نوع مقاله : مقاله پژوهشی
حوزه : با سپاس و تشکراز حضرت عالى که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید لطفا شرحى کوتاه از زندگى علمى و فرهنگى خود بیان بفرمایید.
استاد: پس از تحصیل در: قزوین قم و نجف در سال 1350 به تهران آمدم و مشغول :اقامه جماعت بیان احکام تفسیر قرآن و دیگر فعالیتهایى که مربوط به یک روحانى است شدم . که از آن جمله : به اتفاق برادر عزیزم جناب آقاى هاشمى رفسنجانى طرح گسترده اى را در زمینه زندگینامه امامان[ ع] پایه ریزى کردیم . دراین طرح مرحوم شهید بهشتى و شهید باهنر فعالیت بسیارى داشتند. دوستان بسیارى با ما همکارى مى کردند.از فضلا و دانشمندان سایر شهرستانها حتى برادرانى که در تبعید بودند استفاده مى کردیم .
براى هر کدام به تناسب کتاب تهیه مى کردیم :از کتب تاریخى حدیثى و ... هر یک هفته یا دو هفته یک بار در مسجد[ جوستان] جلسه داشتیم . دراین جلسه
فیشها خوانده مى شد و آقایان نظراتشان را مطرح مى کردند.
با دستگیرى آقاى هاشمى کار کند و مشکل شد. پس ازایشان بنده دستگیر شدم ازاین روى کار متوقف گردید و بعد هم انقلاب اسلامى پیش آمد.
انقلاب اسلامى که پیروز شد آقاى عبایى فیشها را به قم بردند و در دفتر تبلیغات کار دنبال مى شود. دو - سه سال اول کار در قم در جلسات آنان شرکت مى کردم اگر کار درست دنبال شود. با طرح و محتوایى که در نظر گرفته شده است یک دایره المعارف جامع قوى و کم نظیر در زندگى امامان خواهد بود.
حوزه : پیش از پیروزى انقلاب تفسیر حضرت عالى جوانان بسیارى را جذب کرده بود درباره روش کار و ویژگیهاى تفسیر براى ما مطالبى را بفرمایید.
استاد: به اعتقاد من تفسیر زنده اى بود و کمتر به جنبه تاریخى مى پرداخت . در شکل ورود در بحث و برداشتها از متد خوبى برخوردار بود. آرزو داشتم مجالى پیدا مى شد که : آن روش راادامه مى دادم .
نوارهاى تفسیر را پیاده کرده اند و براى تصحیح و چاپ نزدم آورده اند ولى تاکنون مجالى پیدا نشده است که براى چاپ آماده اش کنم . اگراین کار سامان بیابد زاویه جدیدى از متد تفسیر باز مى شود.
این تفسیر ویژگیهایى دارد بدین قرار:
1. من در بحث تفسیر به خلاف بسیارى از مفسرین قرآن را مجموعه اى از آیات و یا مطالب پراکنده و بدون طرح مشخص نمى دانستم که این بر خلاف ادعاى قرآن واعجاز بودن آن است .
قرآنى که از لحاظ فصاحت و بلاغت و منطقى و برهانى بودن محتوا معجزه جاویدالهى است چگونه مى شود: مطالبش پراکنده باشد و بدون نظارت آورنده و راهنمایى فرستنده آن به دست و با سلیقه دیگران تنظیم و گردآورى مى شود؟
مولف عادى رضایت نمى دهد با کتابش اینگونه برخوردى شود چه برسد به قرآن که کتاب هدایت بشر و رحمت براى جهانیان است .
بدین خاطر معتقد بودم : قرآن به دست تواناى خود پیامبر جمع آورى شده است . همانطور که محتوا و کلمات آن اعجازاست تنظیم آیات و طرح کلى آن نیز دراعجاز بودن قرآن دخیل است .
دراین راستا فکر مى کردم که : دراین تنظیم طرحى بوده است که باید آن را فهمید واگر آن را بفهمیم آیات قرآن : شاید معناى نوى پیدا کرده و دریچه جدیدى از معارف و معناى قرآن بر ما گشوده شود. فکر مى کردم که :این طرح در سوره حمد باشد. روایاتى که در فضایل سوره حمد آمده بود مویداین مطلب بود لذا تلاش زیادى در فهم این طرح داشتم .
2. ویژگى دیگراین بود که : من همانطور که قرآن اعراب آن زمان را به مبارزه فرا مى خواند از لحاظ معنا نیز با نابسامانیهاى جامعه آن روز و خصلتهاى غیرالهى برخورد داشت . اصولا دعوت همه انبیاء ناظر به وضعیت مردم زمان خودشان بوده است .
چنین نبوده است که : مردم به خوبى به زندگى خود مشغول باشند پیامبرى بیاید و مکتبى بیاورد زیرا در چنین فضایى دین مفهوم روشنى پیدا نمى کند. حتما تضادها و نابسامانیهاى در درون آن جوامع بوده است که پیامبران براى حل آنها ظهور مى کرده اند و با ظلم و جهل به مبارزه برخاسته اند.
لذا از بسم الله قرآن تا کوتاهترین آیه آن بااندیشه و رسوم حاکم بر زمان نزول برخورد داشته است . معنى ندارد کتابى هدایت رحمت رشد و کمال مردم را دنبال کند ولى با گمراهى و گمراه کنندگان قساوت و قساوت پیشگان و جهل و جاهلان درگیر نشود.
پس درگیرى را به عنوان اصل مسلم پذیرفتم بنابراین وقتى در کنار آیات جهاد و مسائل جدى زندگى آیاتى مربوط به حیض و طلاق و ... مى آید در طرح کلى قرآن جهت خاصى را تعقیب مى کند. به دنبال و ارتباط آنها مى رفتم . حتى نظر من این بود که : آیات منسوخ همه به یک معنى براى ما مفهوم زنده دارد و از
این جهت منسوخ نمى باشند.
البته آنچه را گفتم هم ادعایش مشکل است و هم با نظریات بسیارى از مفسرین مخالف است و هم اثباتش کارى است سخت .
در هر صورت من به عنوان یک روش تفسیرى این طرح را دنبال مى کردم .البته از مفسرین قدیم هم در این روش کمک مى گرفتم . مرحوم طبرسى در مجمع البیان در آغاز هر سوره مى گوید: لماانجرالبحث الى کذالله این سوره چنین مى شود.این نشانگر آن است که : در نظر مرحوم طبرسى بین سوره ها ترتیب وارتباطى بوده است .
3.اما ویژگى سوم :اگرارتباط و انسجامى بین آیات نباشد استدلال به مطالب قرآن ممکن نیست زیرا ممکن است مقدم و موخر شده باشد و در صدور و ذیل آیه قوانینى باشد که در فهم آن تاثیر داشته باشد. بله به تک تک آیه ها و جداى از یکدیگر مى توان استدلال کرد ولى این مخالف است بااطلاق[ کتاب] بر آن که الله تبارک و تعالى و به پیروى از دستورات او پیامبر وامامان[ ع] آن را به این عنوان معرفى کرده اند.
بااین دید اصولى را تصور کردم به عنوان اصول تفسیرى و در تلاش این بودم که : با تمسک به این اصول قرآن را تفسیر کنم .احساس من این بود که : آیات مفهوم زنده اى پیدا مى کند. وقتى که به داستان حضرت موسى و کشتن گاو مى رسیدم فکر مى کردم این را بایداز حالت داستان تاریخى که شباهت به افسانه دارد بیرون آورد. باید تحقیق کرد که : چه فایده و نتیجه اى این داستان مى تواند داشته باشد. قتلى واقع شده بود و قاتل هم معلوم نبود. قاتل را با زدن قسمتى از بدن یک گاو مخصوص به بدن مقتول پیدا کردند. باید به جستجوى این پرداخت که در پشت ماجرا چه سرى نهفته است و چه فایده اى براى ما دارد؟احساس من این بود که :اگر طرحى جامعى را در قرآن پیدا نکنیم . داستانهاى قرآن حالت مرده اى پیدا خواهندکرد.البته بعضى از مفسرین در زمینه همین داستان توجیه هایى مانند: نشان دادن قدرت خداوند و... آورده اند ولى اینها قانع کننده نمى باشد.
حوزه : آیا حضرت عالى در تفسیر شیوه موضوعى را دنبال مى کردید؟
استاد: مرحوم علامه طباطبائى در شیوه تفسیر قرآن مى نویسد: قرآن این خصوصیت را دارد که هر جمله اى معناى کامل و مستقلى دارد که قابل استدلال مى باشد. بعد با ترکیب آن با جمله دیگرى معناى جدیدى پیدا مى شود. به همین ترتیب اگر ترکیب ادامه یابد به صورت تصاعدى قرآن معناى جدید پیدا مى کند. بااین فرض از هر جاى قرآن مى شود مستقلااستفاده کرد: منبر رفت مقاله نوشت ارشاد یافت و هدایت گرفت .
اما با روشى که من دارم هر جمله اى تا در طرح کلى جایش مشخص نشود معناى واقعى اش فهمیده نمى شود. معنایى مى رساند ولى آیا در طرح کلى هم همین معنى را مى دهد؟ معلوم نیست .البته تفسیر موضوعى را من رد نمى کنم آن هم یک فرضیه و نظریه است . هر کس باید دلائل فرض خودش را باز گوید. ولى این سوال براى من مطرح بود که :اگر جایگاه آیه را در نظر نگیریم و مجرداز ما قبل و ما بعد به آن بپردازیم و با آیات دیگرى که آنها هم مجرداز قبل و ما بعد خود شده کنار هم قرار دهیم آیا همان معنایى را خواهد رساند که این آیه را درارتباط با طرح کلى و ترتیبى قرآن در نظر مى گیریم ؟این قابل بررسى و تامل است .
حوزه : شما در طرح خود ناگزیرید که هر واژه اى از واژه گان قرآن را علاوه براین که با کل طرح و ماقبل و ما بعد مى سنجید با آیات دیگرى که آن واژه هاى در آنها آمده است بسنجید.
استاد: چرا؟.
حوزه :القرآن یفسر بعضه بعضا.
استاد:این که حدیث نیست . شما باید قرآن را به ترتیب بخوانید تا به مقصود آن برسید.اگر کتاب نویسنده اى را شمااز آخر یااز وسط شروع به مطالعه کنید و بعد به نقد وایران بپردازید مولف کتاب نقد شما را نمى پذیرد و مى گوید: براساس تنظیم من نخوانده اى .
قرآن نیز طرحى دارد و مقصودى .اگر به ترتیب خواندى واولش رااول و آخر آن را آخر طرح و پیام آن را مى فهمى و گرنه نه .این که در قرآن سوره حمداول آمده است و نام فاتحه الکتاب به خود گرفته است وجهى دارد. چرا قل هوالله احد اول نیامده است ؟این سوره چیزى را ارائه مى دهد که باید دراول قرآن آن را دید. فقهاى ما اجازه نمى دهند ترتیب قرآن به هم بخورد مى گویند: به همین صورت توقیفى است .
خلاصه مى خواستم که این طرح را به انجام رسانم اما تا آخر بقره بیشتر نتوانستم جلو بروم . در بعضى آیات سوره بقره تئورى و مدعى را نتوانستم جور کنم .
حوزه :اکنون بااجازه حضرت عالى بحث اصلى را یعنى ابعاد شخصیت امام را مطرح مى کنیم . لطفا درابتدا از آغاز آشنایى خود با حضرت امام واین که چه ویژگیهاى امام سبب جذب شما به ایشان شد براى ما صبحت بفرمایید.
استاد: آغاز آشنایى من مثل سایر طلاب بود.امام به لحاظ شخصیت استثنائیش جاذبه خاصى داشت جاذبه مرموز و پیچیده .انسان احساس مى کرد که مجذوب شخصیت امام است . روش نگاها بیان مطلب اداء کلمات حتى کم و زیاد کردن صدایشان روى حساب و آداب اسلامى بود.اولین بارى که در درس
ایشان حضور یافتم مجذوب و شیفته ایشان شدم .
مقطع دیگرى که امام برایم جلوه کرد زمانى بود که اولین برخورد از ناحیه شاه با مسائل اسلامى (پس از رحلت آیه الله العظمى بروجردى ) پیش آمد.
یک روز بعدازظهر با عده اى از دوستان از طریق روزنامه مطلع شدیم که شاه برخورد ناشایستى با مسائل اسلامى داشته است .
بسیار ناراحت شدیم واز مدرسه فیضیه بیرون آمدیم . به یکى از دوستان گفتم : مراجع باید حرفى بزنند نامه اى بدهند کارى بکنند.
بسیار عصبانى بودم که چرااقدامى از طرف مراجع نمى شود. فرداى آن روز گفتند. حاج آقا روح الله به شاه نامه اعتراضیه نوشته اند. در آن فضاى پراندوه و ساکت نامه امام به شاه بویژه با جمله هاى بسیار پر صلابت امیدوارمان کرد که در حوزه ستون محکم واستوارى هست که پناهگاه اهل ایمان و مدافع اسلام باشد. مجموعه اینها براى من شخصیت جدیدى راازامام ترسیم کرد زیرا او فردى بوده که افزون بر مراتب علمى بالا و تقواى عالى از شجاعت شهامت و درایت خاصى برخوردار بود. این حرکتها و مبارزات موجب شد که ما به سوى ایشان جذب شویم .
تااین که قضایاى نهضت پیش آمد. من چون به تبلیغ نرفته بودم در آن سخنرانى تاریخى ایشان در فیضیه حضور داشتم .
با تبعید حضرت امام به ترکیه وانتقال ایشان به نجف من هم راهى نجف شدم . پس از یکسال به ایران بازگشتم وقتى که انقلاب شروع شد و امام از نجف به پاریس تشریف بردند من هم به پرایس رفتم و چند ماه در خدمت ایشان بودم واز نزدیک با حضرت امام معاشرت داشتم .
حوزه : لطفا برخى از ویژگیهااخلاقى سیاسى واجتماعى حضرت امام رضوان الله تعالى علیه را بیان کنید.
استاد: چیزى که در شخصیت امام خیلى جلوه داشت و جلب نظر مى کرد قطع نظر
از استحکام مبانى علمى اتقان شیوه استدلالى و عمق اندیشه بعد معنوى ایشان بود. حضرت امام دراین زمینه واقعا خود را ساخته بودند. بااین وسواسى که در بین ما طلاب است که به زودى کسى را نمى پذیریم و دقیقا اعمال آقایان را زیر ذره بین قرار مى دهیم بویژه اگر کسى در مرحله تشکیل بیت و مرجعیت باشد. ما هر چه در رفتار حرکات و برخورد حضرت امام دقت کردیم در طول حدود 30 سال آشنایى انگیزه غیرالهى در کارهاى ایشان ندیدیم .
مهمترین سرمایه امام به نظر من در کار بسیار عظیمى که انجام دادند همین مطلب بود. حالا چطور شده که ایشان به این مقام رسیده بود؟ خدا وقتى اراده کند کارى ایجاد کند مقدماتش را فراهم مى کند.
حضرت امام از حالتهایى که براى ایشان تعین درست مى کرد بى اندازه متنفر بود و جلوى آن را هم مى گرفت .
اگر کسى به دنبال یا همراه ایشان راه مى رفت امام بر مى گشت و آنان راازاین کار منع مى کرد.
در حالى که دیگران ازاین کار منع نمى کردند و توجیهى هم براى خودشان داشتند. امام این قدر دراین جهت جدیت کرده بود که صاحبان مغازه هاى اطراف منزل ایشان سیماى ایشان را نمى شناختند.
بعداز ظهرى بود از کوچه مدرسه حجتیه وارد خیابان ارم واز آنجا داخل کوچه ارک شدم . در حال ادامه مسیر متوجه شدم :امام با فاصله کمتراز ده قدم جلوتراز من حرکت مى کنند. به خاطر روحیه امام که خوششان نمى آمد کسى پشت سرشان حرکت کند. سعى کردم این فاصله حفظ بشود که به ایشان نرسم زیرااگر به ایشان مى رسیدم مجبور بودم جلو بیفتم که این کار براى من ناراحت کننده و خلاف ادب بود. در مسیر حرکت ایشان در کوچه ارک یک مغازه بقالى بود. صاحب این مغازه فردى بود به نام حاج غلام .این آقا روبروى مغازه اش زیر سایه دیوار روى حلب روغن نباتى نشسته بود. پاها را روى هم گردانده بود و زنجیرى هم به دستش گرفته بود و مى چرخاند. وقتى که امام به حاج غلام رسیدند سلام کردند. حاج غلام امام را نشناخت و در همان حال که پاهایش روى هم بود و زنجیر را در
دستش مى چرخاند گفت : آقا سلام حال شما خوب است ! من ازاین کار حاج غلام دلگیر شدم .
خلاصه امام در زندگى خیلى تلاش مى کردند عادى باشند و تکلفى نه براى خود و نه براى دیگران ایجاد نکنند.
این بینش ریشه در باطن دارد. تا شخصى در باطن خویش رااز مسائل نفسانى تطهیر نکرده باشد ظواهر رفتارش نمى تواند این طور باشد. ظواهراعمال انسان جلوه اى از همان باطن و نفسانیات است .
سایر جهان آداب معاشرت ایشان نیز درس آموز و تربیت کننده بود.
همانند چراغى بود که از وجودش افراد راه یافته و روشنى مى گرفتند تاامام احساس مى کردند که : طلبه اى به خاطر علاقه به ایشان به آقایى اهانت کرده یا کارى کرده که اهانت به آن آقاست امام بدون این که جهت ارادت و دوستى آن طلبه را به خودشان مراعت کننده برخورد تند و قاطعى بااو مى کردند. بدین گونه جلوى این طور حرکات را مى گرفتند.
در نجف یک بار بعضى از همین آقایان که الان شخصیتى هستند کارى کرده بودند که نسبت به مرحوم آیه الله حکیم برداشت اهانت شده بود.امام برخورد بسیار تندى با دوستانشان کردند. ایشان ملاحظه نمى کردند که این افراد از وطنشان فرارى هستند و آمده انداینجا.ایشان مى توانستند براى نرنجاندن این علاقمندان توجیهاتى داشته باشند زیرااین آقایان علاوه بر آوارگى و غربت وضعیت خاصى داشتند که مراعاتشان لازم بود.
حضرت امام ابا داشتندازاین که مطرح بشوندازاین روى وقتى که تحریرالوسیله ایشان براى اولین بار در نجف چاپ شد روى جلد آن طبق معمول عناوینى مى نویسند مانند: تالیف ... علامه علم الحوزه آیه الله العظمى فى الارضین فى العالمین زعیم الحوزات العلمیه و ... ایشان به مجرداین که در روى جلد این تعبیرات را مى بینند دستور مى دهند که :این عبارات را پاک کنید. آقایان مسوول این کار مى گویند: آقا چاپ شده پاک کردن آن مشکل است و... آقایان نمى توانند امام را راضى کنند ناگزیراقدام به از بین بردن نوشته روى
جلد مى کنند.
با وجوداین که یکى از خصوصیات امام این بود که هیچ وقت براى چاپ رساله حاضر نبودنداز وجوهات خرج کنند و مى فرمودند: آنان که تقلید مى کنند وظیفه دارند: رساله تهیه کنند لذا باید پول بدهند بخرند.
اما دراین مساله یعنى پاک کردن روى جلد تحریرالوسیله فرمودند: مخارجش را من مى دهم . بالاخره دستورامام اجرا شد و روى آن نوشته ها زرکوب خورد تا نوشته ها خوانده نشود.
آرى آن عزیز تااین حد خودشان را خالص کرده بودند که براى چاپ و ترویج رساله پول نمى دادند ولى براى پاک کردن عناوین از روى تحریرالوسیله از وجوهات مصرف مى کنند که مبادا تعریض به مرجع دیگر باشد.
در تمام دوران مبارزات بااین که مراجع از قدرتشان در راستاى انقلاب استفاده درستى نمى کردند وامام و یارانشان دراین راه ! رنج فراوان مى کشیدند ولى ایشان حتى یک مرتبه اهانت و گلایه اى نکردند. علاوه دوستانشان را هم ازاین عمل منع مى کردند. در حالى که ایشان بشر بودند و بشر ناراحت مى شود چیزى مى گوید ولى ما هیچ وقت ندیدیم که امام على رغم همه آن تاثرات روحى که داشتند حیثیت مراجع علما و فضلا را زیر سئوال ببرند.
آیه الله خامنه اى دام عزه در یک مجلسى مى فرمودند: تمام شخصیتهاى دنیا وقتى انسان از دوراسم و آوازه آنان را مى شنود در ذهنش خیلى عظمتها براى او تصویر مى کند ولى وقتى آرام آرام نزدیک مى شود و هر چه بیشتر با آنان معاشرت مى کند آن تصور قبلى که ازاو در ذهن است کم مى شود تا آن چیزى که واقعیت دارد در ذهن نقش مى بندد.این مطلب درباره امام درست عکس بود. هر چه انسان به ایشان نزدیکتر مى شد آن بزرگوار با شخصیت تر و با عظمت تر جلوه مى کرد. هر چه زمان مى گذشت انسان احساس مى کرد در گذشته کمتراو را مى شناخته است هیچ گاه طول زمان معاشرت یا نزدیکتر بودن باامام باعث نمى شد که آن شخصیت قبلى در ذهن انسان افت کند بلکه دائم عظیمتر و بزرگتر مى نمود.امام واقعااین حالت را داشتند.امام شخصیت معنوى و خود ساخته اى داشت که هر چه
انسان به او نزدیکتر بود ارادتمندتر مى شد.
لذا نزدیکان امام ارادتمندترین اشخاص به امام بودند البته بر حسب معرفتشان .اصحاب سیاسى واصحاب علمى امام در طول این 11-10 سال بعداز پیروزى انقلاب روزبروزارادتشان به حضرت امام بیش از زمانى که امام در نجف بودند و دور بودند شده بود در حالى باید به عکس باشد.
یکى از بزرگان مى گفت : هر وقت باامام مى نشینیم یک جلوه تازه اى را ازامام کشف مى کنیم واحساس مى کنیم قبلا این را نفهمیده بودیم یا متوجه نبودیم .این نشان دهنده آن جوهره اصلى است . جوهره اصلى آن قدر بزرگ صاف و شفاف بود که هر چه انسان نزدیکتر مى شد بیشتر مى فهمید.
این مهمترین بعدى است که در وجودامام هست و مرهون مجموعه آن ریاضتها تعبدها و تقیدهایى بود که امام داشتند.
ایشان حتى بر ریزه کاریهاى اعمالشان مراقبت مى کردند. در عمل و در معرفت تمام مستحبات عبادى واخلاقى را مواظبت مى نمودند به گونه اى که مباحات ایشان رنگ عبادت گرفته بود لذا نقل مى کنند:امام وقتى مى خواستند وضو بگیرند دقت زیاد داشتند که آب کم مصرف کنند.این مراقبت در جزئى ترین حرکاتشان مشاهده مى شد.
آن بزرگوار سعى داشتند کارهایشان براى خدا باشد بى تردید از اول طلبگى این مراقبتها را داشته اند که در زمان کهولت مجموعه اى از این فضائل و کمالات شدند.
حوزه :این طبیعى است که براى شخصیتى مانند حضرت امام رضوان الله تعالى علیه حوادث شکننده و وقایع تکان دهنده پیش مى آمد. هر کسى مى خواهد بداند که شخصیتهاى تحول آفرین در برخورد بااین حوادث چه عکس العملى نشان مى دادنداگر شما خاطره و یا نمونه اى دارید بفرمایید.
استاد: شخصیتهاى بزرگ بویژه کسانى که در یک کشور یا در جهان ایجاد تحول مى کنند به لحاظ آن ظرفیت وجودى و سعه معرفتى و شناخت از قبل اجمالا و یا تفصیلا هدف مشکلات فراز و نشیبها ناملایمات راه تبعات و توان پیروزى و یا شکست را پیش بینى و برآورد مى کنند و طرحى براى مقابله در ذهن خود دارند.
البته اینها آمادگى ذهنى و تصور محض نیست . بلکه با تمام وجود وادراکاتشان و همه فعل وانفعالات درونى آماده مى گردندازاین روى حوادثى که در مسیر رخ مى دهد براى آنان تکان دهنده نیست بویژه در زمینه حضرت امام[ ره] که همه آرمانها اهداف و مقاصدش در مبارزات سیاسى فرهنگى واجتماعى بااهداف عالى یک عارف پیوند خورده و دیگراهداف از آنجا نشات مى گیرد. هدف غایى او وصول به حق و لقاء حق و شوق لقا مشکلات را برایش دلپذیر مى کند. گر چه هدفهاى عالى رنج و مشکلاتش بیشتراست ولى نابرده رنج گنج میسر نمى شود .
این را به صورت قطعى همه پذیرفته اند و در لسان شعر نیز پذیرفته شده است . معلوم است ارزش گنج به هر مقدار بیشتر باشد رنج آن نیز افزونتراست .استخراج معدن نمک رنج کمترى دارداز استخراج طلا زیرا براى استخراج طلا مشکلات بیشتر و کارگاه عظیم تر و عملیات بیشتر لازم است .
انسان عارفى که با عشق به لقاى حق حرکت مى کند مى بیند در بستر تاریخ روندگان این راه : انبیاى الهى پیامبراکرم[ ص] وائمه[ ع] چه رنجها و مصیبتهایى متحمل شده اند. کسى که پیشتازان این راه را مى نگرد و مى بیند که چه رنجا و مشکلاتى را به جان خریده اند قهرا با تمام وجود خودش را آماده مى کند.
هدف اصلى حضرت امام[ ره] هدف اصلى همه انبیا واولیاى الهى است . مبارزات سیاسى و فرهنگى حضرت امام منبعث از آن راه است نه این که مبارزات به تنهایى اصالت داشته باشد. پس او براى هدفى بالاتراز سقوط شاه و آمریکا و نجات مستضعفان حرکت مى کند.این اهداف در دل آن هدف بزرگتراست . بدین جهت حوادثى که رخ مى دهد و براى عامه مردم تکان دهنده است
براى او حادثه اى است که از قبل پیش بینى کرده است . مثلا در حادثه 7 تیر حادثه انفجار نخست وزیرى و شهادت بزرگانى همچون : مرحوم مطهرى صدوقى و حوادث جانگداز دیگر برخوردایشان چنان بود که گویااز قبل به ایشان الهام شده بود.
در بعضى از موارد شاهد بودم و یااز حاج احمدآقا شنیدم که براى انتقال اخبار مهم به آن بزرگوار افراد فکر مى کردند که چگونه خبر را بگوییم که امام را متاثر نکنیم و فشار روى قلب ایشان نیایداما در مى یافتند که بعداز نقل حادثه عکس العمل امام عادى بود و با گفتن کلمه:[ انالله واناالیه راجعون] وازاین قبیل که بسیار پرمعنا بود بردبارانه با حادثه برخورد مى کردند.البته این نه بدان معنى است که در مقابل کشته شدن 70 نفر و یا شخصیتهاى بزرگ حضرت امام[ ره] بى تفاوت باشند بله ایشان از عطوفت و رقت قلب خاصى برخوردار بودند. چون از پیش خود را براى حوادث آماده کرده بودند. دستپاچه که نمى شدند بماند که با تسلط برخورد دنبال حل حادثه مى رفتند.
علت قضیه این است که : هر حادثه اى که رخ مى دهد او پیش بینى حوادث مهمتر و سنگین تر را مى کرده است .
دلیل دیگرى که براى شخصیت عارفى مثل ایشان مى توان گفت این است که : هر چه مشکلات در مسیر بیشتر مى شود اطمینان او به هدف بیشتر مى گردد بلکه خود همین مصائب را دلیل نزدیکى و وصول به هدف مى داند و قهرا بااین مقاومت و تسلیم دربرابر حق شیطان ناامیدتر مى شود.
به مصداق آیه شریفه :
ولما راالمومنون الاحزاب قالوا هذا ماوعدناالله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الاایمانا و تسملیما . ( احزاب 22).
احزاب جمع شدند که کاراسلام و مسلمانان را یکسره کنند. مومنان این را که دیدندایمانشان زیادتر شد. سختیها واتحاد دشمن ایمان مومنین را بیشتر مى کند این یک اصل است .
نقل شده است که : حضرت امام حسین[ ع] در روز عاشورا هر چه به شهادت نزدیکتر مى شدند قیافه آن بزرگوار شادابتر مى شد درست مانند عاشقى که لحظات
وصولش دارد نزدیک مى شود. حوادث در مردم عادى ایجاد ترس مى کند و دراین اشخاص ایجادامید.
به یاد دارم در هواپیمایى که امام رااز پاریس به ایران مى آورد من در کنارایشان نشسته بودم . هواپیما به تهران نزدیک شد که خبرنگارى آمد وازامام پرسید: شماالان چه احساسى دارید؟
امام فرمودند: هیچ ! خبرنگار فکر مى کرد که الان امام مثل دیگر افراد که خیلى هیجان زده بودند واشک شوق مى ریختند و عده اى هم مى ترسیدند و در تردید به سر مى بردند که : آیا هواپیما را مى زنند یا سالم فرود خواهد آمد همگى را دستگیر خواهند کرد و یا... باید هیجان زده باشد.
اما بر خلاف این تصور امام کاملا حالت عادى داشتند زیرااز قبل خود را براى هر نوع برخورد حتى شهادت آماده کرده بودند.ازاول نهضت اعلام کرده بودند که : سینه من براى گلوله هاى شما آماده است .
پیروزى هدف نهایى امام نبود.او به دنبال هدف بزرگترى بود و آن رضاى حق و وصال به او بود.این است که : حضرت امام با رحلت حاج آقا مصطفى از یک روحیه اى قوى و فوق العاده برخوردار بودند.
احمد آقا مى گفت : وقتى مى خواستیم این خبر سنگین واندوهبار را به اطلاع امام برسانیم با جمعى از آقایان خدمتشان رسیدیم . درابتدا مصیبتى خوانده شد بعداز آن ایشان پرسیدند: حال آقا مصطفى چطور است ؟ بعضى گریه کردند.ایشان متوجه شدند که من به شدت متاثر و بلند بلند گریه مى کنم ازاین روى به نصیحت ما پرداختند. با نقل داستانهایى از داغدیدگان و ... ما را تسلى دادند.امام گویااز قبل خود را براى چنین حادثه ناگوارى آماده کرده بودند.
بله از قبیل حالات و فضائل در جریان مبارزه ازامام زیاد دیده و شنیده شده است .
حوزه :البته فکر مى کنیم که منظور حضرت عالى این نیست که به صرف تصور و پیش بینى حالت صبر واستقامت و یا براى انسان به وجود مى آید.
استاد: بله منظور صرف تصور و پیش بینى نیست بلکه مجموعه آمادگیهاست که انسان عارف در خودایجاد مى کند واین مجموعه است که دراو چنین حالتى را به وجود مى آورد.
ریاضتها ترک محرمات و دیگر فضائل عارف را به چنین مقامى مى رساند.
در شریعت مقدسه اسلام اولین قدم ترک محرمات واتیان واجبات است . منتهى محرمات و واجبات عارفان دائره اش وسیعتراست زیرا براى عارف تصور حرام نیز ممنوع مى باشد.این حالت براى ما مفهومى ندارد زیرا ممکن است که گناه را به سختى ترک کنیم . پس صرفا پیش بینى نیست که انسان را در برابر حوادث و ناگواریها صبور مى کند بلکه ریاضتها و ترک محرمات وانجام فضائل است که انسان را به قله معنى مى رساند. بسیارى مطلبى را با تمام زوایا تصور مى کنند و پیامدهاى آن را به دقت مطالعه مى کنند اماازاقدام خوف دارند .
در زمان شاه یکى از آقایان خیلى خوب مى گفت : دلم مى خواهد: حرف بزنم و کارکنم ولى وقتى که تصور مى کنم : علیه شاه حرف بزنم حالتى در من ایجاد مى شود که قدرت بلند شدن ندارم و زانوهایم به لرزه در مى آید.
حوزه : حضرت عالى چه تفسیرى ازاسلام ناب محمدى واسلام آمریکایى که کرارا حضرت امام در پیامها و بیانیه هایشان به کار مى برند و بر آن اساس تصمیم مى گرفتند دارید لطفا بفرمایید.
استاد:این دواصطلاح معناى گسترده و مبسوطى دارد که در عبارات کوتاه
نمى گنجد. شاید بتوان گفت : مجموعه ارزشها و ضدارزشهاى مطرح شده از ناحیه حضرت امام که منشعب از دو نوع نگرش به اسلام است اسلام ناب محمدى واسلام آمریکایى نام مى گیرد.
خود حضرت امام در پیامهایشان در توضیح اسلام ناب محمدى این جملات را مى آورند : [اسلام پابرهنگان] [ اسلام محرومان] [اسلام مجاهدان] [ اسلام مستضعفان] [ اسلام کتک خورده ها] و ... و در توضیح اسلام آمریکایى این جملات را مى آورند: [اسلام مرفهین بى درد] (اسلام ثروتمندان) ، اسلام کسانى که از غم پابرهنگان بى خبرند و در خانه هاى مجلل آرمیده اند . و آنانى که یک روز هم براى جبهه و جهاد حاضر نشده اند . آنان که حتى از دور دستى بر آتش نداشته اند و در یک کلام اسلام آمریکایى .
این تمام تعریف درباره اسلام ناب واسلام آمریکایى نیست .اگر بتوانیم در تفسیراین دو جمله مجموعه ارزشها و ضد ارزشهاى مطرح شده را به صورت منظومه اى درآورده و به نقطه خود برسانیم یعنى قائمه این منظومه را پیدا کنیم به گونه اى که این ارزشهااقماراو باشند شاید بتوانیم این دواصطلاح را بفهمیم .
اصولا دراسلام نقطه اصلى عبودیت در برابر حق و بنده خالص خداشدن است که ازاهداف مهم انبیاء و در مقابلش بندگى طاغوت است . شاید بتوان گفت : محوراصلى دراسلام ناب محمدى عبودیت خالصانه خدا و دراسلام آمریکایى بندگى واطاعت از طاغوت است . آنچه در جهت عبودیت حق قرار گیرد ارزشهاى اسلام ناب وامورى که در جهت طاغوت باشد و انسان رااز عبودیت حق دور کند اسلام آمریکایى عوان مى گیرد. دراین راستا تحجر بى محتوى بودن عمل پوچ بودن عمل پوچ بودن و روح عبودیت حق را نداشتن اسلام آمریکایى است .حتى حج اگر روح عبودیت حق در آن نباشد و عبادت طاغوت باشد حج آمریکایى است یعنى قهرانمازى نمازاسلام ناب است که ازاو نفى طاغوت برخیزد و در جهت عبودیت حق باشد.اگر در حج حقیقتا رمى شیطان کرد حج ابراهیمى وگرنه حج آمریکایى است لذاایشان مى فرمایند :
در حج ابراهیمى باید فریاد مرگ بر آمریکا و شوروى واسرائیل بلند شود یعنى
نفى طاغوت اگر نبود یک قالب بى روح است .
پس اگراسلام بدون مبارزه با طاغوت باشد اسلام ناب نیست زیرا دراسلام ناب که محورش عبودیت حق است بدون مبارزه با طاغوت بندگى حق ممکن نیست ایشان در یکى از پیامهاى حج خویش تعبیرى دارند مى فرمایند: حاشا که عشق به حق و خلوص موحدان بدون درگیرى با جهانخوران اتفاق بیفتد و ممکن باشد.
یعنى در اسلام ناب درگیرى با طواغیت زمان امرى است ضرورى و حکومت اسلامى بدون درگیرى با مستکبران حکومت اسلامى ناب نیست و حکومت اسلامى آمریکایى است .اگر محور عبودیت حق است لازمه اش درگیرى با باطل خواهد بود. پس اگر جمهورى اسلامى سازش کرد با آمریکا و بااسراییل واعلام کرد: کارى نداریم به سرنوشت مستضعفان و باید فقط مدینه و مرکز را حفظ کنیم این مى شود حکومت اسلامى آمریکایى مثل عربستان سعودى .
بنابراین مبارزه با طاغوت جزء محورهاى اسلام ناب است چنانکه مبارزه با سرمایه دارى و زراندوزى از ویژگیهاى اسلام ناب است .امام دراین زمینه مى فرمایند:اگر کسى گمان کند: سرمایه داران با موعظه به انقلاب و مردم بپیوندند این آب در هاون کوبیدن است .اگر کسى این فکر را بکند معلوم مى شود الفباى مبارزه را هم نمى داند و ...اگر مجموعه سخنان امام دراین باره گردآورى شود احکام واصول ناب محمدى واسلام آمریکایى روشن مى شود.
اسلام همراه با تجمل گرایى و رفاه زدگى اسلام آمریکایى است .اگر کسى بگوید:اسلام ناز و نعمت را نفى نکرده است . بله اسلام نفى نکرده و حرام نیست و در رساله ننوشته اند لکن اینهاانسان را به سوى خصلتها وارزشهایى سوق مى دهد که مى شوداسلام آمریکایى . خلاصه این که : آنچه امام گفته اند مرز را مشخص مى کند.این که من بخواهم در یک جمله فرق این دو را بیان کنم توانایى آن را ندارم . شما بایداین مجموعه را در نظر بگیرید.
حوزه : آیا صرفااین دواصطلاح بعد سیاسى دارد یا کسى که خدا را براى بهشت و ترس از جهنم عبادت مى کند و سعى دارد گلیم خودش رااز آب بکشد و کارى به جامعه و نفى طاغوت ندارد نیز به دامن اسلام آمریکایى مى افتد.
استاد: در تقسیم بندى ما حدى داریم که از آن حد پایین تر اسلامى آمریکایى است و آن حد قبول نیست و شرکى است که در قالب اسلام خودش را مى نمایاند ولى از آن حد بالاتر در مرزاسلام است و خودش درجه بندى دارد. نباید گفت آن که در حد بالاست قبول و باقى خیر و در مراتب اسلام آمریکایى است نه زیرا هر چیزى که از مرحله خلوص قدرى پایین بیاید ناخالصى به همراه دارد.ایمان تا به مرحله خلوص قدرى پیایین قدرى پایین بیاید ناخالص به همراه دارد.ایمان تا به مرحله کامل نرسد یک خطى از شرک دارد. چنانچه طلا انواع مختلف دارد با عیارهاى مختلف لکن همه اش طلاست . نمى توان گفت : طلاى عیار 18 تنها طلاست .
حوزه : حضرت عالى چگونه به حج بى برائت حج ابراهیمى نمى گویید؟ آیا برداشت بى روح مرفهان بى درد را نمى توان اسلام آمریکایى نامید؟.
استاد: بله در فرهنگ اسلامى نمى شود کسى بنده خدا باشد و با طاغوت درگیر نشود واز درد بندگان خدا بر نیاشوبد.
از دیدگاه اسلام ناب سوز داشتن و بى تفاوت بودن دوامر مستحب و مکروه نیست دو خصلت ارزشى وانسانى است . منتهى به یک مطلب باید توجه کنیم و آن شناخت مرزاسلام آمریکایى واسلام ناب است . گسترده و درجات اسلام ناب زیاداست چنانچه ایمان ده مرحله دارد و همه در آن مراحل بالا نمى باشند.
من مى گویم :اگر کسى خودش را در دو جاى بالاى اسلام ناب مى داند نباید مراحل پایین تر را طرد کند بلکه باید به آنان کمک کند که رشد کرده و بالاتر بیایند.
اگر حضرت امام مى خواستند مراحل پایین تراز خود را طرد کنند تنها مى ماندند.انسان هر چه به خدا نزدیکتر شود نسبت به بندگانش محبت و رافت بیشتر پیدا مى کند.این است که حضرت امام مانند جدشان پیامبر براى هدایت افراد مى سوختند و در جهت هدایت آنان (چنانچه در برخوردایشان با بنى صدر و گروههاى دیگر دیدیم ) بردبارى عجیبى از خود نشان مى دادند.این حرکت راادامه مى دادند تااین که از هدایت آنان نامید و مایوس مى شدند.این که عده اى دگم مى شوند تا مسؤولى را مى بینند کمى سر و وضعش خوب است یا مسوولى نظریه اى مى دهد که مطابق ذائقه آنان نیست فورااو را تکفیر کرده و به باد تهمت مى گیرند درست نیست . قهرا نه زندگانى اصحاب امام صد درصد مثل امام است و نه زندگانى امام صدرصد مانند حضرت امیرالمومنین[ ع] . نباید زندگى حضرت امیر[ ع] را ملاک قرار دهیم و پایین تراز آن را مردود بدانیم .
به یاد دارم در پاریس برخى اصرار داشتنداز زندگى 24 ساعته حضرت امام فیلم بردارى کنند از جمله :از سفره غذاى ایشان .امام فرمودند:این طور که شما مى خواهید سفر بچینید دروغ است زیرا در سفره ما گاهى پلو گوشت و خورشت هم هست شما مى خواهید سفره بچینید دروغ است زیرا در سفره ما گاهى پلوگوشت و خورشت هم هست . شما مى خواهیداینها را نادیده بگیرید و یک سفره ساده درست کنیداین دروغ است .
بنابراین باید یک مرز خالى ازافراط و تفریط را تعیین کرد و با رحمت و رافت بندگان خدا را در نگریست واو سختگیریهاى بى مورد و طرح بى جاى افراد پرهیز کرد زیرا این خلاف سیره پیامبر[ص] امام معصوم[ ع] است .
حوزه : به نظر حضرت عالى حضرت امام خمینى آیا در قلمرو و بستر مجموعه ارزشهاى اسلامى اسلام ناب واسلام آمریکایى را مطرح کردند چنانکه در
نهج البلاغه مولى الموحدین عبادت عابد در بستر عبودیت و قلمرو عبادت به عبادت احرار اجیر و تاجر تقسیم شده است یااین که مجموعه ارزشهاى اسلامى را اسلام ناب و ضد آن رااسلام آمریکایى نامیده اند؟
تفسیر دوم که حرف جدیدى نیست . پس باید گفت : حضرت امام براساس جهان بینى و دیدگاه معرفتى حق نظام ارزشى جدیدى راارائه دادند. بر این اساس مى توان گفت :امام در طرح این دواصطلاح جنبه ارشادى و هدایتى داشته اند و مى خواسته اند مردم را بالاتر ببرند حتى مومنین و صالحین را جلوتر ببرند.ایشان با عرضه این نظام ارزشى در حقیقت مى خواستند بگویند:این آیینى که شما دارید ازاسلام است ولى اسلام ناب نیست .
باید حرکت کرد و با نظامهاى مانع و ضدارزشى از جمله نظام ضدانسانى و ضدارزشى آمریکا که راس جریان کفر متجاوزاست مقابله کرد.
دراین تفسیرافراد متوسط الحال طرد نمى شوند بلکه هدایت مى شوند.
استاد: تعبیر تعبیر نوى است ولى مطلب هم مطلب جدیدى باشد نمى دانم . در زمان امیر المومنین ( ع ) هم اسلام کوفه داشتیم و هم اسلام دمشق اسلام على ( ع ) داشتیم واسلام معاویه . در ذهن عامه مردم آن زمان معاویه هم مسلمان بود. معاویه با نام اسلام به مبارزه امام على(ع) مى رفت . در آن زمان اسلام معاویه با کاخ نشینى زراندوزى سازش با روم براى استحکام پایه هاى حکومتش و هزاران
عمل ضدانسانى سازگار بود.
در مقابل على ( ع ) بود و مخالف این جریان .
این دو نوع اسلام در طول تاریخ اسلام مطرح بوده است . در یک طرف اسلام علوى و آل البیت بود و در طرف دیگراسلام امویان عباسیان و ... باید دید چه مشخصه هایى بود که امامان ( ع ) قبول نداشتند. به نظر من : محورارزشهاى اسلام ناب عبودیت حق و عبادت خدا و محورارزشهاى اسلام آمریکایى عبادت طاغوت و شیطان است . این دو اصل اساسى نوع زندگى یک مسلمان ناب و یک مسلمان غیرخالص را تعیین مى کند.
حوزه : آیا نمى شود گفت : محور ارزشها در بعداجتماعى ولایت بوده است : در قلمرو اسلام ناب ولایت الله و در قلمرو اسلام آمریکایى ولایت طاغوت ؟
استاد:این نوع تعبیر مفهوم سیاسى به خودش مى گیرد. ولایت هم ریشه اش همان عبودیت حق است یعنى پذیرش ولایت ولى از طرف خدا برگشتش به عبودیت حق است و پذیرش ولایت جور معنایش عبودیت طاغوت .
ازاین روى بسیارى ازاعمال و رفتار به ظاهراسلامى است ولى با عبودیت حق ولایت او نمى سازد پس آمریکایى است .از باب مثال : مسلمانى از راه حلال و مشروع املاکى را گرد مى آورد و وجوهات شرعیش را هم مى پردازداما بى درداست واعتنایى به همسایگان فقیر نیازهاى جامعه واهداف عالى اسلام و مسلمانان ندارد. پرواضح است که این عمل و امثال آن با عبودیت حق که جوهره اسلام ناب محمدى است سازگارى ندارد.
آن که ترس خود را با عنوان :[ نقیه واجب است] توجیه مى کند و بندگان خدا را در مسیرانحراف مى بیند فریاد نمى زند مسلمان ناب نیست .
حوزه : برخى مى پندارند: حساسیت حضرت امام راجع به آمریکا واین که فرمودند :[رابطه آمریکا با ما رابطه گرگ و میش است] مربوط به پیش از تثبیت نظام جمهورى اسلامى است ولى با تثبیت نظام رابطه با آمریکااشکالى ندارد. با توجه به این که حضرت عالى ازافراد موثر تسخیر لانه جاسوسى آمریکا بودید واز نزدیک با دیدگاههاى امام را در این زمینه آشنایى دارید لطفا دیدگاه و موضع گیرى امام را دراین باب تبیین کنید؟
استاد:این مطلب از دو زاویه قابل بررسى است :
1.از نظرایدئولوژیکى و مکتبى : بى شک دراین زمینه ما هم با آمریکا و هم شوروى و هم بسیارى از کشورهاى دیگر در تضاد و تعارض هستیم زیرا ماهیت امپریالیسم و ماتریالیسم بااسلام نمى سازد.
2.از دیدگاه بین المللى : بحثى است که ما در روابط بین المللى چه روش و شیوه اى باید در پیش بگیریم ؟ آیاارتباط جمهورى اسلامى با کشورهاى دیگر صرفا بر مبناى ایدئولوژى است یااین روابط شیوه خاص خودش را دارد.
دیپلماسى بین المللى دیپلماسى است که هر دولت مى خواهد دیگرى را تحت سلطه خود قرار دهد. هر دولتى نفع خود را مى بیند. هیچ کدام از کشورهاى اسلامى هم مسائل را در قالب ارزشهاى اسلامى نمى سنجند.ارتباط آنان بر محور منفعت طلبى مى باشد.
بنابراین یا باید دور کشور دیوارى کشید و با هیچ جاارتباط برقرار نکرد یااین که در معادلات روابط بین المللى طرحى واقع بینانه پى ریخت و مواظب بود که با بهره گیرى ازاین معادلات هم ارزشها را حفظ و ترویج کرد و هم طعمه دیگران نشد.
اما چرا با شوروى ارباط برقرار کردیم ولى با آمریکا چنین کارى نمى کنیم بااین که عراق بااسلحه هاى شوروى شهرهاى ما را بمباران کرد؟ علت این ارتباط و عدم ارتباط دراین است که : آمریکا در کشور ما نفوذ دیرینه اى دارداما شوروى خیر. طى چند دهه اخیر آمریکا فرهنگ غرب را بر تار و پوداین کشور و ذهن مردم آن حاکم کرده بود. پیش از آمریکا انگلیس براین کشور حاکم بود که او هم ترویج دهنده فرهنگ غرب بود.اینان در کشور ما نفوظ خاصى دارند. ما هنوزاز لحاظ تکنیک به غرب وابسته ایم و هستند و متخصصینى که غربى مى اندیشند.
براى این باز شدن دروازه جمهورى اسلامى به روى آمریکا یعنى دست شستن از همه ارزشها و نابودى نظام اسلام . رابطه ما با آمریکا همانند نزدیک شدن به برق فشار قوى است .
مى توان گفت : نظر حضرت امام که فرمود: رابطه ما و آمریکا رابطه گرگ و میش است ناظر به این مساله است یعنى اگر نزدیک شویم او قدرت خوردن ما را دارد. زمینه تسلط او درابعاد مختلف : نظامى فرهنگى صنعتى و ... در کشور ما وجود دارد.
البته به یک نکته باید توجه داشت آن این که : رابطه غیراز بهره ورى از معادلات بین المللى به نفع آرمانهاى جمهورى اسلامى است . باید بین این دو تفکیک کرد. بهره ورى از معادلات بین المللى به معناى ارتباط است حرف درستى نیست ما با مذاکره با آمریکا چه مى خواهیم بکنیم ؟
بنابراین ما در عالم سیاست و در عرف دیپلماسى با وجود پذیرفتن برقرارى ارتباط با کشورهاى مختلف جهان با آن کشورارتباط خواهیم داشت که ضررى نزند.
اگر مااز تمام شعارها دست برداریم سرمایه دارى را در کشور آزاد بگذاریم و حتى شعار مرگ براسرائیل را هم کنار بگذاریم باز آمریکا با ما مخالف است .
آمریکا با نظامى که آخوند براو مسلط است واندیشه مذهبى او را راه مى برد نمى تواند همراه باشد. آخوند سلمان رشدى را تکفیر مى کند با ساختار فرهنگى غرب درگیراست .
طرح مذاکره با آمریکا مساله اى بسیار ناشیانه و غیرعاقلانه است زیرا با آمریکا حرف مشترکى نداریم .
حوزه : براى ماندگارى اندیشه حضرت امام حضرت عالى چه توصیه اى به حوزه هاى علمیه دارید؟
استاد: چون ماهیت حوزه هاى علمیه علمى و فرهنگى است مقام اول آن است که کار علمى و فرهنگى وسیع تر و سازمان یافته تر در جهت فهم و اجراى اندیشه ایشان پى ریزى شود. حوزه هاى علمیه در جهت پاسخگویى به خواسته هاى علمى و فرهنگى مسلمانان جهان و نیازهاى ایدئولوژیکى انقلاب به گونه اى سازمان یافته بسیج شوند.این روحى که حضرت امام در حوزه هاى علمیه دمیده اند زنده بماند. مقوله ها و مفاهیمى که در طول تاریخ فراموش شده بود وایشان مطرح کردند مورد بحث و دقت نظر قرار بگیرد .
دیدگاه ایشان درباره شرایط مجتهد پاسخگوى به نیاز زمان دقیقا شناسایى شود و حوزه هاى علمیه در جهت تربیت مجتهدان واسلام شناسان مورد نظرامام به یک سازماندهى جدید بپردازند.
امام معیار حرکت طلاب و حوزه هاى علمیه باشد.افکار آن بزگوار در کتب درسى گنجانده شود.
ان شاءالله