نوع مقاله : مقاله پژوهشی
در چهره هاى گوناگونى که تاکنون به صحنه آورده ایم و سوانحى که بر آنان گذشته ترسیم کرده ایم آنچه که به راستى درس آموز است و عبرت انگیز تقوا و راستى و درستى واستقامت آنان در راه خداست. از جان مایه گذاشته اند که درخت دین را خرّم و برافراشته بدارند و آفات را از آن به دور دارند.
آنچه مى نگاریم و به تصویر مى کشیم برگرفته از اوراقى نیست که بیشتر قلم به مزدهاى دربارى نگاشته اند و دربارها تأیید کرده اند و رواج داده اند. بلکه یاد و خاطره بزرگمردان حوزه هاى علمیه را که در جاى جاى این مرز بوم نقش آفریده اند و از خود یادگارها گذارده اند و رفته اند از سینه هاى پاک را فواه مقدسى مى گیریم که شاهد امین قضایا بوده اند و اکنون الحمد للّه زنده اند و به خدمتگزارى مشغول.
از این سنخ مردمان در تاریخ پرفریب یا یادى نیست و یا اگر هست بى تحریف و دستکارى نیست.
آیا هیچ گاه در تاریخ همان تاریخى که قلم به مزدها نگاشته اند و دربارها مهر تأیید بر آن زده اند و کژ اندیشان و کینه توزان این جا و آن جا نقل مى کنند و براى تراوشات
مغز علیل خود مؤیدش مى آورند دیده و خوانده اید که روحانى با تقوا و با فضیلتى چون آیة اللّه العظمى حاج سید مرتضى حسینى لنگرودى در برانگیختن مردمان و افشاگرى ظلم و ستم دربار با آیات عظام و پیشاهنگان مبارزه با ستبداد و آفرینندگان نهضت مشروطه همگام و همراه بوده است.
آیا هیچ جا خوانده اید که از عمل مقدس و به جاى این بزرگوار تجلیل و تمجید شده باشد که پس از انحراف مشروطیت از مسیر اصلى خود و به دار آویختن شیخ شهید و کناره گیرى مرحوم نائینى و... به کار فرهنگى پرداخت و ساختن و پروردن نسل جوان را براى تحول آفرینى در این مرز و بوم وجه همت خود قرار داد. مدرسه و مسجد حاج ابوالفتح را احیاء کرد و شمع جمع شد و در آن روزهاى هول انگیز که ذکر و یاد ابا عبد اللّه(ع) جرم بود به دور از چشم ناپاک شحنه هاى غدّار با یاران همراه محفلى داشت گرمابخش و امید آفرین.
آرى کناره گیرى او از مشروطیّت به کناره گیرى و دور شدن او از صحنه سیاست و عدم افشاى چهره هاى پلید نینجامید.
امضاى او در صدر امضاهاى عالمان دین علیه انجمنهاى ایالتى و ولایتى جاى گرفت.
او بعد از عمرى تلاش سیاسى ـ فرهنگى و خدمت به خلق خدا در ایّام غمین و خونین خیزش پانزدهم خرداد 42 به جوار حق شتافت و غریبانه در کنار مرقد دختر زهرا حضرت معصومه(س) آرمید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
در این گفتگو که به مناسبت سى امین سال درگذشت آن بزرگوار با فرزند عالم و متقى آن بزرگمرد حضرت آیة اللّه سید محمد حسن مرتضوى لنگرودى انجام پذیرفته نکته هاى زیبا و رخشان از زندگى آن عالم فرزانه ترسیم مى گردد و علاوه بر این گزارشى است پربار از اوضاع و احوال حوزه علمیه قم پس از آیة اللّه بروجردى زمینه هاى انقلاب اسلامى پانزده خرداد و.... به امید این که مفید افتد و اهل تحقیق را به کار آید و راهیان کوى دوست را ره نماید.
حوزه
حوزه: با تشکر از حضرت عالى که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید لطفاً در آغاز درباره زندگى علمى و تحصیلى خود شرحى کوتاه داشته باشید.
استاد: ضمن تشکر از شما آقایان که اظهار لطف کرده اید. این جانب سید محمد حسن مرتضوى فرزند فقیه اهل بیت آیة اللّه العظمى حاج سید مرتضى حسینى لنگرودى. معروف به حاج مجتهد در روز جمعه 23 صفر 1350 هجرى قمرى در نجف اشرف متولد شده ام. در همین شهر مقدس قرآن وخواندن و نوشتن فارسى را خدمت مرحوم آقا شیخ عبداللّه تبریزى و آقا شیخ موسى آموختم. البته همین مقدار را هم با مشکلات فراوان فرا گرفته ام. حکومت طاغوتى عراق ایجاد مزاحمت مى کرد. زیرا اهل علم حاضر نبودند که فرزندان خود را به مدارس دولتى بفرستند و این دو بزرگوار عهده دار تعلیم فرزندان اهل علم بودند و حکومت هم شدیداً با این کار مخالفت مى کرد. به یاد دارم سختگیرى به حدّى بود که مرحوم آقا شیخ موسى ناچار شد که ما را ببرد به حجره اى از حجره هاى بالاى صحن مطهر علوى گرچه در آن جا هم امنیت نبود. مراقب بود که مأموران دولتى متوجه نشوند. هرگاه مأمورى مى آمد فوراً ما را متفرق مى کرد یا این که در حجره را به روى ما مى بست. این وضع تحصیل ما بود در نجف. در سال 1361 در معیت مرحوم والد به ایران آمدم و در تهران چندى به مدارس جدید مى رفتم.
پس از آن که مرحوم والد مدرسه مرحوم حاج ابوالفتح را احیاء کرد در آن جا مشغول به تحصیل علوم دینى شدم.
کتب متعارفه: صرف نحو منطق معانى و بیان را در مدرسه و خارج از آن مدرسه فرا گرفتم.
اساتید ما در این کتابها گرچه از اهل فن نبودند ولى درسشان قابل استفاده بود. پس از این به فقه و اصول پرداختم. معالم و قوانین و شرح لمعه را نزد فضلاء و علماى مدرسه و غیره فرا گرفتم. تا این که رسیدم به سطح عالى.
تا سال 1373 به تحصیل در تهران ادامه دادم. در این مدت سطح عالى را به پایان رساندم.
بعضى بزرگانى که در حوزه تهران از محضرشان بهره برده ام عبارتند از:
مرحوم والد و حضرات آقایان: شهرستانى و چاپلاقى رسائل و مکاسب.
ییکى از فضلاء که از نجف برگشته بود و بر کفایه مسلط بود دو جلد کفایه.
مرحوم استاد الهى قمشه اى شرح منظومه.
حکیم ذوفنون حاج میرزا ابوالحسن شعرانى شرح اشارات محقق طوسى و هیئت فارسى و شرح چغمینى.
در درس مرحوم شعرانى با عده اى از دوستان از جمله: آقاى جوادى آقاى حسن زاده آملى و آقاى رضى شیرازى شرکت مى کردیم.
در سال 1373 در معیت آیة اللّه والد به قم مشرف شدم. در این حوزه در درس آیات عظام حاضر مى شدم.
* درس آیة اللّه العظمى بروجردى. ابتداى ورود به قم در درس آیة اللّه بروجردى که کتاب صلات مبحث قرائت تدریس مى فرمود شرکت کردم. شرکت من در درس معظم له هشت سال یعنى تا سال فوت آن مرحوم به طول انجامید. مباحث ایشان را در صلات خمس قضاء و طهارت نوشته ام.
* مرحوم والد. ایشان وقتى که به قم مشرف شد درس خارج اصول و فقهى را شروع کرد. بنده در درس اصول ایشان شرکت مى کردم. قریب یک دوره کامل اصول. بعد از فوت مرحوم آیة اللّه بروجردى در درس فقه ایشان هم شرکت کردم.
* نایب الامام آیة اللّه العظمى خمینى. دوره اول اصول ایشان را از مبحث
مفاهیم تا آخر و دوره دوّم تا زمان تبعید معظم له به ترکیه شرکت داشتم. دوره اصول ایشان را به طور کامل نوشته ام.
* آیة اللّه العظمى گلپایگانى. بعد از فوت مرحوم والد و تبعید حضرت امام مدتى در درس فقه ایشان که کتاب حج بود شرکت کردم.
* آیة اللّه محقق داماد. در مبحث صلات ایشان شرکت داشتم.
* آیة اللّه آملى. در مبحث معاملات ایشان شرکت کردم.
* آیة اللّه العظمى اراکى. در این اواخر چند ماهى در درس اصول ایشان شرکت کردم.
* علاّمه طباطبائى. در دوره اول اسفار شفاء بوعلى و جلسات تفسیرى آن مرحوم شرکت مى کردم. جلسات خصوصى هم بود که به صورت سیّار شبهاى پنج شنبه و جمعه در منزل یکى از شرکاى بحث تشکیل مى شد از محضر استاد استفاده مى کردیم. موضوع جلسه: در ابتداء تمهید القواعد ابن ترکه بود و بعد مبحث معاد بحار الانوار به تقاضاى برخى از دوستان شروع شد. این جلسه تا آخر عمر ایشان ادامه داشت.
حوزه: اکنون سى امین سال درگذشت مرحوم والدتان است. مناسب است که از آن بزرگوار یادى بشود و ویژگیهاى اخلاقى علمى مبارزاتى وى براى ما و خوانندگان مجلّه تبیین شود.
استاد: از توجه شما سپاسگزارم. مرحوم والد آیة اللّه العظمى حاج سید مرتضى حسینى لنگرودى فرزندار شد آقا سیّد حسین قاضى محلّه اى است. قاضى محلّه از قراء شرقى شهرستان لنگرود مى باشد. در سابق نام این قرّیه رود پست بوده و بعد بر
اثر سکونت سادات و بزرگان در آن قریه به قاضى محلّه و یا قاضى کلایه معروف شده است. سادات قاضى محلّه عموماً از سادات حسینى هستند. از طریق حضرت سجاد(ع) به ابا عبداللّه الحسین(ع) مى رسند. اینان از سادات اصیل تنکابن هستند واز آن جا به این سامان مهاجرت کرده اند. سادات قاضى محلّه همیشه مورد احترام و تکریم مردم بوده اند. اکنون قبر یکى از بنى اعمام ما مرحوم آقا سید کریم که فرد زاهد و پرهیزکارى بوده است داراى قبّه و بارگاه و مورد توجه مردم آن سامان است.
تاریخ ولادت مرحوم والد به طور دقیق مشخص نیست. ولى حدود سال 1306 هـ. ق. حدس زده مى شود. در قریه فتیده دهى نزدیک قاضى محلّه به دنیا آمده و تا اوان بلوغ در قاضى محلّه بوده و در همان جا قرآن و برخى از کتابهاى فارسى را در مکتبخانه هاى مرسوم آن زمان فرا گرفته است. در سال 1320 هـ.ق. براى تحصیل علوم دینى به مدرسه جامع لنگرود مى رود ولى به خاطر کمک به زندگى والدشان یک ثلث از سال را در کار کشاورزى به کمک وى مى پردازد و دو ثلث دیگر سال را به تحصیل مشغول مى شود.
از نظر استعداد کم نظیر بود. در کودکى قرآن را به مدت شش ماه فرا مى گیرد. مى فرمود:
(من هر کتابى را که از استاد فرا مى گرفتم بلافاصله آن را تدریس مى کردم. گاهى اواخر کتاب را درس مى گرفتم و ابتداى آن را تدریس مى کردم.)
در مباحثات و مناظرات علمى غالباً بر حریف غالب مى آمده است.
از برنامه هاى جالب آن زمان حوزه هاى لنگرود لاهیجان آستانه اشرفیه و … این بوده است که به هنگام تعطیلى و فراغت طلاب از شهرستانى به شهرستان دیگر مى رفته اند و با طلاب آن جا به بحث و مناظره علمى مى پرداخته اند. مثلاً طلاب لنگرود به لاهیجان مى رفته اند و از آن جا به آستانه اشرفیه و …
در این مسافرتها و مجالستها مباحث علمى را مطرح مى کرده اند و به آزمایش یکدیگر مى پرداخته اند.
جناب ایشان به خاطر استعداد قوى و قدرت بیانى که داشته غالباً در مناظرات پیروز مى شده است حتى بر فضلا و علماى بالاتر از خود به طورى که در همان زمان به حاج مجتهد معروف مى شود. در هر صورت ایشان در سال 1322 هـ.ق. براى ادامه تحصیل به رشت مى رود. بعد از چند سالى به قزوین که مرکزیت بیشترى داشته است مهاجرت مى کند. دورانى که در رشت تحصیل مى کرده مصادف بوده با انقلاب مشروطه وایشان هم از افراد فعال در این حرکت بوده است. از این روى به خاطر عاقبت نافرجام مشروطه و انحراف آن حرکت از مسیر خود همیشه از صرف آن همه وقت اظهار تأسف مى کرد!
آن مرحوم معالم را نزد آقا سید عبدالوهاب ضیاء برى و مطول را نزد آقا شیخ محمد صیقلانى و آقا شیخ محمد زرگر و شرح لمعه و مقدارى از قوانین و الهیات و شرح تجرید را در قزوین خدمت جناب حاج ملا على طارمى فرا گرفته است. پس از تکمیل سطح به حوزه تهران مى آید که در آن زمان مجمع فقهاى عظام و حکماء و عرفاى بزرگ بوده است.
در این حوزه سطوح عالى را نزد حضرات آیات: آقا سید محمد رضا افجه اى آقا شیخ محمد رضا نورى و آقا سید محمد تنکابنى فرا مى گیرد. عرفان و حکمت را از محضر بزرگانى همچون: حاج شیخ على نورى آقا میرزا هاشم اشکورى آقا میرزا حسن کرمانشاهى و آقا میرزا محمود قمى بهره مى برد.
در همان زمان براى جمع کثیرى در مدرسه صدر شرح لمعه و هدایه میبدى تدریس مى کند.
تا سال 1335 در حوزه تهران بود. به گفته خودشان: در این مدت اشتغال به کتب فلسفه و عرفان بیش از فقه و اصول بوده است. علت این امر چه بوده است؟ نمى دانم.
با این که ایشان گرایش به فقه واصول بیشتر داشت.
در سال 1335 براى اصلاح امر معیشت و کمک به والدشان در امر کشاورزى به گیلان مراجعت مى کند و تا سال 1338 در آن جا ماندگار مى شود. البته در این مدت به کارهاى علمى نیز اشتعال داشته است از جمله: با رفیق خود آقاى طلوعى اشکورى مباحثه اى مى گذارند و از محضر عالم جلیل القدر آقا شیخ على اکبر فتیدهى نیز بهره مى گیرند. در سال 1338 به نجف اشرف عزیمت مى کند. پس از ورود به نجف تا چندى به درسهاى متعددى به طور آزمایشى شرکت مى کند تا این که درس مرحوم آیة اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى و آیة اللّه العظمى نائینى را برمى گزیند. به درس مرحوم محقق نائینى علاقه زائد الوصفى نشان مى دهند و مباحث فقهى و اصولى ایشان را تقریر مى کند. بیش از یک دوره اصول مرحوم نائینى را به تفصیل و مرتب نوشته دارد. از بحث فقه ایشان هم تقریراتى دارد: قضاء معاملات طهارت صلات. اگر تقریرات اصول مرحوم محقق نائینى چاپ نشده بود شایسته بود که تقریرات ایشان چاپ بشود و در دسترس اهل علم قرار بگیرد.
مرحوم والد به مبانى محقق نائینى خیلى پایبند بود. به طورى که غالباً حاضر نبود سخن مخالف مبانى ایشان را بشنود. من که تحت تأثیر درس حضرت امام که مبانى محقق نائینى را نقد مى کرد گاهى اوقات مى خواستم درباره مبانى محقق نائینى صحبت کنم چندان آماده نبود سخن مرا گوش کند.
دیگر شاگردان محقق نائینى هم چنین بوده اند. مانند مرحوم آیة اللّه العظمى خویى که بر مبانى استاد ایراد مى گرفت در میان شاگردان محقق نائینى کم بودند.
این حاکى از نفوذ قوى مرحوم نائینى است بر شاگردان خود.
حوزه: فرمودید که شاگردان مرحوم نائینى از جمله مرحوم والد شما به مبانى استاد خویش شدیداً پایبند بوده اند حضرت عالى علت جذابیت درس وپایبندى این بزرگان به مبانى آن مرحوم را در چه مى دانید.
استاد: محقق نائینى از برجستگان عصر خویش بوده است و مورد احترام بزرگان. از مرحوم محقق عراقى نقل مى کنند که فرموده است:
(من در اصفهان که بودم غلیان براى میرزا چاق مى کردم.
به نظر من از همه معاصرین خود برتر بود.)
با این برجستگى علمى ویژگیهاى دیگرى داشته که ایشان را از معاصران خود متمایز مى کرده است.
ویژگى اول محقق نائینى بر افکار واندیشه هاى فقهى و اصولى شیخ اعظم انصارى مسلط بوده است.
مرحوم والد نقل مى کرد:
(میرزاى نائینى با مرحوم حاج شیخ حسن کربلایى که از معاریف آن زمان بوده است تمامى کتابهاى مرحوم شیخ حتى آنچه شیخ در ورقهاى بسیار کوچک و پراکنده از یکدیگر یاد داشت کرده بوده است مباحثه مى کرده اند.)
از محقق نائینى نقل مى کرد که مى فرموده است:
(من آستینم چرکین شده تا حرف شیخ را فهمیده ام)
محقق نائینى شارح بیانات شیخ بوده و افکار و آراى او را مستدل و مستند مى کرده است. این معنى از تقریرات محقق نائینى پیداست. بنابراین یکى از جهات جاذبیت
درس محقق نائینى مى تواند همین امر باشد. زیرا دقت نظر شیخ انصارى و مستقیم بودن افکار وى مورد پذیرش اکثر بزرگان است.
ویژگى دوم درس محقق نائینى با نظم خاصى مطالب آن دسته بندى شده بیان مى گردیده است.
ویژگى سوم تنوع و داشتن حواشى بسیار. زیرا مرحوم میرزا از حافظه اى قوى برخوردار بوده است.
به همین خاطر مطالب را با مقدمات و مؤخرات نقل مى کرده است.
مرحوم والد نقل مى کرد:
(محقق نائینى در زمان مرجعیت خود گاهى به تناسب قضایاى تاریخى جالبى نقل مى کرد. شاگردان یک وقتى از ایشان پرسیدند شما با این همه اشتغالات چگونه وقت مى کنید و به مطالعه تاریخ مى پردازید؟
ایشان فرمود: من این مطالب را حالا مطالعه نکرده ام. اینها مطالبى است که از دوران بچگى به یاد دارم. در آن دوران در شبهاى زمستان به دستور پدرم روى کرسى مى نشستم (در حالى که ایشان زیر کرسى بود) و کتاب ناسخ التواریخ و یا کتاب تاریخى دیگرى را براى ایشان مى خواندم. این مطالب را از آن وقت به یاد دارم.)
طبعاً این حافظه و آگاهى بر مطالب گوناگون به درس ایشان نیز تنوعى خاص مى بخشیده است.
در دوران زعامت حضرت آیة اللّه العظمى حائرى مرحوم محقق نائینى مرحوم فقیه اصفهانى از روى اعتراض به دولت عراق به خاطر تبعید مرحوم آیة اللّه خالصى به ایران مهاجرت کرده بودند به حوزه مقدسه قم وارد شدند. مدتى که در قم بودند درس شروع کردند. فضلاء و اساتید حوزه به درسشان حاضر مى شدند.
از آیة اللّه العظمى گلپایگانى پرسیدم: حضرت عالى که هم در درس محقق نائینى شرکت کرده اید و هم در درس مرحوم حاج شیخ کدام یک را ترجیح مى دهید؟
ایشان جواب صریحى نداد ولى فرمود:
(مرحوم نائینى مطلب را با شاخ و برگ و مقدمات و مؤخرات بسیار بیان مى کرد و به درس تنوع مى داد ولى مرحوم حاج شیخ همان مطلب را در مدت بسیار کوتاه و بدون حواشى و مقدمات و مؤخرات بیان مى فرمود.)
البته این نحوه بیان براى همگان ممکن است جذابیت نداشته باشد. از اشکالات سیدنا الاستاذ به محقق نائینى این بود که:
(مرحوم نائینى گاه متعرض مطالبى مى شود که هیچ ارتباطى به موضوع بحث ندارد و یا اگر دارد بسیار اندک است.)
حوزه: فرمودید: مرحوم والد به مبانى مرحوم نائینى مسلط بود اگر ممکن است برخى از مبانى مرحوم نائینى را که مرحوم والد توجه خاصى به آنها داشت بیان کنید.
استاد: از جمله مواردى که مرحوم والد به مبانى استاد خود حسّاس بود نظریه ایشان در باب امارات بود. از جمله مباحث اصول فقه این است که آیا امارات و اصول محرزه جایگزین قطع طریقى مى شود یا خیر؟
محقق نائینى معتقد است که جایگزین مى شوند.
به این بیان:
در قطع سه جهت وجود دارد: 1. صفت نفسانى ذات اضافه. 2. جهت کاشفیت از واقع که متفرع بر اولى است.3. جرى عملى است یعنى عمل به آنچه قطع بدان حاصل شده است.
در باب امارات آنچه از جانب شارع جعل مى شود جهت دوم است که حالت
کشف از واقع است. به عبارت دیگر طرق و امارات در ارائه واقع ناقص هستند. ادله حجیت اماره این کشف ناقص را کامل و تتمیم کشف مى کند. و از این جهت دلیل اعتبار اماره و طریق را جاى گزین قطع مى کنند. در نتیجه ارائه واقع ذاتى قطع و علم است ولى در اماره به کمک دلیل حجیّت و اعتبار اماره است. از این روى اماره را علم تعبدى مى دانند و تمام آثار و برکات علم را بر آن مترتب مى دارند. امّا اصول چون موضوعشان شک است در مورد اصل هیچ گونه ارائه واقع مطرح نیست نه به صورت کامل و نه ناقص.
در مورد اصول شارع آنها را در جهت سوم به منزله قطع قرار مى دهد; یعنى لزوم عمل در جایى که شک دارد. مثلاً (لاتنقص الیقین بالشک …) مى گوید: همچنانکه قبلاً یقین داشتى و مطابق آن عمل مى کردى اکنون هم که شک دارى همان گونه عمل کن.
مطلب دیگر محقق نائینى در باب امارات و طرق این است که: ایشان حکومت را بر دو قسم تقسیم مى کند: حکومت واقعى و حکومت ظاهرى.
منظور ایشان در حکومت واقعى این است که: دلیل حاکم موضوع دلیل محکوم را توسعه مى دهد و یا تضییق مى کند.
امّا در حکومت ظاهرى دلیل حاکم کارى به موضوع دلیل محکوم ندارد بلکه در طریق اثبات تصرف مى کند مانند دلیل اعتبار امارات.
ییکى از مبانى محقق نائینى این است که: مستحب عبادى اگر متعلق نذر قرار بگیرد کسب و اکتساب به وجود مى آید. مثلاً اگر نماز شب که مستحب عبادى است متعلق نذر قرار گیرد نذر از نماز شب کسب عبادیت مى کند و نماز شب به خاطر نذر کسب وجوب مى کند. درنتیجه نماز شب به خاطر نذر واجب عبادى مى شود. از مبانى دیگر که مهمترین مبناى ایشان است اصل ترتب مى باشد.
از مباحث مهم در مبحث (ضد) بحث ترتب است به این معنى: در صورت تزاحم
دو واجب اهم و مهم در مقام عمل اگر مکلف واجب اهم را انجام نداد آیا مهم امر دارد یا خیر؟
ییکى از راههاى تصور این که مهم در صورت عصیان اهم امر دارد طریق ترتب است که محقق نائینى پس از طى مقدماتى طولانى آن را اثبات مى کند که محقق اصفهانى مى گوید:
(مهمترین راه اثبات ترتب همان است که مرحوم نائینى مى فرماید.)
اینها برخى از مبانى محقق نائینى بود که مرحوم والد به آنها توجه خاصى داشت. گرچه تمامى این مبانى را سیدنا الاستاذ امام رحمة اللّه علیه مورد مناقشه عالمانه و دقیق خود قرار داد.
حوزه: از اساتید ایشان مرحوم آیة اللّه العظمى آقا سید ابوالحسن اصفهانى بوده است چه ویژگى آن مرحوم ایشان را جذب کرده بود.
استاد: مرحوم والد به مبانى اصولى محقق نائینى اهمیت زیاد مى داد در عین حال ذوق فقهى مرحوم فقیه اصفهانى را مى ستود. در تأیید این جریان بجاست قضیه اى را نقل کنم:
از فقیه اصفهانى و محقق نائینى استفتائى بدین شرح مى شود:
(مزرعه اى را فردى به مدت سى سال وقف کرده است ولى معین نکرده که بر اساس سال شمسى یا قمرى. اگر به سال قمرى باشد مدت وقف پایان پذیرفته و اگر شمسى باشد یک سال دیگر باقى مانده است. چه باید کرد؟)
محقق نائینى پاسخ داده بود:
(چون سال و ماهى که در احکام شرعى موضوعیت دارد نوعاً سال قمرى است.
بنابراین مراد واقف سال قمرى بوده است)
فقیه اصفهانى پاسخ داده بود:
(چون مورد وقف مزرعه است مقصود از سى سال یعنى سى محصول از این روى سال قمرى نقشى در آن ندارد. ناگزیر باید سالها را شمسى محاسبه کرد.)
گفتند: همین که محقق نائینى نظر فقیه اصفهانى را دیده بود آن را پسندیده و تأیید کرده بود.
حوزه: مرحوم والدتان آیا غیر از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانى و مرحوم نائینى اساتید دیگرى در این مرحله از تحصیل داشته است.
استاد: اساتید اصلى ایشان همین دو بزرگوار بوده اند. امّا در فرصتهایى که پیش مى آمده درس آیة العظمى آقا ضیاء عراقى شرکت مى کرده است. از جمله در زمان تبعید مرحوم خالصى که علمین نجف به خاطر اعتراض به این عمل حکومت عراق به ایران مهاجرت مى کنند ایشان در درس مرحوم محقق عراقى شرکت مى کند. استاد دیگر ایشان مرحوم آیه اللّه آقا شیخ جواد بلاغى بوده است. ایشان به هنگام تعطیلى دروس حوزه درس تفسیر داشته و عده اى از فضلاء از جمله مرحوم والد ما در آن جلسه شرکت مى کنند. نتیجه این درس پر برکت تفسیر آلاء الرحمن است که متأسفانه ناتمام مانده است. مرحوم والد همیشه از ناتمام ماندن این تفسیر گرانقدر ابراز تأسف مى کرد.
مى فرمود:
(مرحوم بلاغى در دفاع از اسلام خیلى مى کوشید. قلم قوى داشت و آثار خوبى هم از خود به یادگار گذاشت. با این همه کسى را نداشت که کمک زندگى او باشد.
کارهاى شخصى منزل و خرید لوازم زندگى را خود انجام مى داد.)
حوزه: اگر مرحوم والدتان خاطره اى از اساتید خود براى شما نقل کرده است براى استفاده ما و دیگر طلاب نقل بفرمایید.
استاد: مرحوم والد همیشه از محقق نائینى به بزرگى یاد مى کرد. مى فرمود:
(ایشان خیلى به شاگردان خود توجه داشت. هر کس را به مقدار علمیتش احترام مى کرد. حتى در جلسه درس عده اى از خواص ایشان جایگاه مخصوص داشتند که کسى دیگر نمى توانست آن جا را اشغال کند.)
مى فرمود:
(یک وقتى مرحوم آخوند ملاّ عباس تربتى پدر آقاى راشد که از مریدان و مروجان محقق نائینى در آن سامان بود به نجف آمده بود. روزى به درس میرزا آمد و جاى خالى یکى از همین شاگردان خاص درس نشست. میرزا وقتى متوجه شد فرمود: این جا جاى آقا شیخ موسى است و مناسب نیست که دیگرى بنشیند.)
محقق نائینى وجوه کمى به دستش مى رسیده زیرا مرجعیتش محدود بوده ولى همان مقدار کم را صرف طلاب و فضلاء مى کرده است.
ایشان اساساً به طلاب و فضلاى درسخوان احترام خاصى مى گذاشته است.
مرحوم آیه اللّه العظمى میرزاى شیرازى هم مى گویند چنین بوده است. نقل مى کنند:
(آقایى از نجف مى رود به سامراء خدمت مرحوم میرزا تا ایشان به او کمکى بکند. پولى که میرزا به او مى دهد نسبتاً کم بوده است. وقتى به نجف بر مى گردد به او مى گویند:
براى همین مقدار این همه راه را رفتى؟
مى گوید: مهم نیست. میرزا چندین برابر این پول به من احترام کرده است!)
مرحوم والد مى فرمود:
(وقتى خواستم به ایران برگردم رفتم خدمت آیه اللّه آقا جمال گلپایگانى که از خواص و نزدیکان مرحوم میرزاى نائینى بود. به ایشان گفتم:به آقاى میرزا بگویید: مى خواهم به ایران بروم اگر مى خواهند اجازه اى مرقوم بفرمایند لطف کنند.
مرحوم آقا جمال وقتى به میرزا گفته بود میرزا فرموده بود:
لنگرودى واسطه نمى خواهد هر وقت خواست برود خودش بیاید.)
وقتى ایشان خدمت میرزا مى رود مرحوم میرزا اجازه نامه کم نظیرى براى ایشان مرقوم مى فرماید که در اوراق ایشان موجود است. در باره مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى نقل مى کرد:
(وقتى خواستم به ایران برگردم مرحوم آقا سید ابوالحسن فرمود:
امثال شما نباید حوزه را ترک کنند.
ایشان گمان کرده بود که مشکلات معیشتى مرا به چنین تصمیمى وا داشته است. از این روى داستانى از زندگانى خود براى من نقل کرد. فرمود:
من روزى که وارد نجف اشرف شدم فقط دو روپیه داشتم آن را هم به خادم مدرسه دادم که حجره اى برایم آماده کند.
هیچى در بساط نداشتم. توکل کردم بر خدا و مشغول تحصیل شدم. این هم وضع الآن من است!
منظور ایشان این بود که اگر زندگى الآن و در دوران تحصیل مشکلاتى دارد آینده اش خوب است.
من به ایشان عرض کردم: مشکل مادى ندارم. ناراحتى خانوادگى دارم. به خاطر آب و هواى نجف.
فرمود: خانواده را بفرست بغداد.
گفتم: خود من هم مریض هستم.
فرمود: حالا که تصمیم دارید به ایران بر گردید سعى کنید در حوزه اى مسکن بگیرید که بیشتر از وجودتان استفاده شود.)
حوزه: مرحوم والد نوشته ها و تألیفاتى داشته اند لطفاً فهرستى از آنها را ارائه بفرمایید
استاد: بله. ایشان نوشته هایى دارد. برخى از نوشته هاى ایشان تقریر درس اساتید بزرگوارشان است و برخى هم تألیف خودشان عمده تالیفات ایشان مربوط مى شود به زمانى که در قم تدریس مى کرد. روش آن مرحوم این بود: مطلبى را که مى خواست تدریس کند به صورت مستدل مى نوشت. این روش را برخى از بزرگان داشته اند. مرحوم آیة اللّه العظمى حکیم (مستمسک) را بر همین اساس نوشته است. اگر روزى موفق نمى شده که درس را بنویسد آن روز درس را تعطیل مى کرده است!
این روش خوبى بود که مرحوم والد داشت. ولى متأسفانه از آن جایى که زندگى ایشان دستخوش حوادث بود برخى از جزوات در نقل و انتقالات از بین رفته است. تالیفات و تقریرات ایشان بدین قرار است:
1. شرح مبسوطى بر طهارت عروة الوثقى.
2. رساله اى در اراده استقلالیه.
3. رساله اى در مبحث کر.
4. رساله اى در مبحث اجتهاد.
5. رساله اى در مبحث تقلید.
6. رساله اى در حرمان زوجه از ارث.
( 40 )
7. حاشیه اى بر مکاسب (ناتمام).
8. حاشیه اى بر رسائل (ناتمام).
9. جزواتى در مسائل مختلف فقهى.
10. رساله اى مختصر در شرح برخى از مسائل حج.
11. رساله اى در حدوث عالم (نتیجه بحثهاى شب پنج شنبه در تهران)
12. رساله اى در عقاید مشتمل برخى از مسائل مانند: شفاعت عدم تحریف قرآن وجوه اعجاز قرآن و …
13. تقریر اصول مرحوم نائینى در دو جلد مبسوط.
14. تقریر متاجر محقق نائینى. محقق نائینى گفته بود: (من سلطان باب معاملات هستم!) در این دوره که آخرین دوره فقه مرحوم نائینى است مباحث مفصل و مشتمل بر نظرات جدید ایشان است.
15. صلات و طهارت تقریر درس محقق نائینى.
حوزه: فرمودید که مرحوم والدتان در تهران که بود مسؤولیت مدرسه حاج ابوالفتح را به عهده داشت اگر ممکن است از سابقه مدرسه و خدماتى که ایشان در آن مدرسه انجام داده است اجمالى بیان کنید.
استاد: مدرسه و مسجد حاج ابوالفتح از آثار قدیمى تهران است. در تاریخ 1297 هـ.ق. در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار به همّت مرحوم حاج ابوالفتح تأسیس گردیده است و مرحوم آیة اللّه العظمى حاج ملاعلى کنى وقف نامه آن را نوشته است.
بعدها مسجد بر اثر بى توجهى و خیابان کشیهاى جدید به صورت خرابه اى
درآمده بود. قسمت زیر زمین و شبستان بالاى آن غیر قابل استفاده شده بود. تنها شبستان کوچکى در داخل مدرسه بود که غیر زمستان از آن استفاده مى شد.
مدرسه هم در زمان حکومت رضا خان مانند سایر مدارس علمى دستخوش حوادث ناگوار آن زمان شد. در نتیجه سهل انگارى متولى و اوقاف حتى حجره هاى آن را صاحبان حرفه و صنایع و برخى از اداریها تصاحب کرده بودند. تا بعد از شهریور 1320 به همین شکل بود تا این که مرحوم والد به قصد احیاى مدرسه و مسجد به آنجا مى رود و در همان ساختمان مخروبه ومرطوبى اقامه جماعت مى کند. و رطوبت به قدرى شدید بود که ایشان دچار پادرد شدید شد و تا آخر عمر از آن رنج مى برد.
بالآخره ایشان در مراسم نماز عید فطر از مردم براى تجدید بناى مسجد دعوت به همکارى مى کند. در نتیجه پى گیرى ایشان و کمک مردم در سال 1370 هـ.ق. کار ساختن مسجد شروع شد و در سال 1371 به پایان رسید.
براى احیاى مدرسه دست به کار شد. ابتداء با تلاش و کوشش فراوان حجره هاى مدرسه را از افراد نااهل باز پس گرفت و آن گاه براى سکونت و تحصیل طلاب مهیا کرد و در اختیار آنان گذارد. کتابخانه اى براى استفاده طلاب و اساتید تشکیل داد وخود مشغول تدریس شد: در ابتداء سطوح اولیه تا مکاسب و کفایه و بعدها درس خارج ملفق. کم کم مدرسه رونق گرفت و انسانهاى برجسته اى را تحویل اجتماع داد. اکنون این مدرسه از مدرسه هاى آباد و پر رونق تهران است.
حوزه: مرحوم والد چه برنامه اى براى اداره طلاب و مدرسه داشت. لطفاً توضیح بدهید.
استاد: ایشان بر وضع تحصیلى و اخلاقى طلاب نظارت کامل داشت. مقرراتى
هم وضع کرده بود از جمله:
1. طلاب مدرسه نباید غیر از تحصیل علوم دینى به کار دیگرى مشغول باشند. زیرا معتقد بودند: طلبه باید تمام همتش تحصیل علوم دینى باشد تا به جاى برسد
2.در هر حجره اى حداقل یک نفر باید شب خواب باشد.
3. هر چند ماه یک بار آزمونى برگزار مى شد که طلاب مدرسه باید شرکت مى کردند. علاوه بر مقرراتى که ذکر شد و نظارت کامل ایشان بر اوضاع دروس جنبى هم گذاشته بودند که طلاب باید شرکت مى کردند. از آن جمله: درس اعتقاداتى بود که شبهاى پنج شنبه خود ایشان تدریس مى کردند.
بحمد اللّه بر اثر دقت وتلاش ایشان مدرسه حاج ابوالفتح در ردیف مدارس خوب تهران قرار گرفت وافراد فاضلى تربیت شدند و اکنون هم حضرت آقاى اخوى سرپرستى آن جا را به عهده دارند.
حوزه: از جمله کارهاى مرحوم والدتان در کنار تدریس و امامت جماعت و سرپرستى مدرسه حاج ابوالفتح و … تأسیس هیأت مرتضویون بوده است لطفاً درباره این هیأت وانگیزه ایشان از تأسیس مطالبى را بیان بفرمایید.
استاد: مى دانید تا قبل از شهریور سال 1320 نسبت به جلسات مذهبى محدودیتهایى بود. به همین خاطر مجالس مذهبى نوعاً در منازل به صورت مخفیانه تشکیل مى شد. بعد از شهریور 20 با این که محدودیتها تا حدودى از بین رفت ولى روال گذشته همچنان ادامه داشت.
مردم از آیة اللّه والد تقاضا مى کنند که هیأتى تشکیل دهند. ایشان مى فرمایند:
(من حاضرم به شرط این که در مسجد باشد.) بالآخره هیأت تشکیل مى شود ولى پس از مدتى به خاطر برخى از مسائل مراسم در منازل برگزار مى شود. خود ایشان دراین هیأت صحبت مى کردند. بعد از مدتى به برکت این جمع هیأت جوانان مرتضویون هم تشکیل شد و طولى نکشید کودکان و نوجوانان نیز تشویق شدند و هیأت کودکان مرتضویون هم تشکیل شد.
حوزه: لطفاً از ویژگیهاى مرحوم والدتان چند نمونه اى بر شمارید.
استاد: ایشان ویژگیهاى فراوانى داشتند از جمله:
1. عشق و علاقه شدیدى به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشتند. در مصائب حضرت زهرا(ع) و حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) خیلى متأثر مى شدند. از همان ابتداى طلبگى که در حجره مدرسه بودند تا آخر عمر سه روز اوّل جمادى الثانى را براى حضرت زهرا(ع) اقامه عزا مى کردند. مى فرمود:
(با این که وضع مالى خوبى نداشتم در همان حجره مدرسه بهترین منبریها را براى ذکر مصیبت آن حضرت دعوت مى کردم.)
علاوه بر این جلسه هفتگى داشتند که در آن ذکر مصائب اهل بیت(ع) مى شد. اکنون هم به یاد آن مرحوم روزهاى جمعه مجلس ذکر مصیبتى در قم برگزار مى شود. و شبهاى جمعه در تهران حضرت آقاى اخوى چنین مجلسى را برگزار مى کند. دهه آخر ماه صفر هم به یاد آن مرحوم مجلس عزادارى با شکوهى در قم در منزل یکى از آقازادگان ایشان برگزار مى شود.
2. خضوع و تواضع فوق العاده نسبت به ائمه(ع) حتى امام زادگان صحیح النسب و عظیم المنزله داشت. یک وقتى در مجلسى سخن از مقایسه مقام مرحوم
میرزاى قمى با حضرت معصومه(ع) به میان مى آید ایشان بر مى آشوبند و مى فرمایند:
(محقق قمى و هر عالم دیگرى مقام و موقعیت خود را به برکت همجوارى حضرت معصومه(ع) به دست آورده است.)
3. ساده و بى الآیش بود. ولى نظافت و پاکیزگى را به دقت مراعات مى کرد.
4. عامل به تکلیف و وظیفه بود. اگر چیزى را وظیفه تشخیص مى داد عمل مى کرد واز هیچ چیزى ابا نداشت.
5. شجاع و صریح اللهجه بود. حق را مى گفت اگر چه به ضرر خودشان تمام مى شد. شاید صراحت لهجه ایشان باعث ناراحتى برخى شده بود; از این روى آن گونه که شایسته بود ایشان را مطرح نمى کردند!
نمونه صراحت و شجاعت مرحوم والد موضع گیرى ایشان بود در مخالفت با طرح انجمن ایالتى و ولایتى شاه. پس از ارائه این طرح از طرف شاه نُه نفر از علماء و مراجع قم جلسه اى تشکیل دادند تا درباره اعلان مخالفت خویش با این طرح مشورت کنند. در این جلسه پس از بحث و بررسى اعلامیه اى نوشته مى شود. چون برخى تعبیرات و عبارات اعلامیه تند بوده است برخى از آقایان در امضاى اعلامیه ابراز تردید مى کنند. در این هنگام مرحوم والد پیشقدم مى شود و اعلامیه را مى گیرد و امضاء مى کند. پس از ایشان دیگر آقایان امضاء مى کنند. آن اعلامیه مصدّر به امضاى ایشان است. حضرت امام رحمة اللّه از این صراحت و شجاعت مرحوم والد خوششان آمده بود و تحسین مى کرد.
6. اعتقاد عمیق به مسلک فقاهت داشت. روش فقهاء را پسندیده بود و به مشربهاى دیگر روى خوش نشان نمى داد. با این که فلسفه و حکمت را فراگرفته بود و در آن فن صاحب نظر بود ولى به هر کسى اجازه نمى داد که فلسفه بخواند.
مى فرمود:
(طلبه باید ابتداء مبانى اعتقادى خود را قوى کند آن گاه به سراغ فراگیرى فلسفه برود و گرنه امکان انحراف بویژه در الهیات و معارف بسیار است.)
ایشان کراراً نقل مى کرد:
(مرحوم علاّمه مجلسى روزى در جلسه درس فلسفه وحکمت شبهه اى را مطرح مى کند و با بیان بسیار زیباى خود آن را مى پروراند به طورى که یکى از شاگردان شبهه را مى پذیرد و به پاسخى که مرحوم مجلسى مى دهد وقعى نمى گذارد. این امر موجب مى شود که از آن به بعد مرحوم علاّمه مجلسى درس فلسفه را تنها براى خواص بگوید و به هر کسى اجازه فرا گرفتن آن را ندهد.)
در تأیید ایشان داستانى را که استاد مرحوم الهى قمشه اى نقل مى کردند براى شما عرض مى کنم: مى فرمود:
(شخصى آمد خدمت یکى از آقایان که شرح منظومه بخواند. پس از چند روزى که منظومه خوانده بود به استاد مى گوید: آقا! این فقهاء از جان ما حکماء چه مى خواهند!
استاد مى گوید: شما اگر منظومه را به آخر برسانى چه خواهى گفت.)
از این روى آن آقا از ادامه تدریس خوددارى مى کند.
در هر صورت این امر مسلّمى است که براى خواندن فلسفه ظرفیت لازم است.
اساساً مرحوم والد براى طلبه نمى پسندید که عمر خویش را در فلسفه صرف کند. معتقد بود آنچه مفید و کارگشاست فقه و فقاهت است.
نقل مى کرد:
(روزى با مرحوم طلوعى رفتیم خدمت حکیم متأله آقا میرزا هاشم اشکورى که از فلاسفه و عرفاى بزرگ بود تا براى ما درس فلسفه شروع کند.
ایشان فرمود: جان! فقه و اصول بخوانید و ترویج دین کنید فلسفه سامانى ندارد! مرحوم طلوعى از این سخن خوشش نیامد و گفت: میرزا خیال مى کند ما
فلسفه نمى فهمیم.
رفت و فلسفه خواند. در این راه زحمت بسیار کشید. بعد از چند سال گفت:
حالا به سخن آن روز میرزا هاشم رسیده ام که فلسفه سامانى ندارد!)
مرحوم والد به فقه و فقاهت علاقه بسیار داشت; از این روى چهار فرزند ذکور خود را با این که از نظر معیشتى در مضیقه بود تشویق کرد که به سلک روحانیت درآیند. به همین خاطر از جانب برخى از خویشاوندان مورد عتاب قرار گرفتند که لااقل یکى از آنان را مى فرستادید پى کسب و کار تا کمک زندگى شما باشد.
به لطف خداوند و نیت پاک آن بزرگوار نه تنها فرزندان آن مرحوم جزء علما و مروجان شریعت قرار گرفتند که نوه هاى ایشان هم همگى در سلک روحانیت وارد شده اند.
7. علاقه شدید به مطالعه و تحقیق داشت. بیشتر اوقاتشان صرف مطالعه مى شد. خصوصاً در این اواخر حتّى لحظات آخر عمر هم مشغول مطالعه بود که داعى حق را لبیک گفت.
8. عزت نفس. ایشان خیلى ساده زندگى مى کرد ولى همیشه با لباس خوب و تمیز بیرون مى آمد. به طورى که هر کس ایشان را مى دید خیال مى کرد وضع داخلى منزل هم خلاف معمول است.
از تظاهر به فقر و نادارى به شدت اجتناب مى ورزید و معتقد بود که وضع اهل علم نباید به گونه اى باشد که جلب ترحم مردم را بنماید. مردم اگر چیزى به ما مى دهند باید بر اساس انجام وظیفه باشد.
8. اهتمام به وضع معیشتى طلاب. ایشان مقید بود که سهم امام باید در جهت رفع نیازمندیهاى طلاب به کار برود و با وجود نیاز طلاب به سهم امام صرف آن را در امور خیریه روا نمى داشت. وقتى که ایشان در تهران بود گاهى برخى از متدینین که مى خواستند از سهم امام براى تعمیر و یا ساختن مسجد استفاده کنند اجازه
نمى داد. مى فرمود:
(نیاز طلاب در مقایسه با مسجد در اولویت است. مسجد را از پول خودتان بسازید.)
در صورتى که اصرار مى کردند مى فرمود:
(بروید قم از آیة اللّه بروجردى اجازه بگیرید. من اجازه نمى دهم.)
حتى در وصیت نامه خود خطاب به فرزندان نوشته است:
(راضى نشوید که اهل علم از سهم مبارک امام(ع) براى من اقامه فاتحه نمایند. اگر کسى از مال خود اقامه فاتحه نمود فبها والاّ روا نباشد با احتیاج مشتغلین علوم دینیّه سهم امام(ع) صرف مجالس فاتحه گردد …)
حوزه: درباره فعالیتهاى سیاسى مرحوم والدتان توضیح بدهید.
استاد: ایشان در نهضت مشروطه فعالیت چشمگیرى داشته است. با شور و هیجان به پشتیبانى از انقلاب مشروطیت و مخالفت با استبداد به پخش اعلامیه و سخنرانى و آگاهى دادن مردم مى پردازد. به همین خاطر پس از انحراف مشروطیت از مسیر خود از آن همه تلاش اظهار پشیمانى مى کرد.
مرحوم آخوند خراسانى پس از آن که مرحوم حاج شیخ فضل اللّه اعدام شد متوجه مى شود که مشروطه از مسیر خود منحرف شده و راهى دیگر در پیش گرفته است; از این روى به قصد مخالفت با حکومت ایران تصمیم مى گیرد به سوى ایران حرکت کند که به صورت مشکوکى فوت مى کند.
مرحوم آیة اللّه نائینى هم بعد از آن که فهمید مشروطه خواهان اهداف دیگرى را دنبال مى کنند از حمایتهاى خود دست برداشت. مرحوم والد نقل مى کرد:
(مرحوم میرزا در این اواخر چنان از مشروطه برگشته بود که اگر مى فهمید طلبه اى افکار مشروطه خواهى دارد به او شهریه نمى داد.)
مرحوم نائینى مى فرموده است:
(ما طرح دیگرى داشتیم و نتیجه چیز دیگرى شد.)
به همین خاطر مرحوم والد در این اواخر از دخالت در امور سیاسى واهمه داشت و دخالت نمى کرد مگر از باب امر به معروف و نهى از منکر.
امّا در نهضت امام خمینى رحمة اللّه علیه. مى دانید که بین قیام پانزده خرداد 1342 با فوت ایشان فاصله چندانى نشد: دوازدهم محرم 1383 پانزده خرداد بود و نوزدهم صفر فوت ایشان. ولى با اصل حرکت و قیام نه تنها موافق بود که در آن جلسه تاریخى از اولین اقدام کنندگان در امضاى اعلامیه بود که از طرف علماء و مراجع به مخالفت با لایحه ایالتى و ولایتى تنظیم شده بود. این حرکت و این جلسه که با شرکت نه نفر از علماء و مراجع تشکیل شده بود طلیعه نهضت به شمار مى آمد.
حوزه: از مواعظ و اندرزهاى آن مرحوم اگر مطلبى به یاد دارید براى ما و دیگر طلاب عزیز بفرمایید تا ان شاء اللّه چراغ راهمان شود.
استاد: براى این منظور فرازى از وصیت نامه ایشان را که خطاب به فرزندانش است براى شما نقل مى کنم:
(فرزندان عزیزم! از خداوند متعال مسألت داشته و دارم که همه شما را در سایه توجهات با برکات ولى اعظم خود حجة بن الحسن(عج) از جمیع حوادث مصون ومحفوظ بدارد و ایمان را در دلهاى شما ثابت ومستقر نماید و شما را از یاوران ولى عصر صاحب الامر مقرر فرماید. در ترویج معالم دین و شرع انور مؤید باشید.
همت کنید به مقام شامخ فقاهت کبرى که نیابت از امام عصر است نائل شوید و اگر آثار موفقیت به این مرتبه عظمى از تمام شما مشاهده نشد هر یک و یا هر دو نفر از شما که در این مرتبه آثار رشد دارید همت کنید بذل مساعى نمایید آن دو نفر یا آن یک نفر مراحل تحصیلیه و استکمالات خود را به منظور نهایى برسانید و در صورت عدم موفقیت به این منصب شریف کسب و فلاحت را بر کارهاى دیگر مقدم بدارید.)
خلاصه ایشان در روز پنج شنبه نوزدهم صفر سال 1383 هـ.ق. نداى حق را لبیک گفت. روز جمعه اربعین حسینى با این که در اکثر شهرها از جمله قم به خاطر وقایع خونین پانزدهم خرداد حکومت نظامى بود ولى عده بسیارى از علماء و طلاب و مردم در تشییع جنازه شرکت کردند.
مطابق وصیت ایشان که فرموده بود:
(من بسیار مایلم در صورت امکان در نجف اشرف در جوار مولى امیرالمؤمنین(ع) دفن بشوم و اگر ممکن نشد در قم در صحن کهنه حضرت معصومه(ع) باشد.)
عمل شد و ما ایشان را در یکى حجرات شمال شرقى صحن عتیق دفن کردیم.
حوزه: حضرت عالى از شاگردان خاص مرحوم علامه طباطبایى بوده اید لطفاً از ویژگیهاى علمى واخلاقى آن بزرگوار براى ما مطالبى را بفرمایید.
استاد: ایشان از نظر علمى فوق العاده بود. فکرى عمیق و قوى داشت. از نظر فضایل اخلاقى ممتاز بود. خصوصیات اخلاقى ایشان بسیار است از جمله:
1. ایشان همواره در حال مراقبه بود. این را هر کسى که با ایشان آشنایى داشت
به خوبى احساس مى کرد.
2. کم حرف بود. اگراز ایشان سؤالى نمى شد حرفى نمى زد. وقتى سؤال مى کردند با توجه به تمامى جوانب پاسخ مى داد.
3. در تمام مدتى که درخدمت ایشان بودم نشنیده ام از کسى به بدى یاد کند.
4. چشمانى نافذ و نگاهى پر معنى داشت.
5. در عین سادگى و بى آلایشى با ابهت و با وقار بود.
6. خجول بود و شرم حضور داشت. وقتى تدریس مى کرد نوعاً سرشان پایین بود. هیچ گاه براى تدریس روى منبر نرفت. شاگردان به صورت حلقه اى مى نشستند. ایشان هم بدون این که روى پتو و یا دُشکى بنشیند تدریس مى کرد. مانع مى شد از انداختن پتو و یا دُشک. مى فرمود:
(اگر همین مقدار جایم بلند تر از شما باشد نمى توانم حرف بزنم)
فقط در جلسه خصوصى شبهاى پنج شنبه و جمعه براى ایشان پتو و یا دُشکى مى انداختیم.
زیرا هم افراد بسیار محدود بودند و هم این که در این جلسه دوستان ابتدا صحبت مى کردند و ایشان ابتداى به سخن نمى کرد.
7. توجه به زیارت حضرت معصومه(ع). بعد از فوت مرحوم والد صبحها بعد از نماز صبح به طور مرتب سر قبر ایشان مى رفتم و در ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر موفق بودیم. مرحوم علاّمه چون برنامه شان این بود که در ماه مبارک شبها را نمى خوابید در عوض روزها پیش از ظهر مى خوابید من خودم مى دیدم که هر روز بعد از نماز ظهر و عصر تشریف مى آورد حرم براى زیارت حضرت معصومه سلام اللّه علیها.
8. ایشان حافظ قرآن نبود ولى حضور ذهن خوبى داشت. بدین گونه: هرگاه ابتداء آیه اى تلاوت مى شد ایشان آیه را تا آخر مى خواند. این از برکات تفسیر
المیزان بود. مى دانید ویژگى المیزان که آن را از دیگر تفاسیر ممتاز کرده تفسیر آیه به آیه است.
زیرا مرحوم علاّمه معتقد بود که: وقتى قرآن مى فرماید: (تبیان کل شئ) است به طریق اولى تبیان خود است. از این روى موضوعاتى که تنها یک بار در قرآن مطرح شده بود تفسیر آن براى ایشان مشکل مى نمود. مانند آیات مربوط به حضرت خضر وحضرت موسى(ع).
9. در جلسه هفتگى که با ایشان داشتیم وقتى که بنابر درخواست دوستان قرار شد بحث معاد (بحار الانوار) مطرح شود ایشان روایات بحار را با سند مى خواند. حال آن که در غیر از احادیث فقهى معمول چنین نیست. وقتى علت قضیه از آن بزرگوار سؤال شد فرمود:
(این احادیث به وسیله این بزرگان به ما رسیده است بنابراین شایسته است نامى از آنها برده شود.)
10. با این که ایشان در جنبه هاى فقهى و اصولى قوى بود ولى به تفسیر و فلسفه عنایت داشت. زیرا این دو درس در حوزه غریب بود. قبل از ایشان حضرت امام فلسفه مى گفت ولى بعدها به عللى آن را ترک کرده بود. درس مرحوم علاّمه تنها درس فلسفه اى بود که در حوزه شاگردان بسیارى داشت.
حوزه: از اندرزها و توصیه هاى حضرت علاّمه مطلبى به یاد دارید بفرمایید.
استاد: همان که عرض کردم: علاّمه اهل مراقبه بود. یک وقتى خدمت آن بزرگوار رسیدیم که دستور العملى به ما بدهد. فرمود:
(مراقبه و محاسبه. این دو حالت را شخص سالک باید از ابتداى سیر و سلوک
تاانتها ملتزم باشد.)
فرمود:
(آخر شب قبل ازخواب اعمالى را که در روز انجام داده اید برررسى کنید. هر یک از اعمالتان که خوب بود خدا را براى آن حمد و سپاس گویید و توفیق انجام بهتر آن را در روز بعد از خداوند مسألت کنید.
اگر خداى نکرده تقصیر و یا خطایى مرتکب شده بودید فوراً توبه کنید و تصمیم بگیرید که دیگر آن را انجام ندهید.
اگر دیدید خلافهاى شما متعدد است تصمیم بگیرید فردا آن را کم کنید.)
خلاصه مى فرمود:
(مراقبه و محاسبه باید همیشه باشد.)
حتى در این اواخر که نمى توانست حرف بزند یکى از رفقا از ایشان خواسته بود که توصیه هایى بفرماید.
باز فرموده بود:
(مراقبه محاسبه)
حوزه: حضرت عالى از چه وقت و چگونه با حضرت امام رحمه اللّه علیه آشنا شدید.
استاد: بنده از سال 1373 هـ. ق. که به قم آمدم از محضر ایشان استفاده مى کردم. استفاده ما از ایشان ادامه داشت تازمانى که آن بزرگوار را به قیطریه بردند. پس از آن که آزاد شد مدتى در منزل مسائل مستحدثه تدریس مى فرمود که در خدمتشان بودیم تا تبعید به ترکیه. البته بعدها که خداوند توفیق داد و به نجف اشرف رفتم باز تا چندى که آن جا بودم از محضر ایشان و آیه اللّه العظمى خویى استفاده مى کردم.
حوزه:حضرت عالى مدت طولانى از محضر حضرت امام رحمه اللّه علیه بهره برده اید لطفاً بفرمایید درس امام چه ویژگیهایى داشت که حضرت عالى را جذب کرده بود.
استاد: درس آن بزرگوار انصافاً جالب و جاذب بود. علت آن هم به نظر من چند چیز بود:
1. ایشان درس را با بیانى زیبا و عبارتى ساده وروان و منظم و مرتب ارائه مى کرد. به طورى که اگر کسى مى خواست در همان سر درس مطالب ایشان را که به زبان فارسى مى فرمود به عربى تقریر کند مى توانست.
2. درس ایشان محتواى عمیقى داشت. نکته اساسى این که متعرض نظرات بزرگانى مانند: حضرات آیات عظام: نائینى کمپانى آقا ضیا حائرى و … مى شد. البته اساتید دیگر حوزه هم گاه و بى گاه متعرض دیدگاههاى این بزرگان مى شدند ولى این که به طور مستمر و مرتب و آن هم همراه با نقد و برسى باشد انصافاًدر حوزه کم نظیر بود.
ایشان سخنان این بزرگان بویژه محقق نائینى را مطرح مى کرد و بعد از ایراد و اشکال خود تأسیس اصل مى کرد.
به یاد دارم: هنگامى که شاگردان ایشان از مسجد سلماسى بیرون مى آمدند تا مدرسه فیضیّه یک خط ممتد تشکیل مى دادند. دو نفر دو نفر با هم بحث مى کردند و دیدگاههاى استاد را بررسى مى کردند. این حکایت از جاذبیت درس ایشان داشت.
همان وقتها من به حضرت آقاى جوادى آملى گفتم: باید به ایشان محقق گفت و به مرحوم آیه اللّه محقق داماد مدّقق. چون مرحوم داماد روایات را که نقل مى کرد
گاه نکات دقیق و ظریفى را متعرض مى شد. ولى مرحوم استاد در جنبه تحقیق و نقد و بررسى اقوال خیلى قوى بود.
کسى که بتواند به خوبى از عهده نقد و بررسى این اعلام بویژه محقق نائینى
برآید و نظریه اى ارائه نماید انصافاً محقق توانایى است.
درمبانى مرحوم نائینى که بسیارى از بزرگان اجازه اشکال به خود نمى دادند ازاین روى بود که مدعى بودند:
(تصور مبانى وى مساوى است با تصدیق آن! )
قبلاً عرض کردم: ما مرحوم والدمان را دیده بودیم که تا چه اندازه نسبت به مبانى و نظرات مرحوم نائینى اعتقاد داشت.
نقل مى کنند:
(چون برخى از شاگردان محقق عراقى و محقق نائینى مشترک بودند محقق عراقى گاهى اوقات از طریق شاگردان محقق نائینى دیدگاههاى او را مى فهمید و سر درس آن را نقد مى کرد. خبر به مرحوم محقق نائینى مى رسد و ایشان مى فرماید:
سخن من این نیست. تا این که علامه کاظمینى تقریرات درس مرحوم نائینى را نوشت و به تأیید ایشان رسید. محقق عراقى خوشحال شده و فرموده است: از این به بعد هر گاه به نظرات آقاى نائینى اشکال کنیم نمى تواند بگوید: سخن من این نبوده است! )
غرض این که اشکال کردن به نظرات محقق نائینى کار ساده اى نبوده است آن هم براى کسى که در حوزه قم پرورش یافته بود.
3. نظم حاکم بر درس. مرحوم امام با این که معتقد بود شاگرد باید سر درس اشکال کند و اگر سر درس اشکال نمى شد مى فرمود:
(مگر مجلس ختم است که همه ساکت هستید! )
در عین حال اگر اشکال و جوابى بیش از دو یا سه بار تکرار مى شد جلو
گیرى مى کرد و مى فرمود:
(مگر تعزیه خوانى است که تو بگویى من جواب بدهم.)
در این رابطه مى فرمود:
(درس مرحوم حاج شیخ این اشکال را داشت که حاج شیخ گاه مطلبى را عنوان مى کرد شاگردان اشکال مى کردند و این اشکال و جواب آن قدر طول مى کشید که گاه تمام وقت درس را مى گرفت و مطلب حاج شیخ نا تمام مى ماند! )
4. مباحث اصول را با مباحث پیچیده فلسفه در هم نمى آمیخت. زیرا معتقد بود:
(قسمت عمده مسائل اصولى عرفى است باید از دیدگاه عرفى بررسى شود و با فلسفه که مسائلش با دقتهاى عقلى همراه است سازگارى ندارد; از این روى نباید مخلوط شود.)
این کار براى کسى که خود فیلسوف است و مسلط بر مبانى فلسفى است کار آسانى نیست.
مى دانید که حضرت استاد ابتداء در قم معقول تدریس مى کرد. (البته در آن زمان بنده هنوز به قم نیامده بودم). تا اینکه در اسفار به مبحث: (قاعده الواحد) مى رسد. بحث در این مسأله به درازا مى کشد. ان قلت و قلت هاى بسیار مطرح مى شود.
بالآخره ایشان به این نتیجه مى رسد که این بحث را تعطیل کند. بعد از آن دیگر شروع نکرد.
حوزه: حضرت عالى از درس حضرت امام رحمه اللّه علیه تقریراتى هم دارید.
استاد: بله. خصوصاً اصول ایشان را به طور کامل و مفصل و منظم دارم و یک
دوره هم آن را مباحثه کرده ام که شش سال طول کشید. به نظر من با این که تقریرات اصول ایشان چاپ شده است ولى تقریراتى که ما داریم ویژگیهایى دارد که شایسته چاپ است. در نظر است اگر وسائل چاپ فراهم شود تجدید نظرى در آنها بشود و به چاپ برسد.
حوزه: اگر امکان دارد لطف کنید خاطراتى که از امام به یاد دارید بفرمایید.
استاد: برخى از خاطرات من مربوط به درس ایشان مى شود. در حقیقت خاطره هایى در حاشیه درس استاد.
1. حضرت استاد ابتدا در مسجد کوچکى که نزدیک سه راه موزه بود تدریس مى کرد. چون مکان کوچک بود و شاگردان زیاد پیشنهاد شد جاى دیگرى براى تدریس انتخاب بفرمایند. ایشان مسجد سلماسى را انتخاب کرد.
این نشان دهنده تقواى ایشان بود. زیرا کسى که نزدیک حرم تدریس مى کند قاعدتاً باید مسجد اعظم برود و یا حداقل مسجد امام نه جایى مانند مسجد سلماسى که دور از حرم و داخل کوچه است!
در مسجد سلماسى ابتداء ایشان روى زمین مى نشست. به هنگام درس به ستون قسمت شمال شرقى تکیه مى داد و تا آخر درس دو زانو مى نشست. یک روز یکى از شرکاى بحث براى ایشان پتویى پهن کرده بود. ایشان آن روز روى پتو نشست ولى بعد از درس به آن آقا فرمود: فردا پتو را نیاورید. جمعیت درس که زیاد شد از ایشان درخواست شد که روى منبر قرار بگیرد تا صدا به همگان برسد. ایشان آن روز منبر رفتن را بهانه اى قرار داد براى موعظه طلاب. این موعظه همه را تحت تأثیر قرار داد. فرمود:
(مرحوم شیخ الشریعه اصفهانى دارفانى را وداع مى گوید. مرجعیت تقریباً به مرحوم میرزاى نائینى منتقل مى شود. جمعیت شاگردان زیاد مى شود. از این روى از میرزا مى خواهند که براى تدریس منبر تشریف ببرند. میرزا روى منبر قرار مى گیرد و شروع مى کند به گریه کردن. مى فرماید: چه روزگارى شده است که ما باید به منبر برویم منبرى که مشایخ بزرگ بر آن مى نشسته اند.)
2. برخى از شاگردان چون به درسهاى متعددى مى رفتند گاه دیر به درس حاضر مى شدند. ایشان از این وضع ناراحت بود. روزى فرمود:
(من نمى گویم به درس من بیایید ولى هر درسى که مى روید سعى کنید از اول درس حاضر باشید. مجلس روضه که نیست که به هر جاى آن رسیدید ثواب آن را ببرید.)
3. معمول است که طلاب درسهاى معتدد مى روند. حضرت استاد از این وضع ناراحت بود مى فرود:
(طلبه اگر بخواهد موفق بشود نباید درس زیاد برود. در روز یک یا دو درس کافى است. بیشتر نه تنها مفید نیست که مضر است. درس باید همراه با فکر و اندیشه و ابتکار باشد نه صرفاً حضور و یا نوشتن آن!)
بر همین اساس مى فرمود:
(خوب است آقایان درسها را به گونه اى ترتیب بدهند که در یک ساعت همه اساتید فقه بگویند و در ساعتى دیگر همه اصول تا این که درس رفتنها نظمى پیدا بکند.)
برخى از خاطرات من دیدنیها و شنیدنیهاست که براى شما عرض مى کنم:
حضرت استاد خیلى با وقار بود. ابهت خاصى داشت. به هنگام راه رفتن نگاهش به جلو بود. خیلى نظیف و مرتب بود. نظم در تمام زندگى وى حاکم بود: درس زیارت و …
ابتداءً از این که به عنوان مرجع مطرح شود اجتناب داشت. همه مى دانیم که حضرت استاد از افراد موٌثر در آوردن آیه اللّه العظمى بروجردى به قم بود و بعد هم به حمایت ایشان خیلى تلاش کرد. درس ایشان مى رفت. با این که مى توان گفت که نیازى نداشت. به بیت ایشان زیاد رفت وآمد مى کرد. تا این که آیه اللّه العظمى بروجردى در قم موقعیت پیدا کرد دیگر ایشان کم کم کناره گیرى کرد.
بعد از رحلت آیه اللّه العظمى بروجردى اوائل ایشان چند مجلس فاتحه شرکت کرد و باقى مجالس ترحیم آن مرحوم را کمتر شرکت مى کرد. به طورى که مورد اعتراض قرار گرفت. فرمود:
(دوست ندارم که احساس شود قصد مطرح شدن دارم.)
در اقامه مجلس ختم براى آیه اللّه العظمى بروجردى ایشان صبر کرد تا همه بزرگان مجلس گرفتند حتى افراد درجه 2و3 بعد ایشان مجلس گرفت. تقریباً 17 یا 18 روز بعد از فوت آیه اللّه بروجردى.
ییکى از نزدیکان ایشان نقل مى کرد:
(آن وقتها که در شهر قم امکانات چندانى نبود وقتى که ماه رمضان در تابستانهاى گرم واقع مى شد و روزه گرفتن براى اعضاى خانواده بسیار مشکل بود ایشان با اعضاى خانواده به مسافرت مى رفتند و بعد در زمستان یک ماه را انتخاب مى کرد و تمامى اعضاى خانواده در تمام آن ماه مثل ماه مبارک روزه دار بودند!)
حضرت استاد مى خواسته است مماثلت این ماه با ماه مبارک رمضان حفظ بشود. یکى از صبایاى ایشان نقل مى کرد:
(در ابتداى ازدواج خدمت حاج آقا رسیدیم که توصیه اى بفرماید. ایشان به بنده فرمود: اگر شوهرتان ناراحتى داشت به هر دلیلى به شما چیزى گفت بد سلوکى کرد شما همان وقت هیچ نگویید گرچه حق با شما باشد. بگذارید آن حالت عصبانیت که فروکش کرد حرف خود را بزنید. عین همین توصیه را به شوهرم کرد.)
بنده وقتى این حرف را شنیدم در ابتداء خیلى اهمیت ندادم. بعدها که فکر کردم دیدم انصافاً ریشه بسیارى از اختلافات خانوادگى به همین جا بر مى گردد. لذا از آن به بعد هر وقت کسى از من توصیه اى درباره مسائل خانوادگى خواسته است همین سفارش حضرت امام را گفته ام.
حوزه: بعد از انقلاب اسلامى حضرت عالى با مرحوم امام رحمة اللّه علیه ملاقات داشته اید.
استاد: بنده بعد از انقلاب به خاطر ابتلاى به پادرد شدید نتوانستم زیاد خدمت ایشان برسم. یک وقتى موفق شدم خدمتشان برسم روزى بود که مرحوم عراقى به شهادت رسیده بود.
پس از تشرف به محضر ایشان نمى دانم به چه مناسبتى سخن از روابط ایران و عربستان سعودى به میان آمد. بنده خدمت ایشان عرض کردم: چه خوب است جناب عالى با این موقعیتى که دارید ترتیبى بدهید تا حکومت سعودى براى قبور ائمه بقیع(ع) لااقل یک سایبانى درست کند. ایشان فرمود:
(قضیه تخریب بقیع صرفاً مسأله حکومت نبوده است که حالا از طریق حکومت حلّ شود. آنچه مؤثر بوده فتواى برخى از علماى وهابى است که حکومت هم مجرى آن بوده و هست!)
از ایشان سؤال کردم: براى قضاوت آیا آگاهى به مسائل قضا کفایت مى کند ولو تقلیداً همان طور که صاحب جواهر مى فرماید یا باید حتماً مجتهد باشد همان طور که خود حضرت عالى سابقاً در مبحث اجتهاد و تقلید فرموده بودید. در صورت شرط اجتهاد آیا مجتهد مى تواند غیر مجتهد را براى قضاوت نصب کند و یا این که غیر مجتهد به وکالت از مجتهد مى تواند قضاوت کند؟ (این هر دو را نیز ایشان جایز
نمى دانست)
غرض از سؤال این بود که مى خواستم بفهمم آیا مبناى ایشان تغییر کرده است یا خیر.
ایشان فرمود:
(الآن هم همان نظر سابق را دارم. ولى وضع مملکت ایجاب مى کند که فعلاً به غیر مجتهد اجازه قضاوت بدهیم و این اجازه از باب ضرورت است نه وکالت و نه انتصاب.)
حوزه: اگر از اساتید دیگر خود خاطره و یا نکته آموزنده به یاد دارید بفرمایید.
استاد: مرحوم الهى قمشه اى حالات بسیار خوبى داشت که از اشعار آن بزرگوار پیداست. با این که استاد دانشگاه بود و داراى عنوان و مقام ظاهرى بود ولى خیلى ساده زندگى مى کرد. به یاد دارم براى پسرشان مجلس عروسى گرفته بود خیلى ساده و در آن مجلس چند نفر از ما طلاب که تعدادمان به ده نفر مى رسید شرکت داشتیم.
جریان ترجمه و تفسیر قرآن ایشان بسیار شنیدنى است. مى فرمود:
(یکى از کتابفروشیهاى تهران از من خواست که قرآن را ترجمه و تفسیر کنم. قرارى هم گذاشت که در مقابل هر چند صفحه ترجمه مقدارى پول بدهد. من هم قبول کردم و شروع به ترجمه کردم. چون در هر هفته بیش از آن مقدار که در نظر آقاى کتابفروش بود ترجمه مى کردم و طبعاً باید هر هفته پول زیادى مى پرداخت بهانه در آورد! به او گفتم: آقا! من این را بهانه قرار داده ام تا چنین توفیقى نصیبم بشود. شما هر مقدار که دوست دارید بپردازید. خلاصه با این وضع ترجمه را به پایان رساندم و
به برکت قرآن با پول ترجمه آن توانستم به حج مشرّف بشوم.)
ایشان بدون مناسبت و بى مقدمه گاهى به مشهد مقدس و یا قم براى زیارت تشریف مى برد.
زمستان یا تابستان فرقى نداشت. یکى وقتى از ایشان از این سفرهاى بى وقت سؤال شد فرمود:
(من گاهى خواب مى بینم که حرم حضرت رضا(ع) و یا حرم حضرت معصومه(ع) هستم و این رانشانه دعوت به زیارت مى دانم; از این روى بر خود لازم مى دانم که آن را اجابت کنم!)
آیة اللّه العظمى بروجردى گاهى سر درس نصیحت مى کرد. از جمله نصایحى که مکرر از ایشان شنیده ام این بود:
(اگر کسى درس بخواند براى این که به مقامى برسد که من آخر عمرى گرفتار آن شده ام دیوانگى است. در درس باید هدف بالاتر باشد.)
ابوالزوجه ما مرحوم آیة اللّه آقا شیخ محمد على حائرى کرمانى از بزرگان و اساتید حوزه علمیه قم بود. ایشان از شاگردان ممتاز مرحوم محقق عراقى و جزء خواص ایشان بود. ایشان مى گفت:
(از مرحوم آقا ضیاء خواستم اجازه اى براى من مرقوم فرماید.
ایشان در اجازه نامه نوشت: ( … وله تصدّى الفتوى)
پرسیدم: چرا قضاء را ننوشتید.
فرمود: چون قضاوت ریزه کاریهایى دارد که تا خودم بحث قضا را مطرح نکنم و شما حاضر نشوید نمى توانم چنین اجازه نامه اى به شما بدهم.
ایشان درس قضاء را شروع کرد و از آغاز تا پایان من هم شرکت کردم. آن گاه در اجازه نامه مرقوم فرمود:
(له تصدّى الفتوى والقضاء)
مرحوم آقا ضیاء بعد از نوشتن اجازنامه به من فرمود: این دومین اجازه نامه است که با این خصوصیات نوشته ام. اجازه نامه اولى را به آقا سید على یثربى کاشى دادم و دومى را به شما.)
مرحوم آیة اللّه العظمى یثربى مرد مهمى بود.حضرت استاد از شاگردان مرحوم یثربى بود.
ییکى از کارهاى مهمى که حضرت استاد در جهت تقویت آیة اللّه بروجردى انجام داد این بود که ایشان از مرحوم آقا شیخ محمد على حائرى در خواست کرد که آیة اللّه بروجردى را تقویت کند و در این امر اصرار مى ورزید. از این روى آن مرحوم با این که فرد منزوى بود دعوت به شرکت در هیأت استفتاء را قبول کرد.
حوزه: در دوران تحصیل شما چه وقایع مهمى در تهران و قم رخ داد. لطفاً اجمالى از آنها را بیان کنید.
استاد: در زمانى که ما در تهران بودیم دو واقعه مهم رخ داد: 1. واقعه سى تیر 2.کودتاى بیست و هشت مرداد. در زمانى که در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودم دو واقعه مهم رخ داد:
1. جریان فدائیان اسلام. این جریان خیلى مفصل است و این جا مجالى نیست که جزئیات آن را بگویم. خلاصه به نظر من حوزه قم برخورد مناسبى با آنان نداشت. اگر حوزه علمیه قم از آنان چنانکه مى باید حمایت مى کرد شاید کشته نمى شدند.
2. واقعه خونین پانزده خرداد. واقعه اى که منتهى به پیروزى انقلاب اسلامى شد. نقش مهم وانکارناپذیر سیدنا الاستاذ رحمة اللّه علیه در این انقلاب به جاى خود محفوظ ولى انصافاً حمایت و پشتیبانى علماء و مراجع از نهضت نیز بسیار مهم است; زیرا اگر این حمایت نبود لااقل به این زودیها نهضت به پیروزى نمى رسید.
حوزه: از جریان پانزده خرداد اگر خاطره اى دارید بفرمایید.
استاد: پانزده خرداد همه اش خاطره است. به تفصیل هم گفته شده است. در پاسخ به سؤال شما قضیه اى را که خود شاهد آن بوده ام نقل مى کنم:
منزل ما نزدیک منزل حضرت استاد بود. روز پانزدهم خرداد مقارن اذان صبح بود که از کوچه صدایى شنیدم. عده اى بودند که به سرعت راه مى رفتند. از پنجره نگاه کردم دیدم اتومبیلى که عده اى دور آن را به حالت اسکورت گرفته اند به طرف منزل امام درحرکت است. حدس زدم که مأموران حکومتى هستند و آمده اند آقا را ببرند. مدتى نگذشت که دیدم همان جمعیت با اتومبیل برگشتند. سراسیمه از منزل بیرون آمدم و به دنبال جمعیت رفتم. مقدارى که رفتم پیرمردى را دیدم گفت: آقا کجا مى روید. برگردید. ممکن است شما را هم ببرند. یا مورد حمله قرار بگیرید. برگشتم. صبح مشخص شد که حضرت استاد را به تهران برده اند.
حوزه: حضرت عالى از کى شروع به تدریس فقه و اصول فرموده اید و محور شما چه متنى بود و اکنون چه تدریس مى فرمایید.
استاد: بنده از سال 1395 هـ.ق. که شروع به بحث خارج کردم در فقه عروة الوثقى را محور قرار دادم. مى دانید که عروة الوثقى بحق خیرُ مصنّفٍ لخیر مصنف است و مرحوم سید براى عروة زحمت بسیار متحمل شده است. گفته مى شود: جناب ایشان پنج بار جواهر را مطالعه کرده است. این کتاب عصاره این
پنج بار مطالعه آن مرحوم است. از نظر فروعات بسیار وسیع است به گونه اى که در کمتر کتابى فروعاتى را که سیّد مطرح کرده پیدا مى شود.
امتیاز دیگر عروة این است که مانند رسائل و مکاسب مرحوم علاّمه انصارى از همان ابتداء مورد توجه علماى اعلام بوده و بر آن حواشى و شروحى زده اند. به طورى که انسان مى تواند در مدت کوتاهى بر آراى گوناگون و فتاواى اعلام دسترسى پیدا بکند. روى این جهات بحث فقهى خود را بر اساس عروة الوثقى از ابتداى کتاب شروع کردیم با همان ترتیب. مباحث تقلید و کتاب طهارت را مباحثه کرده ایم و دو سالى است که بحث ما در کتاب صلات است.
در اصول بنا داشتم کفایه را محور و متن قرار بدهم ولى دیدم تقریرات اصول سیدناالاستاذ انصافاً از هر جهت خوب است; از این روى همین تقریرات را محور قرار دادم و تاکنون یک دوره کامل که شش سال طول کشید بحث کرده ایم و اکنون در دور دوم قرار داریم.
حوزه: لطفاً فهرستى از تألیفات و تقریرات خود چه آنها که چاپش شده و چه آنها که به چاپ نرسیده ارائه بفرمایید.
استاد:برخى از آنچه که نوشته ام اعم از تقریر و تألیف بدین قرار است:
1. الدر النضید فى الاجتهاد و الاحتیاط و التقلید. در دو جلد.
2. کتاب الطهارة. در ده جلد. این کتاب شرح مبسوطى است بر کتاب طهارت عروة الوثقى به استثناى دماء ثلاثه و آداب و سنن.
3. کتاب الصلاة در دو جلد. این کتاب شرح مبسوطى است بر کتاب صلات عروة الوثقى تا مبحث اذان واقامه.
4. کتاب الصلاة. تقریر درس استاد آیة اللّه العظمى بروجردى. از مبحث قرائت شروع شده است.
5. کتاب الخمس. تقریر درس آیة اللّه العظمى بروجردى.
6. رسالة فى القضاء تقریر درس آیة اللّه العظمى بروجردى.
7. رسالة فى الطهارة. تقریر درس آیة اللّه العظمى بروجردى.
8. جواهر الاصول. تقریر درس سیدنا الاستاذ. از مباحث الفاظ تا مبحث اشتغال. در چند جلد.
9. الدررالملتقاط فیما یتعلق بالتقلید والاجتهاد. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
10. رسالة فى تعارض الادلة و تخالفها. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
11. رسالة فى قاعدتى الفراغ و التجاوز. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
12. رسالة فى اصالة الصحة فى عمل الغیر. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
13. رسالة فى القرعه. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
14. رسالة فى قاعدة الید. تقریر درس سیدنا الاستاذ.
15. المسائل المستحدثه. تقریر درس سیدنا الاستاذ که پس از آزادى از قیطریه مدتى در منزلشان مى فرمود.
16. حواشى بر رسائل شیخ انصارى.
17. حواشى بر مکاسب شیخ انصارى.
18. تعلیقه على الکفایة الاصول.
19. الذریعه الى التقى تعلیقه على العروة الوثقى. از ابتداى مسائل تقلید تا مبحث اذان و اقامه. غیر از مسائل دماء ثلاثه.
20 الحجة العلیا فى ولایة الفقهاء
21. وجیزة فى تعیین الفجر فى اللیالى المقمره.
22. جامع الشتات المسائل.
23. رسالة فى علائم البلوغ.
24. الفوائد الرجالیه.
25. نوادر الاثر. فیما یتعلق بالأمام الثانى عشر. در علائم ظهور.
26. مصباح الناسکین. کتابى است مبسوط و جامع دعاها و زیارات.
27. اللئالى المنثورة. در دو جلد. مشتمل بر مطالب متنوع و مفید به صورت کشکول.
28. وفیات الاعلام. درباره اعلامى که از سال 1350 هـ.ق. که سال ولادت بنده بوده است تاکنون فوت کرده اند.
29. نوادر ابناء الاعلام.
30. الاربعینیات. مشتمل بر اخبارى است که کلمه اربعین در آنها آمده است.
حوزه: لطفاً از برنامه هاى مدرسه اى که زیر نظر حضرت عالى اداره مى شود بفرمایید.
استاد: مدرسه ما قابل اعتنا نیست. در حقیقت خوابگاهى است که عده اى از طلاب محترم در حوزه عمده درسهاى خود را فرامى گیرند و براى مطالعه و استراحت در این جا حجره دارند. هزینه آن را حضرت آقاى اخوى از تهران تأمین مى کند. البته براى پذیرش طلاب مقررات چهارده گانه اى داریم که برخى از آنها را عرض مى کنم:
1. مراقبت بر آداب و سنن اسلامى. مثلاً سعى شود تعقیبات و برخى از نوافل مانند نماز شب خوانده شود.
2. جلسه اخلاقى شبهاى پنج شنبه برگزار مى شود باید افراد شرکت کنند.
3. داشتن معلومات حوزوى در حدّ فقه واصول.
4. اولویت با آقایان معمم است. مقصود این است که به زى طلبگى نزدیک باشند و …
حوزه: در پایان خواهشمندیم توصیه اى براى ما و دیگر طلاب بفرمایید.
استاد: خود من نیاز به توصیه دارم. براى این که پاسخى به سؤال شما داده باشم دو توصیه از دو استاد بزرگوارم نقل مى کنم:
نقل شده روزى در محضر حضرت آیة اللّه بروجردى از خدماتى که ایشان در طول زعامت حوزه انجام داده اند سخن به میان مى آید و هر یک از حضار امرى را عنوان مى کند. یکى از حاضران مى گوید:
(خلّص العمل فان الناقد بصیر بصیر)
ایشان از شنیدن این سخن شدیداً متأثر مى شود و گریه مى کند و این جمله را که مفاد حدیث شریف است مکرراً به زبان مى آورد.
بنابراین اخلاص در عمل باید اساس کار باشد.
سیدنا الاستاذ اولین توصیه شان این بود:
(قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموالله مثنى و فرادى)
مى فرمود: (انسان باید در قیامش چه تنها باشد و چه با جمع هدفش خدا باشد. من خود و شما را به اخلاص توصیه مى کنم.
حوزه: از این که مصدع اوقات شریف شدیم معذرت مى خواهیم.
استاد: خداوند به شما طول عمر عنایت کند تا بتوانید براى حوزه هاى علمیه خدمات خوبى را ارائه بدهید.