پرتوی از مدیریت امام

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


مردانى که با تدبیر و دانش واراده خویش موجهاى عظیمى را در گستره تاریخ جوامع بشر آفریده اند بى تردید کم نظیر و تامل برانگیزند.

آنان که بااندیشه ها و آرمانهاى خود پایه هاى بنیادین تحولات و دگرگونیهاى سیاسى اجتماعى و فرهنگى را پى نهاده و تااوج موفقیت و پیروزى آن را دنبال کرده اند بى شک دستاوردهاى شگفت خویش را مداوا ماهیت اندیشه ها ویژگیها و خصلتهاى ممتاز خویش بوده اند. هر چند شرایط و مقتضیات زمان را نیز مى توان از نظر دو داشت اما آنچه نقش عمده را دراین میان ایفا مى کند تا فردى از میان هزارانن هزار گام در پیش نهد وامتى را به راه خویش فرا خواند و به توفیق دست یابد منشها و یژگیهاى نهفته در ضخصیت واندیشه خوداوست .

آفتاب فروع و گرمى خویش را مرهون فعل وانفعالات عظیم و مداومى است که در درون خود آن صورت مى گیرد.

پس در کار تفسیر آفتاب باید بخش عمده اى از نگاه را معطوف جلوه ها و تشعشتعات درونى آن داشت .

تاریخ بشر نام نامداران بسیارى را به یاد سپرده است . مردانى که هر یک به نوبه خویش تاثیرات عمیقى را در جامعه انسانى بر جاى گذارده اند.
در روزگار معاصر دراوج نامداران و تحول آفرینان چهره اى مى درخشد که دوست و دشمن به ارزشهاى اواعتراف کرده اند و به موفقیتهاى او اذعان نموده اند.

روح الله خمینى نامى است که معادلات سیاسى جهان را دستخوش تحولاتى ژرف و تالاب اندیشه دینى عصر را به اقیانوسى مواج و پائیز غم گرفته سرنوشت امت اسلامى را به فصلى شکوفنده و بالنده مبدل ساخته است .

و ما دراین نوشته به دنبال یافتن راز و رمز موفقیتها و پیروزیهاى این موج آفرین قرن به مطالعه ابعاد خصلتها و منشها و موضعگیریهاى وى در راستاى مدیریت و رهبرى خواهیم پرداخت .

نخست بایداعتراف کنیم کخ دراین مجال نمى توان سخنى جامع و مانع ارائه داد بلکه این خط نگاهى است که باید آن را آغاز کرد تا اندیشه ها و نگاهها بدان بینش از پیش معطوف شود واین راه تا به سر منزلى مقبول ادامه دهند.

اهمیت این نگاه و نگرش
شناخت خصلتها و ویژگیهاى امام در کار رهبرى و مدیریت هر چند به عنوان شناخت یک واقعیت ارزشمند و مهم است اما ما دراین نگرش تنها به این جنبه نظر نداریم بلکه معتقدیم که شناخت شیوه ها و شگردهاى مثبت و کارساز و چه بسا حیاتى امام راحل قدس سره مى تواند براى مسوولان نظام اسلامى در حال و آینده راهگشا و خط دهنده و روشنفکر باشد.

آنچه امروز به عنوان دانش مدیریت یا فن اداره سازمانهاى بزرگ مطرح اسیت و کتابهاى فراوانى درباره آن تدوین یافته و در دانشگاهها به عنوان رشته اى مهم مورد نظر مى باشد چیزى جز نتیجه گیریها و برآوردها و داورى هایى درباره تجربیات گذشته مدیران و رهبران نیست .

بنابراین مطالعه دقیق رفتار شیوه ها واصول مدیریتى امام رحمه الله علیه درراستاى رهبرى موفقیت آمیز وى مى تواند بیانگراصول بایسته رهبرى باشد.


استعدادهاى ذاتى دستمایه هاى مدیریت و رهبرى
انسانها همان گونه که در بسیارى از قوا واستعدادهاى جسمى و روحى با یکدیگر تمایز دارند و در توانهایى چون : حافظه اندیشه وادراک خلاقیت وابتکار ذوق ادبى و هنرى و... شدت و ضعف دارند در موضوع مدیریت و توانهاى بالقوه آن نیز متمایزند.

در برخى آنچنان استعداد مدیریت رهبرى نیرومند و جوشان است که در هر مسیر و شرایط و محیطى که قرار گیرند سررشته دارامور مى شوند و برترى خود را دراداره مجموعه ها و رهبرى حرکتها و نیروها به اثبات مى رسانند.

و در گروهى از مردم این نیرو به طور متوسط قرار دارد که با فراهم آمدن شرایط مناسب و آموزشهاى لازم مى توان آن را به فعلیت و کارآیى رساند.

در حالى که بعضى از مردم آنچنان فاقد قدرت واستعداد رهبرى و مدیریتند که همواره ترجیح مى دهند تابع و دنباله رو باشند تا رهبر و خط دهنده و جریان آفرین .اینان اگر آموزشهاى علمى و تخصصى مدیریت را نیز فرا گیرند باز هم قدرت لازم را کسب نمى کنند و جز در مسایل دیکته شده و معین قادر به تشخیص و تصمیم گیرى نخواهند بود.

مطالعه در زندگى سیاسى و دینى امام نوعى نبوغ و خودجوشى مدیریت را در وجوداو براى انسان مبرهن مى سازد.

تا آن جا که ما در منابع درسى و رشته هاى علمى - تخصصى امام نظر افکنده ایم و به گزارشهاى موجود در حدامکان مراجعه داشته ایم دلیلى در دست نداریم که ایشان مبحث مدیریت را به صورت بحثى کلاسیک آموزش دیده باشد.

بنابراین آنچه را ما در صفحات آینده به عنوان نمادهاى مدیریت یادآور مى شویم و رفتارها و هنجارهایى است که ریشه دراستعدادهاى ذاتى و روحى امام داشته است .

همانگونه که قبلا نیزاشاره داشتیم مطالعه و شناسایى این روشها مى تواند براى گروه دوم آنان که به شکل متوسطى از مایه هاى ذاتى و استعدادهاى طبیعى مدیریت برخوردارند مفید و سازنده باشد.

به هر حال آنچه را که به عنوان پیش زمینه هاى استعدادهاى ذاتى امام در فرایند رهبرى و مدیریت وى مى توان مطرح ساخت نخست خصلتهایى است که آنها را وامدار تبار و نیاکان
خویش است .

شهادت پدر خود گواهى بر ظلم ستیزى مقاومت و نقش موثراو در محیط زندگى است زیرا تا زمانى که فرد درگیر با مسایل جارى زمان خویش نباشد و تا وقتى که درگیرى او مخالفان وى را به زانو در نیاورد و خصم در برابراواحساس عجز و ناتوانى ننماید به از میان بردن او اهتمام نخواهد ورزید.

از سوى دیگر پى گیریهاى مجدانه مادر درانتقام گرفتن از قاتل و به دار آویختن وى گوشه اى دیگراز زمینه هاى ژنیتکى همت مقاومت و تسلیم ناپذیرى در برابر مشکلات و خطرات را در وجودامام باز مى نمایاند.

چنین است که على ( ع ) در سفارشها و دستورالعملهاى مدیریتى خود به مالک اشتر مى فرماید:

ثم الصق بذوى الاحساب واهله البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه ثم اهل النجده والشجاعه والسخاء والسماحه فانهم جماع من الکرم 1 .
تا مى توانى افسران سپاه رااز خانواده هاى نجیب و دودمانهاى با شرافت واصیل انتخاب کند مخصوصا تاریخ تبار را به دقت ملاحظه کن تا مبادا آلوده نژادان و پست فطرتان مقام رسند. ناموس توارث و نژاد در روحیات اشخاص تاثیرى به سزا دارد و تربیت خانوادگى شالوده پرورشهایى است که در جامعه صورت مى گیرد. آن حضرت درادامه همان سفارشات و رهنمودها در زمینه گزینش کارگزاران و تبیین صلاحیت آنان فرموده است

وتوخ منهم اهل التحربه والحیاء من اهل البیوتات الصالحه والقدم فى الاسلام المتقدمه فانهم اکرم اخلاقا واصح اعراضا واقل فى المطامع اشرافا واللغ فى عواقب الامور نظرا 2 .
از میان نیروهاى خود آن را برگزین که اهل تجربه و حیاء بوده و ریشه در خاندانهاى صالح و پیشقدم در راه اسلام داشته باشد زیرااین گونه افراد ازاخلاق کریمانه ترى برخوردارند و زیر بار ننگ نمى روند و کمتر به طمع روى مى آورند و در تدبیر و عاقبت اندیشى امور اندیشه اى رساتر و نیرومندتر دارند.

امام از دودمانى با شرافت واصیل برخاسته بود واز نظر روحى و جسمى در حداعلا و در میان همگنان دوران جوانى قهرمان .

این قهرمانى درادوار دیگر زندگى پراوج او به صورت خصلتهایى بر شگفت جلوه
نمود. آن روز که همه از بردن نام شاه بدون آوردن پیشوند اعلیحضرت همایونى وحشت داشتند او چون سروى تنها ایستاده بر پهنه کویر قیام کرد و با شدیدترین لحن ممکن نیرومندترین عنصر مستکبر جامعه خویش را مخاطب ساخت و گفت :

تو مگر بهائى هستى که من بگویم کافراست بیرونت کنند ...

و آن روز که برخى مدعیان در خانه هایشان بر خود مى لرزیدند و در آرزوى تفاهم و عدم ستیز با دشمن بودند او فریاد بر آورد:

[خمینى رااگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد] 3 .

و آن روز که وحشیانه ترین هجومها به مرکز روحانیت صورت گرفت قوى ترین فریاداز حلقوم او بلند شد:

[شاه دوستى یعنى غارتگرى هتک اسلام تجاوز به حقوق مسلمین تجاوز به مراکز علم و دانش] 4 ....

و قهرمانانه اعلام داشت :

[ من اکنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مامورین شما حاضر کرده ام ولى براى قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جبارییهاى شما حاضر نخواه کرد] 5 .

شاید بسیارى ازاذهان شرایط آن روزگار واهمیت فوق العاده این صراحتها رااز یاد برده باشند و نسلهاى جدیداصولااز لمس آن ناتوان باشند ولى آنان که شرائط آن روزگار را در خاطر دارند و به یاد مى آورند که یک پاسبان حکمران مطلق بر مردم بود و همگان ازاو بیم و هراس داشتند. مى دانند که چنین حرکتهایى در چنان شرایطى جز قهرمانى نمى توانست باشد.

براستى که چنین روحیه ها واراده ها و توانهایى مى تواند ملتى را متحول سازد واز مردمى که یک روز سربازان جنگیش با شنیدن هجوم روس و انگلیس لباسها را کندند و نشانها را به دورانداختند و چادر زنان به سر کردند توانست امتى بسازد که کودکان و نوجوانانش در برابر سر نیزه هاایستادند و در زیر شکنجه ها مقاومت کردند و در برابر دشمن بر پشت و پهلو نارنجک بستند و به زیر تانکها رفتند تا سلاح دشمن رااز کار بیندازند.

فراست و تیزهوشى در شناخت چهره ها و شگردها
از دیگر توانهایى که بیشتراز آن که اکتسابى باشد ریشه در ویژگیهاى ذاتى دارد تیزهوشى و فراست امام در شناخت موقعیتها تشخیص و عکس العملهاى لازم شناخت دشمنان و ترفندهاى مختلف آنان و.... مى باشد.

او براستى در خشت خام آن مى دید که دیگرانن در آینه نمى دیدند.

نمونه هاى هوشیارى و کباست امام در زمینه مسایل فردى واجتماعى آنقدر فراوان است که اشاره به همه آنها دراین فرصت میسر نیست و تنها مى توان به گوشه اى از آن اشاره داشت :

شناخت جریانهاى سیاسى و ماهیت آنها
موضوع شناخت جریانهاى سیاسى واهداف مخفى آنها از موضوعات استراتژیک و بسیار سرنوشت ساز دوران انقلاب اسلامى است .

¸امام در برخورد با گروهها و طیفهاى سیاسى چه بسا مواضع را برمى گزید که سران بر حتى نزدیکترین یاران و همراهان وى مخفى بود.

او با عدم پذیرش حرکتهاى الحادى و گروههاى ظاهراانقلابى ملحد و عدم تایید آنان و نیز به شمار نیاوردن آنها در زمره متحدان مبارزان اسلامى هر چنداز دید ظاهر نگران بخشى از نیروهاى به اصطلاح چریکى مخالف نظام رااز دست مى داداما با شناخت و باور عمیق خود نسبت به ماهیت پوچ خائنانه و بى ریشه این گروهها عطایشان را به لقاى نکبت بارشان بخشید تا خود در آینده به کج راهه هایى که رفته انداعتراف کنند و در سکوت مرگبار فراموشى از خاطره محو گردند.

او عمیقا دریافته بود که وجود رگه هاى الحادى در خط مبارزاتى جامعه اسلامى نه تنها کمکى به رشد جریان آزادى خواه استقلال طلب کشور نخواهد کرد بلکه وجوداینان خوداز موانع پیوستن توده هاى مسلمان و موحد به انقلاب مى باشد. دشمن با علم کردن همین چهره هاى پوچ و وابسته است که چهره مبارزان اسلامى را در نظر توده ها مخدوش مى سازد.
نسل دانشجو که بیش از سایر نسلهااز سوى این خطوط انحرافى تهدید مى شد دراین هشدارها بیشتراز همه مخاطب قرار مى گرفت امام در پاسخ به نامه آنان مى نویسد:

عوامل وایادى استعمار که مى دانند با آشنایى ملتها بخصوص نسل جوان تحصیلکرده به اصول مقدسه اسلام سقوط و نابودى استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملتها و کشورهاى استعمار شده قطعى خواهد بود به کارشکنى پرداخته .... و با عناوین فریبنده و مکتبهاى رنگارنگ جوانان ما را منحرف مى سازند... 6

در پاسخى دیگر با صراحت بیشترى مى نویسد:

[ بعید به نظ نمى آید که دستجاتى که درایران اشتغال به فعالیتهاى ضداسلامى و ضدمذهبى دارند بااختلاف اسم و روش گروههاى سیاسى اى باشند که با دست اجانب براى تضعیف اسلام و مذهب مقدس تشیع و مقام عظیم روحانیت به وجود آمده باشند براى انصراف ملت از مصالح روز] 7 ....

امام درادامه این نامه با تصریح به بیزارى کامل خوداز حرکتهاى کمونیستى و مارکیستى و منحرفان از مذهب شیعه و مکتب اسلام راه هر گونه سوءاستفاده را بر مخالفان خود سد کرد و درادامه حرکت انقلاب و رشد نهضت اسلامى در متن توده ها او نیز به بیانهایى صریحتر پرداخت واعلام کرد که:

[کمونیستى یک مخدرى است براى مردم . نه این است که یک چیزى یک حل عقده اى مى کند. مگر مى شود کسى که خودش آدم نیست براى آدمها کار بکند. مگر مى شود که یک مصلح غیرصالح براى مردم ضعیف کار بکند] 8 .

هشیارى در برابر جریان نفاق
موضع گیریهاى صریح و کوبنده امام در برابر جریانهاى الحادى صرفا بارمبارزه با آنها را نداشت بلکه به نحوى ماهرانه زمینه رشد را بر جریانهاى نفاق نیز سد مى کرد و به آنان نیز هشدار بود. مواجهه امام با جریان نفاق بسى حساستر و دقیقتر بود.

به همان اندازه که جریان نفاق پیجیده عمل مى کرد امام نیز با آنان به نحوى پیچیده و ظریف عمل نمود.

جریان نفاق یعنى حرکت میلحانه به اسم اسلام و تحت شعارهاى قرآنى و تمسک به
نهج البلاغه ولى بااهداف مادى و قدرت طلبانه و مارکسیستى در آغازامر چنان خود را وجیه و صادق جلوه داده بود که به جز حضرت امام همه مبارزان مسلمان را توانست از شناخت چهره واقعى خود غافل سازد.

این نکته هم در سخنان امام مورداشاره قرار گرفته و هم دراظهارت مکرر یاران ایشان

[ در ذهنیت نوع روحانیت روشن بین و مبارز....این بود که اگراین شیوه تکامل یافته فعلى مبارزه پشتیبانى نشود و مشخصااز آن حرکت سازمان یافته و متشکل مبارزه حمایت نشود چه بسا به انزواى کسانى کشیده شود که موضع گرفته اند یا هماهنگ نشده اند...این جریان در سالهاى پیدایش جنبش مسلحانه واوج شکوفایى فعالیتهاى مجاهدین اولیه بود که به نحوى حمایت مى شدنداز طرف شخصیتهاى بزرگى در مجامع روحانى سیاسى مذهبى ایران که در راس این شخصیتها حضرت آیه الله طالقانى بودند که با تعابیر عجیبى به امام پیغام مى دادند و خواهش مى کردند. حضرت آیه الله منتظرى و شخصیتهاى دیگرى هم بودند. حتى مرحوم آیه الله مطهرى موقعى که ایشان مشرف شدند نجف فرمودند که : همه لغزیدیم جز امام] 9 .

موضع امام در قبال خط نفاق با موضع علنى ایشان در قبال خط الحاد متمایز بود. بااین که ایشان پس از بررسیهاى لازم به ماهیتت غیر اسلامى و ضداسلامى خط نفاق پى برده بود ولى از آن جا که امام رهبرى نکته سنج و زمان شناس بود و به پیامدهاى امور توجه داشت در قبال خط نفاق صرفا به[ عدم تایید]اکتفا کرد زیرا خط نفاق چنان وجاهت و مقبولیت عمومى یافته بود که کمتر کسى در آن روزگار مى توانست خیانت و دورویى آنان را باور کند. ذکاوت و کاردانى امام او را به اتخاذ شیوه اى واداشت که کمترین لطمه را به اتحاد یاران ایشان وارد آورد و در عین حال سند روش بینى و شناخت عمیق وى از جریانها باشد.

کیاست امام در برابراحزاب و ملى گرایان
یکى ازابعاد درخشان رهبرى امام این است که در طول نهضت و رهبرى خود هرگز نگذاشت که گرایشات ناب مذهبى جامعه و قدرت معنوى روحانیت و مرجعیت پلى براى دستیابى جریانهاى ناخالص حزبى به اهدافشان باشد.

ما ناگزیریم که ازاین منظر نیز به سرعت بگذریم اما تبیین همه جانبه این معنى نیازمند
تاملى در خوراست .

بنى صدر به عنوان چهره اى ملى گرا که غرور و نخوت وى را به افشاى اسرار جریان ملى گرایى دراین زمینه واداشته بود و آنچه را که دیگران سعى در مخفى کردن آن داشتند اظهار داشت این بود که :

از رهبرى سنتى که پاسدار بنیادهاى فرهنگى است کارى ساخته نیست چرا که طى دو قرن تمام عرصه هاى اندیشه رااز او گرفته اند و هنوز نیز مى گیرند. واین رهبرى گاهى مقاومتکى کارپذیرانه مى کند و تسلیم مى شود. در میان این رهبرى البته سید جمال مدرس و.... خمینى طالقانى و... به وجود آمدندامااینها را نیز پیش از آن که دشمن از پا درآورد همین رهبرى سنتى عاجز کرده و مى کند.اینها دوستانند و باید بدانها یارى رساند واز آنها یارى گرفت 10 .

این چهره هاى ناآشناى مردم گزیر که سلولهاى مغزشان با مشربهاى تفکر غربى تغذیه شده و نه زبان قوم دارند و نه پذیر عام اجتماعى همواره در صدد بوده اند که از سکوى قدرت بینى به جایگاه اجتماعى مورد نظر خویش پرش نمایند. (کارى که دقیقا بنى صدر و همگنانش پس از پیروزى باانقلاب واسلام و روحانیت انجام دادند ولى در نتیجه گیرى نهایى عقیم و ناکام ماند).

این جریان همواره از آغاز نهضت و در طول آن وجود داشت امام در همه مراحل در عین طى نکردن آنان و تبدیل نساختن این جریانها ب صورت پایگاهى علیه نهضت دینى راه هر گونه سوءاستفاده را بر آنان بست .

در پاریس از سوى احزاب و شخصیتها و گروهها افرادى جهت ملاقات و مذاکره باامام مى آمدند...از جمله کسانى که باامام در پاریس ملاقات کردند آقاى مهندس بازرگان و آقاى سبحانى بودند که هر کدام با هیاتى آمده بودند.

امام فرمود: من کسى را به عنوان حزب ملاقات نمى کنم .اگر آقایان به عنوان یک فردایرانى مثل تمام کسانى که با من ملاقات مى کنند مى خواهند بیاینداشکالى ندارد.

اینها قبول کردند و به دیدن امام رفتند.

جالب این که : در هر بارى که هر کدام از آقایان مى خواستند باامام ملاقات کنند امام دستور مى دادند که ما چند نفر در جلسه باشیم تا .این موضوع در ذهنها نیاید که فلان
گروه خصوصى باامام مذاکره کردند11.

از جمله تلاشهاى این عناصر در دست گرفتن جریان برخى امورامام و خط دادن به ایشان بود که امام با زیرکى هر چه تمام این روند را نیز ناکام مى نمود.

در پاریس با گردآمدن عناصر مختلف در محل اقامت امام این تلاشها عمیق تر صورت مى گرفت وافرادى در مقام تعیین برنامه براى امام بودند که ایشان در جمع داشنجویان اظهار داشتند:

من ازاول که داخل دراین باغ شدم اجازه دخالت به کسى ندادم . به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمى دادم . خودم مستقل بودم در کارهایم . خودم هر کارى را مى خواستم مى کردم .... خیال نکنید که من حالا این جا آمدم مثلاارتباط خاصى با کسى داشته باشم یا کسى در کارهایم دخالت بکند و من هم ازاو تقلید بکنم!

در همین سخنان امام اعلام داشت :

[من سخنگو ندارم ! کمیته تصمیم گیرى واطرافى هم ندارم ... هر کسى مى خواهد با من تماس بگیرد بدون واسطه مى تواند. منتهى قبلا به وسیله یکى ازاین آقایان اشاره به دو نفراز طلاب وقت بگیرد] 12 .

اگر دیده مى شود که امام دراین سخنان بر نفى وسائط تاکید دارد و استقلال خویش را در کارها و تصمیم گیریهاى خوداعلام مى دارد بااین که ورح امام مبرااز منیت و خود محورى بوده دلیلى جز سد کردن راه سوءاستفاده بر عناصر دیگر نداشته است .

سد کردن راه بر کسانى که با خضوع به ملاقات امام مى آمدند و در بازگشت چنان مى نمودند که به امام خط داده اند و تدبیر خویس را بر امام غالب تفکر ساخته و تفکر برتر خود را به اثبات رسانده اند و به اصطلاح باامام تفاهم کرده اند.

آنان آن روز قدر و حد خود را در برابراقیانوس کیاست نشناختند چنانکه هنوز هم !

خبرنگارى ازامام مى پرسد:

[نتیجه مذاکرات شما با آقاى دکتر کریم سنجابى و جبهه ملى چه بوده است ؟امام در پاسخ مى گوید: مذاکرات به کن معنایى که گفته مى شود توافق حاصل شده است نبوده . من مسایلى را که مورد نظرم بوده مطرح کردم و آنها قبول کردند] 13 ....

خبرنگار دیگراز روزنامه هلندى دى ولت گرانت مى پرسد:
جبهه ملى با رد کردن سلطنت مشروطه قدم مهمى در جهت شما برداشته . آیا شما نیز به نوبه خود حاضرید یک قدم در جهت مخالفین غیر ورحانى دولت بردارید؟

امام در پاسخ مى گوید:[ رژیم سلطنتى را بیش از یک سال است که عموم مردم در سراسرایران به شدت محکوم کرده اند بنابراین هر کسى و یا هر گروه هم سلطنت را رد کند با ملت هماهنگى کرده است و در صورتى که دراین قدم استقامت کند ملت او را فراموش نمى کند و من خود را در کنار مردم احساس مى کنم] 14 .

ظرافت و دقت در واژه واژه این پاسخ نهفته است . نه سخن به گونه اى است که ملى گرایان را به دنده چپ افکند و نه طورى است که بدانها بها وارزش داده شود که در خور آن نیستند.

امام دراین بیان به شکل غیرمستقیمى ملى گرایان رااز نظر حرکت انقلابى تابع مردم و عقب تراز جامعه معرفى کرده است و بااین مطلب آبى سرد بر آتش ادعاهاى آنان مى ریزد. یعنى شما را ملت به دنبال مى کشد نه شما ملت را.

روش بینى و تیزنگرى امام در شناخت ریشه هاى فساد
در کار رهبرى و مدیریت شناخت ریشه ها کار ضرورى و سرنوشت ساز مى باشد.اشتباه در شناخت عوامل اصلى موجب پرداختن به مسایل غیر ضرورى و غفلت و ناکامى ازحل مشکلات واز میان بردن ناهنجاریها و به هدر دادن امکانات است .

امام از آغاز نهضت همواره اصلى ترین فسادانگیز جامعه را شناسایى کرده و آنها را مورد هدف قرار داده است .

در بینش روحانیت اصولا حرکتهاى سیاسى واجتماعى سلاطین آن هم کسانى چون پهلوى همواره مطرود و منفور بوده است اما درانتخاب شیوه ابرازاین نارضایتى واقدام براى اصلاح مفاسد برخى به شاخه چسبیده و به ریشه نزدیک نمى شده اند یا به دلیل ترس یا عدم شناخت اماامام کسى بود که براى نخستین بار شخص شاه را عامل اصلى مفاسد دانست و وى را مزدورى خائن و خدمتگزار به آمریکا واسرائیل شمرد. با این کار دست عوامل اصلى مفاسداجتماعى آن روز را برملا ساخت . جالب است که توجه کنیم امام از چه طریق به شناسایى ریشه ها مى پرداخته و نقطه ضعفهاى برزگ دشمن را کشف مى نموده است .
[ امروز به من اطلاع دادند که بعضى ازاهل منبر را برده اند در سازمان امنیت گفته اند شما سه چیز را کار نداشته باشید دیگر هر چه مى خواهید بگویید: یکى شاه را کار نداشته باشید یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید یکى هم نگویید دین در خطراست] 15 .

امام در مدرسه فیضیه ضمن افشاى چهره پلیداسرائیل فرمود: امام از تاکید دشمن بر یک نکته درمى یابد که ریشه جریانها در همان نکته نهفته است ازاین روى بیشترین یروشهاى خود را متوجه شخص شاه واسرائیل و آمریکا مى سازد و در پیام 51/06/20 به ملت ایران سخنى بس حماسى و بلند و تامل برانگیزد دارد. خطاب به ملت مى گوید:

[ اى سربازان ! موسى گونه در آغوش فرعون درانتظار روز قطع ریشه هاى فساد باشید].

هدف نگرى و قاطعیت
از خصلتهاى ذاتى واستعدادهاى باطنى فرد که بگذریم . تعیین هدف هدف شناسى و تبیین کامل و بى ابهام نخستین گام در فرایند مدیریت و رهبرى است .

امروز وقتى که به اولین نوشته ها و نظریه هاى ثبت شده امام مراجعه مى کنیم مى بینیم که او دیر زمان به ترسیم اهداف خویش به صورت بیان ارزشها و بایدها پرداخته است .

کشف الاسرار کتابى است که امام قبل از شروع نهضت تدوین کرده است . در پایان آن کتاب مطالب آمده است که امام تا پایان عمر خویش همان مطلب را دنبال کرد.

در پایان کتاب کشف الاسرار این آیات آمده است .

بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرین 16.اولیاء من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء 17 .
واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم 18 .

و سپس مى نویسد:
اینک این فرمانهاى آسمانى است این دستورات خدایى است این پیامهاب غیبى است که خداى جهان براى حفظ استقلال کشور اسلامى و بناى سرفرازى به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده آنها را بخوانید و تکرار کنید و در پیرامون آن دقت نمائید و آنها را به کار بندید... )(19)

اینها نخستین فروزشهایى بود که اهداف آیندهء روح الله را نمایان ساخت و او تا آخرین لحظه حیات هرگز از آن روى نتافت و در آن سستى نورزید. هیچ چیز او را ادامهء این هدف مقدّس باز نداشت و در او تردید به بار نیاورد. نه فشارها و تهدیدهاى نظام شاهنشاهى و نه بى اعتناییها و بد گوییها و توطئه هاى برخى عناصر حوزوى و نه تبعیدها و نه شرایط سخت اجتماعى ـ فرهنگى حاکم بر حوزهء نجف و نه ترس از انزواى اجتماعى ونه بایکوت شدن توسّط روشنفکران لیبرال و ملّى گرا و نه ... آنچه براى او اهمیّت داشت انجام وظیفه بود و او وظیفه و هدف خود را کاملاً شناخته بود و مى فرمود:

من اگر یک روزى تشخیص دهم امرى را و به دلیل این تشخیص مجبور به موضعى بشوم که آن موضع مرا به انزوا بکشاند در یک کوره دهى در یک کوهستانى که اصلاً کسى نباشد مجبور شوم فقط آن جا زندگى کنم و فقط آن موضع را براى خودم داشته باشم و هیچ کس نپذیرد امّا تشخیص من این باشد من همین موضع را خواهم گرفت ... (20)

برنامه ریزى سازماندهى و نظارت
شالودهء مدیریت بر این سه پایه ریخته مى شود. امام این عنصر را به شکلى همه جانبه و فراگیر در زندگى فردى خود به کار مى گرفت و در زمینه مسایل اجتماعى و سیاسى و حکومتى تا آن جا که به رهبرى وى مربوط مى شد از این اصول هرگز غفلت نمى ورزید.

موضوع برنامه ریزى آنچنان در زندگى امام اصیل بود که همهء آشنایان وى اقرار کرده اند که امام کارهاى خویش را همانند یک ساعت دقیق و منظم به انجام مى رساند به طورى که دیگران مى توانستند از حرکت و سکون از تلاش و استراحت وى زمان را حدس بزنند.

امام در کار پیشبرد اهداف و تحقّق آرمانهاى خود بى تردید برنامه اى حساب شده را در پیش داشت . مطالعه حرکت مبارزاتى امام از آغاز تا فرجام نشان مى دهد که وى به روند
جریان نهضت کاملاً احاطه داشت . در آغاز به نقد دولتهاى جائر و سپس متوجّه عناصر اصلى رژیم گذشته و حتى عوامل خارجى آنها مى شود. به تربیت و تعلیم کادر لازم براى آینده مى پردازد و آنان را در صحنهء علم و علم کار آزموده مى سازد. با تدوین نظریهء ولایت فقیه مبانى نظرى برنامه و حرکت خویش را به جامعهء علمى و اسلامى ارائه مى دهد.

و در مرحله بعد نیروها و امکانات را شناسایى کرده و با تناسب قدرت و توانشان مسؤولیت را به آنان واگذار نموده و نیروهاى انقلابى را سازمان مى بخشد.

در کار گزینش نیروها و تفویض اختیار به آنان دقیق ترین ملاکها را به کار مى گیرد. او بر خلاف سیرهء بسیارى از دیگران که نسبت به اطرافیان خود بیش از دیگران بذل و بخشش دارند تا از اطرافشان پراکنده نشوند اطرافیان خود را بر دیگران برترى اقتصادى و تمایز اجتماعى نمى داد تا از این طریق ناخالصان به طمع امکانات گرد او نیایند; زیرا او به نیروهایى نیاز داشت که نه از سر تملّق و دنیا پرستى که به انگیزه هاى الهى سر در راه اهداف متعالى نهضت داشته باشند. از این روى بر اطرافیان خویش شدیدترین نظارتها را به کار مى گرفت . اگر اندکى در خرج بیت المال از خواست وى تجاوز مى کردند از آنان باز خواست مى نمود.

هر گز به آنان اجازه نمى داد که براى حمایت از او در قبال بد گویان دهان به بدگویى و غیبت باز کنند.

نظارت او بر کار مسؤولان نظام پس از تشکیل حکومت از فردى در شرایط سنى و توان جسمى او کارى شگفت و اعجاب انگیز بود.

او على رغم همه مغرضانى که در شرایط مختلف به بهانه هاى متفاوت سعى داشتند که وى را به عدم نظارت دقیق بر واقعیت هاى سیاسى جارى جامعه متهّم کنند آنچنان در جریان مسائل حضور داشت که بارها و بارها دیگران به هنگام گزارش تازه ترین خبرهاى خود به ایشان در مى یافتند که وى قبلا خبر را دریافت کرده است .

کانالهاى ارتباطى امام
رهبرى متکى بر نظارت و نظارت مبتنى بر کسب اطلاعات صحیح و دقیق و مداوم از جریان امور است .
دقت و صحّت اطلاعات مشکى بر سلامت و دقت تنوّع کانالهاى ارتباطى است که شخص رهبر از طریق آنها اطلاعات را دریافت مى دارد.

امام با همان فراست ذاتى و تجربه عملى خود از آغاز دریافته بود که خطر احاطهء بیوت توسّط عناصر ناسالم و نفوذى و هواپرست خطر جدّى است و اجتناب از آن نیز نیازمند تدابیر عمیق و پردامنه است .

او نه تنها در روزگار رهبرى و مرجعیّت بلکه بیشتر از آن نیز در مودر اطرافیان خویش به گونه اى رفتار مى کرد که آنان هرگز طمع نفوذ در او و تحت تأثیر قرار دادن وى را به اندیشه راه ندهند. به تعبیر صحیح تر قادر به کانالیزه کردن وى نباشد.

مثلاً بر خوردش با شاگردانش همه یکسان بود و چنان نبود که رفتارش نسبت به بعضى آنها که بیشتر به ایشان اظهار علاقه مى کردند و از سابقه بیشترى به ایشان اظهار علاقه مى کردند. و از سابقه بیشترى برخودار بودند با دیگران تفاوت داشته باشد. حتى در این باره شاگردانش را بر دیگر طلاب ترجیح نمى داد. (20) >

این روشها بود که وى را از مطلق شمردن اطرافیان باز مى داشت وبه آنان اجازه سلطه بر امورات را نمى داد.

این چنین بود که حتّى با تأیید و ترغیب و اصرار همهء یاران حویش نیز به تأیید خط نفاق تن نداد و به اظهار نظرهاى اطرافیان بسنده نکرد بلکه مستقیماً در طول یک ماه به سخنان و آراى آنان گوش فراداد و با تیزنگرى مخصوص به خود آثار انحراف را در راه آنان مشاهده کرد و با کوتاه سخنى بر آمال و دسیسه هاى آنان خط بطلان کشید.

و بدین ترتیب :

کوششهایى که از اطراف و اکناف چه از طریق مقامات سیاسى و ملّى در داخل و خارج به عمل آمد و فشارهایى که بر امام آمد نتوانستند کوچکترین تزلزلى در این اراده و تصمیم ایشان به وجود بیاورند و این واقعاً مى توان گفت از قهرمان کاریهاى امام بود...(21)

در پاریس نیز خطوط مختلف سعى در احاطه امام و به دست گرفتن امور ایشان داشتند ولى او بدون کمترین ملاحظه همه ء کانالها را با یک سخن کنار زده و مى گفت همگان مى توانند با من تماس داشته باشند و هیچ کس واسطه میان من و مردم نیست .

او همواره سعى داشت تا در میان مردم باشد. از این که حتماً شاگردان و دوستانش براى
حفظ جان و سلامت او اطراف او حلقه زنند و وى را از هجوم مردم در امان دارند به شدّت جلوگیرى مى کرد و گاه بر آنان نهیب مى رد. در دوران ادارهء نظام و رهبرى حکومت نیز در شکستن کانالها رشادت مخصوص به خود داشت . او بنا را بر تحقیق گذاشته بود و تسلیم .

او در شرایطى به نفلها نیز اکتفا نمى کرد و باید به مدارک زنده مانند ضبط صدا دسترسى پیدا مى کرد تا ترتیب اثر دهد و اطمینان یابدجچ .

امام در شرایط بحرانى و مسایل حساستر بر فعالیت خود در کسب خبرهاى بیشتر و اطلاعات صحیح تر مى افزود. در برخى شرایط همه روزنامه ها را به دقت مطالعه مى کرد و به عناوین درشت اکتفا نمى نمود. بیشتر نامه هاى رسیده را خود مورد مطالعه قرار مى داد. به سخن افراد و جناحهاى مختلف گوش فرا مى داد بدون اینکه سخن آنان را تا پایان نیافته با اظهار اطلاع قطع کنند; زیرا احتمال مى داد که در برخى مواضع نقل تفاوتهایى وجود داشته باشد.

به اخبار داخلى و خارجى توجه وافر داشت .

اگر همه اینها را در کنار ذکاوت امام بگذاریم خواهیم یافت که چرا امام استعفاى دولت موقّت را به آسانى پذیرفت و چرا در تنفیذ رأى مردم نسبت به ریاست جمهورى بنى صدر سخن خود را با این عبارت آغاز کرد:

من یک کلمه به آقاى بنى صدر تذکّر مى دهم این کلمه تذکّر براى همه است : حبّ الدنیا رأس کل خطیئه ...

در این سخن عمق شناخت امام از شخصیّت بنى صدر نهفته است . و گویى تمام زندگى سیاسى و ریاست جمهورى او را در یک جمله خلاصه کرده است و از آینده او خبر مى دهد. با وجود این شناخت به خاطر پایبندى به رأى ملّت و اصول ];8 سیاسى الهى خویش حکم او را تنفیذ مى نماید تا قانون حرمت نهاده شود هر چند مردم در آینده مستبصر شوند و در تشخیص خود تردید کرده و در رأى خویش تجدید نظر نمایند.

این گونه حرکت نه نخستین اقدام حساب شدهء وى بود و نه آخرین آن بلکه نظیر همین برنامه و مهمتر از آن را در مورد تعیین رهبرى پس از خویش به کار گرفت .

نکته عبرت آموز در همه این موارد موضع واحدى است که هر باره برخى از افراد در برابر امام اتّخاذ کردند. زمانى که دولت موقّت استعفا کرد و امام با شناختى که از افکار و آرمانهاى
ایشان داشت و مى دانست که جناح نهضت ملّى در تکرار همان صحنه که مصدق براى کاشانى به وجود آورد تبحّر دارد. از این روى استعفاى او را پذیرفت . نخستین نغمه اى که از آنان و همگنان و هوادارانشان شنیده شد این بود که امام را کانالیزه کرده اند و نمى گذارند اطلاعات صحیح به امام برسد!

درست در زمانى که امام در بیمارستان بسترى بود این جناح به جاى احوال پرسى اعلامیه کانال انحرافى امام را به دست مردم دادند.

کسانى که براى ملاقاتشان با امام هیچ مانعى در کار نبود و یا هر زمانى که خدمت امام مى رسیدند امام را در رابطه با مردم (و یا در حال ) مطالعه مى یافتند... به خصوص در زمان دولت موقت و حکومت لیبرالها و یا زمان بنى صدر اکثراً وقت امام را به گله گذارى و شکایت از دیگران و اوضاع مى گرفتند م خ .

دور دوّم این اتّهام در زمان بنى صدر سپرى شد و آخرین بار این سخن توسّط کسانى به امام نسبت داده شد که خود در همه مراحل قبل به نادرستى آن معتقد بودند و به حرکت صحیح و آگاهانه امام ایمان داشتند. این بار فرزند امام را به جعل دستخّط امام متّهم نمودند و چنین وانمود کردند که آن تصمیم سرنوشت ساز در تصحیح خط رهبرى معلول نا درستى اطلاعات امام از جریانها رابطه ها موضعگیرى ها اعتصابها و عناصر نا سالم بیتى بوده است و گویا هرگز آن گزارشها را ندیده اند که امام دست بر محاسن گرفته و براى خاموش کردن آتشهاى افروخته شده در خواست آرامش و شکستن اعتصاب مى کند! امّا کسى به حرف او گوش نمى دهد. و امام در آن مجلس براى خویش آرزوى مرگ مى کند!

آرى این آخرین اتّهام بود آخرین تیر از دست خودى . امّا امام آن قلب بیدار با نگرانى و دلواپسى براى آینده انقلاب در آخرین لحظه هاى عمر خویش راهى را رفت که امکان مخدوش کردن آن با این اتّهام اتّهامها میسّر نیست .

امام راهى را تشخیص داده بود که بسیارى از دیگران نیز قبلا به حقانیّت آن پى برده بودند ولى به احترام حرمت نظام و جایگاه رهبرى دم فرو مى بستند
نقش پدرانه و هدایتگرانهء امام براى همه جناحهاى معتقد به نظام در فرایند رهبرى و مدیریت نیروهاى انسانى آن هم در وسعتى به گستردگى یک جامعه بلکه یک امّت ایجاد هماهنگى میان سلیقه ها افکار و منشهاى مختلف کارى بس پیچیده و دشوار است . در واقع اساس رهبرى و قوام و پایدارى و اقتدار آن به این معنا بستگى دارد.

بزرگترین تمایز رهبرى نیروهاى انسانى با مدیریت مجموعه بازرگانى و صنعتى در این نکته نهفته است که در بسیارى از مدیریت هاى مالى و بازرگانى و... برنامه ریزى و کنترل و محاسبه نقش عمده را ایفا مى کند در حالى که رهبرى نیروهاى انسانى به صرف این عناصر میسّر نیست چرا که نیروهاى انسانى بر اساس طبیعت و خصلتهاى ذاتى خویش از آنجا که مى اندیشد تأثیر مى گذارند و تأثیر مى پذیرند همواره دستخوش تغییرات و تحولاّت روحى و فکرى و آرمانى هستند و عوامل درونى و بیرونى بر آنان تأثیر مى گذارد و گرایش هاى گوناگون و گاه متضاد در آنان رخ مى نماید.

در صورتى که رهبرى قادر به مهار این امواج نباشد تشدید و اصطحکاک آنها مى تواند طوفانى عظیم بپا کند و موجودیت نظام و جامعه را تهدید نماید.

در جامعه تحت رهبرى امام اگر از جناحهاى مختلف سیاسى که صبغه دینى نداشته و یا از صبغه دینى کم مایه اى بر خوردار بوده اند بگذریم همواره دو جناح و دو بینش وجود داشته که هر دو به اصل نظام و رهبرى معتقد بودند ولى به دلایل مختلف که بررسى آن دلایل خود مجالى مستقل مى طلبد دو نوع منش سیاسى رخ مى نموده که در برخى شرایط و زمینه ها نوعى اصطکاک میان آنها پدید مى آمده است .

امام در این میان با حفظ استقلال فکرى خود در عین تأثیر ناپذیرى از سلیقه هاى مختلف و طیفى خاص همواره به گونه اى مشى مى نمود که تعادل و موازنه میان این دو جناح مراعات بشود. اگر در صحنهء جامعه و میدان سیاست یک جناح به نوعى ناکامى مى رسید امام در پس آن با نوعى دلجویى و همایت آن جناح را از دلسردى و یأس و قرار گرفتن در جرگهء بى تفاوتها و یا مخالفان حفظ مى نمود. زمانى که جناح دیگر قدرى پا از حریم خویش فراتر مى نهاد امام با تذکّر یا هوشدارى آنان را به خود آورده و از افراط و تفریط بازشان مى داشت .

این سیاست موجب مى گردید که هر دو جناح خود را تابع رهبرى و حامى نظام بدانند و در

مواقع حساس و سرنوشت ساز به یارى یکدیگر برخیزند.

به نیروهاى سنّتى توصیه مى کرد که براى اداره جامعه نیاز به بینشى حساستر و دقیق تر دارند و باید عینیّت هاى جامعه و نیازهاى نظام و شرایط تاریخى را مدّ نظر قرار دهند و به نیروهاى جوان و پر حرارت هشدار مى داد که مبادا در حلّ مشکلات و ارائه طرح ها و برنامه ها از اصول بایسته فقهى و ارزشهاى بنیادین مکتب فاصله بگیرید.

از یکسو هشدار مى داد:

اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود این اختلاف به بازار هم کشیده مى شود به خیابان هم کشیده مى شود. براى این که شما هادى مردم هستید مردم توجه دارند قهراً یک دسته دنبال شما یک دسته دنبال آن کسى که با شما مخالف است (راه مى افتد). یک وقت مى بینید که در همه ایران یک اختلافى از ناحیه ما پیدا شده است ... من به شما عرض کنم : ما و شما نباید خودمان را بازى بدهیم . اختلاف ریشه اش از حبّ نفس است ...

و از سوى دیگر نصحیت مى کند:

برادان ! ما امروز گرفتار تمام قدرتهاى شیطانى بشر هستیم . ما باید توجه بکنیم به اینکه تکلیف الهى ما در امروز که همه به ما حمله کردند چى است تمام اقشار ملّت از آنهایى که در سطح کشور کار فرما هستند و در دست اندرکاران دولتى هستند آنهایى که قوهء قضایى به آنها محوّل است ... و سایر قشرهاى ملّت مکلف اند به این که اسلام را حفظ کنند مکلّفند به این که جمهورى اسلامى را حفظ کنند و این تکلیف تکلیفى است که از بزرگترین تکالیفى است که اسلام دارد و آن حاصل نمى شود الاّ با تفاهم ... .

آرى امام آن رهبر الهى اکنون در میان ما نیست و در بستر رضوان الهى غنوده است امّا پیامش آرامنش و راهش و ارزشهایى که آفرید در دست ما به امانت باقى است .

مجال ما در بررسى مدیریت امام به پایان رسید در حالى که هنوز جرعه اى از آن آبشار نور ننوشیده ایم و سخنها و رازهاى ناگفته بسیارى واقع است . امید آنکه این نگاه گذرا سر آغاز نگرشى بایسته در شیوه هاى مدیریت و رهبرى امام باشد و اهل تحقیق با این هدف به شناخت راه و شیوه آن رهبر موفّق تاریخ همّت گمارند.

1. نهج البلاغه فیض الاسلام نامهء 1553
2. همان مدرک 111
3. صحیفهء نور ج 165 2111343
4. همان مدرک 4 1342113
5. همان مدرک .
6. همان مدرک ج 1 185 51422
7. همان مدرک ج 1 228 مرداد 1356
8. همان مدرک ج 1 271 561019
9. سرگذشت هاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى ج 1 72 73 مصاحبه با حجة الاسلام دعائى .
10. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر شهید مطهرى 76
11. سرگذشت هاى ویژه حضرت امام خمینى ج 1 56 57 مصاحبه با حجة الاسلام محتشمى .
12. مجلّهء پاسدار اسلام شماره 28 سال سوم . مصاحبه با حجة الاسلام اسماعیل فردوسى پور.
13. صحیفهء نور ج 3 89 57818
14. همان مدرک 47 57816
15. همان مدرک ج 1 56
16. سورهء نساء آیهء 137
17. سورهء مائده آیهء 5
18. سورهء انفال آیهء 62
19. کشف الاسرار 224ـ 223
20. سرگذشت هاى ویژه ... ج 172مصاحبه حجة الاسلام دعایى .
20مجلّه پیام انقلاب شمارهء 15 مصاحبه با حجة الله ابراهیم امینى .
21. سرگذشتهاى ویژه ... ج 1 86 مصاحبه حجة الاسلام حمید روحانى .
22. همان مدرک ج 4 148
23. صحیفه نور ج 11 257 581115
24. سرگذشتهاى ویژه ... ج 2 86ـ 69 مصاحبه حجة الاسلام انصارى کرمانى .
25. صحیفه نور ج 18 46 62428
26. همان مدرک ج 17 253 62221