نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سخن از «تحول حوزه»، بحثى عام و فراگیر در حوزههاى دینى است. مبحثى که شاید دین خواهان خارج از حوزه را نیز، به خودمشغول داشته و کم و بیش، منتظر آثار و نتایج آن هستند. اهمیت و آثار و نتائج آن هستند. اهمیت و آثار این مقوله، ایجاب مىکند که نویسندگان، طراحان و برنامه ریزان، این مسأله عمده را به فراموشى نسپرندو حساسیت آن را همچنان نگاهدارند وبه ابعاد مختلف آن، نظر بیفکنند. نشریه حوزه، به سهم خویش سالیانى است که از این مقوله سخن گفته و در حدّ بضاعت خود، به طرح مطالبى پرداخته است. امّا همواره این نکته را، تصریح داشته است که همفکرى و مشورت عام، مىتواند طرحى جامعتر و کارآتر را ممکن سازد. با این تأکید، همواره از صاحب نظران، استاتید فضلا، طلاب علاقهمندان روحانیت و نهاد حوزه، خواسته است که به این مسأله، چون مسألهاى اساسى و کلیدى براى دیانت و نظام، بنگرندو از بذل فرصت و وقت خویش دریغ ندارند.
با این دعوت عام، پیش مقدمهاى براى این مبحث جدى، عرضه مىشود، اشارات این گفتار، عمدتا متوجه جامعه شناسى حوزههاى قدیم و معاصر است. شناختى که
بى تردید، مقدمه و زیر بناى هر گونه تحول و دگرگونى خواهد بود، با این امید که در فرصتهاى دیگر، زمینه طرح اصل مقوله را بیابیم و به عرضه آن، توفیق پیدا کنیم.
حوزههاى قدیم
در پیش کلام تحول حوزه، بایستى گذشته خویش را شناخت و بدور از تعصب و حساسیت نابجا، آن رامورد مطالعهاى در خور و شایسته، قرار داد.تا کنون، رسم بر آن بوده و هست که گذشته تاریخى حوزه، با نگاهى صد در صد مثبت و یا منفى ارزیابى شود و در پرتوى آن موقعیت صنفى حوزههاى دینى، تثبیت و یا تضعیف گردد. در این فصل کوتاه، توقع ارزیابى همه جانبه نیست، اما مناظر و پیش مقدمات این گونه نگرش، عرضه مىشود.
در حوزههاى کهن ما، جنبههاى مثبت فراوان بودهاند و این نکته، درباور ما، بدون تعصب صنفى جاى یافته و مورد تحلیل و مداقّه پیوسته، قرار گرفته است. به اجمال، به گوشه هایى از این بخش تابناک، نگاهى مىافکند.
1. قناعت و پارسایى: فاصله حوزههاى شیعى از حکومتها، شرایط سخت و دشتوارى را در مقابل حوزههاى دینى قرارا داده بود و در این جوّتنگنا و عسرت، عالمان پاکبازى با مناعات وقناعتى بى نظیر به سر بردهاند و تاریخ علم و دانش را، درخشان و منوّر ساختهاند. در همین روزگار به زمان ما، کسانى چون: استاد جعفرى، از رنج گرسنگیها و ضعفهاى مفرط حاصل ازآن، حکایت دارند (1) وکسانى مانند مرحوم همایى از استاد فرزانه خویش مرحوم آخوند ملا عبدالکریم گزى، نقل حال مىکنند:
«وى، شیخ بهایى عصر بود و مرجعیت تامه قضا و فتوا داشت و در عین این که سى چهل سال، تمام امور قضایى اصفهان و توابع دردست او بود، شبى که درگذشت خانواده او نفت چراغ و نان شب نداشتند و مرحوم فشارکى از محلّ وجوهات حاله داد تا براى خانواده او، شام شب و لوازم معیشت تهیه کردند و من خود یکى از حاضران آن واقعه مباشر آن خدمت بودم(2).»
و این گونه حکایتها و نقل احوال، در تاریخ علم و ادب شیعى فراوانند. شاید اغراقآمیز نباشد که بگوییم تاریخ چهارده قرن حوزههاى شیعى، بر گرسنگى و فقر و محرومیت
استوار گردیده است. در شرح حال اکثریت عالمان دینى مىبینیم که افتخار فقر و گرسنگى بر جبین آنان مىدرخشد را با تودههاى محروم و بى چیز، همسنگ و همراه مىنمایاند.
2. پشتکار در کسب و ترویج دانش: شیفتگى به کسب علم، مقدمه تکامل و رواج هر دانشى است و رشد معارف با تحصیل و تدریس عاشقانه پیوند دارد. بى تردید آنگاه که اخذ دانش، در محدوده ساعات کار و... متوقف بمانند، میرائى آن علم دوره خویش را آغاز کرده است. این گونه ادعاها، مبتنى برروند تاریخ علوم است و هر ناظرى، بر آن مهر تصدیق مىنهد.
تکامل علوم اسلامى، مدیون پشتکار بى نظیر عالمان حوزه بوده است. آنان با کاستن از اوقات بطالت و دلبستن به فهم دیانت توانستهاند به قلههاى شامخى از دانشهاى دینى دست یابند و راهرا بر رهروان دیگر، باز گشایند. آقاى حسن زاده آملى؛ از استاد گرانقدر خویش، حضرت آیة الله شعرانى، چنین حکایت دارند:
«ایشان، ما شأ الله حوصلهاى داشتند. بین الطلوعین کفایه مىگفتند. نماز صبح را مىخواندیم ودر درس ایشان حاضر مىشدیم... چه بسا براى من پیش آمده بودکه بین الطلوعین خدمت ایشان رسیده بودم و گاه مىدیدم اذان ظهر است .(3) »
فرزانهاى دیگر از معاصران ما، حضرت آیة الله شیخ محمد تقى شوشترى، حکایت حال کردهاند:
«تصمیم گرفتم مشرف به حج بشوم. مودّههاى شرح لمعه را با خود بردم. بعد از فراغ از مناسک حج در مکه شروع به نوشتن کردم حتى در هواپیما(4).»
مرجع عالیقدر زمان ما، حضرت آیة الله العظمى اراکى، از شرح حال مراد خویش، مرحوم آقا نور الدین اراکى روایت کردهاند که ایشان، در جبهه جنگ که آتش از آسمان مىبارید، قلم و کاغذ براداشت وتفسیر قرآن نوشت (5) .
حکایات فوق، قطرهاى خرد از دریاى همّت والاى عالمان گذشته دیار ماست. این گونه روایات در حدّ تواتر، قطع آور و از بین برنده هر گونه تردید و شبهه است. این دعاوى، همان کرامات مشایخ نیست که خرده بینان، در صحت و سقم آن باب کلام گشایند، بلکه چونان امرى مشهود و ملموس است که هر بیننده منصف آن را، تأیید کرده و در پیشگاه این معبد رفیع، جز خضوع و خشوع احساسى نخواهد داشت.
3. دقّت در تحصیل: تأمل و تفکر در آموزهها، از شیوههاى مطلوب حوزههاى کهن بود. این شعار که «الدرس حرف و التکرار الف» و یا «یک درس کم است و دو درس زیاد» و جملاتى از این قبیل، گر چه مبالغهآمیز بودند و مبدأ آقایى نیز شدند؛ اما از مایهاى اصیل خبر مىدادند که دعوت به ژرف نگرى و عمق بخشى به خواندهها و آموختهها بود. روش حوزهها، عمدتا بر تدفیق وتعمیق بود تا تند خوانى و سرعت. تکیه بر فهم بود تا گذراندن سریع مدارج و مراتب .این شیوه میمون، موجب مىشد که دانش پژوه، دقت را اساس کار قرار دهد. استاد عالیقدر جناب حسن زاده آملى حکایت کردهاند:
«زیج بهادرى» را 2 سال در خدمت ایشان (استاد شعرانى) مىخواندم. پس از آن فرمودند «مجسطى» شروع کنید. پیش خودم گفتم: چند با قواعد «زیج بهادرى» رااستخراج کنم... در چند مورد ماندم... صبح هم مجسطى را بردم و هم زیج بهادرى بهادرى را که مىخواهم پیاده کنم، نمىتوانم... قدرى تأمل کردند و فرمودند: باز زیج بهادرى شروع مىکنیم. در دوره دوم، مسلّط شدم (6).»
حکایت فوق، نشانگر التزام استاد و شاگرد به این شیوه مبارک است. در زندگانى استاد شهید مطهرى مىخوانیم که:
ایشان، در مباحث «قوه و فعل» سؤالات و مشکلاتى داشتند و براى بحث و حلّ آن، یک هفته مرحوم علامه طباطبایى را به تهران بردند و آن هفته را، به بحث و گفتگو گذراندند.
تأکید بر روش فوق، موجب مىشد که دانش پژوهان محافل دینى، در انتقال و تکامل معارف و علوم مذهبى احساس ضعف و کمبود نکنند و به سرعت در میدان بازدهى، گام پیش نهند و در مقام تدریس و نگارش، فواید وجودى خویش را عامّ گردانند. از مرحوم آیة الله دکتر بهشتى، نقل شده است که: به هنگام خواندن شرح لمعه، به تدریس معالم اشتغال داشتهاند(7). کسانى که به فاصله اندک این دو کتاب در مدارج تحصیلى و ژرفایى معالم، اندک آشنایى داشته باشند، به سهولت در مىیابند که ایشان با چه دقت و عمقى، کتابهاى درسى را خوانده و گذراندهاند.
4. اهتمام به تزکیه و تهذیب: حوزههاى دینى بر قاعده تعلیم و تهذیب استوار
بودهاند و از دانش پژوه، آن دو را طلبیدهاند. در ابتداى کسب دانش دین، این جمله شریف را بازگو کردهاند: «اوّل العلمه معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه».
حضرت آیة الله جوادى آملى حکایت کردهاند که:
«پدرم در ابتداى تحصیل، من را خدمت حضرت آیة الله فرسیو برد تا این جملات شریف را ،از زبان ایشان بشنوم و ایشان، چنان این جمله را براى من معنى کردند که هنوز مدیون سروش غیبى آن بزرگ استاد هستم (8).»
اهتمام به اصل تهذیب در حوزهها، مبدأ ترویج درس اخلاق و عرفان نظرى و عملى در حوزهها بود. بزرگانى نام آور، به تدریس اخلاق و عرفان در حوزههاى دینى، شهره بودند.
بزرگوارنى که دل و جان از دانش پژوهان، مىربودند. همگان توصیفات استاد شهید مطهرى را از درس اخلاق امام، بارها شنیدهاند و خواندهاند. استاد جعفرى از مرحوم سید عبد الهادى شیرازى حکایت کرده اندکه موقع ورود به نجف، 18 درس اخلاق شناخته شده در آن حوزه، وجود داشت (9). سلسله مدرسان اخلاق و عرفان در حوزه، چون سلسله فقه و فلسفه و... رشتهاى پیوسته و گسترده بود .
فضاى فوق، موجب رشد و گسترش روح معنویت در حوزهها بود. طلبه خویش را، فقط مقیّد به اتمام تحصیل نمىدانست، بکله به پرورش جان و روح نیز همت مىگمارد. نماز شب خوانها، مقیدان به زیارت عاشورا، رعایت کنند گان آداب و نسک و... انگشت شمار نبودند. در پرتوى گسترش چنان روح جان افزایى، مرتبطان به عالم غیب و ملکوت و صاحبان کشف و کرامات، فراوان بودند.
در ارتباط با مرحوم آیة الله شیخ مرتضى طالقانى، این حکایت را شاید از استاد محمد تقى جعفرى شنیده باشید، اما تازگى و طراوت آن، همچنان باقى است:
یکى از روزهاى آخر ذى حجه، پیش آقاى شیخ مرتضى طالقانى رفتم.فرمودند: درس تمام شد. تصور کردم مرادشان تعطیلات محرم است. گفتم درسها تعطیل نشد. فرمود: مىدانم درس تمام شده است. خر طالقان رفته و پالانش مانده. فهمیدم خبر رحلت خود را مىدهند. با آن که علامت بیمارى در ایشان نبود. از ایشان نکتهاى یادگارى خواستم. بعد در حال اشک فرمود :
تا رسد دستت به خود شو کارگر چون فتى از کار خواهى زد بسر(10)
مشابه حکایت فوق، در تاریخ زندگانى عالمان و دانش پژوهان دینى، اندک نیست. از مرحوم علامه امینى، نقل شده است که: ایشان، نیازى به کتاب «صراط المستقیم» اثر
شیخ زین الدین عاملى پیدا مىکنند و مطلع مىشوند که نسخه از آن در اختیار فردى در نجف است. در صحن حضرت امیر (ع) او را مىیابند و از او تقاضاى استفاده از آن نسخه را مىنمایند. فرد یاد شده، امتناع مىکند. علامه امینى، حتى به این نکته رضایت مىدهند که در راهروى منزل وى بنشینند و او نسخه را بیاورد و ایشان در همان جا، رو نویسى کند. اما او، این پیشنهاد را نیز نمىپذیرد. این برخورد، ایشان را آزرده خاطر مىسازد. به حرم حضرت امیر تشرف مىیابند و به سوز دل، بر مظلومیت حضرتش مىگریند. این که پس از چهارده قرن، شیعهاى از شیعیان وى، قصد نگارش کتابى در باره وى را دارد و به نسخهاى از کتابى، نیازمند است و حتى شیعه مدّعى پیروى او، از واگذارى و همراهى در این راه، ممانعت مىورزد.
علامه امینى، گفتهاند: در قلبش، ناگاه تغییرى حاصل آمد و تصمیم به زیارت کربلا گرفتند. در ابتداى ورود به کربلا، شخصى از آشنایان را دیدند و بهنگام برخورد، او پیشنهاد کرد که مقدارى کتابهاى خطى و کهنه، در اختیار دارد و ایشان خواست که آن کتابها را ببینند و علامه امینى پس از رؤیت کتابها، با اولین کتابى که برخورد مىکنند همان کتاب مورد نیاز ایشان «صراط المستقیم» بوده است.
حکایت فوق و موارد مشابه، نشان مقامات برجستهاى است که دانشوران دینى در پرتوى تزکیه وتهذیب ،پیدا کردهاند. ارتباط معنوى با اولیاى دین، بویژه ولىّ کبراى عصر و عنایت ویژه آنان به پایدارى و توانمندى آن در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله حیات حوزه، دلیل روشنى بر همسنخى و هم افقى روحانى بین حورویان و اسوههاى دیانت بوده است.
5. روابط عاطفى استاد وشاگرد: ارتباطات عمیق و دیر پا، میان اساتید و دانش پژوهان دینى، از خصایل ممتاز حوزههاى دیرین و کهن ما بود. روابط در سطح نبود. در محدوده زمان تحصیل و آموزش، متوقف نبود، در طول زمان، جارى بود. حتى نسلها را به هم پیوند مىداد و شاگرد را در برابر فرزندان استاد، به خضوع و خشوع وا مىداشت. گفتهاند که مرحوم شیخ انصارى براى فرزند استاد خود در بین درس، بر مىخاست و آخوند خراسانى، بر فرزند خود، پیشى نمىگرفت.
همچنین روایت کردهاند که تا زمان حیات میرزاى شیرازى ،مرحوم آخوند خراسانى بالاى منبر نرفتند وحرمت استاد خویش را، نگاهداشتند .
علامه طباطبایى تا سالیانى پس از فوت مرحوم سید على قاضى، (استاد گرانمایه اخلاق حوزه نجف) از عطر زدن خود دارى کردند و...
نگاهداشت حرمت استاد، شیوهاى معمول و متعارف بود. در خلق و خوى حوزه، جا گرفته بود و احیاناً اگر ناسپاسى بودند، در اقلیت بودند و مورد شماتت. از آن سوى، عنایت و الطاف استادان مبرّز اندک نبود. شاگردان، بهره ور از لطف روحانى و عاطفى آنان بودند. یکى از بزرگان گفتهاند:
« وقتى یکى از طلاب بیمار شد، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم دارویش را تهیه کرده و به منزل برده و به خانواده خود دستور داد که آن را آماده کند. سپس خودش دارو را به حجره آن طلبه آورد و حتى به خادمش نداد که بیاورد.»(11)
اساتید و مدرّسان حوزه، شیفته بقاى دیانت و مذهب بودند. با ایثار و از خود گذشتگى، و وادى تدریس پا نهادند نقل کردهاند که:
«چند روز شیخ انصارى دیرتر به درس آمدند، علت را پرسیدند، فرمود: یکى از سادات متمایل به تحصیل علوم دینى شده بود و خود ایشان متکفل آن، شده است.(12)»
از مرحوم آیة الله غروى، که از اساتید برجسته حوزه آمل بودهاند، نقل شده است که: ایشان در بعد از شهریور 20، حتى از گفتن صرف میر نیز امتناعى نداشت(13).»
روابط عاطفى و ریشه دار میان اساتید و شاگردان، فضایى روحانى و کم نظیر را پدید مىآورد. شیفتگى شاگردان به استادان گذشته و حال خویش، رعایت آداب شاگردى در برخورد با آنان، حضور استاد در صحنه زندگى و جزئیات روز مرّه فعالیت شاگرد و... تماما نشانه هایى از بقا و رشد حق شناسى در دانش پژوهان علوم دینى بود. رابطهاى که محدود به زمان نیاز شاگرد نبود. در کادر حقوقو ادارى، قرار نداشت، والاتر از محاسبات بازرگانى بود. در عمق ناپیداى روابط انسانى جاى داشت و روایات شکوه ارتباط انسان با انسان بود. موارد پیشین، گوشهاى از نکات ممتاز تاریخ حوزه است، امّا نبایستى این بیت را، تمام قصیده انگاشت. خصلت انسان و مجامعى که پرورى است. ما پسندیده اوست، آمیختگى حسن و خطاست؛ امّا ویژگى آدمى، خطا پوشى و مطلق پرورى است. ما پسندیدهتر مىداریم که جنبههاى حسن و خصایل ستوده، عرضه شود و از آن، اعماض مىکنیم. مدّاحى و ستایشگرى در جان و روانمان، ره یافته و گریز از این سرشت استوار، کارى ساده و آسان نیست.
با این مقدمه، اشارهاى به نقد احوال حوزههاى کهن صورت مىگیرد. این نقد هرگز به
معناى نفى تلاشها و استواریها نیست، بلکه کند کاو روشهایى است که در عدم توفیق شایسته و بایسته حوزههاى قدیم، تأثیرى اساسى داشتهاند.
در حوزه قدیم، نکات نقد آمیز نیز، اندک نبودند، نمونه هایى از این موارد را، در مباحث ذیل مىتوانید بیابید:
1. اتکا به کار فردى: کارهاى جمعى و گروهى در حوزههاى قدیم، به ندرت معمول بودند. معدود کسانى چون عیّاشى، علامه مجلسى و... بودند که به گونهاى از کار جمعى غافل نبودند، گر چه در آن موارد نیز، عمدتا استفاده از دستیاران براى تحقیق و تتبع بود و نه کار گروهى خالص. تکیه بر کار فردى، دو آفت عمده براى حوزهها داشت.
مشکل اولین آن، ابترماندن و هدر رفتن بسیارى از تتبعات و تحقیقات نیمه تمامى بود که با در گذشت صاحب اثر، نصیب طوفان حوادث مىشد و گاه از آن، حتى خاطرهاى نیز بر جاى نمىماند. در نقطه مقابل، حسن کارهاى گروهى آن است که به فرد خاص، وابسته نیست و در امتداد ایّام و تا زمان احساس نیاز، قابل پیگیرى است.
آفت دومى که از این شیوه بر مىخاست، پیدایش روحیهاى خاص و نامطلوب در میان حوزویان بود. اتکا به فردى، نوعى خود بینى و غرور شخصى را به همراه داشت. نویسندگان و محققان، در چارچوب خویشتن خویش گرفتار بودند. از آن، خط گرفته و بر گرد آن، طواف داشتند. انظار دیگران را نیز، از روزنه دید خویش دریافتند و به نقد و ردّ آن، پرداختند.
پیدایش روحیه اخیر، مختص به عالم تحقیق نبود، به مرور در میان حضور اجتماعى نیز، آثارى را بر جاى مىنهاد. احساس اطمینان به قول و فعل خویش و یأس و ناامیدى از تأثیر معاونت و همکارى دیگران، به خصیصهاى گسترده وشامل مبدّل مىشد که تربیت حوزوى، به تک روى وگریز از مقررات کارهاى جمعى بینجامد.
2. نقص سیستم گزینش: در حوزهها، مقولهاى بنام گزینش دانشجوى علوم دینى، چندان شناخته شده نبود. معدود مدارس و متولیان حوزههاى دینى بودند، در امر انتخاب طلبه، دقت و توجهى مبذول مىداشتند. نقل شده است که: «اعیان زادهاى به قصد طلبه گرى در مدرسه سپهسالار، خدمت شهید مدرس آمد و
مدرس او را نپذیرفت و در توضیح رفتار خویش: از وى پرسید: مجموعا بسته وباز کردن این دکمهها چقدر از شما وقت مىگیرد؟
آن جوان گفت مجموعاً ده دقیقه. مدرس فرمود: کسى که قبا پوشیدنش ده دقیقه وقت ببرد به درد طلبگى نمىخورد(14).»
عنایتهاى فوق، به ندرت معمول بودند. روال عمومى در حوزههاى دینى، جذب مطلق بود. هر کس مىتوانست در هر سن و سال، با هر میزان بهره هوشى و با هر گونه سابقه و پیشینه، در جمع طالبان علوم دینى درآید و کسوت و شمایل آنان را قالب خویش کند. استاد بزرگوار دکتر جعفر شهیدى، که از پروردگان حوزههاى دینى است، حکایتى شیرین و در خور توجه دارند:
«در مدرسه ما مردى بود به نام مشهدى على که ماهى دو دینار حقوق داشت و باید مدرسه را نظافت کند و به علاوه حوض مدرسه را دو روز یک بار از چاه عمیق مدرسه پر کند. کارى پر زحمت بود. طالبان علم، ماهى سه دینار شهریه داشتند... بارى دو دینار کم بود و مهمتر از آن، آب کشیدن از چاه چهل ذرعى. شب خوابیدیم و صبح برخاستیم دیدیم مشهدى على، کلاه را به عمامه تبدیل کرده آشیخ على شده جامع المقدماتى هم زیر بغل دارد. دو دینار هم به سه دینار رسید و شگفتر این که مشهدى على سابق و آشیخ على لاحق را دیدم که در مجالس، با کسانى چون شیخ غلامحسین اردبیلى و یا حاج سید محمود شاهرودى، معامله اکفأ مىکرد(15).»
نمونه فوق، منحصر به فرد و انگشت شمار نبود. عدد در خور توجهى از ساکنان حوزههاى دینى، کسانى بودند که به واسطه ضعف بهره هوشى و توانایى عقلانى، و بال حوزهها بودند. نه مراجع دینى، قدرت و توانایى طرد آنان را داشتند (چون مسایل بیشمارى را در پى داشت) و نه امید بهره دهى و ثمر بخشى در بقاى آنان در حوزهها بود بدین ترتیب، مخارج بیت المال مسلمین و اعتبار و آبروى حوزههاى دینى، وقف هزینه عدم سیستم گزینش شد و در برابر واقعیت موجود، هیچ کس راتوانایى مقابله و درگیرى نبود. هر مرجع دینى که به اقتدار مىرسید، در برابر این لشگر غیر مفید، ناتوان بود و جز سر تسلیم، چارهاى نداشت.
3. ضعف بینش سیاسى: دورى حوزههاى دینى از صحنه سیاست و قدرت، موجب شد که عالمان و طالبان فهم دین در گذشته ایام، وسواسى در فهم مسایل سیاسى
احساس نکند و خود را، از پیش زمینههاى درک مسایل اجتماعى دور نگه دارند. روزنامه خواندن، رادیو گوش دادن و مسایل اولیهاى از این قبیل، مخصوص گروهى خواص بود که چندان حرمتى در حوزه نداشتند. این سیر بى اعتنایى به وقایع سیاسى - اجتماعى، عامل آن بود که حوزههاى دینى در قالب کار آکادمیک و بعضاً خدمات جانبى و رو بنایى فرهنگى - اجتماعى، بسنده کنند و گامى، فراتر از آن نگذارند.
نکته فوق، گر چه به سرعت از آن عبور شد، واقعیتى قابل تأمل و حساس است. از یکى از نامداران عالمان دین، حکایت شد که ایشان در نوشتههاى خویش، از فتح قسطنطنیه به عنوان یکى از علایم آخر الزمان و ظهور حضرت حجت (ع) یاد مىکند، در حالى که آن عالم دینى، غافل بود که قرنها قبل، آن شهر توسط سلطان محمد پنجم فتح شد و اسطوره مقاومت ناپذیرى پایتخت بیزانس در هم ریخت.
از عالم اخلاقى مبرّزى، روایت کردهاند که: در سالهاى پس از شهریور 20، در جمعى سخن از نفوذ تودهایها بود. آن مرد بزرگوار، از معناى تودهاى پرسید. به او گفتند: مراد، بلشویکهاست. این پاسخ نیز، دردى از او دوا نکرد. مجدداً توضیح دادند که منظور کسانى هستند که از شوروى حمایت مىکنند. آن عالم متخلّق، در فهم معناى شوروى نیز مشکل داشت. تا این که اسم ارسها را بردند و مطلب، آسان شد!
حکایات فوق، گر چه طنزآمیز مىنمایند، اما از واقعیتهاى غیر قابل تردید پرده بر مىدارند. قداست روحانى در پرتوى ارتباط اندک با مسایل سیاسى - اجتماعى، تفسیر مىشد. هر عالم دینى و یا دانش پژوه مذهبى که کمتر به سیاست تعلق داشت و از آن، سخن به میان مىآورد، داراى احترام و موقعیت ارجمندترى بود. زهد و پارسایى عالم مذهبى، در اعراض وى از حوادث دنیوى تحلیل و تعبیر مىشد و این تلقیّات، انگیزه و عاملى مىگردید که گام زنان در وادى روحانیت، دل کندن از عالم سیاست و حذف تعلّقات اجتماعى را، در اصول پایه حیات فکرى و عملى خویش قرار دهند .
ما، جسارتاً، این دعوى را عرضه مىکنیم که: در تاریخ مبارزات صد ساله اخیر، نقش نهاد روحانیت در مبارزات سیاسى - اجتماعى کشورمان، نقشى پیوسته و مستمر نبوده است گر چه محدودى از روحانیان، تعلّق سیاسى خویش را پاس داشته و استمرار بخشیده بودند، امّا سازمان روحانیت، به شکل مقطعى و گذرا، به مسایل سیاسى و اجتماعى، دلبستگى نشان داده بود. پس از جنبش تنباکو تا قیام مشروطه، نهاد روحانیت درگیر همان مسایل علمى و خدمات جانبى بود و فقط عددى معدود (و اجازه بدهید که اضافه کنم: مطرود)
بودند که به فهم و پیگیرى مسایل سیاسى و اجتماعى، علاقهمندى نشان مىدادند. این دوره فترت و خلأ سیاسى را، در فاصله قیام مشروطه تا جنبش حجاب و از آن واقعه تا قیام نفت و از واقعه اخیر تا قیام 15 خرداد مىتوان مشاهده کرد و به صدق این ادعا راه یافت که نهاد روحانیت، به فهم سیاسى و تلاش فعّال اجتماعى، تعلّق خاطر نداشته و در کوران حوادث، گاه و بى گاه نیم نگاهى به آن افکنده است. این ادعا، گر چه تلخ و گزنده مىنماید، امّا صدها دلیل و شاهد قرین است و به دور از هر گونه مبالغه و گزافه گویى، عرضه شده است.
اینکه نام چند تن از نام آوران تلاشهاى سیاسى - اجتماعى حوزه را، مساوى با حرکت سازمان روحانیت بگیریم و آن را، نشانهاى از احساس مسؤولیت سیاسى نهاد حوزه بشمریم، مغالطهاى آشکار است و واقعیت را تغییر نخواهد داد.
در همین مقام، شایسته مىنماید که تلاش شایسته آن عدّه معدود، مورد سپاس قرار گیرد کسانى که موقعیت و حرمت خویش را، به مخاطره انداختند و فهم سیاسى و فعالیت اجتماعى را تکلیف دینى خویش دانستند و در جوى که تعلق سیاسى، خلاف تعّقل و تدین شناخته مىشد، تسلیم نگردید و فهم دینى خویش را شکوفا ساختند و با حضور در حوادث سیاسى و اجتماعى، موقعیت حوزه و دیانت را در تاریخ اجتماعى کشور، پاس داشتند.
4. فقدان سیستم ارتباطات و اطلاعات: حوزههاى دینى شیعى، از معدود مجامع سابقهدار تاریخى است که تقریباً بدون تشکیلات و سازمان، به کار خویش ادامه داده است ابتدایىترین و سادهترین نوع سازمانى، در نهاد روحانیت در جریان بود. دانش پژوه علوم دینى، فقط در محدوده اخذ شهریه و حجره، با سازمان حوزه ارتباط داشت و این دو نیز، عمدتاً، مقید به امتحان و یا مقرارت خاص نبود.
سیستم آزاد فوق، محسّناتى را داشت، همانگونه که جوامع به دور از نهادهاى اجتماعى و سیاسى، فاقد حسن نیستند. طبایع پیشرو و آزاده، بدون محدودیت و با فراغ خاطر، توانایى پیشتازى را داشتند. انتخاب آنان، سامان بخش آینده شان بود. در گزینش استاد، حوزه، مدرسه، نوع متن درسى، چگونگى قرائت و آموزش، حجم کّمى متون درسى، افزایش و یا کاهش مواد درسى و دهها مسأله دیگر، دانش پژوه دینى، با هیچ گونه سؤال و بازخواستى مواجه نبود و این قلمرو آزاد، به او میدان ظهور و بروز مىداد و قابلیتها را، به
نمایش در مىآورد.
اما بایستى در یافت که چرا جوامع، از نهادهاى بدوى به سازمانهاى اجتماعى رو آوردند؟ ضرورتهاى این تغییر و تحول چه بود؟ و اصولاً چه رابطهاى بین توسعه اجتماعى و توسعه سازمانى است؟ تأمل در عوامل و ریشههاى آن، این امکان را به ما مىدهد که به مضرّات ایستایى نظام سازمانى حوزه، توجه کنیم و آفات آن را، به دقّت دریابیم .
همواره میان وظایف ساده و سازماندهى غیر پیچیده، ارتباطى تنگاتنگ است و در نقطه مقابل، وقتى که تکالیف و مسؤولیتهاى یک مجموعه، سنگینتر و دشوارتر شد، ضرورت برنامه ریزى، تقسیم کار، اعمال مدیریت و... که تماماً نمودهاى سازمان پیچیدهاند، آشکارتر نمایان تر مىگردند.
در ابتداى تاریخ تشکیل حوزهها تا مدت زمانى مدید و طولانى، روحانیت با جوامع کوچک و محدود در تماس بود. جوامعى که با جامعههاى اولیه، مشابهتهاى فراوانى داشت، به دور از پیچیدگى و آمیخته با بساطت و سادگى. اما توسعه فعالیتهاى اجتماعى، ایجاب مىکرد که نهاد حوزه نیز، تغییرات جدى پیدا کند و در فرم ساختار، دگرگونى کیفى بیابد، امّا متأسفانه این روند صورت نگرفت و روحانیت در بخشهاى متفاوت از حوزه وظایف خویش، به تغییرات اجتماعى بذل توجه ننمود.
حاصل جریان فوق، آن شد که حوزه، با سازمانى خرد و کوچک، عهده دار مسؤولیتهاى بزرگ گردید. عدم تناسب میان حوزه وظایف با سازمان مدیریت، ناهماهنگیها و دشواریهاى سختى را در پیشاپیش حوزه نهاد و یکى از عمدهترین آن، فقدان سیستم ارتباطات و اطلاعات کارآمد بود.
مجموعههاى کارآ، به دو مسأله اساسى نیازمندند:
1. اطلاعات قوى و توانمندى که حوادث مرتبط را از خارج و داخل مجموعه گرد آورد و به آن، سازمان دهد.
2. ارتباطاتى فعال میان بخشهاى مجموعه و خارج از مجموعه در این مقام، بایستى اعتراف کرد بدوى بودن سازمان حوزه، موجب شد که هیچ یک صورت نگیرد و نهاد روحانیت، با حداقل میزان اطلاعات و ارتباطات، روز مرّگى کند. به عنوان نمونه، این که حوزههاى کوچک و بزرگ، چه قابلیتهایى را دارند، در چه زمینههایى قوت و ضعف دارند، تجارب آموزشى اساتید و مدارس چیست و چگونه مىتوان از آن بهره گرفت، با چه مجامعى مىتوان ارتباط یافت و با آنان مبادلات علمى - فرهنگى داشت و صدها مسأله دیگر در هیچ نهادى از سازمان حوزه، مورد پیگیرى و توجه نبودند.
نتیجه فقدان اطلاعات و ارتباطات کار آمد، آن بود که هر حوزهاى (و بهتر بگوئیم هر مدرسهاى) در حصار خویش قرار داشت و آنگونه عمل مىکرد که آنرا مناسب مىانگاشت، بدون آن که از تجارب دیگران، کسب اطلاعى کند و یا اگر چنان قصدى را داشت، امکان دستیابى به نتیجه و اخذ تجربهها را داشته باشد. محصول چنان روندى، هماهنگى مطلق در آموزش، تحقیق، تبلیغ و مسؤولیتهاى دیگر حوزهها بود. آفتى که امکانات مالى و انسانى رابه گونهاى مداوم، هدر داد و بازدهى مناسب را، از حوزههاى دینى دریغ داشت.
.5 ثبات گرایى: قداست عالمان و مرجع دینى، موجب آن مىشد که با روشها و شیوههاى آنان نیز، همچنان رفتار شود. اندیشه تغییر و تبدیل در سیستمهایى که گذشتگان ساخته و پرداخته بودند، مسموع و مقبول نبود. ره چنان رو که رهروان رفتند، شعارى همگان پسند بود و این پندار عام، سبب آن مىشد که تأمل در شیوههاى نو، با اقبال مواجه نگردد، بلکه نوعى نقد و طعن را نیز به همراه داشته باشد.
بسیارى از سنتّهاى معمول، به پشتوانه سابقه تاریخى، ماندگار ماندهاند و هیچ کس را یاراى تغییر و درهم ریزى آن، نبوده و نیست. به عنوان نمونه در شیوه اخذ وجوهات و توزیع شهریه، شاید بتوان ادعا کرد که از زمان شیخ انصارى و یا حداقل از دوره سید بوالحسن اصفهانى تا کنون، هیچ تغییرى نکرده است. موارد و مسایل دیگر، نیز مشابه این مورد است. ترس از تغییر و دگرگونى، تقریباً در تمامى زعماى حوزه و مؤثرّان نهاد روحانیت، به عنوان خصلتى تقریبا بدون استثنا، در آمده بود. همگان به آن عادت کرده بودند که آن چنان که تربیت شدهاند، به پرورش دیگران بپردازند. نوآورى و ابتکار در متدها و سنتها، امرى غیر متعارف بود. حتى استفاده از ابزارهاى نو چون استفاده از بلند گو (در درسهاى پر جمعیت) نوار کاست ومسایلى از این قبیل، در دهه اخیر متداول گردید و گذشتگان، ورود این گونه ابزارها را به حوزه درس و بحث، نوعى تجمل گرایى ومخالف شؤون حوزه تلقى مىکردند! درخور توجه است که یکى از اساتید بزرگوار معاصر که مدتهادر مقابل ضبط شدن دروس، مقاومت مىکردند، پس از مدتى، با حسرت از این نکته یاد مىکردند که دروسى را عرضه کردهاند که ضبط نشده وفرصت تجدید آن نیست//.
معضل متون درسى نیز در همین نکته (ثبات گرایى) نهفته است. بزرگوارى مؤلفان آن
آثار و نیز عادت به آن شیوه تحصیلى، موجب شده که دعوت به تغییر و اصلاح متون درسى، با نوعى بدبینى مواجه شود و منادیان اصلاح، سنّت شکن و درهم ریزنده نظم و نظام حوزه، به حساب آیند. کسانى که متون درسى خاصى را خواندهاند و به تدریس آن، پرداختهاند، دعوت به تغییر و اصلاح را، منافى با گذشته خویش و گذشته حوزه، مىپندارند و از این موضع، به دفاعى سرسختانه از متون موجود، مىپردازند. اینان، از این نکته غفلت دارند که دعوت به تغییر و اصلاح، بدون بازآموزى از تجارب گذشته مطرح نبوده و نیست و بى تردید، متون درسى گذشته و تجارب مدرّسان آن نقشى استوار و اساسى در ایجاد و تکامل متون درسى نو خواهد داشت.
در مقوله نظام و مدیریت حوزه نیز، آفت حفظ وضعیت موجود نمایان است. دلهره تغییر، چنان عام و گسترده است که بسیارى به وضع ناقص موجود رضایت دادهاند و آن را بر تحولات لازم و ضرورى در نظام حوزه ارجح دانستهاند. مکالمه و بحث با گروههایى از هوا خواهان عدم تغییر در شرایط موجود، این نکته را آشکار مىسازد که استدلال عمده آنان. در ترس و نگرانى نهفته است. هرگونه تغییر، بویژه در ابعاد اساسى و گسترده، براى آنان دلهره زاست و بنیاد ترس و هراس، چنان در رگ و ریشه آنان ره یافته که اندیشه تحول در مبانى مدیریت نظام حوزه، کارى نابخردانه و متهوّرانه تلقى گردیده است. اینان، این گونه حرکات را به خامى و شور جوانى، باز گردادندهاند و دعوت اصلاح نهاد مدیریت را، شورشى بى فرجام انگاشتهاند.
آفات عمده روحیه محافظه کارى و ثبات گرایى که به برخى از مصادیق آن اشاره شد، ایجاب مىکندکه در حوزهها، روح تحول و تنوع و ابتکار تبلیغ شود. به جاى آن که به متبحّران در متون درسى کهن، شیوههاى تبلیغ و تحقیق دیرین و... بها داده شود،از همگان دعوت شود که موضوعات، متون، روشها و شیوههاى نو را عرضه کنند و براى طرحهاى نو، امتیازاتى در خور و شایسته، در نظر بگیرند. تغییر در جهتگیرى، مىتواند روحیه عامّ و شامل تصلّب به گذشته را، به روح نو گرائى و ابتکار رهنمون سازد و در پرتوى آن، حوزههاى دینى با چرخ متحرک زمان و جامعه، هماهنگ گردد.
وضعیت موجود
حورههاى جدید، در دوره فترتى قرار دارند. پارهاى از امتیازات گذشته حوزهها در محافل حوزوى جدید، کمرنگ شدهاند. قناعت و پارسایى که وصف ممتاز روحانیت بود، اینک برج و باروى آن در هم ریخته و آثار انهدام و کهنگى در این شأن رفیع، نمایان و آشکار گردیده است. گر چه بخشهایى در خور توجه، از طلاب علوم دینى، مشکل معیشت دارند؛ امّا در میان همان اکثریت محروم، شیفتگى به زندگى شایسته و مرفّه، کم و بیش، نمایان است. موج رفاه خواهى و تجمل گرایى، نهاد روحانیت را نیز، متأثر ساخته و حوزهها را به هماهنگى با کاراوان زندگى نوین فرا خوانده است.
مشکل دیگر حوزههاى معاصر، کمرنگ شدن عشق و شیفتگى به آموزش و تدریس است. اساتید و دانش پژوهان، عمدتاً، در حدّ متوسط، به درس و آموزش، اشتغال دارند.
متأسفانه با توجه به کم بود آمار و بهتر بگوییم: فقدان آمار و سنجش در حوزه، نمىتوان رقم دقیقى را از میزان ساعات اشتغال درسى در طول سال عرضه کرد.
البته اشتغالات جنبى فرهنگى اجتماعى حوزویان پس از انقلاب اسلامى و نقش فعال بسیارى از آنان در جبههها( زمان جنگ تحمیلى)، نهادهاى انقلاب، دانشگاهها و... در این مسأله نقش داشته که نباید نادیده انگاشت.
در زمینه مسائل اخلاقى، علایم افول آشکارتر و روشنتر خود را مىنمایانند: در صد بسیار معدود و محدودى، به آداب و نسک مستحب شرعى پایبند و مقیدند. بسیارى از طالبان علوم دین، چونان دینداران عادى و معمولى، در حدّ تقید به اوّلیات دینى (چون نماز خواندن، روزه گرفتن و...» اکتفا کردهاند.
دیندارى آنان، بر تودههاى عوام و ناآگاه، تمایزى و تشخصى ندارد. اداى واجبات اولیه و اشتغال به درس و بحث (در بهترین فرض آن) روشى معمول و شایع گردیده و توّجه به مسایل عبادى و پرورش روحانى، امرى مغفول و غیر معمول شده است. علاوه بر آن که نابهنجاریهاى اخلاقى، عدم رعایت شؤون و آداب اجتماعى ومسایلى از قبیل، گاهى رخ مىنماید و مشکل اساسى براى سازمان روحانیت، ایجاد کرده و مىکند.
در حوزه روابط استادان و شاگردان نیز، اختلالى آشکار، محسوس است. الفت
شاگردان با اساتید، کاهش یافته است. روابط آموزشى بر ارتباطات عاطفى ارجحیت پیدا کرده است.
دانش پژوه تا مدت نیاز به استاد، با او مرتبط و پیوسته است و با انقطاع دوره نیاز، روابط پایان یافته تلقى مىشود. بسیارى از شاگردان، یادى نیز از اساتید خویش در خاطره نمىآورند و یا قدرشناسى خویش را به هنگام برخورد، نشان نمىدهند. استادان نیز، در این تغییر روحیه بى سهم نیستند. اشراف و پیگیرى احوال علمى و حتى شخصى شاگردان، روشى غیر متعارف گردیده است. ارائه و انتقال درس و قطع رابطه تا درس آینده، معمولىترین و متداولترین روش، شده و در نتیجه، روابط صد در صد آموزشى که در محاظ جدید آموزشى، حاکم و گسترده است، به حوزههاى دینى نیز ره یافته و خطر فراگیرى و گستردگى آن جدّى و اساسى شده است.
حوادث فوق، نکات منفى و نامناسب در حوزههاى معاصر است، اما از سوى دیگر، تحولاتى در حوزههاى جدید رخ نمایانده که مغتنم و سودمند است. تعمیم وتعمیق آن، مىتواند آثار مبارک و ارزندهاى را، بر جاى نهد. اشاراتى کوتاه به گوشه هایى از این تغییرات، مفید و سودمند مىنماید:
1. حساسیت سیاسى: حوزههاى معاصر، روزگار بى تفاوتى را، پشت سر گذراندهاند. دورانى که روزنامه خواندن، مجله نگاه کردن، رادیو گوش دادن و... جرم وگناه بود، اینک سپرى شده وموج دلواپسى وحساسیت درباره مسایل اجتماعى و سیاسى کشورمان و جهان اسلام، بسط و گسترش یافته است. صد البته در این واقعه، بایستى نقش پیر مراد حوزههاى دینى را، به خاطرهها زنده نگاه داشت که به گفته یکى از عالمان متخلّق زمانمان:
«و اما طلبههاى امروز با واقعیتهاى اجتماعى بیشتر سروکار دارند و بهتر به درد اجتماع مىخورند و این همه از برکات وجود امام است. ایشان این حرکت را ایجاد کرد و به حوزهها حیات داد»
2. جامع نگرى دینى: حوزهها، به مرور به «دانشکده فقه» مبدل شده بودند و فقه نیز، در ابعادى خاص: (عبادات و پارهاى از کتابهاى معاملات) پیگیرى و تحقق مىگشت. این روند، به آسیب پذیرى دین و جامعیت آن، مىانجامید. چیزى که آثار و
علائم آن آشکار و عیان بود. در این میان، نگرشى همسوگرایانه و نظام وار به دیانت، بسیار نادر بود. دهه هاى اخیر، در حوزههاى دینى تلاشهایى صورت گرفت تا اسلام، در کلیت آن شناخته شود و تفسیر گردد. این کوششها، بى ثمر نبود. مجموعهاى در خور توجه از نیروهاى کارآمد را به خود خواند و آنان را، در جاذبه این اندیشه قرار داد.
حرکت انقلاب اسلامى و پیروزى آن، این روند را سرعت بخشید و اینک کمتر طلبهاى را مىتوان ییافت که در باور فکرى خویش، یک بعد نگرى را پیشه کند. گر چه نظام جارى حوزه، هنوز علقهاى به گذشته دیرین دارد، امّا نظام فکرى حوزویان دگرگون گشته و اکثریت آنان، این باور اصیل را پذیرفتهاند که بایستى اسلام را در قالب نظامى جامع ببینند و به شناخت و تبیین آن بپردازند. این تحول بنیادى، مىتواند منشأ آثار خیر و مبارکى باشد که کم و بیش، جوانه هایى از آن آشکار گشته است.
3. ارتباط با مؤسسات جدید: رفت و آمد و معاشرت با نهادهاى نو ( آموزشى و یا اجرایى ) سودمندیهایى را در پى داشته است. روح برنامه ریزى، مقررات کارهاى جمعى و مسایلى از این قبیل، به مرور در حوزههاى معاصر، ره یافته است. گر چه هنوز این آثار، ریشه دار نگردیده و مجموعه نهاد حوزه را در بر نگرفته است، اما امید به گسترش آن ،دور از انتظار نبوده و نیست.
4. ورود ابزارهاى نو: شرایط پس از انقلاب و فراهم آمدن پارهاى ازامکانات، موجب آن گردیده است که برخى از امکانات جدید آموزشى - تبلیغى در اختیار حوزهها قرار گیرد. امکانات سمعى - بصرى و اخیرا دستیابى به کامپیوتر در راه تحقیق و تتبع و نشر، گر چه استفاده بهینه از این امکانات، صورت نمىگیرد (و خود موضوع کلام مستقلّى است) امّا ورود این گونه ابزار و آلات، روند نوى به سیر حرکت علمى - تبلیغى در حوزهها خواهد داد و همراه خویش، فرهنگ و نگرش جدیدى را پدید خواهد آورد. بینشى که حوزه را به روند جارى در سطح جامعه، هماهنگتر و سازگارتر خواهد کرد.
5. اعتقاد به نظم و تشکیلات: ورود نیروهاى دانش آموزى - دانشجویى به حوزههاى دینى پس از انقلاب و از سوى دیگر تأکیدات و پیگریهاى امام راحل و رهبر معظم انقلاب، در نظم و تشکیلات موجب شد که تفکّر نظم حوزهها در بى نظمى است، به
مقدار در خور توجهى کمرنگ شود و اعتقاد به لزوم سیستم و نظام براى حوزه، تقریباً گسترش بیابد. مخصوصاً نیازمندیهاى حکومت و نارساییهاى خدمات حوزه، این احساس نیاز را، تشدید کرد و در شرایط حاضر، گر چه در چند و چون سیستم حوزه، سخن بسیار است، امّا شاید کمتر کسى را بتوان یافت که از نوعى اصطلاحات و تغییر سیستم دفاع نکند و آن را، لازم و ضرورى نشمرد.
6. رواج کارهاى گروهى: امروزه، در حوزههاى دینى دهها مجمع و نهاد خصوصى و یا دولتى را مىتوان یافت که به نوعى، به کارهاى گروهى اشتغال دارند. کارهاى گروهى حوزه، گر چه بى نقص و عیب نیست؛ اما به عنوان گام اولین، مبدأى میمون و مبارک است. رواج کارهاى جمعى و همدلى گروهى، بینش و روحیهاى خاص را سامان مىدهد که بسیار مغتنم و سودمند است که به گوشه هایى از آن اشاره داشتیم.
7. استفاده از شیوههاى جدید تبلیغ: در کذشته ایام، تبلیغات حوزوى، عمدتا، شفاهى و گفتارى بود. خطابه و منبر، اصلىترین و شاید اسباب منحصر تبلیغ دیانت بود. در حوزههاى معاصر، استفاده از کتابت و قلم، رواج یافته است. امروزه شاید صدها طلبه و یا محقق حوزوى را بتوان شمرد که در نشریات حوزوى و یا غیر حوزوى، به نشر افکار و اندیشههاى دینى مشغولند و این ارقام، رو به تزاید و تصاعد است. در صحنه تبلیغ تصویرى (تئاتر - فیلم)گر چه کار ناقص و کند بوده است، اما کم و بیش، گامهایى لرزان و بطیئ، دیده مىشود.
شرایط فوق، مىتواند امیدواریهایى را بر انگیزد. همگان مىدانیم که شرایط نو، شیوههایى را مطلبد که پاسخگوى انبوه نیازها باشد و استفاده از تمامى راههاى ممکن، تنها چاره راه خواهد بود. توجه به وضعیتى که ترسیم شد (اگر مورد پشتیبانى و حمایت زعماى حوزه قرار گیرد) این زمینه را پدید خواهد آورد که افق روشنترى در فضاى رسالت تبلیغى حوزه، تصویر گردد.
نکته پایانى
در خاتمه کلام، این جمع بندى قابل دسترسى است که در «تحول حوزه» بایستى شرایط گذشته و حال حوزه را، از ذهن دور نداشت. نکات ممتاز حوزههاى دیرین راتقویت و یا احیأ کرد عوامل کمرنگ شده آن نقاط را دریافت و راههاى رفع آن را، ارزیابى و بررسى کرد. از سوى دیگر، نباید موج نوى را که در حوزهها، آغاز شده است، نادیده گرفت و به آن، کم بها داد. نادرست مىنماید که تکیه بر تاریخ گذشته، موجب شد که از حرکت سربازان گمنام تلاش امروز حوزه، غفلت شود و یا با دیده بدبینى و سؤ ظن نگاه گردد.
باور ما، آن است که هر گونه طرح و برنامه ریزى در زمینه تحول حوزه، بایستى بى نظیر و بى توجه به گامهاى مثبت جدید نباشد و از گام زنان آن وادى، طلب نصرت و اعانت کند و براى آنان، بهایى جدّى را بپذیرد. تنها تأکیدات مقام معظم رهبرى، نبایستى موجب بذل توجهى مقطعى به این عناصر شود، بلکه بایستى این سیاست، روشى مستمر و مداوم باشد.
مطلب یاد شده، یکى از اولىترین و اساسىترین گامهاى تحول حوزه است و اصلاح مناسب در گرو تلفیق دقیق ارزشهاى پایدار حوزههاى قدیم و معاصر است. گذشته گرایى محض و یا نو گرایى خالص، ضرباتى جبران ناپذیر به سیر حوزه وارد خواهد ساخت .لطمات وخساراتى که جبران آن، چندان آسان نخواهد بود.
«حوزه»