نوع مقاله : مقاله پژوهشی
گزافه گویى درباره افراد و شخصیتها درمیان اقوام و ملل مختلف سابقه دیرین دارد. انسان به خاطر علاقه به خود و باورهاى خود دوست دارد رهبران و پیشوایان دینى و سیاسى اجتماعى خود را بیش از آنچه که هستند بزرگ جلوه دهد. زمانى که این پندار و تصور غلط نشانه عشق و ایمان به آنان تلقى شود موجب سقوط در وادى هولناک غلو مى گردد.
گزافه گویى اگر در حوزه دینى درباره پیشوایان دینى رخ دهد ریشه اصلى مذهب را که خدا پرستى و توحید است از بین مى برد و انسان را دچار شرک مى کند. و اگر در حوزه سیاسى اجتماعى واقعى بشود عواقب ناگوار بسیارى دارد که اکنون در پى تحلیل آن نیستیم.
اسلام با غلات به شدیدترین وجه برخورد کرده است تا توحید و یگانه پرستى مصمون بماند.
اندیشه غلو در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) بروز محسوسى یافت و بعد از شهادت آن حضرت گروهى از جمله: پیروان محمد بن حنفیه به غلو و ارتفاع گرائیدند. در زمان امام باقر(ع) اندیشه هاى غلوآمیز رو به رشد نهاد و در دوران امامت امام صادق(ع) گروههاى زیادى از غلات به وجود آمدند که تا دوران امام رضا(ع) عقائد انحرافى آنان رونق داشت. به نظر مى رسد که گرایشهاى غلوآمیز تا زمان غیبت صغرى و بعد از آن نیز رواج داشته است. با این تفاوت که غالیان در آغاز الوهیت امامان را مطرح مى کردند و از زمان امام رضا(ع) به بعد نوعى تنزّل در عقائد آنان به چشم مى خورد و گرایش به تفویض بیشتر است. ائمه را مخلوق دانسته و دخالت در تدبیر جهان و رزق عباد را به آنان نسبت مى دادند. حتى گروهى ائمه را از آنچه بودند تنزل داده که از آنان با نام (مقصره) یاد مى شود.
امامان شیعه از ابتداى پیدایش اندیشه هاى غلوآمیز با آنها به مبارزه پرداختند امیرالمؤمنین(ع) مبارزه جدى و سختى را علیه آنان آغاز نمود و غالیان را در آتش افکند و ائمه بعد از وى بخصوص امام صادق و امام رضا علیهما السّلام با آنان مبارزه شدیدى داشتند. یاران خود را به دورى از این گروههاى انحرافى و تبرى از آنان توصیه مى نمودند.
علماى شیعه به پیروى از امامان خود به رد عقائد آنان پرداخته و کتابهاى مستقلى در ردّ غلات نگاشتند. اسامى تعدادى از علما و مشایخ شیعه را که کتابى با نام: الرد على الغلاة یا الرد على الغالیه نوشته اند ذکر مى کنیم:
1 . اسماعیل بن على بن اسحاق بن ابى سهل بن نوبخت. 1
2 . حسن بن على بن فضال.2
3 ـ 4 . حسن و حسین فرزندان سعید اهوازى.3
5 ـ حسن بن موسى ابومحمد نوبختى.4
6 . ابوالحسین عقرانى تمار اسحاق بن حسن بن بکران وى کتابى با عنوان (نفى
السهو عن النبى) نیز داشته است.5
7 . ابوالقاسم سعد بن عبد الله بن ابى خلف اشعرى قمى.6
8 . ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى.7
9 . ابو جعفر قمى محمد بن اورمه.8
10 . ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار.
11 . ابوالفتح محمد بن على بن عثمان کراجکى.
12 . ابوجعفر سمان محمد بن موسى بن عیسى.
13 . یونس بن عبد الرحمان.
14 . ابواسحق کاتب ابراهیم بن ابى حفص عنوان کتاب وى (الرد على الغالیة وابى الخطاب) بوده است.
15 . فضل بن شاذان با نام (الرد على الغالیة المحمدیه).
16 . ابو عبد الله حسین بن عبید الله غضائرى. کتاب وى به نام (الرد على الغلاة والمفوضة)9 بوده است.
در جمع این عالمان و بزرگان شیعه فقهاى نامدارى دیده مى شوند که برخى در عصر ائمه(ع) وعده اى در ابتداى غیبت کبرى مى زیسته اند.
ابوعبد الله محمد بن محمد بن نعمان معروف به مفید (م 413) گرچه کتابى مستقل در رد غلات ندارد ولى از جمله عالمان و دانشمندان شیعى است که در نیمه دوم قرن چهارم به ارائه اسلام حقیقى همت گماشت و مبارزه جدى خود را علیه عقائد و مذاهب مختلف انحرافى آغاز نمود. اهمیت کار علمى مفید در گستردگى و اتقان آن است. او نه تنها با عقائد باطل در بین شیعیان به مبارزه پرداخت بلکه به نقد و ایراد و تشکیک در عقائد اشتباهى و انحرافى دیگر فرق اسلامى توجه نمود و در مناظره ها و بحثهاى متعدد خود با علما و دانشمندان مذاهب مختلف همیشه پیروز و موفق بود و همین توانائى و قدرت علمى وى در اثبات بطلان عقائد باطل دیگر مذاهب
اسلامى باعث شد که افرادى مانند: خطیب بغدادى از وى به زشتى یاد کنند و از مرگ او اظهار خوشنودى نمایند.10
وى به تمام معنى یک مصلح بزرگ اجتماعى و یک متفکر اسلامى بود که به ارائه اسلام ناب و پیراسته پرداخت و به شبهات مخالفین پاسخ داد و از ترویج مسلکهاى انحرافى منتسب به شیعه جلوگیرى کرد و با غناى علمى و معلومات گسترده خود به مبارزه با متبحرترین و مقتدرترین متفکران اسلامى آن دوره مبادرت ورزید و بى پایه اى عقائد و نادرستى نظرات آنان را به اثبات رساند.
با نگاهى به کتاب فصول المختاره که گزیده اى از کتاب العیون والمحاسن اوست و کتاب الافصاح وى در مى یابیم که مفید درباره مذاهب مختلف اسلامى به اظهار نظر و نقد پرداخته است از جمله: اسماعیلیه اشاعره معتزله حشویه خوارج سبائیه سمطیه (شمطیه) غلات فطحیه واقفیه قدریه قرامطیه مبارکیه قطعیه کیسانیه مجبّره مرجئه عثمانیه مروانیه مشبهه ناصبه ناووسیه نجاریه بهشمیه حادثیه مفوضه بشریه محمدیه بکریه عثمانیه راوندیه و...
شیخ مفید پاسدار حقیقى مرزهاى عقیدتى اسلام و مذهب بود.
او مصداق سخن امام صادق است که از رسول خدا نقل مى کند:
(یحمل هذا الدین فى کل قرن عدول ینغون عنه تأویل المبطلین و تحریف الغالین وانتحال الجاهلین کما ینفى الکَیر خبث الحدید.)11
مسؤولیت حفظ این دین را در هر قرن مردمان عادلى بردوش دارند که تأویل باطل اندیشان و تحریف غالیان و گزافکاران و برساخته هاى نادانان را از آن دور و نابود مى کنند همان گونه که کوره پلیدى و ناخالصى آهن را از آن دور مى نماید.
شیخ مفید از جمله مردان عادل و آگاهى بود که با تأویلهاى نابجا به مبارزه پرداخت و تحریفات غلوآمیز را از بین برد و ساخته هاى نادانان را به انتقاد گرفت و ناپاکیها و پلیدیهاى عقیدتى را از مذهب زدود.
در این مقاله بر آنیم اظهارات مفید را در باره غلات و ساخته ها و عقائد انحرافى آنان با ذکر شواهد تاریخى و مباحثى در این ارتباط بیان کنیم.
معناى غلو
غلو به معناى گزافه گویى و از حد در گذشتن و زیاده روى در کار و یا در وصف کسى و چیزى است و غالى کسى است که جانب افراط را گرفته و عقائد و اظهارات خارج از حدّى را درباره افراد ابراز مى دارد.
شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد در آغاز بحث از غلات به معناى آن مى پردازد:
(الغلو فى اللغة هو التجاوز عن الحدّ والخروج عن القصد قال اللّه تعالى: یا اهل الکتاب لاتَغلُوا فی دینکم ولاتقولوا على اللّه الا الحق12 الآیة. فنهى عن تجاوز الحدفى المسیح وحذّر من الخروج عن القصد فى القول وجعل ما ادعته النصارى فیه غلواً لتعدیه الحدّ على مابیّناه.)13
غلو در لغت گذشتن از حد است و بیرون رفتن از میانه روى. خداوند فرموده است:
(اى اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و درباره خدا به جز حق نگوئید. [مسیح فقط فرستاده خداست] پس نهى فرموده از گذشتن از حد درباره مسیح و برحذر داشته از بیرون رفتن از میانه روى در گفتار. و ادعاى نصارا را غلو دانسته است; زیرا آنان از حد گذشتند طبق آنچه در معناى غلو بیان کردیم.
بنابر این غلو هم شامل اعتقادات غلوآمیز مى شود و هم اظهارات و گفتار متجاوز از قصد و اعتدال را مى گیرد. کسى که مقام فراتر و بیشتر از مرز و حدى که دین براى پیامبر و امام تعیین کرده معتقد شود غالى خواهد بود و اگر به کمتر از مراتبى که دارند قائل باشد مقصر است.
مسیحیت حضرت عیسى(ع) را بالاتر از آنچه بود مى دانستند و او را فرزند و
همردیف خدا تصور مى کردند. از این روى خداوند آنان را از غلو نهى نموده و مى فرماید: مسیح فقط فرستاده خداست و به هیچ وجه نمى تواند خدا و یا همردیف او باشد.
افکار و اندیشه هاى غلوآمیز و متجاوز از حد و مرز شرعى در بین مسلمانان وجود داشته و دارد.
علامه امینى در الغدیر صد مورد از حکایتها وقصه هاى غلوآمیز را از علماى اهل سنت درباره بزرگان صحابه و دیگر افراد نقل کرده است.14
در عین حال گروههاى غالى منتسب به شیعه بیشتر است. باید توجه داشت شیعه معناى عامى دارد و در کتب ملل و نحل شیعه به کسانى اطلاق مى شود که پیرو على(ع) مى باشند و امامت و خلافت وى را از طریق نص و وصایت اثبات مى کنند.15
چه آنان که جانشین وى را امام حسن(ع) دانسته و بعداً اختلاف کرده اند چه کسانى که معتقد به جانشینى محمد بن حنفیه اند.
در حدّ و مرز غلو و اندیشه هاى غلو آمیز بین شیعه و اهل سنت اختلاف است. برخى حتى قول به وصایت و خلافت بلافصل على(ع) را غلو دانسته اند.16 با این که از معتقدات مسلم شیعه است.
عده اى قول به رجعت را از اندیشه هاى غالیان ذکر کرده اند و ابوالحسن اشعرى حمیرى را به خاطر قول به رجعت از غلات مى داند.17
شهرستانى مى نویسد:
(بدع الغلاة محصورة فى أربع: التشبیه والبداء والرجعة والتناسخ.)18
بدعت غلات در چهار چیز است: تشبیه [به خدا] بداء رجعت و تناسخ.
از این چهار موضوع بداء و رجعت با معناى صحیح آن جزو معتقدات شیعه است. مفید درباره رجعت مى نویسد:
(وقد جاء القرآن بصحة ذلک و تظاهرت به الاخبار والامامیه بابجمعها علیه إلاّ شذاذ منهم تأولوا ماورد فیه.)19
آیات قرآن گواه صحت رجعت است و اخبار آن را تأیید مى کند و امامیه به طور کامل به آن اعتقاد دارند مگر عده اندکى که نصوصى را تأویل مى کنند.
در تصحیح الاعتقاد به تفسیر صحیح معناى بداء مى پردازد.20
قول به تناسخ در فرق غیر شیعى است و برخى از غلات منتسب به شیعه نیز به آن اعتقاد داشته اند همان گونه که گروهى ازغلات مخلوقین را به خدا تشبیه نمودند. بیشترین گروه غالیان را این عده تشکیل مى دهند.
همین اختلاف باعث شده است که در تعداد فرقه هاى غالى اختلاف رخ نماید. ابوالحسن الشعرى شیعه را به سه گروه عمده تقسیم کرده است: غلات امامیه زیدیه وى غالیان را پانزده گروه مى داند.21
شهرستانى در ملل و نحل شیعه را به پنج دسته عمده: کیسانیه زیدیه امامیه غلات اسماعیلیه تقسیم مى کند و غلات را یازده فرقه مى داند: سبائیه کاملیه عَلبائیه منصوریه کَیّالیّه خطّابیه هشامیه نُعمانیه مُغیریّه یُونسیّه نُصَیریه (اسحاقیه).22
بدیهى است تمام آنچه آنان ذکر کرده اند از نظر اعتقادى و صحت انتساب به افراد مورد تأیید نیست. به هیچ وجه شیعه هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن را که از مؤسسین غلات هشامیه و یونسیه معرفى شده اند از غلات نمى داند.
اختلاف در حد و مرز غلو در بین شیعه نیز وجود دارد. مشایخ قم کسانى را که قائل به سهو النبى نبودند غالى مى دانستند. در حالى که مفید کسانى را که قائل به سهو النبى و سهو ائمه هستند مقصر مى شناسد.
عوامل و انگیزه هاى غلو
عوامل و انگیزه هاى متعددى را در غلوّ غالیان مؤثر دانسته اند که به اختصار آنها را برشمرده و در مواردى که اهمیت بیشترى دارد شواهدى ارائه مى دهیم.
بدیهى است هر یک به تنهائى عامل و انگیزه گرایش افراد به غلو نیست بلکه تعدادى از اینها باعث غلو افراد شده است.
1 . جهل و تعصب
جهل افراد نسبت به مقام و موقعیت واقعى پیامبر و امامان(ع) باعث شده است که برخى آنان را فراتر از آنچه بودند تصور کنند. زمانى که جهل با تعصب همراه گردد اندیشه هاى ناخالص و ناروا جایگزین عقائد حق مى شود. آنان تصور مى کردند اعتقاد به مقام برتر براى امامان نشانه قوت ایمان است; از این روى زمانى که از معصومین مى شنیدند که خود را بنده خدا معرفى مى کردند از گزافه گویى دست بر مى داشتند البته افراد شیادى که از جهل و ضعف ایمان افراد به نفع خودسود مى بردند همیشه سعى مى کردند ساده دلان را از دریافت حقائق باز دارند.
2 . نیـروهاى نفـوذى
از عللى که در راهیابى اندیشه هاى غلوآمیز در میان مسلمانان ذکر کرده اند عوامل نفوذى بوده است. برخى از پیروان دین یهود و نصارا که خود گرفتار غلو بودند به ظاهر اسلام آوردند و این طرز فکر را وارد اسلام کردند.
برخى زنادقه نیز براى ضربه زدن به اسلام در سلک مسلمانان آمدند و اندیشه هاى باطل خود را رواج دادند. آنان در هر زمان مناسب با استفاده از موقعیت افراد ذى نفوذ. وارد صحنه مى شدند و باطرفدارى از شخصیتهاى مؤثر اجتماعى
افکار خویش را در جامعه ترویج مى کردند و از این راه به اسلام ضربه مى زدند. خدّاشیه را از این قبیل گروها شمرده اند.23
3 . محیط اجتماعى
ابن ابى الحدید در گفتار خود راجع به غلو به محیط اجتماعى عراق اشاره دارد و معتقد است که: در سرزمین عراق گرایش به افکار و اندیشه هاى انحرافى گوناگون وجود دارد.
باید اذعان کرد که رسوبات فرهنگى و اجتماعى برخى جوامع در شکل گیرى این اندیشه ها مؤثر است. در میان موالى با ملیتهاى گوناگون از جمله ایران اندیشه هاى غلوآمیز بیشتر دیده مى شود.24
4 . انگیزه هاى سیاسى
از عوامل دیگرى که مى توان براى غلو بر شمرد انگیزه هاى سیاسى است. این احتمال قوى است که نیروهاى سیاسى حاکم جامعه براى ایجاد تفرقه در بین نیروهاى سیاسى مخالف خویش طرفداران آنان را به این سمت و سو کشانده اند. یا افرادى براى جا انداختن رهبران سیاسى خود در دل مردمان ساده دل در باره آنان غلو مى کردند. طرفداران ابومسلم خراسانى این گونه بودند. عقاید خاصى درباره او داشتند. مى گفتند: او نمرده بلکه زنده و جاوید است و رجعت خواهد کرد.25
در مواردى غلات براى مبارزه علیه سیاستهاى بنى امیه و بنى عباس26 افکار غلوآمیز را نشر مى دادند و با جلب مردم ساده دل آنان را به هر طرف که مى خواستند هدایت مى کردند.
5 . دنیاگرایى
افرادى براى کسب موقعیت اجتماعى و جلب منافع مادى و گردآورى مرید افکار
غلوآمیز را در میان مردم تبلیغ مى کردند. آنان از موقعیت اجتماعى امامان شیعه. در میان مردم مطلع بودند. از این روى دست به شیادیها مى زدند و به بازار دین سازى دامن زدند. پیامبر و امامان را خدا دانستند وقتى شدیداً از طرف آن بزرگواران طرد شدند خود را همردیف آنان یا بالاتر معرفى کردند. ادعاى رسالت و نبوت کردند و از این راه به ثروت رسیدند و مشهور شدند آنچه که در پى آن بودند.
ابوالخطاب براى رسیدن به مقام دنیوى و نفوذ و تأثیر در مردم و جلب مرید خود را به امامان شیعه وابسته مى دانست و در حالى که نسبتهاى غلوآمیز به ایشان مى داد خود را نیز با مرتبت آنان شریک مى پنداشت و یا خویش را نایب و دستیار آنان معرفى مى کرد.27
بیان بن سمعان نهدى در اوائل قرن دوم در عراق قیام کرد و قایل به الوهیت على(ع) گردید و معتقد بود که این مقام به محمد بن حنفیه سپس به فرزند وى ابوهاشم منتقل شده است و پس از او به من! در نامه اى که به امام باقر(ع) نوشت خود را پیامبر معرفى کرد و از آن حضرت خواست که به او ایمان آورد! وى مورد لعن و نفرین امام باقر(ع) واقع شد.28
منصوریه که پیروان ابومنصور عجلى کوفى بودند و امام صادق(ع) در سه مورد او را لعن کرده است معتقد بود: على حسن حسین(ع) و محمد بن على پیامبرند. او خود را نیز پیامر مى دانست و فرزندى به نام حسین داشت که دعوى نبوت کرد و از این راه مال بسیارى به دست آورد.29
این نمونه ها نشان مى دهد که منفعت طلبى و ریاست خواهى و مال پرستى جزو انگیزه هاى غلات مذهب ساز و شیاد بوده است. حتى گروهى از آنان جزو افراد شعبده باز و مکار بودند. جهل و نادانى مردم از یک سو و موقعیت اجتماعى ائمه از جانب دیگر باعث شد که آنان با حیل مختلف مردم را گرد خود جمع نمایند.
6 . کرامات و اخبار غیبى
مهمترین عملى که در غلو نقش داشته و باعث پدید آمدن این طرز تفکر شده است کرامات اخبار غیبى ائمه و توانائى عملى آنان بوده است. همین امر سبب گردیده که بیشترین جمعیت غلات منسوب به شیعه باشد.
علامه حلى در انوار الملکوت بعد از ذکر گروههایى از غلات که على(ع) را حقیقتاً خدا تصور مى کردند و گروهى که وى را پیامبر مى دانستند مى نویسد:
(والسبب فى غلطهم ماشاهدوا من معجزاته(ع) وتلک لایدّل على اقوالهم لصدور امثالها من الانبیاء المتقدمین کموسى و عیسى.)30
علت این که اینها دچار این خطا و اشتباه شده اند این بود که کرامات على(ع) را دیدند [لذا او را خدا یا پیامبر تصور کردند] در حالى که این معجزات دلیل بر نظرات آنها نیست; زیرا انبیاء گذشته مانند: موسى و عیسى از معجزه بر خوردار بودند.
ابن ابى الحدید در ذیل کلام على(ع) که فرمود: (فاسألونى قبل أن تفقدونى) بحثى راجع به اخبار غیبى على(ع) دارد و مواردى از مغیبات حضرت را ذکر مى کند. پس این سؤال را مطرح مى نماید که چرا مردم وقتى اخبار غیبى از حضرت على(ع) شنیدند وى را خدا خواندند ولى در باره پیامبر(ص) چنین ادعایى نکردند؟ با این که از آن حضرت اخبار غیبى را شنیده بودند و معجزات آن بزرگوار را دیده بودند و اخبار غیبى ایشان هم بیشتر بود.
وى به سؤال این گونه پاسخ مى دهد:
(یاران پیامبر که شاهد معجزات و اخبار غیبى آن حضرت بودند از دیدگاههاى بهترى برخوردار بودند و بهره عقلى بیشترى داشتند. امّا غالیان مردمى ضعیف العقل و کج اندیش بودند; لذا عجیب نیست که از دیدن معجزات قائل شوند که جوهره الهى در على(ع) حلول کرده است.
برخى گفته اند: این عقیده از یهود و نصارا که قایل به حلول خدا در پیامبران و رؤساى خود بودند به اسلام سرایت کرده است. و شاید اینان گروهى منحرف و ملحد بودند که درصدد ایجاد الحاد در دین اسلام برآمدند.)
سپس اضافه مى کند:
طبیعت سرزمین عراق این است که پیروان مذاهب عجیب و صاحبان عقائد و اهواء و فرق جدید در آن رشد مى کند. امّا در سرزمین حجاز چنین طینتى وجود ندارد. از این روى مى بینیم غلات در سرزمین عراق و کوفه در هنگام خلافت على(ع) به وجود آمدند با این که آن حضرت بیشتر عمرش را در مدینه به سر برده بود).31
سخن ابن ابى الحدید در عین این که آمیخته باحقیقت است تمام حقیقت نیست و به اختلاف زمان پیامبر و على(ع) بى توجه بوده است; زیرا:
1 . دوران پیامبر با دوران على(ع) این تفاوت را دارد که اگر در زمان پیامبر(ص) نظرى بر خلاف حقیقت مطرح مى شد با نزول وحى الهى از بین مى رفت و مدعى آن موقعیت اجتماعى خود رانزد مسلمانان از دست مى داد. شاید براى از بین بردن چنین تفکراتى است که خداوند پیامبر را بشر معرفى مى کند.32
2 . عامل دیگرى که نقش باز دارنده را در زمان پیامبر داشت قدرت و موقعیت اجتماعى دینى تثبیت شده پیامبر بود. هیچ کس به خود اجازه نمى داد که بر خلاف پیامبر(ص) سخن بگوید و عمل نماید. گفته هاى آن حضرت را به جان دل مى خریدند و مخالف وى سریعاً در جامعه منزوى مى شد و جائى براى ابراز گرایشات انحرافى نبوده.
3 . این سخن ابن ابى الحدید که درباره پیامبر مردم حجاز غلو نکردند صحیح نیست; زیرا یکى از عقائد غلات این است که على زنده است و بعداً ظهور خواهد کرد و این عقیده را براى اولین بار در اسلام عمر بن خطاب مطرح کرد. او مرگ پیامبر را منکر شد و گفت:
(لااسمع احداً یقول مات رسول الله(ص) الاّ ضربته بسیفى هذا. ولن یموت حتى یقتل الله المنافقین).33
از هر کس بشنوم که بگوید: پیامبر مرده است با این شمشیرم او را مى کشم.
و [پیامبر] نمى میرد تا خداوند منافقین را به هلاکت برساند.
مفید علیه الرحمه این نظر را اساس تفکر غلات محمدیه مى داند و معتقد است که عمر براى اولین بار آن را مطرح کرده و اولین خلاف بعد از رسول خدا(ص) سخن عمر بن خطاب است.
(إنّ اوّل خلاف حدث بعد رسول الله(ص) خلاف عمر بن الخطاب على الجماعة ونفیه موت رسول الله(ص) وما ادعاه من حیاته ومنه ان هذا الخلاف هومذهب المحمدیه من الغلات و به یتدینون وهو ضلال باتفاق.)34
اولین اختلافى که بعد از پیامبر به وجود آمد مخالفت عمر بن خطاب باجماعت مسلمانان و نفى مرگ پیامبر بود و ادعاى وى که پیامبر زنده است و این خلاف منشأ مذهب محمدیه از غلات گردید. آنان به این عقیده باور دارند در حالى که به اتفاق مسلمانان گمراهى است.
بنابراین در سرزمین حجاز نیز زمینه افکار غلوآمیز بوده ولى به جهت رشد جامعه اسلامى واطلاع آنان از قرآن و وحى الهى زمینه ظهور و رشد نیافت و با فاصله مردم از اسلام راستین عقائد خرافى و انحرافى دامنگیر جامعه اسلامى گردید.
گروهها و عقائد غلوآمیز در نظر مفید
شیخ مفید در کتابهاى خود گروههاى گوناگون غلات را نقد و بررسى کرده است و عقائدى را که از حدود تعیین شده شرعى تجاوز کرده اند مردود دانسته و بر رد آنها استدلال نموده است.
ما نظرات مفید را در هفت محور که شامل گروهها و عقائد غلات مى شود ارائه مى دهیم:
1 . الوهیت و نبوت ائمه(ع).
2 . بقاء پیامبر و امامان.
3 . تفویض (غلات مفوضه).
4 . حلول.
5 . اباحیگرى.
6 . اشباح و تناسخ.
7 . علم غیب.
الوهیت و نبوت ائمه
از آن جا که غلات بیشتر درباره على(ع) و امامان بعد از وى ادعاى الوهیت و نبوت داشته اند شیخ مفید به معرفى آنان پرداخته است و بیان مى دارد که ائمه مبارزه سختى علیه آنان داشتند:
(والغلاة من المتظاهرین بالاسلام هم الذین نسبوا امیرالموٌمنین والائمه من ذریته علیهم السلام الى الألوهیة والنبوة ووصفوهم من الفضل فى الدین والدنیا الى ما تجاوزوا فیه الحد و خرجوا عن القصد وهم ضلال کفار حکم فیهم امیرالمؤمنین علیه السلام بالقتل والتحریق بالنار وقضت الائمه علیهم بالاکفار والخروج عن الاسلام.)35
غلات گروهى از متظاهرین به اسلام هستند که امیرالمؤمنین و امامان از فرزندان وى را به الوهیت و رسالت نسبت داده اند و آنان را به فضائلى در دین و دنیا مى ستایند که از حدود شرعى تجاوز کرده و از راه میانه بیرون رفته اند. و آنان مردمى گمراه و کافرند. حضرت امیرالمؤمنین فرمان قتل آنان را صادر کرد و آنان را در آتش افکند. ائمه نیز آنان را کافر و خارج از اسلام دانستند.
این سخن شیخ مفید درباره غلات داراى سه محور کلى است:
ا . عقائد غلات
غلات ائمه و پیامبر را خدا دانستند و توجیهشان در بیان الوهیت پیامبر و امامان این بود که: ذات خداوند در بدن جسمانى پیغمبر و یا امام ظاهر مى شود و آن شخص مظهر ذات الهى است. آنان قایل به حلول خدا در ائمه و اتحاد شدند و معتقد بودند که روح خدا در بدن پیغمبر و امامان حلول کرده است مانند نصارى که قایل به حلول لاهوت در ناسوت شدند و در این حال طبیعت آدمى به شکل طبیعت الهى در مى آید36
گروهى از غلات که (مخمسه) نامیده مى شدند على(ع) را خالق جهان تصور مى کردند و معتقد بودند: سلمان فارسى مقداد ابوذر و عمروبن امیّه صیمرى ازجانب على(ع) بر مصالح عالم موکل هستند.37
همین عقیده را به گونه اى دیگر غلات عَلبائیه منسوب به علباء ابن ذراع دوسى داشتند. آنان اصحاب کسا: محمد على حسن حسین و فاطمه صلوات الله علیهم اجمعین را خدا مى دانستند و آن پنج تن را واحد تصور مى کردند.
عده اى از آنان على(ع) را برتر از پیامبر مى دانستند و معتقد بودند: وى خداست و او پیامبر را به رسالت فرستاده است.38
همان گونه که قبلاً ذکر شد منصوریه معتقد به نبوت على حسن حسین علیهم السلام و محمد بن على بودند و ابو منصور عجلى کوفى را نیز پیامبر مى دانستند. اینان وگروههاى دیگرى بودند که عقیده به الوهیت و نبوت ائمه داشتند.
غلات براى بالا بردن مقام ائمه و توجیه نظرات خود اندیشه تحریف قرآن را مطرح کردند ومعتقد بودند این قرآنى که به دست عثمان جمع آورى شده تحریف شده است و آیاتى که در ولایت على بن ابى طالب بوده از آن حذف شده است.39
در حالى که طبق روایات صحیح و مستند نه چیزى از قرآن کم و نه چیزى بر آن افزوده شده است. ائمه(ع) قرآن موجود را تأیید و به آن توصیه نموده اند.
پیروان این عقیده به جعل حدیث پرداخته و روایات ناصوابى را در بین احادیث شیعه وارد نموده اند که باعث اتهماماتى بر شیعه گردیده است.
امام رضا(ع) در جعل حدیث از جانب غلات مى فرماید:
(انّما وضع الاخبار عنّا فى الجبر و التشبیه الغلاة الّذین صغّروا عظمة الله.)40
روایات در جبر و تشبیه را غلات به ما نسبت داده اند. آنان که عظمت الهى را کوچک شمرده اند.
ب: مبارزه على(ع) با غلات
مبارزه امامان شیعه با غلات شدید بوده است منتهى به تناسب شدت و ضعف گروههاى غالى اوج و حضیض داشته است.
مفید به برخورد کلى ائمه(ع) با گروه غلات اشاره دارد و این مطلب را مسلم گرفته است که حضرت على(ع) گروهى ازغالیان را در آتش انداخت در این زمینه روایات متعددى است مربوط به افراد متعدد که نشانگر تحقق این امر است.
1 . برخى جریان غالیان را به عده اى که تعداد آنان ده نفر بوده است نسبت داده اند که نزد على(ع) رفته اند و او راخدا و رازق خود خطاب کرده اند.
حضرت فرمود:
(واى بر شما چنین سخن نگویید. ما نیز مانند شما مخلوقیم.) آنان از ادعاى خود دست برنداشتند.
از این روى حضرت امیر(ع) دستور داد گودالى کندند و در آن آتش افروختند ومجدداً از آنان خواست توبه کنند. آنان نپذیرفتند. از این روى دستور داد آنان را در آتش افکندند.41
2 . ابن ابى الحدید نقل مى کند:
(گروهى در ماه مبارک رمضان روزه نمى گرفتند. وقتى که با اعتراض على(ع) رو به
رو شدند گفتند: أنت أنت [یعنى تو خدائى] حضرت آنان را در آتش افکند. این اندیشه یک سال یا در این حدود پنهان ماند پس عبد الله بن سبا که مردى یهودى و متظاهر به اسلام بود بعد ازمرگ امیرالمؤمنین آن را اظهار کرد و گروهى از وى پیروى کردند که سبئیّه نامیده شدند و گفتند: على نمرده و او در آسمان است و رعد و برق صداى اوست و به آن سلام مى کردند.)42
ابن ابى الحدید این نقل را از ابوالعباس احمد بن عبید الله بن عمار ثقفى نقل مى کند. زرکلى وى را کاتب مورخ و ادیب شیعى مى داند که در سال 314 هـ . ق از دنیا رفته و داراى تألیفات متعددى است.43 ولى در کتب رجال شیعه از وى نام نبرده اند از این سخن استفاده مى شود که ظهور شبئیه و غلو ابن سباء بعد از وفات على(ع) بوده است. شیخ مفید همین دیدگاه را درباره سبائیه مطرح مى کند.
3 . ابن ابى الحدید در بحثى که راجع به غلات دارد مى نویسد:
(اولین فردى که در زمان حضرت امیر(ع) اظهار غلو کرد عبد الله بن سبا بود وى على(ع) را خدا دانست حضرت دستور دستگیر وى و طرفدارانش را داد و گروهى را در آتش افکند. ولى ابن عباس درباره عبد الله بن سبا شفاعت کرد و گفت: وى توبه کرده از این روى حضرت وى را به مدائن تبعید نمود و بعد از شهادت على(ع) مدعى شد که آن حضرت نمرده است).44
همین نظر را جرجانى در التعریفات پذیرفته است.45 از آنچه در رجال کشى آمده است استفاده مى شود که حضرت على(ع) بعد از ادعاى ابن سباء وى را در آتش افکند.46
نظر دیگرى نیز درباره ابن سبا نقل شده است. نوبختى در فرق الشیعه مى نویسد:
عبد الله بن سباء و یارانش جزو افرادى بودند که طعن بر ابوبکر عمر عثمان و صحابه را اظهار کردند و از آنان تبرى جستند و مدعى بودند على(ع) چنین دستورى به آنان داده است. حضرت او را دستگیر کرد و چون اقرار نمود دستور داد وى را به قتل برسانند صداى مردم بلند شد که اى امیرالمؤمنین! آیا کسى را مى کشى که مردم را به دوستى اهل بیت و ولایت تو و برائت از دشمنانت دعوت مى کند. لذا حضرت وى را به
مدائن تبعید کرد.47
فضل بن شاذان در ایضاح علت تبعید عبد الله بن سباء را شتم ابوبکر و عمر دانسته و این قول را به اهل سنت نسبت مى دهد.48
4 . نقل دیگر این که: حدود پنجاه نفر از زط بعد از جنگ جمل در بصره على(ع) را خدا دانستند و حضرت آنان را در آتش افکند.49
از مجموع آنچه ذکر شد شاید بتوان سخن مفید را تأیید نمود که در زمان على(ع) گروهى درباره آن حضرت غلو کردند و آن حضرت آنان را در آتش افکند. روایات دیگرى نیز در ردّ غالیان از حضرت على(ع) نقل شده است ولى در آنها اشاره اى به کیفر غلات نشده است بلکه مردم از غلو نهى شده اند:
(ایاکم والغلو فینا قولوا: انّا عبید مربوبون وقولوا فى فضلنا ماشئتم.)50
از غلو درباره ما بپرهیزید. بگوئید: ما بندگان تربیت یافته [خدا] هستیم پس فضائل ما را آن گونه که مى خواهید نقل کنید.
و در برائت از غلات فرمود:
(اللهم انى برئ من الغلاة کبراءة عیسى بن مریم من النصارى اللهم اخذ لهم ابداً ولاتنصر منهم احداً.)51
بارالها! من از گزافه گویان دورى مى جویم مانند دورى جستن عیسى بن مریم از نصارا.بارالها! آنان را براى همیشه ذلیل گردان و هیچ یک از آنان را یارى منما.
از سخنان امیرالمؤمنین(ع) استفاده مى شود که در زمان حضرت اندیشه غلو وجود داشته است و عده اى حضرت را خدا مى دانسته اند. حضرت على(ع) به آنان فرموده است:
(ما را بنده خدا بدانید سپس فضائل ما را ذکر کنید.)
ولى آیا غالیان در زمان حضرت عده اى روزه خوار بودند؟ یا به در منزل حضرت آمدند یا گروهى از زط بودند تردید است. به نظر مى رسد دستهائى که خواسته است طرفداران على(ع) و مخالفان عثمان عایشه و معاویه را جزو سبئیه معرف کنند به جعل این نقلیات درباره عبد الله بن سبا و گروه زط دست زده اند. آنان خواسته اند از جریانى که اتفاق افتاده به سود اندیشه فاسد خود بهره برده و طرفداران حضرت را مردمى فاسد معرفى نمایند.
شیخ مفید در کتاب جمل درباره زط مى نویسد: سبابجه که گروهى از زط بودند در دار الاماره بصره پاسدارى بیت المال بصره را به عهده داشتند. آنان توسط طلحه و زبیر کشته شدند.
مفید مى نویسد: چهل نفر آنان را با شکنجه و آزار از بین بردند و در ادامه اضافه مى کند: چون خبر اخراج عثمان بن حنیف و مرگ سبابجه به حکیم بن جبله رسید قومش را براى جنگ با طلحه و زبیر دعوت کرد.
مفید از سبابجه به السبابجة الصالحین52 سبابجه صالح یاد مى کند. بعد از شهادت حکیم بن جبله و یارانش بعد از قتل عام پاسداران بیت المال حضرت على(ع) در آغاز جنگ جمل به این جریانات اشاره مى کند و جنایات آنها را این گونه ذکر مى کند:
(وقد کان من قتلهما حکیم بن جبلة ما بلغکم وقتلهم السبابجة وفعلهما بعثمان بن حنیف ما لم یخف علیکم).53
خبر کشتن حکیم بن جبله به دست طلحه و زبیر به شما رسیده است. وآنان سبابجه را کشتند و با عثمان بن حنیف آن گونه رفتار نمودند که بر شما مخفى نیست.
شیخ مفید با این که جریان جنگ جمل را مفصل بیان کرده اشاره اى به غلو پنجاه تن از زط ننموده است. درباره این ادعاى غلو مى توان گفت:
1 . مفید مى نویسد: که چهل تن از زط و سبابجه را با شکنجه به قتل رسانده اند بنابراین گروه آنان بیشتر بوده است.
جاعلین این جریانات خواسته اند با طرح غلو این پنجاه تن از زط بى گناهى و مظلومیت سبابجه پاسداران بیت المال را از بین ببرند. و کشته شدن آنان را توجیه کنند.
اگر به تاریخ طبرى مراجعه شود مشاهده مى شود که سبئیه در جنگ جمل حضور داشتند اما در جنگ صفین ازآنان خبرى نیست.
2 . حکیم بن جبله قبل از على(ع) به دفاع از عثمان بن حنیف و سبابجه پرداخته بود و وى نیز همراه یارانش به دست طلحه و زبیر به شهادت مى رسند. بنابراین گناه دیگرى بر دوش طلحه و همراهانش سنگینى مى کند. جاعلین داستان عبد الله بن سبا براى محکومیت حکیم نوشته اند که: ظهور ابن سوداء در بصره در سال 33 هجرى در منزل وى بوده است. درباره حکیم بن جبله طبرى در همین جریان مى نویسد:
(کان حکیم بن جبلة رجلا لصّا اذا قفل الجیوش خنس عنهم فسعى فى ارض فارس فیغیر على اهل الذمة ویتنکرلهم ویفسد فی الارض ویصیب ما شاء.)54
حکیم بن جبله مردى راهزن و دزد بود که هرگاه با سپاه مى رفت با عده خود عقب مى ماند و در سرزمینهاى فارس حرکت مى کرد و اهل ذمه را غارت مى کرد و در زمین فساد مى نمود و به آنچه مى خواست دست مى یافت.
بنابراین کسى که سابقه دزدى دارد کشتن او گناه ندارد. پس طلحه و زبیر مرتکب قتل بى گناهان نشده اند. این نقل طبرى اولین موردى است که مى خواهد عبد الله بن سودا را وارد جریانات سیاسى مخالف عثمان نماید. آنان تمام طرفداران على(ع) را متأثر از ابن سباء دانسته اند. ابوذر را متأثر از عبد الله بن سباء دانسته اند55 در حالى که وى در سال 32 فوت کرده و در آن زمان ابن سباء نبوده است.56 آنان مالک اشتر و عمار یاسر را نیز متأثر از وى دانسته اند57 در حالى که مخالفت این دو با
عثمان قبل از جریان عبد الله بن سبا که آنان طرح کرده اند بوده است. بحث درباره ابن سبافرصت بیشترى مى طلبد. مفید غلو ابن سبا را بعد از شهادت على(ع) مى داند. وطرفداران وى را به نام سبائیه معرفى مى کند.
در نتیجه گیرى از آنچه ذکر شد باید گفت: آنان خواسته اند طرفداران على(ع) و مخالفان عثمان و حزب اموى را متأثر از عبد الله بن سبا بدانند و در باره گروه زط خواسته اند بگویند کسانى که توسط طلحه و زبیر کشته شده اند یا بى بینش و غالى بودند مانند سبابجه و یا سابقه دزدى دارند مانند حکیم بن جبله که رئیس شهربانى عثمان بن حنیف نیز بوده است. پس طلحه و زبیر و ام المؤمنین راه خطا و ناصواب نرفته اند و بى گناهى را نکشته اند.
ج . مبارزه دیگر ائمه(ع)
بعد از على(ع) امامان شیعه به شدت با غلو مبارزه مى کردند. ابومنصور عجلى که خود را وابسته به امام باقر معرفى مى کرد از جانب آن حضرت طرد شد و امام از وى تبرى جست. وى بعد از وفات امام باقر(ع) مدعى شد که امامت به وى منتقل شده است و گروهى در کوفه وى را پیروى کردند.58
در زمان امام صادق(ع) به موازت گسترش گروهاى غالیان مبارزات آن حضرت نیز شدت گرفت و در تفسیر این آیه:
(هل انبئکم على من تنزلُ الشیاطین تنزل على کل افاک اثیم)59
آیا به شما اطلاع دهم که شیطانها بر چه کسى نازل مى شوند؟ بر کسى نازل مى شوند که دروغپرداز و گنهکار است.
هفت تن از رهبران گروههاى غالى را مصداق آن معرفى کرد: مغیره بیان صائد حمزة بن عماره بربرى حارث شامى عبد الله بن حارث و ابوالخطاب.60
و در صورت لزوم برائت خویش را از آنان اعلام مى کرد. امام صادق(ع) بشار
شعیرى را مورد لعن و نفرین قرار داد و به مرازم گفت که رسماً برائت امام صادق(ع) را از وى اعلام کند.)61
و به صالح بن سهل که تصور ربوبیت درباره امام صادق(ع) داشت فرمود:
(یا صالح انا والله عبید مخلوقون لنا رب نعبده وان لم نعبده عذّبنا.)62
اى صالح! به خدا قسم ما بندگان مخلوقیم. براى ما خدائى است که پرستش مى کنیم و اگر او را نپرستیم ما را عذاب مى کند.
خطابیه گروهى از غلات بودند منسوب به ابو الخطاب محمد بن ابى زینب اسدى که خود را از طرفداران امام صادق(ع) معرفى مى کرد. وى در ابتداء ائمه را پیامبر مى دانست سپس آنان را خدا دانست و معتقد بود که امام صادق خداست و پدران وى نیز خدا مى باشند و او را پرتوى از نور خدا معرفى مى کرد. امام صادق(ع) او را لعن و از وى برائت جست.63
فرقه هاى دیگرى مانند: معمریه64 وعمیریه 65 از فروع خطابیه بودند که امام صادق(ع) را خدا دانسته و چادرهایى در کناسه کوفه بر پا کرده بودند و در آن امام صادق(ع) را پرستش مى کردند! آن حضرت به شدت با این گروهها مبارزه کرد و از آنان برائت جست و فرمود:
(ما هؤلاء على دینى ودین آبائى والله لایجمعنى وایاهم یوم القیامة الا وهو علیهم ساخط.)66
آنان بر دین من و دین پدران من نیستند. و خداوند مرا و آنان را روز قیامت جمع نکند جز این که بر آنان خشمگین باشد.
از امام رضا(ع) نیز سخنان بسیارى در ردّ غلات نقل شده است. حضرت درباره آنان مى فرماید:
(الغلاة الذین صغروا عظمة الله تعالى فمن احبهم فقد ابغضنا.)67
غلات کسانى هستند که عظمت الهى را کوچک شمرده اند. پس کسى که آنان را
دوست بدارد ما را دشمن داشته است.
مأمون به امام رضا(ع) اعتراض مى کند و مى گوید:
(به من خبر رسیده است که گروهى درباره شما غلو کرده و از حدّ تجاوز نموده اند!) امام حدیثى از رسول خدا(ص) نقل مى کند که فرمود:
(مرا فوق آنچه هستم بالا نبرید زیرا خداوند مرا بنده خود قرار داده قبل از این که نبى خود گرداند و خداوند مى فرماید:
ما کان لبشر ان یؤتیه الله الکتاب والحکم والنبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون لله.)68
وحدیثى از على(ع) در رد غلو نقل مى کند سپس مى فرماید:
(وانّا لنبرأ الى الله عزوجل ممّن یغلو فینافیر فعنا فوق حدّنا.69)
ما به خدا پناه مى بریم و برائت مى جوئیم از کسانى که درباره ما غلو کرده و ما را بیشتر از آنچه هستیم مى دانند و در باره ما غلو مى نمایند.
و این مبارزه پى گیر تا دوران غیبت صغرى توسط امامان و بعد از آن توسط علما و فقهاى متعهد ادامه مى یابد.
بقاء پیامبر و امامان.
از دیگر تفکرات غلات اعتقاد به زنده بودن پیامبر و امامان است. در واقع این نظر برگرفته از اعتقاد به الوهیت آنهاست ولى در میان کسانى که چنین اعتقادى ندارند این گرایش نیز دیده مى شود.
شیخ مفید درباره معتقدات این عده اظهار نظر کرده و عقائد آنان را باطل مى داند. پیامبر و امامان را مانند دیگران بشر دانسته که داراى رشد و ضعف حیات و مرگ هستند. در اوائل المقالات مى نویسد:
(ان رسل الله تعالى من البشر وانبیائه والائمه من خلفائه مُحدَثون مصنوعون تلحقهم الآلام وتحدث لهم اللذات وتنمى اجسامهم بالاغذیه و تنقص على مرور الزمان ویحلّ
بهم الموت و یجوز علیهم الفناء وعلى هذا القول اجماع اهل التوحید وقد خالفنا فیه المنتمون الى التفویض وطبقات الغلاة).70
فرستادگان خدا از بشرند. پیامبران وى و امامان از خلقهاى خدا مى باشند. حادث شده اند و مصنوع خداوند هستند. داراى درد هستند. براى آنان لذت به وجود مى آید جسمهاى آنان باغذا رشد مى یابد و به مرور زمان ضعیف مى شود مرگ را در مى یابند و فانى مى شوند. اجماع اهل توحید بر این نظر است و باما مخالفت کرده اند کسانى که قائل به تفویض هستند و جمیع غلات.
مرحوم صدوق نیز این نظر را رد کرده و مى نویسد:
(اعتقاد ما در باره پیامبر و ائمه این است که: برخى با شمشیر به شهادت رسیده و گروهى با سم مسموم شده اند و این امرى است که حقیقت دارد و امر شهادت آنان بر مردم مشتبه نشده است... وکسانى که در این امر شبهه نمایند به هیچ وجه داخل در دین ما نیستند و ما از آنان برائت مى جوئیم. وى سپس به معرفى قاتلان ائمه پرداخته است.)71
شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد با این نظر صدوق که ائمه رحلت کرده اند موافق است ولى در کیفیت آن با صدوق موافق نیست و برخى نظرات مفید را در کیفیت شهادت ائمه رد مى کند. نظر مفید در این باب از آن جهت اهمیت دارد که به نظر مى رسد به هر خبرى اعتماد نکرده و اخبارى که قطع آور هستند مى پذیرد.
وى شهادت امیرالمومنین امام حسن امام حسین و موسى بن جعفر علیهم السلام را مى پذیرد ولى در مسمومیت امام رضا(ع) مردد است72. همین نظر را در مقنعه73 و ارشاد خود آورده است. در مقنعه احتمال مسمومیت امام رضا(ع) را ذکر نکرده است ولى در ارشاد به مسمومیت انگورى که مأمون به امام رضا داده است اشاره دارد.74
مفید در موارد متعدد به نقد اندیشه بقاء ائمه پرداخته است و آن را رد مى کند. در ذیل مسأله اول مسائل صاغانیه این اتهام را از امامیه رد مى کند که عقیده دارند به:
(مرگ زنده ها و حیات مردگان). اضافه مى کند:
(اللهم الا ان نذکر الکیسانیه و الممطوره والغلاة.)75
مگر این که نظر مستشکل کیسانیه و ممطوره و غلات باشد که منکر مرگ ائمه مى باشند.
ممطوره گروهى از واقفه بودند که وفات موسى بن جعفر(ع) را پذیرفته بودند ولى مى گفتند: به زودى مبعوث خواهد شد و او مهدى منتظر است.76
به نظر مى رسد کسانى که قول به رجعت را یکى از اندیشه هاى غلات معرفى کرده اند به این گروهها نظر داشته اند.
مفید در رساله غیبه قول به بقاء ائمه را رد مى کند و آن را انکار محسوس دانسته که نزد تمام عقلاء باطل است. در این کتاب شبهه اى را از مخالفین غیبت امام زمان نقل مى کند که آنان ممکن است بگویند: چه تفاوتى است بین نظر شما و آنان که به بقاى ائمه معتقد بودند؟ مانند سبائیه که معتقدند امیرالمؤمنین(ع) به شهادت نرسیده و زنده است. کیسانیه که منتظر ظهور محمد بن حنفیه هستند. ناووسیه که رحلت امام صادق(ع) را منکرند و مى گویند با شمشیر خروج خواهد کرد. اسماعیلیه که در آغاز اسماعیل بن جعفر را امام منتظر مى دانستند و مى گفتند وى نمرده است و زیدیه که رهبران مقتول خود مانند: یحیى بن عمر (یا زید) را زنده مى دانند.
پاسخ مفید این است که اینها توهمى بیش نیست. زیرا آنچه دلیل آنان بر رد اهل حق بوده فاسد و باطل است. چون مرگ کسانى که آنها نامبرده اند محسوس و با چشم دیده شده و ائمه بعد از آنان که امامتشان به همان دلائلى که امامت ائمه قبل ثابت شده است گواهى داده اند. انکار محسوسات نزد تمام عقلاء باطل است و گواهى ائمه معصومین به صحت مرگ ائمه قبل از خود هر شبهه اى را از بین مى برد.77
بعد از بیان بطلان استدلال قائلین به بقاء ائمه به ذکر گروههائى که در آثار مفید از
آنان سخن به میان آمده است مى پردازیم:
1 . محمّدیه
مرحوم مفید درباره غلات محمدیه مى نویسد:
(المحمدیه النافیة لموت رسول الله المتوینة بحیاته78
محمدیه گروهى از غلات هستند که مرگ پیامبر را منتفى دانسته و اعتقاد به حیات او دارند.
این گروه معتقد به الوهیت پیامبر بودند و فضل بن شاذان کتابى در رد غلات محمدیه نوشته است.79
البته در میان غلات محمدیه گروههاى دیگرى نیز وجود دارند. برخى به رجعت محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن قائل بودند.80
ولى آنچه شیخ مفید بیشتر نقد و بررسى کرده اعتقاد آنان به نفى مرگ پیامبر است. در کتاب فصول المختاره آمده است که: برخى از اصحاب مقالات گفته اند: اولین خلاف بعد از پیامبر(ص) اختلاف در امامت بین مهاجر و انصار است. لکن آنان اشتباه کرده اند; زیرا اولین اختلاف بعد از پیامبر(ص) مخالفت عمربن خطاب با وفات آن حضرت بود.
بعد از رحلت پیامبر(ص) عمر از منزل خود خارج شد و گفت:
(والله لا اسمع احداً یقول مات رسول الله الا قتلته ان رسول الله(ص) لم یمت وانما غاب عنا کما غاب موسى عن قومه اربعین لیلة والله لیرجعن رسول الله الى قومه کما رجع موسى الى قومه ولیقطعنّ ایدى رجال وارجلهم.)81
به خدا سوگند نشنوم کسى بگوید: پیامبر مرده جز این که وى را بکشم. رسول خدا نمرده است فقط از ما غایب شد. مانند موسى که چهل شب از مردمش غایب شد. به خدا سوگند رسول خدا(ص) به سوى قومش باز مى گردد همان طور که
موسى بازگشت و دستها و پاههاى مردانى را قطع خواهد کرد.
سید احمد زینى زحلان در سیره خود اظهارات عمر را به نقلهاى مختلف آورده است.82
علامه امینى در الغدیر از منابع مختلف آن را نقل کرده است.83
ابوبکر به عمر اعتراض مى کند و وى را از اظهار چنین سخنانى نهى مى نماید ولى عمر به گفته هاى وى بى توجه است لذا ابوبکر طى سخنانى مى گوید:
(ایها الناس من کان یعبد محمداً فان محمداً قد مات ومن کان یعبد الله سبحانه وتعالى فان الله سبحانه حیّ لایموت ولقد نعى نبیه الى نفسه و هو بین اظهرکم فقال: (انّک میت وانّهم میتون.)84
اى مردم! آن که محمد را مى پرستید بداند که او مرده است و آن که خدا راعبادت مى کرد خدا زنده است و نمى میرد. [خدا] پیامبرش را به خود خواند و بدن او در میان شماست. خداوند مى فرماید: (تو مى میرى و آنها مى میرند.)
مفید بعد از بیان اظهارات عمرو پاسخ ابوبکر نتیجه گیریهاى مختلفى از این جریان دارد. مى نویسد:
(ان هذا الخلاف هو مذهب المحمدیة من الغلاة وبه یتدینون وهو ضلال باتفاق.)85
این خلاف همان عقیده غلات محمدیّه است و این نظر به اتفاق امت اسلامى گمراهى است.
بنابراین غلات محمدیه که معتقد به بقاء پیامبر بودند اندیشه خود را از عمر گرفته اند.
2 . سبائیه
گروه دیگرى که درباره معصومین غلو کردند سبائیه (یا سبئیه) هستند. قبلاً ذکر شد که آنان به الوهیت على(ع) عقیده دارند و منکر شهادت آن حضرت هستند.
شیخ مفید درباره این دیدگاه آنان مى نویسد:
(السبائیه المنکرة لوفاة امیرالمؤمنین علیه السلام المدعیة حیاته).86
سبائیه منکر رحلت امیرالمؤمنین هستند و ادعاى حیات و بقاء وى را دارند.
آنچه مسلم است این گروه از غالیان بوده اند اما در زمان غلو آنان اختلاف است و مفید این نظر را مى پذیرد که بعد از مرگ حضرت غلو نمودند.
اشعرى سبائیه را چهار دهمین گروه غلات شیعه دانسته87 و شهرستانى اولین گروه معرفى کرده است.88
نکته مهمى که در این جا هست معرفى این گروه به عنوان یکى از گروههاى غالى شیعه است. آنان که درباره فرق اسلامى کتاب نوشته اند به هیچ وجه عبد اللّه بن سبا را اولین فرد شیعه معرفى نکرده اند بلکه افرادى مانند سلمان فارسى ابوذر و مقداد را که از یاران خاص على(ع) بودند اولین افراد شیعه و پیروان حقیقى على(ع) آورده اند و به قول ابن ابى الحدید:
(کسى شیعه شناخته نمى شود مگر این که قایل به برترى على(ع) بر بقیه صحابه باشد.)89
سعد بن عبد الله اشعرى و نوبختى ظهور سبائیه را گروه غالى بعد از مرگ على(ع) مى دانند و مى نویسند:
(فرقه منها قالت ان علیا لم یقتل ولم یمت ولایموت حتى یملک الارض ویسوق العرب بعصاه ویملاء الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً... وهذه الفرقة تسمى السبائیه اصحاب عبد الله بن سباء)90
گروهى از آنان گفتند: على به شهادت نرسیده و نمرده و نمى میرد تا مالک زمین گردد و عرب را با عصاى خود رهبرى کند و زمین را پر ازعدل وقسط نماید همان گونه که از ظلم وجور پر شده است.. و این فرقه سبائیه نامیده مى شوند. آنان یاران عبد الله بن سبا هستند.
3 . مفوضه
آنان منکر شهادت امام حسین(ع) بودند و مى گفتند امر مردم مشتبه شده است. آنان معتقد بودند که خداوند محمد(ص) راخلق کرده آن گاه خلق جهان و تدبیر عالم را به او واگذار کرده است. پس وى خالق جهان است نه خدا. پس از وى تدبیر جهان به على بن ابى طالب واگذار شده و او مدبر دوم جهان است.91 برخى از آنان تصور کرده اند که بعد از على(ع) امور جهان به امام حسین(ع) واگذار شده است و او مدبر سوم عالم است و نمرده و امر مرگ وى بر مردم مشتبه شده است.92
شیخ مفید به این گروه اشاره دارد و عقیده آنان را باطل مى داند در معرفى آنان مى نویسد:
(المفوضة المنکرة لوفاة ابى عبد الله الحسین علیه السلام الدافعة لقتله.)93
مفوضه گروهى هستند که منکر وفات امام حسین بودند و شهادت وى را رد مى کردند.
4 . ناووسیه
شیخ مفید سخنان متعددى درباره این گروه دارد و در معرفى آنان مى نویسد:
(فقالت فرقه منها ان ابا عبد الله حیّ لم یمت ولایموت حتى یظهر فیملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً لانه القائم المهدى... وانما سمیت بذلک لانّ رئیسهم فى هذه المقالة رجل من اهل البصرة یقال له عبد الله بن ناووس).94
پس گروهى از آنان گفتند: امام صادق(ع) زنده است نمرده و نمى میرد تا ظهور کند و زمین را پر از قسط و عدل نماید همان گونه که پر از ظلم و ستم است; زیرا وى قائم مهدى است... آنان بدان جهت ناووسیه نامیده شده اند که رئیس آنان در این اعتقاد مردى از مردم بصره است به نام عبد الله بن ناووس.
شیخ مفید این گروه را از غلات دانسته و به نقد نظریه آنان پرداخته و مى نویسد:
(ناووسیه با انکار وفات امام صادق(ع) ضرورت را دفع کرده و منکر واقعیت عینى شده اند; زیرا علم به وفات ایشان مانند علم به وفات پدرش مى باشد و از این نظر تفاوتى بین این گروه و بین غلاتى که وفات امیرالمؤمنین(ع) را منکرند وعده اى که منکر شهادت امام حسین هستند و مى گویند امر بر مردم مشتبه شده است نیست.)95
شیخ مفید بررسى جالبى دارد درباره حدیثى که مستند ناووسیه است. مردى به نام عنبسة بن مصعب از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
(ان جاءکم مَن یخبرکم عنى بانه غسلنى ودفنى فلاتصدقوه)96
اگر مردى آمد و شما را خبر داد که مرا غسل داده و کفن کرده از وى نپذیرید
ناوسیه مى گویند: طبق این فرموده امام صادق(ع) هر کس ادعاى مرگ آن حضرت را نمود باید انکار کرد.
شیخ مفید درباره این حدیث مى نویسد:
(آن خبر واحد است نه موجب علم و نه باعث عمل مى گردد. و اگر هزار شخص نیز آن را نقل کنند جایز نیست که ظاهر آن را حجت بدانیم. در مقابل امر بدیهى و ضرورى که معلوم و مشاهد همه است وفات امام صادق(ع) است. این حدیث را مى توان توجیه نمود:
1 . ممکن است این سخن را هنگام ورود به عراق به یاران خود گفته است که من در این سفر از بین نمى روم و با سلامتى بر مى گردم تا سخنان نادرست درباره وى نگفته باشند. نه این که من هرگز نخواهم مرد و همیشه زنده ام.
2 . ممکن است در این سخن حضرت نظر به جمعى خاص از یاران خود داشته که مى دانسته آنان قبل ازوى از دنیا مى روند. از این روى به یاران خود گفته است اگر این عده چنین سخنى را درباره من گفتند نپذیرید.
3 . ممکن است نظر حضرت این بوده که چون قائم مقام من متولى غسل من است
اگر او خبر مرگ مرا داد باور کنید و اگر دیگران گفتند نپذیرید و حضرت خواسته امام بعد از خود را معرفى نماید.)97
بررسى موشکافانه مفید این حدیث را نشانه توانائى وى در توضیح صحیح احادیث است (فقه الحدیث). وى احادیثى را که در مقابل مسلمات و مشاهدات باشد ردّ مى کند.
5 . بشریه
بشریه گروهى از غلات شیعه و پیرو محمد بن بشیر کوفى بودند. وى مردى نیرنگباز و شعبده باز بود. کشى قسمتى از شعبده هاى وى را نقل کرده است. وى از یاران موسى بن جعفر(ع) بود و ادعاى الوهیت درباره آن حضرت داشت و خود را پیامبر وى مى دانست.
او معتقد بود: موسى بن جعفر(ع) غایب شده و خود را به اهل نور نورانى و به اهل ظلمت ظلمانى نشان مى دهد و حضرت نمرده و به زندان نیفتاده و او قائم آل محمد است و در هنگام غیبت من را جانشین خود کرده و انگشتر خود را به من داده است. آنچه را پیروانش از امر دین و دنیا احتیاج دارند به من آموخته است! چون خود درگذشت پسرش سمیع بن محمد جانشین او شد.98
شیخ مفید در باره این گروه و عقائدشان مى نویسد: بعد از مرگ موسى بن جعفر(ع) یاران وى در امامت امام رضا(ع) اختلاف کرده و به دسته هاى بسیار تقسیم شدند. برخى از آنان به عقیده بسیارسست و بى اساس معتقد شدند:
(فانکروا موت ابى الحسن علیه السلام وحبسه وزعموا ان ذلک کان تخیلاً وادعوا انه حیّ غائب وانه المهدى وزعموا انه استخلف على الامر محمد بن بشیر مولى بنى اسد وذهبوا الى الغلو والقول بالاباحة ودانوا بالتناسخ.)99
انکار کردند مرگ موسى بن جعفر(ع) و زندانى شدن وى را تصور کردند که این
تخیلى بیش نبوده است مدعى بودند: وى زنده و غائب است و او مهدى است. وتصور مى کردند که محمد بن بشیر مولى ابى اسدرا جانشین خود نموده است. آنان غلو نموده و معتقد به اباحه بودند و به تناسخ نزدیک شدند.
کشى مى نویسد: آنان تنها نماز پنج گانه و روزه را واجب مى دانسته و بقیه فرائض را مانند حج و... منکر بودند. قائل به تناسخ و حلیت محارم و فروج و غلمان بودن.100
آنان مى گفتند: ظاهر انسان آدم و باطنش ازلى است.101
آنان معتقد به حلول بودند. و مى گفتند آنان که منسوب به حضرت محمد(ص) باشند مانند خانه ها و ظرفها هستند و محمد پروردگارى است که در تن هر کسى که منتسب به وى باشد حلول مى کند و او زائیده نشده و نخواهد زائید و در پرده اسرار است.102 هشام با وى مناظراتى داشته است.
شیخ مفید به نقد عقائد این گروه پرداخته و اقوال آنان را درباب تناسخ حلول اباحیگرى غلو باطل دانسته و در این باره چنین مى نویسد:
(واماالبشریه فان دلیل وفاة ابى الحسن علیه السلام و امامة الرضا(ع) وبطلان الحلول والاتحاد ولزوم الشرایع و فساد الغلو والتناسخ یدل بمجموع ذلک و بآحاده على فساد ماذهبوا الیه).103
درباره بشریه باید گفت: وفات ابوالحسن موسى بن جعفر(ع) و امامت امام رضا(ع) و بطلان حلول و اتحاد و لزوم شرع و قانون الهى و فساد غلو و تناسخ در مجموع یا به تنهایى در بطلان نظرات آنان کافى است.
آنان هیچ گونه دلیل محکم و مستندى بر عقائد و نظرات خود ندارند و بطلان نظرات آنان مبرهن گردیده است. کشى مى نویسد: امام صادق و موسى بن جعفر علیهما السلام او را نفرین کردند و از خدا خواستند که حرارت آهن را بچشد. خداوند او را گرفتار حرارت آهن کرد بعد از این که مدتى شکنجه شد.104
از این کلام کشى بر مى آید که محمد بن بشیر در زمان امام صادق(ع) بوده است و آن حضرت وى را طرد و نفرین نموده است.
6 . تفویض (غلات مفوضه)
قول به تفویض از دیگر عقائد مهم غلات است. اینان پیامبر(ص) و ائمه را مخلوق خدا مى دانند و جهان را مخلوق ائمه یا پیامبر. قبلاً ذکر شد که گروهى از مفوضه بودند که منکر شهادت امام حسین شدند. آنان تفویض جهان را تا امام حسین(ع) رسانده و او را مدبر سوم جهان مى دانستند. ولى قائلین به تفویض که در این جا مطرح است نظر وسیعترى داشته اند و این نظر را نسبت به بقیه ائمه نیز قائل بوده اند و آنان را خالق جهان ورازق عباد مى دانسته اند. مفید درباره این گروه مى نویسد:
(والمفوضة صنف من الغلات وقولهم الذى فارقوا به من سواهم من الغلاة اعترافهم . بحدوث الأئمه وخلقهم ونفى القدم عنهم واضافةالخلق والرزق مع ذلک الیهم ودعویهم ان الله سبحانه وتعالى تفرد بخلقهم خاصة وانه فوض الیهم خلق العالم بما فیه و جمیع الافعال.)105
مفوضه گروهى از غلات هستند. تفاوت آنان با غلات دیگر در این است که اعتراف به حدوث ائمه وخلق آنان دارند و قدمت را از آنان نفى مى نمایند در عین حال خلق و رزق جهان را به آنان نسبت مى دهند. مدعى هستند: خدا تنها آنان راخلق کرده و خلقت جهان و افعال را به ایشان واگذار نموده است.
ازروایات استفاده مى شود که اعتقاد به تفویض در میان غلات در زمان امام رضا(ع) رواج بیشترى داشته و ائمه با آن به مخالفت برخاسته اند و تنها تفویض در امور دینى را جایز دانسته اند.یاسر خادم از امام رضا(ع) از معناى تفویض سؤال مى کند. حضرت مى فرماید:
(ان الله تبارک و تعالى فوض الى نبیّه(ص) امر دینه فقال:
(ماآتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا)106 فاما الخلق والرزق فلا.)107
خداوند امور دینى را به پیامبر واگذارده است مى فرماید: (آنچه رسول آورده است بگیرید و از آنچه نهى کرده اجتناب نمایید.) امّا خلق و رزق عباد را به وى واننهاده.
و در روایتى دیگر مى فرماید:
(من زعم ان الله عزوجل فوّض امر الخلق والرزق الى حججه (علیهم السلام) فقد قال بالتفویض والقائل بالتفویض مشرک).108
کسانى که تصور مى کنند خداوند امور خلقت و رزق را به حجتهاى خود واگذارده است تفویض را پذیرفته اند و قائل به تفویض مشرک است.
به نظر مى رسد مفوضه بعد از امام رضا(ع) نفوذ بیشترى یافته اند و عقائد غلات به این جهت گرایش یافته است و تشکل پیدا کرده اند. آنان فردى را به نام: کامل بن ابراهیم مدنى نزد امام حسن عسکرى(ع) مى فرستند و وى از امام سؤالاتى را مى پرسد. او نماینده گروهى از مقصّره نیز بوده است.109گسترش عقائد و اندیشه هاى آنان به گونه اى جدى بود که امام زمان(ع) توقیعى در ردّ آنان صادر نموده و نظرات آنان را ردّ کرده است:
(لیس نحن شرکائه فى علمه ولا فى قدرته بل لایعلم الغیب غیره...).110
ما شریک خدا در علم وقدرت او نیستیم و غیب نمى داند جز او.
حلول
ازعقائد باطلى که غلات داشتند اعتقاد به حلول حق در پیامبر و امامان و یا منتسبان به آنان بوده این نظر را در معرفى گروههاى غالى در موارد متعدد بیان کردیم.
نظر دیگرى که در باب حلول وجود دارد. اعتقاد حلاجیه است. آنان معتقد به حلول و تجلى حق در افراد و اشخاص مى باشند.
عالمان شیعه با عقائد حلاجیه به مبارزه پرداختند. مفید خود کتابى در ردّ آنان
نگاشته است.111
شیخ مفید در مسائل صاغانیه به مدعیان ارتباط با امام(ع) پرداخته است و مى گوید برخى مانند عمرى و فرزندش مورد اطمینان بودند ولى حلاج وعذافرى و مانند آنان چنین ادعائى داشتند و در معرفى آنان مى نویسد:
(المبطلین المعروفین بالفسق والخروج عن الایمان)112
آنان جزو باطل گریان معروف به فسق و خارج از ایمان مى باشند.
صدوق در کتاب اعتقادات خود حلاجیه را از غلات معرفى کرده و در باره آنان مى نویسد:
(حلاجیه گروهى از غلات هستند که عبادت راتجلى حق دانسته و تارک نماز و تمام واجبات بودند. مدعى شناخت اسماءاعظم الهى بودند. عقیده داشتند: حق در آنان تجلى کند و چون شخص خلوص یابد و به مذهب آنان شناخت یابد نزد آنان از پیامبران برتر باشد و ادعاى علم کیمیا دارند.)113
حلاجیه منسوب به حسین بن منصور حلاج مى باشد که اظهار تشیع مى کرد و معتقد بود که حق در وى حلول کرده است. در شهرهاى مختلف گردش مى کرد. در اواخر سال 309 هـ . ق به دستور على بن عیسى به قتل رسید.114
شیخ مفید درباره وى و عقائد باطلش این گونه اظهار نظر مى کند.
(والحلاجیة ضرب من اصحاب التصوف وهم اصحاب الاباحة والقول بالحلول و کان الحلاّج یتخّصّص باظهار التشیّع وان کان ظاهر امره التصوف وهم قوم ملحدة وزنادقة یموّهون بمظاهرة کل فرقة بدینهم ویدّعون للحلاج الاباطیل.)115
حلاجیه گروهى از متصوفه هستند که قائل به اباحه مى باشند (حلال و حرامى نمى شناسند) و اعتقاد به حلول دارند. ویژگى حلاج این بود که اظهار تشیع مى کرد گرچه از تصوف بود. آنان گروهى ملحد و زندیق هستند نسبت به هر گروهى اظهار حمایت مى کنند و ادعاهاى باطلى درباره حلاج دارند.
اعتقاد مهم این گروه را شیخ مفید اباحه و حلول مى داند و آنان را خارج از اسلام معرفى مى نماید.
اباحیگرى
اباحیگرى از دیگر عقاید غلات بود. آنان با آزاد گذاشتن افراد در ترک و اجبات و ارتکاب محرمات زمینه را براى جذب افراد فاسد فراهم مى کردند. ویژگى که مفید براى حلاجیه ذکر مى کند قول به اباحه است.
قبلاً نیز ذکر شد که بشریه قایل به اباحه بودند که شیخ مفید وجود شرایع را دلیل بر رد این عقیده دانست.
برخى از آنان معتقد بودند. حب و علاقه به امام از هر عملى کفایت مى کند و انسان ملزم به انجام و اجباتى مانند: نماز روزه خمس زکات و حج نیست. آنان نسبت به محرمات نیز قایل به اباحه بودند. همان گونه که ذکر شد حرمتى براى زنا و همبستر شدن با محارم و غلمان قائل نبودند. رسوبات این فکر به گونه اى ظریف در بین عوام وجود دارد و این عقیده مشابه اعتقاد مرحبه است که مى گفتند: ایمان قلبى کافى است و نیازى به عمل نیست. اعتقاد به اباحه در غلات زمان امام صادق(ع) رواج داشته و نقل شده است که بیان و عمر نبطى و مفضل بن عمر مدعى چنین عقیده اى بودند و به امام صادق نسبت داده اند که فرموده است:
(ان معرفة الامام تکفى من الصوم والصلاة).116
شناخت امام از نماز و روزه کافى است.
از گروهایى که معتقد به اباحه بودند اسحاقیه117 است. خدّاشیه که فرقه اى از راوندیه (معتقدین به امامت عباس بن عبد المطلب118) بودند به اباحه باور داشتند و مى گفتند:
(مراد از روزه خوددارى از ذکر نام امام و تأویل نماز دعا براى او و حج قصد رفتن
به سوى اوست.)119
اعتقاد به اباحه از تفکرات رائج غلات بوده است و از آن جا که براى نسل جوان جاذبه داشته است امام صادق(ع) یاران خود را ازگرایش به این تفکر غلط بازداشته و مخصوصاً نسبت به جوانان اعلام خطر مى نماید. در روایتى صحیح که از آن حضرت نقل شده است مى فرماید:
(احذروا على شبابکم الغلاة لایفسدوهم فان الغلاة شرّ خلق الله یصغرون عظمة الله ویدّعون الربوبیة لعباد الله.
ثم قال: الینا یرجع الغالى فلانقبله وبنا یلحق المقصّر فنقبله. فقیل له کیف ذلک یابن رسول الله؟
قال: لانّ الغالى قد اعتاد ترک الصلاة والزکاة والصیام والحج فلایقدر على ترک عادته وعلى الرجوع الى طاعة الله وان المقصر اذا عرف عمل فأطاع.)120
جوانانتان را ازغلات بر حذر دارید که آنان را فاسد نکنند; زیراغلات بدترین خلق خدا هستند. عظمت الهى را کوچک شمرده و براى بندگان خدا ادعاى ربوبیت مى نمایند.
سپس فرمود: غالى به سوى ما باز مى گردد اورا نمى پذیریم و مقصر به ما ملحق مى شود از او قبول مى کنیم.
سؤال شد چگونه اى فرزند رسول خدا؟ فرمود: چون غالى به ترک نماز زکات روزه و حج عادت کرده است و قادر به ترک عادت خویش نیست و به راحتى نمى ôواند به طاعت خدا برگردد ولى مقصر زمانى که حق را شناخت بدان عمل مى نماید.
به نظر مى رسد که اباحیگرى ازتفکرات رائج غلات بوده است چنانچه متهم به غلو را در حال عبادت مى دیدند و یا وى را آشنا به فروع مى دانستند از وى رفع اتهام مى شد.
در فلاح السائل از حسین بن احمد مالکى نقل شده است که از احمد بن ملیک
کرخى سؤال کردم از غلو محمد بن سنان.
او گفت:
(معاذ الله هو علّمنى الطهور.)
به خدا پناه مى برم. وى مسائل طهارت را به من آموخته است.121
بنابراین وى از غالیان نیست چون آنان اعتقادى به فروع عملى شرع ندارند. و درباره ابوجعفر قمى محمد بن اورمه نوشته اند: وى متهم به غلو بود لذا اشاعره گروهى را فرستادند که شبانه او را به قتل برسانند.
(فوجدوه یصلّى اللیل اوله الى آخره لیالى عدّة فتوقفوا عن اعتقادهم.)122
دیدند وى از اول شب تا آخر آن مشغول نماز است و این عمل چند شب تکرار شد. از این روى نسبت به غلو وى توقف کردند.
نجاشى رمى به غلو را به قمیان نسبت مى دهد که آنان در صدد قتل وى برآمدند ولى زمانى که متوجه عبادت او شدند وى را به قتل نرساندند و اضافه مى کند که ابن ولید وى را متهم به غلو کرده است.123
ابن غضائرى با این که نسبت به این گروه زیاد طعن زده است وى را مبرّاى از غلو دانسته است. این شواهد نشان مى دهد که غلات اعتقاد به اباحه داشته و هیچ عملى را واجب و هیچ دستورى را حرام نمى دانسته اند. البته در مقدار آن بین گروههاى مختلف اختلاف نظر وجود دارد.
در زمان امام حسن عکسرى(ع) فردى به نام على بن حسکه بود که معرفت امام را کافى از نماز روزه زکات و خمس مى دانست که حضرت وى را طرد کرد و دستور داد از وى برائت بجویند و در صورت امکان او را مضروب کنند124.
اشباح و تناسخ
از دیگر عقائدى که به نظر شیخ مفید جنبه غلو و ارتفاع دارد و مبناى عقائد
دیگرى گردیده است قول به اشباح و اظلال است. بدین معنى که ارواح قبل از خلقت آدم به صورت شبحها و سایه ها وجود داشتند.
در میان غلات اسحاقیه چنین نظر داشتند. آنان حدیثى از على(ع) نقل مى کنند که:
(ما ظلال و سایه هایى بودیم بر طرف راست عرش.)125
شیخ مفید قول به اشباح و خلقت ارواح را قبل از اجسام رد کرده است و معتقد به آن را گمراه مى داند.
درباره این روایات:
(خداوند ارواح را دوهزار سال قبل از ابدان خلق کرده).
و(ارواح به صورت لشکرهاى آماده هستند پس آنچه مى شناسند ائتلاف مى کنند و آنچه نمى شناسند اختلاف مى نمایند.)126
مى نویسد: از احادیث آحاد مى باشند. سپس توجیه مى کند:
(معناى حدیث (بر فرض صحت) طبق آنچه اصحاب تناسخ گفته اند نیست که ارواح ذوات فعال و مأمور و منهى بوده اند و در عالم ذر خلق شده اند و داراى شناخت تعقل فهم و نطق بودند پس خداوند اجسام راخلق کرده وآنان وارد بر اجسام شده اند.127
بلکه از نظر مفید اگر خلقت ارواح را قبل ازاجسام بپذیریم بدین معناست که:
(ان اللّه قدر الارواح فى علمه قبل اختراع الاجساد و اخترع الاجساد و اخترع لها الارواح فالخلق للارواح قبل الاجساد خلق تقدیر فى العلم.)128
خداوند ارواح را قبل از ایجاد اجساد در علم خود مقدر کرده است. خداوند اجساد را ایجاد کرده سپس ارواح را براى آنها ایجاد نموده است. پس خلقت ارواح قبل از اجساد خلقت تقدیرى در علم الهى است.
شیخ مفید اخبار مربوط به عالم ذر را توجیه مى کند و اعتقاد به نطق آنان را رد
کرده و آن را مربوط به اهل تناسخ مى داند.129
مفید در بطلان قول به اشباح و خلقت ارواح قبل از اجساد تفاوتى بین ارواح معصومین و مردم دیگر قائل نیست و هر دو را به غلات نسبت مى دهد. در ارتباط با اشباح آل محمد و خلقت ارواح آنان قبل از آدم در مسأله اول از مسائل عکبریه مى نویسد:
(فاما ان یکون ذواتهم علیهم السلام کانت قبل آدم موجودة فذلک باطل بعید عن الحق لایعتقده محصل ولایدین به عالم و انما قال به طوائف من الغلاة الجهال والحشویة من الشیعة الذین لابصیرة لهم بمعانى الاشیاء ولاحقیقة الکلام وقد قیل: ان الله تعالى کان قد کتب اسمائهم فى العرش ورآها آدم و عرفهم بذلک وعلم ان شأنهم عند الله عظیم.)130
این که بگوئیم ذات ائمه(ع) قبل از آدم موجود بودند باطل است و از حق به دور. هیچ درس خوانده اى به آن اعتقاد ندارد و هیچ عالمى به آن پایبند نیست. تنها گروههایى از غلات جاهل وعده اى از حشویه شیعه که بصیرت و آگاهى به معانى اشیاء ندارند و سخن را نمى شناسند به آن قائل شده اند و گفته شده: خداوند تبارک و تعالى نامهاى آنان را در عرش نگاشته است. آدم آنها را دیده و شناخته است و دانست که آنان در نزد خدا از منزلت بزرگى برخوردارند.
و در ادامه سخن مجدداً ظهور ارواح ائمه(ع) را به صورت نور قبل از خلقت آدم صحیح ندانسته و آن به غلات نسبت مى دهد:
(وامّا تکرار القول بانه قد صحّ انهم انوار فقد قلنا فیه ما کفى وبیّنا انه مذهب مرذول ووصفنا الذاهب الیه من الناس بما ذکرناه من الغلو و التقلید بغیر بیان.)131
اما تکرار این سخن که صحیح است اهل بیت قبل از خلقت آدم به صورت نور خلق شده باشند به مقدار لازم درباره آن بحث کردیم و بیان نمودیم که معتقد به آن راه غلو را مى رود و بدون دلیل تقلید مى نماید.
و درباره روایاتى که مى گوید: حضرت آدم(ع) شبحهائى را بر عرش خدا دید که نور افشان مى کنند و آنان اشباح رسول خدا امیرالموٌمنین فاطمه حسن و حسین علیهم السلام بودند و خداوند به وى فرمود:
(لولا الاشباح التى یراها ماخلقه ولاخلق سماء ولاارضاً)132
اگر این اشباح نبودند او را خلق نمى کرد و نه هم آسمان و زمین را
مى گوید:
(خداوند مى خواست مقام و منزلت آنان را به آدم نشان بدهد و این که آنان علت غائى خلق جهان مى باشند. نه این که آنان ارواح ناطق وصورتهایى بودند که پاسخ مى دادند بلکه صورتهایى بودند به مانند صورتهاى بشرى و هیأتهائى که بعداً به آن حالت درخواهند آمد.)
بنابراین شیخ مفید خلقت ارواح ائمه را قبل از خلقت اجساد منکر است و در ارتباط با اشباح مى نویسد:
(یا آنان در علم حق بودند و یا به صورتهایى صرف بودند که تحرک و نطقى نداشتند. لذا خلق اشباح آل محمد و دیگر مردمان دوهزار سال قبل از خلقت آدم صحیح نیست و معتقد به آن غالى است.)
شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد مسائل السرویه و مسائل العکبریه در این باره بحث کرده است و روایات در این باب را یا از اخبار آحاد دانسته و یا توجیهاى مختلفى درباره آنها ارائه داده است.
ما در این مقاله در این موضوع بحث نمى کنیم طالب آن را به بحارالانوار ارجاع مى دهیم.133
شیخ مفید در ارتباط با محمد بن سنان که کتابى را به وى نسبت داده اند به نام: الاشباح والاظله معتقد است اگر انتساب تألیف این کتاب به وى صحیح باشد او مردى است گمراه و متجاوز از حدود شرع.
وى در مسائل سرویه در پاسخ به اخبارى که از ائمه نقل شده درباره اشباح و خلقت ارواح دو هزار سال118 قبل از آدم چنین مى نویسد:
(ان الاخبار بذکر الاشباح یختلف الفاظها وتتباین معانیها وقد بنت الغلاة علیها اباطیل کثیرة وصنّفوا کُتباً لغواً فیها واضافوا ماحوته الکتب الى جماعة من شیوخ اهل الحق وتخوّضوا فى الباطل باضافتها الیهم. من جملتها کتاب سمّوه کتاب الاشباح والاظلة نسبوه فى تألیفه الى محمد بن سنان و لسنا نعلم صحّة ماذکر فى هذا الباب عنه فان کان صحیحاً فان ابن سنان قد طعن علیه وهو متهم بالغلوّ فان صدقوا فى اضافة هذا الکتاب الیه فهو ضلال لضلاله عن الحق وان کذبوا فقد تحمّلوا اوزار ذلک.134
اخبار در باب اشباح از جهت لفظ گوناگون و از جهت معنى متباین است. غلات بر آن نظرات باطلى را بنیان نهاده اند و کتابهاى بیهوده زیادى در این زمینه نوشته اند. و آنچه در این کتابها آمده به گروهى از مشایخ اهل حق نسبت داده اند و علاوه گرفتار باطل شده اند. از جمله کتابى است به نام: اشباح و اظله [شبحها و سایه ها] که تألیف آن را به محمد بن سنان نسبت داده اند. البته ما مطمئن به صحت این نسبت نیستیم ولى اگر صحیح باشد ابن سنان جرح شده و متهم به غلو است. و اگر در انتساب این کتاب به وى صحیح بگویند او مردى است گمراه. زیرا از حق منحرف شده است. اگر در نسبت خود دروغ بگویند پیآمدهاى دروغ خود باید بپذیرند.
مفید قول به اشباح و اظلال را باطل مى داند و معتقد به آن را گمراه و منحرف مى شناسد.
علم غیب
درباره محدوده علم غیب امام از قدیم بین علماى شیعه اختلاف بوده است. برخى آنان را عالم به جمیع علوم صنایع لغات و ضمائر بندگان دانسته اند و گروهى علم
غیب آنان را محدود و مقید مى دانند.
از جمله کسانى که علم غیب امام(ع) را محدود مى داند شیخ مفید است. وى این نظر را که ائمه عالم به جمیع علوم صنایع و لغات هستند به مفوضه و غلات نسبت مى دهد و مى نویسد:
(قول به این که امامان نسبت به تمام صنایع و لغات آگاهى داشتند از آنان ممتنع نیست و از جهت عقل و قیاس واجب نمى باشد. از کسانى که تصدیقشان واجب است اخبارى وارد شده که ائمه از خاندان پیامبر این مسائل را مى دانستند اگر این ادله ثابت شود باید به آن قطع یافت. ولى قطع به آن از نظر من مورد تردید است. گروهى از امامیه با من موافقند و فرزندان نوبخت مخالف مى باشند و آن را از جهت عقل و قیاس واجب دانسته اند. مفوضه و غلات موافق آنها هستند.135
از این که مفید محور بحث را علم امام به صنایع و لغات قرار داده استنباط مى شود که وى در محدوده خاص علم غیب امام را جایز مى دانسته است منتهى اصالت به آن نداده و آن را در راستاى هدایت مردم و با بهره گیرى از ذات حق در قلمرو خاصى معتقد بوده است.
وى در کتاب جمل خود نقل مى کند:
(حضرت امیر(ع) عده افرادى را که از کوفه براى حمایت وى خواهند آمد دقیقاً پیش بینى کرده بود.)136
در اوائل المقالات بعد از این که اعتقاد غلات را مبنى بر نمردن پیامبر و امام رد مى کند در باره حالت معصومین در جهان آخرت مى نویسد:
(ان رسول(ص) والائمه من عترته خاصة لایخفى علیهم بعد الوفات احوال شیعتهم فى دار الدنیا با علام الله تعالى لهم ذلک حالاً بعد حال... وهذا مذهب فقهاء الامامیه کافة).137
رسول خدا و امامان از عترتش به خصوص بعد از مرگ احوال شیعیان در دنیا بر آنان
مخفى نمى ماند زیرا خداوند آنان را مطلع مى کند و این اعتقاد تمام فقهاى امامیه است.
بنابراین علم بالاستقلال را از آنان نفى مى کند امّا علم با الهام الهى را مى پذیرد حتى بعد از مرگ. سخن وى در باب علم ائمه به ضمائر و کائنات این نکته را اثبات مى کند:
(اقول ان الائمه من آل محمد(ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فى صفاتهم ولاشرطاً فى امامتهم وانما اکرمهم الله تعالى به واعلمهم ایاه للطف فى طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهة السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاّ لله عزّوجل وعلى قولى هذا جماعة اهل الامامة الاّ من شذّ عنهم من المفوضه و من انتمى الیهم من الغلاة.138
امامان از خاندان محمد(ص) از عقائد پنهانى برخى مردم آگاه بودند و حوادث را قبل از وقوع آن مى شناختند ولى واجب نیست که این از صفات امامت باشد و نه هم شرط آن فقط خدا آنان را گرامى داشته و به این امور آگاه ساخته است; زیرا در طاعت آنان لطف است و باعث اثبات امامتشان مى باشد. این از نظر عقلى واجب نیست ولى از جهت شنیدن بر آنان واجب است. این که گفته شود آنان عالم به غیب هستند امرى است منکر که فساد آن روشن است; زیراکسى این عنوان را یابد و سزاوار آن باشد که حقیقت اشیاء را خود بداند نه با آگاهى که از دیگران کسب مى کند. علم غیب با این ویژگى جز براى خدا نیست و بر نظر من جماعت امامیه هستند مگر اندکى از مفوضه و منتسبان به غلو.
شیخ مفید در این کلام آگاهى ذاتى و بدون واسطه ائمه را نفى مى کند ولى اصل علم غیب را که به معناى اخبار از آینده است منکر نیست. وى در ادامه مباحث خود ظهور معجزات را براى امامان ثابت مى داند.حتى کرامات را بر خواص و سفراء
امامان رد نمى نماید. از این روى باید گفت: مفید منکر علم غیب ذاتى و بلاواسطه براى ائمه است و این اعتقاد را به غلات و مفوضه نسبت داده است.
در جمع بندى عقائد غالیان سخن علامه مجلسى در خور توجه است. وى بعد از نقل روایات متعدد و مختلف درباره غلو چنین مى نویسد:
(اعلم ان الغلو فى النبى والائمة علیهم السلام انما یکون بالوهیتهم او بکونهم شرکاء لله تعالى فى المعبودیة او فى الخلق والرزق او ان الله حلّ فیهم او اتحدّ بهم او انّهم یعلمون الغیب بغیر وحى او الهام من الله تعالى او بالقول فى الائمة علیهم السلام انهم کانوا انبیاء او القول بتناسخ ارواح بعضهم الى بعض او القول بان معرفتهم تغنى عن جمیع الطاعات ولاتکلیف معها بترک المعاصى.
والقول بکل منها الحاد وکفر وخروج عن الدین کما دلّت علیه الادلّة العقلیة والایات والاخبار السالفه وغیرها).139
بدان که غلو و گزافه گوئى درباره پیامبر و امامان فقط به یکى از این جهات است:
الوهیت آنان آنها مانند خدا معبودند یا در خلق و رزق عباد دخالت دارند خداوند در آنان حلول کرده و یا با آنان متحد شده است آنان غیب را بدون وحى و الهام الهى مى دانند امامان پیامبر بودند تناسخ برخى ارواح آنان در جسد دیگرى یا اعتقاد به این که شناخت امامان انسان را از جمیع کردارها بى نیاز مى کند و احتیاجى به ترک گناهان نیست.
اعتقاد به هر یک از این نظرات بى دینى کفر و خروج از اسلام را در پى دارد ودلائل عقلى آیات قرآن و اخبار بر آن دلالت دارند.
اختلاف صدوق و مفید در حد غلو
صدوق و مفید در موارد بسیار با یکدیگر اختلاف نظر دارند که در اعتقادات صدوق و تصحیح الاعتقاد مفید بیان شده است. از موارد اختلاف علامت و محدوده
غلوّ است.
شیخ صدوق بعد از ذکر عقائد غالیان و رد آنها درباره مشخصه غلات مى نویسد:
(وعلامة المفوضة والغلاة واصنافهم نسبتهم مشایخ قم وعلمائهم الى القول بالتقصیر.).140
علامت و مشخصه مفوضه و گروهاى غالى این است که مشایخ و علماى قم را به تقصیر و کوتاهى (در مقام امامان) نسبت دهند.
با این که صدوق در این باره بیش از این سخن نگفته است ولى مفید بعد از شرح و توضیح درباره غلات فصلى در این خصوص منعقد کرده است و این طرز فکر را به نقد کشیده است. قبل از بیان کلام مفید یادآورى این نکته لازم است که: مشایخ و علماى قم معتقد به سهو النبى و ائمه بودند و کسانى را که منکر سهو النبى بودند غالى مى دانستند. صدوق جزو افرادى است که معتقد به سهو النبى بوده است و این عقیده در قم حاکم بوده است. از این روى آنان منکرین سهو النبى را غالى معرفى کرده اند. اسحاق بن حسن بن بکران ابوالحسین عقرانى تمار با این که کتابى در ردّغلات نوشته است ولى چون کتابى نوشته است به نام: نفى السهو عن النبى متهم به غلو شده است.141
درباره ابوالعباس رازى نوشته اند: علت اتهام وى به غلو کتاب اوست به نام: کتاب الشفاء والجلاء فى الغیبة.142
و این به گونه اى رایج بوده است که منکرین سهو النبى و سهو ائمه از سوى قمیان متهم به غلو مى شدند. مامقانى از فاضل حائرى در این زمینه نقل کرده است:
(رمى القمیین بالغلو و اخراجهم من قم لایدل على ضعف اصلاً فان اجلّ علمائنا واوثقهم غالٍ على زعمهم ولو وجدوه فى قم لاخرجوه منها لامحالة).143
اتهام قمیان راوى را به غلو و اخراج آنان را از قم دلیل بر ضعف راوى نیست; زیرا
بیشتر علماء ما و موثقترین آنان به تصور قمیان غالى هستند و اگر آنان را پیدا مى کردند از قم اخراج مى کردند.
با توجه به دیدگاه مشایخ و علماى قم نظرات مفید را در این موضوع بیان مى کنیم.
(واما نص ابى جعفر(ره) بالغلو على من نسب مشایخ القمیین وعلمائهم الى التقصیر فلیس نسبة هؤلاء القوم الى التقصیر علامة على غلو الناس اذ فى جملة المشار الیهم بالشیخوخة والعلم من کان مقصراً وانما یجب الحکم بالغلو على من نسب المحققین الى التقصیر سواء کانوا من اهل قم ام غیرها من البلاد وسائر النّاس.144
اما آنچه صدوق تصریح کرده: کسى که مشایخ قم و علماى آن را به تقصیر نسبت دهد غالى است. به نظر ما نسبت دادن این گروه به تقصیر علامت غلو نیست; زیرا در زمره کسانى که جزو علما و مشایخ قم هستند افراد مقصر وجود دارند. تنها باید کسانى را غالى دانست که محققین از علما را به تقصیر نسبت دهند چه آنان قمى باشند یا از سایر شهرها و از بقیه مردم.
شیخ مفید اضافه مى کند سخنى را از ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید شنیده ایم که دلیلى بر رد آن نداریم ازوى حکایت شده که گفته است:
(اول درجة فى الغلو نفى السهو عن النبى والامام(ع)).145
اولین مرتبه غلو نفى سهو از پیامبر و امام است.
اگر این سخن از محمد بن حسن باشد او مقصر است با این که از علما و مشایخ قم مى باشد. گروهى از قم بر ما وارد شدند که آنان تقصیر ظاهر در دین داشتند:
(وینزلون الائمه علیهم السلام عن مراتبهم ویزعمون انهم کانوا لایعرفون کثیراً من الاحکام الدینیة حتى ینکث فى قلوبهم.)146
وامامان را از مراتبى که داشتند پایین آورده بودند و تصور مى کردند امامان بسیارى
از احکام را نمى دانند تا این که به قلب آنان الهام شود.
در ادامه سخن آمده است:
(ما در جمع اینان عده اى را دیدیم که مى گفتند: آنان (امامان) در حکم شریعت به رأى و گمان پناه مى برند. در حالى که ادعا مى کردند از علما هستند و این همان تقصیرى است که شبهه اى در آن وجود ندارد.)
مفید در ادامه سخن آنچه را صدوق به عنوان مشخصه غلات ذکر کرده است نمى پذیرد و مى نویسد:
(در علامت غلو کافى است که از امام نفى حدوث شود و درباره آنان قائل به الوهیت و قدمت باشیم زیرا نتیجه آن قول به خلقت اجسام و ایجاد جوهر است که مقدور عباد نیست و از ویژگیهاى خالق جهان خداوند است.)
نتیجه
تا این جا دیدگاههاى مفید درباره غلات وعقائد آنان معین و مشخص شد و از آنچه ارائه گردید نتائج زیر به دست مى آید:
1 . غلو به معناى تجاوز از حد و مرز شرعى است و با رکن اصلى دین توحید تباین دارد. اگر کسى نسبت به پیامبر و امام بیش از آنچه در شرع آمده مقام و موقعیت دینى و دنیایى قایل باشد غالى و گزافه گوست و اگر به کمتر از آن باور داشته باشد مقصر است. بیان فضائل بیش از حد نیز غلو شناخته مى شود.
2 . قول به الوهیت حیات پیامبر و ائمه و اعتقاد به واگذارى خلق ورزق به آنان از افکار غلوآمیز است. اینان آدمیان را به خدا تشبیه کرده اند. حلول. اتحاد تناسخ اباحیگرى قول به اشباح اعتقاد به علم غیب بالاصاله براى امام برخاسته از اندیشه غالیان است و معتقد به آن گمراه.
3 . اندیشه هاى غلوآمیز از زمان امیرالمؤمنین آغاز شده است و تا زمان غیبت
صغرى و بعد از آن ادامه داشته و باعث خسارات فراوانى به مذهب تشیع شده است. تضعیف موقعیت ائمه اختلاف بین یاران آنان از پیامدهاى این اندیشه هاست. عقائدى مانند: تحریف قرآن برخاسته ازاین تفکر خطرناک است.
4 . امامان شیعه مبارزه شدید و سختى را باغالیان داشتند.
5 . علماى راستین شیعه نیز به پیروى از ائمه(ع) با غالیان مبارزه کرده اند و کتابهاى متعددى در رد آنان نگاشته اند. شیخ مفید جزو شخصیتهایى است که علاوه بر مبارزه با گروههاى مختلف نسبت به تفکرات غالیان حساسیت ویژه اى داشته و با آنان مبارزه نموده است.
6 . گر چه ممکن است بیشتر گروههایى که نام بردیم امروز وجود خارجى نداشته باشند ولى باید توجه داشت که اندیشه ها و رسوبات فکرى آنان در میان شیعیان و در کتابهاى مختلف وجود دارد که شناخت آن براى جلوگیرى از لغزشهاى عقیدتى و انحرافات دینى لازم است. چون در طول دوران معصومین این گروهها حضور داشته اند.
7 . از آن جا که غلات پایبند به هیچ اصلى نبوده و قائل به اباحه بودند براى پیشبرد اهداف خویش از جعل حدیث و رواج دروغ ابایى نداشتند به گونه اى که امام صادق(ع) به هشام بن سالم در باره آنان مى فرماید:
(ان فیهم من یکذب حتى ان الشیطان لیحتاج الى کذبه.)147
در میان آنان افرادى هستند چنان دروغ مى گویند که شیطان نیازمند دروغ آنهاست.
و همین امر باعث شده است که به گفته شیخ مفید احادیثى جعل نموده و به مشایخ معتمد امامیه نسبت دهند. از این روى در بررسى روایات مخصوصاً آنچه مربوط به اعتقادات است همیشه نمى شود صحت سند را دلیل بر صدور روایت ازمعصوم دانست. چه بسا جاعلانى که اندیشه هاى خود را از قول افراد مورد اعتماد
نقل کرده و اکنون به دست ما رسیده است. ازاین روى مفید آنچه را که با مسلمات و محسوسات مخالفت داشته باشد رد مى کند گرچه هزار نفر آن را نقل کرده باشند.