مرجعیت میرزا

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


محور سخن دراین نوشتار مرجعیت مجدد قرن مرحوم آیه الله العظمى سیدمحمد شیرازى علل و زمینه ها آثار و برکات و نیز سرنوشت مرجعیت پس ازایشان مى باشد. پیش از بررسى این موضوع چند نکته را یادآورى مى کنیم :

1. جایگاه مرجعیت
مرجعیت نهادى است مهم و مرتبط با زندگى مسلمانان مسؤولیتى است حساس تر و بر عهده عالمان ربانى ملجایى است آرامش بخش براى امت مسلمان .

مرجعیت نیروى محرکه اسلام و عامل هماهنگ آننده اصول و قواعد کلى شریعت با نیازها و حوادث واقعه است . راهگشاست . همواره مذهب رااز آفت ناتوانى و برچسب به بن بست رسیدن و در تنگنا قرار گرفتن مى رهاند و بدان امکان تحرک و حیات مى بخشد.

افتاء و صدوراحکام فردى واجتماعى از وظایف اصلى نهاد مرجعیت است اما حوزه کارى آن محدود به این امر نیست بلکه بسیار گسترده است . مرجع تقلید صاحب رسالت است نه صاحب رساله . به سیستم قانونگذارى اسلام آشنایى کامل دارد. دین را در یک مجموعه به هم پیوسته و با نگرشى همه جانبه بررسى و مطالعه مى کند.
به عبارت دیگر مرجعیت دینى استمرار رسالت وامامت و فقه در زمان غیبت زعیم و سرپرست امت است ازاین روى باید واجد صفاتى باشد شایسته و در خور آن مقام . ضمن برخوردارى از عقل و فهم درست . موضعگیرى مناسب زیرکى و بصیرت شجاعت و صلابت و... توانایى لازم براى برپایى حکومت عدل احقاق حقوق مستضعفان و آموزش و پرورش مردمان را نیز دارد. زمینه هاى رشداستعدادهاى امت را فراهم مى سازد. بر فعالیتهاى فکرى و فرهنگى نظارت واشراف دارد. با حضور در صحنه هاى اجتماعى روح زمان را مى شناسد دشواریهاى اجتماع را درک و لمس مى کند و در راه اصلاح نابسامانیها و برطرف کردن نارسایها تلاش مى ورزد. عنوان مرجع و منصب مرجعیت شایسته کسى است که علاوه بر طى مدارج و مراحل علمى و به دست آوردن تقواى عملى انسانى باشد:

زهد پیشه آگاهى گراى آزادى شناس تعهدپذیر عدالت طلب درگیرخو تسلیم ناپذیر حاضر در زمان ... حرکت کنده در پیشاپیش مردمان ...ازاستعمارها و برنامه ها و نفوذیها با خبر.... 1

روابط حاکم بر سیاست واجتماعه واقتصاد را به درستى مى شناسد. و با در نظر گرفتن مصالح و منافع جامعه احکام مناسب و راه گشا راارائه مى دهد. ساحل نشینى نیست که از دور به طوفانها بنگرد بلکه ناخدایى است در کام امواج که با کشتى نجات خویش کشتى نشستگان رااز خطر غرق شدن رهایى مى بخشد.

امام رحمه الله علیه مجتهد جامع الشرایط رااین گونه تصویر مى کند:

مجتهد باید به مسائل زمان خوداحاطه داشته باشد. براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهارنظر نمى کنم .

آشنایى به روش برخورد با حیله ها و تزویر فرهنگ حاکم بر جهان داشتن بصیرت و دیداقتصادى اطلاع از کیفیت برخورد بااقتصاد حاکم بر جهان شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شده آنان ...از ویژگیهاى
یک مجتهد جامع الشرایط است .

یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیراسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شان مجتهد است واقعا و مدیر و مدبر باشد 2 .

 

2.ادوار مرجعیت
گستردگى و شمولى که مرجعیت در زمان ما پیدا کرده واز پشتوانه مالى و نفوذ معنوى ژرفى برخوردار شده از پدیده هاى جدید واز مقتضیات سده هاى اخیراست . موضوعات نوظهور و نیازهاى تازه جوامع بشرى حوادث و مسائل گوناگونى را مطرح کرده که جوابها و راه حلهاى متناسب و نوى را مى طلبد بنابراین وقتى مراحل واداور مرجعیت را بررسى مى کنیم باید توجه به این نکته داشته باشیم که این نهاد از آغاز به شکل موجود نبوده و سیرتکاملى چشمگیرى را پیموده است .

اصل مرجعیت به معناى رجوع جاهل به عالم و فراگیرى احکام شرعى از متخصصین ازاوان ظهوراسلام وجود داشته است . با نگاهى به پیشینه تاریخى آن در مى یابیم که در عصر رسول اکرم (ص ) وائمه معصومین ( ع )این نهاد پى ریزى شده و درامتداد تاریخ عصراسلام به اقتضادى شرایط و مصالح تطورات و تحولاتى را پشت سر نهاده است .

روشن است دینى که داعیه رهبرى واداره جوامع انسانى را دارد و بر این باوراست که در تمام زمینه هاى فردى واجتماعى فرهنگى و اقتصادى و... طرح و برنامه مشخص و معلومى دارد بایدافراد کارشناس و متعهد و متخصصى نیز داشته باشد که بتوانند پاسخگوى مشکلات فکرى و عقیدتى و عملى مردم باشند. براین اساس مرجعیت به عنوان نهاد و مرجع راهگشا و روشنگر در مکتب اسلام پیش بینى و پى ریزى شده است . در زمان حضور پیامبراکرم (ص ) مردم مستقیما احکام دینى به صحابه مورداعتماد و آگاه به مسائل واحکام شرع رجوع مى کردند. پیامبر(ص ) نیز نه تنها مردم راازاین کار منع نمى کردند بلکه در مواردى تشویق و تایید نیز مى فرمودند. 3این شیوه در عصر تابعین و عصر حضور ائمه ( ع ) نیز استمرار داشته است . گر چه تا قرن سوم و آغاز غیبت صغرى
فقهاى شیعه تحت الشعاع وجودامامان بودند وائمه ( ع ) خود پاسخگوى نیازهاى دینى مردم بودنداما براى افرادى که امکان فراگیرى مستقیم از آن بزگواران را نداشتند اشخاصى را به عنوان مرجع احکام و تعالیم دین معرفى مى کردند تا مردم متحیر و بلا تکلیف نمانند. عبدالله بن ابى یعفور مى گوید: به امام صادق ( ع ) عرض کردم : برایم مقدور نیست همه وقت خدمت شما برسم واحکام دینم را فرا گیریم . در صورتى که اصحاب از من سوالاتى مى کنند و قادر به پاسخ آنها نیستم چه کنم ؟

حضرت فرمود:

مایمنعک من محمد بن مسلم الثقفى فانه سمع من ابى و کان عنده وجیها 4
چرااز محمد بن مسلم نمى پرسى ؟اواز پدرم مسائل واحکام را شنیده واز شاگردان بزرگوار وى به شمار مى آمده است .

عبدالعزیز مهتدى که ازاصحاب خاص حضرت رضا( ع ) و وکیل ایشان بوده است مى گوید:ازایشان سوال کردم که همیشه نمى توانم از محضر شما استفاده کنم در هنگام ابتلاء به مسائل دینى معالم دینم رااز چه کسى فرا بگیرم ؟

حضرت فرمود:

خذعن یونس بن عبدالرحمن 5
:از یونس بن عبدالرحمان دستورات دین را بیاموز.

حارث بن مغیره نضرى 6 زکریا بن آدم 7 برید بن معاویه 8 ابوبصیر 9 زاره 10 ابان بن تغلب 11 و... نیزاز کسانى هستند که ائمه ( ع ) شیعیان و پیروان خود را به آنان ارجاع داده اند. علاوه بر این روایاتى داریم که ائمه ( ع ) دستور صدور فتوى و تفریع فروع داده اند عملا مساله مرجعیت و رجوع جاهل به عالم را ترویج نموده اند. به چند نمونه ازاین قبیل بنگرید

امام باقر( ع ) به ابان بن تغلب مى فرماید:

اجلس فى مسجدالمدینه وافت الناس فانى احب ان یرى فى شیعتى مثلک. 12
در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوى بده چه این که من دوست دارم در میان شیعیانم همانند توافرادى دیده شوند.
و نیزازامام صادق ( ع ) نقل شده که فرمود:

انما علیناالقاءالاصول و علیکم ان تقرعوالله 13
برماست که اصول احکام را بر شما بیان کنیم و بر شماست که فروع آن رااستنباط کنید.

اینها و روایات دیگرى مانند: توقیع شریف که از ناحیه امام زمان ( ع ) صادر شده و نیز مقبوله عمر بن حنظله 15 و... شاهداین مدعا است . شهید بزرگوار آیه الله سیدمحمدباقر صدر چهار دوره تاریخى براى نهاد مرجعیت قائل است :

مرحله اول ارتباطات فردى بین مردم و مجتهدان . مشکله اى پدید مى آمد و حل آن از دانشورى خواسته مى شد واو پاسخ مى داد.

این دوره از زمان اصحاب ائمه ( ع ) تا زمان علامه حلى رواج داشت . مرحله دوم ایجاد نهاد مرجعیت .

این دوره از زمان شهیداول پدید آمد.ایشان علماء و وکلایى را به نقاط مختلف مى فرستاد که واسطه اتصال مردم وایشان بودند. در لبنان و سوریه وکلایى قرار داد که زکات و خمس جمع کنند و بااین حرکت قدرت متمرکز و پیوسته دینى را براى شیعه در تاریخ علماء پدید آورد.این مساله از مهمترین علل شهادت آن بزرگوار بود.

مرحله سوم تمرز مرجعیت .

این دوره به دست مرحوم کاشف الغطاء و معاصرین ایشان به وجود آمد.

مرجعیت در دوره دوم گر چه یک نهاد شد اما هنوز به صورت متمرکز در دنیا در نیامد تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد. در زمان کاشف الغطاءارتباطات عراق وایران وسیع تر وامکان تمرکز مرجعیت پدید آمد. پیدایش مرجعیت متمرکز به سادگى انجام نیافت بلکه همراه با قربانیهاى فراوان و تلاشهاى سترگ بود.

مرحله چهارم رهبرى امت .

دراین دوره علاوه بر تمرکز رهبرى امت را در برخوردهاى خارجى و داخلى برعهده گرفت .

این دوره از 50 و یا 60 سال قبل از آغاز مى شود که مرجعیت شیعى رهبرى مبارزات ضداستعمارى را بر عهده گرفت 16 .

مرجعیت و رهبرى
در سیر تکاملى مرجعیت به مرحله اى مى رسیم که آن را نقطه اوج مى نامیم . دوره اى که مرجعیت دینى علاوه بر هدایت فکرى و تبیین احکام شرعى رهبرى امت را نیز به عهده مى گیرد. در طول تاریخ تشیع کمتر فرصتى به دست آمده که مرجعیت بتواند همگام با هدایت دینى رهبرى سیاسى واجتماعى مردم را نیز دارا باشد.این مساله در سده هاى اخیر بویژه در یک قرن پیش ظهور و نمود بیشترى پیدا کرده است . حضور آگاهانه فقها و مراجع در مسائل سیاسى واجتماعى نقطه عطفى در تاریخ مرجعیت به وجود آورده و آن را به عنوان نهادى قدرتمند و پر نفوذ مطرح نموده است . همین مساله است که خشم بسیارى از دشمنان و مخالفان را برانگیخته است چه این که زیستن فقیه در متن حوادث ذهنیت او را جهت مى بخشد واو را با موضوعات احکام آشنا مى سازد. در نتیجه فقه از رکود عزلت و توجه به مسائل فردى رهایى مى یابد و به میان اجتماع و مسائل جامعه راه مى یابد. روشن است ساحل گزینى واز دور دستى بر آتش داشتن حوزه کار مرجع و فقیه را محدود مى کند واو را گرفتار فرضها و فرعهاى نادرالوقوع مى گردانداما شناخت انسان و روابط حاکم بر جامعه انسانى فقیه و مرجع را به ژرفنگرى بیشتر در حوادث واقعه وا مى دارد وازاو انسانى بصیر و حاضر در صحنه هاى زندگى بشرى مى سازد. به هر نسبت که نهاد مرجعیت با واقعیتهاى جامعه بشرى نزدیکتر و آشناتر بوده موفقیت بیشترى داشته است . نشاط و پویایى شیعه در قرون اخیر حاصل همه سونگرى فقها و عالمان دین بوده است :

[در دو قرن اخیر شیعه اثنى عشرى در عراق و لبنان چه در عمل و چه در نظر از خود نشاط و تحرکى سیاسى نشان داد...اساسى ترین این امکانات (براى انطباق با تحولات سیاسى واجتماعى )اصل اجتهاداست که طرح و تدبیرى براى تکمیل منابع فقهى و بالقوه تعبیه اى انقلابى در برابر قدرتهاى دنیوى است . نظامى عقیدتى که بدین سان عقیده واجتهاد آزادانه فردى را حتى در مسائل داراى اهمیت در درجه دوم هم تصویب مى کند آشکارا توانایى بیشتر براى انطباق با مسائل پیش بینى نشده در منابع دارد] 17 .

با توجه به محورهاى یادشده در مقدمه اکنون به بررسى مرجعیت میرزاى شیرازى
مى پردازیم . بحث از مرجعیت و رهبرى میرزا به معناى نادیدانگاشتن تلاشها و زحمتهاى فقهاى قبل ازایشان نیست بلکه به این خاطراست که در زمان ایشان تحولى در تاریخ مرجعیت آغاز شد و مرجعیت متمرکز و رهبرى امت اسلام توام با یکدیگر حرکت نو و سیاسى مهمى در صحنه جهانى پدید آورد.

 

مرجعیت میرزا
دراوایل قرن سیزدهم در حوزه علمیه نجف مراجع بزرگوارى مى زیستند که هر کدام استوانه علمى واسوه علمى زمان خویش به مشار مى آمدند. از آن جمله : مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء صاحب کتاب کاشف الغطاء که فقیمه ماهر و فوق العاده اى بوده است . وى داراى دو فرزند به نام شبخ حسن و شیخ على کاشف الغطاءاست که از مفاخر علماء و مراجع امامیه بوده اند.

شیخ على آخرین استاد شیخ انصارى است که در سال 1254 در گذشت . بعدازاواداره حوزه به برادرش شیخ حسن و صاحب جواهر منتقل شده است . پس از فوت شیخ حسن در سال 1262 ریاست علمى و مرجعیت تا سال 1266 به عهده صاحب جواهر بود.

صاحب جواهر در همین سال و در روزهاى آخر زندگیش دستور داد مجلسى تشکیل شود که همگى علماى طرازاول نجف در آن شرکت کنند.

مجلس مزبور در خدمت صاحب جواهر تشکیل گردید ولى شیخ در آن عده نبود. صاحب جواهر گفت : شیخ مرتضى را نیز حار کنید. پس از جستجو و تفحص دیدند شیخ در گوشه از حرم یا صحن شریف روى به قبله ایستاده و براى شفاى صاحب جواهر دعا مى کند واز خداى خویش مى خواهد تااواز این مرض عافیت یابد.

پس ازاتمام دعا شیخ را به آن مجلس هدایت کردند. صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را گرفته بر بالاى قلب خود نهاد و گفت :

الان طالب لى الموت حال مرگ بر من گواراست سپس به حاضرین فرمود:
قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله 18 .
توهم ازاحتیاط خود کم کن که دین مقدس اسلام سهل و آسان است

از آن پس عملا ریاست حوزه و زعامت مسلمانان به دست با کفایت استاداعظم شیخ مرتضى انصارى افتاد. تا سال 1281 پانزده سال تمام مرجع همگى شیعیان جهان شد.این در حالى بود که چهار صد تن مجتهد مسلم اعلمیت وى را تصدیق کرده بودند. روح بلنداستاد بزرگ وحید عصر و فقیه فرزانه شیخ مرتضى انصارى (ره ) در سال 1281 به دیار ملکوت پرکشید و حوزه هاى علمیه و شیعیان آل محمد(ص )از نعمت آن آفتاب درخسان محروم کشتند.این حادثه عظیم در حالى واقع شد که استعمارگران بویژه انگلیس برنامه هاى ویرانگر خود را براى وابستگى ایران به ممالک غرب آغاز کرده بودند واستبداد داخلى نیز به اوج خود رسیده و آمادگى هرگونه بهره دهى و ذلت رااعلام کرده بود.

مردم دراین دوران حیرت در پى ملجا و هدایتگرى پرتوان و آگاه به زیر و بم کار بودند. به شاگردان شیخ مراجعه مى کردند واز آنان درخواست تعیین تکلیف مى نمودند. در چنین وانفسایى بود که شاگردان وارسته و فضلاى برجسته درس مرحوم شیخ انصارى حرکتى تاریخى والهى انجام دادند.

اینان باانتخاب مرحوم میرزا به عنوان مرجع اعلم واولى و آگاه به مسائل زمان و حوادث واقعه مرجعیت و زعامت را به وى سپردند.این اولین بارى بود که در تاریخ شیعه مرجعیت به گونه متمرکز و فراگیر مطرح شد.

البته این مساله داراى علل و عوامل و زمینه هایى بود که توانست در آن برهه از زمان چنین حادثه اى را به وجود آورد.

 

عوامل و زمینه ها
1. استعداد و قابلیت
یکى از عوامل اساسى در موفقیت میرزا هوش حافظه و استعداد وى بود. آثار نبوغ از ابتداى کودکى در چهره اش پیدا بود. استعداد سرشار و آمادگیهاى لازم را براى پیمودن مدارج علمى داشت .از همان اوائل تحصیل گوى سبقت از همگنان ربود و در زمان اندکى قابلیت و شایستگى او براى استادانش محرز گشت . بعداز آن که مقدمات علوم حوزوى را در شیراز فرا گرفت استادش به وى گفت :

[ در شیرازاستادى که توازاواستفاده ببرى نیست و بر تو واجب است که به اصفهان که امروز دارالعلم است واساتید بزرگى چون شیخ محمد تقى صاحب کتاب هدایه المسترشدین و سیدمحمدباقر و حاج کرباسى در آن جااقامت دارند بر وى و در آن شهر به تحصیل ادامه دهى] 19 .

وى در 17 سالگى سال 1248 ه.ق وارد حوزه اصفهان شد و در مدرسه صدر حجره گرفت و با جدیث تمام به تحصیل ادامه داد. بعداز چند ماهى استاد بزرگواراو شیخ محمدتقى به درود حیات گفت .از آن پس به درس علامه فقیه حاج احمدابراهیم کلباسى و علامه میرسیدحسین مدرسى حاضر شد.او قبل ازاین که به 20 سالگى برسد از مرحوم مدرس اجازه اجتهاد گرفت . بعداز ده سال اقامت در حوزه اصفهان هجرتى دیگر آغاز کرد و به سوى حوزه کربلا و نجف روانه شد. مدت زیادى در درس صاحب جواهر شرکت جست . پس از فوت وى آهنگ بازگشت به ایران نمود. در همین اوقات بود که توفیق شرکت در درس استاداعظم شیخ مرتضى انصارى را پیدا کرد واز آن پس در نجف رحل اقامت افکند وازاقیانوس بى کران آن استاد بزرگ بهره ها گرفت واز مراجعت به وطن منصرف شد. شیخ انصارى که وى را شاگرد لایق و محقق یافت احترام واکرام فراوانى به وى مى کرد.

هنگامى که میرزا لب به سخن مى گشود واشکالى را مطرح مى کرد شیخ خم مى شد و با کمال تواضع به شاگردان مى فرمود :[ساکت باشید جناب میرزا سخن مى گوید].

معروف است که مى گفت :

[من درسم را براى سه نفر مى گویم : میرزاى رشتى آقا حسن نجم آبادى و میرزاى شیرازى] 20 .

تا زمانى که استاداعظم در قید حیات بود مرحوم میرزا مرتب در درس وى شرکت مى کرد واز آن خرمن فیض مستفیض مى شد. در همه این مراحل نشان داد که داراى
عقلى سرشار و حافظه اى قوى است و در بین همگنان به آیت هوش واستعداد معروف .

2. مکانت علمى
گذشته ازاستعداد و هوش و ذکاوت که مرحوم میرزااز آن برخوردار بود مکانت و موقعیت علمى وى نیز بر همگان روشن بود به گونه اى که سراسر زندگى او مشحون از مفاخر علمى و حوزوى شده بود.

نقل شده است که مى فرمود:

[شیخ اعظم دراواخر عمر کرارااز من خواست که در کتاب رسائل او تجدید نظر کرده و آن را مهذب کنم ولى من براى احترام استاداین کار را انجام ندادم] 21 .

وقتى که در سر درس به مرحوم شیخ اشکال مى گرفت شیخ کلام میرزا را براى شاگردان تقریر مى کرد.

این عمل حاکى از مکانت علمى میرزاست . وى در میان اقران خود درخشندگى علمى ویژه اى داشت . مرحوم شیخ آقا بزرگ او را از [اعظم علماى زمانه] دانسته و مرحوم صدر نوشته است :

افضل المتقدمین والمتاخرین من الفقهاء والمحدثین والحکماء و المحقیقن من الاصولیین و جمیع المتفننین حتى النحویین والصرفیین فضلا عن المفسرین والمنطقیین 22 .
میرزا در میان فقهاء و محدثین و حکما و محققین چه دانشمندان اصولى و چه نحوى صرفى از همه برتر بود و بر مفسرین و منطقیین نیز تفوق کامل داشت .

بهترین سند بر موقعیت و مکانت علمى جناب میرزا نامه اى است که مرحوم صاحب جواهر استاد مرحوم میرزا به حاکم فارس نوشته است :

...اما بعد. شما مى دانید که فرزند و نور چشم وامین ما جناب میرزا محمدحسن سلمه الله وابقاه از کسانى است که اموراو براى ما اهمیت داشته وازاولاد وشاگردان پر فضیلت ماست یعنى از کسانى که خداوند متعال قوه اجتهاد بدو عطا فرموده واو را به عنوان پرچم هدایت بندگان وامین در شهرها و مروج مذهب شیعه و کفیل فرزندان آنان برگزیده است . آنچه که از شما
انتظار داریم همانا توجه به کارهاى وى و رسیدگى به امور اوست چرا که ایشان شایسته این عنایت بلکه مافوق آن است . مضافا به این که او وابسته به ماست و مااو را دراین اماکن بدین خاطر نگهداشته ایم که شما را دعاگو باشد وطلاب و محصلین از محضرش بهره گیرند .

آنچه باز سفارش مى شوداین که عنایت کامل به اموراو بشود تا هم او شاد گردد و هم ما. والسلام 23 .

مقام علمى میرزا آنچنان برجسته و مشهور بوده است که در مقایسه با مرحوم فاضل اردکانى (که برخى او رااز شیخ انصارى اعلم دانسته اند) گفته شده است که :

[آخرین نظرافاضل اردکانى اولین نظر میرزاى شیرازى بوده است]. معروف است که مرحوم میرزاى رشتى گفته است: [ مرحوم شیخ انصارى از علم و تقوا و سیاستى که داشت علم را به وى و سیاست را به میرزا داد]. این حرف مورد قبول میرزاى شیرازى نبوده است .

شاگردان برجسته وى شاهد روشنى است براین مطلب .از مرحوم میرزاى رشتى شاگرد مبرز و مشخصى بعدازاو بروز و ظهور نکرد واین در حالى است که مکتب علمى میرزاى شیرازى مردان بزرگى را که ازاستوانه هاى حوزه سامراء و نجف بودند پرورش داد و به جامعه عرضه کرد.

 

3. عقل و سیاست
میرزاى شیرازى علاوه براستعداد ذاتى و مکانت علمى مردم عقل و تدبیر و برخورداراز فکرى صائب واراده اى ثاقب و فراستى شامل بود به گونه اى که هر کس درباره او سخنى گفته و یا نوشته است این ویژگى را به عظمت از وى یاد نموده است .

امام خمینى او را[ یک عقل بزرگ و متفکر] 24 نامیده و مرحوم حقق رشتى درباره ایشان مى گوید:

[شیخ استاد سه چیز ممتاز داشت : علم سیاست و زهد.

سیاست را به حاج میرزا حسن شیرازى و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد] 25 .

سیاستمداران آن روز به تدبیر واندیشه کامل میرزااذعان داشتند و در مقابل فکر و سیاست وى اظهار کوچکى مى کردند. بینش سیاسى و دوراندیشى وى زبانزد اهل زمانش
بود. به همین جهت مرحوم نجم آبادى به وى گفت :

ریاست شرعى مردم شایسته انسانى است سیاستمدار عاقل و کامل النفس باشد و نسبت به اموراجتماعى عارف 26.و داراى شناخت باشد و کسى جز شما مرحوم میرزا داراى این صفات نیست . این عوامل و ویژگیهاى دیگرى همچون : جامعیت سعه صدر خوش برخوردى شاگردپرورى هیبت و وقار واقع نگرى آگاهى از مسائل جامعه بشرى حضور در صحنه هاى فرهنگى اجتماعى روحیه خدمتگزارى و روش مردمدارى و...ازاوانسانى ساخته بود که هر چه خوبان همه داشتنداو تنها داشت .اینها سبب شد که زمینه مرجعیت و رهبرى آن بزرگمرد فراهم آمد و ستاره اى بدرخشید و ماه مجلس شد.

بعداز فوت شیخ انصارى مردم جهت تعیین تکلیف درامر تقلید پیوسته به شاگردان وى مراجعه مى کردند. همین امر باعث شد تا بزرگان حوزه و فضلاى شاگردان شیخ به فکر چاره جویى و راهنمایى مردم بیفتند.

... میرزا حسن آشتیانى آقا حسن نجم آبادى و میرزا عبدالرحیم نهاوندى در خانه میرزا حبیب اله رشتى گرد آمدند. پس از مقدارى مشاوره به گفته میرزاى آشتیانى همگى بر مقدم بودن میرزاى شیرازى اتفاق کردند.

پس از آن در پى میرزا فرستاده و بعداز حضوراو در مجلس به ایشان گفتند:

مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینى دارند و ما همگى بر شایستگى شمااتفاق کرده ایم .

میرزا در پاسخ گفت : من آمادگى این مهم را در خود نمى بینم و توانائى بر آوردن احتیاجات مردم را هم ندارم . جناب آقا شیخ حسن نجم آبادى فقیه زمانه است و شایسته تراز من بدین کار.

میرزا آقا حسن در جواب گفت : به خدا سوگند این امر بر من حرام است و نتیجه ورود بدان جزفساد چیز دیگرى نیست .این مساله یک واجب عینى است بخصوص بر شما. بر آوردن احتیاجات مردم ساده است ولى این زعامت دینى است که نیازمند مردى جامع الشرایط عاقل سیاستمدار آشنا به امور و کامل النفس مى باشد واین همه در هیچ کس جز شما جمع نیست 27 .
پس از اتمام کلام آقا حسن نجم آبادى همه اهل مجلس سخن او را تکرار کردند و بر پذیرش این منصب از جانب میرزا حکم کردند. میرزا در حالى که قطرات اشک بر گونه هایش مى غلطید و سنگینى این مسؤولیت را بر دوش خوداحساس مى کرد این امر را پذیرفت و قسم یاد کرد که :

[ هیچ گاه به فکرم خطور نکرده بود که روزى مرجع دینى مردم بوده و به این امر عظیم دچار شوم و مورداین امتحان بزرگ خداوندى شوم] 28 .

از آن پس بزرگترین مرجع شیعیان جهان شد واز نفوذ کلمه واقتدار کاملى برخوردار گردید. بدینسان مرجعیت زعامت و رهبرى در عالم تشیع در آن زمان به شکل متمرکز و پرقدرتى در آمد. به گفته شهید مطهرى :

[ شخصیتى که براى اولین بار در قرن اخیر ریاست و زعامت کلى پیدا کرد و وسائل ارتباطى جدید کمک بزرگى شد براى توسعه دامنه ریاست و زعامت وى مجتهد بزرگ مرحوم آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى اعلى الله مقامه بود.اولین مظهراین قدرت و سیاست فتواى معروف ایشان در مورد قرارداد معروف تنباکو بود. بعدازایشان نیز براى اخلافشان کم و بیش همچون زعامتها و ریاستها پیش آمده است] 29 .

این تمرکز رهبرى و مرجعیت براى عالم اسلام و تشیع آثار و برکات فراوانى در پى داشت . توانست در آن فضاى غربزدگى و غربگرایى و هجوم استعمار غارتگر سدى استوارایجاد کند و نشان دهد که روحانیت هیچ گاه دخالت در سیاست راامرى دوراز صلاحیت ذاتى خود نمى داند و به هنگام حادثه و خطر در کنار مردم است و به سود آنان تصمیم مى گیرد.

علاوه براین مرجعیت فراگیر و تمرکز رهبرى میرزا سبب شد تا تمرکز مالى سیاسى فرهنگى و... نیز فراهم آید:

[تمرکز معنوى به زودى شامل تمرکز مالى هم شد. پرداختهاى روزافزونى که قبلا به روحانیون محلى داده مى شد اکنون به مرجع تحویل مى شد. بى شک این تمرکز قدرت مالى و معنوى بود که نهاد مرجع را نیرومند ساخت و در پایان قرن نوزدهم ( اوائل قرن چهاردهم ) به حاج میرزاحسن شیرازى امکان داد که نخستین جنبش مردمى را در تاریخ ایران علیه تعدیات اروپائیان در قضیه تنباکو رهبرى کند] 30 .

وحدت مرجعیت و زعامت به همان نسبت که نشاط و قدرت به شیعیان بخشید سیاستمداران خودخواه را ناراحت و غافلگیر ساخت زیرا آنان همواره خواهان تعدد پیشوایان دینى بودند و مى کوشیدند که زمان کار به دست یک نفر نیفتد تا مانعى براى ادامه جنایتها و خیانتهاى آنان به وجود نیاید.از آن هنگام که قدرت بى سابقه مرجعیت شیعه در عرصه سیاست بین المللى در برابرانگلستان چهره نمود و فتواى مجتهداعلم دکان یک کمپانى بزرگ را دراندک زمانى تخته کرد اذهان متوجه روحانیت و مرجعیت شیعه شدازاین روى براى ایجاد نیروهاى مرموز استعمار براى جلوگیرى از پیشرفت روحانیت دست به کار شدند که به برخى از آن طرفندها درادامه این نوشتاراشاره خواهیم کرد.

 

درسهاى آموزنده
از آنچه درباره مرجعیت میرزا آوردیم نتایج سودمنداخلاقى اجتماعى سیاسى و حوزوى فراوانى مى توان آموخت .

شایسته است این حادثه تاریخى و حوزوى به عنوان یک نقطه عطف و آغاز یک تحول ازابعاد گوناگون بررسى وارزیابى شود تا چراغى باشد فرا راه اهل علم وامت مسلمان . دراین جا به برخى از آن نکته ها به گونه گذرااشاره مى کنیم :

 

مرجعیت و مسؤولیت
مرجعیت منصبى است حساس و سرنوشت ساز. پرواز کردن به سوى این قله بلند براى همگان میسور نیست . کسى که تلاش شبانه روزى و همه جانبه داشته باشد واز عنایت و توفیق خداوندى نیز بهره مند گردد مى تواند دراین وادى قدم نهد واین پرچم را بر دوش بگیرد. نیابت ازامام معصوم ( ع ) و سرپرستى امت اسلام کارآسانى نیست . تهذیب و خودسازى شرط نخستین آن است . تقوى واخلاص سنگ زیرین آن به شمار مى رود. عدالت و بى رغبتى به دنیا و مظاهر فریبنده آن ارکان اصلى واساسى آن را تشکیل مى دهند. مرجعیت در حضور در جامعه و پذیرفتن مسئوولیتى بزرگ است .ازاین روست که مى بینیم در طول تاریخ حوزه ها همواره برجستگان واستوانه هایى که در علم و عمل از موقعیت بالا و والایى برخوردار بوده ان ازاین مسوولیت دورى مى گزیدند واز پذیرفتن آن اجتناب داشته اند.
شیخ انصارى که به گفته شاگردش مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتى [...تالى العصمه علما و عملا] 31 بوده است بااین که زمینه مرجعیت براى ایشان کاملا فراهم بوده ولى از پذیرفتن آن خوددارى مى کند و به یکى از همگنان خود سعیدالعلماء مازندرانى نامه مى نویسد واز وى مى خواهد که به نجف آمده وامر مرجعیت را متکفل گردد. آن عالم وارسته نیز در جواب چنین مى نویسد:

[درست است که فهم و درک من در هنگام فراگیرى از شما بیشتر بود لیک شما دراین مدت در آن جا مشغول به تدریس و مباحثه بوده و من دراین جا گرفتارامورات مردم مى باشم و شما دراین امراز من سزاوارتر هستى] 32 .

بعدازاین جریان است که شیخ انصارى ریاست حوزه و زعامت مسلمانان را به عهده مى گیرد. در مکتب این انسان بزرگ بذر همین اندیشه پراکنده مى شود وانسانهاى وارسته و پرثمرى به منصه ظهور مى رسند که هر یک هماننداستاد خویش خدامحور و ریاست گریزند از جمله : مرحوم آیه الله العظمى میرزا حسن شیرازى .

وى بااین که تمام شرایط مرجعیت برایش فراهم شده و همگان مقام علمى و عملى وى را پذیرفته اند در عین حال هنگام پیشنهاد مرجعیت از آن سر باز مى زند و جناب شیخ آقا حسن نجم آبادى را بدین امر سزاوارتر مى بیند. پس از آن که شیخ آقا حسن قسم یاد مى کند که مرجعیت براو حرام و بر میرزا واجب عینى است و همه اهل مجلس هم این سخن را تکرار مى کنند و برایشان تکلیف مى کنند که این مقام را بپذیرد مرحوم میرزا در حالى که قطرات اشک برگونه هایش جارى است این امر را مى پذیرد و مى گوید :

[ هرگز فکر نمى کردم که روزى در معرض این امتحان بزرگ الهى قرار بگیرم]. این جریانهاى تاریخى در زندگى بزرگان حوزه از جمله میرزا نشانه آن است که دراندیشه حوزویان واهل علم مقام و ریاست مرجعیت و زعامت هدف نیست بلکه وسیله اى است براى نشر فرهنگ اسلام و تفسیر و تبیین احکام قرآن و هر کس که بهتر بتواند آن راانجام دهداو سزاوارتر و شایسته تراست .

 

اخلاص وایثار
جوهره نظام حوزه براخلاص استواراست . حوزه بدون اخلاص وایثار کالبدى بى روح و قالبى بدون محتواست کسب مدارج علمى و رسیدن به مراحل عالى فقه واجتهاد بدون این پشتوانه مرحله اى لغزنده و حساس است . بااندک غفلتى انسان ازاوج به حضیض مى افتد. رقابت حسادت مرید بازى و...از عواملى است که افراد لایق و
شایسته رااز صحنه خارج مى کند و شریعت به دست نااهلان مى افتد.اما در هر زمان و هر دوره اى هستند کسانى که با روحیه اخلاص و روش ایثارگرانه خویش راه را برافراد لایق و شایسته هموار مى سازند و دراین زمینه از هیچ گونه تلاش و کوششى دریغ نمى ورزند تا حق به حقدار برسد وامانت به دست اهل آن افتد.

در جریان مرجعیت میرزااین مساله کاملا درس آموز و سازنده است . با آن اقران و همگنان ایشان هر کدام از فضلا و بزرگان شاگردان شیخ به شمار مى آمدند واز مکانت علمى و موقعیت حوزوى بالایى برخوردار بودند ولى بعداز وفات استاداعظم موضعى انتخاب کردند که جز رضاى پروردگار واعلاى کلمه حق وادامه یافتن رسالت انبیاء وامامان در آن چیز دیگرى دخالت نداشت .

این کار فقیهان نفس کشته و معاد باورى است که همه موانع نفسانى را با نورایمان اخلاص کنار مى زنند و مرجعیت را به کسى مى سپارند که حافظ منافع و مصالح مسلمانان در تمام جهان باشد.این روش نشات گرفته از فرهنگ ناب محمدى (ص )است که مى فرماید:

من تقدم على المسلمین و هویرى ان فیهم من هوافضل منه فقدخان الله و رسوله والمسلمین 34
هر کس خود را پیشواى دسته اى از مسلمانان بسازد در حالى که ببیند ازاوافضل و سزاوارترى هست این چنین کسى به خدا و پیامبر و مسلمان خیانت کرده است .

توجه به تعبیر [افضل] و نه [اعلم] و [افقه] و نیز به کار بردن واژه [خیانت] دراین روایت مشعر به این است که در مرجع و زعیم افضلیت شرط است یعنى افزون براعلمیت جامعیت نیز لازم است و کسى که چنین نیست و بر مسلمانان رهبرى کند خیانت به اسلام و مسلمین نموده است . حاکمیت چنین اندیشه اى در حوزه مى تواند بسیارى از مراکز تصمیم گیرى را به وحدت و تمرکز تبدیل نماید و بااین شیوه زمینه نفوذ بیشتر روحانیت و اقتدار کاملتر مسلمانان و تشیع را فراهم سازد.

[مراعات اصل یاد شده از جانب طبقات مختلف ایجاب مى کند که رهبررى به کاملترین فرد سپرده شود و همه او را رئیس یگانه پیشواى نافد الامر و مرجع دینى استوار بدانند. دراین هنگام همه انظار متوجه او مى شود و در کشور رهبرى نیرومندى پدید مى آید که براى اعلاى کلمه حق و فرو کوفتن جباران و طاغوتان مى کوشد. مردما را به گسترش عدل واحسات دعوت مى کند.و نتیجه آن بدست یافتن به عظمت و پیشرفت خواهد بود] 35 .

سیاست و مرجعیت
تکنه دیگرى که ازانتخاب میزرا به مرجعیت مى توان آموخت این که رهبرى وزعامت امت شایسته کسى است که :

اولا داراى علو و قدرت استنباط در حداعلاى آن باشد تا بتواند جوابگوى تمام نیازوهاى فکرى و فرهنگى مسلمانان باشد.

ثانیا از بصیرت ز بینش سیاسى واجتماعى برخوردار باشد تا حوادث واقعه را به درستى شناسایى بکند و در برابر پیش آمدهاى ناگهانى درست تصمیم بگیرد.

از همه مهمتر جرات اقدام در مسائل سیاسى و موضعگیرى مناسب براى قدرت بسیج وشکل دادن نیروها را دارا باشد. دراین صورت است که مرجعیت در تمام ابعادش رخ مى نماید.

میزراى بزرگ مرد سیاست واقدام بود.او در شرایطى که استعمارگران براى ممالک اسلام نقشه هاى خطرناک و ویرانگررى داشتند و دولتمردان غربزده نیز فریفته تمدن فرنگ شده بودند واراده و تصمیمى از خود نداشتند ضربه اى مهلک و کوبنده بر آنان واردساخت .

در تاریکزار بى تپش زندگى توده ها علو و فتواى او تپش و هیجان آفرید اقدام تاریخى آن مرجع عالیقدر نقطه عطفى در تاریخ مرجعیت ایجاد کرد و عمق نفوذ روحانیت را بر همگان روشن ساخت . بى شک آن اقدام مثبت و مناسب برخاسته از بینش سیاسى واجتماعى ایشان بود.این حادثه نشان داد که عالم ربانى اگر برخورداراز دید سیاسى باشد مى تواند بزرگترین تحول اجتماعى را با کوچکترین پیام و فتوا به وجود آورد و هیچ قدرتى هم نمى تواند جلو آن را بگیرد.

امام راحل مى فرماید:

[... قریب صد سال سابق دیدند که یک پیرمردى در یکى از دهات عراق (سامره ) وقتى که دیدایران در معرض فشار خارجیها هست و آن قرارداد ننگین را در آن زمان بسته بودند این پیرمرد یک سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل این یک سطراستقامت کنند] 36 .

دشمنان اسلام از هنگامى که تشخیص دادند تناها مانع قدرتمند در برابراجراى نقشه هاى شوم آنان روحانیت آگاه و بیداراست به این اندیشه افتادند که مساله دخالت نکردن روحانیان درامور سیاسى را مطرح کنند. آن قدر دراین زمینه تبلیغ کردند که بسیارازاهل علم نیز آن را باور کرده بودند و دخالت در سیاست را مخالفت با شان و مقام خود
مى دانستند:

[اگر مى گفتید فلان آخوند سیاسى است این به منزله یک فحش تلقى مى شد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاریشان این مساله را باورشان آمده بود.... آنها مى خواستند یک قشر بزرگى از جامعه را... منزوى کنند و خودشان به جاى آنها بنشینند حکومت مال ما نماز جماعت خشکى که در آن اصلا صحبت اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما] 37 ....

اقدام سیاسى میرزاى بزرگ نشان دارد که نه تنها دخالت در سیاست دون شان مرجعیت و روحانیت نیست بلکه وظیفه اى است از وظایف اساسى نهاد مرجعیت . همین طور تفکر به تدریج در قرون اخیر نضج گرفت تا آن جا که رهبرى بزرگترین انقلاب به دست تواناى مرجعى روشن ضمیر و با تدبیر مانند حضرت امام خمنى (ره )افتاد و بار دیگر روحانیت حضور پرقدرت خود در مسائل اجتماعى و سیاسى را نشان داد و و نقشه هاى خائنانه استعمارگران را نابود ساخت

از جریان انتخاب میرزاى بزرگ به مرجعیت واز شیوه روشن و قاطع وى در زمان مرجعیت معلوم شد که درانتخاب مرجع تقلید باید همه جوانب امر را در نظر گرفت واین بار را بر دوش انسانى گذاشت که توان اداره امت و جامعه اسلامى را داشته باشد. سیاست و مدیریت و علم و آگاهى را به هم آمیخته باشد و بتواند متناسب با روح زمان اسلام را تبیین و تفسیر کند و جواب کسانى را که برچسب ناتوانى دین را در عصر جدید مطرح مى کنند عملا بدهد.این مساله نیز در زمان مااز مهمترین مسائل است .

امام بزرگوار به عنوان مرجع و رهبر به اسلام و مسلمانان آبرو و عظمت بخشید.انقلاب اسلامى را به تمام عالم صادر کرد.این همه نعمت و برکت از تمرکز[ مرجعیت سیاست رهبرى] بود. تمام قدرتهاى استکبارى را به ذلت و عکس العمل واداشت .

بر ماست که براى این امر حیاتى و سرنوشت ساز طرحى درافکنیم وامت اسلامى را دراین دنیاى پرفتنه و آشوب به کانون واحدى رهنمو گردیم تا بار دیگر قدرت دین نمایانده شود.

 

مرجعیت پس از میرزا
زندگى پربار و مرجعیت 23 ساله جناب میرزا تا سال 1312 ادامه داشت . سرانجام در شب چهارشنبه بیست و چهارم شعبان سال 1312 ستاره آسمان فقاهت افول کرد و تیرگى شب را دو چندان ساخت . پس از 82 سال پرتوافکنى ازاین جهان رخت بربست و
به سوى ملکوت پرواز نمود. یاران و شاگردان آن شب را در کنار حسد میرزا با کواى دلنواز قرآن به صبح بردند و فردا هنگام که خورشید برآمد خلق عظیمى در کاظمین گرد آمدند. سیلاب اشک جارى شد و مردم در حالى که بر سروروى خود مى زدند و پرچمهاى سیاه به همراه داشتند جنازه شریف آن بزرگوا ررا به سوى بغداد و سپس به کربلا تشییع نمودند. بعداز مراسم طواف جنازه را به طرف نجف جرکت داده و بعداز چند روزى در جوار مرقد پاک و مطهر امیرالمومنین علیه السلام به خاک سپردند.

سلام خدا براو باید آن روز که قدرم در گیتى نهاد و آن روز که جاودانه زندگى کرد و آن روز که به سوى خدا شتافت . مرجعیت در زمان حیات میرزا در شخص ایشان تمرکز یافت به گونه اى که رساله و فتناواى وى به سراسر عالم تشیع راه یافت واین نخستین بارى بود که نهاد مرجعیت دراین سطح گسترده مرکزیت پیدا کرد.اما متاسفانه این وحدت یکپارچگى بعداز فوت ایشان به تعداد و پراکندگى گرایید و دوباره این قدرت متراکم و متمرکز به مراکز متعدد تقسیم شد.

دراین که علت و یا عللل این فروپاشى و تعدد چه بود سخن بسیار است اما به نظر مى رسد که علت اساسى نقشه و توطئه استعمار بوده است زیرا در دوران مرحعیت فراگیر و پرقدرت میرزا ضربه اى کوبنده و جبران ناپذیر بر سیاست استعمار وایادى داخلى آن وارد که آن را بزرگتیرن ضربه در قرن نوزدهم بر پیکراستعمار دانسته اند.این قدرت نمایى روحانیت کن هم در سطح مرحعیت بر طبقات روشنفکر و نیز بر سیاستمداران داخلى و خارجى بسیار گران آمد و به فکرایجاد مانع و ترمزى براى این حرکت و پیشرفت برآمدند.ازاین روى بعضى براین باورند که اعدم شبخ فضل الله نورى براى تضعیف قدرت روحانیت بوده است 38 و برخى آن راانتقام استعماراز روحانیت ایران براى شکست در سوداى تحریم تنباکو شمرده اند. 39

امام خمینى (ره ) نیز به عکس العمل استعمارگران در برابر قدرت روحانیت اشاره مى کنند:

[...اینها دشمنان روحانیت دیدند که یک روحانى پیرمرد در کنج دهى از دهات عراق یک کلمه مى نویسد و یک ملت قیام مى کند و قراردادى که مابین شاه جائر وانگلیسیها بوده است به هم مى زند.... باز ملاحظه کنید که در وقتى که انگلیسیها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض
استعمار قرار داده بودند یک پیرمرد به مردم ام رکرد و حکم دفاع داد و قیام کردند مردم و ملت عراق را نجات دادند.این یک قدرتى بوداز میرزاى شیرازى دوم مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى رضوان الله تعالى علیه و در مشروطه دیدند که یک ملا یا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حکومت خود کامه اى که در آن وقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر کردند. دراین مسائل آنهایى که مخالف بودند باز پا ننشستند....

مخالفین خارجیها که یک همچ قدرتى را در روحانیت دیدند کارى کردند درایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانى نمااو را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل اللفه را در حضور جمعیت به دار کشیدند] 40 .

موضعگیرى پرصلابت مرجع شجاع و آگاه از تکالیف اجتماعى که منجر به صدور آن فتواى انقلابى شد استعمارگران را غافلگیر ساخت واز آن پس اندیشه مقابله با نهاد پرقدرت روحانیت را آغاز شد.ازاین روى بعداز فوت میرزا مرجعیت نتوانست مثل زمان حیات میرزا تمرکز رهبرى جهان اسلام را به دست بگیرد. گرچه مرجعیت به گونه متمرکز بعداز فوت میرزا به وجود نیامد اما راه و شیوه میرزا همواره تداوم یافت و مجال رااز دست توطئه گران گرفت .

میرزاى شیرزاى در حوزه سامرا شاگردان بزرگ و شایسته اى تربیت کرد که مرحوم شیخ آقا بزرگ در کتاب هدیه الرازى شرح حال کوتاهى از 360 تن آنان را آورده است .در میان آنان به چهره هاى درخشانى برمى خوریم که هر کدام بعداز میرزااز مرجع برزگ به شمار مى آمدند.از جمله : مرحوم آخوند خراسانى سید کاظم یزدى سیداسماعیل صدر محمد حسن نائینى مرحوم آیه الله سید محمد فشارکى و مرحوم آیه اللفه محمد تقى شیرازى معروف به میرزاى دوم .

 

میرزا محمد تقى شیرازى
عالمان و مردم پس از رحلت میرزا به آیت الله سید محمد فشارکى مراجعه کردند وازایشان خواستند که[ مرجعیت] مردم را بپذیرد در پاسخ گفت :

[ انى لست اهلا لذالک لان الریاسه الشرعیه تحتاج الى امور غیر العلم
بالفقه والا حکام من السیاسات و معرفه مواقع الامور وانا رجل وسواسى فى هذه الامور فاذا دخلت افسدت و لم اصلح ولا یسوغ لى غیر ] 41التدریس واشار علیم بالرجوع الى جناب المیزرا محمد تقى شیرازى .....

من شایسته مرجعیت نیستم زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیراز علم فقه امور دیگرى لازم دارد از قبیل :اطلاع از مسائل سیاسى و شناختن موضعگیریهاى درست درهر کاراگر من دراین امر دخالت کنم به تباهى کشیده مى شود. براى من غیراز تدریس کار دیگرى جائز نیست . و مردم را به مرحوم آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى ارجاع داد 42 .

بدین ترتیب یکى از پرورش یافتگان میرزا که رسالت انسان و صلابت اسلام را دارا بود جانشین مرحوم میرزا شد و توانست همچون استادش از موضع قدرت بااستعمارگران برخورد نماید. و شوکت و عظمت مسلمانان را پاس بدارد. براى آشنایى بیشتر با زندگى این بزرگمرد به سخن مرحوم شیخ آقا بزرگ توجه کنید :

[میرزا محمد تقى شیرازى پیشزاى انقلاب عراق و نخستین افروزنده شعله آن شورش از بزرگترین عالمان بود و عظمترین مجتهدان واز مشهورترین مردم عصر خویش در علم و تقوى و غیرت دینى .... با دوست و هم مباحثه خویش سید محمد فشارکى اصفهانى همراه نخستین دسته مهاجران به سامرا رفت و به محضر درس میرزاى مجدد پیوست . سپس در شمار برترین شاگردان حوزه درس میرزاى اول درآمد و جزءارکان بحث در این حوزه علمى اسلامى گشت .....این گونه بود تا آن که استاد بزرگ او میرزا محمد حسن شیرازى در گذشت و میرزا محمد تقى شیرازى از روى شایستگى واولویت به جانشینى وى تعیین گشت و مرجع تقلید شد] 43 .

پنجاه سال از نفوذاستعمار در شکورهاى اسلامى مى گذشت . آهنگ بیدارى به وسیله روشنفکران مسلمان و بیداگران حوزه ها در گوشه و کنار جوماع اسلامى نواخته شده بود.

عالمان برزگى همچون : آخوند خراسانى و شیخ عبدالله مازندرانى فتواى مشروطیت رااز نجف صادر کرده بودند.استبداد حکومت قاجار محکوم شده بود و جو حکومت قانون نضج گرفته بود. که میرزاى دوم شاگرد مکتب بیدارى سامراء قد برافراشت و با زعامت خود دین خدا را پیش برد. و در برابر نفوذ عوامل بیگانه استوارایستاد. مقام والاى
مرجعیت و گرفتاریهاى مربوط به حوزه و مردم او رااز مصالح جامعه اسلامى دور نساخت . مردم نیزاز خواب گران برخاسته و با حوزه ها و مراحع پیوند خورده بودند.استعمارانگلیس کوشش بسیار نمود و مال فراوان مصرف کرد تا جلواین بیدارى مردم درارتباط آنان با حوزه نجف و نهاد مرجعیت را بگیرداما نتوانست .

[ این جا بود که استعمارگران دانستند که بر سر راه بسط نفوذ خویش در یک کشور اسلامى و پایه گذارى حکومت خود در چنین کشورهایى که براى بهره کشى از منابع و ذخایر آنها خوابهاى طلایى بسیار دیده بودند. چه موانعى وجود دارد و چه گردنه هاى سختگذرى پیش مى آید.از آن روزبرنامه خود را عوض کردند و دست به ضعیف ساختن نجف و علما زدند] 44 ....

مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى که از شاگردان ممتاز میرزاى اول واز اصحاب فتوا و هیات مشازوره ایشان به شمار مى رفت و به هنگام مسافرت استاد جانشین او بود و یقینااز صدور فتوا [تحریم تنباکو] و شرایطاعلام آن آگاهى داشت نمى توانست به هنگام مرجعیت در برابر دشمنان اسلام و نفوذ آنان بى تفاوت بماند و موضع مناسب و قاطع نگیرد. ازاین روى براى حفظ حیثیت اسلام و طرد بیگانگان از ممالک اسلامى دست به اقدامى بزرگ زد و فتواى جهاد با انگلیس را صادر کرد:

مطالبه الحقوق واحبه على العراقیین و یجب علیهم فى ضمن مطالباتهم رعایه السلم والامن . و یجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعیه اذا متنع الانکلیز عن قبول مطالباتهم ....

بر مردم عراق مطالبه حقوق خویش واجب است . همین طور واجب است در خلال اقدامات حق طلبانه خود صلح وامنیت را در نظر داشته باشند.امااگر دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهاى آنان سرباز زد مردم مى توانندازاسلحه استفاده کنند و با دشمن بجنگند 45 .

این فتواى انقلابى که در آن شرایط صادر شد بر مقاومت و شورش مردم در برابرانگلیس افزود. بعداز گذشت آن مرجع مجاهد که چهار ماه تقریبا بعداز صدور فتوااتفاق افتاد مراجع دیگرى که از شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم میرزاى بزرگ به شمارمى آمدند در سنگر مرجعیت و رهبرى قرار گرفتند. همواره این پرچم دراهتراز بود. حوزه هاى شیعى در دامن خود عابدان شب و شیران روز مى پروراند. هر کدام به نوبه خود در حفظ و حراست
ازاحکام شریعت و مقابله با دشمنان دین وامت نقش موثرى داشتند و نمى گذاشتند که استعمارگران به آمال و آرزوهاى شیطانى خود دست یابند.

این سیره و سنت تداوم یافت . مرجعیت در گوشه و کنار جهان سنگرى را فتح مى کرد و به قله اى دست مى یازید تااین که رسید به دوران مرجعیت و رهبرى امام خمینى رحمه اللفه علیه که نقطه اوج قدرت مرجعیت و رهبرى پرنفوذ عالمان دین باور شیعى را به نمایش گذاشت او که با رهبریش کرامت مسلمانان را برگرداند در گورستان زندگى بیدارى آفریداحیاگر شرف و عفت و غیرت انسان شد.احیاگر تشیع سرخ و خونین شد. مردمان رااز بردگى و ذلت به عزت و آقایى فرا خواند و بر تارک انقلاب مقدسش خطاصیل[ نه شرقى نه غربى] را نوشت . آموزگار سترگ در راه استقلال وایمان بود و سرپرست [ایتام آل محمد] در دوران مفر و نفاق و تردید.

بالاخره او فرزند برومنداسلام در قرن مسخ هویت انسان بود که با کوله بارى از فقه واحتهاد رهبرى امت را به دست گرفت و همت والا و عزم آهنینش نشان داد که هر گاه امت اسلام در معرض هجوم دشمنان قرار گیرد وارزشهاى دنى به دست فراموشى سپرده شود تنها پناهگاهى که مى تواند ملجا و ماواى مسلمانان باشد و آنان راازاضطراب و حیرت نجات بخشد. همانا نهاد و مقام (مرجعیت) است و بس .

پاورقى ها
1. مجله آینه پژوهش شماره 9.62 مقاله آقاى محمد رضا حکیمى .
2. صحیفه نور ج 21.98.
3. ادوار فقه ج 1.47.
4. ولایه الفقیه آیه الله منتظرى ج 2.93.
5. وسائل الشیعه ج 18.107 حدیث 34.
6. همان مدرک حدیث 24.
7. همان مدرک 27.
8. همان مدرک حدیث 21.
9. همان مدرک حدیث 14و21.
10.
11- و12. ولایه الفقیه ج 2.95.
13. وسائل الشیعه ج 18.41 حدیث 51.
14. ولایه الفقیه ج 90.2 وسائل الشیعه ج 18.101.
15. وسائل الشیعه ج 18.99 حدیث 1.
16. مجله حوزه شماره 25.19.
17. اندیشه سیاسى دراسلام معاصر حمید عنایت ترجمه بهاءالدین خرمشاهى .276.
18. زندگانى و شخصیت شیخ انصارى .73.
19. میرزاى شیرازى . شیخ آقا بزرگ .31.
20. شیخ آقا بزرگ 36. صحیفه شماره 26 ضمیمه روزنامه جمهورى اسلامى .
22. نقباءالبشر ج 1.440.
23. میرزاى شیرازى .35.
24. صحیفه نور ج 1.16.
25. مرگى در نور زندگى نامه آخوند خراسانى نوشته عبدالحسین مجید کفائى .74.
26. صحیفه ضمیمه جمهورى اسلامى شماره 26.16.
27. همان مدرک ، میرزاى شیرازى .38. کتاب میرزاى شیرازى ترجمه هدیه الرازى شیخ آقا بزرگ تهرانى است که به وسیله وزارت ارشاد چاپ و منتشر شده است .
28. میرزاى شیرازى .29.
29. روحانیت .121.
30. اندیشه سیاسى دراسلام معاصر .285.
31. زندگانى و شخصیت شیخ انصارى .75.
32. همان مدرک .74.
33. همان مدرک .74.
34. الغدیر ج 291.8 شیخ آقا بزرگ . محمد رضا حکیمى .62.
35. الحیاه ج 2.389 ترجمه احمد آرام .
36- و 37. صحیفه نور ج 13.175 و 216.
38- و 39. دیباچه اى بر رهبرى صاحب الزمانى .149148.
40. صحیفه نور ج 13.176175
41. فوائدالرضویه شیخ عباس قمى .594.
42. بیدارگران اقالیم قبله محمدرضا حکیمى .126.
43. و .44 همان مدرک .97و107.
45. همان مدرک .115.
46. هویت صنفى روحانى محمد رضا حکیمى .116. با تلخیص و اقتباس .