نوع مقاله : مقاله پژوهشی
تاریخ پرفراز و نشیب حوزه هاى علمیه را نمى توان دراوراق تاریخ مکتوب جست که واقعه نگاران خواسته و ناخواسته خدمتگزاراورنگها بوده اند و با رعایا و مراکز ستیز علیه سلطه ها چهره پر آژنگ داشته اند واگر که گاهى منصفانه نوشته اند و در ترسیم چهره ها کمتر خطا کرده اند بازاز لایه هاى زیرین قضایا روى برتابانده اند و یا بخاطر عدم شناخت دقیق انگیزه ها و مصالح بیراهه راه پیموده انداز این روى مجله علاوه بر نمایاندن اندیشه تلاش زندگى و باریک نگریى چهره هاى حوزوى و براى حوزویان و دیگران براى احیاى گذشته حوزه ها چه تلخ و چه شیرین چه افتخارآمیز و چه... و عبرت از آن با شخصیتهایى که گفتار آنان غبار توطئه از چهره هاى نستوه و ستیزنده تاریخ بر مى گیرد و ملاکى است بر تشخیص حق از باطل به گفت گوى مى نیشیند و حاصل آن را عرضه مى کند. چه بسا سخن تلخ باشد و تا عمق استخوان انسانهاى دردمند را بسوزاند و در ذائقه سطحى نرگان ناگوار آید و آنان را بر آشوبانداما براى رسیدن به حوزه اى که بتوانداشتباهات گذشته را تکرار نکند و با دیو جهل و باندبازى و حرکتها واندیشه هاى عوامانه و سطحى بستیزد و خداى ناخواسته مورد سوءاستفاده واقع نشود و بنیان صحیحى را براى اسلام ناب و طرداسلام آمریکایى پى بریزد باید گذشته را دقیق
شناخت و بدون خود سانسورى بر آن نقد زد واز نکات برجسته آن بهره گرفت وازاشتباهات اجتناب ورزید .
به همین منظور گفت و گویى داشتیم بااستاد محمد واعظزاده چهره برجسته حوزه و دانشگاه که زندگانى ایشان در سه بخش تنظیم شده که بخش اول آن در رابطه با حوزه نجف و قضایاى تلخ و شیرین آن حوزه که اینک تقدیم مى گردد و دو بخش دیگر یعنى حوزه مشهد و حوزه علمیه قم در شماره هاى آینده فرا روى خوانندگان قرار خواهد گرفت .
[حوزه]
حوزه : با سپاس از حضرت عالى که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید لطفا شرحى کوتاه از زندگى تحصیلى و علمى خود بیان دارید.
استاد: ضمن سپاس و تشکر متقابل از برادران اداره کننده مجله حوزه زنگى اینجانب در خور مطالعه و گفتن نیست ولى امر آقایان را اطاعت مى کنم وابعادى از زندگى علمى و تحقیقى خود را در پنج مرحله به گونه خلاصه بیان مى کنم :
1. دوران کودکى مشهد.
2. تحصیل در حوزه علمیه نجف .
3. بازگشت از نجف و تحصیل در حوزه علمیه مشهد.
4. تحصیل در حوزه علمیه قم .
5. بازگشت دوباره به مشهد مقدس .
مرحله اول : بنده در سال 1304 برابر 23 ذیقعده 1343 قمرى در مشهد مقدس در یک خانواده مذهبى و روحانى دیده به جهان گشودم . پس از گذارندن دوره مکتب خانه و مدرسه عازم تحصیل در حوزه علمیه مشهد شدم که ناگهان اوضاع دگرگون شد.
دراین جا مفید مى دانم شمه اى از زندگى علمى و تبلیغى پدر بزرگوارم مرحوم
شیخ مهدى واعظ خراسانى را بیان کنم :
پدرم مرحوم حاج شیخ مهدى واعظ خراسانى فرزند حاج ملااحمد واعظ خراسانى فرزند حاج محمدحسین واعظ مشهدى فرزند محمدحسن مدرس از وعاظ مشهور بودند. آن مرحوم هفتاد سال تمام به وعظ وارشاد مردم مسلمان و مومن این دیاراشتغال داشتند. وى در منبر کهنه کار و داراى سبک و روشى خاص بود.
روش منبر: روش وى در منبر چنین بود: پس از ذکر آیات و روایات براى روشن شدن مطلب و هر چه بهتر فهمیدن مردم داستان نقل مى کرد و وارد مباحث علمى مى شد. ساده و روان سخن مى گفتند. شمرده شمرده مطلب راادا مى کرد. پیوسته و مسلسل وار سخن نمى گفت .
حافظه قوى :ایشان داراى حافظه قوى بوداز این روى محفوظات ایشان زیاد بود. آن مرحوم از قول مرحوم حاج شیخ عباس قمى دوست قدیمى خود رحمه الله علیه نقل مى کرد که : به من مى فرمود : [اطلاعات و محفوظات تو از من بیشراست] .
در تاییداین سخن نمونه هاى زیادى وجود دارد از جمله : نماینده و وکیل مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى رحمه الله علیه فوت کرده بود. در مجلس ختم ایشان مرحوم پدرم منبر رفت . موضوع بحث ایشان [ وکالت] بود. دراین موضوع به تفصیل سخن گفت . نمونه هاى زیادى از وکلاى ائمه[ ع] را بر شمرده و داستانها و قضایاى گوناگونى دراین زمینه نقل کرد.این منبر بااین حجم ازاطلاعات همگان را شگفت زده کرده بود.ایشان در مجلس ختم آن عالم تا چهلم منبر رفت و موضوع بحششان [علم و علما] بود .
محبوبیت در نزد علما: آخوند خراسانى رحمه الله از پدرم بسیار تجلیل مى کرده است . در سفرى که مرحوم ابوى به نجف اشرف مشرف شده بودند بااین که منبرى جوانى بوده اند به توصیه مرحوم آخوند در صحن حضرت امیر[ ع] بین در
بازار بزرگ و در طوسى که مسجد خضراء در آن جا واقع است شبها منبر مى رفت و مرحوم آخوند پس از درس از در طوسى وارد صحن امیرالمومنین مى شده و با تانى گام بر مى داشته تا به دربازار بزرگ مى رسیده است گویا مى خواسته است بداند که مرحوم ابوى در چه زمینه اى سخن مى گوید و ... شاگردان آخوند نیز پس از درس دراین مجلس شرکت مى کرده اند. و به قول مرحوم والد: ور جمعیت حلقه اى از عمامه هاى سیاه و سفید تشکیل مى شد.
آیه الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى رحمه الله علیه که از مراجع بزرگ بودند به مرحوم ابوى بسیار علاقه داشتند و هر سال ماه مبارک رمضان از آن مرحوم براى منبر دعوت مى کردند. در آن نامه یادآور مى شدند که :[ طلا منتظرنداز بیانات شمااستفاده کنند] مرحوم ابوى نقل مى کردند که : من همان نامه مرحوم اصفهانى را به شهربانى وقت نشان مى دادم و شهربانى هم به من گذرنامه مى داد. سالیان متمادى آن مرحوم در نجف اشرف منبر مى رفتند. مستمعین و مجالس گوناگونى داشتندازاین روى براى هر گروهى مطالبى مخصوص به آن گروه و در خور فهم آنان تهیه مى کرد. واین روش همیشگى ایشان بود.ایشان در مسجد عمران که آقا سیدابوالحسن اصفهانى روزهاى ماه مبارک رمضان در آن جا نماز مى خواندند منبر مى رفت . شرکت کنندگان دراین مجلس بیشتر طلاب فضلا و علما بودند لذا براى انتخاب موضوع و تهیه مطالب بسیار تلاش مى کرد.ایشان مى فرمودند:این لطف خدا بود که من دراین جمع منبر بروم زیرا شنوندگان فال و عالم باعث مى شود که مطالعه و دقت زیادى داشته باشم تا علما نیزاز منبر من بهره ببرند. مرحوم آقاسیدابوالحسن اصفهانى مرتب پس از نماز مى نشستند و به سخنان مرحوم والد گوش مى دادند.
مرحوم آقا سیدابوالحسن به لحاظ علاقه خاص او را بطور خصوصى مى پذیرفت و ملاقاتهاى خصوصى فراوانى با هم داشتند و من نیز گاهى در این ملاقاتها شرکت مى کردم .این علاقه و دوستى طرفینى بود. مرحوم ابوى هم به ایشان خیلى علاقه داشتند و عقیده داشت که :ایشان مرجعى واجد شرایط است و باید مردم ازایشان تبعیت کنند.
مرحوم ابوى در ماه محرم در کربلا منبر مى رفتند و مجالس آن جا رااداره مى کردنداز جمله : در مجلسهایى که در منزل آیه الله آقا سیدابوالحسن و مرحوم آیه الله قمى برگزار مى شد به وعظ مى پرداخت .
سفرهاى تبلیغى :
ایشان براى تبلیغ و ترویج اسلام به شهرهاى مختلف استان خراسان : کاشمر تربت نیشابور و دیگر استانها: یزد اصفهان تهران و... مسافرت مى کردند.
در زمان جوانى به بخارا هم مسافرت مى کرده است .امیر بخارا در آن زمان شیعه واز مریدان مرحوم آخوند خراسانى بود.امیر بخارا کمک هاى زیادى به حوزه هاى علمیه مى کرداز جمله : مرحوم آخوند با کمک امیربخارا یک مدرسه بسیار مجلل ساختند.امیر بخارا وقتى که به نجف مى آمد کمک هایى نیز به طلاب مى کرد.
موضع سیاسى :ایشان با مشروطه مخالف بودند و علیه آن در مسجد گوهرشاد سخن مى گفتند.از مرحوم سیدمحمد کاظم یزدى صاحب عروه الوثقى که از علماى مخالف مشروطه بود به خوبى یاد مى کردند. وى مى گفت :اگر مرحوم سیدمحمد کاظم یزدى نبود حالااسمى از اسلام نبود.
البته بعدها مشخص شد که : هدف مشروطه خواهان چه بوده است ازاین روى بسیارى از علماى طرفدار مشروطه وقتى نیرنگ را فهمیدند با مشروطه مخالفت کردند واز طرفداریهاى خود پشیمان شدند پس از استقرار مشروطیت و تشکیل مجلس نامه اى سرى از طرف مرحوم آخوند خراسانى حامى مهم مشروطیت به مشهد رسید. آن نامه حدود 6 ماه در راه بوده تا به دست علماى مشهد رسیده بود. من آن نامه را دیده ام . اکنون اگر آن نامه موجود باشد. جزء ماخذ مهم سیاسى است . آخوند در آن نامه نوشته بودند :
[ هدف مااز مشروطیت برقرارى عدالت و ترویج اسلام بود نه این که مالیاتهاى
سنگینى براى مردم وضع کنند و... بنابراین بر هر مسلمانى واجب است که با مشروطیت مبارزه کند].
پس ازاین که نامه آخوند به مشهد رسید برخى از علماى مشهور مشهد ازایشان خواسته بودند :[منبر برود و نامه آخوند را براى مردم بخواند]! مرحوم ابوى به شوخى گفتند:
[آن وقت که حضرات منبرى تلگرافهاى علما را مى خواندند و جایزه مى گرفتند که ما نبودیم اکنون که این نامه را هر کس بالاى منبر بخواند زنده از منبر پایین نمى آید و موافقین مشروطیت قطعه قطعه اش مى کننداز ما براى منبر دعوت مى شود! در عین حال من منبر مى روم و نامه را هم مى خوانم اما به شرط این که : شما حضرات علما بیایید پاى منبر بنشینید].
اما علما نیامدند واین شرط تحقق پیدا نکردازاین روى نامه مرحوم آخوند خراسانى هم هیچ گاه در مجامع عمومى خوانده نشد.
مرحوم ابوى به عنوان یک روحانى سیاسى مطرح نبود ولى علیه کارهاى ضداسلامى رضاخان مثل کشف حجاب و... سخنرانى مى کرد.
وقتى که در زمان رضاخان روحانیت را محدود کردند واعلان کردند: هر کس که مى خواهد منبر برود باید یکى - دو نفراز بزرگان اهل منبر تایید کنند که او محدث است مرحوم ابوى براى حفظ معممین و منابر براى کسى که حتى دو تا شعر مى توانست بخواند امضا مى کرد که او محدث است . وقتى اعتراض مى کردند که : چرا براى این افراد امضا مى کنید. مى گفتند: شعر نیز در حدیث آمده است !اکثراجازه هاى اجتهاد مرحوم آقاسیدابوالحسن اصفهانى نیز به خاطر حفظ معممین بود زیرا رضاخان گفته بود: هر کس اجازه اجتهاد دارد مى تواند عمامه سرش بگذارد. آن هنگام در مشهد جز سه نفر: مرحوم نهاوندى مرحوم سبزوارى و حاج میرزااحمدآقا زاده کسى عمامه بر سرش نبود.
5 رحلت آن بزرگوار: مرحوم ابوى در سالهاى آخر عمر ایام محرم و صفر در تهران منبر مى رفتند. منبرایشان دراین شهر شدیدا مورد استقبال قرار گرفته بود. شنیدم
آقاى فلسفى روش ایشان را در منبر مى ستودند و مى گفتند: [ این سبک و روش ایشان کم کم دارد فراموش مى شود لذا باید بدان اهمیت داد و فراموشى آن جلوگیرى کرد]. در سال 29 در تهران بودند که کسالتشان شدید شد و به رحمت ایزدى پیوستند.
مرحوم آیه الله بهبهانى[ ره] در فوت ایشان اعلامیه صادر وازایشان تجلیل خوبى کردند. مرحوم آیه الله کاشانى مرحوم آقا شیخ محمد نهاوندى صاحب تفسیر مرحوم آقا سیداحمد خوانسارى و وعاظ بزرگ تهران وانبوهى از مردم در تشییع جنازه آن مرحوم شرکت کردند. مرحوم آیه الله کاشانى بر جنازه نماز خواندند و پس از آن جنازه به مشهد مقدس منتقل شد و دراین شهر هم تشییع باشکوهى از جنازه به عمل آمد.
حوزه :از مبارزات علماى مشهد علیه کشف حجاب توسط رضاخان اگر مطلبى به خاطر دارید بیان بفرمایید.
استاد: رضاخان دستور کشف حجاب داده بود. ماموران دستگاه چادر از سر زنان مى کشیدند. مرحوم آیه الله حاج آقا حسین قمى رحمه الله علیه که در آن زمان از علماى سرشناس و بلکه از مراجع تقلید مشهد بودند به تهران مسافرت کردند تااز رضاخان بخواهند که ازاین مساله صرف نظر کند. بیشتر در تایید حرکت ایشان در مسجد گوهرشاد گردهم مى آمدند. دراین مجالس بیشتر شیخ بهلول منبر مى رفت .البته بقیه علما از جمله : مرحوم ابوى نیز منبر مى رفتند. من با برادرم کم و بیش دراین جلسات شرکت مى کردیم اما در شب حادثه حضور نداشتیم . حادثه خیلى غم انگیز بود.
بااین که در آن جلسه من و برادرم حضور نداشتیم ولى صداى تیراندازى را در منزل مى شنیدیم . همان شب ماموران راهى منزل ما شدند تا مرحوم ابوى را دستگیر کنند ولى زنهااز دستگیرى پدرم ممانعت کردند.
پدرم از دیوار به خانه همسایه رفتند واز آنجا به مکان امنى رفته بودند و مخفى شده بودند و ما مدتها نمى دانستیم ایشان کجا رفته اند. دراین حادثه بسیارى از علماى مشهور و موثر در تبعید کردند از جمله : مرحوم میرزااحمد آقازاده پسر مرحوم آخوند خراسانى مرحوم شیخ مرتضى آشتیانى مرحوم آقا سیدهاشم نجف آبادى و... مرحوم ابوى چهار سال مخفیانه در منزل به سر بردند تااین که علما در تهران آزاد شدند. دراین زمان بود که مرحوم ابوى از مخفیگاه بیرون آمد. پس از آن حادثه تصمیم گرفت ایران را ترک کند لذا با هم به تهران آمدیم واز آنجا عازم کربلا شدیم .
مرحله دوم : مرحله دوم زندگى بنده بره اى که در نجف اشرف مشغول به تحصیل بودم .این اقامت حدود سه سال به طول انجامید:از 1318 تا پایان 1320. مقدمات و مقدارى از مطول و شرح لمعه را در نجف فرا گرفتم . یکى ازاساتید من که شخصیت معروفى است مرحوم آقاشیخ مرتضى طالقانى بود. وى مردى زاهد و عالمى وارسته بود.ایشان ازدواج نکرده بودند لذا در مدرسه سکونت داشتند. بیشتراوقات مشغول عبادت بود. آن مرحوم همه متون درسى حوزه را تدریس مى کردند:از مقدمات تا کفایه . گه گاهى مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید وقت روى علاقه دوران تحصیلى به سراغش مى آمد.
دراین برهه بر حوزه علمیه نجف شخصیتها و رجال برجسته اى مشغول تدریس و تربیت طلاب بودند و طلاب مستقیم و غیرمستقیم از آنان اثر مى پذیرفتند.
یکى از علماى نجف مرحوم سیدعلى فرزند آقا سید محمدکاظم یزدى صاحب عروه الوثقى بود که روش زندگیش خاص خودش بود.از نظر شکل و شمایل مانند پدرش بود واز نظر علمى مى گفتند: مرد ملایى است . عالمى بود سرشناس موجه و مورداحترام مدتى هم مرجعیت پیدا کرده بود اما بطورى که مى گفتند: طرفداران مشروطیت وى را عقب زدند. سرگذشت مفصلى دارد.ایشان وقتى سرگذشتش را براى پدرم نقل مى کرد اشکهایش جارى مى شد.
از چهره هاى سرشناس آن زمان مرحوم آیه الله سیدابوالحسن اصفهانى بود.
ایشان در آن زمان دراوج ریاست و زعامت بودند. مرحوم ابوى من نیز باایشان دوست بودند. همانطور که گفتم در دیدارهاى خصوصى که مرحوم ابوى با مرحوم سید داشتند گاهى من هم شرکت مى کردم . من از آن جلسات خاطراتى دارم . روش سید ویژگیهاى ایشان زیرکى و کیاست آن مرحوم شدیدا مرا تحت تاثیر قرار داده بود. در یکى ازاین جلسات سخن از ورود روسها و متفقین به ایران بود. مرحوم ابوى بسیار نگران بودند ولى مرحوم سید فرمودند:این بار مثل سابق نیست .اینان خیلى عاقل شده اند لذا درایران نمى مانند. آن مرحوم چنان این مطلب را با اطمینان مى گفت که گویااز واقعیت قضایا با خبراست !
یکى از مدرسین نامور مشهور آن زمان مرحوم آقاضیاءالدین عراقى بود. آن مرحوم داراى بیان عالى و روان بود. در پاسخ اشکالات گه گاهى تندى مى کرد و گاهى هم شاگرد را کتک مى زد! تا جایى که این مساله نقل و محافل طلاب مى گردید.
از دیگر چهره هاى برجسته این دوران مدرس مشهور مرحوم آقاشیخ محمدحسین اصفهانى معروف به کمپانى بود وى در ردیف آقا ضیاء بود. گویا شاگردان این دو بزرگوار یک نوع رقابتى با یکدیگر داشتند.مبانى این دو بزرگوار متفاوت بود. داستانهایى از رقابت علمى و مباحثه بین شاگردان این دو بزرگوار نقل مى کردند که دراین جا مجال ذکر آنها نیست .
مرحوم آقاشیخ موسى خوانسارى از مدرسین بنام این زمان بود. درس آن مرحوم پس دز درس آن بزگوار در مرتبه دوم قرار داشت . و همچنین درس مرحوم آیه الله سیدمحمودشاهرودى که بعدهااز مراجع تقلید معروف گردید.
یکى از شخصیتهاى برجسته و مورد توجه مردم و دولت در آن دوره مرحوم کاشف الغطا بود.
وى هم سخنور و هم اهل قلم و در عین حال مجتهد و مرجع تقلید بوداو در حوادث مهم سیاسى نقش اساسى داشت .
در آن دوره آیه الله حکیم به جاى مرحوم نائینى نماز مى خواندند درس خارج هم مى گفتنداما هوز مرجع تقلید نبودند. دراین درس حدود 30 40 نفر شرکت
مى کرد. شاگردان آن مرحوم از قومیتهاى گوناگون بودند: عراقى لبنانى افغانى ایرانى و... مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى وقتى که از دنیا رفت چند تن از جمله آیه الله حکیم به عنوان مرجع شناخته شدند.
از دیگر چهره هاى معروف آن زمان مرحوم محمدعلى کاظمینى بود که با مرحوم ابدى روابط دوستانه داشتند. وقتى که ما در نجف بودیم ایشان محفل درس رسمى نداشت ولى پس از رحلت آقا ضیاء عراقى که ما در ایران بودیم شنیدیم که محفل درس و بحث مفصلى دارد. آن مرحوم خوش بیان خوش قلم و خوش اندام بود. مردى وارسته و صریح اللهجه بود.
آیه الله خوئى نیز در آن زمان درس مختصرى داشت که بعدها بسیار توسعه پیدا کرد.
یکى دیگراز چهره هاى برجسته محدث بزرگ مرحوم شیخ عباس قمى بود. مرحوم پدرم باایشان سابقه دوستى داشت و بارها با هم از مشهد به سفر کربلا رفته بودند.
ایشان درابتدا در مشهد زندگى مى کرد و بسیارى از آثارش در همین شهر به رشته تحریر در آمده است . مردى زاهد و ساده زیست بود.از مال دنیا هیچ نیندوخته بودازاین روى پس از رحلتش خانواده آن مرحوم چیزى براى گذارندن زندگى نداشتند بذا برخى از مومنین تهران با هماهنگى ماهانه اى براى خانواده آن مرحوم برقرار کردند.
یکى دیگراز معاریف مرحوم حاج شیخ على قمى بود.ایشان در مسجد هندى نماز مى خواندند و عمده مجتهدین و علماء و طلاب در نماز آن بزرگوار شرکت مى کردند.
از دیگر معاریف مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى بود.ایشان درس اخلاق ویژه اى داشتند که برخى از فضلاء و بزرگان در آن شرکت مى کردند از جمله آنان مرحوم : آقا شیخ عباس قوچانى آقا شیخ محمدتقى فومنى و جزایشان بودند.
حوزه : گویا دراین برهه از زمان جنگ بین الملل شروع شده بود لطفا اگر ممکن است موضع علما و طلاب و بطور کلى حوزه هاى علمیه را در برابراین جنگ خانمانسوز بیان کنید.
استاد: وقتى مى خواستیم از راه قصر شیرین وارد سرزمین عراق شویم شنیدیم پادشاه عراق ملک غازى درگذشته است و یااو را کشته اند. پس از وى فصیل دوم فرزند ملک غازى در آن وقت رشید عالى گیلانى سیاستمدار معروف عراق به نخست وزیرى رسید. وى درابتدا دست به اصلاحاتى زد که خوشایندانگلیسیها نبودازاین روى کابینه اش را ساقط کردند واو به ایران فرار کرد. البته بعد او را رام خود ساختند واز وجودش استفاده کردند.
دراین برهه بود که انگلیس به بهانه حفظ پایگاههاى خود مداخله کرد و دولت سازگار با خود را روى کار آورد. علما به مبارزه برخاستند و علیه دولت انگلیس و دست نشاندگان او در عراق مردم را به مبارزه دعوت کردند. مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى مرحوم آقاى قمى مرحوم کاشف الغطاء و.. علیه نیروهاى بیگانه و وجوب شرکت در مبارزه علیه انگلیس فتوا دادند.
حوزه : مقدارى ازاوضاع واحوال حوزه علمیه نجف و فرهنگ حاکم بر آن حوزه را در زمانى که حضرت عالى در آنجا حضور داشتید بفرمایید.
استاد: در آن زمان ریاست و زعامت حوزه علمیه نجف با مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى بود.ابتدا ریاست ایشان از نظر مالى در مضیقه بودند و نمى توانستند بااین بودجه کم طلاب و فضلاء رااز نظر مالى اداره کند. بعداز جنگ جهانى و تغییر اوضاع
وضع ایشان از نظر مالى بهبود یافت پس ازاین شهریه اى را براى طلاب برقرار کردند. ب البته این شهریه به همگان و بطور منظم و مرتب داده نمى شد مگر به مقدارى کم و غیر کافى بلکه له افرادى خاص که از طرف بزرگان معرفى مى شدند از ربع دینار تا دو دینار پرداخت مى شد.این مقداراز شهریه براى اداره زندگى کافى نبود. طلاب به خاطر مشکلات مادى و نداشتن مسکن نمى توانستندازدواج کنندازاین روى خیلى از طلاب در سن بالا ازدواج مى کردند. مشکل ازدواج اینگونه افراد را سرانجام مرحوم سید حل مى کرد و حتى اجاره خانه آنان را مى پرداخت و...اما هر سال از مقدار طلاب و شاگردان مرحوم سید کاسته مى شد. طلاب ایرانى به ایران برمى گشتند و کسى ازایران جاى خالى آنان را پر نمى کرد. بسیارى از طلاب مسن ایرانى بلاتکلیف و حیران و سرگردان بودند که چه بکنند.از طرفى آمدن به ایران را صلاح خود نمى دانستند زیرا حکومت رضاخان با روحانیت میانه اى نداشت و در صدد برانداختن این گروه بود و نمى گذاشت روحانى در بین مردم حضور بیابد و رشد کند و به تبلیغ دین بپردازد و در نهایت امرار معاش هم بکند واز دیگر سوى در نجف تقریبا فارغ التحصیل شد بودند و کارى نداشتند.
بله حوزه هاى علمیه و طلاب در مضیقه شدید مالى بودند.افراد باشخصیت و باسوادى بودند که تا 40 سالگى هنوزازدواج نکرده بودند و در حجره هاى مدرسه زندگى مى کردند.
یکى از طلاب فاضل مى گفت :اگر ماهى یک دینار به من برسد ادامه تحصیل مى دهم .
کیفیت دروس در آن زمان 9 بخاطر سن طلاب و محصلین از شادابى و رونق خاصى برخوردار نبود.اغلب محصلین بیش از 40 سال سن داشتند درسهاى لازم و معمول حوزه را فرار گرفته بودند و به فکرانجام وظیفه و سروسامان دادن به زندگى خود بودند.البته افراد معدودى هم در همان سنین درس مى خواندند و مباحثه مى کردند. بهترین طلاب دراین زمان شاگردان درس آقا ضیاء عراقى بودند.این وضع نابهنجار ادامه داشت تااین که پس از جنگ بین المللى دوم و رفتن رضاخان از
ایران تشکیلات مرحوم سیدابولحسن اصفهانى رونق گرفت و توانست طلاب را تقریبا به قدر کفاف اداره کند. این گشایش جدید سبب گردید جوانان زیادى ازایران براى کسب تحصیل و فراگیرى دانش دینى به حوزه علمیه نجف جذب شوند که برخى ازاینان از فضلاى بنام شدند و برخى هم به سبب گرفتاریها و مسائلل مادى و دیگر عوامل از حوزه ها خارج شدند و به شغل روحانیت و گاهى به شغل دیگرى پرداختند.
حوزه : غیراز مرحوم سیدابولحسن اصفهانى آیا مراجع دیگرى هم بودند که دراداره مالى طلاب نقشى داشته باشند.
استاد: خیر. دیگر علماء دراین بعد نقشى نداشتند. تنها مرحوم آیه اللفه قمى بود که تشکیلاتى در کربلا وجود داشت و به طلاب همان حوزه که البته محدود بود شهریه مى دادند و گه گاهى هم به طلابى که از نجف براى توقف به آنجا مى رفتند شهریه اى مى داد. در همان زمان پولى از موقوفه سلطان (اود) هند بین طلاب توزیع مى شد. بانى این موقوفه هدفش از وقف اشاعه تشیع و کمک به طلاب شیعه و گسترش مذهب جعفرى بود که پس از سلطه انگلیس در هند درآمد موقوفه را در راه رام کردن برخى از طلاب و بسط و نفوذ امپراطورى خود به کار بردند برخى روحانیون و بیوتات آگاهانه و ناآگاهانه ازاین پول استفاده مى کردند اما افرادى چون : شیخ مرتضى انصارى (ره) و سید کاظم یزدى(ره) این پول را قبول نکردند.
اسماعیل رائین مى نویسد:
[نخستین کسى که در عراق از قوبل وجوه موقوفه [اود] هند امتناع کرد مرحوم شیخ مرتضى انصارى مرجع تقلید در نجف اشرف بود. به موجب اسناد بایگانى راکه هند آن مرحوم فقط دو ماه از مقررى پرداختى هنداستفاده نموده ولى همین که فهمید این وجه به وسیله کنسولگرى تقسیم مى شود از قبول آن عذر خواست] 1 .
در همین باره محمود محمودمى نویسد:
[مى گونید که ایشان شیخ مرتضى انصارى بدون این که اطلاعى از قضیه داشته باشد پول هند را قبول کرد. ولیکن مدتش زیاد به طول نیانجامید و پس ازاین که از موضوع مستحضر شد و فهمید که قضیه چندان ساده نبود و ممکن است زیر کاسه نیم کاسه اى باشد از قبول آن بکلى امتناع ورزید. آن را رد کرد].... 2 .
خان ملک ساسانى مى نویسد:
[مرحوم حاجى محمدکپه (بر وزن قبه ) وکیل و پیشکار مرحوم شیخ الطایفه حاج شیخ مرتضى انصارى که خوداز نیکان واخیار بود براى پدرم حکایت کرده بود که : روزى قونسول انگلیس در بغداد به منزل شیخ مرتضى انصارى در کاظیمن درآمد و سلام ملکه ویکتوریا را رسانید و خواهش کرد که از وجوه اوقاف هند مبلغى قبول بفرمانید. عادت شیخ براین بود که : هر وقت مى خواست تقاضایى را نپذیرد به درون آستین دست راست خویش نگاه مى کرد و جواب مى داد. همین که شیخ به درون آستین نگاه کرد ما متوجه شدیم که او این هدیه را نخواهد پذیرفت و پس از لحظه اى سر برآورد و فرمود: تکلیفم نیست] 3 .
علاوه بر مرحوم انصارى عده اى دیگر نیزاز قبول موقوفه[ اود] خوددارى کردند. چنانچه از مرحوم حسن نجم آبادى که یکى از روحانیون عالى مقام ایران و در عتبات عالیان مجاور بود نقل مى کنند که :
[شب در خواب دید که فاحشه اى از آسمان بر سرش ادرار کرده . فردا صبح از طرف کنسولگرى انگلیس در بغداداز وجه اوقاف هند مبلغى براى او آوردند عالم روحانى به محض دیدن پول خندید ضمن گفتن خواب شب گذشته از قبول وجوه موقوفه امتناع ورزید] 3 .
همانطور که عرض کردم برخى از روحانیون و خاندان بزرگ و بیوتات بطور پنهان این پول را دریافت مى کردند.
این بیوتات و خاندان وابسته به بورگان علم و دانش و مراجع بنام که پس از رحلت آن بزرگان هنوز پابرجا بودند و داراى تشکیلات قوى و غالبا ازاین مستمرى موقوفه[ اود] هم استفاده مى کردند و در تعیین [مرجع] نقش داشتند و به اصطلاح
[ مرجع] تراش بودند.
هرکس که مى خواست[ مرجع] بشود و یا تشکیلات مرجعیتش حفظ شود باید با بیوت پیوندى مى داشت مرجع وقت ناچار بود به گونه اى بیوت و حواشى را مراعات کند. گویا پولهاى زیادى اختصاص به این طیف داشت .
گاهى در ماه شایداز ده تا سى دینار به این بیوت اختصاص پیدا مى کرد در حالى که یک طلبه فاضل درسخوان در حدود ربع یا نیم دینار شهریه مى گرفت .
البته ناگفته نماند در طول تاریخ شیعه مراجع شیعه افراد خوش نام با صلاحیت عالم و با تقوا بوده اند.
تماس بااین قبیل بیوتات دلیل بر نقصان و خداى ناخواسته عدم تقواى آن عالم نبود بلکه گه گاهى سیاست این بیوت و خاندان با نفوذ اقتضا مى کرد که : فلان عالم را مشهور کنند و رساله اش را چاپ و توزیع وازاو تبلیغ کنند و گاه سیاستشان اقتضا مى کرد عالمى رااز شهرت و مرجعیت بیندازند. موضوع مراجع در قبال اینگونه بیوت و خاندان با نفوذ مختلف بود: برخى احتیاط مى کردند نه پول از کسى مى گرفتند و نه هم پول به کسى مى دادند و هیچ گاه حاضر نبودند از پول بیت المال به اینگونه خاندان و بیوت چیزى بدهنداما برخى مصلحت اندیشى مى کردند و براین باور بودند: که :اگر حوزه علمیه بخواهداداره بشود باید این بیوت اداره بشوند.این مطالب را من در آن وقت از طلاب مى شنیدم و خودم شخصا در جریان کار قرار نداشتم . شاید هم فشار زندگى برخى از طلاب باعث مبالغه دراین باره بوده است . آنچه عرض کردم مربوط به 30 - 40 سال اخیر نمى شود.از سالنهاى اخیر خبر ندارم و همچنین نمى دانم که این بیوت اکنون هم نقشى دارند یا خیر.
نکته دیگراین که : در برخى از بیوت افراد خدومى هم بودند ولى جهت گیر کلى بیت تا وقتى که با رونق همان بود که عرض کردم .
حوزه : آیا بیوت وافرادى که از موقوفه هند مستمرى مى گرفتند در نزد مردم موقعیت و منزلتى هم داشتند؟
استاد: در بین طلاب فضلا و علمااین افراد وجه خوبى نداشتند ولى مردم عادى خیلى ازاین قضایا سر در نمى آوردند.
حوزه : آیا بیوت و روحانیونى که از موقوفه هند استفاده مى کردند از سیاست انگلیس حمایت مى کردند؟
استاد: شاید برخى بیوت و روحانیون که از موقوفه هند مستمرى مى گرفتند یک نوع گرایشى به آن سیاست داشتند ولى بسیارى ازافراد بى طرف بودند و در عین حال از موقوفه هم استفاده مى کردند. شایداین این گروه توجیهاتى ببراى خود داشتند که :این موقوفه مخصوص حوزه هاى شیعه و ترویج شیعه است و ما کارى نداریم که چه کسى و یا دستى فعلا آن را پرداخت مى کند.
حوزه : آیا دولتهاى دیگرى هم بودند که در حوزه علمیه نجف در فکر پایگاه باشند و روحانیون را با پول و... طرفدار سیاستهاى خود کنند؟
استاد: غیراز دولت انگلیس بیشتر دولت ایران به فکر پایگاه بود. دولت ایران براى بقاى خود به حامى نیاز داشت ازاین روى در نجف عده اى را داشت که از سیاستهاى دولت ایران طرفدارى کنند. برخى ازاین افراد شناخته شده بودند و برخى ناشناخته . آنان زندگى نسبتا مرفهى داشتند و معروف بودند که : با دربار ایران
مرتبطند.این قبیل افراد هر سال به ایران مسافرت مى کردند و براساس حواله اى که به آنان مى دادند. مبلغى دریافت مى کردند.
حوزه :از فرمایشات حضرت عالى نتیجه مى گیریم :اگر روحانیون برجسته و علماى دلسوز مى خواستند حرکتى علیه سلطه گران و دربارایران داشته باشند چه بسااز طریق نفوذیها واطرافیان ناباب واجیر اخبار به دربار و... مى رسید.
کاملا درست است . دربارایران و دولت انگلیس استاد: بسیارى از فعالیتها و حرکتهاى علما و روحانیون را مى دانستند واصلا روحیه طرز تفکر حساسیتها و علاقه ها را مى شناختند و بر همین اساس برنامه ریزى مى کردند. دراین جا براى روشن شدن مطلب یک نمونه ذکر مى کنم :
پس از به قدرت رسیدن رضاخان و حرکتهاى ضداسلامى و در سرتاسر کشور حوزه هاى علمیه کم و بیش دست به یکسرى فعالیتها زدند تا مگر بنحوى جلوى تندرویهاى رضاخان را بگیرند مرحوم آیه الله بروجردى و مرحوم حاج شیخ احمد شاهرودى که از علماى بزرگ شاهرود و مردى روشنفکر بود در برگشت از سفر مکه در نجف اشرف در منزل مرحوم نائینى باایشان و مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى دیدار مى کنند. دراین جلسه پسرآخوند میرزا مهدى که به شدت زیرک و هوشیار بود شرکت داشته است و گویا کسان دیگرى هم حضور داشته اند دراین جلسه ازاوضاع ایران بحث به میان مى آید که با رضاخان چکار کنیم ؟ هر یک از آقایان حرفى مى زند. مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى که مرد شجاعى بوده گفته بود : ما باید افرادى را بفرستیم در میان عشایر و قبایل ایران واین افراد را علیه رضاخان تحریک کنیم و آنان را به قیام واداریم وازاین طریق رضاخان را نابود کنیم .
مرحوم نائینى مى گوید:[ ما بایداز رضاخان استمالت کنیم و با وى با نرمش رفتار کنیم تااز تندى وصولتش کاسته شود و غیرازاین راهى نیست].
خلاصه جلسه تمام مى شود و مرحوم آیه الله بروجردى و مرحوم شاهرودى به طرف ایران حرکت مى کنند.این بزرگواران همین که به مرزایران مى رسند دولت ایران آنان را دستگیر و روانه زندان مى کند. بر سر مرحوم شاهرودى چه مى آید؟ نمى دانم اما آنچه را که از مرحوم بروجردى مى دانم وازافراد موثق شنیده ام نقل مى کنم : .
پس ازاین که ایشان را در مرز قصرشیرین دستگیر مى کنند شبانه بدون این که کسى متوجه بشود به طرف تهران حرکت مى دهند و در تهرا ندر محل[ ارکان حرب] بازداشت مى نمایند. قضیه سریع و سرى انجام گرفته بودازاین روى کسى از قضیه مطلع نبوده تااین که عبدالله خان طهماسبى امیرلشکر در بین راه بروجرد - خرم آباد کشته مى شود واین امر سبب مى گردد که رضاخان براى بررسى علل قتل واوضاع منطقه به لرستان مسافرت کند. در همین هنگام متوجه مى شود که از طرف خاندان با نفوذ طباطبایى در بروجرد مجلس ختمى براى عبدالله خان طهماسبى برگزار مى شود لذا براى شرکت در مجلس ختم به بروجرد مى آید. پس از مراسم ختم رضاخان از سیدعبدالحسین طباطبایى شیخ الطایفه و بزرگ فامیل طباطبایى سوال مى کند:[ در میان شما سلسله طباطبایى چند نفر به نام سیدحسین هست ؟]ایشان با تعجب ازاین سوال پاسخ مى دهد: [یک نفراست که مردى عالم و بزرگوار واز مراجع تقلید مى باشد و اکنون در مراجعت از مکه مکرمه چند ماهى است در نجف اشرف اقامت فرموده اند]. رضاخان بلافاصله در جواب مى گوید :[ خیرایشان فعلا در تهران هستند. به عللى ایشان رااز سرحد به تهران برده اند ].
این قضیه همه را به تعجب وا مى دارد و همه سوال مى کنند: آقا چه کرده است ؟ آقا که درامور غیر دینى مداخله نمى کند.
رضاخان که این اضطراب را مى بیند مى گوید:[ یقیین دارم سوءتفاهمى شده است چون من ایشان را مى شناسم و به حدودایشان واقفم . بعداز مراجعت به تهران ایشان آزاد خواهند شد].
رضاخان مى بیند ممکن است این بى احتیاطى به قیمت شورش مردم تمام شود از این روى همانجا دستور مى دهد که به تهران خبر بدهند تا ایشان را به منزل
ثقه الاسلام وکیل بروجرد منتقل کنند. مرحوم بروجردى نقل مى کردند، مرا پیش رضاخان بردند. او قبل ازاحوال پرسى خطاب به من گفت : میرزاى نائینى آدم عاقلى است ! .
من فهمیدم که اخبار جلسه اى که با آقایان : میرزاى نائینى و سیدابوالحسن داشتیم به رضاخان منتقل شده است .
بعداز یکسرى صحبتها رضاخان از من استمالت کرد و گفت :[ خواسته و حاجتى ندارى ؟].
گفتم : دراین مدتى که من در[ ارکان حرب] بازداشت بودم متوجه شدم که : شما در هفته اى یک شب به سربازان پلو مى دهید اینان سربازاسلام هستند لذا دستور بدهید دو شب در هفته به اینان پلو بدهند!
رضاخان ازاین سخن خیلى خوشش آمد!.
منظورم از نقل این قضیه این بود که : دربارایران و بیگانگان توسط نفوذیها که بعضا در لباس اهل علم هم بودند از حرکت علماء علیه دربار و بیگانگان کاملا آگاه مى شدند.
حوزه : وجهه روحانیون و علمایى که در مسائل سیاسى دخالت مى کردند و علیه استعمار سخن مى گفتند و یا مطلبى مى نوشتند در حوزه علمیه نجف چگونه و حوزویان درباره آنان چه قضاوتى داشتند؟
استاد: پس از شکست مشروطیت و نقش بر آب شدن تلاش علماى راستین و بهره ورى انگلیس و روى کار آمدن کسانى که با دیانت سروکارى نداشتند ورق برگشت وایادى استعمار جوى نامطلوب و نابهنجار آفریدند و بسیارى از علماى خوشنام و فداکار را باانگهاى گوناگون از صحنه خارج کردند و مردم راازاطراف آنان پراکندند.
جملات و تعابیرى مثل : آخوندانگلیسى سیاسى توده اى و... رواج تام داشت . مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى دراواخر عمر مریض شد و قصد سفر به ایران داشت توده ایها و وابستگان به قدرت شرق این جا و آن جا تبلیغ مى کردند که سیدانگلیسى است .این حرفهااز حلقوم افرادى مثل توده ایها طبیعى بود که خارج شوداما آنچه که اکنون ما در پى آنیم در آن باره صحبت کنیم حرکتها و سخنانى است که در حوزه علمیه نجف واز زبان برخى ازاهل علم گفته مى شداساسا هر کس مجله و روزنامه مى خواند و یا رادیو گوش مى داد و یااطلاعات سیاسى اجتماعى داشت در حوزه نجف وجاهتى نداشت و به تجدد خواهى متهم بود. حتى مثل مرحوم نائینى با آن سابقه درخشان و مبارزه باانگلیسیها در عراق و طرفدارى جدى از مشروطیت و نوشتن کتاب تنبیه الامه براى تبیین مسائل حکومتى اسلام و... وقتى جو رااینگونه دید و فهمید که در صدد خراب کردن وجهه اش هستند دستور داد که کتاب [تنبیه الامه] را جمع آورى کنند. بااین حال بخاطر همان سوابق سیاسى تاحدودى عقب افتاد. بطور کلى افراد چیز فهم و مطلع را متهم مى کردند.این نقشه استعمار بود که کانونهاى خطر را درهم مى کوبید منتهى عامل اجزا آگاهانه و ناآگاهانه از خودیها بود.
حوزه : فکر غالب در حوزه علمیه نجف بنا بر فرمایش حضرت عالى دعوت به انزوا و عدم مداخله درامور سیاسى بوده است بفرمایید در قضایاى جنگ جهانى مسائل مربوط به ایران فلسطین و... حوزویان چگونه مى اندیشدند.
استاد: جوى بود که هر کس براى حفظ وجهه اش راهى بجزانزوا و عدم مداخله درامور سیاسى نداشت . کسى هم که اطلاعات سیاسى داشت و مى توانست بنویسد و یا بگوید جرات نمى کرد پا به میدان بگذرد.
حضرت امام گه گاهى از وضع نجف ازاین باب درد دل مى کردند. 6
طلاب فضلا و علما موضع سیاسى خوبى نداشتند. در جنگ بین الملل دوم بگذریم از علما و مراجع و روحانیون روشنفکرى که آگاهانه و بااخلاص تمام علیه انگلیس وارد کارزار شدند عموم طلاب دراین باره چنین نبودند. بسیارى از طلاب و روحانیون هواخواه پیروزى آلمانیها بودند و برخى طرفدارانگلیس ! و بسیارى هم بى طرف در مدرسه سید که من در آن جا مى زیستم سید هندى بودى که طرفدارانگلیس بود. طلاب دوراو جمع مى شدند واو مى خواست به هزار و یک دلیل ثابت کند که آلمان شکست خواهد خورداما طلاب حرف او رد مى کردند .
درباره اوضاع ایران مرحوم آیه الله طالقانى در سفرى که در دوران خفقان شاه به مشهد داشتند بخاطر سابقه که دوستى که باایشان داشتم خدمتشان رسیدم در آن جلسه مى فرمودند:
[در سفرى که به نجف داشتم خدمت یکى از مراجع رفتم که آدم متقى و با ورعى بوداماازاوضاع ایران بى خبر بود.ایشان گفت : آثا سیدمحمود شنیده ام مصدقى ها و توده اى ها درایران شلوغ کرده اند. به ایشان گفتم :این چه حرفى است که مى زنید: توده اى ها و مصدقى ها؟ بعداز گفت و گو مشخص شد که در ذهن آن مرجع توده اى ها و مصدقى ها یکى هستند و همه اینان توده اى هستند و شاه در مقابل آنان ایستاده است و مقاومت مى کند که کشور به دست آنان نیفتد]!
بعد هم شنیدم کسى گفته بود:
[فلسطینیان از یهود بدترند زیرا آنان شیعه نیستند].
حوزه : با توجه به سابقه طولانى استعمارگران و حرکتهاى خبیثانه آنان در حوزه هاى علمیه ما را تهدید نمى کند.
استاد:استعمار تلاش مى کندازافراد ناآگاه که در خط انقلاب نیستند بهره بردارى کند واگر هوشیار نباشیم در آینده خواهد کرد.
استعمار مى داند هر کدام از آنان چگونه مى اندیشند و ذوق و سلیقه آنان چیست
و آیااگر به موقعیتى رسیدند براى منافع قدرتهاى بزرگ خطرى خواهند بود یا نه ؟ آیا تهدید و ترساندن در آن موثراست یا خیر؟اطرافیان هر یک چگونه مى اندیشند و... در دوران گذشته همه علما واطرافیان آنان پرونده داشتند و مورد شناسایى دقیق واقع شده بودند. بعید نیست که این برنامه اکنون هم اجرا بشود.
حوزه : نظر حضرت عالى این است که استعمار با برنامه عمل مى کند واگر حوزه هاى علمیه و علماى بزرگ و مدرسین با برنامه ریزى دقیق عمل نکنند ممکن است ناخواسته در دام شیادان استعمار گرفتار آیند.
استاد: همینطوراست روحانیت شیعه مستقل بوده و هست و خواهد بود. من منکراینها نیستم اما معتقدم که استعمار با نیرنگ و برنامه گاهى بزرگانى را قبضه مى کرده است و گر نه نمى شود با آنان سازش کرد. ما مراجعى داشته و داریم که هیچ سرسازش فرود نیاورده اند. مراجع ما تقریبا همه مردانى با ورع و تقوى و با علم بوده و هستند.اگراین صلاحیت ها را نمى داشتند که مرجع نمى شدند. در عین حال باید به نقشه ها و نیرنگهاى استعمار دقیقا بیندیشند و حواسشان جمع باشد که خوبان هم ممکن است گرفتار آیند و ندانسته به دام بیفتند.
حوزه : حوزه علمیه نجف آیااز نظر تبلیغى و فرهنگى فعال بود؟
استاد: تبلیغ در آن زمان در سخنرانیهایى خلاصه مى شد که غالبا وعاظ و خطباى ایرانى در مساجد محافل و بیوت علماى ایرانى ایراد مى کردند. سخنرانانى که گردانندگان این مجالس بودند بیشتر ازایران مى آمدند زیرا بخش مهمى از مردم مقیم کربلا نجف و کاظمین ایرانى بودند.از تهران شیراز اصفهان خراسان و...
روحانیون عرب به کیفیت دیگر منبر مى رفتن اول روضه اى مى خواندند و بعد به نقل تاریخ و داستان مى پرداختند. البته بعدا سبک سخنرانى ایرانیان در آن جا هم رواج پیدا کرد و گویندگان زبردستى میانشان پیدا شد. وعظ و خطابه وارشاد مرمداز طریق منبر در بین فضلا و طلاب ایرانى و غیرایرانى نجف معمول نبود زیرا جو و محیط فکرى اجازه نمى داد که طلاب به این فن روى بیاورند.
منبرى در آن جو فکرى با سواد و فقیه شناخته نمى شد واز موقعیت علمى و حوزوى بهره اى نداشت . به همین جهت تحصیل کردگان نجف وقتى که ایران بر مى گشتند غالبا سخنرانى بلد نبودند و باید خیلى طول مى کشید تا یاد بگیرند که چگونه مطالب را براى مردم تشریع کنند. بر عکس حوزه قم که علم و منبر را در خود جمع کرده بودند.امااز نظر فرهنگى در نجف روحانیون روشنفکرى که غالبا عرب بودند فعالیتهایى داشتند.از جمله : بیت مرحوم آل مظفر که چند برادر بودند با فضل و روشنفکر یکسرى کارهاى فرهنگى مى کردند.این برادران مرکزى تاسیس کرده بودند و به نام[ منتدى النشر] که در آنجا به برخى از طلاب آموزش وعظ و خطابه مى دادند و علاوه کتابهایى را هم منتشر مى کردند.
بااین گروه مخالفتهایى بویژه از طرف برخى از طلاب ایرانى مى شد. آخوندهاى ایرانى این نوع کارها رااز قماش دبیرستانهاى دولتى مى دانستنداز این روى علیه آن تشکیلات تبلیغ مى کردند.این تشکیلات آقایان مظفر بخاطر همکارى افراد موجه کم کم رشد کرد و بعد به همت و پشتکاراین آقایان [ دانشکده فقه] تاسیس شد و عده اى در آن جا درس خواندند و لیسانس گرفتند که اکنون در گوشه و کنار عراق ایران لبنان و... مصدر کار هستند .
برادران مظفر: شیخ محمدحسن شیخ محمدحسین و شیخ محمدرضا علاوه بر فعالیتهاى فوق تالیفاتى هم داشتند و همچنین درصد بودند که همراه جمعى دیگر دانشگاه بزرگى در کوفه تاسیس کنند. براى این منظور پول زیادى هم جمع آورى کرده بودند وامتیاز آن را هم از عبدالکریم قاسم گرفته بودند ولى حکومتهاى بعدى جلوى این کار را گرفتند. گویا [دانشکده فقه] را که نجف واقع بود دولتى کردند.
حرکتهاى فرهنگى خوبى شروع شده بود: نویسندگان نامى به تدریج به صحنه آمدند که طلیعه آنان مرحوم کاشف الغطا و مرحوم سید هبه الدین شهرستانى بودند. مرحوم شیخ آقا بزرگ هم شروع به نوشتن کتاب [ الذریعه] کرده بود که بعدها چاپ شد. کمااین که مرحوم علامه امینى جلد یکم[ الغدیر] راانتشار داد.اخیرا هم مرحوم شهید سیدمحمدباقر صدر به صحنه آمده بود که نبوغ فوق العاده اى داشت اگر کار مرجعیت به دست آن مرحوم مى افتاد خطر عظیمى براى استعمارگران بود. ´
او شخصیتى بود فیلسوف فقیه مفسر و آشناى به دانشهاى روز. من بر این عقیده ام که آن مرحوم را تنها صدام از بین نبرد بلکه یک برنامه کلى استعمارى بود که نگذارند[ خمینى] دومى در جهان اسلام قد علم کند.
حوزه : چرا استعمار روى حوزه علمیه نجف سرمایه گذارى فوق العاده اى کرده بود؟
استاد: حرکات ضداستعمارى در نجف سابقه دیرینه اى داردازاین روى استعمار گران این شهر و حوزه علمیه را شدیدا کنترل مى کردند که مبادا فردى از دستشان در برود و مردم را علیه آنان بشوراند.اگر کسى رااز دستشان در مى رفت و برخلاف برنامه ریزى آنان قیام مى کرد و علیه سلطه انگلیس تلاش مى کرد یااو را مانند مرحوم صدر به قتل مى رسانند و یا شخصیتش را ترور مى کردند که بیشتر راه دوم را برگزیده بودند.از راه تخریب وجهه افراد بهتر و سریعتر به مقصودشان مى رسیدند .
پس ازاستقلال عراق با موافقت انگلیس حکومتى روى کار آمد. در این حکومت از علما هم استفاده کردند از جمله :از مرحوم سید هبه الدین شهرستانى که وزیر فرهنگ شده بودند.ایشان تحولاتى در حوزه کارش ایجاد کرده بوداما پس از مدتى نابینا شد و در عراق معروف است که انگلیسیها وى را کور کرده اند.این سخن درست است یا نه نمى دانم . مرحوم کاشف الغطا در کتاب[ المثل العلیا فى
الاسلام لا فى بحمدون] به سیاست استعمارى انگلیس سخت حمله نموده و پرده از روى حوادث آن برهه از زمان برداشته است .
ادامه دارد.