نوع مقاله : مقاله پژوهشی
ابن ابى جمهور احسائى
بسته ذهنى ، عوام گرایى و غوغا سالارى ، آفتى اندیشه کش ، استعداد سوز در تاریخ فرهنگ و تمدن بشرى است . چه بسیار افکار سازنده و اندیشههاى ناب در پیشگاه جهل و عوام گرایى به مسلخ رفتند و چه دانش مردانى اسرار و افکار خود را به دامن خاک سپردند و نسل بشر از مواهب و بهرههاى انسان ساز آنان محروم ماندند .
در فضایى که جوّ فرهنگى حاکم ، از آن بسته ذهنان و تنگ نظران است ، حربه تکفیر سلاح رایج زمان براى ذبح نواندیشان و به انزواکشاندن متفکّران است .
در چنین حال و هوایى ، عالمان ، حکیمان و عرافانى که با کاروان عوام گرایان همراه نشده و یافته هایشان را پیامبر وار به جامعه و ابناى زمان خویش عرضه مى دارند ، به حربه تکفیر و تیر تهمت گرفتار آمده به انزوا کشانده شده و بدنام مى گردند .
آنانى که با عزم الهى و منطق استوار خود ، زمام افکار جامعه را به دست گرفته و فضا را به نفع اندیشه خود تغییر دادند ، اندک بودند .
محمد بن على بن ابى جمهور احسائى ، که هم فقیه بود و هم محدث و هم متکلم و هم عارف و در علوم دیگر اسلامى نیز دست داشت ، به علوم متداول نپرداخت وبه کرسى تدریس قناعت نکرد . با این که مى دانست عرضه اندیشههاى عرفانى و یافتههاى جدید خود ، سوژهاى علیه او خواهد شد ، شجاعانه افکار و انظار خود را با بیانى روشن و صریح نشر کرد و در انجام این مهم دورى از حوزه نجف و هجرت از وطن را ، پذیرا شد .
او ، در خانوادهاى پارسا و اهل علم و دانش دیده به جهان گشود . جدّش شیخ ابراهیم و پدرش شیخ على ، هر دوو ، عالمانى خدا ترس وصاحب نظر بودند . از کودکى کام او با شهد فضل و پارسایى پدر شیرین شد . و از همان آوان براى فراگیرى دانش و ادب در خدمت پدر ، زانو زد واز محضر او بهرهها برد .
خود ، در اجازهاش ، پدر را چنین توصیف مى کند .
«طریق اول اجازهام ، از مراد ، استاد ، پدر حقیقى نسبى و معنوى ام ، شیخ پارسا ، عابد ، عالم کامل ، زینت ملّت وحق و دین ، ابوالحسن على بن شیخ ولى . . .»1
دانشهاى دینى مرسوم آن روز را از عالمان دیار خویش بیاموخت و در کوتاه زمانى ، سرآمد اقران گردید . براى تکمیل تحصیلات خود ، راهى عراق شد و در آستان مبارک خاتم الاوصیاء ، به کسب کمالات علمى و معنوى پرداخت و از بزرگان آن حوزه مقدسه ، چونان: شیخ فاضل شرف الدین حسین بن عبدالکریم فتال ، بهرهها برد .
در اجازهاش ، او را چنین توصیف مى کند:
«از استاد و مرشدم ، کسى که راه صواب را به من آموخت و به شیوه اصحاب در رسیدن به معالم دین ، آشنایم کرد ، استاد ، علامه ، همو که سرآمد اقران خویش و محیط به علوم و فنون زمان خویش است .»2
براى تکمیل ، تهذیب واتقان یافتهها و دانشهاى خود ، مسافرتهاى علمى خویش را آغاز کرد و در این سیر آفاقى ، با عالمان دیگر دیار و وضعیّت شیعه در دیگر شهرها ، آشنا شد . و افکار و اندیشههاى خود را عرضه کرد . نخستین سیر آفاقى خود را از نجف ، به عزم بیت اللّه الحرام و اماکن و مشاهد مشرفّه در مدینه ، از راه شام آغاز کرد و در بازگشت ، به محضر شیخ الاسلام ، فقیه پارسا على بن هلال جزایرى ، رسید .3
جذبه معنوى ، حالات ملکوتى و احاطه علمى این بزرگمرد ، ایشان را فرهیخته خویش کرد و مدّت یک ماه ، شب و روز ، از آن بزرگواز ، بهره برد .
در بازگشت از کرک نوح ، به قصد صله ارحام به وطن خویش رفت و پس از اندکى درنگ ، هجرت علمى دیگرى را آغاز کرد .
ابتدا به بغداد رفت . پس از ملاقات با عالمان آن دیار ، سفر طولانى به سرزمین خراسان و زیارت ثامن الائمه را به جان خرید . لحظه لحظههاى این هجرت مبارک ، سر شار از تلاشهاى علمى و معنوى بود .
در حین سفر ، شاگردانى تربیت کرد ، کتابهایى نوشت و بزرگانى از عالمان دیار را ملاقات نمود . در بین راه ، با عالمانى چون قاضى قضاة اسلام محمد بن احمد موسوى حسینى ، عالم و واعظ ژرف اندیش ، اسحاق واعظ قمى کاشانى و عالم نام آور ، حرز الدین اوائلى ، ملاقات داشته واز انان اجازه نقل حدیث گرفته است .
خود ، داستان سفرش را در مقدمه کتاب: زادالمسافرین ، چنین شرح مى دهد:
«چون در بغداد ، کار خویش به پایان بردم ، عزم زیارت امام غریب کردم . با پیشنهاد برادران همراهم ، مطالبى در زمینه شناخت واحد معبود و عطا کننده خیر و وجود ، نوشتم . پیش آمدهاى ناگوار و موانع روزگار مانع تکمیل این مباحث شد . باورود به مشهد ، آن را تکمیل کردم .»4
با ورود آن بزرگوار به خراسان ، حوزه مشهد رونق و جنب و جوش ویژهاى یافت . عالم جلیل القدر سیّد محسن رضوى 5، که خود از اشراف و بزرگان شهر بود ، قدوم او را گرامى داشت و در منزل خویش ، پذیرایش شد . با انتشار خبر ورود آن دانشى مرد ، به مشهد ، از اطراف و اکناف ، عالمان به دیدار او شتافتند . حتى عالمان اهل سنّت ، از هرات و مناطق دیگر ، براى زیارت و مناظره با او به مشهد آمدند . مجالس مناظره مفیدى در حوزه آن روز مشهد ، تشکیل شد . مشهورترین آنها ، مناظره چند ساعتى است که در سه جلسه ، با فاضل هروى 6انجام یافت .
مؤلف مجالس المؤمنین مى نویسد:
«چون خبر قدوم فیض لزوم شیخ قدسى صفات ، به علماى هرات رسید ، فاضل هروى به دیدن او آمد . جناب شیخ ، در سه مجلس با او مناظره نمود و در جمیع مراتب او را منقطع و مبهوت فرمود .»7
افزون بر مناظرات ، اشتغال به تدریس و تالیف داشت . فاضلان برجسته و عالمان حوزه مشهد ، در درس او شرکت کرده و از افاضاتش بهرهمند شدند . در مشهد ، کشف البراهین و برخى کتابهاى دیگر را نوشت ، در بیشتر علوم ، دیدگاههایى نو داشت . در فلسفه از ادامه دهندگان مشرب سیّد حیدر آملى و مؤثر در پیدایى حکمت متعالیه بوده است .8
او ، در کتاب: مجلى مرآة المنجى ، بین عرفان ، فلسفه و کلام جمع کرده و با بهره ورى از این سه منبع ، معارف فلسفى عرفانى و دینى را تبیین کرده است .
آثار وجودى او
افزون بر تربیت دهها شاگرد در نجف و خراسان ، چون: سید محسن بن محمد رضوى قمى ، محمود بن سید علاء الدین طالقانى ، محمد بن صالح غروى ، ربیعة بن جمعه الجزائرى و . . .
بیست و چهار کتاب از خود به یادگار نهاد .9
مهمترین کتابهاى او بدین قرار است:
. 1 المسالک الجامعیّة فى شرح الالفیّة الشهیدیّة . در فقه و مسائل احکام .
. 2 الأقطاب الفقهیّة و الوظایف الدینیّة على مذهب الامامیة ، در زمینه قواعد فقهى . به سبک: قواعد شهید اوّل تنظیم شده است .
. 3 رسالة البرمکیة فى فقه الصلواة الیومیه .
. 4 بدایة النهایة فى الحکمة الاشراقیه .
. 5 رساله معین الفکر و شرح آن به نام: معین المعین .
. 6 رساله کاشفة الاحوال عن احوال الاستدلال . در اجتهاد . این رساله ، داراى یک مقدمه و پنج فصل و یک خاتمه مى باشد .
. 7 کشف البراهین ، در شرح رساله زادالمسافرین .
. 8 در رالآلى العمادیة فى الاحادیث الفقهیه . این کتاب بعد از عوالى نوشته شده است .
. 9 المجلى فى مرآة المنجى . در حکمت و عرفان .
. 10 عوال اللئالى العزیزیّة فى الاحادیث الدینیّة .
به هفت طریق ، روایت مى کرد . اجازات مهمى از او به یادگار مانده است .
وصیت نامه فرا دیدمان ، در ضمن اجازه نامه او به شاگردش ، جمعة بن ربیعه ، آمده است . ما آن را از اجازات ، بحار الانوار علاّمه مجلسى10به فارسى برگرداندیم .
وصیت نامههاى پرمایه دیگرى در دست داریم که در مجال دیگر ، نشر خواهیم کرد .
امید آن که خدا توفیق عمل به این دستورات تکامل بخش را به ما عنایت کند .
براى آگاهى بیشتر از شرح زندگانى او رجوع شود به:
مقدمة عوالى اللئالى ، تصحیح حاج شید مجتبى عراقى؛ اعیان الشیعه ج 434 / 9؛ امل الامل ، ج 253 / 2؛ تنقیح المقال ، ج 151 / 3؛ ریحانة الادب ، ج 331 / 7؛ فوائد الرضویه ، / 382؛ الکنى و الالقاب ، ج 183 / 1؛ لولوة البحرین / 166؛ مجالس المؤمنین ، ج 581 / 1؛المستدرک(چاپ رحلى) ، ج 361 / 3؛ المقابس / 9؛ انوار البدرین / 398؛ فردوس التواریخ؛ معجم رجال الحدیث للخویى ، ج 296 / 16؛ نیز ج 235 / 14؛روضات الجنّات ، ج 26 / 7؛ رسالة الردود و النقود ، آیة العظمى المرعشى نجفى آمده در مقدمه عوالى اللئالى»؛ مفاخر اسلام ، ج 379 / 4؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج . 634 / 2 معجم رجال الحدیث ، ج 269 / 16.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
بر تو باد به ارج نهادن علم ومدام در خدمت او بودن . مباد زلال علم را با طمع و سهل انگارى ، آلوده سازى؛ زیرا این حالات ، گستاخى و بى حرمتى بر دانش است .
برخى عارفان گفتهاند:
«العلم من شرطه لمن خدمه أن یجعل الناس کلّهم خدمه و اوجب صونه علیه کما یصون من عاش ، عرضه و دمه»
از شرایط فراگیرى و خدمت به دانش ، آن است که همه مردم را به نوکرى علم بدارد . صیانت علم را بر خویش فرض شمارد همان طور که خون و آبروى معاشران و خانواده خویش را پاس مى دارد .
پس اى برادر! با تمام توان علم را پاس دار و مکانتش را با به کارگیرى آن در فهم دین ، حفظ کن . برتو باد به تلاش بى امان در فراگیرى آن . در جهت تکمیل علم ، از پرسش ، هیچ گاه ، ملول مشو .
از پیامبر(ص) ، روایت شده است:
«لو علم الناس بما فى العلم ، لطلبوه و لو بسفک المهج» .11
اگر مردم به بهره و فایده علم واقف شوند ، با تن دادن به خون ریزى آن را به دست آرند .
یا:
«طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة» .12
دانش آموزى ، بر هر زن و مرد مسلمان ، واجب است .
یا:
اطلبوا العلم و لو بالصین.(13)
طلب کنید دانش را ، هر چند در چین (دور دست ترین مناطق ) باشد.
یا :
«یا علىّ من لا یعلم خرج اذا سأل عمّا لایعلم» .14
هان اى على(ع)! نادان وقتى در مقام پرستش بر آید ، از نادانى بیرون آید .
از کتمان علم و نگفتن آن به دانش پژوهان بپرهیز ، چه خداوند متعال فرمود:
«و اذ أخذ اللّه میثاق الذین أوتو الکتاب لتبیّننّه للنّاس و لا تکتمونه» .15
پیامبر(ص)فرمود:
«اذا ظهرت البدع فى أمّتى فلیظهر العالم علمه ، فمن لم یفعل ، فعلیه لعنة اللّه» .16
وقتى بدعتها هویدا شد ، بر دانشى مرد است که علمش را آشکار سازد . کسى که چنین نکند لعنت خدا بر او باد .
یا:
«من کتم علماً نافعاً الجمه اللّه بلجام من نار» .17
هر که علم سودمندى را کتمان کند ، خدا بر او دهانهاى از آتش زند .
امام على(ص) در بایستگى نشر علم و تعلیم جاهلان فرمود:
«ما أخذ اللّه على الجّهال أن یتعلّموا ، حتّى أخذ على العلماء ان یعلّموا .»18
{ P - P} مباد علم را به هر کسى بیاموزى و بى ضابطه نشر کنى . این عمل نزد همه مردم ناپسند است سیّد بشر ، صلى اللّه علیه و آله ، فرمود .
«لا تو توا الحکمة غیر اهلها فتظلموها» .19
حکمت و دانش را به نا اهل میاموز؛ چه این کار ستم بر او است .
یا:
«لا تلقوا الدرّ بافواه الکلاب» .20
گوهر را در دهان سگ میفکن
برخى پژوهشیان و متتّبعان ، در قالب شعر چنین گفتهاند:
و من منح الجّهال علماّ اضاعه و من منع المستو جبین فقد ظلم
آن که دانش را بر نااهلان ارزانى دارد ، آن را ضایع کرده و کسى که علم را از تعلیم به شایستگان باز دارد ، بر آنان ستم کرده است . بسیار بیاموز و مباحثه کن ، زیرا علم مرده است که آموختن آن را زنده کند . اندوختههاى علمى نیز ، مردهاند که با بحث و بررسى
شکوفایى و حیات پیدا مى کنند .
امام جعفر صادق(ع) فرمود:
«تلاقوا و تحادثوا و تذاکر و افان فى المذاکرة احیاء امرنا . رحم اللّه امرءاً أحیا امرنا» .21
همدیگر را دیدار کنید . بر یکدیگر احادیث ما را قرائت کنید و درباره مطالب آن مذاکره نمایید؛ زیرا بررسى و گفتگوى علمى ، «امر» ما را زنده کند . درود و رحمت خدا بر کسى که«امر» ما را احیاء کند .
بر تو باد به از بر کردن مطالب علمى و مرور کردن و یادآورى آنها ، زیرا بهترین علم آن است که در سینه جاى گیرد .
برخى چنین گفتهاند:
انى لاکره علما لا یکون معى
اذا خلوت به فى جوف حمّام
من دانش را که به هنگام تنهایى در حمّام(و در اختیار نداشتن نوشتهها) با من نمى باشد ، نا پسند ، دارم .
پس در همه حال ، پاسش بدار و با او دمخور باش؛ زیرا آفت علم ، فراموشى است . تنها بر ثبت علوم در کتابها اطمینان مکن؛ زیرا کتاب پاسبانى تباه کننده است ، چنانکه گفتهاند:
لا تفر حنّ بجمع العلم فى کتب فانّ للکتب آفات تفرقهاالنّار تحرقها و الماء یغرقهاو اللبثیمزقها و اللّص یسرقها 22
به گردآورى دانش در کتابها ، شادمان مباش؛ زیرا کتاب را
آفاتى است دانش بر باد ده . آتش آن را مى سوزاند ، آب غرقش مى کند ، گذشت زمان فرسوده و پارهاش مى کند و دزد آن را مى برد .
وقتى خداوند ، به تو این نعمت را عنایت کرد و به دست یابى این فضیلت و برترى ، انعام نمود ، همراه این دانش تقواى او بدار و از حرامهاى او ، دورى کن . زیرا آلوده شدن به گناهان ، نعمت را زایل سازد . چه نیکو سروده است:
اذا کنت فى نعمة فارعهافانّ المعاصى تزیل النّعمو داوم علیها بشکر الالهفانّ الاله شدید النّقم
هنگامى که نعمتى به تو روى آورد ، پاسش دار . همانا گناهان و نافرمانیها آن را زایل مى کند . آن نعمت رابا شکر معبود جاودان کن . البتّه خداوند تلافى کننده سختى است .
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«أدم الطهارة یدم علیک الرزق» .23
بر تهذیب و طهارت نفست مداومت کن ، تا روزیهاى مادى ومعنوى ات پایدار ماند .
سفارش مى کنم تو را بر پاس داشتن حقوق استاد و معلّمت .
نخست باید بدانى ، او ، راهنما ، هادى و مرشد و فراخواننده تو ، به علم و دانش است . بلکه او ، هدایت و سازندگى تو را همّ خویش کرد . او ، کسى است که رنجهاى تن فرسایى را براى
راهنمایى تو به جان خرید تا تو از روى تحقیق و بصیرت ، به راه حق رهنمون شدن و اهل هدایت و صاحب توفیق گشتى پس او ، پدر حقیقى ، استاد معنوى و نعمت بخش تو پس از خداست .
بنابراین ، با تمام توان حق اورا پاس بدار و از او به بزرگى بین مردم یاد کن .
در احترام و ستایش او بکوش ، تا از جرم عظیم عاق پدر معنوى و ناسپاسى اش در امان مانى .
دستورات او را فرمان بر ، زیرا سید عالمیان پیامبر کرام ، صلى اللّه علیه و آله ، فرمود:
«من علّم شخصاً مسألة ، ملک رقه . فقیل له: أیبیعه؟ قال لا ، و لکن یأمره و ینهاه» .24
هر که شخصى را یک مطلب بیاموزد ، در حقیقت مالک او شود .
پرسیدم: یعنى مى تواند او را بفروشد؟ پاسخ داد: نه . حق امر و نهى نسبت به او پیدا مى کند .
باید از او حکم و دستور بخواهد ، چون شاگرد ، مأمور به فرمان بردارى استاد خویش است .
درباره مواظبت بر حقوق استاد و چگونگى آن ، آمده است:
وقتى وارد مجلسى که او حضور دارد ، شدى ، سلام کن و از اواحترام خاصى به عمل آور . در پایین پاى مجلس او بنشین و حضور او را بزرگ شمار . در حضور او با دیگرى مشورت مکن . صدایت
بلندتر از صداى او نباشد . مواظب باش در حضور تو ، هیچ کس غیبت او نکند . وقتى پرسش مطرح مى شود ، پیش از استاد ، پاسخ مگو . باتمام رو به او توجّه کن . به حرفهایش نیک گوش بدار و به درستى گفتههاى او معتقد باش .
در حضور مردم ، سخنش را رد مکن و هنگام خستگى و بى حوصلگى زیاد سؤال مکن .
با دشمنان او ، همراه مشو و دوستان او را دشمن مدار . وقتى پرسشى مى کنى و او پاسخ نمى دهد ، تکرار مکن .25چون مریض شد به عیادتش ، شتاب کن . هنگامى که غایب مى شود از حال او پرس و جو کن .
هنگامى که به دیدار یار شتافت ، بر جنازه او حاضر شو .
چون چنین کردى ، خداوند قصد تو را ، از استفاده از محضر او ، براى تقرب به خدا و جلب خوشنودى حق ، مى داند . ولى اگر رفتارت با استاد چنین نبود ، سزاوار آنى که خداوند دانش و شرف را از تو بگیرد .
این وصیت من به توست . به خدا مى سپارمت . او ، مرا بس است و بهترین وکیل مى باشد .
این مختصر را نیازمند در گاه خداى بى نیاز ، محمد بن على بن ابراهیم بن ابى جمهور احساوى ، قلمى کرد .
والسّلام .