نوع مقاله : مقاله پژوهشی
حوزه : با تشکراز حضرت عالى که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید لطفا شرح کوتاهى از زندگانى خود بخصوص دوران تحصیل و تحقیق بیان بفرمائید.
استاد: من در سال 1316 در زنجان متولد شدم . یکى از بزرگترین حوادث دوران کودکى من جنگ بین المللى دوم بود. آنچه ازاین جنگ به یاد دارم این است که : دراثر جنگ بین المللى مشکلات اقتصادى واجتماعى شدیدى گریبانگیر ملت و کشور شده بود.
در 6 سالگى براى تحصیل وارد مدرسه[ توفیق] زنجان که مرحوم [روزبه] هم از معلمین ابتدایى آن مدرسه بود شدم ...
سرانجام براثر علاقه شخصى و تشویق خانواده به تحصیل علوم حوزوى پرداختم . مقدمات تحصیل را در مدرسه[ سید] گذراندم . ضمن ادامه تحصیل در حوزه تحصیلات کلاسیک را هم با پشتکار و دقت فراوان دنبال کردم .
در سالهاى 1331 و 1331 براى ادامه تحصیل به قم هجرت کردم . در قم مورد عنایت مرحوم آیه الله حجت قرار گرفتم و حجره اى در مدرسه [حجتیه] دراختیارم قرار گرفت . در مدرسه حجتیه سخت گیریهاى شدیدى نسبت به شرایط طلاب ساکن معمول مى گردید که از آن جمله : شرایط درسى و سنى بود. من على رغم این که هیچ کدام از شرایط را نداشتم ولى به خاطر لطف خاص مرحوم آیه الله حجت که فرمودند: کسى که ازامام زمان فقط یک حجره مى خواهد ما مضایقه نمى کنیم افتخاراشتغال به تحصیل در مدرسه حجتیه رااحراز کردم .
در آن زمان در عرف تحصیلى طلاب آذربایجانى به دوره سطح اهمیت بیشترى داده مى شد و دروس سطح با راهنمایى اساتید به طور عمیق خوانده مى شد.
من در دوره سطح نزدیک به هفت سال مداوم و بدون تعطیلى مشغول تحصیل بودم .این طول مدت و دقت موجب گردید ضمن مرور دقیق سطح آمادگى کامل را براى بهره گیرى هر چه بیشتر از دوران خارج کسب کنم .
به عنوان مثال : مطول را دقیقا تا آخر خواندم . در زمینه منطق غیراز حاشیه ملاعبدالله و شرح منظومه و منطق مرحوم سبزوارى جوهرالنضید و همچنین کتابهاى مفصلى همانند: شرح مطالع کتاب نجات و بخشى از کتاب منطقى دیگر چون : شرح شمسیه را خواندم .
در علم کلام از گوهر مراد آغاز کردم واز ساده به پیچیده شرح تجرید علامه شرح تجرید و قوشجى شرح تجرید شوارق را خواندم . در فقه به صورت تدریجى از تبصره شرایع و شرح لمعه آغاز کردم . در عرض شرح لمعه مسالک و ریاض را خواندم . مکاسب را که شروع کردم در واقع کتاب پنجم و ششم در زمینه فقه بود که فرا مى گرفتم .
نکته دیگرى که در دوران سطح رعایت کردم و به آن پایبند بودم این بود که : علاوه بر فراگیرى دروس حوزه توانستم به مقدار میسور هیئت نجوم کلام تفسیر و مباحث دیگر علوم اسلامى را فرا بگیرم .
در فلسفه منظومه و شرح اشارات را در دوران سطح خواندم و همزمان با کفایه و آغاز درس خارج در درس اسفار شرکت کردم .
شرکت در درسهاى مرحوم علامه طباطبایى یکى ازافتخارات دوران تحصیلى مى مى باشد.
مرحوم علامه طباطبایى بنا به توصیه آیه الله بروجردى درس اسفار را تبدیل به درس شفاء نمودند و همین امر توفیقى شد که شفاء را در مدت 2 سال در خدمت ایشان تلمذ کنم . و بخشى ازاسفار را هم در خدمت آیه الله خواندم .
در سال 1338 به حضور در درس حضرت امام توفیق یافتم و درس آن حضرت را درس اصلى خود قرار دادم به دو جهت :
1. با چند درس خارج آشنایى پیدا کرده بودم به تصور خودم بهترین را برگزیده بودم .
2. تذکرى از ناحیه امام باعث شد که : درس حضرت امام را درس اصلى قرار دهم . تذکراین بود: در یکى از روزها قبل از درس برخى از طلاب پیشنهاد کردند: به علت این که بعداز درس استاد بلافاصله درس دارند حضرت استاد درس را زودتر شروع کنند تا بشود با فاصله که ایجاد مى شوداز درس دیگرى هم استفاده کرد.
این پیشنهاد سبب گردید که حضرت امام در آن روز چند تذکر عمیق به طلاب بدهند:
1. سعى کنید تا جوان هستید خصلتهاى بد در وجودتان ریشه نداوند زیرا با گذشت عمر این خصلتها راسخ مى شود وانسان به جایى مى رسد که رهایى از دست این خصلتهاامکان پذیر نیست . تا جوان هستید با عادات و خصلتهاى خوب خودتان را عادت بدهید. من سعى فراوان مى کنم که زود بیایم اما زودترازاین نمى توانم بیایم .
البته این سخن در حقیقت شکسته نفسى از حضرت امام بود ولى به هرحال درس آموزنده اى بود براى طلبه ها.
2. سعى کنید یک درس واستاداصلى انتخاب کنید و روى آن درس کار کنید.اگر درس دیگرى مى روید در جنب این درس اصلى باشد. درس اصلى را فداى درس جنبى نکنید. بگردید درسهاى آقایان را ببینید یکى را انتخاب کنید و روى
آن درس سرمایه گذارى کنید.ازاین درس به آن درس رفتن نه در شان طلبه است و نه مفید براى طلبه .
3. درس خواندن به این نحو نیست که ازاول عمر تا آخر عمر آدم درس بخواند یاازاول فقه تا آخر فقه راانسان در درس بنشیند. شما یک کتاب از مباحث معاملات و یکى رااز عبادات انتخاب کنید واین دو کتاب را به دقت بخوانید بقیه را مطالعه کنید. نمى شود که همه فقه را درس گرفت .
به خاطر دارم ازاین تذکرات سخت تحت تاثیر قرار گرفتیم و در حد استعداد خوداین سه نکته را نصب العین قرار دادم و به آن عمل کردم و به تصور خودم تا به حال سعى کرده ام که بدان ملتزم باشم .
حضرت امام گاه به مناسبتهایى دراثناى درس وارد تذکرات اخلاقى مى شدند و بخشى از درس اختصاص به همین تذکرات اخلاقى پیدا مى کرد و گاهى هم تمام درس . واین تذکرات تاثیرات وصف ناپذیر و بسیار عمیقى در طلاب مى گذاشت . در آن دقائق سکوت معنى دارى بر جلسه درس حاکم مى شد و جذبه خاص عرفانى امام چون آهن ربا دلها را مى ربود و خود حکایت از نیازمندى شدید طلاب به اینگونه ارشادها مى نمود.
یکى دیگراز خاطرات آموزنده که از درست امام به یاد دارم این است که : وقتى درس حضرت امام منتقل شد به مسجد سلماسى روزهاى اول حضرت امام روى زمین مى نشستند. کم کم جمعیت زیاد شد به طورى که طلاب روى پله هاى مسجد مى گاه در بیرون مسجد هم مى ایستادند.از حضرت امام خواهش شد که روى یک منبر دو پله اى تشریف ببرند تا طلاب بیشتر بتواننداستفاده کنند.امام قبول کردند. روزاولى که امام استفاده کردند روز پرخاطره اى در زندگى تحصیلى من بود. آن روز امام در آغاز درس با تذکراین نکته که : یک - دو پله بالانشستن براى آدم شخصیت نمى آورد و نباید موجب کبریایى انسان بشود به یک بحث مفصل اخلاقى و عرفانى کشانده شدند و صحنه درس اصول به درس اخلاق و عرفانى تبدیل شد.
آن روز امام به اصل درس اصول نرسیدند و تذکرات بسیار جالبى در زمینه مفهوم تکبر تواضح ارزش تواضع براى عالم و آفاتى که تکبر در زندگى دانشمندان
مى تواند داشته باشد بیان فرمودند.
من درس فقه واصول حضرت امام را به عنوان درس اصلى انتخاب کردم و مدتى هم درس مرحوم آیه الله بروجردى و مدتى هم نیز درس مرحوم آقاى شیخ عباسعلى شاهرودى و آیه الله اراکى رفتم و برخى دیگرازاساتیدى که در آن زمان معمولا طلاب به درسشان مى رفتند ولى این درسها مدتشان کوتاه و به عنوان درس اصلى نبود .
در سال 41 به نجف رفتم در نجف بنا به همان روشى که از حضرت امام آموخته بودم درابتدا در همه دروس شرکت کردم : درس مرحوم آیه الله حکیم درس مرحوم آقاى حلى درس مرحوم آقاى شاهرودى درس آقاى میرزا باقر زنجانى درس آقاى خوبى و دیگر درسها. حتى به درس اساتید درجه دو هم رفتم . نهایتا درس مرحوم آقا میرزا باقر زنجانى را به عنوان درس اصلى انتخاب کردم به دو دلیل :
1. به خاطر تواضع فوق العاده علمى ایشان . درس ایشان بسیار محکم و عمیق بوداما نظریاتش را به عنوان : حاشیه به نظریات استادشان بیان مى کردند.
2. تقریرات درس برخى ازاساتید مشهور نجف چاپ شده بود و درسها معمولا تکرار همان تقریرات بود.
ازاین روى این درسها نمى توانست به عنوان درس اصلى به شمار آید. و شایداین مطلب هم در انتخاب من موثر بود که : مبانى اصولى مرحوم آقا میرزا باقر زنجانى خیلى نزدیک بود به مبانى حضرت امام و گاه در بعضى از موارد اصلا بیان هم بیان مشترک بود. در نجف تحصیل کرده بود و حضرت امام از شاگردان مرحوم نائینى بود و در نجف تحصیل کرده بود و حضرت امام از شاگردان مرحوم شیح عبدالکریم بودند. نه استادشان مشترک بود و نه تقریرات چاپ شده آن موقع داشتند.البته بسیارى از فحول و طلبه هاى سابقه دار قوى محصل و محقق درس ایشان را ترجیح مى دادند و بسیارى از شرکت کنندگان افراد با فضل و سطح بالا بودند.
دوران تحصیلى نجف براى من یک نقطه ضعف داشت و آن که : بحثهاى فلسفى را نتوانستم دنبال بکنم ... در نجف فقط یک نفر به تدریس فلسفه شهرت داشت و آن مرحوم شیخ صدرا بود ولى هر چه ازایشان درخواست شد که لااقل هفته اى یک
روز فلسفه تدریس کنند نپذیرفتند. لذا دوران تحصیل من در نجف ممحض در فقه واصول بود.
خاطرات تحصیلى نجفم را در دو مقطع عرض مى کنم :
1. قبل از ورود حضرت امام به نجف .
2. بعداز ورود حضرت امام به نجف .
قبل از ورود حضرت امام به نجف ما به عنوان حاملان پیام نهضت امام خمینى شناخته شده بودیم . هرگزاز فکر مسائل نهضت غافل نبودیم . با تمام جدیتى که در درس و بحث داشتیم و مشغول مطالعه و نوشتن تقریرات و مباحثه بودیم پا به پاى جریانات ایران پیش مى رفتیم . در جریان مدرسه فیضیه ما عزاداراى راه انداختیم . به صورت دسته جمعى در مدارس جلساتى به عنوان فاتحه براى شهداى فیضیه بر پا کردیم .
طلاب ایرانى طرفدار نهضت به طور دسته جمعى راه مى افتادیم و به منازل مراجع مى رفتیم و جریانات تکان دهنده ایران همچون : جریان فیضیه و دستگیرى حضرت امام و جریان 15 خرداد و تبعید حضرت امام را مطرح کرده و مسائل نهضت را تازه نگه مى داشتیم .
اعلامیه هایى که ازایران مى آمد با زحمت زیاد توزیع و نوارهاى صحبتهاى امام را تکثیر مى کردیم .البته تهمت هاى زیادى به ما زده مى شد.از نظر بعضى از آقایان این کارها سبک تلقى مى شد و خلاف شان طلاب فاضل بود ولى ما مسائل نهضت را مقدم بر همه چیز دانسته و همه چیز را فداى نهفته مى کردیم . عشق و علاقه به امام از یک سو واعتقاد به این نهضت مقدس از سوى دیگر موجب شده بود که ما تحت تاثیراین گونه سخنها واقع نشویم و تمام طعنها نیش زبانها را تحمل کنیم .
البته نجف در آن زمان متاسفانه در برابر نهضت جبهه منفى گرفته بود. علت عمده این جبهه گیرى خود نجف نبود بلکه حضور دایمى و فعال سفارت شاهنشاهى در آنجا بود که با لطایف الحیل افراد را تحریک مى کرد و با تطمیع افرادى را علیه ما تعداد محدود طلبه جوان تحریک مى کردند. سفارت جوى راایجاد کرده بود
که خواه ناخواه علیه این جریانى بود که ما با زحمت بسیار به حرکت درآورده بودیم .سفارت در بیوت مراجع نیز حضور فعال داشت . برخى ازاطرافیان مراجع را اغفال و تطمیع کرده بود. گاه اتفاق مى افتاد: وقتى طلاب به خاطر نهضت به خانه مراجع مى رفتند اطرافیان این آقایان را بیرون مى کردند و به آنان اهانت مى نمودند. على رغم همه اینها قبل از ورود حضرت امام به نجف در نجف آمادگى هاى مقدماتى براثراین نوع فعالیتها به وجود آمده بود.
اما قسمت دوم دوران تحصیل من در نجف اشرف مربوط مى شود به بعداز آمدن حضرت امام به نجف اشرف . شبى حدود دو ساعت از شب گذشته توسط حاج شیخ نصرالله خلخالى متوجه شدیم که امام آمده اند به کاظمین . با ناباورى شروع به تحقیق کردیم . بعد متوجه شدیم : شیخ نصرالله نیز به کاظمین رفته است .این بهترین قرینه بود بر صحت خبر ورودامام به کاظمین . عده اى از طلاب و فضلا را خبر کرده و به اتفاق به کاظمین مشرف شدیم .امام به منزل شخصى به نام سیدجواد که صاحب مسافرخانه بین الحرمین بود وارد شده بودند. شبانه رفتیم محل اقامت امام . مرحوم حاج آقا مصطفى که همراه امام بودند از آقایان استقبال کردند. با دیدن ایشان بسیار خوشحال شدیم . بااصرار زیاد خواستیم همان شب خدمت امام براى دست بوسى برسیم اما ایشان فرمودند:امام خسته اند و استراحت مى کنند. خودایشان تا یک یا دو ساعت بعداز نیمه شب با ما بودند واوضاع زمان تبعید را نقل مى کردند. دو سه روز امام در کاظمین بودند. ملاقاتهاى مختلفى صورت گرفت . یکى از ملاقات کنندگان نماینده رسمى رئیس جمهور عراق بود. سبک برخورد حضرت امام بااینان کاملا روشن بود. یکى از تجربیات زندگى من نحوه برخورد حضرت امام با جباران و وابسته هاى جباران است . حضرت امام بااینان که روبرو مى شد مصداق[ اشداء على الکفار] بود. با سختى آنان را مى پذیرفت . با وقار کامل توام با حالت منفى با آنان برخورد مى کرد تا کوچکترین طمعى در دلشان راه ندهند. به هر حال . نماینده رئیس جمهور آمد و مراتب خوش آمد گویى راانجام داد و پیامى که داشت به خدمت حضرت امام رساند. در مدت سه روزى که حضرت امام در کاظمین بودند با تماسهاى تلفنى که توسط دوستان با نجف
داشتیم و نیز با همت و تلاش بسیار حاج شیخ نصرالله خلخالى که ازارادتمندان به حضرت امام بودند گروههاى مختلفى از طلاب تواسنتند از نجف براى ملاقات امام به کاظمین مشرف شوند.
بعداز چند روز حضرت امام اظهار علاقه کردند که به سامرا براى زیارت عسکریین مشرف بشوند. مقدمات سفر مهیا شد. مرحوم حاج شهیدشیخ نصرالله وسائل بسیار مناسبى را فراهم کردند که هم خود حضرت امام و هم کلیه آقایانى که ملازم حضرت امام بودند واز نجف آمده بودند بسیار باشکوه به صورت یک کاروان زنجیره اى از ماشینها که در جلوى کاروان ماشین حضرت امام و در پشت سر دهها ماشین که حامل طلاب و فضلاء بودند به سامرا منتقل شدند.
نکته اى را که به عنوان خاطره دراینجا عرض مى کنم : یکى از آقایان (که مدعى بود: به صورت تبعید به نجف آمده است .البته در آن زمان جزء مبارزین به حساب مى آمداما خالى از داعیه شخصى نبود و با آمدن حضرت امام به فکر تشکیلات افتاد) با من و چند نفراز دوستان صحبت کردند که : ما باید کارى بکنیم که افراد ناباب به حضرت امام نزدیک نشوند ( البته نیتش خیر بود) زیرا حضرت امام در موقعیتى است که ممکن است افرادى از طریق دستگاه و یااز طریق دیگر تماس بگیرند و موجب نفوذ درامام شوند. در نتیجه ایشان موضعى بگیرند و پاسخى بگویند که خلاف مصلحت اسلام باشد.
به آقاى بزرگوار عرض کردم : شماامام را نمى شناسید.احساس خطر شما طبیعى است امااین خطر در مورد حضرت ایشان صادق نیست .ایشان در قم هم که بودند با تمام عظمتى که داشتند که حتى مرجعیت آیه الله بروجردى با آن همه عظمت را تحت الشاع قرار داده بودند حجاب نداشتند و کسى هم نتوانست درایشان نفوذ کند بنابراین شماازاین فکر صرف نظر کنید. عملا در طول مدتى که تا سال 47-48 در نجف خدمت امام بودم این را کاملااحساس کردم .
امام پس از تشرف به سامرا چند روزى در آنجا ماندند و به زیارت مشغول بودند. دراینجا شیوخ عرب از شیعه و سنى به خدمت ایشان مشرف مى شدند.این ملاقاتهاى امام اثر موثرى روى شیخ عرب مخصوصااهل تسنن گذاشت .
روزى که براى بازدید طلاب مدرسه میرزاى شیرازى تشریف بردند از روزهاى خیلى با شکوه بود.
سرانجام پس از چند روز تصمیم گرفتند به کربلا بروند. دراینجا بود که من و چند نفراز دوستانم براى مهیا کردن زمینه استقبال زودتر حرکت کردیم و خود را به کربلا رساندیم .
آقایانى که آن روز در کربلا ذى نفوذ بودند در تهیه وسایل براى مستقبلین همکارى کردند. بسیارى از مردم کربلا تا شهر مسیب (طفلان مسلم دراین شهر دفن شده اند) به استقبال آمدند. عده اى از علما و معاریف کربلا جزءاستقبال کنندگان بودند.
جریان استقبال کربلا از جریانات موثر در نهضت است .اولین بار بود که امام در عراق با عظمت و تجلیل مطرح شد زیرا ورودشان به فرودگاه و کاظمین غریبانه بود.از کاظمین به سامرا گرچه بدرقه خوبى بود ولى در ورود به سامراء استقبال آنچنانى نبود. فقط آقایان فضلاء و اساتید که آنجا بودند استقابل کردند.اما کربلا به عنوان شهر مذهبى شیعه نشین مهم عراق لازم بوداولین استقبال شایان راانجام مى داد که زمینه ساز نجف باشد زیرا همه از نجف در هراس بودند که مبادا استقبال خوبى صورت نگیرد واین باعث خوشحالى ساواک سفارت و رژیم شاهنشاهى گردد. همه مى دانیم که :انتخاب نجف اشراف براى حضرت امام به این مناسبت بود که :امام مى آیند آنجا و در برابر آن همه اساتید و فحول و فقها تحت الشعاع قرار مى گیرند و مساله اندک اندک به فراموشى سپرده مى شود. و بدین جهت ما معتقد بودیم : براى استقبال کربلا باید سنگ تمام گذاشت تا زمینه سازاستقبال نجف باشد وامام بااستقبال بسیار با شکوهى وارد نجف شوند تا جو بشکند و توطئه هاى ساواک و سفارت خنثى گردد. سعى فراوان شد استقبال کربلا با عظمت و شکوه انجام پذیرد که همین هم شد.استقبال کربلا انصافا استقبال خوبى بود. جمعیت در مسیب موج مى زد. عربها علماء طلاب و ... حضور داشتند. بااین تجلیل بى سابقه امام وارد کربلا شدند. یکى از آقایانى که در صحن سیدالشهدا نماز مى خواندند جاى نمازشان را به حضرت امام تفویض
کردند .واین امر براى ما بسیار جالب و خوشحال کننده بود. آن یک هفته اى که امام در کربلا بودند نماز جماعت باشکوهى در صحن امام حسین[ ع] برگزار مى شد. نجفى که جبهه گرفته بود و نجفى که دقیقا تحت تاثیر القائات شیطانى ساواک و سفارت بود دگرگون شد و زمینه در آن شهر براى استقبال فراهم آمد.این آمادگى به نحوى بود که ما نیازى ندیدیم که زودتر به نجف بیاییم و مقدمات استقبال را مهیا کنیم .
براى حاج شیخ نصرالله خلخالى به آسانى میسر شده بود که وسائل و امکانات استقبال را فراهم بیاورد.
جمعیت بسیارى از: علما فضلا و مردم تا خان نوس که تقریبا نیمه راه کربلا و نجف است به استقبال آمده بودند.
از آقایان مدرسین بزرگ که نتوانسته بودند تا خان نوس بیایند در مدخل شهر نجف روبروى مدرسه بغدادى اجتماع کرده بودند.استقبال بسیار غیر منتظره و بسیار با شکوه بود. دراستقبال نجف به عکس کربلا که بیشتراستقبال کنندگان مردم بودند علما فضلا و طلاب به تناسب حوزه علمیه بیشتر بودند. فقط یک اشتباهى دراستقبال نجف رخ داد که ما آن زمان با بدبینى تلقى مى کردیم و مى گفتیم عمدى بوده است و آن این بود که : بدون اطلاع به ماشینهاى بعدى ماشین حضرت امام را با سرعت از دائره محاصره استقبال کنندگان در آوردند و ماشین تک و تنها آمده بود نجف و بنابه توصیه حضرت امام ابتدا به حرم حضرت امیر[ ع] مشرف شده بودند.
به طورى که وقتى حضرت امام از ماشین پیاده شده بودند جز یکى دو نفرى که همراه ایشان بودند کسى دیگر باایشان نبوده است .
این امر براى ما بسیار ناراحت کننده بود ما و دوستانمان مى خواستیم که امام در میان یک حلقه اى از طلاب و فضلاء وارد صحن و حرم شوند. در هر حال امام بعدازانجام زیارت برگشتند به منزل محقرى که قبلا توسط حاج شیخ نصرالله تهیه دیده شده بود.
از همان شب اول دیدارها شروع شد. شب اول تعدادى از مراجع و بزرگان نجف به
دیدن امام آمدند و برخى شب دوم و برخى شب سوم . آقاى حکیم تا آنجایى که من به یاد دارم شب دوم براى دیدن حضرت امام آمدند که این دیدار بسیار جالب بود. حضرت امام طبق اخلاق و روشى که داشتند معمولا کم صحبت مى کردند مگراین که ازایشان سوال مى شد ولى در نشستهاى نجف بنا را براین گذاشته بودند که بیشتر صحبت کنند.
آقاى حکیم سوال کردند که : جناب عالى جایى نماز مى خوانید؟ایشان فرمودند: من قم هم که بودم نماز جماعت نمى خواندم . آقاى حکیم نظرشان این بود که : به حضرت امام تعارف کنند جایى را یا جاى خودشان را براى نماز قبول کنند که حضرت امام بااین جواب در حقیقت بیان فرمودند که : مایل به این مساله نیستند. ملاقات چند دقیقه طول کشید و عکسهایى هم گرفته شد. خیلى به این عکسها دل بسته بودیم . دوستان همه خوشحال بودند که این عکسها را فردا تکثیر مى کنند و مى فرستندایران . بالاخره در قبال سیاست دستگاه که شایع مى کردند موضع گیرى آقاى حکیم چنین و چنان است این عکسها مى توانست دلیل واضحى باشد براین که : خیر آقاى حکیم هم باامام هستند و نهضت را تایید مى کنند. متاسفانه فردا صبح وقتى که دوستان رفتند سراغ این عکسها معلوم شد: فیلم عکسها را شبانه گرفته اند واز بین برده اند که مسلما دست سفارت در کار بود گر چه این کاراز طرف خائنان انجام گرفت .
حضرت آیت الله شاهرودى و آقاى خوئى از جمله مراجعى بودند که به دین امام آمدند.
دیدارهاادامه داشت .اساتید و طلاب مدرسه هاى : سید آخوند و آقاى بروجردى جزء دیدارکنندگان بودند. ساعتهااز شب گذشته خانه امام مرکزاجتماع و رفت و آمد آقایان اهل علم و فضلاء و طلاب بود. بعداز این که چند صباحى ازاین دیدارها گذشت حضرت امام اظهار تمایل فرمودند که بازدیدها را آغاز کنند. در تمام بازدیدها جمعیت زیادى از طلاب امام را همراهى مى کردند. حتى از درشکه که استفاده مى شد طلاب پشت سر درشکه حرکت مى کردند. هر چند حضرت امام اظهار ناراحتى مى کردند ولى طلاب از فرط علاقه اى که به حضرت ایشان داشتند
نمى توانستند خوددارى کنند. شبى که حضرت امام به بازدید آقاى حکیم رفتند طلاب زیادى حضرت امام را همراهى کردند. در آن بازدید حضرت امام به آقاى حکیم پیشنهاد کردند که : خوب است یک سفر به ایران تشریف ببرید که هم زیارتى است و هم اوضاع ایران رااز نزدیک ببینید و تنها به گزارشهااکتفا نکنید.
سپس آقاى حکیم نکته اى فرمودند وامام توضیح دادند.از آنجا که جزئیات این ملاقات مشهوراست از ذکر خصوصیات آن خوددارى مى کنم . فقط این نکته را عرض مى کنم که :امام دراین بازدید دقیقا موضع خود را نسبت به ادامه نهضت مشخص کردند.
بعداز بازدید آقایان تشریف بردند. سپس اظهار تمایل کردند که به غیراز آقایان مراجع به بازدیداساتید هم بروند حتى اساتید درجه 2و3. پس از بازدیداساتید به بازدید آقایان طلاب مدرسه به مدرسه تشریف بردند که قسمت با شکوه بازدیدهاى امام این قسمت است .
البته دراین مدارس صحبتى از طرف امام انجم نمى گرفت ولى در آن شرایط حالات امام بیان کننده خیلى از مسائل بود. هر که دقت مى کرد مى توانست مطالبى برداشت کند.
بعداز آن که بازدیدها به تدریج پایان پذیرفت که تقریبا یکى دو ماه از ورود امام گذشته بود سه پیشنهاد به حضرت امام عرض شد:
1. خدمت امام پیشنهاد شد که : درس شروع کنند. حضرت امام فرمودند: من در نجف یک طلبه هستم دوستان گفتند:اکثر ما که اکنون در خدمت شما هستیم از شاگردان قم هستیم و در درس مکاسب شما شرکت داشته ایم . اینک مى خواهیم که همان درس راادامه بدهید. بااصرار زیاد دوستان ایشان پذیرفتند که همان درس قم راادامه بدهند.
روزهاى اول اجتماع خوبى شد. به دلیل کارشکنى ها شایعات و بدخواهى ساواک و سفارت و عوامل وابسته باعث پراکندگى برخى افراد شد. ولى پس از آشکار شدن عمق بحث و درس به تدریج بر تعداد شیفتگان افزوده شد و جمعیت به حالت اولیه برگشت .
من به عنوان خاطره تلخ شخصى عرض مى کنم که : بودند برخى از اساتید درجه 2 و 3 نجف که با یک عناد و کینه و خباثت وصف ناپذیرى نسبت به امام طالبى راابراز مى کردند که باعث تخریب روحیه طلاب مى شد.اینان هم نسبت به مقام علمى امام سمپاشیهایى مى کردند و هم نسبت به عنوان مرجعیت ایشان و هم به لحاظ مسائل نهضت و رهبرى ایشان در نهضت .این افراد به خبیث ترین وسائل و حرفها متوسل مى شدند که شاید چند قدم هم از ساواکیها جلوافتاده بودند. خباثت اینان به قدرى بود که واقعا از شدت ناراحتى اشک مى ریختیم اما حضرت امام با کمال صبر واستقامت همه اینها را تحمل مى فرمودند.
به یاد دارم حضرت امام پیشنهاد بازدید یکى ازاینان را که الان هم هست و در خباثت واقعا دست ابلیس رااز پشت بسته بود دادند. به اواطلاع داده شد که امام امشب مى خواهند جهت بازدید منزل شما بیایند.او قبول نکرد و عذر آورد که : من وقت ندارم .امام بازدید را به شب دیگرى موکول کردند. باز عذر آورد.امام مجددا به شب دیگرى موکول کردند. باز عذر آورد. با وجوداین که به دیدن امام آمده بود. تا براى خودش نکته منفى درست نکنداماازاین که امام به بازدیدش بروند ابا داشت ازاین گونه افراد بودند که بحمدالله بعدها که مقام حضرت امام براى نجف و نجفیها روشن شد درانزوا قرار گرفتند.
2. خدمت امام پیشنهاد شد که : به طلاب نجف شهریه بدهند.ایشان نپذیرفتند. در دلیل عدم پذیرش گفتند: براى من امکان ندارد. حاج شیخ نصرالله که پیشنهاد دهنده بود گفت : من وجه شهریه را به عنوان قرض دراختیار شما مى گذارم شما فقط اجازه بفرمایید.
امام به خاطر آن عنوانى که شهریه دادن دارد ابا داشتندازاین کاراما بااصرار زیاد قبول کردند که به مناسبت ماه رمضان که زمان پیشنهاد مصادف بود با فرا رسیدن آن ماه تقسیمى داشته باشند. بعد حاج شیخ نصرالله با تلاش زیاد به امام قبولاندند که شهریه راادامه بدهند.این ادامه خیلى فوائد داشت و مى توانست حداقل در رفع برخى از موانع مفید و موثرافتد.
3. به وسیله حاج شیخ نصرالله خدمت امام پیشنهاد شد که تحریرالوسیله چاپ
شود. تحریرالوسیله را حضرت امام در دوران تبعید در ترکیه تحریر فرموده بودند. آقا شیخ نصرالله ازامام خواستند که : دستنویس تحریرالوسیله را لطف کنند تاایشان چاپ کنند.
امام فرمودند: چرا مى خواهید چاپ کنید؟ حاج شیخ نصرالله گفت : براى مقلدین عرب .
امام فرمودند: من مقلد عرب ندارم .
حاج شیخ نصرالله گفت :اولا عده اى از شیعیان عراق مقلد شما هستند. ثانیا باید فتواى مرجع دراختیار باشد. عدم تقلید شاید براى این است که فتواى شما دراختیارشان نیست . وقتى فتواى شما در اختیارشان باشد تقلید خواهند کرد.
البته حرف شیخ نصرالله درست بود زیرا عربها بخصوص عربهاى عراق دلبستگى عمیق به امام داشتند.
در هر حال امان نپذیرفتند و فرمودند:اگر من این تعداد مقلد داشته باشم به کتاب فروشى مراجعه مى کنند و کتاب فروش وقتى تقاضا را دید در صدد چاپ رساله من بر مى آید چرا با پول بیت المال چاپ شود؟
حاج شیخ نصرالله خلخالى گفت : شما قبول بفرمایید. من به جاى کتاب فروشى رساله را با خرج خودم چاپ مى کنم .
امام نپذیرفتند.
ولى اصرار حاج شیخ نصرالله ادامه داشت . در نهایت امام به ایشان فرمودند:اگراین که مى گویید صحت داشته باشد همه تحریرالوسیله به درد عوام عرب نمى خورد.
این را مى دهیم تلخیص کنند.
دراینجا بود که حضرت امام مرا خواستند. و فرمودند: حاج شیخ نصرالله مى خواهد تحریرالوسیله را چاپ کند. من با آن حجم صلاح نمى دانم آن را چاپ کنندازاین روى شما تحریرالوسیله را خلاصه کنید حدود 250 تا 300 صفحه به صورت رساله عربى مختصر. مقرر فرمودند: یکى اطاقى در بیرونى دراختیار من گذاشتند. من هم حدود 3 ماه روزى چند ساعت وقت گذاشتم و آن را خلاصه کردم .این خلاصه به نام[ زبده الاحکام] چاپ شد. آن زمان به تناسب[ تحریر] تا مباحث
ارث پیش رفتم .
در سال 62-61 با همت سازمان تبلیغات اسلامى آن را تکمیل کردم و مسائل مستحدثه را هم به صورت خلاصه ضمیمه کردم و توسط سازمان تبلیغات اسلامى چاپ شد.
به نظر من مجموعه فقهى جامع و بسیار متقنى است مانند: کتاب مختصر گذشته : شرایع مختصرالنافع تبصره وامثال اینها .[زبده الاحکام] هم در زمره و ردیف آنهاست منتها با مایه هاى بیشتر و متناسب با زمان .
از نکاتى که من اینجا باید عرض کنم این که : حضرت امام در طول این مدت دقیقا مراقب اوضاع ایران بودند. گزارشات اوضاع ایران را با دقت و به طور مفصل به امام مى رساندند.امام هم وقت بیشترى براى این کار مى گذاشتند.
افراداز خارج وازایران مى آمدند وامام گزارشات آنان رااستماع مى فرمودند لکن طبق روالى که داشتند تحلیل و تصمیم گیرى با خودشان بود.
جریان حسین روحانى را که از منافقین بود و حضرت امام در یکى از سخنرانیهایشان فرمودند: من دقیقا یادم هست .این شخص اول آمد ما را دید. به تصوراین که از طریق ما درامام نفوذ کند. به او گفتیم :این تصور غلطى است که دارى .امام مستقیما حرف طرف را مى شنود و مستقیما تصمیم مى گیرد. کسى درامام نفوذ ندارد. تمهید مقدمات بى فایده است .
خاطره مهم دیگراین که : عارف رئیس جمهور وقت عراق مى خواست بیاید نجف منتهى نمى خواست با آقاى حکیم ملاقات کند. رژیم بعث قصد داشت که آقاى حکیم را تحقیر کند و در عین حال وجهه اسلامى را هم حفظ کند! رئیس جمهور سیاستش براین بود که با دو تن از مراجع ملاقات کند آن هم در حرم یا صحن . مرحوم آقاى شاهرودى که تن به این کارها نمى دادند.اگر دستگاه مى آمد پیش آقاى شاهرودى مى گفت : آقا یک بسم الله براى ما بنویس .ایشان بسم الله را هم نمى نوشتند.ایشان خیلى محتاط بودند.این روش ایشان بود. آنان هم ایشان را شناخته بودند و فهمیده بودند که نمى توانندازایشان سوءاستفاده کنند. رفته بودند سراغ آقاى خوئى .
رژیم عراق وزیرى داشت که شیعه واز دوستان قدیمى آقاى خوئى بود ازاین روى او را به خدمت آقاى خوئى فرستاده بود که ایشان را براى ملاقات با رئیس جمهور آماده کند. آقا سید جمال خوئى پسر بزرگ آقاى خوئى یک ملاقات مخفیانه اى با من کرد و در آن ملاقات گفت : آقا قبول کردند که با رئیس جمهور ملاقات کنند به شرط این که حضرت آیه الله خمینى هم بپذیرند.اگرایشان پذیرفتند آقا (آیه الله خوئى ) آمادگى دارند که در صحن و یا حرم با رئیس جمهور ملاقات کنند.این ملاقات براى حوزه خوب است . ضمنا حوزه از تک مرجعى بیرون مى آید.
آقا سیدجمال گفت : ما فکر کردیم که : به چه وسیله مطالب را با آیه الله خمینى در میان بگذاریم . به نظر رسید:از طریق شما باشد و شما مساله را به ایشان منتقل کنید و در ادامه گفت :
عارف مى گوید: مااینجا زندانبان ایران نیستیم . از ترکیه که مى خواستند آیه الله خمینى رااینجا بیاورند شرط کردیم که ایشان آزاد باشند نه مثل ترکیه و کسى را فرستادیم به نمایندگى براى گفتن خیر مقدم . حالا متقابلا انتظار داریم که ایشان هم یکى کارى براى ماانجام بدهند. آقاى خوئى هم آمادگى دارند. به ایشان بگویید: شما هم قبول بفرمایید.
من بعدازاستماع این حرفها رفتم خدمت حضرت امام و همه ماجرا را که شنیده بودم بدون کم و زیاد و تحلیل و بدون اظهار کوچکتر نظرى عرض کردم .این را هم اضافه کردم که :اگراحتمال مى دادم عرائض بنده کوچکترین اثرى در شما داشته باشد نقل نمى کردم . چون مى دانم نقل من هیچ اثرى نداردازاین نظر مثل ضبط صوت دارم نقل قول مى کنم .ایشان لبخندى زدند فرمودند که :اولا من بااینها هرگز ملاقات نکرده ام و نمى کنم . درایران سرهنگ مولوى اصرار کرد که : شما 5 دقیقه فقط با شاه در قیطریه ملاقات کنید همه چیز درست مى شود. ( این را مستقیم از خودامام نقل مى کنم )انقلاب سفید همه اش حرف است فقط شما یک ملاقاتى بکنید سر و صداها مى خوابد.امام فرمودند که : من مى دانستم اینان منظورشان این است که : ملاقات صورت بگیرد و بعد هم هو و جنجال راه بیندازند که قضیه تمام شد. ( همان کارى که بعدها کردند.امام بعد از برگشت از قیطریه بالاى
منبر مدرسه فیضیه رفت و داد زد که : هیچ توافقى نشده است ).
ثانیا حوزه رئیس دارد. آقاى حکیم رئیس حوزه است من یک طلبه ام .
ثالثا براى آقاى خوئى هم این کار صلاح نیست .این کار را بگذارند براى آقاى حکیم که هر طور صلاح مى دانند تصمیم بگیرند.
امام اخبار نجف رااز طریق ما طلاب دریافت مى کردند.این گروه به دستورامام اخبار را گرد مى آوردند و بدون هیچ گونه تصرف به عرض ایشان مى رساندند.
حتى مطالب جزئى را هم منتقل مى کردند از جمله : به ایشان عرض شد: آقایى مى گویند: عمامه و محاسن شما کوچک است و در ذى یک مرجع نیست . ایشان فرمودند: بگویید: من هنوز مشرک نشده ام .
خاطرات بسیار جالبى از زهد حضرت امام به یاد دارم .امام به حداقل خوراک واستراحت اکتفا مى کردند.
سالها 45-44 که اختناق نظام به اوج خود رسیده بود تعدادى از مبارزین در زندانها تحت شکنجه بودند واخبارى که به امام مى رسید خیلى ناراحت کننده بود. علاوه براین اندوه نامه هاى مغرضانه اى هم به امام نوشته مى شد که : شما رفتید نجف راحت شدیداما تعداد زیادى گرفتارند.
احتمالا این نامه ها از طریق ساواک وایادى او نوشته و فرستاده مى شد. در هر حال امام دوران سختى را مى گذراندند.
در بیت امام مدتى دعوا بر سر آوردن کولر بود. حاج شیخ نصرالله مى گفت : آقا کولر که چیزى نیست .این را فقراى نجف هم دارند. کولر در نجف با گرماى 48 درجه اى مثال لباس مى ماند.
به ایشان اصرار مى شد که : تابستان نجف خیلى گرم است ازاین روى به جاهاى معتدل تر سفر کنید همانطور که درایران این کار را مى کردید.
امام در پاسخ این اصرار مى فرمودند:این صحیح نیست که من اینجا خوش بگذرانم و مسلمانان در زندانها و در زیر شکنجه باشند.
رژیم بعث سعى مى کرد به نحوى ازامام تایید بگیرداما در هشیارى حضرت امام نقش آنان را بر آب مى کرد. دراین زمینه خاطره اى دارم که نقل مى کنم :امام بعد
از یک بیمارى طولانى طبق معمول شب جمعه اى به کربلا مشرف شدند. من هم فرداى آن شب از قضا در کربلا بودم . به قصد زیارت حضرت امام به طرف اقامتگاه ایشان به راه افتادم . وقتى که وارد خیابان محل اقامت امام شدم ماشینهاى پلیس و افراد مسلح را دیدم .ازاین صحنه ناراحت شدم فکر کردم مساله اى پیش آمده است . بعد با دیدن ماشینهاى رسمى دولتى فهمیدم که : خیر مساله اى نیست عده اى از شخصیتهاى وابسته به رژیم آمده اند. براى دیدن امام وارد بیرونى منزل ایشان شدم . در بیرونى سه نفراز مقامات دولتى را دیدم :
1.استاندار کربلا
2. رئیس امنیت کربلا
3. رئیس شهربانى استان
من یک لحظه دم درایستادم . مردد بودم بیایم تو یا نیایم . دراین هنگام امام ازاندرون وارد شدند. با دست اشاره کردند که بیایید داخل . من هم آمدم و نشستم .امام گوشه اطاق نشسته بودند. مقامات عراقى دو نفرشان یک طرف امام و یک نفر طرف دیگرامام نشسته بودند.
برخوردامام بااینان خیلى سرد بود.امام به جاى احوالپرسى با آنان فقط با من احوالپرسى کردند.
استاندار بعثى بود. خیلى خوش سیما خوش برخورد و خوش بیان بود. محورهایى را که فکر مى کرد مى شودازامام بنفع رژیم بعث تایید بگیرد مطرح کرد.از جمله :
1. تسهیلات دولت درباره هیئتهاى عزادارى .
2. حضرت رئیس جمهوراز بیمارى حضرت عالى مطلع شدند و خیلى متاثر شدند و قصد داشتند که یک شوراى پزشکى تشکیل دهند و بفرستند نجف براى عیادت شما.اگراجازه بفرمایید این کارانجام بپذیرد.
3. گزارش مفصلى از تعمیرات ضریح و قبر مطهر حضرت ابوالفضل[ ع] ارائه کردند که : بله آب به سرداب ضریح افتاده بود و باعث نگرانى شدید ما شدازاین روى آنجا را بتوان کردیم و ...امام در برابر تمام بندهاى صحبت استاندار هیچ[ لا و نعم] نفرمودند.
استاندار که دید تمام صحبتهایش بى ثمر شد این گونه وانمود کرد که : امام عربى نمى داندازاین روى رو به من کرد و گفت : براى آقا ترجمه کنید.
من گفتم : خیر امام دقیقا به گفته هاى شما توجه دارند وایشان نیازى به مترجم ندارند.
در پایان قبل ازاین که حرکت کنند و بروند امام حرکت کردند و تنها با من خداحافظى کردند و به اندرونى رفتند.
یکى دیگراز وقایعى که سعى کردند در تایید رژیم بهره بردارى کنند ملاقاتهایى بود که مقامات نظام پس از رحلت آقاى حکیم با آقایان : شاهرودى خوئى و حضرت امام داشتند. پس از ملاقات در روزنامه ها نوشتند که آقایان مراجع براى نظام دعا کردند!
حضرت امام به یکى ازاصحابشان امر کردند: تلفن کنید و بگویید تا 24 ساعت اگراین روزنامه ها خبر را تکذیب نکنند من به دنیااعلام خواهم کرد که این مطلب دروغ است .
روزنامه ها خبر را تکذیب کردند.البته تنها گزارشى که راجع به امام ارائه داده بودنداما گزارشى که نسبت به آقاى خوئى و شاهرودى داده بودند چون از طرف آقایان اعتراضى نشد تکذیبى هم صورت نگرفت .
حوزه :از نخستین لحظه برخورد و آشنایى خود با حضرت امام رضوان الله تعالى علیه صحبت بفرمایید.
استاد: من از سال 1332 باامام آشنا شدم . در آن موقع مقدمات مى خواندم .این آشنایى آشنایى علمى نبود امام به دلایلى نور محبت حضرت امام در دل من افتاده بود. به طورى که معمولا وقتى به درس مى رفتم و یا بر مى گشتم مسیر رفت و برگشت را جورى تنظیم مى کردم که لااقل روزى یک بارامام را ببینم .
صحبت امام خصوصیات اخلاقى و سایر جهات ایشان را در آن دوران نه درک
مى کردم و نه برایم مقدور بود که به دست بیاورم . مشغول معالم و یا لعمه بودم اما قیافه امام و طرز راه رفتن او را تقلید مى کردم . علاقه ام دراین متجلى نبود که به اخلاق و اندیشه هاى والاى حضرت امام دسترسى پیدا کنم ولى طرز راه رفتن امام را تقلید مى کردم . طرز گرفتن عبا قدم برداشتن سر را روى بدن نگهداشتن چشم را به دور و یا نزدیک دوختن تکان خوردن سر به چپ و یا راست به زمین نگاه کردن و... همه را به دقت دیده بودم و پیش خودم تقلید مى کردم .این نشانه علاقه وارادتى بود که من پیدا کرده بودم .این اردات را تا آخرین لحظه اى که امام رااز دست دادیم داشتم .
در روانشناسى تعبیرى هست درباره ( اندوه هاى عمیق] .این یک حالت روانى است که از نظر روانشناسى هم بسیار خطرناک است .از حالاتى است که در صورت استمرار تعادل را بر هم مى زند. من در رحلت حضرت امام این حالت را دقیقا در خوداحساس کردم . حضرت امام در سال 68 رحلت فرمودند و من 5253 سال سن داشتم . یک آدم 52 ساله تجربه کمى ندارد. در تمام عمرم چنین احساسى را نداشتم . براى من اولین بار بود که این چنین حالتى دست مى داد .
حوزه : لطفا شیوه حضرت امام را در تدریس استنباط و مزایاى درس آن حضرت را نسبت به سایر درسها بیان بفرمایید.
استاد: شیوه درس امام به نظر من شیوه اقناعى بود یعنى امام چنان مطلب را مستدل بیان مى کردند که شاگرد قانع مى شد. تنها علم نبود باور مى کرد. علم یک مرحله است و باور مرحله دیگر. نشاندن مطلب در جایگاه باور یک فن خاصى است .
در یکى از خطب پیامبر(ص) مى فرمایند:
غفر الله سمع مقالتى فوعاها.
وعى غیراز فهمیدن و دریافت کردن است . وعى ظرف و مظروف است . و منظور قرار
گرفتن در عمق دل است .
تمایز شیوه تدریس امام بر دیگران از تقریراتى که من از درس ایشان و سایراساتید دارم به خوبى نمایان است .
در درس امام مجال اظهار نظر و تقریر براى شاگردان بسیار بوداما در درس دیگران این چنین مجالى نبود.
الان ملاحظه بفرمایید: خیلى از شاگردان مبرزامام هنوز به مبانى اصولى و فقهى حضرت امام پایبند هستند زیرا مطالب و نظرات امام خوب به دلشان نشسته است .این یک شیوه خاصى بود که شاید آن معنویت امام و رابطه خاص مرید و مرادى که بین ایشان و شاگردانشان برقرار بود این اثر را به جاى گذاشته است .
حضرت امام در مباحث مختلفى که من در درس ایشان بودم مبانى خاص خودشان را داشتند. به عنوان مثال : در مواردى که تشبیه هایى وجود دارد چه در قرآن و چه روایات ایشان مى فرمودند.
اینهااز مقوله تشبیه نیست . اینهااز مقوله مجاز دراسناداست نه مجاز در کلمه .این مشکلات زیادى را حل مى کرد و تنها یک نکته ادبى نبود. تفتازانى هم در مطول به این مطلب اشاره کرده است ولى این مبناى اصولى حضرت امام قرار گرفته بود نه مبناى ادبى .
در مثل :[ فاسئل القریه] معمولا مى گوییم این مجاز در کلمه است یا به حذف مضاف است یا کلمه جاى کلمه دیگر را گرفته . ولى حضرت امام دراین موارد مى گفتند:این مجاز دراسناداست یعنى متکلم ادعا مى کند که دو نوع قریه داریم : یک قریه اى که دیوار دارد خانه دارد و ... یک قریه اى هم داریم که به شکل آدم است . دراینجا متکلم ادعا مى کند که :این هم قریه است[ فاسئل القریه] یعنى از همین قریه بپرس . نه این که قریه به معناى اهل قریه به کار برده شده باشد. یا در دلالت امر بر وجوب در شبهات مفهومیه دراستصحاب واقسام استصحابه امام دیدگاه خاصى داشتند. که نظرات اصولى صرف نبود بلکه آثار فقهى داشت . یا در نذر که آیا نذر منذور را واجب مى کند؟ شما نذر مى کنید نماز شب بخوانید آیا نماز شب واجب مى شود؟ایشان مى فرمودند: نذر منذور را از حکم
اولى آن خارج نمى کند. نافله شب بعدازاین که شما نذر مى کنید باز مستحب است منتهى این وجوب وفاى به نذر را[ اوفوا بالعقود]است که بر شما واجب مى کند.
خلطى که در فقه پیش آمده است : مستحب واجب شد و واجب مستحب با این مبنا حل مى شود.
حوزه : نظرات فقهى حضرت امام چه تحولى در فقه شیعه به وجود آورد؟ و عناصر و علومى که حضرت امام دراستنباط دخیل مى دانستند چه بود؟
استاد: دراین رابطه من به دو نکته رسیده ام که عرض مى کنم :
1. مساله تقسیم بندى شکل فقه است . واقع قضیه این است که شیعه در دوران متاخر تحولى در فقه ایجاد کرده است .استخوان بندى وابواب بندى فقه چیزى است که آغازش معلوم نیست از فقهاى اهل تسنن است یا شیعه .
در دوران محقق و علامه که شروع دوره متاخرین است یک تحولى در شکل بندى فقه به وجود مى آید. مى دانید که : مساله شکل بندى ابواب فقه مورداختلاف است . تقسیم بندى ابواب فقه بین ابواب مختلف از کتاب الطهاره بگیرید تا حدود و دیات چه شکلى باشد؟ در تقسیم بندى بگوییم : عبادات معاملات احکام و ... یا بگوییم : عبادات عقود ایقاعات سیاست و... یا به شکل دیگر.
یکى از تحولاتى که به اعتقاد من مباحث فقهى امام به وجود آورد در صورت و شکل تقسیم بندى وابواب فقه است :
ملاحظه کنید: بحث ولایت فقیه یکى از مباحث جزئى است که در یکى از ابواب کتابى از کتابهاى فقه مطرح شده است یعنى فقیه در باب بیع بحث مى کنداز: بیع صغار بعداصل ولایت ولایت حاکم و آنگاه ولایت فقیه .از نظر تقسیم بندى فقه ولایت فقیه یک مساله درجه پنجم است . در صورتى که در روش
حضرت امام ولایت فقیه در سطح بسیار بالایى قرار مى گیرد. دراین تقسیم بندى فقه سیاسى در ردیف اصل عبادات است . در ذیل مباحث بیع نیست بلکه جزء مسائل حکومتى است .
بنابراین از نظر شکلى تقسى بندیى که حضرت امام ایجاد مى کند بسیار مهم است .امام آن طبقه بندى و آن اسکلت بندى سنتى فقه را به هم مى ریزد.این روش ایشان منافات با موضع و سخنانشان که کرارا فرموده اند: ما مقید به فقه سنتى هستیم ندارد زیرا آن مساله محتوى واستدلال است واین مساله شکل است که نه آیه دارد و نه روایت و نه فقها قسم خورده اند براین تقسیم بندى .
2. به اعتقاد من امام در فقه صاحب سبک و روش هستند.این سبک و روش تحقیق تا آنجایى که من مى فهم مربوط به محتوى است .امام در عین تقید به فقه سنتى از حیث محتوایى و شیوه استدلال یک سلسله عناصرى را در محتواى استدلال وارد کردند که این عناصر در تحول فقه بسیار موثراست .
اینجا واژه تحول را معنى مى کنیم که اشتباه پیش نیاید. تحول معنایش این نیست که تا حالا یک چیزى مى گفته ایم از حالا به بعد چیز دیگر بگوییم . تحول به این معنا نیست که تاکنون به ادله اربعه استناد مى کردیم از حالا به بعد به غیرادله اربعه استناد کنیم مثلا به ادله سته استدلال کنیم .
تحول مربوط به فهم و استنباط است .امام عناصرى را در فهم واستنباط فقهى وارد کردند که تحول در دیدگاه فقهى ماایجاد کرد و سبب گردید دراین موقله گسترده تر فکر کنیم واز محدوده خاصى بیرون بیاییم .
به عنوان مثال :اگر ما در زمان شیخ طوسى براساس[ مبسوط] 200 مساله در کتاب الصلاه داشتیم بعد مرحوم حاج آقا رضاى همدانى در کتاب الصلاه 4000 - 5000 مساله را مطرح مى کند این تحول در تفریع است . به اعتقاد من در فقه تحول از روزاول بوده است . هر تحولى موجب توسعه و تکامل بیشتر مى گردد. فقها سعى کرده اند هر کدام در زمان خودشان یک سلسله عناصرى را بر طبق زمان و مکان وارد فقه کنند و فقه رااز محدودیت برهانند و گسترده کنند.
در زمان علامه شیخ انصارى و صاحب جواهراین کار شد.این تحولى که حضرت
امام ایجاد کردند یعنى دخالت عنصر زمان و مکان دراستنباط و...اگر دقیقا مراعات شود دید فقیه افق بیشرى را در مى نوردد مسائل را بازتر مى بیند و کلى گویى و کلى فکر کردن را تبدیل مى کند به جزئى گویى و عینى فکر کردن شما اگر مسائل سیاسى را که در فقه تا زمان صاحب جواهر مطرح بوده است اسقتصا کنید حداکثر 2000 مساله مى شود ولى براثراین تحولى که حضرت امام ایجاد کرده اند امروز براى فقیه در زمینه مسائل سیاسى به معناى عام آن که شامل : سیاسى اقتصادى سیاسى فرهنگى و... هم بشود بیش از 40 هزار مساله مطرح است . بنابراین ماانتظار نداریم که فقیهى بیاید بگوید: تا حالااستناد دراستنباط به ادله چهارگانه بوده ازاین به بعد دیگر به ادله شش گانه است . یا بگوییم : ما تاکنون مقید به دلالت ظاهرى و روایات بودیم ازاین به بعد باطنى مى شویم وازاین دیدگاه به بحث درباره روایات مى پردازیم .این شاید همان سخنى باشد که منافقین مطرح مى کردند: آقا این پوسته فقه است که به دست ما رسیده است لذا بایداز پوسته گذشت .این فقه مال قدیم است و... همان کارى که اسماعیلیه و باطنیه در مورد قرآن و مذهب انجام داده اند.اینها شیوه هاى انحرافى در فقه است .امام به شدت وحدت جلوى این انحرافات ایستادند. تاکید مى کنم : آنچه امروز در فهم مسائل فقهى بسیار موثر و مفیداست : مراعات شرایط زمان و مقتضیات جامعه است .این شرایط مى تواند در تفریع فقه و فهم مسائل فرعى فقه موثر باشد. در این رابطه نکته اى رااضافه مى کنم : تا براى فقیه موضوع تبیین نشده باشد احکام براى وى روشن نخواهد شد.این نکته بسیار مهم راامام بازتر کردند. قبل ازامام هم بسیارى از فقها به این نکته توجه داشتند. موضوعات فقهى و موضوعات شرعى را نمى گویم . مثل[ الصلوه واجبه] که هم موضوع و هم حکم آن فقهى است .
موضوعات بسیارى را در فقه داریم که اینها به فهم عرف واگذار شده است .اینجاست که مسائل زمان و مکان نقش موثرى دارد یعنى وقتى شرایط زمان و مکان مفهوم شد عرف ملموس تر مى شود. به تعبیر دیگر موضوعات دراحکام نقش رابطه علت و معلول را دارند.
این نکته راامام مخصوصا در رهنمودهاى اخیر تایید کردند و دیدگاههاى وسیعى راازاین طریق به روى حوزه هاى علمیه گشودند. قم ازاین روش فقهى استقبال کرد. سمینارهایى هم گذاشته شد ولى به اعتقاد من اینها بایدادامه پیدا بکند و ما تا رسیدن به آنچه که امام مطرح کرده اند دراین سه زمینه : (تحول شکلى فقه تحول به معناى گسترش و توسعه موضوعات فقهى و به معناى فراگیرى مسائل جامعه ) راه طولانى در پیش داریم .
این که من عرض مى کنم تحول منظورم این سه نوح تحول است .
این که مى گویم :امام دید فقهى جدیدى را مطرح کردند صاحب سبک در فقه بودند و... منظورم دراین سه نوع تحول است .
این تحول یک ضرورت بود نه به خاطر وضع انقلاب اسلامى و نظام اسلامى بلکه در فقه مى بایست این تحول ایجاد مى شد که خوشبختانه به برکت انقلاب و به برکت وجود حضرت امام قدس سره این تحول به وجود آمده است . حال نبوت دیگران است که آن راادامه دهند.
حوزه : برخى از مسائل در دیدگاه فقهى واستنباط حضرت امام به صورت اصل و مبنا مطرح شده که در دیدگاه دیگر فقها به این شکل نبوده است مانند: نظرایشان درباره حفظ نظام که مى فرمایند: حفظ نظام از اهم واجبات است . لطفا دراین باره توضیح بدهید.
استاد: عناوین ثانویه فقه استقصاء نشده است . معمولا موازینى که گفته مى شود: عناوین ثانویه در قالب لاضرر لاحرج اهم و مهم دفع افسد به فاسد و ... خلاصه مى شود. گاه گاهى کلمه حفظ نظام و حفظ بیضه اسلام در برخى از تعبیرات به چشم مى خورد.
مى فرمودند:اگراین طور بشود لزوم منه اختلال النظام . حالااختلال نظام که
مى گفتند احیانا اختلال نظام موجود یا همان جامعه محدود خودشان بود.
اماامام به مساله حفظ نظام اصالت داد. وقتى امام مى فرمایند: حفظ نظام اسلامى و حفظ امامت به مفهوم سیاسى آن ازاهم واجبات است این رااز عناوین ثانویه خارج مى کنند.
ازاین نظر لاحرج با آن اهمیتى که در نزد فقهاى ما دارد و هیچ فقهى به طرف حرج نمى رود در برابر مساله حفظ نظام یعنى امامت به مفهوم سیاسى آن که قرار مى گیرداز کار مى افتد و شاهپرش مى سوزد.
به اعتقاد من این تنها جنبه فقهى ندارد بلکه جنبه اعتقادى هم دارد. اعتقاد شیعه از روزاول همین بوده است .این که در برخى از روایات وارد شده است : مقصداز نماز روزه و عبادات امام است و یااین که بعداز حج لازم است حاجى به زیارت امام زنده برود وامثال این دستورات . بدان جهت است که : در تفکر شیعه از همان آغاز مساله امامت به مفهوم سیاسى آن اصل بوده است .
شمااگرامامت به مفهوم سیاسى آن را داشته باشید نماز دارید روزه دارید عقود وایقاعات را دارید اخلاق را دارید و ... وقتى این را نداشته باشید هیچى ندارید و هر چه باشد بى روح است . در رژیم شاهنشاهى و طاغوت همه چیز بى روح است . در عراق تحت رژیم صدام در دل شب نماز شبها خوانده مى شود ولى همه بى روح و بى اثراست .
خلاصه امامت در بعد فقهى سیاسى و هم در بعداعتقادى اصل و محور است . شاید بهترین تعبیر همان باشد که امیر المومنین ( ع ) در خطبه شقشقیه مى فرماید:
وانا منها کالقطب من الرحى
قطب در لغت محور سنگ آسیاب است . آسیاب بدون قطب موزون حرکت نمى کند یک قدرى مى چرخد ولى در آخر سنگ مى افتد روى پاى خود آن کسى که در طلب آرداست .
حوزه : در پایان اگر براى ما و دیگر طلاب عزیز توصیه اى دارید بفرمایید.
استاد: در رابطه با مسائل حوزه خودم را کوچکتراز آن مى بینم که مطلبى را عرض کنم اما شما به من فرصت دادید که در پایان مصاحبه راجع به یک - دو مساله اى که همیشه فکر مرا مشغول مى کرده است صحبت کنم :
حوزه و دانشگاه : حضرت امام تاکید داشتند به وحدت حوزه و دانشگاه . وحدت حوزه و دانشگاه ابعاد مختلفى دارد:از جمله : دانشگاه از شیوه هاى و سبکهاى متقن و مفید و موثر حوزه در زمینه آموزش و تحقیق استفاده کند.
حوزه هم از روشهاى خوب و پسندیده اى که در زمینه آموزش و تحقیق در دانشگاههاست استفاده کند. به نظر من این یکى از تقارب و وحدت حوزه و دانشگاه است .
حوزه واستاد راهنما: در حوزه هاى علمیه مساله راهنمایى طلاب از طرف اساتید به صورت سلیقه اى و ذوقى انجام مى پذیرد یعنى اگر طلبه اى سلیقه اش گرفت مى گردداستاد راهنمایى پیدا مى کند.استاداگر احساس مسوولیت کرد و قابلى را یافت یک یا چند طلبه را راهنمایى مى کند که : چه درسهایى را فرا بگیرند چگونه درس بخوانند چگونه تحقیق کنند و... یا آموزش آنان را زیر نظر مى گیرد. در گذشته این را به عنوان یک اصل در سبک حوزه داشته ایم . قدما این افتخار را داشته اند.
اگر در حوزه هاى علمیه این مساله احیاء بشود واساتیدى عهده دار این کار بشوند نقش بسیار موثرى در رشد و کمال طلاب خواهد داشت .
امروز رهنمودهاى حضرت امام باید به صورت درس در آید واساتید محترم روى آنها کار کنند.این که امام فرمودند: زمان و مکان در استنباط فقه دخیل است باید جدى گرفت .
این سخن مثل این است که بگوییم : قرآن یا روایت دخیل است . همانطور که قرآن و
روایت و دخالت آنان در فقه نیاز به شرح و تبیین چند ساله دارد عنصر زمان و مکان و دخالت آنها در فقه هم نیاز به شرح و بسط و کار محققانه دارد.
پس انتخاب موضوع و شیوه تحقیق براى طلاب مستعد و پرانرژى از طرف اساتید خبره و زمان شناس مى تواند در بیشتر بارورتر شدن حوزه موثر و مفید باشد. یکى از آرزوهاى من تحقق این مساله در حوزه هاى علمیه است .امیدوارم که به وقوع بپیوندد.
انشاءالله .