دیدار با صاحب نظران 3 : استاد محمد مجتهد شبسترى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


قسمت سوم
استاد محمدمجتهد شبسترى
حوزه : آیااحکام اخلاقى مبنى و منشا شرعى دارند یا خاستگاه آنها عقل است واحکام اخلاقى که از سوى شارع صادر شده است ارشاد به حکم عقل مى باشد.
استاد:این مساله از مباحث فلسفه اخلاق است و پیشینه دیرین بین کلامیون مسلمان دارد.

گروهى را عقیده این است که :افعال اختیارى انسان حسن و قبح عقلى یا نفس الامرى دارند.اینان احکام اخلاقى دین را موید حکم عقل و ارشاد بدان مى دانند. (در گذشته معتزله این نظر را داشته اند).

گروهى حسن و قبح عقلى راانکار کرده اند و نظرشان این است که :احکام صرفا مبناى شرعى دارند. چون حکم الهى هستند واجب الاطاعه اند. واگر خداوند ارزشها را براى ما بیان نمى کرد مااز پیش خود نمى توانستیم به ارزشى برسیم .

براین اساس مبناى احکام اخلاقى شریعت است نه عقل . تلقى عموم مسلمانان در صدراسلام هم این بوده است که :ارزشگذار خداست . وحى است که ارزشها و ضدارزشها را براى ما روشن مى کند. خدا به ما دستور مى دهد که : با ظلم ستیز کنید عدالت را

ایجاد کنید باصلاح و صدق زندگى کنید و...

به هر حال انسان مومن ارزشها رااز خداوند مى گیرد. ولى خوبیعا و تشخیص این که چه در زندگى فرد و چه در زندگى جامعه کدام عامل زمینه سازندگى اخلاقى یا غیراخلاقى مى شود به عهده علم در معناى عام است .

حوزه :اگر دین به آن بخشى که عقل و علم پاسخ مى دهد کارى ندارد و محدوده برنامه و فرمانهاى دینى آن مواردى است که عقل و علم از درک آن عاجزند پس کمال دین را چگونه باید تفسیر کرد
استاد:ابتدا باید معناى دین معلوم و معین شود تا بتوان کمال دین را با توجه به تفسیرى که از دین مى شود معنى کرد.

دین دراصطلاح مومنان آن حقیقتى است که خداوند توسط انبیاء براى بشر فرستاده است و کمال دین یعنى آنچه را که خداونداراده کرده است به عنوان دین براى بشر بفرستد کامل فرستاده است و نبى هم آن را کامل به مردم ابلاغ کرده است .

پس کمال دین یعنى آنچه را خداوند مى خواست به بشراعلام کند کامل اعلام کرده است معناى کامل دین این نیست که هر چیزى باید در دین موجود باشد به طورى که اگر چیزى را در دین پیدا نکردیم بگوییم پس دین ناقص است .

کمال دین این نیست که دین جاى فنون علوم و تفکر بش را بگیرد.

این طرز فکر که باید همه چیز در دین باشد و دین جاى عقل فکر علم و فن را بگیرد یک اندیشه خطرناک براى متدینان و دین است زیرا هم جلو ترقى و تکامل فکرى و عقلانى متدینان را مى یگرد و هم وقتى که بشر عملا در جریان زندگى برخورد مى کند به مواردى که دین را در آن باب سخنى نگفته است ایمان دینى اش متزلزل مى شود و دین را متهم به نقص مى کند و یا براى این که از تهمت نقص دین جلوگیرى کند در تفسیر دین دچار تکلفات بى معنایى مى شود که با هیچ میزان علمى قابل دفاع نیست .

پس باید دید که آورنده دین چه چیزى را به نام دین اعلام مى کند و پس از فهم این موضوع ایمان داشت که آنچه به نام دین اعلام شده کامل است یعنى همه آنچه مى بایست اعلام شود اعلام شده است .

معناى آیه شریفه : [الیوم اکملت لکم دینکم] نیز همین است که خداوند هیچ بخشى از دین را که مصلحت بود به انسان ابلاغ شود
ناگفته نگذاشته است .

حوزه : آیا باید کمال را نسبت به نیازهاى انسان بسنجیم به آنچه که خداوند مى خواسته است ابلاغ کند. شما متعلق کمال راابلاغ دین گرفته اید نه پاسخگویى به همه نیازهاى بشرى .
استاد: متعلق کمال ابلاغ دین است . دین آن چیزى است که خدا مى خواسته ابلاغ کند و کامل ابلاغ کرده است نه آن چیزى که ما با نیازهاى خودمان مى سنجیم و مى گوییم باید متناسب بااین نیازها باشد.

به عبارت دیگر ما نمى توانیم و حق نداریم محتواى دین را معین کنیم واز روى نیازهاى خودمان براى دین حدو مرز و محتوا درست کنیم .

خدا که خالق و آفریننده همه هستى است محتواى دین را معلوم مى کند.

ما مطمنا مى دانیم که دین کشفیات پزشکى نیاورده سبک معمارى نیاورده و راه تولید و کسب معاش را نشان نداده است در حالى که اینها همه از نیازهاى مسلم بشراست . پس ما حق نداریم خودمان نیازها را مشخص کنیم و بگوییم : دین باید به همه این نیازها پاسخ بگوید و هر دینى که به این نیازها پاسخ نگوید دین نیست و یا ناقص است ما باید تسلیم اعلام خداوند در زمینه دین باشیم .اگر دین فقط نسبت به بخشى از نیازها سخن گفت معتقد مى شویم که رسالت دین پاسخ دادن به همین بخشى از نیازها بوده است . خدایى که داراى صفات جلال و جمال و فعال مایشاء در عالم است مصلحت دانسته که پاسخ برخى از نیازهاى بشر را بر عهده عقل و کوشش خودانسان بگذارد و دراین میدان به او آزادى بدهد به طورى که بتواند دنبال پاسخگویى به این نیازها برود و یا نرود .

حوزه : با توجه به این که مبانى فلسفى ذوقى کلامى و... دراندیشه انسان اثر مى گذارد وانتظارات خاصى پدید مى آورد که بالطبع انسان با توجه به آن انتظارات و با پیش فرصتهایى در مقام فهم دین خدا برمى آید آیا انتظارات و پیش فرضها مانع از فهم صحیح دین خدا آنچنان که منظور خداونداست نمى شود؟ براى این که این معلومات وانتظارات حجاب فهم صحیح دین نگردند چه باید کرد.

به عبارت دیگر این سه مطلب : 1. فهم دین بدون مقبولات وانتظارات پیشین میسر نمى گردد. 2. با تفاوت مقبولات وانتظارات پیشین فهم هاى متفاوت از دین

پدپد مى آید. 3. ما نباید محتوى دین را با عقل و نیاز خود معین کنیم بلکه محتواى دین را خداوند معین مى کند و ما باید فقط در صدد فهم آن برآییم چگونه با یکدیگر قابل جمع است ؟

استاد: این سئوال بسیار مهم است . هیچ کدام ازاین سه مطلب دیگرى را نفى نمى کند. دو مطلب اول نظر به واقعیت دارند و مى گویند به لحاظ معرفت شناسى روند فهم دین چنین است . ولى مطلب سوم یک دستور و بایداست و یک مطلب کلامى واعتقادى است و مى گوید: همین انسانى که در زنین واقعیتى هست باید با تمام وجود خود (و در عین حال در داخل همین محدودیتها) سعس کند تا بفهمد خداوند چه مى گوید و دین خدا چیست[.

بدون تردید این محدودیتهاى انسان در فهم اواز دین خدااثر خواهد گذاشت ولى این اثرگذارى (در صورتى که انسان مقبولات پیشین خود را به صورتى روشمند منقح کرده باشد) در حدنفهمیدن دین خدا نخواهد بود بلکه دراین حد خواهد بود که دین خدا در حد توان بشر یعنى در حد همین محدودیتها براو آشکار شود. یعنى دراین باب هم علم ما به دین خداوند فى الجمله خواهد بود و نه بالجمله چنانکه به لحاظ فلسفى شناختن عالم خارج هم فى الجمله است مى دهد و نه بالجمله . عالم خارج هیچ گاه به صورت خالص در چنگ ما نمى افتد. پس هم تعیین دین به واسطه خداوند معنى دارد و هم تاثیر مقبولات وانتظارات در فهم .

بدین ترتیب این روش که انسان کتاب و سنت را بر مقبولات وانتظارات و یا نیازهاى پیشین خود تطبیق کند و براى استنتاج آنهااز متون دینى به سراغ کتاب و سنت برود روش غلطى است .

کسانى که براى این روش رفته اند هم در بین عرفا بوده اند و هم در بین فلاسفه و هم در میان متکلمان . ولى این روش قابل قبول نیست زیرا صاحبان این شیوه چه متوجه باشند و چه نباشند مى خواهند پیش از مراجعه به کتاب و سنت محتواى کتاب الهى را با عقل فلسفه عرفان و علم خود معین کنند و چنین کارى با مبانى ایمانى واعتقادى ما درباره معن و محتواى دین الهى درست نیست . به قول مرحوم علامه طباطبائى در مقدمه تفسیرالمیزان : [ الین کار کوشش براى فهم کلام خداوند نیست بلکه تحمیل آراء و عقایدانسان بر کلام خداونداست]. شبیه روش نادرست فوق این است که ابتداءانسان نیازهاى بشر را شناسایى و معین کند و بااین انتظار به سراغ قرآن و سنت برود که کتاب و سنت فقط به
این نیازها پاسخ گوید.

این شیوه هم صحیح نیست .کسى که این روش را دارد محتواى دین الهى و نقش کتاب و سنت را منحصر مى کند در همان نیازهایى که او بدانها رسیده است .

کسانى که بااین روشهاى نادرست به سراغ فهم دین مى روند چه خود بدانند و چه ندانند انسان مدارند. آنان به دنبال رسیدن به خواسته هاى خود مى باشند و معلومات و نیازهاى خودشان را محور براى محتواى دین قرار داده اند آنان مى خواهند کتاب و سنت و نیز مانند آنان بیندیشد در حالى که در معناى ایمان چنین نهفته است که : [ انسان گوش بدهد تا بشنود که خدا چه مى گوید]. ملاحظه مى فرمایید که ما دراین توضیحات دو گونه مطلب داریم] :

1. مطالب معرفت شناسانه که از معرفت شناسى ماخوذاست .

2. مطالب کلامى که بر ایمان مبتنى است .

ما در عین قبول داشتن نتایج معرفت شناسى درباره نقش داشتن مقبولات وانتظارات پیشین در فهم کلام خدا باایمانى که درباره خدا و وحى داریم معین مى کنیم که انسان در مقام فهم کلام خداوند باید[ شنونده] باشد نه دیکته کننده زیرا در دیکته کننده بودن انسان با آنچه ما درباره خدا و وحى ایمان داریم
سازگار نیست .

براى کامل شدن این پاسخ سه مطلب اصلى دیگر را که به ایمان ما به حقانیت کلام خداوند مبتنى است توضیح مى دهیم :

1. مراجعه کنند به کلام خداوند نباید درباره مقبولات وانتظارات پیشین خود هر چند آنها را کاملا منقح کرده باشد [ جزمى] باشد.او باید همان ها را نیز به کلام خداوند عرضه کند. به این معنى که این احتمال را بدهد که ممکن است کتاب و سنت آنچه را که در ذهن مراجعه کننده است تغییر دهد.

مثلا ممکن است کتاب و سنت بگوید:

[ آنچه را که تو سوال اصلى و نیاز بنیادین بشر تصور کرده اى درست نیست . نیاز بنیادین و سوالى اصلى تو چیز دیگرى است . آنچه درباره حقیقت نبوت و وحى یاانسان مى دانى سطحى است و مطلب عمیق به گونه اى دیگراست . یاانتظارى که از وحى و نبوت دارى باید به فلان شکل تصحیح شود]. آنچه مهم است در فهم صحیح دین آمادگى من براى تغییراحتمالى ذهنیات من توسط کتاب و سنت است نه خالى بودن ذهن من در مقابل کتاب و سنت زیرا خالى بودن ذهن در مقام مراجعه به یک متن اصلا ممکن نیست و نباید در آن راه تلاش بیهوده کرد. حالا وقتى انسان این حالت تسلیم را در مقابل کتاب و سنت داشت امکان فهم صحیح کلام خداوند ( همان فهم فى الجمله نه بالجمله ) برایش پیدا مى شود پس مانع و حجاب انسان عبارت است از پافشارى وى بر شکلهاى ذهنى خودش .این پافشارى واصرار خودمدارى است و باید کنا گذاشته شود .

2. مراجعه به کلام خداوند در جایى اصالت و کارسازى دارد که انسان به یک[ ابتهال وانقطاع] برسد. یعنى واقعا دریابد که محصولات عقل و علم بشرى براى پاسخ دادن به اصلى ترین و نهایى ترین مسائل او کفایت نمى کند واو گمشده اى دارد که ازاین راه پیدا نمى شود و مشکلى دارد که بااین ابزارها گشوده نمى شود. شوق خروج از دروازه هاى زمان و مکان اساس این ابتهال و انقطاع است .

3. پس از حصول همه مقدمات لازم یعنى تنقیح مقبولات وانتظارات پیشین آماده ساختن خود براى هرگونه تحول احتمالى این مقبولات و انتظارات به وسیله کلام خداوند رسیدن به ابتهال وانقطاع فهم کلام خداوند (فهمى فى الجمله ) با عنایت خود خداوند حاصل مى شود.این فهم نورى است که خداوند بر انسان مى تاباند و ضامن صحت فهم کلام خداوند چیزى غیرازاین نمى تواند باشد زیرا کلام خداوند وقتى فهمیده مى شود که

[ خدایى بودن کلام] برانسان آشکار شود واین خدایى بودن جز بااشاره اى از سوى حضرت حق آشکار نمى گردد . ولى باید توجه داشت که این اشراق الهى ظرف خودشرا پاره نمى کند یعنى حتى پس از این اشراق فهم کلام خداوند فى الجمله است نه بالجمله . فهمى است که بر مقدمات بشرى مبتنى است و رنگ و بوى آن مقدمات در محتواى این فهم ظاهراست . بالاخره فهمى است انسانى از کلامى الهى وانسان کى مى توانداز محدودیتهاى خود بیرون برود .

چون مطلب ازاین قراراست واین فهم همواره انسانى است باید در تنقیح مقبولات وانتظارات پیشین نهایت کوشش را به عمل آورد زیرا در صورت نادرست بودن این مقبولات وانتظارات مقدمات درست و لام براى آن اشراق حاصل نمى گردد.این مقدمات بشرى و آن اشراق الهى هر دو به واقعیت نظر دارند و طرق واقعیت نمى توانند با یکدیگر متنافر باشند. تنقیح مورد نظر نیز جز با بررسى و نقد دائمى این مقبولات و انتظارات با آخرین محصولات فلسفى و علمى و حیاتى و ذوقى انسان میسر نیست . ملاحظه مى فرمایید که مطلب این نیست که هر کس با هر نوع مقبولات وانتظارات پیشین مى تواند سراغ فهم کلام خداوند برود و یا هر نوع فهمى از کلام

خدا درست و قابل قبول است .اصلا مطلب این طور نیست . آرى وقتى همه این مقدمات لازم به درستى طى شود چون فهم کلام خداوند فى الجمله دست مى دهد و نه بالجمله مى توان از فهم هاى معتبر متعدد سخن گفت و فهم کلام خداوند راامرى متحول و متکامل دانست که همیشه محتواى کلام خداوند را به صورت فى الجمله در بر دارد.

قصه فهم کلام خداوند قصه یک گفتگوى دو جانبه دائمى و مستمر میان انسان و خداوند است .انسان با[ بضاعت مزجاه] خود به کلام خداوند روى مى آورد.ازاین کلام پرتوى دراو مى تابد.انسان آنچه رااز کلام خداوند دریافته است با تعبیرات انسانى خود مفهوم مى سازد و بیان مى کند.این تعبیرات و مفاهیم چون رنگ و غبارانسانى دارند براى اطمینان از صحت آن باابزارهایى که انسان دراختیار دارد یعنى علم و فلسفه و عرفان نقادى مى شود و صورت نهایى و قابل قبول خود را مى یابد.این صورت نهایى مى شود[ بضاعت] انسان دراین مرحله و مقبولات وانتظارات پیشین وى دراین مرحله .انسان دوباره بااین بضاعت به کلام خداوند روى مى آورد دوباره پرتوى دراو مى تابد.

این پرتو به صورت تعبیرات در مى آید و دوباره نقادى مى شود. بار دیگرانسان با سرمایه انسانى نوینى روى به کلام خداوند مى آورداین بى نظیرترین داستان عالم یعنى گفتگوى انسان و خدا همچنان ادامه مى یابد. تفسیر وحى این چنین انجام مى گیرد و براى آن پایانى نیست . در چنین وضعیتى است که در عین حال که انسان در برابر خداوند نفى نمى شود همیشه طرف گفتگو و مخاطب وحى او باقى مى ماند.

فهم خطاب خداوند چیزى نیست که یک بارانجام شود و تمام شود. فهم این خطاب عین استمراراین خطاب است . من داستانى ازاین شیرین تر سراغ ندارم . داستانى که عین واقعیت انسان است .

البته این را بگوییم که آنچه من دراین جا براى شما تصویر کردم مکانیسم فهم وحى از نظر ما مومنان به وحى است امااین مطلب که در جهان امروز که نظریات گوناگون مربوط به معرفت شناسى در مقام تحدى بر آمده اند واعتبار واساس معرفت ایمانى را تهدید مى کنند ما با چه زبانى از معرفت ایمانى خودمان مى توانیم سخن بگوییم واصالت واعتبار آن را بیان کنیم مطلب دیگرى است .

این مطلب اساسى ترین مساله الهیون در عصر حاضراست و موجب تاسف فراوان است که حوزه هاى علمیه ما خود را به صورت جدى و عمیق بااین مساله وامثال آن درگیر
نمى کنند و قبل از آن که مبنا واساس را محکم گردانند همه هم خود را متوجه فروع ساخته اند.

حوزه : حضرت عالى در برخى از نوشته هایتان بین پیام و شکل پیام فرق گذاشته اید. پیام راابدى و جاودانه دانسته اید ولى آنچه مربوط به شکل پیام است متحول و متغیر دانسته اید. لطفا تفاوت پیام و شکل پیام و مرز بین این دو را مشخص کنید.
استاد:اجازه بدهید مطلب را با دو مثال روشن کنم :

علماى اسلام در مورد آیه:[ واعدواالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل] گفته اند: مصداقها و مواردى که در آیه بدان تصریح شده مانند :[رباط الخیل] امکانات و وسایل دفاعى زمان پیامبر(ص ) بوده است ولى روح فرمان الهى همان :[ واعدوالهم مااستطعتم من قوه] و آماده کردن بالاترین توان دفاعى و رزمى است . قهرا در زمانى که هواپیماهاى پیشرفته ماهواره هاى اطلاعاتى و...از وسایل قوت دفاعى یک ملت است نمى توان به متن آیه به چسبید و گفت :

[مسلمانان باید[ رباط الخیل] براى دفاع از

خود آماده کنند].

دراین آیه تهیه بالاترین توان دفاعى و رزمى پیام است و تهیه [رباط الخیل] شکل پیام .

مثال دوم : در قرآن کریم انفاق ازارکان ایمان شمرده شده است چنانچه درادیان دیگر هم چنین است . در همه ادیان نیایش وانفاق ازارکان ایمان محسوب مى شود.

ممکن است بگوییم : مقررات معینى که براى انفاق خاص در زمان پیامبراکرم بیان شده مثل تعلق زکات در موارد نه گانه و نصاب مخصوص شکل پیام است که مربوط به وضع معیشتى و زندگى اقتصادى آن روز بوده است .اگر در جامعه اى زندگى اقتصادى عوض شد و زندگى صنعتى بر آن کشور حاکم شد شکل عوض خواهد شد.

روح پیام که اصل انفاق در راه خداست خواهد ماند ولى شکل آن عوض خواهد شد. فقهاء در بعضى موارد شکل را پیام جدا کرده اند و به خود تغییر شکل رااز پیام جدا کرده اند و به خود تغییر شکل فتوا داده اند و در مواردى هم شکل و پیام دین را یکى شمرده و حکم به عدم تغییر شکل پیام داده اند.

باید دید منشااین مقتضیات چیست . نظراتى چون :الغاء خصوصیت موضوع تناسب حکم و موضوع تنقیح مناط قطعى علم به ملاک حکم فهم عرفى و ماننداینها که مستند تغییر شکل قرار مى گیرد و یاادعاى وجود نص یا شهرت فتوایى یااین ملاحظه که اگراین باب مفتوح شود همه چیز به هم مى خورد و فقه جدید لازم مى آید و مطالبى ازاین قبیل که مبناى عدم تغییر شکل قرار مى گیرد همه اینها قابل بحث و گفتگوى جدى هستند. مبانى فلسفى و کلامى و علمى و روحى که در مقدمات این استدلالها قرار مى گیرند باید واقعا تنقیح گردد واین سوال واقعا یک سوال جدى است که چرا در بعضى موارد شکل را متحول مى دانیم و در مواردى دیگر ثابت و غیرقابل تغییر.این مطلب بسیار مهمى است که باید روى آن تتبع مطالعه و تحقیق شود.

حوزه : در پایان ازاین که وقت خود را دراختیار ما گذاشتید متشکریم .
استاد:امیدوارم در بیان معقول و صحیح اندیشه دینى وانجام تبادل و تضارب روشمند آراء براى آشکار شدن حقاق نورانى الهى موفق شوید و بتوانید دراین عصر غوغاى اندیشه ها به تفکراسلامى و منطق دینى یارى رسانید.