سرح العیون فی شرح العیون
آیة الله حسن زاده آملى.
چاپ اول تهران امیرکبیر 1371 ش 819 صفحه وزیرى.
تاریخ فلسفه با تاریخ فکر بشر همراه است. همیشه مسایل فلسفى فکر و اندیشه انسان را به خود مشغول داشته اند. زمان یا مکان خاصى را نمى توان به عنوان مبدء شروع فلسفه معرفى کرد; امّا معمولاً قرن ششم پیش از میلاد را نقطه آغاز فلسفه کلاسیک و مدوّن قرار داده اند.
قدیمى ترین حکمایى که ما مى شناسیم و کلماتى از آنان به ما رسیده است از این سده اند. بنابراین 26 قرن از عمر این علم مى گذرد.در طول این مدت تعریفات بسیارى براى فلسفه ذکر شده است:
(معرفة الانسان نفسه.)2
و(استکمال النفس الانسانیة بمعرفة حقائق الموجودات على ماهى علیها.)3
(صیرورة الانسان عالَماً عقلیاً مضاهیاً للعالَم العینى.)4
(علم به حقایق اشیاء به اندازه توانایى آدمى.)5
با این حال هنوز تعریف دقیق و جامعى از آن که همه فیلسوفان آن را قبول داشته باشند عرضه نشده است. اما جالب این است که محور اصلى و رکن اساسى همه این تعریفات انسان و نفس انسانى است. تعریف فلسفه هر چه باشد ارتباط بسیار نزدیکى با معرفت نفس انسانى دارد. به همین جهت فیلسوف واقعى کسى است که به معرفت نفس نایل آمده و نفس خود را خوب شناخته باشد. این مسأله از ارکان اساسى عرفان نظرى و عملى است و بدون شناخت آن کسى عارف نخواهد بود; زیرا
(العارف من عرف نفسه فأعتَقَها ونَزّهَها عن کل ما یُبَعّدها.)6
هر کس در حوزه فلسفه یا عرفان قدم مى گذارد باید هدف و مقصد اصلى و غایت قصواى او پس از معرفت ربّ معرفت نفس باشد.معرفت نفس پس از معرفت ربّ اهمّ و اجلّ معارف است و گرچه معرفت ربّ مقدّم بر آن است; اَما معرفت نفس مقدمه معرفت رب است. این مسأله را باید در جهت هدفهاى انبیاء علیهم السلام مطالعه نمود; زیرا از اهداف انبیاء تنبّه و راهنمایى انسان است به معرفت خویشتن.
اهمیت معرفت نقس
بالاترین سخن سخنى است که در قرآن کریم آمده و قابل مقایسه با هیچ سخنى نیست. آیات فراوان با تعبیرهاى گوناگونى در کتاب تدوینى الهى به این موضوع اختصاص یافته است مثل:
(اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً.)7
(ولاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم.)8
چون این مسأله از امهات مسایل فرهنگ اسلامى است روایات زیادى از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین درباره آن وارد شده است. و کتاب (غرر الحکم) بیش از هر کتاب روایى دیگر این گونه روایات را جمع آورى نموده است که به نقل یک حدیث از آن تبرک مى جوییم:
(وخُلِقَ الانسانُ ذا نفسٍ ناطقة إن زکّاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارک بها السبع الشداد.)9
هرقلیطوس گوید:
(نفس انسانى شعله آتشى است که از ازلیت الهى برخاسته است.)10
محیى الدین عربى گفته است:
(ماعثر احد من الحکماء والعلماء على معرفة النفس وحقیقتها الا الالهیون من الرسل والاکابر من الصوفیة. واما اصحاب النظر وارباب الفکر من القدماء والمتکلمین [المتکلفین خ ل] فی کلامهم فى النفس وماهیتها فما منهم من عثر على حقیقتها ولایعطیها النظر الفکرى ابداً.)11
خواجه بابا افضل کاشانى گوید:
(نفس کرسى الهى و عقل عرش الهى است. وعرش تخت است و کرسى یک درجه از تخت پائین تر است. و امر الهى نخست بر عقل نشیند و عقل انسان اول و نفس انسان ثانى است و نفس بر مثال زنى است و عقل فعال بر مثال مردى و الرجال قوامون على النساء)12
و به تعبیر مولوى:
آسمان مرد و زمین زن در خرد آنچه آن انداخت این مى پرورد حضرت استاد آیة الله حسن زاده مى فرماید:
(انسان راهى نزدیکتر از خود براى رسیدن به مقامات معنوى ندارد. چرا از راه دریا و صحرا و آسمان و زمین در جستجوى حق باشد؟ چرا (من عرف نفسه فقد عرف ربه) را ملاک کار خود قرار ندهد؟ خود که عجیب ترین کتاب الهى است. چرا از خود شروع نکند و کتاب وجود خود را فهمیده ورق نزند و کلمات وجودى خود را درست نخواند و به اسرار این کلمات دست نیابد.)13
آرى بالاترین درجه استعداد نفسانى انسان این است که داراى عقل قدسى شده و کتاب وجود خود را خوب بخواند که در این صورت همه چیز را از درون خود خواهد خواند (کَانّه یعرف کل شىء من نفسه)14. و بدون احتیاج به حواس و آلات بدنى اشیاء را درک مى کند و در خود حالت بى نیازى از هر چیزى را مى یابد.
(النفس الانسانى تدرک الاشیاء بلا آلة بدنیة وانها مستغنیة منها).15
(من عرف نفسه فقد عرف ربه.)16
این حدیث شریف که از معروفترین احادیث در این باب است معرفت نفس را ملازم با معرفت ربّ معرفى کرده است. شیخ بهایى رضوان الله علیه در شرح حدیث چهلم از اربعین خود نوشته است:
(وقد تحیّر العقلاء فى حقیقتها واعترف کثیر منهم بالعجز عن معرفتها حتى قال بعض الاعلام: انّ قول امیرالموٌمنین علیه
السلام (من عرف نفسه فقد عرف ربه) معناه انه کما لایمکن التوصل الى معرفة النفس لایمکن التوصل الى معرفة الرب.)17
شیخ رئیس نیز گفته است:
(الوقوف على حقائق الاشیاء لیس فى قدرة البشر ونحن لانعرف من الاشیاء الاّ الخواص واللوازم والاعراض ولا نعرف الفصول المقوّمة لکل واحد منها... فانّا لانعرف حقیقة الاوّل ولا العقل ولا النفس.)18
شیخ در این کلام پى نبردن انسان به حقیقت اول تعالى وتقدّس را با عدم معرفت کُنه نفس انسانى در یک سیاق قرار داده است.
ما گرچه با سخن آن بعض الاعلام موافق نباشیم امّا باید پذیرفت که حدیث اشاره به مشکل بودن این دو نوع معرفت دارد. در این جا به برخى از امورى که موجب مشکل بودن این معرفت شده است اشاره مى کنیم:
1 . نبود تعریف دقیق و حدّ مشخصى براى نفس انسان.
تعریف حدّى و تحدید جوهرى نفسِ انسان کارى است بسیار مشکل; زیرا نفس داراى مقامِ واحد و تجرد واحدى نیست; چون تجرد برزخى عقلى و بلکه مرتبه فوق تجرد دارد صدرالمتألهین قدس سره گفته است:
(ان هذه المسألة دقیقة المسلک بعیدة الغور ولذلک وقع الاختلاف بین الفلاسفة فى بابها ووجه ذلک: ان النفس الانسانیة لیس لها مقام معلوم فى الهویة ولا لها درجة معینة فى الوجود. کسائر الموجودات الطبیعیة والنفسیة والعقلیة التى کل له مقام معلوم. بل النفس الانسانیة ذات مقامات و درجات متفاوتة ولها نشآت سابقة ولاحقة ولها فى کل مقام وعالم صورة اخرى... وما هذه شأنه صعب ادراک حقیقته وعسر فهم هویته.)19
2 . خفاى معناى تجرّد
نفس انسانى مجرّد است. و مجرّد را در کتب فلسفى به امور سلبى و عدمى تعریف مى کنند. حذف بعضى از صفات مادهِ محسوس انسان را به پاسخ روشنى از معناى مجردات راهنمایى نمى کند. (ماده) و (مجرد) دو نحوه و دو نشأه از وجود هستند و سلب خواص یکى نمى تواند
تبیینِ کاملى از کُنه حقیقتِ دیگرى باشد.
بله نمى توان کلاً به این تعریفهاى سلبى بى اعتناء بود; زیرا وقتى گفته شود کتابخانه حضرت آیة الله نجفى مرعشى قدس سره نرسیده به حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است. گرچه این تعریف سلبى (به عبارت بهتر موجبه معدولة المحمول) است و شاید کسى بگوید چون اصفهان یا شیراز نیز نرسیده به حرم بنت باب الحوائج الى الله است پس آن کتابخانه در اصفهان یا شیراز است. امّا در عین حال انسان از همین تعریف سلبى چیزى به دست مى آورد. هر چند به کُنه مطلب نرسد مى فهمد که آن کتابخانه باید در چند صد قدمى حرم مذکور باشد.
3 . داراى ظلّى از صفات الهى
طبق آیه کریمه: (کل یعمل على شاکلته)20 و با توجه به آن که خود حق تعالى نیز از این قانون مستثنى نیست باید رشحه و ظلّى از صفات الهى در نفس انسانى وجود داشته باشد. از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده که:
(ان الله خلق آدم على صورته)21 در سفر پیدایش عهد عتیق نیز آمده است:
(پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید.)22
جلوه اى کرد رخت دید ملک عشق نداشت عیـن آتــش شــد ازیــن غیــرت و برآدم زد خواست تا جلوه دهد صورت خود را معشوق خیمه در مــزرعه آب و گــل آدم زد به قول خواجه افضل الدین کاشانى:
(نفس آیه و صورتى از عقل فعال است بلکه نیکوتر و بهتر صورتى است از صور آن و صَوَّرَکم فأحسَنَ صورکم.)23
بنابر این هر انسانى سایه و ظلّى از صفات الهى را در خود دارد. امّا چون انسانها غالباً در شناخت صفات الهى (قدم صدق) ندارند در معرفت نفس خود دچار مشکل مى شوند.
توحید یا ثنویت جسم و روح
از مسایل بسیار مهم در معرفت نفس وحدت انسان است. یعنى در عین اعتقاد به (نفس) و(بدن) هرگز نباید آنها را دو چیز مستقل و جداى از یکدیگر بپنداریم. تغایر نفس و بدن تغایر تقابلى نیست و وحدت نفس و بدن نیز وحدت عددى نیست. به همین جهت قابل تثنیه بستن نیستند. کسى نمى تواند خود را دو چیز مستقل و
جداى از یکدیگر بداند. نه ثنویت رایجِ جسم و روح با توحید سازگار است و نه ثنویت دکارتى عین و ذهن; بلکه روح مرتبه عالى جسم است و جسم مرتبه نازل روح و ذهن نیز از مراتب عین است نه مقابل آن.
در حدیث آمده است:
(إنّ رجلاً خَـطَبَ عند النبی صلى الله علیه واله فقال من یطع الله ورسوله فقد رشد ومن یعصهما فقد غوى. فقال رسول الله صلى الله علیه واله وسلم:
بئس الخطیبُ أنت. قل: ومن یعص الله ورسوله.)24
ابن منظور و گروهى از عالمان گفته اند: (علت ملامت حضرت آن است که خطیب باید ابتدا اسم خدا را پیش از نام حضرت رسول ذکر کند. اما وقتى تثنیه مى آورد این ترتیب مراعات نمى شود.)24
یعنى ادب اقتضا مى کرد که نام خداى متعال را پیش از نام پیامبرش ذکر کند.
به نظر مى رسد که مقصود حضرت رسول صلوات الله علیه وعلى اله این باشد که چون وحدت حق تعالى وحدت عددى نیست نباید او را با چیزى تثنیه بست همان گونه که هیچ کس نمى تواند جسم و روح خود را تثنیه ببندد.
معناى سخن حضرت سجاد صلوات الله علیه که فرمود:
(لک یا الهى وحدانیة العدد.)26
این نیست که وحدتِ خداوند عددى به شرط لاست; زیرا در سایر روایات این گونه وحدت عددى نفى شده است; بلکه مقصود آن حضرت وحدت صرفه جمعیه لابشرطیه اطلاقیه است که معنایى بسیار شریف و دقیق است. همان گونه که مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى بیان فرموده است.)27
به هر حال رسیدن به عمق مسایل توحید میسر نیست مگر از راه معرفت نفس انسانى; زیرا وحدت نفس و بدن انسانى ظلِّ وحدتِ حقّه حقیقیه حق تعالى است و از راه شناخت این ظلّ مى تواند به آن مقام شامخ توحید راه یافت:
(ولاتشبیه ولاتنزیه بل امر بین الامرین.)
نتیجه آن که: معرفت ذات و نفس ناطقه ایمان تقلیدى به خداى تعالى را ایمان ذوقى و ایمان تقلیدى به احوال معاد را ایمان ذوقى مى گرداند. همان گونه که میرزا على اکبر مدرس یزدى گفته است.28
آن کسى که به این معرفت دست یافت
به حقیقت ثواب رسیده است و آن کس که از آن محروم است باید با عذاب و عقاب دست و پنجه نرم کند تا به این کمال برسد; زیرا:
(العقاب تعریض النفس غیرِ المستکملة لأن تستکمل ویلحقها فى ذلک اذیً من قبل جهلها و نقصانها. والحال فى ذلک شبیهة بالحال فى المریض اذا عولج بما یکرهه لِیُعقبه ذلک صحةً.)29
خداوند به همه ما توحد و تجرد دهد که: (من عرف الله توحّد)30 و (من عرف نفسه تجرّد.)31
العیون و سرح العیون
بعضى به تصور این که فلسفه با یک سلسله معارف و مفاهیم انتزاعى و تجریدى سروکار دارد که هیچ ارتباطى با زندگى بشر و حل معضلات آن ندارند به فلاسفه بزرگ پرخاش مى کنند و مدعى اند که فلسفه منحصر است به بحث از امور ذهنى و علم یا جهل به آن هیچ نقشى در انسان و خواسته ها و مشکلات جامعه او ندارد.
اما این برداشت و تصوّر غلط معلولِ برخورد بسیار سطحى با مباحث بسیار عمیق فلسفه است. اگر کسى مى خواهد وجه ارزشى فلسفه و پاسخ آن را به عشق به کمال و حس حقیقت جویى انسان و ارتباط آن را با زندگى روزمره و راه حلّهایى که در این باب عرضه نموده است و تاثیرى را که بر اخلاق و بینش خواننده آن مى گذارد دریابد مى تواند با مطالعه عیونِ 66 گانه کتاب گرانقدر و شریفِ (عیون مسایل النفس) پاسخ خود را دریابد.
در این کتاب که از مهمترین تالیفات حضرت استاد علامه ذوالفنون آیة الله حسن زاده آملى است نفس از ابعاد گوناگون تحقیق شده است. ایشان با طرح مباحثى که متکى به آیات و روایات و عرفان و برهانند کتاب انفسى حق را عالمانه و عارفانه ورق زده و انسان را در بهتر شناختن خودش مدد رسانده است.
اهمیت این موضوع باعث شده که حکماى بزرگ کتابها و رساله هاى زیادى به آن اختصاص داده اند که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1 . کتاب النفس ارسطو.
2 . کتاب ماهیة النفس ابوالقاسم على بن احمد کوفى.
3 . نُه رساله مستقل مربوط به نفس از شیخ رئیس ابن سینا که آقا بزرگ تهرانى
رحمة الله علیه در الذریعه نام برده است.32 علاوه بر نمط 3 و 8 و 9 و 10 اشارات که در مبحث نفس و قوا و آثار و افعال آن است.
4 . نفس انسانى عزیز نسفى.
5 . النفس برهان بغدادى بن عبد الصمد.
6 . النفس کل القوى ملا على زنوزى.
7 . النفس و حقیقتها عبدالنبى عراقى.
8 . رسالة فى النفس امیر غیاث الدین دشتکى.
9 . معرفة النفس و قواها مولا نظر على جیلانى.
اما هیچ تردیدى نیست که فیلسوف و عارف کامل حضرت آیة الله حسن زاده آملى بَـلَّغَه الله افضلَ مایوٌملّه و حفظه عن کل سوء در این زمینه گوى سبقت را از دیگران ربوده و به تدریس و تألیفات زیادى در این زمینه همت گماشته اند و مشتاقان را از برکات معنوى خود بهره مند نموده اند. در سال 1361 ش. کتاب: (دروس معرفت نفس) ایشان در سه مجلد و مشتمل بر یکصد و پنجاه درس در معرفت نفس طبع و منتشر گردید و هنوز متأسفانه تکمیل نشده است.
و اینک ده سال پس از انتشار آن کتاب در دو اثر ارزنده دیگر از ایشان در این زمینه به نامهاى: (عیون مسائل النفس) و (سرح العیون فى شرح العیون) در یک مجلد به طبع آراسته گردید. در هنگام مقایسه این کتاب با دیگر کتابهایى که در این موضوع نوشته شده اند چاره اى نیست جز ترنّم به کلام حافظ:
هزار نقش برآید زکلک صنع و یکى به دلپذیرى نقش نگار ما نـرسـد هزار نقد به بازار کائنات آرند یکى به سکه صاحب عیار ما نرسد33 عیون مسائل نفس در 29 صفحه مشتمل بر 66 (مطابق با عدد لفظ مبارک الله) عین یا اصل از اصول معرفت نفس انسانى است.
ظاهراً حضرت استاد این کتاب شریف را در آغاز ماه رمضان سال 1406 هـ.ق. شروع و در پایان همان ماه (لیلة الجوائز لیلة الفطر) به انجام رسانده اند.
پس از متن شرح با عنوان: سرح العیون فى شرح العیون شروع مى شود و حدود هشتصد صفحه از کتاب را به خود اختصاص مى دهد.
روش استاد در این کتاب آن است که: در هر عینى از عیون 66 گانه در ابتداء
یکى از مسائل مهم و اساسى مربوط به نفس را مطرح مى کند و چنانچه آیه اى از قرآن مجید و یا روایتى بر آن موضوع دلالت کند پس از نقل به شرح و تفسیر آن مى پردازد و سپس مصادر و مآخذ آن بحث را ذکر مى کند. به همین جهت این کتاب براى فهم کتابهاى دیگر همچون: اسفار شفا اشارات تمهید القواعد و فصوص بسیار مفید است. دقت حضرت استاد در نقل هر مساله اى از منبع اصلى آن انسان را در فهم تطور و سیر تاریخى هر مسأله و بازسازى آن بسیار کمک مى کند و معلوم مى شود که هر مطلبى در ابتداء توسط چه کسى و چگونه و در چه شرایطى مطرح شده موضعگیرى و برخورد فلاسفه دیگر با آن به چه نحوه بوده و نوآورى هر کسى در آن زمینه چه بوده است.
در هر (عین) و مبحثى که وارد مى شود اقوال حکماى معروف و بزرگ را پیش از سقراط تا عصر حاضر با ذکر مأخذ نقل مى کند. این براى اهل تحقیق بسیار مفید است. معمولاً شرح هر عینى را با نقل کلام یکى از بزرگان شروع مى کند. حضرت استاد با این روش تلاش مى کند ردّپاى تحقیقات خود را در کلام دیگران بیابد و آنها را از زبان دیگران بیان بفرماید. همان گونه که شیخ الرئیس در ابتداى طبیعیات شفا گفته است:
(ونحن نرجوا ان... نجتهد ما امکن فى ان ننشر عمّن قبلنا الصواب و نعرض صفحاً عمّا نظنّهم سهوا فیه).34
حضرت استاد سخنان و عباراتى که از دیگران نقل کرده با دقت تمام تصحیح و شرح و تفسیر کرده است. مانند: صفحات: 96 011 111. لذا باید آن کتابها را براساس آنچه که در این کتاب نقل شده تصحیح نمود. همان گونه که در هنگام تصحیح مصادر بحارالانوار نباید بحار را تنها براساس نسخ موجود آنها تصحیح نمود بلکه خود آن مصادر را باید براساس آنچه که علامه مجلسى رضوان الله علیه نقل کرده تصحیح کرد; زیرا نسخ خطى تصحیح شده اى نزد ایشان بوده است که اکنون وجود ندارند.
حضرت استاد پس از نقل کلام حکیمان و عارفان و شرح و تفسیر انفسى آیات و روایات به استدلال حکمى که در آن عین مطرح نموده است مى پردازد و با استعانت از برهان و عرفان مطلوب خود
را مدلّل و مبرهن مى کند. روشن است که علم حضورى شخصى است و غیرقابل انتقال به دیگرى و علم حصولى گرچه کلى و قابل تعلیم به دیگران است امّا در میدان معرفت نفس کارایى چندانى ندارد; از این روى حضرت استاد در هر بحثى علم حصولى و حضورى و به عبارت دیگر برهان و ایمان را به یکدیگر مى آمیزد و از لوٌلوٌ و مرجان یا عقل نظرى و عملى که ثمره این نکاح اند به عنوان دوبال براى پرواز در فضاى بى کران معرفت نفس استفاده مى کند.
چون مباحث مربوط به نفس پایان ندارند و استقصاى کامل آنها میسر نیست حضرت استاد تنها به امهات مباحث اکتفا فرموده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1 . با توجه به آن که کثرت زیر سرماده است کثرت ملائکه و عقول چگونه قابل تصور است؟ مگر آن که گفته شود که آنها موجودند به وجود واحد جمعى و تکثّرى در آنها نیست مگر با اضافه به مادون و تعلق تکمیلى اشراقى به آن. 253 تا 255.
اگر کسى اهل دقت باشد مى داند که این مسأله چقدر عمیق و شریف است و در حقیقت از مهمترین تحقیقاتى است که در این کتاب به این سبک از آن بحث شده و منحصر به این کتاب است.
2 . ریشه یابى مباحث اصلى حکمت متعالیه در کتب عرفانى. 303.
3 . در ابتداى کتاب قصیده تائیه ینبوع الحیاة در 426 بیت به عنوان براعت استهلال کتاب قرار گرفته و حضرت استاد بسیارى از مسایل اخلاقى فلسفى و عرفانى را در ضمن این قصیده بیان فرموده است. 69 تا 88.
4 . اثبات وجود نفس انسانى. 109.
5 . وجه تسمیه نفس انسانى به (نفس ناطقه) آن است که نطق وسیله تعلیم و تعلم و اظهار ما فى الضمیر و مهمترین مظهر ادراک کلیات است. 387.
6 . خواص نفس انسانى عبارتند از: نطق استنباط صنایع شگفت علمى تعجب انجام بعضى کارها و ترک بعضى آنها یعنى حب و بغض خجل خوف تروّى براى آینده یادآورى امور فراموش شده تصور معانى کلّى اتصال بعضى نفوس به عالم اِلاه وحد یقف نداشتن. 622
7 . تفسیر آیه کریمه: (وعلمناه من لدنّا علما36) و این که انسان ادراکاتى دارد فوق طور عقل. 523.
8 . بحث مفصلى از تکامل برزخى. 685 تا 698.
9 . انشاء بدنهاى مثالى به وسیله نفس و معناى ظهور اولیاء الله در مواضع متعدد در زمان واحد. 635..
10 . حقیقت روٌیا. 649.
11 . نترسیدن از مرگ و سرّ حدیث: (والله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه.)37 666
12 . بدن مرتبه نازله نفس است. 227.
13 . موت ارادى. 762.
14 . حقیقت ذکر و معنى عرش. 764.
15 . علم مطلقا حضورى است چون صور علمیه راسخ در متن جوهر نفس و عین هویت آنند. 521.
16 . مواردى که شیخ رئیس در ابتداء عقیده اى داشته و سپس مستبصر شده است. 235.
17. اطلاقات عقل فعال. 419.
18 . امکان تعقلات کثیره در نفس دفعةً واحدة و سرّ حدیث شریف:
(انّ رسول الله صلى الله علیه و اله علّمنى الف باب من الحلال والحرام و مما کان الى یوم القیامة کل باب منها یفتح الف باب) 38 549 573 575.
19 . گاهى مباحث ادبى تاریخى ریاضى ارثماطیقى نیز در کتاب مطرح شده است. 201 703 35 51.
و دهها مسأله از این قبیل در این کتاب یافت مى شود که کمتر در کتاب دیگرى یافت مى شود.
این کتاب شریف کتابى نیست که با یک بار مطالعه انسان از آن مستغنى شود بلکه کتابى است که محققِ در علوم عقلى را همیشه به کار آید و حتى سزاوار است که در زمره کتابهاى آموزشى قرار بگیرد.
مطلبى را که با دریغ و افسوس باید گفت این که: کتاب با همه عظمت و شکوه به گونه شایسته و در خور چاپ نشده و زحمات مخلصانه و بى شائبه حضرت موٌلف نمایانده نشده است. حروف بسیار ریز ناآراستگى صفحات کمى حاشیه صفحات نبود عناوین نبود فهرستهاى گوناگون راهنما و... از جذابیت کتاب شدیداً کاسته است.
اگر ناشر محترم دستخط موٌلف را
افست مى کرد چه بسا زیباتر از آنچه اکنون عرضه کرده است مى بود.
این در حالى است که برخى از موٌسسه هاى انتشاراتى بیروت از محضر حضرت آیة الله حسن زاده آملى حفظه الله تعالى خواسته بودند که کتاب را در بیروت به زیور طبع بیارایند و در کشورهاى گوناگون اسلامى عرضه بدارند. امّا ظرافتها و نکات اخلاقى باریکتر از مو که از ویژگیهاى حضرت موٌلف است سبب گردیده بود که بگوید:
(من طلبه این حوزه مقدسه هستم و اهل این سرزمین اسلامى از این روى نباید نوشته من در کشور دیگر و به نام آثار فرهنگى آن جا به طبع برسد. من مى خواهم که اثرم به نام آثار فرهنگى کشور خودم به چاپ برسد.)
ولى با کمال تأسف ناشر محترم نه به فکر موٌلف بوده است و نه به فکر خواننده!
با این که حضرت مؤلف چند بار کتاب را تصحیح کرده است گویا بر اثر کم توجهى دست اندرکاران چاپ اشتباهات فراوانى رخ داده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
ملاحظه مى کنید که پنج مورد اخیر از
اغلاط بسیار فاحش است. از باب نمونه: صفحه داراى شماره 370 در حقیقت صفحه 371 است. مطالب کتاب پس و پیش شده در عین این که صفحات شماره مرتب دارند!
در پایان از خداوند بزرگ سلامتى و طول عمر حضرت استاد را خواهانم.
امید آن که حضرت حق ضعف ما را قرین قوت روحمان قرار دهد که: نفس و بدن در قوت و ضعف متعاکس اند35 و در سیر و سلوک علمى از خود شروع کنیم که: ارجع الى نفسک36 و به همان نیز پایان بریم که:
سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا مى کرد.