مرجع کل

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


کندوکاو در زندگى بروجردى صرفا دیروزى نیست، بلکه امروزى و فردایى نیز هست . پرداختن به زندگى این متفکر و فقیه بزرگ شاید بتواند مدداندکى براى برخى از حقیقت پژوهان نسل نو باشد.

نسل نو براى پیمودن راههاى پرفراز و نشیب و زدودن رادعها و عایقها نیاز شدید به گذشته پرتجربه دارد.

گذشتگان افت و خیز داشته اند گه بر فراز بوده اند و گه بر فرود.

نسل نو اگر آهنگ آن دارد که همه گاه بر فراز باشد باید عوامل فراز و فرود را موشکافانه بشناسد و دستورالعمل زندگى پرمخاطره خویش سازد.

این شرط زندگى است . مگر بخواهد خطر نکند و در لاک خود فرو رود و پیشرفت و عدم پیشرفت براى او یکسان باشد!

و براین باور باشد: خدا درست خواهد کرد و یاامام زمان ( عج ) باید بیاید زمام را در دست بگیرد وگرنه هر حرکتى قبل از قیام آن بزرگوار نافرجام خواهد بود!

زمانه براین مدار نمى چرخد. آنان که مایلند براین مدار بچرخد محکوم به زوال و نیستى هستند، چه بخواهند و چه نخواهند. نمى شود تغییر داد قضا را.
دراین چرخ همیشه دوار آنان که آهنگ حرکت و پویش نداشته باشند از مدار زندگى به سرعت تمام به دور خواهندافتاد.

کدام ملت و کدام آیین را سراغ دارید که بى پویش و حرکت جان گرفته باشد و در کاروان بى ترحم زندگى در حرکت !

اسلام وامت پیرو هم بر همین نسق است تافته جدا بافته نیست . بستانى را ماند که آن به آن باید بر آن آب تازه فشاند نا نپژمرد و عطر و عبیرش زایل نشود.

عربهاى فقیر و گرسنه و بى سلیح که روز روشن را در دیدگان امپرطوران و زر پرستان زورمند شب ساختند و پنجه در پنجه قدرتهاى بزرگ افکندند و آیین تازه خود را در جهان شمول ساختند مگر غیراز این بود که طبق قانون حاکم بر هستى حرکت کردند؟ تنها درستى راه و عقیده کافى نیست . باید پیشانى را در برابر قانون حاکم بر هستى به خاک سایید واز مدار آن خارج نشد.

اسلام آیین جاودانه است و براى همیشه تاریخ برنامه دارد،اما چگونه ؟

عصر عصر تکنیک است و صنعت و آن به آن جهانن در حال دگرگونى باید با کدام اندیشه به اسلام مراجعه کرد و دستورات و فرامین آن را به بشراین عصر عرضه کرد؟

بااندیشه قرن حجر؟

اسلام کهنه نمى شود.اندیشه و تفکر مراجعه کنندگان به آن چطور؟

آیا یک فکر بودى و عقب مانده همان برداشت راازاسلام دارد که یک فکر مترقى و آشناى به دانشهاى روز؟انصاف بدهید.

آیا پتک انقلاب به ما نفهماند که با پروبال گذشته هاى دور نمى شود در آسمان فقه به پرواز درآمد و براى مشکلات امروز زمینیان چاره اى اندیشید؟

اگر چاره اى براى معضلاتمان نیندیشیم چاره خواهنداندیشید!

باغبان به امیداین که باغبانهاى گذشته بستان را آبیارى کرده اند و بنشیند و دست روى دست بگذارد واز حسن سلیقه باغبانهاى گذشته سخن بگوید جز باغى خشک و بى حاصل دستاوردى نخواهد داشت . چنین است سرنوشت آنان که نان گذشته اسلام را مى خورند.

البته نان گذشته را خوردن شایدبراى مدتى به ذائقه خوش آید اما کم دوام خواهد بود و گلوگیر. آنان که به گذشته نازیدند نتوانستند براى مدتى دراز در ناز بزیند.
فقیهى که امروز چیزى جز سخن از گذشته ندارد که عرضه کند و دست نیاز به گذشتگان گر چه موفق در عصر خود دراز کرده است و درمان درد پیکر رنجور و بى تپش کنونى جامعه را که منتظر طبیبى حاذق و آشناى به دردامروزین اوست از آنان مى طلبد چگونه توقع دارد زمانه او را پذیرا باشد و در صدد نشاندش !

زمانه بنا ندارد که با فقیهان نسازد و رام آنان نشود بلکه دستها خالى است و در برابر زمانه چموش و سرکش ابزار وافزار رام کننده نیست از این روى زمان در کف اختیار آنان نخواهد بود.

شاید بگویند:اسلام داراى دستورات مشخصى است که دیروز وامروز ندارد و برداشت فقیهان گذشته امروز هم به کار آید، زیرا سرچشمه وقتى یکى بود بین آنچه دیروز و زبان برگفته اند و آنچه امروزیان بر مى گیرند زیاد فاصله نیست پس مى شود با نظرات گذشتگان و برداشتهاى آنان ازاسلام امروز همه جامعه رااداره کرد! بله اسلام جاودانه است و داراى ارزشها واصول ثابت اما بى شک بااندک تدبر در کتاب و سنت و برنامه هاى زمان پیامبر(ص ) و على ( ع ) به دست خواهیم آورد که : براى اداره زندگى مردمان هر دوره اى مناسب آن دوره قوانین و برنامه هاى خاصى وجود دارد و یا یک چوب نمى شود هم عصر شتر را راند و هم عصر ماشین را.

ما به زندگانى بزرگان از جمله دراین شماره آیه الله بروجردى از این زاویه مى نگریم که براى راه پرسنگلاخ خودالگو برگیریم ازاین روى شاخه هایى ازاین درخت پرثمر را در بوته بررسى مى نهیم که امروز هم مطرح است .اینک بروجردى در صفحه تاریخ :

 

نیاز جامعه به او
جامعه اسلامى به بروجردى نیاز داشت . بروجردى خود را به وسیله اعوان وانصار و مریدان واطرافیان حرفه اى و ناآگاه بر جامعه تحمیل نکرد. رساله به اطراف واکناف نفرستاد بل حواریون در کوى و برزن فریاد زدند:

آب زنید راه را همین که نگار مى رسدمژده دهید باغ را بوى بهارمى رسدراه دهید یار را آن مه ده چهار راکز رخ نوربخش او نور نثار مى رسدباغ سلام مى کند سر و قیام مى کندسبزه پیاده مى رود غنچه سوارمى رسد
قدیسان از عیساى زمان سخن گفتند و چهره او را براى مردمان زجر کشیده تازیانه استبداد را چشیده و زیربار تحقیر فرومانده ترسیم کردند.
رشحه حیات بود. زمین دوباره رویید. باران رحمت غبار غم زدود. همه جا را خرمى فرا گرفت .

روحانیون در قعر غربت مى زیستند. همه جا پر بوداز کنایه و سرزنش .

مردان مرداین همیشه رویشگاه مردان به داس بى داداستبداد درو شده بودند و بازماندگان این دشت خون گرفتار طوفانهاى سهمگین .

زمام اختیاراز دستها به در رفته بود. زمام دراختیار باد بود. زندگى نکبت بار بود و غم افزا.

آنان که اندک غیرتى داشتند مرگ را به مراتب گواراتر مى دیدنداز آن زندگى ذلت بار.

عرصه بر روحانیون یعین فریادگران بیدارى تنگ شده بود. در کوى و برزن حیثیت آنان درامان نبود. در سفر و حضر تحقیر بود که بر آنان یورش مى برد.اسیرانى بودند وامانده از سپاه شکست خورده . مشروعه خواهان بردار بودند و مشروطه خواهان در عزلت غمین .

جنگلیها سر برده . فریاد قهرمان بیدارى در کویر خراسان در گلو خفه .

آه چه غم فراگیرى . چه اندوه جانکاهى . چه سرزمین بلازده اى . چه خزان دیرگذرى . حائرى بزرگ در خاک خفته بود. فرزندان معنوى او دربدر.از ترس شحنه غدار روزها بدر بیغوله ها و شبها در کنج حجره نمور زانوى غم در بغل گرفته بودند.

همه جا سیاهى بود و سایه سنگین دیواستبداد.

این جا بود که قدیسان زجر کشیده و زخم دیده بر آن شدند که بروجردى را که از هر حیث شایستگى نجات این کشتى گرفتار در جنگ طوفان را داشت براریکه تدریس بنشانند و جامعه زعامت حوزه و مسلمین را بر قامتش بپوشانند.

بروجردى سریع درخشید. بزرگان در درس او شرکت کردند. طلاب چون پروانه بر گردش جمع شدند. صیت شهرتش همه جا را فرگ گرفت از مرزها گذشت . قم جان گرفت و به خود تکانى داد و غباراز تن زدود. مردمان ازاین شهر و دیگر دیار براى دیدار و عرض ادب به قم کوچیدند. طلاب تشویق شدند و دست به کار تحقیق و تتبع و تبلیغ .

همه جا را عطراسلام فرا گرفت . نسیم دل انگیزاین عطر حیاتبخش از مرزها گذشت : پاکستان عربستان مصر عراق حتى آلمان و آمریکا!

حوزه ها عزت یافتند. بزرگان اسلام در حوزه اهل تسنن بر نوشته زعیم حوزه بوسه
زدهد. علامه محمدتقى قمى مى گوید:

[ هرگاه نامه آیه الله بروجردى را براى شیخ عبدالمجید سلیم رئیس جامع الازهر مى بردم ایشان بلند مى شدند و نامه را مى گرفتند و مى بوسیدند آنگاه مى نشستند].

روحانیون در دورترین نقطه معزز شدند. همه جااحترام و قدرشناسى بود که نثار آنان مى شد. بروجردى توان خود را براى ناخدایى این کشتى از زوایاى گوناگون به اثبات رساند. گر چه دانش او هم بسان دیگر دانشوران سقف داشت اما سقفى بس بلند.

خود گفته بود:

[پا به عرصه هر دانشى که گذاشتم تا صاحب نظر در آن دانش نشدم یا برون نگذاشتم .ازاوان طلبگى بر کتابهایى که فرا مى گرفتم حاشیه مى زدم واکنون از آن حاشیه ها بهره مى برم].

در فقه :
برخى براین پندار بودند که براى افتاء نیازى به تتبع و تحقیق و کاوش در کتب روائى و متون فقهى گذشته حتى قرآن نیست . وسائل حدائق و... ما را بس است .

برخى هم مقلد بودند نه مجتهد. برخى هم چنان اصول را تلنبار کرده بودند و مسائل کلامى و فلسفى را در آن آمیخته بودند که نمى شد راه به جایى برد و نقبى به روشنائى زد.

احتیاط هم آفتى بود عظیم که بسان پیچک برانظار فقهى عالمان پیچیده بود و هر روزنى را براى رشد و تنفس بر بسته بود. تنفس در چنین فضایى محال بود،ازاین روى رکود علمى بلایى شده بود دامنگیر. دانش در حوزه مرده بود. کسى را یاراى ابراز نظر نبود که مشکل بود و راه پر پیچ و خم . شاگردان و طالبان علم پیر شده بودند و آموزش هدف حوزه محل زندگى بود نه تحصیل و گذراز مرحله تحصیل و عرضه اندوخته ها. حوزه براى برگیرى توشه راه انتخاب نشده بود که خود مقصد بود!

بروجردى این طلسم را شکست و راه جدیدى را دراستنباط گشود: به اعماق تاریخ برگشت . روایات را که ازائمه اطهار صادر شده است ناظر بر فتاواى عالمان اهل سنت و فقه حاکم آن عصر دانست،ازاین روى محیط صدور هر روایتى را مورد مطالعه قرار داد و به چند و چون آن پرداخت .

این نوع تتبع موضع گیرى ائمه را در قبال هر موضوع و حکمى به روشنى مى نمود.
انظار عالمان گذشته هاى دور واما نزدیک به عصرائمه را بغچه سر بسته اى مى دانست که سینه به سینه دست بدست در بستر تاریخ سیر کرده است . بى آن که تصرف و جابه جائى در آن صورت گرفته باشد.از آن جا که متن فتواى این گروه از عالمان متن روایات بود به نظراو اجماعى که در بین این گروه از عالمان رواج داشت راهگشا بود و مفید فایده .

بااین روش واطلاعات عمیقى که از قرآن داشت حکم رااز ژرفاى متون بیرون مى کشید مثل غواصى چیره دست و کار کشته .این روش به شاگردان منتقل شد. جو تحصیلى دگرگون شد. دیگر حوزه ها هم مجذوب این سبک اطمینان بخش شدند. طلاب براى فراگیرى به قم شتافتند. حوزه قم از نظر کمى و کیفى بالید.

در رجال :
دراین فن سبکى بدیت داشت . با طبقه بندى رجال راویان را مورد نقد و بررسى قرار داد و به رجال پژوهان باارائه کمیت و کیفیت روایات هرراوى شناساند که کدام راوى سخنش ارزشمنداست و کدام راوى پایگاهى براى سخنش نمى توان قائل شد.

بااین روش سره از ناسره افتادگیها مرسل و نامرسل مشترکات طبقات و... مشخص شد.

دراصول :
بروجردى بااین که دراین فن تسلط فوق العاده اى داشت نه خود و نه شاگردان را دراین وادى سرگردان نگه نمى داشت . گاهى دراستنباط حکم شرع ازاین دانش مدد مى گرفت . تمام تلاش را در تتبع عمیق و فهم حکم شرع از قرآن و روایات به کار مى گرفت .

او در فکر ساختن و پى ریزى کاخ بلند فقه بود نه در فکر سرگرمى و فضل فروشى و نه این که از بى دردى به تدریس پناه آورده باشد.

عمر بر باد ده نبود بلکه از لحظه لحظه عمر خود و شاگردان در راه شناخت معارف بهره مى برد.

با تدبیر وارائه درس پرمحتوى و شیرین چنان در شاگردان شوق و ذوق ایجاد کرده بود که براى فرا رسیدن ساعت درس لحظه شمارى مى کردند.
شاگرد را پرتکاپو بار مى آورد. شاگرد بعداز مدتى فراگیرى در خود قوه استنباط مى یافت .

ازامام خمینى نقل مى کنند که گفته بودند:

[طلبه اى که مقدمات و سطح را خوب طى کرده باشد و داراى استعداد باشد دو یا سه ماه در درس آیه الله بروجردى شرکت کند مجتهد مى شود و مى توان همین روش را در دیگرابواب مسائل فقهى به کار گیرد].

طلاب از سر درگمى نجات پیدا کردند واحساس حیاتى نو در آنان پدیدار گشت .

او در عرصه فقه به آنچه شیعه عرضه کرده بود بسنده نمى کرد. هر درى را که امکان بهره ورى از آن مى رفت مى زد بى تعصب کور. در طول مطالعات فقهى و روائى خود آنچنان به اقوال عامه مسلط شده بود که همگان حتى دانشمندان آنان را به اعجاب و تحسین واداشته بود:

[ آیه الله بروجردى بر اقوال عامه فوق العاده مسلط بود. نه تنها بر فتاوى واقوال ائمه اربعه آنان تسلط داشت که بر نظریات صحابه و دیگر فقهاى آنان چون : اوزراعى ثورى لیث و... محیط بود.اختلاف نظرهایى که در یک مساله داشتند مى دانست .این تسلط به طورى بود که : برخى از فقهاى اهل سنت در ملاقات باایشان آن مرحوم رااز خودشان براقوال و نظریات علماى عامه مسلطتر مى دیدند]!

این فرازاز زندگى بروجردى باید شدیدا پاس داشته شود و همه گاه از آن مراقبت به عمل آید تا جهل و بى مایگى سایه شوم خود را بر حوزه ها نگستراند. جمود یکسونگرى احتیاط زدگى تقلید و پیروى کورکورانه از بزرگان آفاتى است خطرناک و بنیان برافکن و جهل آفرین که باید با تمام توان به پیروى از بروجردى بزرگ والگو گرفتن از روش فقهى ایشان دست رد به سینه آنها زد.

تقلید و تعصب ناروا و غیرمنطقى روى اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظرگاه نو توان علمى رااز حوزه مى گیرد ازاین روى بروجردى با حفظ احترام بزرگان و تاکید براین امر باانظار آنان نقادانه برخورد مى کرد. راه سخت است و صعب العبور امااگر به فرداى حوزه ها دل بسته ایم و در فکر شکوفایى هر چه بیشتر آن هستیم باید دشنه تعصب رااز دست متعصبین گرفت و عرصه را بر آنان تنگ گرفت تا گل اندیشه بشکفد.

واقع نگرى
جموداندیشى در حوزه فقه از لشکر مغول براى جامعه انسانى زیانبارتراست .

آنان که اوضاع واحوال جامعه را نمى شناسند واز دگرگونیها بى خبرند و گویى که در قرنها پیش زندگى مى کنند نباید در مقام افتا برآیند و چرخ زندگى را در تارهاى عنکبوتى انظار خویش به بند بکشانند.

انظار آنان که مى پندارند فقیه باید کار خود را بکند و کارى نداشته باشد که نظر فتواى او چه نقش اجتماعى مى آفریند سم مهلک است .

طرز تفکر واندیشه نو بروجردى که ازاسلام ناب نشات گرفته است باید براى حرکتى پایدار و محکم و مبارزه جدى بااندیشه هاى واپس گرا الگو قرار بگیرد.

او به جوانب بود واز جمود و جمودگرایان در گریز.

او به جوانب و تنشهاى اجتماعى فتوا به دقت مى اندیشید.

وقتى بخشى از منازل مسکونى را براى وسعت خیابان چهار مردان قم خراب کرده بودند برخى از مقدسان سطحى نگر و به دوراز نبض زندگى و گریزان از واقعیتهاى موجود به مخالفت برخاسته بودند و حتى از آن خیابان واز روى خانه هاى خراب شده عبور نمى کردند. مرحوم بروجردى براى مبارزه بااین اندیشه غیر واقعیتگرا و به دورازاوضاع اجتماعى شخصا از آن خیابان عبور کرده و گفته بود:

[ امروز وضعیت جورى است که اقتضاى این مساله را دارد].

 

مبارزه با خرافات

ملتى که در پنجه خرافات گرفتار باشد روى خوشبختى و سعادت را نخواهد دید.

از خرافات هستى سوز [ شرک] و[ دوگانه پرستى] است . هر مسلمانى موظف است که در برابر خداى هستى بخش به کرنش بایستد و پیشانى بر خاک بساید.

به خاک افتادن در برابر غیر خدا شرک و خارج کننده انسان مسلمان از حصار حصین لااله الاالله است .

بروجردى براى دور نگه داشتن ساحت جامعه اسلامى از لوث خرافه و اعمال منافى با یکتاپرستى تلاش مى کرد.

وى بر آن بود که پیرایه ها رااز مذهب شیعه بزداید تا فروغى دیگر یابد.
در زمان بروجردى کم و بیش این فکر حاکمیت داشت و در بین عوام الناس جاى پا باز کرده بود،ازاین روى بروجردى وظیفه خود مى دانست که بساط این طرز تفکر را برچیند و به حاکمیت متعصبانه و جاهلانه آن پایان بدهد.

نقل مى کنند:

[آیه الله بروجردى در حال ورود به حرم حضرت رضا( ع ) بود که آخوندهاى به عنوان احترام به حضرت رضا( ع ) به سجده افتاد!

آیه الله بروجردى با دیدن این صحنه شدیدا ناراحت شدند و عصاى خود را محکم بر پشت آخوند فرود آوردند و گفتند:

این چه کارى است که مى کنى ؟

بااین عملت دو گناه مرتکب شده اى :

1. سجده براى غیرخدا.

2. روحانى هستى و چنین کارى راانجام مى دهد واین سبب مى شود که دیگران هم از تو پیروى کنند].

و یا نقل مى کنند:

[روزى ایشان مى خواستند جایى بروند از در منزل که بیرون مى آمدند یکى از زوار که پیرمردى بود آمد جلوى آیه الله بروجردى وافتاد به پاى ایشان که اظهارادب کند. آیه الله بروجردى این کار را حرام مى دانست و معتقد بود: شرکت است ازاین روى شدیدا عصبانى شد و عصایش را محکم کوبید به کمر آن پیرمرد. در همین حال فریاد مى زد:این عمل شرک است حرام است و]...

 

تلاش در راه وحدت مسلمین
بروجردى در برهه اى زعامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت که جنگ فرقه ها پیکره جامعه اسلامى را فسرده بود. دره اى عمیق بین فرقه ها بویژه شیعه و سنى که هسته اصلى جامعه اسلامى را تشکیل مى دهند ایجاد شده بود.

شیعه در نظرگاه برخى متعصبان سنى:[ ربیبه الیهود و فصیلته و حامل الوثنیه والمجوسیه].

سنى در نظرگاه برخى از متعصبان شیعه:[ انجس من الکلاب الممطوره].

دراین بین آن که ازاین کاروانسالار و گوسفندان بى شبان بهره مى برد
نیروهاى مرموز بیگانه بود. بروجردى عامل وحدت را در آشنایى فرقه ها با یکدیگر و تقریب دلها مى جست .

بحث این که چه کسى خلیفه بوده و چه کسى نبوده و کدام بر حق و کدام بر باطل براى امروز جامعه اسلامى بحثى عبث و به دوراز فایده مى دید،ازاین روى کرارا خطاب به عالمان شیعه مى گفت :

[مساله خلافت امروز مورد نیاز مسلمانان نیست که ما با هم دعوا بکنیم . هر که بود امروز چه نتیجه اى به حال مسلمین دارد؟ آنچه که امروز به حال مسلمانان مفیداست این است که : بداننداحکام را باید از چه ماخذى اخذ بکنند].

براى رساندن این پیام به جامعه سنى با دارالتقریب پیوند خورد. احادیث و کتب الفت آفرین شیعه را که در ضمن نشانگر تفکر شیعه نیز بود براى مطالعه و نشر به عالمان آن جامعه عرضه کرد.

پیامهاى شفاهى و کتبى به عنوان جامعه شیعه از طرف ایشان ارسال شد.

مواضع شیعه را در مسائل گوناگون تشریح کرد.

این همگامى و همسوئى از طرف بزرگترین مرجع تقلید شیعه علاوه براین که عرصه ها را براختلاف تنگ کرد و دست ایادى تفرقه برانگیزاستعمار را برید سبب گردید: مذهب شیعه که تا آن روز در بین دیگر مذاهب پایگاهى نداشت واز هر سوى طرد مى شد جایگاه و پایگاهى را که سزاوارش بود بازیابد و به غربت وانزواى مذهب شکوهمند شیعه پایان داده شود.

مذهب شیعه به عنوان یکى از مذاهب بزرگ اسلامى در جامعه الازهر مصر کرسى تدریس یافت . غباراز چهره حدیث[ ثقلین] زدوده شد واز محدوده شیعه پا را فراتر نهاد و شمول یافت . مهمترین کتابهاى تفسیرى روائى و فقهى شیعه در دیار مصر مورد مطالعه و تحقیق و تتبع قرار گرفت و به طبع آراسته گردید.

بروجردى قهرمانانه سدها را یکى پس از دیگرى فرو ریخت و فرهنگ شیعه رااز حصار آهنینى که خودى و بیگانه بر گردش استوار ساخته بودند رهانید و شیعه را به عنوان مذهبى منطقى و داراى روشهاى دقیق علمى براى استخراج احکام از متن شریعت و عامل به حدیث شریف[ ثقلین] که همه فرقه ها بر آن باور داشتند در بزرگترین پایگاه علمى سنى آن روزگار یعنى جامع الازهر مصر مطرح کرد.این تلاش گسترده و سترگ سبب گردید عالمان سنى عمیقا درنگ کنند واین مذهب و بدنه اصلى آن را مورد مطالعه قرار
بدهند. هر چه بیشتر درنگ کردند بیشتر شیفته شدند. فطرت پاک آنان در فتواى مفتى اعظم مصر شلتوت جلوه گر شد.

این حرکت دقیق و متین بروجردى درسى است آموزنده براى آنان که به پندار خام خود با پشت کردن به جامعه اهل سنت و تمسخر گرفتن اقدامهاى اساسى جمهورى اسلامى در راه وحدت مسلمین و مطرح کردن مسائل اختلاف برانگیز برآنند که از حوزه تشیع دفاع کنند! زهى خیال باطل .این حرکت کور تیشه به ریشه است نه شناساندن تشیع 2 .

ویران کردن کاخ بلند وحدت است که بزرگان با رنج و مشقت بنا نهاده اند.

مگراز وحدت چه بدى دیده ایم که به تفرقه و دوئیت روى آورده ایم ؟

چرا حرکتى راانجام مى دهیم و در کرسى مقدس تدریس سخنى را مى گوییم که دشمن همیشه در کمین بهره ببرد؟ مگر کسى آمده و گفته است : شما عشق به زهراى اطهر و فرزندان پاک و همسر فداکاراو نداشته باشید که شمااحساس خطر کرده اید؟

مگر کسى منکر ولایت على ( ع ) شده است که شما واولایتا سر داده اید؟

از فضاى روزگار طرفداران و پیشگامان وحدت در حوزه تشیع چه در گذشته و چه در حال از شیفتگان فاطمه زهرا سلام الله علیها و شوهر فرزندان آن عزیز بوده اند. هیچ کس حتى دشمنان کینه توزاسلام دراین واقعیت نمى توانند تردید کند.

پس در پى چه هستید و به کدام سمت و سو در حرکت که به تحریک شاگردان دست مى یازید؟ آیا واقعا نمى دانید و یا نمى خواهید بفهمید که قضیه شیعه و سنى و نزاعها واختلافات این دو گروه بزرگ اسلامى زخمى است کهنه بر پیکر جامعه اسلامى ؟

چرا باید براین زخم نمک پاشید.ازاختلاف و روى در روى یکدیگر قرار گرفتن فرزندان اسلام چه سودى نصیب شما خواهدشد.

آیا ختلاف و نزاع و کشمکش نصیبى غیراز ذلت و خوارى و زمین گیر شدن فرزندان اسلام خواهد داشت ؟ به گذشته برگردید وامروز جوامع اسلامى را مطالعه کنید ببینید براى عزت مسلمین و حتى مطرح کردن تشیع و دفاع از آرمانهاى آن که شما خواهان آن هستید بلاشک راهى به جز همان راهى که مصلحان از جمله آقاى بروجردى و حضرت امام رفته اند وجود دارد؟ پیشنهاد کنید!

این که بروجردى بزرگ از چاپ کتابى که در آن به خلفاءاهانت شده است جلوگیرى مى کند وازاین که علامه امینى دراصفهان سخنرانى مى کند و به قضایایى
مى پردازد که وقت مطرح کردن آنها نیست شدیدا متاثر مى شود چه سمت و سویى را مى جوید که مااز آن غافلیم .

پس بیاییم خالصانه به راهى گام نهیم که بروجردى دراستوارسازى آن خون دلها خورده است .

 

هوشیارى در صدور فتوا
همه سونگر بود.اطراف واکناف مسائل را دقیق مى سنجید. هیچ گاه سوار براسب چموش احساسات نمى شد. عقل چراغ راهش بود. بسان دیده بانى هوشیار مراقب بوداز شخصیت موقعیت دانش و فتوایش بهره بردارى سوء نشود.

شاه بر آن بود که با دخترایتالیائى ازاهل کتاب ازدواج کند.

نظر مشهور علماى امامیه بر آن است که :ازدواج دائم با کتابیه مجاز نیست .

اماز نظر آیه الله بروجردى این ازدواج در هر صورت : چه دائم و چه غیر دائم بلامانع است .

گویا دستگاه به مساله پى برده بود،ازاین روى براى جلوگیرى از تنشهاى اجتماعى درصدد بود فتواى ایشان را پشتوانه کار خود سازد.

رفت و آمدها شروع مى شود. بروجردى با تیزهوشى و کیاست در مى یابد زیر کاسه نیم کاسه اى است .ازاین روى بر خلاف نظر خود به خاطر مصالح مملکت اعلام کرد:

مشهور بین اعاظم فقهاى امامیه حرمت ازدواج دائم یا کتابیه است.

بااین حرکت به همه صاحب نظران درسى عمیق آموخت و آن این که : در اعلام راى و نظر باید زمان و مکان و شرایط موجود مورد مطالعه قرار بگیرد. به صرف این که از حیث تحقیق و تتبع مطلب براى خودمان تمام شد بایسته نیست بى در نظر گرفتن شرایط زمانى و مکانى حکم صادر کرد که این چه بسا به ضرر جامعه اسلامى تمام مى شود .

هوشیارى دراتخاذ مواضع سیاسى
زیاد دیده و شنیده ایم که افراد بدون این که عمق قضایا و مسائل و جریانات سیاسى عصر خویش را درک کنند و صرفا به خاطر چند شعار جذاب که از گروه و دسته اى شنیده اند وارد معرکه شده اند و در سلک گروه یا جریانى در آمده اند و دو آتشه به دفاع از جریان مورد علاقه پرداخته اند و پس از مدتى با خسرانى عظیم و بهره بردارى از موقعیت و
شخصیت آنان به گوشه عزلت خزیده اند و براى همیشه حیثیت و جایگاه اجتماعى خود رااز دست داده اند. بروجردى براى آن که در بند نامرئى باندهاى سیاسى عصر خویش گرفتار نیاید تا حد وسواس مراقب بود.

در نهضت مشروطه بااین که استاد مورد علاقه اش آخوند خراسانى در میدان مبارزه قرار گرفته بود و در راس روحانیون مشروطه خواه بود، امااو که گویا به فراست دریافته بود این مبارزه بااین شکل و بخصوص بااختلافى که علما با یکدیگر دارند فرجام خوشى ندارد انزوا گزید و مشغول تتبع و تحقیق شد. روزى استاد نام ایشان را مى شنود. سؤال مى کند مگر آقا حسین این جا هستند من فکر مى کردم رفته اند ایران !

مرحوم بروجردى ضمن نصحیت به فدائیان اسلام درباره نهضت مشروطه مى گوید:

[... ما تحولات زیادى در عمرمان دیده ایم : جریان مشروطیت و... دیدیم که کارها چگونه و به کجا ختم شد].

همچنین در قضیه نفت در هیچ جناحى قرار نگرفت و هوشیارانه مى گفت :

من در قضایایى که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینى کنم وارد نمى شوم .این قضیه ملى شدن نفت را نمى دانم چیست چه خواهد شد و آینده در دست چه کسى خواهد بود.البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر بااین حرکت مردمى مخالفت کند واین حرکت ناکام بماند در تاریخ ایران ضبط مى شود که : روحانیت سبب این کار شد، لذا به آقاى بهبهانى و علماى تهران نوشتم : مخالفت نکنند .

البته این بدان معنى نیست که روحانیان به بهانه این که از فرجام کار آگاه نیستیم درامور سیاسى دخالت نکنند. آنچه مقصوداین سخن است : بدون مطالعه و دقت در مسائل سیاسى نبایداظهارنظر کرد و یا وارد دسته جناحى شد که دیده ایم : بسیارى به خاطر ناآگاهى واز سر ناشیگرى سرنا رااز سر گشادش ساز کرده اند .

مخالفت با تقسمى اراضى شاهانه
فرش خانه اش رنگ و رو رفته بود. لباسها کهنه . گاهى پارگى جامعه را محجوبانه مى پوشاند. خرج منزلش بسیار پایین در حد قشر پایین جامعه . بین مخارج منزل و مخارج بیرونى تفکیک شده بود: مخارج منزل از اجاره ملک بروجرد و مخارج بیرونى از بیت المال تامین مى شد. فرزندان او در مضیقه بودند و باید با آنچه ازارث مادر نصیبشان
مى شد روزگار بگذرانند.

کاله جوش ماست شش سیرگوشت در شبانه روز نان تهیه شده از آرد ملک بروجرد و...ارکان اصلى موادغذائى زعیم مسلمین را تشکیل مى داد.

در عین حال با تقسیم اراضى مخالف بود.

چرا؟

او که درد فقر را چشیده بود واز نزدیک با زندگى رقت انگیز کشاورزان زحمت کش اما گرسنه آشنا بود.

آیا با خوانین بود؟

اگر: خوانین بود باید چشم داشتى مى داشت که در زندگى او نشانى از همسفرگى با خانها و تیول داران نمى شد جست .

او که در مقابل اشک یتیم و مادر یتیمان گرسنه از قوت و غذا مى افتاد و رعشه در بدنش مى افتاد و یا سخاوتمندانه ملک بروجردش را براى اداره فقرا و کمک و نان مردم بروجرد که دچار مشکل شده بود مى فروخت چطور مى توانست طرفدار خوانین باشد؟

آیا بروجردى نمى دانست خوانین و ملکداران عامل شوربختى کشاورزان بى پناه هستند. آیا نشنیده بود که خوانین با کشاورزان محروم و زحمت کش اما گرسنه و برهنه بسان حویانان رفتار مى کنند؟

آیا داغ گرسنگى و بیچارگى را در پیشانى پابرهنگان آفتاب سوخته روستاها ندیده بود؟ آیا نمى دانست که قسمت اعظم کشتزارهاى کشور در تملک 450 خانواده بود که بعضى آنان معروف به داشتن 300 پارچه ده بودند و مطابق یک برآورد تنها 37 خانواده صاحب 000.19 ده، یعنى 14% دهات را در تملک داشتند و تنها 5 درصد زمینهاى قابل کشت متعلق به دهقانانى بود که روى آن کار مى کردند.

آیا نمى دانست قسمت اعظم املاک آذربایجان و زنجان از آن مجتهدى و قسمت اعظم املاک اصفهان از آن صارم الدوله و برادرانش بود؟

آیا نمى دانست صارم الدوله به تنهایى 50 آبادى داشت و بقیه زمینهاى اصفهان نیز متعلق به خانهاى بختیارى مانند: صمصام اسعد سردار بهادر ابوالقاسم بختیار بود که تقریبا 120 کیلومتر در 120 کیلومتر وسعت داشت ؟

آیا نمى دانست در شیراز بخش عظیمى از زمینهاى متعلق به خانواده قوام حکمت
مزارعى و یا خانهاى قشقائى بود و در اراک اولاد آقا محسن عراقى و خانواده هاى بیات و مستوفى قسمت اعظم اراضى را در مالکیت خود داشتند ( اقتصاد بدون نفت نوشته انور خامه اى شرکت انتشار .19 - 20) وقس على هذا فعلل و تعفلل !

پرواضح است از آن دسته فقیهانى نبود که چشم بسته و بدون مطالعه اطراف و جوانب قضایا بزرگ زمین داران را که با زد و بند و عرق جبین و کدیمین و نابودى زندگى و هستى کشاورزان به زمینهاى وسیعى دست یافته بودند مالک على الاطلاق بداند و مهر مشروعیت به مالکیت آنان بزند و تلاش خالصانه و صادقانه را براى کوتاه کردن دست چنین مالکانى را نامشروع بداند.

از فقیه زیرک و همه جانبه نگرى چون بروجردى این قضیه بعید مى نماد!

آنچه ما مى فهمیم واز زندگى پرثمر بروجردى استفاده مى کنیم این که :

بروجردى با تقسیم اراضى شاهانه مخالف بود!

تقسیم اراضى که بعدها تشت رسوائیش از بام فروافتاد.

تقسیم ارضى که دست کهنه وارثان و بله قربان گویان دربارهاى قدیم را که براى رژیم آمریکاى پهلوى کارائى نداشتند و به ابزارهاى زنگ زده اى تبدیل شده بودند کوتاه کرد ( البته نه همه جا و همه کس بسیارى ازاینان هم با تبصرهائى استثنا شدند) و دست ستاره بدوشان که در ارتش جاى پا باز کرده بودند و خطر کودتااز طرف آنان مى رفت گشود. به زمین مشغولشان کرد تا فیلشان هواى هندوستان نکند.

جلال آل احمد دراین باره مى نویسد:

[ هر چه زمین تخت و آباد بوده به اسم خالصه پخش کرده اند میان سرهنگ سرتیپ هاى بازنشسته . مى دانى که . تا به جاى این که بنشینند تهران و خیال کودتا را بکنند پنبه بکارند. مى بینى که و چه پنبه اى و چه گندم و هندوانه اى روح آدمى شاد مى شود].

(نفرین زمین .254)
اما کشاورزان و دهقانان این قربانیان همیشه تاریخ بدبختراز همیشه فوج فوج بسان لشکر شکست خورده راهى کوره پزخانه ها شدند و یا به شغلهاى کاذب روى آوردند.

هدف این نبود که کشاورزان بینوا به نوایى برسند. هدف این بود که بشود روستائى را مهار کرد: با فقر و مذلت و گردآورى آنان در حواشى شهرها.

وافزون بر آن در دنیایى که نظام ارباب رعیتى از هم گسسته بود بتوان سر بلند کرد
که : بله ما هم به سوى دروازه هاى تمدن در حرکتیم !

هیچ چیز کم نداریم .همه مردم در رفاه کامل زندگى مى کنند!

بروجردى مى دانست که دستگاه حسن نیت ندارد و جابه جائى مهره ها و ستاندن املاک بى حد و حصراز گروهى و واگذارى آن به گروهى دیگر و هیاهوى تبلیغاتى راه انداختن این زخم کهنه راالتیام نمى بخشد و رعیت به سپیده دم رهائى نخواهد رسید مگر دگرگونى عمیق رخ دهد،از این روى در جواب شاه که به ایشان پیام مى دهد:

[در همه کشورهااصلاحات صورت گرفته و ما هم باید یکسرى اصلاحات از جمله اصلاح اراضى راانجام دهیم].

مى گوید:

[در دیگر کشورها اول جمهورى شد آنگاه اصلاحات صورت گرفت].

بله نظام شاهنشاهى تناسبى بااین اصلاحات ندارد: خانه از بن ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است !

شاید برخى براین پندار باشند که بروجردى ازاین باب که نظام ارباب رعیتى نظامى بود براساس مزارعه و مشروع با فروپاشى آن به مخالفت برخاست !

چه مزارعه اى ؟

مزارعه یک طرفه ؟

رعیت زاده از روزى که به دنیا آمده رعیت بوده است . چشم که باز کرده جناب ارباب و یا مباشراو را بالاى سر خود دیده که امر و نهى مى کنند.او حتى نام آنان را بهتر و روانتراز نام پدر و مادرش تلفظ مى کرده است . کجا پیمان مزارعه راامضا کرده که خودش هیچ یادش نمى آید.

اصلا نمى داند مزارعه خوردنى است یا پوشیدنى ! آنچه خوب مى دانداین که باید قسمت اعظم محصول را تمییز کند و به انباراربابى حمل کند و آنچه ته مانده محصول است اگر قبلاازارباب نگرفته و نخورده باشد به منزل خود حمل کند!

آنچه را رعیت زاده به خاطر دارداین که : وقتى پدرش از کارافتاد و یا زمین گیر شد و یا مرد جناب مباشر نام پدر را خط گرفت و نام او را نوشت .

این نظام بهره کشى است نه نظام مزارعه .

این قانون در جنگلها هم جایى ندارد چه برسد در بین انسانها.

در یک کلام بروجردى با نظام بهره کشى مخالف بود، با هر نام و عنوانى !
بروجردى با تقسیم اراضى شاهانه مخالف بود.او مى دانست کشاورزان محرومتراز قبل مى شوند.او مى دانست دراین طرح آن که هیچ فکرى براى او نشده کشاورزاست . بروجردى جلوى لایحه را گرفت . بعداز فوت او شاه با خوشحالى تمام و به عنوان یک نوید بزرگ به ارباب بزرگش آمریکا اعلام کرد :

[قانون اصلاحات ارضى سیر خورد را طى مى کرد تا به مرحله عمل برسد. یکى از مقاماتى ازاصلاحات دنیااطلاعى نداشت نامه اى به مجلس نوشت و جلوى این کار را گرفت].

البته این خوشى دیرى نپایید که قهرمان آزادى واستقلال حضرت امام خمینى فریاد برآورد و روز روشن را در دیدگان آمریکا و نوکراو به شب تار تبدیل کرد.

 

مخالفت با تغییر خط فارسى به لاتین
استعمار از روز ظهور اسلام در برابر خود دید که میدان دار بود. با شگردهاى مختلف سعى کرد آن رااز میدان به در برد و یا پشتش را به زمین آورد،اما بارهاى بار گرفتار پنجه هاى مقاوم و بازوان پرتوان پیروان باایمان آن شد و بر خاک مذلت فروافتاد.

ازاین روى به خدعه روى آورد. یکى از خدعه هایى که در عصر زعامت بروجردى ساز کرد ایجاد دیوار آهنین بین پیروان اسلام با معارف زندگى سازاسلام به بهانه تغییر رسم الخط بود! به این بهانه که رسم الخط فارسى در کتابت و چاپ موجب اشتباه مى شود و سردرگمى خوانندگان و پژوهشگران را در پى خواهد داشت و علاوه با زبان بین المللى ( انگلیسى !) تطابق ندارد، لذا فارسى زبان در فراگیرى دانشهاى مجود در جهان غرب به مشکل برخورد مى کند پس باید رسم الخط را تغییر داد. شلت یداکم .

سعید نفیسى که گویا خط فارسى را نمى پسندیده مى نویسد:

اشکال بزرگ دیگرى که در پیش است این است که در نتیجه بدى خط امروزى و حروف مشابه که با نقطه تغییر مى کنند فرهنگهاى ما پرازاغلاطى است که در نتیجه تحریف حروف پیدا شده است .

همو مى نویسد:

من وقتى که به چاپ فرهنگ نفیسى تالیف مرحوم پدرم آغاز کردم به این مشکل بسیار مهم برخوردم و چاره را جزاین ندیدم که اصولى براى تلفظ کلمان فارسى به خط لاتین اختیار کنم و در برابر هر کلمه تلفظ آن کلمه را به لاتین بگذارم . به نظر
من تا وقتى که ما گرفتار این خط کنونى ! هستیم چاره منحصر به همین است و بس -.

(مقدمه فرهنگ عمید)
بروجردى در مقابل این توطئه بزرگ قد برافراشت و شدیدا موضع گرفت :

[ هدف اینان از تغییر خط دور کردن جامعه مااز فرهنگ اسلامى است . من تا زنده ام اجازه نمى دهم این کار را عملى کنند به هرجا که مى خواهد منتهى شود]!

موضع گیرى این عالم روشن سبب گردید که عمال بیگانه نتوانند نقشه شوم خود را عملى کنند وایران مقدس را مثل ترکیه و برخى دیگراز سرزمینهاى اسلامى از خط اسلامى دور کنند.

 

موضع سیاسى
از آنچه گذشت که شمه اى بوداز حرکتهاى آن بزرگ به خوبى روشن شد که مرحوم بروجردى دستگاه واعمال آن را هوشیارانه زیر نظر داشته است و هرگاه احساس مى کرده حرکتى ناسازگار یا دستورات اسلام در حال تکوین است شجاعانه موضوع مى گرفته است . بسان دیده بانى تیزهوش از کوچکترین حرکت دستگاه غافل نبوده است .

پلک برهم نمى هشت تااین که به خواسته اش جامعه عمل پوشانده شود. که جلوه هاى آن را در مخالفت با تاسیس مجلس موسسان بى حجابى خانه زن محاکمه واعدام آیه الله کاشانى و... به عیان مى بینم .

امااوضاع واحوال و شرایط اجتماعى در نظرگاه آن مرحوم براى حرکت بنیادین و دگرگونى اساسى مهیا نبود، زیرا:

1. دفاع دستگاه ازاسلام
دستگاه خود را مدافع اسلام و مطیع اوامر علما مى دانست .

قدرت حاکم دوران آنگاه که در پى استوارسازى بنیادهاى حکومت بود از هیچ تلاشى دراین زمینه فروگذارى نکرد.

در بسیارى از موارد در برابر دستور علما و در راس آن آقاى بروجردى سر تسلیم فرود مى آورد. بااین حساب امکان نداشت به مردم کوچه و بازار شهر و روستا باوراند که در پشت پرده قضایا دگراست .
2. عدم بلوغ جامعه :
مردم به خاطر سالیان متمادى سایه شوم استبداد بر سر آنان از نظر تجلیل و فهم مسائل سیاسى اجتماعى در حد بلوغ نبودند.

جامعه نابالغ هم براى به دوش کشیدن مشکلات یک حرکت بنیادین اجتماعى ناصبوراست و ناپایدار.ازاین روى مرحوم بروجردى نمى توانست حرکتى را بباغازد که زیربار مشکلات تنها بماند و حرکت نافرجام .

3. حوزه نامنسجم و ضعیف :
بروجردى وارث حوزه اى بود که دست تطاول ظلم و بیداد مراکز متعدد تصمیم گیرى و... آن رااز هم گسسته بود. طلاب از نظر فکرى و علمى پایین بودند و دانشهاى دین در غربت .

بروجردى براى درافتادن با دستگاه و تغییر دادن اوضاع واحوال و سر و سامان دادن به زندگى مردم از بازوى فکرى برخاسته از حوزه که از آرمانهاى وى دفاع کند و نتفکراورا در سرتاسر کشور گسترش بدهد محروم بود.

این که انقلاب اسلامى توانست در مدتى کوتاه دراقصى نقاط این سرزمین حتى در کوره دهات شعاع خود را بگسترداند به همت والاى فرزندان حوزه بود و عالمان بیدار شهرستانها که هر یک خود شیرى بودند در کنام .

4. خوف از هرج و مرج :
اندیشه هاى الحادى غرب و شرق درهاى بسته را مى گشودند. تا اندرونیها راه یافته بودند.

سنگرهاى دینى یکى پس از دیگرى با هیاهو و جنجال و تبلیغات زهرآگین تصرف مى شد. آن جا که اندک مقاومتى بود و مارک واپس گرا و ارتجاع نمى توانست آن را درهم شکند زور بود که میدان دار مى شد!

میکرب الحاد به جان ملتهاى مسلمان از جمله ایران افتاده بود. فوج فوج فرزندان اسلام رااز آبشخوراصلى جدا مى کردند.از کتابها و مجلات علیه اسلام شرر مى بارید. در کوى و برزن این اسلام بود که آماج حملات قرار گرفته بود. بهائیان به کمک
دستگاه در بسیارى از شهرهاى مقدس این سرزمین لش گندیده و تعفن گرفته خود را تحمیل کرده بودند.

لاشخورهاى تجزیه طلب در گوشه و کنار در فکر آن بودند که این سرزمین از پا بیفتد تا تکه پاره اش کنند.این یک سوى جریان سوى دیگر جریان نظام شاهنشاهى بود.

کسى شک ندارد که نظام شاهنشاهى تباهى آفرین است . میکربى است که به بدنه هر ملتى جاخوش کند تا آن ملت رااز پا در نیاورد دست بردار نیست . در عین حال از بى حکومتى واز هم گسیختگى و حاکمیت هرج و مرج قابل تحمل تر بود.

ازاین روى آیه الله بروجردى از یک طرف مى دید دستگاه از قدرت او واهمه دارد و نمى تواند شعائراسلامى را نادیده بگیرد و به گونه اى آشکار به مخالفت به اسلام برخیزد، واز طرف دیگر در توان خود نمى دید با فروپاشى نظام که در هر حال به ظاهر شریعت پایبند بود و در برابر علماء تسلیم سر و ته قضیه را به هم بیاورد والحادگرایان و تجزیه طلبان پایبند بود و در برابر علماء تسلیم سروته قضیه را به هم بیاورد والحادگرایان و تجزیه طلبان ازاین فروپاشى بهره نبرند و زمام رااز دست او نگیرند و قضایاى گذشته تکرار نشود .

5. بازسازى حوزه :
بروجردى وظیفه خود مى دانست که حوزه رااز نابسامانى که گرفتارش شده بود و بسان خوره از داخل نابودش مى کرد نجات بدهد. حرکتهاى تند سیاسى را به صلاح حوزه نمى دانست و خوف آن را داشت که این شیرازه از هم بپاشد و براى آینده هیچ کارى نتوان صورت داد.

حوزه گرفتار فقر و مذلت و با دانشى اندک نمى توان دوام بیاورد، ازاین روى باید دورانى نسبتا طولانى به بازسازى آن مشغول شد و بروجردى این مهم را به خوبى انجام داد و حوزه را براى یک حرکت عمیق علمى سیاسى اجتماعى و... آماده کرد:

آیه الله فاضل دراین باره مى گوید:

[به نظر من آیه الله بروجردى و تلاشهاى آن بزرگوار زمینه سازانقلاب اسلامى بود، زیرا آیه الله بروجردى به حوزه قم رشد داد شخصیت داد. مبارزات حضرت امام در پرتواین شخصیت حوزه بود که ثمر نشست .اگر نبوداین هویت و عظمت حوزه که آیه الله بروجردى بدان بخشیده بود مسلماانقلاب و حرکتى سازنده پا نمى گرفت].

رئیس جمهور، جناب حجه الاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى درباره نقش آیه الله بروجردى در پى ریزى انقلاب مى گوید:
بعداز خفقان شدید رضاخان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه ها و حسینه ها و مساجد در ابتداى حکومت محمدرضا پهلوى که ضعیف بود و نمى توانست آن سیاست را تعقیب بکند یکى از کارهاى بسیار مهم و باارزش شیعه که مرحوم آیه الله العظمى بروجردى سهم عظیمى دراین کار دارند تشکیل و توسعه حوزه علمیه قم و حوزه هاى دینى بود .

در ده سال : بین 1330 تا 1340 که روحانیت تا حدودى خاموش است حوزه علمیه قم کارى کرد شبیه کارى که امام صادق کرد. هزارها طلبه پرشور متدین با مطالعه و آشناى به مسائل روز تربیت شدند واینها ذخیره انقلاب شدند واگراینها نبودند محال بود درایران بشود رژیم پهلوى را شکست .البته با معجزه چرا.امااینها با مراحل طبیعى کردد.

هزارها طلبه که سالى چند بار مى رفتند تااعماق روستاها و معرفت وانقلاب مى بردند و بر مى گشتند به حوزه واز آن جا احساس مردم را و درک مردم را و نیاز مردم را و واقعیت جامعه را به حوزه منتقل مى کردند .

( مکتب جمعه ج 3.379 )
اینک این شما واین متن گفتگوى آیات و حجج اسلام که درابعاد شخصیت آیه الله بروجردى با ما سخن گفته اند.

به امیداین که هم ما و هم شمااز زندگى آن عزیز توشه راه برگیریم .

( حوزه )