نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سید جمال الدین حسینى اسدآبادى ، از شخصیتهاى ممتاز و روشنگرى است که در پایان قرن سیزدهم و آغاز قرن چهاردهم هجرى ، در دنیاى اسلام و از حوزه تشیع ظهور کرد . او ، مسلمانان و ملل شرق را به بیدارى و قیام دعوت مىنمود . در راه استراتژى کلى ، که خود بر محور سه اصل: . 1 بیدارى شرق . 2 بازگشت به اسلام . 3 وحدت مسلمانان ترسیم کرده بود ، تلاش خستگى ناپذیرى را آغاز نمود و براى رسیدن به این اهداف ، سفرهاى متعددى به کشورهاى سه قاره مهم جهان: آسیا ، آفریقا و اروپا نمود و با تدریس ، سخنرانى ، نگراش مقاله ونشر روزنامه و مجله و تربیت شاگردان آگاه و شجاع ، به موفقیتهاى دست یافت .
هر کس که در زندگانى و فعالیتهاى وسیع و گسترده سید جمال ، اندک تأملى کند ، به نقش وى در بیدارى مشرق زمین اذعان خواهد کرد و از خود خواهد پرسید: اگر تلاشهاى آگاهى بخش سید جمال نبود ، امروز ملل شرق و دنیاى اسلام در چه وضعیتى به سر مى بردند؟ آیا همین گونه بود که الان هست؟ یا تا مدتهاى بیشترى مردم مصر ، ایران ، هند و ... تحت سلطه بیگانگان بودند؟ آنچه مسلم است ، تمام نهضتهاى اصلاحى صد ساله اخیر ، در شرق و دنیاى اسلام ، از مکتب سید جمال الهام گرفته و به گونهاى مرهون تلاشهاى وى مى باشد .
سید جمال الدین ، براى آزادى مردم تلاش مى کرد و آنان را به مصالحشان مى آگاهاند . به قیام و رهایى از قید و بند استعمار فرا مى خواندشان . در صدد اصلاح وضع جوامع اسلامى و رساندن آنان به کمال و تمدن و پیشرفت بود . او ، باحکام و پادشاهان نیز در ارتباط بود و در هدایت وراهنمایى آنان مى کوشید . سید جمال معتقد به تشکیل تودهها بود و در راستاى این مهم ، انجمن وطنى را در مصر و جمعیت « عروْ » را در هند ، بنیان نهاد .
او ، مرد بارزه و جهاد بود . راههاى گوناگون مبارزه را آزمود و تلخیها و سختیهاى آن را تحمل کرد ، تا ملتها را از بدبختى و ذلت نجات دهد . جواهر لعل نهر و ، نخست وزیر مصلح هند ، سید جمال الدین را بزرگترنى اصلاح طلب قرن نوزدهم در مصرى
مى دانست که نه تنها این پیشواى مذهبى در مصر ، که در تمام کشورهاى غربى و اسلامى اثر مى گذاشت .(1)
و اقبال لاهورى ، او را مردى داراى بصیرت عمیق در تاریخ ، اندیشه و حیات اسلامى مى داند که مى خواست بدون این که ارتباط خود را با گذشته مسلمانان قطعکند ، از نو در احیاى تفکر دینى بیندیشد و آن را مطرح نماید .(2)
و جرجى زیدان ، از آگاهى وى نسبت به اخلاق امتها و دگرگونى حکومتها و تدبیر در مسائل سیاسى در زمانها و مکانهاى مختلف ، مى گوید . همچنین او ار کسى مى داند که از بلاغت و توان استدلال زیادى برخوردار بوده است .(3)
و استاد عبد الرحیم غنیمه ، وى را استاد بزرگوار و مصلح عالى مقدار جهان اسلام مى داند . بر این باور است که وى ، زمینه و بهبود کیفى دانشگاه الازهر را فراهم ساخت .
و میان محمد شریف ، سید جمال الدین را رهبر پیشگام بیدارى اسلام و بزرگترین متفکر شرق و سده سیزدهم / نوزدهم ، مى داند:
« او مردى متفکر و در عین حال مرد عمل بود . هوشى تند و دلى قوى داشت . مواهب عقلانى نادر وصفات اخلاقى والاى او ، به شخصیت او جاذبهاى داده بود که خاص همه رهبران بزرگ است و همین موجب گردید که پیروان زیادى دور او گرد آیند . وى براى جهان اسلام ، شخصیتى جامع الاطراف بود؛ یعنى در یک زمان ، هم متفکرى بزرگ ، هم مصلحى دینى و هم رهبرى سیاسى بود . او در میان معاصرانش ، نویسندهاى استثنایى ، سخنورى جذاب و فصیح و مناظرى برخوردار از قدرت اقناعى عظیم بود . »(4)
و با یارد داج ، سید جمال را مؤثر در تحول دانشگاه الازهر دانسته و در معرفى وى مى نویسد:
« جمال الدین ، یک انقلابى سیاسى و فکرى بود . او ، مى خواست شاهد آزادى اسلام از قید امپریالیسم اروپایى باشد و بیدارى امت اسلام را از خواب گران قرون
وسطایى و اتحاد مسلمانان را تحت لواى یک خلیفه ببیند . »(5)
ارنست رنان ، او را همچون ابن رشد و بو على سینا مى دانست .(6)
نویسندگان تاریخ مشروطیت ایران ، وى را اساس این اندیشه و مانند ادوار براون (7) ، در آغاز تاریخ مشروطیت به شرح زندگانى وى مى پردازند .
اینک ، قبل از ورود به بحث ، نکاتى را یادآورى مى کنیم:
. 1 اختلاف درباره ملیت و مذهب سید جمال الدین ، سابقه دیرینه دارد و مشخص شدن هر یک به تعیین دیگرى کمک مى کند . گر چه امروز با اسنادى که از وى به جاى مانده قضاوت در این باره مشکل نیست ، ولى قبل از ورود به مطلب ، لازم است به اختصار به مذهب و زادگاه وى اشاره شود ، با این که مى دانیم: سید جمال ، سعى مى کرد از این قبیل مباحث بپرهیزد و خود را متعلق به جهان اسلام بداند .
الف: ملیت سید جمال الدین
با توجه به اسنادى که از سید جمال به جاى مانده و مکاتباتى که با اقوام خود در اسد آباد داشته است ، و کتابهایى که میرزا لطف الله و فرزند وى ، صفات الله جمالى ، درباره سید جمال نوشتهاند ، مشخص مى کند که ملیت سیّد ، ایرانى و زادگاه وى اسد آباد همدان است . بنا به اسنادى که صفات الله جمالى ارائه داده ، اجداد سیّد ، از سال 862 ، در اسد آباد همدان بودهاند .(8) بنابراین عبارتى را که در صفحه اول کتاب: « الحاوى للمسائل النفائس » درباره ملیت سید جمال آمده باید توجیه کرد .
عبارت این است:
« من سکنْ کابل من اهالى الافغان - السید جمال الدین من سادات کنر »(9)
این نوشته ، امکان دارد از آن سید نباشد و دیگران نوشته باشند . زیرا سید جمال الدین ، در سفر دوم خود به افغانستان ، که به وزارت مى رسد ، لقب « استنبولى » را بر مى گزیند که نشان مى دهد ، اصالتاً ، افغانى نیست . زمانى که به مصر و عثمانى مى رود ، او را افغانى خطاب مى کنند؛ چرا که از افغانستان آمده و مدتى در آن جا بوده است .
وقتى که به مصر مى رود و به مدت هشت سال در آن جا ماندگار مى شود شاگردان و علاقهمندان به وى ، سعى مى کنند ، به هویت او ، پى ببرند ، امّا سید جمال الدین ، صلاح نمىدانسته است که هوست ایرانى و شیعى اش در محیطى که مرکز حوزه و آموزش اهل تسنن بوده ، آشکار شود . از این روى ، از این روى ، علاقه مندان به وى ، از آن جا که سید جمال ، گه گاهى به جاى اسد آبادى ، سعد آبادى (10) امضأ مى کرد ، زادگاه وى را اسعد آباد کنر افغانستان دانستهاند . چون مى گفت: اجداد من قاضى و از بزرگان بودند ، وى را منتسب به سید على ترمذى (11) نمودند .
سید جمال نیز در مقابل کشف آنان سکوت مى کرده و آنان ، سکوت وى را دلیل بر صحت مدعاى خود مى دانستند . وقتى که زادگاهش افغانى شد ، مذهبش نیز حنفى مى شود!
از جمله شواهدى که نشان مى دهد سید جمال الدین در مصر سعى داشته ملیت خود را آشکار ننماید ، این است که: میرزا شریف در نامه خود به سید جمال ، از نامهاى که وى از فاس مغرب به اسد آباد نوشته یاد مى کند که عکس خود و ابو تراب را با آن نامه فرستاده (12) است . ارسال نامه از مراکش ، شاید بدین خاطر باشد که سید نخواسته از مصر به ایران نامه بنویسد ، زیرا ممکن بوده دچار مشکل شود . تکلم وى به زبان ترکى ، به لهجه غیر استنبولى و اشعار وى به فارسى سلیس ، همه حکایت از این دارد که در ایران زاده شده و رشد کرده است . پذیرش وى از جانب دولت ایران ، بدون تردید در مذهبش ، و در خواستهاى مکرر این دولت براى استراد وى ، بعد از قتل ناصر الدین شاه ، نشانگر ملیت ایرانى اوست . (13)
ب: مذهب سید جمال الدین
روشن است که بعد از تعیین ملیت سید ، مذهب او نیز ، مشخص مى گردد . ولى آن جا که وى ، وحدت اسلامى را اصلى اهم مى دانسته ، در باب مذهب و ملیت خود تقیه مى کرده است . او ، مى خواسته به هیچ مذهب و ملیتى وابسته نباشد ، تا بتواند افکار بلند و
اندیشههاى ناب خویش را مطرح نماید . اما این که وى را در مصر حنفى دانستهاند به این خاطر بوده که اکثر مردم افغانستان حنفى هستند . سید جمال الدین ، در کتاب « تتمْ البیان فى تارخ الافغان » نوشته است:
« افغانیها ، اغلب ، سنى و مذهب ابو حنیفه را دارند . زند و مرد آنها در نماز و روزه سهل انگارى نمى ورزند . . . افغانیها ، با وجود تعصب در دین ، مانع از اجراى مراسم دینى دیگران نمى شوند و از این که مقامات بلند را شیعیان قزل باش ، در اختیار بگیرند باکى ندارند و همه آنها ، فقط اعراب و افغانیها را مسمانان خالص مى دانند . » (14)
از این روى ، زمانى که سید جال افغانى شد ، سنى نیز مى شود . ولى خود را نه سنى و نه شیعه ، بلکه مسلمان مى دانست ، صفات الله جمالى ، نقل مى کند:
« از سید جمال سؤال شد: چه مذهبى دارى؟
پاسخ داد مسلمانم .
مجدداً سؤال شد ، از کدام طریقت؟
سید فرمود: کسى را بزرگتر از خود نمى دانم که طریقت او را قبول کنم . » (15)
بهترین سخن درباره مذهب و ملیت سید جمال ، سخنى است که مرحوم سید هبْ الدین شهرستانى از قول شیخ على کاشف الغطأ ، پدر شیخ محمد حسین ، که در اسلامبول از محضر سید جمال استفاده کرده ، نقل کرده است:
« نظر به تقیه و مراعات شؤون مذهبى ایشان ، که شیعه فطرى بودند ، خود را در اسلامبول ، مشهور به افغانى نمودند و اضافه مى نمود که: ایشان هم از جهت مذهب تقیه مى نمود و هم از جهت تابعیت و جنسیت ایرانیت؛ چون مخالفین این بزرگوار و و حساد مقام و منزلت ایشان ، در نزد سلطان عبد الحمید و بزرگان دولت ، بسیار و بى شمار بودند؛ لذا اگر معلوم مى شد که ایشان ایرانى و شیعه مذهب مى باشند ، ابداً منویات اصلاحى ایشان پیشرفت نمى کرد . (16)»
سید جمال الدین ، براى حفظ و جامعه اسلامى و احیاى تفکر دینى در سطح
جهان ، تقیه در این دو را براى خود لازم مى شمرده است . کسى نشنیده و ندیده که سید جمال در ایران به روش اهل سنت عمل کرده باشد . بلکه این را نوشتهاند که در بحرین ، به روش شیعه وضؤ مى گرفته و جمع بین دو نماز مى نموده است . این ، در حالى است که میزبان وى ادعا مى کند: در انجام اعمال خود تقیه مى کرده است . (17)
باید توجه داشت که این سیره در میان شیعه سابقه دارد . على بن یقطین ، طبق دستور امام موسى بن جعفر(ع) ، در دربار هارون به روش اهل سنت وضؤ مى گیرد و نماز مى خواند (18) . شیخصیتها و عالمان فرزانهاى مانند: شهید اول (19) و شهید ثانى (20) در محیط اهل سنت ، ( شامات ) و شهید میرزا نور الله شوشترى (21) در هند ، تا مدتها مذهب خویش را پنهان مى داشتهاند و در کارهاى اجتماعى آنان شرکت مى کردهاند ، تا این که بعد از آشکار شدن مذهبشان به شهادت رسیدهاند .
. 2 از آن جا که یکى از اهداف سید جمال الدین ، آزادى ملل شرق بوده است ، با تمام نیروهایى که مى توانستند با وى در این مهم همراه باشندد و شایستگى آن را داشتند که ملت خود را دراین امر یارى نمایند ، اربتاط برقرار مى کرد و آنان را به آگاهى و مبارزه و تلاش دعوت مى نمود .
در هند ، تنها با مسلمانان ، مرتبط نبود ، بلکه هندوها نیز از رهنمودهاى وى بهره مى بردند . شاگردان و پیروان وى در مصر ، منحصر به مسلمانان نبود ، بلکه در میان مسیحیان و یهودیان نیز شاگردان و پیروانى داشت:
مسلمانان: شیخ محمّد عبده ، سعد زغلول و / / / .
مسیحیان: ادیب اسحاق ، سلیم نقاش ، سعید بوستانى ، هلباوى (22) ، لوئى صابونجى و شبلى شمیّل و / / .
یهودیان: یعوب صنوع و / / .
همکارى سید با اینان ، در راستاى استراتژى کلى بود که مى خواست ملل شرق و مسلمان را از زیر بار استبداد و استعمار رهائى بخشد .
سید جمال ، شخصیتى بود که افراد را به خوبى مى شناخت و آنان را که لیاقت
داشتند ، وارد صحنه مبارزه و تلاش مى کرد و هیچ گاه از اهداف اساسى خود دست بر نمى داشت . با یک بر خورد ، میرزا باقر بواناتى را که تازه مسیحى شده بود ، به اسلام بازگرداند و در صف مدافعان اسلام قرار داد .
عبدالله مستوفى ، درباره شناخت سید جمال از افراد و تأثیر وى در آنان مى نویسد:
«سید جمال الدین ، از اشخاصى بوده که خیلى زود به احوال روحیه سایرین پى مى برد و قوت نفس و قدرت بیانى داشته که از اشخاص مستعد ، به خوبى مى توانسته هر چه مى خواهد بسازد (23)»
سید جمال ، به افراد حیات مى داد و معناى زندگى و مبارزه را براى آنان ترسیم مى کرد و با منطق قوى ، آنان را به اسلام مى خواند . شیخ محمد عبده درباره تأثیر سید جمال در شخصیت وى مى نویسد:
« ان والدى ، اعطانى حیاْ یشار کنى فیها اخواى « على » و « محروس » و السید جمال الدین الافغانى ، اعطانى حیاْ اشارک محمداً و ابراهیم و موسى و الاولیأ و القدیسین (24)»
پدرم ، به من حیات و زندگى داد که در آن ، دو برادرم: على و محروس ، شریکند ، ولى سید جمال الدین ،به من حیاتى داد که در آن شریک محمد ، ابراهیم ، موسى و عیسى و اولیأ و قدسین هستم .
بنابراین ، سید جمال از آن جا که استقلال رأى داشت و مطمئن بود به تأثیر گذارى بر افراد ، طبق مشرب وسیع خود ، با افراد مختلف همکارى مى کرد . این همکارى ، به معناى همگونى با آنان در تمام زمینهها نیود ، بلکه در راستاى اهداف کلى بود که وى به آن اعتقاد داشت .
. 3 سید جمال الدین ، شخصیتى بود که علیه استعمار مبارزه مى کرد . در همه جا مردم را علیه استبداد و استعمار بر مى انگیخت . در بیدارى مردم تلاش مى کرد . در مصر ، ایران ، افغانستان ، هندوستان و حتى در قلب اروپا ، از سیاست بریتانیا در مصر ، سودان و هند صریحاً انتقاد مى کرد .
با این حال ، زمانى که مذاکره را به نفع مسلمانان مى دید آن را رد نمى کرد و براى جلوگیرى از ادامه اشغال مصر توسط انگلستان و دخالت آن کشور در سودان و براى حفظ امت اسلامى ، از پاریس به لندن مى رود تا با دولت بریتانیا گفتگو نماید و از آنان بخواهد مصر را تخلیه نمایند و علیه روس با مسلمانان متحد گردند . بنابراین ، حرکتها و تلاشهاى سید را در هر زمان ، باید با توجه به حوادث سیاسى همان برهه و استراتژى کلى وى ، ارزیابى کرد . برخورد سید جمال ، با افراد و شخصیتها و همکارى باآنان نیز ، در چهار چوب فعالیتهاى فعلى آنان ارزیابى مى شد . ملاک همکارى را حال فعلى افراد مى دانست . اگر در وضعیت جدید مى توانست از توان آنان براى اهداف کلى بهره برده با آنان همکارى مى کرد .
. 4 شرح زندگانى سید جمال در این مقاله ، در حدّ امکان ، به صورت سالشمار ، با تعیین روز و ماه خواهد بود . بدین ترتیب که اوّل ، ماه و سال هجرى قمرى و سپس مى لادى ذکر مى شود .
یاد آورى: آنچه خود سیّد در ایران ، مصر و مناطق دیگر در دفترها و کتابهاى خود ، یادداشت کرده ، معمولاً ، به تاریخ هجرى قمرى است و بر همین روش عمل کردهاند ، شرح حال نگاران وى ، در ایران و افغانستان . امّا هر آنچه که در مصر ، عثمانى ، پاریس ، لندن ، هند و . . . نوشته شده ، معمولاً ، به تاریخ میلادى است . از این روى ، آن جا که اصل تاریخ هجرى قمرى بوده ، با تاریخ میلادى نیز تطبیق شده است و جائى که اصل آن تاریخ میلادى بوده ، با تاریخ هجرى . براى این مهم ، از کتاب « التوفیقات الالهامیْ (25) » و « تقویم تطبیقى هزار و پانصد ساله هجرى قمرى و میلادى (26) » که دو سال بعد از آن در ایران چاپ شده استفاده کردهایم . و از آن جا که در این تطبیق ، ماههاى قمرى یکى سى روز و دیگرى بیست و نه روز فرض شده ، ممکن است این تطبیقها ، در مواردى ، با واقعیت تفاوت پیدا کند .
. 5 از جمله منابع ما ، در شرح حال و تلاشهاى سید جمال ، «مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمال الدین مشهور به افغانى » است که در سال
1342 ، توسط دانشگاه تهران منتشر شده است .
این اسناد ، از سالهاى 1304 و 1307 قمرى در منزل حاج امین الضرب باقى مانده است . بدین گونه: بعد از اخراج سید از ایران ، با آن وضعیت بد و ناگوار ، این اسناد ، به دست دولت ایران مى افتد و آنچه دولت خواسته برداشته و باقیمانده آن را به حاج امین الضرب ، میزبان سید ، تحویل داده است .
طبق گفته مرحوم محیط طباطبائى ، این اسناد در سال 1325 بعد از نیم قرن در دسترس وى قرار گرفته است (27) .
اکنون سخن ما در چرائى زمان انتشار آن نیست ، گر چه این خود در خور تأمل و دقت است که چرا تنظیم کنندگان آن ، در 20 شهریور 1342 دست به انتشار این اسناد زدهاند (28) و چرا مانند کتاب « اوراق تازه یاب مشروطیت وتقى زاده » (29) اسناد را صفحه بندى وبراى آن فهرست اعلام تنظیم نکردهاند و براى روشن شدن مطالب آن ، توضیحاتى نیفزودهاند . شاید علت آن کمى فرصت و عجله در انتشار این اسناد بوده تا بعد از قیام 15 خرداد 1342 مردم را سرگرم و درگیر شخصیتى نمایند که خود پایه گذار نهضتهاى اخیر دنیاى اسلام بوده است . البته این کتاب یکى از منابع ماست که با توجه به دیگر منابع ، مى شود به آن استناد کرد .
. 6 آنچه در این مقاله آمده بیشتر جنبه گزارشى دارد و معمولاً در مواردى که ابهاماتى وجود داشته و یا نکات جدیدى به نظر رسیده ، اندکى دامنه بحث گسترش یافته است . بااین که مقالات و کتابهاى فراوانى در شرح حال و فعالیتهاى سید جمال نوشته شده ، ولى ما با تعیین تاریخ هر حادثهاى ، توانستهایم ابهاماتى را بر طف نماییم (30) . و در کنار این کندو کاو سعى کردهایم چهره علمى وى را نیز بنمایانیم؛ از این روى ، مباحث نو و براى اهل تحقیق مفید خواهد بود .
دوران تحصیل سید جمال در ایران و نجف و فعالیتهاى وى ، در افغانستان ، عثمانى و مصر
تولد: شعبان 1254.
تحصیلات در قزوین: 1264.
تحصیلات در نجف: 1266.
سید در هند: 1270.
مسافرت به اسد آباد و تهران: 1277.
سیّد جمال در افغانستان: 1278.
سیّد جمال در مشهد و تهران: جماد الاولى: 1182.
سیّد جمال در افغانستان: جمادى الاولى 1283.
سیّد در هندوستان: ذى حجه 1285.
مسافرت به مصر: ربیع الثانى 1286.
فعالیتهاى سیّد در عثمانى: رجب 1286.
ورود مجدد سیّد به مصر: آخر ذى حجه 1287.
تلاشهاى علمى و سیاسى سیّد در مصر: 1290.
تشکیلات حزب وطنى: 1296.
شعبان / 1254 اکتبر 1838 م .
در این تاریخ ، سید جمال الدین در قریه اسد آباد همدان در خانوادهاى روحانى چشم به جهان گشود . نسبت وى ، به سرور شهیدان امام حسین (ع) منتهى مى گردد . پدرش سید صفدر و مادرش سکینه بیگم ، دختر مرحوم میر شرف الدین حسینى قاضى است . او ، یک برادر داشته به نام مسیح الله ( م 1299 ه ) و دو خواهر به نامهاى طیبه بیگم ( م 1303 ه ) و مریم بیگم ( م 1330 ) . همشیره زادگانش میرزا شریف خان مستوفى و میرزا لطف الله بودند . و عمه زادهاش حاج سید هادى ، معروف به روح القدس که در تهران تحصیل کرده است ( این سه با سید جمال مکاتباتى داشتهاند که با آن اشاره خواهد شد . ) نیاکان وى ، از قرن نهم هجرى به بعد در اسد آباد بودند . (31)
از پنج سالگى فراگیرى دانش را نزد پدر آغاز کرد و با قرآن و کتابهاى فارسى و قواعد عربى آشنا گردید . به خاطر استعداد و نبوغى که داشت ، با تفسیر قرآن نیز آشنا شد . (32)
با زبان ترکى ، چون اهل زادگاهش به آن زبان تکلم مى کردند ، از همان کودکى آشنا شد . (33)
1246 - 1848
در این تاریخ ، سیّد ، به همراه پدر براى کسب دانش به قزوین مى رود .
پدر که از استعداد و علاقه فرزند و فراگیرى دانش دینى آگاهى یافت ، او را که ده سال بیش نداشت براى ادامه تحصیل به قزوین برد (34) . در آن روزگار ، حوزه قزوین ، سرآمد حوزها بود و اساتید متبحرى در آن حوزه کرسى تدریس داشتند و علوم گوناگونى را آموزش مى دادند .
اساتید بنامى ، به تدریس فلسفه مشغول بودند از جمله:
# ملا آقا حکمى قزوینى ( م 1285 ) . وى ، در جلسه بحث و مناظره شهید
برغانى ، شیخ احمد احسانى را محکوم کرد (35) .
# ملا آقا قزوینى که در علوم عقلیه بحرى مواج (36) بود . وى ، حدود پنجاه سال در مدرسه صالحیه قزوین به تدریس فلسفه اشتغال داشت .
سید جمال الدین ، در مدرسه صالحیه قزوین تحصیل مى کرد . (37) در آن زمان ، مدرسه « پنجعلى » قزوین نیز محل تحصیل طلاب بوده است . (38) در کتاب المآثر و الآثار تصریح شده که سید در قزوین تحصیل کرده است . (39) از این روى ، وى را شاگرد فلسفه مدرسه قزوین دانستهاند . (40)
سید جمال از دوران نوجوانى ، به تحقیق و تفکر علاقهمند بوده است: زمان سکونت در قزوین ، در شبهاى ایام البیض: (13 ، 14 ، 15 ، هر ماه ) بالاى بام مى رود و به دقت به ستارگان مى نگرد . او ، اوقات خود را به بطالت نمى گذرانده ، از هر فرصتى استفاده مى کرده و در حجره مدرسه ، به مطالعه مى پرداخته است . (41)
1266 ه. - 1850
در این تاریخ ، بیمارى وبا ، در قزوین ، بسیارى از مردم را از پاى در آورد . سید جمال ، در این وا نفسا ، به خاطر ذهن جستجو گرى که دارد ، به مطالعه در مورد علت مرگ مردم و بازده مى پردازد و به بررسى مردگان مشغول مى شود . پدر درنگ در قزوین را روا نمى داند ، از این روى ، همراه فرزند ، آهنگ تهران مى کند . در تهران ، در محله سنگلج ، به منزل سلیمان خان افشار ، صاحب اختیار ، که از خوانین محترم اسد آباد بود ، فرود مى آیند . پس از چندى ، سید جمال الدین ، با تحقیق و جستجو در مى یابد که مجتهد بزرگ تهران ، شخصى ازت به نام: سید صادق طباطبائى . در حلقه درس او شرکت مى کند و در گفتگوئى که بین سید و وى در مى گیرد ، طباطبائى ، به هوش و ذکاوت سید جمال الدین پى مى برد و به این همه هوش و ذکاوت آفرین مى گوید در
همان مجلس ، وى را به لباس روحانیت مفتخر مى کند و پذیرایى از وى و پدر گرامش را به عهده مى گیرد . (42)
1850 / ه1266
در این تاریخ ، پدر و پسر ، تهران را به قصد عتبات از راه بروجرد ترک مى کنند . این نکته روشن نیست که چرا از راه اسد آباد روانه عتبات نشدهاند با این که مناسب مى نمود که دیدار دیگرى با اقوام خود داشته باشند . شاید به خاطر همان مشکلاتى بوده که برخى مى گویند: پدر و پسر را وادار به ترک اسد آباد همدان و اقامت در قزوین کرده است (43) و شاید ارتباط سید صادق طباطبائى با میرزا محمود بروجردى طباطبائى و شهرت میرزا محمود در مبارزه با استبداد و جدیت در امر به معروف و نهى از منکر ، باعث انتخاب این مسیر شده ، تا از وى دیدارى داشته باشند و شاید کاروانى که به سمت عراق مى رفته این مسیر را برگزیده و پدر و پسر نیز با آن همراه گردیدهاند .
در بروجرد ، حاج میرزا محمود طباطبائى بروجردى ( م 1300 ) مقدم آنان را گرامى مى دارد . مدت اقامت آنان در بروجرد ، سه ماه به درازا مى کشد و در این مدت ، سیّد ، از محضر میرزا محمود بروجردى ، بهره مى برد .(44)
حاج میرزا محمود بروجردى ، از علماى بنام بوده و در بروجرد و منطقه غرب ، بسیار نفوذ داشته است . وى و پدرش ، حاج سید على نقى ، حدود صد سال در این منطقه صاحب نفوذ بودهاند . (45)
بنا به نوشته اعتماد السلطنه ، وى اهتمام زیادى به امر به معروف و نهى از منکر مى ورزیده است از این روى ، در عهد ناصرى ، سه بار به تهران احضار مى گردد . (46)
در یک مورد که به تهران تبعید مى شود ، میرزا حسن آشتیانى و ملا محمد على کنى به گرمى از وى استقبال مى کنند و بازار تهران تعطیل مى گردد و تمام پیشنمازها نماز جماعت خود را تعطیل مى کنند وبازار تهران تعطیل مى گردد و تمام پیشنمازها نماز جماعت خود را تعطیل مى کنند و در مسجد چهل ستون ، به امامت وى نماز مى گزارند . (47) بدیهى است چنین شخصیت مبارزى در تکون شخصیت سید جمال نقش داشته است .
از 1850 / 1266 تا 1854 / 1270
سید جمال ، هماره پدر وارد حوزه نجف شد و پدر بعد از سه ماه ، توقف در نجف ، وى را به شیخ انصارى (ره) سپرد و به اسد آباد بازگشت . شیخ انصارى ، غیر مستقیم ، مخارج سید جمال را تأمین مى کرد . (48)
آنچه مسلم است ، سید جمال در نجف ، از محضر دو استاد بزرگوار و فرزانه ، بهره برده است: شیخ مرتضى انصارى در فقه و اصول و ملا حسینقلى در جزینى همدانى ( م 1311 ه . ق . ) در اخلاق و عرفان .
از دوستان و همشاگردیهاى او در نجف ، سید احمد تهرانى کربلائى ( م 1332 ه . ق . ) عارف و حکیم بزرگ عصر خویش و سید سعید حبّوبى ( م 1333 ه . ق . ) شاعر ، ادیب ، عارف و مجاهد بزرگ عراق بودند . (49)
دیگر شاگردان ممتاز مرحوم ملا حسینقلى همدانى عبارتند از: آقا رضا تبریزى ( م 1331 ه . ق . ) ، شیخ محمد بهارى ( م 1328 ه . ق . ) ، مقدس زاهد ، شیخ على بن محمد ابراهیم قمى نجفى ، شیخ باقر قاموسى بغدادى نجفى ( م 1325 ه . ق . ) ، سید عبد الغفار مازندرانى و شیخ موسى بن محمد امین شراره عاملى ( م 1306 ه . ق . ) .(50)
بهره مندى سید جمال از محضر ملا حسینقلى همدانى و معاشرتش با سید احمد تهرانى کربلایى و مرحوم سید سعید حبّوبى اهمى ت ویژهاى دارد و پایگاه علمى و معنوى سیّد را در حوزههاى علمیه روشن مى کند .
استاد شهید مطهرى ، مى نویسد:
« کسانى که شرح حال سید را نوشتهاند ، به علت آن که با مکتب اخلاقى و تربیتى و سلوکى و فلسفى مرحوم آخوند همدانى آشنایى نداشتهاند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلائى و مرحوم سید سعید حبّوبى را نمى شناختهاند ، به گزارش سادهاى قناعت کرده ، درنگ نکرده و از آن به سرعت
گذشتهاند . توجه نداشتهاند که شاگردى سید در محضر مرحوم آخوند همدانى و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر ، چه آثار عمیقى در روحیه سید تا آخر عمر داشته است . این بنده از وقتى که به این نکته در زندگى سید پى بردم ، شخصیت سیّد در نظرم بعد دیگر و اهمیت دیگرى پیدا کرد . » (51)
از جمله شواهدى که مى توان بر حضور سید جمال در درس ملا حسینقلى همدانى ارائه داد ، نامه هایى است که در سفر دوم سید به ایران ( 1307 ه . ق . ) حسن قمى نادى (52) ، یکى از علماى قم ، به حاج امین الضرب نوشته است .
ظاهراً ، نامهها را در ارتباط با تبعید سید به قم ، قبل از رفتن به زاویه حضرت عبد العظیم نوشته است ، وى ، در یکى از نامهها مى نویسد:
« . . . مخصوصاً استدعا دارم خدمت جناب مستطاب جلالت نصاب شریعت و نجابت انتساب ، آقاى حاجى سید جمال الدین سعد آبادى ، سلمه الله تعالى ، عرض سلام داعى را ، اگر ملاقات مى فرمایید ، برسانید . به کمال معرفت احقر را مى شناسند . داعى اخلاص قدیمى دارد و در نجف اشرف خدمت ایشان رسیده که اگر یاد نمى آوردند ، بفرمایید: همان آخوندى که هم خانه و هم منزل با جناب شریعت مآب آقایى ، آقاى ملا حسینقلى در جزینى بود و جناب عالى با جناب آقا سید احمد ( کربلائى ) ، آن جا درس مى خواندید و تشریف مى آوردید و مى بردید . . . » (53)
در نامه دیگر مى نویسد:
« جناب آقا ( سید جمال ) گویا نظر مبارکشان نباشد . سالها در نجف اشرف با جناب ایشان بوده و با معلم ایشان ، جناب مستطاب قطب الاقطاب ، آخوند ملا حسین همدانى در جزینى در همه موارد و مواقف ، جلیس و انیس و رفیق بوده و هست . (54) »
بنابراین ، سید جمال همراه حاج احمد کربلائى و دیگر کسانى که نام آنان ذکر شد ، در درس عالم فرزانه و عارف وارسته ، ملا حسینقلى در جزینى شرکت مى کردند .
با مطالعه برهههاى گوناگون زندگى عملى سیّد ، این مسأله واضح مى شود که وى ، به فلسفه اسلامى عمیقاً آشنایى داشته است . ارنست رنان مى نویسد:
« هر وقت با سید جمال الدین گفتگو مى کردم ، مى پنداشتم که با بو على سینا ، این ابن رشد ، رو به رو هستم . » (55)
اهل فن مى دانند آشنایى عمیق به فلسفه در آن مقطع زمانى ، آن هم در این سطح که رنان مى گوید ، به جز درک محضر اساتید قوى و انس و معاشرت با زبدگان و نخبگان میسور نبوده است . در عرفان نیز ، داراى مراحلى والا بود و رسالههاى عرفانى را استنساخ مى کرد و به خدمت عرفا مىرسید . حاج امین الضرب که مدتى با وى بوده از او ، با عنوان: « زبدْ العارفین » یاد مى کند . (56) و طبق نوشته فرزندش ، براى او مقاماتى قائل بود و درباره او عقاید دینى فوق العاده داشت . (57)
از دیگر همدورههاى سید در نجف ، میرزا حسین خلیلى تهرانى یکى از اعلام ثلاثه مشروطه است .
« و کان من زملأ جمال الدین فى الدراسْ » سید جمال ، هنگامى که در آستانه بوده ، با وى مکاتباتى داشته است . (58)
سید جمال ، در نجف ، در منزل یکى از همدانیها اقامت داشت . این منزل ، در انتهاى محله عماره ، در کنار مسجد متصل به مقبره آل خلیلى بود . از کسانى که به دیدار وى در این منزل رفتهاند ، شیخ محمد حرز الدین است . (59)
ملا حیدر سدهى از دیگر همدورههاى سید جمال در نجف است . سید جمال ، در سفر به ایران ، هنگامى که به اصفهان رسید ، سراغ وى را گرفت وبا او ملاقات کرد ، از شرح ملاقاتى که حاج سیاح نگاشته (60) بر مى آید که به خاطر ذوق و نبوغ سید جمال ، عدهاى درباره وى اندیشه خاصى داشتند .
شاهد دیگرى که مى توان بر حضور سیّد در نجف ارائه داد ، یادداشتى است که در یکى از دفاتر به جا مانده از سیّد ، در بندر بمبئى توسط شخصى به نام محمد (61) نگاشته شده است:
« به تاریخ 7 شهر ذى الحجْ سنْ 1285 ، در بندر معموره بمبئى ، به خدمت سید جمال الدین صاحب رسیدیم . الحمد لله رب العالمین بعد از هفده سال ، به خدمت
کسى که صاحب ذوق بود مشرف شدم . صحیح ، محمد ، المشهور . » (62)
هفده سال قبل از این تاریخ ، سال 1268 است که مصادف با زمانى است که سیّد در نجف بوده و به ذوق و ذکاوت شهرت داشته و ظاهراً آقاى محمد وى را مى شناخته است . از نوشته سیّد ، بر پشت جلد کتاب « فرائد الاصول » شیخ انصارى ( م 1281 ه . ق . ) استفاده مى شود که وى ، شاگرد شیخ بوده است .
« حجیت مظنه مرحوم مغفور ، مکان خلد آشیان ، قدوْ المحققین و خلاصْ المدققین شیخ مرتضى اعلى الله مقامه و رفع در جته 1282 »(63)
سید این کتاب را در سفرى که از افغانستان به تهران داشته ، خریده است . با توجه به آنچه ذکر شد ، سید جمال به مدت چهار سال در نجف مشغول تحصیل بوده و از محضر اساتید گوناگون ، بهره برده است .
به نوشته میرزا لطف الله ، بین شیخ انصارى و پدر سید ، مکاتباتى ردو بدل مى شده که درباره استعداد و پیشرفت علمى سید بوده است .
« مرحوم شیخ ، در جات علمى او را تصدیق و به فتاوى امور شرعى اجازهاش مى فرماید » .(64)
1854 / 1270
سید جمال الدین تقریباً در آغاز هفدهمین سال عمر خود بعد از چهار سال تحصیل در نجف و بهره بردن از اساتید آن دیار ، به خاطر آنچه که میرزا لطف الله آن را بدخواهى و حسد عدهاى دانسته ، نجف را ترک مى کند . گفتهاند: تصمیم در هجرت از نجف به هندوستان براى کسب علم ، توسط شیخ انصارى (ره) گرفته شده است وى ، بر این نظر بوده که سید هم از حسد بدخواهان در امان بماند و هم در آن دیار ، به آموزش علوم جدید ، از جمله: ریاضى و هندسه بپردازد .
« توصیه او را به پیروان خود نوشته ، با پیرى روشن ضمیر (65) که سیدى جلیل بوده به جانب بمبئى و هندوستان روانه مى فرمایند . (66) »
سید جمال ، از طریق بندر بوشهر به طرف هندوستان مىرود ، ولى مدتى در بوشهر مى ماند و در منزل حاج عبد النبى از آل صفر اقامت مى گزیند و بین وى و مجتهد شهر ، دیدارهایى صورت مى گیرد . سپس بوشهر (67) را به قصد هندوستان ترک مى کند .
پس از مدتى وارد هندوستان مى شود . یک سال و چند ماهى در این دیار اقامت مى کند و در این مدت ، به فراگیرى علوم جدید مى پردازد . چند ماهى هم در کلکته منزل حاجى عبد الکریم بوده است . (68) گویا در همین سفر بوده که بر جلد شرح جامى ، چاپ کلکته نگاشته است:
« جمال الدین الحسینى الطوسى مالک هذا الکتاب اقل الطلاب جمال الدین الحسینى در یوم شنبه در بندر کلکته بودم و این مکتوب را نوشتم . . . در کوى نیک نامى ما را گذر ندادند . (69)»
این تنها موردى است که خود را به طوى نسبت داده و شاید به جهت این که طوس ، مشهد امام هشتم(ع) مى باشد . « اقل الطلاب » عبارتى است که طلاب و دانشجویان دینى در حوزههاى علمیه در ایران و عراق به آن امضأ مى کردند .
1856 / 1273
سید جمال ، بعد از یک سال و نیم درنگ در هندوستان ، با کشتى عازم مکه معظمه مى شود . طبق نقل مرحوم طباطبائى ، سید که با همدانیها از راه بوشهر عازم سفر مکه بود ، در بندر بوشهر ، با میرزا محمد باقر بواناتى که در آن روز « جان معطر به تعمید » نام یافته بود مباحثه و مشاجره مذهبى مى کند و در نتیجه کار ایشان به منازعه مى رسد . (70)
البته بواناتى بعداً از عقائد باطل خود دست بر مى دارد و جز یاران سید جمال مى شود و در نهضت تنباکو ، زیر شکنجه به شهادت مى رسد . (71)
میرزا لطف الله ، این مباحثه را قبل از ورود سیّد به هندوستان ذکر کرده (72) و تقى زاده این دیدار را به گونهاى مفصل با یک واسطه از بواناتى نقل کرده است ولى وى مى نویسد: دیدار این دو ، در مسیر راه سیّد ، که از شیراز به اصفهان مى رفته است ، اتفاق
افتاده و سیّد او را از مرگ حتمى نجات مى دهد . (73) طبق این نقل ، دیدار بعد از سفر مکه بوده است ، در اوائل سال . 1276 سید جمال در اواخر سال 1273 به مکه مى رسد . (74)
1858 / 1274
بعد از زیارت حرمین شریفین ، به کربلا و نجف بر مى گردد . بنا به نوشته میرزا لطف الله ، به قصد زیارت خراسان و سپس مسافرت به افغانستان عازم ایران مى شود . (75)
غلام جیلانى اعظمى در باره سفرهاى سید مى نویسد:
« نیمه سال بیستم سن شریف خود به اواخر سنه 1273 مصادف بود به قصد تشرف کعبه معظمه رهسپار گردید . بعد از اداى فریضه حج و زیارت مدینه طیبه ، روانه شامات و بیت المقدس و از آن جا به عراق و از عراق به بعضى شهرهاى فارس مسافرت و سیاحت کرده و دوباره از راه کرمان خاک فارس ، وارد بلوچستان و هندوستان شده » (76)
اگر این سخن را بپذیریم باید مسیر مسافرت سید را بدین گونه ترسیم کرد که وى از طریق بندر بصره به بوشهر رفته و از راه کرمان به هندوستان و هدف وى ، آشنایى با منطقه جنوبى و کویرى ایران و بلوچستان بوده است .
صدر واثقى مى نویسد:
« قرینه و شاهدى در دست نیست که سید دراین سفر به هندوستان رفته باشد . »
وى مى نویسد:
« حج سیّد ، سه سال طول کشیده و در سال 1276 مجدداً وارد ایران شده است . » (77)
ولى طبق یاددشتهایى که در دفتر سید جمال وجود دارد ، وى بعد از سفر حج به بمبئى رفته و بعداً به ایران آمده است .
عید غدیر ( 18 ذى حجه ) 20 / 1275 ژوئیه 1859
از یادداشت عبد الجواد خراسانى در دفتر چه سید جمال بر مى آید که وى ، در روز عید غدیر در بندر بمبئى بوده و این نوشته و در صفحه دوم اول سید ، که صحافى آن
ایرانى مى باشد ، نوشته شده است:
« در روز عید غدیر ، در سنه هزار و دویست و هفتاد و پنج ، در بندر معموره بمبئى ، در مسجد حاجى حسین ، تحریر شد . اقل خلق الله ، عبد الجواد الخراسانى » (78)
حضور سید جمال در مسجد حاجى حسین ایرانى ، و شرکت در مراسم عید غدیر ، نشانگر ارتباط وى با ایرانیان است . احتمالاً ، سیّد ، محرم همان سال در بمبئى بوده و در مراسم عزادارى ایرانیان در این مسجد حضور مى یافته است . آقاى عبد الجواد خراسانى ، یادداشت دیگرى در صفحه 33 دفتر سید جمال دارد که ده سال بعد ، یعنى در 14 ذى حجه 1285 نوشته است . (79)
1859 / 1276 و 1860
ظاهراً سید جمال ، اواخر سال 1276 از بمبئى به بوشهر مى آید و به دیدار خانواده خود مى رود .(80)
به نظر مى رسد که: آنچه تقى زاده راجع به گفتگو و مشاجره سیّد و بواناتى نوشته ، در هنگام حرکت وى به جانب اسد آباد رخ داده باشد . سید جمال در این زمان ، در حدود 22 یا 23 سال سن داشته است .
1860 / 1277
در این تاریخ ، سید جمال الدین به اسد آباد مى رود و از پدر و مادر خود دیدن مى کند . مدت اقامت وى در اسد آباد ، سه شب بوده: یک شب در خانه پدر و دو شب دیگر را در خانه یکى از همشیره هایش به سر مى برد . وى در مقابل اصرار آنان براى ماندن در اسد آباد ، مى گوید:
« من مانند شاهبازى هستم که فضاى عالم ، با این وسعت ، براى طیران او تنگ باشد .
تعجب دارم از شما که مى خواهید مرا در این قفس تنگ و کوچک پاى بند کنید .» (81)
1861 / 1277
سید جمال الدین بعد از سه روز توقف در اسد آباد ، روز چهارم به سوى تهران حرکت مى کند و پنج - شش ماهى در تهران ماندگار مى شود و در همین موقع میرزا باباى ذهبى ، سر سلسله ذهبیه ، خدمت سید مى رسد و مرید وى مى گردد .(82)
اعتماد السلطنه ، در نشریه اطلاع ، سال 1304 ، به این سفر سید اشاره دارد و توقف سید را در تهران سه ماه ذکر کرده که ظاهراً اشتباه است . وى مى نویسد:
« جناب فضایل نصاب ، حاجى سید جمال الدین الحسینى همدانى ، که الحق فاضلى است نحریر و فیلسوفى است بى نظیر ، فقیهى زکى و نبیهى المعى ، جهان دیدهاى است متمدن و عالمى متدین ، بیست و هشت سال قبل سفرى به دار الخلافه تهران نموده بودند و سه ماهى توقف کرده . » (83)
سید جمال که براى بررسى اوضاع و ایجاد زمینه فعالیت ، به تهران رفته بود ، چون زمینه را مساعد ندید ، تهران را به قصد زیارت امام رضا(ع) ترک کرد . د ربین راه ، طائفهاى از ترکمنها به قافله زوار یورش بردند و اموال آنان را به یغما بردند که بعد از ملاقات سید با یاغیان ، اموال را به صاحبانش بر گرداندند . (84)
1862 / 1278
سید پس از زیارت امام رضا(ع) ، به افغانستان رفت . انگیزه هجرت سیّد به افغانستان ، وجود دوست محمد خان ، امیر ضد استعمار و مبارز آن دیار بود . همو که در جنگلهاى متعدد علیه انگلیس ، شرکت جست و قهرمانانه نبرد کرد و قواى دشمن را به خاک مذلت نشاند . (85) پیوند با این چهره ملى - مذهبى براى سیّد جمال امرى حیاتى و سرنوشت ساز بود . او ، مى خواست با مرد با همت و استعمار ستیز ، در راه رشد جامعه اسلامى تلاش کند . سیّد ، در سال 1278 وارد کابل مى شود و براى دیدار دوست محمد خان به جلال آباد مى رود . (86)
1862 / 1279 - 1863
سیّد در کنار امیر دوست محمد خان بود ، تا این که جنگى بین امیر و سلطان
احمد خان ، پسر عمه و دامادش ، که از جانب ایران ، تأیید مى شد ، در گرفت . سیّد جمال تا محاصره هرات ، همراه امیر بود . (87)
توجه به این نکته لازم است که جدائى هرات از ایران ، عملاً در 15 ربیع الثانى 1269 ، با تعهد ایران به انگلیس ، مبنى بر عدم دخالت در آن منطقه رسمیت یافته بود . (88) منتهى حاکمان آن دیار ، که مخالف دولت کابل بودند ، سعى مى کردند خود را وابسته به ایران معرفى کنند ، تا از حمایت ایران برخوردار گردند .
ذى حجه / 1279 مه 1863
پس از مرگ دوست محمد خان ، شیر على ولیعهد وى ، در روز چهارم مرگ پدر ، اعلان سلطنت کرد . شیر على ، چهار برادر ، به نامهاى: محمد افضل خان ، محمد اعظم خان ، محمد اسلم خان و محمد امین خان داشت . دو برادر اخیر ، در ظاهر با وى
بیعت کردند . محمد اعظم ، خلافت را حق برادر بزرگتر: محمد افضل ، مى دانست . از این روى ، بین برادران اختلاف بروز کرد . سید که در آن زمان همراه محمد اعظم در هرات بود ، وى را به بیعت با برادر تشویق کرد . ولى او این پیشنهاد را نپذیرفت و
سر ناسازگارى با برادر گذارد . درگیرى شروع شد و محمد اعظم شکست خورد . آن گاه امیر شیر على خان ، به اتفاق سید جمال وارد کابل شدند امیر شیر على ، ولى محمد رفیق خان را ، که با سید رقابت داشت به صدر اعظمى افغانستان ، برگزید . (89) سیّد شاید به خاطر این رقابتها و نزاعها بود که کابل را ترک کرد و به ایران آمد .
برخى نوشتهاند: سیّد افغانستان را به مقصد هندوستان ترک کرده است . (90) اما طبق اسناد به جاى مانده از وى ، سیّد جمال به ایران آمده است . تاریخ ورود او به مناطق مختلف ، در نوشتههاى وى ثبت شده است .
جمادى الاولى / 1282 سپتامبر 1865
در این تاریخ از مکان مقدس ، که مشهد مى باشد ، خارج مى شود . (91) میرزا لطف الله این سفر سیّد را که بازگشت او به ایران است ، به ثبت نرسانیده است .
اواخر رجب / 1282 دسامبر 1865
در این تاریخ ، وارد تهران مى شود . (92) در بدو ورود ، به دیدار پسر عموى خود ، سید محمد هادى حسینى همدانى ، معروف به روح القدس ، که در مدرسه چاله حصار تهران (93) مشغول تحصیل بوده ، مى رود . (94) همراه وى ، به استنساخ برخى رسالههاى عرفانى مى پردازد . از یک مجموعه ، پنج رساله فلسفى و عرفانى مخطوط ، که جز کتابهاى سید بوده ، دو رساله آن ، توسط سید محمد هادى در تهران ، استنساخ شده است .
در صفحه اول رساله اوّل سیّد ، بامداد ، تحت عنوان: « جمال الدین الحسینى الاستنبولى الافغانى الکابلى » (95) امضائ کرده است . در رساله سوم ، که توسط سید هادى نوشته شده ، امضاى سیّد جمال ، تحت عنوان: « جمال الحسینى » (96) دیده مى شود . رساله چهارم ، به خط خود سید جمال و با امضاى « صحیح جمال الدین الحسینى » (97) همراه مهر مربع وى ، مى باشد .
در صفحه آخر این رساله آمده:
« کتبه جمال الدین الحسینى فى 16 شهر شوال المکرم سنه 1282 » .
پس از آن ، یک رباعى و بعد این بیت آمده است:
در کور نیکنامى ما را گذر ندادنداى شیخ پاک دامن معذور دار ما را(98)
در پایان رساله پنجم آمده:
« این کتابچه و جدیه از هفت کتابچه العاشقین به نظم کشیده است او را سالک مسالک قدس ، آخوند ملا حاضر قلى ، سلمه الله ، کتبه جمال الدین
الحسینى . » (99)
رساله دوم و سوم ، توسط سید محمد هادى ، استنساخ شده . در پایان رساله دوم آمده:
« و انا محمد هادى الحسینى سعد آبادى فى شهر ذى حجْ الحرام . 1282 » (100)
در انتهاى رساله سوم آمده:
« و انا محمد هادى الحسینى الا سعد آبادى در شانزدهم شهر ذى حجْ الحرام 1282 در دار الخلافه طهران . . . صورت اتمام پذیرفت . امیدوارم که جناب آقا در وقت مطالعه و رجوع به کتاب ، بنده را فراموش نفرمایند . » (101)
از شواهد و مدارک بر مى آید که این مسافرت سیّد ، بیشتر جنبه تحقیق در مسائل عرفانى داشته است . اگر جنبههاى دیگرى هم داشته ، اینک بر ما مخفى مانده و از آنها اطلاعى نداریم . البته روحیه ااى که از سیّد سراغ داریم ، جنبههاى اجتماعى و سیاسى را از یاد نمى برد و از آنها غفلت نمى ورزد عرفانى را که او به آن مى پردازد و سعى در احیاى آن دارد ، به معناى انزوا گزینى و دامن برچیدن از صحنههاى اجتماعى نیست .
عرفانى که او در پى احیاى آن بوده ، سوز و گداز و سیر و سلوک تحول آفرین است:
« آه از سوز دل من که عالم را مى سوزاند و آتش به جهان در مى زند . جمال الدین الحسینى » . (102)
در این سفر ، سید کتابهایى را از ایران خریدارى مى کند که جز آنها کتاب « فرائد الاصول » (103) شیخ انصارى است . و در همین سفر است که تفسیر صافى را توسط سید هادى براى پدر خویش به همدان مى فرستد . این که صفات الله جمالى ، نوشته:
« سید جمال در سال 1304 تفسیر صافى را توسط سید هادى به اسد آباد براى پدر خو یش ارسال کرده » (104)
صحیح نیست؛ زیرا پدر سیّد ، در زمانى که سیّد در پاریس بوده در قید حیات نبوده است . نوشته سید جمال و سید هادى ، هیچ یک ، تاریخ ندارد و از آن جا که صفات الله از این سفر سید اطلاع نداشته ، همان گونه که میرزا لطف الله از این سفر ذکرى به میان
دست خط سید جمال بر صفحه اول تفسیر صافى که در سال براى پدر خود توسط سید هادى به اسد آباد ارسال کرد »
نیاورده ، تصور کرده است که باید ارسال کتاب در سفر 1304 اتفاق افتاده باشد ، در حالى که در نامه هایى میرزا شریف ، از اسد آباد به پاریس مى نویسد ، اشاره به سید صفدر نشده و در نامه که به ابو تراب مى نویسد ، تصریح مى کند که سید صفدر ، سه سال قبل فوت کرده و اگر صلاح دانست خبر آن را به سید جمال بدهد .
سید جمال الدین ، بیش از پنج ماه در تهران ماندگار مى شود به نظر مى رسد که اوضاع را براى فعالیت مناسب نمى یابد و مجدداً به طرف افغانستان که آبستن حوادث جدیدى بوده حرکت مى کند . در این سفر بود که سید جمال ، مى رزا ابو تراب ساوجى ، فراش قدیم مدرسه سنگلج چاله حصار را ، که مجذوب وى شده بود ، ( وى ، در مصر به « عارف افندى » معروف شد . ) با خود از تهران به افغانستان برد . (105)
محرم / 1283 مه 1866
سید جمال در تاریخ از تهران خارج (106) و به سوى مشهد حرکت مى کند . در مسیر راه ، وقتى که به شاهرود مى رسد ، غزلى مى سراید که حاکى از نابسامانى اوضاع ایران و ناامیدى وى از سامان یافتن آن اوضاع ناهنجار است: « این غزل گفته شد در منزل شاهرود بسطام جمال الدین الحسینى » .
عهد کردم گر از این ورطه غم جان ببرمیک سره سر به در درگه جانان ببرم پاى کوبان (و) غزل خوان به دو صد و جلد و طربخویشتنرا به در دوست به قربان ببرمسینه خویش کنم چاک ، گریزان و دوان عرض خود را به در آصف دوران ببرم گر بخارا بروم ، کى رهم از بیم هلاک نیم جانست خدا را که به آسان ببرم سوخت جان ونیم از دیو و دد ایرانى رخت بر بندم از (ین) ملک و به توران ببرمبروم خسته و رنجور و فکار و غمگینداد با تختگه حضرت سلطان ببرم .گر نه سلطان بدهد داد دل غمگینمشکوه این دل صد پاره به یزدان ببرم .
نظمه جمال الدین الحسینى . (107)
بعد یک رباعى آمده:
اى یار پرى چهره من در تو وفا نیست ما راز تو ، زین بیش ، دگر تاب جفا نیستاین حب تو دائم که کشد عاقبتم زاردردى است محبت که در و هیچ شفا نیست (108)
صفر / 1283 ژوئن 1866
در این ماه ، سید جمال به مشهد مى رود . وى ورود خود را به مشهد ماه صفر و خروج را ماه جمادى الاولى ذکر کرده و در خانه ملا حسین ، خیابان بالا (109) منزل گزیده است . وى ، در مشهد نیز اشعارى سروده است . در صفحه 15 دفتر وى ، یک رباعى و قطعه شعر 18 بیتى به چشم مى خورد که سه بیت آغاز آن را بعد از نقل رباعى ذکر مى کنیم:
یار نگارى من از چهره بر افکنده نقاب مه (و) خورشید شد از پرتو روشن به حجاب پاى کوبان و غزل(خوان) جو به بازار آمداى بسا عاشق دل داده که شد مست خراب .(110)عشق بوزید که عشق عاقبت رهبر هر پیر وجوان مى شودعاشق از این پرده غبرا دوانتا به جنان دست زنان مى شودعشق چو غالب شود اندر مزاج راز نهانیت عیان مى شود .
نظمه جمال الدین الحسینى فى المشهد المقدس . (111)
سید جمال ، ساقى نامهاى در صفر 1283 در مشهد سروده با مطلع :
مغنى بیا لحن نو ساز کنزنو داستان خوش آغاز کن . . .(112)
در مشهد ، نامهاى از سید هادى توسط محمد حسن (؟) به دستش مى رسد و پاسخ وى را در مکتوبى ادیبانه ، آمیخته با عبارات عربى ، مى دهد .
« جواب نامه دوست مهربان ، سید هادى از مشهد مقدس نوشته شد » (113)
جمادى الاولى / 1283 سپتامبر 1866
سید جمال ، هنگامى که در ایران به سر مى برد ، حوادث جدیدى در افغانستان رخ مى دهد . در اثر حملات مکرر محمد اعظم خان و برادر زادهاش عبد الرحمان خان ، پسر
محمد افضل ، کابل ، به دست قواى آنان فتح شد و امیر شیر على را اخراج کردند . محمد اعظم خان ، سلطنت را به برادر بزرگ خود ، محمد افضل ، که در زندان « غزنه » بود ، سپرد و محمد رفیق خان لودى را ، که صدر اعظم امیر شیر على بود ، به قتل رساند .(114)
شیر على خان بعد از شکست کابل ، به قندهار رفت و پس از فراهم نمودن نیرو ، تصمیم گرفت حکومت از دست رفته را باز پس گیرد . سید جمال الدین ، در چنین وضعیتى در جمادى الاولى 1283 ، مشهد را به قصد افغانستان ترک مى کند و در همان ماه ، وارد هرات ، مى گردد . سید جمال چهل روز در هرات در سراى نور بیک مى ماند .(115)
دقیقاً مشخص نیست که حضور سید در افغانستان و سپس مسافرت وى به قندهار ، بر اساس دعوت محمد اعظم خان بوده ، یا سیّد خود ، براى جلوگیرى از درگیرى و جنگ بین دو برادر و یا حمایت از محمد اعظم خان ، چنین موقعیتى را براى سفر به افغانستان برگزیده است . حوادث بعدى نشان مى دهد که سید جمال ، در این درگیرى ، جانب محمد اعظم خان را گرفته است .
غلام جیلانى اعظمى مى نویسد:
« وقتى که سید از این جریانات مطلع شد ، از راه چمن و کوته خود را به قندهار رسانید و از محمد اعظم طرفدارى کرد . » (116)
رجب / 1283 نوامبر 1866
سیّد در ماه رجب ، هرات را به قصد قندهار ترک مى کند و در مسیر راه ، پنج روز در « ام القرى » (117)(؟) توقف مى کند . گویا اواخر رجب ، وارد قندهار مى شود؛ زیرا در این ماه ، جواب نامه ملا عبد الاحد ، پسر قاضى غلام را در قندهار ، در بازار شکار پور ، در سراى حیتن هند و (118) ، مى نویسد .
شعبان / 1283 دسامبر 1866
در دفتر وى ، چهار فقر خطبه در توحید و صفات الهى به جاى مانده که در بلده
قندهار ، در شهر شعبان 1283 ، نگاشته و اشعارى به عربى نیز ، سروده است . (119)
سید جمال الدین از شعبان 1283 تا ربیع الاول 1284 ، به مدت هشت ماه ، در قندهار مى ماند . (120) زمانى سید جمال به قندهار رسید که قواى امیر شیر على ، قندهار را تصرف و براى مقابله با قواى امیر محمد افضل ، تحت فرماندهى محمد اعظم و برادر زادهاش ، عبد الرحمان خان ، که از کابل اعزام شده بودند ، آماده مى شد .
9 رمضان 15 / 1283 ژانویه 1867
درگیرى بین سپاه شیر على و محمد اعظم خان در جانب قلات ( زابل ) در گرفت که منجر به شکست قواى شیر على خان شد . وى ، مجبور شد به هرات عقب نشینى کند . (121) در نتیجه ، جنگ با پیروزى محمد اعظم خان به پایان رسید .
توقف هشت ماهه سید در قندهار ، جاى تأمل دارد . اگر بازگشت محمد اعظم را به کابل ، همراه با سید جمال بدانیم ، بدین معناست که این دو ، شش ماه بعد از فتح قندهار و شکست شیر على ، در این منطقه توقف کردهاند . احتمالاً توقف آنان ، به خاطر دفع حمله احتمالى شیر على بوده است . در ضمن ، در این مدت ، براى ایجاد افغانستان مترقى برنامه ریزى مى کردهاند . زیرا با بیمارى و ناتوانى محمد افضل ، این مسأله روشن بود که جانشین وى ، محمد اعظم خواهد بود . تماس سید جمال با علمأ و شخصیتهاى متعدد در قندهار ، که اسامى آنان در دفتر وى ثبت شده ، (122) حکایت از برنامهاى خاص براى کشور افغانستان دارد که در صدد اجراى آن بودند .
2 ذى حجه 7 / 1283 آوریل 1867
سید جمال در قندهار نیز ، به نگارش رسالههاى غربى مشغول بوده است . از وى ، رسالهاى در عرفان ، به زبان عربى باقى مانده که در تاریخ فوق نگاشته است . د رآخر رساله آمده :
« کتبه عبد الله جمال الدین الحسینى الاستنبولى »
بعد روى این کلمه به خط قرمز اضافه شده « الکابلى » و بعد:
« الافغانى فى بلدْ قندهار . . . » (123)
براى اولین بار ، سید ، با عنوان: « استنبولى » امضأ مى کند . این احتمال وجود دارد که در سفر قبلى او به افغانستان ، عدهاى وى را شیعه و ایرانى مى دانستهاند و از این روى ، در راه فعالیتهاى او ، مشکل مى آفریدهاند . از این روى ، وى ، راه حلّ را در استنبولى معرفى کردن خود دانسته ، تا در موقعیت جدید ، بتواند به فعالیتهاى فرهنگى اجتماعى خود سرعت ببخشد . احتمالاً ، این جز برنامههاى طرح ریزى شده در قندهار براى آینده افغانستان بوده است . زیرا سید جمال در سفر دوم به افغانستان ، شهرت مى یابد . و این شهرت هم بدان سبب بوده که به عنوان: صدر اعظم محمد اعظم خان ، مشغول خدمت شده است . از روى این انتخاب ، مى توان نتیجه گرفت: سید جمال ، در سفر حج ، مسافرتى به سر زمین عثمانى داشته است . این نشان مى دهد که وى ، اصالتاً افغانى نبوده است . از این روى محیط طباطبائى مى نویسد:
« سید را در کابل اسلامبولى و در قاهره کنرى و در اروپا افغانى و در حیدر آباد دکن مصرى مى پنداشتند . » (124)
بعدها که به استانبول مى رود ، چون به افغانى شهره شده بود ، این لقب را بر مى گزیند و کابلى و افغانى را به نام خانوادگى خود مى افزاید . سید جمال در صفحات 39 ، 40 ، 46 و 49 دفتر اول خود پسوند « الاستنبولى » را همراه امضأ خود آورده است . (125) تمام این نوشتهها ، زمانى بوده که سید بار دوم به افغانستان مى رود . گزینش لقب « استنبولى » ، ایجاب مى کند که وى علاوه بر مسافرت به آن منطقه ، آشنایى کامل به زبان ترکى نیز داشته باشد . در صورتى مردم افغانستان این عنوان را از وى مى پذیرفتند که لا اقل ، بتواند به ترکى ، که زبان مردم استانبول ، بود ، سخن بگوید . در غیر این صورت ، وى را متهم مى نمودند . این نکته نیز روشن است که در منطقه کابل ، کسى به ترکى سخن نمى گفته است . پس باید اذعان کرد که سیّد در کودکى ، در موطنش اسدآباد همدان ، مثل دیگر مردم زادگاهش ، به زبان ترکى آشنا شده و
به آن تکلم مى کرده است .از این روى ، درباره لهجه وى گفتهاند:
« ترکى دانستن سید و حرف زدن او به آن زبان ( که به شهادت آنها که حرف زدن او را شنیدهاند ، ترکى عجیبى غیر از عثمانى و شبیه به آذربایجانى ) مؤید آن است که هجرتش از اسد آباد همدان ، در صغر سن ، مثلاً در هفت ، هشت سالگى نبود؛ زیرا که در آن صورت ، شاید ترکى اسد آباد را فراموش مى کرد . و در خود کابل ، یا حوالى آن ، ترکى معمول نیست . » (126)
همان گونه که قبلاً بیان گردید سیّد ، در ده سالگى همدان را ترک کرد و تا حدود سیزده سالگى ، همراه پدر بود . این همراهى ، در حفظ زبان محلى اثر داشته است . سیّد اشعارى به ترکى نیز سروده که در دفترهاى یادداشت خویش ، قبل از رفتن به استانبول ، درج کرده است . این ، نمایانگر آشنائى وى ، به زبان ترکى قبل از عزیمت به عثمانى مى باشد . از جمله در صفحه 81 دفتر اول وى ، دو بیت ترکى با معنى آن آمده (127) سپس اسامى فاضلان کابل و هرات ذکر شده که نشانگر نوشتن این اشعار در افغانستان است . در هنگام ترک افغانستان و حرکت به سوى هند ، یک بیت شعر از فضولى (128)یادداشت کرده و همین طور در آغاز ورود به عثمانى ، شعرى از شیر على نوائى در دفتر وى ثبت شده که سید على رمزى آن را گفته است . (129) اینها ، همه نشان مى دهد که وى ، با زبان ترکى آشنا بود و کسى در استانبولى دانستن وى تردید نمى کرده است .
جمادى الاولى / 1284 سپتامبر 1867
سید از قندهار به غزنى مى رود . در صفحه 26 دفتر اول وى ، جملاتى در پند و اندرز به چشم مى خورد . (130) « ناتوان را دریاب » و . . . که نشانگر توجه وى به مسؤولیتى است که متوجه او و هر شخص با نفوذ اجتماعى است .
جمعه 25 جمادى الاخر 24 / 1284 اکتبر 1867
سید جمال ، در روز جمعه وارد کابل مى شود و در بالا حصار ، در سراچه
امیر دوست محمد خان (131) منزل مى نماید . جیلانى مى نویسد:
« امیر محمد اعظم خان و سردار عبد الرحمان خان ، برادر زادهاش ، شکست به قشون شیر على داده با سید جمال عازم کابل گردیدند بعد ورودشان ، امیر محمد افضل خان ( بعد از یک سال حکومت ) فوت شده ، امیر اعظم ، جانشین او گردید و سید جمال را وزیر اول خود مقرر داشته کارها را بر وفق میل و اراده او آغاز کرد . » (132)
سید جمال ، طبق نقل گروهى به وزارت رسید و مستقیماً به امور افغانستان رسیدگى مى کرد . در راه ترقى و تعالى اجتماعى و فرهنگى این دیار ، مى کوشید . در این برهه بود که نام وى بر سر زبانها افتاد و در افغانستان ، شهرت یافت سلطان محمد کابلى از هند ، در نامهاى که به عنوان: محمود طرزى (133) ، مدیر نشریه « سراج الاخبار » ، که در افغانستان منتشر مى شد ، مى نویسد:
« چون که علاّمه سید جمال الدین ، از ابتدأ در پشتى و تأیید محمد اعظم خان ، خیلى رسوخ و جایگاه یافت ، حتى که بر عهده وزارت عظمى ممتاز گردید و بسیار برایش اعتماد و وثوق مى داشت . » (134)
سید جمال ، حدود یک سال در کابل با موقعیتى خاص به فعالیت پرداخت . در صفحات 80 و 81 دفتر اول سید جمال اسامى تعدادى از علمأ و فضلاى قندهار (135) ، کابل (136) و هرات (137) ذکر شده که به نظر مى رسد سید با آنان ارتباط و مکاتبه داشته است .
از مکتوبى بر مى آید که سید ، آزادى یکى از علمأ افغان را که در حبس بوده ، از محمد اعظم خان ، تقاضا مى کند .(138)
سید ، در افغانستان ، نشریهاى به نام « کابل » منتشر مى کند که نسخهاى از آن به جاى نمانده است . این نشریه ادامه نشریه شمس النهار کابل بوده که قبلاً امیر شیر على آن را منتشر مى کرده است . بعد از تصرف مجدد کابل ، با همان عنوان منتشر گردید . (139) از دیگر خدمات سید در افغانستان ، نشر کتاب معروف « تتمْ البیان فى تاریخ الافغان » است .
سید قاسم رشتیا و غلام جیلانى اعظمى از نقش اصلاحى سید در موارد زیل یاد کردهاند .
« اعلان استقلال سیاسى ، اصلاح امور دربار ، تشکیل کابینه وزرأ ، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهاى لشکرى و کشورى ، توجه به سوى زبان ملى پنبتو و تبدیل القاب و عناوین صاحب منصبان لشکرى و کشورى از زبان بیگانه به زبان افغان ، تأسیس روزنامه ، تأسیس شفا خانه ، بیطار خانه ، پستخانه ، احداث مسافر خانه در طول راههاى مسافرت ، احداث شهر جدید شیراپور . » (140)
جمادى الثانى / 1285 سپتامبر 1867
در دفتر سید جمال دو رساله: یکى در طب و دیگرى در اصطلاحات اوزان ثبت شده است . (141) به نظر مى رسد که وى آنچه را مفید دانسته استنساخ و یادداشت مى کرده است .
برخى تصرف مجدد کابل را توسط امیر شیر على در اواخر ماه جمادى الثانى دانستهاند . (142)
رجب / 1285 اکتبر 1867
امیر شیر على خان ، پس از شکست در قندهار به هرات مى رود . در اوائل سال 1284 که ناصر الدین شاه به مشهد مى آید (143) ، او مخفیانه فرزند خود ، امیر یعقوب را به مشهد مى فرستد ، تا قول همکارى و مساعدت از ناصر الدین شاه بگیرد . شهریار ایران ، به گرمى از فرستاده امیر شیر على استقبال و قول مساعدت مى دهد . (144) از این روى ، امیر شیر على ، با مساعدت دولت ایران ، مجدداً کابل را تصرف مى کند .
امیر شیر على ، علاوه بر مساعدت ایران از مساعدت دولت بریتانیا نیز برخوردار بود . زیرا در هنگام مسافرت شاه به مشهد ، مستر تا مسون ، منشى اول انگلیس د ر تهران ، در رکاب شاه بود . لذا دولت انگلیس که از جریانات اطلاع حاصل نمود ، حکومت هندوستان سیاست عدم مداخله در افغانستان را کنار گذاشت و بناى تحبیب و نوازش و بذل و بخشش را در افغانستان پیش گرفت . در اواخر سال
1867 م / 1284 ه . م . سر جان لارنس فرمانفرماى هندوستان در لندن پیشنهاد کرد:
« حال موقع آن رسیده است که مابه همسایه خود ، افغانستان ، کمکهاى مادى و معنوى بکنیم . » (145)
ادوار براون نیز علت پیشرفت قواى شیر على خان را در نتیجه حمایت دولت انگلیس از این شاهزاده دانسته است:
« از طرف انگلیسیها که پولى به حسابى برایش مى فرستادند ، تقویت شد و بالنتیجه به پراکنده ساختن برادر خود محمد اعظم و برادر زادهاش عبد الرحمان ، توفیق یافت . (146)»
با توجه با آنچه در نوشتههاى سید جمال آمده ، به نظر مى رسد که ورود شیر على خان به کابل ، در اوائل رجب بوده است . قبل از تسخیر کابل ، توسط شیر على خان ، محمد اعظم خان و عبد الرحمان خان ، کابل را ترک مى کنند و به سوى ایران ، روانه مى شوند . (147) امّا سیّد جمال ، بر این کار تن نمى دهد و در کابل مى ماند . فاتحان پس از فتح شهر ، تبلیغات گستردهاى علیه سیّد به راه را خانه نشین مى کنند .
جمعه 13 رجب 30 / 1285 اکتبر 1868
در این تاریخ ، سید جمال یادداشتى در دفتر خود دارد که حکایت از اوضاع بد کابل مى کند:
در منزل سردار ذوالفقار خان ، در نهایت پریشانى خاطر و افسردگى دل ، در شهر کابل نووشته شد ، تا چه پیش آید . » (148)
نوشتههاى سید در این زمان ، نشان مى دهد که وى مورد هجوم تبلیغات زهر آگین قرار گرفته است . سنیان شیعهاش مى خواندند و شیعیان سنى و عدهاى هم بابى! در هنگامه تسخیر کابل ، آنان که از موقعیت پیشین سید جمال ، در رنج بودند ، به شایعه پراکنى پرداختند . بى شک در این آلودن فضا و تحریف شخصیت سیّد ، انگلستان زخم خورده نیز فعال بوده و به حکومتگران ، خط و جهت مى داده است . جاسوسان
انگلیس ، ارتباطات سید را تحت نظر داشتهاند . خفیه نویسان انگلیس گزارشات متعددى از کابل به نائب السلطنه هند مى فرستادهاند . محیط طباطبائى در این باره مى نویسد:
« فعالیت سید اسلامبولى ، یا سید جمال الدین ، در دربار امیر و ملاقاتهاى محرمانه وى ، د ربالا حصار کابل ، خفیه نویشان حکومت هند انگلیس را به او بدگمان ساخته و گزارشهاى مفصلى از این حضور مبهم و دیدار شبانه که از موضوع مذاکره آن بى خبر مانده بودند ، به کلکته مى فرستند که خلاصه آن را در گزارش عمومى بخش سیاسى و محرمانه از اداره امور هند که در « نى نى تال » همان ایّام درج شده مى توان یافت و از زبردستى سید جمال همدانى در کار اغفال مأمورین خفیه انگلیسى در کابل ، تعجب کرد که پس از ماهها توقف او در کابل و دیدارهاى شبانه در بالا حصار از حقیقت امر و نیت سید اطلاعى به دست نیاورده و فعالیت او را به حساب سعادت روس مى گذاشتند و از پارهاى اظهارات او درباره قدرت روسیه چنین حدس مى زدند . » (149)
سید جمال الدین ، در دفتر خود ، سه شکوائیه دارد که نشانگر اندوه عمیق وى و فشار زیادى است که بر او وارد کردهاند . در آغاز شکوائیه اول آمده:
« هو الغالب على کل العباد .آنچه بد خواهان بگویند اى دل بیا که ما به پناه خدا رویم . . . انت المشتکى یا الله من ایدى الفاسقین و انت المرتجى یا الله من ایدى الظالمین خلصنى یا ربى من ایدى الفسقْ الفجرْ الکفرْ بحق کرام البررْ جمال الدین الحسینى « الاستنبولى » .(150)
شکوئیه دوم:
« . . . طائفه انکر یزیه اروسم مى خوانند و فرقه اسلامى ه مجوسم مى دانند . سنى ، رافضى و شیعه ، ناصبى . بعضى از اخبار چهار یار ، وهابیم گمان کردهاند . و برخى از ابرار امامیه ، با بیم پنداشتهاند . آلهیان ، دهرى و متقیان ، فاسق از تقوى برى . عالمان جاهل نادان و مؤمنان فاجر بى ایمان انگاشتهاند . نه کافرم به خود
مى خواند و نه مسلم از خود مى داند . از مسجد مطرود و از دیر مردود .حیران شدهام که به کدام آویزم و با کدام به مجادله برخیزم از رد یکى اثبات دیگر لازم و از اثبات احدى اعتقاد اخیار بر ضد آن جازم . نه راه فرار که از دست این طائفه گریزم و نه جاى قرارکه با آن فرقه ستیزم .
در شهر کابل ، در بالا حصار ، دست بسته و پاى شکسته نشسته تا از پرده غیب چه براید و از گردش فلک دون پرور ، چه زاید فى یوم الجمعه فى 13 شهر رجب . 1285 » (151)
شکوائیه سوم:
« هو الله المنجى من جمیع المهن . آه از دل پر خون! آه از بخت واژگون! آه از دست مردم دون . نه علاج دل توانم نه علاج بخت وارون . نه علاج خویش نه علاج مردم دون . چکنم و راز دل با که بگویم و راه نجات خود از که بجویم . . . در شهر کابل در بالا حصار در شهر رجب 1285 نوشته شد . الغریب فى البلدان و الطرید عن الاوطاان جمال الدین الحسینى الاستنبولى » (152)
این شکوائیه ، چند روز قبل از ترک کابل نگاشته شده است . احتمالاً ، زمانى بوده که به وى اطلاع دادهاند باید کابل را ترک کند .
این تعبیر الغریب فى . . . در دو مورد دیگر از نوشتههاى وى آمده:
. 1 در ورق آخر کتاب لغات قرآن (153) که تاریخ نگارش آن مشخص نیست .
. 2 بعد از اخراج از ایران ، در بغداد . (154)
20 رجب 6 / 1285 نوامبر 1868
بعد از تصرف کابل ، توسط شیر على ، حکومت جدید ، سید را تحت نظر داشت و به وى آسیبى نرساند . امّا اطمینانى به وى نداشتند بالاخره ، سید جمال الدین به عنوان سفر حج ، کابل را ترک کرد . (155)
16 . 25 شعبان 11 / 1285 دسامبر 1868.
در این تاریخ ، سید جمال ، قندهار را ترک گفت (156) و براى همیشه با افغانستان وداع کرد . مسیر سید ، دقیقاً ، مشخص نیست ولى آنچه مسلم است ، سید به بمبئى هند رفته است .
ذى حجه / 1285 مارس 1869
سید جمال ، بعد از ترک افغانستان ، در ذى حجه 1285 ، وارد بندر بمبئى مى شود . در بمبئى ، آشنایان و دوستان سیّد ، که اکثراً ایرانى بودند ، به دیدار وى شتافتند ، سیّد ، در مجالس و مراسم آنان شرکت مى کرد . دولت هند ، منزلى براى سید آماده مى کند و وى ، بناچار به آن جا مى رود . دولت مى پذیرد که سید جمال ، دو ماه در هند بماند . استقبال از سیّد بى نظیر بود و با شکوه ، بزرگان و راجههاى هند ، به ملاقات وى مى شتافتند . در این دیدارها ، براى رهبران مسلمان محدودیت بیشترى بود .
مى بایست دیدار آنان حتماً تحت نظارت دولت باشد . (157)
7 ذى حجه 21 / 1285 مارس 1869
از جمله دیدار کنندگان با سید جمال ، ایرانیان مقیم بمبئى بودند . چون آنان سیّد را مى شناختند ، سعى مى کردند یادداشتى براى وى به یادگارى بنویسند .
در آستر رساله « بخورات الکواکب السبعه » به جاى مانده از سیّد ، چنین نوشته شده است:
« در بندر معموره بمبئى به خدمت سید جمال الدین صاحب رسیدیم . الحمد الله رب العالمین بعد از هفده سال به خدمت کسى که صاحب ذوق بود مشرف شدم ، صحیح محمد المشهور » . (158) گویا وى از عالمانى بوده که در نجف سیّد را دیده و از ذوق و استعداد وى آگاهى داشته است .
14 ذى حجه 28 / 1285 مارس 1869
عبدالجواد خراسانى که قبلاً با سید آشنا بوده ، بعد از ده سال ، مجدداً به دیدار وى مى رود . این دیدار ، در مسجد حاجى حسین ، که محل تجمع ایرانیان بوده ، صورت مى گیرد . در صفحه 33 دفتر اول سید اشعارى از حاجى ملا هادى سبزوارى نوشته شده است و در پایان آمده:
«به خط عبد الجواد خراسانى در بندر بمبئى در مسجد حاجى حسین 14 ذى حجه . 1285 » (159)
14 محرم 26 / 1286 آوریل 1869
ارتباط سید با ایرانیان مقیم بمبئى گسترده و وسیع بوده . در این سفر ، در ایّام محرم ، به مسجد ایرانیان مى رفته و در مجالس آنان شرکت مى جسته است .
در صفحه 82 دفتر اول وى ، بعد از ذکر یک جمله عربى چنین آمده:
« فى لیلْ 14 محرم الحرام در مسجد حاجى حسین شیرازى در بمبئى ، شیخ لطف الله البرحانى الساکن فى الشیراز ابن اخ الشیخ حسین ناظم الشریعْ المشهور بالظالم » (160)
این احتمال نیز وجود دارد ، سیّد که در صدد خروج از هند بوده ، در این دیدار ، با ایرانیان وداع کرده باشد .
15 محرم 27 / 1286 آوریل 1869
در صفحه 29 دفتر سید یک بیت ترکى از اشعار فضولى نقل شده ، سپس آمده:
« در یوم چهارشنبه 15 شهر محرم الحرام 1286 جناب آقا شیخ محمد فرمودند . » (161)
شیخ محمد ، در آغاز ورود سیّد به هند ، به دیدار وى مى شتابد . احتمالاً اکنون براى
وداع با سید به محضر وى مشرف شده باشد . به هر حال ، سید جمال قبل از اتمام دو ماهى که قرار بود در هند بماند ، وتماس روشنفکران و رجال علمى و دینى با وى بود . براى استعمار ، غیر قابل تحمل بود که سید با مردم ارتباط داشته باشد و با آنان سخن بگوید . از این روى ، مأموران انگلیس به وى مى گویند:
« دولت هند ، وسایل اقامت دو ماهه شما را تهیه نموده امّا امروز به شما مى گوییم که محیط این سامان با اقامت شما در هند مساعد نمى باشد . »
سید جمال الدین در پاسخ مى گوید:
« به هند نیامدهام که حکومت بریتانیاى کبیر را بترسانم ، نه قدرت آن را دارم که انقلابى بر پاسازم ونه آن که به عملیات آنان انتقاد نمایم . با این وصف ، از مثل من سیّاح گوشه گیرى ، دولت هراسناک است و از کسانى جلوگیرى مى کند که مرا ملاقات مى نمایند ، با آن که آنها ناتوانتر از من هستند ، ثابت مى کند که حکومت بریتانیا ، ارادهاش کوچک و شوکت او ناتوان شده است و در این جا عدالت و امنیت حکمفرما نیست . در حقیقت دولتى بر این کشور پهناور حکومت مى کند که از خود ملت ناتوانتر است . » (162)
سید جمال به کسانى که به دیدار وى آمده بودند گفت:
« آنها با تمام تعدادشان متجاوز از ده هزار نفر نمى شوند . هر گاه شما صدها میلیون پشت بشوید و زمزمه در گوش بریتانیا نمایید و طنین در گوش بزرگ آنان: گلادستون ، بنمایید و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید ، خداوند شما را مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید آزاد مردانى در هند خواهید شد . »
سید خطاب به حاضران ، که تحت تأثیر سخنان وى قرار گرفته بودند و اشک مى ریختند ، مى گوید:
« ملتى که در راه استقلال خود به دشمن حمله ور شد و مرگ را استقبال کرد ، آن
ملت زنده و جاویدان خواهد بود . »
سید پس از این سخنان شورانگیز ، مهیا شد که با مأمور انگلیسى ، به هر کجا که مى خواهد ، برود . مأمور گفت: یک روز مهلت دارى . فردا باید حرکت کنى .
سید گفت: به کجا؟
مأمور پاسخ داد: پس از خارج شدن از هند ، به هر کجا که مى خواهید بروید! در بامداد فرداى آن روز ، سید ، با کشتى ، بمبئى را به قصد کانال سوئز ، ترک کرد . (163) احتمالاً خروج سید از هند ، در 15 محرم الحرام 1285 بوده است . او ، در این مدت کوتاه ، بذر آزادى و برادرى و اتحاد علیه دشمن مشترک را در هند افشاند . (164)
ربیع الثانى 1286 ه . ق ./ ژوئیه 1869 م .
سید جمال پس از رسیدن به کانال سوئز ، به قاهره رفت و بیش از چهل روز در این شهر ، ماندگار شد . عدهاى از طلاب الازهر ، بویژه طلاب سورى ، گرد او جمع شدند و از وى خواستند کتاب شرح الاظهار را تدریس نماید . سید به آنان پاسخ مثبت داد .(165) سیّد ، طبق یادداشت خود ، در روز چهار شنبه ماه ربیع الثانى 1286 در مصر ؛ در محله جمیله (166) بوده است . سید ، به دانشگاه الازهر مى رود و به سخنرانى مى پردازد . این سخنرانیها براى دولت وقت که حامى بریتانیا بود ، گران تمام شد . از این روى به بهانه مسلمان شدن کشیشى به دست سید ، او را از آن دیار اخراج نمودند . (167)
زیرا بین عیسویان و مسلمانان در این زمینه ، مسائل و مشکلاتى بروز کرده بود .
عبده نیز از ورود سید به مصر در سال 1286 ه یاد مى کند . (168)
رجب 1286 ه . ق . / اکتبر 1869 م .
سید جمال الدین ، از پیش قصد داشت به مکه برود از تصمیم خود بر مى گردد ، به عثمانى مى رود . ورود سید به عثمانى ، در ماه رجب بوده است:
« در شهر رجب ، در شهر استنبول در قرب جامع فاتح در محل مکتب
نشستهام . سنه 1286 ه . جمال الدین الحسینى . » (169)
سیّد ، افزون بر شهرت جهانى ، خیلى سریع در محافل علمى سیاسى استانبول درخشید . مطبوعات درباره جایگاه علمى و معنوى وى ، مقالاتى نشر دادند . از این روى ، عالى پاشا ، مشتاق دیدار با این مرد بزرگ روزگار شد . دیدار انجام گرفت (170) و عالى پاشا ، شدیداً تحت تأثیر سیّد قرار گرفت و علاقهمند به وى شد . سیّد ، به خاطر دانش و جذابیت قوى ، در بین وزرأ ، اعیان و اشراف نیز محبوبیتى ویژه یافت .
دکتر محمد عماره مى نویسد:
« سید زمانى که در عثمانى بود به آموختن زبان ترکى پرداخت و بعد از شش ماه ، به خوبى از عهده آموزش آن بر آمد . » (171)
این سخن دکتر عماره به دور از حقیقت است . همان گونه که پیش از این اشاره شد ، سید جمال ، اهل اسدآباد همدان بوده و به ترکى از کودکى آشنایى داشته است . گواه بر این مطلب ، اشعار ترکى موجود در دفتر یادداشتهاى اوست که در افغانستان و هندوستان ، نوشته شده است . در دفتر سوم ، بیتى از اشعار ترکى امیر على شیر نوائى آورده که آن را در تاریخ شهر رجب المرجب 1286 ، (172) ، هنگام ورود به عثمانى فرا گرفته زبان فرانسوى بوده است . وى ، از کتابهاى چاپ شده در عثمانى ، بدین منظور بهره برده است . برخى از آن کتابهاى آموزشى عبارتند از:
. 1 کتاب مکالمه صبیان ( ترکى ، فرانسه ) ، چاپ 1283 ق . استانبول . سید این کتاب را مطالعه کرده و یادداشتها و ملاحظاتى هم بر آن دارد . (173)
. 2 کتاب تعلیم لسان ، چاپ 1284 ق . عثمانى . در تعلیم زبان فرانسه به ترکى ، سید جمال الدین ، قسمتهایى از آن را مطالعه کرده و توضیحاتى بر آن نوشته است . (174) کتابهایى به زبان ترکى ، از سید به جاى مانده که وى آنها را خوانده و علامت گذارى نموده و بر پارهاى از مطالب آن ، عناوینى را افزوده است . بنابر این ، سید از قبل ، با زبان ترکى آشنایى داشته و در عثمانى ، به آموزش زبان فرانسه مى پردازد . چون
متن این کتابها ترکى بوده ، برخى تصور کردهاند که وى ترکى مى آموخته است . البته در ضمن مطالعه بالهجه استانبولى نیز آشنایى پیدا کرده است .
. 3 سید براى تکمیل زبان فرانسه ، کتابهایى که به زبان فرانسه بوده مى خوانده است از جمله کتابهاى گرامر . در بین کتابهاى گرامرى که وى مطالعه مى کرده ، کتابى وجود دارد چاپ قسطنطنیه 1870 م . سید این کتاب را خوانده و بر حواشى آن ، به قصد یاد گرفتن فرانسه ، یادداشتهایى کرده است . (175)
از این روى ، باید گفت سید جمال در عثمانى به فراگیرى زبان فرانسه مشغول بوده نه زبان ترکى . سیّد در این مدت خیلى عالى زبان فرانسه را فرا مى گیرد ، به گونهاى که مى توانسته به آن زبان نامه بنویسد . سید جال ، به مطالعه و تحقیق در مسائل و علوم مختلف مى پردازد . از جمله کتابهایى که مطالعه مى نمود ، در زمینه جفر بود . (176) سید در مسجد سلطان احمد ، عنوان مدرسى مى یابد و در آن جا به تدریس مى پردازد . (177) بعد از گشذت شش ماه حضور در عثمانى ، به عضویت « انجمن معارف » و « انجمن دانش » (178) در آمد . در آن زمان ، مسؤولیت وزارت معارف با منیف پاشا بود . (179) عضویت سیّد د راین انجمن ، باعث کمال آن گردید . سید جمال ، آرأ و نظرات خود را بى پروا مطرح مى کرد . وى معتقد بود: آموزش باید جنبه عمومى بیابد ولى حسن افندى ، شیخ الاسلام و متصدى اوقاف عثمانى با این نظر مخالف بود . (180)
سید جمال در مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه به سخنرانى مى پرداخت و درباره اتحاد و هماهنگى مسلمانان و فوائد علم و صنعت ، اقتاصد و تجارت سخن مى گفت . محبوبیت و عنایت مردم به وى و مراجعه مکرر به او ، باعث شد که حسن افندى ، اسد آبادى را رقیب خود بداند و در صدد توطئه علیه وى برآید . او ، با سیّد و نظراتشان مخالفت مى کرد و منتظر فرصت مناسبى بود که او را از صحنه خارج سازد . مخالفان سیّد ، با آنچه باعث تثبیت موقعیت او مى شد ، مخالفت مى کرند . از جمله بین عثمانى و یمن مشکلاتى بروز کرده بود سید پیشنهاد کرد ، حاضر است براى حل مشکل ، به یمن مسافرت نماید . ولى مخالفان وى ، که موفقیت او را باعث تزلزل
( 158 )
موقعیت اجتماعى خویش مى دانستند ، سلطان را از واگذاردن این مأموریت به وى منع کردند . (181) از آنچه مرحوم محسن امین ، در شرح حال سید على بن شهاب نگاشته بر مى آید که این مشکل ، مربوط به شیعیان حضر موت بوده و تا سال 1311 ادامه داشته است . على بن شهاب ، در این سال براى حل مشکل و رفع ظلم از شیعیان حضر موت و مسلمانان جاوه به عثمانى مسافرت مى نماید . (182) از آن جا که سید جمال ، موقعیت اجتماعى والائى در عثمانى به دست آورده بود ، روز نامه « بصیرت » که به ترکى چاپ مى شد ، براى آشنایى مردم با وى ، در شماره فوق العاده خود به تاریخ جمادى الثانیه 1287 ، یک عبارت و دو بیت شعر عربى را به خط سید جمال منتشر کرد . (183) حسن افندى ، براى از بین بردن محبوبیت سید ، تلاش وسیعى را آغاز نمود . وى سخن از او را در باب علم حق ، بهانه کرد و سید رانزد سلطان فاسد العقیده معرفى نمود . (184) ولى نتواست با این دست آویز جدید ، شخصیت سید جمال را نزد افکار عمومى و سلطان بى اعتبار نماید .
رمضان / 1287 دسامبر 1870
در رمضان 1287 تحسین افندى ، رئیس دار الفنون عثمانى از سید جمال الدین خواست که در جمع داشنجویان سخنرانى نماید . (185) وى نیز ، سخنرانى خود را تنظیم و قبل از قرائت در جمع دانشجویان و علمأ و نویسندگان و مدیران جراید و استادان دارالفنون ، آن را به صفوت پاشا وزیر فرهنگ و شیروانى زاده مشاور دولتى و منیف پاشا ، ( وزیر سابق علوم ) و از رجال دولتى و عضو انجمن معارف ، نشان داد و مورد تأیید و تصویب آنان واقع گردید . وى خطابه خود را با صداى رسا و آهنگ گیرا و منظم ، چنان به پایان برد که همه را تحت تأثیر قرار داد . وى ، در این سخنرانى از زندگى اجتماعى سخن به میان آورد و لزوم تلاش و کوشش براى رسیدن به صنعتت و علوم بایسته را یاد آور شد:
«هر کس تنها به سایه کوشیدن مى تواند به هر مقصدى که داشته باشد برسد . حتى
حضرت انبیاى عظام ، علیهم الصلاْ و السلام ، هم وقتى که نکوشیدهاند و زحمت نکشیدهاند عقب ماندهاند . » (186)
شیخ الاسلام حسن افندى ، این سخنرانى را بهانه کرد و سید را متهم نمود که نبوت را صنعت مى داند . از این روى ، وى را تکفیر کرد . (187)
بحث پیرامون این فقره از سخنرانى سید جمال ، باعث مباحثى در محافل و جراید عثمانى گردید . در نتیجه ، سید ، اواخر سال 1287 عثمانى را ترک کرد . تبلیغات برخاسته از جبهه حسن افندى ، تنها متوجه سید جمال نبود . جبهه حسن افندى ، دارالفنون را کانون تبلیغ افکار ضد مذهبى مى دانست و کارگردانان نظام آموزشى تازه را ناشر الحاد و زندقه . این ترّهات ، بهانهاى شد که تحسین افندى را از ریاست دارالفنون بر کنار کنند و پس از گذشت یکسال دار الفنون را نیز ، تعطیل نماید .روز نامه فارسى زبان اختر ، چاپ استانبول در شماره 16 سه شنبه 27 جمادى الاولى سال 1309 ، تکفیر نامهاى را علیه سید جمال منتشر کرد: (188)
« على رؤس الاشهاد اظهار زندقه والحاد نموده ، حاشا و ثم حاشا ، نبوت را به عنوان صنعت یاد نمود . » (189)
زمان صدور این تکفیر نامه ، وقتى که دولت ایران ، سید جمال را از ایران اخراج کرده بود و وى ، در لندن ، با مجلّه ضیأ الخافقین ، علیه شاه ستمکار ایران ، مقاله مى نوشت . (190)
آخر ذى حجه 22 / 1287 مارس 1870
سید جمال الدین بعد از ترک عثمانى ، در روز آخر ذى حجه ، براى بار دگر ، وارد مصر گردید . (191) سیّد تاریخ ورود خود را به مصر ، چنین گزارش مى دهد:
« در شهر محرم الحرام سنه 1287 وارد محروسه مصر القاهره شدم . در جنب سیدنا الحسینى سکنى اختیار نمودم ، مشغول تعلیم گردیدم . جمال الدین الحسینى . »(192)
سید جمال الدین ورود خود را محرم سال 1287 ذکر کرده است . این تاریخ
صحیح نمى باشد ، زیرا:
. 1 از قراین و شواهد ، از جمله: تصریح خود وى به این مطلب که « مشغول تعلیم گردیدم . » به دست مى آید که سفر وى به مصر موقتى نبوده است .
. 2 همه اتفاق دارند: سید جمال در رمضان 1287 ، در دارالفنون عثمانى سخنرانى کرده است . (193)
. 3 طبق نوشته خود او ، در 15 محرم 1287 ، در منزل حاجى بیک وهبى ، ممیز اول ضربخانه ، در جوار سلطان محمد فاتح (194) ، بوده است . پس معلوم مى شود که در این نوشته اشتباهى رخ داده است . سیّد تاریخ ورود خود را بعد از پنج سال ،در تاریخ 1292 نوشته (195) وبه جاى ذى حجه ، محرم نوشته است . در ارتباط با ورود مجدد سید به مصر و آشنایى عبده با وى نیز ، تردیدى وجود دارد . در برخى کتابها از قول عبده ، زمان آشنائى وى با سیّد ، در محرم 1288 ( 1271 م . ) ذکر کردهاند . (196) و برخى محرم 1287 ، (197)که این تاریخ در صورتى صحیح خواهد بود که فرض کنیم: سید جمال ، در این بین ، از مصر دیدارى داشته ، امّا بسیار کوتاه و با عبده براى دیدار سیّد ، به عثمانى رفته است . ولى بر هیچ یک از این دو فرض ، شاهدى نداریم . از این روى ، باید زمان آشنایى را محرم 1871 م دانست .
شنبه 13 جمال الاولى 1288 - 31 ژوییه 1871
سید جمال ، بعد از مدتى اقامت در مصر ، در صدد خروج از آن دیار بر مى آید و تذکره مرور به عثمانى را از سفارت ایران مى گیرد . (198) ریاض پاشا ، در ملاقاتى که با سیّد داشت ، از وى خواست که در مصر بماند:
« خیلى مجذوب لیاقت و کمالات او شده از حکومت مصر براى او ، یک مستمرى ، به قدر هزار غروش مصرى ، در ماه مقرر کرد؛ لذا سید در مصر بماند . (199)»
سید در مصر ، به تعلیم و تربیت طالبان علم پرداخت و از این طریق ، حرکت
گسترده علمى را در کشورهاى اسلامى ، بویژه کشورهاى عربى سبب گردید . تلاشهاى علمى و اصلاحى وى را در دوران هشت ساله توقف در مصر ، مى توان به سه دوره تقسیم کرد:
. 1 دوره آشنایى و جذب نیرو . از آغاز تا اواخر سال 1290.
. 2 دوره تدریس و بحث و تثبیت موقعیت اجتماعى و به تعبیر دیگر ، کادر سازى و تحول فرهنگى . از اواخر سال 1290 تا اوائل سال 1294.
. 3 دوره فعالیتهاى سیاسى و تشکیل نیروهاى تربیت شده و براى نجات مصر . از محرم 1294 تا زمان اخراج از مصر .
بر اساس قرائن و شواهد ، حرکتهاى سازمان یافته سیاسى وى ، باعث گردید که رژیم مصر ، تحمل وى را نکند و به اخراج او از دیار مصر ، دست یازد . امّا على رغم خواست دشمنان آزادى وبیدارى ، تلاشهاى علمى و فرهنگى به بار نشسته بود . احمد امین مى نویسد:
« آن بذرهائى که سید در فارس و آستانه پاشید نرویید اما آنچه در مصر تجربه کرد روئید و رشد کرد . » (200)
از فعالیتهاى سیّد تا به سال 1290 ، اطلاعى در دست نداریم ، از این روى تلاشهاى علمى و سیاسى وى را در دیار مصر ، از همین سال پى مى گیریم .
1873 / 1290
سیّد ، پس از دو سال اقامت در مصر ، شروع به تدریس مسائل فلسفى و اعتمادى کرد . گویا در آغاز ، متن خاصى را براى تدریس بر نمى گزیند ، بلکه خود به نقل و نقد آرأ فلسفى و عقیدتى مى پردازد . این درسها را عبده در رسالهاى به نام « الواردات » گرد آورد و خود مقدمهاى بر آن نگاشت . دکتر محمد عماره در این باره مى نویسد:
« عبده ، مقدمه رساله الوارادات را نگاشت و آن رسالهاى است فلسفى که افغانى آن را در سال 1872 م / 1290 ه . املأ کرده و این اولین اثر ، از آثار فکرى عبده است که
براى ما به جاى مانده وبعد از مرگ وى منتشر شده است . » (201)
عبده ، در مقدمه این رساله ، به چگونگى آشنایى خود با سیّد جمال و تدریس مطالب آن اشاره دارد:
« من به جستجوى علوم گوناگون سر گرم بودم و در همان هنگام ، که پیرامون باغستانهاى دانش مى گشتم ، بر آثارى از علوم حقیقى ( حکمت ) آگاهى یافتم و سخت به آنها دل بستم ؛ اما کسى را نیافتم که آهنگ آن علوم دانسته باشد . . . تا خورشید حقایق پرتو افکند و در شعاع آن ، امور لطیف و باریک بر ما روشن گشت . این کار با ورود حضرت حکیم کامل و حق قائم ، استاد ما سید جمال الدین ، تحقیق یافت .... پس ما ، امید به او بستیم که شمهاى از علوم مزبور را تدریس کند و او درخواست ما را اجابت نمود . و خداى را سپاس . این ماجرا در سال 1290 ه . رخ داد و ما از این طریق ، به تحفههاى شگفت دست یافتیم . پس او ما را به کلیاتى اشارت فرمود که این کتاب جزئیاتش را بیان مى کند و به نشانههایى رهنمون شد که این رساله دلائل روشن آن را عهده درا است و این امر به هنگامى روى داد که در کار حکمت سستى و فتورى پیش آمده بود و آن حکیم ، گویا بارانى بود که براى زنده ساختن این نعمت فرستاده شد . . . » (202)
درسهاى سید جمال در سال 1290 در مصر و حوزه بسته الازهر ، عکس العملهاى منفى را در پى داشته است . از جمله شیخ علیش و برخى از همفکران وى ، در برابر اندیشههاى سید ، به مخالفت بر مى خیزند و وى را ملحد و بى دین مىخوانند . سلیم یک عنحورى در همین خط سیر مىکرد . وى مىنویسد:
« او ( سیّد جمال ) چون در شناخت ادیان مهارت دارد ، به الحاد و قدم عالم گراییده و چنین تصور مىکند که ذرات پراکنده در فضا تکامل مىیابند و دگرگون مىشوند و به شکل اجرام قابل رؤیت در مىآیند و به نظر وى ، اعتماد به وجود محرک و علت نخستین و حکیم تصورى است که از پیشرفت انسان و بزرگداشت معبودى که در طول سالهاى دراز بدان گرایش یافته به وجود آمده است . » (203)
البته ، بعدها محد عبده ، سلیم بک را قانع کرد که راه صواب نپوییده و سلیم بک نیز ، به اشتباه خود ، در مقالهاى دیگر ، معترف شد و به دفاع از سیّد پرداخت (204) و در سلک شاگردان وى درآمد . (205) سلیم بک ، گزارش جالبى دارد از شیوه آموزشى سیّد ، بدین شرح:
« رسم معمول جمال الدین این بود که روزش را در خانه مىگذارند و همین که تاریکى شب فرا مىرسید ، عصایش را بر مىداشت و به قهوه خانهاى نزدیک « از بکیه » مىرفت و در آن جا ، جمعیتى به صورت نیم دایره ، دور هم مىنشستند و سید د رمیان آنان قرار مىگرفت . در این نیم دایره ، لغوى ، شاعر ، منطقى ، پزشک ، شیمیدان ، مورخ ، جغرافى دان ، مهندس و طبیعى به یکدیگر پیوسته بودند و در طرح دقیقترین مسائل و مشکلترین مباحث مورد احتیاج با یکدیگر مسابقه مىدادند . آن گاه عقدههاى اشکال آنها را یکى یکى حل مىکرد و طلسمها و رموزى که بدان اشاره مىشد گشوده مىشد و با زبان عربى فصیح ، بدون لکنت زبان و بدون معطلى و تردید ، مانند سیل خروشان از قریحهاى که خستگى را
نمىدانست چیست ، حرف مىزد و شنوندگان را دچار شگفتى مىساخت . و به همه پرسشها جواب مىداد و معترضین را قانع و ساکت مىنمود . سیّد ، این وضع را ادامه مىداد تا پرده تاریک شب فرو مىافتاد ، آن وقت حساب قهوه خانه را از جیب خود تصفیه مىکرد و راه خانه را پیش مىگرفت . » (206)
سیّد ، به خواست شاگردان ، متونى را براى تدریس برگزید . امّا به خاطر اطلاعات گستردهاى که داشت ، به هر بخش و فصلى که مىرسید ، کلام را بسط مىداد و افکار خود را القأ مىکرد:
« هر فصلى از فصول یا جملههاى آن کتابها تکیه گاهى بود که شیخ ( جمال الدین ) در شرح افکار و آرأ خود و بسط و توسعه در نواحى فکرى و تطبیق بر حیات واقعى و نظر او به جهان به عنوان یک واحد ابراز مىکرد در حالى که تصوف را با فلسفه و هیأت ممزوج مىنمود . » (207)
سیّد ، تفکر خود را به دو گونه ارائه مىداد:
. 1 دروس علمى منظم ، که براى عدهاى خاص از علمأ و فضلأ همچون: محمد عبده ، شیخ عبد الکریم سلمان ، شیخ ابراهیم لقانى ، سعد زغلول و شیخ ابراهیم هلباوى ، افاده مىنمود . (208)
. 2 دروسى که براى عموم ، در قهوه خانهها ، اجتماعات و . . . افاده مىنمود . محمود سامى ، با رودى ، عبدالسلام مویلحى ، ابراهیم ، مویلحى ، على مظهر ، سلیم نقاس ، ادیب اسحاق و . . . جز شاگردان این مدرسه سیّد بودند . (209) البته برخى از
شاگردان مدرسه اول ، در این مدرسه نیز شرکت مىجستند و بهره مىبردند .
تاریخ تدریس کتابهاى گوناگون: فلسفى ، اصولى ، منطقى ، هیئت ، تصوف و عرفان را که سید به طور منظم در منزل خود داشته و عبده و همفکران وى در آن شرکت مىکردهاند و دیگر فعالیتهاى سیّد را با توجه با اسناد باقى مانده از وى ارائه
مىدهیم . درباره تدریس سید در دانشگاه الازهر نظرها گوناگون است:
در کتاب « الاستاذ الامام » به این نکته تصریح شده که سیّد جمال الدین ، هیچ گاه در دانشگاه الازهر تدریس نکرده است . (210) ولى برخى نوشتهاند: در اوان ورود به مصر ، آن جا تدریس مىکرد؛ اما روزى که یک کره براى نشان دادن موقعیت جغرافیاى جهان اسلام به الازهر آورده بود ، علماى الازهر با وى به مخالفت برخاستند و او را از تدریس
در الازهر محروم کردند . (211)
پنج شنبه 14 شوال 5 / 1290 دسامبر 1873
در این تاریخ تدریس تلویح الاصول در قاهره به پایان رسید . سیّد در تعلیقاتى که بر این کتاب دارد مىنویسد:
« تدریسش در مصر القاهره سنه 1290 از هجرت محمدى ( صلعم ) اتفاق افتاد و على قدر الامکان ، تا باب محکوم علیه تصحیح گردید و بعضى ( حواشى ) از فنارى بر هوامش کتاب نوشته شد . جمال الدین الحسینى الافغانى . » (212)
سه شنبه 26 شوال 17 / 1290 دسامبر 1873
دیدار از اهرام مصر: « هرمان (213) که در جیزه مصر واقع است ، زیارت شد و عجائب آنها که به نظر رسید موجب حیرت گردید . جمال الدین الحسینى . » (214)
صفر / 1291 مارس 1874
سید جمال ، به دانشگاه الازهر رفت و آمد داشته است . شاید در یکى از همین دیدارها ، کره جغرافیاى را با خود به دانشگاه الازهر برده باشد . از یادداشتى که وى بر روى جلد یکى از کتابهاى خود که به عربى نوشته است ، این مطلب ، به دست مىآید که او مىخواسته الازهر خفته را بیدار کند و متوجه پیشرفتهاى علمى روز نماید . آنان را به
اندیشه در آنچه لازم و به درد جامعه مىخورد وا دارد و از علوم و فروضى که به کار جامعه نمىآمد ، باز دارد . در همین تاریخ گفتگویى دارد با یکى از دانشجویان الازهر ، به نام حسین . از وى سؤال مىکند: آیا سوار قطار شدهاى؟
پاسخ مىدهد: بله
سؤال مىکند: چه چیزى قطار را به حرکت در آورده؟
پاسخ مىدهد: علم . (215)
1874 / 1291
در این تاریخ ، تدریس اشارات ابن سینا ، شروع شده (216) است .
محرم / 1292 فوریه 1875
گویا در این سال ، بیشترین فعالیت علمى سیّد تدریس فلسفه بوده است . مىنویسد:
« در شهر محرم 1292 در محروسه مصر قرب قلعه مشغول تدریس فلسفه مىباشم . » (217)
پنجشنبه 23 ربیع الثانى 29 / 1292 مه 1875
در این تاریخ ، خواستار ورود به محفل فراماسونرى (218) مىشود . سید جمال ، با این کار ، در صدد بر مىآید به طور جدى وارد مسائل سیاسى شود؛ زیرا نیروهاى سیاسى ، در چنین تشکیلاتى سازماندهى مىشدند .
رجب / 1292 اوت 1875
سید جمال ، افزون بر تدریس و تحقیق ، به استنساخ رسالههاى مفید نیز ، مىپرداخت و یا به دیگران ، وا مىگذارد . سیّد به استنساخ نوشتههاى ابن سینا ، بسیار علاقه داشته ، از این روى رسالههاى متعددى از ابن سینا ، که سیّد آنها را استنساخ کرده ، در بین کتابهاى خطى وى به جاى مانده است . در تاریخ فوق ، استنساخ رساله « اقسام العلوم » ابن سینا ، به دست امین رضا ، ساکن مصر ، به پایان رسیده است . (219)
14 ذى حجه 11 / 1292 ژانویه 1876
در این تاریخ ، تفسیر ابن سینا از سوره اخلاص ، فلق وناس توسط احمد عبد الغنى النجیلى الشافعى ، استنساخ شده است . (220)
شب عاشورا 6 / 1293 فوریه 1876
طبق یادداشت سید جمال الدین ، در این تاریخ ، بعد از گذشت هشت ماه از تاریخ در خواست ورود به فراماسونرى ، به عضویت لژ کوکب الشرق ، پذیرفته مىشود . (221)
برخى در این سند تردید کردهاند . (222) اگر این تردید پذیرفته شود ، بدین معنى خواهد بود که سید جمال ، با محافل فراماسونرى ارتباط داشته ، ولى عضو رسمى نبوده است .
صفر / 1293 مارس 1876
در این تاریخ ، سیّد ، تدریس حکمْ العین را آغاز نمود . (223) در انتهاى نسخه شرح
حکمْ العین شاه میرک بخارى ، نوشته است:
« در سنه 1293 در مصر محروسه شروع به تدریس حکمْ العین نمودم از براى جماعتى از طلبه علم ازهر و در سنه 1294 در شب پنجشنبه 24 جمادى الثانى ، بختام پیوست و در همین سال ، روسیه با دولت عثمانیه محاربه مى نمود از طرف آسیا و از طرف روملى . جمال الدین الحسینى » (224)
در کتاب حاشیه حکمْ العین ملا میرزا جان ، نوشته است:
« در شهر صفر در مصر مشغول مطالعه حکمْ العین بودم . 1293 جمال الدین الحسینى الکابلى » (225) /p>
23 جمادى الثانى 16 / 1293 ژوئیه 1876
در این تاریخ ، رسالهاى در تحقیق « مذهب الصوفیْ و المتکلمین و الحکمأ المتقدمین » به خط احمد عبد الغنى نجیلى شافعى (226) ، استنساخ شده که نشانگر اهتمام سید جمال به این امور مى باشد .
شعبان / 1293 اوت 1876
از جمله کتابهایى که سید تدریس کرده تذکره خواجه نصیر طوسى ، در هیئت است . وى ، معمولاً کتابى را که مطالعه مى کرده ، نکات مشکل آن را توضیح مى داده و بر آن تعلیقه مى زد ، و اشتباهات آن را بر طرف مى نموده و گاه عناوینى نیز براى مطالب آن بر مى گزیده است . تذکره خواجه نصیر را محمد نعیم مستارى ، شاگرد سید ، براى وى ، در سال 1291 استنساخ کرده و سیّد ، در سال 1293 حواشى متعددى نگاشته و تاریخ ثبت حواشى را خود مشخص کرده که مى تواند حاکى از زمان دریس این کتاب باشد . در موردى نوشته:
« کتبه جمال الدین فى مصر القاهره فى شهر شعبان المعظم سنه 1293 فى زمان حکومْ اسماعیل خدیو مصر » (227)
در مورد دیگر چنین نگاشته:
« در شب دوشنبه 13 شهر شوال در مصر محروسه در درب تبان این تعلیقات منقول از شرح نظام الدین نیشابورى به ختام پیوست . کتبها جمال الدین الحسینى 1293 » (228)
ذى قعده / 1293 نوامبر 1876
پایان استنساخ کتاب نصائح الحکمأ در مصر ، از روى نسخه مکتوب در کابل . (229)
او ، در زمینههاى گوناگون به تحقیق پرداخته ، حتى وقتى که آشنایى مردم با بهائیت ضرورت پیدا مى کند ، به تحقیق در این زمینه مى پردازد و ثمره این تحقیق عمیق ، در دائرْ المعارف بستانى به چاپ مى رسد . (230) وى ، در هر جا که بود ، به کسب علم و دانش مى پرداخت . کتابهاى وى ، شامل کتابهاى: فلسفى ، عقیدتى (231) ، عرفانى ، تصوف ، اصولى ، ریاضى ، سیاسى ، هیئت و ادبى است . ولى در مصر ، بیشتر به تدریس کتابهاى فلسفى ، هیئت و ریاضى پرداخته و بر آنها حاشیه و تعلیقه زده است . کتابهاى دیگرى وجود دارد که فقط علامت و عنوان گذارى کرده که نشانگر مطالعه آنها براى تدریس است . مانند: اخلاق ناصرى ، افکار الجبروت فى ترجمه اسرار الملکوت ( به زبان ترکى ) ، تحریر القواعد المنطقیه فى شرح الرسالْ الشمسیه ، توضیح و تلویح ( حاوى تنقیع الاصول صدر الشریعه بخارى و حاشیه تفتازانى ) حاشیه سید على بر شرح شمسیه ، خلاصْ الحساب شیخ بهائى ، کتاب هیئت قوشجى ، شرح چغمینى شرح مطالع الانوار ، شرح مواقف قاضى عضد ، هدایه میبدى و حاشیه آن از اصفهانى . (232) شیخ محمد عبده ، جز کسانى است که در هنگام تدریس کتابهاى مختلف در محضر سید جمال بوده و از درسهاى وى بهره برده است . رشید رضا درباره کتبى که سید در مصر تدریس کرده مى نویسد:
« و عبده ، رحمه الله تعالى ، به من خبر داد که کتابهایى که نزد سید جمال خوانده است ، عبارتند از: الزورأ دوانى در تصوف ، شرح قطب ( الدین ) بر شمسیه و شرح
مطالع ( الانوار ) و سلم العلوم از کتب منطق و الهدایه ( میبدى ) ، اشارات ، حکمْ العین و حکمت الاشراق از کتب فلسفى و کتاب عقائد جلال ( الدین ) دوانى در توحید و توضیح با تلویح در اصول و چغمینى و تذکره طوسى در هیئت قدیم و کتاب دیگرى در هیئت جدید که اسم آن را از یاد بردهام . » (233)
کتابهایى که عبده از محضر سید فرا گرفته آنهایى است که سید بر تدریس آنها تصریح و یا علامت گذارى و مطالعه کرده است . تنها کتابهاى دوانى در لیست کتابهاى باقى مانده از سیّد ، موجود نیست .
8 محرم 24 / 1294 ژانویه 1877
در این تاریخ ، از سوى تشکیلات فراماسونرى از
جلسه فوق العاده لژ کوکب الشرق قاهره شرکت جوید . (234)
سیّد همکارى را با تشکیلات فراماسونرى ، از سال 1292 ، آغاز و در سال بعد به عضویت محفل کوکب الشرق قاهر درآمد و به مرور ایّام ، بر فعالیتهاى سیاسى خود افزود . به گونهاى که در سال 1294 ، کمترین فعالیت علمى را داشته است . وضعیت بد اقتصادى و سیاسى مصر ، باعث شد که سید جمال ، از راههاى گوناگون ، در ساماندهى این دیار اسلامى بکوشد و شاگردان ممتاز و آگاه خود را نیز بر خدمت به خلق مسلمان و آگاهى بخشیدن به آنان تشویق نماید . براى روشن شدن وضعیت اقتصادى و سیاسى مصر ، ضرور مى نماد ، در این زمینه بیشتر تأمل کرد و از نقش خئنانه کشورهاى
اروپایى ، مخصوصاً انگلستان و بى کفایتى خدیو مصر و قرار دادن این کشور عظیم در پرتگاه سقوط سخن به میان آورد . حفر کانال سوئز ، در زمان خدیو اسماعیل اتفاق افتاد . هزینههاى فوق العاده مربوط به ساختمان کانال سوئز و برنامههاى دیگر ، حکومت مصر را مجبور به دریافت و امهاى خارجى کرد . این وامها ، با وقیحانهترین شرایط ، به
مصر داده شد . اولین وام در سال 1862 دریافت شد . در سال 1293 / 1876 ، مجموعه وامها و قروض خارجى مصر به به 94 میلیون لیره رسید . مقدار زیادى از این پولها ، صرف
ولخرجیهاى اسماعیل پاشا ، کاخها و حرمسراها و تجمل طلبیهاى وى شده بود . (235) و این رقم تا 100 میلیون لیره رسیده که مصر به بانکهاى اروپائى بدهکار شد . (236)
خیدو اسماعیل ، براى باز پرداخت وامهاى خارجى تصمیم گرفت ، سهام مصر را در کانال سوئز بفروشد . انگلستان ، در تاریخ 15 نوامبر 1875 ، (237) هزار سهم از کانال سوئز را خرید . (238) در پایان همان سال ، به خاطر کاهش قیمت سهامى مصر ، دولت مصر نتوانست وامهاى خود را بپردازد . از این روى ، دولت بریتانیا ، مصر را وادار ساخت
کمیسیون ویژهاى را براى رسیدگى به امور مالى خود بپذیرد . (239) براى باز پرداخت وام ، مالیات ، مخصوصاً مالیات روستائیان 9 تا 12 ماه پیش وصول شد . بر این مشکل کمرشکن ، افزوده شد ، کم آبى رود نیل در تابستان 1877 ، (240) . وضعیت ، به گونهاى وخیم شد که خدیو ، املاک خود را واگذار کرد . در روز 28 اوت 1294 / 1878 ه . ق . کابینهاى را روى کار آورد که برخى از اعضاى آن را اروپائیان تشکیل مى دادند (241) و در رأس آن ، شخصى بود ارمنى الاصل و مرتبط با بانکهاى لندن و
پاریس ، به نام نور پاشا . (242)
عبده ، در سختى به بررسى وضعیت مصر ، قبل از سید جمال پرداخته و مى گوید:
« مردم مصر ، قبل از سال هزار و دویست و نود و سه ، شؤون عمومى ، بلکه خصوصى همه مردم را ملک مطلق فرمانرواى بزرگشان مى دانستند . و همچنین ، کسى که در اداره امور مردم نایب و نماینده حاکم باشد ، این چنین حقى را دارد تا بر
حسب اراده خویش در همه کارها مداخله کند . . . » (243)
وضعیت بد اقتصادى و سیاسى مصر و دخالت بیگانگان در امور این کشور ، باعث شد که سید جمال الدین ، به طور جدى وارد صحنه سیاسى شود . به هر اندازه که دخالت بیگانگان بیشتر مى شد ، به همان اندازه ، سید جمال بیشتر فعالیت سیاسى مى کرد . به گونهاى که از اواخر سال 1294 ، دیگر سخنى از تدریس کتابى خاص در یادداشتهاى وى ذکر نشده است .
ادیب اسحاق ، نویسنده مشهور مصرى و شاگرد سید جمال ، درباره سیّد و علت
دخالت وى در امور سیاسى مى نویسد:
« هو الحکیم الخطیب البالغ الحجْ ، النبیه المتوقد ، الذکأ الجرئ الذى لایعرف الخوف . . . و کان السید جمال الدین کثیر التطلع الى السیاسْ ، شدید المیل ألى الحریْ قوى الرغبْ فى انقاذ المصریین من الذل فلما عظم التداخل الاجنبى فى مصر و اختلف امورها المالیْ علم انه لا بد من تغیّر احوالها » (244)
او ، حکیم سخنور و رساننده حجت و برهان و نام آور روشنایى بخش و افروزنده بى باک بود که ترس را نمى شناخت . . . سید جمال الدین ، در امور سیاسى ، آگاهى بسیار داشت . شدیداً به آزادى علاقهمند بود .
علاقه فراوان داشت که مردم مصر از ذلت و خوارى رهایى یابند . و زمانى که دخالت بیگانگان در مصر زیاد شد و امور مالى آن دچار دگرگونى گردید ، دانست که ناچار باید اوضاع را دگرگون و متغیر ساخت .
این اعتقاد به دگرگونى اوضاع بود که سید جمال را به تشکیلات سیاسى فراماسونرى کشاند و درگیر مسائل سیاسى گردید .
او ، شاگردان خویش را وارد معرکه کرد . شاگرد ممتاز وى ، شیخ محمد عبده ، به همکارى با مجلات روى آورد و اولین مقاله او ، در الاهرام در 14 شعبان 1293 منتشر شد . (245)
عبده ، در این مقالات تلاش مى کرد که محیط تاریک تقلید را به روشنائى اندیشه و تحقیق هدایت کند و توجه به علوم عقلى و روحانى را با کوشش در فراگیرى علوم مادى و تجربى قرین سازد . برخى از عناوین مقالات او ، از این قرار است:
« والقلم » ، « العلوم الکلامیه والدعوْ الى العلوم العصریه » ، « المدبر الانسانى و المدبر العقلى الروحانى » . (246)
24 جمادى الثانى 6 / 1294 ژوئیه 1877
سید جمال ، در این تاریخ ، تدریس حکمْ العین ، را به پایان مى رساند . (247) بعد از
آن ، بیشترین تلاش وى ، در امور سیاسى متمرکز مى شود .
3 محرم 7 / 1295 ژانویه 1878
در این تاریخ ، از سید جمال الدین دعوت مى شود که در جلسات لژ فراماسونرى کوکب الشرق قاهره ، شرکت جوید . وى شرکت مى کند و با اکثریت آرأ ، به ریاست برگزیده مى شود . (248)
پر واضح است که در آن زمان ، هنوز ماهیت ضد انسانى ، تشکیلات فرماسونرى ، روشن نشده بود . سید ، بر این باور بود که از طریق این تشکیلات و در جمع روشنفکران و آزادیخواهان ، مى تواند پیامش را به همگان برساند و جامه عمل بر آن پوشد . محفلى بود ، با شعار: آزادى ، برابرى ، برادرى و شرط عضویت در آن ، باور به آفریننده جهان (249) و هدف و سمت و سوى حرکت ، مبارزه با ظلم و بیداد . اینها کافى بود که فردى آزادیخواه ، مخالف سر سخت ظلم و بیداد و تلاشگر در راه برادرى و برابرى را به خود جذب کند . خود سیّد به عوامل جذب اشاره دارد:
« اولین چیزى که مرا براى اقدام و عمل و شرکت در سازمان احراز ( بنایان آزاد ) تشویق کرد ، عنوان بزرگ و ارزشمند: آزادى ، برادرى و برابرى بود و این که گفتند: هدف این محفل حفظ منفعت انسان و کوشش و تلاش در راه فرو ریختن کاخهاى ظلم و برافراشتن پرچم عدالت مطلق است . » (250)
1878 / 1295
در این تاریخ ، فعالیتهاى سیاسى سید جمال ، اوج مى گیرد . وى ، افزون بر ریاست لژ کوکب الشرق و تلاش گسترده در راه زمینه سازى براى رهایى مصر از بدبختى و فلاکت ، در راستاى آگاهى دادن به مردم و مهیا ساختن آنان ، براى تحول و دگرگونى عمیق ، گامهاى مهمى بر مى دارد ، از جمله ، نشر روزنامه و مجلات گوناگون . به کمک وى ، روزنامه « مرآْ الشرق » به مدیریت سلیم عنحورى مسیحى تأسیس مى شود (251) و در
اوت 1879 مدیریت آن به یکى دیگر از شاگردان سید ، به نام ابراهیم اللقانى (252) منتقل مى گردد . نویسنده بزرگ مصرى ، ادیب اسحاق را به ایجاد روزنامه در « مصر » وا مى دارد . (253) مقر این روزنامه در منطقه « باب شعریه » قاهره بوده که با بهترین حروفچینى و چاپ ، عرضه مى شده است . (254) اهداف و جهت گیریهاى روزنامه را سید ترسیم مى کند و براى حفظ این خط سیر و نمودن اهداف آن ، مقالاتى از خود با نام مستعار: مظهر بن وضاع به چاپ مى رساند . آن گاه ، بین ادیب اسحاق و سلیم نقاش ، ارتباط بر قرار کرد و امکان دریافت امتیاز روزنامهاى را در اسکندریه به نام « التجاره » براى آنان فراهم ساخت . سید جمال ، از آن روى به اسکندریه توجه داشت که شهر بندرى و مرتبط با جهان بود و روزنامه برد و سیعى پیدا مى کرد و در اسرع وقت ، اخبار را به سرتاسر جهان مى گستراند . چنین هم شد روزنامه نقش فوق العادهاى در رساندن اخبار به دیگر کشورها و آگاهى مردم ، ایفا مى کرد .
از این روى ، گلاد ستون ، نخست وزیر وقت انگلستان ، از نقش این روزنامه در بیدارى مردم ، ابراز نگرانى مى کند . (255) سید جمال ، محمد عبده و ابراهیم لقانى را وا دار به همکارى با این دو روزنامه کرد .سید ، مقالهاى تحت عنوان: « روح البیان فى الانجلیز و الافغان » نوشت که در آن از نقش استعمارى انگلستان انتقاد کرد که فوق العاده انعکاس یافت . این دو روزنامه رواج زیادى پیدا کردند وسید جمال ، از این طریق ، روح تازهاى را در مردم مصر دمى د . ولى ریاض پاشا ، نتوانست تحمل کند که مردم به قلههاى بیدارى دست مى یابند . زیرا در آن صورت ، مکانت وى به خطر مى افتد . از این روى دستور به توقیف این روزنامه داد . (256)
ادیب اسحاق ، شاگرد مکتب سیّد ، از حرکت باز نایستاد و در سال 1879 ، روزنامهاى به نام « مصر الفتاْ » چاپ و عرضه کرد . (257) ظاهراً این مجله ارگان انجم « مصر الفتاْ » بوده که در همان سال ، از جانب طرفداران سید جمال بنیان گذارده شده است . (258) سید جمال ، شاگردان خود را به ایجاد روزنامه و نوشتن مقالات انتقادى تشویق مى کرد:
« نویسنده شوخ طبع یهودى ، به نام یعقوب صنوع ، زمانى که با سید آشنا مى شود ، در مجله فکاهى خود ، به نام: « ابو نظاره » از سیاست اسماعیل پاشا ، انتقاد مى کند . » (259)
سیّد جمال ، سلسله جنبان حرکت عمیق فرهنگى - ادبى دیار مصر بود . بر این نکته ، نویسندگان ، ادبا و رجال برجسته مصر اعتراف دارند: ادیب اسحاق نویسنده بنام مصرى ، د رآغاز کتاب خود « الدرر » مى نویسد:
« چیزى را که من مىدانم ، همه آن را از سید جمال الدین آموختهام . » (260)
مخزومى مىگوید:
« شاگردان خود را وا دار به نگارش و تحریر مقالات ادبى و حکمى و دینى مىنمود . آنها هم تحت نظر سیّد ، به کار پرداختند و استاد شدند و فن نگارش ، د راثر کوششهاى سید ، ترقى نمود ... » (261)
عبده ، بعد از بیان فعالیتهاى سید جمال در تدریس علوم گوناگون مىگوید:
« و انتشر صیته فى الدیار المصریْ ثم وجه عنایته لحّل عقد الاوهام عن قوائم العقول فشطت لذلک الباب و استضائت بصائر و حمل تلامذته على العمل فى الکتابْ و انشأ الفصول الادبیه و الحکمیْ و الدینیه فاشتغلوا على نظره و برعوا و تقدم فن الکتابْ فى مصر بسعیه و کان ارباب العلم فى الدیار المصریْ القادرون على الاجادْ فى المواضیع المختلفه منحصرین فى عدد قلیل ... » (262)
آوازه نیک وى در دیار مصر فراگیر شد . سپس توجه خود را براى از بین بردن وهمها از پایههاى اندیشهها به کاربرد و درى در این زمنیه گشود و آگاهیهایى را ایجاد کرد .
وى ، شاگردان خویش را به نوشتن و انشأ فصلهاى ادبى و حکمى و دینى وا مىداشت و آنان طبق نظر وى ، عمل مىکردند . از این روى رشد کردند و بر دیگران پیشى گرفتند . فن نگارش در مصر ، به کوشش او پیشرفت کرد و در آن زمان ، صاحبان دانش در مصر ، که به نگرش نیکو در مسائل مختلف توانا باشند ، اندک بودند .
فعالیت سیاسى سید جمال ، منحصر به روزنامه و محافل خصوصى نبود ، بلکه وى در جمع مردم به ایراد سخن مىپرداخت و آنان را به ظلم ستیزى و مبارزه دعوت مىکرد .
سلیم بک عنحورى ، در این باره مىگوید:
« در سال 1878 م / 1295 وضع سید جمال خطر ناک شد ، زیرا در سیاست مداخله مىکرد و مردم به او نزدیک مىشدند و در اثناى کلام به آنان مىگفت:
« شما مصریها با بندگى و عبودیت رشد کرده و خو گرفتهاید و در دامن استبداد تربیت شدهاید و از دوران شاهان و فرعونیانى که از چوپانى به سلطنت رسیدند و بر شما حکومت مىکردند ، تا امروز قرنها گذشته و شما باز مظالم فاتحین را بر دوش مىکشید و زیر لگد ستمکاران لگدکوب مىشوید! حکومتهاى شما بر شما تعدى و جور روا داشتهاند و شما را خوار و ذلیل کردهاند و شما ، نه فقط صبر کردهاید ، بلکه با این وضع خرسند بودهاید . در نتیجه قوام حیاتتان را از دست دادهاید . زیر شلاق و چماق ستمگران عرق ریختهاید و دم نزدهاید .
اگر در رگهاى بدن شما ، خونى وجود داشت و در آن خون ، سلول حیاتى وجود مىداشت و اگر در سرهاى شما اعصابى وجود داشت که متأثر مىشدید و حمیّت در شما برانگیخته مىشد به این خوارى و مسکنت دچار نمىشدید . . . » (263)
دخالت سید جمال در امور سیاسى و مسائل اجتماعى مصر ، به گونهاى شدید بوده که گردانندگان محفل فرماسونرى ، که تا آن زمان سعى در اختفاى چهره واقعى خود داشتهاند ، نمىتوانند سیّد را تحمل کنند؛ از این روى ، به وى گوشزد مىکنند که:
« این تشکیلات در امور سیاسى دخالت نمى کند »
این جاست که سیّد بر مى آشوبد و طىّ سخنانى در جمع آنان ، به انگیزه ورود خود به این تشکیلات مى پردازد و سپس درباره عدم دخالت این محفل در سیاست ، مى گوید:
« من منتظر بودم که در مصر ، هر چیز عجیب و غریبى را بشنوم و ببینم ، ولى خیال نمى کردم که ترس از میان استوانه محافل فرماسونرى نفوذ کرده باشد .
حالا باید بگویم اگر فرماسونرى در سیاست جهان مداخله نکند ( در صورتى که هر بنا و معمار آزادى در آن عضویت دارد ) و اگر آلات و ابزار بنایى که در دست آنهاست براى نابود کردن بناى کهنه و بالا بردن مصالح آزادى صحیح و برادرى صحیح ، به کار برده نشود و اگر کاخهاى ظلم و تجاوز و تعدى کوبیده نشود ، در آن صورت نباید در دست احرار ، کلنگ و تبرى باشد و نه در بناى آنها زاویه قائمهاى وجود داشته باشد . . . » (264)
سیّد ، وقتى این کژى را در بناى بنایان دید ، از آن کناره گرفت ، تا بر سر اهداف و آرمانهایش آوار نشود . به گفته عبده ، سیّد ، به یکى از انجمنهاى فراماسونرى وابسته به اروپا پیوست ، امّا به زودى دریافت: آن سازمان ، آنچه که داراى ارزش است ، تهى مى باشد؛ از این روى ، آن را رها کرد . (265)
طبق اسناد به جاى مانده از سیّد ، در سال 1295 ، از وى ، براى شرکت در جلسات مختلف لژهاى فرماسونرى مصر دعوت شده است . آخرین دعوت لژ کوکب الشرق ، مربوط به پنجم شوال 1295 است و آخرین دعوت نامه ، مربوط به لژ ایتالیایى مازینى ، به تاریخ 5 فوریه 11 / 1879 صفر . 1296 به نظر مى رسد ، پس از آن که سیّد ارتباط خود را با لژهاى موجود در مصر قطع کرد ، از ناحیه این لژها ، از وى دعوتى به عمل نیامده باشد .
اینک تاریخ دعوت نامهها:
13 جمادى الاول 15 / 1295 مه 1878
دعوت نامه چاپى ، براى شرکت در جلسه فوق العاده لژ کوکب الشرق . (266)
17 شعبان 16 / 1295 اوت 1878.
دعوت نامه از لژ نیل براى شرکت در جلسه تذکر دو تن از اعضأ . (267)
19 شوال 17 / 1295 اکتبر 1878.
مکتوب ایتالیایى با خطاب: « جمال الدین افندى لژ کوکب الشرق » براى شرکت در جلسه معارفه یکى از اعضاى لژ اسکندریه .(268)
9 صفر 3 / 1296 فوریه 1879
مکتوب فرانسه از لژ یوناین قاهره براى شرکت در جلسه . (269)
11 صفر 5 / 1296 فوریه 1879
مکتوب ایتالیایى از لژ مازینى براى شرکت در جلسه انتخاب دو عضو جدید . (270)
از این تاریخ به بعد ، مدرکى که نشانگر ارتباط وى با لژهاى موجود در مصر باشد ، در اسناد به جاى مانده از وى ، وجود ندارد . تنها یک مکتوب ، به زبان فرانسه از وى به جاى مانده که مربوط به سال 27 مارس 1884 م است که از آن بر مى آید ، سید تقاضاى ورود در لژ پاریس را داشته است و براى مذاکره حضورى این نامه را به وى نوشتهاند (271) . ولى مدرکى وجود ندارد که سیّد ، وارد لژى شده باشد .
1879 / 1296
سیّد ، پس از انتقاد صریح از موضع محفل فراماسونرى کوکب الشرق قاهره ، آن را ترک کرد . خروج سیّد ، براى محفل فرماسونرى بسیار شکننده بود . از این روى ، به تحریف شخصیت سیّد پرداختند و چنین وا نمود کردند که شرط عضویت در محفل فرماسونرى ، باور به آفریننده جهان است و سیّد ، چنین باورى ندارد!
متن نامه محرمانهاى که فرانک لا سل ، نماینده سیاسى و ژنرال قونسول انگلیس ، در تاریخ 30 اوگوست 11 / 1879 رمضان 1296 به وزیر خارجه وقت انگلستان نوشته این مطلب را تأیید مى کند . در این نامه بعد از تعریف از سید جمال و قدرت و نفوذ وى در جلب مردم ، بر مبارزات سید علیه اروپائیان ، بویژه انگلیس تأکید مى ورزد و مى نویسد:
« و سال گذشته در برانگیختن احساسات مردم علیه اروپائیان ، مخصوصاً بیشتر بر ضد انگلیسها که نسبت به آنها احساس کینه و تنفر در دل مى کند ، فعالیتهاى زیادى به خرج داد . اخیراً ، از لژ فرماسونها که در آن جا عضو بود ، براى این که علناً منکر خدا بود ، اخراج گردیده است . . . » (272)
از این گزارش استفاده مى شود که: با توجه به مطالب فوق و آنچه گذشت ، به نظر
مى رسد که ترک محافل فرماسونرى ، مخصوصاً لژ کوکب الشرق ، از جانب سید جمال ، در اوج مبارزات وى علیه اروپائیان بوده است . ولى برخى محافل وابسته به فرانسه و ایتالیا ، تا مدت زمان بیشترى با سید ارتباط داشتهاند . ( اوائل سال 1296 ) همین ارتباط ، باعث شده است که گروهى محفل و انجمن وطنى را که سید جمال تأسیس کرده بود ، وابسته به لژهاى فرانسوى معرفى نمایند . (273) با این که از مدارک به جاى مانده از سیّد ، استفاده مى شود که بعد از صفر 1296 ، با لژهاى مصرى ارتباطى نداشته است . با توجه به مطالبى که بعداً ذکر خواهد شد ، استقلال « انجمن وطنى » یا « حزب وطنى آزاد » از محافل فرماسونرى به دست مىآید . تشکیلات « الحزب الوطنى الحّر » ، در مصر ، قبل از سقوط خدیو اسماعیل ، توسط سید جمال بنیان گذارده شد . و این حزب ، نقش بنیادى در واژگون ساختن خدیو اسماعیل بازى کرد .(274)
شعار حزب ، همان شعارى بود که بعداً احمد عرابى پاشا ، در قیام خود علیه حکومت فاسد مصر ، استفاده کرد: « مصر براى مصریان » (275) سیّد جمال را مؤسس « حزب الوطنى اول » (276) دانستهاند و عرابى پاشا را مؤسس « حزب الوطنى ثانى (277) » که در سال 1879 ، تأسیس کرده است . پس از شکست قیام عرابى پاشا ، شاگردان سید جمال ، را که با وى همراه بودند ، به لبنان و مناطق دیگر تبعید کردند . خبر نگار روزنامه تایمز در تاریخ 30 اوت 19 / 1879 شوال 1296 ه . ق . نوشت:
« سیّد جمال الدین ، دخالت اروپاییان را در امور مصر ، هرگز تحمل نمى کرد و شعار « مصر براى مصریان » را تا به دست آوردن نتیجه قطعى ، همچنان دنبال مى کرد . (278)»
درباره این انجمن جدید ، که توسط سید جمال ایجاد شد ، نوشتهاند:
« طولى نکشید که اعضاى آن از سیصد تن تجاوز کرد و اینها همه ، از متفکرین و انقلابیون نخبه مصر بودند . در این مجتمع ، آزادى مطلق براى اظهار نظر وجود داشت و شعبه هایى براى کارهاى مختلف ، به وجود آورد: شعبهاى براى حقوق ، شعبهاى براى امور مالى و اقتصادى و شعبهاى براى جهاد و مبارزه و شعب
گوناگون دیگر وجود داشت و هر شعبهاى با وزیر مربوطه ارتباط داشت که خواسته و مسائل مربوط را به صورت صریح و متین ابلاغ مى کرد . (279) »
مهمترین منبعى که به ترسیم فعالیتهاى « انجمن وطنى » مصر پرداخته ، کتاب « گفتار خوش یارقلى » است . در این کتاب ، آمارى از فعالیتهاى سید و اعضاى این انجمن آمده که در منابع دیگر ، از آن خبرى نیست . این آمار ، مربوط به همان ده ماهى مى شود که سید پس از ترک لژ فرماسونرى کوکب الشرق ، در مصر بوده و پس از آن تبعید شده است . (280)
اگر دوران فعالیت حزب وطنى را ده ماه بدانیم ، این بدان معنى است که سید جمال ، بعد از ترک لژ کوکب الشرق ، در اوائل ذى قعده 1295 ، این تشکیلات را به وجود آورده و تا هنگام تبعید ، یعنى رمضان 1296 ، فعالیت مى کرده است .
این محفل ، بر اساس قرآن و دستورات اسلام بنیان نهاده شده بود و توجه به واجبات و مستحبات و کمک به مستمندان جز اهداف این تشکیلات بوده است این حزب ، به گونه مخفى عمل مى کرده و این نمایانگر استقلال آن از لژهاى فراماسونرى است . زیرا تشکیلات فرماسونرى مصر ، با توجه به این که خدیو توفیق ، فراماسون بوده ، (281) نیازى به مخفى کارى نداشته است .
6 رجب 26 / 1296 ژوئن 1879
در این تاریخ ، خدیو اسماعیل برکنار شد و توفیق پاشا ، به قدرت رسید . تشکیلات حزب الوطنى سید جمال ، خواهان برکنارى خدیو اسماعیل و به قدرت رسیدن توفیق پاشا بوده است . حتى برخى این مطلب را نقل کردهاند که سید جمال ، طرح ترور اسماعیل پاشا را پى ریزى کرده بود .(282)
محمد عبده ، درباره تلاش این انجمن ، براى به قدرت رسیدن توفیق پاشا مى گوید:
« گروهى از مصریین ، که همراه آنان ، سید جمال بود ، نزد نماینده دولت فرانسه در مصر رفتند و اعلام کردند که در مصر یک حزب وطنى وجود دارد که خواهان اصلاح است و اصلاح امور مصر کامل نمى گردد ، جز به دست ولیعهد توفیق پاشا و
این خبر در قاهره و بقیه شهرهاى مصر منتشر شد و براى اولین بار بود که اسم « الحزب الوطنى الحرّ » ، در سال 1879 سر زبانها افتاد . » (283)
سخنان عبده نشانگر آن است که محفل حزب وطنى ، مستقل از لژهاى فرانسوى بوده و گرنه نماینده دولت فرانسه از آن قبلاً اطلاع مى یافت .
از نامهاى که سید جمال از کانال سوئز به ریاض پاشا مى نویسد ، بر مى آید که سیّد ، پیش از این ، هوا خواه توفیق پاشا بوده و او نیز ، نسبت به سیّد محبت صادقه داشته است . سیّد ، خروج از لژ کوکب الشرق و رفتن به سفارت فرانسه را در راستاى حمایت از توفیق پاش مى داند . حلیم پاشا ، رهبر یکى از لژهاى فراماسونرى و بزرگ خاندان سلطنت ، بعد از اسماعیل پاشا ، در صدد به دست گرفتن قدرت بوده است که سید جمال با وى به مخالفت مى پردازد . در نتیجه ، او را از رسیدن به قدرت باز مى دارد بیان کرده است:
« هنگامى که عبد الحلیم پاشا ، رهبر « مجلس المسونیْ » در قاهره بود ، شمارى از فراماسونان اروپایى و اذناب آنان ، مانند: تفاله کیشهاى گذشته . . . زیر رهبرى عبد الحلیم پاشا قرار داشتند و از او پشتیبانى مى کردند . چون حلیم پاشا ، دشمن توفیق بود و در حقیقت ، وى را غصب کننده مقامى مى دانست که خود ادعاى آن را داشت . من به خاطر دوستى با خدیو توفیق ، نتوانستم با آنان هماهنگى داشته باشم و از این روى ، من و دیگر دوستان هم اندیشه من ، د ر حالى که مغرور به دوستى با خدیو توفیق بودیم ، مجالس آنان را ترک کرده و خود نیز ریاست محفلشان را رها کردم . فراماسونان اروپایى و هواخواهانشان ، نزد کنسول فرانسه رفته به او هشدار دادند که اگر حلیم پاشا ، خدیو مصر نشود ، مصریان شورش خواهند کرد . من باز هم از روى دوستى با توفیق پاشا وبراى بى اثر ساختن تلاش هوا خواهان حلیم پاشا ، به همراه شمارى از دوستان خود ، نزد کنسول فرانسه رفتیم و آن چه را که دوستان حلیم پاشا ، به زیان توفیق گفته بودند ، در و غزنى خواندیم . » (284)
محفل فراماسونرى ، در برابر این تلاش سیّد ، عکس العمل نشان مى دهد و وى را به بى دینى متهم مى کند . سیّد در این باره چنین گزارش مى دهد:
« برادران فراماسونى پیشین من ، که مرا از آن پس از خود جدا دیدند و امید از خدیو شدن حلیم پاشا بریدند ، مرا به بى دینى و سوسیالیسم و حتى به کشیدن نقشه کشتن توفیق پاشا متهم ساختند . » (285)
سال 1296 ، سال بحران اقتصادى مصر بود و ستیز و مخالفت مردم با سلطه بیگانگان .
صبح روز 18 فوریه 24 / 1879 صفر 1296 ه . ق . صدها افسر ، راه بر نو بار پاشا نخست وزیر و ریورز ویلسون انگلیسى ، که عازم محل کار خود بودند ، بستند و آنان را از کالسکه به زیر کشیدند و در عمارت وزارت دارائى تحت نظر گرفتند . افسران ، خواستار برکنارى این دو ، از مناصب خود بودند .(286)
اقدام افسران بر ضد کابینه اروپایى ، با پشتیبانى عمومى مردم مصر رو به رو شد . از این روى خدیو اسماعیل ، براى حلّ مشکل ، کابینه را منحل (287) و کابینه جدیدى را برگزید . این انتخاب ، با مخالفت دولت فرانسه وانگلستان رو به رو شد و بعد از اخطارهایى که به خدیو اسماعیل نمودند ، از آستانه ، بر کنارى وى را خواستار شدند . در نتیجه در 26 ژوئن 1879 م خدیو اسماعیل بر کنار (288) وتوفیق پاشا قدرت را به دست گرفت .
ارتباط سید با توفیق پاشا و ویژگیهائى که از وى مى شناخت ، باعث شده بود که سید جمال از روى حمایت کند . تصور بر این بود که وى در مقابل سیاستهاى توسعه طلبانه انگلستان به مقابله برخیزد ، ولى چنین نشد و در دام انگلستان وکشورهاى اروپایى گرفتار آمد .
درباره وى نوشتهاند:
« توفیق پاشا ، بر خلاف برادرانش ، از تربیت شرقى محض برخوردار بود و هنگام به دست گرفتن قدرت ، تمایل شدید خود را به معارف عمومى و تربیت نشان داد . او ، آرزوهاى خوبى براى کشورش داشت ، منتهى داراى ارادهاى ضعیف بود ، به گونهاى که به طور جدى از خواستهها و تمایلات مردم به دور ماند . توفیق
پاشا ، که در هنگام حکومت پدرش در برابر انگلستان قرار گرفته بود ، پس از این که خدیو مصر شد ، در مدت کوتاهى ، به سرعت ، در دستهاى سیاست بریتانیاى کار آزموده قرار گرفت . در عین این که به آسانى مى توانست رضایت مردم را جلب کند . » (289)
دیگران نیز توفیق پاشا را سست عنصر بى کفایت و آلت دست بریتانیا معرفى کردهاند که از امضاى قانون اساسى که شریف پاشا تهیه کرده بود و به مردم حق حاکمیت مى داد سرباز زد . وى در روز 4 سپتامبر ، نظارت مالى دو گانه ( انگلستان و فرانسه ) را به کار باز گرداند و روز 21 سپتامبر 1879 ( 4 شوال 1296 ) حکومت شریف پاشا را منحل و ریاض پاشا را به نخست وزیرى برگزید . (290)
6 رمضان 24 / 1296 اوت 1879
با به قدرت رسیدن توفیق پاشا ، نه تنها رابطه سید جمال با حکومت استوار نشد ، بلکه زمینهاى مناسب براى تبعید وى فراهم گردید . توفیق پاشا ، که بقاى حکومت خود را در گرو حمایت خارجیان مى دید و با ضعف ارادهاى که داشت ، در مقابل توطئههاى دشمنان سید جمال ، تسلیم گردید و سعایتهاى آنان باعث بدبینى وى به سید جمال الدین گردید .
مخالفین سید جمال از نیروهاى داخلى و خارجى تشکیل شده بود . نیروهاى اروپایى ، مخصوصاً انگلیسى ، از فعالیتهاى حزب وطنى نگران شده بودند . در این زمنیه ، لرد کرومر ، گزارشهاى نگران کنندهاى به لندن مخابره کرده بود . (291) نیروهاى داخلى ، وابسته به محفل فراماسون که قبلاً سید جمال را متهم به بى دینى و کفر کرده بودند ، بر تلاش خود در بى اعتبار کردن سید جمال نزد خدیو توفیق ، افزودند . در نزد وى ، چنین وا نمود کردند که سیّد در صدد ایجاد جمهورى و در حال برنامه ریزى براى قتل شماست . سید در این باره چنین گزارش مى دهد:
« برادران فراماسونى ، پیشین من . . . مرا به بى دینى و سوسیالیسم و حتى کشیدن نقشه
و کشتن توفیق پاشا و تمام کنسولها متهم ساختند . عقل و عاقل کجا رفته . از کجا من چنین لشکرى دارم که به این کارهاى سخت بپردازد و حال آن که من در مصر غریبم . . . پس از آن که توفیق پاشا خدیو شد ، شمارى از فراماسونان هواه خواه حلیم پاشا نزد خدیو رفته براى انتقام از من ، این داستانها را درباره من بدو گفتند . » (292)
سید جمال ، زمانى که از طریق کانال سوئز عازم اروپا بود ، نامهاى به عبدالله فکرى پاشا مى نویسد و وى را به خاطر این که در هنگام سعایت نزد خدیو ، از وى حمایت نکرده مورد عتاب قرار مى دهد . این نامه را احمد حسن زیات ، در کتاب « تاریخ ادب عربى » نقل کرده است . مسوده آن در اسناد به جاى مانده از سید نیز با تفاوت اندکى موجود است ، ولى مخاطب آن مشخص نیست وسید جمال در نامهاى که به ریاض پاشا نوشته ، مى نویسد نامهاى نیز به عبد الله فکرى نوشته است .(293)
سید جمال در این نامه ، بعد از توصیف و تجلیل از عبدالله فکرى پاشا مى نویسد:
« با توجه به آنچه گفته شد ، با شناختى که تو از حقیقت کار من داشتى و به راز درون و کارهاى پنهان من آشنا بودى ، چه شد که از حقى که حمایت آن بر تو واجب بود ، دفاع نکردى و عهدى که رعایت آن بر تو لازم بود ، حفظ ننمودى و کتمان شهادت کردى . و تو مى دانى که من براى خدیو و مردم مصر شرّى را در نظر نداشتم و نه هم در ضمیر پنهانم براى کسى ضررى در نظر نگرفتم . در عین حال ، مرا در مقابل حملههاى آن شخص خوار و پست ، عثمان پاشاى مغلوب ، تنها گذاشتى تا گزید و خرد کرد مرا مانند درندگانى که استخوانها را ریز ریز مى نمایند . کینه سختى بود از وى به آقاى ابراهیم لقانى و تحریکى از جانب حزبهاى حلیم پاشا . این گونه درباره تو تصور نمى شد . » (294)
سعایتهایى که از سید جمال نزد تو توفیق پاشا شد ، باعث گردید که وى نسبت به سخنان و اهداف سید بد گمان گردد و او را که از حق مردم سخن مى گفت ، مورد سؤال قرار دهد .
روزى ، سید را به کاخ عابدین دعوت کرد و به وى مى گوید:
« دوست دارم ملت مصر از همه خیرات برخوردار شود و ترقى نماید . ولى بدبختانه احساس مى کنم بیشتر افراد ملت عقب افتاده و نادانند و براى درسهاى شما ، که باعث هیجان آنها مى شود ، صلاحیت ندارند ، بلکه خود و کشور را با خطر هلاکت و نابودى رو به رو مى سازند »
وى ، در این مجلس ، به سید جمال اخطار کرد .
سید جمال در پاسخ مى گوید:
« در میان هر ملتى ، افراد عقب افتاده و نادان وجود دارد ، ولى این طور نیست که ملت از وجود عالم و عاقل نیز بى بهره باشد . به هر نظرى که شما ملت را ببینید ، به همان نظر به شما خواهند نگریست و اگر نصیحت مرا بپذیرید و با تشکیل شورا ، مردم را در امور کشور دخالت دهید و اجراى قوانین مجلس به نام شما باشد ، حکومت شما ثابت و پایدارتر خواهد ماند . » (295)
سید جمال ، بعد از این دیدار ، درباره مشارکت مردم در امور حکومتى سخن گفت و در این باره مقالاتى نوشت . این ، مخالفت توفیق پاشا را بیشتر نمود .
مخالفت انگلستان با سید و وحشتى که از او داشت (296) ،باعث شد که تصمیم نهائى در تبعید وى گرفته شود . به گفته خود سید وى را در شب 6 رمضان 24 / 1296 اوت 1879 م ، که از منزل محمود بیک عطار ، مى آمد دستگیر و به سوى کانال سوئز روانه کردند . (297)
زمانى که سید جمال سؤال مى کند به چه جرمى مرا این گونه دستگیر کردید پاسخ مى دهند:
« علماى ما از تو راضى نیستند و تو را نمى خواهند و یا مى گفتند: کنسولهاى دولتهاى خارجى از تو مى ترسند و گاهى مى گفتند: افندیهاى ما سه شب است که از ترس تو مزه خواب را ندیدهاند . » (298)
بالآخره در روز سه شنبه ، هشتم ماه رمضان ، سید را با کشتى به سوى هند روانه مى کنند . با این که سیّد از آنان مى خواهد که بگذارندبه کشورهاى اروپایى سفر کند ، امّا
به وى چنین اجازهاى نمى دهند .
گویا این عملیات ، در شب آغاز مى شود و به گونه سرّى ، به پایان مى رسد و هیچ یک از یاران سیّد از قضیه مطلع نمى شوند . دولت بعد از این که مطمئن مى شود سید در مسیر هندوستان است ، در روز هشتم رمضان ، اطلاعیهاى علیه وى صادر مى کند و به روزنامهها دستور مى دهد که اطلاعیه را چاپ کنند . تنها نشریهاى که زیر بار نمى رود « مرآْ الشرق » است . (299)
در بخشى از اطلاعیه چنین آمده است:
« انه رئیس جمعیْ سریْ من الشباب ذوى الطیش ، مجتمعْ على فساد الدین و الدنیا » (300)
« وى ، ریاست جمعیتى را به عهده دارد که از جوانان سبک عقل و بى پروا تشکیل شده که در صدد فساد در دین و دنیا هستند . »
سید جمال ، در نامهاى که به یکى از بزرگان مصر مى نویسد ، به این اتهام اشاره مى کند و آن را رد مى نماید .
« افسر عثمان پاشا ، دروغها و نسبتهایى را به من داده ، و این که گفته است: من رئیس یک مجمعى بودم که اساس آن بر فساد دین و دنیا استوار بوده ، افترا و کذب است . و خدیو ، بى آن که در این زمینه اندیشه کند ، سخن او را باور کرد و دستور داد مرا به زشتترین شیوه تبعید نمایند » (301)
سید جمال ، با وضعیت ناگوارى مصر را ترک کرد ، ولى فعالیتهاى علمى و فرهنگى وى ، توسط شاگردان ممتازى که تربیت کرده بود ، همچون: محمد عبده (302) و سعد ز غلول و . . . ادامه یافت .
شاگردان سید جمال ، منحصر به مصریان نبود .عدهاى از دیگر دیار از محضر وى در مصر بهره بردند که از جمله آنها متمهدى است (303) که در سودان قیام کرد سدّى شد علیه منافع استعمار . سید جمال ، زمانى که در مصر بود ، به فاس مراکش ، الجزایر و تونس (304) سفر کرد و حرکت اصلاحى بزرگى را در آن مناطق پایه ریزى کرد . کسانى که
تاریخچه دانشگاه الازهر (305) را نوشتهاند ، از تأثیر سید جمال بر دروس و متون این دانشگاه وتحول در زمینههاى گوناگون آموزشى آن یاد کردهاند .
1879/1296
در این تاریخ سید جمال به خاطر حق گویى از مصر اخراج مى گردد.وى قصد دارد به کشورهاى اروپایى سفر کند و پیام خود را از آن جا به جهانیان برساند.ولى چنین اجازه اى به وى نمى دهند. از این روى با کشتى به سوى هند رهسپار مى شود. به نقلى کشتى که وى با آن عازم هند بوده مدتى در بندرگاه جدّه توقف مى کند و سیّد از این فرصت بهره مى برد و به مکه معظمه مشرف مى شود و در آن جا رجال و شخصیتهاى مهم اسلامى دیدارهایى انجام مى دهد.312
البته این نقل بعید مى نماد; زیرا سیّد در ماه شوال در کراچى بوده است از این روى کشتى نباید توقف طولانى در بندرگاه جدّه داشته باشد.
شوال1296/سپتامبر1879
در ماه شوال سید جمال وارد هند مى گردد.به نظر ما این که برخى نوشته اند:سید در اول سال 1297/1880 وارد هند شده313 دور از حقیقت است.اینک توضیح مطلب:سید جمال در نامه خود به ریاض پاشا که در هنگام عبور از کانال سوئز در صفر 1300 نوشته حوادثى را که منجر به تبعیدش از مصر گردیده و رفتار بدى که با وى داشته اند شرح داده است. درباره مشکلاتى که در نتیجه حرکت شوم و ضد انسانى حاکم مصر در هند با آنها دست به گریبان مى شود مى نویسد:
(من یوم وصولی الى بندر الکراجى و کان ثانی یوم من بلوغ خبر قتل(کهونارى) قنصل الانکلیز فى کابل کنت تحت الحفظ کل ساعة متهیأً لاستماع سؤال و جواب و کل یوم مستعداً للذهاب من عند حاکم الى آخر لتجدید الفحص و التمحیص…314
از روز رسیدنم به بندر کراچى هند که دومین روز انتشار خبر قتل کنسول انگلیس در کابل به نام کاواگنارى بود مرا تحت الحفظ قرار داده و مراقبم بودند.هر ساعت آماده شنیدن سؤال و جوابى بودم و هر روز براى رفتن از نزد حاکمى به نزد حاکمى دیگر براى تحقیق و بازجوئى جدید آماده بودم.
از نامه سید برمى آید که دولت استعمارگر انگلیس سیّد جمال را عامل شورش و قتل کنسول خود در کابل مى داند که مأمورانش چنین تحت کنترلش دارند و به بازجویى از وى مى پردازند.شرح حال نگاران به این نتکته اشاره ندارند و از احتمال دست داشتن سیّد در قضیه کابل سخنى در ردّ و یا اثبات نگفته اند.اینک براى روشن شدن وضعیت جدیدى که براى سیّد در هند پیش آمده در این باره به اجمال سخنى داریم: سیّد براى بریتانیا کابوسى بود که خواب راحت آن را مى آشفت.به زعم بریتانیا همان گونه که سیّد در جاى جاى کشورهاى اسلامى علیه آن کشور مى ستیزند در مسأله افغانستان نیز دست داشت.قتل گاواگنارى را در حدود سه ماه بعد از معاهده گَنْدُمَکْ
دانسته اند.315
در سال 1296 که شیرعلى خان با دولت انگلستان درگیر جنگ بود از دنیا رفت و فرزندش یعقوب خان زمام امور را به دست گرفت.
در 26 مه 4/1879جمادى الثانى 1296 پس از آن که انگلیسیها جلال آباد و قندهار را به تصرف درآوردند عهدنامه اى به نام(گندمَک) در دهى به همین نام در افغانستان بین دو دولت افغان و انگلیس منعقد شد. بر اساس این قرارداد افغانستان پذیرفت که انگلیس در کابل سفارت داشته باشد.و یعقوب خان سیاست خارجى افغانستان را با رضایت و مشورت حکومت انگلستان اداره کند. طبق معاهده مزبور قندهار جلال آباد و نواحى نزدیک گردنه خیبر تحت نظارت انگلیس درآمد.316
دو ماه بعد از امضاى این عهدنامه (شعبان 1296) نمایند سیاسى دولت انگلیس با جلال و جبروت تمام در حالى که از طرف امیر افغانستان فوق العاده مورد استقبال واقع شد وارد کابل گردید و نیروهاى انگلیس به هندوستان برگشتند.چهل روز بعد(شوال 1296) از ورود ماژور کاواگنارى به کابل نظامیان کابل شورش کردند.اینان وانبوهى از مردم که به کمک برخاسته بودند به اقامتگاه نماینده سیاسى دولت انگلیس در بالا حصار یورش بردند و نیروهاى حفاظتى و کمکى سفارت انگلیس را از بین بردند و به داخل سفارت نفوذ کردند و اثاثیه سفارت را به غارت بردند و ماژورکاواگنارى و همراهان وى را قتل رساندند لرد رابرتس که تازه به هندوستان رسیده بود خبر قتل وزیر مختار انگلیس را در کابل دریافت کرد مجدداً به کابل بازگشت و پس از یک ماه یعقوب خان را به هند تبعید کردند.317
تاریخ قتل کاواگنارى را شوال1296/سپتامبر 1879 دانسته اند.318
سید جمال چند روز بعد از این جریان وارد بندر کراچى مى شود به گمان این که در این شورش دست داشته در بدو ورود تحت نظر قرار مى گیرد و از وى بازجوئى به عمل مى آید.
سید جمال از بندرکراچى به بمبى مى رود.به وى اجازه اقامت در بمبئى را
نمى دهند از این روى به مدت کوتاهى در منزل شخصیت سرشناسى به نام:على روقایى اقامت مى گزیند.319 و بعد بمبئى را به مقصد حیدرآباد دکن ترک مى کند.برخى بر این باورند که حیدرآباد را به رأى خود برگزیده و آن هم به خاطر وجود آزادیخواهان و روشنفکران در آن دیار.320
اینان اشاره اى ندارند به قتل وزیر مختار انگلیس و محدودیتهایى که بدین خاطر بروى روا داشته اند.فقط روزنامه فرانسوى(ددبا) به موقع درج پاسخ وى به ارنست رنان شرح حال کوتاهى از سید ارائه مى دهد. در ضمن تصریح مى کند که او در هندوستان تحت نظر پلیس انگلیس دورانى را به سر برده است.321
سید جمال الدین حال به میل و انتخاب خود بالاجبار در حیدرآباد دکن استقرار مى یابد.ظاهراً نتیجه فرقى نمى کند. سیّد به رسالت خود حتى المقدور عمل مى کند و با شخصیتهاى ذى نفوذ روشنفکران عالمان و… تماس مى گیرد و حایق را فاش مى گوید. در حیدرآباد با شخصى به نام:سلطان نواز جنگ طرح دوستى مى ریزد و به وسیله او با سالار جنگ نخست وزیر نظام حیدرآباد آشنا مى شود و ارتباط برقرار مى کند و همچنین با پیروان سید احمد یطاره322 آزادیخواه مشهور.
محرم 1298/دسامبر 1880
سید جمال براى ایجاد روح آزادى و تحرک در بین مردم هند تلاش فراوانى مى کند.از جمله فعالیتهاى وى در حیدرآباد ایجاد مجله(معلم شفیق) است. این مجلّه با کوشش و مسؤولیت محب حسین شاگرد و مرید وى منتشر مى شد.323 شش مقاله از سید جمال در شماره هاى سال اول این مجله از محرم 1298/دسامبر 1880م تا ذى حجه 1298/اکتبر 1881چاپ شده است بدین عناوین:
شماره اول:فوائد جریده.
شماره دوم:تعلیم و تربیت.
شماره هاى سوم پنجم و هفتم:اسباب حقیقت سعادت و شقاى انسان.
شماره هاى هشتم و نهم:فلسفه وحدت جنسیت و حقیقت اتحاد لغت.
شماره دهم:فواید فلسفه.
شماره هاى یازدهم و دوازدهم:شرح حال اگهوریان با شوکت و شأن.324
البته حکومتگران این را هم تاب نیاوردند. سالار جنگ را احضار کردند و به وى هشدار دادند و مقامات محلّى را واداشتند که جلوى انتشار مجلّه را بگیرند.325 سید جمال افزون بر آن مقالاتى در جریده: (سید الاخبار) و (مفرح القلوب) هند مى نوشت.326
مقالات جمالیه سید جمال که در سال 1884/1301 در کلکته چاپ شده است علاوه بر این شش مقاله مشتمل بر سخنرانى سید در(البرت هال) کلکته و مقاله(تفیسر مفسر) (قصر مسوس الشکل سعادت) (اسباب صیانت حقوق)و(فضایل دین اسلام) است327 که به نظر مى رسد این مقالات در مطبوعات هند منتشر و سپس گردآورى شده است.
انتشار مقالات جالب و شورانگیز سیّد به طور منظم در مجله(معلم شفیق) باعث مى شود که علماد و دانشمندان هند با شخصیت سید وتوان علمى وى آشنا گردند و از مقالات وى استقبال نمایند.درخواست نوشتن رساله اى درباره نیچریه و مادیگرایى که جامعه هند را تهدید مى کرد حکایت از نفوذ علمى سیّد در جامعه هند دارد.از جو جمله مقالاتى که به نظر مرحوم محیط طباطبایى ار بخش بوده و تحول آفرین مقاله شورانگیز:(فلسفه وحدت جنسیت و حقیقت اتحاد لغت) است. سیّد در این مقال مردم هند را به بازگشت دعوت مى کند بازگشت به فرهنگ و زبان خویش.ازآنان مى خواهد که کتابهاى علمى را به زبان هندى برگردانند از این که مى بیند اهل نظر بر این امر مهم همّت نمى گمارند سخت تأسف مى خورد:
(چرا کوشش نمى کنند در ترجمه علوم جدیده به لغت وطنیه؟ خصوصاً به لغت اردو که به منزله لغت عموم است.)328
سیّد در همین جا از عامل اصلى پریشان حالى مردم تحت سلطه که همانا نادیده انگاشتن حق حاکمیت آنان است غفلت نمى کند و پس از این تشویقها و تأسف خوردنها و برشمردن توسعه طلبیهاى روسیه در مرو فرانسه در تونس ایتالیا اتریش و آلمان در دیگر مناطق جهان از انگلیس مى خواهند که:
(امتیازات غالبیت را برداشته هندیان را در جمیع حقوق حتى در مجلس( پارلمان) با خود شریک سازند.)329
19محرم1298/23دسامبر1880
در این تاریخ محمد واصل مدرس ریاضى مدرسه اشراف اعزه حیدرآباد دکن طى نامه اى از سید جمال مى خواهد که رساله اى در رد نیچریها بنگارد.330 جمال الدین در پاسخ به این خواسته رساله اى در رد نیچریه مى نویسد و در آن نقش دین در ترقى انسان و جامعه و نقش مادیگرایى را در انحطاط انسان به گونه اى مستدل و منطقى مى نمایاند.این رساله اثر مطلوبى در بین مسلمانان هند به جاى مى گذارد.پس از مدتى در سال 1884 توسط سیّد عبدلغفور متخلص به شهباز عظیم آبادى مدیر روزنامه هاى(اخبار دارالسلطنه کلکته) (صدق) و(نور بصیرت) به اردو331 و توسط شیخ محمد عبده و عارف ابوتراب به عربى332 ترجمه و منتشر مى گردد.سید در هند افزون بر نگارش رساله نیچریه مقاله اى عالمانه تحت عنوان:(تفسیر مفسر) نوشت و در آن از تفسیر سر احمد خان انتقاد کرد. در بخشى از آن مقاله مى خوانیم:
(فقط در ابتداء تفسیر خود چند سخنان در معنى سوره و آیه و حروف مقطعه اوایل سُوَر رانده است.آیه اى که در آن ذکرى از ملک یا جن یا روح الامین و یا وحى و یا جنت و یا نارو یا معجزه اى از معجزات انبیاء علیهم السلام مى رود آن آیه را از ظاهر خودبرآورده به تأویلات بارده زندیقهاى قرون سابقه مسلمانان تأویل نماید. فرق همین است که زنادقه قرون سالفه مسلمانان علماء بودند و این مفسر بسیار عوام است; لذا نمى تواند که اقوال ایشان را به خوبى فراگیرد.333)
فعالیتهاى سید جمال الدین علیه سراحمد خان در پاریس نیز ادامه داشت و در مجله عروة الوثقى مقاله اى علیه اندیشه دهریین هند نگاشت.334 نوشتن رساله نیچریه و مقاله تفسیر مفسر باعث شد که ارتباط علماى هند با سیّد حتى زمانى که وى در پاریس بود برقرار باشد. سید نصرت على خان دهلوى مدیر روزنامه(نصرت الایام) چاپ دهلى با سید ارتباط دارد. به ضمیمه نامه اى که براى وى مى فرستد چند نسخه از تألیفات خود از جمله:(تنقیح البیان فى رد تفسیر القرآن سید احمد الدهرى) را به سیّد هدیه مى کند.335
مخالفت سید جمال با سراحمدخان تنها در ارتباط با تفسیر وى نبود بلکه سید جمال الدین با اندیشه وطرز تفکر سیاسى احمدخان نیز به مخالفت برخاست.زیرا سراحمدخان با دولت انگلیس همراهى مى کرد و معتقد بود:
(چون دولت انگلیس مانع فعالیتهاى مذهبى ما نمى شود ما هم با آن مخالفتى نداریم و جهاد علیه آن دولت جایز نیست.336)
سیّد در هند تشکیلاتى به نام(عروه) براى تشکل عالمان اسلامى بنیان نهاد و براى پراکندن افکار این تشکیلات مجلّه اى تأسیس کرد به نام(عروة الوثقى).محمد عبده بعد از تعطیلى مجلّه(عروةالوثقى) به عالمان تونس که از سوى سید براى تأسیس شعبه به آن جا رفته بود مى گوید:
عروة نام جریده اى نیست نام جمعیتى است که سید در حیدرآباد هند تأسیس کرد و شعبى در دیگر ممالک دارد. اما هیچ شعبه شعبه دیگر را نمى شناسد و فقط رئیس از آنها آگاه است.اینک ما مى خواهیم یک شعبه در این جا تأسیس کنیم…337)
سیّد تنها به تشکل و اتحاد مسلمانان نمى اندیشید.درخطابه اى در مدرسه عالى کلکته مسلمانان و هندوها را به اتحاد و همکارى دعوت کرد.338
14 شوال 1298/9 سپتامبر 1881
احمد غرابى پاشا شاگرد سید جمال در 9 سپتامبر 1881 339 در مصر قیام کرد و
در 7 فوریه 1882/17 ربیع الاول 1299 340 دولت جدید را به نخست وزیرى محمود سامى بارودى که از رجال اجتماعى و شاعران و نویسندگان با نفوذ مصر بود 341 تشکیل داد.درگیرى احمد عُرابى و محمود سامى با خدیو اوج گرفت.خدیو توفیق کارى از پیش نبرد و عرابى و افسران زیرفرمانش بر اوضاع مسلط شدند. در همین گیرودار استعمار بر آن شد که سرچشمه این حرکت را بخشکاند از این روى سید جمال را که در آن زمان در حیدرآباد دکن مى زیست در اوائل342 سال 1882/حدود جمادالثانى 1299 از حیدرآباد به کلکته انتقال دادید و وى را شدیداً تحت کنترل قرار دادند.343
3 صفر1299/25 دسامبر 1881
در این تاریخ سید جمال الدین نامه اى خطاب به حاج مستان مراغه اى مى نگارد و در آن از علماى ایران تجلیل مى کند.344
29 شوال 1299/13 سپتامبر1882
نیروهاى انگلیسى براى سرکوب قیام احمد عرابى پاشا در مصر دخالت کردند.بالآخره پس از مدتى مقاومت دلیرانه نیروهاى عُرابى پاشا در برابر تجاوزات و مداخله نظامى انگلیس در 13 سپتامبر1882 از قواى بیگانه شکست خوردند.استعمارگران تصمیم داشتند:احمد عُرابى و عده اى از یارانش را اعدام کنند ولى از ترس شورش مردم به این کار دست نیالودند منتهى وى و محمود سامى بارودى و پنج تن دیگر را به سیلان(سریلانکا) تبعید کردند345.عده اى از طرفداران عُرابى را که از شاگردان سید جمال الدین بودند مانند:شیخ محمد عبده ادیب اسحاق و ابراهیم لقانى بعد از دستگیرى و احیاناص زندان به بیروت تبعید کردند.به نظر مى رسد که انگلیسها از زمانى که تصمیم به دخالت نظامى در مصر گرفتند تاهنگام شکست کامل نیروهاى عُرابى سید جمال را در کلکته تحت مراقبت شدید قرار دادند و
بعد از سرکوب قیام عُرابى به وى اجازه فعالیت دادند.
23ذى حجه 1299/8 نوامبر1882
در این تاریخ که سید جمال از آزادى نسبى برخوردار شده بود در(البرت هال)کلکته درباره تعلیم و تعلم سخنرانى مى کند.346 سخنرانى وى با استقبال زیاد دانشجویان و جوانان هندى رو به رو مى شود.347
فعالیت سید جمال گرچه در کلکته اندک بود ولى تأثیر آن به گونه اى است که در این شهر رساله نیچریه وى به اردو ترجمه و مقالات جمالیه گردآورى و چاپ مى شود348.همچنین ترجمه مقالات عروة الوثقى در جریده(اخبار دار السلطنه) کلکته منتشر مى شود349.سیّد نخستین شالوده نهضت جوانان مسلمان را در همکارى با هندوان در راه تحصیل استقلال پى مى ریزد.
بلنت مى گوید:
(وقتى دو سال بعد از خروج سید از هندوستان به کلکته رفتم شبى مریدان سید جمال الدین مرا به مجلس سرّى بردند که از طلاب دینى متعصب در طرفدارى از افکار سید تشکیل شده بود.350)
اینها همه نشانگر تأثیر فوق العاده سید جمال بر افکار و اندیشه هاى نیروهاى روشنفکر و آزادیخواه است.
صفر1300/دسامبر1882
سیّد در محرم 1300 کلکته را به قصد لندن و پاریس ترک مى کند و در ماه صفر به کانال سوئز مى رسد.تاریخ نامه اى که سید جمال به عبدالله فکرى پاشا در سوئز نوشته 8 صفر 1300هـ.ق. است.351
چنین به نظر مى رسد که عارف ابوتراب بعد از اطلاع از ورود سید جمال به پورت سعید خود را به وى مى رساند.سید جمال نیز عارف را نزد ریاض پاشا نخست
وزیر وقت فرستاده تا وسائل و کتابهاى او را دریافت کند و به بوشهر بفرستد. در اسناد به جاى مانده از سیّد مسوده پنج مکتوب به عربى موجود است که سیّد به بزرگان مصر نوشته است. مخاطبین اشخاص مهم و معتبرى هستند ولى نام آنان مشخص نیست.ولى از آن جا که در دو نامه (مجموعه اسناد تصویر32و 33) تصریح شده که:
(ارسلت العارف الى صاحب الدوله ریاض پاشا بقبض اموالى و کتبى التى بقیت فى مصر.353)
من عارف را نزد رئیس دولت ریاض پاشا فرستادم تا اموال و کتب باقى مانده در مصر را بگیرد برمى آید کخ مخاطب نامه چهارم (مجموعه اسناد تصویرهاى:34 35 36 و 37) ریاض پاشاست. سیّد در پایان همین نامه تصریح مى کند که:نامه اى به شریف پاشا و عبدالله پاشا فکرى فرستادم و آنان را به اداى شهادت و بى گناهى خویش دعوت کردم.متن نامه سید به عبدالله فکرى پاشا مشخص و مسوده آن در مجموعه اسناد آمده است.در این نامه از عبدالله پاشا353 که در رد اتهامات علیه وى نکوشیده گلایه مى کند و در پایان مى نویسد:
(از شما مى خواهم به عارف با نظر عنایت توجه کنید ودر مهمى که براى آن او را فرستادم مساعدتش نمایید و سلام مرا به برادر فاضلم امین بیک 354 برسانید.355)
با توجه به این که در پایان نامه یسد به ریاض پاشا آمده:(من نامه اى به عبدالله فکرى و شریف پاشا نوشته ام و آنان را به اداء شهادت دعوت کردم) مى توان گفت که نامه اول سیّد(تصویر32) مسوده نامه وى به شریف پاشاست.356
شاید بتوان گفت که نامه سوم(تصویر 33) مربوط به کمال بیک کاتب سرّ خدیو و صاحب نفوذ در دستگاه دولت باشد;زیرا در نامه آمده:
(من عارف را به جانب شما و صاحب دولت ریاض پاشا فرستاده ام.357)
نامه پنجم(تصویر38) به جز حاوى مطلبى که مربوط به فرستادن عارف مى باشد بقیه مطالب آن با نامه سوم یکسان است. احتمالاً نامه را براى شخصى به نام فخرى
پاشا نوشته که از جریانات مسائل مطلع بوده است.358 سید جمال در نامه خود به ریاض پاشا به این مطلب تصریح مى کند که:عبدالله فکرى پاشا فخرى پاشا کمال بیک کاتب سرّخدیو و شریف پاشا از کارهاى من در مصر مطلع هستند و آنان مى دانند که من در صدد خیانت و فساد نبودم.359
از این روى ما احتمال مى دهیم نامه سوم وپنجم سید جمال مربوط به دو تن از این چهار نفر(فخرى پاشا و کمال بیک) باشد.سید جمال الدین در این نامه ها مقصد خویش را مشخص کرده است:
(اذهب الى لندن و منها الى باریس)360
ربیع الاول 1300/ژانویه 1883
سید جمال الدین در اواخر سال 1882 وارد لندن مى شود. از این فرصت استفاده مى کند دو مقاله با عنوان:(سیاست انگلستان در ممالک شرق) و(علل جنگ در مصر) در مجله النحله361 منتشر مى کند.362 در همین سفر با بلنت نویسنده سیاسى انگلیسى دیدارهایى دارد.بنابر نقلى وى در سفرهاى قبلى خود به هند با ویلفرید اسکاون بلنت آشنا شده بود363.ولى بنابر قول صحیح سید جمال در لندن به وسیله صابونچى مدیر مجلّه النحله با بلنت نویسنده سیاسى انگلیسى آشنا مى گردد364. بلنت در منزل خود از سید جمال به گرمى استقبال مى کند. این که برخى از قول بلنت نقل کرده اند:(سید جمال از هند به آمریکا رفته و قصد دریافت تابعیت آن کشور را داشته است365) صحیح نیست و با واقعیتهاى خارجى سازگار نمى باشد. این که برخى نوشته اندک(سید در منزل بلنت با الفباى فرانسه آشنا شده و بعد از سه ماه به قدر حاجت آن زبان را فراگرفته366) صحیح نیست;زیرا همان گونه که قبلاً نقل گردید:سید جمال در عثمانى با زبان فرانسه آشنا شده است.در گزارش پلیس فرانسه درباره سید چنین آمده:
(او از کلکته وارد و تاکنون هرگز به پاریس نیامده بود به طورى که معلوم مى شود بسیار تحصیل کرده و فرانسه را بى اشکال حرف مى زند و هشت زبان مى داند367)
درباره آشنایى سید جمال با زبانهاى گوناگون نظرهاى مختلفى ابراز شده است:
(وى زبان افغان فارسى عربى ترکى و فرانسه را مى دانست و با انگلیسى و روسى آشنا بود.368)
زرکلى مى نویسد:
(در لغات افغانى فارسى سنسکریت و ترکى را مى شناخت و زبان فرانسه و انگلیسى و روسى را فرا گرفت و زمانى که به عربى سخن مى گف زبان او عربى
فصیح بود. و اذا تکلم بالعربیه فلغته الفصحى.369)
در مجله عروة الوثقى گاهى از واژه هاى سنسکریت بهره مى برد370 و توصیه وى به هندیان این بود که نامه هاى خود را به دفتر مجله به لغت فارسى بنویسند نه اردو.371
و ظاهراً وى در هند با لغت هندى نیز آشنا شده و از قول سید هادى حسینى اسدآبادى نقل شده که با عده اى از هندیان در ایران با زبان هندى سخن مى گفت.372
آنچه در این توقف کوتاه سید در لندن مهم مى نماد افشاى چهره انگلستان و نمایاندن سیاستهاى ضد انسانى آن است.
وى در مقاله:(علل جنگ در مصر) تاکید مى کند:انگلستان وحشت دارد از این که مسلمانان تحت خلافت و مرکزیت واحد متحد گردند. همان هدفى که سلطان عبدالحمید در پى آن است. انگلستان مى خواهد مصر را از عثمانى جدا کند.373
عبده در اولین نامه خود به سید جمال در 5 جماد الاول 1300هـ.ق. مى نویسد:دفترهائى آماده کرده ایم که مقالات شما را از روزنامه ها جمع آورى کنیم و آنچه در روزنامه(نحله) آمده و اولین مقاله(البصیر) را در آن دفترها قید کرده ایم.374)
10 ربیع الاول 1300/19 ژانویه 1883
سید جمال الدین مدتى قبل از تاریخ فوق وارد پاریس مى شود.مجله جمس سانو وا به نام(ابونظاره)زیر تیر(خبرهاى مهم) گزارش مى دهد:
(سید جمال الدین بزرگ او که زندگى خود را صرف انسانیت کرده است و به مصر عشق مى ورزد و آن را دوست دارد به پاریس رسیده و بلافاصله همکارى خود را با ابونظاره آغاز کرده و مى خواهد براى آن مقاله بنویسد.375)
سید جمال با قیافه اى شرقى و با عمامه وارد لندن مى شود و با لباس استانبولى وارد پاریس.او هرگز لباس فرنگى نمى پوشیده است.376
سید جمال الدین در پاریس مقالاتى انتقادآمیزى درباره مصر و خدیو و دخالت
انگلستان در مجله(ابونظاره) جمس سانووا مى نگارد.در مقاله اى درباره خدیو مى نویسد:
(از زمان قدیم کلمه بهلول را سمبول حماقت و تمسخر مى دانستند تا این که نام او ضرب المثل گردید.امروز با بودن احمقى مانند توفیق مردم دیگر به یاد بهلول نمى افتند.377)
مقالات سید جمال در ابونظاره عکس العمل شدیدى را در مصر به دنبال داشته است. ابوتراب که در آن زمان هنوز در مصر بوده دستگیر و زندانى و به بیروت تبعید مى گردد.
16 ربیع الاول1300/25 ژانویه 1883
روزنامه عربى زبان(البصیر) که در پاریس توسط آزادیخواه مارونى رانده شده از امپراتورى عثمانى به نام:خلیل غانم378 اداره مى شد در تاریخ فوق مى نویسد:
(سید جمال الدین با آن شهرت و دانشش به پاریس وارد شده است و از اقامتش در هند و لندن سخن مى گوید.379)
این مجلّه به بیروت ارسال مى شده و شاگردان سید از طریق آن از ورود سید جمال به پاریس باخبر مى شوند.
(خدا را شکر که البصیر به ما مژده داد که شما سالم به پاریس رسیدید.380)
22 ربیع الاول 1300/1 فوریه 1883
عارف ابوتراب که به دستور سید جمال براى دریافت کتابها و اثاثیه وى به مصر رفته بود در تاریخ فوق موفق شد آنها را از مصر به بوشهر ارسال نماید.اثاثیه به دست آمده از سید جمال در هفت بسته تنظیم و طبق ورقه ضبطئه مصر از طریق سوئز براى آقاى عبدالنبى صفر به شهربندرى بوشهر ارسال مى گردد.381 این وسائل در سال 1303 که سید به بوشهر وارد شده در آن جا موجود بوده است.شش بسته و صندوق
آن کتابهاى سید جمال را در بر مى گرفته که در مجموع 549 جلد کتاب بوده است. در اول رمضان 1303 به تهران منتقل مى شود.382 ابوتراب در مصر بود که شماره اى از مجله(ابونظاره) که در آن مقاله سید جمال درج شده بود به مصر رسید و این باعث شد که عارف ابوتراب را دستگیر و زندانى و سپس به بیروت تبعید کنند. ادیب اسحاق در نامه خود به سید جمال در این باره مى نویسد:
(سبب تبعید ابوتراب را پرسیدم.گفته شد:او پس از آن که به مصر رفت مدتى ماند تا آن که(ابوالنظاره) رسید و در آن مقاله اى از سید بود. جناب خدیو شک کرد و جاسوسان را در پى او برگماشت و دستور داد که او را بگیرند….او را گرفتند و به راه آهن سپردند و به اسکندریه رساندند و بالفور او را با سید ابراهیم و مصریان دیگر به بیروت فرستادند.383)
نشریه ابونظاره در فرانسه به زبان عربى نوشته مى شد و در جوف پاکتهاى معمولى به وسیله پست فرانسه به شکل نامه براى افراد ارسال مى گردید.384 ابوتراب که به خاطر مقاله سید جمال در ابونظاره به تعبیر خوددش:(از مصر نفى مؤبد) شد از سید جمال الدین مى خواهد که مقالات خود را براى وى به بیروت بفرستد; مخصوصاً مى خواهد که به جمس سانووا توصیه کند:مقاله اى که به خاطر آن تبعید شده بفرستد.
(از آن تاریخ که اول مقاله شما را نوشته است از براى ما (ابونظاره) را بفرستد.به آن حیله اى که[جمس] به مردم دیگر مى فرستد به جهت آن که او مرا بى گناه نفى کرده و حبس هم بالایش.385)
29 ربیع الاول 1300/8 فوریه 1883
در شماره 66 سال دوم روزنامه(البصیر) مورخ 8 فوریه 1883 مکتوبى از سید جمال الدین به چاپ رسیده که در اسناد به جاى مانده از وى به این مکتوب اشاره شده است.386
نامه و نوشته سید جمال در صفحه اول(البصیر) چاپ شده بود.در آن سید جمال از غانم مى خواهد:(از دولت عثمانى در روزنامه خود زیاد انتقاد نکند.) سید جمال معتقد بود که روزنامه مهم خلیل غانم باید از بهتان و افتراد نسبت به شرقیان خالى باشد. زیرا آنان توسط خارجیان پیروز و غالب هدف قرار گرفته اند.387 خلیل غانم پاسخ مقاله سید جمال را در عدد بعدى البصیر مورخ 15 فوریه 1883(صفحه 1و2) مى دهد.388
اول ربیع الثانى 1300/9 فوریه 1883
خانم کدى مى نویسد:
(در تاریخ فوق مجله ابونظاره همراه با عکس و تصویرى از سید جمال مقاله اى با عنوان:(شرق و شرقیان) از وى به چاپ رسانده است.389)
و در نامه هایى که ابراهیم لقانى ابوتراب و عبده به سید جمال مى نویسند از این مقاله یاد و تصریح مى کنند:(این مقاله را که در البصیر چاپ شده براى ما بفرست.390)
ادیب اسحاق مى نویسد:
(البصیر مقاله اول(الشرق و الشرقیین) را براى ما فرستاد. خواهش مى کنیم بقیه این مقاله را هر جا چاپ شده است براى ما بفرستید.391)
بنابراین چنین به نظر مى رسد که بخش اول مقاله:(شرق و شرقیان) در البصیر چاپ شده و بخش دیگرى از آن در مجله ابونظاره ولى با توجه به این که نوشته اند:مقالات سید جمال در(البصیر) در شماره هاى:66 67 68 74 75 77 و 78 آن بوده و به ترتیب هر یک در 8 15 22 فوریه 5 12 و 26 آوریل و سوم ماه مه 1883 منتشر شده است392 مى توان گفت شماره 67(البصیر) که در بردارنده دومین اثر سید جمال در این مجله بوده بعد از(ابونظاره) منتشر شده است و از ذیل نامه ادیب اسحاق استفاده مى شود که ممکن است مقاله سیّد به عنوان:(شرق و شرقیان) در
روزنامه هاى مختلف منتشر شده باشد.
(فالمسؤل من کرم السید ان یرسل الیّ ما طبع منها و من سواها فى البصیر و غیرها من جرائد لندرة و باریس جملة فتلک امنیة للعاجز فیها شرکاء کثیرون ممن عرفوا السید بالخبر او بالأثر.393)
از بزرگوارى سید است که براى من بفرستد تمام آنچه را که از آن[مقاله شرق و شرقیان] و غیر آن در البصیر و دیگر جرائد در لندن و پاریس چاپ شده است.این آرزو و خواسته من عاجز است. و عده زیادى که سیّد را با خبر یا اثر مى شناسند در این آرزو شریکند.
از آن جا که(ابونظاره) به بیروت فرستاده نمى شده و یا لااقل به دست شاگردان سید جمال نمى رسیده آنان از طریق روزنامه البصیر در جریان فعالیتهاى وى قرار مى گرفتند.
دکتر على شلش مى نویسد:
(مقاله شرق و شرقیون در ابتداء در(ابونظاره) مورخ 9 فوریه 1883 منتشر شد سپس در دو شماره 15و 22 البصیر در ماه فوریه تجدید چاپ گردید.394)
ظاهراً ادیب اسحاق شماره اول آن را در(البصیر) دریافت کرده است.در اول ربیع الثانى1300/9فوریه 1883 سید جمال الدین نامه اى از پاریس براى بلنت به لندن مى فرستد و در آن از آقاى بلنت تشکر مى نماید:
(درود مى فرستم درودى که خالى از ریاء است به حامیان انسانیت مستر بلنت و همسرش.)
دستخط سید را زرکلى آورده و ظاهراً وهبى بیک در آن زمان همراه سید جمال در پاریس بوده است.در این نامه از شخصى به نام:مسیو اسنو نامبرده شده که سید از وى به عنوان(صاحبى) یاد مى کند و از این که زبان انگلیسى را نمى شناسد تا باوى مکاتبه کند عذر مى خواهد.395
ویلفرید بلنت نویسنده آزادیخواه انگلیسى و عرب دوست 396 است و کتابى درباره مصر نوشته به نام(التاریخ السرر لاحتلال انجلترامصر) در آن وقایع دوران اشغال مصر
توسط انگلیس را بیان کرده است. مجله عروة الوثقى از وى به عنوان کسى که در شهرت به محبت مسلمین و دفاع از مردم مصر) یافته یاد مى کند و دو پیشنهاد از وى در باب مصر نقل کرده است:
1.باید مصر استقلال بیابد و انگلستان آن را تخلیه کند.
2.کانال سوئز باید آبراه عمومى و بین المللى گردد و اداره آن به عهده حکومتى برخاسته از آراء مردم باشد.397
2ربیع الثانى1300/10 فوریه 1883
شاگردان و دوستان سید جمال بعد از اطلاع از ورود سید به پاریس مکاتبات خود را به آدرس مجله(البصیر) که اولین بار از طریق آن از خبر ورود سید به پاریس اطلاع یافتند مى نویسند. اولین نامه در اسناد به جاى مانده از ادیب اسحاق نویسنده مصرى است. وى در تاریخ فوق نامه اى به سید نوشته و در آن اجمال به سرگذشت خود بعد از تبعید سید از مصر اشاره دارد. آن گاه به سبب تبعید ابوتراب را تشریح مى کند و مى نویسد:وى منتظر دستور شماست براى حرکت به سوى پاریس.398 تاریخ نگارش نامه دوم ادیب اسحاق نیز پیشتر از نگارش دیگر نامه هاست:5 مارس 1883/24 ربیع الثانى 1300. وى در نامه دوم از سیّد مى خواهد که:مقالاتش را براى او بفرستد.سیّد جمال نیز اولین پاسخى که به نامه هاى شاگردان خود مى دهد پاسخ به ادیب اسحاق است که در آن از عبده و ابراهیم لقانى انتقاد مى کند. از نامه ادیب اسحاق برمى آید که برخى امراى هند از طرف سیّد با شاگردانش مکاتبه داشته اند و ادیب به خاطر عدم پاسخ گویى به آن نامه ها از آن عده انتقاد مى کند. البته نام فردى خاص در نامه ادیب اسحاق نیامده است.399
7ربیع الثانى 1300/15 فوریه 1883
سید ابراهیم لقانى در تاریخ فوق نامه اى از بیروت به پاریس نوشته و در آن
سرگذشت خود را به طور مفصل شرح داده:پانزده ماه زندان تبعید به بیروت و…400 که براى آگاهى از اوضاع مصر بعد از اخراج سید بسیار اهمیت دارد.در نامه اى که ابراهیم لقانى در 27 فوریه 1883/19 ربیع الثانى 1300 از بیروت به پاریس نوشته(و آن را ابوتراب نیز امضاء کرده) اشاره دارد که ابوتراب نامه اى به اداره(البصیر) نوشته و در نامه اى دیگر سرگذشت خود را شرح داده و نامه سومى براى اعلام نامه دوم در جوف نامه لقانى فرستاده است. در این نامه از احتمال بازگشت سید جمال از پاریس به لندن اشاره دارد که در روزنامة(الجوانب) ذکر شده است.401
9 ربیع الثانى 1300/17 فوریه 1883
سیّد مدتى در منزل آشنایان به سر مى برد و در تاریخ فوق محل اقامت خود را تغییر و به منزلى در کوچه 16 سز seze مى رود.شاید علت تغییر مکان به خاطر این بوده که خواسته مکان مستقل داشته باشد و یاران او به خاطر مقالات انتقاد آمیزش در(ابونظاره) دچار مشکل نشوند.در گزارشى که در تاریخ 6 ژوئیه 1883/اول رمضان 1300م پلیس فرانسه به وسیله وزارت کشور به وزارت امور خارجه انگلستان در ارتباط با فعالیتهاى سید جمال فرستاده چنین آمده است:
(آقاى جمال الدین نویسنده و ادیب اصلش افغانى 45 ساله مجرد از 17 ماه فوریه گذشته در کوچه سز اقامت و در ماه 50 فرانک کرایه مى پردازد.
موقع ورود به این منزل در دفتر نام خود را(الدین جمال) ثبت نموده است.اواز کلکته وارد…او با تشریک مساعى یک آقایى به نام جمس سانووا معلم زبان عربى و مدیر یک روزنامه که به زبان عربى در شماره 48 خیابان کلشى پاریس انتشار مى یابد مقالات زیادى علیه انگلستان انتشار داده است.مشارالیه ملاقاتهاى زیادى با اشخاص دارد و وضعیت مالى او خوب است. رفتار عادى و اخلاق او به هیچ وجه ناپسند نمى باشد.با احترامات فائقه.امضاء402)
این مکان آخرین طبقه فوقانى یک منزل بوده که بعداً تبدیل به اداره نشریه عروة
الوثقى گردید و تا شماره ششم آن مجله سیّد در این جا بود. درباره اتاق این نشریه نوشته اند:(یک اطاق کوچک دو ذرع و نیم طول و دو ذرع نیم عرض داشته است.403)
درباره علت گزارش پلیس فرانسه به وزارت خارجه انگلستان نوشته اند:
(علاوه بر مقالاتى که سید در ابونظاره مى نوشته نامه هائى تهدید آمیز با امضاى مستعار:(المنتقم) جهت(سر اولین وود) رئیس کل قواى مصر و(ادوارد مالت) نماینده سیاسى انگلستان در قاهره ارسال مى شده است.و در آن نامه ها از آنان خواسته شده که حداکثر تا 24 اوت 1883 مصر را تخلیه کنند ونظیر همین نامه ها را براى شریف پاشا و خدیو مصر نیز فرستاده منتهى آنان تهدید به قتل و ترور شده اند.404)
آنان معتقد بودند که این نامه ها از پاریس و به وسیله سید جمال ارسال مى شود و همکارى وى را با مجله(ابونظاره) و مقالات ضد انگلیسى وى و نثر واحد آن نوشته ها را دلیل این امر مى دانستند.در گزارشى که ادوارد مالت به انگلستان فرستاده در این باره آمده است:
(جمال الدین از وقتى که در مصر مداخلات نظامى شده با این روزنامه(ابونظاره) سر و کار پیدا کرده به طورى که شنیده ام مقالاتى که در آن روزنامه به وسیله جمال الدین نوشته شده داراى ارزش ادبى فوق العاده عالى مى باشد….405)
از آن جا که شاگردان سیّد خواهان دریافت نظرات او بودند سعى مى کردند مقالاتش را گردآورند. عبده ابوتراب و ابراهیم لقانى406 در نامه هایى که از بیروت به پاریس مى فرستند از استاد خود مى خواهند که مقالات گوناگون خود را که در مجلات چاپ نشده براى آنان به بیروت بفرستد.
19 ربیع الثانى 1300/اول مارس 1883
از نامه اى که ابوتراب براى سید جمال در 12 مارس 1883/2 جمادى
الاولى1300 فرستاده407 برمى آید که سید جمال طى نامه اى که در اول مارس به وى نوشته از او خواسته است:بى گناهى و مظلومیتش را در جرائد بیروت مطرح نمایند و از مصریان به خاطر بى وفایى انتقاد کنند و از لقانى و عبده در این ارتباط نام برده است.
ابوتراب در پاسخ درخواست سیّد مى نویسد:روزنامه هاى شرق آزاد نیستند. در این نامه از ابراهیم لقانى تجلیل مى کند.از سیّد مى خواهد هر مقاله اى که مى نویسد مخصوصاً مقاله(الشرق و الشرقیون) که تا به حال به دست نیاورده اند برایش بفرستد.زیرا هر روزنامه اى که در آن مقاله اى از سیّد باشد آن جریده را کسى نخواهد دید زیرا که مى ترسد به کسى بدهد مبادا گم بشود.408 در نامه ابوتراب دو گزارش راجع به عبده نیز درج شده که درخور تأمل است:
1.مسیو بلنت انگلیسى طى نامه اى که از لندن براى عبده فرستاده در آن نوشته است:
(با استاذ تو ملاقات کردم و بسیار خوشنود گشتم و بسیار چشم مرا پر کرد.)
2.از ملاقات پسر امیر عبدالقادر الجزایرى409 با عبده که به دستور پدر انجام گرفته و کیفیت آن گزارش داده است.
به نظر مى رسد که وى مانند شاگردان سید خود را موظف مى دانسته که حوادث و اتفاقات را به اطلاع سیّد برساند.
3جمادى الاولى1300/13مارس 1883
در این تاریخ ابراهیم لقانى نامه اى از بیروت براى سید مى نویسد و در آن اظهار مى دارد:
(نامه اخیر شما به ابوتراب در ما بسیار مؤثر واقع شده است. در تمام وجودم جز دوستى و اطاعت سید چیزى نیست:فنحن جمالیون فى اى زمان و اى مکان)
بعد وى بدگمانى سید را از ناحیه شیخ محمد عبده مى داند و در عین حال از عبده دفاع مى کند که کینه دگران به وى بر اثر حسد است.410
وى مجدداً در 16 مارس 1883/6جمادى الاولى براى سید نامه مى نویسد و اشاره مى کند که همراه با نامه 12 مارس ابوتراب نامه اى فرستاده ام و از وى مى خواهد که مقاله هاى خود را براى وى بفرستد از جمله:مقاله الشرق و الشرقیون.411
5 جمادى الاولى1300/15مارس 1883
در این تاریخ شیخ محمد عبده ظاهراً براى اولین بار براى سید به پاریس نامه مى نویسد و در آغاز ارادت خود را این گونه ابراز مى دارد:
(از سوى تو به من حکمتى رسیده است که با آن دلها را منقلب مى کنم و عقول را درمى یابم و در خاطرهاى مردم تصرف مى کنم.تو به من قدرتى بخشیده اى.من از تو سه روح دارم که اگر یکى از آنها در جهان حلول مى کرد جماد انسان مى شد.صورت ظاهر تو در قوه خیالم تجلى کرد و حکمت تو را جلوه گر مى بینم.روح حکمت تو مردگان ما را زنده کرد و عقلهاى ما را روشن ساخت. ما براى تو اعدادیم و تو واحدى ما مخفى و تو آشکار.عکس روى تو را من قبله نمازم گذارده ام و آن را ناظر اعمال و کردار خود قرار داده ام.)
عبده از شاگردان مسیحى سیّد:ادیب اسحاق سلیم نقاش سعید بوستانى و هلباوى انتقاد مى کند و همچنین از قیام احمد عُرابى و از تبعید خود و مشکلاتى که دچار آن شده سخن به میان مى آورد و دیدار فرزند امیر عبدالقادر جزائرى را از لطف سید مى داند.
به سیّد مى نویسد:
(…مرحمت دوم آن که مقالات ادبى و سیاسى خود را که در جراید مى نویسى براى ما بفرست;چه ما چندین دفتر آماده ساخته ایم که آنچه در روزنامه ها هست در آن جا بنویسیم و آنچه در روزنامه(لنحله) آمده و اولین مقاله(البصیر) را در آن دفترها قید کرده ایم.تاکنون مقاله شرق و شرقیان را نیافته ایم…)
در این نامه متذکر مى شود که ما از مصریان بى وفا نیستیم و از نارساییهاى
نامه خود پوزش مى طلبد:
(نوشته هاى من در پیش تو جز تضرع و زارى نیست و گمان نمى کنم که من در این نامه ها پوشیده اى را آشکار بسازم. با این همه از غلق عبارت خود و مخالفتى که با قواعد بلاغت در آن هست طلب عفو مى کنم.412)
این دو بخش از کلام عبده نشانگر اهتمام وى به مقالات سید از جهت ادبى است و این خود بیانگر آن است که عروة الوثقى فقه برخاسته از خامه عبده نیست.
20جمادى الاولى1300/29 مارس 1883
ارنست رنان مستشرق مشهور فرانسوى در دانشگاه سوربون فرانسه در سخنرانى که تحت عنوان(اسلام و علم) دارد اسلام را مانع ترقى و تکامل و در تضاد با علم معرفى مى کند و عربها را به دور از علم.
وى افرادى مانند ابن سینا فارابى و ابن رشد را استثناهایى مى داند که از ایران برخاسته اند و به خاطر ویژگیهاى ملى این کشور به کمال علمى رسیده اند.این سخنرانى در تاریخ فوق در روزنامه(ژورنال ددبا) منتشر شد.413 پس از انتشار این سخنرانى عده اى از روشنفکران و متفکران مسلمان به آن پاسخ داده اند از جمله:سید جمال و نامق کمال بک متفکر ترک414 و بایزید اوف امام مسجد لنینگراد.استاد ماسینیون نیز به این نطق پاسخ داده است.415
از متن پاسخ سید که بعد از دو ماه در 16 رجب1300/18 مه 1883 در آن روزنامه چاپ شده استفاده مى شود که سید جمال الدین بعداً از این نطق آگاهى یافته آن هم به وسیله ترجمه نارسائى که ظاهراً به زبان فرانسه بنوده است. از این روى سید پاسخ خود را به زبان عربى به دفتر روزنامه(ددبا) فرستاد.مقاله وى به فرانسه ترجمه و در آن روزنامه چاپ شد. دکتر حمید حمیدالله حیدرآبادى معتقد است:مترجم مقاله را تحریفات وقیحانه مى کرده است.416
تأخیر چاپ پاسخ سید ناشى از عدم شناخت جامعه فرانسه از این فیلسوف شرق
بوده است; زیرا وى چندماهى نگذشته بود که وارد پاریس شده بود. بدیهى است فردى که مى خواهد به دانشمند معروف و سرشناسى چون:رنان پاسخ بدهد باید از جهت علمى مقبول باشد و تأمین این هدف نیاز به زمان داشته که موقعیت و جایگاه علمى سیّد براى صاحب نظران فرانسوى روشن شود. شاید در نشر پاسخ سید با هماهنگى رنان صورت گرفته باشد.پاسخ سریع رنان در روز بعد یعنى 17 رجب نشانگر این هماهنگى است.417 پاسخ سید جمال ابهاماتى را راجع به شخصیت وى ایجاد کرد. حتى برخى او را متهم به الحاد کردند.418 ولى با توجه به دفاعهاى عالمانه سیّد از اسلام پرواضح است که در پاسخ به رنان خواسته این تفکر را که اسلام با علم در تضاد است از صفحه ذهنها بزداید و اسلام را دین سازگار با علم معرفى کند.
معمولاً کسانى که درباره سید اظهار نظر کرده اند به این خصیصه بارز وى اشاره دارند.
سید جمال در مقاله(دهریان در مصر) به این نکته اشاره مى کند:اظهار نظر کرده اند:
(ما در رساله نیچریه به فساد مذهب باطل آنان پرداخته ایم و اثبتنا ان الدین اساس المدینة و قوام العمران.419)
جواهر لعل نهرو سید را پیشواى مذهبى مى داندکه بر آن بوده بین اسلام و مقتضیات دنیاى جدید پیوند برقرار کند:
(بزرگترین اصلاح طلب قرن نوزدهم در مصر جمال الدین افغانى بود که یک پیشواى مذهبى بود و مى خواست اسلام را از راه سازش دادن و جور کردن با مقتضیات دنیاى جدید به صورت تازه درآورد.سید جمال الدین مى گفت که:تمام ترقیات را مى توان با اسلام سازش داد و جور کرد.کوشش او براى احیاى اسلام… بود.420)
پرفسور پیترآدرى درباره هدف اصلاحى سید جمال الدین مى نویسد:
(هدف او به طور خلاصه عبارت بود از این که اسلام را نجات دهد و این دین را با شرایط جدید جهان سازگار سازد به طورى که اسلام بتواند در برابر سیل
اندیشه هاى نوپیروز بیرون آمده و به صورت داور بلامنازع زندگى مسلمانان در سراسر مناطق جهان درآید.421)
وى ایمان و قرآن را اساس اندیشه خود مى دانسته و بر آن تأکید مى کرده است.422
بنابراین سید جمال در پاسخ خود دچار الحاد نشده و به گونه اى جامعه شناسانه این مسأله را بررسى کرده و پاسخ گفته است.
26 جمادى الاولى1300/5 آوریل 1883
سید جمال در تاریخ فوق مقاله اى با عنوان(حق و باطل یا نتائج سیاست انگلستان در مصر) در البصیر نگاشت. در آغاز مقاله آمده:
(مقاله اى است از علامه عامل و فیلسوف کامل سید جمال الدین حسینى افغانى).
سیّد در این مقاله به سیاست انگلستان در مصر شدیداً انتقاد مى کند .این مقاله به خاطر اهمیتى که داشت در روزنامه(جوستین) مهمترین روزنامه رادیکال فرانسه منتشر شد.به نقل از آن در بقیه روزنامه هاى فرانسوى منتشر گردید.بخشى از این مقاله سیّد در(ستندرد) (دلى تلگراف) (فلوب) و(دلى نیوز) منتشر گردید.در یکى از مشهورترین روزنامه هاى اتریش به نام(نیوز پرس)نیز منتشر شد.
8جمادى الثانى1300/24آوریل 1883
پاسخ سید جمال به سخنرانى رنان باعث شهرت وى مى گردد و زمینه مناسبى را براى انتشار اندیشه ها و افکار ایشان فراهم مى سازد.وى در پاریس با سردبیران برخى روزنامه هاى فرانسوى آشنا مى شود و براى روزنامه ها مقاله مى فرستد.از جمله مى توان از همکارى سید با روزنامه دست چپى(لن ترانسیژان) نام برد.424 این روزنامه در 24آوریل مقاله اى از سید جمال منتشر کرده با عنوان(گفتارى درباره هند).سید در این مقاله مخالفت مردم هند را با سیاستهاى انگلستان مطرح مى کند و اظهار مى دارد:مردم هند امیدوارند:فرانسه روسیه و عثمانى با سیاستهاى انگلستان به
مخالفت برخیزند.425 دکتر على شلش عنوان مقاله را(انگلستان در هند و مصر) ذکر کرده که براى اولین بار در البصیر مورخ 3 مارس 1883 منتشر شده سپس در این روزنامه فرانسوى به چاپ رسیده است.426 وى از مقاله دیگرى یاد مى کند با عنوان:(منافع وفاق و مضار شقاق) که در 26 آوریل 1883م. توسط سید در البصیر منتشر شده است.427
8 شعبان1300/15 ژوئن 1883
شیخ محمد عبده در این تاریخ نامه دیگرى در پاسخ به نامه سید مى نویسد که در آن از پاسخ سید به رنان سخن رفته و ظاهراً نظر به ابهامات آن پاسخ نیز دارد.
(پیش از رسیدن نامه از آنچه شما در روزنامه(دبا) در رد مسیور رنان نوشته و از اسلام دفاع کرده بودید مطلع شدم.ما گمان کردیم این کار از بازیهاى دینى است که آن را مؤمنین مى پسندند.428)
عبده در این نامه از ابوتراب انتقاد کرده و انتقاد سید را از ابراهیم لقانى و خود ناشى از گزارشات ابوتراب مى داند و وى را ارائه در گزارش عجول مى داند.
21شوال1300/26 اوت 1883
از رمضان1300 تا آغاز انتشار مجله عروة الوثقى فعالیتهاى سید جمال دقیقاً مشخص نیست و برخلاف قبل و بعد از آن اسناد و نامه هاى باقى مانده مربوط به این برهه اندک است. مقالات سید جمال الدین در روزنامه هاى پاریس و نقد عالمانه وى به سخنان رنان باعث شهرت وى گردید. تجلیلى که ارنست رنان در آغاز جوابیه خود از پاسخ سید دارد در خور تأمل است:
(دیروز افکار صائبه شیخ جمال الدین را در موضوع کنفرانس اخیر من در سوربون با شوق وذوق بسیار خواندم….تقریباً دوماه پیش با شیخ جمال الدین به توسط همکار محترم آقاى غانم آشنائى پیدا کردم.کمتر اشخاص
این طور مرا مجذوب نموده اند….شیخ جمال الدین افغانى به کلى از موحمات اسلام برى و از هم نژادان تواناى ایران علیاست که در مجاورت هند واقع و هنوز روح آریائى در آن جا در پس پرده سطحى اسلام رسمى با قوت و قدرت هر چه تمامتر چون خورشید در پس ابر نور افشان است…)429
در اسناد به جاى مانده از سید سندى است که آقاى خلیل غانم فردى را که مسیو رنان به وى معرفى کرده براى دریافت مسائل مربوط به شرق نزد سید جمال مى فرستد. این نشانگر ارتباط وسیع سید با شخصیتهاى علمى و شرق شناسان پاریس دارد. خلیل غانم خطاب به سید مى نویسد:
(لطف فرموده آقاى دیولافوا را که مسیو رنان به من معرفى کرده است بپذیرید.ایشان از سیاحان دوستدار مشرق و شیفته علم است.)430
و در همان اسناد کارت ویزیتى وجود دارد که سید جمال با ویکتور هوگو نویسنده بزرگ و معروف فرانسوى دیدار داشته است.431 شهرت سید جمال به دیگر بلاد اروپا نیز رسید و دانشمندان آن کشورها نیز در صدد بهره ورى از اندیشه هاى سید جمال برآمدند.
در 26 اوت 1883 شخصى به نام امین المدنى از لیدن هلند نامه اى به پاریس مى نویسد و از سد جمال الدین مى خواهد که در انجمن متشرقین آنان شرکت نماید.اظهار مى دارد که این انجمن مجمع علمى است و جنبه دینى ندارد و یکى از اعضاى آن آقاى(کارلو) ست که نسبت به سید اظهار ارادت دارد.از نامه مجددى که آقاى امین المدنى در 21 سپتامبر 1883/18 ذى قعده1300 فرستاده بر مى آید که سد جمال الدین به این درخواست پاسخ منفى داده و از مخالفت علماى سلف با آموزش مسیحى در آن نامه سخن به میان آورده است:
(مکتوب مورخ 19 جارى رسید… این که گفته اید:سخنان دانشمندان سلف درباره تعلیم دادن به مسیحیان و فروش کتب به آنها مختلف است نمى دانم این مطلب را در کدام کتاب دیده اید و چه کسى تحریم کرده و که مباح دانسته است و به چه دلیل؟
آقاى کارلو به شما سلام مى رساند…432)
15 صفر1301/17دسامبر1883
محمد احمد مهدى سودانى که رهبر دینى بود و به تصوف گرایش داشت در سال 1298هـ.ق./ 1881 م.در سودان خود را مهدى منتظر خواهند و یاران درویش خویش را انصار نامید. وى مردم را به قیام و(به تطهیر شهرها از فساد حکام) دعوت کرد. در سال1300 شهر(ابیّض)سودان را تصرف نمود و حاکم دست نشانده مصر را شکست داد و در سال1302 خرطوم را تصرف کرد و تمام سودان را تحت اختیار گرفت.مهدى سودانى در 1302 از دنیا رفت ولى نهضت او تا سال 1899 ادامه داشت.433
سید جمال الدین قیام مردم سودان را ناشى از ظلم و ستمى مى دانست که حکومتهاى استعمارى بر مردم آن دیار روا داشتند. وى در 17 دسامبر1883 در روزنامه(لن ترانسیژان) مقاله مفصلى درباره جنبش مهدى در سودان نوشت و در آن سیاستهاى انگلستان را محکوم کرد.434
بحث سید جمال درباره نهضت مهدى سودانى به این خلاصه نمى شود بلکه وى در مجله عروة الوثقى به این موضوع پرداخته و گزارشهاى متعددى از نهضت سودان منتشر کرده است.435
اوائل1301/اواخر1883
در اواخر سال 1883 436 مطابق با صفر1301هـ.ق. شیخ محمد عبده بعد از یک سال تبعید در بیروت به پاریس سفر مى کند تا استاد خود را در تبلیغ رسالتى که به عهده دارد یارى نماید.آنچه مسلم است عبده در ربیع الاول 1301 در پاریس بوده;زیرا وى طى نامه اى که به احمد منشاوى مى نویسد ابراز مى دارد:سید جمال به وى التفات دارد. سید نیز طى تلگرافى به ابراهیم لقانى از وى مى خواهد که با احمد
منشاوى طرح دوستى بریزد.ولى لقانى در نامه اى که در 28 ژانویه 1884/29 ربیع الاول از بیروت به پاریس فرستاده از منشاوى مذمت مى کند و توصیه سید را بنابه سفارش عبده مى داند.437
با ورود عبده به پاریس زمینه براى انتشار مجله عروة الوثقى فراهم مى شود. عبده این مجله را ارگان جمعیت عروة الوثقى معرفى کرده و در این باره مى نویسد:
(وهنگامى که جمعیت عروة الوثقى وى[سید جمال] را مکلف ساخت که جریده ایجاد نماید و در آن مسلمانان را به وحدت زیر پرچم خلافت اسلامى بخواند از من خواست که در تحریر آن به وى کمک کنم. من نیز پاسخ مثبت دادم و از این جریده هیجده شماره منتشر شد.)438
15 جمادى الاولى1301/13 مارس 1884
نخستین شماره مجله عروة الوثقى ارگان جمعیت عروه439 در تاریخ فوق منتشر شد. مقالات آن عمدتاً در راستاى تفکر اندیشه دینى و مبارزه با تفکرات انحرافى بود و بر وحدت مسلمانان تأکید داشت.440
در اولین شماره عروة الوثقى به اهداف این مجله اشاره شده:
1.این مجله در خدمت ملتهاى شرق خواهد بود.علل ضعف و سقوط ملل اسلامى و راههاى تدارک آن را در میان ملتها بیان خواهد کرد تا از این دائره بسته خارج شوند.
2.این مجله با ارائه راههاى صحیح نشان خواهد داد که ملل شرق بخصوص مسلمانان براى نجات خویش باید متوسل به اصولى شوند که پدران و اسلافشان بدان معتقد بودند و فراگرفتن روشها و سنتهاى اروپائیان آنان را دچار ضعف و ناتوانى مى سازد.
3.این مجله تساوى مادى و معنوى را براى حفظ موازنه بین المللى لازم مى داند در غیر این صورت ملل نیرومند هستى ملل ضعیف را به غارت مى برند.
4.عروة الوثقى در صدد پاسخ گویى به تهمتهاى ناروائى است که به ملل شرق بویژه مسلمانان وارد کرده اند.
5.عروة الوثقى تصمیم دارد نماز جماعت و دوستى و اتحاد را در میان ملل اسلامى رواج دهد .441
درباره نگارش عروة الوثقى یک نوع ابهامى وجود دارد. برخى نوشته اند:همه مقالات عروة الوثقى به قلم شیخ محمد عبده نگارش یافته و بر این مطلب استدلال کرده اند که سیاق عبارات آن عربى خالص است و حال آن که از سبک نگارش بیشتر مقالات سید بر مى آید که نویسنده آن عرب نیست.442
از جانب دیگر کسانى که درباره عبده تحقیق و در نوشته هاى وى تأمل کرده اند به این نکته اعتراف دارند که:مقالات عروة الوثقى با قلمى پرشور نگارش یافته که با سبک نگارش شیخ محمد عبده در مجله(الوقایع المصریه) تفاوت دارد443; زیرا در آن نوشته ها شیخ در سیماى مصلحى که با حزم و دوراندیشى به اصلاح اندیشه هاى مردم و ضایعات دولتى مى پردازد تجلى کرده است.در حالى که مقالات مجله عروة الوثقى نشان مى دهد نویسنده آن مصلحى انقلابى است که با حرارت و گرمى بسیار امت اسلامى را به بیدارى و اتحاد و جنبشى دعوت مى کند که برخیزند و اوضاع فاسد جارى را بر هم زنند.444
اینان در عین این که عروة الوثقى را برخاسته از قلم عبده مى دانند علت این تفاوت را تأثیر روح پر حرارت و آتشین سید جمال الدین بر قلم وى مى دانند و معتقدند:
(هرکس که در زندگى شیخ محمد عبده تحقیق کند درمى یابد که او بیشتر مردى مصلح بوده و کمتر انقلابى و به عکس در جمال الدین خوى انقلابى بودن غلبه داشته است.445)
بنابراین کسانى که نگارش مقالات عروه را به عبده نسبت مى دهند به این نکته اعتراف دارند که مقالات آن برخاسته از تفکر و اندیشه سید جمال است.446
نکته قابل تأمل در این اظهارات این است که:برخى بر این پندارند که سبک نگارش سیّد با نوشته هاى عربى همسوئى ندارد بنابراین نمى توان وى را نویسنده عروة الوثقى دانست!
به نظر ما این کمال بى انصافى است.وقتى نویسندگان تاریخچه ادبیات عرب مانند:احمد حسن الزیات سید جمال را مبتکر نشر جدید عربى معرفى مى کنند و عبده و ادیب اسحاق را از پیروان و شاگردان وى مى دانند447 چطور مى شود چنین داورى کرد؟
روشن است کسى که حرارت وشور انقلابى نداشته باشد نمى تواند مقاله انقلابى بنویسد مگر این که دورو باشد و در پى کسب موقعیت یا در صدد مصلحت اندیشى و یا طبق دستور و تحت نظر و کنترل شخصیتى که به وى اعتقاد دارد عمل کند. هماهنگى در سبک نگارش مقالات و اخبار مجله عروة الوثقى کاملاً مشهور است و تمام آنها سمت و سوى واحدى را تعقیب مى کنند.
پیش از این اشاره شد که عبده در پایان نامه اى که به سیّد مى نگارد از(غلق عبارت خود و مخالفتى که با قواعد بلاغت در آن است) طلب عفو مى کند!
آیا این حرف حرفى است لغو که عبده بر قلم جارى کرده یا خیر خود را شاگرد مکتب ادبى و بلاغى سیّد مى داند و خود را در این عرصه نیز واقعاً پایین مى بیند و سیّد را در اوج.
ادیب اسحاق شاگرد سید جمال و نویسنده تواناى مصرى همه چیز خود را از سید جمال مى داند و در جمع آورى مقالات وى مى کوشد و درخواست ارسال تمام مقالات او را مى کند.
زرکلى از فصاحت سید در تکلم به عربى سخن مى گوید و مأمورین انگلیسى به این نکته معترف بودند که مقالات سیّد نه تنها جنبه سیاسى که جنبه ادبى دارد.
بنابراین به اعتراف دوست و دشمن سید جمال استاد ادب عربى و مبتکر نثر جدید بوده و عبده پرورش یافته مکتب وى.
در ارتباط با نگارش عروة الوثقى دونکته مسلم است:
1.آنچه در مقالات عروه آمده برخاسته از اندیشه و تفکر سید جمال است.
2.عبده مجرى اول بود و سید جمال مدیر سیاسى و مسؤول مجله.
با توجه به آنچه گفته شد امکان دارد تدوین مقالات عروة الوثقى بدین گونه باشد:پس از گفتگو درباره محتواى مقاله و تعیین جهت و سمت وسوى آن از طرف سیّد عبده به رشته تحریر درمى آورده و در پایان سید جمال اصلاحات لازم را اعمال مى کرده است.گاه به قلم خود نیز مقالاتى عرضه مى کرده است.
به نظر ما سید جمال براى این که شاگرد خود را با نوشتن مقالات مهم سیاسى و ادبى آشنا کند از او مى خواست که قبل از به دست گرفتن قلم به مطالعه در خطبه ها و نامه هاى امیرالمؤمنین على(ع) در نهج البلاغه بپردازد تا هم به اندوخته هاى واژه اى خود بیفزاید و هم از یک نثر فصیح و انقلابى و پرشور الهام بگیرد و از آن اقتباس نماید. شاید همین امر باعث شده که عبده شیفته نهج البلاغه شود و به شرح آن همت گمارد. دقت در آغاز برخى مقالات عروة الوثقى و انتخاب واژه هاى آغازین آن نشان مى دهد که نویسنده آن خطبه و یا نامه اى از نهج البلاغه را مطالعه و از آن بهره برده است.
به عنوان نمونه عبارتى از آغاز مقاله(الوحدة الاسلامیة) را شاهد مى آوریم:
(قلاعهم و صیاصیهم متلاقیه و منابتهم و مغارسهم فى سهوبهم(اراضیهم السهلة الواسعة) واخیافهم(الاراضى المنحدرة عن الجبل) رابیه مزدهیة…448)
واژه صیاصیهم در نامه 11 نهج البلاغه و واژه هاى مغارس و منابت در خطبه 192 معروف به قاصعه واژه هاى:سهوب اخیاف رابیه و مزدهیه در خطبه 91 معروف به اشباح حاکى از آن است که نویسنده تحت تأثیر نهج البلاغه بوده است.
توضیحى که در متن مقاله براى معنا سهوب و اخیاف ذکر شده نیز مؤید آن است که از لغات مأنوس ومعروف نبوده اند.
دکتر محمد عمارة در کتاب(الاعمال الکامله) که به شرح حال و آثار سید جمال اختصاص دارد هفده مقاله از مقالات عروة الوثقى را جزء آثار سید449 آورده است.
وى کتابى با همین نام در شرح زندگانى عبده در سه جلد نوشته است.
به هرحال عروة الوثقى اندیشه هاى سید جمال الدین است که با همکارى عبده منتشر شده و کسانى مانند:سعدزغلول محمد وهبى میرزا محمد باقر بواناتى به یارى آن دو شتافتند.
احمد امین در این باره مى نویسد:
(افکار و اندیشه هاى عروة الوثقى از سید تحریر و آرایش لفظى آن از شیخ محمد عبده و تعریب مطالب آن از مجلات خارجى به همت میرزا محمد باقر انجام مى گرفت. این مطالب بیشر حوادث و نیازمندیهاى مشرق زمین را در بر مى گرفت. و یک گروه سرى بودند که از جمیع اقطار اسلامى اخبار را مى فرستادند.450)
4جمادى الاخر1301/31 مارس 1884
با انتشار اولى شماره مجله عروة الوثقى توزیع آن در بلاد اسلامى آغاز مى شود و در اولین شماره درباره نحوه توزیع مجله آمده است:
(این مجله را براى آنان که مى شناسیم مجانى فرستاده مى شود تا امیر و حقیر غنى و فقیر از آن بهره برند و کسانى که اسمشان را نداریم لازم است که نام معروف خود را همراه با آدرس محل اقامتشان را براى ما بفرستند.451)
بر این اساس شماره هاى اولیه عروه به آدرس کسانى فرستاده مى شده که سید جمال از قبل با آنان آشنا بوده است. اولین نامه که به دفتر عروة الوثقى مبنى بر وصول مجله مى رسد از اسکندریه مصر است که توسط محمد مهدى حکیم تبریزى در تاریخ 31 مارس 1884 فرستاده شده452.وى نامه دیگرى نیز به سید جمال مى نویسد.
براى این که دامنه و وسعت تأثیر گذارى و توزیع عروة الوثقى روشن شود به نامه هایى که از بلاد مختلف به دفتر مجله رسیده اشاره مى کنیم.
8جمادى الثانیه1301/4آوریل 1884
تاریخ نامه اى است از محمد بن عثمان سنوسى تونسى مسؤول جمعیة اوقاف تونس مبنى بر شکایت از وضع سیاسى اجتماعى مسلمانان و ستایش از مجله عروة الوثقى453.وى طى نامه اى که در 2رجب همان سال مى نویسد مقاله اى را براى درج در عروة الوثقى ارسال مى دارد.454
18جمادى الثانیه1301/14 آوریل 1884
در این تاریخ على شفقتى از رم نامه اى به زبان ترکى به پاریس نوشته و انتشار مجله عروة الوثقى را تبریک گفته است.در ضمن اعلام کرده که فقط شماره چهارم مجله را دیده است.455
20جمادى الثانیة1301/16آوریل 1884
نامه اى از محمد البکوش در ستایش از سید و اظهار خوشحالى از این که سیّد در میدان سیاست ظاهر شده و مجله عروة الوثقى منتشر مى نماید.456
24جمادى الثانیه1301/20آوریل 1884
تاریخ نامه اى است که سید جمال از پاریس به لندن براى ویلفرید بلنت نوشته و در آن به معرفى شاگرد خود محمد احمد متمهدى در سودان پرداخته است.458
شنبه 29 جمادى الثانیه1301/25 آوریل 1884
در این تاریه دو شماره از مجله عروة الوثقى که سید جمال الدین از پاریس براى پدر خویش به اسدآباد همدان فرستاده بود مى رسد. با رسیدن عروة الوثقى به اسدآباد پسرهاى خواهر سید جمال الدین به نامهاى:میرزا شریف مستوفى و میرزا
لطف الله و عمه زاده اش سید هادى و مردم اسدآباد از این خبر خوشحال مى شوند. و از آن جا که پدر مادر و برادر سید جمال سید مسیح الله از دنیا رفته بودند و سید جمال از آن بى اطلاع بود این سه نفر باب مکاتبه را با سید جمال مى گشایند و هر یک نامه هاى متعددى براى وى مى نویسند بدین شرح:
1رجب1301/27 آوریل1884
در این تاریخ میرزا شریف اولین نامه خود را به سیّد مى نویسد که در آغاز آمده است:
(بعد از زیارت دستخط مبارک جناب عالى که چند سال قبل از مغرب زمین و شهر فاس مرقوم فرموده و با عکس خود و ابوتراب ارسال فرموده بودید دیگر الى الان اطلاعى از طرف قرین الشریف جناب عالى نداشته…)
در ادامه مى نویسد:
(تا در یوم شنبه بیست و نهم شهر جمادى الثانى1301 آوریل ماه فرانسه روزنامه که به لغت عربى چاپ شده و از پاریس ارسال فرموده بودید زیارت شد یکى عدد الاولى 15 جمادى الاولى 1301 تاریخ داشت و یکى دیگر عدد ثانى در22 شهر تاریخ داشت.459)
سپس اشاره مى کند که میرزا لطف الله اخوى قصد شرفیابى داشت و من و سید هادى پسر مرحوم سید طاهر مانع او شدیم.
از این نامه استفاده مى شود که سید قبلاً نامه اى به اسدآباد فرستاده و چون در مصر تقیه مى کرده آن را از فاس مراکش همراه با عکس به اسدآباد ارسال کرده است.
دوم شعبان1301/28 مه 1884م.
میرزا شریف در این تاریخ نامه دیگرى به سید جمال مى نویسد و در آن به نامه قبلى خود اشاره مى کند از این نامه استفاده مى شود که مجله عروة الوثقى به طور مرتب
بلافاصله بعد از چاپ به اسدآباد ارسال مى شده است. در حاشیه نامه نوشته:روزنامه اى که از پاریس ارسال مى شود از تاریخ روزنامه تا روز ورود بیست و هشت روز طول مى کشد.روزنامه اى که تاریخش یوم الخمیس28 جمادى الثانیه 1301 است در 26 شهر رجب واصل شد.460
سید جمال الدین با دریافت نامه هاى اقوام خویش به آنان پاسخ مى دهد و از آنجا که مجله را براى پدر خود فرستاده و در نامه ها ذکرى از وى به میان نیامده براى وى جاى سؤال بوده است. از این روى پاسخ وى به این نامه ها در دهم رمضان1301 به اسدآباد مى رسد و مى خواهد که از اوضاع ایران اسدآباد و احوال منسوبین نیز بنویسند.
15رمضان1301/9ژوئیه 1884م.
میرزا شریف در این تاریخ نامه اى مفصل براى سید جمال مى نویسد و در آن درباره اقوام و منسوبین سیّد مطالبى را مى نویسد.درباره اوضاع اسدآباد مى نگارد:
(سادات محله سیدان باز مغشوش است)
میرزا شریف در این نامه از حاکم اسدآباد به نام:خان باباخان مى نویسد که هنوز حاکم است و نام عده اى از مردم اسدآباد را مى برد که فوت کرده اند و نام کسانى را مى برد که به امور شرعى رسیدگى مى کنند.درباره سید هادى و سیّد حسن مى نویسد که این دو در محلّه سیدان اسدآباد مشغول به نوشتن هستند.
سپس به شرح وضعیت خویشان نزدیک سید مى پردازد.درباره سید مسیح الله برادر سید جمال مى نویسد:(
در چهار سال قبل مرحوم شد و جگر عالمى را از این مصیبت سوزاند.و از وى فرزندى به جاى مانده به نام کمال الدین که مشغول تحصیل و مشق است.فارسى و امثله مى خواند.سیزده چهارده سال دارد و به خط خودش عریضه به حضور مبارک نموده و استدعاى جواب دارد.)
درباره مادر سید جمال مى نویسد:
(والده جناب عالى هم اوقاتى که از اسدآباد به سمت ارض اقدس تشریف فرما شدید در آن تاریخ مرحوم شده است دنیا همین است…461)
میرزا شریف در این نامه خبر سلامتى خواهرهاى سید جمال:مادر خود و خاله اش را به اطلاع سید مى رساند; ولى سخنى از پدر سید جمال سید صفدر به میان نیامده است گویا وى نخواسته خبر مرگ سه تن از عزیزان سید را به اطلاع او برساند.
15 رمضان
در این تاریخ میرزا شریف نامه دیگرى براى سید نوشته و در آن فعالیتهاى بهائیان را شرح داده است. وى در این نامه از محدوده اسدآباد پا را فراتر مى گذارد.گزارش مى دهد:سید یعقوب و برادرش سید حسین و دیگران مى خواستند نامه هاى جداگانه بنویسند.مضمون نامه هاى آنان را در نامه اى جداگانه براى سید مى نویسد و همراه نامه خود ارسال مى دارد.462
ابوتراب(ظاهراً به دستور سیّد) نامه اى به عنوان سید صفدر و آقا سید مسیح الله از بیروت به اسدآباد مى فرستد.نامه وى در 21 رمضان1301 به اسدآباد مى رسد و میرزا شریف در 20 ذى قعده 1301/12 اوت 1884م پاسخ مى دهد و همراه آن نامه اى براى سید جمال مى فرستد.در نامه به سید جمال بعد از گلایه از این که پاسخ نامه ها را نداده به نامه ابوتراب اشاره مى کند و در ضمن یادآورى مى نماید که:
(روزنامه جناب عالى از عدد ثانى عشر به بعد دیگر تاکنون که20 ذى قعده است نرسیده باز منتظر هستیم.463)
سید جمال الدین بعداً شماره هاى جدید عروة الوثقى به اسدآباد مى فرستد. زیرا آقاى صفات الله جمالى مى نویسد:
(من پنج شماره از روزنامه عروة الوثقى را که سید از پاریس به همدان فرستاد دارم که در بین اینها شماره اولى به تاریخ15 جمادى الاولى و شماره آخر مجله(18) به
تاریخ 26 ذى حجه 1301 مى باشد.464)
میرزا شریف در نامه اى که خطاب به ابوتراب مى فرستد خبر فوت پدر مادر و برادر سیّد را به اطلاع وى مى رساند.و از او مى خواهد که اگر صلاح دانست خبر مرگ سید صفدره را به اطلاع جمال الدین برساند:
(جناب آقاى آقا سید صفدر هم سه سال بود که از چشم کم قوه شده بودند.بنیه ضعیف شده بود شکسته و ناتوان…خلاصه با هزاران انتظار و داغ بى شمار چندى قبل مرحوم شدند.خداوند انشاء الله جناب آقاى آقا سید جمال الدین را به سلامت بدارد به شما طول عمر کرامت فرماید….مرحوم شدن آقا سید صفدر را ننوشته بنده محض اطلاع شما نوشتم اگر صلاح بدانید شما هم به جناب آقا اطلاع بدهید…465)
سپس درخواست مى کند که سید جمال نامه و روزنامه بفرستد تا همشیره هاى جناب آقا خوشحال شوند و درباره منسوبین عارف ابوتراب چنین آمده:
(از بابت برادر مکرم آقا على اکبر وسایر اقوام آسوده باشید.بحمدالله سلامت مى باشند.چند قبل آقا على اکبر اخوى شما به اتفاق کربلائى محمد شوهر همشیرتان از راه اسدآباد به عتبات عالیات مشرف شدند.خاطر جمع باشید خدمتشان رسیدیم سلامت بودند.466)
2رجب 1301/28 آوریل 1884
قبلاً ذکر شد که سید جمال در سال 1277 سفرى از افغانستان به تهران داشته و در آن جا همراه با سید هادى رساله هائى استنساخ کرده است. سید هادى با این که شیفته سید جمال بوده ولى حاضر نمى شود همراه وى مسافرت کند. اما در همان سفر ابوتراب خادم مدرسه چاله حصار این همراهى را طبق شرایط سید جمال مى پذیرد.
آقا سید هادى معروف به روح القدس که این تخلص را سید جمال در همان سفر براى وى انتخاب کرده بود467 در 2 رجب 1301 نامه اى از اسدآباد براى سید به پاریس
مى نویسد که در آغاز آن بعد از شعرى درباره یار پاریسى آمده:
(از تاریخى که در طهران مهاجرت و مفارقت حاصل شد الى الان کما هو ینبغى هیچ وقت خبر صحیح از احوال شما نداشتیم.گاهى در مملکت افغان نشان مى دادند و زمانى در حیدرآباد دکن و مدتى در مصر و حوالى مصر.سه سال قبل که به عزم حرمین شریفین مشرف شدم سؤال کردم خبرى نشنیدم تا این که نسخه رساله نیجریه شما را آقا سید عبدالله از کربلاى معلى آورد و ضمناً اطلاع داد که شما در پاریس هستید.468)
در نامه اشاره مى کند که میرزا لطف الله پسر مرحوم میرزا حسین قصد سفر به پاریس را داشت که مانع شدیم.
میرزا صفات الله جمالى از قول سید هادى نقل مى کند:
(بعد از دریافت اولین شماره عروة الوثقى نامه اى به سید جمال نوشتم و گفتم:تو افغانى نیستى و جمال الدین خودمانى!
سید پاسخ داد:چگونه مرا با این وضعیتى که دارم شناختى.با این کلاه افغانى و جبه ترکمانى.)469
از این سخن استفاده مى شود که با دریافت اولین شماره عروة الوثقى متوجه نشدند که مجله از آن سید جمال است و با نوشتن نامه به سید و پاسخ سیّد که بعد از دریافت دومین شماره مجله عروه بود به این مهم پى مى برند.با اطلاعاتى که از نجف به دست آوردند که در نامه لطف الله به آن اشاره خواهیم کرد نوشتن نامه را براى سید جمال آغاز کردند.
بعد از رسیدن نامه سید جمال در ماه رمضان سید هادى در 15 ماه رمضان نامه اى به سید جمال مى نویسد و در آن به شرح اوضاع اسدآباد و درگیر بهایى که در آن جا رخ داده مى پردازد.به نظر مى رسد که یک طرف آن مسیح الله و سید صفدر بوده اند.این درگیریها ظاهراً در ایّام عید چهار سال قبل بوده وعده اى تلفات داشته است. مسیح اللّه برادر سید جمال بر اثر همین درگیریها از دنیا مى رود. سید هادى
به مرگ مادر سید جمال اشاره مى کند و درباره پدرش سید صفدر مى نویسد:
(از هر دو چشم نابینا شده نه قوه نوشتن دارد و نه خواندن)
وى نیز از مرگ سید صفدر سخنى به میان نمى آورد. در پایان نامه امضاء مى کند:(محمد هادى حسینى سعدآبادى.470)
آقاى صفات الله جمالى رونوشت نامه اى را نقل کرده که سید جمال در پاسخ به سید هادى در سال 1301 از پاریس به اسدآباد فرستاده است.از جهت مضمون بایستى بعد از نامه دوم سیّد هادى نگاشته شده باشد:
(سید هادى جان من!مکتوب تو بسمو معانى و رشاقت الفاظش حقیقت چون بستانى بود که عیدان اشجار ملتفه اش به انواع ازهار مرصع باشد ولى صد حیف که مسالک بین اشجار همه مملو بود از قبور خاویه وعظام بالیه و جثث قتلى و سیل دماء که نگاه کردنش موجب کراهت و تصورش سبب نفرت مى گردید و نتن رائحه اینها قوه شاهد را از استشمام آن انوار و ازهار باز مى داشت.والسلام جمال الدین الحسینى.471)
10رجب 1301/6مه 1884
تاریخ اولین نامه میرزا لطف الله به سید جمال است. از آن جا که حاوى اطلاعات مهمى مى باشد بخشى از آن را نقل مى کنیم:
(با وجود این که کمترین تاکنون شرفیات حضور مبارک نگردیده و درک فیض حضور مهر ظهور را ننموده مدت سه سال است که على الاتصال شب و روز به فکر و خیال جناب عالى افتاده از هر گوشه و کنار و از مسافرین هر بلاد و دیار در مقام استفسار خبر سلامتى ذات کریم الصفات جماب عالى بوده خبرى استماع ننموده تا این که یک سال قبل به وسیله[اى] از وسایل به دار الخلافه تهران برفته از عارف افندى مترجم روزنامجات دولت بهیه روم و غیره جویا شده اخبارى نیافته کاغذى به توسط عارف افندى در اسلامبول بر ذرأ(ظاهراً) افندى نوشته جوابى
نرسید.بعد از جستجوى بسیار على اکبر برادر ابوتراب که یکى از ملازمان جناب مستطاب عالى زید عمره مى باشد و خادم مدرسه مرحوم خلد مکین حاجى سید صادق رحمة الله علیه بوده یافته جویاگر دیدم.کاغذى از ابوتراب که سه سال قبل از مصر قاهره نوشته بودند نموده و از مضمون کاغذ ابوتراب معین گردید که جناب عالى مدتى است در مصر قاهره تشریف دارند. به عرض عریضه مصدع گشته با پست ارسال حضور مبارک داشت بعد از چندى مراجعت نموده کما فى السابق شایق و جویا بودم تا این که شخصى از زیارت اماکنات مشرفه معاودت نموده و ییک جمله کتاب از مصنفات جناب عالى که شرح حالات نیچریان در آن مندرج بود.از جناب فضایل مآب میرزا جواد کوچک یزدى که در کربلاى معلى متوطن است گرفته با خود آورده بود…)
میرزا لطف الله اضافه مى کند:نامه اى به میرزا جواد کوچک یزدى که متوطن کربلا بود نوشته ودر این باره سؤال کردیم و او در جواب نوشت:
(در این اوقات جناب فضایل و فواضل مآب آقا میرزا عبدالجواد خراسانى که مدتها در هندوستان توقف داشته و مدرس یکى از مدارس دولتى حیدرآباد دکن بوده اند به همراهى والده ماجده… به زیارت مشرف شده اند فرمودند:که جناب عالى نزول اجلال در پاریس فرموده اید…472)
وى اضافه مى کند که من تصمیم دارم به پاریس بیایم و منتظر جواب شما هستم.
ظاهراً نامه دوم میرزا لطف الله در ماه رجب نوشته شده و در آن اشاره به نامه اول دارد ودر همان موضوع است.473
نامه سوم میرزا لطف الله در چهاردهم رمضان1301 بعد از دریافت نامه سید جمال نوشته شده و در آن از اختلاف مردم اسدآباد سخن گفته و فعالیتهاى بهائیان را تشریح کرده و در پایان نامه به تحقیق دولت ایران درباره سید جمال اشاره کرده است:
(سه سال قبل شاه از سلیمان خان صاحب اختیار جویاى حالات جناب عالى
شده بودند که این سید اسدآبادى کیست؟صاحب اختیار هم به خان باباخان پسرش[نامه] نوشتند از اسم و نسب جناب عالى نوشته و جواب فرستادند و صاحب اختیار هم به همان مضمون عرض کرده بودند اسم مبارک سرکار عالى در تهران و همدان وجاهاى دیگر مشهور است و همه جا مذاکره مى شود.474)
از این نوشته بر مى آید که دولت ایران بعد از اخراج سید از مصر و احتمالاً گزارشاتى که از طرق مختلف:روزنامه هاى لندن جاسوسان انگلیسى مسافران هند حاج سیح و دریافت کرده در صدد تحقیق درباره سید جمال برآمده و آنچه اعتماد السلطنه در روزنامه اطلاع و المآثر و الآثار درباره سید جمال و تحصیلات و مسافرتهاى وى نوشته برگرفته از این تحقیقات بوده است.
طبق نوشته صفات الله جمالى سید جمال الدین در سال 1301هـ.ق. از پاریس نامه اى به میرزا لطف الله نوشته و او را از سفر به پاریس نهى مى کند:
(نوردیده میرزا لطف الله مکتوب تو که کاشف بر حسن طویت و طهارت سریرت ولیاقت ذاتیه و استعدادات فطریه بود رسید.بسیار خوشحال شدم خصوصاً عبارات آن که در نهایت انسجام و غایت ارتباط بود با مراعات تشبیهات عنیقه و استعارات بدیعه آفرین بر تو باد. جوانان را ادب زیب و زیور کمال است.مع هذا نباید بدین اکتفا نمود; چون قناعت به حدى از درجات کمال با وصف این که او را حد و پایانى نیست از دون همتى و پست فطرتى است.نوشته بودى براى زیارت من مى خواهى به پاریس بیایى چنانچه جهت زیارت من مى آیى باید مطیع امر شده صبر نمایى.حال موقع نیست زمان مناسب دیده ترا خواهم طلبید والاّ هر گاه خلاف امر نموده بیایى به عظمت حق سوگند است که مرا در شهر پاریس نخواهى دید.یاران زنده را سلام برسان مکارم اخلاق ناصرى را مطالعه کن.جمال الدین الحسینى.475)
پایان نامه نشانگر آن است که سید جمال نخواسته در پاریس شناخته شود که این گونه قسم یاد مى کند.حتى در لیستى که نام افرادى که مجله براى آنان ارسال شده
ذکرى از اقوام سید در اسدآباد نیست و نام دیگر ایرانیان نیز نیامده است.این در حالى است که سید عروة الوثقى را براى پدرش سید صفدر سید هادى میرزا شریف میرزا لطف الله و… ارسال مى کرده است.476
میرزا لطف الله بعد از دریافت پاسخ قاطع سید جمال از سفر به پاریس منصرف مى شود تا این بعد از یک سال ابوتراب دومین نامه خود را به اسدآباد ارسال مى دارد.این نامه در شب عید نوروز به اسدآباد مى رسد477:اول فروردین=4جمادى الثانى 1302/21 مارس 1885.میرزا لطف الله نامه اى به ابوتراب نوشته و از وفادارى او به سید جمال تشکر مى کند و یادآورى مى کند همشیره هاى سید جمال از این که در نامه اول (فتکرافى جناب آقا روحى فداه) را فرستاده بسیار خرسند و خوشحال شدند.از این که سید جواب نامه ها را ننوشته گلایه مى کند و ابراز مى دارد:
(من قصد پاریس داشتم ولى جواب فرمودند بمانید تا خود اذن سفر دهم.(و تا به حال یک سال متجاوز است صبر نموده دیده به راه و گوش بر پیغام دارم.478)
وى مى خواهد که همین نامه را براى سید جمال بفرستد و اشاره مى کند که گویا صادق الوعد وعده خود را فراموش کرده است.در ضمن تقاضا مى کند که پاسخ نامه به خط جناب آقا باشد.
در مجموعه اسناد سندهاى دیگرى نیز وجود دارد که نشانگر ایرانى بودن سید و ارتباط وى با اقوامش مى باشد.از جمله آنها نامه ابوتراب است که در تاریخ 19 جمادى الثانى1302/5 آوریل 1885 از بیروت به پاریس مى فرستد ودر آن آمده که چند نسخه از تاریخ افغان به ایران براى صیغ الدوله و آقا میرزا شریف و غیره خواهم فرستاد.479 در ادامه بیان مى کند:چند نسخه از رساله نیچریه نیز از بمبئى خواسته ام.
ظاهراً ابوتراب کتاب رساله نیچریه و تاریخ افغان را به اسدآباد ارسال کرده است.
آقاى صفات الله جمالى مى نویسد:کتاب مقالات جمالیه را سید از پاریس براى میرزا شریف ارسال کرده که نزد وى محفوظ بوده است.480
رجب 1301/مه 1884
سید جمال الدین براى دیدن بازارگاه(اکسپور زیسیون) به تورن ایتالیا مى رود و قریب یک هفته آن جا مى ماند و سپس به پاریس باز مى گردد. بلنت در پاریس به دیدار سید جمال مى رود و درباره مسأله سودان و مصر با یکدیگر گفتگو مى نند.481
10رجب1301/6مه 1884
سید جمال الدین ارتباط قوى خود را با مسلمانان هند حفظ کرده بود. در این تاریخ آقاى محمد واصل از حیدرآباد (همو که از سید جمال درخواست مى کند درباره نیچریه رساله اى بنویسد و سید هم به درخواست او رساله نیچریه را مى نویسد) نامه اى در جواب مکتوب سید نوشته و از او مى خواهد که مجله عروة الوثقى را براى عده اى از معاریف حیدرآباد بفرستد.وى نامه دیگر در 18 رجب 1301هـ.ق. در ارتباط با توزیع مجله عروة الوثقى مى فرستد.در 27 ذى حجه 1301نیز نامه اى به سید نوشته و در آن از اختلاف مردم مسلمان و هندو سخن گفته است.482
12 رجب 1301/8 مه 1884
آقاى عبدالغفور از کلکته چند نامه به سید جمال مى نویسد:در یکى بعد از گزارش اخبار سیاسى هند اظهار تمایل مى کند که عروة الوثقى را ترجمه نماید.483 در دیگرى مقاله اى در باب ادبیات مى نویسد که در مجله عروة الوثقى منتشر شود.484 در نامه اى دیگر به سید جمال الدین یادآورى مى کند که قصیده مستر بلنت را به نام:(بادوگردباد) هنوز به اردو ترجمه نکرده است485 این سخن نشانگر آن است که این قصیده داراى مضامین خوب و نو بوده که سید جمال توصیه به ترجمه آن نموده است.
لازم به یادآورى است که مقالات عروة الوثقى در روزنامه(اخبار دارالسلطنه) آقاى
شهباز در کلکته و در روزنامه(مشیر قیصر) لکنهو چاپ و منتشر مى شده است.486
26 شعبان 1301/22 ژوئن 1884
آقاى محمد باقر بواناتى ایرانى نامه اى از لندن به پاریس مى فرستد و انتشار عروة الوثقى را تبریک مى گوید و اعلام مى کند که شماره 11 رسیده است487.در همین تاریخ شخصى به نام میرزا على آقا از انتشار عروة اظهار مسرت مى کند.488
طبق نقل محیط طباطبایى بواناتى براى همکارى با عروه از لندن به پاریس مى رود.489
بواناتى دو نامه دیگر براى سید نوشته که یکى مورخ 9 ژوئیه1884/16 رمضان 1301 مى باشد که در جواب نامه سید جمال است و اظهار تمایل کرده که به پاریس مسافرت نماید490 و دومى مورخ 18 ژوئیه 1884/23 رمضان 1301 مى باشد و در آن طى اشعارى از عروة الوثقى تمجید و تعریف کرده است.491 بنابراین همکارى بواناتى را باید مربوط به شماره هاى پایانى عروة الوثقى دانست.
27 شوال 1301
عروة الوثقى به مناطق مختلف جهان فرستاده مى شد.به ایران علاوه بر آن که سید جمال آن را براى منسوبین خویش مى فرستاد براى دیگران نیز فرستاده مى شد.در این تاریخ آقاى میرزا حسین بن حسن رى شهرى معروف به میرزا حسین اهرمى از بوشهر به پاریس نامه نوشته و از انتشار مجله عروة الوثقى و رساله نیچریه اظهار مسرت مى کند.492
اشخاص دیگر نیز مانند محمد على و جعفر علوى در پاسخ به اعلام وصول عروة الوثقى از بندر عباس نامه مى نویسد.493 به نظر مى رسد که آنان جزء توزیع کنندگان عروة الوثقى بوده اند و از آن جا که بندرعباس در مسیر کشتیهاى تجارتى بوده تعداد زیادى عروة الوثقى به آن جا فرستاده مى شده به گونه اى که احمد عُرابى پاشا طى نامه اى که در تاریخ 12 محرم 1302 از کلمبوى سریلانکا به پاریس براى عبده مى فرستد درخواست ارسال مجله عروة الوثقى را نموده و مى گوید چند شماره آن را
از بندرعباس تهیه کرده است.494
آخر شوال 1301/20 اوت 1884
آقاى محمد حسن بن على مراغى معروف به صنیع الدوله و اعتماد السلطنه طى نامه اى که به سید جمال مى نویسد انتشار عروة الوثقى را تبریک مى گوید.495 نامه دیگرى از وى بدون تاریخ وجود دارد که بعد از تعارفات معمولى درخواست ارسال رساله شیخ محمد عبده(نیچریه) و تاریخ افغانستان را مى نماید.496 سید جمال کتابهاى خود را طبق درخواستى که افراد داشتند براى آنان مى فرستاده و اگر خود نداشته به ابوتراب مى نوشته که براى آنان بفرستد.در این مورد سید جمال نامه اى به ابوتراب مى نویسد و ابوتراب در نامه 19 جمادى الثانى 1302/آوریل 1885 خود به سیّد جمال مى نویسد:رساله نیچریه را از بمبئى درخواست کرده ام و از تاریخ افغان:
(چند نسخه دیگر به ایران براى صنیع الدوله و آقا میرزا شریف و غیره خواهم فرستاد.)497
سید جمال الدین در مقاله(دعوة الفرس الى الاتحاد مع الافغان) از روزنامه(اطلاع) آقاى اعتماد السلطنه تجلیل مى کند و از آن روزنامه و روزنامه(فرهنگ)اصفهان ودیگر روزنامه هاى ایران مى خواهد که در راه این اتحاد مقدس بکوشند.498
اینها همه نشانگر آن است که اعتماد السلطنه که سید را از زمانى که وى در پاریس بوده مى شناخته است و مسؤولین دولت ایران نیز با سید ارتباط داشته اند.در اسناد به جاى مانده نامه اى است از آقاى محمد عارف منشى و مترجم دارالترجمه ویژه در بار به تاریخ 16 جمادى الثانیه 1302هـ.ق. وى در این نامه از رسیدن رساله نیچریه تشکر مى کند و تقاضاى ارسال ابونظاره و کسریهاى عروة الوثقى را مى نماید.499
22 رمضان 1301/17 ژوئیه 1884
عروة الوثقى براى سیاستهاى توسعه طلبانه بریتانیاى کبیر مشکل آفریده بود و روز به روز از این طریق بر موج بیدارى مردم افزوده مى شد. در مصر و سودان حرکت
و خیزش مردم جدى بود و عروة الوقى و افکار سیّد عامل آن.از این روى دولت انگلیس بر آن شد که براى حلّ مشکل نماینده اى به پاریس بفرستد و در این باره با سید جملا و مسؤولین عروة الوثقى گفتگو کند.بالآخره بعد از تماس و… شیخ محمد عبده از طرف جمعیت(عروه) و مجلّه عروة الوثقى براى مذاکره و دیدار با مسؤولین و بلند پایگان انگلیس به لندن مسافرت مى کند.500
انگلیس براى این که از راههاى گوناگون با دیدگاهها و نحوه ارتباط وى با جریانات سیاسى مصر و سودان آشنا شود طبق گفته خانم بلنت جاسوسى را تحت پوشش نماینده دولت سودان به پاریس گسیل مى دارد.
خانم عانا بلنت همسر و یلفرید بلنت طى نامه اى که 17 ژوئیه 1884 از لندن به پاریس براى سید جمال مى فرستد از این توطئه پرده بر مى دارد و خواهان مسافرت سریع عبده به لندن مى شود.
وى در ابتداى نامه از قول آقاى بلنت نقل مى کند:
(مردى از راه خرطوم مى آید و چهره اعراب مسلمان را دارد و مدعى است از طرف سلطان غرب مهدى سودانى آمده است.او نه مسلمان است نه عرب و جاسوس انگلیس است. من یقین دارم که جاسوس انگلیس است. ناگزیر به شما[آقاى سید جمال] اطلاع دادم.)
سپس درباره اعزام شیخ محمد عبده به لندن مى نویسد:
(اگر او روز دوم(21 ژوئیه) یا پیش از آن بیاید فایده ندارد. پس از آن هم پارلمان خاتمه مى یابد و رجال سیاست پراکنده مى شوند.501)
این بخش از نامه ابهام دارد و دقیقاً مشخص نیست شاید منظور این باشد که عبده باید سریعتر خود را به لندن برساند تا بتواند با مسؤولین انگلستان سخن بگوید.
عروة الوثقى نیز در شماره 14 از اعزام عبده به لندن سخن گفته و آن را در پاسخ به دعوت کسانى مى داند که مصلحت مسلمانان را مى خواهند.(منظور مستر بلنت است) بخشى از مذاکرات را نیز آورده است.502
بین شیخ محمد عبده ومسؤولین انگلستان گفتگوهایى انجام مى شود.در مذاکره اى که بین عبده و وزیر جنگ انگلستان هرینگتن واقع مى شود وزیر جنگ انگلستان از عبده مى پرسد:
(آیا مرم مصر خوشحال نیستند که در امنیت و راحتى زیر سلطه انگلستان زندگى کنند؟زیرا وضعیت موجود مصر از تسلط ترکان عثمانى و دیگران بهتر است بویژه آن که جهل و نادانى در تمام نقاط مصر حکومت مى کند و بیشتر مردم فرق میان حکومت بیگانه را با حکومت خودى نمى دانند.)
عبده پاسخ مى دهد:
(مردم مصر تماماً عرب هستند و مسلمان جز اندکى از آنان وطن خود را مانند شما مردم انگلیس دوست دارند.به ذهن هیچ یک از آنان نمى آید که در مقابل سلطه بیگانه که مخالف دین و نژاد آنان است خضوع نمایند. وصحیح نیست جناب لرد که آگاه از طبیعت امتهاست چنین تصورى را نسبت به مردم مصر داشته باشد.)
در ارتباط با بخش پایانى سخن لرد هرینگتون مى گوید:
(نفرت از حکومت بیگانگان چیزى است که در طبیعت انسان به ودیعت گذاشته شده و نیاز به درس و مطالعه ندارد… و مسلمانان در هر درجه اى که باشند به آن مرتبه از جهل که وزیر تصور کرده نمى رسند که حکومت خودى را از حکومت بیگانگان تشخیص ندهند.)503
این گفتگوها ومذاکرات نه تنها از شدت حملات عروة الوثقى علیه سیاستهاى انگلستان در مصر سودان و هند نکاست بلکه بر شدت آن افزود.
از این روى حملات علیه آن شدت یافت.روزنامه هاى انگلیسى بر ضد آن بسیج شدند.504 از ورود آن به هند و مصر جلوگیرى شد.در مصر اعلام گردید هر کس عروة الوثقى را داشته باشد بین 5 تا 25 جنیه مصرى جریمه مى شود.505
اول ذى حجه1301/22سپتامبر1884
حاج سیاح از ایران نامه اى به پاریس براى سید جمال مى نویسد که در آن درباره روابط خود با ظل السلطان حاکم اصفهان و نشریه عروة الوثقى مطالبى مى نویسد.506 به نظر مى رسد وى از مصر سید جمال را مى شناخته و با عبده نیز آشنا بوده است.
نامه هاى دیگرى نیز از مناطق مختلف جهان به دفتر عروة الوثقى رسیده: بیروت507 بنیاد فرانسه508 جاوه509 و …)که نشانگر نفوذ گسترده این جریده مى باشد.عروة الوثقى به تمام نقاط جهان براى افراد مختلف فرستاده مى شده است. در دفترچه اى لیست افرادى که براى آنان فرستاده مى شده بدین شرح آمده:
لیست مصر:بعد از انتشار ده شماره به قاهره براى دوستان و اطرافیان خدیو فرستاده مى شده سى و هشت عدد براى پاشاها:ریاض پاشاو شریف پاشا.پنجاه و هفت عدد براى افندیها.شانزده عدد براى نویسندگان مذهبى.هشت عدد براى روزنامه ها.تعداد زیادى نیز به دیگر شهرهاى مصر فرستاده مى شد.در مجموع 551 عدد.
لیست استانبول:براى سلطان عبدالحمید و رجال مهم عثمانى:منیف پاشا خیرالدین پاشا شیخ ابوالهادى شیخ الرئیس سلطان عبدالحمید معین الملک مسؤول سفارت ایران در استانبول و اسماعیل جودت رئیس پلیس قاهره در زمان ریاست عُرابى پاشا هر کدام یک شماره.
هشتاد و هشت شماره دیگر فرستاده مى شد تا تعدادى از آنها بین نشریه ها و روزنامه ها تقسیم شود.تعداد افرادى که مجلّه براى آنها فرستاده مى شد به 900 نفر مى رسد که تعدادى از آنان از شخصیتهاى مهم جهان اسلام مى باشند.
از این مجلّه 114 عدد به بیروت و 23 عدد به دمشق و 20 عدد به شمال آفریقا و یازده عدد به طرابلس هفت شماره به بغداد پنج شماره به مکه و دوشماره به مدینه ارسال
مى گردید.بدیهى است که این لیست ناقص است; زیرا نام افرادى که در تهران واسدآباد براى آنان مجلّه فرستاده مى شده نیامده با این که اسناد دیگر نشان مى دهد که به تهران و اسدآباد نیز فرستاده مى شده است.510
چنین به نظر مى رسد که این لیست دربرگیرنده سرزمینهاى عربى است که تحت سیطره حکومت عثمانى بوده اند زیرا ذکرى از هند و ایران و دیگر مناطق آسیا نشده است.
درباره بودجه این روزنامه سخنان گوناگونى گفته شده است.برخى تصریح کرده اند که:(به خرج عده اى از مسلمانان هند)511 چاپ مى شده; زیرا عروة الوثقى.ارگان جمعیت(عروه) بوده که سید آن را در هند تشکیل داده است.
البته این جمعیت در هر جا که عضو داشته کمک هم دریافت مى کرده است.و اعضاى آن منحصر در هند نبوده بلکه در مصر و دیگر اقطار عالم اسلامى جمعیت(عروه) شعبه و عضو512 و حامى داشته است.
26ذى حجه1302/17 اکتبر1884
در این تاریخ آخرین شماره مجله عروة الوثقى منتشر شده است و پس از آن دیگر انتشار نیافت.این بدان خاطر بوده که دولت انگلیس دولت فرانسه را تحت فشار قرار مى دهد که جلوى انتشار آن را بگیرد.دولت فرانسه نیز چنین مى کند.پس از تعطیل شدن عروة الوثقى در همان سال عبده پاریس را ترک مى کند.513 و همراه میرزا باقر بواناتى به بیروت مى رود.514 سید جمال در پاریس مى ماند و حرکت خود را دنبال مى کند.
6ربیع الاول 1302/24 دسامبر 1884
ظاهراً عبده از پاریس به سوریه و بیروت مى رود و از آن جا براى تشکیل جمعیت عروه به تونس.در این تاریخ نامه اى از تونس به پاریس براى سید مى نویسد و
فعالیتهاى خود را در تشکیل جمعیت عروه شرح مى دهد.
8جمادى الثانیه 1302/25 مارس 1885
در این تاریخ قیام محمد احمد سودانى و تصرف آن دیار مشکلاتى را براى انگلستان ایجاد مى کند و در واقع تهدیدى بوده براى حضور بریتانیا در مصر; زیرا این فرض بعید نمى نموده که مردم مصر مانند سودانیان علیه بریتانیا قیام کنند. از این روى دولت انگلستان درصدد اصلاح وضعیت موجود از طریق مذاکرات سیاسى بر مى آید. مستر بلنت به دولت بریتانیا پیشنهاد مى کند که در این ارتباط با سید جمال که جزو شخصیتهاى با نفوذ جهان اسلام است وارد مذاکره شوند و مشکل سودان را بودن خونریزى حل کنند.پروفسور گلدزیهر آلمانى در دائره المعارف اسلامیه مى نویسد:
(با این که جمال الدین مردم را علیه انگلستان به طور علنى بر مى انگیخت رهبران انگلیسى به وساطت بلنت پذیرفتند با سید جمال وارد مذاکره شخصى شده و مشکل سودان را حل کنند. ولى این گفتگوها نتیجه عملى در پى نداشت.516در همین ارتباط خانم بلنت در 25 مارس 1885 نامه اى از لندن به پاریس براى سید جمال نوشته و در آن از امکان موافقت گلادستون نخست وزیر انگلستان براى فرستادن کسى همراه نامه به خرطوم براى مهدى سخن مى گوید و این فرستاده باید مذاکراتش را به اطلاع دولت انگلستان برساند و چنین برداشت مى کند که حکومت انگلستان مى خواهد درباره صلح گفتگوهایى بکند و میل دارد که کسى قصد او را نداند.اگر کسى را بخواهند بفرستند من باید او را معین کنم و با شما مشورت خواهم کرد که ابراهیم یا عبده یا دیگرى را بفرستیم.)517
ظاهراً روند حوادث به نفع دولت انگلستان بوده و یا چنین تصور مى کردند;زیرا پس از آن ازمذاکره دست کشیده و وزراء بریتانیا معتقد مى شوند که امتیازى میان مسأله مصر و سودان نیست و دستور داده اند که در این زمینه کسى با آنان مکاتبه ننماید و امان
نامه اى از طرف هیچ یک از گماشتگان مهدى خواسته نشود.518
این مطالب را خانم بلنت در نامه مورخ 22 آوریل 1885/8 رجب 1302 براى سید جمال مى نویسد.در همین زمان دولت انگلستان پرونده مذاکرات صلح در باب سودان را مختومه اعلام مى کند.
اول شعبان1302/16 مه1885
شماره 36 سال اول نشریه جمهوریخواهان مستقل چاپ پاریس خبر از کنفرانس خانمى درباره افغانستان در ضمن آن از سید و فعالیت او درباره اتحاد اسلام صحبت کرده است.519
در شماره 38 همین نشریه مورخ 20 مه 1885/4شعبان مصاحبه سه ساعته مدیر روزنامه با سید جمال درج شده است.520 این روزنامه در اسناد به جاى مانده از سیّد وجود دارد.این مى رساند که سید جمال بعد از تعطیل شدن مجله عروة الوثقى فعالیتهاى فرهنگى خود را در راستاى اتحاد اسلامى ادامه مى داده است.
25 شعبان1302/8 ژوئن1885
در این تاریخ دولت گلادستون که رهبرى حزب لیبرال را به عهده داشت سقوط مى کند و حکومت به دست حزب محافظه کار مى افتد.
در ارتباط با سقوط دولت گلادستون علاوه بر مشکلاتى که در مصر و سودان با آن روبه رو بود نهرو به دو نکته دیگر اشاره مى کند:
1.طرفدارى گلادستون از آزادى ایرلند باعث شده بود که حزب لیبرال وى بر سر این موضوع دچار انشعاب و تفرقه گردد و بخشى از اعضاى آن به حزب محافظه کار بپیوندند.
2.گلادستون نسبت به خشونتها و کشتارهاى ترکها(دولت عثمانى) در بالکان به فعالیت شدید پرداخت521 و حزب رقیب با این کار مخالف بود و جانب ترکها را گرفت.521
این امور باعث مى شود که دولت وى سقوط کند و دولت جدید بریتانیا به رهبرى حزب محافظه کار تشکیل شود. دولت جدید با سید جمال به مذاکره مى نشیند.ابراهیم مویلحى در نامه مفصل خود علت همکارى دولت جدید بریتانیا را با سیّد نفوذ وى در بین مسلمانان مى داند:
(لرد چرچیل که به طور خصوصى به هند رفته بود و سفارشهایى از سید جمال الدین براى برخى از فرمانروایان هند با خود همراه برده بود مى دانست که سید جمال الدین در میان مسلمانان آن جا نفوذ دارد و همین امر مایه تقویت ارتباط سید و حزب محافظه کار شده بود.این حزب سیاستى را که گلادستون در سودان و مصر به کار مى برد مشوش کردند و نیت بدى را که نسبت به دولت علیه(عثمانى) داشت متزلزل ساختند.همین را در پارلمان و روزنامه ها بهانه ساختند و افکار عمومى را به تقبیح سیاست او گرایش دادند.522)
آقاى لرد راندولف چرچیل پدر وینستون523 چرچیل وزیر هندوستان شده بود.524 وى از نفوذ سید در هند اطلاع داشت از این روى براى موفقیت دولت جدید بریتانیا تلاش مى کرد و آقاى بلنت هم با وى همراه بود.
از منابع متعدد استفاده مى شود:سید نامه هایى که براى آقاى بلنت که قصد سفر به هند را داشته فرستاده حاوى سفارشهایى براى برخى از فرمانروایان هند بوده است. بلنت نیز بر نفوذ سید در هند واقف بوده و در محافل سیاسى و براى چرچیل از آن سخن گفته است. ناگفته نماند احتمال دارد آقاى چرچیل همراه آقاى بلنت به هند رفته باشد و سفارشات سیّد هم مربوط به آقاى بلنت باشد نه چرچیل.آقاى مویلحى که نوشته اند:
(سفارشات مربوط به چرچیل بوده) به خاطر ورود آن دو با یکدیگر به هند و همکارى نزدیک آن دو به چنین اشتباهى گرفتار آمده است.
البته درباره سفر چرچیل به هند تنها مدرک گفته مویلحى است. از یادداشتهاى روزانه بلنت استفاده مى شود که چرچیل در ابتداء به خاطر فعالیتهاى سیّد علیه
انگلیس حاضر به ملاقات با او نمى شود.ولى بلنت با این که معترف است(نام او در لیست سیاه)525 بریتانیا قرار دارد ولى به خاطر نفوذ و سابقه اى که دارد مذاکره با وى را مفید مى داند.
10شوال1302/23 ژوئیه1885
با تشکیل دولت جدید در انگلستان لرد چرچیل توسط بلنت از سید جمال دعوت کرد به لندن بیاید و با چرچیل و مقامات انگلیس در باب اتحاد عالم اسلام و انگلیس به گفتگو پردازد.چنین به نظر مى رسد که فعالیتهاى گلادستون علیه دولت عثمانى روابط بریتانیا را با این دولت تیره کرده و باعث نفوذ قدرت روسیه شده است.از این روى دولت بریتانیا در صدد جبران این خسارتها برآمده است.سید جمال الدین در پاسخ به این دعوت اعلام مى دارد:
(من به لندن نمى آیم مگر آن که براى مسلمانان سودى داشته باشد.526)
انگلستان مأمورى مى فرستد و درخواست خود را با سیّد مطرح مى کند. 527 در این زمینه بین سید جمال و بلنت نامه هاى متعددى رد و بدل مى شود.طبق نامه اى که در 20 ژوئیه1885م. از خانم بلنت به جاى مانده سید جمال نامه اى در 17 و 18 ژوئیه به لندن مى فرستد528 و 23 ژوئیه 1885 وارد لندن مى شود.529
با ورود سیّد به لندن ویلفرید بلنت وسیله ارتباط سید را با سیاستمدارانى چون:لرد سالسیبو) درو موندولف و راندولف چرچیل وزیر وقت هندوستان در کابینه بریتانیا فراهم مى سازد.
در این دیدارها سید جمال الدین با صراحت کامل از خطاها و خسارات حکومت انگلیسى نسبت به مسلمانان هندوستان سخن مى گوید و توصیه مى کند حکومت انگلستان براى جبران گذشته و جلب قلوب مسلمانان هندوستان و ممالک دیگر لازم است علیه روسیه که تاشکند و عشق آباد و سایر بلاد مسلمان نشین ترکستان را گرفته و قصد تصرف و تسخیر ممالک اسلامى را دارد یورش برد.530
سید جمال راجع به مردم هند به آنان مى گوید:
(به شما کینه مى ورزند و دوست مى دارند کشورشان از دست شما به دست دیگرى بیفتد.)
درباره افغانیها مى گوید:
(افغانیها همواره در پى خونخواهى هستند.)
سید در باب تخلیه مصر نیز با آنان مذاکره مى کند و آن را براى حفظ منافع انگلیس لازم مى شمارد.به آنان مى گوید:
(باید معین کنید که چه وقت از مصر خارج مى شوید و گرنه هندیها و افاغنه باور نمى کنند شما دربار عثمانى را راضى کرده اید.)
سهل انگارى شما باعث قیام مردم مصر مى گردد و آنان به انقلاب سودان مى پیوندند و اگر انگلیس تعهد کند که در زمان معینى از مصر خارج شود مشکل سودان بدون سلاح حلّ خواهد شد.531
سید جمال ملاقاتهایى با درو موند ولف مأمور فوق العاده انگلیس در استانبول دارد.
بعد از مذاکرات متعدد قرار شد:ولف در ماه ذى قعده پیش از رفتن به مصر به اسلامبول برود و با سلطان عثمانى در باب مصر گفتگو کند.و براى جلوگیرى از نفوذ روسیه اسباب اتحاد دول اسلامى:عثمانى ایران و افغانستان را با دولت انگلیس فراهم سازد و از آن جا که سید جمال در راه اتحاد جهان اسلام مى کوشید و در درباریان سلطان عبدالحمید نفوذ داشت با وى همراه شود.ولى در نهایت ولف به تنهایى به اسلامبول رفت و بنابر نوشته تقى زاده سید جمال از این کار ولف به خشم آمد و پس از مدتى ظاهراً در اوایل صفر1303 هـ.ق. از لندن بیرون رفت.532
ییادآورى مى شود که:ابراهیم مویلحى در نامه مفصل خود از امکان سفر سید به عثمانى سخنى نگفته با این که جریان مذاکرات را مفصل شرح داده است.533
توقف سیّد را در لندن بیش از سه ماه دانسته اند که وى در این مدت در منزل بلنت بوده است.534
27 شوال1302/10 اوت 1885
در این تاریخ خانم بلنت آدرس میرزا ملکم سفیر کبیر دولت ایران را در لندن براى سید مى فرستد.مى نویسد:
(پاسخ دوست شما ملکم خان رسید.از دیدار شما خوشحال مى شود و خواسته که فردا شنبه ساعت 11 به منزلش… بروید.535)
از آنچه خانم بلنت نوشته بر مى آید که:سید جمال از قبل میرزا ملکم را مى شناخته است.آشنایى سید جمال با ملکم را باید مربوط به دوران حضور ملکم در عثمانى دانس.زیرا نوشته اند که وى بعد از اخراج از ایران در سال 1280 به مصر وپس از چند ماه به عثمانى مى رود و تا سال 1287 در خدمت دولت عثمانى بوده است.536 اقامت ملکم در عثمانى همزمان است با حضور سیّد در آن کشور.
20 ذى حجه1302/21 اکتبر1885
در این تاریخ میتینگ بزرگى با حضور نمایندگان سیاسى هندوستان در لندن تشکیل گردید.سید جمال سخنرانى مفصل و بسیار مهم و بلیغى درباره سیاست روز به زبان عربى ایراد کرد که بسیار حضار بدان توجه کردند.537
23محرم 1303/21 نوامبر1885
طبق یاداشتهاى بلنت سید جمال بعد از حدود سه ماه توقف در منزل بلنت منزل او را ترک مى کند.نوشته اند:سید در اوائل ماه صفر با کشتى از راه مدیترانه و دریاى احمر انگلستان را به مقصد ایران ترک کرده است.538
میرزا لطف الله مى نویسد:در حدود1303 از پاریس رهسپار مشرق زمین شد.539 از قول بلنت نیز نقل شده که سید به سوى مسکو روانه شد و در آن جا به کاتکوف لیدر معروف پان اسلاوها ملحق شد و در جبهه مخالف امپراتورى انگلستان قرار گرفت.540
ورود سید در این زمان به روسیه ثابت نشده است.این امکان وجود دارد که سید به پاریس رفته و آن گاه از طریق لندن که خط کشتیرانى براى مدیترانه و دریاى احمر داشته روانه خلیج فارس شده است.
جمادى1303/اوائل 1886
آقاى دکتر محمد عماره مى نویسد:
(تا اوائل ماه جمادى سال 1303هـ.ق./1886م. سید در اروپا بود و بین لندن و پاریس در رفت و آمد.در این زمان به جانب شرق حرکت کرد.541)
آقاى دکتر عماره منبع خود را ذکر نکرده و دقیقاً مشخص نکرده که آیا اول ماه جمادى الاولى بوده که مطابق با 5 فوریه است یا اول جمادى الثانیه که مطابق با 7 مارس.اگر این تاریخ را زمان حرکت سیّد جمال از اروپا به جانب شرق بدانیم زمان حرکت سیّد از اروپا و رسیدن وى به ایران معقول وبدون ابهام خواهد بود.منتهى فعالیت حدود سه ماه سیّد جمال در اروپا نامشخص ات.
میرزا لطف الله مى نویسد:
(سید بعد از خروج از فرانسه قصد مسافرت به نجد و قطیف را داشته تا آن جا خلافت اسلامى را بر پا سازد.)
ظاهراً تا بوشهر که مى رسد به این منظور باقى بوده است.همو مى نویسد:
(از طریق عربستان وارد بوشهر شده است.542)
بنابراین احتمال دارد سید جمال در این مدت به مناطق شمالى خلیج فارس سفر کرده باشد.او به قطیف رفته و دیگر مناطق را نیز بازدید کرده سپس وارد بوشهر شده است.آنچه مسلم مى نماد سید جمال بازدیدى از بحرین داشته و با حاکم آن دیار دیدار کرده است شاید این دیدار قبل از ورود به بوشهر بوده باشد.
مرحوم سید محسن امین مى نویسد:
(سید جمال در یکى از سفرهایش به بحرین مى رود در آن جا میزبان وى یکى از
تجار بوده وسپس به ملاقات امیر بحرین عیسى بن على آل خلیفه مى رود.)543
مرحوم شهرستانى میزبان وى را حاجى زائر حسن معرفى مى کند که در بحرین کسب و تجارت داشته است.زائر حسن مى گوید:
(روزى به من فرمودند:امروز عصر مى خواهم به ملاقات امیر بحرین:شیخ عیسى بن على در قریه محرق بروم و دستور داد وسائل چائى را آماده کردیم و بعد از صرف نهار طبق روش شیعه وضو گرفته و نماز ظهر و عصر را جمعاً خواندند.با این که من در آن زمان تقیه مى کردم و اظهار تسنن مى نمودم.و چون از دیدار امیر بحرین برگشتند از وى تنقید و تحقیر نموده گفتند:انگلیسها چه کسان حیوان صفت را به لباس انسانى درآورده بر ملل اسلام ریاست مى دهند.544)
دو روز بعد از این دیدار سید بحرین را ترک کرد. این در حالى بود که امیر بحرین را مذمت مى کرد و تأسف مى خورد که مانند چنین افرادى بر مسلمانان حکومت مى کنند.545
سید جمال در ساعت حرکت از بحرین به زائر حسن مى گوید:
(خوب و با دقت به شکل و شمایل وقامت من نظر کن آن گاه بلند شد به راه افتاد و چند قدم در اطاق مى رفت و بر مى گشت و تأکید مى فرمود خوب نگاه کن!
من پریشان و مضطرب شده علت آن را سؤال کردم وگفتم من در شما عیبى نمى بینم.
فرمود:بعدها کسانى مى آیند و از تو مى پرسند که مهمان تو شکل و شمایلش چگونه بود؟مى خواهم از روى معرفت و صحت جواب آنها را بدهى!
واکنون که شما(سید هبة الدین شهرستانى) از قیافه وى سؤال کردید از کمال و قدرت غیب گویى سید جمال الدین متعجب شدم.546)
مخبرالسلطنه مى نویسد:سید جمال قصد مسافرت به نجد را داشته ولى زمانى که وى در عدن بوده شاه او را به تهران دعوت کرده است.547
بنابراین احتمالاً سید جمال قبل از ورود به ایران از شهرهاى مختلف اسلامى در دریاى احمر و خلیج فارس دیدار داشته و مدتى را در یان سرزمینها به سر برده است.
16 شعبان 1303/20مه 1886
در این تاریخ سید وارد بوشهر مى شود به کاروانسراى کربلایى عوض مى رود از آن جا براى سرتیپ حاج احمد خان مى نویسد و ورود خود را به وى اطلاع مى دهد.548
حاج احمد خان سید را به منزل خود دعوت مى کند. بزرگان شهر به دیدن سید مى آیند و سید از اصلاحات اجتماعى فرهنگى و مذهبى براى آنان سخن مى گوید.549
سیّد حدود سه ماه در بوشهر مى ماند و به آموزش نیروهاى مستعد مى پردازد.
از جمله آنان مرحوم میرزا نصرالله اصفهانى معروف به ملک المتکلمین است.با این که در ابتدا قصد داشته مدت کمى در بوشهر بماند.امّا بعد از دیدار سید سه ماه در بوشهر مى ماند و از محضر وى بهره مند مى گردد.550ظاهراً میرزا نصراللّه اصفهانى همان کسى است که سیّد به وى کتاب به امانت داده است.551
فرصت الدوله شیرازى نیز از محضر سید بهره مى برد.وى بعد از توصیف سید جمال در اولین دیدار از دو کره اى که سید جمال با خود داشته یاد مى کند:
(یک دوره هیئت جدید از کتاب انگلیسى مرا درس مى داد و من به فارسى آن را مى نوشتم…)552
از دیگر کسانى که از محضر سید جمال در بوشهر بهره برده اند سدید السلطنه میرزا محمدعلى خان پسر حاجى احمد خان سرتیپ است. سیّد او را توصیه به مطالعه و فراگیرى کتابهایى مى کند بدین شرح:
1.کتاب جغرافیا و هیئت عبدالغفار نجم الملک چاپ1300تهران.
2.کتاب سیره ناپلئون اول.
3.کتاب جلستان ترجمه عربى گلستان سعدى چاپ مصر.
4.کتاب کلیه و دمنه ترجمه ابن مقفع چاپ بمبئى.
سید جمال این کتابها را از کتابخانه خود به سدید السلطنه مى دهد و او را به
خواندن روزنامه هاى مصر وا مى داردو از مطالعه کتاب ناسخ التواریخ ممانعت مى کند. بعد از اتمام کتاب حاج نجم الدوله کره کوچکى که به عربى ترسیم شده بود به شاگرد خود هدیه مى دهد.553
سید جلال الدین ملقب به مؤید الاسلام مدیر روزنامه حبل المتن از دیگر افرادى است که با سید در بوشهر آشنا مى شود و با وى به تهران مى رود.وى در سال 1311هـ.ق.= 1272ش.ق. روزنامه هفتگى حبل المتین را در کلکته منتشر مى نماید.554
سید جمال الدین سعى مى کرد که افراد مستعد را دریابد و آنان را در مسیر صحیح قرار دهد.
اول رمضان1303/3ژوئن 1886
کتابهاى سید جمال را که ابوتراب در 22 ربیع الاول1300 از مصر به بوشهر براى عبدالنبى آل صغر فرستاده بود در این تاریخ صورت بردارى و به تهران حمل مى شود.555
2شوال 1303/4ژوئیه 1886
آقاى حاج محمد رحیم صغر که ظاهراً از لندن مى آمده دو نامه یکى به تاریخ فوق 556 و دیگرى مورخ 11 ژوئیه1886/9شوال 1303 557 از خانمى به نام کاتى از لندن به بوشهر آورده که براى سید جمال نوشته است.طبق آنچه تنظیم کنندگان اسناد نوشته اند:
(این دو نامه سربسته بود و معلوم مى شود سید آنها را اصلاً باز نکرده بوده است.)
تنظیم کنندگان اسناد به دو نامه دیگر از همین خانم اشاره دارند که در یک نامه دو عکس از همان زن وجود دارد که یکى در ین و دیگرى در فرانکفورت گرفته شده است558 و نامه دیگر وى در 2سپتامبر1885 از پاریس به لندن ارسال شده است.559
و از آن جا که در این دو نامه تعبیراتى عاشقانه به کار رفته عنوانى جعل کرده اند به نام(نامه هاى معشوقه سید).در حالى که اظهار محبت این خانم به هیچ وجه دلیل بر این نیست که سید عاشق وى بوده و اگر واقعاً در سید چنین عشق و علاقه اى وجود داشت مسلماً دو نامه اى که حاج محمد رحیم صغر آورده بود باز مى کرد و با ولع مطالعه مى کرد.امّّا سیّد به دو نامه دست نزده است و در اسناد به جاى مانده و تنظیم کنندگان اسناد به مضمون آن دو نامه اشاره اى نکرده اند. در حالى که مضمون آن دو نامه مربوط به درخواست و دریافت50فرانک از آقاى محمد وهبى است.560 این خود نشان مى دهد این خانم نیازمند به پول بوده و سید به او کمک کرده و همین باعث علاقمندى وى به سید جمال گردیده است.
سندى که در این ارتباط در آرشیو پلیس فرانسه وجود دارد چنان مغشوش است که هیچ مطلبى را ثابت نمى کند و حکایت از کینه گزارشگر آن نسبت به سید جمال دارد.561
سیّد در نگهدارى اسناد نامه ها حتى ویزیتهایى که براى وى مى فرستاده اند بسیار دقت مى کرده ونگهدارى آنها شیوه معمول وى بوده است. از این روى در اسناد به جاى مانده از وى بسیارى از اینها وجود دارد.562
22ذى قعده1303/22اوت 1886
حاج احمد تلگرافى از بوشهر به اصفهان مى زند که جناب آقا سید جمال الدین وارد بوشهر شده عازم(نجد) است.563
حاج سیاح که در اصفهان مى زیسته و خود را خیلى مؤثر در آمدن سید به تهران مى داند تلگراف مى کند:
(حضرت آقا از ایران عبور فرماید علماء اصفهان شایق ملاقات هستند.564)
در همین ماه ذى قعده اعتماد السلطنه به دستور شاه سید جمال را که شهرت جهانى یافته بود به تهران دعوت مى کند.565 آنچه مسلم است دعوت وى از لندن صحیح نیست.
حرکت سید را از بوشهر به سوى شیراز در ماه ذى قعده دانسته اند.امکان دارد که حرکت سید از بوشهر در ماه ذى حجه به وقوع پیوسته باشد ولى مدتى در شیراز مى ماند و ماه صفر به اصفهان وارد مى شود.
22 صفر1304/نوامبر1886
از نامه اى که آقاى محمد مهدى آسوده در 21 صفر 1304 از شیراز به اصفهان فرستاده و از مفارقت سید جمال اظهار دلتنگى کرده 566به دست مى آید که سید جمال ماه صفر در اصفهان بوده است. حاج سیاح و ظل السلطان حاکم اصفهان از سید جمال استقبال مى کنند و اعتماد السلطنه به سید و حاج سیاح تلگراف مى زند که اعتماد الدوله مهماندار سید در تهران خواهد بود و تلگرافى نیز از حاج امین الضرب در این ارتباط مى رسد.567
سید در اصفهان جویاى یکى از دوستان سابق خود به نام:ملاحیدر که اهل سده اصفهان بوده مى شود.ملاحیدر را حاضر مى کنند و به خدمت سید مى آورند.
دیدار سیّد از اصفهان مصادف است با تخریب ابنیه تاریخى دوران صفویه به دست ظل السلطان.سید از این عمل ظل السلطان به خشم مى آید و به وى اعتراض مى کند.568
بنا به گفته حاج سیاح سید جمال 22روز در اصفهان مى ماند:از 22 صفر تا 12 ربیع الاول 1304.569 آن گاه از طریق کاشان و قم عازم تهران مى شود.به حضرت عبدالعظیم که مى رسد تلگرافى براى حاج امین الضرب مى فرستد و از او مى خواهد که در جوار منزل خود منزلى براى وى اجاره نماید.570
22ربیع الاول 1304/19 دسامبر 1886
بنابر آنچه در مقدمه مقالات جمالیه آمده سید در این تاریخ به تهران رسید و به حاج امین الضرب وارد مى شود.571رفتن سید به نزد حاج امین الضرب و اقامت در منزل
وى براى اعتماد السلطنه که وى را دعوت کرده و منزل تهیه دیده بود ناخوشایند مى آید.
درباره علت دعوت سید به تهران دیدگاهها گوناگون است. برخى گفته اند:اعتماد السلطنه به خاطر مطالعه عروة الوثقى که از پاریس دریافت کرده بود(قبلاً به نامه هاى وى به سید جمال اشاره کردیم) با افکار سید آشنا مى شود شاه را تشویق مى کند که تلگرافى او را به تهران دعوت نماید.572
امین الدوله نیز به این مطلب ااره مى کند ولى از آن جا که تصمیم گیریهاى دولت ایران را در آن زمان برخاسته از سیاست روس و انگلیس مى داند به گونه اى جریان دعوت شاه از سیّد را به این نکته ربط مى دهد:
(مى توان به حدس و قیاس گفت که شاه را نصایح و مواعظ سفارت انگلیس و تاکید و تهدید دولت مشارالیها به استقرار عدل و امنیت و تنظیم مهام مملکت خسته کرده محمد حسن خان هم متمایل به پلتیک روس بود. از این دو فکر خواستن شیخ جمال الدین بى هیچ مناسبت و ضرورتى نشأت نمود.)
امین الدوله تصریح مى کند که پس از ورود سید جمال به تهران مشخص شد که وى از مردم اسدآباد افشار است.573
23ربیع الاول 1304/20دسامبر1886
حاج سیاح که از مصر سید جمال را مى شناخت میرزا شریف همشیره زاده سید را از ورود وى به ایران آگاه مى نماید.پس از یک ماه میرزا لطف الله برادر کوچک میرزا شریف به اصفهان مى رسد و مى گوید:(چون میرزا شریف مستوفى است نتوانست بیاید لذا مرا فرستاد) افسوس مى خورد که قبل از ورود وى به اصفهان آقا به سوى تهران حرکت کرده است.طبق نوشته حاج سیاح وى طى تلگرافى سید جمال الدین را از حرکت میرزا لطف الله از اصفهان به سوى تهران مطلع مى نماید ونامه اى نوشته به میرزا لطف الله مى دهد.574
متن تلگرافى که حاج سیاح از اصفهان به تهران خطاب به امین الضرب مى فرستد در کتاب مجموعه اسناد موجود است و تاریخ آن ربیع الاول1304 مى باشد.
(به توسط جناب آقاى حاجى امین الضرب حفظه الله تعالى خدمت جناب آقاى وحید فرید آقا سید جمال الدین حفظه الله تعالى تبریک ورود عرض مى نماید.آقا میرزا لطف الله از همدان آمدند و روانه تهران شدند.جناب آقاى سهام السلطنه سلام مى رسانند.احقر عباد سیاح.575)
آقاى صفات الله جمالى از قول پدر سفر وى را به اصفهان چنین گزارش مى دهد:
(همین که از ورود خالوى معظم خود به جنوب ایران اظلاع حاصل نمودم بى تابانه به شوق دیدارش به اصفهان شتافته پس از یک جلسه ملاقات باظل السلطان و اطلاع از حرکت سید به تهران عازم مرکز شده لدى الورود خدمتش رسیده مورد لطف و نوازش او قرار گرفته از خویش و تبارو یاران دیار خود پرسشها نموده محل توجه و مهر و محرّر مقالات و بیاناتش شده تا روزى که سید تهران را ترک نمود در خدمتش بودم.576)
همان گونه که ذکر شد میرزا لطف الله به منزل حاج امین الضرب مى رود و تا مدتى بعد از خروج سید در آن جا مى ماند. سخنان سید جمال را یادداشت کرده و از برخى نامه هاى وى رونوشت بر مى دارد.اکثر مقالات جمالیه به جز آنچه در هند چاپ شده توسط میرزا لطف الله و محمد حسین پسر حاج امین الضرب نگارش یافته است.مسودات نوشته هاى پسر حاج امین الضرب که بیشتر عربى است با عنوان: (گفته هاى سید) در مجموعه اسناد ذکر شده است.577
در مقالات جمالیه مقاله کوتاهى وجود دارد با عنوان:(مکاشفات جمالیه)در سرّ.در حاشیه این مقاله میرزا لطف الله نوشته:
(ماه ربیع الاول 1304 هجرى تهران خانه حاجى محمد حسن امین الضرب بیان
فرمودند.عربى آن را حاجى محمد حسین آقا پسر جناب معظم له نوشتند.578)
این سخنان معمولاً در جمع بازدید کنندگان ایرا مى شده و سید مسائل سیاسى عرفانى و فلسفى را مطرح مى کرده است. البته بخشى از مقالات جمالیه مربوطه به سفر 1304هـ.ق. سید و بخشى مربوط به سفر بعد وى مى باشد.
امّا این که چرا پسر امین الضرب حاج محمد حسین گفته هاى سید را به عربى مى نگاشته خود داستانى دارد بسیار آموزنده و حاکى از روش عالى و دقیق سیّد در آموزش.بنایى که سیّد در امر آموزش پى مى ریزد اگر امروز نیز مراعات شود مى تواند بسیارى از ناهنجاریها و نارساییها را برطرف کند.579 بالاخره به خاطر پى گیرى و تشویق سیّد حاج محمد حسین امین الضرب به عربى مسلط مى شود و بسیارى از مقالات سید که به فارسى بوده به عربى بر مى گردند.580
دوشنبه اول ربیع الثانى 1304/27 دسامبر 1886
آقاى اعتماد السلطنه در این تاریخ براى دیدار سید جمال به منزل حاجى محمد حسن امین الضرب مى رود. وى درباره سید مى نگارد:
(این شخص از بوشهر به گفته من آمده است و خیلى مرد با علم معتبرى است. دو سه زبان مى داند در نوشتن عربى اول شخص است اگر چه افغانى امضاء کرد; اما حالا مى گوید از اهل سعدآباد همدان است. خلاصه خانه حاجى بسیار محقر بود. اول ماه جمعى از زنها دم در را گرفته بودند حاجى به آنها تصدق مى داد. هر چند خواستم سید جمال الدین را خانه بیاورم منزل بدهم راضى نشد….)
بنابراین گزارش اعتماد السلطنه از اقامت سیّد در منزل امین الضرب ناراحت بوده و سعى مى کرده سید را به منزل خود ببرد.
محیط طباطبائى حاجى امین الضرب را یار وفادار امین السلطان معرفى مى کند که سید جمال را در سفر اول سه ماه با حرمت ظاهرى تحت نظر داشته اند و سید نیز سخنانى ایراد مى کرده که باب طبع شاه نبوده است و بعد از آن حاج امین الضرب
محترمانه وى را از ایران بیرون برده است.582
سه شنبه 2 ربیع الثانى 1304/28 دسامبر 1886
(این شخص[سید جما] به واسطه من از بوشهر آمد. چند تلگراف رد و بدل شد.حالا که آمده محض تملق امین السلطان فرمودند حاجى محمد حسن او را حضور بیاورد.)
اعتماد السلطنه بسیار ناراحت مى شود و در قهوه خانه دربار عده اى به او گوشه و کنایه مى زنند.بعد از صرف نهار به منزل مى رود و نامه اى به شاه مى نویسد و اجازه مى خواهد که به عتبات برود.حتى شب همان روز با این که شاه او را احضار مى کند از رفتن نزد شاه امتناع مى ورزد.
از گزارش روز بعد وى چنین استفاده مى شود583 که او به امین الدوله نزدیکى بیشترى داشته تا امین السلطان.امین الدوله درباره دیدار سید جمال با شاه مى نویسد:
(چند روزى پس از ورود به پایتخت شرف حضور ناصرالدین را دریافت.با عمامه سبز و لباس منقح عربى و بیانات ملمع فصیح در خدمت شاه جلوه گر شد و چون در همان مجلس اول در تنظیمات و اصلاحت و ضرورت وضع قانون مبحثى به میان آورد به نظر شاه خوب جلوه نکرد.584)
شاه بعد از تعارفات معمولى مى گوید:
(ترا به این منظور خواسته ام که وضع نامطلوب روزنامه را در ایران مانند روزنامه هاى خارجى سروسامان دهى.)
سیّد مى پذیرد.585
شاه از راه پیشرفت ایران سؤال مى کند. سید جمال پاسخهایى مى دهد و در ضمن از شاه انتقاد مى کند.
شاه از وى مى پرسد:از من چه مى خواهى؟
سیّد پاسخ مى دهد:گوش شنوا586
سخنان دیگرى از سید جمال در این گفتگو نقل کرده اند.587
شاه را قاطعیت سید ناخوشایند مى آید و دیگر هیچ گاه وى را به نزد خویش نمى طلبد.سیّد رسالت خود را دنبال مى کند و(از ضرورت قانون و معرفت حقوق و حریت فکر و قلم و امنیت جان و مال سخن مى راند.588)
این بیدارگریها سبب شد که برخى از وى نزد شاه سعایت کنند و زمینه خروج وى را فراهم سازند.
رجب1304/آوریل1887
شاه که از حضور سید جمال متوحش شده بود به حاج امین الضرب ابلاغ مى نماید:
(توقف سید در تهران به صلاح نیست به خراسان برود.)
حاجى محمد حسن نیز فرمان شاه را به اطلاع سید مى رساند.سید پاسخ مى دهد:
(که حال زمستان است هواها که خوب شد به هر جا که خود میل داشته باشم خواهم رفت.589)
با این حال سید موقعیت را براى ماندن مناسب نمى داند از این روى طى نامه اى که به شاه مى نویسد به این نکته اشاره مى کنند:
(من قصد رفتن به نجد را داشتم چون به بوشهر رسیدم اعتماد السلطنه برحسب اراده اعلیحضرت مرا به دارالخلافه دعوت نمود و اکنون مى خواهم به فرنگستان بروم و براى استحصال اذن همایونى این نامه را نوشتم.590)
شاه در پاسخ مى نویسد:
(جناب آقاى سید جمال الدین مقصود ما از ملاقات شما حاصل شد و از آن
خوشوقت شدیم.حالا هم که باز میل به فرنگستان رفتن را دارید بسیار خوب است و البته هر جا باشید دعاى ما را فراموش نخواهید کرد.ما هم مرحمت لازمه در حق شما را منظور داریم و محض اظهار و نمایش آن یک قوطى انفیه دان الماس نسبت به شما مرحمت فرمودیم که همیشه وجود همایون را در نظر داشته باشید.شهر رجب المرجب1304 ناصرالدین شاه.591)
امین السلطان صدراعظم این پاسخ نامه را همراه با یک انفیه دان به ضمیمه یک انگشترى الماس و مبلغ هزار تومان پول که از طرف خود هدیه کرده بود نزد سید آورد.
حاج سیاح مى نویسد:
(وى قبول نکرد من و حاج امین الضرب استدعا نمودیم که بپذیرد و برخشم آنان نیفزاید.)592
با این حال سید پول را نمى پذیرد و انگشتر را در حضور امین السلطان به محمد حسین پسر حاج امین الضرب داد و خواست انفیه دان را پس بفرستد که برخى صلاح ندانسته و پس از چندى آن را به یکى از آشنایان خود بخشید.593
درباره علت خروج سید از ایران دیدگاههاى گوناگون وجود دارد:
1.امین الدوله در خاطرات خود و مخبر السلطنه در خاطرات و خطرات به این نکته تصریح دارند که وزیر مختار انگلیس سر هنرى در مندولف شاه را از سید ترسانده و حضور وى را در ایران مضر دانست.مخبر السلطنه مى افزاید:
(چون سید با اجازه آمده بود شاه به امین الضرب سفارش داد به پختگى این کار را انجام بدهد و سید را به بهانه سرکشى املاک به مازندران برده روانه سفر کرد.594)
2.صاحبان قدرت از نفوذ سیّد در بیم بودند; از این روى نزد شاه از وى بدگویى مى کردند.از جمله مى توان از معین نظام و نایب السلطنه(کامران میرزا) و اعتماد السلطنه و صدر اعظم نام برد.595
اعتماد السلطنه از این که سید به منزل وى نمى رود و با حاج محمد حسن به خدمت شاه مى رسد به شدت ناراحت مى شود و از این مى ترسد که روزنامه را از او بگیرند و به سید جمال بدهند.596
3.آنچه سفارت انگلستان را ناراحت مى کرد و شاه و درباریان را به وحشت مى انداخت ارتباط سید با مردم و ایراد سخن در باب آزادى و قانون بود.597 بیدارى مردم به نفع هیچ یک از کانونهاى قدرت نبود.
4شعبان 1304/28 آوریل 1887
اوائل بهار سید جمال الدین به قصد مازندران تهران را ترک مى کند در این سفر امین الضرب همراه سیّد مى رود. به این قصد که وى را به بازدید معادن و مزارع خود ببرد. سیّد در آغاز به بازدید معادن امین الضرب مى رود و سپس به محمود آباد از آن جا ایران را به قصد روسیه ترک مى کند.حاج امین الضرب در نامه اى که در این تاریخ براى برادر خود حاج محمد رحیم مى فرستد اظهار مى دارد:
(خودم با جناب مستطاب آقاى آقا سید جمال الدین روانه معدن آهن به قریه نائیج روانه شدیم.من آن جا مى مانم جهت انجام کارها و جناب آقاى آقا سید جمال الدین تشریف مى برند روسیه.اول به بادکوبه بعد مى روند تفلیس یک هفته مى مانند. از آن جا به مسکو ده پانزده روز اقامت مى فرمایند و از آن جا به پطرزبورغ پنج شش ماه مى مانند و از آن جا عازم پاریس خواهند شد.598)
حاج امین الضرب در این نامه خط سیر حرکت سید جمال و مسافرت وى را به فرنگ بیان کرده است.در همین تاریخ نامه اى به حاج محمد رحیم اصفهانى به تبریز مى فرستد که جزئیات بیشترى از حرکت سید ذکر شده است:
(…جناب خداوند گاریم عصر سه شنبه دویم شهر حال تشریف فرماى ضرابخانه و صبح چهارشنبه 3 از آن جا عازم قریه نائیج که معدن آهن است شدند.599)
6شعبان 1304/30 آوریل 1887
میرزا لطف الله که پس از ورود سید به تهران نزد دائى خود آمده بود بعد از خروج سید از ایران هنوز در خانه حاج امین الضرب بود.در این تاریخ نامه اى از دفتر تجارتخانه به حاج محمد حسن به نائیج مى فرستند و در آن درباره میرزا لطف الله کسب تکلیف مى نمایند.
(…آقا میرزا لطف الله و خسرو600 هنوز هم شبها در دولتخانه هستند. روزها مى روند بیرون و خیال دارند بعد از دیدن جنب امین السلطان روانه ولایت شوند.601)
امین الضرب در تاریخ12 شعبان 1304هـ.ق. از محمودآباد نامه اى در ارتباط با میرزا لطف الله به تهران مى فرستد.
(اگرنخواستند بروند شما کمال پذیرایى را از آنان بنمایید و جاى دیگر نروند تا خودم بیایم.602)
از نامه هاى متعددى که دفاتر حاج امین الضرب باقى مانده چنین استفاده مى شود که حاج امین الضرب همراه سید به بارفروش(آمل) رفته و در روز 12 شعبان سید جمال آن جا را ترک کرده است.603
امّا از آن اسناد استفاده نمى شود که ترک ایران در چه زمانى بوده است.
9شعبان 1304/3 مه 1887
امین الضرب از سید جمال جدا مى شود و تصمیم دارد به نائیج برگردد و604 بعداً به سید ملحق شود.طبق برنامه تعیین شده سید جمال به بادکوبه و از آن جا به تفلیس مى رود.چون قرار بوده یک هفته در آن جا بماند605 با چند روز تأخیر امین الضرب در تفلیس به وى ملحق مى شود.606
وى در منطقه فقفاز بر محمد علیخان کاشى وارد مى شود و از آن جا به اتفاق
امین الضرب به مسکو مى روند.تاریخ خروج سید را از ایران میرزا لطف الله 9 شعبان ذکر کرده607 ولى آقاى مشیرى در مقالات خود اواخر آوریل ذکر نموده608 که روز آخر آوریل مطابق با 6 شعبان مى شود.آنچه مسلم است در 4 شعبان سید جمال معادن آهن را بازدید مى کرده و با توجه به این که در همان روز امین الضرب در نامه خود خط سیر حرکت سید جمال را ذکر کرده چنین به نظر مى رسد که از آن جا به آمل رفته باشد و آن گاه به روسیه و خروج وى از ایران پنجم یا ششم شعبان بوده است.خروج را نهم شعبان بدانیم با آنچه در تاریخ ورود وى به مسکو ذکر کرده اند هماهنگ نیست.
16 شعبان 1304/10مه 1887
سید جمال و امین الضرب در دهم ماه مه وارد مسکو مى شوند. شب اول را به اتفاق چهار یا پنج نفر ایرانى دیگر در(هتل اسلاو) مى گذرانند.فرداى آن روز سیّد و امین الضرب به منزل آقا میرزا نعمت الله اصفهانى مى روند609 و به مدت دو هفته مهیمان وى مى شوند.
21 رمضان1304/13ژوئن 1887
در این تاریخ حاج امین الضرب از مسکو نامه اى به امین السلطان مى نویسد و از سید جمال برخلاف آنچه برخى ذکر کرده اند که در این سفر نسبت به سید بى توجه بوده است به نیکى یاد مى کند:
(در بلاد قفقاز خدمت ذى شرافت جناب مستطاب عین الانسان و انسان العین خلیفة الانبیاء والاکرمین شمس السموات والارضین آقاى حاجى سید جمال الدین مشرف شدم از آن جا الى مسکوف در خدمت و ظل مرحمت جناب معظم الیه بوده و هستم وجناب معظم الیه را در همه جا به طورهاى خوب پذیرایى نمودند تا به حال هم در خدمت جناب معظم الیه هستم…610)
برخى نوشته اند:حاج امین الضرب دو هفته در مسکو بوده سپس عازم اروپا شده است.611 ولى با توجه به این که محمد حسین پسر وى در تاریخ 8 شوال 1304/1 ژوئیه 1887م.نامه اى براى پدر خود به مسکو مى فرستد612 و یادآورى مى نماید که نامه اى نیز براى سید جمال نوشته استفاده مى شود که توقف وى در روسیه بیش از این بوده است و ظاهراً به پاریس رفته است.613
سید جمال محل اقامت خود را تغییر مى دهد و به یکى از مهمانخانه هاى درجه سه مسکو موسوم به (رویال هتل) مى رود و قریب یک ماه در آن جا اقامت مى کند. در این ایام بعضى از ایرانیانى که در مسکو بودند به ملاقات سید مى روند و او معمولاً شبها به طور ساده در هتل از آنان پذیرایى مى نماید.614
20شوال 1304/13ژوئیه1887
روزنامه هاى مسکو و پترزبورگ خبر ورود سید را با شرح حال کوتاهى از وى مى نگارند و روزنامه هاى پاریس نیز طى تلگرافى خبر مسافرت سید را دریافتند.615
روزنامه مسکو گازت مورخ 13 ژوئیه 1887 درباره سید مى نویسد:
(این شخص اهل کابل و چند سال در ترکیه بوده است.از آن جا به قاهره تبعید مى شود.در مصر 8 سال616 اقامت و در شورش اعرابى سهم بزرگى داشته.بعداً به پاریس مى رود و حالا به قرار معلوم در مسکو اقامت دارد. نظر و علت مسافرت وى به روسیه این است که مى خواهد عملاً با حال و اوضاع کشورى آشنا شود که یگانه ملجأ و پناهگاه شصت میلیون مسلمانان هند مى باشد و آنها امیدشان این است که این کشور از آنها حمایت نموده و آنان را از یوغ انگلستان منفور نجات بدهد.617)
همان گونه که در این گزارش آمده هدف سیّد آشنایى با اوضاع روسیه و حمایت از مسلمانان بوده است.بنابراین این که برخى نوشته اند یکى از مقاصد وى این بوده که نظر مخالف دولت روس را نسبت به ولیعهدى ظل السلطان تعدیل نماید618 دور از
واقعیت است; زیرا سید جمال در اصفهان به کارهاى ظل السلطان انتقاد داشته است.
سیّد در هنگام حضور در روسیه سعى مى کرد بین روس و دول اسلامى:(ایران عثمانى افغانستان) علیه انگلیس اتحاد برقرار کند.619
این اتحاد درست در مقابل اتحادى است که قبلاً سید به انگلستان علیه روس پیشنهاد داده بود.هدف سید جمال در هر دو نجات مسلمانان بود:آن جا نجات مصر و سودان بدون خونریزى و این جا نجات مسلمانان هند.
او مى خواست بدین وسیله قدرتهایى که تهدید بودند براى مسلمانان با یکدیگر درگیر کند و در این گیرودار مسلمانان را نجات دهد.
او به این سخن على(ع) عمیقاً باور داشت:
(هر یک از دوستان و دشمنانت سه طایفه هستند.اما دوستانت دوست تو دوست دوست تو و دشمن دشمن تو مى باشند و دشمنانت دشمنت دشمن دوستت و دوست دشمنت مى باشند.620)
بنابراین در هنگام نزاع و درگیرى دشمن دشمن به عنوان دوست انسان جلوه مى کند و باید از وى در راه نجات دوستان بهره برد.
27 شوال 1304/19 ژوئیه1887
در تاریخ فوق محمد حسین امین الضرب نامه اى از تهران به میرزا لطف الله که به اسدآباد رفته بود مى نویسد و خبر سلامتى سى جمال را که در مسکو بوده به اطلاع وى مى رساند و اضافه مى کند:
(والد من به فرنگ رفته ولى نمى دانم آیا جناب آقا هم تشریف برده اند یا نه.621)
در چهاردهم ذى قعده میرزا لطف الله نامه اى به تهران مى فرستد و پاسخ آن را محمد حسین در 1 ذى قعده مى دهد و مى نویسد:
(سید جمال در مسکو باقى مانده ولى معلوم نیست که آیا به پطرزبورگ رفته یا نه؟622)
28شوال 1304/20ژوئیه1887
سید جمال در این تاریخ نامه اى به حاج امین الضرب مى نویسد و در پایان بیان مى کند که با کاتکوف623 ملاقات کرده و وى از این دیدار خوشحال شده است.به پیشنهاد وى قرار است که به دیدن امپراتور روس برود.624
سید تا تاریخ 24 ذى قعده در مسکو مى ماند و آخرین روز اقامت مهمان محمد جواد است و در روز بیست و پنجم ماه ذى قعده مسکو را به مقصد پترزبورگ ترک مى کند و محمد جواد وى را تا راه آهن بدرقه مى کند.625
محمد جواد اصفهانى پسر دائى حاج امین الضرب626 و نماینده وى در مسکو بوده است.
اوائل ذى حجه1304/اوت 1887
سید جمال از مسکو به پترزبورگ مى رود و طبق نامه اى که وى بر محمد جواد اصفهانى نوشته پس از ورود به شهر به میهمانخانه اى به نام:(هتل پورپ) رفته و پس از دو روز توقف در آن جا به(گران هتل) منتقل مى شود و این نامه را از آن جا مى نویسد و کم کم با عده اى از شخصیتهاى دولتى روسیه تماس مى گیرد از جمله:پایادانوف که وزیر دین و مور دتوجه و محل اسرار امپراتور بود ملاقات مى کند.627
رئیس روحانیان ارتدوکس به نام:روبه دون استروزف به دیدار سیّد مى آید و مصاحبه مفصلى با او به عمل مى آورد.628
نامه سیّد به محمد جواد در سوم ذى حجه به مسکو مى رسد و از آن جا که دربرگیرنده آدرس سیّد بوده مجمد جواد آن را با نامه اى به تهران ارسال مى نماید.629
سید جمال الدین زمانى که در پترزبورگ بوده مجموعاً 18 نامه براى آقاى محمد جواد مى نویسد که آخرین آن به تاریخ 9رمضان 1306 مى باشد که تنها تصویر دو نامه در اسناد آمده است630.یازده نامه از روسسیه به امین الضرب و سه نامه به پسرش مى نویسد
که تصویر تمام این نامه ها در اسناد آمده است.631 آخرین نامه سید به امین الضرب در تاریخ 5 ذى قعده 1306 مى باشد که از پترزبورگ نوشته است632.
سید جمال الدین حدود دو سال در پترزبورگ ماندگار مى شود و در این مدت تلاش مى کند تسهیلاتى براى مسلمانان ایجاد نماید. طبق آنچه در مجله کابل نوشته دیدارى با تزار امپراتور روس داشته و در این دیدار تزار به وى پیشنهاد مى کند که شیخ الاسلامى مسلمانان روسیه را به عهده گیرد.
سید در پاسخ مى گوید:
(من ذاتاً به طریق مسلمانها مى باشم)
ییعنى نیازى به چنین تشریفاتى ندارم.
وى در هنگام اقامت در روسیه اجازه چاپ قرآن را از امپراتور روس مى گیرد ولى مأموران دولتى با او همراهى نمى کنند.633
سید جمال در آخرین نامه اى که از روسیه براى حاج امین الضرب نوشته خود را خیرخواه مسلمانان مى داند و تأکید مى کند:که باید در راه اسلام تا مرحله شهادت پیش رفت.اینک بخشى از نامه:
(نوشته بودید که به مشهد مقدس بروم و خلق را علم بیاموزم.بسیار خوب است. ولى در مملکتى که افترا گفتن را هنر مى دانند و دروغ گویى را کاردانى و نمیمه را پیشه خود شمارند و بدین صفات شیطانیه در محافل مباهات و مفاخرت نمایند و خویشتن به زیرکى ستایند چه قدر دشوار است سخن از حق راندن و حقیقت علم را آموختن خصوصاً با جاهلى که خود را دانا شمارد و کورى که خویش را بصیر انگارد.با همه اینها چنان گمان مى کنم که شما در آن چند ماه که شب و روز و در هر ساعت با هم بودیم به فطانت فطریه و به نور ایمانى اندکى مرا شناخته باشید و دانسته باشید که مرا در این جهان چه در غرب باشم و چه در شرق مقصدى نیست جز آن که در اصلاح دنیا و آخرت مسلمان بکوشم و آخر آرزویم آن است که چون شهداء صالحین خونم درین راه ریخته شود.ولى در حرکات خودم مجبورم و از
اراده الهیّه سرباز نزنم…634)
17جمادى الثانى1305/1 مارس1888
عارف ابوتراب خادم سید جمال به ایران مى آید.در این تاریخ سید جمال نامه اى به محمد حسین فرزند امین الضرب مى نویسد و درباره ابوتراب به وى توصیه مى کند:
(بارى میرزا ابوتراب ساوجى را به تو مى سپارم)
از وى مى خواهد نامه هایى که مى نویسد توسط محمد جواد براى سید فرستاده شود.635
محمد حسین در پنج شنبه 3 شعبان 1306 پاسخ سید جمال را با تأخیر مى دهد و در آغاز تأخیر پاسخ عذر مى خواهد و درباره ابوتراب مى نویسد:
(او را ودیعه اى از جانب جناب عالى مى دانم و نهایت توجه و احترامات را به جا آورده و مى آورم.636)
شاید علت تأخیر فرزند امین الضرب در پاسخ به سیّد مطالب انتقاد آمیز سیّد در نامه 30 آوریل بوده که در آن نامه از وى مى خواهد:گزارشى از وقایع و حوادث بنویسد و از وى انتقاد مى کند:
(چگونه از بیان اندیشه هاى فقراء وطنت کوتاهى نموده اى.637)
در حاشیه یکى از نامه هاى خود به امین الضرب باز توصیه638 ابوتراب ساوجى را مى نماید.
18شعبان1305/30آوریل 1888
از اسناد مختلفى که چاپ شده بر مى آید که امین السلطان رابطه خود را با سید جمال قطع نکرده و گاهى براى وى نامه مى نوشته و سید نیز پاسخ وى را همراه نامه هاى امین الضرب به تهران مى فرستاده است.
توجه به رابطه امین السلطان و سید جمال از آن جهت اهمیت دارد که به نظر
مى رسد سید در آغاز به وى ارادت مى ورزیده و بعداً متوجه توطئه ها و دسیه هاى گوناگون او مى شود.این باعث شده که برخى از تاریخنگاران سید را متهم به فریبکارى کنند و بنویسند:(سیّد در صدد اغفال امین السلطان بوده است.639) امّا با اندک درنگ مى توان فهمید که سید در صدد اصلاح مملکت بوده و امین السلطان درصدد توطئه علیه وى.
در نامه اى که سید در 18 شعبان1305 به امین الضرب مى نویسد آمده است:
(جواب جناب جلالت مآب اجل امین السلطان را در جوف مکتوب شما به عنوان خود شما روانه طهران نمودم640)
این که سیّد تأکید مى کند که:(نامه امین السلطان را همراه نامه شما فرستاده ام) در خور تأمل است.امین السلطان در سال بعد نامه اى به سید جمال نوشته که مضمون آن براى ما مشخص نیست ولى از پاسخى که سید جمال به وى داده چنین به دست مى آید که امین السلطان از افترائاتى که نسبت به سیّد انجام گرفته و سکوت سید در برابر آن سخن گفته است و مى خواسته بداند آیا تبلیغاتى که علیه وى در روزنامه هاى روسیه شده از کجا نشأت گرفته است.در آن نامه قول داده که به ابوتراب ساوجى کمک نماید.امین السلطان نامه خود را باید در نیمه دوم ربیع الاول 1306 هـ.ق. از طریق امین الضرب براى محمد جواد نماینده امین الضرب در مسکو فرستاده باشد تا به سید جمال برساند.
در نامه اى که در 24 ربیع الاول 1306 خطاب به محمد جواد به مسکو فرستاده آمده:
(کاغذ جناب آقاى حاجى سید جمال الدین را جناب جلالت مآب آقاى امین السلطان جواب نوشته اند در جوف فرستادم برسانید.641)
در نامه اى که محمد جواد در تاریخ 18 ربیع الثانى1306 براى امین الضرب مى فرستد مى نویسد:
(کاغذ آقاى امین السلطان را هم فرستادم.642)
محمد جواد در 13 جمادى الاولى 1306 نامه دیگرى به امین الضرب نوشته و در آن از نامه سید جمال که روز قبل به دست وى رسیده سخن گفته و اضافه مى کند:
(چندى قبل هم یک کاغذ به جناب عالى نوشته بودند.ظاهراً در جوف کاغذى به حضرت اجل اکرم آقاى امین السلطان فرستاده بودند که بنده فرستادم به تهران البته رسیده است.643)
با توجه به آنچه ذکر شد این نکته مشخص مى شود که نامه سید جمال به امین السلطان در سال 1306هـ.ق. نوشته شده و در داخل نامه امین الضرب بوده است.
سید جمال الدین در اول ژانویه1889/28ربیع الثانى1306هـ.ق. نامه اى به امین الضرب مى نویسد.در حاشیه نامه آمده:
(جناب جلالت مآب اجل امین السلطان نوشته بودند که هر وقت میرزا ابوتراب ساوجى بیایند نظر عنایت به جانب ایشان خواهند نمود.من به میرزا ابوتراب کاغذى نوشته بودم گویا به ایشان رسیده است.اگر به یکى از خدّام خود بگویید که در خانه آقا کوچک پسرحاجى سید صادق مجتهد مرحوم از او استفسار نموده بدو خبر دهند بسیار بسیار ممنون مى شوم و شما را شکرها خواهم گفت.644)
سید جمال در همین تاریخ یعنى غره ژانویه فرنگى/28 ربیع الثانى1306هـ.ق. نامه اى از پترزبورگ به امین السلطان مى نگارد و در جوف نامه امین الضرب قرار مى دهد.645
سید جمال الدین در آغاز نامه مى نویسد:
(مکالمه اى که در طریق حضرت عبدالعظیم در میان رفت و آنچه گفتم و آنچه فرمودید البته در خاطر باشد)
از این عبارت چنین استنباط مى شود سید با وى در باب اصلاحات سخن گفته و امین السلطان نیز به گونه اى تأیید کرده است.
سیّد در این نامه شاه ایران را از مستعصم عباسى برتر نمى داند و حاکم روسیه را از هلاکو پست تر646! در این نامه به ورود خود به ایران که به دعوت شاه بوده اشاره
مى کند عوامل پیشرفت و ترقى ایران را بر مى شمارد و…647
اینک نکاتى که سیّد در نامه بدانها اشاره مى کند:
1.سید جمال قبلاً با امین السلطان درباره اصلاح امور سخن گفته و به نظر مى رسد که وى رهنمودهاى سید را ظاهراً پذیرفته است و در این نامه راهنماییهاى دیگرى در ارتباط با پیشرفت امور مملکتى ارائه مى دهد.
2.به نظر سید جمال کسانى که باعث شده اند وى از ایران خارج شود ضیع الدوله و اطرافیان وى بوده اند که قبلاً نیز به این نکته اشاره شد و افترائات به سید از جانب او بوده و همو بعد از خروج سید مقاله اى علیه وى در روزنامه اطلاع نوشته648 که سید به آن اشاره مى کند.
3.سید به امین السلطان اعتماد داشته و با وى نزدیک و همین امر باعث شده است که مخالفان امین السلطان باسید مخالفت کنند و تعبیر به (یک حساب شهید ولاى شما) به همین جهت است.یعنى نزدیکى با شما باعث کنید آنان گردیده است.
4.سید تا زمان نوشتن نامه به گفته هاى امین السلطان اعتماد کامل داشته و سخن وى را در حمایت از ابوتراب حق ثابت مى شمارد.
در برابر این همه اعتماد سیّد به امین السلطان وى ناجوانمردانه عمل مى کند و این نامه را به شاه مى دهد و گزارشى نیز ضمیمه آن مى کند:
(قربان خاکپاى جواهرآساى اقدس همایونت شوم.کاغذى از سید جمال الدین معروف امروز به این غلام خانه زاد رسیده است.یعنى از سفارت روس آورده به غلام دادند و چون بعضى از کلمات آن خیلى معنى دارد به عرض رسانید.ولى روى هم رفته خیلى مزخرف و نامربوط نوشته است و داخل آدم نیست.امّا یقین است که همین سید جمال الدین و آن پدر سوخته میرزا جعفر برادر حاجى سیاح که الآن در پطر است و با(دالفورکى) هم تا رشت آمده و مراجعت کرده است با حضرت والا ظل السلطان خیلى راه و رابطه دارند و اغلب خبرهایى که در روزنامه هاى روس دیده مى شود به دست و قلم این دو نفر است.مخصوصاً یک
نمره از روزنامه(هرولد) به تهران رسیده است که خیلى بد از این غلام نوشته است و به همین جهت آقاى نایب السلطنه فرستاده و آن روزنامه را به پنجاه تومان خریده است که ترجمه کرده به حخضور همایون بفرستد.مضامین این روزنامه خیلى شبیه به مضامین اهل ایران است….649)
شاه بالاى گزارش امین السلطان بعد از بدو بى راه به سید مى نویسد:
(او مثل مار مى ماند و هرگز ملایم نمى شود و به روزنامه هاى روسیه نیز نباید اعتنا کرد.)
گزارش امین السلطان در خور تأمل است.گویا وى و دار و دسته اش منشأ شایعات متعدد علیه سید جمال بوده اند.اینک چند نکته درباره گزارش:
1.با این که امین السلطان نامه سیّد را از طریق حاج امین الضرب دریافت کرده ولى مى نویسد که از سفارت روس به من داده اند!این دروغ بزرگ براى مخدوش کردن چهره سیّد گفته مى شود.
2.پیوند دادن سید جمال با سفیر روس دالفورکى که به دربار اعتراض کرده بود به خاطر این بوده که نوشته ها و اعتراضات روزنامه هاى پطرزبورگ را به سید نسبت دهد; زیرا بعد از این که حاج محسن خان معین الملک در روزنامه اختر چاپ اسلامبول از دولت روسیه بدگویى کرد(که سید در نامه خود به امین السلطان به آن اشاره مى کند) روزنامه هاى روسیه به شدت از دولتمردان ایران انتقاد کردند.به نوشته امین الدوله:(حقایق احوال ایران و ایرانیان را به فضاحت و رکاکتى هر چه تمامتر روى دائره ریختند.650) و علاء الملک وزیر مختار ایران در روس مندرجات روزنامه ها را از سید جمال مى دانست که در آن زمان در پطرزبورگ بود.
3.اتهام دیگرى که به سید وارد شده این است که او به خاطر حمایت از ظل السلطان به نشر مقاله دست زده است.این نکته را به شاه القاء مى کند که وى حامى ظل السلطان است در حالى که هیچ ارتباطى بین سید و ظل السلطان نبوده است.
سیّد با این که تصریح مى کند از اشخاص سخنى نگفته و هر آنچه گفته انتقاد از
سیاست بوده است ولى امین السلطان نوکر انگلیس در این گزارش چهره واقعى خود را از پرده برون مى افکند.
امین السلطان پیش دستى مى کند.زیرا بیم آن دارد که مضمون نامه سید جمال به اطلاع شاه برسد و از او سؤال شود که در حضرت عبدالعظیم با سید در باب چه موضوعى سخن گفته اید.از این روى بر آن مى شود که با ارائه پاسخ سید به شاه خود را از اتهام مبرى کند.
آقاى محیط طباطبائى بعد از نقل این نامه نتیجه مى گیرد:سید تا زمانى که به بصره رفته به امین السلطان اعتماد داشته ومشکلات خود را ناشى از ناصرالدین شاه مى دانسته و در آن جا مسأله رژى که دخالت امین السلطان را مدلل مى ساخت متوجه خیانت امین السلطان گشته است.وى آن گاه اضافه مى کند:
(حقیقتاً باید بر هوش و درایت امین السلطان آفرین گفت که مدت چهارسال سید جمال الدین را در مورد خود به اشتباه نگاه داشته بود.651)
این داورى تمام حقیقت نیست زیرا سید جمال در روسیه هنگام سفر شاه به اروپا به بى مهرى امین السلطان پى برد ولى او سعى مى کرد با افراد با چهره ظاهرى آنان برخورد کند مگر این که یقین مى کرد اهل خیانتند و امیدى به هدایت آنان نیست.در این صورت بود که با آنان مبارزه جدى مى کرد.
28ذى حجه1305/5سپتامبر1888
مخارج سید به طور کلى از طریق دوستان نزدیک و صمیمى وى به صورت قرض و احیاناً کمک تأمین مى شده است.طبق اسناد به جاى مانده در منزل حاج امین الضرب هنگامى که سید در روسیه بوده حاج امین الضرب مبلغ هفت هزار منات به سید کمک مى کند که با توجه به نامه هاى سیّد جریان آن را بررسى مى کنیم:
در تاریخ فوق نامه اى به حاج امین الضرب نوشته و در آن آمده است:
(همان پنج هزار منات را که به میرزا على حواله کرده بودید که به من بدهد و در آن
وقت من قبول نکردم اکنون همان پنجهزار منات را به آقا محمد جواد حواله کنید که در پطرسبورغ به من بدهند و من آن مبلغ را باز به شما خواهم داد لامحاله.652)
حاج امین الضرب در 5 صفر 1306 دو نامه یکى به محمد جواد و دیگرى به سید جمال مى نویسد.به محمد جواد مى نویسد:(سه هزار منات به سید جمال بدهد.653) در نامه به سید آمده که هزار منات ارسال شد که یک دفعه محمد جواد سه هزار منات بپردازد.در این نامه خبر فوت حاج ملاعلى کنى را به اطلاع سید رسانده و از چگونگى راه آهن محمودآباد و وضعیت میرزا نعمت الله(هاشم اف) سخن گفته است.654
سید جمال پاسخ وى را در 27 صفر/3نوامبر مى فرستد و گفته هاى امین الضرب را راجع به میرزا نعمت الله نمى پذیرد.و از این که براى کسانى که دست اندر کار راه آهن بوده اند چیزى نخریده از وى انتقاد مى کند.655
سید در نامه خود مورخ28 ربیع الثانى1306/1 ژانویه1889 تصریح مى کند:
(پنج هزار منات را دریافت نموده و مبلغ دو هزار منات هم چنانچه نوشته بودید از آقا محمد جواد گرفتم.شکر شما با خداست.این دین است بر ذمه من به شما خواهد رسید.656)
امین الضرب سعى داشته که کسى از این کمک آگاه نشود و مکرراً یادآورى مى کند که احدى از ایرانیان از این موضوع با خبر نشوند.657
برخى اظهار مى کنند که ظل السلطان برسید کمک مى کرده و تا موقعى که وضع مالیش مختل نبوده این کمک ادامه داشته است.658 اما هیچ گونه دلیلى که نشانگر این مطلب باشد وجود ندارد.برخى از تاریخنگاران مزدور خواسته اند سید را متهم به گرفتن مستمرى از ظل السلطان نمایند.در کتاب رهبران مشروطه بعد از این که سید را داراى طبع مغرور و جاه طلب معرفى مى کند ادامه مى دهد:
(سید در سیاست اجتماعى عقیده روشنى داشت و مى گفت:من با ظالم و مظلوم هر دو مخالفم ظالم را براى ظلمش و مظلوم را براى تحمل ظلم)
ولى این مرد انقلابى و مغرور و ذى نفوذ که این کلام بزرگ بر زبانش جارى مى شد براى تأمین امیال خود با ظالمى مثل ظل السلطان مى ساخت و از او مستمرى وسه هزار تومان رشوه مى گرفت که به سود او کار کند.)659
نویسنده این جملات سندى براى ترّهات خود ارائه نداده ولى به سه کتاب آدرس داده است.به نظر مى رسد که مستند وى اظهارات میرزا رضاى کرمانى در هنگام استنطاق بوده که درباره حاجى سیاح گفته است:
(حاج سیّاح مرد مذبذب خود پرستى است.ابداً به مقصود ما کمک و خدمتى نکرد و او ضمناً آب گل مى کرد که براى ظل السلطان ماهى بگیرد.وخیالش این بود بلکه ظل السلطان شاه بشود و امین الدوله صدراعظم و خودش مکنتى پیدا کند. چنانچه حالا قریب شانزده هزار تومان در محلات املاک دارد.همان اوقات سه هزار تومان از ظل السلطان به اسم سید جمال الدین گرفت نهصد تومان به سید داد باقى را خودش خورد.660)
این سخن میرزا رضاست که طبق آن سید جمال نهصد تومان از ظل السلطان توسط حاج سیاح دریافت کرده است.اگر فرض کنیم آن را به شخصى نبخشیده آن گونه که به هدایاى امین السلطان و ناصرالدین شاه برخورد کرد درمى یابیم که این تاریخنگاران فاسد چگونه درصدد بودند چهره نیروهاى مذهبى مبارز را خدشه دار کنند و این نهصد تومان با این کیفیت تبدیل مى شود به:(مستمرى و سه هزار تومان رشوه)!
28 صفر 1306/4نوامبر1888
حاج محمد على آقا کاشانى پدر حسین نقوى در این تاریخ نامه اى از مسکو به امین الضرب مى نویسد که حکایتگر فعالیتهاى علمى سید جمال است:
(…بارى زمانى که در پطرزبورغ بودم جناب آقاى آقا سید جمال الدین را زیارت نمودم همیشه در خدمت آقا حکماء بودند…661)
سپس بیان مى کند که جناب آقا در هر مجلس اوصاف جناب عالى را بیان مى کنند…
یکشنبه25 رمضان1306/27مه 1889
در سال 1306هـ.ق. ناصرالدین شاه همراه امین السلطان امین الدوله مخبرالدوله اعتماد السلطنه معیر الممالک معین الملک ناظم الدوله 662و…براى شرکت در جشن جمهوریت راهى پاریس مى شوند.در مسیر اقامتى در پترزبورک دارند.این مصادف است با زمانى که سیّد در پترزبورگ به سر مى برده.در این سفر بین شاه و سید ملاقاتى رخ نمى دهد.663سید نامه اى به امین السلطان مى نگارد و در آن مى خواهد که وقتى را براى ملاقات با شاه تعیین کند.
درباره انگیزه اش از این دیدار مى نویسد:
(مى خواهم در این فرصت کذب کذابین را به برهان واضح بیان کنم.)
در نامه مورخ 5 ذى قعده1306/3ژوئیه1889 مطلب فوق را براى امین الضرب مى نویسد و از برخورد امین السلطان با حامل نامه چنین گزارش مى دهد:
(ایشان[امین السلطان] رافع ورقه را سه ساعت معطل کردند و در هر نیم ساعت که از حجره خود بیرون آمدند براى کارى به رافع ورقه گفتند که اکنون جواب خواهم نوشت.آخر رافع مأیوس شده بازگشت.و سبب یا کثرت اشتغال و یا وساوس شیطانیه هر چه باشد و هیچ باید شمرد.دست خدا بالاى دستهاست.)
سید جمال براى ملاقات با دیگر آشنایان که همراه شاه آمده بودند به رسم فرنگستان جهت هر یک کارت مى فرستد و در نتیجه امین الدوله مخبر الدوله و اعتماد السلطنه با وى ملاقات مى کنند.664
اعتماد السلطنه تاریخ دیدار خود را با سید 25 رمضان ذکر کرده است.665
اعتماد السلطنه در این ملاقات دست سید را مى بوسد و از این که در روزنامه اطلاع مقاله اى بر ضد سید نوشته عذر مى خواهد.سیّد در این دیدار از اوضاع سیاسى ایران سخن مى گوید.و اعلام مى دارد که:از ناصرالدین شاه مأیوس است.666
سید در پایان نامه خود به امین الضرب تصریح مى کند که درصدد بوده روسیه را
ترک کند امّا برخى از رجال روسیه استدعا کرده اند که بماند تا نتیجه سفر همایونى به لندن معلوم گردد.667
23ذى القعده 1306/20ژوئیه1889
سید بعد از حدود سه سال توقف در روسیه با تذکره ایرانى که بیگلربیگى روس در تاریخ بیستم ژوئیه1889 تحت شماره88/8108ـ 745 ویزا کرده است به قصد آلمان حرکت مى کند.668
با توجه به این که محمد جواد در 25 و 30 ذى قعده از مسکو به سید جمال نامه نوشته669 چنین استفاده مى شود که خروج سید از روسیه در اوائل ذى حجه بوده است.
4شنبه23ذیحجه1306/22 اوت1889
سید جمال الدین در روسیه فعالیتهاى گوناگونى علیه سیاست انگلستان داشته است.این فعالیتها به لندن گزارش مى شود.670
از این روى زمانى که ناصرالدین شاه به لندن مى رود دولت انگلیس از وى مى خواهد که سید جمال الدین را به ایران دعوت کند.هدف آن بوده که فعالیتهاى ضدانگلیسى سید در روسیه خاتمه یابد.
بنابرآنچه در کتاب خاطرات و خطرات آمده ملکه انگلستان این را از شاه طلب مى کند.671 سید جمال الدین در مونیخ نامه اى به امین السلطان مى نویسد و درخواست ملاقات مى کند.672 شاه پس از برگشت از نمایشگاه پاریس ملاقات با سید را مى پذیرد.673
در سومین سفرنامه فرنگ ناصرالدین شاه در 23 ذى حجه 1306هـ.ق. ملاقات با سید چنین ترسیم شده است:
(امین السلطان قبل از حرکت(به سالزبورگ اطریش) سید جمال الدین که آمده بود طهران و خانه حاجى محمد حسن منزل داشت و او را دیدیم و بعد آمد به روسیه و
در خارجه بود آورد حضور او را دیدیم.عمامه سبز سرش نبود عمامه سفید کوچکى سرش گذارده بود.خیلى صحبت کردیم.بسیار مرد زرنگ عاقل قابل داناى خوبى است.مى خواهد برود پاریس آن جا گردش کرده بیاید طهران.گفتم بسیار خوب برو پاریس گردش کن و بیا طهران.674)
شاه در این سفر پر هزینه675 مسحور ترقیات اروپاییان مى گردد.رهاورد این سفر دادن امتیاز بانک شاهنشاهى معادن و کشتیرانى در رودکارون و از همه ننگین تر امتیاز تنباکو به انگلیس بود.امتیاز لاتایى هم در این سفر واگذار شد ولى بعد لغو گردید.676
در مقابل براى ایمن ماندن از واکنش روس به آن دولت هم امتیاز راه واگون محله هاى تهران و راه آهن تا حضرت عبدالعظیم را واگذار مى کند.
امین السلطان از خشم روس به خاطر امتیازهاى فراوان و سودآور به انگلیس در بیم بود.در پى راه حل مى گشت. از این روى در شب همان روزى که بین سید و شاه ملاقات صورت گرفته بود به حضور سیّد رسید. مذاکره پنج ساعت به درازا مى کشد. خواست امین السلطان این است که:
(سیّد به دولت روس برساند که سپردن امتیازات بانک و معادن و رود کارون به انگلیس قبل از ارتقاء صدراعظم[امین السلطان] به مقام صدارت بوده و از بخت بدش اجراى آن در زمان وزارت وى انجام شد و او در این زمینه گناهى ندارد.)
سید جمال این مطالب را در نامه اى که در تهران به ناصرالدین شاه مى نویسد یادآورى مى کند.این نامه در دست امین السلطان بوده و دقیقاً معلوم نیست آیا وى نامه را به شاه داده یا خیر.در بخشى از نامه که رونوشت آن را صفات الله جمالى ذکر کرده چنین آمده است:
(ونیز خواهش کرده بود که به مسیو(گیرس) رئیس الوزراء و وزیر دول خارجه و مستشارهاى ایشان (ویلنگالى) و(زینوویوف) شفاهاً بگوید که صدراعظم براى اثبات حسن مقاصد حاضر است که از طرف دولت روس یک راه حل ساده ارائه شود و در ظرف چند روز مسأله بانک و کارون و معادن را حل کرده و به همان
حالت سابق خود درآید.677)
سید جمال حل این مسأله را که به نفع دولت ایران بود به عهده مى گیرد و این مأموریت را مى پذیرد.اعتماد السلطنه در وقایع روز 21 ذى حجه مى نویسد:(سیّد به دیدار من آمده بود او را ندیدم.) در وقایع روز 22 ذى حجه مى نویسد:(سیّد با شاه ملاقات کرد و قرار است امشب با امین السلطان ملاقت داشته باشد.)
در وقایع روز 24 ذى حجه مى نویسد:
(از وقایعات تازه این که سید جمال الدین را امین السلطان محض تملق روسها به طهران خواهد آورد. شاه را هم راضى کرده است.باشد تا وجود این شخص اسباب فتنه بزرگى در ایران بشود که هیچ فایده به حال دولت نداشته باشد.678)
سید جمال الدین پترزبورگ را ترک مى کند679 و براى دیدن نمایشگاه جهانى(اکسپوزیسیون) به فرانسه مى رود.680 از فرانسه به وین مى رود. در وین مدت تذکره اش را که از پترزبورگ گرفته بود به پایان مى رسد و 681 تذکره جدیدى به شماره3255 مورخ 1889م از کنسولگرى ایران در وین براى سفر به روسیه مى گیرد.682
سفر سید جمال به پاریس با شتاب انجام مى گیرد.زیرا ملاقات وى با ناصرالدین شاه در 23 ذى حجه بوده و طبق نوشته خان ملک سانى سه روز بعد از حرکت شاه از وین(28 ذى حجه)683 سید جمال تذکره ورود به روسیه را از کنسولگرى ایران در وین دریافت مى دارد.
در نتیجه وى در اول محرم در اتریش بوده و این بدان معنى است که رفت و بازگشت سیّد به پاریس حدود هشت روز بیشتر طول نکشیده است.
8محرم1307/8سپتامبر1889
در این تاریخ سید جمال الدین به روسیه وارد مى شود.در آغاز به مکاریه(نمایشگاه بین المللى) مى رود.
آقاى میرزا نعمت الله در نامه اى که در این تاریخ مى نویسد به این مطلب اشاره مى کند:
(اخبار جدید آن که جناب مستطاب فرید الدهر و وحید العصر مولانا و آقانا شیخ جمال الدین سلمه الله تعالى وارد مکاریه شده عزیمت ایران دارند.684)
آقاى محمد جواد نیز در نامه خود به تاریخ 21 محرم 1307 هـ.ق. مى نویسد:
(دیروز از مکاریه با آقاى حاجى سید جمال الدین به مسکو آمدم.ایشان به جهت تماشا آمده بودند و فردا هم عازم پطرز بورق مى باشند…685)
سید به پترزبورک مى رود و حدود دو ماه در آن جا با مسؤولین بلند پایه روسى.در باب ایران مذاکره مى کند. طبق نامه اى که به شاه نوشته با چند نفر که در سیاست مشرق زمین با نظرش موافق بودند مذاکره مى کند:ژنرال(ابرو چف) در وزارت جنگ و ژنرال(ریختر) در دربار و ژنرال(اغناتیف) سفیر سابق روس در استانبول ومادام(نویکف) از افراد ذى نفوذ.طبق آنچه نوشته در ظرف دو ماه بیست بار با مسیو(گیرس) و مستشارهایش ملاقات مى کند.آنان مى گویند:(در این باره باید با وزیر جنگ و مالیه مشورت کنیم و خلاصه نظریات را به عرض امپراتور برسانیم.)
پس از مشورت مى گویند:
اگر راه حل سیاسى یافت شد که بدان حل مشکل نمود به شما مى گوییم که به جانب وزیر اعظم بگویید و اگر مسأله به نحوى حل شود که موجب مخاصمه در میان دولت ما و ایران نگردد بهتر است.
اگر جناب وزیر اعظم مى خواهند ابواب خطرهاى آینده را ببندند در جواب رسالت این دو مسلک را بدیشان از طرف ما تبلیغ کن و چون هر یک از ما خط حرکت پلتیک خود را بر آن دو مسلک معین قرار دهیم مسأله بخودى خود بلاغرامت و بلاجدال حل شده سبب رضایت همه خواهد بود.این عاجز شادان و خرسند شدم که به قوت الهیه به تنهائى توانستم پس از اطلاع تام از مسالک سیاسیه
خفیه روسى در مشرق زمین خدمتى به دولت اسلام نمایم.686)
اما بعد از حل مشکل امین السلطان منکر این سفارشات مى شود و حرفهاى سید را تکذیب مى کند.شاه هم که سیاستش اقتضا مى کرد دولت انگلیس را راضى کند زیربار نرفت.
1 ربیع الاول 1307/26اکتبر1889
سید جمال الدین از پترزبورک وارد مسکو مى شود و هفت روز در آن جا مى ماند و روز هشتم ماه از راه قفقاز عازم ایران مى گردد687 و در مسیر با نمایندگان امین الضرب در بادکوبه ملاقات مى کند.688
1 ربیع الثانى1307/25نوامبر1889
در این تاریخ سید جمال الدین به سمت ایران حرکت مى کند در محمودآباد بر حاج امین الضرب وارد مى شود و چند روزى در آن جا مى ماند689 و از آن جا به تهران مى آید.امین الضرب گماشته اى همراه وى مى فرستد و نامه اى به فرزند خود محمد حسین مى نویسد690.سید در روز شنبه پنجم ماه به(ضرابخانه) که خارج از شهر تهران بوده وارد مى شود و خبر ورود خود را به حاج امین الضرب ثانى مى دهد.در این هنگام نامه اى به ناصرالدین شاه مى نویسد و مى خواهد که فوراً به اطلاع وى برسد.691
حاج امین الضرب ثانى به استقبال سید جمال مى رود و جریان ورود سید را روزانه به پدرش گزارش مى دهد.692
سید جمال الدین در نامه خود به شاه چنین مى نویسد:
(به عهد خود وفا نموده مطالب مرجوعه انجام یافته و اکنون به ضرابخانه وارد شده ام.این است قبل از این که تشرف جویم و وارد شهر شوم اظهار مى دارم.مى دانم مغرضین دست از اغراض خود بر نمى دارند و همه روزه سعایت خواهند نمود و شهریار هم در دفع شبهات و سعایت خائنین اقدام نخواهند فرمود و
متعذر به عذر و در عهد خدو استوار نخواهد ماند.چنانچه در عهد خود از روى حقیقت باقى و استوارید اجازه فرمایید وارد شده تشرف حاصل نمایم.هرگاه این عهد و دعوت هم مثل دعوت سابق است از همین جا اذن معاودتم دهید که نه مغرضین اعاده سعایت نمایند و نه اعلیحضرت به خلف عهد و میثاق در عالم مشهور شوند.جمال الدین الحسینى.)
شاه پاسخ مى دهد:
(جناب آقاى سید جمال الدین از آمدن شما مسرور زحمات شما را منظور و نهایت اعتقاد و اعتماد را به عهد و وطنخواهى شما دارم.ما نیز در عهد خود برقرار و باقى مى باشیم.از هر جهت آسوده خاطر وارد شوید.منزل در خانه جناب صدراعظم کرده همه روزه با ایشان به حضور ما نائل گردید.ناصرالدین شاه)
سید جمال نامه دیگرى نوشته و پاسخ مى دهد:
(به خانه صدراعظم منزل نخواهم کرد و میل دارم به منزل حاجى امین الضرب بروم.)
ناصرالدین شاه در پاسخ مى نویسد:(بسیار خوب.694)
ییکشنبه 7ربیع الثانى1307/1 دسامبر1889
سید جمال الدین وارد تهران مى شود695.فرداى آن روز هنگام مغرب میرزا رضاى کرمانى حاج سیاح را از ورود سید به منزل حاج امین الضرب مطلع مى کند.حاج سیاح به دیدار سیّد مى شتافد و پیشنهاد مى کند:فردا به دیدن امین السلطان برود.
سید پاسخ مى دهد:او باید بدیدنم بیاید.
حاج سیاح پاسخ مى دهد:نمى گذارند بیاید و به فتنه انگیزى مشغول خواهند شد و این دفعه از سابق بدتر خواهد شد.696
حاج محمد حسین پسر امین الضرب که گزارش کارها را روزانه براى پسر خود حاج امین الضرب به محمود آباد مى نویسد در گزارش روز سه شنبه9 ربیع الثانى
مى نویسد:
(قرار است امین السلطان جهت تبریک و تهنیت ورود بیایند.697)
در نامه شنبه13ربیع الثانى مى نویسد:
(دیروز جمعه قرار بود بیایند نیامدند و امروز نیز تشریف نیاوردند و گویا ملتزم سفر جاجرود شدند.دیگر نمى دانم چه وقت تشریف خواهند آورد.698)
در نامه دوشنبه 15 ربیع الثانى مى نویسد:
(گمان ندارم خیالات خوب در حق جناب معظم الیه [سید جمال] داشته باشد.…نه از جانب دولت نه از جانب حضرت اشرف تا به امروز به هیچ وجه احوال پرسى نفرموده اند.699)
در نامه شنبه5 جمادى الاولى1307 وى آمده است:
(امین السلطان به دیدن جناب آقا نیامده است.چند روز قبل که به دیدن ایشان رفتم فرمودند:نشد یک دیدنى هم از جناب آقا کرده باشم تا کى این جا هستند.خیال رفتن ندارند؟و حضرت اجل(شاه) احوال پرسى از جناب آقا فرمودند.عرض کردم به واسطه این که خدمت جناب عالى نرسیده اند بسیار دل تنگ مى باشند.فرمودند:تو خودت مى دانى که من مشغله بسیار دارم و البته معذرت خواسته اى!عرض کردم:بلى.فرمودند:تا کى خیال دارد بماند؟عرض کردم تا هر وقت جناب عالى بفرمایید.دیگر چیزى نفرمودند.700)
پس از گذشت یک ماه و نیم از اقامت سیّد در تهران امین السلطان به دیدار وى مى آید پس از آن دیدارى بین سید جمال و شاه رخ مى دهد.
شنبه 12 جمادى الاولى 1307 حاج محمد حسین به پدرش امین الضرب مى نویسد:
(روز دوشنبه قرار است امین السلطان به دیدن جناب آقا بیاید و سه شنبه به دیدن شاه بروند.701)
به نظر مى رسد که حاج امین الضرب تا نیمه شعبان1307 در محمود آباد بوده و
پسرش گزارش کارها را به او اطلاع مى داده است.702
سه شنبه15جمادى الاولى1307/7 ژانویه1890
در این تاریخ سید جمال به اتفاق فرزند امین الضرب به حضور شاه مى رسد.703 بعد از تعارفات شاه مى گوید:
(کى شروع به کار خواهید کرد.)
شاه در باب اصلاحات از وى سؤال مى کند و…
سید پاسخ مى دهد:
(هر وقت این مار و عقربها را از اطراف خود پراکنده کردى آن وقت داعى هم شروع به کار خود خواهم کرد.)704
شاه به وى نویدهایى مى دهد. امّا سیّد تا سه ماه از منزل حاج امین الضرب خارج نمى شود705 و امین السلطان نیز به دیدن وى نمى آید و فقط چند بار برخى از اطرافیان خود را جهت احوالپرسى نزد وى مى فرستد.706
امین السلطان درباره مأموریت سیّد در روسیه سخن نمى گوید و سؤال نمى کند. روسیه در وقتى که اهمال وزیر اعظم را مى بیند به سفارت خود در تهران تلگراف مى کند که مذاکرات سید جمال الدین شفاهى بوده و اگر وزیر اعظم مى خواهد آن مسائل حل شود باید به طور رسمى اقدام نماید.در نتیجه تلاشها و کوششهاى سید جمال در این موضوع بى نتیجه مى ماند.707
در زمانى که سید در تهران بوده مردم از طبقات مختلف به ملاقات وى مى آمده اند و او نیز به روشنگرى مى پردازد و علیه ظلم و استبداد سخن مى گوید و هر روز و هر ساعت که از حضورش در ایران مى گذرد بر مخالفان استبداد و استعمار افزوده مى شد.وى بذرآزادى را در ایران مى افشاند و مردم را به مشروطه خواهى دعوت مى کند.سفیر کبیر انگلستان سرهنرى در تلگرافى که در دسامبر 1889/جمادى الاولى 1307 مى فرستد خبر مى دهد که:
(شیخ جمال الدین این جا است و شاه خیلى متغیر شده است.708)
از گزارشاتى که از تهران به لندن مخابره شده چنین به دست مى آید که انگلستان نیروهاى زبده خود را که با سید جمال آشنا بودند براى جلوگیرى از قیام به ایران مى فرستد.از جمله آنان فرانک لاسل است که در هنگام حضور سید در مصر در آن کشور بوده و با آغاز نهضت تنباکو به جاى ولف به ایران مى آید.709 همین طور لرد چرچیل به تهران مى آید و تا انقلاب مشروطه در ایران بوده است.
15 جمادى الثانیه1307/7فوریه 1890
در گزارشى که سفارت انگلستان از روسیه به لندن مخابره مى کند و از قول سفیر ایران علاء الملک (میرزا محمود خان) نقل مى کند:
(سید جمال همان کسى است که در زمان اهداى انجیل از طرف سر هنرى به شاه تلگراف تهدید آمیزى به ایران فرستاد که سفیر دولت امپراتورى انگلستان مجبور شد از تهران به تبریز فرار کند و الان او در ایران مفسده ها و شیطنتهاى خود را ادامه مى دهد.710)
پنجشنبه22 جمادى الثانیه1307/13 فوریه1890
اعتماد السلطنه در روزنامه خود مى نویسد:
(در این روز به خانه حاجى محمد حسن کمپانى رفته و از سید جمال الدین دیدن کردم.مى گفت:تا به حال امین السلطان به دیدن من نیامده و از این فقره مکرر بود.)
عصر روز سه شنبه26 رجب1307 سید جمال به دیدن اعتماد السلطنه مى رود و شنبه 28 شعبان 1307هـ.ق. وى به ملاقات سید جمال مى رود.711
به نظر مى رسد که ارتباط بین آن دو خوب بوده بویژه بعد از این که شاه در اول جمادى الاولى به وى مى گوید:
(سید جمال را مدیر روزنامه نخواهد کرد.712)
رمضان1307/آوریل1890
در این ماه ملافیض الله دربندى که با سید و اندیشه هاى وى آشنا و به وى علاقه مند بوده روزى در مسجد خود که عده زیادى از طبقات مختلف گردآمده بودند به سخنرانى مى پردازد.در این سخنرانى از سید جمال الدین به بزرگى و عظمت یاد مى کند. حاج سیاح که در آن جا حضور داشته مى نویسد:
(دیدم که گزارشگران [وابسته به دربار] گزارش تهیه مى کنند متوجه شدم که خطر نزدیک است.)
حاج سیاح به دیدن سید جمال و حاج امین الضرب مى رود و به خاطر خطرى که احساس کرده مى گوید:
(من مى خواهم تهران را ترک کنم; زیرا جانبازى در این راه گرچه شرف است اما چون بى ثمر است عقلاً و شرعاً روانیست.713)
در این هنگام قاصد امین السلطان نامه اى براى امین الضرب مى آورد که در آن از سید جمال خواسته شده از ایران برود.سید پاسخ مى دهد:نمى روم.
(حاج سیّاح مى گوید:آقا در ایران مى گویند چو فرمان یزدان چو فرمان شاه.لابدید بروید.سید مى گوید:اگر نروم چه مى کنند؟
حاج سیاح مى گوید:بیرون مى کنند اگر نروید مى کشند و به هر حال شما مجرد هستید و از چیزى باک ندارید حاجى را دچار خطر نکنید.
امین الضرب مى گوید:دو روز قبل امین السلطان مى خواستند مواجبى براى آقا قرار دهند که من قبول نکردم وگفتم خلاف شأن آقاست.من حاضرم با کالسکه خود به همراهى آقا به قم رفته منزل ایشان را مرتب کنم برگردم.سید مى گوید:نمى روم تا مرا بکشند من نمى آمدم چرا خواهش کرده آوردند.حاج سیاح پیشنهاد مى کند:براى
آسوده کردن حاجى به حضرت عبدالعظیم مهاجرت کنید.714
16ذى قعده1307/4 ژوئیه1890
حاج امین الضرب نامه اى به آقا شیخ محمد حسن در قم مى نویسد که به نظر مى رسد مقدمه اى است براى پیشنهاد وى در ارتباط با اعزام سید به قم ولى در این نامه سخنى از این موضوع به میان نیامده است.وى مى نویسد:
(روزها در خانه هستم.گاه گاهى خو را به زیارت جناب مستطاب و حیدالدوران آقاى حاجى سید جمال الدین ادام الله افضاله العالى خوشنود و مسرور مى کنم و گاهى قلب تاریک خود را به نور جمال حضرت معظم الیه منور مى سازم.715)
23ذى قعده1307/11ژوئیه1890
پیرو مذاکراتى که با امین الضرب صورت مى گیرد ظاهراً قرار بر این مى شود که سید به قم برود. در این تاریخ شاه نامه اى به امین السلطان مى نویسد و فرمان مى دهد:
(جناب امین السلطان! بنا بود سید جمال الدین را حاجى محمد حسن روانه قم بکند.اگر هنوز در تهران است ونرفته است به حاجى محمد حسن بنویس که البته او را روانه قم بکند.716)
سید جمال الدین با شهامت و شجاعت کامل وبا صراحت در جواب این دستور مى گوید:
(من محکوم امر کسى نیستم که به من بگویند:بیا بیایم و چون بگویند برو بروم.تا سلطان را به نقض عهد در دنیا مشهور نکنم از این جا حرکت نخواهم کرد.717)
مذاکراتى در این ارتباط رخ مى دهد. ولى سید جمال زیربار نمى رود وطبق آنچه صفات الله جمالى از قول پدرش میرزا لطف الله که تا آخرین روز تبعید سید باوى بوده نقل کرده است:سید به وى دستور مى دهد که کتابخانه او را در یکى از اتاقهاى
حاجى محمد حسن امین الضرب بگذارد و دَرِ آن را به مهر خود ممهور نماید.اثاى مسافرت خود را به او مى بخشد.(وى تا آخر عمر به این اثاثها تبرک مى جسته است)آن گاه از منزل حاجى امین الضرب به حضرت عبدالعظیم مى رود.718 ظاهراً امین الضرب وى را با کالسکه به حضرت عبدالعظیم مى برد.719
با توجه به این که صفات اللّه نوشته:(سید هفت ماه در زاویه حضرت عبدالعظیم به سر مى برده) حرکت سید جمال به زاویه عبدالعظیم بعد از فرمان شاه بوده و اخراج وى از ایران در 26 جمادى الاولى سال بعد. از کسانى که در ابتداء استقرار سید در زاویه حضرت عبدالعظیم به دیدار وى مى شتابد حاج سیاح است وى که مردى محافظه کار بوده:به نصیحت سید مى پردازد و از او مى خواهد که زبان خود را حفظ کند و به نرمى طرف رام نماید.سید به وى پاسخ مى دهد:
(زبان سید جمال الدین به حرف دروغ و تملق و ناحق برنمى گردد.)
حاج سیاح از سید جدا مى شود و به عتبات سفر مى کند و قبل از اخراج سید از ایران باز مى گردد و در مسیر در زاویه حضرت عبدالعظیم خدمت سید مى رسد و به اطلاع وى مى رساند:
(ملافیض الله دربندى را که در حضرت معصومه بست نشسته بوده مأمورین دولت او را مورد اذیت و آزار قرار داده و از بست بیرون آورده اند.721)
سید جمال الدین در آغاز ورود به حضرت عبدالعظیم نامه اى به ناصرالدین شاه مى نویسدو در آن جریان تلاشهاى خود را براى ایجاد روابط خوب با روسیه که به درخواست نخست وزیر ایران انجام گرفته شرح مى دهد.وى در این نامه از بى مهریهاى نخست وزیر میرزا على اصغر اتابک امین السلطان سخن گفته و به این نکته اشاره مى کند که درصدد کسب منصب و مقام نبوده است.در پایان نامه مى نویسد:
(اینک در حضرت عبدالعظیم نشسته تا امر از مصدر عزت چه صادر شود واسئل الله تعالى ان یمدکم بالعدل و الحق و ینصرکم بالحکمة و یشد دولتکم بقدرته و یحرسه عن کید الخائنین آمین العاجز جمال الدین الحسینى.722)
سید جمال الدین در حضرت عبدالعظیم فعالیت شدید و گسترده خود را علیه فساد دربار آغاز مى کند و مردم را به عدل و انصاف و قانون فرا یم خواند و…طبقات گوناگون مردم به دیدن سید مى آیند و به گفتار وى گوش فرا مى دهند.
در این دیدارها افزون بر توده مردم رجال و شخصیتهاى روحانى و سیاسى نیز حضور مى یابند.از جمله:سید اسداللّه خرقانى به دستور مرحوم جلوه ذکاء الملک فروغى و پسرش محمد على فروغى.
23ذى الحجة1307/10اوت 1890
قبلاً ذکر شد که حاج امین الضرب در 16 ذى قعده نامه اى به آقا شیخ محمد حسن نوشته و در آن ذکر کرده است:
(گاهى قلب تاریک خود را به نور جمال مبارک حضرت معظم الیه[سید جمال] منور مى سازم.)
آقا شیخ محمد حسن نادى قمى پاسخ مى دهد:
(مرقوم فرموده بودید که روزها گاهى قلب تاریک خود را به نور جمال جناب مستطاب وحیدالدوران آقاى حاجى سید جمال الدین دام افضاله العالى منور مى فرمایید.همن فقره میزان خوبى است و اسباب کمالى امتیاز است…)
در ادامه از دوران نجف اشرف مى نویسد که با معلم سید آخوند ملاحسین همدانى همراه بوده است.726در تاریخ فوق حاج امین الضرب نامه دیگرى به آقا شیخ محمد حسن نادى قمى نوشته است که در دو مورد نام سید جمال ذکر شده ولى به علت کم رنگى نوشته قراءت آن میسر نیست.727
چنین به نظر مى رسد که در این نامه حاج امین الضرب از تبعید سید به قم نوشته باشد و احتمالاً کم رنگى آن عمدى باشد!آقا شیخ محمد حسن قمى پاسخ این نامه را نیز مى دهد. گرچه هر دو نامه وى بى تاریخ است ولى با قرائنى که ذکر شد پاسخ هر یک از نامه ها مشخص مى گردد.در این نامه آمده است:
(مخصوصاً استدعا دارم خدمت جماب مستطاب جلالت نصاب شریعت و نجابت انتساب آقاى حاجى سید جمال الدین سعدآبادى سلمه الله تعالى عرض داعى را اگر ملاقات مى فرمایید برسانید.به کمال معرفت احقر را مى شناسند.داعى اخلاص قدیمى دارد و در نجف اشرف خدمت ایشان رسیده که اگر یاد نمى آورند بفرمایید:همان آخوندى که هم خانه وهم منزل با جناب شریعت مآب آقایى ملاحسینقلى در جزینى بود…)
ادامه این دو نامه را قبلاً ذکر کردیم.تعبیر(اگر ملاقات مى فرمایید)نشانگر آن است که در آن زمان سید در زاویه حضرت عبدالعظیم بوده است.
از این تاریخ به بعد تا هنگام تبعید سید جمال دیگر نامه اى در دفاتر امین الضرب وجود ندارد.
محرم1308/اوت1809
سید جمال الدین حرکت گسترده خود را در حضرت عبدالعظیم ادامه مى دهد و به گفته امین الدوله:(به محاورات و بیانات زبانى قناعت نداشت به اشنایان تهران و ولایات هم که احتمال سوزوساز در آنها مى رفت مکاتبه مى کرد.729)و از هر صنف و مسلک (سید را از گرویدن و ارادت ورزیدن گرم مى کردند)
(او با این مایه مردم مى خواست عزت وطن وحیثیت قوم و شرافت ناموس و معنى حقوق ترویج کند اما در همین شوره زار تخم هنگامه پراکند تاکى سبز شود و چه ثمر دهد.730)
تا این که در آغاز سال جدید مسائلى که در پشت پرده بود آشکار گردید.ناصرالدین شاه در زمانى که در لندن بوده مذاکراتى با تالبوت در دادن امتیاز انحصار تنباکو داشته است. این مذاکرات در تهران ادامه یافت و امتیاز تنباکو به مدت پنجاه سال برانگلستان واگذار شد.731 تاریخ امضاى قرارداد را پنجشنبه بیست و هشتم رجب1307/بیستم مارس1890 ذکر کرده اند.732 به دستور ناصرالدین شاه اعتماد السلطنه پیش نویس اعلانى را تهیه نمود که باید به تمام ولایات و شهرها ارسال گردد.در آن(اعلان مهم) آمده بود:
(از ابتداى هذه السنه1308 یک کمپانى معتبر شروع به کار خواهد کرد و مسائل مربوط به تنباکو و توتون را در اختیار خواهد گرفت.)
در این اعلان مهم تأکید شده بود:ضررى متوجه زارعین نخواهد شد بلکه به نفع آنان است.733
سید جمال مردم را علیه این امتیاز بسیج مى کند.به تعبیر مخبر السلطنه:(اوراق در شهر منتشر کرد در دعوت به انقلاب.)734 در همان ایّام اطلاعیه هاى متعددى علیه این امتیاز منتشر مى گردد.اعلامیه اى بر روى دیوارهاى مساجد کاروانسراها معابر
عمومى قونسولخانه ها و… بدین مضمون نصب مى شود:
(این کوچه هاى تنگ که عموم مردم مسلمان حتى سگها و گوسفندها حق دارند چگونه به خارجه بخشیده اند که فردا اطفال مسلمانان زیر عراده کالسکه اجانب خورد خواهد شد.از آن بدتر تنباکو مال ایرانى خریدار ایرانى استعمال کننده ایرانى به چه دلیل فروش و خرید منحصر اجانب شده.)735
در این اعلامیه از کارهاى دیگر دولت نیز انتقاد شده بود. در اعلامیه دیگرى که ظاهراً منسوب به میرزا رضاست چنین آمده:
(مؤمنین! مسلمانان! امتیاز توتون رود کارون از دست رفت تهیه قند از دست رفت راه اهواز از دست رفت بانک آمد. ترامواى آمد.مملکت به دست بیگانگان افتاد.شاه در فکر ملت نیست کار را به دست خود بگیریم.)736
نوشته اند:
(یک شب متجاوز از سیصد چهارصد نسخه متحد المآل به مساجد و مدارس تهران انداختند و براى هر یک از علماى بلد توسط پاکت مى فرستادند و خواهان خلع شاه از سلطنت بودند و بعد از دست یافتن به این نوشتجات فهمیدند که کار سید جمال الدین است.)737
در همین ایّام نامه سرگشاده اى بدون امضاء به دست شاه مى رسد.در آن نامه سوء تدبیر شاه ناتوانى وى از اداره کشور تسلیم کشور به انگلستان و… نمایانده مى شود.
در گزارش محرمانه اى که سفارت انگلیس به لندن مخابره مى کند سید جمال نویسنده نامه معرفى مى شود.738 در نتیجه شاه طبق درخواست انگلستان 739 دستور اخراج سید را مى دهد.
پنجشنبه 26 جمادى الاولى1308/7ژانویه 1891
در این تاریخ شاه دستور به اخراج سید مى دهد.امین السلطان طى دستخطى که براى حاکم حضرت عبدالعظیم مختارخان فرستاده مى نویسد:
(مختارخان سید جمال الدین را از بست بیرون کرده به این سواران بسپار.)740
اعتماد السلطنه در این روز در روزنامه خود مى نویسد:
(از وقایع تازه که براى دولت ننگ بزرگى است صدمه اى است که به سید جمال الدین وارد آوردند.چون بعضى کاغذها به علما و طلاب مدارس نوشته اند از معایب دادن امتیازات به فرنگیها کنت و نایب السلطنه.بعضى مى گویند نایب السلطنه از این کاغذها به دست آورده به شاه داده به گردن سید جمال الدین گذاشته اند.حکم شد پنج نفر غلام سیّد را از حضرت عبدالعظیم ببرند به طرف عراق عرب.مختارخان حاکم شاهزاده عبدالعظیم خواسته خدمتى بکند سید را زده اسبابش را غارت نموده که مردم شاهزاده عبدالعظیم خواسته بودند شورش نمایند.در هر صورت او را بردند.741)
موقر السلطنه پسر کشیکچى باشى دربار با جمعى از غلامان خاصّه شاهى سید جمال را در وسط زمستان در روزى بسیار سرد که حیاط زاویه عبدالعظیم را برف پوشانده بود دستگیر و از درون حرم کشان کشان روى زمین به دارالحکومه زاویه مى برند و او در برابر همه آزار و اذیتها جز یا(عدل) و یا(حکیم) سخنى بر زبان نمى راند .742این هجوم که توسط بیست فراش صورت مى گیرد در جائى به وقوع مى پیوندد که سیّد مریض و بسترى بوده است.
به او فرصت نمى دهند که زیرجامه خود را بپوشد.زنجیر به گردنش مى اندازند و بر اسبى سوارش مى کنند.و چون از شدت مرض نمى تواند روى مرکب قرار بگیرد از این روى پاهایش را با طناب زیرشکم اسب مى بنددند و به سوى کرمانشاه روانه اش مى کنند.744 و همزمان براى توجیه عمل ضدانسانى خود شایعاتى علیه وى منتشر مى کنند بدین قرار:ضد مذهب بابى جمهوریخواه و… 745
اسناد سیّد از جمله کیف دستى وى را نزد شاه مى برند که جز چند عینک و روزنامه و مسوده یکى دو کاغذ رسمى و شخصى مربوط به خانواده خود چیزى در آن نمى یابند.
سید جمال در نامه اى که از کرمانشاه در 23 جماد الثانى براى حاج امین الضرب مى فرستد مى نویسد:
(روز پنجشنبه در حضرت عبدالعظیم که از بمارى قدرت بر حرکت نداشتم بیست نفر جلاد(فراش) عمر سعد(مختارخان) ریختند به منزل(معین التجار هم بودند) مرا به غایت غضب و حدت که نمونه اى از حصد و کینه عساکر ابن زیاد بود کشیدند…تا مدت چهار ساعت هیچ نمى فهمیدم که در کجا هستم.چون به خود آمدم و عمرسعد و شمر را(حسن خان قزوینى سرتیپ سوار کشیک خانه) در حضور خود دیدم و مدت سه ساعت هم بى عمامه بى ردا نسشسته على الاتصال آب مى نوشیدم… کیف را هم که در آن بعضى مبلغ و پاره اى اوراق و کتب بود ندادند…گفتند:ما براى شما به قم روانه خواهیم نمود….پس از آن مرا در حالت بیمارى و تنگ نفس و حرات کبد به پنج سوار که رئیس ایشان سنان بن انس(که حمید خان سرهنگ باشد) سپردند دیگر در بین راه بى بالاپوش بى شلوار با همه آن برفها و آن سرماهاى شدید و آن خشونت اخلاق… بردند….747)
میرزا رضاى کرمانى مرید سید جزء افرادى بوده که هنگام دستگیرى سیّد حضور داشته از این صحنه تکان دهنده به خشم مى آید و زبان به اعتراض مى گشاید که به دستور مختارخان تنبیه مى گردد.748
سید عبدالرحیم معین التجار کرمانى نیز در هنگام دستگیرى سیّد حضور داشته است.749
2جمادى الثانى1308/13 ژانویه1891
در اول جمادى الثانى حاج امین الضرب نامه اى به محمد یزدى نماینده خود در قم مى نویسد:
(سید جمال را اولیاى دولت به قم آورده اند و نمى دانیم از آن جا به کجا خواهند برد.فرمایشى داشتند اطاعت کنید و اگر خواستند تا 50 تومان فوراً به ایشان
بدهید.750)
وى در 4 جمادى الثانى پاسخ مى دهد:
(وى را دو روز قبل به کرمانشاه حرکت داده اند در حالى که بوران شدیدى بود.751 بنابراین روز دوم ماه سید در قم بوده است.)
14جمادى الثانى1308/25 ژانویه1891
در این تاریخ سید جمال به کرمانشاه مى رسد و خبر ورود وى را ملاعلى عرب ساکن کرمانشاهان به امین الضرب مى دهد752.سیّد را به اتفاق پنج غلام به کرمانشاه مى برند و در دیوان خانه مهمان حسام الملک مى شوند.753
15جمادى الثانیه1308/26 ژانویه
سید جمال الدین از کرمانشاه نامه اى به حاج امین الضرب مى نویسد و در آن از مهمان نوازى حسام الملک والى کرمانشاه و از آقاى ملاعلى عرب تشکر مى کند.754
23 جمادى الثانى1308/3 فوریه 1891
در این تاریخ سیّد نامه اى از کرمانشاه به امین الضرب مى نویسد و جریان دستگیرى خود را شرح مى دهد که قسمتهائى از آن را که مربوط به تبعید وى از تهران بود نقل گردید و در این جا بخشى از قسمت پایانى نامه را نقل مى کنیم:
(این همه مصائب بر بدن من وارد آمد ولى در همه این حالات روح من مسرور بود و هست و خواهد بود. و بلاشک بعضى ایرانیان خواهند دانست که من براى اصلاح احوال صورى و معنوى ایشان تا هر درجه ایستادگى دارم.آنچه مى گفتم نه از براى امراى وقت و گرمى مجلس بود.و از خداوند تعالى خواهانم که این واقعه مهوله را یکى از اسباب فوز من قرار دهد و بدین مقصد عالیم برساند و دلهاى پاکِ
منور با ایمان را شاد گرداند.آمین.755)
آقاى محمد على اصفهانى نماینده حاج محمد حسن در اصفهان اجناسى را براى سید جمال فراهم مى کند و با پول نقد به وى مى دهد.که تاریخ 21 جمادى الثانى1308هـ.ق. این لیست به امضاى سید مى رسد.756
پسرحاج امین الضرب در پایان ماه جمادى الثانى نامه اى به سید جمال و ملاعلى عرب مى نویسد و به کرمانشاه مى فرستد.757)
دوشنبه 29جمادى الثانى1308/9 فوریه 1891
در این روز سید جمال با پول و اثاث لازم 758 در حالى که دوازده سوار با یوزباشى همراه وى هستند کرمانشاه را به قصد خانقین ترک مى کند و سى ام جمادى الثانى وارد خانقین مى شود و در تلگرافى که به کرمانشاه مى فرستد ورود خود را به خانقین اعلام مى دارد.759 سید جمال از آن جا به بغداد مى رود.
20رجب1308/30فوریه1891
سید جمال الدین را از خانقین به بغداد مى برند.ظاهراً در آغاز در نظر داشته اند وى را در بغداد تسلیم کارگزار ایران دهند و نزد وى در حبس باشد.
سید جمال بعد از رسیدن به بغداد در بیستم رجب نامه اى به کرمانشاه براى محمد على اصفهانى مى فرستد.760
که در 28رجب به دست وى مى رسد.نامه اى نیز در همان تاریخ براى حاج امین الضرب مى فرستد.در هر دو نامه تصریح مى کند:
(وارد بغداد شده در باب الرعابه صغافیر در خان حاجى عبدالصمد تاجر اصفهانى منزل دارم.761)
سید جمال متجاوز از پانزده روز در بغداد و کاظمین و سامرا بوده و در آن جا نیز به فعالیتهاى خود ادامه مى دهد.
سید جمال الدین در پایان(رسالة فى الصناعة) که استنساخ کرده درباره توقف خود در بغداد نوشته است:
(کتبته بیدى فى دارالسلام البغداد[بالاى بغداد به خط قرمز نوشته:الشریف] و ان الغریب فى البلدان والطرید عن الاوطان جمال الدین الحسینى الاستنبولى.)762
بالاى(الاستنبولى) با خطر قرمز نوشته است:(الکابلى).
این تعبیرات نشانگر آن است که سید جمال این جملات را بعد از تبعید از ایران نوشته و این که بالاى کلمه بغداد واژه الشریف را نوشته شاید اشاره به کاظمین و سامراء داشته باشد.
سید جمال الدین در کاظمین به گونه مخفى تشکیلاتى براى آگاهاندن مردم ایجاد مى کند.به نظر مى رسد که در همین سفر با میرزاى شیرازى بزرگ مرجع تقلید شیعیان و رهبر جنبش تنباکو دیدارى دارد.
در این باره آیة الله حسینى همدانى داماد آیة اللّه نائینى مى گوید:
(یک روز لا به لاى کتابها چشمم به یک پاکت نامه افتاد که خط آن را خیلى شبیه خط مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى یافتم.خدمت مرحوم آیة الله نائینى عرض کردم:آقا این خط آقا سید جمال الدین نیست؟ایشان فرمودند:چرا.
عرض کردم:چطور!این نامه از کجا؟ایشان فرمودند:
مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى آن زمان که من در اصفهان بودم با من رابطه بسیار صمیمى و گرم داشت و با من رفت و آمد مى فرمود.سامرا هم که آمدم هر یکى ـ دو سال مى آمدند. از جمله در سنه1306[صحیح1308 است آن گونه که قبلاً ذکر شد]که مصادف بود با دوران تحریم تنباکو مرحوم سید جمال الدین تشریف آوردند سامرّا حجره من هم آمدند.چند دقیقه به احوالپرسى گذشت و ایشان تشریف بردند.بعد از حدود ده دقیقه بازگشتند و فرمودند:
من تصمیم داردم نیم ساعت با آیة الله العظمى میرزاى شیرازى به طور خصوصى ملاقات کنم.از هر کس پرسیدم شما را نشان دادند که واسطه بشوید.حالا آمده ام از
شما خواهش کنم:از ایشان درخواست کنید که:من نیم ساعت ایشان را تنها ببینم.
عرض کردم:اشکالى ندارد.رفتم خدمت مرحوم آیت الله العظیم میرزاى شیرازى.در اتاق خصوصى خدمتشان رسیدم.عرض کردم:به این جهت مزاحم شدم که عرض کنم:آقا سید جمال الدین اسدابادى تقاضا دارند خدمت شما برسند و به طور خصوصى نیم ساعت شما را ملاقات کنند.ایشان بعد از مقدارى تأمل فرمودند:به آقا سید جمال الدین بفرمایید:مرقومه شما مى رسد و من هم به مقدار مقتضى با شمامساعدت مى کنم.بعد به من فرمود:من نمى توانم کبّاده آقا سید جمال الدین را به دوش بکشم.ایشان اگر دستش به من برسد توقعات زیادى دارد که من نمى توانم و نباید همه آن را انجام دهم. من از خدمت آیة الله العظمى میرزاى شیرازى آمدم و به مرحوم سید جمال الدین عرض کردم آقا عذر آوردند.آن مرحوم هم چیزى نگفت.)763
از آنچه ذکر شد به خوبى استفاده مى شود که سید جمال با نیروهاى مستعدى مانند نائینى ارتباط داشته امّا این ارتباط مخفى مانده و نامه هاى متعددى به میرزاى شیرازى نوشته که در منابع و اسناد به جاى مانده اثرى از آنها نیست.
این که میرزاى شیرازى ابراز مى دارد:(به خاطر توقعات زیاد سیّد جمال که برخى از آنها را نباید انجام دهیم با وى ملاقات نمى کنم.) چنین استفاده مى شود در آن شرایط که جوّ نامطلوب است و سیّد متهم به مصلحت نمى بیند که با سیّد ملاقات کند امّا از طریق نامه مانعى نمى دیده که ارتباط برقرار باشد و تا جایى که امکان داشته باشد مساعدت هم بکند.ولى با روحیه اى که ما از سیّد جمال سراغ داریم او هر گاه به مطلبى مى رسیده در اجراى آن سخت پاى مى فشرده است.
از این روى آیة اللّه سید رضى شیرازى نواده میرزاى شیرازى در مصاحبه با مجلّه حوزه از قول آیة اللّه نجفى مرعشى نقل مى کند:
(ملاقات شبانه انجام مى گیرد.764)
بنابراین سیّد جمال میرزا را در جریان مسائل جدید ایران قرار مى دهد. به نظر
مى رسد که در آن زمان هنوز سیّد در جریان جزئیات قرار داد تنباکو نبوده است.زیرا در نامه اى که از بصره مى نویسد جزئیات قرارداد را تشریح مى کند.765
در ارتباط با فعالیتهاى سید در کاظمین آنچه را که مرحوم آقا بزرگ تهرانى در کتاب نقباء البشر در شرح حال شیخ عبدالمحسن کاظمى نوشته که وى همچون سید جمال مذهب خود را پنهان داشته و سفرى به مصر نموده است و… نقل مى کنیم:
(سید جمال الدین پس از بغداد به کاظمین مى رود.میزبان وى در کاظمین احمد بن میرزا محمد یزدى بوده.منزل وى متصل به منزل عبدالمحسن کاظمى بوده است.عده اى در ان منزل جمع مى شوند. از جمله آنان حاج على اوف تبریزى حاج على مطلب حاج على اکبر اهرابى عبدالمحسن کاظمى و گروه دیگر بوده اند.این گروه مجمع سرى براى تبلیغ اسلام تشکیل مى دهند:(و انشاؤا مجمعاً سریا للعمل نشر الوعى الاسلامى) نیروهاى حکومتى از گردهم آیى این گروه آگاه مى شوند.پلیس آنان را محاصره و سید جمال و عده دیگر را دستگیر و تبعید مى کند. عبدالمحسن کاظمى با چند نفر دیگر مجبور مى شوند شهر را ترک کنند.در مسیر عماره زمانى که پلیس وارد کشتى مى شوند از ترس این که مبادا به اوراق آنان پلیس دست بیابد همه را که در یک صندوق بوده به دریا مى افکنید.766)
در گزارشى که میرزا عباسخان قوام الدوله وزیر خارجه به خط خود نوشته از قول خلیل خالد بیک سفیر عثمانى فعالیتهاى سید جمال را گزارش مى دهد منتهى فعالیتهاى وى در راستاى مسلک بابیت مى داند:
(این بود که از جانب والى بغداد هم فوراً جاسوسها بر او گماشته شد.سیصد تومان تنخواه با بعضى کاغذها که از طهران با او فرستاده شده بود و کاغذهاى او را که به اطراف مى فرستاد تمام را ضبط کردند….[سیّد جمال] لدى الورود بناى مراوده را با(بابیها)گذارد و با نصرت پاشا که مى دانست قدرى از دولت رنجیده است طرح الفت ریخت .و به محض این که این راپورت به اسلامبول رسید
حکم شد فقط همان سیصد تومان مرسوله را به او داده و او را از بغداد نفى به بصره کردند و بعضى از بقیه بابیها را نفى به موصل کردند و نصرت پاشا را هم به واسطه این گونه حالات به قلعه فاو فرستادند آن جا متوقف باشد….767)
در این گزارش نام بابیها ذکر نشده است.احتمالاً همان نیروهایى که براى نشر اسلام جلساتى تشکیل داده بودند به اتهام بابى به موصل تبعید شده اند.
آقاى صادق نشأت در مقاله خود به نام:(سید جمال الدین اسدآبادى در بغداد) مى نویسد:
(حسین سرى پاشا والى بغداد بوده که به طور مخفیانه سید را در کاروانسراى عبدالصمد اصفهانى معروف به همدانى تحت نظر مى گیرد.و چون فردى عارف مسلک و ادیب و شاعره بوده به سید احترام مى گذارد تا این که دستور بر مراقبت شدید مى رسد.و این جا با سید بدرفتارى نموده به گونه اى که سید عبدالرحمن گیلانى نقیب الاشراف بغداد طى تلگرافى وساطت نموده واز باب عالى مى خواهد که نسبت به سیّد بدرفتارى ننمایند و وسائل سفر وى را به بصره و هندوستان فراهم مى سازد.768)
6شعبان1308/17 مارس1891
سید جمال الدین را در شب ششم ماه شعبان از بغداد حرکت مى دهند و با محملهاى پاشاى بغداد به جانب بصره مى برند.این گزارشى است که حاجى على اکبر همدانى که بنابه توصیه ملاعلى عرب با سید جمال در بغداد همکارى مى کرده وبه او کمک مى نموده769 به ملاعلى عرب مى دهد.770
دولت ایران از حضور سید جمال در بصره نگران بوده از این روى در پشت گزارش قوام الدوله(قبلاً ذکر شد.)ناصرالدین شاه خطاب به امین السلطان مى نویسد:
(نفى سید جمال الدین به بصره خوب نیست; چون بصره وصل به حدود ایران است….او را اگر نفى به یمن یا شامات و بیت المقدس یا به جزیره کرید بکنند
خیلى بهتر است.)
در ضمن همین نامه آمده:از نوشته هاى سیّد آنچه که مربوط به ایران است به دولت ایران تحویل گردد.771
امین السلطان طى تلگراف رمزى که به اسلامبول مخابره مى کند از سفیر کبیر ایران ناظم الدوله مى خواهد که طبق دستور ناصرالدین شاه عمل کند:
(از اعلى حضرت سلطان خواهش نمایید که او را به جاى دیگر که دور از سرحدات ایران است نفى کنند و نوشتجات او را قدغن از ارسال فرمایند.772)
بر اساس همین سفارشات و فعالیتهاى ایران بود که دولت عثمانى طى تلگرافى از هدایت پاشا حاکم بصره مى خواهد سیّد را به خرج خودش به خارج اعزام کند.ولى سیّد به واسطه تهیدستى و بى پولى و فراهم نبودن وسائل سفر در بصره مى ماند.773 حدود شش ماه توقف وى در آن جا طول مى کشد و جوانان ناراضى عراقى و مأمورین روشنفکر عثمانى از افکار او بهره مى برند.
8شوال1308/17مه1891
در اول سال1308هـ.ق.به صورت مبهم دولت ایران خبر از قراردادى در باب تنباکو داده بود.ولى جزئیات آن مشخص نبوده تا این که روزنامه اختر شماره 13 سال هفدهم چاپ استانبول مورخ سه شنبه27 ربیع الاول سال 1308هـ.ق./11نوامبر1890م.خبر انحصار توتون در ایران را منتشر کرد774.دولت ایران در 9رجب 1308 در این ارتباط اطلاعیه اى با عنوان:(دستورالعمل مجلس ترقیقات امتیاز) منتشر نمود و محدودیتهاى ایجاد شده بر اثر این امتیاز را بر شمرد775.کم کم مردم ایران با ورود فرنگیان و اطلاعاتى که به دست آوردند پى به جزئیات مسأله بردند و به مخالفت برخاستند. در ماه مبارک 1308هـ.ق. حاجى سید على اکبر فال اسیرى در شیراز سخنان تندى علیه دولت ایران776 و از ورود نمایندگان کمپانى رژى به شیراز جلوگیرى مى کند.777طبق دستور حکومت مرکزى778 در هشتم شوال779 وى را
دستگیر و تحت الحفظ به عراق مى برند. بعداً پسر و داماد او را نیز به عراق مى فرستند.ولى همسرش از رفتن امتناع مى کند.
فال اسیرى مدتى در بوشهر به سر مى برد که از آن جا با کشتى به بصره روانه شود.780 در این بین فرصت مى یابد که با سیّد جمال دیدار کند.فال اسیرى در این دیدار سیّد را در جریان وقایع جدید ایران قرار مى دهد و از وى مى خواهد که در ارتباط با انحصار تنباکو نامه اى به میرزاى شیرازى بنویسد.سید جمال نیز نامه مفصلى به میرزا مى نویسد و در آن جزئیات قرارداد تنباکو را شرح مى دهد. تاریخ نگارش نامه احتمالاً ماه شوال یا نیمه هاى ذى قعده بوده است. فال اسیرى که داماد میرزاى شیرازى بوده خود را به سامرا مى رساند و نامه سید جمال را همراه با وقایع ایران از جمله کشتار مردم را در شاه چراغ براى میرزا بیان مى کند.میرزاى شیرازى براى اولین بار در تاریخ نوزدهم ذى حجه 1308هـ.ق. توسط کامران میرزا نایب السلطنه تلگرافى به ناصرالدین شاه مخابره مى کند. در این تلگراف از او مى خواهد که از اعمالى که(منافى صریح قرآن مجید) است دست بردارد و توهین را که به سید على اکبر فال اسیرى نموده جبران کند.781
بر این اساس نقش سید جمال در فتواى تحریم تنباکو مشخص مى شود.این بدان معنى نیست که میرزا تنها به خاطر همین نامه تصمیم گرفته علیه دولت ایران وارد کار شود.بلکه وى از مجموع اطلاعاتى که به دست آورده به این نتیجه رسیده است که فتواى خویش را در ارتباط با تنباکو صادر کند.میرزاى شیرازى ب توجه به حوادثى که بعداً اتفاق افتاده خود در این باره تصمیم گرفته است.البته کسانى که معتقدند صدور فتوا قبلاً از رسیدن نامه سید جمال بوده782 است دچار اشتباه شده اند.
23شوال 1308/1ژوئن 1891
در این تاریخ سید جمال نامه اى از بصره به حاج امین الضرب مى نویسد.در آن اشاره مى کند که عده اى از مردمِ نجد از من خواسته اند که به آن جا بروم.783
سید جمال الدین در کرمانشاه به ملاعلى عرب مى گوید:تمام ارتباطات با او از طریق وى انجام گیرد.از این روى حاج امین الضرب نامه هاى خود را از طریق ملاعلى عرب براى سیّد مى فرستد.سیّد نامه فوق را از بصره به کرمانشاه مى فرستد و در 9 ذى قعده 1308هـ.ق. ملاعلى طى نامه اى آن را از کرمانشاه به تهران ارسال مى دارد.784
اول ذى قعده1308/8ژوئن 1891
ملاعلى عرب در نامه خود به تاریخ فوق براى حاج امین الضرب مى نویسد:
(از سیّد جمال الدین پاکتى از براى آقا سید عبدالرحیم رسید.سابقاً آقا سید عبدالرحیم نوشته بود که کاغذ را بخوانید و مطالب لازمه او را به من نوشته و کاغذ که از او مى رسد پاره کرده به آب روان ریخته باشید.حال یک پاکت بسیار بزرگى آمده است تکلیف را چه کنم.785)
محتواى پاکت معلوم نیست امّا این احتمال وجود دارد که سید جمال الدین چند نسخه از نامه اى که براى میرزاى شیرازى فرستاده براى سید عبدالرحیم ارسال کرده است.اگر این مطلب را بپذیریم بدین معنى خواهد بود که نامه سید به میرزاى شیرازى در ماه شوال نوشته شده است.
آقاى سید عبدالرحیم معین التجار کرمانى در نامه اى که از(کاغذى که از بصره به جناب میرزا نوشته) یاد مى کند.
15ذى حجة 1308/22ژوئیه1891
در این تاریخ سید جمال نامه اى به ملاعلى عرب مى نویسد.گویا ملاعلى در نامه خود از کشته شدن میرزا رضاى کرمانى سخن گفته است که سیّد در این نامه از چگونگى مرگ میرزا سؤال مى کند همچنین مى نویسد:
(شنیده ام که حاج سیّاح را هم کشته اند و حاجى امین الضرب را جریمه نموده و
بسیار دیگر را در حبس نهاده اند.787)
و با توجه به همین نوشته است که سیّد در نامه خود به میرزاى شیرازى از مرگ میرزا رضا یاد مى کند.788
اگر سیّد این نامه را بلافاصله بعد از رسیدن نامه ملاعلى عرب نوشته باشد معلوم مى شود که سید خبر مرگ میرزا رضا را در ماه ذى قعده دریافت کرده است.
ملاعلى عرب نامه اى که سید براى وى فرستاده براى حاج امین الضرب ارسال مى کند تا در این باره توضیح دهد حاج امین الضرب در 6 محرم 1309هـ.ق. نامه اى به ملاعلى عرب مى نویسد و سؤال مى کند:
(این کاغذى که فرستاده بودید ننوشته اید از کجا رسیده و از چه جا فرستاده اند و کجا متوقفند.789)
سید جمال در بصره تحت نظر بوده است.هدایت پاشا حاکم بصره طى تلگراف رمزى که از اسلامبول دریافت مى کند مأموریت مى یابد که از اصل و نسب سید تحقیق به عمل آورد:آیا او ایرانى است یا نه؟وى نیز عبدالحمید رافعى طرابلسى قاضى بصره را مسؤول تحقیق قرار مى دهد.وى گزارش مى دهد:
(سابقه سیّد جمال در (انجمن معارف)790 عثمانى دلیل بر افغانى بوده وى مى باشد.و او سابقه نژادى با ایرانیان ندارد.)
از گزارش فوق و شرح کوتاهى که سردار کابلى از ملاقات پدرش با سیّد داده روشن مى شود که سیّد در بصره خود را افغانى معرفى کرده است:
(من[سردار نورمحمدخان] مایل بودم او را ملاقات کنم.وقتى شنیدم به این شهر[بصره] وارد شده است به دیدنش رفتم.لباس علماى ایران را در برداشت و جماعتى در خدمتش بودند.هنگامى که وارد شدم…شخصى مرا به عنوان:سردار نورمحمدخان معرفى کرد.و نمى دانم پیش از ورود من چه شخصى حضور داشته یا چه گفتگویى در میان بوده است که شخص مزبور بعد از این که نام مرا گفت بلافاصله اظهار داشت:ایشان هم افغانى هستند.
سیّد رو به من کرد و گفت:چه کسى از مسلمانها مى توان شعور داشته باشد و اهل افغان نباشد.فعلاً که جز افغان از مسلمانها کارى ساخته نیست و همه افغانى اند.من از این سخنان هیچ نتوانستم بفهمم که او خود را اهل افغانستان معرفى کرد یا نه!با آن که قیافه اش شباهت کامل به مردم افغانستان داشت لهجه اش افغانى نبود.791)
سیّد در هدایت پاشا مى خواهد زمینه را براى سفر وى به شبه جزیره عربستان مهیا کند.
هدایت پاشا در پاسخ مى گوید:باید با اجازه باب عالى باشد.
سیّد خطر را احساس مى کند.از این روى درخواست سفر به اروپا مى کند.موافقت مى شود تصمیم بر حرکت مى گیرد.از آن جا که بیش از ده لیره نداشته هدایت پاشا پانصد لیره و نقیب بصره(پدر طالب نقیب) هزار و پانصد لیره تقدیم سیّد مى کنند و سیّد با اولین کشتى از بصره خارج و رهسپار اروپا مى گردد.792
بعد از آن که سید از بصره حرکت مى کند تلگرافى از اسلامبول مى رسد که سید را دستگیر و به بغداد بفرستند.793 گویا دولت ایران در این امر نقش داشته است.میرزا لطف الله مى نویسد:
(در این اثنا تلگرافاً خبر به طهران دادند که سید جمال الدین بغتتاً از بصره خارج و از او خبرى نیست.تلگرافاتى از دولت ایران به نقاط معینه مخابره مى شود که سید را هرجا دیدند توقیف کنند.794)
علاء الملک سفیر کبیر ایران در پترزبورک در گزارشى به امین السلطان چگونگى فرارسید جمال را از بصره به لندن از قول وى نقل مى کند:
(مى گفته است:سوارها که مواظب بیرون کردن من ازطهران بودند هر چه داشتم گرفتند حتى چاقوى جیبى را هم در آورند.در کرمانشاهان حاکم آن جا چهل تومان و یک عبا به من داد.به بصره رفتم و آن جا به یکى از شیوخ عرب راه پیدا کرده در قایق او مرا از بصره گریزانده پول و عبائى به من داد.در سى و دو روزه آمدم به
لندن در باطن با ملکم خوب نیست ولى در فساد همدست هستند و روزنامه جدیدى اختراع خواهند کرد.795)
سید جمال الدین در مسیر راه خود به لندن در پورت سعید نامه اى به شیخ محمد عبده که از تبعیدگاه لبنان به مصر برگشته و وضعى آبرومند پیدا کرده بوده نوشته796 و از او مى خواهد که ابوتراب را از حرکت وى به لندن آگاه کند.در بخش پایانى نامه آمده است:
(وانا الان فى(برط السدید) اذهب الى لندره ـ ترسل جواب هذا الکتاب الى ادارة جریده(الشرق و الغرب) او الى (مستر بلنت) ـ انّ اخبار العالم و حوادثه کانت انقلعت عنى منذ سبعة اشهر و لهذا لا ادرى مستقر(المعارف) الان اخبره بسفرى ـ و التفصیل فى مکتوب آخر یصلک من لندرة انشاء الله سلّم على کل من عرفنا و عرفناه و اعترف بنا و سلّمنا له والسلام:جمال الدین الحسینى الافغانى.797)
من الان در پورت سعید هستم.به لندن مى روم.جواب نامه را به اداره روزنامه(شرق و غرب) یا به آدرس مستر بلنت بفرست.هفت ماه است که اخبار عالم و حوادث آن از من منقطع است.از این روى نمى دانم اکنون جایگاه عارف کجاست.او را از سفر من آگاه ساز و تفصیل جریان طى نامه اى از لندن به تو خواهد رسید.درود و سلام بفرست بر هر کسى که ما را مى شناسد و ما او را مى شناسیم و ما را قبول دارد و همگام با ماست.
در این نامه دو نکته درخور تأمل است:
1.هفت ماه است که سیّد از اخبار عالم منقطع مى باشد. اگر آغاز آن را ابتداى تبعید سید از ایران بدانیم بدین معنى است که سیّد این نامه را حدوداً در اواخر محرم و یا اوائل صفر نگاشته است با توجه به این که سى و دو روز در راه بوده در ماه ربیع الاول به لندن رسیده است.
2.سیّد از عبده مى خواهد که پاسخ نامه را یا به بلنت یا به ادراه روزنامه شرق و
غرب بنویسد.تا آن جا که ما تحقیق کردیم روزنامه اى به این عنوان نیابیدیم.احتمال دارد سید جمال قبل از رسیدن به لندن تصمیم به انتشار روزنامه اى با این عنوان داشته که بعداً تبدیل به ضیاء الخافقین(روشنگر شرق و غرب) شده است. سیّد در حاشیه نامه خود مى نویسد که نامه اى به حاج على اکبر نوشته ام که در روزنامه هاى مصرى درج شود.798
ربیع الاول1308/اکتبر1890
سید جمال الدین در ماه ربیع الاول به لندن رسیده بوده زیرا در نامه مورخ سوم ربیع الثانى آقاى محمد جواد به امین الضرب تصریح شده که سید جمال در لندن است.799 بنابراین مدتى قبل وى در لندن بوده و امین الضرب در نامه اول جمادى الاولى که براى محمد جواد به مسکو مى فرستد از وى مى خواهد درباره سفر سیّد و حالات وى بنویسد.800 با توجه به طول سفر سیّد (سى و دو روز) و آنچه در نامه به عبده نوشته:(هفت ماه است از اوضاع بى خبر هستم) این احتمال وجود دارد که سید جمال در اواخرِ ماه صفر به لندن رسیده باشد.
سید جمال با ورود به لندن به ملکم مى پیوندد و در محلّه هاید پارک منزل مى گزیند.801ملکم به مدت شانزده سال وزیر مختار ایران در لندن بوده و در سال1306هـ.ق.که ناصرالدین شاه به لندن سفر کرده بود امتیاز قرارداد لاتارى را به مدت هفتاد وپنج سال از شاه گرفت و چهل هزار پوند انگلیسى نصیب او گردید.بعد از مراجعت شاه به ایران روحانیون آن امتیاز را خلاف شرع اعلام نمودند و شاه هم آن را ملغى اعلام کرد.802
در 16 مارس1890م.اعلامیه عزل و الغاء تمام القاب و مناصب ملکم خان طرف دولت ایران در روزنامه هاى لندن منتشر گردید.ملکم در بیستم مارس به ادعاهاى دولت ایران پاسخ داد و از همان زمان فعالیت خود را علیه دولت ایران آغاز کرد.وى براى ادامه مبارزه خود در رجب1307/بیستم فوریه1890م. اولین شماره
رونامه قانون را منتشر ساخت.803
ملکم خان به خاطر محرومیت از امتیازاتى که داشته و رشوه هایى که از راه قرارداد لاتارى و غیره به دست آورده علم مخالفت با دولت ایران را برافراشت.ولى سید جمال الدین بعد از این که شاه و دولت ایران را در ارتباط با حفظ حقوق ملت و استقلال کشور آزمود و متوجه شد که مردمى بى لیاقت و فاسد هستند پرچم مخالفت برافراشت.آن طالب مال و ریاست بود و این طالب استقلال و دیانت.بنابراین کسانى که سید جمال را همردیف ملکم دانسته اند در قضاوت خود یا دچار اشتباه شده اند یا بعمد دست به تحریف چهره سیّد جمال یازیده اند.به هر حال سید جمال با ورود به لندن همکارى خود را با ملکم در مبارزه علیه حکومت شاه آغاز کردند و روزنامه قانون در شماره هیجده خود ورود سید را به لندن چنین گزارش مى دهد:
(جنبا سید جمال الدین را وزراى طهران چرا به آن فضاحتى که اراذل اشقیا هم نمى توانند تصور نمایند از ایران نفى کردند؟به علت این که آن فاضل متبحر به یک غیرتى که مى بایستى سرمشق علماى ایران باشد در آن ملک محرک ترقى و مروج آدمیت شده بود.حالا کجاست؟موافق اخبار صحیح این روزها خود را سالماً به لندن رسانده در آن جا به واسطه تجدید روابط خود با بزرگان عصر در نهایت دلگرمى مشغول خدمات اسلام و محرک اشتعال آدمیت ایران است.804)
سید جمال افکار و اندیشه هاى خویش را از طریق روزنامه قانون بیان مى کند.805مقاله شماره20 روزنامه قانون در تجلیل از میرزاى شیرازى که بعد از فتواى تحریم تنباکو نگاشته شده 806 گواهى است بر این مدعا.این همکارى با انتشار مجله ضیاء الخافقین به اوج خود مى رسد.سید جمال دو نامه به عربى نوشته که در عراق و ایران منتشر شده و بعداً در ضیاء الخافقین چاپ گردیده است.او مردم و علماء را به برکنارى شاه ایران تشویق مى کرده و این دو نامه به گونه مخفى به ایران ارسال گردیده و عکس العمل شدید دولت ایران را به دنبال داشته است.
آقاى ابراهیم صفائى مؤلف کتاب اسناد سیاسى دوران قاجاریه که با اسناد سروکار
دارد و ظاهراً فقط برخى از سندهاى دلخواه را منتشر مى کند! در این باره مى نویسد:
(چند نامه چاپى عربى جمال الدین افغانى که هر یک مجموعه اى از فحش و ناسزا وتهمت وافترا نسبت به ناصرالدین شاه و امین السلطان مى باشد و از لندن براى شخصیتهاى ایران فرستاده نزد مؤلف کتاب موجوده است.نشانیها و عنوانهاى پشت پاکتها تمام با خط(ملکم) است و سند همکارى آن دو بر ضد سلطنت و استقلال ایران مى باشد.807)
این سخن نشان مى دهد که وى اسناد را گزینش مى کرده است.زیرا نامه اى که سیّد جمال از امین السلطان تجلیل کرده و یا سندى که در آن سید جمال(بابى) و همکار(بابیها) در بغداد خوانده شده نشر مى دهد امّا دو نامه اى که علیه ناصرالدین شاه و امین السلطان است نشر نمى دهد و مخالفت با این افراد فاسد را مساوى ضدیت با استقلال ایران مى داند! چرا؟ چون بر حکومت دوهزارو پانصد سال شاهنشاهى ایران زیر سؤال مى رفت.صفائى قلم بمزد سندى را که باعث افشاى حکومتگران فاسد نظام شاهنشاهى مى گردد خلاف استقلال تصور مى کند.
سید جمال در لندن سخنرانیهاى متعددى علیه حکومت ایران ارائه مى دهد و مقالات متعددى از وى در جراید نشر مى یابد.قیام مردم ایران علیه انحصار تنباکو مردم انگلستان را به شنیدن سخنان و مطالعه نوشته هاى این مرد بزرگ و مبارز نستوه علاقه مند مى کند.
روز پنجشنبه اول جمادى الاولى 1309 12 آذر 1270/3دسامبر 1891 فتواى تحریم تنباکو به تهران مى رسد808 و مردم ایران احساس مى کنند که مبارزاتشان به نتیجه مطلوب نزدیک شده است.
3جمادى الاولى1309/6دسامبر1891
آقاى محمد بن حاج عبدالمجید اصفهانى نماینده حاجى محمد حسن امین الضرب در مارسیل نامه اى به امین الضرب مى نویسد و گزارشى از فعالیتهاى سید
جمال و همکارى وى با ملکم ارائه مى ده. در آن نامه از انتقاد سید از وزراى ایران و وزیر اعظم که در روزنامه هاى لندن به چاپ رسیده گزارش مى دهد. در این نامه ابراز مى دارد:
(سید بعد از عزیمت از ایران از طریق بغداد و بصره به برلن رفته و در مجلس بیزمارک به گفتگو پرداخته ولى دولت آلمان به وى بى اعتناء بوده است.809)
15جمادى الاولى1309/18 دسامبر 1891
فعالیتهاى سید جمال در لندن باعث مى شود که احزاب مختلف براى اطلاع از اوضاع ایران از وى دعوت به عمل آورند.
روزنامه منچستر گاردین در 18 دسامبر 1891 خبر پذیرایى و ایراد خطابه سید را در کلوب حزب لیبرال انگلستان چنین منتشر مى کند:
(عصر فردا شیخ جمال الدین در ناشنال کلوب راجع به اوضاع ایران خطابه اى ایراد خواهد کرد.مشارالیه فرانسه را به خوبى حرف مى زند ولى انگلیسى نمى داند.او در افغان متولد[شده] و موقعى در اسلامبول وزیر فرهنگ و اوقاف بوده.نامبرده هرگز لباس اروپایى به تن نمى کند و عمامه اى مانند علماى مسلمان سر مى گذارد.شخصى روحانى و عالم بسیار متبحرى است.چندین بار در جامع معروف ایاصوفیه ومساجد بزرگ اسلامى تهران و شهرهاى معروف هندوستان وعظ نموده است .بعداً با عرابى پاشا از نهضتهایى که علیه مصر بر پا شده بود ارتباط پیدا مى کند و چندین سال پیش به اتفاق بلنت نظر به توصیه راندولف چرچیل از مجلس عوام دیدن نمود.از آن موقع تا این اواخر در ایران بود. موقع مراجعت شاه از اروپا ملتزم رکاب بود.در ابتداء بسیار مورد توجه و عنایت شاه ایران قرار گرفت ولى طولى نکشید که در اثر تفسیر آزادانه بعضى از تعالیم حضرت محمد(ص) مورد غضب شاهانه قرار گرفت.در نتیجه او را به بغداد تبعید وتحت نظر پلیس و مقامات نظامى واقع شد.چند ماه پیش آن جا را ترک[کرده] و به
انگلستان آمده است.مشارالیه در این جا وقت خود را براى اعتلاى عظمت اسلام و مخصوصاً ایران صرف مى نماید.با پرنس ملکم خان که به طور عمیق افکار عمومى ایرانیان را به وسیله روزنامه خود [قانون] منقلب نموده همکارى دارد. این روزنامه به طور مخفیانه از اروپا به ایران ارسال و در آن جا توزیع مى گردد.810)
این گزارش جامعى است از تلاشها و فعالیتهاى سید جمال گرچه در مواردى دور از لغزش نیست ولى نشانه استقبال مردم انگلستان از سخنان سید جمال است.
سید جمال به تلاشهاى خود علیه دولت مى افزاید ونامه اى را که براى میرزاى شیرازى از بصره فرستاده بود براى عده اى از معاریف از طریق پست ارسال مى کند. از جمله آقاى اعتماد السلطنة در روزنامه خود به تاریخ21 جماد الثانیه 1309هـ.ق. به دریافت این نامه اشاره مى کند که پشت پاکت با خط سید جمال الدین نوشته شده و براى وى ارسال گردیده است.811
دولت ایران نیز بعد از دریافت این نامه به حکوم انگلستان اعتراض مى کند و خواهان محدود شدن فعالیتهاى وى مى گردد.
در همین ارتباط آقاى فرانک لاسل سفیر انگلستان در ایران در 19 ژانویه1892/18 جمادى الثانیه 1309 گزارشى به وزارت خارجه بریتانیا مى فرستد که در آغاز آن آمده است:
(نامه بسیار عجیب که خطاب به حاجى میرزا حسن شیرازى رئیس و نماینده مذهب شیعه در سامره است…براى ملاحظه آن جناب تقدیم مى دارد.)
در این گزارش از اعتراض دولت ایران به فعالیتهاى سید در لندن سخن مى گوید و به سخنرانى سید در کلوب حزب لیبرال با عنوان(بحران کنونى در ایران)اشاره مى نماید و اضافه مى کند که سیّد در آن سخنرانى از ذکر مطالب مربوط به انگلستان خوددارى کرده ولى در نامه خود به میرزاى شیرازى شدیداً به سیاست انگلستان حمله نموده است.812
16جمادى الاولى1309/19 دسامبر1891
اول ماه جمادى الاولى حکم تحریم تنباکو به تهران رسیده بود.دولت ایران بعد از مدتى گفتگو و مذاکره و حتى ایجاد تردید در فتوا بناچار در 16 جمادى الاولى 1309هـ.ق. امتیاز داخله را رسماً لغو کرد. مردم به این قانع نشدند و دست از مبارزه برنداشتند و علماى مبارز تهران خواستار لغو تمامامتیازات شدند.در نتیجه در 19 جمادى الثانیه1309هـ.ق. کلیه انحصارات دخانیات لغو گردید814 و مبارزات مردم ایران به نتیجه رسید. این پیروزى براى ناصرالدین شاه خیلى تلخ و ناگوار بود.
سید جمال بعد از اطلاع از فتواى تحریم تنباکو و وضعیت مناسبى که پیش آمده بود تصمیم مى گیرد پیام اصلى را به سکان داران نهضت تنباکو برساند و به آنان اعلام کند که سرچشمه تمام این مفاسد شاه و وزراى فاسد وى مى باشند.بنابراین اکنون فرصت مناسبى براى خلع ناصرالدین شاه پیش آمده است از این روى طى نامه اى که با عنوان:(حملة القرآن) خطاب به یازده تن از علماى ایران که نام آنان در ذیل مى آید مى نویسد:
1.جناب حاج میرزا محمد حسن شیرازى.
2.جناب حاج میرزا حبیب الله رشتى.
3.جناب حاج میرزا ابوالقاسم کربلائى.
4.جناب حاج میرزا جواد آقا تبریزى.
5.جناب حاج سید على اکبر شیرازى[فال اسیرى].
6.جناب حاج شیخ هادى نجم آبادى.
7.جناب میرزا حسن آشتیانى.
8.جناب سید طاهر زکى صدرالعلماء.
9.جناب حاج آقا محسن عراقى.
10.جناب حاج شیخ محمد تقى اصفهانى.
11.جناب حاج ملامحمد تقى بجنوردى.815
این نامه و نامه هاى دیگر سید جمال الدین از طریق پست به ایران و عراق ارسال مى گردد.
سید جمال در همین زمان نامه مفصلى خطاب به ملکه بریتانیا مى فرستد و جنایات دولت ایران را بر مى شمارد که این نامه در خور دقت است.816
سرفرانک لاسل در گزارش 11 مه 1892/17 ذى قعده1309 خود به وزارت خارجه بریتانیا به لندن مى فرستد به این نامه سید جمال اشاره مى کند:
(در آن مستقیماً به مقام سلطنت توهین و به شدت حمله شده است.و ترجمه این نامه سید جمال الدین که موجب تغییر و اعتراض شاه گردیده ارسال مى گردد.نظر شاه بر این است که نویسنده این نامه مستحق مرگ یا حداقل حبس ابد مى باشد.817)
سه شنبه27 جمادى الاولى 1309
دولت ایران به شدت از فعالیتهاى سید جمال الدین نگران بوده و براى جلوگیرى از نشر اندیشه هاى وى تلاش گسترده اى را آغاز مى کند.
مهمترین اقدام دولت ایران بعد از تماسهاى مکرر با دولت انگلستان براى جلوگیرى از فعالیتهاى سید جمال تلاش براى نشر مجدد روزنامه اختر است. این روزنامه که در اسلامبول منتشر مى شد به علت نداشتن سرمایه تعطیل شده بود.میرزا اسدالله خان طباطبائى دیبا ناظم الدوله سفیر کبیر ایران در اسلامبول در 14 جمادى الاولى 1309هـ.ق.به امین السلطان وزیر اعظم ایران پیشنهاد کرد که براى رد مقالات سید جمال الدین خوب است مساعدت فرمایند که این روزنامه مجدداً منتشر شود.امین السلطان هم نامه ناظم الدوله را به عرض ناصرالدین شاه مى رساند.ناصرالدین در حاشیه نامه چنین مى نویسد:
(البته هر نوع امداد به این روزنامه بکنید جا دارد و خرج صحیح است بخصوص
در رد و قدح شیخ جمال الدین و این نوع کتابچه هاى عربى او باید بنویسند و منتشر کنند خیلى لازم است.818)
امین السلطان در تلگراف رمزى که به ناظم الدوله سفیر ایران در عثمانى مخابره مى کند درباره فعالیتهاى سید جمال و محتویات اولین شماره مى نویسد:
(…بر مى دارد کاغذها مثل روزنامه به زبان عربى در مذمت دولت و سلطنت خطاب به علماى اعلام چاپ کرده مى فرستد که نسخه ابتداى آن به طهران هم مى رسد.
بندگان اقدس همایون مى فرمایند شما که از حالات فساد و شیطنت این مرد[سیّد جمال] کاملاً اطلاع دارید خود اختر هم او را خوب مى شناسد شرح مبسوطى در معرض حالات رذیله و کفر و خباثت او در اولین نسخه اختر نوشته شود که مقارن رسیدن کاغذهاى فساد انگیز او معلومات اختر هم به مردم برسد و بدانند(که مردم بدانند) نویسنده نه مجتهد است نه آدم بلکه یک شیطان و کفر محض است.البته زود اقدام نمایید که خیلى لازم است.امین السلطان.819)
در روزنامه اختر در شماره شانزدهم سال هجدهم به تاریخ 27 جمادى الاولى 1309 صفحه 129 تکفیر نامه اى طبق دستور امین السلطان به قلم محمد طاهر سردبیر اختر با عنوان(شیطان در لباس انسان) به چاپ مى رسد.
روزنامه اختر گرچه به دستور دولت ایران علیه سید جمال مقاله مفصلى نشر داد ولى دو سال بعد تحت نفوذ و اندیشه هاى سید جمال و یارانش قرار مى گیرد.821 از این روى از ورود آن به ایران جلوگیرى مى شود.822
از آن جا که نامه هاى سید به حوزه علمیه نجف و سرزمین عراق فرستاده مى شد و این حود باعث تحت تأثیر قرار گرفتن علماء و حوزه علمیه مى گردید براى بى اعتبار کردن سید در نجف نقشه دیگرى ریختند.
از آقایان:سید هبة الدین شهرستانى و سید محمد صادق طباطبائى نقل شده که مى گفتند:
(مرد بیگانه اى بلند قد و سفید رو و مو بور و درویش مآب!در لباس جهانگردى همان ایام از هندوستان به عراق عرب آمد در مجالس علما وطلاب عتبات حاضر مى شد و از سابقه علاقه خود در سفر دریا با سید جمال الدین داستانها مى گفت و سید را بى دین و باده نوش و بى مبالات در مسائل مذهبى معرفى مى کرد!823)
شاید همین جوسازیها بوده که امام خمینى کمتر نام سید را در نجف مى برد و فقط یک مرتبه نام مى برد824 و شنیده شده که برخى به حضرت ایشان اعتراض کرده اند!
رجب1309/فوریه1892
آقاى امین السلطان براى خنثى کردن تبلیغات سید جمال و نامه هایى که به نقاط مختلف مى فرستاد در ماه رجب سال 1309هـ.ق. نامه مفصلى به حاج میرزا حسن شیرازى مرجع تقلید شیعیان جهان در سامره مى نویسد و در آن سوابق و اعمال ملکم و سید جمال الدین را بیان و از آن دو به شدت انتقاد مى کند.از نامه بر مى آید که امین السلطان نگران تأثیر سید بر میرزاى شیرازى بوده است.به احتمال زیاد بعد از آن که سیّد نامه هشدار دهنده خود را براى علماى ایران ارسال مى دارد و در آن خلع شاه را مى طلبد و امین السلطان این نامه را به میرزا مى نویسد.دولتمردان ایران سید جمال را تأثیر گذار در نهضت تنباکو مى دانسته اند و نامه تاریخى سیّد به میرزا را گواه بر نظر خود مى گرفته اند.اعتماد السلطنه به این نکته تصریح دارد.825
بنابرنظر اینان این احتمال وجود داشته که نامه مجدد وى به میرزاى شیرازى و دیگر علما مؤثر واقع شود.از این روى امین السلطان وزیر اعظم ایران درصدد برمى آید با ذکر اتهاماتى علیه سیّد چهره وى را براى میرزا بدجلوه دهد.امین السلطان در این نامه مستند به آیات قرآن! ابتدا تاریخچه زندگانى و فعالیتهاى میرزا ملکم پسر میرزا یعقوب ارمنى را شرح مى دهد آن گاه سید جمال را با وى مرتبط مى داند و حرکات وى را در راستاى فعالیتهاى سرّملکم معرفى مى کند:
(وى[ملکم خان] از کسانى است که فراموشخانه در تهران تأسیس کرده و بدون
صیغه عقد تزویج نموده است سپس توبه و خود را مقید به اسلام معرفى کرده است.از این روى به سمت سفارت دولت ایران در لندن مأمور مى شود و سالى بیست هزار تومان از طرف دولت ایران دریافت مى کند تا این که قرارداد لاتارى را که ترویج و انتشار قمار است منعقد نموده و قریب چهل هزار لیره در خفا مى گیرد.دولت ایران این قرارداد را لغو و او را عزل مى کند و اکنون در روزنامه قانون به فساد مشغول است و در نامه اى مرا تهدید نموده است….
حالات مردود این کافر فطرى و مرتد ملى[ملکم] به مردم بى خبر مسکین بلکه به علماى اعلام دین مبین واضح و اعلام فرمایید و کذلک از جمله اسبابى که چندى است این خبیث به دست آورده و او را نیز مثل خودش به لعن ابدى سپرده است شخص شیخ جمال الدین نامى است که مدتهاى مدید خود را در مملکت روسیه و افغان از اهل سنت و جماعت قلم داده و روزنامه هاى خیلى خطرناک در قدرح تشیع چاپ و منتشر مى کرد.بعد از آن که دولت ایران حالت او را بر دولت روس معلوم نمود فراراً میان افغانها رفته باعث قتل قریب هزار نفر رجال و نساء و اطفال شیعه هاى(هرات) و جاهاى دیگر شد.در افغانستان هم ترویج آثار ملت و مذهب ذات لهب بابیه از او ظهور یافت و مطرود شد. و پارسال به تهران آمده منزلى مرتب و محفلى از بابى و دهرى مرکب مهیا و بر پا کرد و متدرجاً جمعى از عوام اضلّ من الانعام را جلب و به عقاید باطله خود هدایت و جذب نمود از اختقاى این خبائث تجاوز و به تجاهر و علانیه جسارت کرد. لهذا محض حفظ دائره مطهره تشیع و وقایه زمام انتظام از جانب سنى الجوانب همایونى حکم به نفى او از این بلدان و طهارت تهران از دنائت آن وجود مردو شد.از تهران به بصره و بغداد و اسلامبول حرکت چون در همه جا خباثت و شرارت را مکشوف و معروف بود مجال اقامت نیافته عنان خباثت را به لندن پایتخت انگلیس تافته در آن جا ملکم او را و او ملکم را یافته و با یکدیگر پس از ملاقات عقد مواخات نموده لوایج عربى العباره در قبایح دولت اسلام نوشته و چاپ و نشر نموده که البته همه به عرض
جناب مستطاب عالى رسیده و محض اطلاع خاطر عاطر یک نسخه تازه آن را که تازه طبع و نشر نموده است و از ملاحظه آن هر مسلم را که رائحه است به مشام او رسد و عرق حمیت اسلامیت در بدن او روئیده باشد مرتعش و از غیرت منقلب مى سازد لفاً تقدیم نمودم قرائت و اطلاع حاصل خواهند فرمود.مقصود از تطویل ذیل این ذریعه و تصدیع خاطر شریعت مظهر آن جناب مستطاب سه چیز است:یکى معرفت کامل در حق این دو نفر دیگر آن که خاطر مطهر مستطاب عالى از این نوشتجاب خباثت بینات مسبوق گردد که اگر به عرض عالى برسد فوراً به نظر قدس اثر بیاورید که از این قبیل است و مقصد عمده دیگر آن که محضاً لرضاء الله و حفظاً لاحکام الله و شریعة رسوله به هر کس لازم و مقتضى شمارید بفهمانید و اعلان و اعلام فرمائید که مردم بیچاره به ام زندقه این زنادقه و امثال آنها گرفتار نشوند.امین السلطان.826)
امین السلطان در این نامه سید جمال را زندیق و ضد تشیع و طرفدار بابى معرفى کرده است.
شاید همین ملاحظات خاص سیاسى بوده زمانى که سید جمال براى ملاقات با میرزاى شیرازى وقت مى خواهد میرزا شیرازى حاضر به ملاقات با سدجمال نمى شود و این زمانى بوده که سید در اسلامبول بوده و مسأله اتحاد اسلام مطرح گردیده است.827
هدف امین السلطان تحریف چهره سیّد بوده و گرنه او و هر کسى که با سیّد اندک آشنایى داشته مى دانسته که سیّد هیچ پیوندى با بابیت ندارد بلکه از منتقدین سرسخت این گروه گمراه است.بهائیان ایران در محرم1308هـ.ق. در اواخر حضور سیّد در ایران رسماً نامه اى به ناصرالدین شاه مى نویسند و از سید جمال تبرى مى جویند و به انتقاداتى که وى در دائرة المعارف بستانى کرده اشاره مى کند:
(از آن جمله در روزنامه هاى مصر مقالات مفصله بر قدح و ذم این طایفه[بابیت] مرقوم نمود و رساله اى در هندوستان تألیف و فصل مشبعى در نکوهش حرکت و روش این طایفه ترقیم کرد و چون(پطرس بستانى) دائرة المعارف یعنى قاموس عمومى به
لسان عربى تألیف نمود جمال الدین جمیع قبایح و شنایع و رذائل و ذمائم را جمع نموده به صورت مقاله ئى مجسم نموده و نسبت به این طایفه داد و از مؤلف خواهش درج در آن کتاب نمود.828)
ابراهیم صفائى که در کتاب خود تحت عنوان(رهبران مشروطه) مقاله سید علیه بابیّت را در دائرة المعارف بستانى دلیل بر بابى بودن سید مى داند امّا در کتاب:829(اسناد سیاسى) وانمود مى کند که سیّد در دوران جوانى به بهائیت گرایش داشته است.به پندار وى در ایران و عثمانى با ازلیان همکارى داشته و در ایران به نام بهائیت علیه سلطنت و دولت شبنامه منتشر مى کرده است830!
دوشنبه 2 رجب 1309/1 فوریه 1892
سید جمال الدین براى تشدید مبارزات خود علیه دولت و بیدارى مسلمانان مجله ضیاء الخافقین را با همکارى ملکم ایجاد و پنج شماره از آن منتشر گردید.831 این نشریه به دو زبان عربى و انگلیسى منتشر مى شده است.833
طرح انتشار آن را سید جمال قبل از ورود به لندن ریخته بوده است.
در مجموع شش اثر از سید جمال با نامهاى متعدد در آن نشریه منتشر گردیده که به فهرست مقالات و تاریخ انتشار نشریه ضیاء الخافقین اشاره مى کنیم:
سید جمال الدین در اولین شماره ضیاء الخافقین که در تاریخ دوشنبه اشباط[فوریه] 1892 منتشر گردیده مقاله اى دارد با عنوان:احوال فارس الحاضرة) که با نام(السید) امضاء کرده است.833 این مقاله به شیوه اى تهاجمى نگاشته شده و در آن به شاه و دولت ایران حمله کرده است.
6شعبان1309/6 مارس 1892
دومین شماره ضیاء الخافقین در این تاریخ منتشر گردیده834 و سید در آن مقاله اى دارد با عنوان:(بلاد فارس) و با امضاى(السید الحسینى).835 این مقاله همان
نامه سید است به یازده تن از علماى ایران به نام:(حملة القرآن) که در آن علما و مردم ایران را به انقلاب و خلع شاه دعوت کرده است.
رمضان 1309/آوریل 1892
سومین و چهارمین شماره نشریه در ماه آوریل منتشر گردیده و سید در شماره سوم مقاله اى دارد با عنوان:(ضلامة الامة و فراعة الملة) به امضاى(السید الحسینى).در آغاز مقاله آمده:
(این نامه دیگرى است که از دفتر نشریه ما از بغداد رسیده که به طور مخفیانه در ایران منتشر شده است.836)
هدف سیّد از نشر این مقاله تحریک علماى دین علیه شاه ایران بوده است.این منشور غیر از نامه سید به میرزاى شیرازى و علماى ایران مى باشد. اینک فرازهایى از آن را نقل مى کنیم:
(بسم الله الرحمن الرحیم.حماة الاسلام و سراة الانام و دعاة دارالاسلام و ائمة الدین المتین و ارکان الشرع المبین.لازالوا عزاً للمسلمین آمین.
ان الطفاة قد استضعفوا نصرا و الدین وهتکو اسیاج الشرع فى ذرارى طه و یس فانتقم الله منهم بعد له و احل بهم الخزى و جعلهم اذلة فى العالمین.
سیّد در ادامه دولت ایران به خاطر پرداخت خسارت به شرکتهایى که در قرارداد تنباکو ادعاى خسار کرده اند سخت انتقاد مى کند:
(ثم انه الآن قدالتزم على نفسه غرامة لجنونة و جریمة لزندقة وزیره ان یقدم للشرکات الافرنجیه(کمبانى) ست کرورات تومان(ثلاثة ملایین تومان) ثلث للشرکة الاولى(کمبانى التنباک)… و ثلث للشرکة الثانیة التى اشترت منها حقوق بیع التنباک فی البلاد العثمانیة ما هذا الشنار والعار؟ما هذا الذل و الصغار.837)
چهارمین شماره نشریه ضیاء الخافقین در همان ماه منتشر شده است.سید جمال الدین در آن شماره مقاله اى دارد با عنوان:(الفقه الاسلامى) با امضاى(جمال
الدین الحسینى الافغانى).و این مقاله در واقع معرفى کتابى است که سفیر عثمانى در باب فقه نوشته.838
مسوده فارسى این مقاله در مجموعه اسناد وجود دارد.839
16 رمضان 1309/13 آوریل1892
در کتاب مجموعه اسناد دو نامه وجود دارد به امضاى:(سید محمد ابو الهدى الصیادى الرفاعى الحسینى) به خط عربى که یکى را به سید جمال نوشته با عنوان:(المولى الهمام السید جمال الدین الافندى الحکیم) که تاریخ آن 16 رمضان است و دیگرى را به سفیر عثمانى در لندن به نام رستم پاشا که تاریخ آن دقیقاً مشخص نیست.این نامه بعد از نامه به سید جمال نوشته شده است.این دونامه را دعوت نامه رسمى از سید براى حضور در عثمانى بدانیم بدین معنى خواهد بود که در سال 1309 نگاشته شده است.
در نامه به رستم پاشا تأکید مى کند که باید سید جمال را قانع کرد که به اسلامبول بیاید و خبر آن را تلگرافى به اطلاع برسانید.840
لازم به یادآورى است:سیّد ابوالهدى صیادى شیخ الاسلام سلطان عبدالحمید دوم بوده و حدود سى سال به وى خدمت کرده است.841
25 ذى قعده 1309/22 ژوئن 1892
دولت ایران براى جلوگیرى از انتشار نشریه ضیاء الخافقین تلاش گسترده اى را آغاز نمود. و از دولت انگلستان خواست که از انتشار آن جلوگیرى نماید. فرانک لاسل در نامه مورخ 6 ژوئن 18892 خود به امین السلطان چنین پاسخ مى دهد:
(دولت انگلستان حاضر است به سفیر ایران در لندن درباره تعقب جراید در محاکم رسمى انگلستان نظریات خود را بدهد.842)
لاسل همین پیشنهاد خود را در نامه مورخ 9 ژوئن به وزارت خارجه انگلستان
اطلاع مى دهد.843 سفیر کبیر ایران در لندن میرزا محمد على خان در این باره دولت انگلستان مذاکره مى کند و بنابراین مى شود که اسنادى در این ارتباط ارائه دهد.
آقاى سیفر در نامه مورخ22 ژوئن خود با عنوان:مارکیز اوف سالیبورى به استنادى که روز قبل ارائه داده اشاره مى کند و اظهار مى دارد.
(امیدوارم آن عالى جناب هر چه زودتر ترتیبى دهند تا بدان وسیله بنده توانم خاطر مبارک ملوکانه را از هر حیث آسوده نمایم.844)
دولت ایران براى ساکت کردن سید جمال طرح دیگرى پیشنهاد مى کند.آقاى میرزا على خان امین الدوله در گزارشى که به ناصرالدین شاه مى دهد تأثیر فعالیتهاى سید جمال را مى نمایاند و پیشنهاد مى کند که براى جلوگیرى از فعالیتهاى سید جما و ملکم از آنان استمالت به عمل آید.وى بعد از اشاره کوتاه به روزنامه ملکم و مقالات سید جمال مى نویسد:
(باید گفت:مهملات ملکم وسیّد در ایران و عراق عرب بعضى تأثیرات کرد. در فرنگستان هم زبان و قلم مسموم ملکم یقین اثر دارد….چه ضرر دارد در کار ملکم وسید و شکستن قلم شوم و بستن زبان نجس آنها گفتگویى بشود و تدبیر مناسبى اتخاذ کنیم.یا باز هم هیچ اعتنا نشود….شاه در بالاى کاغذ مسأله را به جناب امین السلطان واگذار مى کند.845)
ظاهراً بر اساس همین مصلحت اندیشى سفیر ایران در لندن به حضور سیّد مى رسد و مبلغ هنگفتى را پیشنهاد مى کند ادوار براون در این خصوص مى نویسد:
(در مقالات مربوط به ایران از هیچ گونه ناسزا به حکومت و شاه دریغ نمى کرد تا حدى که سفیر دولت ایران در لندن به نزدش شتافته و کوشش به تسلى و آرامش او نموده که اگر خوددارى از نوشتن و گفتن از این موضوع نماید حاضر است یا مبلغ هنگفتى به او تقدیم دارد.ولى سید جواب منفى داد و گفت:نه راضى نخواهم شد مگر این که شاه کشته و شکمش دریده و جسدش به گور عرضه شود این گفتار که از او سر زده ما را معتقد مى سازد که قاتل شاه یکى از پیروان سید بوده
است.846)
چنین به نظر مى رسد که فعالیتهاى دولت ایران براى جلوگیرى از انتشار ضیاء الخافقین بى اثر نبوده; زیرا شماره بعدى آن با فاصله زیاد منتشر مى شود. این نکته نیز درخور توجه است که دولت ایران براى جلوگیرى از انتشار(قانون) زیاد پافشارى نکرده زیرا این نشریه تا هنگام مرگ ناصرالدین شاه منتشر مى شده و بعد از آن تعطیل گردیده است.
ذى حجه1309/ژوئیه1892
پنجمین و آخرین شماره ضیاء الخافقین در ژوئیه 1892 منتشر گردیده و در آن دو مقاله از سید جمال درج شده است.یکى از آن دو(الحجة البالغة) است.این مقاله قبل از درج در ضیاء الخافقین به صورت نامه خطاب به علماى ایران در ایران و عراق به گونه مخفیانه نشر مى یابد.در هنگام درج در ضیاء الخافقین در آغاز آن چنین آمده:
(این رساله از بغداد به دست ما رسیده است و به ما اطلاع رسیده که آن در شهرهاى ایران مخفیانه پخش و توزیع شده مانند نامه ها قبلى)
این نامه مفصل را سید جمال با حروف(ک.هـ.ف.ق. س.ط) امضاء کرده است.847
مرحوم هبة الدین شهرستانى این قبیل نامه هاى سید را مشاهده کرده و توضیح مى دهد:
(کلمه قسط در اعداد حروف ابجد با (جمال الدین) و (الحسینى) هر دو مطابق است (جمال الدین169 ـ الحسینى169 ـ قسط169) کهف قسط منظور سید جمال است این مقالات در پاریس چاپ مى شده.848)
فعالیتهاى شاه امین السلطان و سفارت ایران در لندن به نتیجه رسید و دولت
انگلستان که دلیل قانع کننده اى براى تعطیل نمودن نشریه ضیاء الخافقین نیافت حیله اى اندیشید و با تشبث به آن نشریه ضیاء الخافقین را تعطیل نمود. دولت انگلستان به چاپخانه اى که در یکى از روستاهاى حوالى لندن بوده و حروف عربى داشته اخطار مى کند:
(اگر ضیاء الخافقین ادامه پیدا کند دولت انگلیس سفارشهاى خود را از آن مطبعه قطع خواهد کرد و به چاپخانه دیگر خواهد داد.850)
با تعطیل شدن ضیاء الخافقین و با توجه به دعوتى که دولت عثمانى از سید به عمل آورده بود سید جمال لندن را به قصد عثمانى ترک کرده است.از آن جا که آخرین شماره ضیاء الخافقین در ماه ذى حجه منتشر شده است باید ورود سید را به عثمانى در آغاز سال 1310 دانست.
محرم1310/اوت 1892
در اول محرم 1310 آقاى حاج امین الضرب نامه اى به سید جمال مى نویسد و در آن انتقادات سید جمال را مطرح کرده و از شاه و امین السلطان حمایت نموده است.851
البته دقیقاً مشخص نیست آیا نامه امین الضرب به سید رسیده یا نه.زیرا آنچه در اسناد باقى مانده رونوشت آن مى باشد.
دولت ایران وقتى مطلع مى شود که دولت عثمانى از سیّد دعوت کرده تلاش مى کند جلوى فعالیتهاى وى گرفته شود.امین السلطان در تلگرافى که در آخر ذى حجه 1309 براى ناظم الدوله سفیر کبیر ایران در عثمانى مى فرستد از وى مى خواهد در این باره تحقیق کند و اگر سیّد در بغداد یا صره مى باشد وى را توقیف کنند.852
ناظم الدوله با صدراعظم مذاکره مى کند و او نیز مطالب را به عرض سلطان عبدالحمید مى رساند. سلطان مى گوید:
(من در این باب خدمتى به اعلى حضرت شاهنشاهى کردم او را از ملکم جدا کرده این جا آورده ام که دهنش را ببندم دیگر روزنامه مزخرف انتشار ندهد.ولى
چون متعهداً آورده ام نمى توانم حبس نمایم.)
این گزارشى است که ناظم الدوله از مذاکرات خود با دولت عثمانى در 8 محرم 1310 به ایران مخابره مى کند. در این گزارش اضافه مى کند:
(بالاخره قرار شد حبس نظرى کرده تحت نظرت ضبطیه بگذراند و گفتند بعد از مدتى به جائى مى فرستیم آن جا مشغول تألیف کتب باشد تا از این خیالات که دارد صرف نظر نماید.853)
دولت ایران این حرکت را ادامه مى دهد اما به نتیجه اى نمى رسد.
سلطان عبدالحمید که موافق اتحاد اسلام بود از دیدگاههاى سید جمال در این باره استقبال مى کند و با ورود سید به عثمانى تلاش براى ایجاد وحدت بین فرق مختلف اسلام را آغاز مى نماید.سلطان به سید جمال اجازه مى دهد که در این راه به علماى شیعه در عتبات عالیات و ایران نامه بنویسد و آنان را به اتحاد دعوت نماید.عبدالحمید قول هرگونه مساعدت را مى دهد.
مهمترین کار سید جمال در چهار سال آخر عمرش در عثمانى ایجاد وحدت بین فرق اسلامى براى جلوگیرى از تفرقه آنان در مقابل مسیحیت مى باشد.اولى کارى که سید جمال مى کند انجمنى از دانشمندان شیعه مذهب ایرانى و غیره تشکیل مى دهد تا وى را در این مهم یارى نمایند.اعضاى انجمن را به شرح ذیل معرفى کرده اند:
(شاهزاده ابوالحسن میرزاى قجر شیخ الرئیس خراسانى فیض افندى معلم ایرانى رضا پاشا از پاشاهاى معروف شیعه مذهب سید برهان الدین بلخى نواب حسین هندى حاجى میرزا حسن خان خیبر الملک ایرانى میرزا آقا خان کرمانى شیخ احمد روحى افضل الملک کرمانى عبدالکریم بیک وحید بیک جواهرى زاده هاى اصفهانى و عده اى دیگر.854)
سید در جمع آنان سخنرانى مى کند و اهداف خود را در باب وحدت بیان مى نماید.از طرف این انجمن چهارصد نامه به مناطق گوناگون شیعه نوشته مى شود که دویست پاسخ مثبت به انجمن مى رسد.سلطان عبدالحمید از این جهت خوشحال مى گردد.
در همین ارتباط سیّد نامه اى به میرزا حسین خلیل تهرانى مرجع تقلید و از همدوره ایهاى سیّد در نجف مى نویسد و از وى مى خواهد که احتیاجات نجف را براى اصلاح بنویسد تا سلطان عبدالحمید کمک کند. میرزا حسین خلیلى براى مشورت و تبادل نظر در این مورد برخى از صاحب نظران را گرد مى آورد و در نتیجه نامه اى به سید مى نویسند.855
شیخ على کاشف الغطاء پدر شیخ محمد حسین کاشف الغطاء که مدتها در اسلامبول بوده و در مجالس و محافل رفادات سید شرکت مى کرده و اظهار مى داشته که همه خواص یاران سید مى دانستند که از جامعه شیعه ایران برخاسته است.856
حاجى شیخ عبدالنبى مجتهد نورى جزء شخصیتهائى است که در سفر حج سید را ملاقات مى کند و سید از وى مى خواهد:وسیله ملاقات او را با میرزا شیرازى فراهم سازد.857
سید جمال در اسلامبول نیز با آزادیخواهان جهان اسلام از جمله:مصر سوریه هند عراق ایران و آلبانى و تاتارها ارتباط برقرار مى کند.858
رجب 1312/ژانویه1895
شیخ احمد روحى کرمانى و میرزا عبدالحسین خان معروف به آقا خان کرمانى و میرزا حسن خبیر الملک سه تن از شخصیتهاى مبارزى بودند که در راه اتحاد مسلمانان و علیه حکومت استبدادى ایران کوشش مى کردند.یکى از نامه هاى آنان که براى علماى عراق فرستاده بودند به دست میرزا محمود خان قمى سفیر ایران در بغداد مى افتد و نامبرده آن نامه را طى گزارشى براى ناصرالدین شاه مى فرستد:
(سید جمال الدین با برخى از ایرانیان درصدد اخلال و تسلیم مملکت ایران به دولت عثمانى است لذا مسؤولین سفارت ایران این سه تن را متهم کرده و در یکى از روزهاى ماه رجب 1312 دستگیر مى شوند.سید جمال تلاش مى کند که آنها را به ایران تحوى ندهند و در بندر طرابوزان نگهدارى مى شوند.859)
با این که دستور بازگشت آنان داده شده بود تلاشهاى سفیر ایران در استانبول باعث مى شود که بازگشت ایشان کراراً به تعویق بیفتد. در نتیجه بعد از مرگ ناصرالدین شاه به ایران منتقل و به وضع وحشتناکى در ششم صفر 1314 کشته مى شوند.860
درباره مذهب اینان گفته اند:گرچه میرزا آقاخان و حاجى شیخ احمد روحى در ابتدا ازلى و بابى بوده اند و دختران صبح ازل را به زنى گرفته اند لیکن بعداً به اسلامبول رفته و به سید جمال الدین پیوسته اند و از فرقه ازلى کناره گرفته اند بدین اسلام گرویده اند.861
جمعه هفدهم ذى قعده 1313/30 آوریل 1896
در این تاریخ ناصرالدین شاه به دست میرزا رضاى کرمانى به هلاکت مى رسد.میرزا رضا در منزل حاج امین الضرب با سید آشنا و شیفته اندیشه و افکار وى مى گردد و این جا و آن جا از اندیشه هاى ناب وى سخن مى گوید.در هنگام دستگیرى سیّد در حضرت عبدالعظیم جزء کسانى است که به مختارخان اعتراض مى کند.زبان تیز و حرکات اعتراض آمیز او را دستگاه تحمل نمى کند و وى را به مدت هفت و ماه و نیم از شانزدهم رمضان تا اول جماد الاولى سال بعد به زندان مى افکند.
شش ماه آن را در زندان قزوین به سر مى برد. پس از آزادى اسلامبول مى رود و شش ماه نزد آقاى خود سید جمال الدین مى ماند و از محضر وى بهره مى برد.862
عبدالله مستوفى مى نویسد:
(یک مرتبه که میرزا زیاد از اوضاع وظلمى که به وى شده شکوه مى کند سیّد به وى مى گوید:
مگر پدرت روضه خوان بوده است که این قدر در تشریح بدبختى خود نکات دقیق و حساس به کار مى برى؟تو که مى گویى من از عمرم بیزارم و آرزوى مرگ مى کنى چرا دشمنت را نکشتى که در مقابل ترا هم بکشند و به قول خودت از این زندگى
سراپاسخت خلاص شوى؟863)
حس انتقام در وى بیدار مى شود و به ایران باز مى گردد.
در تاریخ 26 رجب 1313 به طرف ایران حرکت مى کند. در محل(بار فروش) یک تپانچه پنج لول روسى با پنج فشنگ به قیمت سه تومان و دوقران مى خرد و در دوم شوال 1313 به حضرت عبدالعظیم وارد مى شود و مخفیانه به دیدار حاج شیخ هادى نجم آبادى مى شتابد.حاج سیاح که از ورود وى به ایران مطلع مى شود نامه اى به صدراعظم مى نویسد بدین مضمون:
(میرزا رضا قصد بدى دارد زیرا از نزد مثل آقا سید جمال الدین که هم دنیا دار و هم آخرت به این جا که براى او نه دنیا هست و راحت نه آخرت آمده…864)
ناصرالدین شاه که در تدارک برگزارى جشنهاى پنجاهمین سال سلطنت خود بوده به حضرت عبدالعظیم مى رود و میرزا رضاى کرمانى در روز جمعه 17 ذى قعده وى را مورد حمله قرار مى دهد و با گلوله پنجلول از پا در مى آوردش.865
میرزا رضا را دستگیر مى کنند.از وى استنطاق مفصل به عمل مى آید.این استنطاق و پاسخهاى مهم و در خور تأمل به طور کامل در روزنامه صور اسرافیل866 و در کتاب بیدارى ایرانیان867 درج شده است.
در نتیجه در روز چهارشنبه دوم ربیع الاول 1314هـ.ق. میرزا رضا را اعدام مى کنند و شیخ هادى نجم آبادى مجلس بزرگداشتى در تجلیل از وى برگزار مى کند.868
18 ذى قعده1313/
خبر مرگ شاه به اسلامبول مى رسد و به دستور سلطان عبدالحمید پلیس اسلامبول از اکثر ایرانیان راجع به رابطه سید جمال و میرزا رضا تحقیق مى کند و طى گزارشى چنین مى نویسد:
(سید جمال الدین ایرانى است و میرزا رضا به تحریک او به ایران رفته و مرتکب قتل شاه شده است.869)
از این روى چند روزى شابع مى شود که سید جمال الدین را توقیف کرده اند تا نتیجه تحقیقات مشخص گردد آیا وى در قتل شاه دست داشته یا نه.
10 ذى حجه 1313
مراسلات و تلگرافات متعددى علاء الملک سفیر ایران در اسلامبول به عنوان امین السلطان دارد که حکایت از فعالیت دولت ایران براى بازگرداندن سید جمال به ایران مى کند. این مراسلات از تاریخ 10 ذى حجه آغاز و در ربیع الآخر 1314 به پایان مى رسد. در مجموع آقاى خان ملک ساسانى سه سند در این ارتباط نقل کرده است.870
25 رجب 1314
دولت ایران که از بازگرداندن سیّد ناامید مى شود این فکر را القاد مى کند که بهتر است سید را یکى از ایرانیان از بین ببرد.
سلطان عبدالحمید نیز در یک وضعیت روحى عجیبى قرار مى گیرد. از یک طرف به خاطر قولهایى که به سید جمال داده نمى تواند اورا تسلیم کند از جانب دیگر از سید ترس و وحشت دارد! آقاى خان ملک ساسانى که اسناد متعدد این موضوع را بررسى کرده به این نتیجه مى رسد که نامه هاى امین السلطان براى جلوگیرى از حمایت انگلستان از سید جمال در جهت ترساندن سلطان عبدالحمید بوده است.
سلطان عبدالحمید براى نجات از این بحران درصدد نابودى سیّد بر مى آید.از یک سو خبر ابتلاى وى را به سرطان فک منتشر مى کند و از سوى دیگر او را در باب عالى به زندان مى افکند و مانع دیدار و ملاقات افراد با وى مى شود.که سید روز قبل از وفاتش سالم بوده است.871
در نامه یازدهم مورخ 25 رجب 1314 آرشیو سفارت ایران چنین آمده:
(جمال به طور خیلى بدى که مى توان قطع امید از او کرد گرفتار ناخوشى
سرطان شده.جراح و اطباء یک طرف چانه او را با دندانهایش تماماً بریده و همین روزها خواهد مرد.872)
سه شنبه 5 شوال1314/9 مارس1897
سید جمال که در باب عالى زندانى بود آخرین نامه خود را از زندان باب عالى اسلامبول به هم مسلکهاى ایرانى خود مى نویسد:
(دوست عزیز!من در موقعى این نامه را به دوست عزیز خود مى نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم.نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات نه از گرفتارى متألم و نه از کشته شدن متوحش.خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن.جسم براى آزادى نوع کشته مى شوم براى زندگى قوم.ولى افسوس مى خورم از این که کِشته هاى خود را ندرویدم به آرزوئى که داشتم کاملاً نائل نگردیدم.شمشیر شقاوت نگذاشت بیدارى ملل مشرق را ببینم دست جهالت فرصت نداد صداى آزادى را از حلقوم امم مشرق بشنوم.اى کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم.چه خوش بود تخمهاى بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمى نمودم.آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید.هرچه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید.در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت.همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت.امیدواریها به ایرانم بود اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند.با هزاران وعد و وعید به ترکیا احضارم کردند این نوع مغلول و مقهورم نمودند.غافل از این که انعدام صاحب نیت اسباب انعدام نیت نمى شود. صفحه روزگار حرف حق را ضبط مى کند.
بارى من از دوست گرامى خود خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلکهاى ایرانى من برسانید و زبانى به آنها بگویید:شما که میوه رسیده ایران هستید و براى بیدارى ایرانى دامن همت به کمر زده اید از حبس و قتال
نترسید از جهالت ایرانى خسته نشوید از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید.با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکى کوشش کنید طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت مددکار.
سیل تجدد به سرعت به طرف مشرق جاریاست.بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنى است.شماها تا مى توانید در خرابى اساس حکومت مطلقه بکوشید نه به قلع و قمع اشخاص.شما تا قوه دارید در نسخ عاداتى که میانه سعادت و ایرانى سد سدید گردیده کوشش نمایید نه در نیستى صاحبان عادات.هرگاه بخواهید اشخاص را مانع شوید وقت شما تلف مى گردد.اگر بخواهید به صاحب عادت سعى کنید باز آن عادت دیگران را بر خود جلب مى کند. سعى کنید موانعى را که میانه الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید.گول عوام فریبان را نخورید.جمال الدین حسینى.)873
این آخرین پیام سیّد از زندان سلطان عبدالحمید بود.سیّد در غربت به دور از یاران و خویشان در زندان سلطان عبدالحمید در تاریخ سه شنبه پنج شوال 1314 هـ.ق. بعد از درد و رنج بسیار به خاطر زهرى که به او چشانده بودند به لقاى یار شتافت.رحمة اللّه علیه.
جنازه او را شبا هنگام غسل دادند و دو لالاى سیاه تابوتش را بر دوش گرفتند و به سوى مزار تربت یحیى افندى بردند و در آن جا به خاک سپردند.874
در تشیع جنازه سیّد تنها سه تن از یاران وى و فضل پاشاى علوى که مردى شجاع بوده شرکت مى کنند و دیگران جرأت شرکت در این مراسم را پیدا نمى کنند.سیّد غریبانه در قبرستان مشایخ اسلامبول دفن گردید و تا مدتها موضع قبر وى ناشناخته باقى ماند.حتى شیخ محمد عبده مفتى دیار مصر و شاگرد سید مجلسى در تجلیل از استاد خود برگزار نکرد و پیام تسلیتى نداد.زیرا نگران ناراحتى سلطان عبدالحمید بود.875
تنها عبدالحسین همدانى مرید وفادار سید از جاى دفن او مطلع بوده که با همکارى خان ملک ساسانى قبر او را مشخص مى کند.876
در سال 1926م شخص آمریکایى به نام:چارلس گرین سنگ مرمرى بر روى قبر مى نهد و نردهاى آهنى در اطراف آن نصب مى کند.بر روى یکى از سنگها این عبارت زیر نوشته مى شود:
(این مزار را مردى نیکوکار به نام چارلس گرین که دوست با حمیت مسلمین جهان است ایجاد کرده است.877)
احمد امین مى گوید بر سر مزار وى ایستادم و گفتم:
(این جا آرامگاه زنده کننده نفوس و آزاد کننده عقول و تکان دهنده دلها وبرانگیزنده ملتها و متزلزل کننده تختهاست.کسى در این جا آرمیده است که سلاطین وقت بر عظمت او رشک مى بردند و از زبان و سطوت او در هراس بودند و دولتهاى صاحب ارتش و داراى تجهیزات از حرکت او بیمناک بودند و کشورهایى که آزادى در آن جا موج مى زد حوصله شان از حریت او به تنگ آمده بود….
این جا آرامگاه آن کسى است که بذرهاى انقلاب عُرابى پاشا را افشاند و ان کسى است که همه نفوس را در ایران براى انقلاب برانگیخت و آن کسى است که در سراسر جهان اسلام با دولتهاى بیگانه مبارزه کرد و خواستار اصلاحات اجتماعى بود…878)
محرم 1364/دسامبر 1944
در این سال1324 شمسى فیض محمدخان سفیر دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را براى نبش قبر سید مى گیرد و استخوانهاى سیّد را در تابوت مى گذارند به کابل انتقال مى دهند879 عده زیادى از خاندان وى در اسدآباد به مجلس شورا و وزارت خارجه تلگراف کرده880 که از این عمل جلوگیرى کنند ولى دولت ایران اقدام مثبتى انجام نداد و این اعتراضها به نتیجه نرسید.881 بى توجهى دولت ایران را نمى توان نشانه افغانى دانستن سید جمال دانست آن گونه که برخى مدعى شده اند882 بلکه یا روابط ایران با ترکیه مناسب نبوده و یا دولت ایران تلاشى در این زمینه نکرده
است و نخواسته قهرمانى که در کشتن شاه شرکت داشته به ایران بیاورد.والسلام علیه یوم وله ویوم مات و یوم یبعث حیاً.