نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سرگذشت طولانى حکومت و مردم سرگذشتى است شگفت!
از داستان بغرنج و حیرت زاى (پیدایش هستى و آفرینش انسان) که بگذریم مى توان گفت که داستان حکومت و مردم پرحجم ترین متن تاریخ جوامع بشرى است.
قصه اى است شنیدنى امّا انباشته از رنجها و غصّه ها!
واقعیتى است که رمان را مى ماند.
رمانى است که بیش از هر چیز سختیهاى مردافکن زندگى فرزندان آدم را مى نماید. از گذشته مى گوید و با ابزار تجربه هاى مکّرر خویش آینده را پیشگویى مى کند! صنعت و تکنولوژى بشر هر روز پنجه هایش نیرومندتر شده امّا هنوز در میدان هماوردى این حریف این کاهن کهنه کار از پا نشسته است.
فلسفه هاى سیاسى هر روز پیراهنى جدید بر قامت اندیشه هاى کهن مى دوزند تا شاید شور کارآیى و قدرت جوانى در آنها راه یابد و مشکل دیرپاى ناهمسازى حکومت و مردم در جامعه بشرى حلّ شود. امّا دریغ! که این تدابیر هرگز به فرجامى بایسته نینجامیده است!
شعارها شیوه ها و شگردها تغییر کرده اند امّا مشکلات به میزان گسترده اى باقى است.
تمامى رهنمودها و تدابیر ماکیا ولیسم در جهان گسترده و نیرومند امروز به شکلى عمیق تر امّا تحت عنوان دمکراسى صورت مى گیرد.
در دهکده جهانى هنوزه خانها و کدخداها حکم مى رانند و حرف آخر را قدّاره بندها و سلاحهاى اتمى و میکروبى بر کرسى مى نشانند.
اینها همه نشانگر ناکامى فلسفه هاى سیاسى و طراحان نظام بشرى و مصلحانى است که به تفاهم (حکومتها با حکومتها) و (حکومتها با مردم) اندیشیده اند!
در این که ناکامى تا چه حد بوده جاى تاٌمّل است. امّا بى شک آنچه به دست آمده هرگز رضایت بخش و امید آفرین نبوده است.
دو میدان و دو منظر متمایز
در نگرش به مشکل حکومتها و مردم دو منظر عمده و متفاوت وجود دارد:
1 . مشکل حکومتها و جوامع کوچکتر و ضعیف تر در برابر حکومتها و قدرتهاى بزرگ.
2 . مشکل مردم هر جامعه با حکومت و دولت خویش و مشکل دولتها در برابر ملّت خود.
هر چند خداوندان اندیشه سیاسى به این هر دو مشکل اندیشیده اند امّا به حق هر منظرى از این دو میدان نیازمند نگاهى است مجزّا و سخنى دیگر.
ما بر آنیم تا در این نگرش نگاهى به ناگزیر شتابزده و گذرا به موضوع دوّم داشته باشیم; چه این که تدبیر و اصلاح و وارسى حال خویش در بسیارى از موارد و چه بسا در همه موارد مقدّم بر پرداختن به دیگرانى است که به نوعى با ما مرتبطند.
موضوع حکومت و مردم نزدیکترین و ضرورى ترین موضوعى است که امروز به چشم مى آید و با مسایل آن مواجه هستیم.
چشم بستن بر واقعیتها کارى شایسته نیست; زیرا واقعیّتها سرانجام هر چشمى را به عبرت مى گشاید و هر ناباورى را به باور مى نشاند!
نیاز و گریز حکومت و مردم
حکومت و مردم همیشه تاریخ به هم وابسته بوده اند ولى هماره از هم گله مند! هریک مقدّم دیگرى و در عین حا ل ناآشنا و مباین!
شگفتى این سرگذشت در این دو گانگى و در این نیاز و گریز نهفته است.
جامعه ما حتّى کوچکترین عضو آن (خانواده) بى مدیر و مدّبر دوام نمى آورد. با این حال کمتر مجموعه اى را مى توان یافت که نوعى نارضایتى دلتنگى و ناهماهنگى در آن راه نیافته باشد.
گاه فرزندان از خشونت و خشم و قساوت پدر نالیده اند و گاه پدران از ناسپاسى و قدر ناشناسى و بى مسیٌولیتى فرزندان!
زمانى رعیّت از ظلم و بى انصافى و بى کفایتى حاکمان فریاد بر آورده اند و روزگارى حاکمان جامعه از بى تعّهدى خیانت ورزى و بى مروّتى مردم!
با این همه هیچ جامعه و مجموعه بشرى بى حاکم و فرمانروا و مدیر نبوده است. برخى محققان تلاش کرده اند تا در زوایاى دور و فراموش شده تاریخ قبیله طایفه و یا عشیره اى بى نام و نشان را بیابند که به جاى حکومت تنها مدیریّت داشته اند مدیریّتى فاقد کمترین تحمیل و ناخوشایندى!
این تلاشها هرچند اهدافى ارزشمند را دنبال کنند و در صدد باشند که به حکومتها و دولتها و رهبران امروز جهان پند دهند و بنمایانند که شیوه طبیعى و صحیح اداره جامعه شیوه مدیریّتى است بدو راز استبداد و خود رأیى.
امّا بخش عظیم تاریخ بشر تا آنجا که خطوطش خوانا و مرئى است نشان مى دهد که (مدینه فاضله) همیشه یک آرمان بوده و یک آرمان مانده است!
هرچند برخى جوامع به این آرمان نزدیکتر و برخى از آن دورتر بوده اند.
نگاهى به ریشه ها
چنانکه گفتیم صحنه تاریخ بشر بیش از هر چیز صحنه درگیریها و اعتراضها است حتّى در عصر حاضر که عصر هوشمندى و هوشمندان است روزى نیست که اخبار جهان گزارشى از رو در رویى و درگیرى ملّتها با دولتها نداشته باشد.
مصلحان در طول تاریخ به منظور حلّ مشکل ناهمسازى حکومت و مردم تدابیرى اندیشیده اند و روشهایى را پیشنهاد کرده اند. چه بسا این موضوع را مورد بررسى قرار داده اند که: آیا مى توان اصولاً ملّتى را بى نیاز از حکومت و دولت و نظام سیاسى متمرکز دانست؟ و آیا چنین چیزى قابل تحقق است؟ با این که بسیارى از متفکران و فلاسفه اصل آزادى انسان را مسلم دانسته و معتقد بوده اند که: هیچ انسانى در اصل طبیعت و فطرت موّظف به پذیرش فرمان و سلطه انسان دیگرى نیست امّا بیشتر آنان ضرورت وجود نظام سیاسى قانون اجتماعى و سیستمى مبتنى بر حکومت و مدیریّت را پذیرفته و مورد تاکید قرارداده اند و براى گریز از مشکلات و ناهمسازیهاى حکومت و مردم به نفى آن رونیاورده اند.
آرى در افق هاى بسیار دور تاریخ مى توان اندیشه هاى نا بالغى را جستجو کرد که به نفى اساس حکومت و مدیرت اجتماعى مى اندیشیده اند.
(فیلسوفان یونانى تا یک قرن پیش از ارسطو حکومت را سازمانى مى دانسته اند که بر پایه پیمان و قرار داد میان افراد پدید آمده است و از این رو هست و نیست آن هر دو رامحتمل مى شمرده اند برخى از ایشان استدلال مى کردند که حکومت چون نظم طبیعى را در هم شکسته همان بهتر که برچیده شود.)1
پس از این روزگار با فاصله طولانى مارکس اعتقاد یافت که: جامعه ایده آل جامعه اى است که در آن (دولت به تدریج خشک و نابود گردد); امّا پیش از آن که این وضع ایده آل تحقق یابد عبور از مرحله اى مقدماتى که مارکس آن را دوره دیکتاتورى زحمتکشان و پرولتاریا نامیده اجتناب ناپذیر است ولى این مرحله گذراست و راه را براى جامعه بدون دولت بازمى کند.!
در جهان اسلام شاید خوارج تنها گروهى باشند که به دلایل خاص سیاسى صدر اسلام و ناکامیهایى که براى آنان پدیدآمد مساٌله بى نیازى جامعه از حاکم و رئیس را مطرح کردند و شعار (لاحکم اّلا لله) را سر دادند.
على(ع) در نقد اندیشه آنان مى فرمود:
(هوٌلاء یقُولُونَ: لااِمرَةَ الاّ لله وانّه لابُد للنّاس مِن امیرٍ برِّ او فاجرٍ...)2
اینان با طرح حاکمیّت مطلقه الهى در صددند تا اصولاً هرگونه امارت و ریاست و رهبرى اجتماعى را نیز مخصوص خدا شمرده و از بشر سلب کنند و حال آن که مرم بدون حکومت و رهبرى نمى توانند زیست کنند و از داشتن فرمانروایى نیکوکار و یا بدکار ناگزیرند.
شایان تأمّل است که همین گروه تندرو بعدها به تلاش پرداختند تا به حکومت دست یابند و در این راستا کشتارهاى عظیمى کردند و سرانجام گروهى از آنان به حکومت رسیدند و در حکومت خویش همان شیوه ها و منشهاى معمول حاکمان را به کار گرفتند!3
واقعیّت این است که هرچند بتوان در عالم ذهن و خیال جامعه اى بى دولت و سازمانى بدون مدیریت را تصویر کرد ولى
(چنین امکانى هنوز در عمل تحقق نیافته و جامعه مستغنى از حکومت در هیچ نقطه دنیا عملاً دیده نشده است.)4
بنابراین باید براى همسازى و تفاهم حکومت و مردم به راههاى عملى دیگرى اندیشید.
تلاشها در تصحیح رابطه حکومت و مردم
هزاران سال است که متفکّران و مصلحان به حلّ مشکل تضّاد حکومت و مردم و یافتن راهها ى مثبت و عملى براى ایجا تفاهم پایدارر و عمیق میان آن دو اندیشیده اند.
این موضوع در ردیف پیشینه دارترین مباحث علمى و اجتماعى است که براى بشر راه یافته به جامعه مطرح بوده است.
سقراط معتقد بود که: نمى توان مدار امور عالم را بر تصادف و اتّفاق فرض نمود و چون عالم به نظام است. امور دنیا قواعد طبیعى دارد که قوانین موضوع بشرى باید آنها را رعایت کند. به این سبب سقراط در سیاست معتقد به قهر و زور نبود و مدارا و اقناع افکار را لازم مى دانست.
افلاطون معتقد مى شود که کمال جامعه و حلّ دشواریها و نابسامانیهاى آن تنها از این طریق میسّر است که زمام سیاست به دست فلاسفه (دانشمندان و آگاهان) سپرده شود.
او مى گوید: روش درست آن است که سازمانى را براى حکومت پیشنهاد کنیم که مردمان آن را به آسانى بپذیرند و در اوضاع واحوال موجود به شرکت در آن توانا باشند.
پس از ارسطو چهره خداوندان اندیشه سیاسى تنوّع بیشترى یافته و مسایل حکومت و سیاست از زوایاى بیشتر و با دیدگاههاى متفاوت بررسى شده است.
پس از فاصله اى به طول هشت قرن آکونیاس (1225 ــ 1274 م.) به عنوان یکى از فلاسفه صاحب روش اندیشه هاى نوین سیاسى را براى فلسفه مغرب زمین مطرح ساخت.
وى معتقد بود:
(وظیفه انسان براى اطاعت از حکام دنیوى فقط تا آن جاست که روح عدالت مقتضى چنین اطاعتى باشد.)7
او در موردى دیگر جامعه را همانند کشتى و حکومت کردن را به مثابه هدایت کشتى دانسته است که در آنِ واحد دو وظیفه همزمان متوجّه حاکمان است.
1 . نگاهدارى و حفاظت از مجموعه درونى.
2 . جهت بخشیدن آن به سوى اهداف و آینده بهتر.8
نیکولو ماکیاول (1469 ـ 1527 م.) در عصر رنسانس گام در میدان اندیشه سیاسى نهاد و رساله شهریار را در اواخر سال 1513 به پایان رسانید.
آراى سیاسى ماکیاول در این راستا شکلى دیگر و چه بسا اعجاب انگیز دارد. او رسماً به شهریار و فرمانروا توصیه مى کند که از زور و نیرنگ از دسیسه و خیانت از پیمان شکنى و هر وسیله ممکن درجهت پیشبرد اهداف خود و حفظ حکومت استفاده نماید.
به حاکمان توصیه مى کند که از میان جانوران شیر و روباه را به عنوان سرمشق برگزینند!9
به هر حال ماکیاول را مشکل بتوان یک نظریه پرداز سیاسى دانست ولى به عقیده برخى:
(وى بیش از هر فرد دیگرى مستحقّ عنوان پدر نظریات سیاسى جدید مغرب زمین است... کشور و دولت در نظر ماکیاول پدیده طبیعى است. هستى آن از کشاکش نیروهاى طبیعى بر مى خیزد و بقایش نیز وابسته به آن نیروهاست. و زمامدار اگر بخواهد حیات خود و کشورش را درمیان رقابتهاى خشونتبار و بى رحمانه حفظ کند از شناسایى و استفاده آن نیروها گزیرى ندارد.)
پس از ماکیاول چهره هاى دیگرى در میدان اندیشه هاى سیاسى مغرب زمین پدید آمده اند. چون: ژان بُدَن (1596 ـ 1530 م) توماس هابز (1679 ـ 1588 م) جان لاک (1704 ـ 1632) مونتسکیو (1755 ـ 1689 م.) ژان ژاک روسو (1778 ـ 1712م) و...
اینها نمونه هایى هستند از سرشناسان این میدان که به موضوعاتى مهم در زمینه سیاست و حکومت پرداخته اند چون: دولت حکومت قانونى حاکمیّت غایت حکومت انقلابها و علل آن رابطه مذهب و حکومت علل اختلافها حق طغیان حکمران مطلق انواع حکمرانى موارد استفاده از مذهب بنیاد دولتهایى که بر شالوده حق و عدالت استوار شده اند تفکیک قوا انحلال حکومتها تربیت مالیات اراده همگانى و اراده افراد انحطاط و مرگ دولتها و...
این نگرشها و کاوشها یکى از دو منظور عمده را دنبال مى کرده اند:
1 . شناخت شایسته ترین و بهترین و طبیع ترین شیوه حکومت به منظور پیشنهاد آن به حاکمان و مدیران جوامع.
2 . شناخت عوامل انحطاط جوامع و علل گرفتار آمدن آنان به ضعف و سستى و استبداد و بى فرهنگى و تضادهاى اجتماعى و در نهایت پیدا کردن راه حلّى براى آنها.
بى شک در لابه لاى نظریّات این گروه مطالب مهمّى وجود دارد ولى هدف ما از طرح فهرست گونه آنها نه درس آموزى و نه نقد و تحلیل مى باشد بلکه در پى آنیم تا ریشه هاى کهن و پر دامنه مسایل مربوط به دولت و مردم همسازیها و ناهمسازیها
بایدها و نباید را بنماییم و یادآور شویم که عمر دراز این مباحث نشانگر اهمیت و حضور همیشگى آنها در حیات اجتماعى بشر است و نباید سیاستمداران و مصلحان از آنها غافل باشند.
این بحث بحثى است پردامنه و بى پایان و مواجه با مسایل جدید و نیازمند پاسخهاى بایسته و نو.
نمودهاى اندیشه سیاسى در جهان اسلام
اندیشه سیاسى در متن اندیشه عبادى و دینى اسلام نهفته است.
(یا ایّها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرّسول واولى الامر منکم.)10
(انّما ولیّکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاة ویوٌتون الزکاة وهم راکعون.)11
(قال انّى جاعلک للنّاس اماماً قال: ومن ذرّیتى قال: لاینالُ عهدى الظالمین.)12
(یا داود انّا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحقّ.)13
آیات و روایات در این زمینه بیش از آن است که در این نوشته حتّى بدانها اشاره شود.
بسیارى از آنها هنوز به شکل مجموعه اى منظم استقصا نشده است امّا کتابهاى فقه سیاسى به بخش مهمى از این مدارک توجّه داشته و به تفسیر و تحلیل آنها پرداخته اند. سیره پیامبر اکرم (ص) در مراحل آغازین شکل گیرى جامعه و حکومت اسلامى خود نمایانگر شکل خاصّى از نظام و سیستم حکومتى است. مسوٌولیتهایى که شخص پیامبر (ص) به عنوان رئیس و مدیر جامعه اسلامى بر عهده گرفته بود: فرماندهى سپاه عزل و نصب فرماندهان و قضات تعیین سفیران گردآورى زکوات و مصرف آنها در زمینه هاى مختلف نظارت بر انفال اجراى حدود و نظارت بر آن تنظیم روابط گروههاى مختلف اجتماعى و ملّیتها سیاستگذارى درباره دفاع جنگ و صلح و... در مجموع ترسیم کننده یک نظام سیاسى است.
در این میان دو مشکل اساسى وجود دارد:
1 . کوتاهى دوران اقتدار حکومت اسلامى در عصر پیامبر(ص) و مصادف شدن آغاز رشد و شکوفایى امّت اسلامى با رحلت آن گرامى.
2 . پیدایش اختلاف و دوگانگى در صفوف متّحد جامعه در پى رحلت رسول خدا به خاطر تعیین خلیفه و جانشین براى پیامبر(ص).
این دو موضوع مهم در زمانى نه چندان طولانى مشکلات بزرگى را برى حاکمیّت و کیان معنوى و نیز سیاسى اسلام پدید آورد.
تحلیل این موضوع نیازمند مجالى است گسترده امّا بیان همین نکته کافى است که پس از گذشت دو دهه گروه هاى اجتماعى علیه شیوه حکومتى خلیفه دست به شورش و اعتراض مى زنند و بالاتر از آن سوّمین خلیفه عثمان بن عفّان را در خانه اش به قتل مى رسانند و در پى آن جنگهاى داخلى یکى پس از دیگرى رخ مى نماید و نابسامانیها و ناهمسازیها شدّت مى یابد.
معاویه که قبلاً به عنوان نماینده حکومت مرکزى بر شام حکم مى راند به استقلالِ قدرت و جبهه گیرى در مقابل حکومت مرکزى مى اندیشد.
محمد رشید رضا نویسنده تفسیر المنار در کتاب: الخلافة و الامامة العظمى بر این عقیده است که انحطاط جوامع اسلامى معلول کوتاهى و تقصیر مسلمانان است و نه زاییده تفکّر و فرهنگ دینى. معتقد است که سقوط مسلمانان در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى از زمان معاویه آغاز شد زیرا درآن هنگام که براى جانشین ساختن پسرش یزید و به خلافت رساندن وى به زور و پول متوسّل شد سنّّت کرسوس و سزار را جانشین سنّت پیامبر(ص) و اصحاب وى کرد.)14
به هر حال جامعه اسلامى از نخستین مراحل شکل گیرى مواجه با تضادّهاى اجتماعى در رویارویى هاى عقیدتى و نبرد قدرت میان سلسله ها و ضعف نارسایى مدیریت و ناهمسازى مردم و حکومت و آشوبها بوده است.
کافى است که نگاهى به فهرست انقلابها نهضتها و آشوبهاى سیاسى و اجتماعى قرن اوّل و دوّم هجرى بیفکنیم و بى ثباتى بى کفایتى و استبداد بیشتر حاکمان را دریابیم 15 و درکنار این هم نگاهى به خصلتهاى متفاوت نژادها در برابر تحوّلات اجتماعى و خضوع یا ستیز آنان در برابر استبداد داشته باشیم تا به راز بسیارى از
پیچیدگیهاى مسایل سیاسى ملل اسلامى دست بیابیم و گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم و آینده را بر ملاک تجربه هاى گذشته پیش بینى نماییم.
على (ع) مى فرماید:
(اِنّ الامور اذا اشتبهت اُعتبرَ آخرها بادلّها.)16
و نیز مى فرماید:
(اِستَدلّ على مالَم یکن بما قد کان فانّ الامور اشباه.)17
تدبیرها در رفع نابسامانیها و ناهمسازیها
در این میان عالمان و صاحب نظران و دست اندرکاران علم و سیاست هرکدام به تناسب بینش و توان خویش به ترمیم گوشه اى از کاستیها پرداختند.
آنان که مشکل جهان اسلام را ازناحیه بى برنامگى مدوّن نبودن قوانین و احکام و مشخّص نبودن وظایف دقیق دولتهاى اسلامى مى دانستند به تدوین وظایف و تنظیم قوانین رو آوردند.
مانند: الاحکام السلطانیه نوشته ابوالحسن ماوردى معالم القربة فى احکام الحسبة الاحکام السلطانیه نوشته قاضى ابى یعلى الفراء و...
گروهى دیگر بر آن شدند تا با تدوین اخلاق حکومت و مدیریت و سیاستنامه ها در ضمن آموزش برخى از روشهاى مدیریتى به حاکمان روحیه رعیّت دوستى و عدالتخواهى و پرهیز از استبداد و خود رأیى را تا اندازه اى درآنان تقویت کنند. زیرا به وضوح شاهد بودند که چگونه زمامداران خودسر جان و مال و ناموس مسلمانان را مورد هجوم و تجاوز قرار مى دهند.
اینان با نوشتن کتابهایى در زمینه سیاستدارى و سیره ملوک و اخلاق فرمانروایى به اهداف خود تا جایى که زمان و موقعیتهاى آن مجال مى داده است پرداخته اند.
از آن جمله خواجه نظام الملک طوسى وى با توجّه به این که بیش از بیست و نه سال در پست وزارت بوده است قدرى بیشتر از دیگران به مسایل عملى و مدیریتى حکومت پرداخته و به صرف رهنمودها و هشدارهاى اخلاقى و دینى اکتفا نکرده است.
به عنوان نمونه در فصل چهارم مى نویسد:
(هرگاه به کارگزاران حکومت کارى وا نهاده شد باید آن را توصیه کرد تااز ایشان جز مال حق نستانند و همان مقدار حق را هم باید به مدارا و نرمش طلب کنند. حق و مالیات را قبل از زمان لازم طلب نکنند تا مباد رعیّت براى تهیّه آن مال خود را به نیمه بها بفروشد و مستأصل گردد.
اگر کسى از رعیّت درمانده شد و به سرمایه براى کار نیازمند گردید او را وام دهند و سبکبار دارند تا بى خانمان و آواره نگردد.)18
و درتوصیه اى دیگر مى گوید:
(از احوال وزیران و معتمدان باید به گونه سرّى کسب اطلاع نمود تا درستى و نادرسى آنان در کارهایى که به ایشان وا نهاده شده شناخته شود. صلاح و فساد مملکت و حکومت به نحوه عمل آنان بستگى دارد زمانى که وزیران و کارگزاران نیک روش باشند مملکت آبادان مردم و نیروهاى نظامى خشنود و دل آرام و پرتوان خواهند بود.)19
و یا امام محمد غزالى طوسى (450 ـ 505 ق) در کتاب (نصیحة الملوک) سخنانى بس متنوع در باب حکومت ومردم دارد. از جمله مى گوید:
(حکیمان گفته اند که: خوى رعیّت از خوى مَلِک زاید که مردم عامّه تنگ چشم و بدکردار از ملوک شوند.)20
او به جاى پرداختن به مباحث فلسفه سیاسى ترجیح مى دهد که به روشهاى اخلاقى بپردازد.
وى فرمانرواى جامعه را مخاطب قرار داده و مى گوید:
(ویَجِِبُ اَن تَعلَمَ اَنَّ المَظالِمَ تُسألُ عنک یوم القیامة البتة ولا یَنجُومنه الاّ الذى عَدَل بین الرعایا وقَهَرَالظالمین ودَفَعَ ظُلمَهُم عنِ المظلومین.)21
سپس ده قاعده و اصل را به حاکم یاد آور مى شود:
قاعده اوّل
1 . این که قدر ولایت و حکومت را بداند و آن را آن گونه که بایسته است ارج نهد... زیرا رسول خدا فرمود:
(عدل ساعة خیر من عبادة ستین سنة)
2 . این که با اندیشمندان آگاهان و صاحب نظران ملاقات داشته باشد و در کسب شناخت و پند از آنان حریص باشد.
3 . از ستم بپرهیزد و چشم از بى عدالتى برگیرد.
4 . به کبر و غرور آلوده نشود; زیرا خودپسندى زمینه خشم و تصمیمگیریهاى بى جا را فراهم مى آورد.
5 . آن را براى توده مسلمان روا بدارد که براى خویش مى پسندد.
6 . سزاوار است که مراجعان خویش را به انتظار نگذارد و کارشان را به تاٌخیر نیندازد.
7 . به لذتّها سرگرم نشود تا به رفاه و آسایش خو نکند.
8 . با رعیّت با رفق و نرمش رفتار نماید و با آنان مدارا کند.
9 . شایسته است که مردم و نیروهاى تحت سرپرستى از فرمانروا و حاکم و مدیر خویش بر اساس ارزشهاى دینى راضى باشند.
10 . براى جلب رضایت دیگران به مخالفت با خدا کشیده نشود.
سوّمین راهى که دردمندان در پیش گرفتند هشدارها و فریادهایى بود که در دل تاریکى علیه ظلم و بیداد و بى کفایتى حکّام سر مى دادند.
تاریخ پر است از این فریادها امّا فریادهایى که کمتر ثبت آمده است.
فریادهایى که در دخمه ها خاموش گشته و یا با تیغ زهرآگین به ابدیّت پیوسته است.
ابوحامد محمد غزالى طوسى با این که خود از سوى حکّام وقت گرامى شمرده مى شده است و آنچنان نبوده که با روحیه اى انقلابى هماره در غم محرومان و رنجدیدگان با ظلم ستیزى قهر آمیز داشته باشد زمانى که فرصت مى یافته درد مردم باز مى گفته است. او در یکى از این شکوه ها مى گوید:
(مردمان طوس سوخته و پراکنده و بیخ برکنده اند در ظلم و قسمت. و
آنچه غله بود از سرما و بى آبى تباه شد و هرچه درخت صدساله بود خشک شد. برایشان رحمتى کن تا خداى تعالى بر تو رحمت کند. پشت و گردن موٌمنان از بلا و محنت گرسنگى بشکست چه باشد که گردن ستورانِ تو از طوق زر فرو بشکند؟)22
او در نامه اى دیگر به یکى ازوزرا به نام (مجیر الدین) مى نویسد:
(مسلمانان را کارد به استخوان رسیده و مستاٌصل گشتند و هر دینارى که قسمت کردند اضعاف آن از رعیّت بشد و بسلطان نرسید.)23
این روزگارِ دیرین ماست و تا آن جا که یاد مى آوریم داستان از این قرار بوده است!
استمرار حرکتهاى اصلاحى
جریان ضعف و سستى ملل اسلامى و ناهمسازیها حکومتى با مردم همچنان ادامه یافت و در جهت دیگر حرکتهاى اصلاحى وتدابیر انقلابى به مرور زمان به شکلى خاص در آمد و در قالب مبارزات فرهنگى و عقیدتى و سپس انقلابهاى درونى ظاهر گشت.
در طلیعه این حرکت نوین چهره سید جمال الدین اسدآبادى (1254 ـ 1314 هـ) ظاهر است. او در مرتبه نخست به اصلاح روح و اندیشه و سپس اصلاح حکومت مى اندیشید واین هر دو را در پرتو شعاع دین مى جست.
او بر خلاف کسانى که همّت خود را فقط صرف اصلاح سیستم و نظام ادارى حکومت مى کردند و معتقد بودند که: (اذا صلح الراعى صلحت الرّعیه) معتقد بود که اگر جامعه و ملّت ناصالح باشند و به رشد لازم نرسیده باشند حکومت صالح کارى از پیش نمى برد.24
شیخ محمد عبده (1266 ـ 1323 هـ) براین عقیده بود که:
(مردم مصر که گرفتار بیسوادى و از آن مهمتر نادانى بودند تربیت اخلاقى و آمادگى فکرى باید برمبارزه سیاسى مقدم باشد راه رفع مفاسد اجتماعى نیز نه جهش و اقدام قاطع انقلابى بلکه اصلاح تدریجى است 25
سید عبدالرحمان کواکبى (1265 ـ 1320 هـ) بزرگترین مشکل جوامع اسلامى را
استبداد آن هم در چهره هاى گوناگونش یافت و طبایع الاستبداد را در افشاى مطلق العنانى حکّام و عوامل دیگرى که به استبداد منتهى مى شوند و خدمت مى کنند نوشت.
محمد رشید رضا در پایان قرن نوزدهم تعالیم سید جمال و عبده را پى گرفت نکته اى که عقاید او را از تجدد خواهان دیگر متمایز مى کند این است که او از اعتلاى جوامع اسلامى را احیاى سنّت خلافت مى دانست و معتقد بود که براى اصلاح واقعى باید خلافت به همان صورت صدر اسلام در آید. این در حالى بود که بیشتر تجدد خواهان بویژه سیدجمال الدین وکواکبى آن را مسوٌول پذیرش حکومتهاى خودکامه از جانب ملتهاى سنى مى دانسته اند).26
رشید رضا در کتاب: الخلافة و الامامة العظمى علما را عمیقاً مسوٌول سیزده قرن انحراف و حکومتهاى نامشروع مى داند زیرا به جاى مبارزه با سوء استفاده هاى قدرتها و ظلم و استبداد آنها بر آن صحّه گذاشته و مشروعش نموده اند و آنچه بیش از عبودیتشان در برابر حکّام زیان آور بود جهل ونادانى ایشان نسبت به عصر خود بود.27
علاّمه شیخ محمد حسین نائینى از دیگر چهره هاى سرشناس تاریخ سیاسى است که باتحریر کتاب: تنبیه الامة به ترسیم سیستمى ایده آل براى حکومت جوامع اسلامى پرداخته وتلاش کرده است تا حکومت مشروطه را به عنوان حکومتى که مى تواند با قوانین شرع سازگار و با نیازهاى جامعه هماهنگ باشد معرّفى کند.
در کنار این شخصیتها دیگر انى نیز چون سید قطب ابوالعلا مودودى محمد اقبال لاهورى شهید سید محمد باقر صدر و... هستند که هر یک به گونه اى در صدد احیاى تمدّن و اصالت فرهنگ اسلامى و عزّت مسلمانان بوده اند.
امّا هیچ کدام از اینان در روزگار حیات خویش و حتّى پس از آن به اهداف مورد نظر خود دست نیافتند و بدان توفیق عظیمى که رهبر و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى رضوان الله تعالى علیه رسید نایل نیامدند.
حکومت اسلامى عصاره قرنها تلاش و امید
آنچه امروز به عنوان حکومت اسلامى در این مرز و بوم شاهد آنیم دستاوردى است گران که بهاى سنگینى تاکنون براى آن پرداخته شده است.
حکومتها و نظامها با تلاش توده ها و مردان ایثارگر و موٌمن شکل مى گیرد امّا به ناگزیر مسایل آن در صحنه عمل بر عهده افراد خاصى به عنوان دولت گذاشته مى شود.
این دولتهایند که با برنامه ریزى صحیح رعایت ارزشها توجّه به توانها و مقتضیات مى توانند روح عزّت و صداقت را در ملّت زنده کنند و جامعه را به پویایى و حیات برسانند.
امروز ما اذعان داریم که مسوٌولان نظام اسلامى مردانى مصمّم ارزش خواه مکتبى انسان دوست و رنج محرومان چشیده اند و برآنند تا از جامعه خویش جامعه اى نمونه بیافرینند; ولى هرگز بى نیاز از هشدارها نیستند; زیرا در میدان عمل معمولاً جوّى حاکم است که سیاستداران را از شناخت بسیارى از مسایل ریز و درشتِ اطراف خود غافل مى سازد.
غفلت از دست دادن فرصتها نادیده گرفتن عینیتهاى اجتماعى بزرگترین و رایج ترین مشکل حکومتها در طول تاریخ است.
نگاه طولانى امّا گذراى ما به اندیشه هاى سیاسى بدین منظور بود تا این خط طولانى تجربه را هرچه گسترده تر بنماییم ونشان دهیم که هماره تاریخ رهنمود به حکومتها هشدار به فرمانروایان داستان و قصّه و حماسه و اخلاق براى آنان گفته اند و سوگمندانه در بیشتر موارد آن پند نامه ها به عنوان متون باستانى براى نسلهاى بعد مانده و از حکومتها اثرى جز بى کفایتیها و ویرانیها و دست کم ناکامیها نمانده است.
آیا گذشتگان نظریه پرداز سیاسى کم داشته اند!
آیا پیشینیان قادر به تشخیص بایدها از نبایدها نبوده اند!
آنچه تاکنون آوردیم نشان مى دهد که خیر مشکل آنان دیگر بوده است.
ما بر این اعتقادیم که راٌس هرم قدرت در نظام اسلامى تاکنون از آسیب در امان بوده و خلوص و صفا و زهد و ایثار را در هم آمیخته و دارا بوده است.
امّا این کافى نیست مجموعه تشکیلات ادارى و اجرایى نظام سیستم قانونگذارى و قضایى دستها و پاها و کانالهاى حسّى و ارتباطى دولت با واقعیتهایند.
هرگاه قلب درپیکرى سالم باشد تا زمانى که سیستم عصبى حواس و اعضاى آن
به سامان نباشند از قلب نیرومند کارى بایسته ساخته نیست.
در صورتى که بدنه نظام و تشکیلات ادارى و اجرایى و قضایى بهنجار نباشند نارضایى دلسردى و بى رغبتى در جامعه ریشه مى دواند و زمینه آشوبها را فراهم مى آورد.
البته حکومت هرگز بدون دشمن بدون معارض نبوده و نخواهد بود ولى معارضان حکومت اسلامى را سرمایه داران سرسپردگان به اجنبى و قدرت طلبان غیر مکتبى تشکیل مى دهند و نباید روحیه ستیزه جویى با نظام و ناهمسازى با دولت به نسلهاى محروم کشیده شود. پشتوانه انبیا در طول تاریخ نسلهاى مستضعف و محروم بوده اند و اتراف و اسراف و رفاه و سرمایه دارى مانع حرکت انبیا بوده است. نظام اسلامى که در خط انبیا باید حرکت کند در صورتى که توده هاى سطح پایین و متوسّط جامعه را از گرد خویش پراکنده سازد بى شک پشتوانه اى برایش باقى نمى ماند.
(الله الله فی الطبقة السُفلى مِنَ الّذین لاحیلة لهم مِنَ المَساکین والمحتاجین واَهلِ البوٌسى والزّمنى...)28
درست است که ضعف و نادارى محرومان امروز جامعه نتیجه سیاستهاى خائنانه رژیمهاى پیشین است که با خیانت و بى لیاقتى امکانات را به هدر داده اند و ملّت را به خاک سیاه نشانده اند.
درست است که جنگ هشت ساله استکبار با ما بنیه هاى اقتصادى را بیش از پیش به تحلیل برده است.
درست است که سایه شوم امپریالیسم غرب بر سراسر کره زمین گسترده و نمى گذارد تا شکوفه اى از علم و صنعت و استقلال اقتصادى بر خاکهاى نفت خیز جهان بروید.
درست است که دیر آمده ایم فرصت کم است و از غافله تمدّن و صنعت و اقتصاد شکوفا دور نگاهداشته شده ایم و باید خود را به این غافله تندرو برسانیم! ولى چگونه و با چه قیمت!
دیگران غارت کردند و بردند و خوردند و کشورى بى مایه و بى توان را براى حکومت اسلامى باقى گذاشتند. نکند که نظام اسلامى با فشار اقتصادى و اجتماعى بر نسل
آسیب پذیر جامعه سنگهاى بنیادین رشد وتعالى را پى نهد و این تلاشها در اختیار کسانى قرار بگیرد که با اسلام و انقلاب در ستیزند نفعش را آنان ببرند و به حساب کفایت و کاردانى خود بگذارند!
مسوٌولان نظام باید با دقّت و وسواس نحوه عمل کارگزاران را تحت مراقبت قرار دهند.
به هر حال ضرورى است که مسوٌولان متعهد و دلسوز و مکتبى قبل از تنظیم و تصویب طرحهاى مختلف اقتصادى مالیاتى انتظامى و... خود به گونه اى ناشناخته و به عنوان فردى معمولى در متن جامعه حضور یابند به مناطق محروم و فقرخیز برخى شهرها سربزنند و سپس برنامه ریزى کنند.
بى شک در شهر دو میلیون نفرى قطعاً ده هزار خانواده یافت مى شوند که سرپرست نداشته و یا در حکم بى سرپرست باشند و از پایٌین ترین در آمد هم برخوردار نباشند.
اگر هر خانواده سه فرزند داشته باشند تعداد آنان سى هزار خواهد بود. فشار اقتصادى و رنج اجتماعى که بر این سى هزار وارد مى آید بى تردید منشاٌ پیدایش هزاران مشکل خواهد شد. دزدیها قتلها و جنایات از یکسو و عقیده ها و حسّ انتقامجویى از جامعه و بى مسووٌلیّتى از سوى دیگر زاده چنین شرایطى است.
اگر از این سى هزار نفر تنها هزار نفر دست به طغیان و شرارت بزنند خود مى تواند فاجعه آمیز باشد.
امروز احساس مى شود که برخى از کارگزاران امور اقتصادى و مالیاتى فقط در برنامه هاى خود نیازها و خرج خود را ملاک قرار مى دهند و نه توان و طاقت همه اقشار را!
مسوٌولى که اتومبیل و راننده دولت در خدمت اوست و در طول سال یکمرتبه هم در سرما و گرما براى ایاب و ذهاب به زحمت نمى افتد درون وسایل نقلیه عمومى فشار جمعیت و طعن و کنایه آنان به نظام را نمى شنود در کنار مغازه هاى مواد کوپنى و سهمیه بندى شده ساعتى بر روى زمین و کنار پیاده روها به انتظار نمى نشیند چگونه مى تواند طرحى ارائه دهد که در جهت آسایش جامعه و هم سطح طاقت همه اقشار باشد.
خوش خدمتى به نظام اسلامى تأمین کسر بودجه از اقشار مختلف مردم به هر شکل و به هر قیمت نیست و نمى تواند باشد.
خوش خدمتى به نظام و جامعه اسلامى آسایش بخشیدن به روح و جسم مردم و راضى نگاهداشن آنان است.
و همه اینها نه در شعار و خیال بلکه در عینیّت جامعه!
هنر مدیریّت حلّ مشکلات و نارساییها با کمترین ضایعه است و نه انجام کمترین کارِ ممکن با بالاترین پیامدهاى ناهنجار!
مشکل عدم مدیریت بزرگترین مشکلى است که رده هاى میانى و پایین نظام اجرایى به شدت از آن رنج مى برد.
مدیرانى که سعى دارند مشکلات خودرا با ساختمانهاى عریض و طویل تر وسایل نقلیه و امکانات و بودجه بیشتر و بااستفاده از کامپیوتر حلّ کنند و نه با امکانات موجود و در پرتو فکر و تدبیر و برنامه ریزى!
به هر حال این واقعیتى است که مسایل مهمّ و زیربنایى دولت نباید از توجّه به مسایل ریز و نارسایى هاى مذکور بکاهد; چه این که مشکلات کوچک در صورت انباشته شدن مى تواند مشکلات بزرگ و جدى را به دنبال بیاورد.
سخن بسیار ونیاز به گفتن آن بسیارتر; امّا همه آنها را در این سفارش على(ع) باید جست:
(ولیکن احبُ الامور الیک اوسطها فى الحق واعمّها فى العدل واجمعها لِرِضَى الرّعیة.)29