نوع مقاله : مقاله پژوهشی
مرجعیت ارجمندترین مقامى است که رسالت تبیین احکامِ دین و راهنمایى امت را به عهده دارد. مردم با دید الگو و اسوه به مرجع تقلید مى نگرند و او را مقتدا و راهنماى خود مى دانند و تکالیف دینى را از وى مى گیرند. رأى و نظر او را حکم شرعى تلقى مى کنند. مرجعیّت نهادى است مقدس که مورد توجه و مراجعه مردم است.
هنگامى که از این دید به مرجعیت مى نگریم صلاحیتهاى تقوایى و شایستگیهاى اخلاقى را براى وى بسیار ضرورى و شایسته مى یابیم. زیرا هنگامى که مرجع تقلید مظهر ارزشهاى الهى ـ انسانى و فضایل معنوى شد بر دلها نفوذ مى کند و در پرتو این نفوذ معنوى است که زمینه عمل به احکام شرعى گسترش مى یابد و اقبال مردم به دین و انجام احکام روز افزون مى گردد.
به عبارت دیگر هنگامى مردم سر بر اطاعت از فتواى مرجعى مى نهند که به او اطمینان یابند و مرجع از مقبولیت و محبوبیت کافى برخوردار باشد. روشن است که این مقبولیت
جز در سایه فضایل اخلاقى و معنوى و در کنار آنها تواناییهاى علمى پدید نمى آید.
زیرا عموم مردم توجهى به جنبه هاى علمى ندارند و از جهات فنى سردر نمى آورند بلکه ظواهر و رفتار را به آسانى مى بینند و در آن بیشتر مى نگرند همان گونه که از رأى و نظر مرجع پیروى مى کنند بیش از آن تحت تأثیر کردار و خصایص اخلاقى وى هستند و آنها را زیر نظر دارند.
صرف عالم بودن براى مقام تقلید کافى نیست بلکه ازجهات اخلاقى نیز باید شایستگى فراهم باشد. این شایستگى از درون مباحث فنى و تحصیلات فقهى و اصولى به دست نمى آید بلکه باید پیش از احراز این مقام همگام تحصیل تهذیب نفس و سلوک معنوى نیز انجام گیرد.
همان گونه که حوزه هاى علمیّه از دیرباز بَر دو محور علم و تقوا استوار بوده اند و در این دو بعد به پرورش نیروهاى مستعد مى پرداخته اند انتظار مى رود مجتهد صاحب فتوا که از والاترین ثمره هاى حوزه است در این دو زمینه تلاش خود را به کمال رسانده و شایستگیهاى اخلاقى را کسب کرده باشد.
در گذشته نیز سیره صالحان بر این بوده که خود را مقید به اتمام تحصیل علمى فقط نمى دانسته اند بلکه بر طیّ مراحل معنوى نیز همت مى گمارده اند.
از دیرباز رسالت اجتهاد بر دوش پاک سیرتانى بوده که شایستگیهاى ارزشى را مانند تواناییهاى علمى در سطح عالى دارابوده اند. بزرگانى مانند: شیخ مفید شیخ طوسى علاّمه حلّى میرزاى شیرازى آیة اللّه بروجردى و حضرت امام خمینى نمونه هاى والایى هستند که قداست و معنویّت آنان زبانزد همه بوده است.
جلو دارى چنین پاکانى بوده که تاکنون تشیّع را زنده و مقام مرجعیت را ارجمند نگاه داشته و موضوع اجتهاد و تقلید را رونق بخشیده است.
اگر از زاویه دیگر به مسأله نگاه کنیم باز مى بینیم که اساساً تقلید بر اطمینان به رأى دیگرى تکیه دارد. این اطمینان زمانى حاصل مى شود که صاحب رأى گذشته از تخصص علمى
داراى صلاحیّت تقوایى و اخلاقى در حدّ لازم باشد. از این روى عالمان و فقیهان بزرگوار این مهم را در نظر داشته و تنها فزونى دانش را براى مرجعیت کافى ندانسته اند بلکه فضائل اخلاقى را هم در ملاک جواز تقلید گنجانده اند.
شهید ثانى در شرایط مفتى مى نویسد:
(مفتى باید مسلمان مکلف فقیه و عادل باشد. گذشته از علومِ مقدّمى داراى ملکه نفسانیِ قدسى (قوّه قدسیّه) باشد).1
امام خمینى(ره) افزون بر شرایط عامه تقلید عدالت زهد حریص نبودن بر جاه و مقام دنیوى را براى مرجع تقلید شرط دانسته اند.2
مرحوم سیدکاظم طباطبایى یزدى مؤلف عروة الوثقى افزون بر عدالت زهد را هم براى مرجع تقلید لازم شمرده اند.3
لازم به یادآورى است عدالتى که براى مرجع تقلید شرط مى دانند و همه فقها بر آن اتفاق نظر دارند بالاتر و دقیق تر از عدالتى است که در سایر موارد لازم شمرده مى شود. زیرا مقام و موقعیت مرجع خطیر است و حساس.
در واقع عدالت تمامى شایستگیهاى اخلاقى را در برمى گیرد.
آیة اللّه شهید سید محمد باقر صدر4 و آیة اللّه سید محسن حکیم5 عدالت را به همین معنى گرفته اند.
در این مقال بر آنیم که برخى از شایستگیهاى مرجع تقلید را با استفاده از معارف اسلامى و سیره پاکان بنمایانیم:
مسؤولیت شناسى و مسؤولیت پذیرى
مقام افتاء بسیار خطیراست و مفتى همواه در معرض خطا و مواجه با لغزش. واسطه بیان حکم الهى است. کار انبیاء را دنبال مى کند. بر مسند معصوم قرار دارد. کاروان بدو
سپرده شده در غیاب کاروان سالار. پس باید به دقت بنگرد چه مى گوید و چه مى کند و چه رهى مى پوید.
از این باب است که قرآن هشدار مى دهد:
(ولا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لِتفتروا على اللّه الکذب...)6
به آنچه زبانهایتان به دروغ بیان مى کند نگویید: این حلال است و آن حرام تا دروغ را علیه خدا از پیش خود بسازید.
مشرکان بدون دلیل و حجت چیزى را حلال مى کردند و یا حرام مى شمردند و به خود جرأت مى دادند تشریع کنند در صورتى که خداوند حق قانونگذارى و تشریع به کسى نداده است و هر کسى به دور از ضوابط شرعى اقدام به صدور حکم کند به خداوند دروغ و افتراء بسته و سزاوار همین سرزنش است که مشرکین شده اند.
اهمیت این موضوع در حدى است که خداوند عزیزترین و امین ترین مخلوقِ خود را در امر فتوا دهى هشدار مى دهد و تهدید مى کند تا چه رسد به دیگران که تحذیر و انذار او نسبت به آنان روشن خواهد بود:
(ولوتقوّل علینا بعض الاقاوبل لاخذنامنه بالیمین ثم لقطعنامنه الوتین فما منکم من احدعنه حاجزین).7
اگر [پیامبر] پاره اى از سخنان را نابجا به ما نسبت مى داد به دست خویش و نیروى خود از او بر مى گرفتیم سپس رگِ گردن و قلب او را از هم مى دریدیم و کسى از شما نمى توانست از او منع هلاک کند.
رسول اللّه (ص) در اهمیت و سنگینى مقام افتاء مى فرماید:
(اجرؤکم على الفتیا اجرئکم على النار)8
آن که نسبت به صدور فتوا جسارت بیشترى دارد نسبت به آتش جهنم نیز جسورتر خواهد بود.
بارِِ گران لغزشها و گفتار سست مفتى برعهده خود اوست وهرکس بدین فتاوا عمل کند و به اشتباه افتد مسؤولیت آن بر صاحب فتواست.
مفتى باید از قیاسها پیش داوریها و معیارهاى شخصى و سلیقه اى بپرهیزد تا گرفتار نتایج باطل نگردد.
زیرا اظهار نظرهاى شتابزده و سست مدرک سبب مى شود که فتواهاى مشتبه صادر شود. چه بسا حلالى حرام گردد و حرامى حلال شمرده شود.
پیامدِ سهمگین این جابه جایى و تغییر احکامِ الهى دامن مفتى را مى گیرد که با سهل انگارى اقدام به صدور فتوا نکند و احتیاط و دقت کافى را مبذول ندارد.
راویى مى گوید:
هر گاه حدیثى را که از جعفربن محمد(ع) شنیده ام به یاد مى آورم قلبم مى خواهد از هم بشکافد. آن گاه که فرمود:
(من عمل بالمقاییس فقد هلک واهلک و من افتى الناس بغیر علم و هولایعلم الناسخ من المنسوخ والمحکم من المتشابه فقد هلک واهلک.)9
هر کس به قیاسها و ملاکهاى خود ساخته عمل کند خود و دیگران را نابود کرده است. آن که بدون دانش لازم یاشناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه فتوا دهد موجبات هلاک خود و دیگران را فراهم مى آورد.
فقیه توانا آیة اللّه کلباسى تحت تأثیر چنین هشدارهایى مى گوید:
(نمى خواستم رساله بنویسم لیکن میرزاى قمى حکم کرد که باید رساله بنویسى و فتواى خود را باز گویى. من در پاسخ گفتم: بدنم طاقت جهنم ندارد. و سرانجام به اصرار وى رساله نوشتم.)10
یا شیخ مرتضى انصارى (م: 1281 هـ . ق) با این که از همگنان خودبرتر بود و همگان براین مطلب گواه و صاحب جواهر در واپسین روزهاى زندگانى درباره وى گفته بود: (هذا مرجعکم من بعدى) ومجتهدان و صاحب نظران بسیارى بر اعلمیت او گواهى
داده بودند وقتى ناگزیر مى شود و این مسؤولیت را مى پذیرد به مولاى خود حضرت على (ع) چنین عرض مى کند:
(مولاى من! این مسؤولیتى که بر دوشم آمده بس خطیر است و مهّم از تو مى خواهم که از لغزش و اشتباه و ترک وظیفه نگاه دارى و در طوفانهاى حوادثِ ناگوار همواره راهنمایم باشى).11
توجه به معنویات و عبادات
عالمان بزرگ گذشته از سایر اشتغالاتى که داشته اند در امور معنوى و حالِ خویش عبادت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده بودند. شب زنده داریها راز و نیازها نیایشها ذکر و زیارتها و صدق نیتهایى که تاریخ از صفاى دل و پاکیِ ضمیر آنان حکایت کرده بسیار شوق انگیز است.
مراجع همان گونه که رساله فقهیّه مى نگاشته اند خود رساله اى عملیّه و سلوکیّه بوده اند.
درباره شیخ مفید گفته اند:
(شبها مختصرى مى خوابید باقى را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید مى گذرانید)12
در حالات مرحوم میرزاى شیرازى نوشته اند:
(بسیارى از آیات قرآن و دعاها و زیارتها را از حفظ داشت. رقیق القلب بود. چشمه اشکش جوشان بود. با صداى بلند بسیار مى گریست).13
از صفاى درونى فقیه بزرگ شیعه مرحوم کاشف الغطاء گزارش کرده اند:
(در عبادت و صفاى باطنى و حالت تضرع و زارى به درگاه حضرت بارى و تهجد و سحر خیزى ودعا و مناجات یکى از اوتاد روزگار بوده و تا سر حد قدرت نمى گذاشت
عملى مستحبى از او فوت شود.14
این بزرگان در پرتو صفاى روحى و تهجدى که داشته اند همواره ازهدایتها و کمکهاى خداوند برخوردار مى شدند. در حالاتِ خوش عبادت مانند عارفى واصل جذب حقیقت مى شدند و این مجذوبیّت باعث شده بود که همیشه و در همه حالات متوجه حق باشند و با ظاهر و باطنى آراسته ایّامِ عمر را پشت سر بگذارند. درباره فقیه و مرجع بزرگ مرحوم آخوند خراسانى نوشته اند:
(روح جذبه حق ازعباداتش هویدا بود... در سجده سوز و گدازى داشت... گویا محبّ واصلى است که داد از زمان فراق دارد یا عبد خطاکارى است که این همه خوف و اضطراب دارد. باطنى صاف و ظاهرى نظیف داشت. ابداً بیرایه نداشت و از تزویر و تدلیسات برى و عارى بود. و درغایت مراقبتِ نفسِ خود بود.)15
آنچه نگاشتیم نَمى بود از یَم. نمونه هاى آفتاب گون در زندگانى بزرگان دین فراوان است که اکنون مجال ذکر آنها نیست.
پرهیز از ریاست طلبى
ریاست طلبى دنیا جویى دنیا خواهى از آفات هستى سوز مرجعیت است. آنان که در پى نام اند و نان نمى توانند مقتداى مردمان باشند و آنان را به صراط حق راهنما. نمى شود به اینان اطمینان کرد که بتوانند از خطرها بگذرند و سنگلاخها را به جان بخرند و در کمند جاه و نان گرفتار نیایند و دین خدا و خلق خدا را به ثمن بخس نفروشند. نام و نان موریانه اى است که با اندک غفلت روزنه اى مى یابد و همه چیز را به باد فنا مى دهد. مراقبت مواظبت و هوشیارى شرط راهیان این راه است.
خوشبختانه تاکنون بسیارى از مراجع سربلند از این امتحان به در آمده اند و اندک کوتاه آستینان دراز دست و آلوده دامنان و دنیا آلودگان نتوانسته چهره درخشان مراجع بزرگوار را
مکدر سازند. تاریخ جلوه هاى خواندنى و تحسین برانگیزى در این زمینه دارد. لازم است در آینده نیز این نهاد با دقّت کافى شیوه سلف صالح را ادامه دهد و قداست آن مقامِ منیع را با خلوص و پاکى پاس دارد. با اخلاص از وسوسه هاى نفسانى آزاد شود و در تأیید آن کسى که لیاقت فزونترى براى تصدى این مهم دارد بکوشد.زیرا کمترین مرحله ترک هواى نفس که از حدیث معروف تقلید استفاده مى شود این است که اگر مجتهدى در خود شرایط و شایستگیهاى لازم را براى این منصب نمى یابد کنار رود و راه را براى شایسته آن مقام بازگذارد.حسادتها جاه طلبیها مانع از این نشود که به جاى تقویت دیگرى که صلاحیت بیشترى دارد در بند هواى نفس گرفتار آید و به تضعیف او بپردازد.
مصلحت اسلام و مسلمانان مقدم برمصالح شخصى است. خود را باید براى اسلام خواست نه اسلام و مسلمانان را براى خود.
ریاست چهار روزه دنیایى فانى ارزش آن را ندارد که دست به تکثیر رساله زد و در این عصر حساس و خطرناک جبهه دین و زعامت دینى را تضعیف کرد.
این گونه اعمالِ نسنجیده وگاهى برخاسته از هواهاى نفسانى در کلام معصومین(ع) به طور مطلق خیانت شمرده شده است. خیانت به مصالح امت مسلمان و آن قدرت و نفوذى که در پرتو مرجعیّت توانا انتظار مى رود. تفرقه در هر یکى ازابعاد رهبرى و ریاستى مسلمانان (اگر چه ریاست فتوایى باشد) رخنه در وحدت آنان ایجاد مى کند و باعث تضعیف جبهه اسلام مى گردد.
به فرموده پیامبر اکرم(ص):
(من تقدم على قوم من المسلمین وهو یرى ان فیهم من هو افضل منه فقد خان اللّه ورسوله والمسلمین)16
هرکس خود را پیشواى دسته اى از مسلمانان سازد در حالى که ببیند از او برتر و سزاوارترى هست به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.
مطلب کاملاً گویاست و نیاز به توجیه ندارد. فلانى خود را شایسته دانسته و طبق تشخیصِ خود این مسند راپذیرفته و یا احساس مسؤولیت کرده است و... اینها تسویلات نفس و القائات شیطان است و ناشى از حبّ ریاست. هرکس خودش را بهتر از دیگران مى شناسد:
(بل الانسان على نفسه بصیره).17
این مقام خطیر شرایط بسیار سنگینى را مى طلبد. اصل در این گونه موقعیتها بر پرهیز و احتیاط بوده نه بر اقدام.
صاحب نظرى در این باب مى نگارد:
(... عالم دین باید مؤمن به این اصل قطعى باشد که در مورد مقاصد اصلاحى دین وحدت کلمه و ریاست واحد ضرورى است. بنابراین کسانى که سالها در حوزه علوم دینى به سر برده اند و مُعمّر شده اند همین قدر در خود آمادگى و استعداد تألیف رساله دیدند نباید به نوشتن و نشر آن اقدام کنند و بدین گونه با نشر رساله هاى عملیّه متعدد تشتت بیافرینند. زیرا براى این مقام به جز دانستن علم فقه دهها موهبت دیگر ضرورى است.
اشکالى ندارد که کسانى با تلاشِ طولانى به مقام (فقیه) (مجتهد) و حتى (اعلم) برسند امّا هرکسى نمى تواند (رهبر) و حافظ مصالح باشد آن هم رهبرى دینى اجتماعى آن هم در این گونه اعصار و زمانها که خودِ شناختن عصر و زمان سالها تجربه و درگیرى مى خواهد. و یک مرجع تقلید باید از جمله از زمان و عناصر زمانى آگاه باشد و آگاهیى از روى بصیرت شخصى و اجتهاد نه از طریق حدس و مسموع فى الجمله و کما یظن).18
ریاست جز براى اهلش شایسته نیست. پس کسى که مردم را به ریاست خود بخواند در صورتى که از او داناتر وجوددارد روز قیامت خداوند نظر رحمت به وى نمى کند.
با نگاهى گذرا به تاریخ گذشته در مى یابیم که هر گاه مرجعیت تقلید تمرکز یافته و داعیان دیگر گرچه با داشتن زمینه درباره شخص واحد اتفاق نظر کرده اند از این عمل صالح برکات و آثار بسیار ارزشمندى نصیب جامعه اسلامى شده است. چنانکه تقوا و صفاى باطنى فقیهانِ یک عصر که از روى اخلاص و درک موقعیّت اسلام هواى مرجعیّت را به کنارى گذاردند و با وحدت کلمه زعامت دینى مرحوم میرزاى شیرازى بزرگ را پایه گذارى کردند آن همه برکات عظیم نصیب اسلام گشت. اگر هر یک از همگنان میرزا که ظاهراً شرایط لازم را براى مرجعیّت داشتند علَم مرجعیّت را بلند مى کردند و دستگاهى جداگانه برپا مى نمودند نه تنها مرجعیّت شیعه چنین روزگار فرخنده اى نمى یافت بلکه گرفتار ضعف تفرقه هاى فراوانى نیز مى گشت و صدمات جبران ناپذیرى بر جامعه اسلامى و حوزه هاى علمیه وارد مى گشت.
پس از رحلت فقیه بزرگ شیخ انصارى که او نیز بااصرار دیگران بناچار و از روى اکراه مسند مرجعیت را پذیرفته بود مردم براى تعیین مرجع تقلید به شاگردان آن مرحوم مراجعه کردند. شاگردان والا مقام شیخ مانند: میرزاى رشتى میرزا حسن آشتیانى آقا حسن نجم آبادى میرزا عبدالرحیم نهاوندى و... به شور نشستند تا راهى بیایند. پس ازمشورت همگى بر مرجعیت میرزاى شیرازى اتفاق کردند. پس ازآن با حضور میرزا جلسه اى تشکیل دادند و خطاب به وى گفتند:
(مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینى دارند و ما همگى بر شایستگى شما اتفاق کرده ایم.
میرزا در پاسخ گفت: من آمادگى این مهم را در خود نمى بینم و توانایى برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم. جناب آقاى شیخ حسن نجم آبادى فقیه زمانه است و شایسته تر از من بدین کار.
پس از توضیحات مرحوم نجم آبادى و اصرار حاضران مرحوم میرزا در حالى که سخت مى گریست این مهم را پذیرفت. به گفته سید صدر میرزا قسم یاد مى کرد که: هیچ گاه به فکرم خطور نکرده بود که روزى مرجع دینى مردم بوده و به این امر عظیم دچار شوم. از آن پس هر کس از امر تقلید مى پرسید اصحاب و شاگردان مرحوم
شیخ انصارى او را به میرزا ارجاع مى داده و به اعلمیت او تصریح مى نمودند.
البته اگر کسى هم احتمالاً اعلمیّت میرزا را قبول نداشت حدّاقل به اولویّت او اذعان داشت و معتقد بودکه تقلید از او ذمّه را از گردن انسان ساقط خواهد کرد).19
آرى اکراه و پرهیز مرحوم میرزاى شیرازى از ریاست و شهرت از یک طرف و تقوا و در نظر گرفتن مصالح مسلمانان توسط فقهاى آن زمان از طرفى دیگر بسیار ستودنى است که جا داشت همواره علما و حوزه هاى دینى چنین باشند. و این خاطره شکوهمند را تلخ نکنند.
مرحوم قوچانى انحراف از مسیر را در برهه اى از زمان این گونه گزارش مى دهد:
(خنده این جا بود که با وجود پنج شش نفر از پیرمردهاى کهنه کار قدیمى از مراجع تقلید ده پانزده نفر از فضلاى تلامذه مرحوم آخوند را دیدم که تلاشها و سعیها داشته و دارند که مرتبه افتا و تقلید را دارا شوند که سهم امام و وجوه دیگر به او برسد و اسم و شهرت بگیرد. با آن که قضا و فتوا از واجبات کفائیّه است.
به وجود یکى کافى از دیگران ساقط است. در روایت آمده: (فرّ من الفتیا فرارک من الاسد). و بدیهى است که با وجود این پیرمردها براى نوچه ها امر صاف نگردد...
مسأله مسأله ارشاد مسترشدو هدایت گمراه و راه هم راه آخرت است. و گذشته از این حضرت صادق(ع) میزانى براى مفتى و هادى و مرشد قرار داده و اوصافى ذکر نموده و اگر چنانچه از عوام الناس ازتو بپرسند بر تو واجب است جواب بگوئى و ارشاد کنى چون اهل بخیه هستى. خدا به آنها امر فرموده:
(فاسألو اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون).
و اگر در بین مسؤول عنهم اعلمِ عادلى پیدا بود بایداو را ترویج کنى و از دیگران نهى کنى.)20
در تاریخ حوزه هاى علمیه بسیار بودند عالمان متعهدى که هرگز هواى نفس رامتابعت نکردند و با اخلاص کامل مصالح مسلمانان را در نظر داشتند.
مرحوم سید محمد فشارکى که از برترین شاگردان میرزاى شیرازى اوّل بود و در زمان
استاد تدریس مى کرد پس از فوت مرحوم میرزا عده اى براى تصدى مرجعیّت نزد ایشان آمدند و او را اعلم شناختند در پاسخ ایشان گفت:
(من خود بهتر مى دانم که شایسته این مقام نیستم زیرا مرجعیّت و زعامت شرعیّه غیر از علم فقه و احکام امور دیگرى لازم دارد. از قبیل اطلاع از مسائل سیاسى و شناختن موضع گیریهاى درست در هر کار. من در این کارها آدم وسواسى هستم اگر دخالت کنم باعث خرابى و فساد خواهد شد. من شایسته تدریس هستم و غیر از تدریس کار دیگرى براى من جایز نیست. به این وسیله آنان را به مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى ارجاع داد).21
این بزرگوار هنگامى که احساس مى کند تمایلى نسبت به ریاست و مرجعیّت در دلش پیدا شده شب تا صبح در کنار مرقد مولى(ع) به زارى مى پردازد تا خداوند این هواى ریاست طلبى را از دل او بزداید.22
امام خمینى نیز از این پاک سیرتانى بود که جز مصلحت اسلام و مسلمانان نخواست و همه هواها و خواسته هاى نفسانى را به تیغ اخلاص سر برید.
درتمام عمرش قدمى براى معرّفى خود و به دست آوردن مقام برنداشت. هرگز وجوه شرعیّه را صرف نام و مسند و تبلیغات شخصى نکرد. از شهرت طلبى و عنوان خواهى تنفر داشت. در واقع این ریاست بود که دنبال او را گرفت و دست از سرِ او برنداشت. هرگز قدمى براى تهیّه مقدمات مرجعیّت و ادامه آن پیش نگذارد. یک عددعکس یا یک برگ رساله و فتوا را خود به چاپ نرساند و مستقیم یاغیر مستقیم در این کار دخالتى نداشت. یک جلد رساله مجّانى کسى از بیت او نگرفت و اصلاً رساله اى از او در بیت خودش یافت نمى شد. سالها گذشت و کسى از حاشیه امام بر کتاب (وسیله) و (عروه) اطلاع نداشت. زمان گمنامى یا حبسِ او با زمان زعامت و شهرت تاریخى در روحیّه او تغییرى ایجاد نکرد. مرجعى بود که از سرِ اخلاص برخاست و با اخلاص بگذشت. زمانى هم که توفیق خدمت به اسلام یافت پاک باخته و بى دریغ نهایتِ سعى خود راکردو به برکت صدق نیتى که داشت
به آرمانهایش رسید.23
عشق و علاقه به مردم
از ویژگیهاى دیگرى که شایسته مقام مرجعیّت است حبّ الناس و علاقه به بندگان خداوند است. علاقه اى که همواره برهمه رفتار و گفتار و تحقیق و استنباط پرتو افکن باشد; زیرا بندگان خدا معبر قرب الهى و رضاى خداوندى هستند. علاقه به مردم و سوز بندگان الهى را داشتن جلوه اى از عشق به خداوند است و راهى براى رسیدن به حق جز از طریق خدمت به بندگان نیست.
بسیار فرق است میان مجتهدى که بیگانه و بى توجه به مردم و وضع و حال آنان فقط به تحقیق خود مى پردازد و در چهار چوب قواعد سیر مى کند با مجتهدى که از اول با توجه کامل به واقعیات زندگى و وضع مردم پا پیش مى گذارد. به گونه اى تحقیق و استنباط مى کند که به کار خلق خدا بیاید و امکان عمل و گسترش احکامِ شریعت را بیابد. با تعبد کامل به حکم الهى و حفظ همه ضوابط اجتهادى به خاطر عشق و کششى که به بندگان خدا دارد همواره نیاز و شرایط آنان را در نظر دارد و با دلسوزى و فروتنى با همه اقشار برخورد مى کند. خود را شریک و همدرد مردم مى داند و با همه توانایى خود براى گره گشایى و بهبود زندگیِ آنها تلاش مى نماید. خوشبختانه در میان مراجعِ بزرگوار گذشته این صفت شایسته جلوه اى تام دارد و در پرتو مردم دوستى و مردمى بودن آنان نمونه هاى شوق انگیزى یافت مى شود:
(مرحوم کاشف الغطاء آن قدر به مستمندان رسیدگى مى کرد و در رفع مشکلات آنان فعّال و از خود گذشته بود که در بیشتر سالها دیده مى شد که هرچه داشت انفاق کرده و وقتى دستش از همه جا کوتاه مى گشت خانه مسکونى خویش را رهن مى گذاشت و پولش را به فقرا مى بخشید).24
این فروتنى وسوز مردم دوستى باعثِ نفوذِ مراجع در قلب مردم شده بود تا جایى که مردم با اطمینان به فتواى آنان عمل مى کردند و آماده بودند که با جان و مال از مرجع تقلید خود پیروى کنند.
راجع به مرحوم سید شرف الدین نوشته اند:
(خانه سید شرف الدین سایه مهر را بر سرِ همگان گستردانیده بود. گرفتاران کار گشوده از خانه بیرون مى رفتند. مرجعى بود که به هنگام پدید آمدن نیازها و حوادث مردم در کنار او پناه مى جستند تا به دست او ناملایمات را بر طرف سازند و دردها و فشارهاى زندگى را آسان کنند. مرجع حاجات بود و به مشکلات دینى و دنیایى مردم پاسخ مى داد.)25
مراجع تقلید از آبرو و نفوذى که در جامعه داشته اند در راه خدمت به مردم استفاده مى کرده اند و گاهى نگران بوده اند آیا به نحو احسن بهره برده اند یا خیر؟
مرحوم آیة اللّه شیخ زین العابدین مازندرانى پیوسته قرض مى کرد و به مردم کمک مى کرد. روزى که مرحوم میرزاى شیرازى در هنگام عیادت به او دلدارى مى داد در پاسخ میرزا گفت:
(من هیچ گونه نگرانى از موت ندارم ولیکن نگرانى من از این است که بنا به عقیده ما امامیّه وقتى مى میریم روحِ ما را به امام عصر(ع) عرضه مى کنند اگر امام سؤال بفرمایند: زین العابدین! ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم تا بتوانى قرض کنى و به فقرا بدهى چرا نکردى؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم).26
علاقه و محبت مرجعیت شیعه به مردم منحصر به امور مادى و گرفتاریهاى شخصیِ آنان نمى شد بلکه در حوادث سیاسى و گرفتاریهاى اجتماعى نیز همراه و همگامِ بندگان خداوند بودند وخود را شریک دشواریهاى آنان مى شمردند. مرحوم آخوند خراسانى در قضیّه کمبود نان و دیگر نیازهاى زندگى مردمان بسیار تلاش مى کرد و از این که گاهى نمى توانست نیاز نیازمندان را برآورده کند اظهار شرمندگى مى کرد. در قضیّه گرفتاریهاى
سیاسى و اجتماعیِ مردم تبریز و دیگر مناطق بیش از حد طاقت تلاش کرد و در این راه براى رفع مشکلات مردم گرفتاریهاى زیادى را تحمل کرد.27
امام خمینى نیز مرجع تقلیدى بودکه براى مردم و پابرهنگان عمرى آرام نگرفت وبراى احقاق حقوق مستضعفان خطرهاى فراوانى کرد و مبارزات سنگینى را در جبهه هاى گوناگون پشت سر گذاشت.
در یک جبهه مبارزات طولانى را با مستکبرین و طواغیت پى گرفت و در جبهه اى دیگر بامرفهان بى درد زراندوزان سودجو و زالو صفتان سنگ دل و حتى متحجرین ناآگاه که به گونه اى عامل بقاى ستم بودند درگیر شد.
همواره نگران ضعیفان بود وخود را مدیون آنان مى دانست و همه چیز و همه کس را براى خدمت به ایشان مى خواست و مى خواند.
(امام بارها درکنار تلویزیون که صحنه هاى دلخراش محرومیت نشان داده مى شد گریه کرده اند).28
فروتنى جلوه اى از عشق به مردم
هنگامى که مرجعِ تقلید از روحیّه مهر و محبت به مردم برخوردار باشد به طور طبیعى درپرتو این علاقه مندى به دیگران بال فروتنى را براى همه اعم از عالمانِ دین محصلان حوزه وسایر اقشار مى گستراند. مراجعِ بزرگوار گذشته در این بعدنیز جلوه هاى ستودنى داشتند و خاطرات نیکى از خود به جاى گذاشته اند. به همه اقشار مردم بویژه طلاب و محصلان علوم دینى با دیده احترام مى نگریستند و تواضع داشتند. درباره مرحوم وحیدبهبهانى نگاشته اند.
(براى ترغیب فضلا و طلاب (شرح لمعه) درس مى داد).29
مرحوم شیخ انصارى در ضمن این که بزرگترین محفل درس خارج را داشت براى
یکى از سادات درسِ مقدمات مى گفت.30
مقدس اردبیلى نوشته هاى خود را (در شرح ارشاد علامه) به شاگردانش مى داد تا عبارتهاى غیر فصیح آن را اصلاح کنند.31
مراجع تقلید همیشه تاریخ مانند توده مردم زندگى کردند. از رفاه و لذتهاى زندگى دست کشیدند و بامراقبت جدى نگذاشتند و ضع زندگى شان از مردم عادى بهتر باشد. باحوصله و مهربانى به درد دل مردم گوش فرا مى دادند و بافروتنى تا جایى که ممکن بود در گشایش کار آنان مى کوشیدند. گاهى به جهت علاقه اى که به مردم داشتند و متواضعانه در غم و اندوه آنان شرکت مى جستند براى برآوردن نیاز آنان کارهایى به ظاهر دون شأنِ مرجعیت انجام مى دادند. مانند پدرى مهربان و پرعاطفه توجه جدى به دیگران داشتند. از تشویق و ترغیب صاحبان فضل گرفته تا رسیدگى به امورمعمولى زندگى نیازمندان دریغ نمى کردند. درباره مرحوم میرزاى شیرازى نوشته اند که گذشته از برخوردهاى مشفقانه و فروتنانه اى که بامردم داشت:
(هنگامى که چشمه کوچکى از مقامات معنوى را در یکى از اصحابش مى دید بسیار او را محترم مى داشت و تکریم و تعظیم مى نمود...)32
آرى آنچه از مقتدا و الگوى دینى انتظار مى رود چیزى جز همین نیست که بال تواضع و محبّت را فرو نهد و چون شاخه روحش از کمالات انباشته است از بلندى روى به پایین آورد و بى پیرایه گام برخاک نهد. درباره آخوند خراسانى نوشته اند:
(بسیار متواضع بود بویژه با اهل علم با کوچکترین طلبه در سلام پیشى مى گرفت. و در مجالس براى ورود آنها به پاى مى ایستاد اهل علم را بسیار تجلیل مى کرد).33
بسیار اتفاق مى افتاد که براى برآوردن نیاز نیازمندان خود را به زحمت مى انداخت.
در نیازهاى پیش پا افتاده و خانوادگى نیازمندان نیز خود کمک مى کرد.34
امام خمینى بزرگترین مرجع تقلید با آن بلندى مقام و عظمت اجتماعى همواره خود
را طلبه اى بیش نمى دانست. براى احترام به مردم عادى بارها خود را به خطر و دشواریهاى سخت انداخت. بر بوسیدن دست و بازوى رزمندگان افتخار مى کرد. در تمام عمرش هرگز نشانى از عجب و تکبر در او نیافتند. خطاب به نمایندگان مجلس مى گفت:
(... اینها (مهاجران جنگ) بنده هاى خدا هستند و از ما از من افضلند و محتمل است از شما هم افضل باشند چرا به فکر آنها نباشیم).35
آسان گیرى جلوه اى دیگر از عشق به مردم
از دیگر آثار علاقه مندى به مردم و سوز مردمى داشتن آسان گیرى براى آنان در فتواهاست. مرجع مردم دوست مذاق شریعت را که بر سهولت و سماحتِ نسبت به بندگان خدا بنا گذاشته شده است به درستى رعایت مى کند و سعى دارد که شریعت سهله را با آسانترین شکل تشریح کند و احکام آن را مطابق توان و شرایط نوع مردم بیان دارد. فراتر از عسر و حرج سهولت نوعیّه و عامّه مردم را در نظر بگیرد و نه فقط سهولت و عسر شخصیه را تا مطابق مدلولِ آیات و روایاتى که در این زمینه رسیده عمل کرده باشد:
(یُرید بکم الیسر و لا یرید بکم العسر36) (یرید اللّه ان یخفّف عنکم.37) (ایها الناس دین اللّه یسر38) (ان هذا الدین متین فاوغلوا فیه برفق39) (والمحمدیّه السهله....40) (الرفق رأس الحکمة...).41
بنابراین شایسته نیست که مفتى دراستنباط احکام سخت گیر و پراحتیاط باشد در حدى که سبب دشوارى و تکلّف براى مقلدین گردد. بلکه بایددر فهم آیات و روایات و اِعمالِ اصول و مبانى استنباطى توجه کافى به اصل و قاعده سهولت داشته باشد. بسیارى از مراجع بزرگِ شیعه این اصل را رعایت مى کردند و در خیلى از ابواب فقهى و احکام شرعى به این اصل اعتمادکرده و استدلال مى کردند.
مرحوم محقق اردبیلى با آن تیزبینى و قداست وتقوا بارها این قاعده عام را مبناى فتوا
قرار داد و بسیارى از فتاواى خود را برآن مبتنى کرد.42
مرجع تقلیدهمواره یک چشم به مبانى وادله دارد و یک چشم به وضع و حال مکلفینى که مى خواهند به این احکام عمل کنند. توجه دارد که فلسفه تشریح احکام براى آسانیِ کارِ مردم و تسهیلِ زندگیِ مکلفین است ونباید چندان در پیچ و خم تضییق قرار گیرد که فلسفه تشریع نادیده گرفته شود. فتواهاى پیچیده و احتیاطهاى نابجا اضافه بر مشکل آفرینى چه بسا زمینه تنفّر و روگردانیِ برخى را از عمل به احکام الهى سبب گردد.
مفتى چون خود را وقف مردم کرده و توجه به وضع و حال آنان دارد احکام شرعى و راه حلهاى آن را چنان عرضه مى کند که با واقعیّات زندگیِ مردم و گروههاى گوناگون بسازد; چه آنان که از ابزار کافى و امکانات زندگى براى عمل بر وظایف شرعى برخوردارندو چه آنان که در مضیقه هاى گوناگون و شرایط دشوار به سر مى برند.
فقیه بزرگوار مرحوم صاحب جواهر نیز احتیاطها و سخت گیریهاى غیر لازم را در افتاء نمى پسندید و ضمن این که خود در استنباط توجه به اصل سمحه و سهله داشت در آخر عمر که فقیه بزرگ شیعه شیخ انصارى را پس از خود براى مرجعیت معرفى کرد به وى وصیت نمود:
(قلّل من احتیاطک فأنَّ الشریعة سمحةٌ سهلة)43
از احتیاطهاى خود بکاه زیرا دین اسلام شریعت آسان است.
مشورت و رایزنى
تبادل نظر و بهره ورى از پرتو افکار دیگران در معارف دینى بسیار تأکید شده و از ارزش والایى برخوردار است. بویژه در مسائل مهم و پردامنه که با همفکرى نتیجه بهترى حاصل مى شود.
از این روى شایسته است که مرجع تقلید در امر خطیر فتوا خود را از تبادل نظر و
مشورتِ با صالحان و اهل خبره بى نیاز نداند. مشورت با آنان که در مسائل اجتماعى سیاسى فرهنگى و علمى تجربه دارند و بر فضاى خارج از حوزه هاى علمیه آشناهستند. مرجع باید به این گونه افراد میدان بدهد به آنان نزدیک شود و از نظریاتشان به نحو احسن بهره مند گردد.
اشتغالات سنگین مرجعیت ممکن است مرجع را از تجربه ها و دانش دیگران غافل سازد و نتواند در جریان افکار قرار گیرد. از این روى باید اطرافیان افراد عاقل و اطراف مرجع را دلسوز با تجربه و آشناى به نیازهاى روز باشند تاجریان را به تبادل نظر با اهل نظر و دانش سوق دهند.
از آن گذشته تجربه نشان داده است که شخصیتهاى برجسته همین که روى کار مى آیند وعنوانى پیدا مى کنند آن پذیرایى و شنوایى پیشین را ندارند وخود را نیازمند تجربه و دانش دیگران نمى دانند. در صورتى که مشورت با افراد شایسته حتى در کارهاى شخصى میزان خطا را کم مى کند تا چه رسد در مسائل دینى که مربوط به یک ملّت مى شود. خداوند به هر اندیشه نورى داده که اگر این افکار با هم گرد آیند افق بیشترى را روشن مى کنند. تجربه زندگیِ آدمى نشان داده است که مشورت کنندگان و پند پذیران احتمال لغزش و اشتباهشان کمتر بوده است.
همان گونه که تمرکز نیروهاى مادى منشأ اثر قوى ترى مى شود تمرکز نیروهاى فکرى نیز نتیجه بهتر و صحیح ترى مى دهد.
بنابراین آن که در مسند فتوا و مرجعیت قرار گرفته باید از این زمینه هاى مثبت استفاده کند و از استبدادو پافشارى بر رأى خود بپرهیزد. مفتى بایداز انتقاد و اعتراض استقبال بکند و از نقد دیگران دلتنگ نشود.
دریـاى فـراوان نـشـود تیـره بـه سـیـل عارف که برنجد تنک آب است هنوز لازمه زعامت علمى و مرجعیت دریا دلى و بردبارى است. چنانکه همواره حلم با علم در فرهنگ دینى همراه آمده است. بردبارى وسیله شکوفایى و به فعلیت رسیدن
دانش آدمى است. امیرالمؤمنین(ع) در اوصاف پارسایان چند مورد از درآمیختگى و اتحاد علم و حلمِ آنان سخن گفته است:
(... واما النهار فحلماء علماء... یمزج الحلم بالعلم...)44
پارسایان در روز بردبارانى دانایند علم را با حلم در آمیخته.
مرجعِ دینى مى داند که لازمه حیات جمعى ومقتضاى ساختمانِ طبیعى آدمیان بویژه طبیعت این مقام حساس حلم و بردبارى است.
به عبارت دیگر حلم وسعه صدراز لوازم کار مفتى و مرجع تقلیداست.
در سایه چنین فضیلتى است که شور و مشورت و نظرخواهى از افراد خبره و خیرخواه و بهره مندى از نقدها و انتقادها و دقتِ کافى در نظرها و پیشنهادها از شیوه هاى معمول و مستمر مرجعِ تقلید مى گردد و تنها به رأى خود بسنده نمى کند به فرموده على(ع):
(العاقل من اتهم رأیه ولم یثق بکل ما تُسوِّلُ لَهُ نفسه).45
خردمند کسى است که رأى خود رامتهم کند و به هرچه نفسش در نظر او آراسته جلوه داده اعتماد نکند.
(اضربوا بعض الرأى ببعض یتولد منهُ الصواب امخضوا الرأى مخض السقاء یُنتج سدید الآراء).46
آراء و نظریّات را با یکدیگر بسنجید تا نتیجه صواب از آن برگیرید. رأیها را با یکدیگر برخورد دهید و در جنبش آورید تا رأى محکم و درست آشکار گردد.
البته از گذشته در فقه و سیره فقهاء افکار ونظریّات دیگران ارزش ویژه اى داشته و نظر اکثریت با احترام نگریسته مى شده است اهمیت (اجماع) و (شهرت) در فقه ریشه در همین موضوع دارد.
بسیارى از فقهاى بزرگ را شیوه براین بوده است که مباحث فقهى را به صورت بحث و بررسى جمعى دنبال مى کرده اند. گاهى درسهاى روزانه را نیز به صورت تبادل نظر برگذار مى نموده اند.
استادان بزرگ همواره بویژه روزهاى تعطیلى با شاگردانِ برجسته خود نشستهاى علمى داشته اند که اکنون نیز در حوزههاى علمیه رایج است اکثر مراجع تقلید گروه (استفتاء) تشکیل مى داده اند. تا استفتاء ات را با تبادل نظر و همکارى پاسخ دهند و مرجع در فتوا کمک کنند.
امروز هم ضرورى است بیش از گذشته به طور منظم مشورت و تبادل نظر انجام گیرد و اضافه بر مباحث فقهى که در درسها مطرح مى شود سایر مطالب نیز مورد تبادل نظر قرار گیرد و از صاحب نظرانِ دیگر رشته هانیز استفاده شود.
احتیاط در وجوه شرعیّه
از ویژگیهاى دیگرى که شایسته مقام مرجعیت است احتیاط در مصرف وجوه شرعى است. اکنون به این بحث نمى پردازیم که براساس مبانى و ادله چگونه مى شود در وجوه شرعیه تصرف کرد و تصدى آن به عهده چه کسى گذاشته شده است؟ این بحث را باید در جاى خود دنبال نمود که موضوعى است لازم و شایسته تحقیق.
بر فرض که بخشى از وجوه شرعیه در اختیار مرجع تقلید باشد باید در مصرف آن نهایت دقت و احتیاط را مراعات کند زیرا امور مالى گذشته از مسؤولیت شرعى که دارد به آسانى در دید مردم قرار مى گیرد و خیلى زود زمینه اتهام وبدبینى را فراهم مى سازد. قدرت وموفقیت مرجع تقلید در سایه همان نفوذ معنوى اوست. از این روى باید کوشید که این نفوذ و مقبولیّت خدشه دار نشود. فقهاى بزرگوار گذشته با زهد و ساده زیستى و پرهیز جدى از دنیا مقام شامخِ مرجعیت را پاس داشتند. بسیارى از آنان حتى براى امرار معاشِ خود که مشغول تحصیل وتدریس و تبلیغ بودند از وجوه شرعیّه استفاده نمى کردند و با دشوارى روزگار مى گذراندند.برخى از زیاده رویها و بذل و بخششها را گناهى بزرگ مى دانستند و آن را خلاف عدالت و زهدى مى شمردند.
وجوه شرعیّه امانتى است که از جانب مسلمانان و نوعاً ازطرف گروههاى پایین اجتماع پرداخت مى شود. نه تنها رضایت حضرت حجت(عج) در مصرف آن باید رعایت گردد بلکه حق یکایک مسلمانان را نیز دراین امانت بایدملاحظه کرد. هرگونه زیاده روى و بى توجهى و زر و بال به این سنگینى را بر دوش مى گذارد. علماى متعهد و بزرگوار شیعه با این دید به وجوه شرعیّه مى نگریستند.
ساده زیستى را در زندگى شخصى و احتیاط کامل را درتصرفات دیگر مراعات مى کردند:
(لباسهاى وحید بهبهانى کرباسى بود که همسرش مى بافت. در مدت عمر به جمع زخارف دنیوى همت نفرمود. کناره گیرى از زراندوزان شیوه او بود. از معاشرت آنان دامن کشیده بود و مصاحبت و نشست و برخاستِ با مستمندان را خوش داشت47).
هنگامى که به شیخ انصارى مى گویند:
(خیلى هنر مى کنید که این همه وجوه به دست شما مى رسد هیچ تصرفى در آن نمى کنید.
مى فرماید: چه هنرى کرده ام؟ حداکثر کار من کار خرَک چیهاى کاشان است که مى روند تا به اصفهان و بر مى گردند پول به آنها مى دهند که از اصفهان کالا بخرند. آیا دیده اید که به مال مردم خیانت کنند؟ آنها امین هستند. این مسأله امر مهمى نیست بلکه به نظر شما مهم آمده است).48
خانواده شیخ در وضع سختى روزگار مى گذراندند. با آن که وجوه شرعیه زیادى نزد شیخ مى آمد امّا زندگى شخصى او مانند یک نیازمند مقتصد و ساده زیست اداره مى شد. روزى مادرشیخ به صورت مزاح به فرزندش گفت:
(در کوچکى که به کارهاى منزل نمى رسیدى و اکنون هم که به مقامى رسیده اى به سبب احتیاط زیادى که در صرفِ وجوه شرعیّه مى کنى ما را تحت فشار قرار داده اى).49
مرجع تقلید باید متصدیان امور مالى و وکلاى خود را در وجوه شرعیه از انسانهاى
خوشنام ساده زیست و امین و زاهد انتخاب کند تا هم سبب جلب توجه دیگران گردند و هم زمینه اعتماد را فراهم سازند. درباره مرحوم میرزا نوشته اند:
(وکلاى او در شهرها از امین ترین و عاقل ترین مردم و از میان نیک مردان بودند. و هیچ گاه از اوامر میرزا در وظیفه اى که بردوششان مى گذاشت تخلف نمى ورزیدند)50
راجع به مرحوم سید محمد باقردرچه اى نیز نوشته اند:
(در سادگى و صفاى روح و بى اعتنایى به امور دنیوى گویا فرشته اى بود که از عرش به فرش فرودآمده بود... مى فرمود: اگر سهم امام را (براى خودم) بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود).51
مرحوم کلباسى نیز در پرداخت بیت المال احتیاط کافى مى کرد و تأکید داشت که با صرفه جویى مصرف شود و از اسراف دورى گزینند.52
درباره مرحوم آخوند نوشته اند:
(غذایش ساده بود. اطعمه لذیذه را خوش نداشت. وضع طلبگیِ خود را در زمان ریاست نیز تغییر نداده بود... روزگارى که او وسه عروسش در خانه اى بسیار کوچک و هرکدام در یک اتاق زندگى مى کردند یک روز فرزند ارشدش نزد پدر آمد و از تنگى جا شکایت کرد آخوند پاسخ داد:
اگر قرار باشد منزلهاى این شهر را میان مستحقان تقسیم کنند به ما بیش از این نمى رسد).53
آرى این بود جلوه اى از سیماى پرفروغ مرجعیت والاى شیعى در طول تاریخ که چه ساده و با معنویت و آراسته به شایستگیهاى شکوهمند روزگار گذراندند و همواره به عنوان الگویى فرخنده مقتداى مردم بودند.
امید است که در آینده نیز این مقام ارجمند به صورت اسوه جلودار معنویت وحقیقت باشد و شایستگیهاى ارزشى و اخلاقى را با حساسیّت پاس دارد.