نوع مقاله : مقاله پژوهشی
حوزه این دانشگاه معنوى و علوم و معارف اسلامى در طول عمر پر برت و در راستاى رسالت دینیش فرزانگان بسیارى را در دامان خویش پروریده و آنان را در جایگاه عظیم رهبرى دینى و راهبرى اجتماعى جاى داده است .
فرزانگانى که حیات و تداوم فرهنگ اسلامى را با تلاش وایثار و مجاهدت خویش تضمین کرده و شجره ایمان واعتقاد نسلها را در فصلهاى مختلف تاریخ بشر از هجوم لهیب استبداد حاکمان خود سر و آفات فرهنگهاى استعمارى و مکاتب الحادى درامان داشته اند.
حوزه چشمه سارى است که از متن حوزه هاى درسى گسترده[ سادقین علیهماالسلام] جوشیدن آغاز کرده و هزاران سال در عمق جوامع اسلامى جریان داشته است .
جریانى که گاه وسعت و گسترش یافته و زمانى در کویر مشکلات و سنگلاخ حوادث تضعیف گشته است .
صعود و نزول داشته است : اما در کوران سخت ترین هجومها نیز این جارى زلال محمدى نخشکیده است و همواره مردانى وارسته ازاین کوثر معنوى شهدایمان و آگاهى واخلاص وایثار نوشیده و به حیات راستین معنوى راه یافته و به هدایت انسانها قد برافراشته و به نبرد با ظلمتها قیام کرده اند.
عالمانى با حفظ و گردآورى مجموعه هاى
روایى و تدوین معارف اسلامى و شیعى منابع فقهى و فرهنگى و عقیدتى رااز معرض زوال و نابودى به دور داشته اند.
و فقیهانى با تفقه و تدبر در منابع اصیل اسلامى به بسط و گسترش فقه و حکام پایه هاى نظرى مکتب روى آورده و بناى ایمان نسلها رااز فروپاشى در برابر هجوم اندیشه هاى غیراسلامى و ضداسلامى مصونیت بخشیده اند.
و در کناراین همه مصلحان ژرف نگر و توانمندى که در تنگناهاى اجتماعى - سیاسى ملتها و در سخت ترین شرایط روزگاراستبداد به اصلاح گرى و عدالتخواهى برخاسته و براى احیاى ارزشهاى انسانى واسلامى و تحقق حاکمیت قوانین الهى و مبارزه با جهل و جور واستعمار و استکبار تا فراسوى تحمل تبعید و حبس و شکنجه واستقبال از شهادت پیش تاخته اند.
بى تردید یکى از سخت ترین ادوارى که بر حوزه هاى علمیه گذشته است دوره نفوذ و سلطه استعمارى امپریالیسم غرب و شرق براهرمهاى حکومتى واقتصادى و فرهنگى و نظامى کشورهاى اسلامى واز آن جمله ایران مى باشد.
از آنجا که هویت حوزه علمى دینى همان هویت اسلام ناب محمدى است واسلام در ماهیت و حقیقت خویش بر خلاف دیگر مکاتب دینى و علمى موجود به ابعاد مادى و معنوى فردى واجتماعى عبادى و سیاسى فرهنگى و نظامى جامعه اسلامى نظر دارد و در هیچ یک ازاین زمینه ها مجال بروز و ظهورى را براى بیگانگان باز نگذارده است . حوزه ها همواره چون سدى در برابر استعمارگران و مستبدان قرار داشته اند.
بدین ترتیب گسترش دایره نفوذ بیگانگان در موقعیتهاى سرنوشت ساز جوامع اسلامى بهره گیرى امپریالیسم از شیوه ها وابزار جدید در جهت به بند کشیدن ملتها و به تسلیم وا داشتن دولتها و تخدیر کردن اندیشه ها در جهان سوم کار حوزه هاى دینى را در راستاى هدایت نسلها و دفاع ازارزشهاى اسلامى و مبارزه با سلطه هاى فرهنگى واقتصادى و نظامى بیگانگان با دشوارى قابل ملاحظه اى مواجه ساخت .
حوزه در رویارویى بااستعمار
این اولین بار نبود که جوامع اسلامى با نیروهاى سلطه گر مواجه مى شد واستقلال و آزادى و فرهنگش مورد هجوم قرار مى گرفت ولى این بار به لحاظ نوع نفوذ و سلطه بسى پیچیده تر و دشوارتراز هر بار دیگر بود.
در هجوم مغول حرث و نسل استقلال و حریت فرهنگ و تمدن لطمه هاى فراوان دید ولى مردم هرگز دوست و دشمن را با هم اشتباه نگرفتند. مردم هرگز در برابر لطمه هایى که بر آنان وارد شده بود یک لحظه احساس انتقام از دشمن رااز دست ندادند و غیرت و ملیت و دیانت را به فراموشى نسپردند.
اما در هجوم امپریالیسم و سلطه فرهنگى
اقتصادى و نظامى آنان بر جهان سوم و جوامع اسلامى استکبار هم دانش و توان خویش را:از صنعت و تکنیک تعلیم و تربیت بهداشت و دموکراسى گرفته تا جامعه شناسى و مردم شناسى واسلام شناسى و شرق شناسى و ... به خدمت در آورده بود تا با بهترین شیوه و روش برترین دستاوردها را براى خویش تحصیل کند.
هم ثروت مادى و معنوى ملتها را بدزدد و هم صاحبان خانه را ناتوان و بى لیاقت و عقب مانده و نیازمند قیم معرفى کند.
هم ارزشهاى ملى و تمدن و شرافت ملتها را در مسلخ جباریت خویش با تهدید و شکنجه و تزویر به سکوت و رکود و مرگ وا دارد و هم مدال دموکراسى را تنها بر سینه خویش زیبنده نماید.
هم حکومتهاى مستبد را بر سر ملتها مسلط کند و هم خود را مدافع آزادى و رساننده نداى مظلومان تاریخ به گوش جهانیان جلوه دهد.
و خلاصه هم افساد کند وانسانها را به فساد و تباهى بکشد و هم مصلحان را عامل فساد و عقب ماندگى ملتها وانمود سازد و شگفت این که افکار و آمال خویش را به ملتهاى غارت شده تحت ستم بقبولاند.
این چیزى است که در گذشته تاریخ به این گستردگى و بااین ابعاد وجود نداشت و حوزه هاى علمى تنها در یکى دو قرن اخیر به شدت با آن مواجه گردید.
مواجهه اى سخت و بى امان و خونین !
چه بسیار عالمانى که دراین مصاف (مصاف حوزه بااستبداد و استعمار) شکنجه دیده و مظلومانه بردار شدند در تبعیدگاه غریبانه شهید گشتند و در زندانهاى استبداد دست و پاشان رااره کردند و جگرهاشان رااز پهلوهایشان بدر آوردند و یا بر روى شعله هاى آتش سرخشان کردند.
واین همه گر چه دشوار بود و توانفرما سخت بود و جانکاه مردافکن بود و فریاد برانگیز ولى داغى سخت تر و دردى عمیق تراز اینها نیز بود که نه بسیارى آن را مى شناختند و نه آن رااحساس مى کردند و نه از آن بیم داشتند.
شاید درد و دشوارى اصلى آن نیز در همین نکته نهفته بود که کمتر کسى آن رااحساس مى کرد و آنان که احساس مى کردند و هشدار مى دادند صدایشان کوتاه و سلاحشان کوتاه تر بود.
حوزه در نبردى پیچیده بااستکبار
این چنین بود که حوزه در نبردى سخت و پیچیده بااستکبار گام نهاد.
پیچیدگى دشوارى این رویارویى همانگونه که یادآور شدیم ناشى از شیوه ها و شگردهاى نو و پیش رفته و دقیقى بود که قدرتهاى استکبارى مسلط بر جهان به کار گرفته بودند.
حوزه در برابراین هجوم نامرئى همانند مردمى به سلاح یا با سلاحهاى ابتدایى در برابرارتشى مجهز به پیش رفته ترین سلاحهاى جنگى و شیمیایى والکترونیک بود.
حوزه دراین مصاف تنها سلاح واقعیت و
صداقت ایمان وایثار و[ از مردم بودن] و[ براى مردم بودن] را در دست داشت .
و تنها سلاح حوزه نفوذ معنوى بود.استکبار واستعمار پیر از دیر زمان وجوداین سلاح معنوى را در دست حوزه هااحساس کرد و به روشنى دریافته بود که سلطه نظامى واقتصادى در برابراین سلاح ناتوان است و بارها به زانو در آمده است .
این دریافتها دشمنان اسلام را به استفاده از شیوه هاى مرموز و برنده اى واداشت که حوزه ها را در برابر مردم و حتى کسانى که به ظاهر روحانى ولى در واقع دست ساخته حکومت واستعمار بودند قرار مى داد.
سنگرها یکى پس از دیگرى از دست حوزه ها و روحانیت بیرون کشیده مى شد واستعمار واستبداد قدم به قدم پیش مى آمد و جاى پایش را محکم مى کرد.
آنان خطر را شناسایى کرده و راه مقابله با آن را نیز دریافته بودند.
واین واقعیتى بود که بیدارترین شخصیت علمى و معنوى حوزه ها و هشیارترین فقیه عصر در کتاب ولایت فقیهش آن را با رساترین و روشن ترین بیان براى حوزه ها باز گفت و فرمود:
کارشناسان خارجى روى کشور ما مطالعه کردند همه مخازن زیرزمینى ها ما را که کجا طلا دارد کجا مس دارد و نفت و ... دست آوردند روحیه افراد ما را هم سنجیدند که چطورى است و دیدند تنها چیزى که نمى گذارد و نقشه هایشان عملى گردد و در مقابلشان سد مى باشد اسلام و روحانیت است . آنان قدرت اسلام را دیدند که براروپا سلطه پیدا کرد و دانستند که اسلام واقعى را نمى توانند تحت نفوذ خود در آورند و در فکرشان تصرف کنند لذااز روزاول کوشیدند که این خار رااز سر راه سیاست خود بر دارند واسلام را کوچک و روحانیت را ضایع کنند. با تبلیغات سوء این کا را هم کردند به طورى که امروزاسلام در نظر ما بیش از 4 تا مساله نیست !از طرفى بر آن شدند که فقها و علماى اسلام را که راس جمعیتهاى اسلامى قرار دارند با تهمت یا وسایل دیگر لکه دارد و ضایع نمایند1 ...
حضرت امام رضوان الله علیه در حساس ترین شرایط به عنوان تنها مرجعى که خطر را شناخته و جرات و قدرت و بیان و لیاقت اظهار آن را داشت دست خیانت استعمار را بر ملا ساخت .
حضرت امام قدس سره در گفتار یاد شده به دو محوراصلى اشاره دارد که مى توان همه تلاشهاى دیگر دشمنان اسلام را ذیل آن دو محور خلاصه کرد:
1. کوچک جلوه دادن اسلام و محدود معرفى کردن آن
2. تضعیف پایگاه اجتماعى حوزه ها و ضایع کردن روحانیت واز میان بردن حیثیت و جایگاه
روحانیت در میان ملتها.
تلاش استعمار در محدود نمودن اسلام
ما دراینجا سخن از رنجى به میان مى آوریم که گفتنش آسان ولى شناخت آن براى بسیارى دشوار و چه بسا ناممکن است .
والبته این امر همان چیزى است که ما آن را خطر مرموزاستعمار نام نهادیم زیرااگر دشمن به جاى برنامه ریزى و نفوذ در داخل پایگاه تفکر حوزوى تنها به تبلیغ علیه فقه و معارف و فرهنگ اسلام مى پرداخت غیرتمندان حوزوى و علماى دین بر مى آشفتند و در قبال آن در عمل و گفتار موضع مى گرفتند.
اگر دشمن فقط تبلیغ مى کرد که :اسلام داراى سیستم حکومتى و یا برنامه اى جهت اداره جوامع اسلامى و جهان نیست و یااحکام حدود و دیات و قضا و حقوق واقتصاداسلام قابل اجرا نبوده و کارآیى لازم را ندارد و یااسلام و قرآن و روحانیت قادر به پاسخگویى در برابر نیازهاى عصر خویش نمى باشند بدیهى است که حوزه ها و علما و فقها بر مى آشفتند و براى نقض تبلیغات واهى آنان به شدت وارد میدان عمل شده واسلام را آنگونه که شایسته است معرفى مى کردند تا لکه هاى اتهام بر دامانشان نگیرد ولى استعمارازاول شعار نداد تبلیغ نکرد بلکه نخست زمینه هاى تبلیغ و شعار را فراهم ساخت .
نخست با دسیسه هاى طولانى و پیچیده ذهن حوزه ها و فقها رااز مسائل جارى زمان به تئوریها و فرضیه هاى ذهنى و مدرسه اى در فقه واصول و فلسفه و کلام و چه بسااخلاق و عرفان مشغول داشت .
حوزه هاى درسى گرم بود سرها بر روى کتابها و دست ها و دهانها مشغول دفاع از نظریات ولى موضوع درسها چه ؟
سنت محمدى[ ص] اهداف رسالت پیامبر[ص] ولایت علوى[ ع] عدالت اجتماعى اقتصادى اسلامى حقوق اسلامى بین المللى شناخت آفات اجتماعى و شیوه هاى مقابله با آن جهاد امر به معروف و نهى از منکر و مظاهر عملى واجتماعى آن حج ابراهیمى و ...؟
یا بحث حسن قبح عقلى جمع حکم ظاهرى و واقعى چگونگى فرض شرط متاخر تجرد یا عدم تجرد ملائکه دوباره و صدباره بحث کردن احکام تخلى واستنجا نشان دادن نبوغ فکرى در خلق فرضیه هاى فقهى اى که به ذهن کمتر کسى مى آید تا چه رسد که وقوع خارجى پیدا کندو ...!
عجیب نخواهد بود که هم اکنون نیز کسانى با خواندن این سطور برآشوبند که مگر نباید حکم تخلى واستنجا بحث شود مگراینهااحکام اسلامى نیست ؟
بلى اینهااحکام اسلامى است ولى تا کى بایدبحث کرد و آخر هم به [ الاحوط] یا[ الاقوایى] قناعت نمود. آیا موضوع دیگرى که شایسته بحث و بازنگرى باشد وجود ندارد؟
ده ها کتاب و صدها حاشیه و درس خارج دراین زمینه نوشته شده و تشکیل یافته آیا بس نیست تا فرصتى هم به سایرابعاد فقه داده شود؟
براستى چه دشواراست پیدا کردن سررشته این گونه تفکرها که آغاز فقه را بحث طهارت و پایان آن را صلات قرار داده است .
براستى چه پیچیده است دریافت علل عینى تفکر جمود و خمودى انزوا و خودگرایى و تجزیه دیانت از سیاست و براى خدا بودن و با مردم بودن !
ما که دراینجاى تاریخ ایستاده ایم چگونه مى توانیم دو قرن گذشته را بکاویم جزاین که مى بینیم در همین روزگار که حوزه ها مشغول چنین مباحثى بودند استعمار به راحتى فرهنگ و حکومت واقتصاد و جوامع اسلامى را فتح کرد و در دست گرفت .
هم در پیش رو سدى را ندید و هم با تبلیغات گسترده امکان شکل گیرى هر سد را (به خیال خویش )از میان برداشت .
نفوذ پیچیده استعمار و دستگاه عقیدتى و فقهى و سیاسى واجتماعى ما همان نفوذ نامرئى و جنگ پنهانى است که بنیاد تمدن اسلامى رااز درون سایید.
بود 2 ...
تفکر جمود اخبارى گرى ذهن گرایى واقعیت گریزى علم ستیزى هراس از هرگونه تحول و نوآورى انزواطلبى ترجیح دادن درس و بحث بر میدان مبارزه مقدم شمردن خون و مال مسلمانان براصل اسلام و ... موریانه هایى بود که ناخودآگاه استوانه قوام جوامع اسلامى را سست و غیرقابل اطمینان کرده .
امام رضوان الله علیه دراین زمینه مى فرمود :
در طول سالیان دراز استعمارگران برنامه اى راانجام دادند و مع الاسف انجام گرفت و ثمرات خبیث خودش را هم تحویل ملتها داد و آن این معنا که : روحانیون باید در مساجد و در حجره ها و در زاویه ها منزوى باشند و تمام کارآنهااین است که : پیرمردانشان از منزل تا مسجد واز مسجد به منزل بروند و کناراز جامعه و بى توجه به چیزهایى که برجامعه مى گذرد باشند و حتى دخالت روحانیین دراموراجتماعى و سیاسى کشور یک ننگى بود و خلاف عدالت و مقام روحانیت وظیفه جوانهاى روحانى هم خزیدن در گوشه مدارس و حجره هاى مرطوب و فقط تحصیل علوم آن هم نه آن که مربوط به جامعه است و نه آن که مربوط به سیاست جامعه حتى لباس جندى جزء چیزهایى حساب مى شد که اگر روحانى آن لباس را به تن کنداز عدالت خارج مى شود و دخالت درامور سیاسى یک وضعى تعبیر شده بود که این بر خلاف روحانیت است ...این امرى بود که براى منزوى کردن و روحانیت و کشاندن آنها به گوشه هاى انزوا و حجره اى مدارس و گوشه هاى مسجد طرح ریزى شده .بود
این عوامل در مجموع زمینه تنگ نظرى و
تک بعدى شدن حوزه ها را در رابطه با شناخت مکتب هم مى آورد و چنین بود که حوزه ها در طول سالیان دراز ازارائه یک توضیح المسائل پافراتر ننهاد. توضیح المسائلى که در طول یک قرن مسائلش و موضعاتش تنوع و تقویت نیافته بود.
این باورها و ذهنیتها سبب گردید تااولین و آخرین شرط ورود به حوزه گذاشتن عمامه باشد و گویاترین نشانه لیاقت و صلاحیت معنوى یک طلبه تراشیدن سر کج راه رفتن سرپایین انداختن و هیچ چیز را ندیدن !
بدیهى است که هرگاه چنین محدودیت و بینشى بر تبیین گران دین حاکم شود به ناچار آنچه ایشان به عنوان دین ارائه کننداز همان محدودیت برخوردار خواهد بود.
تدارک این واقعیت ضرورى است که حتى در همین روزگار تیره حوزه هاى علمیه از وجود تک ستارگانى که مواقعیتها را درک کرده و علیه محدودیتها و جمودها مبارزه مى کردند خالى نبوده است : میرزاى بزرگ شیرازى نائینى سیدجمال اسدآبادى مدرس و مدرسها و سرآمد همه آنان امام خمینى (رضوان الله علیهم اجمعین ) از میان همین حوزه ها قد برافراشتند واین بدان خاطراست که اسلام به هر حال قدرت و خلاقیت و سازندگى خود رااز دست نداده بود واز دست نخواهد داد.
اسلام چون خورشیدى در وراى برداشتها تنگ نظریها و محدوداندیشها مى درخشد و مفسرانى که با نارسایى دانش و بینش خویش به تفسیر آفتاب اسلام نشسته اند تنها خود رااز جامعیت آن بى بهره ساخته اند و هرگز توان آن را نداشته و نخواهد داشت که جلوى همه اندیشه ها را سد کنند و نگذارند که دیگران نیز به واقعیت آن دست یابند.
این است که امام راحل[ ره] با آن همه درد و رنجى که از قشر متحجر حوزه ها داشت و با آن همه خون دلى که از جمود برخى حوزویان خورده بود به این حقیقت سخت باور داشت که به هر حال آنچه ازاسلام تاکنون باقى مانده است باز هم در پرتو حقیقت حوزه ها و تلاش فقهاى راستین بوده و مى فرموده :
علماى دین باور در همین حوزه ها تربیت شدند صغوف خویش رااز دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامى مان نشات گرفته از همین بارقه است 3 .
بنابراین منظوراز طرح مشکلات که استعمار براى حوزه ها به وجود آورد و متاسفانه برخى ناآگاهان نیز با دست خود آن را تقویت کردند اولا تبیین و ترسیم گذشته دردها و رنجهاى حوزه براى آیندگان و ثانیا ترسیم نقش امام در تحول حوزه ها و ثالثا نقد بازمانده هاى تفکر جمود و تحجر در حوزه هاست.
تلاش استعمار درتضعیف پایگاه اجتماعى
حصار نامرئى و خیزنده اى که استعمار به
شکلى مرموز برگرداندیشه حوزویان در گذشته کشیده بود و ناخودآگاه آنان رااز پرداختن به مسائل ضرورى و نیازهاى زمان و عصر خویش به سوى بحثهاى نظرى کم فایده یا بى فایده سوق داده بود زمینه تبلیغات گسترده و همه جانبه دشمنان اسلام را علیه روحانیت و تفکراصیل اسلامى فراهم مى آورد.
زیرا محصور گشتن حوزه ها و کرسیهاى درسى و فقهى و نظرى به مسائل و احکام عبادى و بى توجهى به مسائل اجتماعى و سیاسى و حکومتى و قضایى و حقوقى اسلام و در نتیجه کناره گیرى روحانیان از صحنه هاى عملى جامعه اسلامى و واقعیتهایى که در جهان و حتى در جامعه خود آنان نسبت به اسلام و مسلمانان مى گذشت پیوند میان آنان وامت را به سردى وانفصال کشانده و جایگاه اجتماعى آنان را تنزل مى بخشید. تا آنجا که استعمار توانست ازافکار واندیشه مردمان عامى و نیز جناح تحصیل کرده روشنفکران جامعه علیه اسلام و روحانیت استفاده کند .
مردمى که یک روز با فتواى تاریخى مرجع شیعه نفوذ علنى استعمار را با شدیدترین موانع روبرو ساختند و کار دشمنان را به فضاحت کشاندند در دوره هاى بعد بسیارى از آنان ناخودآگاه بلندگوى شعارهاى استعمارى شدند.
والبته آنچه زمینه تاثیر تبلیغات اجانب و دشمنان و نیزانحراف افکار جامعه را فراهم آورده بود عملکرد خود حوزه و بسیارى از روحانیان و عالمانى بود که به جاى پرداختن به نیازها و مشکلات مردم و واقعیتهاى زمان خود را در حصار برداشتهاى محدود خود محبوس کرده بودند و حتى تحقیر و توهین مردم را براى خود حسنه و تحمل آن را صبر و مقاومت مى شمردند.
امام رضوان الله علیه در آن روزگار به منظور هشدار دادن به حوزه ها مى فرمود:
تبلیغات سوء آنها متاسفانه موثر واقع شده است .الان گذشته از عامه مردم طبقه تحصیل کرده چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى اسلام را درست نفهمیده اند واز آن تصور خطایى دارند همانطور که مردم افراد[ غریب] را نمى شناسند اسلام را هم نمى شناسند و در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مى کند. چنان که کسى بخواهداسلام را آن طور که هست معرفى کند مردم به این زودیها باورشان نمى آید بلکه عمال استعمار در حوزه ها هیاهو و جنجال بپا مى کنند4 ...
امام دراین بیان نخست زمینه را ترسیم کرده و سپس به عوارض ناگوار آن اشاره نموده و مى فرماید:
دستهاى اجانب براى این که مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند ازاسلام منحرف کنند وسوسه کرده اند که :اسلام چیزى ندارد.اسلام پاره اى احکام حیض و نفاس است !
آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند! حق هم همین است آخوندهایى که اصلا به فکر معرفى نظریات و نظامات و جهان بینى اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کارى مى کنند که آنها مى گویند و سایر کتابهاى (فصول ) اسلام را فراموش کرده اند باید مورد چنین اشکالات و جملاتى قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند مگر خارجى ها تنها مقصرند؟البته بیگانگان ... به واسطه اهمالى که در حوزه هاى روحانیت شده موفق گشته اند. کسانى در بین ما روحانیون بوده اند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کرده اند تا وضع چنین شده است 5 ...
بایدى که امام (قدس سره ) دراین بیان فرموده بایدانشائى نیست بلکه نشانگر واقعیتى است که گریزاز آن ممکن نبوده است .
اتهام ارتجاع
آن روز حوزه و حوزویان در قبال مسائل و واقعیتهاى اجتماعى از یکسو و موضع گیریهاى ناشیانه و حساب نشده برخى حوزویان در قبال پدیده هاى زمان و عدم توانایى بسیارى از آنان در زمینه نقد و تحلیل روند سیاسى و حکومتى واجتماعى واقتصادى و فرهنگى جامعه از دیگر سو سبب گردید تا نو گرایان و متجددان و نیز روشنفکران اصلاح طلب حوزه ها را به ارتجاع و واپسگرایى و عدم لیاقت و کارآیى متهم کنند.
و دراین میان هر گاه عالم و فقیهى هشیار و زمان شناس این سکوت مرگبار را مى شکست و در برابر جریانهاى سیاسى - فرهنگى حکومتهاى وابسته به استعمار موضع زنده و سازنده اى اتخاذ مى کرد و به نقد و تحلیل مسائل جارى زمان مى پرداخت از دو جناح مورد حمله قرار مى گرفت .
1. جناح داخلى که تحت القائات استعمار و سیاست بازان و عناصر وابسته به قدرت هاى حاکم رخوت و سکوت و عدم دخالت درامور جامعه را شان روحانیت دانسته و خلاف آن را خارج از ذى معنوى روحانیت تلقى مى کردند و تا آنجا پیش مى تاختند که مصلحان و قیامگران و رخت شکننان را به بى دینى متهم مى ساختند.این امر تا به آنجا تلخ و ناگوار بوده که حضرت امام قدس سره حتى تا پایان عمر درد و رنج آن را فراموش نکرده بود و مى فرمود:
[ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کارى ترازاغیار بوده و هست . در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگویى شاه خائن است بلافاصله جواب مى شنیدى که : شاه شیعه است !
عده اى مقدس نماى واپس گرا همه چیز را حرام مى دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند].
2. جناح وابستگان به استعمار که اینان خود نیز دو طیف بودند که هر یک بازوى دیگرى به شمار مى آمد:
یک طیف وابستگان فرهنگى استعمار و خودباختگى و خود فروختگان و فرنگ رفتگانى که تمامى شرف و حیثیت و ملیت وایمانشان را در فرنگ جا گذاشته بودند و تنها چیزى را که به ارمغان آورده بودند غرور کاذب چند واژه لاتینى و قیافه غربى بود.
و طیف دیگر دولتمردان و مزدورانى بودند که در پرتو حمایت قدرتهاى استعمارى به حاکمیت و سلطه دست یافته و ماموریت داشتند تا زمینه نفوذ و قدرت اربابان خویش را در متن فرهنگ و جامعه اسلامى هر چه فراهم تر کرده و موقعیت آنان رااستحکام بخشند.
این دو طیف تجرد و ترقى خواهى را شعار قرار داده و تمامى اصالتهاى فرهنگ وارزشهاى اسلامى و ملى را قربانى آن مى کردند و هر گاه از سوى حوزه و روحانیت مقاومتى در برابر آنان مشاهده مى گردید آن را به ارتجاع و واپسگرایى متهم مى نمودند. (دقیقا نظیر آنچه که امروز جهان اسلام و حرکتهاى اسلامى در صحنه بین المللى با آن مواجهند یعنى اتهام بنیادگرایى که از سوى قدرتهاى استکبارى جهان بدانان زده مى شود)! .
در چنین شرایطى باز هم این صداى حق طلب آن مرد بیدار بود که بر پیکر شب نوایان مى تاخت و هشدار مى داد و مى گفت :
[بعضى از نویسندگان ما حمله به دین و دیندارى و روحانیت را بر خود لازم دانسته بدون آن که خودشان نیز مقصودى جز
فتنه انگیزى داشته باشند با قلمهاى ننگین خود اوراقى را سیاه کرده بین توده پخش کرده اند...
این ماجراجویان بى خرد اشتباهکارى و عوامفریبى رااز دست نمى دهند و به مردم چنین وانمود مى کنند که ملاها یکسره حکم خرد و فرمان عقل را کنار گذاشته تمام کارها را بااستخاره انجام مى دهند] 7 ....
این اعترافیه خود حکم تاریخ را دارد و مى نمایاند که در آن روز به اصطلاح نویسندگان و قلم به دستان موید رژیم تحت چه عناوین و مسائلى سعى در کوچک نمایاندن روحانیت در چشم جامعه داشته اند.
درست زمانى که روحانیت مبارزه سرسختش را در سالهاى : 41 و 42 علیه شاه خائن شروع کرد شاه روحانیت متعهد و مسوول را[ ارتجاع سیاه] نامید .
واین تنها سردمداران رژیم نبودند که چنین اظهار مى داشتند بلکه دستگاه حکومتى با تمام توانش این تفکر را رواج مى داد. و حتى شعر را به استخدام ترویج این فکر درآوردندو در تحقیر و توهین به روحانیان شعرها سرودند.
این فشارها و توهین ها براى جدا کردن نسلهاى جوان از حوزه ها و روحانیت و نیزز بى اعتبار کردن روحانیت در نظر مردم بود.
تعارض حوزه و دانشگاه
بى تردیداز پیامدهاى آنچه تاکنون گفتیم فاصله افتادن میان حوزه ها و نسلى به که تحت آموزش و تعلیم دانشگاه دولتى آن عصر پرورش مى یافتند.
با توجه به این خصوصیت که این تنها رژیم نبود که نسل دانشگاهى را از حوزه مى راند بلکه خود روحانیون با ژستها و منشهاى مقدس مابانه و تکفیر و توبیخها وانتقادهاى سطحى و با شکل ناقص و کم رنگى که از معارف اسلامى به جامعه عرضه مى داشتند زمینه را براى این تباعد بلکه تعارض غیرمستقیم هموار مى داشتند.
امام رضوان الله علیه در گزارش پندآموز خویش ازاین مساله تلخ مى فرمود:
لکن یک جایى نقشه شان گرفت و آن جدا کردن روحانیت از دانشگاهها.
یک روحانى حق نداشت از یک دانشگاهى صحبت بکند مى گفتند: مارکسیت است ...
دانشگاهى هم آخوند را به نظرش مى آمد که یک موجود مضرى است که انگلیسیها آورده اند گذاشتنداینجا...
روحانیت را پیش مردم ساقط کردند از بین بردند جدا کردند قشر روحانى رااز قشر روشنفکر متجدد] 10 ... .
بدیهى است که این تنافر و ضدیت از متن حوزه و دانشگاه نبود بلکه نشات گرفته از
تبلیغات و شگردهایى بود که استعمار در مورد هر دو جناح به کار مى گرفت چه این که به فرموده امام( ره) [ این دو قشر مغز متفکر جامعه اند].
دشمنان اسلام و جوامع اسلامى این را یافته بودند که اگراین دو قشر رااز هم جدا کرده و دور نگاهدارند در پرتو تعارض و ضدیت آنان به امیال خود دست خواهند یافت .
[ این دو قشراگر با هم اتصال پیدا بکنند اینها نمى توانند مقاصد خودشان راانجام بدهند] 11 ...
گویاترین دلیل براین که دورى حوزه و دانشگاه از یکدیگر برخاسته از ماهیت آن دو نبود روحانیانى بودند که براى شکستن این دیوار فراق و دورانداختن این عینک بدبینى قدم به محیط دانشگاه نهادند.
واز سوى دیگر جوانان دانشگاهى با شناخت حقیقى روحانیان و روحانیان حقیقى بدانان علاقمند شدند و دل بستند. و هر دو با هم حقیقت مکتب و فرهنگ خویش را باز یافتند.
بدبین نمودن مردم به روحانیان
و سرانجام درد آورترین مشکلى که استعمار وایادى آن براى حوزه و روحانیت به وجود آورد دورساختن مردم از آنان بود.
حوزه اى که مى بایست در متن جامعه جارى باشد حوزه اى که از قلب امت مى جوشد و مردمى ترین مردم در آن رشد مى یابند چگونه مى توانست این مشکل را تحمل کند و دوام بیاورد.
تحمل زجرها شکنجه ها تهمتها و توهینهااز سوى حاکمان و زورمداران و زراندوزان امکان داشت ولى تحمل تحقیرها اتهامها و بدبینى هاى مردم چه ؟
اتهام مفت خورى بیکارگى بدیمنى و بدقدمى و ...
بگذار تا نمونه اى ازاین اتهامها رااز گفته هاى دردمندانه آن مصلحى بیاوریم که دردهاى گذشته را باز مى گفت تا عبرتى براى حال و هشدارى براى آینده باشد.
او دراینجا سخن از تنهایى مصلحان و فاصله گرفتن مردم از آنان دارد مى گوید:
[ آن روزى که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد باز یک آخوند بود توى مجلس به اسم[ مدرس] که مقابل آن مى ایستاد و مى گفت که : نه !
... منتها مردم همراه نبودند مجهز نشده بودند تبلیغات جورى کرده بود که مردم آخوند را سواراتومبیل نمى کردند خدا مى داند مرحوم آشیخ عباس تهرانى ( ره) گفت که : مى خواستم اراک سوار اتومبیل بشوم شوفر گفت : ما دو طایفه را سوار نمى کنیم : یکى آخوند را و یکى فاحشه ها را! وضع آخونداین جور شده بود آن روز یعنى این جور کرده بودند جدا کردنداینها رااز ملت] 12 ... .
امام( ره) در لابلاى گزارشهاى عبرت آموز خویش از گذشته اندوهبار حوزه ها و روحانیت نمونه هاى بسیار دارد. آنجا که بنزین ماشین تمام مى شود و راننده تمام شدن بنزین ماشین رااز نحوست قدم او معرفى مى کند! و ... ولى کوتاه سخنش این است :
[آخوند را چنان مبتذل کرده بودند که آخوند نمى توانست وعظ بکند نه از دست دولتها بلکه از دست مردم . مردم را طورى کرده بودند که بگویند:این آخوندها همه دربارى هستند از آن طرف دربار آخوندها را مى کوبید!... به اینها (دربارى ها) تزریق کرده بودند که ملا را (که ممکن است در مقابل قدرتهاى بایستد) بایداو را در بین ملت خودش بشکنند و ملت رااز آخوند جدا بکنند] 13 ... .
هیچ روحانى آگاه و غیرتمندى نیست که آن روزگاران را دیده باشد و صدها بلکه هزارها زخم از طعن و توهین و تحقیر گول خوردگان بر قلب نداشته باشد.
باز گفتن آنچه براسلام و حوزه و روحانیت گذشت هرگز میسر نیست و ما تنها نمونه اى از آن را از کلام امام آوردیم تا بتوانیم دراین نگرش اجتماعى دورنمایى از گذشته رقت بار حوزه و روحانیت را ترسیم کنیم و نشان دهیم که نقش امام در تحول حوزه ها تا چه اندازه مهم بوده است .
از یاد بردن واقعیتهاى گذشته
مى تواند تلخیهاى آینده را در پى داشته باشد. پس خود گذشته مان را مرور کنیم و حال مان را بنگریم و آینده مان را رقم زنیم .
تا حضیض را ننگریم اوج عزت را نخواهیم شناخت و قدر نخواهیم دانست .
طلاب جوانى که پس ازانقلاب قدم در حوزه ها نهاده اند باید چهره هاى رنجدیده و قلبهاى خونین مصلحان نسل خویش را بشناسند و نیز دیرینه جریان جمود و خرفتى را که هنوزاز حوزه ها ریشه کن نشده است تشخیص داده و با آن بستیزند.
صلاى رحیل آغاز تحول حوزه ها
سایه سالها رکود قامت رشید و پویاى حوزه را زمین گیر کرده بود. پوسته این پیکر به سردى مى گرایید و چون آتشفشانى که صدها سال دم بر نیاورده باشد بر پهلوهایش سنگینى گام راهگذاران استعمار و حکومتهاى مستبد و خود فروخته را به سختى تحمل مى کرد.
سنگواره هاى گداخته اش که روزى تا عمق استخوان مستکبران تاریخ را آتش زده بود اکنون در چشم بیگانگان شیئى باستانى مى نمود.
استبداد داخلى خنجر را بر قلب این پیکاراز پانشسته فرو کند.
و راهگذاران غریبه مى خواستند تاانتقام خویش را براى همیشه از این آتشفشان دشمن سوز بگیرند و آن را به تیشه هاى خود قطعه قطعه کنند.
آخرین خنجر فرود آمدامااز زیر آن پوسته به سردى گراییده خون گرم و تازه جوشید خونى به گرمى خون ثارالله .
آخرین پتکهاى غیض اسلام ستیزان بر قله هاى خاموش این مناره فرونشست امااین بار پتکشان حقارت نیافرید و خمودى نیفزود قطعه قطعه نکرد.
این بار آتشفشان غیرت این نسل به جوش آمد خروش بر آورد و زبانه کشید.
در میان انبوه خستگان ملول قامتى بلندتراز همه مصلحان تاریخ حوزه به پاایستاد و صلا در داد.
[ هان اى روحانیون اسلامى !
اى علماى ربانى !
اى دانشمندان دین دار... موعظت خداى جهان را بخوانید و یگانه راه اسلامى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید...
امروز روزى است که نسیم روحانى الهى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روزاست ...
امروز چه عذرى در محکمه خدا دارید این چه ضعف و بیچارگى است که شماها را فرا گرفته] 14 !
این صلا صلاى روح الله بود که نسلهاى خفته را بیدار کرد.
نفسهاى او روح حیات را در کالبد شلاق خورده
حوزه دوانید.
آهنگ سخنش طنین پیروزى داشت وافق نگاهش نوید سحر مى داد.
مردانى چون : تکه هاى فولاد گرداگرداو را گرفتند.
مردانى که سخت ترین هجوم ها و شلاقها و شکنجه ها و طولانى ترین تبعیدها و زندانها دلهایشان را نلرزانید.
[ تنها راه حل مبارزه وایثار و خون بود که خداوند وسیله اى را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگین که به طرف اسلام شلیک مى شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
اولین و مهمترین فصل خوین مبارزه در عاشوراى پانزده خرداد رقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله به گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنهااین بود مقابله را آسان مى نمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله : حیله و مقدس مابى و تحجر بود گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتراز باروت و سرب جگر و جان را مى سوخت و مى دارید] 15 .
آرى عصر بیدارى و تحول حوزه ها آغاز شد.
فصل حرکت و پویایى و عزت و شرافت فرا رسیداما برخى شاخه ها و حتى درختان تناور چنان در سرماى سردالقائات دشمن خشک شده بود که بیدارى را نمى پذیرفت !
دست پروردگان تفکراستعمارى آسایش طلبان منزوى صداى سحرخوان نواى رحیل را خوش نداشتند!
پوستهاشان یخ زده بود شلاق طعن و نفرت استعماریان برایشان دردى نداشت تااز آن بگریزند.
احساس نداشتند تا ضجه دردمندان و آگاهان و مصلحان را دریابند.
درکى نداشتند تا حقیقت دین و دیندارى را بفهمند.
بینشى نداشتند تا آینده اسلام و جوامع اسلامى را ببینند.
ذکر لبهاشان کلمه[ لا] بوداما نه به زورمداران و زرپرستان و اسلام ستیزان و ظالمان بلکه به هر حرکت نو و فصل تازه اى که بخواهد شکوفه اى برویاند!
حرکت خیزنده و مرموز تفکراستعمارى[ جدایى دین از سیاست] اینجا بود که کارآیى و مشکل آفرینى اصلى و نهایى خود را به تجربه مى گذاشت .
دینمداران صورى مى خواستنداین بار نیز صداى دین را با حربه دین خاموش کنند ولى این صدا چون دیگر صداها نبود در جوهره اش رمز قوام و پایدارى و جاودانگى مى درخشید نوگویى تاریخ آینده رااو با نوک قلمش تدوین مى کرد پیامهایش اخبارهایى به گونه انشاء بود براى نسلى که تازه چشمانش را در آفتاب بیدارى برهم مى فشرد و هنوز طعم استبداد و تک تازیهاى دشمن رااز یاد نبرده بلکه لمس
مى کرد.
براى نسلى که هنوز براستى خود را باور نکرده بود سخن از حکومت اسلامى و به حاکمیت رسیدن آنان و زوال حکومت استبداد به میان مى آورد.
سخنى با قاطعیت و بى هیچ تردید و تزلزل .
این گوشه اى از سخنان نافذ و پر صلابت او با نسل حوزه هاست :
شمااین افسردگى رااز خود دور کنید برنامه روش تبلیغات خودتان را تکمیل نمایید و در معرفى اسلام جدیت به خرج دهید و تصمیم به تشکیل حکومت اسلام بگیرید و دراین راه پیشقدم شوید و دست به دست مردم مبارز و آزادیخواه بدهید حکومت اسلامى قطعا برقرار خواهد شد. به خودتان اطمینان داشته باشید. شما که این قدرت رو جرات و تدبیر را دارید که براى آزادى واستقلال ملت مبارزه مى کنید. شما که توانسته اید مردم را بیدار و به مبارزه وادار کنید . 16 ...
براستى انسان نمى داند که او براى حوزه ها راه مبارزه و حرکت و نوع وظیفه را تعیین مى کرد از آنچه مى خواست قطعا رخ دهد گزارش مى داد.
به هر حال او تلاشى به امان را آغاز کرده بود و دراین راستا هدفى جز خدا و یارى دین او نداشت .
او مردى بود که در بینشها و نگرشهاى مکتبى و نیز خصلتهاى فردى و اجتماعیش کم نظیر بلکه به لحاظ جامعیت این شوون بى نظیر بود.
براى برانداختن نسل استعمار واستبداد تنها به طلاب جوان و حوزه هاى علمیه نظر داشت و بیدارى توده هاى را رهین تلاش و کوشش آنان مى دانست و مى گفت :
[من از شما فرزندان عزیز که دلم به شما خوش است و دلم به چهره هاى شما خوش است وازاین صورتهاى نورانى حظ مى برم] 17 .
او معتقد بود که منشا صلاح جامعه صلاح حوزه و منشا بیدارى جامعه بیدارى حوزه است .
پس براى متحول ساختن جامعه و نظام اجتماعى باید نخست حوزه ها را متحول کرد.
حضرت امام قدفس سره براى پیمودن این مسیر دشوار از شیوه هاى و اصولى بهره جست که سرانجام همان شیوه ها واصول به تحول حوزه ها و تکامل روح دینى در جامعه منتهى گردید که از جمله آن شیوه هاى و اصول مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- یادآورى مسوولیتهاى راستین به حوزه ها:
مهمترین مشکل عالمان دین دراعصاراخیر سکوت و ناامیدى از موفقیت بوده است ولى امام از آنجا که خود را مکلف به انجام وظیفه مى دانست و نه تحصیل نتیجه هرگز لحظه اى در برابرانحرافها و کجیها سکوت نکرد و همانند
انسانى در صحنه امر به معروف و نهى از منکر قدم نهاد که گویى به موفقیت خوداذعان داشت .
او در برابر هر جمود و کوتاه نگرى بر مى آشفت .
به کسانى که فقه و درس و بحث و حفظ حوزه علمیه را بهانه گریزاز انجام وظایف دینى قرار دادن بوده بودند مى فرمود:
[فقه و درس و بحث براى حفظ اسلام است . آن روزى که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند باید بروند. آن روزى که اسلام محتاج به این است که حوزه ها تعطیل بشود و مشغول به یک کارى بشوند براى حفظ بیضه اسلام باید درس تعطیل بشود] 18 .
او یکایک مسوولیتهاى عالمان حوزه را بدانها یادآورى مى کرد.
و مى فرمود:
[ما وظیفه داریم مردم محروم و مظلوم را نجات دهیم].
[علماى اسلام موظفند باانحصارطلبى واستفاده هاى نامشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثرى گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار درناز و نعمت بسر برند].
[مسلمانان مخصوصا علماى اسلام موطفنداسلام واحکام آن را گسترش بدهند و به مردم دنیا معرفى نمایند].
[شرع و عقل حکم مى کند که باید نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت : ضداصلامى یا غیراسلامى ادامه پیدا کند].
[ما مکلف هستیم که اسلام را حفظ کنیم .این تکلیف از واجبات مهم است حتى از نماز و روزه واجب تراست . همین تکلیف است که ایجاب مى کند: خونها درانجام آن ریخته شود از خون امام حسین[ ع] که بالاتر نبود براى اسلام ریخته شد].
[وظیفه فقهاست که عقاید واحکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و به مردم تعلیم دهند تا زمینه براى اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود]....
[آیا براى ما کافى است که فقط نجف را داشته باشیم ؟ که آن را هم نداریم]!
[شما نسل جوان حوزه هاى روحانیت باید زنده باشید وامر خدا را زنده نگاهدارید] 19 .
و آنگاه که این رهنمودها و هشدارها را کافى نمى یافت خروش بر مى آورد که :
[نجف چرااین قدر خواب است ؟ مگر ما مسؤول نیستیم ؟ مگر وظایف ما منحصر به این است که درس بخوانیم ؟
آقایان بهوش بیایید. نجف را بیدار کنید]....
[آیا کفایت مى کند که در مسجد جمع شویم و فقه واصول بخوانیم و از همه جهات مسلمین غافل باشیم ؟ غافل ازاین باشیم که یهود مى خواهد کشورهاى اسلامى را تصرف کند]!
آیا موظف نیستیم این جنایات را اقلا ذکر کنیم ...!
آیا سخن گفتن با مرجعیت منافات دارد 20 !
او چون شمعى مى سوخت تا حوزه ها در پرتو نور و بینش او راه مبارزه و حرکت را بپویند.
-2پرداختن به اصول
در حوزه ها کسانى یافت مى شدند که گاه ازانحرافهاى دینى در جامعه آن روز نگران بودند و لب به شکوه و شکایت مى گشودند ولى همواره مسائل جزئى را در دایره اى جزئى مطرح مى کردند که گویى این مشکلات به وسیله زنجیره حکومت و حاکمیت غیراسلامى به هم مربوط نشده است .
اما حضرت امام رضوان الله علیه به جاى اندیشیدن به مسائل جزئى که احیانا موجب انحراف از مسیراصلى نیز مى شود سعى در ریشه کن کردن عوامل آفت داشت و مى فرمود:
[ امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مى کند... ماامر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده و به مواردى که ضررش براى خودافرادى است که
مرتکب مى شوند یا تکرار مى کنند محصور ساخته ایم ... مثلااگر دراتوبوسى نشسته ایم موسیقى گرفتند یا فلان قهوه خانه کار خلافى را مرتکب شد یا در وسط بازار کسى روزه خورد منکرات مى باشند و بایداز آن نهى کرد! و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم .
آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام رااز بین مى برند حقوق ضعفا راپایمال مى کنند و ... باید نهى از منکر کرد] 21 .
3- شناخت و معرفى اسلام به عنوان دینى جامع و جهانى
چنانکه قبلا بدان اشارت رفت از دیگر نقایص حوزه در رابطه با شناخت اسلام و معارف اسلامى و نیز شناساندن آن عدم جامعیت و تک بعدى شدن علماو فقها در زمینه هاى فقه واصول آنهم در برخى ازابواب آن بود.
امام براى وسعت بخشیدن به نظرگاه حوزه ها نسبت به معارف اسلامى تلاشى مصرانه داشت و مى فرمود:
[بر علماى اعلام است که تمام شوون اسلام را تدوین و بیان کنند و به تمام دنیا عرضه نمایند واگرامکانات اجازه داد فرستنده اى پیدا کنند و حقایق اسلام را به صورت وسیعترى بیان نمایند] 22 .
دراین راستا بود که امام (ره) در بیان معناى [حوادث واقعه] مى فرمود:
حوادث واقعه چه چیزاست ؟ همین حوادث سیاسى است. (اما الحوادث الواقعه) درح وادث واقعه به فقها رجوع کنید. حوادث همین سیاست هاست . این حادثه ها عبارت ازامور جارى است که براى ملتها پیش مى آید... و الامساله گفتن واحکام شرعى را بیان کردن جزء حوادث واقعه نیست بلکه چیزهایى است که مرسوم بوده است 23 .
براین اساس بود که ویژگى هاى یک مجتهد واقعى را چنین مى دانست :
[یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیراسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شان مجتهداست واقعا مدیر و مدبر باشد.
حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه علمى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است
حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه برخورد با تمام معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است .
فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان واجتماع از گهواره تا گور است .
4- گستردن افقى به گسترده جغرافیاى زمین در برابر حوزه ها.
حوزه اى که در روزگار گذشته در
چهار دیوارى استبداد حاکمان محصور بود و براى ارشاد و هدایت روستایى دورافتاده با صدها مشکل روبرو مى گشت و براى رساندن پیام خویش به مردم کمترین امکانات را در اختیار داشت با رهبرى امام رضوان الله علیه افق گسترده اى در برابر کار و تلاش واندیشه اش گشوده شد.
افقى که همت آنان رااز تبلیغ محیطى کوچک به تبلیغ یک نسل و یک جامعه ارتقا نجشید.
کسانى که در گذشته اجازه نمى یافتند تا در مدارس ابتدایى و راهنمایى حضور یابند و با نوخاستگان این نسل سخن گویند کلاسهاى دانشگاه برویشان گشوده شد تا معارف دین و حقایق اسلام را با فرصت و مجال کافى براى نسلهاى جوان باز گویند.
امام رضوان الله علیه دراین زمینه مى فرمود :
[آقایان توجه داشته باشند همیشه دنبال مسائل واقعى بروند] 24 .
یعنى مسائل ذهنى ومباحثات نظرى و تئوریک آنان رااز پرداختن به واقعیتهایى که جهان اسلام بدان نیازمنداست باز ندارد.
[ما که مى خواهیم انقلابمان را صادر کنیم نمى خواهیم با شمشیر باشد بلکه مى خواهیم با تبلیغ باشد] 25 .
[ اگر ما همه زبانها را براى تبلیغ اسلام بدانیم عبادتى بزرگ است ما با زبان اینجا که نمى توانیم براى مردم آمریکا و سایر کشورها مسائل اسلام را بگوییم .امروز اسلام دراکثر کشورها مطرح است] 26 ...
سخن دراین زمینه و ده ها زمینه دیگر از امام راحل (ره) بسیاراست و مجال این دفتر گستردگى و تنوع و بیان تفصیلى و حتى اجمالى همه آنها را بر نمى تابد.
مى خواستیم بااین پیمانه نشانى از کوثر وجود و برکات قیام و رهبرى آن بزرگ داده باشیم و با نوشیدن جرعه اى قلب ناآرام خویش را دراولین سالگرد رحلت و عروج ملکوتیش تسکین دهیم .
ولى چسان ؟ که هر جرعه از کلام و پیام او را که نوشیدیم تشنه تر شدیم واکنون که به پایان این نوشته نزدیک مى شویم خود را درالتهاب و عطشى گران تر مى یابیم .
براستى ما حوزویان قدراین همه بیدارى عزت و آزادى و شرافت و خودآگاهى و خودباورى را که در پرتو قیام و کلام آن روح خدا به دست آوردیم چگونه خواهیم شناخت ؟
امروز دیگر نه آن روزها را مى شنویم و نه تحقیرها و توهینها را.
امروز دیگر شرافت و عزت ما لگدکوب غرب و غرب زدگان نیست .امروز دیگر میان ما و ملت میان حوزه و دانشگاه پیوندى مستحکم است . فقه و اجتهاد و فلسفه و معارف اسلامى ما زمینه بروز و ظهور و جلوه گرى یافته است .
اسلام ما اسلام حرکتهاى جهانى علیه استکبار واستعماراست نه افیون ملتها.
روحانیت ما و ملت ما در دنیا به عنوان مردمى مقاوم و پایدار شناخته شده اند.
و مااین همه بزرگى و شکوه را در پرتو تحقق برخى ازاهداف و آرمانهاى امام راحل[ ره] خویش باز یافته ایم . در حالى که اواهداف و آرمانهایى بس والاتر داشت که زمان به او فرصت نداد تا آنها را تحقق بخشد و بر ماست که با حفظ دستاوردهاى گران او و تلاش در راه شناخت و تحقق اهداف و آرمانهاى متعالى وى روح بلند و ملکوتى او را در آرامش خلد شاد داریم چه اینکه او همواره نگران حوزه و روحانیت واسلام بود وازاین که هنوز ته مانده هاى تفکر جمود در لابلاى شیارهاى حوزه باقى مانده و همراه جریان نیرومندانقلاب دراقیانوس جارى امت حل نشده اند بیمناک بود.
وازاین که حوزه ها و نظام روحانیت نظم وانضباط لازم را به خود نگرفته نسبت به موفقیتهاى آینده حوزه در راستاى مسوولیت هایش احساس نگرانى داشت .
واین بر ماست که نگرانیهاى آن خدایى مرد را به شادمانیهاى او مبدل سازیم .
سلام خدا براو باد.
آن روز که قدم در گیتى نهاد.
و آن روز که جاودانه زیست
و آن روز که به سوى خدا شتافت .