نوع مقاله : مقاله پژوهشی
حقیقت و ساختار دستورالعملهاى اخلاقى که از بزرگان دین و عالمان ربانى به یادگار مانده است ذکر واذکاراست .
اذکار در فرهنگ قرآن و عترت ( ع ) کلمات لفظى کتبى یا تکوینى اند داراى باطنى ژرف و بلند با ظاهرى روان و دلربا. جمله هاى معبرسانى اند براى عروج از بستراسفل به علم اعلى .
ذکر مرز بین انسان و حیوان است ùاذکار پلکان قرب اند و نردبان صعود به لقاء معبود.
این است که در زبان قرآن و بیان امامان[ ع] خدا ذاکراست کتاب او ذکراست پیامبران او مذکراند و عالمان راستین دین اهل ذکر. 1اذکار را قلبى است و قالبى روحى است و کالبدى .
قالب اذکار (که گسترده آن اشکال عبادات ظواهر شریعت الفاظ اسماء را در بر مى گیرد.) براق سالک است در همه منازل عروج . در بینش عرفانى شیعه جدایى سالک از ظواهر شریعت وانجام عبادات پرنگاه سقوط در وادى ضلالت و دام شیطان است . چنان که ماندن دراین قالب ها و بسنده به این ظواهر قفس مرغ باغ ملکوت روح الهى او مى گردد. عارفان شیعه مراقبت برانجام همه واجبات و مستحبات و ترک تمام محرمات و مکروهات را راه وصل به گواراى حقیقت دین مى دانند. چه خوش فرمود عارف بلندمقام شیعى مرحوم ملاحسینقلى همدانى :
... لاطریق الى القرب الا بشرع شریف فى کلى و جزئى ! 2
دراین راستا است که روح همه عبادات ذکر خدا و قرب اوست . قالب و شکل آن عبادات را
شریعت با هدایت عام الهى براى خلق تبیین کرده است و روح و باطن آنها را شارع با هدایت خاصه خود براهلش الهام نمود و آنها را راهیان طریقت حب ربوبى گردانید تا باالگو و مقتدا قرار دادن انبیاء واولیاءالهى به سوى وادى حقیقت پرگشوده و دربارگاه رحمت خاصه او آرامش یابند.
جان مایه سالک دراین معراج توسل به اسماء عینیه (چهارده معصوم ) و تمسک به اسماء ربوبى است .ابزار وسائل رسیدن به حقیقت این اسماء و شهود آن حقایق اذکار مى باشد.
انسان با حاکمیت این اسماء بر عرصه وجودش مى تواند به حق تقرب جوید. باید حقیقت این اسماء در تار و پوداو جاى گیرد و بر ظاهر و باطنش سارى و جارى گردد.
براین اساس هر مقام رااسمى است و هر ذکرى را مقامى و شرایطى . نتایج و آثارى که براین اذکار بار شده است (که دراین دستورالعمل برخى از آنها آمده است .) تردید پذیر نیست ولى باید شرایط و آداب آنها مراعات گردد.
بى شک این کلمات ملکوتى پلکان عروج به لقاء معشوق اند که باید سالک عزم رااستوار کند و بر آنها پاى نهد و بارگاه جان را براى فرود آن حقایق پاک سازد همراه این اذکار هجرتى توانفرسا و جهادى نفس کش هوس برانداز لازم است تا سالک تجلى گاه انوار ربوبى گردد. تثاقل على الارض با حقیقت این اسماء و دستورها سازگار نیست .اینها دستور عمل اند نه اذکار ذهن واوراد خیال . باید همت کرد و حقایق این گوهرهاى ناب را بر دل زد نه بر زبان و کاغذ. تا سرنسپارى و اختیار وانگذارى سرت ندهند و مختار مطلقت نکنند .
این است که باید در هر ذکرى بستر زمان مکان تعداد شرایط و آداب آن را نیک شناخت و یاس داشت .
حقیقت هراسمى در شرایطى ویژه خود با تکرار معین در جان ذاکر تجلى مى کند.
عنصر زمان و عدد که بستر تکرار و تلقین اذکاراست نقش بارز و کارسازى در تقرب سالک و نور تجلیات الهى بر قلب او دارد.
دراین زمینه گفته اند:
[حدود و عدد مخصوص همانطورى که در جریانهاى مادى مانند: معالجات و تحولات شیمیایى و کشت و زراعت واختلاف حبوب و توالد و تناسل به اختلاف انواع حیوانات لازم الرعایه است در جریانهاى معنوى نیز چنین مى باشد.
هر حال و صفتى به اقتضاى درجه ثبوت و رسوخ و حلول آن در مقام رفع یا تثبیت آن مقدار معینى از زمان را لازم دارد و در هر عبادت و مجاهدت و ذکرى با در نظر گرفتن آثار مخصوص اندازه محدودى را باید قید کرد] 3 .
در سلوک و خودسازى براى جلب فیوضات وانوارالهى چنانچه در قرآن و گفتار معصومین[ ع] و سیره اولیاء آمده است عدداربعین را جایگاه ویژه و بلنداست .
محقق نفس گشته عارف بلند مرتبه جناب سید مهدى بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد[ چهل] فرموده است :
خود به عیان دیده ام و به بیان دانسته ام که این مرحله شریفه از مراحل عدد را خاصیتى خاص و تاثیرى مخصوص است در ظهور استعدادات و تتمیم ملکات در طى منازل و قطع مراحل ...
تخمیر طینت آدم ابوالبشر( ع ) در چهل صباح اتمام پذیرفت: [ و خمرت طینه آدم بیدى اربعین صباحا) و دراین عدد عالمى از عوامل استعداد را طى کرد. به روایتى چهل سال جسد آدم در میان مکه و مدینه افتاده بود و باران رحمت الهیه براو مى بارید تا دراین عدد قابل تعلق روح قدسى شد. و مدت میقات موسى بن عمران( ع) دراربعین لیله تمام شد و خداوند خداوند قوم او را بعدازاربعین سنه از تیه خلاص کرد و خاتم الانبیاء محمد( ص ) را بعداز چهل سال که به خدمت قیام نمود خلعت نبوت پوشانید. و زمان مسافرت عالم دنیا و غایت ظهور استعداد و نهایت تکمیل دراین عالم در چهل است . چنانکه وارد شده است که : عقل انسان در چهل سالگى به قدراستعداد هر کس کمال مى پذیرد.از بدو دخول او دراین عالم در نمواست تا سى سالگى و ده سال بدون او دراین عالم واقف است و چون چهل سال تمام شد سفر عالم طبیعت تمام است] وابتداى سفر به عالم آخرت است . هر روز و هر سال جزئى از آن بار سفر آخرت مى بندد وازاین عالم رحلت مى کند. قوت او سال به سال در کاهیدن است . و نور و بصر و سمع در نقصان است . قواى مادى درانحطاط و بدن در ذبول است چه مدت سفر واقامت او دراین عالم در چهل سالى تمام شد...ازاین جهت حدیث وارداست که : روى هر که در چهل سالگى سفید نشد شیطان مسح مى کند وجه او را مى گوید: [یابى وامى و جهالا یفلح ابدا] و مى گوید[ :نام تو در صحیفه جند من ثبت است] و بالجمله خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروزاستعداد و قوه و حصول ملکه امرى است مصترح به در آیات واخبار و مجوب اهل باطن ... 4
دستورالعملى که پیش دید شمااست در بردارنده اذکارى بسیار مقدس و شریف است که سالک به مراقبت چهل روز بر هریک از آنها فرمان داده شده است . آثار و مقاماتى بر آنها بار شده است که مویداحادیث انبیاء واولیاءالهى علیهم السلام مى باشد.
عالم عامل فقیه بلند مقام عارف راه شناس و رهرو لقاء یار مرحوم آقا محمد بیدآبادى[ ره] از عالمان جامع شریعت و طریقت بود. در علم فقه مرتبه بلندى ازاجتهاد را جایز شد و در حوزه عمل الگو وامام متقین بود. حکیمى ژرف نگر بود و عارفى بلنداندیشه .او راه و روش سلوک رااز باطن قرآن وادعیه امامان علیهم السلام آموخت .
شریعت را براق معراج شهود مى دانست . حب و ولایت چهارده معصوم علیه السلام زاد راه او بود و مقام کردن در بیت ولایت آل بیت رسول علیه السلام قله آرمان و مطلوب او. سخن در بیان آفاق وجودى وابعاد نورانى زندگى او این کوته مجال را نشاید. در پیش دستورالعملى از آن بزرگمرد آوردیم و به پرتوى از زندگى اواشارتى کردیم .امید آن که توفیق یار گردد تا در فرصت دیگر (به برکت چاپ دستورالعملى که در دست است ) زندگى پر بار و درس آموزاو را فرا دیداهل دل قرار دهیم . ان شاءالله .
اما بعد بدان !اى برادر عزیز که راه به سوى قرب حق تعالى حل شانه منحصراست به دو چیز: تخلیه و تحلیه 5 .
تخلیه و تحلیه یعنى خالى کردن نفس ناطقه (که قلبش مى گویند و روحش مى نامند.اختلاف اسماء به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات چنانکه به تفصیل در کتب اهلش مسطوراست .)از آنچه او را مانع و حائل شود. و باز دارداز توجه به خدا.
تحلیه مزین و محلى نمودن او به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق مى شود.
پس هر گاه نفس موید حق در خود میل و رغبتى به سوى حق تعالى دید اول چیزى که براو واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است . مقدم بر همه اسباب و مبادى آن توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است .
از ملامت مردم باک نداشته باشد. 6 مراقبت نفس داشته باشد. یک چشم بر هم زدن ازاو غافل نشود 7 . سعى و کوشش نماید که ازاو معصیتى سر نزد و هرگاه از روى غفلت و سهوازاو معصیتى سر بزند همان ساعت به توبه وانابه 8 تدارک نماید.
به شرط آن که اولا شریعت مصطفوى مرتضوى را تحصیل کرده باشد یعنى عالم شود به امر و نهى شارع که آن دو چیزاست :
اول : عالم به مسائلى که تعلق به افعال و جوارح دارد.
دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد:ازاوصاف جمیله واخلاق رذیله .
علم اول یا به تقلیداست و یا به اجتهاد.این رااهل تحقیق [ علم شریعت] مى نامند. علم دوم را[ علم به طریقت] مى گویند.
از تریب این دو مقدمه : (صغرى و کبرى ) نتیجه اى حاصل مى شود که آن را [حقیقت] مى خوانند یعنى معرفت کامل حسب قابلیت واستعداداو به حقایق موجودات محصول است یا به نفس خودش .
هرگاه قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد نشانه توفیق الهى واذن دخول به درگاه حضرت شاهى است .
پس در آن اوقات به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه که لازمه طبع بشرى است مکرر مداومت به این ذکر کند:
لاحول ولا قوه الا باالله العلى العظیم 9
گمان حقیر بلکه یقین که یک اربعین تمام نشده است از براى نفس حالتى چند عارض مى شود که ترقى تمام نسبت به حال
سابق نفسش دست گیریش خواهد گردید.
بعداز آن چند وقتى که اقلش یک اربعین باشد به این ذکر مداومت نماید:
لااله الاانت سبحانک انى کنت من الظالمین . 10
هرگاه مراعات حال نفس بر آنچه مذکور شد 11 مقارن به این ذکر گردید بى شبهه حالتى او را دست مى دهد. به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات را به جوعى و سهرى و ماکول و مشروبى که در ظاهر شبهه ناک نباشد. چون اربعین به این ذکر یا مراقبه نفس براو گذاشت شروع نماید به ذکر
لااله الا الله
با تذکر معنى آن . به این طریق که در گفتن[ لااله] به زبان از دل خیال غیر را بیرون و محو سازد. در گفتن[ الاالله] توجه کلى قلبا به جانب حق نماید. به این طریق یک اربعین به سر آورد با آن شرایط سابقه . دراین اربعین صفایى و نورى در دل او منکشف گردد که او را در بعضى ازاوقات از خود بى خود نماید و بعدازاین اربعین شب و روز مداومت نماید به ذکر:
اله الا هو یا حى یا قیوم، 12 یا هوالحى القیوم.
تا یک اربعین . دراین اربعین احتمال دارد جنونى براو عارض شود بسبب مشاهده بعضى ازانوار تجلیات . دراین اربعین لازم است او را باجوع و سهر و صمت عزلت واگر چه بى اختیار نفس به علت مشاهده
بعضى ازانوار صفات میان به عزلت و صمت مى کند.
بعدازاین اربعین دیگر مداومت نماید به ذکر:
الله
بى حرف ندا. و دراین اربعین به قدرقابلیت واستعداد فتح باب ملکوت در دل اوشود به حیثیتى که امور مخفیه براو ظاهر و مکشوف گردد. چنان انوار صفات براو فایض گردد که خودش در آن حال حیران خود باشد.
بعدازاین اربعین مداومت نماید به ذکر:
یا هو یا من هولا هوالا هو . 13
چنان مشغول شود که غیراز فرایض و نوافل یومیه واکل و شرب ضرورت به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و دراین اربعین او را فنایى از [ملک و ملکوت] حاصل شود که به غیراز نفس خودش که خود را مشاهده مى نماید محیط ملک و ملکوت و حق را محیط برخود مشاهده کند بى کمى و کیفى و خود را چون قطره اى محو در دریاى حقیقت مشاهده نماید. بعدازاین اربعینى دیگر مداومت نماید به ذکر:
یا هو
که دراین اربعین فانى از خود گردد. دراین حال عبد در میان نباشد شاهد و مشهود ذات معبوداست . واین جاى اقدام است . دراین مقام آواز:
لمن الملک الیوم . 14
ازاو برخیزد که خود گوید و خود شنود.
بعدازاین اربعینى دیگر مداومت نماید به ذکر:
یا الله یا هو
که از حالت[ محو به صحو] رسد و بقاى کلى در عین فنااو را حاصل گردد و سر معنى[ العبودیه جوهره کنههاالربوبیه] براو ظاهر و منکشف گردد و دراین مقام به مرتبه[ خلافت] و مراد حق تعالى از[ انى جاعل فى الارض خلیفه] 15 خواهد رسید و دراین مرتبه سزاواراست که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام بلکه خاص[ حجه الله على الارض] به اشاره غیبى آن حضرت خواهد بود.
وصول به این مرتبه و ترقى دراین مقامات موقوف است بر تکمیل هر مقامى به شرایط مقرره به مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام والا در قدم اول به جا ماند وانانیت و فرعونیت در نفس او شکوفه خواهد کرد.
[ اللهم وفق و سدد و قونفو سنا للترقى]