نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سخن درانگیزه جهادابتدایى بود. گفتیم : تنها دوامر مى تواند به جهاد و مبارزه مسلمانان مشروعیت ببخشد وانگیزه جهادابتدائى به شمار آید.
1. رفع موانع دعوت و هموار ساختن راه آزادى انسان براى برگزیدن آزادانه آیین توحید.
2. جهاد آزادیبخش در راستاى رها ساختن انسان از زنجیر ظلم و اسارت .
موضوع نخست را در مقاله گذشته بحث کردم واینک دومین هدف اساسى از جها را پى مى گیریم .
حمایت از مظلوم
مظلوم و حمایت از آن از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته است و آنان را برانگیخته که همواره به دفاع از مظلوم برخیزند و صحنه هاى شکوهمند ظلم ستیزى را پدید آورند.
این همدردى با مظلوم و نفرت از ظلم و ظالم نه برخاسته از علائق مادى و منفعت طلبى که ریشه در فطرت و سرشت انسانى داردازاین روى در نظرانسانهااز تقدس واحترام خاصى برخوردار بوده است .
ادیان الهى نیز همواره به تقویت این حس ستم ستیزى پرداخته اند. پیامبر آسمانى همیشه دراردوگاه مظلومان و مستضعفان قرار داشته اند. برخلاف ادعاى سردمداران مکاتب مادى ادیان الهى نه تنهاافیون جوامع نبوده که همواره اخگرانقلابها و مبارزات ضد ظلم واستکبارى بوده اند و عناوین : مستکبر ظالم ملاء مترف
طاغوت مفسد و ... در رده پلیدترین واژه هاى فرهنگ اسلامى است .
اسلام و ظلم ستیزى
در فرهنگ غنى اسلام علاوه براین که ظلم و ستم بر دیگران در زمره گناهان کبیره محسوب است عدم یارى مظلومان و بى تفاوتى در برابر ستمدیدگان نیز از گناهان بزرگ به شمار رفته و توبه و طلب آمرزش از درگاه ایزدى به گفته امام سجاد[ ع] ضرورى است :
اللهم انى اعتذرالیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره . 1
خدایا به تو پناه مى برم و معذرت مى طلبم از ظلمى که در حضور من بر مظلومى روا رفته و من در برابرش بى تفاوت بوده ام .
دراسلام مبارزه با ظلم از جنبه هاى نژادى و قومى و حتى عقیدتى مقدس و محترم است .اهمیت آن به گونه اى است که پیامبر[ص] ترک کننده یارى مظلوم را خارج ازاسلام مى داند.
على[ ع] در فرازهاى نخستین وصیت خود دشمنى با ستمگران و یارى ستمدیدگان را به دو فرزند بزرگوارش : حسن[ ع] و حسین[ ع] و همه کسانى که این وصیت به آنان مى رسد توصیه مى نماید:امام خمینى رضوان الله تعالى علیه مبارزه با ظلم را تکلیف مسلم و ضرورى هر مسلمانى دانسته و مى فرماید:
[ تکلیف مااین است که در مقابل ظلم ها بایستیم . تکلیف مااین است که با ظلم ها بایستیم . تکلیف مااین است که با ظلم ها مبارزه کنیم معارضه کنیم اگر توانستیم آنها را به عقب برانیم که بهتر واگر نتوانستیم به تکلیف خودمان عمل کرده ایم] . 2
بنابراین حمایت از ستم دیدگان دراسلام از جایگاه ویژه اى برخوردار است و خداوند به جهادابتدائى به انگیزه رفع ظلم فرمان داده است . آنچه این نوشتار در پى آن است ذکر برخى از شواهد و دلائل از آیات و سیره معصومین[ ع] است در راستاى این مدعا که در ذیل بدان مى پردازیم :
مقصوداز ظلم
ظلم دو مصداق دارد: ظلم بر خویشتن و ظلم بر دیگران . در فرهنگ اسلامى شرک کفر و گناهانى که جنبه فردى دارداز مصادیق ظلم به نفس محسوب شده است . به استضعاف و بردگى کشیدن دیگران از مصادیق بارز ظلم به دیگران . بدیهى است ستمى که اینجا مقصوداست ستم به حقوق مردم است نه ستم به خویش زیرا شرک و کفر گرچه ظلمى است بزرگ که انسان کافر و مشرک آن را بر خویش روا داشته ولى این ظلم نمى تواند دلیل باشد براى اجبار مشرکین بر ترک شرک و کفر خویش زیرا لازمه این مطلب جواز تحمیل عقیده است که ناصوابى آن را در مقاله گذشته به اثبات رساندیم .
علاوه براگر ظلم به نفس ملاک مشروعیت جهاد را تشکیل دهد همه گناهان کوچک و بزرگ ظلم محسوب مى شود و بایدازانگیزه جهاد
به شمار آید در حالى که هیچ کس ازفقهاء چنین سختى را عنوان نکرده اند بلکه مبارزه با گناهان راام موارد و مصادیق امر به معروف و نهى از منکر بر شمرده اند. آنچه دراینجا به عنوان موضوع بحث مطرح است این است که :اگر ملتى در هر نقطه از جهان مورد ظلم و ستم واقع شود مسلمانان موطفند در حد توان در جهت رفع ظلم ظالمان کوشش و جدیت نمایند و در صورت امکان براى حمایت از آنان با ظالمان اعلان جهاد و مبارزه نیز بنمایند.
قبل از بیان ادله این نظریه ابتدا به ذکر برخى از آراى صاحب نظران مى پردازیم :
بسیارى از فقها و محققان اسلام رفع ظلم و ستم راازانگیزه هاى مهم جهادابتدایى برشمرده اند. حتى برخى آن را تنها عامل مشروعیت جهاد دانسته اند.
1.امام خمینى :
برنامه اسلام از عصر وحى تاکنون بر جهاد توام با شهادت بوده قتال در راه مستضعفین در راس برنامه هاى اسلام است . 3
و در جاى دیگر فرموده اند:
اگر آنهایى هم که درصدراسلام بودند مثل مسلمین حالا بودند در همان محل خودشان خفه شده بودند. راه افتادند رفتند نه براى این که کشورى بخواهند اسلام کشور چه مى خواهد بکند براى این که آدم درست کنند. رفتند که ستمگرها را شرشان رااز سر مظلومان دفع کنند دست ستمگران را قطع کنند و وعده الهى را که : و نریدان نمن على الذین استضعفوا فى الارض تحقق بدهند . 4
2 . اسلام جنگ و قتال را جز در موارد خاص آن هم با شرائط مشخصى اجازه نداده است .از مهمترین موارد آن : مبارزه و پیکار با باز دارندگان از دعوت به حق و توحید ظالمان و متجاوزان و مفسدان در زمین و متجاوزات به عرض و ناموس و سرزمینهاى اسلامى است 5 .
3. ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد ولى مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افرادانسانها شده است و ما قدرت داریم آن انسانها را که مورد تجاوز قرار گرفته اند نجات دهیم اگر نجات ندهیم در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده ایم . ما در جائى که هستیم کسى به ما تجاوز نکرده ولى یک عده از مردم دیگر که ممکن است مسلمان هم نباشد...
بله این هم جایزاست بلکه واجب است .این امر یک امرابتدایى نیست بلکه به کمک مظلوم شتافتن است براى نجات دادن اواز دست ظالم بالخصوص که آن مظلوم مسلمان باشد . 6
4 .تنها ملاک براى جهادابتدایى وجود ظلم است و چیز دیگر نمى تواند سبب جنگ و جهادابتدایى دراسلام باشد . 7
5 . مواردى که به دعوت پیامبر اسلام( ص) عظمت و برترى بخشیده مشروعیت
جنگ و فضیلت شمردن آن در جهت دفع ظلم و تجاوز و برقرارى عدالت در سرتاسر سرزمین است . پیامبر اکرم( ص) پیمان (حلف الفضول) و سایر قراردادهائى را که در جاهلیت براى نصرت مظلومان بسته شده بود دراسلام تثبیت کرده است و در مورد پیمان (حلف الفضول) که خود در آن شرک جسته بودند فرمودند: اگر در اسلام به چنین پیمانى فراخوانده شوم اجابت خواهم کرد. این پیمان برترى دارد بر مهمترین خبر دنیا.این مورد و دیگر موارد از سیره آن بزرگوار دولت اسلامى را مکلف مى کند تا به یارى مظلوم و مبارزه با ظالمان برخیزد چه آن مظلوم مسلمان باشد و یا نباشد.
پیامبرى که خداونداواز گمراهیهاى جاهلیت تنزیه کرده است در حلف الفضول شرکت ورزید و آن را دراسلام تثبیت کرد و فرمود :[ الاسلام لایزیده الاشده] پس همانطور که جنگ با ظلم براى دفاع از نفس جایزاست نبرد با قدرتى که بر مظلوم ستم مى ورزد نیز جایز خواهد بود. و جایز است براى دولت اسلامى که در راستاى رفع تجاوز از مظلومان با دولت و دولتهایى هم پیمان گردد. قرآن و سنت و پیشوایان مسلمانان براین نظر همداستانند زیرا عدالت غایت شریعت است و جنگ براى یارى مظلومان ثواب خداى تعالى را در پى دارد. به نظر من این تنها موردى است که اسلام به جنگ و جهادابتدایى مشروعیت بخشیده است . 8
دلائل
بر مشروعیت جهادابتدایى به انگیزه رفع ظلم و ستم جداى از تایید عقل و مقبولیت آن در نظر عقلاء و دلائل از آیات و روایات بسیاراست که در ذیل به برخى از آنهااشاره مى شود.
قرآن و مبارزه با ظلم
در بسیارى از آیات قرآن کریم به لزوم مبارزه با ظلم و نجات انسانهااز ظلم و ستم تاکید شده است .از جمله :
1. آیاتى است که ایجاد عدالت در میان جامعه بشرى راازاهداف رسالت پیامبران قرار داده واستفاده از قدرت دراین راستا مشروع شمرده است .
لقدارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلناالحدید فیه باس شدید و منافع للناس . 9
ما پیامبران مان را با دلیل هاى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند. و آهن را که در آن نیرویى سخت و منافعى براى مردم است فرو فرستادیم .
حدید دراینجا سمبل سلاح و وسیله جنگ و جهاد در راه برپایى عدالت اجتماعى در جامعه انسانى است . چنانکه امیر المومنین(ع) حدید در آیه مذکور را به سلاح تفسیر نموده است .
و انزلنا الحدید فیه یاس شدید، یعنى السلاح و غیرذلک . 10
مویداین مطلب روایات بسیارى است که در آنها سلاح و جنگ شرط بقاء عدالت و موجب قوام جامعه معرفى شده است :امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل مى فرماید:
ولایقیم الناس الا السیف والسیوف مقالیدالجنه والنار . 11
مردم جز با شمشیر بپاداشته نشوند و شمشیرها کلیدهاى بهشت و آتش اند.
در آیاتى که بیانگر ماموریت موسى و هارون به سوى فرعون و اطرافیان اوست موضوع لزوم مبارزه با ظلم و نجات مظلومان به عنوان بهترن هدف انبیاء به خوبى تشریع شده است .
ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم یذبح ابنائهم و یستحى نسائهم ان کان من المفسدین . 12
فرعون در آن سرزمین برترى جست و مردمش را فرقه فرقه ساخت . فرقه اى را زبون مى داشت و پسرانشان را مى کشت و زنانشان را زنده نگه مى داشت که اواز تبه کاران بود.
این آیات که از سلطه گرى و تجاوز و جنایات فرعون براى تقویت پایه هاى حکومت خود سخن مى گوید خداوند پس از شمارش بخشى از جنایات فرعون نسبت به بنى اسرائیل به بیان اراده خود بر نجات مستضعفان بنى اسرائیل از سلطه فرعونیان پرداخته و مى فرماید:
و نریدان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین . 13
ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم .
و در فرمانى که از طرف خداوند به موسى و هارون براى مبارزه با فرعونیان صادر مى شود.از مساله طغیان و ستمگرى فرعون به عنوان علت این فرمان یاد مى شود و نجات انسانهاى مظلوم و تحت شکنجه ازاهداف مهم این ماموریت قرار مى گیرد:
اذهباالى فرعون انه طغى ... فاتیاه فقولاانا رسولا ربک فارسل معنا بنى اسرائیل و لا تعذبهم . 14
به سوى فرعون بروید که او طغیان کرده است ... پس نزداو رفته بگویید: ما رسولان پروردگار توئیم بنى اسرائیل را با ما بفرست و آنان را شکنجه و آزار نده .
و در جاى دیگر بعثت پیامبر خاتم[ ص] را تکمیل همان ماموریت موسى براى رفع ظلم از مظلومان شمرده و چنین مى فرماید:
و من قبله کتاب موسى اماما و رحمه و هذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذرالذین ظلموا و بشرى للمحسنین . 15
آن کتاب موسى راهنما و رحمت بود واین کتابى است تصدیق کننده و پیش از آن به زبان عربى تا ستمکاران را بیمى و نیکوکاران را مژده اى باشد.
بنابراین مبارزه با ظلم و ستم وایجاد عدالت اجتماعى ازاهداف بزرگ رسالت بوده و مهمترین دلیل مشروعیت جهاد در راه خدا را تشکیل مى دهد زیرااقامه قسط و عدل و رفع ظلم و ستم از جهان بدون پیکار و مبارزه و استفاده از (حدید) امکان پذیر نیست .
2. از جمله دلائل تشریع جهاد ابتدایى به انگیزه رفع ظلم آیاتى است که ملاک تشریع جهاد را رفع ظلم و ستم معرفى مى کند مانند:
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وان الله على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الاان یقولوا ربناالله ... . 16
به کسانى که جنگ بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خدا قادر بر نصرت آنهاست . آنان که بناحق از خانه و آشیانه خود بدون هیچ دلیلى اخراج شدند جزاین که مى گفتند پروردگار ما[ الله] است .
در شان نزول آیه شریفه آمده است :
مشرکان مکه همواره مسلمانان رااذیت مى کردند. مسلمانان مجروح و کتک خورده به پیامبر[ص] شکایت بردند واز آن حضرت دستور خواستند. پیامبر[ص] به آنان مى فرمود: صبر کنید من تاکنون مامور به جنگ نگشته ام تااین که پیامبر[ص] به مدینه هجرت نمود واین آیه شریفه بر پیامبر نازل شد. این نخستین آیه اى است که درباره جهاد نازل شده است]. 17
شک نیست که آیه شریفه در مقام جعل قانون است زیرا در موقعیتى نازل گردید که مسلمانان گرفتار فشار اقتصادى و نظامى دشمنان قرار داشتند واز خانه و سرزمین خود رانده شده بودند و توانایى دفاع از خویش و مبارزه با ظلم را نداشتند. پس از هجرت به مدینه و پدید آمدن موقعیت مناسب براى مبارزه با ستم به آنان اجازه جهاد و قتال عطا گردیده است.
واز آنجا که جنگ در زندگى بشر حرکتى است غیرطبیعى و بگاه ضرورت رخ مى دهد تا زمان نزول آیه از جانب خداوند منع گردیده بوداما پس از آن که یورش ناجوانمردانه قریش به خانه و خانمان اهل اسلام به اوج خود رسید خداوند با لفظ[ اذن] رفع تجاوز و سرکوبى متجاوز را مجاز وامرى قانونى اعلام فرمود.
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا .
وازاخراج مظلومانه مسلمانان از سرزمین شان به جرم مسلمانى به عنوان مصداقى از ظلم یاد کرده است .
بنابراین خداوند در آیه شریفه که اولین آیه در بیان حکم جهاد است علت تشریع جهاد را رفع ظلم دانسته است .اگر ظلم ملاک جواز شروع جنگ گردیده طبعا فرقى نخواهد بود بین این که مسلمانان مورد ظلم و ستم واقع شوند یا غیر مسلمانان زیرا تعلیل موجب تعمیم حکم است . آنچه مهم است وجود ظلم است زمان و مکان مطرح نیست . مورد آیه گر چه مسلمانان مظلوم اند
لکن مورد موجب تخصیص حکم نمى شود.
مویداین مطلب روایتى است که در کافى ازامام صادق[ ع] نقل شده است . آن حضرت پس از سخنان مفصلى که درباره جهاد واهمیت آن بیان مى کند و به آیه : [ اذن للدین یقاتلون بانهم ظلموا]استشهاد مى کند راوى اشکال مى کند که : آیه درباره مهاجرین نازل شده است که مشرکان مکه آنان را مورد ستم قرار داده بودند. به چه دلیل مسلمانان بر حکومت ایران وامپراطورى روم و دیگر قبائل مشرک عرب یورش بردند؟ امام[ ع] در پاسخ مى فرماید:
آیه اختصاص به مهاجرین مکه ندارد.اگر آیه اختصاص به مهاجرین مکه مى داشت بااز بین رفتن مهاجرین و مشرکان قریش آیه مورد نداشت و حال آن که چنین که تو مى پندارى نیست بلکه به استناداین آیه مومنان در هر زمانى موظفند با ظلم مبارزه کنند.
... و بحجه هذه الایه یقاتل مومنوا کل زمان ...
وان طائفتان من المومنین اقتتلا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلواالتى نبغى حتى تفى ءالى امرالله فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل ... 19
اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر به نبرد برخیزند بین آنان صلح و آرامش برقرار کنید.اگر دسته اى از آنان بر دیگرى ظلم و تجاوز ورزید بااو جنگ و قتال کنید واین مبارزه را تا آنجاادامه دهید تا به فرمان خدا باز گردد.
پس آن گاه که به حکم خدا باز آمد میان دو گروه به عدالت صلح برقرار کنید.
از موارد تشریع جهاد و قتال دراسلام مبارزه با گروههاى یاغى و متجاوز در محدوده قلمرو حکومت اسلام و جامعه اسلامى است . و آن در صورتى است که دو گروه یا گروههایى از مسلمانان با یکدیگر درگیر شوند وامکان صلح و آرامش میان آنان وجود نداشته باشد. دراین صورت وظیفه مسلمانان و حکم اسلامى است که با گروه متجاوز و باغى به نبرد برخیزند و پس از درهم کوباندن گروه متجاوز صلح عادلانه را مورداجرا بگذارند.
این آیه مویداین است که رفع ظلم و تجاوز انگیزه مشروعیت جهاد است گر چه آن ظلم در داخل جامعه اسلامى به وقوع بپیوندد ظالم مسلمان باشد.
دسته دیگرى از آیات که دلالت بر مشروعیت جهاد دارد آیاتى است که پیکار با ظلم و حمایت از مظلومان را توصیه مى کند.
و مالکم لاتقاتلون فى سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء و الولدان الذین یقولون ربنااخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک و لیا واجعل لنا من لدنک نصیرا . 20
چه شده است شما را که در راه خدا و مستضعفین از مردان و زنان و کودکان پیکار نمى کنید؟ آنان که مى گویند: پروردگار ما را
از این شهرى که اهل آن ستمکارند بیرون آور و براى مااز جانب خودت سرپرست و یاور قرار بده .
در آیه شریفه خداوند با لحنى موکد واستفهام توبیخى که تحریص و برانگیختگى مخاطب را فایده مى دهد مسلمانان را براى جهاد در راه[ مستضعفین] فرا مى خواند و فطرت انسانى واسلامى آنان را مخاطب قرار مى دهد.
مستضعفان در بینش اسلامى عبارتنداز مردمى که از نظر سیاسى و اقتصادى و نیروى کاراستثمار شده واز نظر سیاسى و مذهبى مورد تبعیض قرار گرفته اند واز نظر فکرى در بى خبرى و ناآگاهى نگه داشته شده اند واستعدادها و مایه هاى فکرى آنان هرز رفته واز هرگونه سرپرست خدائى محروم مانده اند و مستکبران و ظالمان حقوق آنان را پایمال و با آنان همچون بردگان رفتار کرده اند. دراینجا رسالت اسلام که حرکت به سوى سعادت بشر و نجات مستضعفان جهان است ایجاب مى کند که به آنان کمک کند و آنان راازاستضعاف و مظلومیت رهایى بخشد به موجب این دستور آسمانى مسلمانان موطف شدند تا آنانى را که به خاطرانتخاب اسلام در زیرفشار و شکنجه سران قریش به سر مى بردندازاسارت رها سازند. واز آن پس اصل[ آزادى بخشى] جزء هدفهاى رسالت جهانى اسلام قرار گرفت .
آنچه در آیه شریفه به عنوان علت قتال ذکر شده ظلم و ستم مستکبران علیه مستضعفان است
واختصاص به مظلومان مسلمان ندارد. و جمله [ ربنا] در آیه براى بیان نهایت مظلومیت و مبین زبان حال مظلومان است مظلومان دربند و مایوس از هر نیروى فریادرس .ازاین رو تنها پناهگاهى که مى جویند و تنها چاره اى که بدان مى اندیشند دست غیبت خداوندى است که با حالتى از درد واندوه درانتظار نشستند بااستناد به این آیه شریفه محققان و صاحب نظران اسلامى جهادابتدایى را براى رهایى انسان از قید و بندهاى ضدانسانى ظالمانه جایز دانسته اند.
پیکار با ظلم در روایات
در متون روایى یارى ستمگر چه در شل فرد و یا جامعه از گناهان کبیره به شمار آمده است .
امام رضا[ ع] مى فرماید:از جمله گناهان کبیره :
و معونه الظالمین والرکون الیهم 21
امام صادق (ع) در ضمن شمارش گناهان کبیره مى فرماید:
... ترک معونه المظلومین 22
از جمله گناهان کبیره ترک یارى مظلومان است .
واهمیت مطلب تا بدانجااست که ترک یارى مظلوم در صورت امکان و استطاعت مسلمان رااز زمره مسلمانان خارج مى کند.
از رسول اکرم[ ص] روایت شده است که فرمود:
من سمع رجلا ینادى یاللمسلمین قلم یجبه فلیس بمسلم 23
هر کس جواب دادرسى واستمداد شخصى رااز مسلمانان بى جاب بگذارد مسلمان نیست .
روایت عمومیت دارد و شامل هر مظلومى مى شود خواه آن مظلوم مسلمانان باشد یا غیر مسلمان . در همین راستا.امام خمینى رضوان الله تعالى علیه چنین مى فرماید:
[ هر دوابرقدرت کمر به نابودى نابودى ملل مستضعف بسته اند و ما بایداز مستضعفین جهان پشتیبانى کنیم] 24
موید مطلب روایات بسیارى است که به نجات مستضعفان و مظلومان از چنگال ظالمان ارزش داده واز بى تفاوتى در برابر ظلم ظالمان به شدت نکوهش کرده است :
قال رسول الله[ ص] : من اخذ للمظلوم من الظالم کان معى فى الجنه مصاحبا 25
آن کس که حق ستمدیده اى رااز ستمگر بساند در بهشت همراه من خواهد بود.
على[ ع] مى فرماید:
اذا رایت مظلوما فاعنه على الظالم . 26
هرگاه مظلومى را دیدى او را در مقابل ستمگر یارى نما.
امام حسین[ ع] خطاب به علمایى که در برابر ظلم ظالمان و ستم پیشگان سکوت اختیار کرده بودند مى فرماید:
[عبرت بگیرید پند بپذیرید و نیکو بنگرید و خداوند متعال درباره کسانى که ازامر به
معروف و نهى از منکر خوددارى مى نند چه فرموده است .
خداوند در قرآن کریم احبار و ربانیون را مورد ملامت قرار داده است .این خوددارى وامتناع .این سکوت را عیب شمرده و آنان را که در برابر مظالم و منکرات اجتماع لب ازامر به معروف و نهى از منکر فرو مى بندند مسوول و محکوم دانسته است .
... شمااى مردم دانشمند!اى شخصیت هایى که به علم شهرت گرفته اید و به خیرات و فضائل امتیاز یافته اید... شرف و کرامت شما در گرو آسایش وامنیت بندگان خداست . هم اکنون مى بینید که پیمان الهى را شکسته اند و روى از درگاه پروردگار برتافته اند باز هم قفل خموشى بر لب دارید؟
[ اگرعهد شما را بشکنند جزع و فزع مى آورید و فریاد واعهدا سر مى دهید اما در برابر شما مواثیق پیغمبراکرم را ناچیز مى شمارند و شما سکوت مى کنید!
کورها کرها لال ها زمین گیران بیچارگان در شهر در تهى دستى و بینوایى به سر مى برند همه گرسنه و همه تشنه انداما شما با شکم سیر خرسندید. دل شما خوش است که سیر و سیراب در پناه ظلمه آرمیده اید و آب و نان شما از برکت سهل انگارى ها و چاپلوسها واهمال واستتارى که درامر به معروف و نهى از منکر به کار مى برید تامین و تضمین شده است ... دل بستگى شما به این زندگى چند روزه ملت هاى ضعیف را در چنگ اقویاى شرور شهوتران گرفتار ساخته است27
امام سجاد[ ع] ترک یارى مظلوم رااز جمله گناهانى مى داند که موجب نزول بلاست :
... الذنوب التى نزل البلاء ترک اغاثه الملهوف و ترک معاونه المظلوم . 28
از جمله گناهانى که سبب نزول بلاء مى شود ترک فریادرسى مصیب زده و ترک یارى مظلوم است .
پیامبر[ ص] و دفاع از مظلوم
زندگى پیامبر[ ص] سراسر مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم است .از جمله : شرکت آن حضرت در پیمان[ حلف الفضول] که در جاهلیت براى حمایت از مظلوم منعقد شده بود و پس از بعثت کرارا آن را مورد تایید قرار دارند.
دراینجا براى آگاهى خوانندگان اجمالى از واقعه اى که منجر به پیمان[ حلف الفضول] شد نقل مى کنیم :
[در عصر جاهلیت مردى از بنى زبیر کالایى به عاص بن وائل فروخت . عاص کالا را تحویل گرفته بود و بهاى آن را نمى پرداخت . تلاش مرد غریب بى اثر ماند تااین که نامیدانه بالاى کوه ابوقبیس رفت و فریاد بر آورد:اى مردان قریش به داد ستمدیده اى دوراز طایفه و کسان خویش برسید که در داخل شهر مکه کالاى او را به ستم مى برند.
زبیربن عبدالمطلب این فریاد را شنید غم
سراپاى وجودش را فرا گرفت . دراین فکر فرو رفت که : چطور مى شود هر کس قدرت داشته باشد مصون باشد.اما حقوق افراد ضعیف و غریب پایمال بشود. چاره اى اندیشید: قریش را در جریان گذاشت واز آنان خواست که از مظلوم دفاع کنند. بعضى از طوایف حرف او را شنیدند واز پیشنهاداواستقبال کردندازاین روى نمایندگان طوایف بنى هاشم بن عبدالمطلب بنى زهره بن کلاب بنى تمیم بن مره و بنى حارث بن فهر در خانه عبدالله بن جدعان تمیمى جمع شدند. پیامبراسلام از طرف بنى هاشم در آن جمع شرکت کرده بود.این گروه پیمان بستند که براى یارى هر ستمدیده و گرفتن حق وى همداستان باشند واجازه ندهند که در مکه به احدى ستم شود.
دراولین اقدام حق زبیرى رااز عاص بن وائل گرفتند و نیز دخترى را که نبیه بن حجاج از مرد خثعمى با زور گرفته بود از وى پس گرفتند.
رسول خدا پس از بعثت درباره حلف الفضول (پیمان دفاع از مظلومان ) مى فرماید:
لقد شهدت حلفا فى دار عبدالله بن جدعان لودعیت الى مثله لا حبت و مازاده الاسلام الاتشدیدا . 29
در سراى عبدالله بن جدعان در پیمانى حضور یافتم که اگر دراسلام هم به مانند آن دعوت مى شدم اجابت مى کردم . واسلام جزاستحکام چیزى بر آن نیفزوده است .
در همین باره آن بزرگوار مى فرماید:
شهدت مع عمومتى حلف الفضول فما سرنى بذالک حمرالنعم . 30
شرکت پیامبر دراین چنین پیمان مقدسى وارزش دادن به آن بعداز بعثت ضرورت دفاع از مظلوم رااثبات مى کند.این پیمان درس بزرگى است براى مسلمانان در جهت دفاع از مظلوم و مشروعیت دادن به جهاد و مبارزه در راه دفاع از مظلومان .
با توجه به این پیمان مسلمانان مى توانند براى مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم با غیرمسلمان نیز هم پیمان شوند وازاین طریق با قدرت بیشتر مانع ظالمان جهان گردند.
على ( ع ) و دفاع از مظلوم
در زندگانى درخشان على[ ع] جلوه هاى حمایت از مظلوم و ستمدیدگان مسلمان و غیرمسلمان دیده مى شود. دادرسى مظلومان در راس برنامه دولتى قرار دارد که على[ ع] زمامدار آن است . حضرت برنامه خویش را چنین بیان مى فرماید:
یاایهاالناس اعینونى على انفسکم وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزامته حتى اورده منهل الحق وان کان کارها . 31
اى مردم به من در راه اصلاح خودتان کمک کنید. به خدا سوگند داد مظلوم رااز ظالم
مى گیرم وافسار ظالم را مى کشم تا وى را به آبخورگاه حق وارد سازم گر چه مایل این کار نباشد.
در خطبه دیگر یکى از علل پذیرش حکومت رااز جانب خود حمایت از مظلوم و وجود پیمان الهى بر عدم صبر علماء در برابر سیرى ظالمان و گرسنگى مظلومان بر مى شمارد:
اما والذى فلق الحبه و برءالنسمه لولا حضورالحاضر و قیام الحجه بوجودالناصر و مااخذالله على العماء ان لایقاروا على کظه ظالم ولا سغب مظلوم لا لقیت حبلهاى على غاریها. 32
به حق آن که دانه را در میان توده خاک سر شکافت و روح را در باطن جنین به وجود آورد اگر نبود حضور حاضر و قیام حجت به وجود ناصراین که خداونداز علماء ربانى پیمان سخت گرفته که در برابر پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم بى تفاوت نمانند بى تامل ریسمان و مهار آن را به بالاى گردنش مى افکندم .
در مناجات خویش با خدا چنین عرضه مى دارد:
اللهم انک تعلم انه لم یکن کان ما منافسه فى سلطان ولاالتماس شى ء من فضول الحطام . و لکن لنردالمعالم من دینک و تظهرالاصلاح فى بلادک فیامن المظلومن من عبادک و تقام المعطلین حدودک . 33
بار خدایا تو آگاهى آنچه از ما صادر شده (جنگها و زد و خوردها) نه براى میل و رغبت در
سلطنت و خلافت بوده و نه براى به دست آوردن چیزى از متاع دنیا بلکه براى این بود که آثار دین تو را بازگردانیم و در شهرهاى نواصلاح و آسایش را برقرار نماییم تا بندگان ستم کشیده ات درامن و آسودگى باشند واحکام تو که معطل مانده جارى گردد.
دراین بیان نیز هدف کلى از به دست آوردن قدرت و حکومت راایجاد امنیت براى مظلومان در جمیع بلاد معرفى مى نماید.
غرض از آنچه تاکنون ذکر شد یادآورى اهمیت موضوع بود و گرنه روشنى و بداهت آن بقدرى است که مختصر آشنایى با فرهنگ اسلامى ما را بى نیازازاقامه دلیل مى نماید.
رهبرىعادل شرط جهادابتدایى :
تا بدینجا مشروعیت جهادابتدایى تنها به انگیزه رفع ظلم و حمایت از مظلوم و نیز رفع موانع دعوت به اثبات رسید. آنچه در خاتمه لازم به یادآورى است شرائطى است که فقهاى عظام در کتب فقهى به ذکر آن پرداخته اند.از مهمترین شرایطى که مورد بحث قرار گرفته است مشروطیت اذن امام و یا نماینده او در مشروعیت جهادابتدائى است .
مقصودازامام کیست ؟
آنچه باید روشن شوداین است که مقصودازامام چه بوده و کیست ؟ آیا منظورامام معصوم است که دراین صورت در زمانى که امام معصوم حاکمیت ندارد چه در زمان حضور و چه زمان غیبت جهادابتدائى منتفى است و مسلمانان وظیفه اى ندارد. و یااین که عنوان امام شامل امام عادل نیز مى گردد که دراین صورت با وجود حاکمیت و رهبرى امام عادل مسلمانان در هر عصر و زمانى وظیفه دارند که بااین مسئولیت مهم بپردازند و در راه ایجادامنیت و آزادى و رسانیدن پیام توحید به گوش جهانیان و حمایت از مظلومان و مستضعفان در پرتو حاکمیت امام عادل به جهاد و مبارزه اقدام کنند.
آنچه از روایات و نیز فتاوى برخى از فقهاءاستفاده مى شود مشروط بودن جهاد به اذن امام عادل است و ذکرى ازامام معصوم در آنها نیست که اینک به برخى از آن روایات و فتاوى اشاره مى شود.
1- عن الرضا[ ع] فى کتابه الى المامون : والجهاد واجب مع الامام العادل . 34
در نامه امام رضا[ ع] به مامون چنین آمده است . جهاد به همراه امام عادل واجب است .
2. و عن شبر عن ابى عبدالله[ ع] قال : قلت له :انى رایت فى المنام انى قلت لک ان القتال مع مع غیرالامام المفترض طاعته حرام مثل المیته والدم و لحم الخنزیر فقلت لى نعم هو کذالک ؟ فقال ابو عبدالله[ ع] هوکذلک. 35
شبر مى گوید: به حضرت صادق عرض کردم در خواب دیدم که به شما گفتم : جنگ به
همراهى هر کس جزامام واجب الطاعه حرام است همانند خوردن مردار و خون و گوشت خوک . شما به من فرمودید: چنین است . آیااین چنین است ؟امام فرمود: بله این چنین است . بله این چنین است .
عنوان امام مفترض الطاعه عنوانى است که هم برامام معصوم صادق است و هم بر مطلق امام عادل .
3.عن سماعه عن ابى عبدالله (ع) قال : لقى عباد البصرى على بن الحسین[ ع] فى طریق مکه فقال له : یا على بن الحسین ترکت الجهاد و صعوبته واقبلت على الحج و لینته ان الله عزوجل یقول :ان الله اشترى من المومنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فى سبیل الله ... فقال على بن الحسین :اتم الایه فقال التائبون العابدون ... فقال على بن الحسین (ع) اذا راینا هولاءالذین هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحج . 36
سماعه ازامام صادق روایت مى کند که فرمود: عباد بصرى در راه مکه باامام سجاد ملاقات کرد و به عنوان اعتراض گفت : چرا جهادى که همراه با سختى هاست رها کردید و به حج که امرى سهل و آسان است روى آورده اید؟ بااین که خداوند در عظمت مجاهدان مى فرماید[ :خدا جان و مال آنان را در برابر بهشت خریدارى کرده است]... امام فرمود: آیه را کامل بخوان . وى گفت : [ التائبون] العابدون] ... پس امام فرمود: هرگاه ما جهاد و مجاهدانى این چنین بیابیم در آن صورت جهاد به همراه آنان از حج افضل خواهد بود.
مصداق آیه شریفه و شرایط و ویژگیهاى جهادى که مورداستفاده امام[ ع] قرار گرفته است همانند: تائبون عابدون الحافظون لحدود الله اعم است ازامام معصوم و عادل زیرا رهبرى عادل واجد شرایط نیز همین خصوصیات را داراست گر چه امام معصوم کامل ترین مصداق آن است .
به همین مقداراز روایات اکتفا مى کنیم واینک نظر و فتواى صاحب نظران و فقهاى بزرگ را در پیش دید شما قرار مى دهیم :
1.ابن زهره در کتاب غنیه درباره این شرط از جهاد تنها عنوان امام عادل را به کار برده است .ایشان در مقام بیان شرایط وجوب جهاد ابتدایى مى گوید:
اما شرایط وجوبه ... وامرالامام العادل به او من ینصبه الامام 37 از جمله شرایط جهاد فرمان امام عادل است یا کسى که از جانب او منصوب شده باشد.
2. علامه در منتهى مى گوید:
الجهاد قد یکون للدعاه الى الاسلام و قد یکون للدفع بان یدهم المسلمین عدو فالاول لا یجوزالا باذن الامام العادل و من یامره الامام و الثانى یحب مطلقا و قال احمد یحب الاول مع کل امام براو فاجر . 38
جهاد گاه براى دعوت به اسلام است و گاه
براى دفع دشمن متجاوز اولى بدون اجازه امام عادل و یا کسى که از طرف او منصوب شود جایز نیست . و جهاد دفاعى در هر صورت واجب است واحمد حنبل نوع اول را با هرامامى فاجر و یا صالح واجب مى داند.
در کتاب ولایه الفقیه آمده است :
واماالعصمه فلا تشترط قطعا .
اما عصمت امام در جهادابتدایى بطور قطع شرط نیست .
در روایات و فتاوى مذکور عنوان امام معصوم وجود ندارد بلکه یا صریحا به عنوان امام عادل است و یا عناوینى است که امام عادل را نیز شامل مى شوداین موضعگیرى ائمه و فقها در برابر فتاوى فقها عامه هماننداحمد حنبل بوده است زیرا آنان جهاد باامام جائر را نیز واجب شمرده اند. جهادى که در عصر ائمه اطهار[ ع] به رهبرى رهبران ظالم انجام گرفته است همانند: خلفاى بنى عباس و بنى امیه موضعگیرى ائمه اطهار[ ع] نیز بر نفى صلاحیت آنان در ولایت بر جان واموال مردم مربوط مى شود. بدین جهت تعبیرامامان معصوم[ ع] به عنوان امام عادل و یا مفترض الطاعه و امثال اینها وارد شده است نه این که مقصود آن بزرگواران این باشد که جهاد تنها با حضور و حکم امام معصوم مشروعیت دارد و بس و پاسخ امام سجاد[ ع] به عباد بصرى نشانگر همین نکته است .
البته در فرض حضورامام معصوم[ ع] تنها صلاحیت هبرى و ولایت دراین فریضه مهم از آن امام معصوم[ ع] است و سخن در زمان غیبت و نبود حاکمیت معصوم است : برخى دیگراز فقها جهادابتدایى را آن گاه واجب مى دانند که امام معصوم حضور و حاکمیت داشته باشد و جهاد بااذن او یا منصوب از جانب اوانجام پذیرد. برداشت اینان از واژه[ امام] در روایات تنهاامام معصوم است . و حال آن که از نظر لغت لفظ امام عمومیت دارد و هر کس را که پیروى گردد در بر مى گیرد.
راغب در معناى واژه[ امام] نوشته است :
امام عبارت است از چیزى که پیروى شود. تفاوتى نمى کند که آن چیز انسان باشد که از نظر گفتار رفتار مورد پیروى قرار گیرد و یااین که کتاب باشد و یا چیز دیگر. همچنان تفاوتى نیست که آن چیزى که مورد پیروى قرار گیرد حق باشد یا باطل .
در فرهنگ اسلام نیز لفظ امام عمومیت دارد. و در موارد مختلف همچون :امام جمعه امام جماعت امام حق امام جائر امام هدى وامام ظلال به کار مى رود بنابراین و با توجه به سخنان بسیارى از فقها که امام عادل را در تعبیرات خود به جاى امام معصوم بکار برده اندادعاى اجماع بر لزوم اذن امام معصوم براى مشروعیت جهادابتدایى مطلبى است مشکل و در خور تامل ازاینرو مرحوم صاحب جواهر پس از ذکراین نظریه[ شرط امام معصوم] صحت آنرااین گونه مورد تشکیک قرار مى دهد :
بل فى المسالک و غیرها عدم الاکتفاء بتائب الغیبه فلا یجوزله تولیه بل فى الریاض نفى علم الخلاف ... لکن ان تم الاجماع المذکور فذاک والاامکن المناقشه فیه بعموم ولایه الفقیه فى زمن الغیبه الشامله لذالک المعتضده یعموم ادله الجهاد . 40
شهید در مسالک و غیر آن تصدى امر جهاد ابتدایى را براى نائب امام در زمان غیبت جایز ندانسته است و صاحب ریاض براین موضوع ادعاى اجماع نموده است . که اگر دلیل اجماع تمام و کامل نباشداین ادعا قابل مناقشه است زیرا عمومیت ولایت فقیه در زمان غیبت به کمک عمومیت دلائل جهاد شامل این مسوولیت براى فقیه نیز مى شود.
نتیجه این که جهادابتدایى در زمان غیبت امام عصر[ ع] و حاکمیت رهبرى عادل به انگیزه رفع فتنه و موانع نشر دعوت توحید و نیز حمایت از مظلومان وجود دارد وظیفه مسلمانان است که همچون سایر فرائض اسلامى بدان توجه نمایند. چگونه مى توان گفت آن همه تاکید و توصیه هاى اسلام نسبت به تبلیغ و دعوت به توحید و نیز جانبدارى از مظلوم و صدها آیه و روایت در موردارزش جهاد و مبارزه مخصوص زمان حشور بوده و در زمان غیبت مسلمانان وظیفه اى نداشته باشنداین نوع نگرش به مساله جهاد و مبارزه با روح اسلام و برنامه هاى آن سازگارى ندارد واطلاق ادله نیز آن را نفى مى کنداز آنچه تاکنون ذکر شد روشن شد که اسلام جهادابتدایى را در دو مورد مشروع دانسته است :
جهاد در راه رفع موانع دعوت و نبرد مقدس در جهت رفع ظلم و حمایت ستمدیدگان . بر طبق این دستور مسلمانان وظیفه دارند که در حد توان پیام توحید را به گوش جهانیان برسانند و موانع آزادى وانتخاب عقیده را با جهاد و یکار مدوام خود بر طرف کنند. دراینجااین سوال مطرح مى شود که : لازمه این پیام و رسالت دخالت درامور دیگران است .این مساله علاوه براین که بر خلاف قوانین پذیرفته شده بین المللى مى باشد معارض با همزیستى مسالمت آمیزاست که قرآن بدان تصریح کرده و معاشرت با کفار بى طرف را تجویز مى کند .
لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطواالیهم ان الله یحب المقسطین . 41
خدا شما رااز نیکى کردن و عدالت ورزیدن به آنان که با شما در دین نجنگیده اید واز سرزمینشان بیرون نرانده اند باز نمى دارد. خدا کسانى را که به عدالت رفتار مى کنند دوست دارد.
و پیامبراسلام[ ص] با عقد قراردادهاى متعدد با غیرمسلمانان معاشرت و همزیستى مسالمت آمیز با آنان را تایید کرده است . پس چگونه مى توان با تمسک به آزادى دعوت و یا ظلم ستیزى در قلمرو و دیگران دخالت نموده و مرزهاى قراردادى را در هم شکست ؟
در پاسخ باید گفت :
اولا: دخالت درامور دیگران در صورتى نکوهیده و غیر مجازاست که آن امور مربوط به شوون داخلى و مسائل خاص آن حکومت و مملکت باشد امااگر مسائل جنبه عمومى داشته و مربوط به انسانیت باشد نه تنها مورد نکوهش نیست که بى تفاوتى در برابر آن قابل پذیرش نیست . فى المثل دخالت سازمان عفو بین الملل در حکومتهاى جائر نسبت به وضعیت زندانیان سیاسى و برخورد با مخالفین (آنجا که بدون غرض باشد) نه تنها مذمت نمى شود که عرف بین المل خواهان شدت عمل است . ماننداین سازمان دهها سازمان و کمیته بین المللى است که هر کدام به عنوان دفاع از حقى از حقوق بشر در امور کشورها دخالت مى نمایند و مردم دنیا آنجا که به دوراز غرض ورزیهاى سیاسى باشد آنها را پذیرفته اند.
از دیدگاه اسلام انسانها آزاد آفریده شده اند:
لانکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا . 42
و باید آزاد زندگى کنند لازمه زندگى آزاد آزادى فکر و آزادى تصمیم درانتخاب راه خیر و سعادت است . حال اگر دولتى گروهى از انسانها رااز حق مسلم خود محروم نگاه دارد از نظراسلام مرتکب جنایتى شده که به کل انسانها مربوط مى شود و هرگزازامور داخلى و انحصارى دولت مستبد نیست .
قطع جریان فرهنگى و مانع ورودافکارى که به سعادت دائمى و سرنوشت انسانها مربوط است و آگاهاندن آنان را در پى دارد تجاوزى است به حقوق بشر.
همچنانکه ظلم و ستم و بى عدالتى وایجاد جواختناق و فشار تعدى به حقوق انسانى است بى تفاوتى در برابر آن لطمه اى است که جامعه انسانى از آن زیان مى بیند.
اسلام در برابر چنین استبداى بى تفاوت نیست و پیروان خود را موظف مى نماید که راه دفاع بشر تا سرحد و پیکار به تلاش برخیزند.
هم اکنون سازمان ملل بااین که همزیستى مسالمآمیز و ممنوعیت مداخله درامور دیگران و...اصول اساسى سازمان را تشکیل مى دهد ولى آنجا که صلح وامنیت جامعه بین اللملى به مخاطره افتد توسل به زور را در جهت حمایت از صلح وامنیت بین الملل لازم دانسته است و سرکوبى دولت و کشور متجاوز را مشروعیت داده است . 43
تفاوت[ منشور ملل متحد] با نظراسلام در هدفى است که ازاین گونه اقدامات دنبال مى شود. بالاترین هدف منشور در حفظ صلح جهانى خلاصه مى شود و آن هم در رساتاى ادامه بهرمندى بهترانسان از زندگى مادى .
ازاین روى سازمان ملل مداخله را فقط در موارد تهدید صلح وامنیت بین المللى روا مى شمارد.
ولى اسلام تنها حفظ صلح را براى تامین سعادت بشر کافى ندانسته است بلکه اهدافى بالاترازاین مرحله را جستجو مى کند که
مى توان از ایجاد آرامش و آزادى فکر واندیشه براى جهانیان نام برد.
در پرتو آزادى فکرى وانتخاب اندیشه است که مکاتب سعادت بخش مى تواننداندیشه هاى خود را دراختیارانسانها بگذارند وانسانها مى توانند سرنوشت خود را براساس خواست واراده خویش انتخاب کنند.
و همچنین در پرتو برقرارى قسط و عدل و نفى هرگونه ظلم و بى عدالتى اجتماعى است که مردم خواهند توانست به حقوق خود برسند و به کرامت ذاتى خود جامعه عمل پوشند.
از روى اسلام حکومت استبداى که سد راه آگاهى انسانها مى شود و با ظلم و بى عدالتى را برانسانها روا مى دارد تحمل ننموده و با آن به ستیز بر مى خیزد.
ثانیا: درست است که اسلام تا رسیدن به آرمانهاى اصیل خویش که تشکیل جامعه واحد جهانى است اصل همزیستى مسالمت آمیز را به عنوان مهمترین اصل در روابط مسلمانان با سایر ملل پذیرفته و پیامبر[ص] با بستن قراردادها و پیمانها در عمل آن را نیز تایید کرده است ولى این بدان معنا نیست که بى طرفى کامل را نسبت به همه حوادث و رویدادها رعایت نموده و هیچ گونه دخالتى در سرنوشت دیگران ننماید.
نکته مهم در قراردادهاى بین المللى اسلام با دیگران سازگارى قراردادها بااصول اساسى اسلام است ازاین رو اگر قراردادى مشتمل بر شرط یا قیدى مخالف بااصول اساسى اسلام باشد مشروعیتى ندارد و لام الوفاء نیست . همانطور اگر قراردادى به صورت مشروع منعقد گردد و پس ازانعقاد در چنین شرائطى قرار گیرد از درجه اعتبار ساقط است .
آزادى دعوت به توحید که ازاصل جهان شمولى اسلام و پیکار با ظلم و بى عدالتى که ازاصل عدالت گسترى اسلام سرچشمه مى گیرندازاصولى هستند که مخالفت با آنها جایز نیست و هرگونه قرارداد بین المللى در مخالفت با آنها بى اعتباراست .
افزون براین اسلام که سیاست خارجى خود را براساس صلح و همزیستى مسالمت آمیزاستوار ساخته است . صرف نظرازاین که صلح ضرورت حیاتى دارد واز آرمانهاى اصیل اسلام به شمار مى رود ازاین نظر که وجود محیط امن و سالم به رشداسلامى کمک مى کند و مسلمانان بهتر خواهند توانست به وظیفه دعوت به اسلام بپردازند نیز مورد توجه است .
بنابراین اسلام هرگز به پیروان خویش اجازه نمى دهد که با تعهدات منافى با آزادى دعوت و گسترش اسلام راه گسترش منطق واندیشه اسلامى را مسدود کنند.
ثالثا:از آنجا که فلسفه قراردادهاى بین المللى ایجاد حسن تفاهم و نزدیکى ملتها به یکدیگر مى باشد اصولا تعهدى که موجب قطع جریان فرهنگى و و رسیدن اندیشه اسلامى به گوش جهانیان را در پى داشته باشد خود ناقض این قراردادها و سبب عدم تفاهم و نزدیکى ملتها
خواهد بود.
دولتى که با پیشنهاد شروط مخالف آزادى دینى مانع از نفوذ دعوت اسلامى در سرزمین خود مى گردد قابل اطمینان نبوده و نمى تواند بر پیمانهاى خود وفادار باشد زیرا چنین درخواستهایى از عداوت و دشمنى بااسلام سرچشمه گرفته و در نتیجه این قراردادها نمى تواند صلح پایدار را در پى داشته باشد.
با توجه به مقدماتى که ذکر شد جهاداسلامى یعنى مبارزه با ظلم و ستم و موانع دعوت اسلامى با همزیستى و صلح منافات ندارد و با قراردادهاى پذیرفته شده بین المللى نیز در تنازع نخواهد بود.