وى از جمله کسانى بود که اندیشه هاى سیّد را ترویج مى کرد.6
سید جمال الدین در حوزه قزوین
سید در سال 1264 هـ.ق. براى ادامه تحصیل به حوزه قزوین رفت.قزوین در آن روزگار از مراکز مهم علمى و فرهنگى کشور بود.در این حوزه علاوه بر توجه به مسائل علمى و فرهنگى فلسفى و کلامى به سیاست و مسائل اجتماعى نیز توجه مى شد.حوزه در برابر ظلم و ستم دستگاه قاجار حساس بود و به مقابله بر مى خاست.به امر سید محمد باقر قزوینى مردم قزوین مجدالدوله خالوى ناصرالدین شاه حاکم قزوین را که به مردم ستم مى کرد به خوارى و رسوایى از شهر بیرون راندند.7 در عرصه تفکر پاسدار جدّى تفکر ناب اسلامى بود.محمد تقى برغانى از جمله عالمانى بود که علیه تفکر خرافى و ضد انسانى بابیت قد بر افراشت و به دست همین گروه منحرف به شهادت رسید.8 این حرکتها چه در بعد سیاسى اجتماعى و چه در بعد فکرى حوزه را شاداب و زنده نگه مى داشت و طلبه مستعد توشه لازم را بر مى گرفت.
روح لطیف و کنجکاو سید از مبارزه عالمان علیه الحاد و ستمگریهاى قاجاریان تاثیر پذیرفت و در طول زندگى از مبارزه علیه بابیان و ستمگران غافل نماند.9سیّد جمال الدین با تلاش شبانه روزى از محضر اساتید مدرسه صالحیه و مدرسه پنجعلى قزوین10 توشه ها برگرفت.پدر آگاه و هوشیارش نیز در آن ایّام به آموزش فرزند کمک مى کرد.11 سید با مولى شیخ محمد على فرزند محمد صالح برغانى همدرس بود و بین آن دو رفاقت و دوستى پایدارى برقرار گردید. شیخ محمد على ارتباط خود را با جمال الدین همچنان ادامه داد و به روزگارى که سید در هند به فعالیت مشغول بود به او ملحق گردید.12
حوزه تهران
سید جمال پس از دو سال تحصیل در قزوین به همراه پدر که مربى و آموزگار او بود به حوزه تهران آمد و مدتى از محضر سید محمد صادق طباطبایى که از علماى بزرگ تهران و در احیاى شریعت استوار بود13 استفاده برد. به نوشته مرحوم آقا بزرگ تهرانى:
(تشرف السیّد الترجم بخدمة العلامه السید صادق السنگلجى و استفاد منه و هو الذى البسه العمامه و البزه الروحانیه.14)
سید جمال به خدمت علامه سید صادق سنگلجى(طباطبایى) مشرف شد و از محضر وى استفاده برد و نیز به دست وى عمامه پوشید و ملبس به لباس روحانیت گردید.
میرزا لطف الله اسدآبادى خواهرزاده سید از زبان او از ورودش به تهران نوشته است:
(در ابتداء سال 1266 همراه پدر به تهران آمدم و در محله سنگلج به خانه سلیمان خان صاحب اختیار که پدرم را مى شناخت و حاکم اسدآباد بود منزل کردیم.در روز بعد از چند نفر پرسیدم که امروز عالم و مجتهد معروف تهران کیست؟آقاى آقا سید صادق را معرفى کردند.
فرداى همان روز پنهان از پدرم به مدرسه ایشان رفته دیدم طلاب دور آقا را گرفته و آقا مشغول تدریس است. سلام کرده از نبودن جا دَرِ حجره نشستم.[آقا] یکى از کتب مهمه عربى را در دست[داشت] و مسأله غامضى از آن را شرح و معنى مى کند[کرد] البته به طور اختصار و مبهم.پس از اتمام درس گفتم:
جناب آقا! این مسأله را مجدداً تکرار فرمایید که استفاده شود.چه از این بیانات مختصر فایده کامل حاصل شد! آقا نظر تند و غضب آلودى از روى تحقیر به جانب من کرده و فرمودند:تو را به این فضولیها چه؟
گفتم:تقاضاى فهمیدن مسائل علمى ربطى به فضولى ندارد.دانستن علم به بزرگى و کوچکى نیست و همان مسأله را بلاتامل به قدر دو ورق خوانده و ترجمه کردم.آقا این طور که دیدند فوراً برخاسته و به جانب من آمدند و من هم برخاسته مستعد شدم.تصور کردم قصد زدن مرا دارد چون به من رسید صورت مرا بوسیده دستم را گرفت پهلوى خود نشاند.بسیار اظهار ملاطفت کرده از حال و وطنم جویا شدند.خود را معرفى کرده به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباس به اندازه من خواستند. پس از ملاقات پدرم و به جا آوردن رسوم ظاهرى تفصیل را از اول تا آخر به جهت پدرم نقل و لباسى را که خواسته بودند مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بسته به سرم نهادند.و من تا آن روز عمامه نگذاشته با کلاه بودم.15)
ذکاوت و توانمندى علمى سید نوجوان مرحوم طباطبایى را تحت تاثیر قرار مى دهد.سیّد را چند روز در منزل مهمان مى کند. این مسأله در تهران توسط طلاب حوزه شیوع پیدا کرد مردم طلاب و علماء را براى دیدن سید جمال به خانه سید صادق روى آوردند.16
در محضر مجتهد بروجرد
سید جمال پس از هفت ماه توقف در تهران و آشنایى با حوزه و شیوه تدریس آن به همراه پدر برا تحصیل معارف عالیه از راه بروجرد عازم نجف گردید.هنگام عبور از بروجرد بر مجتهد بزرگ آن شهر میرزا محمود طباطبایى وارد شد.17میرزا محمود از مجتهدین بنام خطه لرستان بود که در احیاى دین و به پا داشتن احکام شریعت شجاع بود. او بارها به خاطر اعتراض به کردار ناشایست امیران قاجار مورد ستم و آزار عمال حکومت قرار گرفت و به دارالخلافه احضار گردید.18
میرزا محمود طباطبایى مجذوب کمالات و حالات سید جمال شد و مدت سه ماه از سید صفدر و فرزند فاضلش پذیرایى کرد.بعید نیست این دیدار و سفر از راه بروجرد نه از روى تصادف بلکه به جهت دعوت قبلى از جانب مجتهد بروجرد انجام
گرفته باشد. شاید همبستگى خاندان طباطبایى تهران و بروجرد سبب شده است که سید محمود از حالات سید جمال خبردار شده و براى دیدن و تجلیل از وى او را به بروجرددعوت کرده باشد.سید جمال الدین در مدت سه ماه اقامت در بروجرد از محضر میرزا محمود استفاده کرده است.19
سید جمال در حوزه نجف
سید جمال الدین بعد از بروجرد راهى نجف شد.حوزه نجف در آن روزگار میعادگاه عالمان بود. سرپرستى حوزه را مرحوم شیخ مرتضى انصارى بر عهده داشت.آن بزرگ مرد تالى تلو صاحب جواهر بود و مهمترین درسهاى اصول و فقه توسط وى تدریس مى شد.شیخ در زهد و پارسایى و ساده زیستى و در مبارزه با تحجر فکرى و در رواج روحیه تحقیق و آزاد اندیشى سرآمد عالمان بود.20 تدریس اخلاق و حکمت حوزه را ملاحسینقلى همدانى بر عهده داشت. او در پرورش و تهذیب روانها جان آفرین بود و در آموزش راه جهاد و مبارزه با نابسامانیها مصلحى توانا تعالیم با برکتش درس غیرت و شجاعت بود و شاگردانش نمونه اعلاى پارسایى و جهاد و سیاست.رادمردانى چون:شیخ موسى شراره محمد سعید حبوبى سید احمد کربلایى محمد باقر بهارى همدانى افتخار شاگردى او را داشتند.21
سید جمال در نجف بر شیخ انصارى وارد شد. دوستى علامه انصارى با سید صفدر پدر سیّد و شگفتى او از نبوغ و کمالات سیّد موجب شد که از میهمانان به خوبى استقبال کند و مخارج مالى و سرپرستى و آموزش فرزند اسدآباد را برعهده گیرد.22 این خود گامى بزرگ در رشد و موفقیت سید به حساب مى آمد. معّلم و دانش پژو در نگاه یکدیگر جایگاهى بلند داشتند و به دیده احترام و بزرگمردى به یکدیگر مى نگریستند. سید جمال در نوشته اى که بر صفحه اى از کتاب(فرائد الاصول) استادش شیخ مرتضى به یادگار نهاده از او به(قدوه المحققین و خلاصه المدفقین) یاد کرده است.23 سیّد علاوه بر تلمذ در محضر شیخ انصارى به درس
اخلاق و حکمت ملاحسینقلى همدانى نیز راه یافت و توانست در کنار بزرگانى که با شرایطى ویژه در درس ملاحسینقلى راه یافته بودند حکمت بیاموزد و خود را از سرچشمه عرفان و معرفت سیراب سازد و اسرار سر به مهرى که از ملاحاضر قلى در سینه داشت در محضر ملاحسینقلى به راى العین ببیند و شنیدنیها را به از نزدیک لمس کند.
سیّد این مایه هاى عرفانى را در سرتاسر زندگى به همراه داشت و از آن نیرو مى گرفت. حالات معنوى سخنها کتابها و درسهاى سید شاهدى بر آن است.24 آقا شیخ حسن قمى از دوستان امین الضرب میزبان سید در نامه هاى متعددى که به دوست خود مى نویسد مراتب آشنایى خود با سید جمال الدین را یادآورى کرده و نوشته است:در محضر ملاحسینقلى همدانى بارها سید را ملاقات کرده و سید به همراه سید احمد کربلایى در آن جا تردد مى کرده است:
(… مخصوصاً استدعا دارم جناب مستطاب جلالت نصاب شریعت و نجابت انتساب آقاى حاجى سید جمال الدین سعدآبادى سلمه الله تعالى عرض سلام داعى را اگر ملاقات مى فرمایید برسانید.به کمال معرفت احقر را مى شناسند. داعى اخلاص قدیمى دارد.و در نجف اشرف خدمت ایشان رسیده که اگر یاد نمى آورند بفرمایید:همان آخوندى که هم خانه و هم منزل با جناب شریعت مآب آقاى ملاحسینقلى در جزینى بود و جناب عالى با جناب آقا سید احمد آن جا درس مى خواندید و تشریف مى آوردید و مى بردید الى آخر…)25
و در نامه دیگر نیز به میزبان سید بر کمالات معنوى و عرفانى سید جمال تاکید کرده و سابقه آشنایى خود را با ایشان در محضر ملاحسینقلى در جزینى متذکر مى شود.26
مراتب علمى سید
نبوغ ذاتى و پشتکارى سیّد جمال الدین رشد سریع او را فراهم آورد.به گونه اى که اعجاب استاد و همدرسان خود را برانگیخت. شیخ انصارى در این باره به دوست دیرینه
خود سید صقدر مکاتبه کرد و وى را در جریان استعدادهاى نهفته فرزندش گذارد و آینده روشنى را به وى نوید داد.27 مرحوم علامه سید محسن امین در شرح حال سید به نقل از سید صالح شهرستانى مى نویسد:
(سید در مدت چهار سال تحصیل در نجف مقدمات و علوم عالیه از تفسیر و حدیث و فقه و منطق و هیئت و… را فراگرفت.)28
(او در مدت چهار سال در نجف توانست مقدمات و فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام و هیئت را بر اساتید فن بخواند . وهوش و حافظه سرشار سید به او امکان داد که در این مدت کوتاه بتوند در مرتبه بزرگان درآید و این نکته از جوانى سرشار از نشاط و فکر و اندیشه چونان سید بعید نیست.29)
افزون بر آن نگاهى به سیر تحصیلى سید جمال الدین از اسدآباد تا نجف مکانت علمى او را اثبات مى کند. سیّد جمال الدین علاوه بر هوش خدادادى اهل تفکر و اندیشه بود. درسها را به درستى مى خواند و نافهمیده از مسأله اى از آن فراتر نمى رفت. بسیار تلاشگر بود و بر حفظ و استفاده درست از اوقات خود مواظبت مى ورزید.لذتش در مطالعه و تفکر بود. ایام تفرج و تعطیلى را به تحقیق و مطالعه سپرى مى کرد. همین امور بود که عمرش برکت یافت و در نوجوانى در ردیف بزرگان جاى گرفت. شرکت سید در درس آیة اللّه سید صادق تهرانى سنگلجى که به احتمال بسیار از دروس عالى حوزه بوده و اشکال بجاى سید بر استاد شاهدى است گویا بر آن. تجلیل عالمانى چون:میرزا محمود بروجردى شیخ انصارى شیخ محمد حسن قمى از یاران ملاحسینقلى همدانى از او نمى تواند بى دلیل باشد. به ادعاى میرزا لطف الله:(مرحوم شیخ[انصارى] درجات علمى او را تصدیق و به فتاوى امور شرعى اجازه اش مى فرماید.30) سید جمال الدین در مجلس درس شیخ انصارى و محفل آخوند ملاحسینقلى با طلاب مبارز و مجاهدانى وثیق همدم گردید از جمله: میرزا حسین خلیلى31 سید محمد سعید حبوبى32 سید احمد کربلایى و میرزاى نائینى33.
از دوستان دیگر سید در دوره نجف ملاحیدر سدهى اصفهانى بود. حاج سیاح محلاتى از خود سید در سفر 1304 اصفهان نقل مى کند:
(حضرت آقا فرمود:وقتى که من جوان و در نجف اشرف بودم یک نفر ملاحیدر نام از اهل سده اصفهان با من دوست بود. مى توانى او را پیدا کنى. من آدم فرستادم ملاحیدر که پریشان بود وارد شد. به محض ملاقات آقا را در آغوش کشید و آقا بسیار اظهار محبت به او فرمود. ملاحیدر در حال خلوت از آقا گفت وقتى که من و آقا سید جمال در نجف بودیم این آقا که جوان غیر ملتحى تقریبا بیست ساله بود چنان ذهن عالى داشت که هر چیز را به یک مطالعه حفظ مى کرد.34)
روابط متقابل سید و حوزویان
ارتباط و همکارى سید و حوزه در طول دوران تحصیل و مبارزه موید آن است که سید جمال الدین برخاسته از حوزه است. او گرچه با گروههاى گوناگون مردم:روشنفکران سیاستمداران و درباریان در ارتباط بود ولى بیش از هر گروه به حوزویان عشق مى ورزید و روح مهجور او در پیوستن به کانون اصلى خویش در التهاب بود. یاد روزهاى تحصیل و همنشینى با بزرگان علم و دانش به او گرمى مى بخشید و به استقامتش مى افزود. به تعبیر یکى از یارانش:
(نسبت به علماى اسلام بسیار پر شور و علاقمند بود.35)
عالمان دین در نظر وى منزلتى بلند داشت و رهبرى جامعه و اصلاح امت را از وظایف آنان مى دانست. نامه هاى متعدد سید به طلاب حوزه36 و مراجع بزرگ37 بویژه نامه معروفش به میرزاى شیرازى38 نشانگر همسویى و همداستانى سید با حوزه است. لحن بیان سید در یادآورى وظایف علماء و احیاى قوانین خداوند بیانگر آن است که سیّد تمام امیدش به حوزه بوده است. او بزرگانى چون:میرزاى بزرگ و میرزا حبیب الله رشتى میرزا ابوالقاسم کربلایى
میرزا جواد آقا تبریزى سید على اکبر شیرازى شیخ هادى نجم آبادى میرزا حسن آشتیانى صدر العلماء آقا محسن عراقى شیخ محمد تقى اصفهانى ملامحمد تقى بجنوردى و… را مخاطب قرار مى دهد و آنان را به همکارى دعوت مى کند.39 سیّد همواره از مقام بلند عالمان که در آن روزگار مورد هجوم دولتمردان بى لیاقت قاجار قرار گرفته بودند دفاع مى کرد و با زبان و قلم غبار اتهامات مغرضانه بیگانگان و مزدوران را از چهره آنان مى سترد.
آن جناب در جواب نامه یکى از دوستان خود که ناآگاهانه ریشه محرومیت ملت و دولت را از دستیابى به ترقیات امروزه مخالفت علماء با سیاست و علم معرفى کرده است پس از جداکردن عده اى روحانى نما که از لباس روحانیت استفاده نابجا کرده اند و منافع شخصى خود را بر منافع مردم وحفظ آبروى روحانیت ترجیح داده اند مى نویسد:
(آنچه درباره علماى ایران تصور کرده اید دور از دایره عدل و انصاف است;زیرا پوشیده نباشد هر وقت که قدرت بدون قید و بدون بازپرس باشد رجال دین نمى توانند از اجراى اراده آن قدرت مسلط جلوگیرى کنند… کى دولت ایران خواست در مملکت خط آهن بکشد و علماء دین مقاومت کردند… کى دولت ایران خواست مدارس را احیاء کند… و علماء ایران این نور… را خاموش ساختند و…40)
این همکارى بین سید و عالمان دین تا پایان عمر سید ادامه داشت. عالمان بسیارى از یاران سیّد بسان او جان خود را در راه اصلاح فدا کردند و براى بیدارى مردم مسلمان تلاشهاى عمیق و گسترده داشتند. اینک به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
برخى از علماى عراق چون:شیخ عبدالمحسن کاظمى و ملااحمد یزدى با شرکت سید جمال انجمنى سرى تشکیل دادند تا بتوانند با برنامه اى منظم به تبلیغ اسلام اصیل دست یازند و به بلاد اسلامى آگاهى بخشند. جلسات این جمع که در منزل ملااحمد یزدى در بغداد برگزار مى شد سرانجام حساسیت پلیس دولت عثمانى را برانگیخت و از برگزارى آن جلوگیرى کرد.سید جمال از بغداد تبعید شد و سایر افراد
نیز مجبور به ترک این شهر شدند.41
شیخ عبدالمحسن کاظمى از اعضاى گروه که از عالمان و ادیبان بزرگ بود بعد از ترک بغداد به مصر رفت و در آن دیار به گروه شیخ محمد عبده پیوست و با آزادیخواهان مصرى در برافراشتن لواى آزادى و آگاه کردن امت اسلامى همکار مى کرد.نامبرده براى این که از آزار بدخواهاندرامان باشد و بتواند آزادانه در راه اتحاد مسلمانان فعالیت کند چونان سید جمال مذهب و زادگاه خود را مستور داشت. او که اهل تبریز و ساکن کاظمین وشیعه مذهب بود در جواب کسانى که از شرح حالش جویا مى شدند مى گفت:
(در (حى الدهانه)زاده شده و مردى است عرب از نژاد مالک اشتر.42)
عبدالمحسن در راه بیدارى مسلمانان دو کتاب به نام:(لسان الصادق فى کشف الحقائق و(تنبیه الغافلین) به رشته تحریر درآورد. سید جمال الدین در آخرین سفرش به ایران 1306هـ.ق. همکارى وسعى را با علماى تهران برا ى افشاى جنایات قاجار و بیدار کردن جامعه آغاز کرد. مرحوم شیخ هادى نجم آبادى43 صفى على شاه44 و ملافیض الله دربندى از عالمانى بودند که به سید ارادت داشتند و از برنامه هاى اصلاحى او حمایت مى کردند. ملافیض الله که مجتهدى بزرگ و شجاع بود در مسجد خود منبر مى رفت و مردم را آگاهى مى بخشید.روزى در حضور جمع بسیارى از طبقات مختلف مردم هیجان آمیز سخن گفت و از سید نام برد.45
علاوه بر این سید جمال در راستاى مبارزه با استبداد و پیشبرد اهداف اسلامى به تشکیل انجمنى سرى دست زد. هدف این تشکیلات تربیت و تهذیب جوانان خودسازى و اصلاح عمومى بود. عمل به برنامه هاى دین و قرآن و برادرى بین اعضاء در سرلوحه آن قرار داشت. از جمله اعضاى این گروه شیخ محمد غروى محلاتى از طلاب حوزه نجف بود46.دلبستگى سید به حوزه ها و روحانیان او را در سفرها به جمع آنان مى کشاند و در ورود به شهرها بر علماى حوزه و مردمان علاقه مند به دین و روحانیت وارد مى شد. در سفر بغداد بر ملااحمد یزدى وارد شد47. در ورود به ایران
در سال 1304هـ.ق. علماى بوشهر از او به گرمى استقبال کردند و مجتهد این شهر شیفته سید گردید.48
سید چند ماه در بوشهر توقف کرد. در آن مدت چند نفر از طلاب حوزه از جمله فرصت شیرازى و میرزا نصر الله که بعدها ملقب به ملک المتکلمین گردید از آن بزرگوار استفاده فیض مى نمودند49. در همین سفر بود که سید جلال الدین مؤید الاسلام شیفته سیّد جمال الدین گردید و به همراه او به تهران آمد. سید جلال الدین که در سامرا در نزد میرزاى شیرازى درس خوانده بود به هنگام آخرین سفر سید به ایران در خلیج فارس با او ملاقات کرد. سید موید الاسلام را تشویق به مبارزه براى آزادى و تاسیس روزنامه در هند کرد. وى دعوت سید جمال الدین را پذیرفت و براى مبارزه با ستم ترک وطن نمود و در هند رحل اقامت افکند و روزنامه هفتگى حبل المتین را منتشر ساخت.50
در سفر به اصفهان و شیراز نیز علماى این دو شهر از سیّد به گرمى استقبال کردند و در مدت اقامت وى در آن دیار همواره ارتباطات علمى و سیاسى بین سید و علماء برقرار بود.
حاج سیاح در گزارشى نوشته است:
(در بیست و دوم شهر ذى قعده سنه 1303 تلگرافى از بوشهر از حاجى احمد معروف به کباده اى به من به اصفهان رسید که:جناب آقا سید جمال الدین وارد بوشهر شده عازم بغداد است . من این نعمت را غنیمت شمرده جواباً تلگراف کردم:حضرت آقا از ایران عبور فرماید علماى اصفهان شایق ملاقات هستند.)
ولى بعد از آن خبر مى رسد که سیّد به شیراز رفته و در آن جا چند روز توقف کرده است و با علما و سایرین ملاقات فرموده بود.51
این روابط متقابل در کشورهاى:هند52 حجاز53 و مصر به چشم مى خورد.مرحوم میرزاى نائینى نیز از عالمانى بود که با سید جمال الدین در ارتباط بود. سیّد در سامرا به دیدن میرزا مى رفت. مسائل جهان اسلام ومشکلات آن مهمترین
بحثهاى این دو عالم بزرگوار را تشکیل مى داد. نزدیکى دیدگاههاى این دو بزرگ مرد در زمینه مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام و لزوم مبارزه با استبداد سیاسى و دینى گواه تبادل نظر و همفکرى آن دو درباره معضلات فرهنگى و اجتماعى مسلمانان است. یکى از شاگردان میرزاى نائینى در ارتباط سید و میرزا مى گوید:
(مرحوم آیة الله نائینى بنا داشتند براى فریضه ظهر و عصر حدود یک ربع ساعت که به اذان مانده بر روى سجاده بنشینند و حالت انتظار داشته باشند تا اذان بگویند و ایشان مشغول نماز شوند . یک روز که ایشان در این حالت منتظر اذان بودند من درون اتاق لابه لاى کتابها چشمم به یک پاکت افتاد. خط آن را خیلى شبیه خط مرحوم آقا سید جمال الدین اسدآبادى یافتم. خدمت مرحوم آیة اللّه نائینى عرض کردم:آقا این خط آقا سید جمال الدین نیست؟ایشان فرمودند:چرا. عرض کردم چطور؟ این نامه از کجا؟ ایشان فرمودند:مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى آن زمان که من در اصفهان بودم با من رابطه بسیار صمیمى و گرم داشت و با من رفت و آمد مى فرمود.سامرا هم که آمدم هر یکى ـ دو سال مى آمدند. از جمله در سال 1306 که مصادف بود با دوران تحریم تنباکو مرحوم سید جمال الدین تشریف آوردند سامرا…54)
*مرحوم شیخ هادى نجم آبادى از علماى معروف تهران به سید بسیار علاقه مند بوده است.سیّد در نخستین روزهاى ورود به تهران با آقا شیخ هادى نجم آبادى ملاقات کرد. در این دیدار درباره دگرگونى و زمینه هاى به میان آمد. شیخ هادى به سید مى گوید:
(انقلاب و دگرگونى جامعه ایران محتاج زمینه سازى و انقلاب فرهنگى است و تا مردم اسلام را نشناسند و با مبانى آن آشنا نگردند نخواهند توانست در راه استقلال و آزادى به حرکت درآیند.)
در همین راستا به سید پیشنهاد مى کند:
(خوب است درس تفسیر قرآن را آغاز کنید تا طلاب به حقایق آشنا گردند و مفهوم
آزادى را دریابند تا به مرور ایام مقدمات تحول اساسى در ایران فراهم آید.55)
*سید محمد طباطبایى از علماى بزرگ تهران و از شاگردان میرزا شیرازى نیز از نوجوانى با سید جمال الدین آشنا شده بود. سیّد به وى نامه مى نوشت و او را در جریان مسائل اسلام قرار مى داد. از جمله به ضمیمه نامه سرگشاده به میرزاى شیرازى براى وى نامه اى مى فرستد و به گوشه اى از این مسائل اشاره مى کند.56
سید محمد نیز از افکار و اندیشه هاى اصلاحى سید دفاع مى کرد و در این راه آزار و اذیتهاى فراوانى متحمل شد57.
*شیخ على کاشف الغطاء والد شیخ محمد حسین کاشف الغطاء از علماى بزرگى بود که درد دین او را بى تاب کرده بود. از تفرقه مسلمانان در رنج بود. تاب ماندن و تماشاى رنجها را در خود نمى دید. او براى آشنایى با مسلمانان و آگاهى از تفکرات علماى اسلام از زادگاه خود رخت برکشید و به ایران و هند و حجاز و آستانه سفر نمود. این مسافرت ها هفت سال به طول انجامید.58
کاشف الغطاء در سفرى که به آستانه داشت با سیّد جمال آشنا شد. بین این دو عالم دردمند دوستى عمیقى برقرار گردید. کاشف الغطاء از اندیشه هاى سید حمایت مى کرد و در محافل و مجالس وى شرکت مى جست.از وى نقل شده:
(در محفل دوستان ما همه مى دانستند سیّد شیعه و ایرانى است. به جهت مصالحى که بر ما پنهان نبود تغییر شهرت داده است.59)
*همچنین بین سیّد و شیخ فضل اللّه نورى روابط نزدیک و صمیمانه اى برقرار بود.60
میرزاى بزرگ رهبر نهضت تنباکو عموماً نامه ها و تلگرافهاى خود را به تهران خطاب به شیخ فضل الله مى نگاشته است. نامبرده در مبارزه با قرارداد رژى و لغو امتیاز تنباکو نقش مؤثرى را ایفا کرد61 و در مبارزه با ایادى استعمار و نفوذ بریتانیا تا هنگام شهادت تردید به خود راه نداد.62
*میرزاى جلوه از اکابر فلاسفه اسلامى بود. در تدریس فنون حکمت در بین
اساتید تهران ممتاز بود63.به هنگام اقامت سید جمال در تهران طلاب حوزه درس میرزا ورود سید جمال را به استاد اعلام داشتند و اصرار داشتند که بین این دو عالم بزرگ ارتباط برقرار گردد. میرزا بر اثر مصالحى که خود در نظر داشت دیدار از سید را به تاخیر مى انداخت.بالاخره دیدار صورت گرفت. این دو شخصیت حوزوى در زمینه هاى گوناگون با یکدیگر سخن گفتند. سید جمال الدین از لزوم وحدت مسلمانان و مبارزه با ظلم و ستم و وظایف اجتماعى نکته هاى بسیار گفت. میرزاى جلوه که تا آن روز تنها رسالت خود را در بحث و تدریس خلاصه مى دید تحت تاثیر گفته هاى نغز سید قرار گرفت64 و راهى دیگر برگزید.
از آن روز روابط سید جمال و میرزاى جلوه گرم و صمیمى شد.به هنگام تبعید سید به زاویه عبدالعظیم میرزا ارتباط خود را با سید حفظ کرد.حاج سید اسدالله مجتهد حکایت کرده است:
(در آن هنگام از شاگردان میرزا ابوالقاسم جلوه حکیم معروف بودم در یکى از شبها میرزا دستور داده به زاویه حضرت عبدالعظیم بروم و سلام او را به سیّد برسانم و احوالش را جویا شوم. به مجلس سید جمال الدین رفتم. گروهى از جوانان پر شور تهران را در آن جا دیدم. سیّد درباره مطالم شهریار قاجار و صدراعظم کشور داد سخن مى داد. میرزا رضا کرمانى در آن جا چاى و قلیان به مجلس مى آورد.تا نیمه شب در خدمت سید بودم. پیامهایى ما بین سید و میرزاى جلوه به وسیله من رد و بدل مى شد65.بعد از تبعید سید از تهران میرزا بسیار ناراحت و پریشان گردید و نسبت به این کار اعتراض خود را پنهان نمى داشت.66)
در میان یاران مشهور سید که پا به پاى او مجاهدت ورزیدند و در راه آرمانهاى اسلامى از سرزمین خود مهاجرت کردند عالمان شیعى و سنى بسیارى را مى بینیم از جمله:میرزا ابوالحسن قاجار از مفسران قرآن67 شیخ سلمان بلخى68 زغلول پاشا شیخ سعد از هیأت تحریریه عروة الوثقى69 شیخ محمد عبده70 و…
مکانت علمى سید در حوزه هاى دینى
در مکانت و بلندى مرتبت علمى سید همین بس که بسیارى از علما از طرحهاى اصلاحى وى براى حوزه و جامعه اسلامى به گرمى استقبال کردند.
سید جمال الدین از استانبول نامه اى به حاج میرزا حسین خلیل از مراجع معروف نجف نوشت و از او خواست که اگر نجف نیاز به هر نوع اصلاح دارد به او بنویسد تا موافقت سلطان عبدالحمید را براى اجراى آن جلب کند.
میرزا حسین عده اى از بزرگان علما را جمع کرد آنان درخواستهاى خود را ارائه کردند و شیخ عبدالحسین صادق آنها را نوشت71 و براى سید به استانبول فرستاد.دیگر این که سیّد جمال الدین در دوران اقامت در استانبول ضمن مذاکرات با سلطان عبدالحمید درباره حل مشکلات جهان اسلام به این نتیجه رسیدند که دول مختلف اسلامى متحد شوند و همگى تحت فرماندهى مرکزیت واحد قرار گیرند. سیّد تصمیم گرفت به علماى شیعه جهان نامه بنوسد و آنان را به اتحاد دعوت کند. او انجمنى متشکل از دوازده نفر از علما و ادبا و شیعیان ساکن آستانه تشکیل داد و ضمن خطابه اى در لزوم اتحاد مسلمانان در برابر هجوم کفر و الحاد گفت:
(هر کس آشنایى از علماى شیعه ایران و عراق و هند و بلخ و ترکستان و عربستان دارد به او نامه بنویسد و او را به پیوستن به جمع ما دعوت کند. اگر علماى شیعه در این اتحاد اسلامى اتفاق فرمایند مورد عنایت سلطان قرار خواهند گرفت.)
قریب چهارصد مکتوب به اطراف فرستاده شد.پس از شش ماه دویست عریضه از طرف علماى شیعه عرب و عجم براى سید بازپس آمده سیّد آنها را با برخى از هدایاى ارسالى به حضور سلطان برد.72
پاسخ مثبت علماى شیعه چنان اهمیت یافت که سلطان از انعکاس منفى آن در میان علماى متعصب سنى واهمه کرد و به سید گفت:
(چون پاره اى در مذهب تسنن تعصب دارند و عقب دستاویزى مى گردند که مرا به مذهب شیعه متهم سازند بهتر آن است اجراى این مقصد مقدس را به باب عالى و
صدارت عظمى محول سازیم. محرمانه شیخ اسلام را با خویش همدست و داستان نماییم.73)
پاسخ دویست نفر از علماى ذى نفوذ عراق افغانستان ترکستان ایران و… که در بین آنان کسانى چون حاجى سید ابوطالب زنجانى74 وجود داشت گواه است بر این که:سیّد به عنوان عالمى دلسوز و مدافع کیان اسلام مورد توجه حوزه هاى شیعى بوده است و علماء بر این باور بوده اند که سیّد مى تواند در مرکز امپراطورى عثمانى به دفاع از اسلام بپردازد و از صدمات وارده بر شیعیان از ناحیه مأموران دولت عثمانى و جاهلان متعصب جلوگیرى کند. اگر سید روشنفکرى چونان ملکم بود و یا پیشینه حوزوى او شناخته شده نبود دعوت او با استقبال علماء رو به رو نمى شد و زمینه هاى نامساعد ارتباط باب عالى و دنیاى تشیع75 مانع از پیدا شدن اعتماد و همکارى شیعیان با دولتمردان عثمانى بود. تنها و تنها اعتماد بر شخص سید و عالمان همراه او بود که یخهاى موجود بر روابط طرفین را ذوب مى نمود و زمینه دوستى و همکارى علماى شیعه و باب عالى را فراهم مى آورد.
علاوه بر جایگاه با عظمت سید در میان علما طلاب و فضلاى حوزه هاى گوناگون شیعى نیز به وى علاقه مند بودند76 و براى حمایت از افکار و نشر آثار سید جمعیتهاى سرى در درون برخى از حوزه ها تشکیل شده بود.بلنت انگلیسى از دوستان بریتانیایى سید که به سفارش در محافل مذهبى هند راه یافته بود و امکان تحقیق در مسائل مورد علاقه خود را پیدا کرده بود نوشته است:
(وقتى دو سال بعد از خروج سید از هندوستان به کلکته رفتم شبى مریدان سید جمال الدین مرا به مجلسى سرى بردند که از طلاب دینى متعصب در طرفدارى از افکار سید تشکیل شده بود.77)
ناصرالدین شاه سیّد را به عنوان چهره دینى و صاحب نفوذ در بین مردم و مرتبط با عالمان دینى به ایران دعوت کرد نه به عنوان روشنفکرى همچنان ملکم خان و…
سیّد جمال الدین شخصیتى بود جهانى و آوازه تفکر و اندیشه هاى اسلامى او
مرزها را در نوردید و عالمان و سیاستمداران را به سوى خود جلب کرد.شاه ایران به پندار بهره ورى از شهرت جهانى و اصلاحى سید و استحکام پایه هاى قدرت خود از سید دعوت کرد تا به ایران بیاید78.اطلاعات گسترده سیّد علم و دانش وى رابطه صمیمانه اش با علماء نطق گیرا و جذابش79 و… ویژگیهایى بود که رابطه مردم و حکومت را رنگ دینى مى بخشید و مردم را به رژیم علاقه مند مى کرد.میرزا رضاى کرمانى خطاب به کامران میرزا مى گوید:
(اگر قصد سلطنت دارید اسباب کار سید جمال الدین اسدآبادى است که روى مردم را مى تواند به سوى شما کند.80)
این زمینه ها بود که بعد از ورود سیّد ناصرالدین شاه نهایت احترام را از سید نمود و مراعات مقامات عالیه سید را مى کرد.علماء و بزرگان و رجال دولت و خواص ملت اطراف سید را گرفتند81 مردم تهران و سایر شهرستانها از علماء و بزرگان و روشنفکران به ملاقاتش مى رفتند.82 ناصرالدین شاه که سعى در جذب بزرگان دین داشت83 نمى توانست از روشنفکر غیرمذهبى و یا عالم سنى یا روشنفکر لاابالى دعوت رسمى کند بلکه مى بایست از کسى دعوت کند که جایگاه دینى و معنوى برجسته اى دارد و پایگاه اجتماعى او در حدى باشد که شخصى چون میرزاى جلوه با کهولت سن و مقامات علمى و اجتماعى به حضورش شرفیاب شود.84
اگر سید عالمى شیعى نبود و یا جایگاه او در حوزه مشکوک به نظر مى رسید چگونه عالمان همچون میرزاى جلوه با آن مرتبت علمى و موقعیت اجتماعى با وى ملاقات مى کردند.85 یا لزومى نداشت دستگاه هنگام بیرون راندن سیّد از ایران به ترور شخصیت او دست یازد و نسبت بابى و نامختونى به وى بدهد85 بلکه مى توانست بدون دغدغه او را سر به نیست کند و کوچکترین مشکلى برایش پیش نیاید.همان گونه که در قتل امیرکبیر با آن همه خدمات و اصلاحات اجتماعى مسأله اى اتفاق نیفتاد و نیازى به ترور شخصیت پیش نیامد و یا به هنگام قتل و اسارت عده اى از آزادیخواهان در سنگلج صدایى برنخاست.86 ترس از اعتراض حوزه ها و شورش مردم بود که دربار
قاجار را وادار کرد شخصیت سید را وارونه جلوه دهد و او را بابى بخواند همان مسلکى که مردم شدیداً از آن متنفر بودند و کوچکترین شایعه اى از نزدیکى شخصیتى به این گروه کافى بود که او را از چشمها بیندازد یا حداقل در سکوتى آکنده از ترس و بیم از وى دورى گزینند و دفاعى نکنند.زیرا براى مردم بُعدى نداشت که فردى روحانى به این مسلک گرایش داشته باشد همان طور سید محمد على باب و شیخ کاظم رشتى در زیّ روحانیت! بنیانگذار ومدافع سرسخت این مسلک بودند.87
د:با شاهدان و روایان
اسناد تاریخ عکسها مکتوبات و گفته هاى روایان و توصیف گران سید جمال الدین گواه است که سید در سلک روحانیان بوده و همیشه زى و هیأت عالمان را حفظ کرده است و در بین توده مردم و روشنفکران و حاکمان به عنوان شیخ و عالم دینى مشهور بوده است. از جمله:
1.در موردى امضا کرده:(اقل الطلاب جمال الدین حسینى)88 اصطلاح (اقل الطلاب) از اصطلاحاتى است که فضلاء و علماء به کار مى برند. در همین مورد آنچه که بر قوّت شاهد مى افزاید امضاى ایشان در حاشیه یکى از کتابهاى درسى حوزه است:(شرح جامى).
2.از جمله مواردى که مى شود گواه گرفت بر حوزوى بودن ایشان جمله اى است که در پایان(رسائل) تالیف شیخ انصارى و از کتب مهم درسى حوزه نگاشته است:
(حجیت مظنه مرحوم مغفور رضوان مکان خلد آشیان قدوه المحققین و خلاصه المدفقین شیخ مرتضى اعلى الله مقامه و رفع درجته1282.89)
3.هرکس سیّد را دیده او را ملبس به لباس روحانیت دیده است:
سید حسین دانش از همراهان سید در استانبول مى گوید:
(سید یک پیشانى فراخ برجسته و یک سر پر مغز و معمم و مزین… داشت.90)
میرزا فرصت شیرازى از شاگردان سید در بوشهر مى نویسد:
(زمان ورود دیدم سیدى جلیل و ایدى نبیل عمامه سبز کوچکى بر سر دارد و قباى سفید عربى در بَر و عبائى روى قبا پوشیده…91)
بلنت دوست و میزبان سید در بریتانیا مى نویسد:
(سید چند ماه پیش که وى در لندن بود هنوز جامه شیخى خود را داشت ولى حالا لباس اسلامبولى پوشیده و به او خوب مى آید.92)
و در جاى دیگر نوشته است:
(موهاى سرش بلند و محاسن هم داشت و اغلب لباس علماى استامبول را مى پوشید.93)
امین الدوله در خاطرات خود نوشته است:
(چند روز پس از ورود به پایتخت شرف حضور ناصرالدین شاه را دریافت با عمامه سبز و لباس منقح عربى و بیانات ملمع فصیح…94).
محمود علاء الملک سفیر ایران در روسیه از سید همواره به عنوان شیخ یاد مى کند و در گزارش تبعید سید از یران به سوى عراق نوشته است:
(در کرمانشاه و در بصره به سید از سوى مردم(عبا) هدیه شده است95)
4.نزدیکان وى و تذکره نویسان موثق نیز از سید به عنوان:(عالم بزرگ) (از بزرگان علماء) یاد کرده و بر تحصیلات حوزوى وى صحّه گذاشته اند.
* میرزا رضاى کرمانى که بیشترین ارتباط را با سید داشته و محرم اسرار او بوده است و در ضمن آشناى با احوالات علماء و بزرگان بعد از تبعید سید مردم را براى حمایت از سید به عنوان:فرزند پیامبر و عالم بزرگ فرا مى خواند:
(از اعوان و اصحاب سید هیچ کس به او یارى نکرد مگر میرزا رضاى کرمانى که سراسیمه به چپ و راست مى دوید قفا و ملامت مى دید فریاد مى کشید که مردم این سید است و از اولاد پیامبر شماست از بزرگان علماست غیرت کنید و نگذارید مظلوم کشته شود.96)
*امین الدوله از کارگزاران قاجار پس از تبعید مرحوم حاج سید على اکبر فال اسیرى و فاضل دربندى و سید جمال الدین به عراق در خطابى به ناصرالدین شاه این کار را اشتباه مى خواند:
(از تشکیل این گونه مجمع در عتبات عالیات که سراپا رحمت است چه مقصودى دارید. آشیان اکابر علماء و انجمن طلاب ایرانى است. خاک این دولت نیست که امر و نهى شما آن جا جارى باشد. این سه تن منفى و مردود در مجالس پیشوایان بزرگ شیعه که در اقطار ایران واجب الاطاعه و نافذ الحکمند به آزادى و با دلى سوخته آنچه ناگفتنى است به زبان مى آورند. هر سه از اهل علم و ذوات السنه حدادند دو نفر آنها مجتهد و معروف طلاب ایرانى هستند.97)
*سید حسن تقى زاده نوشته است:
(وقتى میرزا باقر را در جوانى او در شیراز تکفیر کردند و او از آن جا به سوى بوشهر فرار کرد و او را گرفتند و مى خواستند پیش یکى از علماء برده حکم قتل او را گرفته و بکشند. در این بین سید جوانى از علما که از طرف بوشهر آمده و به شیراز مى رفت به همان جا وارد شده بود و مردم میرزا باقر را پیش او بردند. وى بدون تامل یک سیلى سختى به صورت میرزا باقر زده و به او به عبارت:(ملعون) و (کافر) و غیره خطابات سخت نمود و به مردم گفت که:این ملعون باید پیش من بماند تا او را درست استنطاق کنم و فردا صبح حکم قتل او را بدهم. مردم متفرق شدند و میرزا باقر را در منزل سید محبوس کردند. نصف شب سید خود را آهسته به اطاق محبس میرزا باقر آمده و او را بیدار کرد و گفت برخیز و فرار کن. بدین طریق اسباب نجات او را فراهم ساخته بود. بعدها که میرزا باقر سید جمال الدین را دیده بود شناخته بود که این همان سید است که او را خلاصى داد.98)
*اعتماد السلطنه در الماثر والاثار درباره تحصیلات دینى سید در حوزه قزوین و تهران مى نویسد:
(سید جمال الدین اسدآبادی…در علوم عتیقه و فنون جدیده مقامى بلند یافته.مردم ایران را به وجود وى جاى افتخار است.علوم شرعیه را در قزوین تحصیل کرده و به
تهران آمد و مدتى در افغانستان و هندوستان گذرانید و بالجمله این شخص بزرگوار از اعاجیب روزگار است و نوادر ادهار.99)
* آقا بزرگ تهرانى از تذکره نویسان مورد اعتماد خاصه و عامه است و سالیان دراز در حوزه نجف تحصیل کرده و همه عمر خود را به تتبع و تحقیق احوالات علماء مشغول بوده است. وى سید جمال را در ردیف عالمان و نقیبان بشریت در قرن چهاردهم ذکر کرده و درباره او نوشته است:(سیّد از استوانه هاى فلاسفه و از اصلاحگران بزرگ شیعه مى باشد.100)
*ناظم الاسلام کرمانى سید را بدرستى مى شناخته و با بسیارى از دوستان و آشنایان سید از جمله:سید محمد طباطبایى آشنایى داشته و همکارى مى کرده است. وى از سید به عنوان:عالم ربانى و دریاى بى انتها یاد کرده است.
(العالم الربانى والبحر الصمدانى السید محمد جمال الدین بن السید صفدر المعروف به افغانى)101
*دکتر على وردى استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد که در تاریخ اطلاعات وسیعى دارد و تحقیقاتش مورد توجه محافل علمى جهان است سید را فقیهى شیعى مى شناسد که در حوزه نجف تحصیل کرده است:
(اگر حرکت تجدیدى را که شیخ محمد عبده در مصر پایه گذاشت به دقت بررسى کنیم درمى یابیم که همه از اثر تعلیمات یک فقیه شیعى و او:سید جمال الدین افغانى است. ولى این افغانى بى شک سیدى علوى بوده از ایران و تا امروز خویشاوندان او در قریه اسدآباد زنده اند. این افغانى همدانى اسدآبادى دانشهاى دینى و فلسفى خود را در نجف فرا گرفت. وهم حجره اى او در مدرسه محمد سعید الحبوبى شاعر معروف بوده است. و چون سید جمال الدین به مصر رفت از باب تقیه لقب افغانى به خود داد.اگر چنین نبود نمى توانست این انقلاب فکرى را در مصر ایجاد کند.102)
9.حاج محمد حسن امین الضرب میزبان سید در تهران و مرتبط با بسیارى از
علماى تهران قم و نجف از سید به مجتهد و اعلم علماء تعبیر مى کند:
(از برکت امام زمان عجل الله فرجه دوستى خداوند نصیب کرده است که به حمدالله امروز در هیچ دولى براى هیچ یک از سلاطین نشده است. جناب مجتهد الزمان و فرید الدوران حاجى سید جمال الدین مشهور به افغانى.103)
و در نامه اى دیگر در شرح همراهى خود با سید به هنگام حرکت سید به سوى روسیه مى نویسد:
(با جناب اعلم العلماء والعارفین وزبده الفقهاء والمدفقین آقاى سید جمال سلمه الله تعالى تا توى پراخور مشایعت فرموده…104)
10.امام امت(ره) در سال 1347 هـ.ش. در نجف به مناسبت فرار رسیدن ماه رمضان و تعطیلى درسهاى حوزه خطاب به طلاب و فضلا مى گوید:
(آنها از آدم مى ترسند… آنها که مى خواهند همه چیز ما را به یغما ببرند نمى خواهند در دانشگاههاى دینى ما و در دانشگاههاى علمى ما یک نفر آدم تربیت شود. از آدم مى ترسند. وقتى که یک آدم در حوزه اى در مملکتى پیدا شد مزاحمشان مى شود. یک(سید جمال) که پیدا شد مصر را مى خواست متقلب کند از بینش بردند.105)
از مویدات دیگر در معرفى سید به عنوان عالم دینى دفن سید در مزار(شیخلر مزار لغن)106 واقع در استانبول است.این مزار در آن روزگار ویژه علماء و اولیا بوده است.
سید جمال و علوم حوزوى
سیّد جمال الدین در بسیارى از علوم اسلامى و حوزوى چون:تفسیر کلام عرفان فقه و اصول درایت و روایت تاریخ و… آشنایى وسیع داشت. در فلسفه و کلام به فیلسوف شهرت یافته بود. حکمت را که در مدارس ایران آموخته بود به مصر برد و یک جنبش فلسفى در آن سرزمین به وجود آورد107.کسانى چون شیخ محمد عبده و شیخ محمد بخیت مفتى مصر افتخار شاگردى او را پیدا کردند.108
از فقه بهره اى وافر داشت.فقیهانه به تجزیه و تحلیل مسائل سیاسى و اجتماعى مى پرداخت و از روى کتاب و سنت حلال و حرام ومسائل مورد نیاز جامعه را تشریح مى کرد. در این باره نوشته هایى از او به یادگار مانده است.109
سیّد جمال الدین با توجه به رسالت عظیمى که براى حوزویان قائل بود شیوه آموزش موجود در حوزه ها را بسنده براى رسالت بزرگ آنان نمى دید و لازم مى دید که حوزویان قائل بود شیوه آموزش موجود در حوزه ها را بسنده براى رسالت بزرگ آنان نمى دید و لازم مى دید که حوزویان بیش از پیش تلاش کنند و به ابزارهاى آموزشى و تبلیغى مجهز گردند. در این بخش نگاهى داریم به برخى از دیدگاههاى سید درباره کاستیهاى آموزشى حوزه.
ادبیات صرف و نحو و معانى و بیان پایه اول آموزش حوزه است. طالبان علم براى استفاده از کتاب و سنت مى بایست آنها بیاموزند. متاسفانه طالبان علم با صرِف سالها وقت در تحصیل ادبیات و خواندن کتابهاى عریض و طویل با عباراتى مغلق و پیچیده بدرسیت نمى توانستند از آن در راه کشف زیباییهاى کتاب و سنت سود جویند.علاوه تطو زبان در آموزش ادبیات عرب در نظر گرفته نمى شد و اکثریت طلاب نمى توانستند با زبان روز سخن بگویند و با آن بنویسند و یافته هاى خود را با زبانى فصیح و بلیغ عرضه کنند. تقدیرات بسیار یز علماى بزرگ بر اثر عدم ممارست در نوشتن متروک مانده و بدون استفاده مى ماند.110 در روش تدریس ادبیات حوزه هاى اهل سنت و مصر نیز چنین وضعى حاکم بود.111 البته همت گروهى از علماى ادیب عراق چون:سید جعفر حلى و سید مهدى بغدادى و سید محمد سعید حبوبى سبب گردید که عده اى از فضلا و ادیبان در روزهاى تعطیل به دور هم گردآیند و ادبیات حوزه را رونقى دیگر بخشند112 ولى این مجالس عمومیت نداشت و در روند آموزشى حوزه جایگاهى ویژه براى این کار در نظر گرفته نشده بود و تنها عده اى از ادب دوستان به عنوان کارى جنبى به آن اشتغال داشت ند.
سید جمال الدین اسدآبادى به این شیوه انتقاد مى کند آن را ناکافى براى انجام رسالت حوزویان مى داند:
(غرض از علم نحو آن است که کس لغت عربى را استحصال کرده قادر بر گفتن و
نوشتن شود. و حال آن که مسلمانان در این زمان علم نحو را مقصود بالاصاله قرار داده سالهاى دراز صرف افکار فیلسوفانه بلافایده در علم نحو مى کنند و حال آن که بعد از فراغت نه قادر بر تکلم عربى هستند و نه قادر بر نوتن عربى و نه قادر فهمیدن آن.علم معانى و بیان که آن را(لیتر لیور) مى گویند علمى ات که بدان انسان منشى و خطیب و شاعر گردد و حال آن که ما مى بینیم در این زمان بعد از تحصیل کردن آن علم قادر بر تصحیح کلمه یومیه خود هم نمى شوند.113)
محمد حسین امین الضرب مى گوید:
(سید در سفر دومش به تهران در خانه ما سکونت داشت. من د آن زمان مغنى و مطول مى خواندم. روزى سید از من از مغنى سؤال کردند. درست جواب دادم.بعد پرسید که عربى حرف مى زنى و بدان مى نویسى؟ گفتم:خیر.این کلمه خیر چنان بر آن عالى جناب سخت و ناگوار آمد که از شدت تغیر رنگ صورتشان تغییر کرد با نهایت تغیر گفتند شئ عجیب! شئ عجیب مطول و مغنى مى خواند و عربى حرف نمى زنى.از فردا بایدشروع به مکالمه عربى نمایی…114.)
سید به میزبان خویش توصیه کرد که فرزندش را بر مکالمه و نوشتن عربى تشویق کند و خود در مدت اقامت در تهران به محمد حسین پسر امین الضرب آموزش عربى مى داد.
از همین نگاه بود که سید به فن خطابه و نویسندگى به عنوان هنرى ارزشمند مى نگریست و آن را به طالبان علم و ادب آموزش مى داد:
(جمال الدین محفلى وطنى پدید آورد….وشاگردانش را در آن مجمع به تمرین خطابه و سخنرانى وامى داشت و اصول و مبادى فن خطابه را به ایشان الهام مى کرد…115)
به افراد مستعد توصیه مى کرد بنویسند و افکار خود را از این راه ترویج کنند. خیلى به چاپ و نشر روزنامه سفارش مى کرد116.به نویسندگانى ایرانى توصیه مى کرد به ترجمه ونگارش براى بیدارى مردم همت گمارند117.
سید در خطابه و وعظ روش پیامبر و کسانى چون على بن ابى طالب(ع) را توصیه مى کرد که مرجز و بلیغ سخن مى گفتند و بر خلاف مردمان این روزگار از کلمات پرتکلف و طولانى پرهیز داشتند در شکایت از روش خطیبان معاصر خود مى گوید:
(معاصران ما مبتلا به بیمارى پرگویى هستند و در فصاحت و بلاغت و محتواى سخن سیره پیامبر را فراموش کرده و از روش خداوند سخن امیرالمومنین على بن ابى طالب که در بلاغت و فصاحت و بزرگى و و جوانمردى سرآمد دیگران بود پیروى نمى کنند118)
در نویسندگى نیز مى پسندید که نویسندگان واضح و روشن بنویسند روشهاى نوین را تجربه کرده و در وادى ادب و هنر طرحى نو دراندازند و راه پیشینیان را کامل کنند.
سید در انتقاد از روش نویسندگان مشرق زمین مى گفت:
(موضوع حقیقى ادبیات و رسالت آن بر فضلاى مشرق پنهان مانده و اساس قدرت آنان در این است که به واسطه استعارات مشکل و لغات دشوار کلام را از وضوح طبیعى خود بیندازند و به خاطر هیچ کدام خطور نکرده که این بساط کهنه را برچیده طرحى نو بسازند.119)
سید در وادى ادب الگو گرفتن از نهج البلاغه را طالب بود که در فصاحت و بلاغت و معانى نو برتر از کلام خلق است و فروتر از کلام خالق بسیارى از شاگردان وى با الهام از سخنان استاد نهج البلاغه را سرمشق ساختند و آن را به عنوان عالى ترین الگوى نویسندگى به جوانان مسلمان معرفى کردند. شیخ محمد عبده آن را به عنوان مهمترین منبع بلاغت به مصریان شناساند120 و کلام خود را نیز در پرتو مصاحبت سید و نهج البلاغه از تکلفات لفظى و شیوه نگارش ادیبان الازهر رهایى بخشید.121
آشنایى با زبان هاى زنده روز.
ضرورت آشنایى با زبانهاى زنده روز براى حوزویان محتاج تفصیل نیست. انسانها در سایه آگاهى از زبان مى توانند از علوم یکدیگر بهره برند و پیام خود را به اقوام دیگر منتقل کنند. ملتها در سایه همزبانى یکدیگر را مى شناسند و راه تفاهم آسان مى گردد. چه بسیار از اشتباهات سیاسى و علمیکه بر اثر ناآگاهى ملتها از افکار و فرهنگ یکدیگر رخ داده و نتایج ناگوار و نامیمونى را براى مردم به بار آورده است.122 سید جمال آموختن زبانهاى گوناگون را از آن جهت مفید مى دانست که زبان وسیله وحدت لغت و موجب اتحاد وهمسویى ملتهاست و مردم به کمک آن خواهند توانست از علوم دیگران سود جویند و بر غناى فرهنگ و صنعت خود بیفزایند. به علماى هند توصیه مى کرد:
(زبان انگلیسى را فرا گیرند و علوم و معارف مغرب زمین را در اختیار مردم نهند123.)
سید خود با آن که زبان مادریش ترکى همدانى بود به زبانهاى زنده دنیا مسلط بود124 و با همزبانى با مردمان ترک و عرب و هند وسیله جذب آنان را به سوى خود فراهم مى آورد125.مرحوم ذکاء الملک مدیر دارالطباعه در زمان ناصرالدین شاه در توصیف سید گفته است:
(وارد شدم بر سید و او را دریایى از علم و فضل دیدم… هفت زبان را به خوبى تکلم مى کرد. فارسى ترکى همدانى ترکى اسلامبولى فرانسه روسى انگلیسى عربى و افغانى.عبرى را هم مى دانست.خلاصه عالمى مانند سید قبل از آن و بعد از آن ندیدم.126)
.فلسفه و حکمت
فلسفه در اصطلاح شایع مسلمانان همه دانشهاى عقلى در مقابل دانشهاى نقلى از قبیل لغت و نحو وفقه و حدیث را در بر مى گرفت و فیلسوف به کسى گفته مى شد که
در همه علوم عقلى چون:ریاضیات و لهیات و سیاست و مدیریت متبحر باشد127 و مردم را در حل معضلات فکرى و اجتماعى یارى کند.
در سده هاى سیزده و چهارده هجرى که جهان در وادى اندیشه و علم راههاى زیادى را پیموده بود فلسفه رایج در میان مسلمانان جوابگوى احتیاجات آنان نبود.بویژه در زمینه علوم طبیعى و ریاضى و هیئت نتوانسته بود پا به پاى دانش جدید پیش آید. در حکمت عملى چون تدبیر منزل و سیاست مدن و اخلاق بسیارى از حکیمان به جاى روى آوریبه مردم و ترویج پیامهاى بلند حکمت در تربیت انسان و ایجاد مدینه فاضله بیش از سایر اقشار از جامعه فاصله داشتند و در کنج زاویه ها و مدارس به آموزش متون فلسفى مشغول بودند.سید جمال الدین که خود فیلسوفى بزرگ بود به ترویج حکمت پرداخت و کتابهایى چون:(زوراء) (اشارات) (هدایه) حکمه العین حکمه الاشراق و تذکره خواجه نصیر را به طالبان دانش تدریس مى کرد128.بویژه فلسفه سیاسى و اجتماعى اسلام را که در آن روز کمتر از آن سخن گفته مى شد به عرصه تحقیق و تدریس بازگرداند.
سید براى حکمت مکانتى بزرگ قائل بود. اهداف فلسفه در نظر او شناخت انسان و جهان و ساختن انسان کامل و جامعه اى برین بود:
(فلسفه خروج از مضیق مدارک حیوانیت است به سوى فضاى واسع مشاعر انسانیت و ازاله ظلمات بهیمیه است به انوار خرد غریزى و تبدیل عمى و عمش است به بصیرت و بینایى و نجات از توحش و تبرى جهل و نادانى به دخول در مدینه فاضله دانش و کاردانى وبالجمله صیروت انسان است. انسان و حیات اوست به حیات مقدسه عقلى و غایت آن کمال انسانى است.129)
سیّد تصریح مى کند که جمیع پیشرفتهاى بشر به خاطر وجود دانش است و دانشها در ارتباط با یکدیگر کارگر مى افتند و ما احتیاج به علمى داریم که سر رشته دار سایر دانشها باشد و نگهدارى آنها را بر عهده گیرد و به همه علوم روش وشیوه عمل بیاموزد و آن علم فلسفه است و هیچ امتى بدون روح فلسفى نمى تواند از دانش خود
استفاده کند.130
او بر این عقیده بود که:نبودن روح فلسفى و عقلانى و اندیشه واقع گرا اساس سقوط فرهنگها و تمدنهاست.بر اساس همین دیدگاه ناتوانى حکومت عثمانى را معلول دور شدن آن از روح فلسفى و تقلید از فرهنگ بیگانه مى دانست.
سیّد جمال الدین با کاوش در حکمت رایج در حوزه هاى علمى کشورها اسلامى و سیره حکیمان نه آن علم را در درجه اى از شایستگى مى بیند که بتواند پیشگام سایر علوم گردد و نه حکیمان را تواناى بر رهانیدن ملتها از جهل و تاریکى.از این روى بجد مى خواهد که حکیمان خانه ذهن خویش را بتکانند و در حکمت نظرى و عملى گامهاى جدى تر بردارند.او در انتقاد از سیرت حکیمان معاصرش مى گوید:آنان از اهداف حکمت که همان رسالت انبیاست دور افتاده اند و با جامعه بیگانه اند.
مى گوید:
(دست چپ خود را از دست راست نمى شناسند و نمى پرسند که ماکیستیم و چیستیم و ما را چه باید و چه نشاید132)
در جمع طالبان حکمت از حرکت و عمل سخن مى راند و مشکلات اجتماعى مسلمانان را مطرح مى کند و فیلسوفان را به مطالعه قرآن و سنت دعوت مى کند که فلسفه در سایه همراهى با قرآن راه خود را باز مى جوید و آن نخستین معلم حکمت مسلمانان ونسخه جامع این عالم کبیر است:
(واجب است.بر هر شخص به انفراده و بر هر امتى به هیأت مجموعه که آن نسخه جامعه را از براى عروج به مدارج کمال عقلى و کمال در معیشت پیشنهاد خود کرده و در او به نظر بصیرت دقت نموده هر روزه بهره تازه و خطى جدید استحصال نماید133.)
او نهیب مى زند به فلاسفه و حکماى مسلمانان که:باید فکر کنند ریشه قضا و قدر در کجاست و علل انحطاط مسلمانان در چیست و آیا مبدء اول و حق مطلق براى اصلاح آنان سبب و مقتضى قرار داده یا نه و آیا نفس اصلاح این امت ممکن است یا محال و اگر
ممکن است اسباب و شرایط آن کدام است. در نظر سیّد اگر حکیم فرصتهاى خود را در این مسائل به کار نگیرد عمر خویش را تباه ساخته و او را نمى توان حکیم و عارف به احوالات موجودات خارجیه نامید.او توصیه مى کند که حکماى مسلمان باید پا را از کتابهاى گذشتگان فراتر نهند و به تجربه در حکمت طبیعى روى آورند.در سایه تفکر و تجربه و کاوش کتاب تکوین است که افقهاى علم پرده مى افکند و رازهاى هستى به تسخیر انسان در مى آید.او در سیرت برخى از حکماى هند مى گوید:
(عجیب است که یک لمپى(چراغ) در پیش خود نهاده و از اول شب تا صبح(شمس البارعه) را مطالعه مى کنند و یک بار در این معنى فکر نمى کنند که چرا اگر شیشه او را برداریم دود بسیار در آن حاصل مى شود و چون شیشه را بگذاریم هیچ دودى از او حاصل نمى شود.حکیم آن است که جمیع حوادث و اجزاى عالم ذهن او را حرکت بدهد نه آن که مانند کورها در یک راه برود که هیچ نداند که ابتدا یا پایان آن کجاست.134)
او به علماى هند که با دستاوردهاى غرب از نزدیک در تماس بودند پیشنهاد مى کند که چرا به جاى فرو رفتن در کتابهاى گذشتگان و کشف طبیعت از لابه لاى اوراق کتاب در تلگراف تلفن برق بخار انرژى و… تفکر نکنید و کهربا را که منشاء برکات و آثار بسیار است جولانگاه فکر خود نسازید؟ آیا صرف نبودن این مسائل در شفاى ابن سینا وحکمت اشراق شهاب الدین مى تواند مجوز وانهادن دانش جدید از سوى شما باشد؟ مى گوید:
(چه بسیار جاى تعجب است که مسلمانان علومى را که منوب به ارسطو است به غایت رغبت مى خوانند اما اگر سخنى به(کلیلو) و(نیوتون) و(کپلر) نسبت داده شود ان را کفر مى انگارند.)
در جواب مخالفان علوم جدید مى گوید:
(این دسته دشمن دیانت اسلامى هستند. اسلام نزدیک ترین ادیان به علم و دانش است و منافاتى بین علوم جدید و دیانت اسلام موجود نیست.135)
سید در فهماندن حکمت طبیعى از ابزار و شیوه هاى نو بهره مى برد:
وى براى تدریس جغرافیاى حکمت از فلسفه ابن سینا کره اى دست ساز به مجلس درس مى برد و در آموزش هیئت شبها با دانشجویان بیدار مى ماند و آنان را عملاً با ستارگان آشنا مى کرد.136
فقه
فقه تئورى اداره فرد و جامعه و برنامه زندگى است.فقیه کسى است که حقوق وشیوه زندگى فرد و جامعه از احکام منزل و اجتماع روابط مردم با یکدیگر و روابط مردم و حکومت را بداند و در عمل نیز آن را ممارست کند تا بتواند قانون را در جامعه به اجرا در آورد و بر اساس آن جامعه را تدبیر کند. پس اگر عالمى تنها به فراگیرى تئوریک مسائل فقهى اکتفا کند و در فهم متون فقهى متبحر شود ولى در عمل از پیاده کردن یافته هاى خود عاجز باشد و نتواند در تجسم مهم ترین مسائل فقه; دینى ولایت و حکومت ره به جایى ببرد فقیه نیست. فقیه مى بایست همراه آموزش در عمل ممارست کند و بتواند تحقیقات اقتصادى و اجتماعى و سیاسى خود را در جامعه به کار برد.لازمه این کار آشنایى علماى فقه با موضوعات سیاسى و اجتماعى و حقوقى است.
سید درباره فقه و فقیه مى گوید:
(علم فقه مسلمانان حاوى است مرجمیع حقوق منزلیه و حقوق دولتیه را پس باید شخصى که متوغل در علم فقه شود لایق آن باشد که صدر اعظم ملکى شود و یا سفیر کبیر دولتى گردد و حال آن که ما فقهاى خود را مى بینیم بعد از تعلیم این علم از اداره خانه خود عاجزند بلکه بلاهت خود را فخر مى شمرند.137)
سید به مسائل سیاسى و اجتماعى فقه بیش از سایر مسائل اهمیت مى داد. در نوشته ها و سخنها به مسائل مهم اجتماعى اسلام چون: اسلام و حکومت روابط اسلام و دیگران احکام جهاد و مبارزه دفاع نظام اقتصادى دین جایگاه زن در
فرهنگ اسلامى و… پرداخته است و در عمل نیز بر همین صراط مشى کرد.
اصول فقه
اصول مقدمه فقه و پلى است براى ورود به شریعت. اصول شیوه استفاده از مفاهیم شرعى را به فقیه مى آموزد و به هنگام تحیر و کوتاه ماندن دست وى از دلیل لفظى و گفتار صریح وى را از سرگردانى رهایى مى بخشد.
در نظر سید جمال الدین اصول فلسفه شریعت است که در آن صحت و فساد و نفع و ضرر و علت تشریع احکام آموخته مى شود فقیه با دریافت هدفهاى اصلى دین احکام شریعت را در همه زمانها و مکانها با مقتضیات تطبیق مى دهد و آن را جاودان مى سازد. بر این اساس توجه به تاثیر زمان ومکان دانستن مقومات تشریع احکام در زمان صدور و تطبیق آن بر عصرهاى مختلف از ویژگیهاى اصلى عالم اصولى است.
سید از دور بودن برخى از عالمان اصولى از تاصیر موقعیت زمانى و مکانى و فلسفه احکام شکوه مى کند و عجز آنان را در تطبیق قواعد کلى بر موضوعات خارجى و استفاده از احکام اسلامى در برنامه ریزیهاى اجتماعى عیب بزرگ مى شمارد:
(علم اصول عبارت است از فلسفه شریعت که در آن علم حقیقت صحت و فساد و منفعت و مضرت و علل تشریع احکام بیان مى شود و البته یک شخص که این علم را بخواند مى بایست که قادر شود بر وضع و اجراى مدنیت در عالم و حال آن که ما مى بینیم که خوانندگان این علم از مسلمانان محروم هستند از دانش فوائد قوانین و قواعد مدنیت و اصلاح عالم.138)
سید جمال الدین که پرویده مکتب اجتهاد بود و کاربرد تعقل و تفکر در فهم شریعت را در مکتب اهل بیت فرا گرفته بود اندیشه ورى و اجتهاد را به میان اهل سنت برد و تحولى شگرف را در بینش اعتقادى و سیاسى علماى اهل سنت سبب گشت. علماى مصر را به تعقل و تفکر واداشت وفقهاى بیدار و آگاهى چون:شیخ محمد عبده و شیخ سعد ذغلول را پرورش داد.
پیش از ورود سید به مصر حوزه اهل تسنن در جمود فکرد غوطه ور بود و تاریکى جهالت و عصبیت همه روزنه هاى امید را بسته بود. آراى گذشتگان چونان وحى منزل بود و نوآوران و اندیشه گران دینى تکفیر مى شدند.
سید جمال الدین با استدلالهاى محکم و متین به ویرانى سدهاى جهالت پرداخت و طلاب و حوزویان را به اندیشه ورى واداشت و اجتهاد را از مسلمات فقه و راز بقاى دین شمرد. او در جواب آنان که باب اجتهاد را مسدود مى پنداشتند مى گوید:
(مسدود بودن باب اجتهاد به چه معنى است؟و دلیل مسدود بودن آن کجاست و کدام رهبر دینى نفقه در دین را ممنوع کرده است. ما وظیفه داریم از تفکر خود در فهم قرآن و احادیث بهره گیریم و براى حل مشکلات از آن استفاده جوییم و اگر رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت در امروز زنده بودند آنان نیز به استنباط احکام جدید مى پرداختند.این رهبران بزرگ دینى با همه علومشان به همه اسرار قرآن دست پیدا نکردند و دانش آنان در کنار قرآن و سنت بسان قطره اى از دریاست و مانع نمى شود که ما نیز از دانش خویش براى حل مشکلاتمان از قرآن و سنت بهره گیریم و در مسائل جدید و رخدادهاى نوظهور به اجتهاد پردازیم.139)
سید با دیدى اجتهادى به تجزیه وتحلیل احکام مى پرداخت و معتقد بود: مصالح ومقتضیات زمان در صدور احکام و قضاوتهاى رهبران معصوم تاثیر داشته است و برخى از احکام با از میان رفتن شرائط وموقعیت موضوع قابل تغییر است و پیامبر در قضاوتهاى خود به نقش زمان و مکان و حالات افراد توجه داشته است از جمله:
1.پیامبر(ص) به هنگام فتح مکه دستور داد ابوسفیان در دماغه کوه نگهداشته شود تا لشکریان اسلام بر او بگذرند و عظمت مسلمانان را با چشم ببیند و دست از مقاومت بردارد.139
ابوسفیان در آن روزگار به جهت نخوت و تکبر سزاوار تحقیر بود ولى به روزگار دیگر پیامبر(ص) در مقایسه ابوسفیان و سایر قریش درباره اش گفت:(ان کل الصید فى جوف الضراء140)
و بدین گفتار او را در میان اقران خود سرافراز کرد.141
2.ابودجانه در جنگ احد با تبختر ویژه اى در میدان نبرد جولان مى داد. پیامبر (ص) فرمود:( این رفتارى است که خداوند آن را دشمن دارد مگر به هنگام جنگ.142)
3.پیامبر(ص) به مناسبتى فرمود:(نعم الطعام الخل143) این را براى خشنودى خاطر مردى فقیر گفت که آن حضرت را مهمانى کرده بود و تنها سرمایه خود را که(سرکه) بود به خدمت پیامبر آورد. ولى به گاه دیگر در پاسخ دعوت مرد توانگرى که از روى آزمندى میهمانان را فقط با سرکه پذیرایى مى کرد فرمود:(بئس الطعام الخل144).
اینها نشانگر آن است که قضاوتهاى متفاوت پیامبر در مورد یک چیز بستگى به اختلاف حالات گوناگون در آن مورد داشته است.
تاریخ
تاریخ کتاب عبرت است و از منابع شناخت و معرفت.تاریخ انسانها را بر کارها ودگرگونیهاى روزگاران واقف مى سازد و چراغى فرا راه آیندگان قرار مى دهد. و انسانها با بهره گیرى از تجارب گذشتگان از تجربه دوباره گذشته بى نیاز مى شوند.
سید جمال الدین به تاریخ بسیار اهمیت مى داد و شناخت رویدادهاى گذشته جهان و انسان را براى حوزویان لازم مى دانست. او عالم و طبیب روانها را به طبیب جسم تشبیه مى کند. طبیب جسم در صورتى مى تواند مؤثر باشد که به تاریخ علوم طبیعى و علوم نباتى آشنا باشد و خواص و منافع داروها را بشناسد گرنه طبیب نادان بیمار را هلاک خواهد کرد. طبیب روحانى لازم است به تاریخ ملتها آشنا باشد انسان را بشناسد و روشهاى اصلاحى و تربیتى را درست بداند:
(همان طورى که لازمه طبیب است که عالم به تاریخ طبیعى و نباتات و حیوانات و علل امراض و اسباب و درجات آنها باشد باید همین قسم باشد طبیب روحانى.
طبیب نفرس و ارواح را که به راهنمایى جامعه بر مى خیزد سزاوار است که آشنا به تاریخ ملت بوده تا بتواند فرزندان خود را راهنمایى کند و با تاریخ دیگران آشنا شود تا بدانند که سرّ تقدم و انحطاط ملل در تمام ادوار تاریخى در چه عواملى نهفته است.145)
خود در تاریخ بسیار مطالعه داشت بویژه در فلسفه تاریخ اسلام سیر تمدن اسلامى سرگذشت مسلمانان.کتابهایى که در سرگذشت ملتها نگاشته شده بود تا جایى که در دسترس داشت خوانده بود.146
سر تا سر گفته ها و نوشته هاى وى آکنده از نکته هاى تاریخى و تجربیات مردان بزرگ است. در مورد افغانستان که مدتى را در آن سرزمین سپرى کرده بود کتابى به نام(تتمه البیان فى تاریخ افغانستان )نگاشت.
خواندن کتابهاى تاریخى و سودمند را به نوجوانان توصیه مى کرد و آنان را از خواندن کتابهاى تاریخى زیان آور که آنان را از واقعیتها دور مى ساخت باز مى داشت.
سدید السلطنه فرزند دوازده ساله حاج احمدخان میزبان سیّد در بوشهر از کسانى است که سیّد به تربیت او همت گماشت. به قول خود مشارالیه سید کتاب جغرافیا و هیئت مرحوم میرزا عبدالغفار نجم الملک طبع تهران سنه1300 را براى تدریس وى انتخاب کرد و کتاب(سیره ناپلئون الاول) طبع پاریس سنه 1856 میلادى و(جلستان) ترجمه گلستان سعدى طبع مصر; کتاب کلیه و دمنه) ترجمه ابن مقفع طبع بمبئى سنه 1295 از کتابخانه خود به سدید الدین داد که مطالعه کند و مشکلات آنها را بپرسد. افزون بر این وى را به قرائت جراید مصر واداشت و از مطالعه کتاب(ناسخ التواریخ) تالیف محمد تقى سپهر ممانعت نمود.147
سید جمال پیرامون تاریخ ادیان و مذاهب گوناگون نیز اطلاعاتى وسیع داشت. رساله نیجریه وى که آن را در رد دهریان و ماده گرایان نوشت گواهى است روشن بر این سخن.
سید گنجینه تاریخ اسلام و مسلمانان بود. بر احوال جهان قبل از اسلام مطلع بود. نویسندگان در تاریخ را راهنمایى مى کرد. میرزا آقا خان کرمانى درباره کتاب خود:(تاریخ ایران از اسلام تا سلجوقیان) مى نویسد:
(آن را به نظر سید جمال الدین رسانیده و حضرت شیخ مى فرمایند:ناقص است.148) سید تاریخى را سودمند مى دانست که در خدمت زندگى باشد و انسانها را به تفکر و خلاقیت و سازندگى وادارد. فلسفه تاریخ و شناخت علل حرکت جامعه و سیر تحول پیشرفت و رکود تمدنها مقصود اصلى وى از نگرش به تاریخ بود.او در این باره نوشته است:
(براى بیان همه وقایع تاریخى علاوه بر ذکر زمان وقوع آنها علمى هست که بالاتر از بیان سرگذشت اعمال گذشتگان مى باشد و همه علماى امتها و ملل درباره آن علم بحث کرده اند و نتایج مفیدى گرفته اند. آن علم عبارت است از بیان سیر تکامل انسانها در رسیدن به مقامات بالاتر و یا هبوط به مراحل انحطاط…149)
او تاریخى را مفید مى دانست که حقیقت باشد و غیرت و مردانگى را در ملت بینگیزد و زمینه تربیت مردم را فراهم سازد و خواننده به مطالعات صفحات آن خود را از عالم غفلت و عرصه بى خبران بالاتر آورد.150
تاریخ تمدن اروپا که پیرامون تحولات اروپا توسط(گیزو) به نگارش درآمده بود از این جهت مورد توجه سید قرار گرفت که راز ترقى و تنزل اقوام غربى را آشکار مى کرد و بر تجارب مسلمانان مى افزود:
(گیزو یکى از مردان سیاست فرانسه و یکى از رهبران محافظه کار اروپا در قرن نوزدهم بود. معروفترین کتاب او به نام(تاریخ تمدن اروپا) در سال 1877 به عربى ترجمه و در اسکندریه منتشر شد. سید جمال و عبده هر دو مطالب آن را از این جهت سودمند یافتند که مى توانستند به پاره اى از عوامل مذهبى و اجتماعى پیشرفت اروپاییان و به قیاس آن به علل واماندگى مسلمانان پى ببرند. سید
جمال در کتاب حقیقت مذهب نیجرى نکته اى از آن را در اثبات نظر خود راجع به تاثیر تعقل دینى در پیشرفت ملتها یاد کرده است.151)
جغرافیا
جغرافیاى طبیعى و سیاسى شناخت اقلیمها و احوال زمین از مسائل مورد علاقه سیّد جمال الدین بود. آشنایى با جغرافیا را از آن جهت لازم مى دانست که او را در کشف حکمت طبیعى یارى مى رساند. علاوه در پى آن بود که با آگاهى از احوالات زمین و مردمان آن زمینهاى تحت اشغال استعمارگران و راههاى ارتباط مسلمانان با یکدیگر را مورد بررسى قرار دهد. او با مطالعه کتاب و سفرهاى گوناگون در این باره اطلاعات وسیعى را کسب کرده بود و اطلاعات خود را به وسیله کره اى مقوایى به جستجوگران این دانش مى آموخت.
سعد زغلول پاشا از شاگردان سید جمال در خاطرات خود نوشته است:
(در دوران جوانى آن زمان که در الازهر مصر تحصیل مى کردم شنیدم که سید جمال الدین آمده و در الازهر علوم جدید را نشر مى دهد کره اى دارد و از جغرافیا بحث مى کند. علما او را از تدریس جغرافیا و مسائل اجتماعى باز مى داشتند و مى گفتند:این درسها در الازهر صحیح نیست. من هم مانند اغلب جوانهاى آن روز جامد و خشک بودم. با چند نفر تصمیم گرفتیم برویم و او را بزنیم و تصور مى کردیم که با آن کار اجر دینى و ثواب اخروى نیز خواهیم برد. با چند نفر از رفقا به نزدیک خانه اش رفتیم.در آستانه درى که متصل به اتاقش بود از ابوتراب ایرانى که مستخدم او بود سراغ سید را گرفتیم. پرده اى را بالا زد دیدیم سید در آن گوشه نشسته و در کنار او یک کره جغرافیا بود. سلام کردیم و داخل شدیم و از سیّد راجع به کره جغرافیا سؤالاتى کردیم. سیّد کره جغرافیا را در دست گرفت و با کلماتى لبریز از عشق به میهن بزرگ اسلام کشورهاى اسلامى را روى کره به ما نشان داد. از فقر و تیره روزى و جهل مسلمانان ونقشه هاى شوم
استعمارى دولتهاى مغرب زمین برایمان سخن گفت.و در پایان خاطر نشان ساخت که نجات مردم مسلمان بدون شناخت صحیح کشورهاى اسلامى و بازگشت به وحدت صدر اسلام امکان پذیر نیست… من که مسحور قیافه و سخنان او شده بودم به رفقا گفتم نباید دیگر با این مرد معارضه کنیم.152)
آشنایى با سیاست و مصالح روز
در اندیشه سیّد عالم دست خداست که از قلعه محکم دیانت پاسدارى مى کند ارتش کفر و یارانش را دور مى سازد با منکر مى ستیزد از نوامیس مردم دفاع مى کند و عدالت را نگهبان است. عالم به هنگام فراهم آمدن شرایط و موقعیت بر حوزه مدیریت عمومى مى نشیند و جامعه را رهبرى مى کند.153
سیّد جمال الدین براى توانمندى علماء در انجام وظایف خود ضرورى مى داند که علماء با جامعه خویش آشنا باشند از رویدادها و وقایع اقتصادى و سیاسى و اجتماعى مطلع باشند و در برابر حوادث ناگوار اعلام خطر کنند;چرا که اگر عالم منزوى باشد و ورود در جامعه را از وظایف خود نداند و یا بالاتر بلاهت و نادانى خود را فخر بشمارد نه تنها قدرت عمل از وى سلب مى شود که استنباطات او نیز ناموزون است و رکنى مهم از فتوا را ندارد. بر این اساس سید جمال الدین در عین احترام به عظمت والاى میرزاى شیرازى و اعتراف به جایگاه فقهى و اجتماعى او علاقه مند است که میرزاى بزرگ علاوه بر رهبرى جامعه شیعه به سطح رهبران جهانى ارتقا یابد. وصول به این مرتبه را در گرو آشنایى وى با جهان خارج و مسائل جهانى مى داند:
(میرزا بهترین رهبر و پیشواى شیعه است. اگر جهان خارج را دیده بود از بهترین رهبران جهانى بود.154)
سیّد جمال الدین در موضع مرزبانى اسلام در جریان حوادث جهان قرار داشت. با مطالعه کتاب و جراید ارتباط مکاتبه اى با اندیشه وران و مصلحان رفت و آمد به نقاط گوناگون جهان و شرکت در مجامع علمى و سیاسى نبض زمان را در اختیارداشت موجهاى فرهنگى و سیاسى مخالف را مى شناخت و به پیشواز حوادث مى رفت.
اندیشه ها و مقالات سید در زمینه تمدن و دانش غرب آزادى آزادى زنان مکاتب الحادى الحاد جدید سوسیالیسم استعمار و … نمایانگر حضور او در عرصه زمان خویش است.
او در هند با مشاهده رشد الحاد در بین محصلان مدارس جدید به نقد ماتریالیسم پرداخت و علاوه بر نقد علمى و تاریخى الحاد مفاسد اجتماعى و سیاسى آن را آشکار ساخت و چهره پنهان تمدن غرب را که با پشتوانه الحاد و شعارهاى فریبنده:آزادى و تمدن ملتها را استثمار مى کرد محکوم ساخت. برخورد سیّد با سوسیالیسم از نکته هاى جالب دیگر زندگى سید است. در آن روزگار اندیشه هاى اشتراکى که توسط مارکس و انگلس علیه سرمایه دارى غرب تبلیغ مى شد نهضت فکرى جدیدى را در اروپا پدید آورده بود و بازتاب گسترده اى در محافل روشنفکرى داشت. جهان اسلام نیز از نفوذ آن بى نصیب نماند و به عنوان تفکرى نو در میان جوانان مطرح مى گردید. سید جمال الدین که با اندیشه هاى سوسیالیستى آشنا بود به ارزیابى آن پرداخت و با ریشه یابى آغاز و انجام این تفکر آن را خطرى بزرگ براى بشریت خواند و هشدار داد که گسترش تفکر اشتراکى به فساد در حرث و نسل خواهد انجامید و پیش بینى کرد که:چون اندیشه اشتراکى ریشه در انتقام علیه سرمایه داران دارد و راه افراط مى پوید به تفریط دچار خواهد گشت و فرجامى جز خون ریزى وتباهى مردم در پى نخواهد داشت.
سید در تحلیلى فراتر از اندیشه هاى سوسیالیستهاى غرب درباره سرمایه دارى استعمار را بزرگترین خطر جوامع بشرى شمرد. وى بر این عقیده بود:آنچه سرمایه دارى غرب را به وجود آورده استثمارکارگران اروپایى و ربودن ارزش اضافى کار نیست بلکه غارت سرزمین و منابع آفریقا و آسیا این تکاثر را فراهم کرده است. ثروتى که در غارت آن کارگر وکارفرماى غربى شریکند و مسأله بر سر تراضى تقسیم این گنجهاى بادآورده است.سید جمال الدین عدالت و
مساوات واقعى بین مردم را در اسلام جلوه گر دانست. مى گفت: قرآن منادى وحدت و برادى است و برنامه ها اقتصادى آن چون: زکات و خمس و انفال و نفى ربا تکاثر و کنز و ثروت هاى باطل را از میان برمى دارد و درویشان را شریک اموال توانمندان مى کند. برنامه هاى اقتصادى و سیره پیامبر و خلفاى صدر اسلام را شاهدى بر آن مدینه فاضله مى گرفت.
سید از ابوذر به عنوان اولین سوسیالیست واقعى نام برد که خدا را مى پرستید و بر اجراى قوانین اسلام پاى مى فشرد.او در مقابل معاویه که در اسلام انحراف ایجاد کرده و با زندگى اشرافى از سیره پیامبر و صحابه فاصله گرفته بود شورید و روش او را بر خلاف زندگى پیامبر شمرد.او بر این باور بود روش ابوذر بهترین سرمشق مبارزان ضد استثمارى است.
مى گفت:اگر اشتراکیت و سوسیالیسم به جز راه اسلام روشى دیگر بپیماید جز هرج و مرج و ایجاد حمام خون محصولى نخواهد دروید.155