زهد، زیستى شایسته 4

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


آداب و اخلاق اهل علم (9)
قسمت چهارم‏
در نوشتار پیش، سخن از زهد بود و ساده زیستى. از روح منیع و آشناى به حقایق که در صفاى قناعت مى‏زید و گوهر جان را اسیر عالم خاک نمى‏کند.

سخن از زاهدى بود که به جهان فرودین و زخارف فریباى دنیا دلبسته نیست و از لذات زود گذر و دام شهوات رهیده و از تنگناى تعلقات مادى بیرون جسته است.

اکنون در این نوشته، سخن از دلبسته به دنیا و رفاه زده است که پیوسته در کامجویى مى‏زند و راه افزونخواهى مى‏پوید. همتى جز پروردن هوسها و ارضاى شهوات ندارد. دنیاى آز و نیاز، او را از استغناى روحى و جهان بى نیازى محروم ساخته است.

دلبستگى به دنیا پست، آدمى را از مسیر کمال معنوى باز مى‏دارد. تعلقات دنیا براى او هدف مى‏شود و به جانب پاکیها و روشناییها و روشناییها اوج نمى‏گیرد. عمر خود را در چهار دیوارى تن سپرى مى‏کند و رخصت جولان از این حصار خاکى را نمى‏یابد.
شیفتگى به دنیا و زخارف آن، باعث مى‏شود که آدمى طمع به دونان بندد و وقار خود را گم کند و کف در پى گرفتن پستى بگشاید .اشخاص رفاه زده و کامجو، سعادت را در اشباع هوسها و ارضاى شهوات مى‏دانند و لذت را از ثروت و جاه، پوششهاى پربها و خورشهاى گوارا مى‏جویند. تجمّل و ترفّه آدمى را تسلیم مفاسد دنیا مى‏کند. او را مقهور اشیاى لوکس، مصرف، نیازهاى کاذب و فخر فروشیهاى هوس‏انگیز مى‏نماید.

نگرش مرفهانه و برخورد تجملگرایانه به دنیا و ابزار زندگى، آثار سؤ اقتصادى و اخلاقى فراوانى را در پى مى‏آورد و زندگى سالم را تهدید مى‏کند. از این روى، گسترش فرهنگ زهد و تلاش و طرح زندگى ساده و با قناعت، اضافه بر آثار بسیار ارزشمند اخلاقى و روحى، در مسایل اقتصادى و اجتماعى نیز بسیار مؤثر است.

اکنون و در این شرایط ویژه براى رهایى از گردنه‏هاى عظیم اقتصادى و توفیق در امر بازسازى، راهى جز حاکم کردن شیوه صرفه جویى و ساده زیستى نیست.

اگر خواسته باشیم، بنیه‏هاى اقتصادى را تقویت کنیم و طرحهاى اساسى و انقلابى را براى ریشه کن کردن فقر و محرومیت، به کار بندیم، باید در مصارف شخصى و هزینه‏هاى زندگى، راه اعتدال و قناعت را پیشه کنیم. تجملّات، تنوع طلبیها، مصارف کاذب و... گذشته از پیامدهاى اجتماعى و اخلاقى که دارد، تواناییهاى اقتصادى را نیز مى‏بلعد و تلاش براى رسیدن به استقلال اقتصادى و خود کفایى را نافرجام مى‏کند.

حاکمیت فرهنگ رفاه زدگى و اسرافکارى، زیانهاى نگران کننده‏اى به بار مى‏نشاند. تنبلى، ذلت پذیرى، هوسبازى، فساد، رکود اقتصادى، نابودى منابع طبیعى و ترویج ضد ارزشهاى نظام سرمایه دارى و... آفتهایى است که از تجمّل و ترفّه بر مى‏خیزد. توجه به این گونه پیامدها و آگاهى به نقش تخریبى آن در سقوط ملّتها، مى‏تواند در چگونگى نگرش به مادیّات و میزان بهره‏مندى از آن و جهت دهى تلاشها و کوششها مؤثّر باشد.

به اندازه مجالى که این نوشتار دارد، به برخى از آثار سؤ تجملگرایى و رفاه
زدگى، که عمده‏ترین اثر آن نابودى و سقوط تمدن بشرى است، اشاره مى‏کنیم:
.1 گسترش فساد
هنگامى که زرق و برقهاى مادّى، پرخرجیها و گرایش به زندگیهاى تجملى گسترش یافت، هزینه‏هاى مصرف بالا مى‏رود و دخل و خرج ناهماهنگ مى‏شود. افراد براى همگامى با زندگى، ناگزیر راههاى در آمد را گوناگون مى‏کنند و براى تأمین مخارج متنوع و سنگین، خود را ملزم به رعایت ضوابط و ارزشها نمى‏بینند. این جاست که تجمل، «آشیانه فساد» مى‏شود و در سایه خود، انواع کژیها و مفاسد را پرورش مى‏دهد.

انسان رفاه زده، هدفى جز ارضاى هوسهاى کاذب ندارد. اندیشه وى جز بر گرد رفاه و سرگرمیهاى آن نمى‏گردد. ارزشها پایمال مى‏شود. مصرف زدگیها، جاى کار، تولید و پیشرفت را مى‏گیرد. در چنین فرهنگ و جامعه‏اى، خوشگذرانى، ولخرجى و تفاخر به زرق و برقها رواج مى‏یابد و کم‏کم جاى ارزشهاى اصلى را مى‏گیرد. افراد تن پرور و تجملگرا خوشنامتر و مطلوبتر جلوه مى‏کنند. از این گرایش و منش، پیامبر اکرم (ص) در گفتگویى با اباذر، ابراز نگرانى مى‏کند و چنین ملتى را بدترینها نام مى‏نهد:

«یا اباذر سیکون ناس من امّتى یولدون فى النّعیم و یغذّون به همّتهم الوان الطّعام و الشاب و یمدحون بالقول. اولئک شرار امتى.(1)»
به زودى مردمى از امت من مى‏خواهند بود که در دامن نعمتها تولد مى‏یابند، همتشان غذاها و نوشیدنیهاى گوناگون و رنگارنگ است. اینان، مورد ستایش نیز قرار مى‏گیرند. ایشان بدترین افراد امت من هستند.

در چنین جامعه و فرهنگى، روحیه تفاخر زنده مى‏شود و چون خواهشها و نیازهاى کاذب و جو مصرفگرایى رونق مى‏یابد و هزینه‏ها بالا مى‏رود، مردم براى

دست یابى به خواسته‏هاى خود، از شیوه‏هاى چاپلوسى، رابطه و... بهره مى‏گیرند. تقسیم درآمدها و دارییها، ناعادلانه مى‏شود و تعادل آن به هم مى‏خورد. گروهى به ثروتى بیشتر دست مى‏یابند و بسیارى نیز محروم مى‏مانند، اختلافهاى طبقاتى، روز به روز زیادتر مى‏گردد. گروهى خود خواه و بخیل در دریاى ناز و نعمت و تفنّن بى حد و حساب غرق مى‏شوند و سراپاى وجودشان وقف اطوار تصنعى و فنونى مى‏شود که از شؤون انسانى به دور است. در کنار این طبقه برخودار، خیل عظیمى شکل مى‏گیرند که گرفتار صدها نوع نیازو محرومیت خواهند بود و انواع مفاسد و عقده‏هاى روانى مبتلا. تجمل و اسرافکارى، نخست باعث فساد صاحبان آن مى‏شود و سپس به دیگر گروههاى جامعه سرایت مى‏کند. به فرموده امام خمینى:

«این (خوى کاخ نشینى) اسباب این مى‏شود که انحطاط اخلاقى پیدا شود. اکثر این خویهاى فاسد از طبقه مرفّه به مردم دیگر صادر شده است.(2)»

تنوع خواهیها و روى آورى به مصارف زاید و تجملى، آدمى را از معنویات دور مى‏سازد و زمینه‏هاى لغزش و انحراف را آماده مى‏کند. رقابتهاى تفاخرآمیز، رو به گسترش مى‏نهد و هر روز از گروهى به گروه دیگر منتقل مى‏شود.

در پرتو روحیّه زاهدانه و زندگى در حدّ کفاف و قناعت است که مى‏توان از دام چنین آفاتى رهید و ضمن بهره ورى سنجیده و عادلانه از مواهب مادى به دیگر نیازهاى معنوى نیز دست یافت.

.2 ذلت پذیرى‏
شالوده فرهنگ و جامعه اسلامى بر کرامت و عزّت بنا شده است که آزادى و تلاش، دو ویژگى اصلى آن به شمار مى‏روند. مسلمان، با کوشش فراوان و قناعت وساده زیستى، مراقب عزّت خویش است. کرامت خود را در پاى اسارت به خواسته‏هاى کاذب و تجملى قربانى نمى‏کند. راه سازش و زبونى را پیش
نمى‏گیرد. در فرهنگ تجمّلى است که تعیّش جاى دلیرى مى‏نشیند و تلاش و کوشش به تنبلى و رنگ پذیرى بدل مى‏گردد. طبعى که به رفاه و آسایش‏طلبى خوى کرد، احساس قدرتمندى، شجاعت و آزادى، در او فروکش مى‏کند. مردم لذتجو، اهل مبارزه نیستند. براى رهایى از وابستگیهاى اقتصادى و کسب استقلال، باید دشوایها و محرومیتهایى را تحمل کرد که با طبع رفاه جویانه نمى‏شود به سراغ آن رفت. براى رهایى از چنگ فریبندگیهاى سرمایه دارى و وابستگیهاى ذلت بارش، نیاز به ملتى قانع و آزاد از شیفتگیهاى مادى است. اکنون فرهنگ و هویت ملى و مذهبى ما در نبردى تمام عیار با ارزشهاى سرمایه دارى است. هجوم همه جانبه سرمایه دارى را بیش از پیش احساس مى‏کنیم. سرمایه ما فرهنگ قناعت و پیراستگى از شیفتگیهاى دنیاست که هم سرمایه دیرین ما بوده و هم مایه افتخار ماست. براى رویارویى با فرهنگ مهاجم سرمایه دارى، نیاز به جامعه‏اى کوشا و قانع داریم. با روحیه رفاه‏طلبى، نمى‏شود به جنگ استعمار و مظاهر فرهنگى آن رفت.

امام خمینى در این زمینه مى‏فرمایند:

«آنها که تصور مى‏کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایه دارى و رفاه‏طلبى منافاتى ندارد، با الفباى مبارزه بیگانه‏اند. و آنهایى هم که تصور مى‏کنند سرمایه داران و مرفهان بى درد، با نصیحت و پند و اندرز متنبّه مى‏شوندو به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آن کمک مى‏کنند، آب در هاون مى‏کوبند. بحث مبارزهورفاه وسرمایه، بحث قیام راحت طلبها، بحث دنیا خواهیو آخرت جویى، دو مقوله‏اى است که هرگز با هم جمع نمى‏شوند وتنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیّت و استضعاف را چشیده باشند.»

67/4/26
.3 سقوط و نابودى
در بخش قبل یاد آور شدیم که تجمل و رفاه، به اسراف و تبذیر منتهى شده و در نتیجه، منشأ فساد مى‏گردد. یعنى هنگامى که از درآمدها به طور شایسته استفاده نشد و در مصارف ناروا هزینه گشت، اضافه بر نابسمانیهاى اقتصادى، پیامدها یکدیگر اجتماعى و اخلاقى نیز خواهد داشت. این کمبودها و دشواریهاى اقتصادى و مفاسدى که از آن سرچشمه مى‏گیرد، به گونه‏اى طبیعى در سرنوشت جامعه و ملت تأثیر سؤ مى‏گذارد و در نهایت، منجر به فرو پاشى و نابودى مى‏شود.

قرآن کریم، این موضوع را به صورت قانون و سنت بیان کرده و رفاه و خوشگذرانى را عالم سقوط مى‏شمارد:

«و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الاقلیلا و کنا نحن وارثین»(3)
و چه بسیار قریه‏ها از میان بردیم که از زندگى خود گرفتار سرمستى شده بودند و این خانه‏هاى آنان است که پس ازایشان جزاندکى روى آبادى ندیده و ما آنها را به میراث بردیم.

لغت «بطر» که در آیه شریفه آمده است، به معناى شق و شکافته شدن است. شادى و خوش گذرانى، زندگى مرفهانه و تجملى، باعث شکافته شدن مرز اعتدال مى‏شود. طرب و رفاه، باعث تجاوز از حد اعتدال و حقیقت مى‏گردد. گویا حق شکافته مى‏شود و از آن تجاوز مى‏شود. در آیه دیگر، خداوند «اتراف» و ترفه را باعث سقوط و نابودى شمرده است:

«و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمّرناها تدمیرا.»(4)
چون اراده کردیم که جمعیت و دیارى را منقرض و نابود سازیم، توانگران
خوشگذران و اسرافکار را در آن افزایش مى‏دهیم، آن گاه، در آن جا به زشتکارى مى‏پردازند در نتیجه، قانون و فرمایش الهى درباره آنان راست مى‏آید. و مصداق مى‏یابد. پس آن را منقرض و منهدم مى‏کنیم، چه انهدامى!

دراین آیه، سخن از فرهنگ اتراف و مترفین است. مترف به کسى گفته مى‏شود که به ناز و نعمت پرورده شده و بسیار عیاش و تن آساست. آن که فزونى نعمت و زندگى مرفهانه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان وا داشته است. جامعه‏اى که در استفاده از لذایذ و نعمتها، زیاده روى کند این گونه روحیّه رفاه‏طلبى، غالب، باعث فساد مى‏شود، چنانکه همواره یکى از عوامل زشتکارى مترفین بوده‏اند:

«... واتبع الّذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین»(5)
و آنان که ستم مى‏کردند از تلذذ و خوشگذرانى پیروى کردند و گناهکار بودند. سر چشمه ظلمها و جرمها، پیروى از هوسهاو عیش و نوشهاست.

این تنعم و تلذذ بى قید و شرط، عامل انواع انحرافهاست که در طبقات مرفه جامعه پدید مى‏آید. مستى شهوات، آنان را از پرداختن به ارزشهاى اصیل و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مى‏دارد و غرق عصیان و گناه مى‏کند. طبقات مرفه، همیشه از پرتوقع‏ترین و در عین حال، بى خاصیت‏ترین افراد جامعه بوده‏اند. اگر ناز و نعمتشان رو به راه بوده مشغول عیش و نوش خود بوده‏اند و اگر اندکى کمبود احساس مى‏کرده‏اند، داد و فریاد واویلایشان بلند مى‏شده و مراعات هیچ چیزى را نمى‏نموده‏اند.

سرنوشت این گونه جوامع، نابودى است، چنانکه در ملتهاى گذشته نیز چنین بوده است. این سرنوشت، چیزى جز قانون الهى نیست. آیاتى که بدآنهااشاره رفت از همین سنت الهى پرده بر مى‏دارند و آن را در چهار مرحله جارى مى‏دانند:

.1 اوامر و وظایف دینى توسط رسولان الهى براى پیروى مردم ابلاغ مى‏گردد.

.2 طبقه‏اى به عنوان مرفه و خوشگذران به فسق و نافرمانى مى‏پردازند.

.3 این فسق و انحرافها گسترش یافته و عمومیت پیدا مى‏کند و به طبقات
دیگر سرایت مى‏یابد، سپس استحقاق مجازات و کیفر پیدا مى‏شود.

.4 در پى این کژیها و اسرافکاریها، و نابودى و هلاکت به سراغ چنین ملتى مى‏آید. در این جامعه ناسالم و رفاه زده، مترفین، سردمداران ناهنجاریها مى‏شوند. آنانى که در ناز و نعمت و هوس غرق هستند، پیامهاى مصلحین را نمى‏شنوند. این آیات هشدارى است به همه ملتهاى باایمان و صاحب تمدن که سرنوشت جامعه و زندگى خود راه به آفت ترفّه نیالایند و زمینه رشدبه مرفهان بى درد ندهند و از آنان پیروى نکنند.

باید یادآور شد که همیشه اشراف و مرفهان، نخستین کسانى بوده‏اند که با مصلحان و منادیان عدالت مخالفت کرده‏اند. صاحبان در آمدهاى سرشار «اولوا الّطول(6)» ازخطرها و مبارزات شانه خالى مى‏کردند و اهل خطر نبودند.

افراد چسبیده به دنیا، راحت طلب، بى تلاش و هرسناک، هرگز همگام با انبیأ (ص) نبوده‏اند و چه بسیار که موضع خصمانه داشته‏اند:

«و ما ارسلنا فى قریة من نذیر الاّقال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون(7)»
ما به هیچ جمعیت و دیارى پیامبر بیم دهنده‏اى نفرستادیم مگر آن که طبقه خوشگذران و مرفه آن گفتند: به پیامى که آورده‏اید کافریم.

نسلى که در دامن عشرت و خوشگذرانى و بیکارى به سر مى‏برد. پیوسته راه مصرف مى‏جوید و از بیکارى و پوچى نقبى به سرگرمیها و مشغله‏هاى زشت و هوسبازانه مى‏زند، خود اولین قربانى این رفاه زدگى است. این خطر، به تدریج از طبقه مرفه به طبقات دیگر سرایت مى‏کند و گسترش مى‏یابد. کم‏کم ارزشهاى اخلاقى و معنوى از رونق مى‏افتند و پایمال مى‏گردند. بدینسان زمینه نابودى و انقراض آماده مى‏شود. این خطرکه قرآن آن را به صورت سنت وقانون مطرح مى‏کند، در امتهاى گذشته بارها پیش آمده است و تمدنهاى زیادى در آتش رفاه زدگیها و آسایش طلبیها سوخته‏اند.

شواهد تاریخى، گواه تحقّق این سنت الهى است. بسیارى از تمدنها و ملتهاى توانا و برخوردار و انقلابهاى پیروز، به خاطر گسترش فرهنگ اسراف و تبذیر در
میان آنان، ساقط شده‏اند و هرگز فرصت باز سازى و بازیابى سابقه خویش را نیافته‏اند.

ابن خلدون، در کتاب خود، فصلى به این مطلب اختصاص داده است. در این فصل، نتیجه مى‏گیرد که: فراخى معیشت و فرو رفتن در نعمت و خوشگذرانى، عامل سقوط تمدنها و ملتهاست:

« هر گاه ملتى به برخى پیروزیها نایل آید، به همان میزان به وسایل رفاه دست مى‏یابد وبا صاحبان نازونعمت وتوانگران در آسایش و فراخى معیشت شرکت مى‏جوید.... تنها همت این ملت این است که نعمت ووسیله فراخى زندگى به دست آورد و در سایه دولت به آرامش و آسایش به سر برد و عادات و شیوه‏هاى پادشاهى را در ابینه و پوشیدنیهاى نیکو فرا گیرد و هر چه بیشتر بر مقدار آنها بیفزاید و در بهتر کردن و زیبایى آنها به تناسب ثروت و وسایل ناز و نعمتى که به چنگ مى‏آورد بکوشد و از متفرعات آنها برخوردار گردد. و پیداست که در این صورت، رفته رفته، از خشونت و قدرتمندى بادیه نشینى و سروکار داشتن با طبیعت کاسته مى‏شود و دلیرى و تعصبات آنان به سستى و زبونى تبدیل مى‏گردد. و از گشایش و رفاهى که خداوند به ایشان ارزانى مى‏دارد برخوردار مى‏شوند و فرزندان و اعقاب ایاشن نیز بر همین شیوه پرورش مى‏یابند. بد انسان که به تن پرورى و برآوردن نیازمندیهاى گوناگون خویش مى‏پردازند و از دیگر امورى که در رشد و نیرومندى ضرورت دارد سرباز مى‏زنند..... به هر اندازه بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فرو روند، به همان میزان به نابودى نزدیکتر مى‏شوند.(8)»

آرى بسیارى از ملتها، پس از دوران شکوفایى، به تدریج، میثاقهاى خود را با ارزشها فراموش کردند. در معیشت راه اسراف پوییدند. لازمه این تجملگراییها، تن آسایى و استخدام و استثمار ضعیفان بود. حرص بهمال اندوزى، روز به روز فشار طبقه مرفّه را بر طبقات ضعیف بیشتر مى‏کرد. کم کارى، کم فروشى، احتکار و تقلبب، رشوه خوارى، درآمدهاى کاذب و مشغله‏هاى غیر اصولى، رواج مى‏یافت. در
نتیجه، اعتماد مردم به یکدیگر کم شده و زمینه انحرافها به وجود مى‏آمد.

آفت تجمّل و ترفّه، رمق بسیارى از ادیان و نهضتها را گرفت و حرکت آنان را کند ساخت. قوم ثمود، گرفتار اختلاف طبقاتى و استثمار شد.قوم لوط، در لجنزار هوس و شهوت افتاد. قوم مدین، گرفتار کم فروشى و فساد شد. بنى اسرائیل به دام تبعیض و استثمار افتاد و از معنویات روى گرداند که نشان مى‏دهد چگونه تجمل و رفاه زدگى، امت مسلمان را از پا در آورد. در همان یکى - دو قرن نخست مسیر اسلام و مسلمانان را تغییر داد.

پس از فوت پیامبر اکرم(ص) فرماندهان مسلمان با نیروهاى شجاع و انگیزه‏دار خودو در پرتو جذابیّت و حقّانیّت اسلام، پس از برقرارى ثبات و امنیت داخلى، رو به سوى مرزها گذاشتند و اقدام به کشور گشایى کردند. در این لشگر کشیها، اضافه بر نابودى ظلم و کفر و آزاد سازى انسانها، به ثروتها و غنایم فراوانى نیز دست مى‏یافتند و اموال سردمداران کفر به چنگ آنان مى‏افتاد. این ثروتهاى زیاد، درشرایطى به زندگى مسلمانان و مرکزیّت اسلام راه مى‏یافت که آمادگى روحى و برنامه ریزى سنجیده‏اى براى برخورد با آن وجود نداشت.

در چنین شرایطى، غنایم وارد زندگى مسلمانان مى‏شد و روز به روز توان اقتصادى و بهره مندى آنان افزایش مى‏یافت. برخى از این غنایم، اشیاى لوکس و تجملى بود که از کاخهاى اشراف به دست آمده بود و اکنون در زندگى مسلمانان راه یافته بود. این کالاهاى تجملى و ثروتهاى زیاد، قهرا در روحیه مسلمانان و سابقه داران انقلابى تأثیر مى‏گذاشت و به تدریج نطفه اشرافیّت و ترفّه را بارور مى‏کرد.

هنگامى که جواهرات، ظروف طلا، پارچه‏هاى زر بفت، لباسهاى زیبا و فرشهاى نفیس، که از کاخهاى کسرى به دست آمده بود، به مرکز خلافت، مدینه، حمل شد، خلیفه آنها را تقسیم کرد. امّا آنچه باعث تأثر و هراس او در این پیروزى بزرگ شد و او را به گریه انداخت، توجّه به خطرى بود که نسبت به آینده مسلمانان
پیش بینى مى‏کرد.

پیامبر اکرم(ص) براى جلوگیرى از تمرکز ثروت، از استعمال ظروف طلا و نقره جلوگیرى کرده بود؛(9) اما اکنون پندها و هشدارهاى رسول الله(ص) نادیده گرفته مى‏شود و گرایش به دنیا گسترش مى‏یافت. روز به روز شور انقلاب و تعصب دینى فروکش مى‏کرد. نشانه‏هاى راحت طلبى و رفاه جویى رخ مى‏نمایاند. اندیشه به دست آوردن ثروتهاى بیشتر و مصارف کاذب گسترش مى‏یافت. نخستین کسى که ازاین خطر به شدت بر آشفت، امام على(ع) بود؛ لذا آن حضرت بیش از معصومین دیگر(ع) درباره فریبندگى زرق و برقهاى دنیا و خطرهاى ناشى از تجمع ثروت و سرگرمى بدآنها، سخن گفته است. انگیزه حضرت از این اصرار، خطرى بود که از ناحیه غنایم، احساس مى‏کرد پیشروى مسلمانان، ثروتها و امکانات زیادى را سرازیر مرکز اسلام کرده بود. برخى از اطرافیان ونور چشمیهاى دستگاه خلافت، آنچنان در ثروت و تجمل غرق شده بودند که ایثارها و تعصبات دینى، بدل به لذتجویى شده بود.

اختلاف طبقاتى روز به روز بیشتر مى‏شد. از پاکان و پارسایان زمان رسول الله(ص) خاطره‏اى باقى مانده بود. امام على(ع) از بالاى که دنیا دوستى و اشرافیّت جدید بر سر مسلمانان آورده بود چنین مى‏گوید:

«شما در روزگارى هستید که خوبى در آن پشت کرده و همچنان مى‏رود و بدى روى آورده و پیش مى‏رود. گوشه چشم به هر سو که خواهى به مردم بیفکن آیا جز مستمندى بینى که با فقر دست به گریبان و مرفّهى با نعمت خدا در کفران؟ آن که دست بخشش ندارد و ندادن حق خدا را افزونى به شمار مى‏آورد، یا سر کشى که گویا گوش او از شنیدن موعظتها گران است. کجایند گزیدگان شما و نیاکانتان و آزادگان و جوانمردانتان؟ کجایند پرهیز کاران در کسب و کار و پاکیزگان در راه و رفتار؟ آیا جز این است که همگان رخت بربستند واز این جهان پست و گذران وتیره کننده عیش بر مردمان دل گستندو شما ماندید گروهى خوار و بى مقدار که از خردى رتبتتان لب به هم نمى‏رسد، تا نامتان رابه زشتى برد و همى خواهد
یادتان از خاطره برود. پس انالله و انا الیه راجعون(10).»

على(ع) عواقب این مستى ناشى از رفاه را نگران کننده مى‏شمارد و آینده وخیمى را براى مسلمانان پیش بینى مى‏کند:

«هم اکنون منتظر پشت کردن کارها و عقب گرد کردن امور خویش و گسیختگى پیوندها و روى کار آمدن خردسالگان و بى تجربگان و دون همتان باشید.

این وضع زمانى پیش خواهد آمد که آسیب شمشیر، مومن را آسانتر بود از به دست آوردن در همى حلال.... این (اوضاع وخیم) هنگامى است که سست شوید، امانه از میخوارگى، بلکه از فراخى و فراوانى ثروت.

سوگند خورید نه از روى ناچارى. دروغ مى‏گویید، اما نه در اثر تنگنا.این هنگامى است که بلاها شما را چنان گزد که بارگران، دوش شتر را از پالان آسیب مى‏رساند. این رنج، چه طولانب خواهد بود و امید رهایى از آن چه دور.(11)»

متأسفاه این هشدارها به جایى نرسید و نگرانیها واقعیت یافت.نیم قرن بیشتر از آغاز بعثت نگذشته بود که نشانه‏هاى تجملگرایى و اشرافیت پیدا شد. مزارع ملى به تیول خاندانى ویژه در آمد. ثروتها و املاک، دولت توانگران گشت. اختلاف طبقاتى عصر جاهلیّت، از نو پدیدار شد. طبقه برخوردار، روز به روز متمولتر و خوشگذرانتر گشت. ثروت توانگران رو به فزونى نهاد و توزیع ناعادلانه ثروت رواج یافت. شیوه‏هاى کاذب اقتصادى شایع شد. تجارت پرسود گسترش پیدا کرد. در عراق و شام منزلها و ییلاقهاى پر شکوه، یکى پس از دیگرى، بر پا مى‏شد. در اندرون آنها بساط عیش و نوش دایر مى‏گشت. طبقه خوشگذران، خود را پایبند اصول اخلاقى نمى‏دید. تجمل، تفاخر، سودجویى و بیکارى رونق یافت.

این گونه شد که پیشتازان در اسلام و انقلابیهاى خوش سابقه نتوانستند انقلابى بمانند. ارزشها رو به افول نهاد. عده‏اى که ثروت بى حساب اندوخته بودند، هنگامى که دیدند اراضى سایر بلاد سودآورتر از اراضى حجاز است، املاک آن سامان را به تیول خود در آوردند.

این رفاه زدگى باعث شد که به جاى کارهاى مثبت اقتصادى واسطه گرى و
معامله گرى رونق بگیرد. برخى از صاحبان نام و آوازه که رفتار بسیارى از آنان به حساب اسلام گذاشته مى‏شد، ثروتهاى بى حد و حساب اندوختند.

عثمان، داراى یک میلیون درهم و صد و پنجاه هزار دینار، ذخیره شخصى بود.

املاک او، در حنین و وادى القرأ صدها هزار دینار ارزش داشت.

زبیر، هزار دینار در آمد ملک عراقش بود. منزلى در کوفه با چوب عاج هندى و در مدینه با گچ و آجر و ساروج بنا کرده بود.

عبدالرحمن بن عوف، هزار اسب، هزار شتر و هزار گوسفند در اصطبلش بود.

طلا و نقره‏هاى زیدین ثابت را پس از مرگش با تبر تقسیم کردند.

سعد بن ابى وقاص، در عقیق خانه‏اى داشت با طبقه افراشته و فضایى گشاده که برفراز کنگره هایش دیدگاهایى تعبیه شده بود(12).

در این زمان، مالکیت صورت مطلقه به خود گرفته بود. هرکس گمان مى‏کرد که در هر گونه استفاده از داراییش آزاد است. مالکیت مطلقه وسیله‏اى شده بود در خدمت هوسها و خود خواهیها. توانگران صاحب درآمد، مسؤولیتهاى خود را فاموش کرده بودند. به جاى اینکه فقیران به نان و نوایى برسند و سطح زندگى عمومى همسان گردد، روز به روز اختلاف طبقاتى عمیق‏تر مى‏گشت. بهره‏مندیهاى نابجا، باعث زیانها و انحرافهاى عمده‏اى در جامعه نو پاى اسلامى گشت.ثروت توانگران به جاى این که مصرف نیازهاى ضرورى شود یا راکد شد و یا صرف هوسرانى، تفاخر و خوشگذرانى افراطى شد. بسیارى از سرمایه‏هابه هدر مى‏رفت و هر روز بر تعداد محرومان افزوده مى‏شد. زهد و ایثار انصار و صفاى مهاجران صدر اسلام را غبار و فراموشى فرا گرفت.

اوج تجملگرایى و نادیده گرفتن تعالیم اسلامى در باب زهد و قناعت، از زمان سلسله بنى امیّه آغاز شد. بنى امیّه خلافت را تبدیل به پادشاهى کردند. اندوختن زر و سیم و خوشگذرانى و اتراف را رواج دادند و مشروعیت بخشیدند. سلطنت اموى
دگرگونى ژرفى در اقتصاد و رسوم معیشتى مسلمانان پدید آورد. ثروتها به جاى این که در رفع نیاز محرومان و مستمندان و بهبود وضع اقتصادى صرف شود،به حلقوم خلفا، حاشیه نشینان دربار و چاپلوسان و دعا گویان فرو مى‏رفت. دو طبقه: دوّم. کاخهاى مجلّل و قصرهاى دلفریب خلفا و رجال و اشراف غرق در سرور و شادمانى بود. مستى و لذت، عقل و اندیشه را ربوده بود. حرص و ولع در خوشگذرانى تنوع مى‏یافت و هوسها سرکش‏تر مى‏شد. سیل پولها و دسترنج مردم به کام خوانندگان، نوازندگان، طرحان لباس و غذا و برده فروشان فرو مى‏ریخت. ملت مسلمان، در پى رواج این شیوه‏هاى تجملى و رفاه زدگى شاهد غروب آفتاب خلافت و شکوه مسلمانى بودند. تعالیم دینى در باب زهد و سنت و سیره زاهدانه پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت به صورت خاطره‏هاى رؤیایى بازگو مى‏شد. در نتیجه، این تن پروریها و خوشگذرنیها، کابوس غم و وحشت را بر ممالک اسلامى و سرنوشت تمدن و حرکت دین سایه افکن ساخته بود. مى‏رفت که عاقبت شوم و خطرناک دیگر امتها و تمدنها براى مسلمانان رقم خورد.

در عصر اموى، بهاى جواهرات افزایش یافت. پارچه‏هاى حریر و لباسهاى گرانقیمت روز به روز بیشتر شد. از همه سوکالاهاى گرانقیمت سرازیر بازارها و زندگیها مى‏شد. پرده‏هاى پر نقش و نگار از فسا، سجاده‏ها و قالیچه‏ها از شوشتر و بخارا، حصیر از آبادان، تشک و متکا از دشتستان، فرشهاى زربافت از ارمنستان،ظروف چوبى و بلورین از مازندران و بصره و شیشه از شام.(13)

از نمونه‏هاى دیگر تجملگرایى و اسراف، که بس حول‏انگیز مى نمود، تفنّن در - غذاها و وضع افسانه‏اى آشپزخانه‏ها بود. سردمداران و رجال ممالک اسلامى، هنگامى سر سفره‏ها مى‏نشستند، پزشکان مخصوص بالاى سر آنها مى‏ایستادند. این پزشکان در زمستان شربتهاى اشتهاآور و گرمى بخش و ادویه‏هاى متنوع به دست مى‏گرفتند و وسط غذا به رجال تقدیم مى‏کردند، تا بیشتر گرم شوند و به اشتها
بیایند و در تابستان شربتهاى خنک و چاشنیهاى فصل را در هنگام غذا عرضه مى‏کردند.

واسطه‏ها و مأموران از نقاط دور دست، با مخارج زیاد انواع غذاها و میوه، سبزیها و شکارها را روانه پایتخت مى‏کردند. براى لذیذتر شدن غذاها به مرغان و پرندگان که گوشت آنها مصرف مى‏شد، خوراکهاى لذیذ و گرانقیمت مى‏خوراندند.(14)

امور آشپزخانه‏ها به وضع شگفتى توسعه و تنوع مى‏یافت. آشپزخانه‏ها به صورت واحد بزرگى در کنار زندگیها قرار داشت و پرخورى ولذتجویى در میان طبقات مرفّه رواج یافته بود.

این شیوه اسرافکارى و تجملگرایى به دوران اموى محدود نگشت، بلکه در زمان بنى عباس نیز ادامه یافت.

در اثر آن همه تجملات و ولخرجیهاى شگفت، اکثر مردم در فقر و فشار به سر مى‏بردند و روز به روز تیره روزى آنان بیشتر مى‏شد.

نرخهاى کاذب، عرضه و رواج کالاهاى تجملیو تفاوت فاحش درآمدها، آثار سوئى را بر بنیه اقتصادى جامعه وارد ساخت. نیازمندان و تهى دستان فراوان، یتیمان بى سرپرست، سفره‏هاى تهى از غذا، شکمهاى گرسنه، بدنهاى برهنه و...روح آدمى را آزار مى‏داد.

توده مردم به دشوارى نان بخور و نمیرى پیدا مى‏کردند. در این میان، به خاطر سؤ تدبیر و کینه توزى عباسیان، وضع معیشتى علویان بیش از دیگران وخیم بود.

خلفا و درباریان در میدان اسراف و تجمل، گوى سبقت را از دیگران ربوده بودند. سیل کنیزان و غلامان سرازیر دربار شده بود. کاخهاى رجال و اشراف، محل اجتماع خوبرویان و کنیزکان بود دلالان مخصوص، کار جمع آورى را به عهده داشتند. رقص، شعر، سرور و مستى در این گونه مراکز و محافل رواج کامل داشت. فرصت طلبان براى تقرب به دربار و مناصب اجتماعى از اهدأ نوازندگان و خوبرویان بهره مى‏بردند. هزاران کنیز، غلامبچه و خواجه، در اندرون کاخها و
حرمسراها حبس بودند. خواجه‏هاى زیادى، که به گونه وحشیانه‏اى عقیم شده بودند، براى اداره حرمسراها گرد آورده شده بودند.

رفاه زدگى و اشرافیت آثار سؤ خود را، به تدریج، بر صحنه‏هاى سیاسى و اجتماعى نیز مى‏گذاشت. خوبرویانى که از روى شهوترانى و سر مستى تجمل، در اندرون زندگیهاى اشرافى گرد آمده بودند، تصمیمهاى عمده سیاسى و اجتماعى و جابه جایى مهره‏ها را به دست داشتند.

در جامعه رفاه زده آن زمان، مرداب هوسها، شهوترانیها و لذتجوییها بیشترین سرمایه را مى‏بلعید. رجال و متمولان، از روى تفاخر و هوس، هر روز دنبال تجمل و رفاه تازه‏اى مى‏رفتند.

در این آشفته بازار، صاحبان صنایع و حرف مربوط، از این راه سودهاى کلانى را به دست مى‏آوردند. یکى از جلوهاى این تفاخر و تجمل، لباسهاى فاخر و رنگارنگ بود که هر روز بر تن مرفهان جلوه گرى مى‏کرد. انواع پارچه‏هاى گرانقیمت در برابر پولهاى گزاف عرضه مى‏شد:

«رجال متجمل، هر روز خواستارمد جدیدى از لباسهاى فاخر بودند و در مورد بالا بودن قیمت آن،هیچ گونه امتناعى نداشتند. رقابتى شگفت براى پوشیدن لباسهاى مد و زیبا به وجود آمده بود.(15)»

هزاران دست لباسهاى گرانبها در صندوقخانه‏ها انباشته شده بود.

خود آرایى و تجمل به جایى رسیده بود که فخر فروشان، حتّى زینها و جلّ استر و الاغها را از حریر و مخمل درست مى‏کردند.

جلوه دیگر تجملگرایى در مراسم عروسى و جشنها خود نمایى مى‏کرد. جهیزیه و سایر لوازم و لباسهاى عروسى از انواع پارچه‏هاى گرانقیمت تهیه مى‏شد.

فرهنگ تجمل و رفاه زدگى در دوران عباسیان، منحصر به این نمونه‏هایى که بیان داشتیم، نمى‏شد. فساد مالى و اقتصادى در بسیارى از ابعاد اقتصادى و اجتماعى و اخلاقى جامعه اسلامى آثار سؤ خود را گذاشته بود.ترک فرهنگ مقدس زهد و قناعت و بى اعتنایى به فضایل اخلاقى، پیامدهاى شومى از خود به
جاى نهاد.عاقبت این همه اشرافیّت، تجملگرایى، آسایش‏طلبى، باعث فسادها و ناهنجاریهاى فراوانى گشت که در سقوط بنى عباس تسریع کرد و سلسله چند قرن حاکم و پیروز را منقرض ساخت.

این گونه سرنوشت شوم و اوضاع وخیم، که عمدتاً ناشى از حاکمیت فرهنگ تجمل و اسراف بود، منحصر به دوران بنى امیه و بنى عباس یا سه و چهار قرن نخست تاریخ اسلام نمى‏شود، بلکه در همیشه تاریخ، ملتها و تمدنهاى دیگر نیز از این رهگذر زیانهاى فراوانى دیده‏اند. پس از پیروزى و بهبود اوضاع اقتصادى، روى به رفاه گرایى و تجمل و اسراف آوردند و در نتیجه زمینه دیگر فسادها و انحرافها را آماده ساختند. آن گاه، این عوامل گوناگون، دست به دست هم داد و زمینه سقوط آنان را فراهم آورد.

اقوامى که پس از عباسیان سررشته امور را به دست گرفتند نیز، به خاطر تجمل و زندگى پرهزینه و توانفرسا، ضربات عمده‏اى بر پیکر جامعه اسلامى زدند.

سلسله‏هایى مانند: آل بویه، فاطمیان، عثمانیان، صفویه و سایر اقوام دیگر از آفت تجملگرایى و نادیده گرفتن فرهنگ زهد و قناعت و تلاش، بى نصیب نبودند. خوشگذرانى، فساد اخلاقى، شهوترانى و... عوارض طبیعى طبیعى زندگى تجملى بود که همواره سبب نابودى اقتدار و رونق ملتها شده است.

یبان این نمونه‏ها، براى این بود که هر گاه ملتى از امکانات اقتصادى خود به طور شایسته بهره‏مند نشد و شیوه پسندیده زهد و قناعت را نادیده گرفت و به آفات اسراف، تبذیر و ترفّه گرفتار شد، باید منتظر پیامدهاى شوم اقتصادى، اخلاقى و فرهنگى و اجتماعى آن باشد.

اکنون، پس از عبور از گردنه‏هاى صعب العبور و به پایان بردن جنگ خانمانسوز و هستى بر باد ده، جامعه ما براى ساختن و آباد کردن و صعود بر قله‏هاى مجد و نیفتادن به درّه‏هاى هولناک وابستگى، نیاز فراوانى به حاکمیت فرهنگ زهد و قناعت و تلاش دارد.

بر رسانه‏هاى گروهى، مطبوعات و تمامى دست اندرکاران تبلیغى است که به
هر صورت ممکن، «کار و تلاش» رادر دایره مقدسات بگنجانند و آن را به صورت شعار ملى ترویج کنند تا در فرهنگ ملت جایگاه والایى بیابد. روحیه زهد و قناعت را ترویج و تأیید کنند. تنبلى، لذتجویى و مصرف زدگى را تقبیح نمایند. الگوهاى شایسته مصرف را ارائه کنند. مردم را به سوى زندگیهاى ساده و در حدّ کفاف ترغیب کنند. روحیه تلاش و تولید را تحرّک بخشند و با ظهور و گسترش فرهنگ تجملگرایى و شرافیت، به شدت مبارزه کنند. چنانکه امام خمینى در این زمینه مى‏فرمایند:

«ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینى را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام آن طور که خداى تبارک و تعالى مى‏خواهد، در جامعه تحقق پیدا کند، مردم را از خوى کاخ نشینى به پایین بکشید... ما باید آدم تربیت کنیم نه شکمباره...(16)»

(«روحانیون) توصیه کنند که براى کمک به اقتصاد کشور(که امروز از اهم مسایل است) از اسراف و تبذیر و استعمال امور تشریفاتى و تجمل اجتناب نمایند.» 60/9/14

رسانه‏هاى تبلیغى و دست اندرکاران مطبوعات، نباید وسیله تبلیغات مبالغه‏آمیز در ستایش محصولات تجملى و تفاخرآمیز باشند و اذهان مردم را به تنوع طلبى و رفاه زدگى سوق دهند. تشریفات پر زرق و برق و طرحهاى پر خرج، مشکلى را حل نمى‏کند. این ترفند مشتى سودجو و سرمایه دار است که براى منافع خود کالاهاى تشریفاتى و لوکس را مى‏ستایند و اشتهاهاى کاذب و باطل را پدید مى‏آورند.

دست اندر کاران تبلیغات، باید توجه داشته باشند که اگر فرهنگ زهد و قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقى، بهاى بلند پروازیهایى مى‏گردد که نه از روى قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقى، بهاى بلند پروازیهایى مى‏گردد که نه از روى تعقل، بلکه از باب چشم و همچشمى پدید مى‏آید. به خاطر دلباختگى به دلرباییها و افسونگریهاى سرمایه دارى نباید سادگى و بى آلایش سلف صالح را فراموش کرد. راه آزموده این ملت را پایمال پیچیدگیهاى بى حاصل و جلوه گریهاى مدرن گرداند.
خودروهاى دلرباى عده‏اى دنیاپرست، محصولات نوظهور و پرخرج، اداواطوارهاى احمقانه و غرب زده، لوازم تفریحى متنوع، مصنوعات غرور آفرین و بى خاصیّت، و انواع لوازم و کالاهاى تفاخر آمیز،امروز چه گرهى از دشواریهاى ما را مى‏گشاید؟ وسیله تبلیغ این گونه مظاهر دلفریب شدن چه افتخارى دارد؟ آیا بهتر نیست به جاى تبلیغ و ترویج تنوع طلبیهاى بى حاصل و مصرفگراییهاى تجملى، در ترویج روشهاى کم خرج‏تر و ساده بکوشیم. افتخار در لوکس گرایى و پرخرجى نیست، بلکه افتخار در بى نیازى و سلامتى است. آنچه از جامعه اسلامى انتظار مى‏رود پیشرفت در راه اصلاح انسان و گسترش ارزشهاى الهى است.

آدمى خود به خود به طور طبیعى، به سوى تنوع‏طلبى و زیاده خواهى پیش مى‏رود و نیازى به ترغیب و تحریک ندارد؛ زیرا حرص و طمع که سکوى حرکت به سوى دنیا مدارى و زیادت طلبى است، در سرشت انسانى ریشه دارد. اگر کسى یا ملتى به چنین گرداب عمیق فرو افتد، هرلحظه بیشتر غرق مى‏شود و آزمندانه‏تر دنیا و مظاهر فریبنده آن را دنبال مى‏کند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید:

«انسان اگر دو صحرا از طلا داشته باشد، باز در پى سوّمى است. قلب آزمند آدمى را جز خاک (قبر) پر نمى‏کند.(17)»

بنابراین، مهمترین رسالت مبلغان و رسانه‏هاى گروهى، سوق دادن مردم به ساده زیستى، قناعت و کوشش در راه بر آوردن نیازهاى واقعى است.

تشویق مردم به سوى تولید و قناعت، باید جایگزین تبلیغات مصرفى شود، به گونه‏اى که حرص و آز و اسراف و تبذیر مجال حضور نیابد. دروازه‏هاى باز مصرف، هزینه‏هاى گزاف و رفاه و تجمل، از رونق بیفتد. تبلیغ ناشیانه و بى تعهد به فرهنگ تجمل ورفاه مشروعیت مى‏بخشد.

مردمى که ذائقه شان به مصرفگرایى و رفاه و تجمل شیرین شد، به اغماض از آن، خرسند نخواهند بود.

پاورقى :
1. «الحیاْ»، ج 288/3.
2. «صحیفه نور»، ج 218/17.
3. «سوره قصص»، آیه 58.
4. «سوره اسرأ»، آیه 16.
5. «سوره هود»، آیه 116.
6. «سوره توبه»، آیه 86.
7. «سوره سبأ»، آیه 34.
8. «مقدمه ابن خلدون»، ترجمه پروین گنابادى، ج 267/1، نقل آزاد.
9. «یاد نامه کنگره هزاره نهج البلاغه»،/351 نقل آزاد.
10. «نهج البلاغه»، صبحى صالح، خطبه 129.
11. «همان مدرک»، خطبه 187.
12. «انقلاب تکاملى اسلام»، جلال الدین فارسى،/474 به نقل از مروج الذهب، با اندکى تغییر.
13. و 14 و 15.«یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه»،/353، به نقل از «تاریخ تمدن»، جرجى زیدان.
16. «صحیفه نور»، ج 219 /17، 217.
17. «جامع السعادات»، ج 100 / 3.