نوع مقاله : مقاله پژوهشی
ضعف و ذلت جهان اسلام را زمین گیر کرده بود.
دشمنان اسلام بى محابا مى تاختند و روزنه هاى امید را مى بستند.
اروپا به پیش مى تاخت و عقب ماندگیهاى چند قرنه خود را جبران مى کرد.
حکام جاه طلب جهان اسلام ادامه سلطه مى دادند واز هرگونه اصلاح و اقدام مثبتى غافل بودند.
امت مسلمان ازاسلام ناب به دور مانده بود و خرافات بدعتها و برداشتهاى انحرافى از معارف انسان سازاسلام روز به روز رونق مى گرفت .
سردمداران کشورهاى اسلامى شیفته غرب و گرفتاراحساس حقارت و بى هویتى شده بودند.
جهان اسلام در غفلت عمیق بسر مى برد. به تهجیزاروپائیان توجه نمى کرد. پیشرفت اروپا را به چیزى نمى انگاشت و به امر تقدیر آن را در معرض بلاها و مصائب مى پنداشت .
آسیا تا قرن 18 برترى خود را براروپا حفظ کرده بود. دانشمندان اروپایى بر
تحصیل خود در آسیا فخر مى کرد.
اما طولى نکشید که این وضع دگرگون شد. آسیا در برابراروپایى که به سرعت پیشرفت مى کرد دچار رکود وایستایى شد و رو به انحطاط گذارد.
امپراطورى عثمانى که روزگارى وین را محاصره کرده بود واروپا را تهدید مى کرد مجارستان را واگذارد و شکستهاى سختى رااز روسیه متحمل شد. بخش عمده اى از قلمرو خود را از دست داد.
اروپا عثمانى را مرد بیمارى مىنامید و به این باور به انگیزه طمع بر سر عثمانى به رقابت افتاده بود.
شبه قاره هند به مستعمرات انگلستان پیوسته بود و زیر سلطه و ستم آن قدرت بى عاطفه تار و پودش از هم مى گسست .
ایران نیز در میان مقراض رقابت اروپا و روسیه ازاین آفات بى نصیب نبود.
دورنماى این اوضاع نشان مى دهد که جهان اسلام در عصر مرحوم میرزاى شیرازى روزگار دهشتناکى را مى گذراند.
وحشت جاى جاى دارالاسلام را فراگرفته بود. حاکمان و خوانین و مهاجمین مستبد سایه شوم وحشت را در تمام لایه هاى جوامع اسلامى گسترانده بودند. هیچ کس بر کار خلاق و سازندگى و عمران دل و دماغ نداشت . زور بود که حرف آخر را مى زد و همه جا رونق و جلوه داشت . ضعف فرهنگى تعصب خرافات جهل و نادانى بسان بختک بر سینه ملتهاى مظلوم مسلمان جا خوش کرده بود.این گرد و غبارى بود که مهاجمین در پى خود آفریده بودند.
به سرزمینهاى اسلامى از شرق و غرب مهاجمین تاخته بودند. مهاجمینى که نه با خود فرهنگ و تمدنى آوردند که مسلمانان را به کار آید و نه پیام رسان دینى بودند که تحرکى پدید آورند و نیروى خلاقه اى شوند بلکه اقوام و قبایل مهاجم و بى فرهنگى بودند که هیچ مقوله ازانسانیت و شرف را نمى شناختند.
اینان جلوى شکوفایى ملتهاى مسلمان را گرفتند.
در مناطقى که هم با آنان اختلاط صورت گرفت و در سنتها و آداب قوم مغلوب
هضم گردیدند پایه هاى نژادى ملى و دینى سست شد.
تفسیر نادرست واژگان حرکت آفرین اسلامى همچون : تقیه صبر زهد و بى رغبتى به دنیا جو یاس و خمودى را بر جامعه مستولى کرده بود.
دشواریهاى اقتصادى آفتها و بلاهاى طبیعى و... توان را گرفته بود و ملتهاى مسلمان را در فقر و فلاکت فرو برده بود. در چنین وانفسایى غرب سرمست از پیشرفتهاى جدید با تمام قوا به کشورهاى اسلامى هجوم آورد.
مقاومتهایى صورت گرفت .این مقاومتها یا ناکام ماندند و یا به خاطر ناپختگى و بى برنامگى از صحنه کارزار زدوده شدند. دراین گیرودار برخى از غرب باوران رو به غرب و پشت به ملت خود کردند و راه نفوذ دشمن را به قلعه مسلمانان گشودند.
مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى که از برجسته ترین متفکران و آگاهان این عصر بود و شمع وجودش از ضعف و زبونى مسلمانان به شدت مى گداخت عوامل نابسامانى را چنین ترسیم مى کند:
1.استبداد حکام خودکامه در کشورهاى اسلامى .
2. فقر علمى و بى خبرى توده هاى مسلمان و عقب ماندگى جامعه اسلامى از کاروان علم و تمدن بشرى .
3. گسترش عقاید خرافى و تعصبات انحرافى که اکثر مسلمانان رااز اسلام ناب دور داشته بود.
4. تفرقه و کینه توزیها که تحت عناوین : مذهبى ملى و نژادى امت مسلم را ناتوان ساخته بود.
5. نفوذ واستیلاى بیگانگان بویژه غرب بر منابع اقتصادى مسلمانان که موجب به غارت رفتن آن منابع و فلج شدن اقتصادى گشته بود.این تسلط مانند سرطان پیش رفته و حیات اجتماعى و سیاسى مسلمانان را تهدید مى کرد.
6. تهاجم همه جانبه فرهنگى غرب واستفاده از شیوه هاى تبلیغاتى براى از میان بردن هویت فرهنگى مسلمانان و شکستن روح مقاومت آنان .
7. سکوت و بى تفاوتى متنفذینى که قدرت جلوگیرى از نفوذ بیگانگان و ضربه
زدن بدانها را داشتند امااقدام موثرى انجام نمى دادند.
این شرایط همه دست به دست هم داده بودند و وضعیت ویژه اى را بر عصر مرحوم میرزاى شیرازى حاکم کرده بودند. مرجعیت شیعه در چنین اوضاع واحوالى مسوولیت رهبرى را به عهده داشت .
لازم به یادآورى است که مقصوداز عصر میرزا دوران مرجعیت ایشان است :از حدود سال 1281 ه.ق . که زعامت حوزه و مرجعیت شیعه بر عهده مرحوم میرزا قرار گرفت تا سال 1312 ه.ق . که چشم از جهان فروبست .
اما محدوده جغرافیایى جهان اسلام دراین عصر سرزمینهاى وسیعى است که ملتهاى زیادى از مسلمانان با فرهنگها و زبانهاى گوناگون در آن زندگى مى کردند که در غرب از ساحل آفریقاى جنوبى ساحل دریاى آتلانتیک آغاز مى شد واز شرق تا مرزهاى ناحیه سینکیانگ یعنى ترکستان چین و پاکستان غربى امتداد مى یافت .
و در شمال مرزهاى آن از حدود قدیمى ترکستان شوروى سابق آغاز مى شد واز جنوب به سومالى یعنى خط استواى آفریقا منتهى مى شد.
دنیاى اسلام با وسعت خاک و دارا بودن منابع طبیعى فراوان از نقطه نظر جفرافیایى اقتصادى سیاسى و نظامى اهمیت فوق العاده اى داشت . بزرگترین قاره جهان (آسیا) بخش عمده اى از قاره افریقا و برخى از نواحى قاره اروپا را در بر گرفته بود.
در قاره آفریقا از شمالى ترین نقطه آن در تونس تا دماغه امیدنیک در جنوب حدود 17 کشور فعلى .
در آسیا از ترکیه تا تمام شبه جزیره عربستان عراق سوریه لبنان فلسطین ایران افغانستان و بخش عمده اى از شبه قاره هند: پاکستان فعلى بنگلادش مجمع الجزایر مالدیو مالزى واندونزى .
افزون براینها جمهوریهاى مسلمان نشین اتحاد جماهیر شوروى سابق مانند: قزاقستان قیرقیزستان تاجیکستان ترکستان ازبکستان آذربایجان و...
بخشهایى در قاره اروپا بویژه کشور آلبانى .
سرزمینهاى اسلامى با موقعیت جغرافیایى بسیار مهم منابع طبیعى اصیل فرهنگ و تاریخ کهن بزرگترین قدرت مذهبى و ملى به شمار مى آمدند. سه حکومت رسمى بر جهان اسلام حکم مى راندند:امپراطورى عثمانى که بخش عمده اى از آسیا آفریقا واروپا را زیر سلطه داشت ایران که به ظاهر مستقل بود و شبهه قاره هند که از بخشهاى گوناگونى تشکیل مى شد.
دراین قرو گسترده و حساس اوضاع سیاسى اقتصادى واجتماعى بر مدار صحیح نمى چرخید. هر نقطه اى دشواریهاى مخصوص به خود را داشت .
اکنون مرورى داریم به ویژگیها و وضعیت جهان اسلام در عصر میرزا.
وضعیت سیاسى
بر ممالک اسلامى حکام و پادشاهان خودکامه حکومت مى کردند. فعال مایشاء بودند. گفتارشان حکم قانون را داشت . تمام حقوق وامتیازات و منابع طبیعى و بهره بردارى از آنها در اختیار آنان بود.اساسا کشور را ملک خود مى دانستند و مردم را رعایاى خود.از شخص حاکم به جاى قواى سه گانه : مقننه مجریه و قضائیه عمل مى کرد. شاه محوراصلى بود و دستگاه اجتماعى به گرداو مى چرخید. رابطه بین پادشان واتباعشان رابطه حاکم و محکوم بود.
ازانجام اصلاحات و پیشرفت مردم در هراس بودند و چه بسا ترقى مردم را عامل تزلزل مقام خویش مى پنداشتند. هرگز در صدد جلب توجه ملت بر نمى آمدند و روز به روز نفوذ و مقبولیت مردمى رااز دست مى دادند نوعا عده اى چاپلوس و سودجو را گرد خود جمع کرده بودند. به جاى آن که در بهبود وضع مردم و ماصلاح کشور بکوشند به فکر بستن پیمانهاى ننگ آور و دادن امتیازهاى زیانبخش بودند. جهل مردم را باعث حفظ تاج و تخت خود مى دانستند.
هر روز براثر بى کفایتى و بزدلى حکام و بیگانگى آنان از مردم بخشى از قلمرو مسلمانان از دست مى رفت و دشمن بر گوشه اى از سرزمین اسلامى تسلط مى یافت .
درابتداى قرن نوزدهم امپراطورى عثمانى دراروپااسلامى کلیه جزیره بالکان
صربستان آلبانى یونان قبرس و دریاى مدیترانه بود. در آسیا آناتولى ارمنستان کریمه ملداوى بوداپست و مجارستان شامات بین النهرین و شبه جزیره حجاز را داشت . درافریقا مصر طرابلس و ... را در تصرف داشت و بر تونس والجزیره حق سیادت براى خود قائل بود.
اماازاواسط قرن نوزدهم در خطرانهدام کامل قرار گرفت و بقاى آن اوائل قرن بیستم فقط به واسطه رقابت دولى که علاقه مند به تقسیم این امپراطورى بودند بود.
امپراطورى عثمانى که در محل تلاقى سه قاره : آسیا آفریقا واروپا قرار گرفته بود مانع بزرگى بر سر راه پیشروى مخرب و توسعه استعمار به شمار مى رفت .
استعمار انگیزه قوى براى درهم شکستن قدرت مسلمین داشت .این در حالى بود که امپراطورى عثمانى با مشکلات عمده اى روبه رو بود:از داخل افسرده و تاروپودش از هم گسسته بود.اوضاع سیاسى اقتصادى و فرهنگى رو به افول داشت . حکمان بى لیاقت در تجمل و عیش به سر مى بردند.اختلافات مذهبى به بدنه نظام رااز درون مى کاهید. براى مطیع و فرمانبردار کردن مردم زور بود که میدان داشت . پشت دروازه هاى حکومت فرتوت و ناتوان واز مردم گسسته عثمانى غرب بود که کامل یراق ایستاده بود. مردم را به رفاه آزادى و... دعوت مى کرد! اندیشه هاى غربگرایى روزبه روز گسترش مى یافت .احساسات ناسیونالیستى اقوام رونق مى گرفت . طغیانهاى ممتدى از جانب اقلیتهاى مذهبى و حتى اسلامى سر بر مى آورد.
خلاصه همه چیز دست به دست هم داده بود تاامپراطورى را تجزیه کنند:اوضاع آشفته عثمانى به گونه اى بود که تزار روسیه به سفیرکبیر بریتانیا در مورد ترکیه گفته بود:
[مردى بیمار در برابر ماست مردى سخت بیمار... هر لحظه ممکن است که به شکلى ناگهانى بمیرد] 1 .
روسیه تزارى خود را براى مقدمات حمله به امپراطورى عثمانى و تجزیه آن آماده مى ساخت . دولتهاى اروپایى نیز به طمع افتادند. هر یک بخشى از قلمرو آن را بین خود تقسیم کردند و چشم انتظار رسیدن به آن بودند.
[یونان رومانى صربستان بلغارستان مونتنکر و بوسنى قسمتى از امپراطورى عثمانى بودند که از آن جدا شدند و به تصرف غربیها درآمدند قبرس به چنگ انگلستان افتاد. در سال 1774م . روسیه شبه جزیره کریمه رااز عثمانى گرفت] 2 .
مصر همین که دید عثمانى دراروپا رو به ضعف گذارده چندان از امپراطورى فرمان نمى برد. فقط اسما زیر نظرامپراطورى عثمانى بود
حاکمانى نالایق ضعیف بر مصر حکومت مى کردند . ظلم واسراف و خرجهاىگزاف بیداد مىکرد .
[سرمایه داران خارجى مخصوصا بانکداران انگلیسى و فرانسوى پولهایى با سودهاى هنگفت به خدیوهاى مصر وام مى دادند که اغلب هم براى هزینه هاى شخصى ایشان مصرف مى شد. بعد همین که پرداخت سوداین وامها کمى به تاخیر مى افتاد کشتیهاى جنگى براى جمع آورى این منافع به مصر مى آمدند] 3 .
کانال مهم سویز در سال 1869م . با کار اجبارى و ستمهاى فراوان حفر شد. حمل و نقل دریایى اروپا آسیا استرالیا متوجه آن شد.اهمیت مصر روبه افزایش گذاشت . براى انگلستان که علایق و منافع زیادى در هند و مشرق داشت تسلط بر کانال و بر مصر اهمیت فوق العاده اى پیدا کرد. سهام خدیو مصراز کانال سوئز به دلیل احتیاج وى به پول به قیمت ناچیز توسط انگلستان خریدارى شد! بقیه سهام مصراز کانال نیز در دست فرانسه ماند. عملا مصر نقشى در کانال نداشت و راه نفوذانگلیس در آن باز شده بود. گاهى سود به دست آمده از کانال چند برابر مبلغى مى شد که خریده شده بود.از سال 1879م . دخالت دائمى درامور داخلى مصر توسط انگلیس آغاز شد. در حدود سال 1882م . ناوگان جنگى انگلیس اسکندریه را گلوله باران کرد و پس از شکست مقاومت بر مصر مسلط شد. بار تمامى این ستمها و نابسامانیها را مردم بیچاره مسلمان بر دوش کشیدند.
در بخشهاى دیگر عثمانى نیز وضع بهتراز مصر نبود. فرمانروایان ترک بااختیارات وسیع حکومت مى کردند. بیش از هر چیز به فکر بقاى حکومت و سلطه خود بودند و کارى به وضع فکرى اقتصادى واجتماعى مردم نداشتند.اختلافهاى مذهبى
تفرقه ها و برخودهاى قومى و گروهى مشغله مسلمانان شده بود.
سرنوشت شبه قاره هندوستان که مسلمانان زیادى در آن زندگى مى کردند در چنگ انگلستان وایادى دست نشانده آن افتاده بود. هند منبع عمده مواد خام کارخانه هاى انگلستان و بازار مصرف کالاهاى انگلیس بود.
وضع مسلمانان بیش از دیگران اسف آور بود. و بیشترین بار دشواریها و مشکلات بر دوش مسلمین قرار داشت . براثر سیاستهاى انگلیس مسلمانان در لاک حود فرو رفته بودند و در صحنه هاى زندگى حضور نداشتند. براى امرار معاش وادامه حیات ناگزیر بسیارى از آنان مزدور کمپانى هند مى شدند. درگیریهاى خضونت آمیزى که میان عمال انگلیس و مسلمانان به وجود مى آمد تلفات زیادى از خود به جاى مى گذارد و هر روز مسلمان مظلومى از پاى در مى آمد .
افغانستان بااین که رسما تحت سلطه استعمار نبود اما وضع بهترى از سایر کشورهاى اسلامى نداشت . در سالهاى حدود 1250 ه.ق . سرنوشت افغان نیز کم و بیش به دست انگلستان رقم مى خورد.
کامران میرزا حاکم هرات و یار محمدخان وزیراو به خواست استعمار نواى استقلال ازایران را سردادند و یا مناطق دیگر را تهدید کردند. دولت انگلیس پیشاور راازافغانستان جدا و به امیر سهند واگذار کرد.
[در سال 1838 م .انگلیسیها به اتفاق سبکها و... جمعا به تعداد 40 تا 50 هزار نفر به سمت افغانستان روان شدند دوست محمدخان به زودى گرفتار آمد کهندلخان به دولت ایران پناهنده شد و شجاع الملک به کمک انگلستان به تاج و تخت رسید] 4 .
شاه شجاع فقط حائلى بود براى آن که استعمار رااز نظر مردم پوشیده دارد و گر نه سرنوشت افغان در دست انگلیس بود و حکام خودراى و جاهل افغانستان به فکر نجات واقعى کشور نبودند. نابسامانى و جهل و تفرقه روزگار مردم را تیره ساخته بود.
جاسوس انگلیسى مى نویسد
[ این پادشاه بازیچه ماست که آورده در کابل به تخت نشانده ایم .این عمل بدون تردید یکى از شاهکارهاى سیاسى فرمانرواى کل هندوستان است که یکى از
متنفذین بومى را در ظاهر به روى تخت نشانده تا جلوى فریادهاى سکنه را بگیرد در حالى که قدرت و نفوط حقیقى در دست عمال انگلیس است] 5 .
البته افغانهااین ذلت را تحمل نکردند و علیه قشون انگلیس و دست نشانده هایش قیام کردند و بسیارى از آنان رااز دم تیغ گذراندند و تفرقه افکنیها و توطئه هاى انگلیس چاره ساز نشد ناگزیرافغان را رها کرد.
درایران خانواده قاجار این سرزمین را ملک مطلق خود مى پنداشتند و مردم را غلام زرخرید. حکومت برایالات براساس هدایا بین افراد تقسیم مى شدند.اساسا بنیان سلسله قاجار بر ظلم استوار شده بود.
[آقا محمدخان بنیانگذاراین سلسله براى آن که سلطنت از خاندان او ربوده نشود تمام روسا واقوام خود را که مى توانستند مدعى سلطنت باشند به قتل رسانید] 6 .
این خاندان علیه مردم بودند و تسلیم بى چون و چراى بیگانه .
در برابر مردم مظلوم قلدرى مى کردند و در برابر بیگانگاه قدرتمند کرنش .
حکامى که بر بلادایران حکومت مى کردند نوعا ازاوضاع مردم و چگونگى اداره کشور اطلاع نداشتند. براساس رابطه و خرید پست حاکمیت به این مقام رسیده بودند نه لیاقت و کاردانى . رشوه بسان موریانه در پیکره حاکمیت نفوذ پیدا کرده بود. نظارتى بر کار حکام و کارگزاران نبود. رعیت زیر دست و پاى قلدران دربار از هستى ساقط مى شداما فریادرسى نبود و آهى از سینه اى بر نمى خاست .
حکام گویى زمین و مردم را خریده بودند. هیچ مسوولیتى در برابر مردم نمى شناختند.
کشور تنهااز ظلم و ستم و حرص و طمع درباریان لطمه نمى بیند بلکه از آنچه نسبت به مردم مضایقه مى کنند نیز صدمه مى بیند. مقدار مخارج براى کارهاى عام المنفعه مثل : حقوق لشکریان تاسیسگاههاى عمومى ساختمان پلها و مرمت جاده هااز طرف خزانه سلطنتى مقرر مى گردد.این وجوه نیز هیچ وقت به مصرف نمى رسد بلکه مقدار کمى از آن جان به سلامت مى برد و بقیه در بین راه پخش
مى گردد و به جیب مسوولین امور مى رود. شاه از جریان امراطلاع ندارد و یااز کشف آن ناتوان است 7 .
رشوه واختلاس از دیرباز بسان غده چرکینى بر پیشانى کارگزاران و کارمندان دولت ایران تهوع آور و آزاردهنده بوده است . دراین عصر نیز از مناصب والقاب بلند و بالا گرفته تا عناوین کوچک و حتى براى کارهاى بى اهمیت تنها رشوه کارساز و راه گشا بود.
صدها شاهزارده خودکامه و مهره هاى دربار قاجار بر ولایات کشور ایران حکومت مى کردند و در جمع مال و منال و رسیدن به جاه و جلال در رقابت بودند. هر یک بر کشتار و ستم فزونتر خود فخر مى کرد. مشاغل کشورى به فروش مى رسید هرکس پیشکشى بیشترى مى داد منصب برترى را به جنگ مى آورد. مردم به برندگان حراج مشاغل فروخته مى شدند. هر حاکمى باید (در مدت یکسال ) چند برابر آنچه را باج داده بود از دسترنج رعیت بیچاره به دست مى آورد.
این گونه بود که در مدت سلطنت قاجار ملت ایران سراشیبى تندانحطاط و فساد راپیمود. بویژه در دوران ناصرى که رشد رقابتهاى خانماسوز و دولتهاى انگلیس و روس به منظور تسلط و نفوذ خود برایران فشار و نابسامانى را دو چندان کرده بود.
راه نجات ایران ازاین خطرهاى جدى و مقاومت در برابراین هجومها اصلاحات همه جانبه و پیمودن راه ترقى بود که هرگزانجام نگرفت و کسى به فکر بهبهود وضع مردم واصلاح و توسعه کشور نیفتاد. به جاى آن جهالت و رشوه خوارى و فساداخلاقى رجال دربارو تشکیلات فاسد داراى سایه وحشت و نکبت را بر همه گسترده بود.در آن شرایط بین المللى اگر حوادثى به نفع ایران در جهان پیش نمى آمد امروز وضع ایران غیراز این بود که هست .
ضعف و وابستگى
حکام و درباریانى که بر ممالک اسلامى حکم مى راندند نوعا بازیچه عمال بیگانه بود. عمده ترین تصمیمات سیاسى و کشورى باالقاء مستشاران خارجى انجام
مى شد. برخى از سلاطین مهره هاى بى ارده اى بودند در دست خارجیان ضعف و دشوارى سردمداران ممالک اسلامى را وادار مى کرد که آماده هر گونه همکارى با دشمن باشید.
سید جمال الدین اسدآبادى در ترسیم وضع مسلمانان واداره نظانهاى آنان مى نویسد:
[جوامع اسلامى مورد تاخت و تاز بیگانه قرار گرفته واموالشان غارت شده و بیگانگان ب راغلب کشورهاى این جامعه هستند و سرزمینهاى آنان را قطعه قطعه در میان خود تقسیم مى کنند. به سخنان آنان گوش نمى کنند و به دستور آنان توجه نمى نمایند. چنان ذلیل و خوار گشتاه اند که پادشاهان وامراى باقى مانده این امت صبح خود را با مصائب شروع مى کنند و روز خویش را با رنج و مشقت به شب مى رسانند.ترس از بیگانگان بر وجود آنان مستولى شده و یاس بیش ازامید بر روح آنان غلبه کرده است]. 8
راه نفوذ بیگانگان دراین عصر هماره شده بود.استعمار در تمام شوون اجتماعى مسلمانان زهر خود را چکانده و بذرش راافشانده بود. کشورهاى اسلامى در سایه گرفتاریهاى نظامى مرزى و داخلى آماده هرگونه همکارى با بیگانگان بودند.
ضعف و ناتوانى امپراطورى عثمانى را مورد طعم دشمنان قرار داده بود.از هر سوى دنیا دشمنانش با چشم خیانت و توطئه به او مى نگریستند و منتظر فرصت بودند. در یک دوره طولانى فرمانروایى بسیارى از ممالک اسلامى در دست ترکان عثمانى بود.اینان ازنظر نظامى سلاح و تاکتیم ول اروپایى را به کار مى بردند و دنباله رو کنان بودند. به علت غرورى که داشتند واقعیتهاى اوضاع سیاسى واجتماعى سرزمینهاى اسلامى را درک نمى کردند.اخبار نوعااز فیلتر صدراعظمها و درباریان چاپلوس اروپاییان در ممالک اسلامى مقاومت چندانى از خود نشان ندهند .
این ملت مسلمان بودند که در برخى کشورها پس از ناامیدى از دستگاه حاکمه خودجوش دست به مقاومت مى زدند که نوعا یااز طرف حکام کمک نمى شدند و
چه بسیار که سرکوب نیز مى گشتند.
خدیوهاى مصر فرمان چندانى ازامپراطورى نمى بردند و جان و دلشان به سوى غرب بود. رشوه ها و تطمیعهاى سرمایه داران غربى آنان را جذب خود کرده بود. مردم لیبى تونس الجزایر فلسطین و دیگر مناطق خود در مقابل دشمن قرار گرفته و نسبت به نفوذ غرب و وابستگى به بیگانگان معترض شدند.
دراین میان وابستگى کشورهایى مانند شبه قاره هند به بیگانه روشن تر و رسمى تر بود. مسلمانان این منطقه وسیع مانند شهروندان انگلیسى از حکام دست نشانده اطاعت مى کردند و بدون دخالت موثر در سرنوشت خود روزگار مى گذراندند.انگلیس در تجاوزهاى نظامى خود به ممالک اسلامى و سرکوب مقاومتهاى آنان از سربازان هندى استفاده مى کرد. در برخى ازاین تجاوزات این مسلمان بیچاره بود که باید براى منابع بیگانه بردار مسلمان خود را سرکوب کند.
استبداد و خودکامگى باعث شده بود که حکام بلاداسلامى پشتیبانى مالى رااز دست بدهند وازاتکاء و به نیروى مردمى محروم باشنداز این روى ناگزیر براى بقاى سلطه خود بیش از پیش به بیگانگان روى مى آوردند و وسیله نفوذ و سلطه آنان را فراهم مى کردند. درایران ضعف و وابستگى در همه مناصب حکومتى نفوذ کرده بود.
این کشور از یکسو در مشاه خاطره تلخ درگیرى با همسایه متجاوزش را به یاد مى آورد واز سوى دیگر در جنوب با بیگانگان غربى روبه رو بود.
صاحبان تاج و تخت براى بقاى خود آماده سرکوب هرگونه حرکت داخلى و امتیاز به بیگانگان بود.از بیگانگان کمک مى گرفتند. قراردادهاى ننگین و وطن فروشانه هر روز بسته مى شد.این دست و دل بازیها آنچنان بى حساب و کتاب پیش مى رفتت که عصر قاجار به عصرامتیازدهى نام گرفته است .
جان و دل درباریان و رجال سیاسى در پى غرب بود. کسانى که در غرب زیسته بودند یا مسافرتهایى به اروپا داشتند و یا توسط بنیادهاى سیاسى غرب با آن جا آشنایى پیدا کرده بودند به گونه اى شیفته و دلباخته غرب بودند که چشم بسته همه
سفارشات غربى را پذیرا مى شدند. اینان بیشترین سهم را در هموارسازى راه نفوذ غرب در سرنوشت سیاسى کشورهاى اسلامى داشتند. چنانکه درایران هر گاه فرستادگان غربى به دربار مى آمدند دربار خود را در برابر آنها شیفته و نیازمند نشان مى داد. عکس العمل عباس میرزا در برابر ژوبر فرستاده ناپلئون در خور درنگ و تامل است :
9. ...نمى دانم این قدرتى که شما را بر ما مسلط کره چیست ؟
شاهزاده عباس میرزا باافکار تجدد خواهانه اى که داشت مى خواست کشورایران را به سوى تمدن و تجدد طبق اصول و روشهاى اروپایى سوق داده و وضع ادارات و نظام واردات آذربایجان را به صورت نظام و ادارات کشورهاى مترقى دنیا آورد.او فرمان داد تا مترجمین زبردست به ترجمه رسالات و کتب مختلف اروپایى که 10 .درباره نظام اروپایى واوضاع ادارى آن جا نوشته شده مشغول گردند.
دراین زمان بود که ارتش توسط فرانسویان وانگلیسیان نوسازى شد. دانشجویان دیگرى راهى اروپا شدند و کتابهایى در زمینه دانش و تمدن اروپا ترجمه شد. نمایندگان انگلیس بااستقبالهاى باشکوه در دربار ایران روبه رو مى شدند و دراین ماموریتهاى با کامیابى بى کم وکاست برمى گستند. دربارایران و حکام بلاد براى دسترسى به منصبهاى حکومتب و تهیه هزینه برخى مسافرتها نیازمند به بیگانه بودند. نوعا در مقابل دادن امتیاز یا عقد قراردادى به این خواسته ها دست مى یافتند!
شاه و رجال سیاسى در تقریب به بیگانگان تا سرحدرقابت و حسادت پیش رفته بودند.
دوران ناصرالدین شاه ابله و هوسباز دوران عهدنامه هاى ننگین بود.
براى راضى نگاه داشتن دو رقیب شرق و غرب و حفظ تاج و تخت شاهنشاهى پیوسته عهدنامه هاى جفتى به رسم هدیه تقدیم مى داشتند تا تقرب حاصل شود.
دوران ناصرالدین شاه زمان وحدت استعمار خارجى واستبداد داخلى علیه ملت بودازاین روى پایگاه مردمى حکومت به هیچ رسیده بود و بسیاراحساس تزلزل مى کرد 11 .
دیپلمات انگلیسى مى نویسد:
[دولت بریتانیا قادراست که بااندک کوشش تمام ایران را دچار شورش سازد.
سلسله قاجار در جمیع نقاط مملکت فاقد و جاهلت ملى است که انگلستان مى تواند به سهولت آتشى در تمام ایران برافروخته سازد ولى محدود ساختن دامنه این آتش سوزى خارج از قدرت او خواهد بود] 12 .
[شکست نظامى ایران در جنگ با روسیه در نواحى قفقاز عباس میرزا و اطرافیانش را به فکر نوسازى نظام لشکرى و تجدید سازمان ارتش ایران باالگوى اروپایى انداخت . در آغاز افسران فرانسوى سپاه منظم ایران را آموزش دادند و سپس افسرانگلیسى اتریشى وایتالیائى مسؤولیت (و گاه ریاست ) آن را بر عهده گرفتند و یا به طریقى بااین ارگانها همکارى مى کردند.
در عصر قاجار دستگاهى ادارى دولتى با گرایش آشکار آماده پذیرش سازمانهاى جدید به سبک اروپایى گردید] 13 .
2. وضعیت اقتصادى
از سالها پیش وضع اقتصادى جوماع اسلامى روبه ضعف گذاره بود. سیاستهاى استعمارى از یک طرف و سوءتدبیر سلاطین از طرف دیگر صدمات جبران ناذیرى بر وضع مالى مسلمانان زده بود. متاسفانه حکام در پى این نبودند که وضع معیشتى مردم را سامان بخشند تا هم بر درآمد خود بیفزایند و هم رعیتا را به نوایى برسانند.از ثروت موجود هر چه مى توانستند برمى داشتند و توجهى هم به آینده نداشتاند. روزبه روز اقتصاد ضعیف مسلمان به بیگانه وابسته تر مى شد.
حکام در بلاداسلامى ازهر گونه دریافت مالیات واعمال روشهاى اقتصادى آزاد بودند. رشوه و باج دهیهاو باج خواهیهاى گوناگونى رواج داشت . ناامنى و هرج و مرج (دزدان و راه زنان و...)امنیت اقتصادى را سلب کرده واطمینان به تولید و سرمایه گذارى رااز مردم گرفته بود.
گذشته ازاینها بلادها و مصائب طبیعى نیز گاهى زیانبارتر مى شدند و تدبیرى
هم براى کمک به آسیب دیدگان و جبران خسارتها به کار گرفته نمى شد.
بحران اقتصادى عثمانى در حدى بود که برخى آن را عامل فرپاشى امپراطورى شمرده اند:
[عوامل اصلى زوال و فروپاشى امراطورى عثمانى تورم پول رایج آن و تورم نیروى انسانى غلامان دربارى پادشاه بود. تورم پول رایج آن باعث ایجاد یک بحران اقتصادى گردید و نتیجه آن ایجاد نارضایتى و بى نظمى در بین مستخدمین دولتى بود که دریافتند پول رایج آنها قدرت خرید خود رااز دست داده است] 14
سایر بخشهاى اقتصادى نیز رونق نداشت . هیچ یک از تحولات سیاسى و نظامى توانست وضع مالى مردم را روبه راه سازد. بلادى که تحت سلطع عثمانى نیز بودند وضعى بهتراز مرکز نداشتند و گاه یاوضاع آنها وخیم تر بود.
سوریه و لبنان به عنوان سه استان (دمشق حلب و بیروت ) زیر سلطه عثمانى بودند. کارهاى این استانها و ولایات را فرمانروایان ترک بر عهده داشتند. دراین نواحى فئودالها حاکم بودند. فئودالهاى عرب و سرمایه داران بزرگ بر بهترین زمینها چنگ انداخته بودند. وضع اقتصادى مردم برحانى بود. جماعت رعیت به سختى روزگار مى گذراند.این دشواریها باعث شده بود که مسلمانان به کشورهاى بیگانه و دوردست کوچ کنند.
درالجزایر سطح زندگى مردم کاهش مداوم داشت . مشکلات روزبه روز افزایش مى یافت . منابع کشاورزى روبه نابودى بود. کشاورزان ازاراضى خود رانده مى شدند. راههاى مفدیترى براى تامین معاش مردم گشوده شد. استعمار فرانسه پس ازاشغال نظامى الجزایر در صدد تصرف اراضى و دیگر منابع اقتصادى برآمد. روستائیان بى زمین تبدیل به سهم بران بى اختیار مى شدند.اختیارداران اقتصادى عمدتا حکام وابسته و مهاجرین بیگانه بودند.انیان بودند که نوع کشت و برداشت و تجارت محصولات را معین مى کردند. روزه به روز وضع معیشتى مردم دگرگون مى شد و نان روزانه خود را به دشوارى به دست مى آوردند. درآمد سرانه اغلب مردم الجزایر در حد بسیار پایینى بود.اختلاف طبقاتى فاحشى بر جامعه حکم فرما بود. درآمد یک شهروند
الجزایرى با یک فرانسوى مهاجر تفاوت فاحشى داشت .
مصر بااین که دوران شکوفایى اقتصادى را تجربه کرده بود اما وامهاى بیش از حد حکام این کشوراز بانکهاى خارجى سرانجام به ورشکستگى دولت مصر در سال 1876 م . و تاسیس صندوق وام منجر شد.از طریق این صندوق انگلیس و فرانسه توانستد درآمد و فعالیتهاى دولت مصر را زیرنظر و منترل خود داشته باشند.
بدهى ملى به قدرى بود که 5.7 میلیون لیره از 5.9 میلیون لیره بودجه سال 1877م . حکومت مصر صرف بازپرداخت وامها و سود آنها شد. این وامها که نوعا خرج خود دربار و خدیوهاى مصر مى شد تاثیر نامطلوبى بر زندگى مردم گذاشت .
اکثر خدیوهاى مصرى مردانى اسراف کار بودند و سرمایه کشور را در راه کامرانى وکارهاى بیهوده بر باد مى دادند. روزى که اسماعیل خدیو بر سر کار آمد (17891863م ) مصر 3 میلیون جنیه بدهکارى داشت و روزى که مرد 100 میلیون . 15 کانال سوئز که با رنج مردم حفر شدامتیاز سهام آن توسط خدیو مصر به بهاى اندک به انگلیس و فرانسه واگذار شد.
در هند سرزمینهاى اسلامى مانند سایر بلاد منبع عمده مواد خام کارخانه هاى انگلیس و بازار مصرف کالاهاى آن کشور بود.استعمار سعى در نابودى صنایع دستى و تولیدات هندى داشت . کار عمده کمپانى هند تضعیف صتایع و وارج کالاهاى انگلیسى بود.
هندى که خود سالهاى سال صادر کننده بود اکنون مصرف کننده مى شد. هزاران زن و مد هندى که در صنایع خود مشغول کار بودند روزبه روز بیکار شده و یاناگزیر در کارخانه هاى کمپانى مشغول به کار مى شدند.
فقر و گرسنگى بسیارى از صنعتگران بومى را آزار مى داد. یکى از ایادى انگلیس مى نویسد:
[در تاریخ بازرگانى چنین تیره روزى و فقرى بى نظیر مى باشد. استخوانهاى بافندگان پنبه سراسر دشتهاى هند را پوشانده و سفید کرده است] 16 .
دراین میان فشار بر مسلمانان شبه قاره هند بیش ازاقوام دیگر بود. تعیین
مالیتهاى سنگین در زمنیه ارزیابى اجاره بها زمین داران مسلمان را به نابودى کشاند. مالیتهایى که بر موقوفات بسته شد و دشواریهایى که براى درآمدهاى وقفى پیش آمد موجب کاهش درآمد مساجد و اخلال در وضع آموزش و نگهدارى مدارس شد. دارالحرب اعلام شدن هند نشانگر محرومیت و وضع رنج آور مسلمان بود زیر براین اساس اعلام شد که مسلمانان براى رهایى از ظلم و بیداد ترک وطن بکنند. 17 گذشته از دسیسه هاى سوءاستعمارى که برحان اقصادى را شدت مى بخشید قحطیها و آفات طبیعى نیز براین بحران مى افزود :
[در سال 1861 م . در هند قحطى عظیمى رخ داد. بیش از 5.8 در صد مردم تلف شدند. در سال 1876 م گ نیز قحطى مهیب دیگرى رخ داد و دو سال طول کشید حدود ده میلیزن نفر تلف شدند. در سالهاى 1896 م . نیز قحطیهاى فاجعه آمیزى رخ داد] 18 .
درایران فقر و تنگ دستى مردم را به خاک سیاه نشانده بود. دوره قاجار بویژه زمان ناصرالدین شاه سرشاراز قرضه هاى غیر ضرورى و کمرشکن بود.امتیازات منابع مملکت با شرایط نازل به خارجیان اعطا مى شد:
پس از برقرارى مشروطه تدوین کنندگان قانون اساسى به شرط قرضه خارجیان توجهى نکردند زیرا فکر نمى کردندایران از زیر 19.باراستقراضهاى دوران قاجار رهایى یابد و روزى به خارجیان قرض بدهد.
علت این نابسامانیهاى شاهان و درباریان بودند. عیش و نوش اسراف و تبذیرارکان نظام را فرو ریخت . ولخرجى درباریان حکام و خوانین و صاحبان مشاغل پیروى از دربار مى کوشیدند جیب خود را پر کنند و به فراخور حال خود حرمسرا و دربار تشکیل بدهند هر روز بر بحران اقتصادى کشور مى افزود. دراین میان وظیفه ملت تنها پرداخت مالیتهاى سنگین بود. وصول این مالیاتها به مصادره اموال بیشتر شباهت داشت تااخذ مالیات
اضافه بر بلاهایى که حکام خودخواه بر سر مردم مى ریختند عوامل طبیعى نیز گاهى بیداد مى کرد:
در 75 سال ( از 1237 تا 1310 ه.ق .) تقریبا 65 بار و با وطاعون حمله کرد و
صدها هزار نفر را کشت و میلیونها نفر را آوراه و نابسامان کرد..... قحطى یکى دیگراز مصیبتهایى بود که آن هم چند سال مردم را گرفتار کرد. کشتار قحطیها بیش از کشتار وبا و طاعون برآورد گردیده است 20 .
این آفات علاوه بر آن که از تعداد مردم مى کاست به بنیه اقتصادى جامعه نیز صدمه وارد مى کرد.
این عوامل طبیعى و آن سیاستهاى نادرست حکام باعث مى شد که هر ساله دهها هزار نفرایرانى و غیرایرانى براى پیدا کردن کار روانه کشورهاى دیگر بویژه روسیه شوند. 21
پیمانهاى ننگ آور وامتیاز دهیهاى زیانبخش نیز آفت دیگرى بود که اقتصاد ملى را تهدید مى کرد. دراین میان اگرافرادى مانندامیرکبیر پیدا مى شدند که به فکراصلاح وضع اقتصادى و عمران کشور مى افتادند یا میدان عمل نمى یافتند و یااقداماتشان ناتمام و ناپدار مى ماند.
درباریان هم که هیچ گاه به استقبال دردسر براى اصلاح و آبادانى کشور نمى رفتند.
3. وضعیت فرهنگى
غربگرایى
غربگرایى و غرب زدگى بلاى دیگرى بود که در آن عصر دامنگى مسلمانان بویژه ایرانیان شده بود و آنان رااز هویت ملى وارزشهاى دینى بیگانه مى ساخت .
[رابطه جهان اسلام با غرب تا قرن یازده هجرى به واسطه اقتدار عالم اسلام ازاموضع استقلال رقابت آمیز و توام با کینه ها و حسدها و بر دو باختهاى متقابل بود و مسلمانان با معیارهاى خود به صورت تهاجمى با غرب رابطه داشتند و غرب به خاطر ضعف و عقب ماندگى موضع دفاعى داشت اما پس ازاین تاریخ که غرب از رنسانس و سرمایه دارى برخاتسه بود وامپراطورى عثمانى گرفتار دشواریهایى شده بود ورق برگشت و غرب هجوم همه جانبه و زیانبار خود را علیه شرق آغاز کرد. قدرتهاى
اسلام اساسا داراى ماهیتى سیاسى و نظامى بودند و فاقد بنیه قوى فکرى فرهنگى و علمى وانسجام و یکپارچگى . محور قدرت اینها در سپاه نیرومند و قدرت نظامى و جنگ آورى بود. عصر برترى علمى را پشت سر مى گذارندند وازافتخارهایى که اگر یک اروپایى در آموزشگاه مسلمان پرورش مى یافت میان ملت خودافتخار مى کرد محروم مى شدند] 22 .
ازاین زمان به بعداست که چگونگى رابطه جهان اسلام با غرب دگرگون مى شود واصطلاح، غربزده با (غربگرا) پدید مى آید. موضعگیریهاى جهان اسلام در برابر غرب و آنچه در قلمرو آن به وجود مى آید تفاوت مى کند:
1. عده اى جبهه ستیز و منفى مى گیرند و با تمام و کمال در نفى و طرد همه چیز غرب مى کوشند.
2. گروهى برعکس دلباخته و شیفته آن شده و چشم و گوش بسته مرید غرب مى گردند.
3. گروهى که عده کمى هستند از سر آگاهى و با معیارهاى سنجیده با آن برخورد مى کنند.
ملت شرق از آنچه خود داشت چشم پوشید و ملاکهاى زندگى غربى را جانشین ادب هنرو.... خود کرد.
غربگراهاى شرق کوشیدند زندگى خود را با جلوه هاى غرب بیارایند.
احساس رقابت فراموش شد.احساس درماندگى بر کرسى نشست .از خلاقیت و پویندگى و سازندگى خبرى نبود. هر چه بود خودباختگى بود. کسى خود را باور نداشت .
غرب زمانى که براى بهره بردارى از منابع دیگران تصمیم بر صدور سرمایه گرفت موانع زیادى بر سر راه خود دیدازاین روى ابتداء در فکر تسلط بى چون و چراافتاد. لذا براى تسلط و بسط قدرت و نفوذ هر آنچه مایه افتخار ملت مغلوب بود مورد هجوم قرار داد.از جمله : عقاید اخلاق آداب و رسوم بود که باید به نحوى به تاریکخانه ها سپرده مى شد.
هرچه مربوط به خود و خودى بود به باد تمسخر گرفته مى شد به گونه اى کسى جرات نمى کرد که خوى نشان بدهد.
استعمار توسط ایادى داخلى و فریفتگان به غرب چنان هویت مسلمانان را به وهن گرفت که انسان شرقى تمایلى به ابراز مسلمان بودن یا شرقى بودن خود نداشت .
هجوم فرهنگى و سیاسى غرب در مردم نوعى حقارت روحى پدید آورده بود به طورى که خود را در برابر غریبان از هر حیث بویژه از نظر فرهنگ بى مایه مى پنداشتند. هویت اسلامى تحقیر شد.
اگراقدامى براى دفع این خطرانحام گرفت پادزهر کافى براى آن مسمومیت نبود. زیرا در زمانى که اروپا به تجهیز خود مى پرداخت در جهان اسلام کشمکشهاى داخلى اختلافها و تفرقه هاى دینى مشغله مسلمانان شده بود. غرب نیز براى عقب ماندن مسلمانان و گسترش و عمیق شدن دشواریهاى آنان بسیار مى کوشید و از هیچ گونه اقدامى فروگذار نبود.
هر روز تحولى در قلمرو عثمانى ایران و دیگر بلاداسلامى پدید مى آمد. قضیه مصر و على پاشا جنگ عثمانى با روى و جدایى سرزمین کریمه و تسلط روس بر آن رقابت قدرتهاى خارجى بر سر تسلط و تقسیم کشورهاى اسلامى هر یک قدرت مسلمین را آسیب پذیر مى کرد. حرکتهاى استقلال طلبانه به خاطر حاکمیت روح ناسیونالیستى و قومیت گرایى بر آنان نه تنها گرهى را نمى گشود بلکه به خاطرانگیزه هاى کور به سود بیگانگان تمام مى شد. شورش برخى اقوام و نژادها زمینه دخالت هر چه بیشتر غرب را فراهم مى آورد. در سایه این شرایط جو غربزدگى در همه جاى قلمرواسلام روبه گسترش بود. روشنفکران فرنگ رفته پلى شده بودند براى نفوذاستعمار در ممالک اسلامى .این گونه افراد گاهى در بالاترین سطح ادارى کشور نفوذ داشتند. برخى از صدراعظمهاى سلطان محمود از انگلستان تغذیه مى شدند. 23 همگام بااین خطر شعارهاى ناسیونالیستى نیز کمک فراوانى در تصعیف عثمانى مى کرد.
اگرچه حکومت عثمانى فعالیتهاى گسترده اى را با شعار وحدت مسلمانان حفظ اسلامیت ملت مسلمان براى حفظ یکپارچگى امپراطورى و نهایتا سلطه خود در پیش گرفته بود و جریانهاى گوناگونى در قلمرو اسلام با وى همنوا شده بودامااز آن جا که خفظاسلام را در پایدارى سلطنت عثمانى مى دید این کوششها به ثمر نرسید زیرا سلطنت عثمانى خوداز درون منحرف بود و عملا بااسلام همخوانى نداشت .
فراماسونیگرى
یکى از کانالهاى عمده نفوذ واستیلاى استعمار بر کشورهاى اسلامى تشکیلات گسترده و جهانى فراماسونرپى بود که در بسیارى از تحولات سیاسى عالم اسلام و کسب امتیازهاى گوناگون موثر بود.امتیاز تنباکو نیز بى نصیب ازاین پدیده نبود ازاین روى اشاره اى به این بازوى سیاسى و فرهنگى غرب نیز سودمنداست .
در همان زمانى که غرب روند نوینى را در پیش رگفته بود و با شتاب در جهان گسترش مى یافت پدیده دیگرى به همان شتاب به عنوان رویه دیگر غرب خودنمایى مى کرد.این پدیده جدید به عنوان پشتوانه تبلیغى زمینه سازى و توجیه گرى سلطه غرب بازوبه بازوى استعمار نو گام برمى داشت و در راه کمک به آرمانهاى آن مى کوشید.
فراماسونها در شعار تظاهر به آزادى از بندهاى سیاسى و مذهبى مى کردند. شعارهاى به ظاهر زیبا و سودمند براى انسانهاى زیر سلطه و ستم که تشنه آزادى بودند.
انجمنهاى فراماسونرى نخست سراسر غرب را فرا گرفت و سپس شاخه هایى از آن در مستعمرات و ممالک تحت نفوذ استعمار برپا شد. شعارهاى فراماسونرى باالهام ازانقلاب وانباشتن دارایى آزاد باشند و با طبقات اشراق کلیسا و حاکم برابر گردند.
این شعارهاى طبقات گوناگونى را به خود جذب کرد. مخترعان صاحبان حرف بانکداران کارخانه داران و صاجب کمپانى بزرگ جوزه کسانى بودند که از
اینان طرفدارى مى کردند.این حرکت به ظاهر موجه پایه هاى استعمار واستکبار جهانى را محکم ساخت و با شعارهاى فریبنده وسیله اى برا ئنفوذ واستیلاى غرب بر جهان سوم و کشورهاى رشد نیافته گشت .
استعمار غرب مى کوشید که براى حفظ و گسترش سوداگرى و فزونخوعهى بورژوازى سسیاستگران و چهره هاى سرشناس کشورهاى واپس مانده جهان . از جمله کشورهاى اسلامى مانند : [آزادى برابرى و برادرى] بفریبد. استعمار دراین راه کامیاب نیز بود زیرا تاریخ گواهى مى دهد که در آغازاوج استعمار بورژ وازى غرب نخستین سفیرایران دراروپا مانند: عسکرخانه ارومى میرزاابوالحسن ایلچى و میرزاصالح شیرازى یکى پس از دیگرى و به کسانى در جرگه فرامانسونگرى انگلیس درآمدند وانگلیس را[ ولایت آزادى] نامیدند بى آن که با صداقت بگویند که بین آزادى مورد درخواست فراماسونیگرى با آنچه ایرانیان آن روزگار درمى یافتند و یا 24.بدان نیازها داشتند چه تفاوتى وجود داشته است .
لژهاى فراماسونیگرى در جهان اسلام یکى پس از دیگرى پا گرفت . در میان ترکان عثمانى انجمنهاى گوناگونى در نقاظ مختلف پدید آمد واشخاص متعددى را به خود جذب کرد.
در مصر نخست از سوى سازمان مرکزى فرانسه انجمنى تشکیل شد و رو به گسترش نهاد. قطبهاى استعمارى به یک نوع رقابت در تشکیل لژهاى فراماسونیگرى پرداخته بودند. پس از سالهاى 1300 ه.ق . کوششهاى فراماسونیگرى در راستاى آرمانهاى انگلیسیها گسترش یافت تا جایى که شخص اول کشور مصر خدیو توفیق فراماسون بود.
فراماسونیگرى در عراق نخست در شهر بندرى بصره که ایادى استعمار در سر راه خود به هندوستان و...از آنجا عبور مى کردند پا گرفت . برخى ازانجمنها دراین شهر بیش از هفتصد عضو داشتند.
لژ فراماسونیگرى در بیروت نیز پا گرفته بود در سوریه نیزانجمنى داشت که
بسیارى از رجال و مهره هاى سیاسى عضو بودند. فلسطین تونس الجزایر هند واندونزى نیزاین موهبت استعمارى بى نصیب نمانده بودند.
درایران اطلاعات مربوط به فراماسونیگرى نخست توسط فارسى زبانان عضو لژ هندوستان به ایران راه یافت و به تدریج ردپاى لژها درایران فراوان شد.اعضاى فراماسون از منصبها و مقامهاى گوناگون بودند از دربارین گرفته تا برخى تجار روشنفکران و...
عسکرخان افشارارومى میرزاابوالحسن خان ایلچى میرزا صالح شیرازى کازورنى بنیانگذار چاپ درایران و عهده دار روزنامه عده اى از سرشناسان ایرانى شاهزادگان قاجار نمایندگان سیاسى و... عضواین لژها بودند. میرزا ملکم خان ناظم الدوله خود فراموشخانه بنا نهاد. مجمع آدمیت نیز دنباله همین گرایشها را پى گرفت 26 .
میرزا ملکم خان ارمنى الاصل و تحصیل کرده غرب که بیشترین هم او مصروف تاسیس مجمع شبه ماسونى شد مى نویسد:
[من به اروپا رفتم و در آن جا در نظامهاى مذهبى اجتماعى و سیاسى غرب به مطالعه پرداختم . ماهیت فرقه هاى مختلف مسیحیت و سازمان محافل سرى و فراماسونرى را شناختم و معتقد شدم که باید عقل عملى اروپا را با عقل مذهبى آسیا تلفیق داد] 27 .
میرزاملکم در پى تجدید سازمان سیاسى واقتصادى کشور بر طبق نمونه هاى اروپایى بود. هدف نهایى اواخذ تمدن اروپایى بى تصرف ایرانى بود.اصلاحاتى که بر آنها تکیه داشت ملهم ازاروپاى قرن 19 بود.
ملکم گویا عقاید مثبتى نداشته است . دراساس به همه مذاهب به یک چشم مى نگریسته و به هر حال معتقد بوده است که : مذاهب باید توسط دین ساختگى انسانیت و فرد آدمى همچنانکه انقلاب فرانسه اعلان کرده است لغو شود. به نظر وى دشمن ترین اشخاص براى نظم مملکت و تربیت ملت و آزادى آنها طایفه علماء واکابر فناتیک اند...
فتحعلى آخوندزاده دوست ملکم خان به سبب عقایدى که اظهار کرده بود تکفیر شد... روزى ملکم خان به وى اندرز داد که : براى منهدم ساختن عقاید مسلمانان (که آخوندزاده در پى آن بود) به شیوه هاى دقیق ترى دست یازد واز جمله آشکار و بى ثمر خوددارى کند 28 .
این گونه روشنفکران واهل قلم و بیان براى آشنایى و گرایش ملت مسلمان به غرب خیلى کوشیدند و پلى شدند بسیار عریض و محکم تا استعمار نواز آن عبور کند و در قلمرواسلام نفوذ یابد.
میرزاابوالحسن ایلچى شیرازى دیده ها و آزموده هاى اروپایى خود را با حیرت و شگفتى به نام[ حیرت نامه سفر نگاشت واز دانش و پیشرفت فرنگ بسیار نوشت ].
سلطان الواعظین در[ سفرنامه و سیاحتنامه] خود از عادات و رسوم محلى و مذهبى پیروان مذاهب شیوه حکومت و سیاست شهرسازى پزشکى آزادیهاى سیاسى و مطبوعاتى و... به گونه اى ستایش آمیز گزارش کرد.
آقااحمد کرمانشاهى که سابقه تحصیلات طولانى حوزوى نیز داشت در کتاب :[ مرآت الاحوال جهان نما]از تمدن و نوآوریهاى فرنگ داد سخن داد واز هر چه به انگلیس پیوند مى خورد ستایش کرد.
عبدالله شوشترى در کتاب پرآوازه[ تحفه العالم] از جهان غرب و دانش آن دیار نوشت . با زبانى ساده و ستایش آمیز فارسى زبانان را که در معرض هجوم فرنگ بودند با پیشرفت غرب آشنا ساخت . 29
این آقایان به درستى غرب را درک نکردند و به چهره استعمارى آن نپرداختند.از دانش و کارشناسى که آنان به طور گسترده سخن گفتند اما ماهیت آن را درست روشن نساختند. در آن مقطع حساس مردم میهن خود را راهنمایى نکردند و به مردم عقب مانده خود راه چاره را ننمودند.
به کمک چنین عواملى بود که رویه استعمارى تمدن مى کوشیدند تا بر امور مادى اندیشه فرهنگ و شیوه هاى زندگى مردم عقب مانده لگام بزند. هرگاه غرب در مورداعمال استعمارى مورد سئوال قرار مى گرفت بى درنگ نمونه هایى از رویه
سودمند و مثبت تمدن غرب مانند: دانش صنعت نوسازى نظم ماشین و دمکراسى و دیگر عناوین کلى و مبهم را به میان مى کشید و بر جنبه هاى دیگر سرپوش مى گذارد و تحت عنوان : گسترش تمدن و یا عمران آبادى فعالیت مى کرد.
موضعگیریها
دراین زمینه که ملت مسلمان با هجوم همه جانبه غرب و خطرى که ایجاد شده بود چگونه باید برخورد کند دیدگاهها و موضعگیریها تفاوت داشت . برخى صددر صد منفى بودند و برخى کاملا علاقه مند و پذیرا. دراین میان بودند کسانى که سنجیده واز روى آگاهى برخورد مى کردند. یکى از نویسندگان آن زمان مى نویسد:
...اسلام در دست مسلمانان [ متجدد] و[ مرتجع] ستمدیده شد. متجدد عقیده دارد: مسلمانان خاور زمین بایدازاروپا تقلید کنند واز عقاید پوسیده خود صرف نظر نمایند و چنانکه در علم شیمى یک ماده دیگر مذاب مى گردد و هویت خود رااز دست مى دهد مسلمان نیز باید چنان در عقاید وافکاراروپا فرو رود که شخصیت خود رااز دست داده به رنگ اروپا در آید. وانسان دراین راه هرگز موفق نمى شود مگر آن که عقاید گذشتگان و نیاکانش را فراموش کرده واعتراف کند که آنهاافراد مرتجع و کوتاه فکر بودند.
مرتجع عقیده دارد که : مسلمان هرگز نباید راهى را جز روشن گذشتگان خود بپیماید و هماهنگى در میان اصول اسلامى و قوانین اروپا برقرار کند زیرا قوانین اروپا و تمدن آنها کفراست و زندگى اجتماعى مسلمین نباید همانند کفار باشد 30 .
غربگرایان را مى رفتند و مرتجعان نیز با تعصب و تکفیر فقط نفى و طرد را پى گرفتند.این دو واکنش متضاد محکوم و مضر بود زیرا در زمانى که هجوم بى وقفه و غیرقابل کنترل اندیشه غربى افکار مسلمانان را متزلزل مى ساخت و دانشهاى معمول نظام آموزشى مرسوم وضع سیاسى و اقتصادى و خلاصه فرهنگ واخلاق مسلمانان را تهدید مى کرد چنین برخوردهاى افراطى واز سر ضعف یا تعصب راهى
به پیش نمى برد. آنان که چشمان خود را بر واقعیات بسته و خود را به تغافل مى زدند و سر در گریبان کوشش نمى کردند ضررشان کمتراز دسته دیگر نبود.
گروه غرب گرا با مشاهده وضع جدید غرب آن را پذیرا شدند و پیروى از آن را توصیه مى کردند بدون آن که قائل به تفکیک جنبه هاى استعمارى از جنبه هاى علمى تکنولوژى آن باشند.
تقلید همه جانبه بدون هیچ گونه ملاک و ضابطه خاص بى هویتى تفکیک دین از سیاست لیبرالیسم تفاهم و تسلیم در برابر غرب الگوگیرى از غرب و... ویژگیهاى این گروه بود.
گروه مرتجع نیز بدون هیچ گونه تفکیکى حربه تکفیر برداشته و هر چه که نام و نشان فرنگ داشت اگر چه مضر هم نبود طرد مى کرد. به این باور بود که دیار فرنگ وادى کفر و ضلال و بطلان است بدین خاطرکارى پیش نمى برد پس خطرى هم محسوب نخواهد شد!ازاین روى گروه مرتجع با استعمار به رویارویى نمى پرداخت . تا چندین سال پیش افکار منفى گرایانه در جامعه ما وجود داشت . صاحبان این فکر از بلندگو ضبط و صوت قاشق و چنگال ماشین و قطار و... بد مى گفتند. گاهى علل انحطاط مسلمانان را بهره ورى این گونه وسایل مى شمردند. عجب این که به این گونه افکار رنگ دین مى زدند.
در کناراین واکنشهاى افراط و تفریطى متاسفانه تفکر ناب اسلامى چندان بروز و ظهور نداشت تا پناهگانى مطمئن در برابر هجوم غرب باشد.
به گفته اقبال :
[ در ظرف مدت پانصد سال اخیر تفکر دینى اسلام عملا حالت رکود داشته است ... ترس ما تنهاازاین است که ظاهر خیره کننده فرهنگ اروپایى از حرکت ما جلوگیرى کند واز رسیدن به ماهیت واقعى آن عاجز بمانیم] 31 .
استعمار عمده ترین مانع نفوذ خود را مذهب ناب و روحانیون مدافع آن مى دانست . سرکوب این مانع با قواى خارجى ممکن نبود چنانکه تاریخ گواه روشنى بود براین که مذاهب هرگزازاین شیوه صدمه اساسى ندیده است .از این روى درصدد
بود که باایجاد نفاق گسترش برداشتها و افکارارتجاعى و نسبت دادن آنها به اسلام و... توان دین را ضعیف کند و موانع رااز سر راه نفوذ واستیلاى خود بردارد.
استعمار در قرن 18 و 19 با تمام قوا کوشید که هم از سوابق اختلافات مذهبى استفاده کند و به گسترش آنها دامن بزند و هم مذهب بسازد و یا مذهب سازان را تقویت کند.
فتنه امراء خراسان فتنه اوزبکان فتنه سیدمحمدحسن الحسینى معروف به آقاخان پیشواى فرقه اسماعیلیه فتنه سیدعلى محمد باب شیرازى و... روزنه هاى مناسبى براى تضعیف اسلام و سلطه استعمار بودند.
در کناراین دو گروه جریان سومى بود که سنجیده و آگاهانه با غرب و هجوم و همه جانبه آن برخورد مى کرد.اگر چه تعداداین گروه اندک بود و در رویارویى با آن هجوم گسترده و سنگین برابرى نمى کرد اما در این میان رجال برجسته و صاحب نفوذاز گروههاى گوناگون اجتماع بویژه از روحانیون بنام و روشنفکران متعهد دیده مى شد.
به عقیده این عده غرب داراى دو چهره بود چهره علمى تکنولوژى و چهره استعمارى و سلطه گرى .
اینان مى گفتند: به تکنولوژى و دانش که نیازمندیم مى پذیریم و وارد مى کنیم اما دیگر عوارض آن را پذیرا نخواهیم بود. علوم انسانى ادبیات حقوق اقتصاد و تاریخ و ... را در حداعلاى آن داریم .البته در روش علوم اشکالى نیست که از دیگران بهره ببریم . هویت دینى و ملى خود را باید پاس بداریم و به آهنگ دین و فرهنگ خود حرکت کنیم واز هر چه چه به استقلال عزت و سلامتى ما صدمه وارد بکند پرهیز بکنیم .
این گروه دنبال احیاى تفکر دینى بودند و راه مبارزه با چهره استعمارى غرب را در بازگشت آگاهانه به ارزشهاى ناب اسلامى مى دانستند. در طرد و نفى ارزشها و عقاید سیاسى واجتماعى غرب مى کوشیدند و بعد سلطه گرى و غارتگرى غرب را بر ملا مى ساختند.
به نظر این گروه بهره مندى از تمدن غربى با آگاهى کامل و سنجش همه جانبه و حفظ هویت اسلامى و ملى مجاز بود. مى گفتند:انتخاب از روى اصول و موازین نه از روى دلباختگى و تقلید کورکورانه .این جریان مى کوشید عقاید دینى رااز پیرایه ها و خرافات بزداید و راه بازگشت به دیانت خالص را هموار سازد. معارف دینى را با عقل و مقتضیات زمان هماهنگ سازد و پاسخ گوى تمامى مسائل نوظهور باشد. در راه وحدت تمامى امت مسلم بکوشد و به هر صورت ممکن از تسلط سیاسى و فرهنگى غرب جلوگیرى کند.
افزایش تماس با غرب پیامدهاى ناگوار چندین جنگ با بیگانگان کوششهاى سیاستمداران ترقى خواه اعزام محصل به خارج تاسیس چاپخانه و نشر برخى مطبوعات و خلاصه نفوذ فرهنگ غرب همه و همه دست به دست هم داده بود و بزرگان و رهبران دینى عصر مرحوم میرزاى شیرازى را بر آن داشت که در برخورد با مسائل اجتماعى دقیق تر عمل کنند.
تهدیدهاى استعمار نقش عمده اى در شکوفایى تفکر دینى داشت .
روشنفکر مسلمان باید در سه جبهه پیکار مى کرد:
1. با شیفتگان غرب وایادى غربگرا و عامل استعمار.
2. با خودکامگانى که حکومت را در دست داشتند و با قساوت و بى رحمى هرگونه حرکت داخلى را سرکوب مى کردند.
3. بااستعمار که با هجوم همه جانبه در سرنوشت مسلمانان دخالت مى کرد.
جهل و نادانى مسلمانان از یک سو و فقر و نیاز شدید آنان به تکنولوژى غرب از سوى دیگر مبارزه را دشوار کرده بودازاین روى مبارزان آگاه باید روى اصولى تکیه مى کردند که ریشه نابسامانیها به شمار مى رفت :
1. بازشناسى معارف دینى از خرافات و موهوماتى که قرنها به اسلام نسبت داده شده بود.
2. تشخیص اهم از مهم در راه بیدارى ملتها و مبارزه بااستعمار.
3. معرفى چهره واقعى استعمار و خطرى که در پیش رو بود.
بى شک والاترین فرزانه روشن اندیش دراین زمان سیدجمال الدین اسدآبادى بود که در بیدارى ملتهاى اسلامى و برانگیختن جنبشهاى اسلامى درایران مصر ترکیه هند وافغانستان نقش گسترده و عظیمى داشت .
سیدجمال در مجله العروه الوثقى بیش از همه موقعیت داخل و خارج دنیاى اسلام را تجزیه و تحلیل مى کرد.
سیدجمال در همه این مبارزات سیاسى و فرهنگى اساس کار را قرآن قرار مى داد:
[من آرزو دارم که سلطان همه مسلمانان قرآن باشد و مرکز وحدت آنان ایمان].
خطرات را براى علماء و مردم مى نمایاند. خطراتى که بسیارى از آن بى اطلاع بودند و یا درک درستى نداشتند:
[نطقهاى مطول و شدیداللحن او علیه بى دینى رژیم و خطرات سیطره اقتصادى بیگانه به علما نکاتى را آموخت که پیشتر دست کم به خوبى جمال الدین آنها را درک نکرده بودند] 32 .
مقاومتها
در سراسر جهان اسلام نیروهاى مقاومت پا گرفته بود و باایده ها و برداشتهاى گوناگون علیه دشمن مشترک خود یعنى استعمار مبارزه مى کردند:
هند
[ مخالفت مسلمانان باانگلیس خیلى زود به درگیرى مسلحانه انجامید.این مبارزه تحت لواى اسلام بود...
مهمترین این نهضتهاى مخالف عبارت بوداز طریقه محمدیه به رهبرى سیداحمد بارلوئى ...این حرکت مذهبى طرفداراحیاى دین بود و مى کوشید تا بدعتهاى زیان آور رااز میان بردارد و همچنین تلاش مى کرد تا جامعه فاسد فعلى رااصلاح کند و سازمان سیسى اجتماعى به وجود آورد و کشور رااز تیول غیر مسلمانان خارج سازد] 33 .
وى دانشگاهى را بنیان گذاشت به نام علیکره که اصول برنامه هاى آن فراگیرى دانشهاى جدید در پرتو عقایداسلامى بود.
هدف اصلى سیداحمدخان نجات کشوراز سلطه انگلیس بود. به نظر وى بهترین روش کار آن بود که نخست منطقه اى را که هنوزانگلیسیها به آن دست نیافته اند اشغال کند و پس ازاستقرار حکومت اسلامى از آن جا به آزادسازى سایر مناطق بپردازد.
او مهاجرت و جهاد را درهم آمیخت و به مردم ساکن مناطق دارالحرب (مناطق تحت نفوذانگلیس ) دستور داد تا به دارالاسلام مهاجرت کنند.این منطقه در شمال غرب نزدیک مرزافغانستان بود. 34
افغانستان
انگلیسیها در سال 1839م . بدون هیچ بهانه اى به افغانستان حمله کردند...اماافغانستان به حمله متقابل پرداخت وانگلیسیها را بیرون راند. هرچند هم که افغانها ممکن است از بسیارى جهات عقب مانده بانشد اما آزادى خودشان را بسیار دوست مى دارند و تا آخرین نفس براى حفظ آن مى جنگند به این جهت افغانستان همیشه براى هرارتش مهاج خارجى یک لانه زنبور بوده است .
هرچندانگلیسیها کابل و قسمتهاى دیگرى ازافغانستان رااشغال کردند اما ناگهان یک شورش عمومى در همه جا آغاز گشت وانگلیسیها بیرون رانده شدند و یک ارتش کامل انگلیسى به کلى نابود گردید. 35
در سال 1871م . نیز انگلیسیها قصدافغانستان کردند و بااین که نخست پیروز شدند اما ناگهان افغانها فرستاده بریتانیا و همراهانش را کشتند وانگلیس را شکست دادند.این حرکت براى بار دیگر تکرار شد اما بازهم از لانه زنبور عقب کشید!
الجزایر
پس از آن که الجزایر توسط فرانسه اشغال شد مقاومتهاى پایدار و گسترده اى از جانب مسلمانان به وجود آمد. سازمان اخوت اسلامى به نام [طرق] و سازمان[ قدیریه] و...... با تمایلات اصلاح طلبانه و طرفدارى از تجدید حیات اسلامى نقش عمده اى را در مقاومت ایفا کردند.
درگیریهاى مکرر بااستعمار فرانسه تلفات و صدمات قحطى و بحرانهاى اقتصادى جواختناق و..... سبب شد که مسلمانان به تقاضاى مهاجرت از دارالحرب (مناطق تحت سلطه دشمن ) به سرزمینهاى دیگر پاسخ مثبت بدهند.ازاین روى به مراکش تونس و سوریه کوچ کردند. 36
سودان
در سودان هراز چند گاه رهبرانى قیام مى کردند و خود را[ مهدى] مى نامیدند. جنبش[ مهدویت] علیه سلطه خارجیان مبارزات فراوانى داشته است .
در سایر ممالک اسلامى جنبشهاى با هویت اسلامى علیه استعمار شکل گرفت :
دراندونزى جها[ دیپانگار] و[ آنچه] .
در آسیاى مرکزى علیه توسعه طلبى روسیه .
در سزمالى جنبش[ مهدویت] علیه استعمارگران انگلیس وایتالیا.
در مصر افزون بر مبارزات روشنگرایانه عبده مقاومت مسلمانان در برابراشغال بریتانیا به رهبرى احمد عرابى پاشا و دیگران .
مقاومت مسلمانان در برابراستعمارانگلیس و توطئه صهیونیسم در فلسطین .
در لیبى نیز جنبش[ سانوسیه] علیه دشمن اروپایى وایتالیا.
در ممالک اسلامى ردپایى از مقاومت و پرخاش علیه سلطه استعمار دیده مى شد.
اما نواحى شیعه نشین عصیان علیه سلطه و نفوذ بیگانه جلوه اى دیگر داشت .
ایران عراق لبنان شیعه در عمل و نظر رستاخیزى برپا کرده بود.
علماى شیعه در عرصه هاى گوناگون اجتماعى سیاسى حضورى باشکوه داشتند.
لازم به یادآورى ایت که : روحانیت شیعه غیراز دوران حاکمیت خاندان صفوى آن هم به خاطر شرایط خاص آن زمان از حکومتها فاصله مى گرفت .
در زمان ناصرالدین شاه به خاطراستبداد و گشوده شدن درهاى کشور به سوى غرب این فاصله بسیار عمیق و جدى بود.
علماى اسلام با ترک هرگونه ارتباط با درباریان نارضایتى خود را از ناصرالدین شاه و درباریان و موضع گیرى آنان ابراز داشتند.
دراین دوران دورى از دربار ارزش بود و مکسى اندک تمایلى نشان مى داد از چشمها مى افتاد و وجهه دینى خود رااز دست مى داد.
شاید تفکر غلط[ جدایى دین از سیاست] ریشه دراین گونه زمینه ها داشته باشد که بعدا در بین حوزویان طرفدارانى پیدا کرد و هراز چند گاه مانع حرکتهاى مصلحان و خیراندیشان مى شد.
مرجعیت شیعه و دفاع ازاسلام
میزراى شیرازى دراین لحاظت حساس و سرنوشت ساز که همه جا را ابرهاى یاس و ناامیدى فراگرفته بود قد برافراشت واز پایگاه مقدس مرجعیت استعمار بى لجام را لجام زده و پوزه اش را به خاک مالید.
دراین آوردگاه استعمار به قدرت و توانایى دین و مرجعیت تشیع پى برد.
اهمیت اقدام میرزا وقتى روشن مى شود که اوضاع فرهنگى سیاسى اجتماعى عراق را بشناسیم .
حوزه نجف وافکار حاکم بر آن و بیوت صاحب نفوذ و...را بشناسیم .
میزرا بر مشکلات و موانع بى شمارى فائق آمده بود تا توانسته بود علیه استعمار قد برافرازد و توده هاى عظیم را بسیج کند و بر دست و پاى استعمار بند بزند.
عراق سابقه ممتدى در حرکتها جنبشها و درگیریهاى خونین داست . بارهاى بار
آوردگاه جنگ قدرت شده بود کرارا توسط فاتحان دست به دست گردیده بود.
امپراطوژى عثمانى براى حفظ عراق در قلمرو خود بارهااقدام نظامى کرده بود.
در ظرف حدود یک ونیم قرن سلطه عثمانى بر عراق قبائل شیعه درگیریهاى زیادى با حکومت عثمانى داشتند.
شیعه نتوانسته بود تشکل بیابد. همه جا آتش فتنه بود که بر سر آن مى بارید.
شیعیان عراق وضع بسیار دشوارى داشتند.از ناحیه برخ مزدوران و متعصبان مى دیدند. مذهب رسمى دولت عثمانى حنفى بود و بر آن اساس بر شیعه نیز حکم مى راند.
بسیارى از شیعیان عراق بویژه آنان که در شمال زندگى مى کردند از جهت معرفت دینى ضعیف بودند.
از علماى شیعه ردپاى محکمى در میان آنان نبود. توطئه هاى دشمن برخورد متعصبان و آزار آنان دستهاى اختلاف آفرین که گاه گاه جنگ شرم آور شیعه و سنى را پدید مى آوردند و..... جامعه شیعه شمال را در وضع بسیار وخیمى قرار داده بود.
در چنین شرایطى حرکت علیه استعمار به یک معجزه بیشتر شبیه است تا قیام ضداستعمارى .
ایران در آستانه سقوط
در عصر مرحوم میرزاى شیرازى ایران در معرض خطرهاى جدى و دهشتناک قرار گرفته بود.استعمار پیوسته به منابع اقتصادى دست مى یازید و هر روز بیشتر در سرنوشت ایران دخالت مى کرد.امتیاز رویتر گشایش سرویس کشتیرانى بین المللى کارون بانک شاهنشاهى امتیاز تنباکو و...ایران را به طور کامل وابسته مى ساخت .
برخى ازاین امتیازهااگر به آخر مى رسید و پا مى گرفت براى نابودى استقلال ایران کافى بود. چنانکه کمپانى انگلیسى هند شرقى وسیله استعمار کشور پهناور هندوستان گشت .اگرامتیاز تنباکو پا مى گرفت چه بساایران نیز ضمیمه و مستعمره بریتانیاى کبیر بود.
درباره قرارداد رویتر مى نویسند:
یک چنین امتیاز عظیم و بى سابقه اى در حقیقت یک بخش نامه از طرف دولت وایران است و بایداعتراف کرد که اگر بریتانیا مى توانست این بازى را به آخر برساند هم شاه ایران مات مى شد و هم تزار روس در جاى خد میخکوب مى گردید. موضوع این قرارداد عبارت بوداز:
امتیاز ساختن راه آهن رشت به خلیج فارس حق استخراج تمام معادن (به استثناى طلا و نقره ) احجاز کریمه بهره ورى تمام جنگلها آبهاى زیرزمینى تاسیسات گاز آسیابها سنگفرش کوچه ها تزیین پایتخت کشیدن راههاى اصلى و فرعى بهره بردارى از گمرکات پست تلگرافخانه ها کارخانجات بانکها و موسسات انتفاعى به مدت 70 سال . 37
این قرارداد در یک مصالحه سیاسى که بین انگلیسیان و روسیه به عمل آمد از طرف انگلستان لغو شد.
شاه که در آن هنگام در فرنگ به سر مى برد وقتى از قضیه مطلع شد اعتراضا در میهمانى شرکت نکرد.
شاه ازانگلیس فاصله گرفت و به دامن روس پناه برد. قواى قزاق را تشکیل داد و فرماندهان ارتش راازافسران روسى برگزید.
انگلیس در برابر حرکت شاه واکنش نشادن داد. دربار به وحشت افتاد و براى جلب رضایت آن هدایایى تقدیم دولتمردان انگلیس شد. یخهاى کدورت آب شد و شاه مورد مهر قرار گرفت .
روى آورد شاه به انگلیس روس را ناراحت کرد. تا آن جا که وقتى شاه قصد مسافرت به فرنگ داشت به وى ویزاى عبوراز روسیه را نمى داد.
شاه براى حفظ تعادل و جلوگیرى از خسم روس واخذ ویزاى عبور به روى امتیاز داد.
بالاخره در سال 1306 سفرانجام گرفت . دولت انگلیس از شاه واطرافیان به گرمى استقبال کرد. هدیه هایى به شاه و اطرافیان او داد. با دختران زیباروى در
دلها نفوذ پیدا کرد. تنور گرم شد. دراین گرما نان مقصود را چسباند. قرارداد تنباکو را مطرح کرد.از مزایاى قرارداد سخنها گفت . بالاخره امتیاز را گرفت ! تحقیر و فلاکت و ذلت ایران در حساس ترین لحظات به دست شاه بى خبر یا باخبر اما وطن فروش امضا شد. غریبان سرمست ازاین قرارداد گروه گروه واردایران در حقیقت ملک خودشان شدند. به همه کس و به همه چیز به چشم تحقیر مى نگریستند.ایرانیان را از شاه تا رعیت رعیت خود مى پنداشتند.
[ تالبوت با هزاران زن و مرد فرنگى به عنوان کارمند واردایران شد.ایران فرنگى بازار درست و حسابى شده بود. فرنگیها با تبخیر واز روى اهمال کارى دولت ایرانیان را با چشم حقارت ممى نگریستند. در هر کجاایرانى بود که بچه فرنگى را نگاه مى داشت و چه بسا فروند خودش از دنبال او مى دوید و پرستارى نداشت . رفتار عمومى فرنگیها به گونه اى بود که گویاایران را فتح کرده اند. به هر جاى سوار مسلح فرستادند تا مجرى اوامر آنها باشند] 38 .
کمپانى انگلیسى با همارى حکام بلاد در کمال قدرت و آزادى عمل مى کرد و باایرانى بسیار سخت مى گرفت . همانگونه که در هندوستان مردم را برده و ممنوین خود مى دانستند درایران نیز چنین رفتارى داشتند. هر فرنگى با نهایت قدرت زورگویى با مسلمانان را گذاشته بود. موج فسادى که از فرنگ سرچسمه گرفته بود مى رفت که تمام ایران را در کام خود فرو برد. حضور فرنگیان بر بسیارى ازاموراقتصادى فرهنگى اخلاقى دینى و سیاسى ایران تاثیر مى گذاشت . تعصب ملى و دینى رنگ مى باخت . آنچه به فرنگ نسبت داشت دلپسند مى شد. رسم و رسوم فرنگى رواج مى یافت و در سایه این موج جدید بسیارى از منکرات قباحت خود رااز دست داده و رایج مى شد. دانشهاى دینى معارف اسلامى ادبیات و فرهنگ ملى با دید حقارت نگریسته مى شد.
روحانیت شیعه پشتیبان ملت واستقلال
دراین عصر که استعمار هزار چهره به ایران راه یافته بود و حرکات او مرموزانه و خطرناک مى نمود علماء و روحانیت بسان دیده بانى بیدار و هوشیار بى از پیش به مسائل سیاسى و بین المللى توجه مى کردند.
البته علماء درابراز مخالفت با دشمنان اسلام و کشور و دفاع از استقلال سابقه دیرینه اى دارند. بارهاى بار در تاریخ ایران و دیگر کشورها جلودار بودند و دست رد بر سینه متجاوزین زده اند. ولى در قضیه تنباکو واکنش سریع و حساب شده انجام گرفت . علماء با دیدى پخته و آگاهیهاى همه جانبه وارد میدان شدند. دشمن را و ترفندهاى او را دقیق شناخته بودند. فهمیده بودند که این دشمن گرگى است در لباس میش . کاراو مشى او با دیگر دشمنان مثل مغول و.... فرق آشکار داشت . این استعمار بود و با هزار نیرنگ . گوساله سامرى بود. دور کردن مردم ازاو بازگو کردن خطراو براى مردم کارى بود به شدت مشکل که علماءازاین آزمون سربلند در آمدند.
این در حالى بود که روشنفکران یا متوجه عمق فاجعه نبودند و دراین باره درک درستى نداشتند و یا دستى در کاسه بیگانه داشتند.
[من به عنوان کسى که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعى است ادعا میم کنم که در تمام این دو قرن گذشته که قرارداد بازیها با غرب استعمار شروع شد در زیر هیچ قراردادى استعمارى امضاى یک آخوند نحف رفته نیست . در حالى که در زیر همه این قراردادهاى استعمارى امضاى آقاى دکتر و آقاى مهندس فرنگ رفته هست .این یک طرف قضیه .از طرف دیگر پیشاپیش هر نهضت مترقى ضداستعمارى دراین کشورها همواره و بدون استثناء قیافه یک یا چند عالم راستین اسلامى بخصوص شیعى وجود دارد] 39 .
بین ورحانیت و حکومت ناصرالدین شاه تضاد عمیق و ژرف بود.
دولت با تظاهر به اسلام و مذهب بسیار مى کوشید تا روحانیت را به خود جلب کند واز آنان براى اعمال خود تایید بگیرد.اما تبراز به سنگ خورد و نتوانست ازاین راه مشروعیتى کسب کند.
هجرت روحانیان ازایران به اماکن مقدسه و تمرکز آنان در آن جا به گونه اى گریزاز حکومت و مزاحمتهاى او محسوب مى شد.
کرارا اتفاق افتاده بود که روحانیت در برابر خلافهاى دربار و کارگزاران حکومت صریحا موضع گرفته بود.
در قضیه هرات روحانیت به خواسته هاى نامشروع شاه توجهى نکرد. 40
مرحوم حاج ملاعلى کنى در قضیه کمبود نان علم مخالفت با دربار را برداشت .
روحانیان بر شاه به خاطر مسافرتهاى بى ثمر و پرهزینه خرده گرفتند و زبان به ملامت گشودند.
در قضیه تنباکو مخالفتها به اوج خود رسید. تندباد مخالفتها و پرخاشها نه تنها دیواستبداد را به زانو درآورد که استعمار خارجى را هم خفیف و ذلیل کرد.
دراین حماسه پرشور رهبرى با روحانیت قاطع شجاع مخلص و آگاه بود.
ملت و روحانیت راستین پشتیبان مرحوم میرزا
علماى راستین در همه جاى کشور شوریدند و پیشاپیش مردمى که همه چیز خود رااز دست رفته مى دیدند دلیرانه مقاومت کردند.
دراصفهان آیه الله حاج شیخ محمدتقى نجفى و بردارش آیه الله حاج آقا نورالله به همراهى عالمان بزرگ آن سامان همچون : مرحوم فشارکى مرتضى ریضى جویبارى دهکردى زنجانى و سید منیرالدین بوجردى رهبرى نهضت را بر عهده داشتند و فراتراز مبارزه باامتیاز واستعمار خارجى کار را به مبارزه علیه استبداد کشانده بودند 41 .
با آن که اصفهان تحت حکومت ظل السلطان فرزند خون آشام و وقیح ناصرالدین شاه اداره مى شداما مقاومت و قاطعیت علماء عرصه را براى فرزند خودکامه ناصرالدین شاه نیز تنگ کرده بود. کار کمپانى در اصفهان مختل شد و حکومت مرکزى به وحشت افتاد. مردم یکپارچه از روحانیت اطاعت کردند و تن به هیچ گونه معامله با کمپانى
نداند. بسیارى از دارندگان تنباکو ضرر را پذیرفته و تنباکوها را با رایگان به مردم دادند و یا منهدم ساختند 42 .
در شیراز مرحوم فال اسیرى بسیار شکوهمندانه مبارزه کرد و سخنرانیهاى کوبنده اى ایراد نمود. مردم ماموران کمپانى را به شهر راه ندادند. عمال حکومت مرحوم فال اسیرى را دستگیر و تبعید کردند اما شورش شهر بیشتر شد و برخوردهاى خونینى پیش آمد.
در تبریز مقاومت به رهبرى مرحوم جوادآقا آنچنان پرشور بود که دولت ناگزیر آن شهر رااز ورود کمپانى معاف کرد.
شاه و دربارازاوصاع شهر بیمناک شدند. طبق معمول که هر حرکتى را به بیگانگان نسبت مى دادند پنداشتند که این شورش از روس سرچشمه مى گیرد لذااز سر چاره جویى درپى دلجوئى از روس برآمدند که البته اثرى در فرونشاندن التهاب منطقه نداشت .
در مشهد نیز بزرگانى همچون حاج شیخ محمدتقى بجنوردى حاج حبیب مجتهد شهیدى پاپیش گذاشتند و رهبرى قیام را به عهده گرفتند. 43
مرحوم فال اسیرى که به عراق تبعید شده بود در بصره با مرحوم سید جمال الدین ملاقات کرد و همراه نامه پرمحتوا و پرشور وى وارد سامرا شد.
مرحوم منیرالدین بروجردى نیزازاصفهان وافراد دیگرى از نقاط مختلف به حضور مرحوم میرزاى شیرازى رسیدند و خبر شورشها و جنبشها را براى آن مرحوم بیان کردند.
در تهران منزل آیه الله میرزا حسن آشتیانى کانون انقلاب بود و شاهد حضور والتهاب شگفت مردم . علماى تهران یکپارچه قدم پیش نهادند و با مرحوم آشتیانى همراه شدند.
از طرف علماء و آگاهان جامعه از سراسرایران نامه ها و تلگرافها به سامراء ارسال شد. همه ان حرکت عظیم را تایید مى کرند و در ضمن از مرجع بزرگ شیعه مى خواستند که تیر خلاص را رها کند و طلسم استبداد را بشکند و دست استعمار راازاین کشور مقدس کوتاه کند. همه معتقد بودند که مرحوم میرزا باید محور حکومت و
مقصد دلها شود. ضربه نهایى و سرنوشت سازاو را باید بر سراستبداد خودکامه واستعمارا هزار چهره و آزمند بکوبد.
سرانجام آن لحظه موعود فرا رسید و براساس نظر خود که گفته بود:
اگر دولت ازعهده برنمى آید من به خواست خدا آن را بر هم مى زنم .
44. عمل کرد و با فتواى مختصر اما کوبنده و بنیان افکن خود بساط کمپانى رژى را درهم ریخت و کوس استقلال شرف عزت و آقایى را بنواخت .
علماى ایران همت کردند و پشت قضیه را گرفتندازاین روى اطلاعیه مرحوم میرزا را مبنى بر تحریم تنباکو دراسرع وقت به اقص نقاط ایران منتشر کردند. سرعت انتشار و کیفیت آن به گونه اى بود که حتى به حرمسراى شاهى هم نفوذ کرد. هیچ کس از هیچ مقام و موقعیتى با آن مخالفت نکرد.امتیاز لغو شد. لغوامتیاز ایران رااز خطر سقوط در کام استعمار رهانید وایران که در آستانه پیوستن به مستعمرات بریتانیابود از وابستگى رست .
یک بار دیگر علماى راستین با تکیه بر مردم ایران رااز سقوط حتمى نجات دادند.