نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چهار قرن از هجرت مى گذشت و نخستین قرن غیبت سپرى مى شد. تحرک و پویایى محیط دانش آن روز را سراسر فرا گرفته بود. گفتگوها و مباحث درون دینى مسلکها و مکتبها در اوج بود. اصطکاک افکار و اندیشه هاى ناهمسو فضاى علمى را به تلاطم و خروش آورده بود. صاحبانِ اندیشه هرکدام در میدان علم بر طبل خویش مى کوفتند و به تاخت به مصاف ستیز با هماوردان فکر و اندیشه مى شتافتند; چه آن که شدّت و ضعف و نیز حاکمیت علمى و اجتماعى پیروان هر مکتب با توان علمیِ اندیشه ورزان آن پیوندى ناگسستنى داشت که به حسب ظاهر پیروزى در همین گفتگوها و مجادلات معیارى براى سنجش آن به شمار مى آمد.
در طى این چهار قرنى که از ظهور اسلام مى گذشت مکتب تشیع نه تنها مجالى در خور براى بروز نیافته بود بلکه پیوسته از سوى مدعیان حاکم سعى مى شد از نفوذ علمیِ مشعل داران آن جلوگیرى شود. امّا در قرن مزبور تضعیف اقتدار خلفاى عباسى و ظهور دولت مقتدر و شیعى آل بویه در رى موجب گردید آزادى نسبى محیط علمى و اجتماعیِ بغداد را فرا گیرد و صاحبان اندیشه بویژه دانشمندان شیعى که تا این زمان در جوّى ناآرام
و اختناق آمیز به سر مى بردند آزادانه به ابراز عقیده و سخن بپردازند. در نتیجه در این روزگار مکتب و فرهنگ شیعى آشکار گردید و شیعیان نیز تا حدودى از وضع ناگوار و محدودیّتهاى پیشین رهایى یافتند. به گونه اى که پویایى دانشِ مسلمانان و آشکار شدنِ فرهنگ شیعى دو ممیزه اصلى این قرن شد. 1
عالمان شیعى که در این عصر مى زیستند به ضرورت ومقتضاى عصر خویش مى باید در عرصه مجادلات علمى حضور یابند و از این جایگاه آشکارا به عرضه و نشر فرهنگ و علوم شیعى بپردازند.
بغداد که در آن روزگار مرکز خلافت مسلمانان و از مراکز بزرگ علمى جهان اسلام بود مکانى مناسب براى انجام این مهم بود; چه عالمان بسیارى از مناطق مختلف رهسپار آن سامان شده بودند و در رشته هاى گوناگون علمى بویژه فقه وکلام به بحث و گفتگو مى پرداختند. شیعیان با شرکت در این نشستها امکان مى یافتند معارف اهلِ بیت علیهم السلام را بنمایانند و چهره تابان و استوار مکتب تشیع را نشان دهند.
مفید فقیه و متکلم تواناى شیعى که خود عرب بود و در بغداد مى زیست در این فضاى متلاطم و پرجنجال فکرى بااستوارى تمام قد افراشت و در جایگاه نشرِ فرهنگ و دفاع از تفکر شیعى قرار گرفت. وى که به خاطر فواید و آثار وجودى بسیارش (مفید) خوانده شد و بدین نام نیز شهرت یافت در مجالس مناظره با عالمانِ دیگر مکاتب اسلامى شرکت جست و با مجادلات أحسن خویش اعتبار و اتقان مکتب تشیع را نمایاند و بیش از پیش احترام و نفوذ شیعیان را نزد همگان بالا برد.
این فرزانه یگانه و متفکر توانا به جدّ کوشید تا در فضاى نسبتاً آزاد آن روز بهترین و بیشترین بهره ممکن را براى رواج و گسترش فرهنگ شیعى به دست آورد. وى که از دانشمندان آن عصر از هر دو مکتبِ خلافت و امامت دانش آموخته بود با مایه هاى درونى و کار پى در پى و بى دریغ خود گامهاى بلندى در راستاى تحقق این منظور برداشت.
علامه شیخ فضل اللّه زنجانى در این باره مى نویسد:
(یک تن از این یگانگان روزگار که فرهنگ تشیع در دهه هاى آخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به دست او درخشیدن گرفت و طاق بلند معارف شیعه از او آذین یافت شیخ جلیل اعظم و رئیس مقدم شیخ ابوعبداللّه محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عُکبَرِى است).2
خدمات ارزنده مفید و موفقیت او در راستاى نشر و شکوفایى فرهنگ و علوم شیعى به همان اندازه که همفکران وى را به تعجب و تحسین وا مى داشت مخالفان او را به خشم مى آورد به گونه اى که برخى از اینان که در عرصه فکر و مجادلات عقیدتى مزه تلخ شکست را بارها و بارها از وى تجربه کرده بودند براى رهایى از این سرافکندگى فکرى همواره آرزوى مرگ وى را در دل داشتند.3
البته بررسى این بُعد از زندگى پرثمر مفید در خور توجّه و تفصیلى بیش از این مى باشد که امید است در مجالى مناسب به آن پرداخته شود.
مفید همزمان با این تلاشهاى سودمند به منظور اعتلاى تفکر شیعى گامهاى بلند و سودمند دیگرى نیز در راستاى اصلاح قوّت گسترش و تعمیق علوم و دانش شیعى برداشت. وى چون در کوششهاى علمى خویش مرکب راهوار عقل و خرد را نیز به کار مى گرفت به خوبى از عهده این مهمّ نیز برآمد.
آنچه در پى مى آید نگرشى است به شخصیت علمى مفید از همین زاویه. با این توجّه که در این جاسعى ما تنها بر آن است نبوغ و نگرش فقهى مفید را بنماییم; چه روشن است شخصیت علمى مفید گستره اى وسیع دارد. فقیهى است همپاى زمان متکلمى است توانا و سخن دان محدّثى است حدیث شناس و نقد اندیش مورخى است بینا و حقیقت پرداز و... هریک از اینها مجال بحثى جداگانه مى طلبد.
به منظور بهتر روشن شدن شخصیت و گرایش فقهى مفید نخست دورنمایى از چگونگى فقه در محیط علمى شیعه در آن عصر مى آوریم و سپس به مطالعه و بررسى افکار و اندیشه هاى فقهى وى مى پردازیم.
فقه در عصر مفید
در قرن چهارم هجرى دو گرایش فقهى در محیط علمى شیعه وجود داشت:
1 . گرایش فقه حدیثى.
2 . گرایش فقه اجتهادى.
در این جا به اختصار درباره هریک از این دو گرایش توضیحاتى مى آوریم.
1 .گرایش فقه حدیثى
این گرایش ادامه گرایش سنّت گراى دوره حضور بود که به تدریج بر جامعه مذهبى شیعیان سایه افکنده بود. این شیوه فقهى که در زمان ائمه علیهم السلام رایج و متداول بود از نیمه دوم قرن سوم به طور چشمگیرى گسترش
یافت; زیرا در این زمان محدثانى بزرگ چونان: محمد بن یعقوب کلینى (متوفى 329) و ابن قولویه (متوفى 369) و بویژه محمد بن على بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق ظهور یافتند و بیش از پیش براى رونق و رواج این شیوه افزودند.
در طى این دوران که همچنان سیطره با محدثان و گرایش حدیثى آنان بود جز نقل احادیث و نهایتاً تبویب آنها کار بیشترى در فقه صورت نگرفت; چه آن که این گروه از نگارش و تبیین احکام فقهى جز با الفاظى که در نصوص آمده بود هراس داشتند. اساساً روشى جز این راناروا و نامشروع مى پنداشتند. از این روى تمام سعى خود را در گرد آورى احادیث و ضبط و حفظ آنها به کار مى گرفتند و تنها از همین رهگذر به بازگویى احکام مى پرداختند. آثار فقهى این گروه مجموعه اى از متون روایات است که باب بندى و عنوان گذارى شده است و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده است.
دو کتاب: فروع کافى و من لایحضره الفقیه از جمله این آثار مى باشد که اکنون به عنوان دو منبع حدیثى در فقه مورد استفاده فقیهان قرار مى گیرد.
2 . گرایش فقه اجتهادى
اساساً این گرایش ره آورد عرضه و تبیین مایه هاى تفکر اجتهادى و قواعد و اصول کلى اجتهاد بود که از سوى امامان شیعه بویژه صادقین علیهما السلام ارائه گردید و با رهنمود و پیگیرى اینان در میان اصحاب راه یافت. امّا از آن جا که در آن دوران فقه حدیثى و نقل شیوه اى رایج و متداول بود و پاسخگویى احکام نیز بیشتر به صورت بازگویى و نقل حدیث انجام مى گرفت از گرایش فقه اجتهادى استقبال در خورى نشد; چه این گرایش افزون بر این که گرایش نو و متحوّل بود و پیروى از آن سنّت شکنى و انحراف از شیوه رایج محسوب مى شد در برابرِ روش سهل و آسان فقه حدیثى داراى روشى چندان ساده نبود; چرا که تفریع فروع و استنباط حکم نیاز به اطلاعات کامل از قرآن و حدیث داشت. چنانکه به کارگیرى اصول و قواعد صحیح استنباط در این گرایش پویاییِ فکرى و تلاش علمى خاصى را نیز در پى داشت.
با این وصف همواره در کنار محدثان و راویان که گرایش فقه حدیثى را شکل مى دادند و نفوذ بسزایى داشتند گرایش اجتهادى نیز از سوى شمارى از اصحاب چونان: محمد بن مسلم جمیل بن درّاج هشام بن حکم و یونس
بن عبدالرحمن دنبال مى شد و در قرن سوّم; یعنى دوران پایانى امامت فضل بن شاذان و ابوسهل نوبختى این تفکر را همچنان پاس داشتند.
پس از دوره حضور نیز همزمان باآغاز غیبت کبرى دانشمند و فقیه برجسته ابن ابى عقیل این گرایش را دنبال کرد و تفکر اصیل اجتهاد و استدلال را در عرصه فقه به نمایش گذارد. پس از وى ابن جنید از این شیوه پیروى کرد و دراوج تفکر حدیثى مشعل اجتهاد را بر افروخت و با وجود مخالفتهاى بسیارى که با وى شد به دفاع از این شیوه پرداخت.
بدین سان اگر چه گرایش فقه اجتهادى در دوره حضور در کنار گرایش فقه حدیثى وجود داشت و در آغاز دوره غیبت به دست دو فقیه بزرگ: ابن ابى عقیل و ابن جنید پاس داشته شد ولى این تفکّر در تمام این مدت مغلوب حاکمیت وسلطه فقه حدیثى بود و تا اواخر قرن چهارم که این حاکمیّت پایدار ماند قوّت و گسترشى در خور نیافت. امّا با ظهور فقیه متفکر شیخ مفید سلطه محدثان و گرایش حدیثى اینان در برابر تفکّرى نیرومند قرار گرفت; چه مفید که خود گرایش اجتهاد و استدلال را در فقه دنبال مى کرد چنانکه پس از این خواهیم دید در مصاف و رویارویى با گرایش حدیث قرار گرفت و با انتقاد و حملات کوبنده خویش پایه هاى فکرى آنان را متزلزل ساخت. پس از وى نیز شاگرد برجسته اش سید مرتضى راه علمى و مبارزاتى استاد را ادامه داد و سرانجام به سلطه این گرایش در محیط علمى شیعه پایان داد.
گرایش فقهى مفید
مفید از هر دو گرایشِ موجود در عصر خویش استفاده کرده بود: در گرایش اجتهاد شاگرد مبرّز احمد بن محمد بن جنید و در گرایش حدیثى شاگرد محمد بن على بن بابویه (صدوق) بود. از این روى به خوبى با این دو گرایش آشنا بود و کاستیها و قوّتهاى آن دو را مى شناخت. امّا آنچه در این میان الگوى پیروى خویش قرار داد و سلوک فقهى اش را بر اساس آن گذاشت شیوه اجتهاد بود.
مفید با این که از محضر ابن جنید بهره برده بود و از طریق وى با تفکر اجتهادى آشنا شده بود ولى شیوه استاد را نپسندید; زیرا روش اجتهادى او را وسیعتر از آن چیزى مى دید که در آموزه هاى شیعى مشروعیت داشت. گویا برخى از استدلالهاى عقلى که وى در مقام اجتهادِ حکم آورده بود گونه اى از قیاس مى شمرد و آن را دور از فرهنگ فقه شیعى مى دانست. بدین سبب به شیوه اش اعتراض داشت و بر او خرده مى گرفت.4
مفید بر آن بود که دراستنباط حکم مى بایست راهى را پیش گرفت که علمى و یقین آور باشد و قیاس چون طریقى ظنّى و غیر علمى است نمى تواند در کشف حکم به کار آید در این باره مى نویسد:
(ما در بیان شریعت آن چیزى را مى پذیریم که قطعى و یقینى باشد چنانکه اساس احتیاط در عبادات در جایى که دلیلى از شرع یا عقل بر وجود آن باشد به همین پایه برمى گردد; زیرا باور ما این است که به راهها و احکام ظنّى و غیر قطعى تمسک نکنیم.)5
اعتراض مفید به روش اجتهادى ابن جنید و نیز مخالفتهاى بسیار وى با قیاس و اجتهاد بعضى را بر این تصوّر داشته که مفید در فقه به شیوه اخبارى مشى کرده است و هرگونه تحلیل و استدلالى که در راستاى استنباط و اجتهاد حکم انجام گیرد نامشروع مى داند و از طرفى چون نتوانسته اند استدلالهاى فقهى وى را به کلى نادیده بگیرند او را داراى شیوه و گرایشى دوگانه در فقه دانسته اند.6 امّا این پندارى است نادرست; زیرا وى در تمامیِ این اعتراضها و مخالفتها در صدد ابطال و ردّ قیاس و اجتهادى بوده است که تکیه بر حدس و گمان دارد نه این که شیوه اجتهاد و استدلال را به کلّى تخطئه کند و استنباط صحیحِ حکم در دایره شرع را نیز نپذیرد. به قاسم کعبى دانشمند سنّى معاصر خود مى نویسد:
(روش مخالفى که شما در استخراج حکم پیش گرفتید در حقیقت اجتهاد نیست بلکه شیوه اى حدسى سخنى به پندار و گمانى نارواست که هیچ نتیجه اى علمى و یقینى به دست نمى دهد.)7
از مفهوم این سخنِ مفید به روشنى دانسته مى شود که وى با اجتهاد به معناى درست کلمه مخالف نیست بلکه دست یابى به حکم از طریق ظنّى و غیر علمى را مردود مى داند. نوشته وى به ابوبکر بن الباقلانى همین باور را نشان مى دهد:
(این گونه نیست که تمامى فقهاء شیوه تو را در فقه بپیمایند و در فهم معانى و عللِ احکام بر افزونیِ ظن و گمان تکیه کنند; بلکه بیشتر اینان بر این اعتقادند که معانى و علل را با استدلال و تعقّل و نظر به دست مى آورند. پس سخن من ردّى بر ایشان نیست بلکه تنها شیوه تو و مانند تو را باطل مى کند.)9
بنابراین برخوردِ انتقادى مفید با اجتهاد به مفهوم نادرست آن مى باشد; زیرا بر هیچ گونه
اصول مضبوطى از شرع و اساس علمى و قطعى از عقل استوار نیست. اگر اجتهاد با دو ویژگى یاد شده همراه گردد مى پذیرد و به آن باور دارد.
در این جا به این منظور که تفکر و باور اجتهادى مفید را در فقه به خوبى نشان دهیم نخست گامهاى بلندى که وى برداشت تا این تفکر را استوار سازد وآن را در محیط فقه شیعى بگستراند یک یک مى نگریم; چه بررسى این بُعد از حیات علمى وى به نوبه خود دلیل روشنى از باور و گرایش اجتهادى او مى باشد. سپس نگرشى به مبانى و آراى اجتهادى وى خواهیم داشت.
گامهاى اجتهادى مفید
1 . تدوین دانش اصول
مفید اوّلین فقیه از فقهاى شیعى است که به گردآورى مسائل اصولى پرداخت. وى نخستین کتاب کامل و فراگیر را در علم اصول فقه نگارش کرد. البته پیش از او در دوره حضور برخى از اصحاب که اندیشه اجتهادى در فقه داشتند به تک نگاریهایى در پاره اى مسائل اصولى دست یازیده بودند مانند نگارش مبحث الفاظ تعادل و تراجیح اجتماع امر و نهى و عموم وخصوص. ولى هیچ یک از این نگاشته ها به سان نگارش اصولى مفید کامل و شامل نبود. آقا بزرگ تهرانى در توصیف آن مى نویسد:
(این کتاب شامل تمامى مسائل علم اصول به نحو اختصار بوده است.)9
نجاشى از آن با عنوان: (اصول الفقه) یاد کرده است.10 کراجکى شاگرد مفید مختصرى از این کتاب را با عنوان: مختصر التذکرة باصول الفقه در کتاب کنزالفوائد خویش آورده است.11 اینک همین مختصر از آن به جاى مانده است.
مفید در این اثر اصولى کوشیده مبانى استنباط و شیوه علمى و درست اجتهاد حکم را تبیین کند. از این روى در آن عناصر مشترک اصولى را که در اجتهاد و استنباط نقش اساسى دارد به بحث مى گذارد و از چگونگى کاربرد و نحوه بهره گیرى آنها در فقه سخن مى گوید. بدین سان وى متنى مدوّن از دانستنیها و آگاهیهاى پیش نیازى اجتهاد را مى نگارد و در اختیار دانش پژوهان فقه شیعى مى نهد.
بى شک نگارش اصولى مفید حکایتى است روشن از تفکر و باور اجتهادى وى در فقه و اقدامى است مؤثر در استوارى و تقویت این گرایش فقهى در آن روزگار; زیرا گرچه بسیارى
از اصول و ضوابط اجتهادى را امامان علیهم السلام بیان کرده بودند ولى به گونه اى مشخص و جداگانه نبود بلکه در گفتارایشان گاه به تصریح وگاه به تلویح بیان شده بود. از سوى دیگر چون فاصله زمانى از زمان صدور روایات بیشتر شده بود مراتب ابهام و پوشیدگیِ ویژگیهاى آنها افزوده گردیده بود. بویژه این که در آن زمان فقیهان دسترسى به امام(ع) نداشتند و دست یابى به احکام در مسائل و پیشامدهاى نوین جز با به کارگیرى اصول استنباط ممکن نبود. از این روى دانشى مورد نیاز بود که در زدودن ابهامات از منابع به کار آید و فهم و استنباط احکام را در شعاع و عمق بیشترى ممکن سازد. مفید براساس باورى که به جوازِ اصول افتاء و اجتهاد داشت و به نقش کاربردى آن در پویاییِ فقهِ عصر خویش آگاه بود به تدوین و تألیف مسائل این علم پرداخت و به خوبى از عهده این مهمّ بر آمد.
2 . نشر تفکر اجتهاد
مفید که از توان علمى و نیز قدرت بیان خوبى بهره مند بود برکرسى تدریس نشست و از این جایگاه به نشر افکار اجتهاد خویش پرداخت. وى که در آن روزگار مرجع بزرگ شیعیان بود مسجد (براثا) را که در منطقه شیعه نشین بغداد واقع بود مرکز تدریس فقه قرار داد. به جهت شایستگى علمى اى که از خود نشان داد شاگردان بسیارى دراین مرکز گرد آمدند و از فروغ اندیشه او راه جستند.
بى تردید شاگردانى که در مکتب درسى مفید پرورش فکرى یافتند و شخصیت و برجستگى و نمود علمى پیدا کردند عموماً در فقه از شیوه اجتهادى پیروى کردند و از گرایش حدیثى بر حذر بودند. گواه این مطلب آراء و آثارِ علمیِ به جاى مانده و تلاشهاى علمى و برخوردهاى فکرى این برجستگان است. کوششى که اینان براى بسط و گسترش تفکر اجتهاد و استوارى و توسعه دانش اصول انجام دادند از عمق باورِ اجتهادى آنان حکایت مى کند. براى آشنایى با این بزرگان که تفکّر اجتهاد را تا نیمه دوّم قرن پنجم به جلو راندند به اختصار از چند تن یاد مى کنیم:
سید مرتضى (متوفى 436 ) شاگرد ممتاز مفید پس از وى زعامت علمى و عملى شیعیان را در بغداد برعهده گرفت و با نگارش کتاب: (الذریعة الى اصول الشریعة) افکار اصولى استاد را توسعه داد. سیّد مرتضى با این تألیف علم اصول فقه را به مرحله جدیدى از تکامل رساند و بدین گونه راه اجتهاد و استنباط را در فقه شیعى بیش از پیش هموار کرد. وى نیز در فقه
دو کتاب (انتصار) و (ناصریّات) را نگاشت و با استفاده از اصول اجتهادى تواناییِ فقه شیعى را نشان داد.
ابویعلى سالار بن عبدالعزیز دیلمى (متوفى 448) معروف به سلاّر فقیه و متکلم بزرگ از شاگردان بنام مفید بود که در فقه باور اجتهادى داشت.وى در علم اصول کتاب: التقریب فى اصول الفقه 12 را نگارش کرد.
ابوالفتح کراجکى (متوفى 449) فقیه و متکلم و نویسنده اى خوش ذوق و از برجستگان محضر علمى مفید بود. وى نخستین اثر کامل استاد را در علم اصول در کتاب معروف خود: (کنزالفوائد) درج کرد و موجب حفظ وانتشار آن گردید. کراجکى در فقه و کلام نیز کتابهاى بسیارى نگاشت و در برخى از آنها دست به ابتکار و نوآوریهاى تحسین برانگیزى زد. مانند کتاب: (الاستطراف فى ما ورد فى الفقه فى الانصاف) که تعبیرى جدید در فقه بود و تا آن زمان فقیهى این چنین و با این تعبیر سخن نگفته بود.13
شیخ طوسى متوفى (460) شاگرد مفید و مرجع و بزرگ شیعیان بود. وى با نگارش دو کتاب گرانقدر (عدّة) و (مبسوط) گرایش اجتهاد را که میراث گرانبهاى دو استادش مفید و مرتضى بود پاس داشت و با تلاش و ابتکار خویش آن را به اوج رساند.
با این همه چه کسى مى تواند نقش سازنده استادى چونان: مفید را در شکل گیرى باور فقهیِ شاگردانى این چنین نادیده انگارد و بر این تصوّر باشد که وى هیچ گونه تأثیرى در سلوک اجتهادى اینان نداشته است؟
پس باید گفت: مفید نقشى بسزا در به جریان انداختن چرخه تفکر اجتهاد داشته است; چه اینان بویژه سید مرتضى و طوسى با تأثیر پذیرى از باور اجتهادى استاد بود که یکى پس از دیگرى این گرایش را دنبال کردند و با نبوغ و استعداد خویش بیش از پیش بر ژرفا و گستره آن افزودند در نهایت این حرکت نوگراى فقهى را در محیط علمى شیعى به حاکمیت نشاندند. در این باره محمد امین استرآبادى با تأسف و نگرانى تمام مى نویسد:
(این مفید بود که پس از ابن جنید و ابن ابى عقیل ظهور کرد و آثار و افکار عقلى و اجتهادى ناپسند! آن دو را نزد شاگردانش بویژه مرتضى و طوسى ستود و موجب گردید این شیوه در میان اصحاب ما رواج یابد.)14
براستى اگر تواناییِ علمى قدرت شگفت بحث پردازى نفوذ سخن و تلاشهاى اجتهادى مفید درآن روزگار نبود براى پاییدن تفکر اجتهاد
تا به امروز چه تضمینى وجود داشت؟ بویژه که در آن دوران فقه حدیثى رواج بسیارى یافته بود و مى رفت که این گرایش ثباتى پایدار و همیشگى پیدا کند.
و همین سان اگر تلاش و کوشش شاگردان اندیشه پرداز و اجتهاد گراى مفید نبود و مشعل کم فروغ اجتهاد با همّت و اندیشه متأثر و باورِ اینان افروخته نمى گردید فقه چگونه سیر مى کرد؟
آیا باز هم تاریخ اجتهاد در فقه شیعى به همین سان رقم مى خورد که اکنون سراغ داریم؟
سخن علامه که مى نویسد:
(او را [شیخ مفید] بر هر فقیه مجتهدى حقى است.)15
در حقیقت پاسخى به سؤال فوق است. چه تمامى فقیهانى که پس از وى آمدند و از دریچه عقل و اندیشه بر مسائل فقهى نگریستند و در مقام استنباط و اجتهاد حکم بر آمدند در این کار و این راهى که پیش گرفتند مرهون تلاش مفید و شاگردان تربیت یافته او مى باشند.
3 . بر چیدن سلطه محدثان
پیشتر به اختصار گفتیم تسلّط دیرپاى گرایش حدیثى که در عصر مفید نیز محیط علمى شیعیان را سراسر فرا گرفته بود پیوسته عرصه تفکر را بر گرایش اجتهادى تنگ داشت و نمى گذاشت این جنبش فکرى بروز و ظهورى پیدا کند.
مفید براى از میان برداشتن این جوّ نابرابر علمى در روزگار خویش به سالم سازى فضاى تفکر و اندیشه در جامعه مذهبى شیعى دست یازید. در این راستا وى کوشید گرایش حدیث را از اوج حاکمیّت فرود آورد و در برابر طرز تفکر اجتهاد را که در طیّ دوران حاکمیّت این گرایش به ناحق خاموش نگه داشته شده بود رونق و رواج بخشد. براى این منظور در صدد بر آمد نخست سلطه محدثان را درهم بشکند; زیرا سایه سهمگین و بى تحرک این گروه به سان مانعى بزرگ راه نفوذ و گسترش را بر گرایش اجتهادى مى بست و از ایجاد هرگونه زمینه اى براى پذیرش و پیشرفت آن پیشگیرى مى کرد.
بدین سبب مفید حرکتى انتقادى در برابر گرایش حدیثى به وجود آورد و به ستیز و مبارزه اى سخت با تفکّر ساده و قشرى این گروه دست زد. وى در کنار فعالیتهاى علمى خویش انتقادهاى شدید خود را نیز متوجّه آنان کرد. در هرمجالى که مناسب مى دید در ردّ ظاهرگرایى و سُست انگارى آنان کوشید. کتاب: مقابس الانوار فى الرد على اهل
الاخبار.16 را نگاشت و در چندین رساله افکار شیخ صدوق را که سرآمد محدثان در آن روزگار بود به باد انتقاد گرفت.
مفید در جاى جاى تألیفهاى خویش ظاهرگرایى محدثان را به نقد مى کشد و آنان را بر این شیوه نادرست نکوهش مى کند. در موردى مى نویسد:
(اصحاب اخبارى مسلک ما داراى ذهنى سالم ولى دور از تعمق بوده و بهره کمى از هوشیارى دارند و بدون دقّت از کنار احادیث مى گذرند و در سند آن نیز تأمّل نمى کنند و حق و باطل آن را از هم جدا نمى سازند.)17
و بر شیخ صدوق به عنوان محدثى پاى بند به ظاهر روایات سخت مى شورد و شیوه او را ناصواب و به دور از شایستگى عقلى مى شمارد:
(وى [صدوق] از روش اصحاب حدیث پیروى کرد و تنها به سطح معانى پرداخت و از راههاى تفکر دورى گزید.)18
بنابرآنچه از مجموع نقد و ایرادهاى مفید برگرایش حدیث به دست مى آید وى از دو جهت به نقد شیوه آنان پرداخته است:
1 . در فهم روایات خِرَد خویش را به کار نمى گیرند و به جاى تعمق وژرف نگرى تنها به سطح معانى چشم مى دوزند. از این روى از بسیارى معارف نهفته در احادیث به دور بوده و از پاسخگویى به مسایل نوظهور و تبیین احکام آنها عاجز مى مانند.
2 . احادیث را از جهت سند و صدور به نقد اندیشه در نمى آورند و به شایستگى حدیث درست را از نادرست باز نمى شناسند.
بدین سان مفید با انتقادهاى روشن و کوبنده خویش سلطه محدثان را به شدت متزلزل ساخت و راه را براى بسط و نفوذ تفکر اجتهاد باز کرد. پیش از این یادشد پس از وى شاگردش سید مرتضى ستیز با این گروه را پى گرفت و کوششهاى استاد را به نتیجه رساند.
مبانى اجتهادى مفید
1 . منابع احکام
مفید باور اجتهادى خویش را بر پایه دانش اصول و استدلالهاى استوار عقلى پى ریخت و در آراى فقهى خود به آنها تمسک جست. به همین جهت در نگارش اصولى خود ازمنابع و راههاى استنباط حکم سخن مى گوید و چگونگى کاربرد هریک را نشان مى دهد.
مفید در مقام برشمردن منابع احکام تنها از قرآن و سنّت نام مى برد:
(اعلم ان اصول الاحکام الشریعة ثلاثة اشیاء: کتاب اللّه سبحانه و سنّة نبیه صلى اللّه علیه وآله واقوال الائمة الطاهرین من بعده صلوات اللّه علیهم وسلامه.)19
بدان سرچشمه هاى احکام شریعت سه چیز است: قرآن و سنّت پیامبر(ص) و گفتار امامان علیهم السلام بعد از وى.)
از آنچه از سخنان دیگر وى برمى آید عقل و اجماع را نیز در شمار منابع مزبور دانسته است. زیرا وى مى گوید: در مواردى که فقیه سخنى از امامان علیهم السلام براى استنباط حکم نیابد و از وحى نیز هیچ حکمى یافت نشود روشن است که باید عقل و خرد خویش را به کار گیرد و به حکم دست یابد:
(واِإن عَدمَ ذلک وَالعیاذُ باللّه وَلَم یَکُن فیهِ حُکمٌ مَنصوصٌ على حالٍ فیُعلَم انَّهُ على حکُمِ العَقل.)20
در مورد متنازعین و اصحاب دعوى مى گوید در صورتى که به هیچ روى از وحى و سنّت حکمى در مورد اختلاف و نزاع به دست نیابد مى بایست حکم عقل داور قرار گیرد:
(واِن العیاذ باللّه لم یُوجد فیما اختلَفوا فیه نَصٌّ على حکمٍ سَمعیّ فیُعلم انَّ ذلک ممّا کانَ فى العقُولِ.)21
و نیز در تبیین قواعد اصولى که پایه اجتهاد فقیه قرار مى گیرد مى گوید:
(وقتى در برابر عمومات قرآن و سنّت دلیل خاصى از عقل وجود داشته باشد عام را تخصیص مى دهیم و از حکم دلیل عقل پیروى مى کنیم.)22
این سخنان و نیز سخنان بسیار دیگر وى در این باره به روشنى نشان مى دهد که در اندیشه فقهى مفید عقل نیز یکى از منابع استنباط احکام مى باشد. در مواردى که دستور صریح خاصى از وحى و سنّت نرسیده باشد حکم این موارد را از عقل مى گیریم.
مفید درباره اجماع نیز سخن مى گوید و نقش آن را در تبیین و فهم احکام مى پذیرد. افزون بر این از آنچه از مشیِ عملى وى در فقه به دست مى آید او به اجماع به مثابه منبع حکم و فتوى مى نگرد و در اجتهاد احکام به آن تکیه مى کند. در تعریف اجماع و چگونگى حجیت آن مى نویسد:
(اجماع امت شیعیان به خودى خود حجت نیست بلکه از آن جهت حجت است که قول معصوم(ع) در میان آن وجود دارد. پس وقتى ثابت شد تمامى امت در حکمى بر یک رأى مى باشند بى شک آن حکم قول معصوم (ع) خواهد بود.)23
این تصور از اجماع در اصطلاح فقهى دوره هاى بعد اجماع دخولى نامیده شد. زیرا که حجیت اجماع در این ترسیم به جهت داخل بودن قول معصوم(ع) در میان اجماع کنندگان مى باشد.
مفید این اجماع را معتبر مى داند و در فقه گاه به عنوان پایه حکم قرار مى دهد و گاه به عنوان برهان تکمیلى به آن استناد مى جوید چنانکه در موارد زیر با تکیه بر اجماع عموم آیه را تخصیص مى زند و براساس حکمى که اجماع متضمن آن است فتوا مى دهد.
1 . حکم به عدم ارث زوجه اززمین.24
2 . حکم به پرداخت نصف دیه انسان در صورتى که اولیاى دم بخواهند مرد قاتل را در برابر زن قصاص کنند.25
3 .در مورد مقدار ارث زن و شوهر از یکدیگر پس از تمسک به نصّ قرآن اتفاق و اجماع را به عنوان برهانى تکمیلى ذکر مى کند.26
4 . براى اثبات حکم جواز در ازدواج موقّت به اجماع تمسک مى جوید مى نویسد:
(شگفت است که شیعیان را بر جواز نکاح متعه سرزنش مى کنند نکاحى که پیامبر (ص) آن را تشریع کرده است و امت براین تشریع اجماع دارند. و نیز اتفاق و اجماع خاندان پیامبر علیهم السلام و بهترین نیکان از صحابه و تابعین بر اباحه و جواز آن مى باشد.)27
این نکته را نیز باید توجّه داشت: مفید نخستین فقیه شیعى است که به روشنى از دو عنصر عقل و اجماع سخن گفته است و نقش و قلمرو آن دو را در فقه این گونه بحث و بررسى کرده است.
2 . راهها و ابزار فهم احکام
مفید به دنبال بیان منابع احکام از راههاى فهم آن نیز سخن به میان مى آورد و بیش از پیش مشى اجتهادى خود را مى نمایاند. وى بر این باور است که فقیه براى دست یابى به حکم مى باید از سه چیز بهره جوید:28
الف. عقل. مفید کاربرد عقل را در شناخت معانى و حجیت قرآن و مضمون روایات بیان مى کند. او مى گوید: مفاهیم قرآن بر دو گونه است یکى مفاهیم ظاهرى که از ظاهر لفظ به دست مى آید. دیگر مفاهیم عمیق و باطنى که فقیه با کاوشهاى عقلى به فهم و درک آنها نایل مى شود و حکم مورد نظر خویش را استنباط مى کند.29 و همین سان روایاتى که از امامان علیهم السلام رسیده است.
ب . زبان. منظور مفید از زبان همان چیزى
است که اکنون در علم اصول با عنوان مباحث الفاظ مطرح مى باشد; زیرا وى در تبیین این بخش به بیان مسائلى مانند: دلالت الفاظ حقیقت و مجاز انشاء و خبر و عام و خاص مى پردازد.
در چگونگى تخصیص عام بر این اندیشه است که هرگاه در برابر عام دلیل خاصى وجود داشته باشد تخصیص صورت مى گیرد و به حکم خاص تمسّک مى شود. البته اجراى این عمل اجتهادى در صورتى است که دلیل خاص یکى از این سه باشد: دلیل عقلى قرآن و یا سنّت قطعى و مسلّم.30
وى استصحاب را مطرح مى کند و کاربرد آن را در فقه مى پذیرد:
(استصحاب حکم موجود واجب است; زیرا ثبوت حکم موجود یقینى است و حکمى که ثبوت آن یقینى باشد نادیده گرفتن آن جایز نیست مگر به دلیلى روشن و قطعى.)31
مفید بر آن است شناخت این گونه مسائل بلکه مسائل علم اصول عموماً فقیه را به فهمى عمیق و درست از نصوص مى رساند و او را بر استنباط و استخراج احکام قادر مى سازد.
ج . اخبار. که به وسیله آنها شریعت و سخنان معصومین علیهم السلام به ما رسیده است. مفید خبرى را معتبر مى داند که قطعى و مسلّم بوده و موجب علم و یقین گردد. از این روى خبر واحد در روش اجتهادى وى ارزش و اعتبارى ندارد. و در اثبات احکام به آن تکیه نمى شود مگر این که قرینه یا دلیلى درستى و راستى آن را نشان دهد. مانند این که در سنجش خرد به درستى آن اذعان کنیم یا از عرف شاهدى بر صدق آن بیابیم و یا اتفّاق مسلّم شیعیان صحتِ عمل به مضمون آن را تأیید کند.32
بنابراین اگر مبانى که مفید فقه را بر اساس آنها بنیان نهاده است از زاویه گرایشهاى فکرى نگریسته شود و رهیافت این نگرش ملاک و معیار داورى قرار گیرد باز نتیجه اى روشن از گرایش اجتهادى وى به دست خواهد آمد; زیرا از این رهگذر نیز مفید را در جایگاهى از فقاهت و اجتهاد مى نگریم که به سان فقیهان اجتهاد باور در این زمان منابع و راههاى فهم احکام را بدون هیچ کاستى ارائه مى کند و عملاً آنها را در شکل گیرى افکار و آراى فقهى خویش به کار مى گیرد. که در سومین بخش مقاله به تبیین آن مى پردازیم.
آراء اجتهادى مفید
همان گونه که یاد شد مفید فقه خود را برپایه قرآن سنّت عقل و اجماع استوار ساخت و با ابزار فهمى که خود بیان کرد به سراغ این منابع رفت و به اجتهاد و استنباط احکام دست یازید. اکنون به منظور بهتر نشان دادن این تز فکرى درباره اندیشه فقهى مفید گوشه هایى ازموارد اجتهادیِ وى را ارائه مى کنیم. البته با این تذکّر که اولاً این موارد در یک سیر سریع مطالعاتى در آثار مهمّ فقهى او برگرفته شده است و ثانیاً اینها مواردى گزینشى است وگرنه وجود نمونه هایِ اجتهادى در آثار فقهى وى بسیار مى باشد.
کتاب مقنعه عمده ترین اثر فقهى مفید است. چه بسا تصوّر شود این کتاب به سان (هدایة) و (مقنع) صدوق به روش فقه حدیثى نگارش یافته است و هم آهنگ با آثار فقهى همان دوران مى باشد ولى این چنین نیست. مفید این کتاب را به شیوه فقه اجتهادى نگاشته است. با تکیه بر آیات قرآن و متون احادیث چهره و گرایشى از فقه ترسیم کرده است که به روشنى فقه اجتهادى تجسمى عینى یافته است.
مفید در این کتاب تنها به گردآورى و باب بندى روایات اکتفا نکرده است بلکه در جاى جاى آن به توضیح تحلیل و استدلال مى پردازد و باعمق نگرى خاص خویش در موضوعاتى کاملاً جدید و نوظهور با تکیه بر منابع حکم فتوا مى دهد. در این موارد فهم و استنباط خویش را از مدلول و مضمون روایات به جاى منطوق روایات مى نهد و این دو را در درجه اعتبار یکسان مى نگرد.
در این جا پیش از آن که به نمونه هایى از آراى اجتهادى مفید توجّه کنیم مواردى را یاد مى کنیم که در آنها با روش استدلال به تحلیل وتفسیر نصوص پرداخته است تا مدلول درست آنها را روشن سازد. این نکته نیز لازم به یادآورى است که مفید در روزگارى به این تفسیرها و استدلالهاى اجتهادى دست زده است که هنوز استدلالهاى سخت و پیچیده فقهى و اصولى بر فقه سایه نیفکنده و اجتهادِ حکم به سان امروز تااین حدّ به پیچیدگى نگراییده بود.
نمونه هاى تحلیلى:
1 . در باب قبله ذیل آیه مربوط به بحث شعرى از شعراى عرب مى آورد و به دنبال تبیین معناى درست آیه فهم خویش را از آن ارائه مى کند:
(کعبه قبله است چنانکه خدا فرمود: (جعل اللّه الکعبة البیت الحرام قیاماً للناس)33 بعد از آن مسجد الحرام قبله است براى کسانى که از مکه دور هستند; زیرا توجّه به آن توجّه به کعبه است چنانکه خدا فرمود:
(قد نرى تقلّب وجهک فى السماء فلنولینّک قبلة ترضیها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره.)34
واژه (شطره) در این آیه به معناى (نحوه) مى باشد چنانکه در این شعر نیز به همین معنى آمده است:
وَلَقَد أظَلکُم مِن شَطرِ ثَغرِکمهَولٌ لَه ظُلَمٌ تَغشاکُم قِطَعاً 35
بى تردید از (شَطرِ ثَغرکم) همان (نحوه) منظور شده است.)36
2. از نقطه نظر فقه شیعى چنانچه طلاق یا ظهار با قسم همراه باشد مثل این که بگوید (الطلاق لى لازمٌ اِن فَعلت کذا) باطل است و طلاق واقع نمى شود و زن و شوهر بر یکدیگر حرام نمى شوند و برشکستن این قسم کفاره واجب نمى شود.
مفید براى اثبات درستى این قول آیه قرآن را این چنین تحلیل و تفسیر مى کند:
(نادید گرفتن قسم در این گونه موارد موجب وجوب کفاره نمى شود; زیرا خدا فرمود:
(لایُوٌاخِذکُم اللّه بِاللغو فى أَیمانِکم ولکن یُؤاخِذکُم بما عَقدتُم الایمان).37
سوگند لغو که در این آیه آمده بر سه گونه است:
*شخص در سوگندش قصد و نیّت نکند.
* از روى خشم و غضبى که اختیار نفسش را برباید باشد
* به اجبار یا اکراه سوگند یاد کند.
قَسم در این سه صورت بیهوده است و خداوند بازخواست آن را بخشوده است. پس سوگند در مورد طلاق و ظهار نیز چون از روى خشم مى باشد به حکم آیه لغو و بیهوده است و شکستن آن موجب کفارّه نمى شود.)38
در بیان این که اساساً چنین ظهارى در اعتبار شرع واقع نمى شود با تحلیل آیه اى دیگر مى نویسد:
(خدا فرمود: (الذین یُظاهِرون منکم مِن نسائهم ما هُنّ اُمهتهِمِ اِن أُمّهتُهُم الاّ الى وَلدنَهُم وانّهم لَیقُولون مُنکراً مِن القولِ وزوُراً....)39 در این آیه به حتم حکم شده کسى که ظهار گوید سخن زشت و نادرست گفته است. از این جهت مورد سرزنش است. حال آن که اگر ظهارى که
بر قسم معلق شده صحیح باشد در این صورت ظهار از وصف زشتى و نادرستى که در آیه براى آن بیان شده خارج مى شود; زیرا عمل به سوگند و ترکِ مخالفتِ آن بر او لازم است. بنابراین در صورتى که ظهار با قسم همراه گردد حکم به صحت آن نمى شود; چرا که در این صورت از وضفى که در آیه براى ظهار بیان شده است تخلّف مى شود.)40
3 . در کتاب صوم بابى را به تبیین ماهیّت صوم اختصاص داده است و در آن چگونگى تحقق صوم رااز دیدگاه شرع اسلام بیان داشته است.41
و همچنین در توضیح معناى (نیّت) با ذکر آیه اى از قرآن به تبیین و تفسیر آن مى پردازد.42
در آثار فقهى مفید این گونه تفسیر و تحلیلها فراوان به چشم مى خورد به گونه اى که در یک نگرشى اجمالى و سریع تمایز روشن و امتیاز فقه وى در روش تحقیق و شیوه بیان احکام به خوبى شناخته مى شود.
نمونه هاى اجتهادى
1 . فتوا به استحباب زکوة در تمامى حبوبات.
مفید در کتاب زکات پس از آن که احکام زکات را در موارد نه گانه بیان مى کند به منظور حلّ این مشکل فقهى که آیاپرداخت زکات در تمامى حبوبات واجب است یا فقط در جو و گندم در این باره بابى مى گشاید و در آن به بررسى روایات مى پردازد.
با این بررسى اجتهادى فتوا و استنباط خود را بیان مى کند. مى گوید: در برخى آثارى که از صادقین علیهما السلام به دست ما رسیده است از وجوب پرداخت زکات در تمامى حبوبات سخن به میان آمده است با این که در پاره اى دیگر زکات به موارد نه گانه منحصر شده است. از طرفى این نیز روشن و ثابت است که در احادیث امامان علیهم السلام تناقض وجود ندارد پس به ناچار مى باید بین این دو دسته از روایات راهِ جمعى یافت و آن جز این نیست که: در آنچه اجماع شیعیان بر وجوبش مى باشد پرداخت زکات را در آنها واجب بدانیم و در آنچه مورد اختلاف است و نیز در روایات درامر زکات آنها تأکیدى نشده است براساس قاعده (حمل) به استحباب مؤکّد حکم کنیم.
مفید در استدلال بر درستیِ این حکمِ اجتهادى مى نویسد:
(اذ کانَ الحمل لهما على الفرضِ معاً
یتناقض به الاٌلفاظ الواردة فیه وإسقاطُ اَحدهما إبطال الاجماع واسقاط الاخر ابطال اجماع الفرقة المحقّة على المنقول فی معناه وذلک فاسد وفى فساده صحّة ما أوردناه من الفتوى.)43
2 . فتوا به اختصاص وجوب زکات فطره به توانگرن.
آیا تمامى مسلمانان موظّف به پرداخت زکات فطره مى باشند یا این که از این میان فقراء ومساکین خارج شده اند و وجوبى از این جهت متوجّه اینان نیست؟ روایاتى که از امامان علیهم السلام در این باره رسیده است مختلف مى باشد: بعضى دلالت مى کند که زکات فطره فقط بر توانگران واجب است ولى ظاهر برخى دیگر دلالت دارد که فقراء نیز بر همین حکم مى باشند.
مفید در این مسأله نیز با تکیه بر قاعده (حمل در روایات) به استنباط واجتهاد حکم مى پردازد و فتواى خود را این چنین بیان مى کند:
زکات فطره بر افراد توانگر فرض و واجب است برفقرا مستحب مؤکد مى باشد و بر مساکینى که به سبب تنگدستى و مسکنتِ خویش زکات فطره مى گیرند پرداخت آن نوعى فضیلت و برترى است.
مفید دلیل این تفصیل را غیر ممکن بودنِ تناقض در گفتار امامان علیهم السلام و اقتضاى جمع این احادیث ذکر مى کند.44
3 . تمسک به عموم آیه پس از تساقط حدیثین.
مفید فتوا مى دهد: إذن ولیّ در ازدواج دختران شرط نیست. وى این رأى اجتهادى خویش را این گونه تحلیل مى کند:
(هرگاه دو حکم عام و خاص در یک موضوع داشته باشیم وندانیم کدامیک از آن دو بر دیگرى از جهت صدور تقدم دارد وجمع بین آنها نیز ممکن نباشد در این صورت به هیچ کدام نمى توان تمسک کرد. مانند این سخن پیامبر(ص) که فرمود:
(لانکاح الّا بولیّ)45
و سخن دیگر وى که فرمود:
(لیس للولیّ مع البنت أمرٌ).46
در این جا اگر تقدم و تأخر هریک را مى دانستیم به مقتضاى نسخ سخن متأخر را ناسخ قرار مى دادیم. امّا چون تاریخ صدور این دو سخن روشن نیست هیچ یک پایه استنباط حکم قرار نمى گیرد. بنابراین در این مورد به ظاهر عموم آیه: (فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم من النساء)47 و
(واَنکِحوا الاٌَیامى مِنکم)48 تمسک مى کنیم و نکاح دختر را بدون اذن ولیّ جایز مى شماریم.)49
4 . وجوب پرداخت مالیات اسلامى به فقیه
مفید براى حلّ این مشکل فقهى که در زمان غیبت مالیات اسلامى به چه کسى باید داده شود به بحث مى پردازد و به این منظور در کتاب زکات بابى باعنوان: (باب وجوب اخراج الزکاة الى الامام) مى گشاید. چون در این زمینه نصّ صریحى وجود ندارد با تکیه براستدلال عقلى فتواى اجتهادى خود را ارائه مى دهد.
وى پس از طرح آیه شریفه:
(خُذ مِن اٌموالِهِم صدقَةً تُطَهّرُهُم وَتزکیّهِم بها وصلّ علیهم انّ صلوتکَ سَکنٌ لهُم واللّه سمیعٌ علیمٌ.)50
و یادآورى وجوب پرداخت زکات به پیامبر اسلام(ص) مى نویسد:
(امام جانشین پیامبر(ص) است. تمام آنچه بر پیامبر فرض مى باشد مانند اقامه حدود و احکام بر امام نیز فرض است; زیرا معتقدیم خطابات پیامبر متوجّه امام نیز مى باشد. پس وقتى پیامبر در میان امت باشد واجب است زکات به وى داده شود و پس از رحلت به جانشین وى امام و آن گاه که امام غایب باشد به سفیران او و در این زمان که اینان نیز نیستند به فقیهانى امین که در میان شیعیان مى باشند; زیرا فقیه به جایگاه آن از دیگران آشناتر است.)51
مفید در مسأله جزیه و خمس همین باور را دارد. یعنى پس از پیامبر(ص) این دو قسم از مالیات اسلام در اختیار جانشینان وى قرار مى گیرد. در باب جزیه پس از استناد به آیه قرآن مى نویسد:
(ففَرَضَ سبحانه على نبیّه صلى اللّه علیه وآله أخذ الجزیة مِن کفّار اهل الکتاب وفرضَ ذلک على الائمة مِن بَعده علیهم السلام اذ کانوا هُم القائمینَ بالحدود مقامه والمخاطبین فى الاحکام بما خوطب به).52
و ذیل آیه انفال مى نویسد:
(وماکان للرّسول علیه السلام من ذلک فهو لخلیفته القائم فى الامّة مقامه من بعده.)53
آنچه از این سخنان به دست مى آید در اندیشه مفید تنها شخصى که مى تواند مالیات جامعه اسلامى را در اختیار بگیرد فقیهى است که در میان مردمان مسؤولیّتى به سان مسؤولیت پیامبر(ص) و امامان علیهم السلام ایفا
مى کند. به تمام معنى بر جایگاه آنان تکیه زده است. در درون جامعه مى زید و به نیازمندیهاى مادى و معنوى مردمان آگاه است. راههاى خدمت به خلق را مى شناسد و نحوه هزینه کردنِ مالیات در این راهها را نیز نیک مى داند.
شاهد آنچه گفته شد این که مى بینیم مفید در کتاب خمس پس از بیان آراى فقهاء در چگونگى نگهدارى خمس یا صرف آن در جامعه اسلامى رأى و نظر خویش را این گونه بیان مى کند:
(چون خمس حق واجب امام غایب(ع) است و قبل از غیبت نیز در این باره نشانى براى تأسّى وجود ندارد; بنابراین واجب است آن را حفظ و نگهدارى کنیم تا این که یا حضرت ظهور یابد یا رساندن آن به وى ممکن شود و یا شخصى که این حق به شایستگى به او انتقال مى یابد وجود پیدا کند.)54
به گمان نزدیک به یقین منظور مفید از این شخص فقیهى است که در زمان غیبت جانشین امام (ع) مى باشد و زعامت دینى شیعیان را بر دوش دارد.
از دیدگاه فقهى مفید مالیات اسلامى مانند: خمس زکات و... باید در اختیار فقیهى امین قرار گیرد تا به گونه اى شایسته در جهت رفع نیازمندیهاى فردى و اجتماعى مسلمانان به جریان در آید نه در اختیار هر مدّعیِ رساله اى گذاشته شود که چه بسا در جهت دست یابى به موقعیتهاى پندارى یا تثبیت تحکیم و گسترش آن به کار گرفته شود.
5 . فتوا به وجوب اجراى دستورات اجتماعى اسلام از سوى فقیه.
مفید در باب امر به معروف و نهى از منکر به طرح مسائلى مى پردازد که اینک به عنوان مسائل حکومتى اسلام و ولایت فقیه در فقه مطرح مى شود. وى گرچه به این مسأله به صورت بحثى مستقل نپرداخته است ولى اصل بیانِ حکم و فتوا را در این باره آورده است که به خوبى اعتقاد او را به ولایت فقیه و نقش آن را در اجرا و اقامه حدود و تکالیف شریعت اسلام و اداره دینى جامعه اسلامى نشان مى دهد:
(فامّا اقامه الحدود فهو الى سلطان الاسلام المنصوب من قبل اللّه تعالى وهم ائمة الهدى من آل محمد علیهم السلام ومَن نصبوه لذلک من الاٌمراء والحکّام وقد فوضّوا النظر فیه الى فقهاء شیعتهم مع الامکان. فمن تمکّن من اقامتها.... فَلیقَمها.. ویجب على إخوانه من المؤمنین معونته على ذلک.)55
مفید در این سخنان چگونگى حکومت و
اجراى احکام را در زمان غیبت تبیین مى کند. آنچه این سخن از زاویه دید ما در این نوشتار مهمّ مى نماید این که مفید در این جا مسؤولیت فقیه را تعهدى انسان دوستانه و وظیفه اى بیرون از دایره وظایفِ شرعى او نمى داند. بلکه به این مسؤولیت از دیدگاه حکم و فتوى مى نگرد و آن را وظیفه و تکلیفى واجب مى شمارد. مى گوید:
(بر فقیهان در زمان غیبت واجب و فرض است که به سان امامان علیهم السلام به اجراى احکام و اقامه حدود دست یازند و چنانچه نتوانند به گونه اى مستقل حکومت اسلامى تشکیل دهند بر آنان واجب است به اندازه ممکن بر این مهمّ اقدام کنند و حتى فقیهى که (در صورت اضطرار) از طرف سلطان ظالم بر گروهى از مردم حکومت یافته است در حقیقت او از طرف امام عصر عج ولایت گرفته و بر او فرض است که به اجراى احکام امر به معروف ونهى از منکر اقامه نماز در اعیاد قضاوت و.... بپردازد. بر مؤمنان نیز فرض است که براى این کار یارى کنند.)56
با آنچه یاد شد به روشنى گرایش فقهى مفید نمایان مى شود.
مى بینیم مفید در استنباط احکام شرعى بر قواعد و اصول کلّى قرآنى احادیث مسلّم و قطعى آراء اجماعى و مشهور شیعیان و احکام روشن عقلى تکیه مى کند. به شیوه استدلال و به کارگیرى عناصر اصولى به اجتهاد مى پردازد. در هرمسأله فتواى خویش را که برگرفته از منطوق یا مدلول و مضمون آیات و روایات مى باشد ارائه مى دهد و با الهام و بهره جویى از عقل و تواناییهایِ اندیشه فقهى خود در موارد غیر منصوص به اجتهاد حکم روى مى آورد.
این نیز روشن مى شود که اندیشه اجتهادى مفید تنها در سخن وى خلاصه نشده است بلکه آثار فقهى او نیز تجسّم همان اندیشه است. چنانکه دیدیم در جاى جاى این آثار تحلیل استدلال عمق نگرى اجتهاد و استنباط به چشم مى خورد. مفید به دور از هرگونه مصلحت اندیشى به صراحت شیوه اجتهادى خود را در لابه لاى نوشتارش عرضه کرده است.
در پایان سخنى از محقق حلى (متوفى 676) درباره روش فقهى مفید مى آوریم. در این سخن مفید در شمار فقیهانى یاد شده است که شیوه اجتهاد دارند و نیز داراى نگارش فتوایى و اجتهادى در فقه مى باشند. محقق پس از بر شمردن برخى از اجتهاد باوران در زمان امامان
علیهم السلام و نیز کسانى که به نقل آنان اعتماد دارد مى نویسد:
(ومن المتأخرین; ابوجعفر محمد بن بابویه القمى ومحمد بن یعقوب الکلینى. ومن اصحاب کتب الفتاوى; على بن بابویه وابوعلى بن الجنید والحسن بن ابى عقیل العمّانى والمفید محمّدبن النعمان وعلم الهدى والشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى.)57
محقق با آن که صدوق و کلینى را داراى نظر و انتخاب مى داند ولى آنان را به نام اصحاب فتوا یاد نمى کند; چرا که کتابهاى فقهى اینان به صورت کتاب حدیث ونقل بوده است نه به صورت ارائه فتوا. مفید بدین سبب در سخن محقق از اصحاب فتوا شمرده شده است که به جز باور اجتهادى آثار فقهى خویش را نیز براساس همین باور نگاشته است.
درستى این سخن وقتى آشکار مى شود که (مقنعة) مفید با مقنع صدوق مقایسه شود. مقنع با همه وثوقى که به آن داریم کتابى است مختصر که جز نص احادیث یا الفاظى برگرفته از آنها چیزى در آن وجود ندارد. در مقابل مقنعة تمامى ابواب فقه را که اکنون در کتب فقهى مورد بحث است شامل مى باشد. مفید در این تألیف فقهى به مقتضاى عصر خویش ابواب ومسائلى را طرح کرده و به بحث گذاشته است که به هیچ روى نص خاص و صریحى درباره آن وجود ندارد. در فضایى به این کار پرداخته است که به گفته شیخ طوسى:
(حتى از آوردن لفظى به جز الفاظ نصوص پرهیز مى شده است.)58
این همه دلیل روشنى است از این که مفید در بیان احکام شرعى و نیز طرح مسائل فقهیِ مورد نیاز پاى بند الفاظ احادیث نیست بلکه به حکم گرایش اجتهادى خویش عمیق مى اندیشد و از زوایا و راههاى مختلفى که مورد تأیید شرع نیز هست به سراغ منابع مى رود و به اجتهاد و استنباط احکام مى پردازد و چهره جاوید دستورات اسلام را به خوبى نشان مى دهد.