نوع مقاله : مقاله پژوهشی
قسمت چهارم
در شماره پیشین ضمن کنکاش در سوابق تاریخنگارى استعمارى خارجى به بررسى و بازشکافى مفهوم استشراق و پیشینه هاى آن پرداختیم اکنون نیز درادامه آن بحث شاخه هاى عمده واهداف اصولى آن را به بحث مى نشینیم تا شاید بتوانیم ازاین رهگذر به جایگاه پیچیده و نیز اهداف استراتژیک تاریخنگارى استعمارى در چارچوب فرهگ استعمارى غرب آگاهى بیشتر پیدا کنیم .
3. شاخه ها واهداف اصولى استشراق
پدیده استشراق در شرق نیز کم و بیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و به مناسبتهاى مختلف درباره آن سخن گفته اند.از جمله نکته هاى مهمى که دراین زمینه از صاحب نظران جلب توجه کرده اهداف اصولى واستراتژیک استشراق و شاخه متعدد منشعب از آن است که ما در این نوشته در حد گنجایش به برخى ازاین دیدگاههااشاره خواهیم کرد.
براى این که بهتر بتوانیم از عهده اداى مطلب برآییم هر یک از دو بحث (شاخه ها واهداف )استشراق را جداگانه بررسى مى کنیم .
1. شاخه هاى استشراق :
دکتر طیباوى یکى از ناقدین برجسته پدیده استشراق با رعایت اختصار آن را در دو محور قابل تقسیم بندى و تمرکز مى بیند:
1. تحقیق متون قدیمى اسلامى و تهیه و ترتیب مقدمات و وسایل چاپ و نشر آن در زمینه هاى مختلف .
2.انجام مطالعات تحلیلى و نگارش و نشر مستقل آن به زبان عربى و یا به یکى از زبانهاى غربى 1 .
مولف کتاب[ فرهنگ خاورشناسان] نیز با دقت بیشترى دراین مساله موضوع کار مستشرقین را به چهار محور ذیل تقسیم بندى کرده است :
1- نشر کتبى که به زبان عربى نگاشته و تالیف شده .
2. ترجمه کتب مزبور به زبان خود یا نقل آن با تحقیقات و تتبع در احوال مولفین و مصنفین .
3. تالیف و تصنیف ازادبیات و زبان عربى و فارسى و سایر زبانهاى شرقى به زبان خود.
4. تهیه و تدوین فهرست و طبع و تصحیح کتب موافق سلیقه و ذوق عصرى .
بعضى از مستشرقین غرض خود را تنها روى یکى ازاین امور مذکورانجام داده و برخى بین یکى دو چیزاز آن یا همه امور جمع نموده اند: 2 .
دکتر[ عمر فروخ] یکى از محققین شناخته شده عرب نیز دراین زمینه تفحص و دقت افزون ترى به کار برده و در نتیجه حوزه کارى مستشرقین را در پنج محور عمده دست بندى و خود مستشرقین را نیز پنج طبقه معرفى کرده است . چکیده مطالعات او دراین زمینه ازاین قراراست .
من همه مستشرقان را پنج دسته و طبقه قرار داده ام :
طبقه اول : مستشرقین بد نیت و سیاسى کار مانندارنست رنان فرانسوى (ت 1892 م ) هنرى لامنس فرانسوى (ت 1937 م ) لوئى ماسینیون فرانسوى (ت 1962 م ) که از مستشاران وزارت مستعمرات بود و نیز ویلیام میور انگلیسى که در زمینه تاریخ کار مى کرد و عمدا به روایات ضعیف تکیه داشت و نیز ساموئیل مارگلیوث انگلیسى و نیز زویمو آمریکائى که مزدوراستعمار و تبشیر است و
مجله اى به نام العالم الاسلامى (جهان اسلام ) نیز چاپ مى کند و ...
طبقه دوم : مورخان علوم مانند: فیدمان فبکه وامثال آنان که در تاریخ علوم ریاضى کار مى کرده اند و من معتقدم کار آنان ضررى به دین اسلام و مردم عرب ندارد. و دانشمند ریاضى دان معروف : قدرى حافظ طوقان نیز به آثار آنان اعتماد کرده است .
طبقه سوم : کسانى هستند که در زمینه قرن و حدیث و معارف مربوط به آنها کار مى کرده اند و مى کنند. همین گروه قرآن مجید را براى نخستین بار در شهر هامبورک (آلمان ) به سال 1694 م و سپس به سال 1838 م در لیبسیک آلمان به همت گوستاوفلوگل به چاپ رسانیدند. همچنین بلاشر آلمانى تفسیر بیضاوى ( انوارالتنزی) را با سال 1844 م در لیبسیک به چاپ رسانید و سپس براى آن فهرستى تهیه نمود. همچنین خاورشناس هلندى به نام[ فنسنک] کار معجزآسائى را در فهرست کردن احادیث آغازیده و قبل ازاتمام آن مرد و مستشرقین دیگر کاراو را به پایان رسانیدند.
طبقه چهارم : کسانى هستند که کار خود را به این اختصاص داده اند که کتب اسلامى و عربى را به روش نو تصحیح و تحقیق کرده و بگونه امروزى به چاپ برسانند یعنى کار آنان تحقیق واحیاء متون قدیمى اسلامى است . و کوشش آنان براین است که این کتابها را حتى الامکان مطابق نسخه مادر و یا نزدیک به آن طبع و نشر کنند چنانکه قانون در طب ابن سینا را به سال 1593 م . و 1102. ه.ق . در روم به چاپ رسانیدند.
و نیز کتابهائى مانند تاریخ طبرى تاریخ ابن اثیر تاریخ ابى الفداء نفح الطیب مقرى و جزء یازدهم الاغانى را به این سبک به چاپ رسانیده اند. مثلا در تحقیق و چاپ کتاب[ نفح الطیب] چهار مستشرق به نامهاى : دوزى دوگات کرال ویلیام رایت به مدت چهارسال وقت صرف کرده و سپس روى چاپ آن نیز چهارسال دیگر وقت گذاشتند و ...
طبقه پنجم : مستشرقینى هستند که وقت خود راصرف فرهنگ ادبیات و زبان عربى کرده و در فهم زیبائیها و بدایع آن و ترجمه اش به زبانهاى خود کوشیده اند مانند: مستشرق آلمانى روکرت که مقامات حریرى را به آلمانى با حفظ صنعت ادبى آن ترجمه کرد. و شاعر نامدار آلمانى [گوته] که از شاگردان روکرت بود و
درادبیات اسلامى کار کرده بود. او تحت تاثیراسلام بود و شگفت زده مى گفته است :
اگر دین اسلام عبارت از تن دادن به قضاءالهى است پس همه ما مسلمان زیسته و مسلمان مى میریم . و نیز [ آلوارت] که نسخه هاى خطى کتابخانه سلطنتى برلین (کتابخانه عمومى برلین ) را فهرست کرده است . و بسیارى دیگر که در زمینه فرهنگ وادب اسلامى و عربى اشتغال داشته و دارند 3
این چند نمونه از تقسیم بندى شعبه هاى استشراق و طبقات مستشرقین که نقل گردید هر کدام براساس دیدگاه ویژه و معیار خاصى نوشته شده است لذا در تقسیم بندى برخى از آنان روى جزئیات تاکید بیشترى صورت گرفته است .البته اگرانسان بخواهد دراین طبقه بندى خیلى به جزئیات امیت بدهد فقرات آن بیش ازاینها مى شوداز باب نمونه مى توان چهارده شاخه براى پدیده استشراق بدین ترتیب نام برد:
1. مترجمین قرن به زبانهاى دیگر و ...
2. مترجمین کتب و علوم اسلامى به زبانهاى دیگر.
3. فهرست نویسان اعم از قرآن حدیث و مخطوطات .
4.احیاء کنندگان نسخه هاى قدیمى اسلامى .
5. پژوهشگران ادبیان عرب و دیگر زبانهاى اسلامى .
6. سیاحان و سفرنامه نویسان که به سرزمینهاى اسلامى مسافرت کرده اند.
7. باستان شناسان حفاران و قرائت کنندگان خطوط قدیمى شرقى .
8. متخصصین هنرهاى اسلامى و مورخین در تاریخ هنر مثل پروفسور پوپ آمریکائى .
9. محققین در نظام شریعت فقه و قانون و قانون اسلامى و تاریخ فقه اسلام .
10. محققین تاریخ تصوف و عرفان اسلامى .
11. پژوهشگران در تاریخ اسلام و پیدایش و گسترش آن درادوار گوناگون .
12. پژوهشگران در تاریخ معاصر ملتهاى مسلمان و متخصصین تاریخ نهضتهاى اسلامى .
13. متخصصین در تاریخ علوم از قبیل ریاضیات نجوم جانورشناسى طب داروشناسى و غیره .
14. متحضین در فلسفه اسلامى و آراء متکلمین مسلمان مانند: هنرى کربن پروفسور توشى هیکوایزوتسو و مارتین مکدرموت .
بالاخره مستشرقینى پیدا مى شوند که در هر یک ازاین رشته ها فعالیت پژوهشى داشته و یا دارند. شمارى از آنان نیز دراکثراین رشته هااقدام به عمل واظهار نظر مى کنند. با توجه به ماهیت کار خاورشناسى شاخه هاى استشراق را متمرکزترازاین موى توان مورد بحث قرار داد.
هر چند که تقسیم حوزه کار مستشرقین به محورهاى سیزده گانه یاد شده ناشى از تصور خود ما مى باشد بااین حال اعتقاد داریم : براى شناخت هر چه بهتر ماهیت استشراق واهداف اصولى آن لازم است آن را متمرکزترازاین بررسى کنیم ازاین روى اعتقاد ما براین است که پدیده خاورشناسى داراى پنج محور مادر و عمده مى باشد و بقیه عناوین فرع براین پنج محوراساسى هستند.
البته این پنج محور شباهتى به پنج طبقه دکتر عمر فروح ندارد.
آن پنج محور عمده استشراق ازاین قراراست :
1.استشراق فلسفى و فکرى .
2.استشراق فرهنگى و هنرى .
3.استشراق تاریخى .
4.استشراق ادبى .
5.استشراق سیاسى .
این پنج عنوان شاخه هاى مشخص و متمایز پدیده استشراق بشمار مى آیند لکن واقعیت این است که در نهایت همه آنها داراى ماهیت واهداف سلطه جویانه و سیاسى هستند.
گاهى یکى خاورشناس وابسته به استعمار و تبشیر از طریق پژوهش در تاریخ تصوف و عرفان اسلامى وظایف ماهیتا سیاسى خود را به انجام مى رساند چنانکه دکتر عمر فروخ گفته است : مانند: لوئى ماسینیون فرانسوى و گاهى از طریق نوشتن تاریخ ادبیات و تاریخ اجتماعى و سیاسى کشورهاى مسلمان این کار راانجام مى دهد مانند:ادوارد براون انگلیسى و گاهى از راه هاى دیگر. در صورت ماهیت کار مولوداهداف سیاسى است منتهى در برخى موارد حیله هاى آنان از پرده خفا بیرون مى افتد و گاهى هم همچنان پنهان مى ماند .
براى این که مطلب روشن تر و معلوم گردد که اصل بر فساد و غرضمندى مستشرقین است مگراین که موارداستثناء آن مبرهن شده باشد. مطلبى را که آقاى انجوى شیرازى سالها پیش به گاه حاکمیت خاندان خائن پهلوى در مجله نگین درباره[ ادوارد براوان] تحقیق کرده و نوشته اند نقل مى کنیم .اهمیت شناختن ماهیت سیاسى واستعمارى پشت پرده[ براوان] از این نظر مهم است که اغفلب روشنفکرنماهاى ایرانى ازاو یک دانشمند و ادیب ایران دوست بى غرض ترسیم کرده و کوشش نموده اند تا ماهیت استعمارى او روشن نگردد.او با تبانى قبلى که با یک صوفى متظاهر به عرفان و مدعى طریقت به نام[ حاجى پیرزاده] درانگلیس گذاشته بود تظاهر به تصوف و عرفان نموده و خود را وارد محافل و خانواده هاى ایرانى کرد تااهداف انگلیس را در رابطه با فرقه هاى استعمارى بابى و بهائى وازلى عملى سازد. چنانکه عبدالرحمن بدوى گفته است :
[ ادوارد براون در سال 1891 م کتابى به نام[ گزارشهاى یک مسافر درباره حادثه باب] نوشت که بزرگترین مرجع در شناخت دو فرقه بابى و بهائى مى باشد]. 4 .
انجوى شیرازى در مقام تبیین شخصیت پشت پرده ادوارد براون (ادیب)! چنین نوشته است :
یکى از مستشرقان سرشناس و بنام که هرایرانى کتابخوان با نام او آشناست اما شایداز باطن وى و کارهاى شیطانى او آگاه نباشد [ ادوارد براون] است . دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار یکى از دوره هاى بحرانى ایران بود کهرقابت و کشمکش دو سیاست استعمارى شمال و جنوب ایران به اوج رسیده بود دراین سال ها درویش و قلندر و سلندر و مرتاض و بندبازاست که از شرق و غرب و شمال و جنوب مى بارد و مى ریزد. فراموش نکنید که در دوره تیمور لنگ هم درویش ها و صوفى ها قوى ترین شبکه جاسوسى آن تاتار ملعون را ترتیب داده بودند و خانقاها مرکز عمده و معتبر جاسوسى تیمور شده بود در دوره قاجاریه هم همین شعبده بازى و رنگ آمیزى قوت مى گیرد و یکى از درویش هاى پر کار و فعال مردى است به نام حاجى پیرزاده که هفتاد سال عمر کرده و در 1321 ه.ق درگذشته است .
این حاجى پیرزاده بااکثر رجال مملکت روابط دوستانه داشته و مورد نظر و عنایت مطفرالدین شاه بوده بطورى که مستمرى به وى داده مى شده است . شادروان حاج سیدحسین جمارانى استاد نویسنده این سطور او را دیده بود و مى شناخت . مرحوم
جمارانى که مدرس ادب فارسى بود و در علوم دینى به اجتهاد رسیده بود آزاده مردى روشن بین و تجربت اندوخته بود که این پیرزاد را دیده بود و مى گفت : تکیه کلام وى کلمه[ محبت] بود واهل نائین و هر چه مى گفت این کلمه را جفت آن قرار مى داد: دیروز یک سبد[ گل محبت] براى شما فرستادم این[ خیار محبت] از خیارهاى نوبرى است که در[ گلخانه محبت] پرورش داده ام و خلاصه گل محبت و میوه محبت و لیره محبت و کارهاى پنهانى محبت .
ظاهرامراین است که این حاجى پیرزاده به[ حاجى میرزا صفا] نامى دست ارادت مى دهد و خرقه ازاو مى ستاند که خود صفا نام معلوم نیست از کجا آمده بوده و سلسله فقرى او چیست . خوشمزه آن که صاحب طرائق الحقایق یعنى حاجى نایب الصدر شیرازى به او تعارف مى کند و عزت مى گذارد واو هم به جاجى نایب الصدر یعنى حاجى نایب الصدر شیرازى به او تعارف مى کند و عزت مى گذارد واو هم به حاجى نایب الصدراما پیرزاده که گفتم مصداق کامل این بیت بوده که گوید:
من رندم و پاى در سفر کرده چنتاى قلندرى ببر کرده
وى مردى است کثیرالسفر و متحرک و تندرست که از هر حیثیت باب بازار حضرات بوده به لندن رفته و سیاحت ها کرده و سفرنامه اى دارد که اگر با دیده روشن و فهم نافذ آن را بخوانى خیلى چیزها دستگیرت مى شود.از جمله کارهاى پیچیده و عجیب و غریب این پیرزاده آن که به[ مستر برونى] که همان[ ادوارد براون] شهیر و تاریخ ادبیات نویس معروف است لقب[ فقرى] و عنوان درویشى مى دهد زیرا که این عنوان را در آن روزگار براى شیادى هاى خود لازم و واجب مى بیند.اینک بشنویداز خود پیرزاده که در سیاحتنامه کذائیش چه مى نویسد :
(شرح حال مستر برونى : جوانى است بیست و پنج ساله ازاهل شهر نیوکاسل که در شمال لندن واقع است . جوان بسیار با هوش و با فهم و باادبى است... پیرزاده بعداز تعریف هاى بسیاراز جمال و کمال مستر برونى مى نویسد:
[حقیر براى خوش آمدن او و میل به اسلام و هوش و کمالات مستر براونى را مظهر على نام دادم که انشاءالله تعالى از برکت این اسم مبارک او هدایت وارشاد به راه راست و صراط مستقیم ملت اسلام و دین جعفرى صلوات الله و سلامه علیه بیاید] (سواد و بیاض ایرج افشار ص 121 به بعد و سفرنامه حاجى پیرزاده ص 317 ببعد ) .
طرفه آن که متصوف مدعى مسلمانى و درویشى هوز هیچ نشده پیشاپیش به جوانک خوش و بروسر و خوش روى و موى مسیحى نام[ فقرى] و لقب[ طریقتى] مى دهد
و به نام بلند آن انسان کامل و بى بدیل اسائه ادب مى کند واو را مظهر آن یگانه تاریخ مى شمارد بعد امید مى بندد به آن که طرفه پسر نوخاسته[ به راه راست و صراط مستقیم ملت اسلام و دین جعفرى صلوات الله و سلامه علیه بیابد]اى به کمرت بزند همه اینها که فقط این یکى باقى مانده که جوانک را بر پشت تخت بنشانى و فتوا دهى که خلق نزدش روند و دست ارادت به او دهند !
کیست که ندانداول شرط صوفى شدن و پیرو[ على] بودن (که درود خدا براو باد) این است که طالب و سالک مسلمان باشد یا مسلمان بشود و بعداز آن به درویشى اقبال کند؟!البته نه این آقاى براونى بى سبب درویش شده و به خاطر علاقه به تصوف اسلامى دراین راه قدم نهاده نه آن گل مولاى پیرزاده مفت و مجانى لقب طریقتى مرحمت کرده است ! صوفى وش در یوزه گرى که میوه هاى[ صفائیه] را سبد سبد براى مظفرشاه واعوان وانصارش مى فرستد و نیاز مى گیرد لقب طریقتى را مجان و رایگان به انگلیسى مسیحى (آنهم برونى پولدار و پسر متسرپنجامین چیپمن ) نمى دهد. مستر براونى هم لقب طریقتى رااز آن رو مى گیرد که با نام مقدس آن یگانه روزگار در خدمات و ماموریت هاى آتیش که به ایران مى آید و نها مى کند که کرده به مشکلى برنخورد و نام مظهر على با آن شولا و کلاه و بوق و منتشا و غلیان راه گشاى او باشد .
یک همکار دیگر براوان به نام[ فردریک چارلز ریچاردز] نکته اى را آشکار مى سازد که مى تواند مبین و روشن کننده ماموریت هاى مرموز و شیطنت آمیزاینگونه عناصر باشد. یعنى هر آدم کم هوشى هم مى فهمد که این موجودات به هیچ چیز مگر منافع ومطامع امپراطورى غارتگر اعتقاد وایمان نداشته اند واز هر وسیله و عاملى براى پیش بردن مقاصد و ماموریت هاى خود سود مى جسته اند.
فردریک چارلز ریچاردز در حدود سال هاى 1920 تا1925 مسیحى به ایران آمده و مثل این که به شهر و دیار خود قدم نهاد بى هیچ مانعى و بى این که راه را گم بکنداز[ انجمن نقاشان و حکاکان] سر در مى آورد و عضو آنجا مى شود. توى ایرانى کتاب خوانده هنوز نمى دانى که در آن سال ها یا پیش و پس آن در مملکت خودت انجمنى از نقاشان و (حکاکان) وجود داشته یا نه ؟... اما مستر از کنار (تایمز) راه مى افتد و یک راست در چنان مجمعى لنگر مى اندازد. خودش مى گوید با توصیه وزیر مختار و هاروارد معروف سفارت انگلیس وزیر داخله ایران کیف مرا با
نامه هائى که با خط بسیار زیبائى نوشته شده و خطاب به حاکم شهرهاى مختلف ایران بود پر کرد. یعنى در زمانى که هرایرانى اگر مى خواست ازاین شهر مملکت خودش به شهر دیگر برود مى باید جواز سفر بگیرداین مستر عالیقدر! درایران سیر و سیاحت مى کرده و دروازه همه شهرها به روى او باز بوده است . (رجوع کن به سفرنامه (فردیک ریچاردز) ترجمه مهین دخت صبا تا روشنتر مطلب را دریابى .)
همین ادوارد براوان در کتاب[ یک سال در میان ایرانیان] در ضمن اشاره به اهمیت انتخاب خدمتکار[ خوش] نام در آغاز مسافرت خود مى نویسد :[قرعه به نام مرد ترک سالخورده اى که آدم درستى بنظر مى آمد افتاد. هنگامى که معلوم شد نام او عمراست ... بلافاصله نام[ على] را که در نزد مسلمانان شیعه محبوبیت خاصى دارد براو نهادم]. ( این مطلبرا ریچاردز سابق الذکر هم در سفرنامه خودش نقل کرده هر دو کتاب را ببین ).
پس روشن مى شود آنجا هم که براوان از حاجى پیرزاده لقب[ مظهر على] مى گیرد با توجه به دقت خاص و شیطنت حساب شده مظهر على مى شود یعنى مظهر عجایب و غرایب به التفات حاجى پیرزاده و به مدد[ لیره محبت] مظهر على مى گردد!
این که در همین سخن گفتم اگر بخواهى از ماهیت پلیداین چراغداران استعمار آن غارتگرها آگاه شوى باید بیست سال سر توى کتاب کنى به راه اغراق نرفتم زیرا که از سفرنامه ها و سیاحتنامه هائى چون سفرنامه شاردن و تاورنیه و پیتر و دلاواله باید بگیرى تا برسد به سفرنامه براون ریچاردز و حاجى پیرزاده و حاجى سیاح وامثال اینها و همه و همه را به دقت و کنجکاوى بخوانى تا بخوبى آگاه شوى که استشراق و شرق شناسى صورتکى بوده است که این طلایه داران استعمار به صورت کریه و چهره دوزخى خود زده اند و به این سرزمین آمده اند تا آنچه بدست مى آورند بچاپند و بغارتند و فرهنگ کهن و ثمربخش و شخصیت ساز ما را هم خراب و نابود کنند. حال اگر در میان هزار تن ازاین شیادان همه فن حریف یک تن مانند، نیکلسون مى بینى استثنائى است نادر و همچنان که گفتم : [ النادر کالمعدوم] .
دکتر عمر فروخ نیز در تاکید براین که گاهى مستشرقین بااستفاده از قالبهاى علمى و تاریخ دست به استعانت استعمارگران مى زنند مطالبى دارد که به موقع خود آن را نقل خواهیم کرد.
در هر حال تااینجااین مطلب روشن گردید که پدیده استشراق چند شاخه
عمده دارد.اکنون مى خواهیم به این پرسش پاسخ بدهیم که بر شاخه هاى تحقیقاتى گوناگون استشراق چه روح مشترکى حاکم است واهداف اصولى واستراتژیک آن چیست ؟
2.اهداف اصولى واستراتژیک استشرق :
دراین که روح مشترک حاکم بر فعالیتهاى گسترده مستشرقین چیست و آنان بر پایه چه انگیزه هائى دستبه این همه تلاش و تحقیق زده و عمر خود را در شناخت وجوه زندگى شرقى ها و مفاهیم و تاریخ اسلام و سرزمینهاى اسلامى صرف مى کنند نظرات و آراء گوناگونى داده شده است .
برخى ازافراداهل مطالعه چنین پنداشته اند که : توجه دانشمندان مغرب به پژوهشهاى اسلام شناس و شرق شناس صد درصد و یا دست کم بطور عمده ناشى از روح حقیقت جوئى آنان و گیرائى و جذابیت دین مقدس اسلام است . برخى ازاین قبیل افراد دراثبات مدعاى خود بس داد سخن داده واز [زحمات فراوان] و تلاشها و کوششهاى صادقانه مستشرقین واسلام شناسان خارجى براى ترویج اسلام در جهان غرب ستایشها کرده اند که نویسنده کتاب دو جلدى[ فرهنگ اسلام شناسان خارجى] ازاین افراداست 6 .
نویسنده تنها به این بیان این مطلب بسنده نکرده است که مستشرقین دراثر حقیقت جوئى متحمل[ این همه زحمات در راه ترویج اسلام] در جهان شده اند بلکه با قلمى تند و تیزاز آنان دفاع کرده و به کسانى که مستشرقان را بد نیت خائن و سیاسى کار تلقى مى کنند تاخته و کار مخالفان استشراق را به عنوان این که هتاکى و بى انصافى مى باشد کاملا تخطئه کرده است . نویسنده محترم تحت عنوان درشت[ چرا جملات روا یاناروا به محققین و مستشرقین آغاز شده است ؟] چنین وانموده مى کند که محرک اصلى مخالفت با پدیده استشراق و مستشرقین[ کلیسا]است ! 7
بااینحال در جاى دیگراز همان کتاب [ واتیکان] را ستوده و با درج پیام رادیوئى واتیکان در یکى ازاعیاد فطر چنین وانمود کرده است که کلیساى واتیکان براستى با مسلمانان دوستى و محبت مى کند! 8 .
مولف محترم بى خبراز همه توطئه هاى جهانى فعلى علیه دین مقدس اسلام
که برنامه ریزاصلى آن دولتهاى استکبارى غرب با همیارى و همدستى کلیسا و تبشیر مسیحى است چنین پنداشته است که گویااکنون دیگر توسط مستشرقان به اسلام اهانت نمى شود و حقایق تاریخى و عقیدتى آن توسط آنان تحریف نمى گردد بلکه در گذشته ها مستشرقان دراثر نداشتن منابع رسا درباره اسلام دچاراشتباه مى شده اند واکنون دیگراز آن اشتباهات خبرى نیست لذا کلیساى کاتولیک و سران نصرانیت به مسلمانان ابراز محبت هم مى کنند! قسمتى از عین جملات ایشان چنین است :
کسانیکه بدون توجه بشرایط زمان و مکان اظهار نظر کرده اند که مستشرقین در نوشته هاى خود نسبت به اسلام سوا نیت دارند در مسیراشتباه هستند زیرا هر نویسنده خارجى هر چند به اسلام بدبین باشداگر در تعلیمات دین اسلام بررسى کرده و حتى یکمرتبه قرآن کریم را با دقت مطالعه کند محال است تسلیم این قوانین اصلاحى واخلاقى روشنگر نگردد البته بشر مصون ازاشتباه نیست و اشتباه را نباید بسوء غرض تعبیر کرد واگر گاهى مطلب نارسا و یا ناروائى در برخى نوشته هاى آنان دیده مى شوداغلب مربوط بقرون گذشته آنهم دراثر عدم دقت و یا نارسائى مدرک بوده و بتدریج با گذشت زمان نوشته هاى محققان و مستشرقان دیگر آن را جبران کرده است بخصوص قرن اخیر و عصر کنونى را راستى باید دوره نزدیک شدن جهان مسیحیت به اسلام دانست بطوریکه حتى کشیشان روشن بین از رادیوهاى مراکز تبلیغى خود اسلام و مسلمین جهان را ستوده وصریحا اظهار داشته اند : ... ایمان و ارزش روحى مسلمانان بیش از آنچه ما در گذشته تصور مى کردیم آنها را بما نزدیک مى کند. به این خبر رادیوئى توجه فرمائید:
واتیکان . یونایتدپرس رادیو واتیکان از کاتولیک ها خواست که روز عید فطر در پایان ماه رمضان به مسلمانان محبت نشان دهند کشیش [کوئوک] عضو دبیرخانه واتیکان گفت :این دعوت خبرى بیش از یک ژست دوستى است مگذاریداین روز بدون گفتن یک کلمه محبت آمیز به مسلمانان بگذارد ما باید بدانیم که ایمان وارزشهاى روحى مسلمانان آنها را بیش از آنچه ما قبلا تصور مى کردیم بما نزدیک مى کند. وى گفت : کاتولیک ها نباید بمسلمانان بعنوان[ بیگانه] بنگرند. ما باید ملت اسلام را بعنوان یک برادر در میان خود بدانیم زیرا آنها درایمان به خداوند متعال و میل بخدمت واطاعت ازاو با ما شریکند.این کشیش سال گذشته نیز در
موقع عید فطر پیام مشابهى فرستاده بود. کشیش [کوثوک] افزوده است در عید فطر بنزد مسلمانان بروید و برادرانه با آنها رفتار کنید و براى مسلمانان که کشورشان دوران دشوارى را مى گذارند آرزوى خیر نمائید 9 .
البته نویسنده محترم براى آگاهى از میزان همکارى کلیسا و تبشیر مسیحى و شخصیتهاى موسوم به مستشرق با دستگاه هاى جهنمى استعمار علیه اسلام و مردم مسلمان در طول تاریخ مى توانند کتاب ارزشمند[ الاسلام فى وجه التغریب - مخطاطات الاستشراق والتبشیر] نوشته انورالجندى چاپ دارالاعتصام - بیروت و دیگر کتابهاى مشابه را مطالعه کرده و زیاده روى خود را جبران نمایند.
یکى دیگراز نمونه هاى بارز این طرز تفکر دکتر ابو القاسم طاهرى مولف کتاب ، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا یا تاریخ دویست ساله مطالعات ایرانى، مى باشد که در سراسر کتاب از عشق و علاقه هر یک از مستشرقین انگلیسى نسبت به موضوعات ایران شناسى با سوز و گذاز مطلب نوشته است . بدون آن که حتى یک مورد به اهداف پشت پرده وایلغارى آنان در سایه استشراق اشاره اى کرده باشد. کتاب او شماره 100 از سلسله انتشارات انجمن آثار ملى است و ما در جاى خود به نقد دیدگاههاى انحرافى که خواهیم پرداخت .
در مقابل دیدگاه یاد شده نسبت به خاورشناسى و خاورشناسان دیدگاه معتدل دیگرى نیز وجود دارد که آنان را به[ چند طبقه] تقسیم کرده و تنها برخى از طبقات مستشرقین را خائن و بدانگیزه معرفى مى کند که در قالب خاورشناسى استعمار را یارى مى رسانند لکن کار برخى از دسته هاى مستشرقین را براى مسلمانان مفید مى داند. دکتر عمر فروخ ازاین نمونه اندیشه وران است .او مستشرقین را به پنج طبقه تقسیم کرده از آن میان کار یک طبقه را کاملا براى مسلمانان مفید مى داند و آنان دسته اى از مستشرقین هستند که در زمینه علوم ریاضى و تجربى اسلامى کار مى کنند و کار یک طبقه دیگر را نیز کاملااز روى انگیزه زشت و خائنانه مى داند.از سکوت او درباره طبقات دیگر چنین بر مى آید که باید کار آنان را بااحتیاط تلقى کنیم و چشم و گوش بسته تسلیم آنان نشویم .
سخن او درباره طبقه بدانگیزه و خائن خاورشناسان چین است :
من مطلب خود را با سخن درباره مستشرقین بد موضوع و زشتکار آغاز مى کنم .البته من این تعبیر را کاملا آگاهانه به کار مى برم نه همچون کسانى که از زبانهاى دیگر
هیچ نمى دانند و با تالیفات خاورشناسان رابطه مستقیم ندارند و نظرات خود را بر پایه مطالب روزنامه اى ابراز مى کنند و با داورى یک جانبه هیچ نیکى در کار خاورشناسان نمى بینند.
ازاین نمونه مستشرقین یکى ارنست رنان فرانسوى است (ت 1892 م .)او کتابهاى دراباره مسائل اسلامى و موضوعات مسیحى دارد. نصرانى ها نیز ازاو چندان راضى نیستند.او در نوشته هاى خود نسبت به دین اسلام موضوع بسیار بدى گرفته است . و نیز بعدازاو مى توان از هنرى لامتس فرانسوى (ت 1938 م .) نام برد.او یک راهب یسوعى فرقه اى از مسیحیت و بلژیکى الاصل مى باشد. او در مقاله هاى کوتاه خود کوشش براین داشته است که چهره نازیبا و نادرستى از دین اسلام ترسیم کند. رساله زشتى تحت عنوان آیات محمد[ص] مخلص بود نوشت :
لوئى ماسینیون فرانسوى (ت 1962 م .) نیز ازاین قماش خاورشناسان است .او در وزارت مستعمرات به عنوان مستشار کار مى کرد. و کاراو را بایداستشراق سیاسى نامید و نه استشراق علمى . ماسینیون از یارى کنندگان تصوف افراطى ( التصوف المتطرف ) بود و تصوف افراطى نیز ربطى باسلام ندارد.از مستشرقین انگلیسى نیز ویلیام میسورازاین جمله مستشرقان مى باشد که خود روحانى بوده است .او درباره تاریخ و دین اسلام مطالب مى نوشت و موضع بسیار بد و نادرستى داشت . عمدا و همیشه به روایات غیر معتبر و ضعیف استناد مى جست.
پس ازاین گروه مى توان از ساموئیل مارگلویشاانگلیسى نام برد که ابتدا یهودى بود و سپس اظهاراسلام کرد.او مانند بسیارى دیگراز مستشرقین کوشش براین داشته است که اصالت اسلام را منکر شده و ریشه یهودى براى آن بتراشد.
ازاین نمونه مستشرقین بدروش مى توان از زویمو آمریکائى نام برد که مجله اى را نیز به نام (جهان اسلام) منتشر مى کند.این مجله مزدوراستعمار و تبشیر مى باشد .10 .
در مقابل این دو دیدگاه کسانى هستند که معتقدند که : هیچ خیر و نیکى دراستشراق نیست و همه کارهاى پر حجم و متنوع مستشرقین از روى شیطنت و براى منافع خاص خود و دولتهاى متبوع شان نوشته شده است . یکى از نویسندگان ایرانى در مقدمه اى به ترجمه یکى از آثار نیکلسون درباره نیت شوم خاورشناسان چنین گفته است :
من مى خواهم اگر فرصت مناسبى کنم و عقایدم را در باب خاورشناسان و مقوله بندى آنها و نقشى که بسیارى از آنها در تسلط غرب بر شرق داشته اند به تفصیل بنویسم اما یک نکته را یادآورى مى کنم که اگر مستشرقى گفت : ماست سفیداست همیشه جاى این احتمال را در ذهن خود نگاه دارید که با ماست اصلا سفید نیست یااثبات سفیدى ماست مقدمه اى است براى نفى سیاهى از زغال ! 11
جلال آل احمد در کتاب[ غربزدگى] نیز معتقداست که خاورشناسان در واقع ماموران آشکار و پنهان وزارت خارجه دولتهاى استعمارى و پیشقراولان فروش مصنوعات فرنگى هستند. و به تعبیر خوداو : انگلى روییده بر ریشه استعمار مى باشند:
ازاینجاست که در ممالک غرب زده مبحث شرق شناسى که به احتمال قریب به یقین انگلى است بر ریشه استعمار روییده مسلط بر عقول و آراءاست و ... 12 .
بازاو در قسمتى از کتاب غرب زدگى مى نویسد:
[مستشرقى که چون در ولایت غربى خودش هیچ تخصصى نداشته واز هر فن و حرفه و تکنیک و ذوقى بى بهره بوده و به این مناسبت با آموختن یک زبان شرقى به خدمت مخفى یا علنى وزارت خارجه مملکت خود درآمده و بعد به دنبال ماشین ساخت فرنگ یا به عنوان پیشقراول آن و همراه متخصصان فنى به این سوى عالم صادر شده تا ضمن فروش مصنوعات فرنگى شعرى هم دلى دلى بشود و دل این خریدار وفادار خوش بشود که[ بله دیدى ؟ شنیدى ؟ فلانى چه فارسى خوب حرف مى زد]!این جورى است است که مستشرق ها را داریم با کتابها و تتبعات و حفریات و شعرشناسى ها و موسیقى دانى ها... آن وقت دراین گرم بازار نیاز به تحول مشاینى مستشرق فرنگى چه مى کند؟ مى آید و شرح بر ملاصدرا مى نویسد یا راى درباره اعتقاد یا عدم اعتقاد به امام عصر مى دهد یا در مناقب شیخ پشم الدین کشکولى تحقیق مى کند آن وقت به این آراء نه تنها هر غرب زده اى در هرجااستناد مى کند بلکه فراوان شنیده ایم که بر سر منبرها و در مساجد هم (که آخرین حصار در مقابل غرب و غرب زدگى انگاشته مى شوند) به نقل از [ کارلایل] و (گوستاولوبون) ، (گوبینو) و [ ادوارد براون] و دیگران به عنوان آخرین اسناد حقانیت فلان کس یا فلان کار یا فلان مذهب داد سخن مى دهند]. 13
آقاى انجوى شیرازى از کسانى است که بصراحت مى گوید:استشراق یک دکان شیادى براى استعمار غرب و خاورشناسان نیز در واقع[ چراغچى باشى ها] و[ فانوس کشان استعمارند].اینک جملاتى از مقاله ایشان را که تحت عنوان[ علت وجودى استشراق] به سال 1351 ه.ش . در مجله[ نگین] نوشته اند نقل مى کنیم :
سخن این است که شرق شناسها خادمان علم و دانش بوده اند یا چراغ دست سودجویان و غارتگران ؟ و شرق شناسى و استشراق فرنگى ها براى یغماگرى و چپاول علعم شده یا باعث انسانى و علمى داشته است ؟
.... عقیده من این است که صریحا واضحا عرض مى کنم که راه انداختن این علم و کتل و ساختن و پرداختن این حیله و فن و سرانجام لباس[ رشته علمى] بر هیکل منحوس آن کردن و چنین دکه شیادى آراستن فقط و فقط به خاطر غارت کردن ذخایر گرانبها و فوق قیمت ما بوده است و بس . بله به خاطراین بوده که ما هر چه داریم ببرند. نه بردن درست نیست ! غارت کنند و در عوض دشنام و تحقیر مرحمت فرمایند کمااین که مى بینید آنچه ما داشته ایم برده اند بعدش هم[ دست مریزاد]ش را توى کتاب حاجى باباى موریه جاسوس به ما داده اند. آنچه از ما برده اند مافوق قیمت را داشته یعنى در دنیا مثل و مانند نداشته است و حماقت است اگر بهاى آنها را به سیم و زر بسنجیم .
...ممالک اروپائى بعداز آن که از برکت معادن و ذخایر آفریقا و کجا و کجا ثروتمند شدند و سیل طلا والماس به سوى کشورهاشان روان شد در صدد موزه سازى بر آمدند. دلال این مظلمه هم همین[ مستشرق] ها بودند که بوسیله[ انتیکه خر]هاى کلیمى وایادى مرموزشان هر عتیقه میلیونى را به دراهم معدود و ثمن بخس مى خریدند واز چنگ صاحبش مى ربودند و بار مى کردند.امروز هم با قیافه حق به جانب مى گویند: [بدبختها هر چه را خارج کرده اند خریده اند]
اما با چه قیمت و کیفیت ؟ حسابى است که پیرت مى داند و ...اغراق نمى گویم یک فرصت بیست ساله لازم است تا یک طلبه دلسوز و آشنا به دو سه زبان روزانه ده دوازده ساعت وقت خود را صرف مطالعه سفرنامه ها و کتب بسیار زیادى بکند که این مستشرق ها نوشته اند. وقتى که این کار را کرد آن وقت مى فهمد که بخصوص دراین دویست سال اخیر واقعااز خشت خام تا کاشى پخته واز محراب مسجد تا
قندیل امام واز قالى و قالیچه صفوى تا قلمدان دوره قاجارى از نفایس یکدانه عالم هنر و همچنین کتب بى نظیر منحصر به فرد در جهان تا موقع فلان خانواده را هر چه ارزش و نفاست داشته و آنچه که یکدانه و دردانه بوده به یغما برده اند که بر پدر و جد و همه کس یغماگرشان لعنت ابدى باد. خوشمزه و اندوه زاى آن که خوداین چراغچى باشى هااستعمار گاهى کم و بیش اعتراف کرده که چه بلاهائى بر سر ما آورده اند.
... در قیال این همه یغما آنهم با آن فحشا و دشنام ها و تحقیرها و تمسخرهائى که شایسته خود واجداد[ عالیقدرشان]! هست به ما چه داده اند؟ ... مى گویند علما وادباى ایران واهل تحقیق سبک درست تصحیح متون و تحقیق امروزى راازاین گروه یعنى از همین چراغچى باشى هاى استعمارگران آموخته انداما در حقیقت آنان درس و بحث و روش درست علم آموزى ما را هم زیر و زبر کرده اند. 14 باز ممنونیم که نمى گویندایرانى پیش از مستشرقها[ چار دست و پا راه مى رفت]! و سر پاایستادن را حضرات به آنان آموخته اند!
بلى مى فرمایند مستشرقان عالى جناب ! براى ما تاریخ ادبیات نوشته اند که مى خواستیم صد سال نمى نوشتند . 15
از نویسندگان مسلمان عرب نیز شمار زیادى درباره ناپاکى بنیادین پدیده استشراق وابزار تبشیرى واستعمارى بودن آن بر همان باور آل احمد وانجوى شیرازى هستند . [انورالجندى] نویسنده توانمند عرب در کتاب خود به نام[ الاسلام فى وجه التغریب] در همپیوند بودن استشراق با[ تبشیر] (که دراستعمارى بودن آن هیچکس تردید ندارد) سخنان دلپذیر بلندى دارد که برخى از قسمتهاى آن را دراینجا مى کنیم :
تردیدى دراین وجود ندارد که پدیده هاى استشراق و تبشیر به ظاهر دو پدیده جدا و دو حرکت مستقل مى باشند لکن واقعیت این است که این هر دو در آغاز یک منشا داشته اند و پس از نظر روش عمل از همدیگر جدااز همدیگر جدا شدند لکن همکار و همدستى این دو تاکنون همچنان استمرار یافته است بگونه اى که مى توان گفت مستشرقین مواد لازم را تولید کرده و دراختیار مبشرین قرار مى دهند آنان نیز آن را در موارد خود به مصرف مى رسانند. پدیده استشراق وجوهى چند دارد: یا زاییده مستقیم نفوذاستعمار و یا زاییده فرهنگ غربى و یا مولود تعصبها و کینه توزى هاى ویژه است
چنانکه یک رگه غیرمتعصب نیز در میان مستشرقان مى تواند پیدا کرد. به همین دلیل است که تولید و دستاورهاى آن بهترین ماده خام براى تبلیغات تبشیرى است .
چون استشراق در برابر نفوذ سیاسى و مذهبى استعمارگران تسلیم مى باشدازاین روى از بررسى مسایل و قضایا بگونه اى از پیش تعیین شده نتیجه گیرى مى کند و به اهداف معین دست رسى پیدا مى کند که دراغلب قریب به اتفاق مواد محصول آن چیزى جزایجاد کینه توزى واتهام به دین اسلام مسلمان شرقى ها واعراب نمى باشد. شیوه هاى در پیش گرفته شده آنان علیرغم ادعاى علمیت بى طرفانه و بدورازاغراض نمى باشد.
شخصیتهاى مشهور و زیادى از مستشرقین بااین شیوه نادرست عمل کرده اند.
و نوشته هاى آنان به مشابه مواد بکر و محصولات آتش برانگیزى در دست عمال استعمار و تبشیراز قبیل[ زویمر] و پیروان و همفکران او همچون : مرگلیوث ماسینیون هنرى لامنس لوئى شیخو فنسنک گلدزیهر وامثال آنان قرار گرفته است . واینان مستشرقینى هستند که بدترین کینه ها را نسبت به اسلام و زبان عربى دارند وقتى دراثر جنگ جهانى دوم بسیارى از تبهکارى هاى مبشرین آشکار و حرکت تبشیرى رسوا و روسیاه گردید تبشیر واستعمار فرهنگى خود را در پشت پدیده استشراق پنهان کرده است ازاین جهت ما نیاز فورى داریم که استشراق و تبشیر لباس استشراق پوشیده را بشناسیم و حوزه هر کدام از آن دو را که بین خود تقسیم کرده اند درک نماییم .
دراین اواخر با برنامه ریزى خاص استعمارى مبشرین بیشتر فعالیتها و حوزه کار خود را به مدارس هیئتهاى اعزامى ویژه به نقاط مختلف بیمارستانها بازیها و برنامه کودکان کانونهاى ادبى و مطبوعات تمرکز داده است واین در حالى است که مستشرقین نیز بااستفاده از پوشش علمى و پژوهشهاى علمى حوزه هاى کتاب نویسى مقاله نویسى کرسى تدریس در دانشگاه ها و تشکیل و مشارکت در سمینارها و کنفرانسهاى علمى و فرهنگى را به تصرف خود در آورده است .
به هرحال ساده ترین و در عین حال ژرف ترین تعبیرى که درباره استشراق مى توان گفت این است :استشراق به خدمت سیاست استعمارى گماشتن علم است . 16
این مطالب که تااینجا نوشته شد در بردارنده دیدگاه هاى مختلف صاحب نظران درباره پدیده استشراق ماهیت واهداف آن است .
در مقام نتیجه گیرى از مجموع آنها با در نظر گرفتن واقعیات تاریخى مى توان گفت :
اصل پدیده خاورشناسى واستشراق چنانکه قبلا نیز بارها گفته و سند آورده ایم مولوداندیشه هاى سلطه طلبانه جهانى واستعمارى غرب است .
درست بعداز شکست نظامى غرب در جنگهاى صلیبى پدید آمده است . نخستین مستشرقین ها ردیه نویسان علیه دین اسلام و نیز گلچین کنندگان معارف و علوم مسلمانان براى تجهیز علمى و فرهنگى خود در برابر جهان اسلام بودند.این مطلب را تاکنون در طول این نوشته با ذکر ماخذ و مدرک بازگو کرده ایم . 17
بنابراین باید گفت روح مشترک حاکم بر همه شاخه ها و فنون استشراق یک روح سیاسى استعمارى است هر چند به ظاهر میدان کار فلان مستشرق ادبیات تاریخ و یا عرفان و هنر باشد.
تدوین بسیارى از کتابهاى اعجاب انگیز نیز مانند: فهرست احادیث واحیاء متون تاریخى وامثال اینها نسبت به اهداف استعمارى عمده واصلى که آنان از طریق استشراق و خاورشناسى آن را تعقیب مى کنند جنبه مقدماتى وابزارى دارد و به اصطلاح[ عملیات پیشتاز] خودشان مى باشد و ناچارازانجام دادن آنها هستند لذا ما نباید در برابر حجم انبوه کار آنان احساس حقارت کرده و سوراخ دعا را گم کنیم . مسلمااین کارها با نیت نیک واز روى دلسوزى نسبت به اسلام مسلمانان و حتى جهان دانش بشرى نبوده است .
هر چند که در میان انبوه جماعت خاورشناسان که در شرق و غرب عالم پراکنده شده و به تحقیق و تحریر مشغولند با توجه به وجود[ وجدان] در نهاد آدمى زاد ممکن است شمارى انسانهاى حقیقت طلب نیز وجود داشته باشند و در نهایت دین اسلام را نیزاز طریق تحقیقات شخصى خود پذیرفته باشند لکن اینان[ مستثنى ها] هستند.اصل بر فساد جریان استشراق و سوء نیت مستشرقین مى باشد. موارد مستثنى را ما نیز در صورت محرز شدن کاملا احترام مى گذاریم .
مستشرقین در طول قریب به سیصد سال با نیت سوء تمام سرزمینهاى اسلامى را در لباس سیاستمدار سیاح دیپلمات مستشرقین واسلام شناس و حتى در لباس[ درویش دروغین] 18 گشته و مورد شناسائى قرار داده و حتى از نقاط مختلف آن نقشه هاى طبیعى سیاسى نظامى واقتصادى تهیه کرده اند. یک مسلمان نمى تواند
به اصل این جریان خیانت کار و جاسوس خوش بین باشد. دراینجا مطلبى رااز رهبر مصلح وانقلابگر جهان اسلام امام خمینى رضوان الله تعالى علیه مى آوریم که روشنگر ماهیت پلید پدیده خاورشناسى مى باشد.ایشان دراین باره فرموده اند:
ازوقتى که غربى ها راه پیدا کردند به شرق از سال هاى بسیار قدیم شاید حدود قریب سیصدسال که اینها راه پیدا کردند به ایران کارشناس هاى خودشان را فرستادند و مطالعه کردندایران را و شرق را تنها نه ایران را همه شرق را مطالعه کردند. یک قسم مطالعات در خصوص زمین هاى اینجا معادن اینجا چیزهاى ذخائر زیرزمینى این ممالک شرقى این یک قسم مطالعات بوده است که در آن وقتى هم که این وسائل نقلیه حالا نبوده است در تاریخ است که اینها با شتر مى رفتند و حتى آن بیابان هاى بى آب و علف را هم گردش مى کردند و لابد نقشه بردارى مى کردند و معادنى که دراین ممالک است آنها با نقشه بردارى ها و با وسائل علمى که داشتنداطلاع بر آنها پیدا مى کردند. من در یک سالى که (خیلى سابق ) همدان بودم یکى از آشنایان ما یک ورقه اى آورد که تقریبا حدود یک متر بیشتر در یک متر بیشتر این راجع به نقشه همدان بود که آنها نقشه کشى کرده بودند و روى آن نقشه نقطه هاى به رنگ دیگرى زیاد بود آن آقا که این را آورد گفت :این نقطه ها هر یک علامت این است که در این ده دراین بیابان یک معدنى است یک ذخیره زیرزمینى هست .این یک قسم از مطالعاتشان بوده است که بفهمنداین ممالک شرقى چه دارند چه چیزهائى هست که مى شوداز آنهااستفاده کرد و چپاول کرد.: یک مطالعات دیگر راجع به عقائداین مردم بوده است واین که این عقائدى که اینها دارند تا چه حدود مى توان فعالیت داشته باشد و تا چه حدود مى تواند جلوگیرى کنداز چپاولگرى که اینهم یک مطالعات دامنه دارى اینها دراین معنا داشتند یک صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحیات گروه هاى مختلفه اى که دراین ممالک بوده است که حالا مملکت خودمان را حساب کنیم ایل هائى که در مملکت ما بوده عشائرى که بوده است مطالعه کرده اند. در بین این عشائر رفته اند با آنها صحبت کرده اند روحیات آنها را مطالعه کرده اند که ببینند که اینها هر کدام را به چه جور مى شود مهار کرد.اینها چیزهائى بوده است و بیشتراز اینها که مطالعه کرده اند و شرق را تماما مطالعه کرده اند که باید چه جوراین شرق را چاپید و چه قدرت هائى مى تواند جلوى این
چاپیدن را بگیرد و چه جور بایداین قدرت ها را مهار کنند که نتواند 19 .
همه اینها که امام[ ره] اشاره فرموده اند مطالعات استراتژیک مستشرقین درباره شرق و جهان اسلام مى باشد.
بدیهى است که عمده ترین اهداف استراتژیک مطالعات شرق شناسى راامام خمینى دراین بیانات خود تبیین کرده اند که عبارتنداز:
1. مطالعه و نقشه بردارى از مشرق زمین از دیدگاه جغرافیائى و اقتصادى .البته این نقشه ها کارائى نیز دارند.
2. مطالعات گسترده در عقاید اندیشه ها وافکار مسلمانان و مردمان مشرق زمین براى درک میزان حساسیت و توان مقابله آنان در برابراستعمار و تجاوزهاى خارجى .
3. مطالعات مردم شناسانه جامعه شناسانه و روان شناسانه درباره عشایر قبایل ایلات و دیگر گروههاى ساکن در سرزمینهاى اسلامى بدین منظور که نقاط قوت و ضعف و میزان حساسیت آنان را نسبت به حضور بیگانگان در کشورشان دریافته و کیفیت نفوذ در داخل جماعتهاى آنان را کشف کنند.این موارد دراین قسمت از بیانات حضرت امام[ ره] منعکس شده است . که مى توان همه آنها را در یک جمله نیز خلاصه نمود و آن این که اصلى ترین هدف استراتژیک مطالعات شرق شناسى در جهان اسلام عبارت ازاین است که شیوه هاى نغوذ و چیره گیرى نسبت به مسلمانان را کشف و موانع عمده آن را نیز شناسائى کنند تا طى یک برنامه حساب شده دراز مدت سلطه همه جانبه سیاسى واقتصادى و فرهنگى خود را در جهان اسلام تنفیذ و تثبیت نمایند.
امام امت[ ره] در سخن یاد شده به برخى از برنامه هاى عمده نفوذى آنان اشاره کرده اند.
آنان در کنار برنامه هاى نفوذ برنامه هاى[ مانع زدائى] نیز دارند که به برخى از آنهااشاره مى کنیم :
1. ترویج ناسیونالیسم و قومیت پرستى :
آنان وحدت ایمانى وایدئولوژیک مردمان مسلمان را مانع بزرگ خود مى دانند لذا بااین مانع اینگونه برخورد مى کنند که در برابر آن روحیه قومیت پرستى اقوام و نژادهاى مختلف مسلمان را دامن بزنند تا اسلام تحت الشعاع آن قرار گرفته و
بدینوسیله یکى از موانع راه شان برداشته شود.
2. تغییر خط:
با توجه به این که از نظر معنوى هر ملتى با تکیه بر میراثهاى گذشته خود [ زنده] است و خط نوشتارى هر قوم و ملت نیز تنها وسیله استفاده اوازاین میراث گران بهاءاست لذااستعمار استشراق و عوامل بومى آنان همیشه کوشش براین داشته و دارند که خط نوشتارى اقوام مسلمان را به خط لاتین تبدیل کنند تا آنان از گذشته پرافتخار خود کاملا بریده شوند. در ترکیه و بسیارى دیگراز نقاط مسلمان نشین جهان این برنامه شوم عملى گردیده است20.
در ایران نیز ، عوامل بومى استعمار و استشراق، در زمان پهلوى سرمایه گذارى زیادى روى آن انجام دادند و کتابها و مقاله هاى فراوان در (ضرورت) ! آن نوشتند؛ لکن با هوشیارى علما و مردم بى اثر ماند.
امیر عباس هویدا (معدوم) یکى از سردمداران این جریان استعمارى شوم بود که در مجله (کاوش) براى پیشبرد آن تلاش فراوان مىکرد.(21)
3.اسلام زدائى :
آنان در سرزمینهاى اسلامى دین مقدس اسلام را[ مانع] حضوراستعمارگرانه خویش تشخیص دادند لذا شروع کردند تا عقیده به اسلام و نیز آداب و رسوم و مظاهراسلامى رااز قلوب و زندگى مردم بزدایند.امام خمینى (ره ) دراین باره مى فرمایند:
از چیزهائى که آنها قدرتى که آنها فهمیدند که مى شوداین قدرت از سایر قدرت ها بیشتر جلو چپاولگرى و سلطه آنها را بگیرد قدرت اسلام بود دراین ممالک اسلامى و عقیده اسلامى بااصل اسلام شروع کردند مخالفت کردن و مبلغین آنها به طور وسیع با همه دین ها و دراین ممالک اسلامى با خصوص اسلام مخالفت کردند و مى خواستند که اسلام را غیراز آنى که هست به مردم نمایش بدهند و خوداین مردمى که دراینجاها زندگى مى کنند و عقائداسلامى دارنداینها راازاسلام منحرف کنند و اسلام را پیش آنها کوچک کنند و بدنمایش بدهند و مع الاسف از تفاله آنهائى که این مسائل را چشم بسته قبول کرده اند حالا هم موجوداست . الان هم اشخاص پیدا مى شود که از همان هاارتزاق فکرى کرده اند بدون این که اصلا از
اسلام اطلاعى داشته باشند واحکام اسلام را حکومت اسلامى را رژیم اسلامى رااصلا بدانند چیست .
همین که غربى ها راجع به اسلام بدبین هستند و تبلیغات کرده اند اینها هم براى این که بگویند ما روشنفکر هستیم دنبال آنها رفتند و ازاصل اسلام انتقاد کرده اندالان هم شما در همین قشرهائى که به اسم روشنفکر هستند اشخاصى را مى بینید که این اشخاص در همین جمهورى اسلامى اسلامى اش را نمى خواستند مى گفتند جمهورى باشد جمهورى دموکراتیک باشد.این دنباله آن تزریقات بود که آنها کردند تبلیغاتى بود که خارجى ها کردند واینها گوش و چشم بسته بدون اطلاع ازاسلام تسلیم آنها شدند و غربزده شدند . 22 .
4. مبارزه با علماء متعهد و صالح و حوزه هاىعلمیه :
روحانیت صالح نیز در هر صورت یکى از موانع نفوذ و حضوراستعمار در جهان اسلام بود لذا آنان شروع کردند تااز طریق قلم و سرنیزه روحانیت متعهد و صالح را نابود کنند. مستشرقین و عوامل بومى قلم بدست آنان بااشاعه تهمت و عوامل حاکم شان مانند: رضاخان و پسرش نیز بااعمال قدرت و سرنیزه امام امت[ ره] باز در این باره مى فرمایند:
[یکى از قدرتهائى که آنها بازاحراز کردند که باید شکسته بشود قدرت روحانیت بود که اینها با تجربه و با عینیت در جاهاى مختلف دیدند که قدرت روحانیت مى تواند جلوگیرى کنداز مفاسدى که آنها مى خواهدایجاد کنند ازانتفاعاتى که آنها مى خواهنداز ما ببرند و ما را عقب نگه دارند اینها مى توانند یک چنین کارى بکنند. قضیه تنباکو در زمان مرحوم میرزا به اینها فهماند که با یک فتواى یک آقائى که در یک ده در عراق سکونت دارد یک امپراطورى را شکست داد و سلطان وقت هم با همه کوششى که کرد براى این که حفظ کند آن قرار داد را نتوانست حفظ بکند و مردم ایران قیام کردند و شکستند آن پیمانى که آنها داشتند.این یک تجربه اى شد براى آنها که ببینند که یک آقائى در یک ده وقتى یک کلمه مى نویسد که امروزاستعمال تنباکو در حکم محاربه باامام زمان است واین موجش مى آید همه ایران را فرا مى گیرد به طورى که شاه مستبد با آن قدرت را مى کوبد. قلم این آقا مى کوبد آن سرنیزه هاى آن روز را.اینها فهمیدند که بایداین قدرت را بگیرند تااین قدرت زنده است نمى گذارد که اینها هر کارى دلشان مى خواهد بکنند و دولت ها عنان گسیخته
شده باشند و هر طورى که دلشان بخواهد عمل کنند. لهذا با کمال کوشش تبلیغات کردند بر ضد روحانیت و زائد براصل تبلیغات عمل خارجى کردند. در زمان رضاخان با دست رضاخان شروع کردند به کوبیدن روحانیون عمامه ها را برداشتن و مدرسه ها را جلویش را گرفتن لباسها را تغییر دادن با آن شدتى که انسان شرم مى کند که چه کردند بااین طایفه و]... 23 .
دست آورد تحقیقات دراز مدت مستشرقین در مسائل و موضوعات مختلف مربوط به اسلام و مسلمانان دراین برنامه ریزى هاى استعمارى بکار گرفته شد و مفهوم و جایگاه خود را در چارچوب نظام استعمارى پیدا کرد. مستشرقین فرقه هاى منقرض شده و یا منزوى و منحرف جهان اسلام را با تحقیقات تاریخى خود شناسائى کردند و حاصل آن را دراختیار وزارت خارجه و وزارت مستعمرات کشورهاى متبوع خود گذاشتند و آنان نیز براى احیاء آنها وایجاد جریانهاى فکرى و سیاسى منحرف از وجود آنان بهره بردارى کردند.این همه به اصطلاح مذاهب مجعول مانند بابیگرى و بهایتگرى از لیگرى قادیانى گرى و هابیگرى رااستعمار بر پایه دستاوردهاى مطالعاتى مستشرقین ابداع کرده و جهان اسلام را دچار فلج زدگى کرده است .
آنان بویژه از تحقیقات تاریخى درباره اسلام مسلمانان و فرقه هاى سرى تاریخى اسلام بیشترین استفاده هاى سیاسى را مى کنند.
این است که مى بینیم احیاء متون تاریخى تصوف و فرقه شناسى و تاریخ مذاهب در میان کارهاى مستشرقین بیشترین رقم را به خوداختصاص داده است 24 .
بنابراین در مقام نتیجه گیرى نهائى ازاین بحث باید گفت : تمام شاخه هاى استشراق داراى روح مشترک سیاسى کارى استعمارى هستند هر چند که به ظاهر حوزه و قالب کار خود را عناوینى مانند:ادبیات تاریخ و غیره برگزیده باشند.البته نوادرى ا زمستشرقین هستند که داراى وجدان علمى و پژوهشى سالم بوده و داورى هاى منصفانه اى نسبت به اسلام داشته و حتى گاهى دراثر هدایت الهى به آئین آسمانى اسلام گرویده اند لکن اینان بسیار نادرند واز قدیم گفته اند که :[ النادر کالمعودم ].
ادامه دارد