نوع مقاله : مقاله پژوهشی
کسى که اندک اطلاع از رجال علمى حوزه ها داشته باشد و بر سعه مجال عمل ایشان واقف شود به مزایاى علمى عملى واخلاقى آنان اقرار خواهد کرد و خواهد دید که آن بزرگان با همتى بلند از همه چیز و حتى خود گذشته اند تا توانسته اند در کسب حقایق و گسترش معارف پایدارى کنند.
مردانى که پارسا و بى پیرایه زیسته اند و در گوشه اى فارغ از نام و نشانهاى گرفتارى آور و فرصت سوز به کار و خدمت پرداخته اند و بدون خدم و حشم روزگار سپرى کرده انداما پربار و خجسته .
راه طى کرده هایى که از قید هوا رهیده و برگرد هوس نگشتند. مخلصانى که با همت بلند و تهذیب نفس قلب خود را ویژه حق کرده و هرگونه آلودگى رااز صفحه دل زدودند. توجه و درنگ در زندگى این فرزانگان حوزه ها آدمى را به تحسین و تکریم این اراده هاى بلند و عزمهاى راسخ وا مى دارد.
پیدایش این همه میراثهاى گرانقدر که اکنون دست مایه حوزه هاست به کوشش این چنین پاک سیرتانى انجام گرفته است . صواب اندیشانى که به نیت خالص . پیوسته کوشیدند و سودمندترین بهره رااز فرصتها گرفتند.
دراین شماره خداوند یار شد که با عالم عامل و محقق خستگى ناپذیر حضرت استاد حاج شیخ مجتبى عراقى دام ظله العالى به گفتگو بنشینیم واز تجربه و تلاش و دانش واطلاعات او بهره بگیریم .
استاد با کهولت سن شکر خداى را در حوزه تحقیق واحیاء تراث و خدمت به فرهنگ اسلامى
برناست .
براى استاد راه روشن است و حقیقت هویداازاین روى با آرامش و وقارى خاص و چهره اى بشاش و دلى پر نشاط به تحقیق مشغول است .
استاد علاوه بر ده ها خدمت سودمند آثار گرانقدرى را نیز به زیور تحقیق و آراسته و خاضعانه تقدیم حوزه هاى علمیه کرده است .
در فراز و نشیبهاى زندگى هیچ عاملى او رااز تلاش بازنداشته و حتى تالم شهادت فرزندارجمندش را نیز به هدیه احیاءاثرى علمى التیام بخشیده است .
اینک این شما واین دفتر گشوده از زندگى آن عزیزامید آن که سخن صالحان ره توشه مان گردد و تجربه بلند همتى آنان آموزگار.
[حوزه]
حوزه : با تشکراز حضرت عالى که لطیف کردید و زحمت مصاحبه با ما را پذیرفتید نخست نگاهى گذرا بر بیوگرافى خود بویژه در مقطع تحصیل و تحقیق داشته باشید.
استاد: بسم الله الرحمن الرحیم .اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . الحمدلله رب العالمین و صل الله على محمد وآله الطاهرین واللعنه على اعدائهم اجمعین .
درود پاک به روان مطهر بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس الله نفسه و درود پاک بر روان شهدایى که از بذل جان و مال دریغ نکردند و بحمدالله وله المنه توانستند جمهورى اسلامى را در ایران پایه گذارى و به جهان معرفى کنند.
درابتدا بنا به امر شما از شرح زندگانى خودم را عرض مى کنم گرچه مورد نیاز هم نیست و تنها مى تواند تجدید معاهدات قبلى باشد.
بنده متولد سال 1296 در[ کرهرود]اراک هستم . [کرهرود] که امروز جزء
شهراراک شده از بناهاى قاسم بن عیسى عجلى ( ابودلف ) معروف است .ایشان یکى از شخصیتهاى معروف و مبرز عالم اسلام است .ایشان بعداز کناره گیرى از وزارت خلفاى بنى عباس به این مکان آمدند و بناى[ کرهرود] را گذاشتند.
گویا مرحوم آیه الله بروجردى رضوان الله تعالى علیه مى فرمودند: جزوه اى در شرح حال قاسم بن عیسى عجلى نوشتم .
بنده مقدمات تحصیل را خدمت مرحوم والد آغاز کردم . مرحوم والد به حاج آقا محمدعراقى معروف بودند. مقام علمى خوبى داشتند و من اجازه هاى زیاد و مفصلى از علماى بزرگ که براى ایشان مرقوم فرموده بودند دیدم .
ولى مع ذلک مقام زهد و تقوى وارادت ایشان به حضرت سیدالشهداء همه امور دیگر را تحت الشاع قرار داده بود. جد پدرى من مرحوم آخوند ملا محمدباقر کبیر کرهرودى معروف به حاج آقا کبیر بود.ایشان از جمله شاگردهاى مرحوم شیخ انصارى رحمه الله علیه است . شرح حال ایشان در خیلى از کتابهاى که راجع به این جهت نوشته شده واز جمله دراعیان الشیعه آمده است . جده امى من دختر مرحوم آخوند ملامحمود عراقى میثمى است .
ایشان هم از شاگردان مرحوم شیخ انصارىبوده است .از تالیفات ایشان کتاب دارالسلام است که فارسى نوشته اندو مجموع تقریرات درس مرحوم شیخ را در سه کتاب به نام هاى : قوامع لوامع و جوامع نوشته اند که تنها کتاب قوامع چاپ شده است .
مرحوم جد ما از شاگردان مرحوم شیخ انصارى و تقریبا هم عصر و هم مباحثه با مرحوم میرزاى بزرگ آقا میرزا حسن شیرازى بودند. مرحوم میرزا به ایشان امر مى کند که به کنگاور بروند. آن زمان کنگاور اهمیت زیادى داشت چرا که جمعیتى که هر روزه عازم زیارت عتبات عالیات بودند ازاین شهر مى گذشتند. بعضى از معمرین کنگاور نقل مى کردند: آن زمان کنگاور شبانه روز حد متوسط مهمان دار حدود ده هزار نفر بود که اینان یا عازم زیارت بودند و یااز زیارت بر مى گشتند و یا مستقبل و یا مشیع بودند.
مرحوم جد ما اهمیت زیادى به مساله امر به معروف و نهى از منکر مى دادند. به این
لحاظ بعداز مدتى احساس مى کنند که در آنجا نمى توانند بمانند و دوباره به محل سکونت قبلى خود و آن مرحوم در آنجا تدریس داشتند.
مسائلى پیش مى آید که عده اى مى روندخدمت بعضى از علماى نجف تقاضا مى کنند تا موجب این مى شوند که آن مرحوم همراه مرحوم والد دو مرتبه به کنگاور مى روند.
بله بنده مقدمات تحصیل را در کنگاور خدمت مرحوم والد شروع کردم . در سال 1308 به امر رضاخان از طلبه هاامتحان مى گرفتند چرا که آنان براى داشتن عمامه باید جواز مى داشتند. در تمام استان کرمانشاه سه نفرى براى امتحان شرکت کردند: بنده و عمه زاده من حاج شیخ حبیب الله عراقى . که اخیرا محل اعتماد حضرت امام بود و یک نفر دیگر. دراین امتحان من و حاج شیخ حبیب الله قبول شدیم و نفر سوم قبول نشد. در سال 1309 یا 1310 بود که براى ادامه تحصیل عازم شهرستان اراک شدم . در مدرسه اى به نام مدرسه حاج محمدابراهیم خوانسارى ججره گرفتم و به درس و بحث مشغول شدم . حوزه علمیه اراک تحت نظر مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى اداره مى شد. به عبارتى مى توان ایشان را موسس حوزه اراک نیز دانست گر چه قبل ازایشان مرحوم آقا نورالدین صاحب تفسیر و حاج آقا محسن بوده اند که در حوزه اراک تدریس داشتند و مقام علمى خیلى خوبى هم داشتنداما کسى که توانست طلبه ها را به نحو مطلوب و مفیدى دراین حوزه جمع کند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بود. آقایان زیادى دراین حوزه خدمت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بودند و بعد باایشان به قم آمدند از جمله : مرحوم حضرت امام و آیه الله العظمى اراکى .
حوزه اراک حوزه گرم و پر رونقى بود. آن موقع من دراین حوزه قبل ازاذان صبح مباحثه شرح لمعه داشتم .اذان صبح را که مى گفتند نماز مى خواندم و بعداز نماز شرح لمعه را درس مى گرفتم . حوزه اراک حوزه پرتلاش و گرمى بود.
مرحوم آیه الله حائرى دراین حوزه سه قسم شهریه مى دادند: کسانى که مقدمات مى خواندند نفرى ده ریال کسانى که سطح مى خواندند نفرى پانزده ریال و براى کسانى که به خارج اشتغال داشتند و همچنین اساتید نفرى بیست ریال . دراین
زمینه خاطره اى دارم که نقل مى کنم : یک روز در مدرسه جنب و جوشى دیدم .از خادم مدرسه که با سرعت مشغول آب و جارو بود پرسیدم : چه خبراست . گفت : پیشکار آفاى حاج شیخ عبدالکریم مى آید. (مقدمه مرحوم حجه الاسلام آقاى حاج میرزا مهدى بروجردى بود) به لحاظ این که من در بین علما بزرگ شده بودم برایم تعجب انگیز نبود. گفتم : بسیار خوب . درون حجره مشغول مطالعه بودم که آقایى به همراه متوالى مدرسه آمد و رفتند داخل یکى از حجره ها. مدتى نگذشت که خادم آمد و گفت : شما را مى خواهند. من رفتم . ظاهراایشان احوال من رااز دیگران پرسیده بود. من ایشان را نمى شناختم .
ایشان خیلى اظهار لطف دوستى و بزرگوارى فرمودند.از من پرسیدند: چه مخوانید؟ گفتم : سطح فرمودند: مقدمات را تمام کردید؟ گفتم : بله . فرمود:اگر آیه اى را مطرح کنم مى توانید آن را تجزیه و ترکیب کنید؟ عرض کردم :انشاءالله . فرمودند:این آیه شریفه را تجزیه و ترکیب کنید :[ولا ینبئک مثل خبیر].
معلوم است که تجزیه و ترکیب این آیه ساده و راحت است . تجزیه و ترکیب کردم .ایشان خیلى خوشش آمد و براى من ماهى ده ریال اضافه شهریه تعیین کرد بنابراین شهریه من بیست و پنج ریال شد.ازاین جهت طلاب مى گفتند: فلانى در عین حال که سطح مى خواند ماهى بیست و پنج ریال شهریه مى گیرد. بله این خاطره راازاین نظر عرض کردم که : مقدارى حال و هواى آن روز حوزه اراک مشخص شود. خاطرات و حرفها زیاداست و هر کدام مى تواند جهاتى از گذشته را روشن کند.
اما دلنشین ترین خاطره من از آن حوزه مربوط به روزى است که در همین مدرسه مرحوم حاج محمدابراهیم خوانسارى داخل حجره نشسته بودم . یک آقاى بزرگوارى خیلى به اصطلاح خوش تیپ در حالى که یک کیف کوچک به دست داشتند تشریف آوردند واز من آدرس یک نفراز دوستانشان را که اتفاقا یکى از مدرسین ما بود سوال کردند. من خدمت ایشان عرض کردم : آقا معلوم مى شود شما تازه از راه آمدید و مسافر هستید تشریف بیاورید داخل یک چاى میل کنید رفع خستگى بشود وایشان با کمال بزرگوارى پذیرفتند واین اولین گام در دوستى من با
حضرت امام خمینى و نخستین مرحله ارادت من محضر مقدس ایشان بود.
به هر حال من سطح را در حوزه اراک به اتمام رساندم. حدود سالهاى 1314 بود که براى ادامه تحصیل آهنگ حوزه قم کردم در ابتداى ورود به قم مقدارى به تکمیل مباحث سطح پرداختم و بعد وارد درس خارج شدم.
حوزه : حضرت عالى سطوح عالیه را نزد کدام یک ازاساتید تلمذ فرمودید؟
استاد: همانگونه که عرض کردم تقریبااین مرحله را من در حوزه اراک گذراندم . آن دوست حضرت امام که ایشان سراغ منزل او آمده بودند مرحوم حاج آقا کاظم گلپایگانى بود که روى جهاتى آمده بودند حوزه اراک و تدریس مى فرمودید.ایشان تقریر و بیان خیلى خوبى داشتند. مقدار زیادى از کتاب مکاسب و همچنین مقدارى از کتاب شرح منظومه مرحوم سبزوارى رااز محضرایشان استفاده کردم مقدارى از کتاب کفایه را خدمت مرحوم آقاى سلطان صاحب حاشیه بر کفایه و مقدارى هم خدمت مرحوم آقا سید محسن هفته اى .
درابتداى ورود به قم درس خارج چندین نفراز بزرگان شرکت کردم اما آن درسى را که پسندیدم وادامه دادم درس مرحوم آیه الله سیدمحمدتقى خواسنارى و مرحوم آیه الله سیداحمد خوانسارى بود. درس این دو بزرگوار شرکت مى کردم و بیشتر با آنان ارتباط داشتم رضوان الله تعالى علیهما.
حتى قبل ازاین که براى فراگیرى فلسفه خدمت حضرت امام خمینى رحمه الله علیه برسم مقدارى از منظومه را خدمت مرحوم آقا سیدمحمدتقى خوانسارى خواندم . فراموش نمى کنم که وقتى درس به مبحث الهیات بمعنى الاخص رسید فرمودند:این مباحث کفایت نمى کند. یک مدتى خارج از مباحث کتاب براى ما کلام مى فرمودند.
هر دوى این بزرگواران یعنى آیه الله سیدمحمدتقى و آیه الله سیداحمد خوانسارى معنویت خوبى داشتنداما مرحوم آیه الله سیدمحمد تقى صفاى نفس عجیبى داشت .
آن گونه بى آلایش و بى ریا بود و به امور عالى تزکیه نفس توجه داشت که گویا دراین دنیا نبود. بعداز فوت مرحوم آیه الله حائرى با تعدادى از دوستان که مرحوم آیه الله شهید صدوقى در راس جریان بود و فعالیت زیادى داشت تصمیم گرفتیم که مرحوم آیه الله سید محمد تقى خوانسارى رااز حالت انزوا خارج کنیم . درابتدا تصمیم گرفتیم براى ایشان جلسه درس مرتبى تشکیل بدهیم . به مناسبت این که مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم تازه فوت شده بودند پیشنهاد شد که آقاى خوانسارى بقیه درس خارج صلوه مرحوم حاج شیخ را بفرمایند.ایشان پذیرفتند و درس را شروع کردند که من این مباحث را تحت عنوان:[ قوله اقول] نوشتم . مقدار زیادى از آن را هنوز در میان دستنویس هایم دارم . به این نحو قضیه درس را حل کردیم .
پس ازاین به فکر آن شدیم که مکان مناسبى را هم براى نمازایشان در نظر بگیریم .
آن زمان ایشان در محله تکیه خروس داخل یک مسجد کوچک که ظرفیت چندانى نداشت نمازاقامه مى فرمودند در حالى که مرحوم آیه الله سیداحمد خوانسارى دو جا نماز مى خواندند یکى از در مدرسه فیضیه و دیگر هم در بازار مسجد مسگرها.
رفقا به من پیشنهاد کردند که من خدمت حاج آقا سیداحمد بروم و پیشنهاد کنم که ایشان یکى ازاین دو مکان را براى اقامه نماز به آقا سید محمد تقى واگذار کنند. من قبول کردم خدمت ایشان رسیدم و مطلب و پیشنهاد را عرض کردم .ایشان فرمودند: مانعى ندارد هر کدام از دو مکان را مى خواهیدانتخاب کنید.
من مدرسه فیضیه را عرض کردم .ایشان پذیرفتند. بعد عرض کردم اگر مانعى نداشته باشد دراولین اقامه نماز حضرت عالى هم تشریف بیاورید و نماز را به ایشان اقتدا کنید. فرمودند: چه مانعى دارد.
اولین شبى که ما آقا سیدمحمدتقى را براى اقامه نماز آوردیم مدرسه فیضیه آقاى حاج سیداحمد هم تشریف آوردند و نماز مغرب را به ایشان اقتداء کردند. آن شب بسیار زیبا و خاطره انگیز بود. در محیطى که تنهابا چند چراغ دستى روشن شده بود نهایت اخلاص و خداخواهى موج مى زند و هر کسى به راحتى متوجه آن مى شد. آن مرحوم جمله[ ایاک نعبد وایاک نستعین] را به گونه اى مى گفت که شنونده احساس
مى کرد واقعا دارد خطاب مى کند.یک حال دیگرى هنگام اداى این جمله به ایشان دست مى داد.این گونه نبود که تنها من متوجه این موضوع شده باشم . روزى به مناسبتى آیه الله اراکى هم متذکراین نکته شدند که : جمله[ ایاک نعبد وایاک نستعین] ایشان خیلى بااهمیت بود.
حوزه : مرحوم آقا سیداحمد خوانسارى با مرحوم آقاسید محمد تقى نسبتى داشتند؟
استاد: نه نسبتى نداشتندامااز مثل هاى معروف است که[ رب اخ لم یوالده والد].
حوزه : حضرت عالى به لحاظ معاشرت بسیار نزدیکى که بااین دو بزرگوار داشتید طبیعى است که خاطرات بسیارى داشته باشید لطفا نگاهى دوباره به بعضى از آن خاطرات داشته باشید.
استاد: خاطرات بسیاراست واین مقام گنجایش آنرا ندارداما در جهت امتثال امر شما عرض مى کنم : در یکى از تابستانها دقیق یادم نیست چه سالى بود مرحوم آقا سید محمدتقى خوانسارى پیغام فرستادند که من مى خواهم همدان بروم شما هم با من بیایید. من على رغم این که بستگانم دعوت کرده بودند که به اراک بروم پذیرفتم . آن وقت در قم ماشین خیلى کم بود مشاینى آوردند من و آیه الله اراکى و آقازاده بزرگ مرحوم آیه الله خوانسارى در خدمت ایشان عازم همدان شدیم .این مسافرت زمینه اى را فراهم کرد که مدت بیشترى خدمت ایشان باشم . مرحوم آیه الله آخوند ملا على همدانى جدیت فراوان داشت که همانجا مرحوم آقاى حاج سید محمدتقى خوانسارى بقیه کتاب عروه را حاشیه بزنند. ما هم آماده بودیم تااز خدمت ایشان استفاده کنیم اما به همان لحاظى که عرض کردم مرحوم آقاى خوانسارى هیچ به
این امور توجه نداشت . گویااهل این دنیا نبود و به عالم دیگرى تعلق داشت .اصولاایشان به این اموراهمیت چندانى نمى داد و بیشتر در عالم خود بود. من فکر کردم که فرصت مناسبى است که یک مقدارى راجع به قضایاى جنگى که ایشان به همراه بعضى از بزرگان دیگر در مقابل دشمن اسلام ایستاده واز اسلام دفاع کرده بودندازایشان بپرسم .
زمانى که استعمارگر پیر یعنى انگلستان به قصد تجزیه ممالک اسلامى و تفرقه بین مسلمانان علیه امت اسلامى وارد جنگ شده بود مرحوم آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى حکم دفاع صادر فرمودند.
در آن زمان بویژه در منطقه بین النهرین و عراق کمتر خانه یا تجارت خانه و یا کتابخانه اى بود که عکس مرحوم آیه الله شیرازى در آن نباشد. در آن عکس مرحوم میرزا در حال نوشتن بودند. پایین این عکس نوشته بود :[ الامام الشیرازى یکتب حکم الدفاع العمومى] .
ازاین حکم استقبال خوبى شد واکثر بزرگان حوزه لباس رزم پوشیدند و به دفاع ازاسلام برخاستند. یکى از بزرگان نجف که از شاگردهاى مرحوم آخوند ملامحمد کاظم خراسانى بود نقل مى کرد: در آن زمان مدتى آیه الله کاشانى را ندیدم تااین که روزى آقاى کاشانى را دیدم که دو ردیف فشنگ بسته و یک تفنگ هم به دوش انداخته است !
بله من در آن سفر همدان از آن فرصت استفاده کردم تا جزئیاتى از آن دفاع رااز مرحوم آیه الله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى که خود نیز شخصا در آن شرکت داشتند بپرسم .ایشان دراین دفاع همراه مرحوم آیه الله کاشانى و مرحوم آقا سید محمدرضا بختیارى شرکت داشتند. سنگرهاى این آقایان نزدیک یک دیگر بوده است واحوال خاصى داشته اند. مرحوم آقاى بختیارى نقل مى کردند: در جنگ چنار قلعه انگلیسیها چنارقلعه را به توپ بستند. ما درون سنگرى بودیم . آقاى سیدمحمد تقى بدون هیچ گونه ترس و واهمه اى غرق سرور و خوشحالى بودند. گویا با صداى بلند مى خندیدند به گونه اى که دیگر رفقاازاین خنده بسیار متعجب شده بودند که این چه وقت خندیدن است ؟ جنبه هاى الهى درایشان بسیار روشن و بر همگان آشکار
بود. دراین زمینه حضرت آیه الله اراکى اطلاعات خوبى دارند .
مرحوم آیه الله آقا سید محمدتقى خوانسارى از جمله خاطراتى که از این جنگ نقل مى فرمودند جریان اسارت ایشان به دست انگلیسیها بود. مى فرمودند: مدت چهارماه متوالى درون کشتى توى دریا زندانى بودیم به نحوى که نمى دانستیم کجاى دنیا واقع شده ایم تمام اطراف کشتى را آب فرا گرفته بود. عده اى مزدور هندى را براى حفاظت از ما گمارده بودند به طورى که نقل مى کردند و معروف بود مامورین هندى آدمخوار بودنداز کسانى بودند که لذیذترین گوشت ها را گوشت انسان مى دانستند به همین لحاظ مامورین هنگام تحویل گرفتن مااز شیفت قبل دقت بسیار مى کردند و با دقت ما را مى شمردند که مبادا فردى از ما را مامورین قبلى خورده باشند.
ایشان مى فرمودند: بعد ما را منتقل کردند به زندانى که وسط بیابانى قرار داشت واطراف آن فقط سیم خاردار بود.
آنجا ظاهرا چهارصد نفر بودند. نقل مى کردند یک جوان سیاه پوست ازاهالى آنجا متوجه شد من اهل علم هستم لذا روزها مى آمد کنار سیم هاى خاردار و من برایش منطق مى خواندم . نهایتا آن جوان وسیله نجات و فراز من رااز آن زندان فراهم کرد.
جنبه هاى علمى مرحوم آقا سید محمدتقى نیز بسیار عمیق و چشمگیر بود. در همان بحثى که درادامه بحث صلوه حاج شیخ شروع کردند این مطلب به خوبى نمایان بود.ایشان در هر صفحه از کتاب تقریبا سه چهار مطلب واشکال اساسى داشتنداما آن جنبه زهد و تقواى ایشان به گونه اى بود که این موارد دیگر را تحت الشعاع قرار داده بود. و متاسفانه ایشان نه از روى بى توجهى به مسائل نظم و ترتیب بله به همان لحاظ که عرض کردم کلا به امور دنیوى توجهى نداشتند و سر ساعت و مرتب براى درس نمى آمدند واین امر مقدار زیادى در عدم رغبت طلاب به شرکت در درس ایشان موثر بود. آن زمانى معروف شده بود که درس آقا سیدمحمد تقى زمانش بین الحدین است یعنى از طلوع آفتاب تا زوال ظهر یعنى یک ساعت ازاین میان درس شروع مى شود.
حوزه : آیا بین مرحوم آیه الله آقا سیدمحمد نقى خوانسارى با مرحوم آیه الله آخوند ملاعلى همدانى ارتباطى بود؟
هر دوى این بزرگواران از جمله مجتهدین و فضلاء حوزه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و مورد توجه ایشان بودند. طبیعى است که ارتباط آنان قدیمى و دیرین بود. مجتهدین و فقهاء حوزه حاج شیخ گروهى بودند از جمله : هر دو آقایان خوانسارى آخوند ملاعلى همدانى آقا میرزا محمد همدانى آقا صدر آیه الله گلپایگانى و حضرت امام و غیراینها.
حوزه : در زمان زعامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم وضع تدریس فلسفه در حوزه چگونه بود؟ معروف است که ایشان به این امور چندان روى خوشى نشان نمى دادند.
استاد: جلسات درس و بحث فلسفه بود بدهم نبود این طور هم که معروف است مرحوم حاج شیخ مخالف با فلسفه و تدریس آن نبود بلکه ایشان عقیده داشت که پایه هاى تفکر واعتقادات را باید قبلااز جاى دیگر محکم کرد و بعداز گذراندن یک سرى از مقدمات به آموختن فلسفه پرداخت .ایشان بیشتر بااین که بدون گذراندن یک سرى از مقدمات فلسفه در عرض دیگر درسهاى حوزوى تدریس شود مخالف بود.
چنانکه عرض کردم خود من در آن زمان مقدار زیادى از کتاب شرح منظومه مرحوم سبزوارى را خدمت آیه الله آقا سیدتقى خوانسارى خواندم . از جمله خاطرات من از مرحوم آیه الله سید محمدتقى خوانسارى این است که در مدرسه فیضیه طبقه فوقانى غربى جنب کتابخانه اولین اتاق اتاق مرحوم آیه الله سید محمود طالقانى
بود دومین اتاق متعلق به آقاى غروى بود که فعلا در تبریز تشریف دارند و سومین اتاق هم من بودم .یکى دو هفته بود که مرحوم آقاى طالقانى قم تشریف نداشتند و به مسافرت رفته بودند. وقتى که برگشتند مرحوم آقا سید محمدتقى به من فرمودند: آقا سید محموداز مسافرت برگشته است میل دارم امشب به دیدن ایشان برویم . من به مرحوم آقاى طالقانى خبر دادم . شب بعداز نماز مغرب و عشاء آیه الله خوانسارى تشریف آوردند. مرحوم آقاى طالقانى جلوى حجره را فرش کرده بودند همانجا نشتیم و مشغول صحبت شدیم . مرحوم آیه الله طالقانى خدا رحمتش کند از همان دوران جوانى خیلى پرشور و پرحرارت بود من تعبیر مى کردم که ایشان مانند کوه آتشفشان است . مرحوم طالقانى با همین شور و حرارت و با یک نگرانى زیاد خدمت آقا سید محمد تقى عرضى کرد: آقا رضاخان به شمال مسافرت کرده است . هنگام رفتن حکم کرده است تا من ازاین مسافرت بر مى گردم یک نفر معمم در تهران نباید باشد.
به این جهت یک افسر و یک نظامى به همراه یک مامور با لباس شخصى داخل محله هاى تهران مى گردند و هر جا یک روحانى را مى بینند عمامه اش را بر مى دارند و قبایش را هم از کمر به پایین قیچى مى کنند بعد مى گویند :[خوب حالا متحدالشکل شدى برو پى کارت] .
مرحوم آقاى طالقانى با ناراحتى بسیار مى گفت : آقا فکرى بکنید. تهران و قم حکم ابتدا واتنهاى یک کوچه را دارند. فردااین حکم به قم هم سرایت مى کند.
چکار مى خواهید بکنید؟این جملات را با آن حرارت مخصوص به خودش بیان مى کرد. مرحوم آقا سید محمدتقى خوانسارى لبخندى زدند و فرمودند: احتمال این را بدهید که این حکم به قم نرسد و قبل از رسیدن به اینجا لغو گردد. مرحوم طالقانى گفت : چطور؟ آقاى خوانسارى فرمودند: حالا شمااحتمال این را بدهید.
و من العجب این حکم به قم نرسیدو لغو شد. حالا چه حادثه اى باعث لغو آن شده بود یادم نیست .
حوزه : در ضمن فرمایشات حضرت عالى نام مرحوم آیه الله شیهد صدوقى ذکر شداگراز آن شهید بزرگوار خاطره اى دارید بفرمایید؟
استاد: مرحوم آیه الله صدوقى از دوستان و رفقاى بسیار نزدیک و صمیمى ما بود و طبیعى است که ازایشان خاطرات زیادى داشته باشم .اما آنچه را که به صورت کلى باید ذکر کنم روحیه مقاوم پرانرژى و با نشاط آن مرحوم بود.
زمان رضاخان زمان بسیار سختى براى حوزه هاى علمیه و آقایان طلبه ها بود. طلبه هااز همه جهت تحت فشار بودند. جو عمومى در جهت ایجاد فشار و تنگنا براى روحانیت و حتى تحقیر علماى دین هدایت مى شد.
در چنین زمانى مقاومت در سنگر تحصیل و حفظ دین کار ساده اى نبود. در عین حال حوزه هاى عملیه مقاومت کرد و روحیه نشاط خود را على رغم تمام مشکلات از دست نداد. در حوزه هاى علمیه بودند طلبه هایى که با روحیه نشاط و مقاومت زایدالوصف خود باعث تقویت روحیه دیگران مى شدند. مرحوم آیه الله صدوقى ازاین افراد بود. معمولا مجالسى که ایشان حضور داشت مجالس با نشاط و مفیدى بود و تمام محور مجلس را هم او به عهده داشت . در زیادى ازاین مجالس روحیه امید و نشاط موج مى زد. در بعضى از آنها حضرت امام رضوان الله علیه هم شرکت مى فرمودند.
گاهى نیمه هاى شب مرحوم آقاى صدوقى مى آمد و دوستان رااز خواب بیدار مى کرد که برویم جمکران نماز و دعا بخوانیم . دوستان مى گفتند حالا که وقتش نیست اما آن مرحوم دست بردار نبود. ما جمعى بودیم از رفقا باایشان همراهى مى کردیم .
بعدها نیز رابطه ما با مرحوم صدوقى گرم و صمیمى بود.ایشان زیاد منزل ما تشریف مى آوردند. یک روز در همین اتاق که اکنون شما حضور دارید حضرت امام آقاى صدوقى و آقا شیخ مرتضى حائرى تشریف داشتند.
جلسه دوستانه بود. نزدیک ظهر شد عرض کردم : آقایان ناهار مى مانید؟ مرحوم آقاى صدوقى با همان حالت مزاح و خوش رویى همیشگى فرمودند: بله که مى مانیم . بنده ناهارى تهیه کردم . بعداز صرف ناهار بنا شد قدرى استراحت کنیم . مرحوم آقاى صدوقى آن وقت بعداز ظهرها درس رسائل مى فرمودند.ایشان قبل از خواب مشغول مطالعه درس بعداز ظهر شد. حضرت امام به بنده فرمودند یک چیزى هم بده من مطالعه کنم . عرض کردم : آقااین کتابخانه من دراختیار شما.ایشان فرمودند: نه نمى خواهم کتاب باشد. یک روزنامه مجله گر چه قدیمى هم باشد پیدا کن بیار تا مطالعه کنم .
حوزه :از جمله توفیقاتى که خداوند متعال به حضرت عالى عنایت فرموده این است که : با قبول مسئوولیت بعضى از مدارس و کتابخانه ها مقدارى از عمر شریف خود را در خدمت به عالمان دین و فرهنگ اسلامى سپرى کردید. دراین مورد نیز بیاناتى بفرمایید.
استاد: در پاسخ به این سئوال شما به اصطلاح بعضى از بزرگان باید مقدارى ازاوراق کتاب زمان را ورق بزنم و به حدود سالهاى هزار و سیصد و هفتاد باز گردم .
دراین سالها بود که ناخودگاه و بدون تصمیم قبلى وارد دستگاه مرحوم آیه الله بروجردى شدم . مقدمات این امر واقعا من حیث لایحتسب پیش آمد. شبى از شبهاى ماه مبارک رمضان شاید قریب نیمه هاى شب بود به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف شده بودم متوجه شدم که آیه الله بروجردى هم حرم مشرف هستند. بنده در قسمت بالا سر مشغول خواندن زیارت نامه شدم .ایشان در مسجد بالاسر در حال نماز بودند. معمول ایشان این بود که هرگاه حرم مشرف مى شدند ابتداء دو رکعت نماز مى خواندند و بعد مشرف مى شدند. بعداز نماز که داخل حرم شدند خدمت ایشان سلام عرض کردم .ایشان فرمودند: شما چرا نیامدید؟این سوال
مبهمى بود. بناچار عرض کردم : چشم شرفیاب مى شوم . مرحوم حاج آقا ابوالحسن روحانى که زیربازوى ایشان را گرفته بود گفت : منظور حضرت آیه الله جلسه استفتاءاست .
بااین که مرحوم آیه الله بروجردى سامعه داشتند و مرحوم آقاى میرزاابوالحسن این جمله را آهسته گفت .ایشان شنیدند و به عنوان مواخذه فرمودند: حالا به ایشان مى گویید.
این فرمایش آیه الله بروجردى باعث شد که از آن موقع در جلسه استفتاءایشان شرکت کنم . دو سه سالى به این منوال گذشت . در ماه رجب 1377 بود که حسب الامر مرحوم آیه الله بروجردى مدیریت کتابخانه مدرسه فیضیه و تولیت مدارس قم بخصوص مدرسه فیضیه و مدرسه خان به عهده من واگذار شد. همچنین مسوولیت رسیدگى به امور طلاب مشمول نیز به عهده من نهاده شد. در ماه رجب 1377 که من کتابخانه که من به خانه مدرسه فیضیه را تحویل گرفتم گر چه چندین سال از تاسیس این کتابخانه مى گذشت اما در عین حال کتابخانه اى که تحویل مى شد بیش از چهار هزار و دویست و پنجاه جلد کتاب نداشت آن هم کتابهاى تکرارى و بسیار فرسوده مثلا حدود 50 جلد رسائل مرحوم شیخ انصارى آن هم از رسائل هاى چاپ خشتى که زمان خود مرحوم شیخ به چاپ رسیده بود و متجاوزاز 60 تا 70 جلداز مکاسبهاى رحلى قدیمى که آن هم زمان خود مرحوم شیخ چاپ شده بود.
از جهت دیگرامکانات مانند: قفسه و فرش هم وضع بهترى نداشت . حدود 22 قفسه چوبى تمام و نیمه تمام یکى بلند و یکى کوتاه . حتى چوبهاى داخل آن قفسه ها را رنده نزده و صاف نکرده بودند به گونه اى که کتابها دراثر بیرون آمدن ازاین قفسه ها اکثرا آسیب دیده و خراب شده بودند. فرشهاى کتابخانه هم یک چند تا زیلوى رنگ و رو رفته و کثیف بود که گویاازابتداى تاسیس هیچگاه شسته نشده بود.
من تصمیم گرفتم این کتابخانه را سروسامان بخشیده وازاین حالت تاسف بار خارج کنم .ابتداء به تصفیه کتابهاى غیرضرورى و بلا استفاده پرداختم و بعد شروع کردم به تهیه کتابهاى لازم به گونه اى که امروزاین کتابهاى غیرضرورى بلااستفاده پرداختم و بعد شروع کردم به تهیه کتابهاى لازم به گونه اى که امروزاین کتابخانه بیش از هفتاد هزار جلد
کتاب دارد کتابهایى که مورداستفاده عموم طلاب و طالبین علم است . بعضى از کتابهاى این کتابخانه جزء کتابهایى است که در کتابخانه ها دیگر کمتر وجود داد. در حدود سه هزار جلد نسخ خطى این کتابخانه است .این کتابخانه امروز بحمدالله مورد مراجعه افراد زیادى است . روزانه از تعداد زیادى مطالعه کننده و محقق پذیرایى مى کند. غالبا از آقایان محققین و مصنفین براى استفاده از نسخ خطى و گرفتن زیراکس از صفحات مورد نیازشان مراجعه مى کنند.
به امکانات دیگر کتابخانه هم تا حد ممکن رسیدگى کردم . دراین جهات مشکلات زیادى بوده است و رنج هاى فراوان که امیدوارم محصول کار مورد رضایت حضرت بقیه الله قرار بگیرد.
تهیه هر کدام ازامکانات کتابخانه خود خاطره اى به یاد ماندنى دارد. در رابطه با قفسه هاى موجود کتابخانه یک سال ماه محرم یکى از دوستان شب تاسوعا و عاشورا میهمان من بود. هنگام رفتن ایشان خواست به عنوان تشکر یک عدد یخچال براى من بخرد. من نپذیرفتم . ایشان تعجب کرد. گفتم به دو علت نمى پذیرم : یک این که مى ترسم این یخچال باعث ناراحتى فکرى من بشود چرا که اگر من یخچال داشته باشم ناخودآگاه باید سایر لوازم زندگى خود را نیز به حد یخچال بالا ببرم . دوم این که وقتى کتابخانه مدرسه فیضیه که یک مرکزى است براى استفاده علمى طلاب قفسه مناسب نداشته باشد درست نیست که من از شما قبول یخچال بکنم . شما بیایید قفسه هاى کتابخانه را ببینید واگر خواستید مرحمتى بکنید براى کتابخانه قفسه بگیرید.
ایشان گفت :اگر آیه الله بروجردى به عنوان سهم امام بپذیرند من قفسه و دیگرامکانات . کتابخانه را تهیه مى کنم . بنده پذیرفتم که اجازه رااز مرحوم آیه الله بروجردى بگیرم و گرفتم . آن وقت یک مبلغ معتنابهى خرج قفسه بندى و دیگرامکانات از قبیل : ویترین ها چراغها و لوسترها و فرش هاى کتابخانه شد. همراه بااین کارها که صورت ظاهر کتابخانه را مى آراست و مطلوب مى کرد فکر کردم که خوب است بلکه ضرورى و لازم است که براى نسخ خطى این کتابخانه که بعضا منحصر به فرد هم هست یکى فهرستى تهیه شود.این جهت به تهیه فهرست
پرداختیم که دو جلداز آن با بودجه مرحوم آیه الله بروجردى در همان زمان چاپ شد. یادم نیست چقدراز نسخ خطى در آن دو جلد فهرست شداما بعد بقیه را فهرست کردم وادامه دادم که هم اکنون این فهرست موجوداست .
راجع به رسیدگى به پرونده طلاب مشمول حوزه وامور مشمولین هم که عرض کردم به عهده من گذاشته شد. من مایل نبودم این گونه امور طلبه ها به دست دیگران انجام بپذیرد لذا براى این کار زحمت فراوانى کشیدم . مى شود گفت دراین کار زجر و ناراحتى دیدم . تمام کوشش من به این خاطر بود که مایل نبودم این پرونده ها به دست کارمندان دولت آن زمان انجام گیرد.
در زمینه ایجا نظم و تشکیلات این پرونده ها هم تا حدى موفق بودم . دراین زمینه خاطره اى را نقل کنم :
قبل از پیروزى انقلاب که مدتى مدرسه فیضیه تحت تصرف و کنترل دستگاه حکومت بود یک روز من در کتابخانه مدرسه فیضیه نشسته بودم . عده اى از روساى ادارات دولتى آنجا آمدند. یک نفراز آنان گفت : حالا که مدرسه فیضیه طلبه ندارد واین کتابخانه هم بلااستفاده است بنابراین تمام کتابها را باید ببریم اداره اوقاف و همچنین پرونده هاى طلاب مشمول را به آموزش و پرورش تحویل بدهید.
من در یک گرفتارى عجیب و غریب واقع شدم که چکار بکنم و چگونه ازاین کار جلوگیرى کنم . گفتم : مانعى ندارد هر طور مى خواهید عمل کنیداما من از شما سئوالى دارم : چند نفر متصدى امور مشمولین دراداره آموزش و پرورش هستند؟
یک نفراز آنان گفت : ده نفر و دیگرى گفت : نه پانزده نفر. گفتم : هم اکنون من چندین شماره پرونده به شما مى دهم که اگر شما به آنان در آموزش و پرورش رجوع بکنید ناقص است چرا که در مکاتبات ادارى آنان اشتباها بعضى ازاوراق را که لازم بوده است در پرونده نگهدارند براى من فرستاده اند و هم اکنون اینجاست .
در حالى که من خودم تنها فقط به کمک یک نویسنده که دفاتر را براى من مى نویسد به امور مشمولین طلاب رسیدگى مى کنم وادعا دارم چنین نقصهایى در پرونده هاى موجوداینجا نیست بنابراین شما چرا مى خواهید کار را مشکل کنید.
چند نفراز آنان گفتند: درست مى گوید خلاصه تصمیم گرفتند کتابخانه و
همچنین پرونده ها همانجا باشد منتهى مهر و مومش کنند لذ یک مدتى کتابخانه فیضیه مهر و موم بود.
در خلال رسیدگى به کارهاى کتابخانه مدارس وامور مشمولین گاه مسافرتهایى هم حسب الامر مرحوم آیه الله بروجردى پیش مى آمداز جمله مسافرتى به سوریه بود.
یکى از هیئت هاى مهم آن زمان تهران هیئت بنى الزهراء بود.اینان از مرحوم آیه الله بروجردى تقاضاى یک واعظ کرده بودند. بنا به امر ایشان بنده چندین سال شبهاى جمعه مى رفتم تهران صبح جمعه مجلس را اداره مى کردم و عصر جمعه بر مى گشتم . دراین ضمن تصمیم گرفتیم که یک ضریح نقره اى براى قبر مطهر حضرت رقیه تهیه رفقا زحمت زیادى کشیدند. براى متن کتیبه هاى اطراف ضریح پیشنهادهاى زیادى شد:
روایات مختلف اشعار گوناگون من به لحاظ این که سوریه از کشورهاى اهل تسنن وبیشتر برادران سنى آنجا هستند مایل بودم روایتى در مقام و منزلت اهل البیت که از زبان علماى اهل سنت نقل شده باشد انتخاب شود به این جهت روایتى را در نظر گرفم که زمخشرى نقل مى کند:
الا ومن مات على حب آل محمد مات شهیدا.الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له .الا و من مات على بغض آل محمد ...
این روایت را علاوه بر زمخشرى که شخصیت بزرگى در میان اهل سنت است وازاو به نام امام زمخشرى یاد مى کنند ثعلبى هم نقل کرده است .
اما من نمى خواستم بگویم که از میان تمام پیشنهادها پیشنهاد من بهتراست به این لحاظ گفتم : ما تمام پیشنهادها را بدون این که نام صاحب آن را مشخص کنیم خدمت آیه الله بروجردى مى بریم هر کدام را که ایشان انتخاب کردند انتخاب مى کنیم .این کارانجام شد و مرحوم آیه الله بروجردى با وقت کافى و دقت تمام پیشنهادها را ملاحظه فرمودند واتفاقا همین روایت راانتخاب کردند.
یکى از آقایان مدرسین حوزه علمیه قم نقل مى کرد: در مسافرت به سوریه باامام جماعت مسجد جامع امورى بحثى داشتیم و توانستیم او را با همین روایت مجاب کنیم .
در ضمن مراسم تشریفاتى به همراه 215 نفراز رفقا جهت نصب ضریح مطهر از سوریه شدیم . آن زمان براى رسیدن به حرم مطهر بایداز کوچه پس کوچه هاى زیادى عبور مى شد حرم حضرت رقیه سلام الله علیها داراى سخن کوچکى با فضاى حدود چهل و دو متر مربع بود. داخل صحن یک کتابخانه بود. روى قفسه هاى کتابخانه نوشته شده بود :[خاصه محمد سلیم] یعنى : کتابخانه خصوصى محمد سلیم . داخل این کتابخانه یک در کوچکى بود. در کناراین در که همیشه هم قفل بود شیخى روى صندلى نشسته بود.این در در حرم حضرت رقیه بود! براى ورود به حرم مطهر باید مقدارى پول به آن شیخ داده مى شد تا براى لحظاتى در را بگشاید.
قبل از حرکت ما به سوى سوریه عده اى از تجار تهران آمدند قم تا خدمت آیه الله بروجردى عرض کنند که ایشان به بنده امر بفرمایند: موجبات بر چیده شدن این کتابخانه رااز سر راه حرم مطهر حضرت رقیه فراهم کنم . شهدالله که به گوش خودم شنیدم مرحوم حاج محمدحسین احسن دفتردار آیه الله بروجردى در پاسخ آنان گفت :اى بابا شما چه توقعاتى دارید. مگر فلانى مى تواند کتابخانه خصوصى کسى را جمع کند. لذااین پیشنهاد همانجا به بن دست رسید و مطرح نشد
در سوریه براى مراسم پرده بردارى از ضریح مبارک مجلس جشنى تهیه دیدیم که در آن بسیارى از شخصیتهاى سوریه از جمله : رئیس جمهور وقت را دعوت کردیم . مفصلى بود. بعداز مجلس به من پیشنهاد شد که به لحاظ همکارى خوب مقامات سورى با شما خوب است که شما با دو سه نفر از رفقا براى اظهار تشکر به ملاقات رئیس جمهور[ شکرى القوقلى] بروید. بنده پذیرفتم ازاطراف متوجه متوجه شدم که قراراست رئیس جمهور هدایه اى به ما بدهد. به دوستان گفتم : هدیه اى که به من مى دهد: عبا قرآن و یا یک عصاست . به شما آقایان هم یک مدال فلزى مى دهد که نصب کنید جلوى سینه تان و به قول برو بچه ها پز بدهید بنابراین اختیار پذیرش یا عدم پذیرش هدایا را به من بسپارید.
دوستان ما قبول کردند. ما براى ملاقات رفتیم از ما قهوه آوردند.
رئیس جمهور به زبان ترکى استانبولى صحبت مى کرد. مترجمى داشتیم که براى ما ترجمه مى کرد. در پایان مترجم گفت : رئیس جمهور مى خواهند با شما و آقایان همراه هدیه اى بدهند. بنده گفتم : به ایشان بگویید: هدیه ما را قطعه زمینى که حدود چهارصد متر و در جنب حرم حضرت رقیه است واکنون دراختیاراوقاف مى باشد قرار بدهند. مترجم گفت : رئیس جمهور مى گویند: براى چه مى خواهید؟ گفتم : برادران اهل سنت و جماعت اماکن متعدى براى عبادت دارند ولى جعفرى مذهبهاى دمشق هیچ محلى براى تجمع ندارند که دعاگوى بقاء دولت شما باشند. این مکان را به این جهت مى خواهم . رئیس جمهوراز پاسخ خوشش آمد و درخواست را پذیرفت و قرار شد زمین دراختیار ما قرار بگیرد. بعداز این ملاقات وانتشار خبر آن در جراید تقریبا در وزارتخانه ها به روى ما باز شده بود. یک روز به همراه یکى از رفقا رفتیم وزارت اوقاف نزد وزیراوقاف آقاى عبدالرحمان طباع براى ثبت و دریافت رسید ضریح لوسترها و فرشهایى که برده بودیم . من زیر عبا استخاره کردم که راجع به کتابخانه شیخ محمد سلیم هم صحبت بکنم .استخاره خوب آمد.
به وزیر گفتم :این مکانى که در تصرف شیخ محمدسلیم است ملک خودش است یا ملک اوقاف ؟اگر ملک خودش است اجازه بدهیداز داخل همین زمینى که رئیس جمهور مرحمت کردند درى به حرم مطهر حضرت رقیه گشوده شود تااحتیاج به رفت و آمداز داخل کتابخانه شیخ نباشد واگر ملک اوقاف است چه معنى دارد که کتابخانه خصوصى شیخ باشد؟ وزیر قدرى به فکر فرو رفت و بعد شخصى را مامور کرد که قضیه را پى گیرى کند. من عازم حرم شدم دیدم : بازرس شیخ را محاکمه مى کند که چرا نوشته کتابخانه خصوصى ؟ و به او گفت : هر چه زودتر مکان را باید تخلیه کند. من رفتم منزل یکى از رفقا را فرستادم که گزارش کار را بیاورد. وقتى آمد گفت : گارى اجاره کردند و قفسه ها و کتابها را کلا بردند و مکان کاملا خالى شد.
من به یاد حرف مرحوم حاج محمدحسین احسن افتادم که به تجار گفته بود: شما چه توقعاتى دارید. خیلى خداوند متعال را شکر و سپاس گفتم که چنین راحت و ساده کار راانجام داد.
چندشبى که بعداز نصب ضریح مطهر من آنجا بودم در همین مکان اقامه جماعت مى شد و شیعیان آنجا زیاد مى آمدند و در نماز جماعت شرکت مى کردند بخصوص شیعیان بحرین . یک شب من براى دوستان قدرى از قضایاى جامع اموى را نقل کردم و گفتم : هر مصیبتى که بر شیعه وارد شده است منشاش همین جامع امورى بوده است .از همین مکان بود که معاویه براى حضرت على[ ع] پیغام داد:
شصت هزار شمشیر زن در مقابلت بسیج کردم که فرق شتر نر و ماده را نمى فهمند. بعد هم مقدارى از قضایاى آل امیه و آل مروان و بنى عباس را ذکر کردم . آنگاه گفتم : ما وظیفه داریم در مقابل این جامع اموى یک جامع علوى بنا کنیم . و بعداضافه کردم : براى شما سنگین نباشد که ما چند نفر کساب دو و سه تهران چگونه مى توانیم جامع علوى بنا کنیم ؟ ولو ما بتوانیم فقط بناى این جامع را بگذاریم کافى است . در طول زمان خود به خود بانیهایى پیدا خواهد کرد که آن را تکمیل کنند.
وقتى که قبر مطهرامیرالمومنین[ ع] آشکار شد عضدالدوله دیلمى گفت : یک چهار طاقه روى قبر درست کنند. ما هم همین چهار طاقه را درست مى کنیم . دست روزگار آن را تکمیل خواهد کرد.
یک سرى قبضهایى چاپ کردیم . مقدارى هم پول نقد رسید. ما بناى جامع علوى را آنجا گذاشتیم . مرحوم آیه الله بروجردى ازاین کار بسیار خرسند بودند به من پیغام دادند که دست به کار بشوید و هر وقت هم معطل ماندید به خودم مراجعه کنید. بعدا به لحاظ مسائل و عوارض که پیش آمد بنده نتوانستم ادامه بدهم . بعد هم که فوت مرحوم آیه الله بروجردى پیش آمد بنده نتوانستم ادامه بدهم . بعد هم که فوت مرحوم آیه الله بروجردى پیش آمد. شنیده ام که وزارت ارشاداسلامى قضیه را تعقیب مى کند.امیدواریم موفق بشوند. خوب شاید بهتر بود وارد نقل این جریانات نمى شدم ولى به مقتضادى[ الکلام یجرالکلام] به اینجا رسیدیم .
حوزه : حضرت عالى جداى ازاین گونه خدمات بااختصاص فرازى از عمر شریف خود به کار تحقیق و تالیف دراین زمینه نیز به فرهنگ اسلامى و حوزه هاى علمیه خدمت کردید. لطفاانگیزه خود رااز پرداختن به تحقیق و تالیف بیان بفرمایید.
استاد: در پاسخ به این سوال شما ناچار هستم که از بیان مقدمه اى کمک بگیرم . بنده اصولا بسیار نگران گذر لحظات عمر هستم . به این که این لحظات که هیچ شیى پر قیمتى حتى طلا نمى تواند باارزش آن برابرى بکند بیهوده یا کم فایده بگذرد.
از طرف دیگر از مواردى که بنده به خاطر آن بسیار متاسف هستیم کیفیت برخورد ما با ذخائر بسیار غنى فرهنگ تشیع است .
در یک بررسى کوتاه مشخص مى شود که ما با فرهنگ خودمان رفتار مناسبى نداشتیم . در حالى که برادران عامه واهل سنت نسبت به ما خیلى بهتر با فرهنگ خود برخورد کردند. کتابهاى آنان را نگاه کنیداز حیث تحقیق چاپ و کاغذ خوب و عالى است .انسان واقعا رغبت مى کند که آنها را تهیه کند و بخواند. ولى کتابهاى بزرگان ما همینطور مانده نه تحقیق و تطبیق مناسبى نه یک چاپ جالب و خوبى از آنها شده است .
تذکره علامه راافست کرده اند. دراین افست تنها زحمتى که به خودشان داده انداین است که سر هر صفحه شماره گذارى کرده اند. و فهرستى هم براى آن نوشته اند. کتاب سرائرابن ادریس را نگاه کنید این سرائر بسیار کتاب خوب و ذى قیمتى است و در زمینه خودش هم مطالب را دارد.این کتاب جنبه هاى ادبى و تاریخى خوبى دارد.اما دراین زمان بااین شکل قابل عرضه نیست . باید روى آن تحقیق شود.
به این لحاظ از همان ابتدا که مسوولیت کتابخانه فیضیه را پذیرفتم در ذهن داشتم
که در جهت رفع این نقیصه قدمى ولو کوچک بردارم . درابتدا به تهیه فهرستى براى نسخ خطى کتابخانه پرداختم و مدت چندین سال به تهیه آن مشغول بودم . بعداز پیروزى انقلاب اسلامى با توجه به این که سن و سالى هم از من گذشته بود و کمتر توان و قدرت دخالت در کارها را داشتم . پرونده هاى طلاب مشمول و همچنین مسوولیت مدارسى که به عهده من بود تحویل جامعه مدرسین دادم . تنها مسوولیت کتابخانه را نگهداشتم به لحاظ این که کتابخانه یک مجمع علمى است و محیط بسیار مناسبى براى تحقیق و تالیف است . چند سال است که با بعضى از آقایان رفقا مشغول هستیم و روى کتاب مجمع الفائده کار مى کنیم .
به جهات عدیده اى این کتاب راانتخاب کردم از جمله :این کتاب مورد عنایت حضرت امام رحمه الله علیه بود. یک نفراز علماى بزرگ اراک نقل مى کرد: حدود چهل سال قبل خدمت حضرت امام رسید وایشان را در حال مطالعه کتاب مجمع الفائده دیدم . وایشان بسیارازاین کتاب تعریف کردند.
مجمع الفائده یک کتاب استدلالى قوى است .این مطلب را من کرارا عرض کرده ام که :اگر تمام مجلدات این کتاب با یک تحقیق و تصحیح مناسب به بازار علم عرضه شود کتاب جواهر و حدائق را تحت الشعاع قرار خواهد داد. مرحوم محقق اردبیلى روى این کتاب زحمت بسیار کشیده است و حقااثر گرانبهایى براى فرهنگ شیعه به جاى گذاشته است . در فروع فقهیه تا جایى که امکان داشته موشکافى کرده است و من ندیدم در هیچ کتاب استدلالى فقهى حتى کتب علامه این قدر موشکافى شده باشد. بله این یکى از کتبى است که ما براى تحقیق تصحیح برگزیدیم .اکنون جلد هفتم آن از طبع خارج شده و جلد هشتم و نهم آن تحت طبع است . بقیه مجلدات آن تا قضاء و شهادات هم حاضراست .
کتاب دیگرى که روى آن کار مى کنیم مهذب ابن فهداست . در تحقیق و تصحیح این کتاب به این گونه عمل مى کنیم که تمام نقل قول هایى که ابن فهد دارد از منابع اصلى صفحه و باب آن را مشخص مى کنیم تا رجوع به آراء منقول آسان باشد. به این صورت : آنچه از تذکره نقل کرده و یا ازابن ادریس وابن حمزه تمام اینها را من از منابع اصلى آن پیدا کرده ام .
این کتاب خیلى براى محققین در فقه مفیداست .
کار دیگر ما روى کتاب خلاف شیخ طوسى است .اهمیت این کتاب بر هیچ کدام ازارباب فضل پوشیده نیست .اگر تازه در دنیا مساله حقوق تطبیقى و یا در ممالک اسلامى فقه تطبیقى مطرح شده است این کتاب نمایانگراین است که از هزار سال پیش در فرهنگ تشیع مساله فقه مطرح بوده است و شیخ طوسى که شیخ الطائفه علماى امامیه است در هزار سال پیش دراین زمینه به تالیف کتاب خلاف مى پردازد و در آنجا به تطبیق آراء فقهى مى پردازد.اما همین اثر ذى قیمت در آن چاپهاى اولیه بسیار پراشتباه بود که این در فرهنگ امروز نقص مهمى براى کتاب شمرده مى شود. نقص دیگراین کتاب آن بود که : ماخذ آراى مختلف در آن مشخص نشده بود. وقتى که مى گوید: وافقناابوحنیفه یاالشافعى فى احد قولیه این از کجا نقل شده ؟ معلوم نیست . ما به کمک آقایان رفقا زحمت کشیدیم و ماخذاین اقوال را در آوردیم . بحمدالله و المنه مشغول کار بوده و هستم و سعى دارم که لحظات عمر را مغتنم بشمارم . واقعه شهادت فرزند شهیدم شهید مهندس محمدتقى محمدى عراقى مدتى در کار من وقفه ایجاد کرد. نه این که به میل خودم دست از کار بکشم . نه توانایى کار نداشتم . روزها مى رفتم داخل شیخان بر سر مزارش یکى دو ساعت همانجا مى نشستم و بعد بر مى گشتم . سالیانى پیش مرحوم آیه الله حاج آقا حسین قمى رحمه الله علیه به اخوى فرموده بودند: من ندید خانواده اى به مانند خانواده شما که این قدر محبت به اولاد داشته باشد
بله بعداز شهادت فرزندم توان کاراز من سلب شد. تااین که یکى از رفقا که ناظر براحوال من بود به من گفت : فلانى ! چرااین کار را مى کنى بیا و یک کتاب به نام او بنویس و منتشر کن . پیشنهاد خوبى بود. تصمیم گرفتم : سرى به کتابهاى چاپ نشده بزنم . بعداز دقت روى کتابهاى چاپ نشده عوالى اللئالى راانتخاب کردم . خداوند متعال توفیق داد. به برکت نام آن شهید موفق شدم زحمت زیادى روى آن بکشم .
مجموع این کارها را در کتابخانه انجام مى دهم . براى این که در منزل نیز کارى داشته باشم تفسیرى راانتخاب کرده ام به نام[ کنزالدقائق] تالیف المیرزا
محمدالمشهدى .
بزرگان ما زیاد درباره این تفسیر گفته اند واز آن تعریف و تمجید کرده اند.الحمدلله تاکنون دو جلد آن چاپ شده است و جلد سوم آن سوره مائده وانعام واعراف زیر چاپ است . بقیه این تفسیر شریف را هم اگر خداوند متعال عمرى و توفیقى عنایت کند تمام مى کنم ان شاءالله .این تفسیر بسیار تفسیر خوبى است .امکان دارد من صورت دستخط علماى بزرگى که بر آن تقریظ نوشته اند دراین جلد سوم بیاورم .
حوزه : کدامیک ازاین تحقیق و تصحیح ها را به تنهایى و کدامیک را گروهى کار فرموده اید؟
استاد: مهذب ابن فهد و تفسیر را خودم به تنهایى شروع کرده وادامه مى دهم . براى تحقیق و تصحیح کتاب مجمع الفائده و خلاف دو تا گروه داریم .
در گروه[ مجمع الفائده] خود من هم عضو هستم . در گروه[ خلاف] عضو نیستم فقط اشراف و نظارت دارم .
عمده نظر ما در تصحیح و تحقیق کتاب خلاف تصحیح غلطهاى آن و نشان دادن ماخذ و مدرک آراءاست . در مجمع الفائده نسخه هاى متعددى را پیدا کردیم که مقابله و تصحیح مى شود. روایاتى را که مرحوم اردبیلى نقل مى کنداز ماخذاصلى نقل مى کنیم . ظاهرا آن زمان رسم بوده است که نویسندگان و آقایان علما هر جاى عبارت را لازم داشتند مقدارى از صدر و مقدارى از وسط و مقدارى از ذیل آن مى آوردند. در مجمع الفایده هم همین روش اعمال شده است لذا مااینها را تحقیق کردیم و هر جا لازم بوده است تمام عبارت را نقل کردیم . در مهذب هم سعى شده است ماخذ آراء و نقل اقوال بیان شود. در تفسیر نسخه هایى که من دارم خیلى سقط دارد بدخط است و بعضى قابل خواندن نیست . مطالبى را که نقل مى کند و یا روایاتى را که مى آورد من از منابع اصلى آن نقل مى کنم .
جنبه هاى ادبى را مى دانم که غالبااز بیضاوى گرفته است لذا من به آن مراجعه
مى کنم واز آنجا نقل مى کنم . در بعضى موارد که به اشعارى استشهاد مى کند من هر طور شده ماخذ آن پیدا کرده و از آنجا نقل مى کنم . خوب این هم یک سبکى است .
اگر نکات ثقیل و دیر هضمى در روایات منقول آن باشد سعى مى کنم حتى الامکان با کمک از شرح اصول کافى ملاصالح مازندرانى یا مرآه العقول مرحوم مجلسى و یا سایر کتب و تفاسیر خاصه یا عامه شرحى بر آن بدهم تااین نکات روشنتر شود.این هم نگاهى گذرا به چگونگى روش تحقیق ما.
حوزه : حضرت عالى به مساله استفاده از فرصتهااشاره فرمودید در این زمینه چه توصیه اى به طلاب جوان دارید.
استاد: هیچ کس نباید خود راازاین مساله مستثنى بداند که لحظات عمراو سریع مى گذرد واین لحظات تکرار شدنى نیست .
هر کس باید خودش به فکراستفاده دقیق و صحیح ازاین لحظات بر آید. مااراکى ها ضرب المثلى داریم که مى گوید: چاله بایداز خودش آب داشته باشد.
والاهر چه آب دستى در چاله بریزى متعفن مى گردد.این خود طلبه است که هیچ گاه نباید بگذارد فرصتى ازاو بیهوده فوت شود. نباید مثلا بعداز نماز مغرب و عشاء داخل مسجد یا حرم یا خجره بنشینند و یک سرى حرفهاى کم فایده یا خداى ناکرده بى فایده رد و بدل کنند.اوقات را باید سبک و سنگین کرد و به اقتضاى هر وقتى برنامه مناسبى داشت . لحظات شادابى و نشاط کامل براى کارهاى سنگین درس و بحث و مطالعه و مباحثه مطالب علمى و لحظات دیگر مثلا بعداز شام یا دقایقى قبل از خواب براى رسیدگى به اخبار روزنامه ها و مطالعه مقالات و کتابهاى سبکتر. ما بایداوقات خود را صرف مسائلى بکنیم که به درد دین دنیا و جامعه مان بخورد. آن قدر کارهاى لازم انجام نشده داریم که هیچ کس نمى تواند وقتش را بیهوده بگذارد. در همین باره اگر کسى به من مراجعه کند متون غنى و
ارزشمندى داریم که باید تحقیق و تصحیح شود به او پیشنهاد واو را راهنمایى خواهم کرد.
البته مراکز تحقیقاتى که امروزاز آقایان براى امور تحقیق استفاده مى کنند باید کاملا مواظب و مراقب باشندازافرادى که واقعا استعداد و لیاقت لازم را دارند بهره بگیرند. خداى ناکرده دراین امور افرادى به کار گرفته نشوند که آن نیت خالص و قصدالهى کامل را نداشته باشند و دراین امور به انگیزه هاى دیگر داخلى شده باشند.
بزرگان ما از قبیل : شیخ طوسى شیخ مفید و کلینى که حدود هزار سال پیش زحمت کشیده و تالیفاتى داشته اند همواره در طول این هزار سال شعاع اخلاص آنان به تالیفاتشان پرتوى درخشان داده که از آن استفاده مى شود و در آینده هم استفاده خواهد شد.امااز طرف دیگر کتابهایى هم بوده است که بعدهااز کاغذ آنها فقط براى پیچیدن فلفل و زرد چوبه استفاده شده است .اگراخلاص نباشد زحمت ما هیچ نتیجه اى نمى بخشد. ملاک زحمت زیاد نیست بلکه زحمت بااخلاص است .
ما باید در کار خود بیش از هر چیز دیگر مساله اخلاص را در نظر بگیریم .
اخلاص و تقوى و خداخواهى باید محور کار ما باید و به تمام زحمات و فعالیت هاى ما شکل ببخشد. من قصداین مطلب را ندارم که به طلاب عزیز توصیه یا سفارشى بکنم چرا که خودم احتیاج به نصحیت و سفارش دارم . ولى حالا که مطلب بر زبانم جارى شده است عرض مى کنم .
ما در قرآن کریم دواسوه و نمونه داریم که خداوند متعال در یکى از جهت خاص ما را به الگوگیرى ازاو دعوت کرده است و در دیگرى از تمام جهات :
قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برء وا منکم و مما تعبدون من دون الله ...
این یک اسوه خاص است یعنى اقتداء به ابراهیم خلیل الرحمن و گرفت الگواز آن بزرگوار دربرائت از مشرکین .
ولکم فى رسول الله اسوه حسنه
این اسوه دوم جنبه خصوصى ندارد. تمام حرکات واعمال رسول خدا[ص] بایدالگو و سرمشق باشد. به قدر مقدور ما باید در تمام این اعمال از آن بزرگوار پیروى کنیم . دراین الگوپذیرى و دراین اقتدا صف اول را باید روحانیت داشته باشند.
آنان باید بیش از هر کس دیگر اعمالشان شبیه و نمونه اعتمال و رفتار رسول الله باشد. غیرازاین از آنان توقع نمى رود.
اگر بنا باشد من از جامعه روحانیت و طلاب عزیز خواهشى داشته باشم این است که دراین الگوگیرى ازاعمال و رفتار رسول الله از زندگانى بى نظیر و بسیار نزدیک به رسول الله حضرت امام خمینى رحمه الله علیه کمک بگیرند. در این یارى اعمال و رفتار آن بزرگ مردالهى تماما اسوه و نمونه و قابل الگوگیرى است جنبه خاصى ندارد.اگر ما حضرت امام را امام خطاب مى کنیم نبایداکتفا به لفظ باشد بلکه باید واقعا امام و جلودار ما دراعمال و رفتار باشد و واقعا آن مرحوم راامام خود بدانیم .
دراین زمینه تمام طلاب بلکه تمام روحانیت لازم است مطالعه دقیقى بر زندگانى حضرت امام داشته باشند واز لحظه به لحظه آن الگو و سرمشق بگیرند. بنده که این مطلب را عرض مى کنم از سال 1309 شمسى باایشان آشنا شدم . دراین مدت با تمام وجود این احساس را داشتم و درک کردم که مى توان در تاسى به زندگى و رفتار رسول الله از زندگى این مردالهى نمونه گرفت و سود جست .
هیچ کس نمى تواندادعا کند که مجلس نشست ایشان حتى مجلسى که حالت تفریح و نشاط داشته باشد مجلس غیبت یا خداى نکرده دروغ و لغو بوده است . مجالس ایشان همه اش مفید بوده است .
تواضع و فروتنى ایشان که زبانزد همه آشنایان دور و نزدیک است . آنچه دراین تواضع و فروتنى چشم گیر و جاى دقت دارد عدم ریا و عدم ساختگى بودن آن است . آن حضرت به راستى متواضع و فروتن بود.
یکى ازائمه جماعات قم روى مسائل سیاسى یااحیانا فلسفى با ایشان مخالف بود. حضرت امام گاه و بى گاه نمازایشان مى رفت و به او اقتداء مى کرد.
خدا شاهداست هیچ قصدى در کار نبود. خودایشان مى فرمود: فلانى سلیقه اش با
من جور در نمى آید.اگراواشتباه کرده باشد من که در کارم اشتباه نکرده ام چرا نباید در نمازاو شرکت کنم ؟
در سیاست و فهم مسائل جارى کشور و جهان و دیگر مسائل هم که به جاى گفتگو نیست .ایشان نمودارى از مرجعیت را براى ما ترسیم کرد که الحق والانصاف نمودار مرجعیتى بود که اسلام مى خواهد. دراین زمینه مانند غنچه اى مالامال ازاستعداد هوش ذکاوت و علم بود که نسیم تقوى و اخلاص او را شگفت و تبدیل به گل کاملى کرد.افسوس و صدافسوس که این گل اکنون در کنار ما نیست اما رایحه دل انگیزاو سالیان دراز مشام جانهاى شیفته و عاشق او را مى نوازد و هیچ گاه از پهنه گیتى زایل نخواهد گشت .
این ما هستیم که بایدازاین رایحه بهره هاى کامل بگیریم .
این شخصیتى که در مقابل تمام ابرقدرتها مانند کوه ایستاد و کاخ ستمشاهى را ویران کرد هیچگاه از یاد خدا غافل نماند و لحظه اى به خود نیاندیشید و هیچ امرى را به خود نسبت نداد. بیشترین زحمت و مرارت و رنج از آن او بوداما نتیجه را منتسب به مردم به عنوان یدالله مى دانست واین رمز موفقیت او بود.
او لحظه اى به خود نیاندیشید تااز معبودش جدا بیفتد.این ابر مرجع تقلید مانند یک طلبه ابتدایى بسیار متواضع به دعا واعمال مستحبى اهمیت مى داد و لحظه اى به خود مغرور نگشته بود.این روحیه را ازابتدا داشت و تاانتهاى عمر شریف خود آن را حفظ کرد و با خود به پیشگاه معبودش برد.
خاطره اى از آن بزرگوار دارم که هیچ گاه یادم نمى رود:
سالیانى پیش در صف سوم نماز جماعت مرحوم آیه الله خوانسارى خدمت ایشان نشسته بودم . نیمه شعبان بود. یک دعایى نقل شده است مخصوص این شب .این دعا در مفاتیح نیست ولى دعائى است که سینه بسینه نقل شده است . بعداز نماز مغرب و عشا قبل از تکلم باید 21 مرتبه خوانده شود.
این دعا چند سطرى بیشتر نیست . من شروع کردم به خواندن این دعا. از روى کاغذى مى خواندم .ایشان فرمودند: فلانى چه مى خوانى ؟
من چون نمى خواستم حرفى بزنم کاغذ را نشان ایشان دادم ایشان فرمودند: بلند
بخوان تا من هم بخوانم . با هم این دعا را خواندیم .
دراوج قدرت هم این روحیه با حضرت امام بود.ایشان دعا را کلام صاعد مى دانست و قرآن را کلام نازل . همانگونه که به قرآن استدلال مى کرد فرازهایى ازادعیه را هم قابل استدلال واستناد مى دانست . در پایان نیز عرض مى کنم که این بعداز تفکر و نگرش ایشان نیاز به تحقیق و مطالعه دارد و حوزه ها باید به این امر توجه کامل بکنند انشاءالله .
حوزه : در پایان از حضور شما خواهش مى کنیم مراتب قدردانى و تشکر ما را به لحاظ زحمتى که به شما دادیم بپذیرید.
استاد: خداوند شما را موفق بدارد.